جمع بندی انجمن مشاور وتربیت

دلم میخواد ازدواج کنم

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
بخدا دیگه خسته شدم.تا کی صبر کنم؟
همه دوستام ازدواج کردن
هرچی دعا میکنم ختم انجام میدم نماز میخونم خودمو بی خیال نشون میدم ولی انگار نه انگار، خسته شدم
دلم میخاد بمیرممممممم
حالم از همه دوستام بد میشه هرکی فکر زندگی خودشه
هربار جوری غیرمستقیم به همه میگم نیاز دارم اما هیچکس یادش بمن نیس
دیونه شدم، وقتی میشنوم کسی ازدواج کرده دلم میخاد بمیرم. چرا من نباید رنگ خوشی ببینم؟
تاپیک ازدواجیا خوندم، همش میگین صبر صبر صبر. اخه تاکی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
برم گناه کنم؟ گناه نکنم؟ خدایا تا کی؟/این نیاز لعنتی نمیذاره زندگی کنم
کاش پسربودم صیغه میکردم، خسته شدم خسته از زندگی، از زیبایی، تحصیلات/خانواده همش خوبه.
ناامید شدم /حالم از هرچه آدمه ادعای دغدغه جوونا داره بهم میخوره، دروغ میگه
نمازام اول وقته /امیدم داشتم اما الان ندارم، به هرامامی بگی توسل داشتم. از شب تا صبح گریه میکنم ، صبحا با گریه، حالمو به کی بگم؟
همش صبر صبر صبر، کاش حداقل جرات گناه داشتم
مگه من چی از خدا میخام جز زندگی برا رسیدن به خودش؟ جز زندگی برا گناه نکردن دیگه ، جز تربیت بچه های خوب؟
خدااااااااااااااا حرفمو به کی بگم؟ تا کی حیا و توداری؟ تا کی؟ بازم سکوت؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

درس هایی از تجربه علمی یک مشاور در خصوص برخورد صحیح با فرزندان

در بسیاری از خانواده ها رابطه ی میان والدین و کودکان پیوسته دستخوش تلاطم می شود که این بطور معمول قابل پیش بینی است. کودک یک کار ” اشتباه ” انجام می دهد یا حرف نادرستی می زند و والدین با گفتار یا رفتار توهین آمیز به او واکنش نشان می دهند، در ادامه نیز کودک با گفتار یا رفتاری توهین آمیزتر پاسخ پدر یا مادر خود را می دهد. سپس والدین با تهدیدهای پر سر و صدا یا تنبیه بدنی مقابله به مثل می کنند. این مشاجره از هردو طرف ادامه پیدا می کند تا اینکه این روند اشتباه، زندگی این خانواده را به جهنم تبدیل می سازد.

دکتر سیناتهرانی مشاور تحصیلی و متخصص مهارت های ارتباط درون خانوادگی، با بیان یکی از تجربیات واقعی خویش به بررسی و تحلیل رابطه یک مادر با فرزند پسر 9 ساله اش می پردازد.

این مشاور جوان می گوید: آقای هریسون و همسرش لوسی که از مشاجره با پسر ۹ ساله شان به نام مایک به ستوه آمده اند، از من خواستند تا به کمک آنها شتافته و مشکلشان را حل کنم.

خانم لوسی می گفت: ” آقای تهرانی! پسر من بسیار بی ادب و سرکش است. او بر خلاف دو فرزند دیگرم از من و پدرش حرف شنوی ندارد و هرکاری که دوست دارد می کند، روزی نیست که من و پدرش او را بخاطر رفتارهای زشتش تنبیه نکنیم. او آسایش و آرامش را از خانواده ما سلب کرده است. “

سیناتهرانی در ادامه گفت: به درخواست آقای هریسون و همسرش برای بررسی دقیق موضوع به منزلشان رفتم تا از نزدیک مشاجرات آنها با مایک را زیر ذره بین بگیرم.

من از آقای هریسون خواستم تا با یک دوربین فیلمبرداری به ضبط وقایع بپردازد تا بعداً بهتر بتوانم آنها را به روش تربیتی ناصحیح شان آگاه سازم. از خانم لوسی نیز خواستم تا بدون توجه به حضور من و بصورت کاملاً عادی با پسر کوچکش رفتار کند.

در آن روز، مایک با یک فنجان چای خالی بازی می کرد. مادر که نشان می داد از اینکار مایک به شدت عصبانی شده خطاب به او گفت: ” بالاخره آنرا خواهی شکست. تو همیشه به هر چیزی که دست می زنی آنرا می شکنی. “مایک در پاسخ گفت: ” نه اینطور نیست، من هیچ وقت چیزی را نمی شکنم.”درست در همان لحظه فنجان افتاد و شکست. مادر گفت: ” دیدی گفتم، تو به تمام معنا یک احمقی ، تو همه چیزهای خانه را می شکنی.”مایک : احمق خودتی، ریش تراش پدرم را تو شکستی.”

مادر: ” به مادرت می گویی احمق! خیلی بی ادبی .”

مایک : ” خودت بی ادبی، تو اول به من گفتی احمق.”

مادر: ” دیگر بس است، بلند شو و فوراً برو توی اتاقت! “مایک : ” برو بابا ، اینقدر دستور نده! “این مشاور خوشنام در ادامه افزوده است: مادر وقتی دید که اقتدارش مستقیماً به چالش کشیده شده است از کوره در رفته و پسرش را گرفت و با خشم فراوان شروع به کتک زدن کرد؛ مایک در حالی که سعی می کرد تا از دست مادرش بگریزد، او را به طرف در شیشه ای هل داد. شیشه شکست و دست مادر برید. پسر با دیدن خون، دست و پای خود را گم کرد و به وحشت افتاد؛ او به همین خاطر از خانه بیرون دوید و در طی دو ساعتی که من در آنجا بودم به خانه برنگشت.

در پایان شب آقای هریسون با من تماس گرفت و گفت: ” آقای تهرانی! مایک لحظاتی پیش

به خانه برگشته اما تا آن زمان، اعضای خانواده بسیار آشفته و مضطرب بودند. “

سینا تهرانی گفت: به عنوان کسیکه سالهاست در مسیر بهبود روابط میان خانواده ها و فرزندانشان فعالیت می کنم، باید بگویم : مایک آنروز خواه ناخواه فهمید که نباید با فنجان های خالی بازی کند، ولی این حادثه کم اهمیت تر از درس منفی ای بود که او درباره ی خود و مادرش آموخت.

اکنون این پرسش های کلیدی پیش می آید که : آیا آن جنگ و دعوا ضروری بود؟ آیا آن بگومگو اجتناب ناپذیر بود؟ آیا ممکن است بتوان در رویارویی با چنین اتفاقاتی عاقلانه تر رفتار کرد؟

متأسفانه بسیاری از والدین مهارت های صحیح و علمی تربیت فرزندان خود را نمی دانند و به همین دلیل با بکارگیری روشهایی نظیر روش اشتباه خانم لوسی نه تنها به موفقیتی در زمینه تربیت فرزندشان دست نمی یابند، بلکه آنها را در مسیر غلط هدایت نموده و آرامش را از زندگی خود و خانواده شان سلب می کنند.

روز بعد به همراه آقای هریسون و همسرش به تماشای فیلم ویدئویی ضبط شده پرداختم. خانم لوسی با دیدن آن فیلم از رفتار خشن خود حسابی شگفت زده شده بود. او اظهار داشت:” جناب سیناتهرانی ! اکنون که دارم این فیلم را می بینم ، باید اعتراف کنم که من هم در رفتارم با مایک خیلی تندروی کردم. به نظرم موضوع بازی کردن او با فنجان چیز چندان مهمی نبوده که من آنقدر بر روی آن حساسیت نشان دادم .”

البته این پشیمانی خانم لوسی نشانه خوبی است اما به گفته همسر وی، خانم لوسی نمی توانست خشم خود را کنترل کند و قبلاً نیز به دفعات مرتکب چنین واکنش های تندی شده بود.سینا تهرانی می افزاید: بعد از صحبتهای این زوج، من توضیحات لازم را در مورد نحوه کنترل خشم و روش صحیح برخورد با مایک ارائه کردم. من به خانم لوسی گفتم: وقتی شاهد آن هستید که پسرتان با فنجان بازی می کند، می توانستید آنرا از جلوی او برداشته و او را به انجام کار مناسبتری که دوست دارد، هدایت کنید. در آن هنگام خانم لوسی گفت: “جناب تهرانی ! مایک به توپ بازی علاقه زیادی دارد. ” به ایشان گفتم: خب می توانستید او را به توپ بازی هدایت کنیدو یا وقتی فنجان شکسته شد، می توانستید به مایک در دور انداختن تکه های فنجان شکسته کمک کنید و درباره ی علت شکسته شدن راحت فنجان و این که چه کسی فکر می کرد که فنجان به این کوچکی در اثر شکستن، چنین ریخت و پاش زیادی بوجود آورد، نکاتی را به او می گفتید.

قطعاً اگر حرفهایی این چنینی با لحن آرام و ملایم می زدید، مایک را وامی داشت تا آن اتفاق سوء را جبران و به خاطر آن حادثه از شما عذرخواهی کند. چون دیگر داد و فریاد و کتک خوردنی در کار نبود، مایک احتمالاً آن آمادگی ذهنی را پیدا می کرد که نزد خود نتیجه گیری کند که فنجان برای غلتاندن ساخته نشده است.

این مشاور تحصیلی سرشناس و عضو سایت درس زندگی دات کام در ادامه گفت: یک هفته بعد از آن اتفاق و با آموزش تدریجی مهارتهای غلبه بر خشم و کنترل عصبانیت و نیز روشهای صحیح تربیت فرزند به آقای هریسون و همسرش، اتفاق دیگری افتاد؛ مایک دستکش های خود را گم کرده بود. مادر بر خلاف دفعات قبلی که با عصبانیت کودکش را مورد خطاب قرار می داد به او گفته بود: ” پس تو دوباره دستکش هایت را گم کردی! من از این جهت خیلی ناراحت شدم. زیرا برای خریدن دستکش باید پول بپردازیم. حیف که گمشان کردی ولی عیبی ندارد، یکی دیگر برایت می خرم.”

مادر با گفتن این جمله نشان می دهد که هنوز به پسرش اعتماد دارد و می خواهد فرصت دیگری به او بدهد تا مایک نشان دهد که پسر با مسئولیتی است. همچنین او با گفتن این جمله که “برای خرید دستکش ها باید پول بپردازم ” ارزش و بهای بدست آوردن آن دستکش ها را به پسرش نشان می دهد .جالب است که بعد از آنکه خانم لوسی دستکش های جدیدی برای مایک می خرد، مایک به مادرش می گوید: ” من به تو قول می دهم که با همه وجودم از آن مراقبت کنم و دیگر هرگز آنرا گم نخواهم کرد.”مایک با حرفهایش نشان می دهد که تحت تأثیر برخورد مثبت مادرش قرار گرفته و می خواهد تا شایستگی های خود را به او نشان دهد.

چگونه مفهوم بیت المال را به کودکان زیر 7 سال آموزش دهیم؟

سلام علیکم
باعرض ادب و احترام به محضر شما بزرگواران
با تشکر از زحمات شما استاد گرامی و کاربران محترم

در خصوص تربیت دینی کودکان سوالی از محضرتان داشتم
به کودکان 2 تا 7 سال چگونه باید مفهموم بیت المال را یاد داد؟
گاهی مادران با این موضوع مشکل دارند گاهی هم کارمندان!
مثلا مادری با کودکش به محل کار شما می آید و میخواهد با ماژیکی که برای بیت المال است نقاشی بکشد،مادر کودک به کودک میگوید از این خانم اجازه بگیر بعد بردار!
خب شما به عنوان مسئول که نمیتوانید اجازه استفادهید زیرا این ماژیک فرض برای تدریس طلاب خریداری شده است و میدانید برای بیت المال است
حال چگونه به کودک بفهمانیم نمیتوانیم ماژیک را به او بدهیم زیرا برای بیت المال است؟
البته گاهی ممکن است مسئولین مجبور شوند اجازه استفاه دهند و خودشان پولش را بگذارند،اما خب اینگونه امر به معروف و نهی از منکر شکل نمیگیرد و کودک یاد نمیگیرد که نباید از وسایل بیت المال استفاه کند
البته بعضی راه کارها به ذهن بنده حقیر میرسد مثل اینکه با پول شخصی شکلات و خوراکی و اسباب بازی های کوچک و ارزان قیمت یا ماژیک های رنگی کوچک تهیه کنیم،بعد به کودک بگویم این ماژیک را شما نمیتوانید استفاده کنید ،فقط کسانی که اینجا درس میخوانند میتوانند استفاده کنند ،شما هم که بعد ها بزرگ شدی و آمدی اینجا میتوانی استفاده کنی،حال اگر ماژیک را پس بدهی به تو یک جایزه میدهیم
(هرچند کودکان امروزی برای هرجمله ما جوابی دارند و تا حدودی قانع کردنشان سخت است اما به هرحال باید از کودکی به کودکان یاد داد که اینها بیت المال است )

از اینکه بنده حقیر را در رسیدن به این پاسخ یاری بفرمایید سپاسگزا خواهم بود

الهم اجعل عواقب امورنا خیرا
التماس دعای فرج
یازهرا(س)

رفتار ناشایست مادر در خانواده

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

با سلام و عرض ادب

من مادر مذهبی ای دارم ولی متاسفانه روابط خوبی با من که 18 سالمه و دو خواهر کوچیکترم و پدرم ندارن.
خیلی موقع ها وقتی با خاله هام صحبت میکنن به پدرم فحاشی میکنن و پشت سرشون خیلی حرف میزنن من خیلی از این رفتار مادرم عذاب میکشم.
وقتی بهشون میگم هزار تا دلیل میارن. پدرم تحصیلات بالایی دارند ولی مادرم نه . پیش اومده که پدرم مادرم رو تحقیر میکنن و باعث رنجش خیلی زیاد مادرم شدن ولی بهرحال پدرم با خیلی از رفتار های بد مادرم کنار اومدن از جمله پرخاشگری، سردی ، نداشتن فعالیت اجتماعی مثلا مادرم برای کار های خودشون هم حاضر نیستن بانک برن یا از این قبیل...
پدرم ما و مادرم رو عزیزم جانم دخترم عزیز دلم خطاب میکنن ما رو در اغوش میگیرن و محبت میکنن ولی مادرم اصلا اصلا اینطور نیستنرم مامانم ...
یکی از خواهرانم 14 سالشه و سن حساسی داره به من میگفت چون من هر چی به مامان میگم میره به خواهراش میگه منم هیچ چی بهش نمیگم . به مادرم که گفتم گفتن که خاله هاتونن دیگه مگه چیه؟؟
مادرم باز برای خواهر کوچیکترم که کلاس اوله وقت بیشتری میذاره از لحاظ درسی ولی اخلاق خیلی خوبی باهاش نداره خیلی موقع ها.
مادرم تقریبا وقت زیادی رو البته نه خیلی زیاد با گروه های مذهبی و طب سنتی تلگرام میگذرونند ولی افسوس از بکار بردن اخلاق حسنه ای که از این گروه ها یاد میگیرند در زندگیشون...
مادرم از بس به تمیزی خونه اهمیت میدن گاهی حال غذا درست کردن برای ما رو ندارن حتی اخر هفته ها که پدرم هم خونه اند...
من امسال کنکور دارم و متمرکز رو درسم هستم و انصافا مامانم خیلی هوامو از لحاظ تغذیه بین درس ، سکوت خونه و تشویق برای هدفم دارن...
نکات مثبتی دارن مامانم و من هم خیلی دوسشون دارم ولی رفتار های بدشون خیلی اذیتم میکنن.
من اصلا دوست ندارم که مامانم به خواهراش به بابام میگه سگ...
میشه بگید من باید چیکا رکنم تا وضع زندگیمون بهتر شه؟؟؟؟

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

نحوه‌ی برخورد با خیانت همسر

انجمن: 

با عرض سلام وخسته نباشید
ببخشید یه سوالی داشتم از مشاوره محترم سایت
یکی از دوستام شاهد خیانت همسرش بوده وفهمیده که همسرش با کسی رابطه داره و وقتی به شوهرش میگه چرا این کار رو میکنی میگه تو دروغ میگی ومن رابطه ندارم و دوستم به جایی رسیده که میگه اگر به خاطر بچه ام نبود اصلا یکلحظه این زندگی رو تحمل نمیکردم
لطفا راهنمایی کنید
با تشکر

محبوب بنده های خدا

انجمن: 

سلام:Gol:
آیا با آرایش کردن زیبا جلوه قرار دان خودمون میتونیم محبوب بشیم آیا یه دختر با هفت قلم آرایش میشه محبوب شد ؟میشه دوست داشتنی شد ؟..آیا گناهه اگه خودمون زیبا کنیم؟
گفته شده اگه محبوب خدا باشیم محبوب بنده ای خدا هم میشیم ..اینکه بنده های خدا مارو دوست داشته باشن باید خدا بخاد ...چون دل آدمها دست خداست ..
اما چرا اونیی که ارایش میکنن زیبا میشن بیشتر مورد توجه هستن ..بیشتر دیگران دوسشون دارن کدوم باور کنیم؟؟؟؟؟/
با تشکر سپاس فراوان:Gol:

دیدگاه عجیب راجع به ازدواج در ناخودآگاه من

انجمن: 


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام علیکم
ایام محرم رو تسلیت عرض میکنم

مشکل بنده این هست که تا بحال یکی دوبار در سالهای گذشته علاقه مند شدم جنس مخالف (دو مرتبه یعنی دو مورد) ولی چون شرایط ازدواج نداشتم و سنم هم زیاد نبود مجبور شدم بیخیال ماجرا بشم.
از اون ماجراها به بعد هر وقت یکم مشکلاتم زیاد میشه یا سرم شلوغ میشه یا مجبور میشم کاری که علاقه ندارم رو انجام بدم یا... (بعنوان مثال در ایام امتحانات !) این فکر به صورت بسیار جدی و قوی میاد سراغم که ای کاش الان متاهل بودم و ای کاش همسرم کنارم بود الان و...
ولی وقتی مسئله حل میشه یا رفع میشه اصلا و ابدا چنین فکری به ذهنم خطور نمیکنه و ذره ای این احساس رو ندارم.... حتی میگم خوبه که مجرد هستم و راحت!
بعضی دوستانم به شوخی بهم میگن وقتی که مسئله جنسی بهت فشار میاره به اون فکر میوفته ولی اصلا اینطور نیست یعنی هیچ ربطی به مسئله جنسی نداره. یعنی احساس میکنم اگر متاهل بودم این مشکل و سختی کاری که به وجود آمده به وجود نمیومد یا زود حل میشد و...

درباره ی این مسئله یکم فکر کردم دیدم در ازدواج قرار هست که خانم به بنده تکیه کنه ولی این تصوری که گاهی میاد سراغم برعکس هست و انگار در مشکلات من میخوام به او تکیه کنم ، لذا احساس میکنم از اساس این مسئله و این احساس نسبت به حقیقت و واقعیت و اونچه که باید باشه وارونه هستش ، درسته؟ چه توصیه ای دارید به بنده؟ امکان ازدواج ندارم سنم هم 22 سال.
البته شاید مشکلم یکم خنده دار و ساده به نظر برسه ولی در ایامی که گره در کارم میوفته این ذهنیت کل فکرم رو مشغول میکنه همراه با حسرت عمیق. یعنی ازدواج رو حلال تمام مشکلات تصور میکنم اون زمان یه جورایی...

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: