دیدگاه من به ازدواج

دیدگاه عجیب راجع به ازدواج در ناخودآگاه من

انجمن: 


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام علیکم
ایام محرم رو تسلیت عرض میکنم

مشکل بنده این هست که تا بحال یکی دوبار در سالهای گذشته علاقه مند شدم جنس مخالف (دو مرتبه یعنی دو مورد) ولی چون شرایط ازدواج نداشتم و سنم هم زیاد نبود مجبور شدم بیخیال ماجرا بشم.
از اون ماجراها به بعد هر وقت یکم مشکلاتم زیاد میشه یا سرم شلوغ میشه یا مجبور میشم کاری که علاقه ندارم رو انجام بدم یا... (بعنوان مثال در ایام امتحانات !) این فکر به صورت بسیار جدی و قوی میاد سراغم که ای کاش الان متاهل بودم و ای کاش همسرم کنارم بود الان و...
ولی وقتی مسئله حل میشه یا رفع میشه اصلا و ابدا چنین فکری به ذهنم خطور نمیکنه و ذره ای این احساس رو ندارم.... حتی میگم خوبه که مجرد هستم و راحت!
بعضی دوستانم به شوخی بهم میگن وقتی که مسئله جنسی بهت فشار میاره به اون فکر میوفته ولی اصلا اینطور نیست یعنی هیچ ربطی به مسئله جنسی نداره. یعنی احساس میکنم اگر متاهل بودم این مشکل و سختی کاری که به وجود آمده به وجود نمیومد یا زود حل میشد و...

درباره ی این مسئله یکم فکر کردم دیدم در ازدواج قرار هست که خانم به بنده تکیه کنه ولی این تصوری که گاهی میاد سراغم برعکس هست و انگار در مشکلات من میخوام به او تکیه کنم ، لذا احساس میکنم از اساس این مسئله و این احساس نسبت به حقیقت و واقعیت و اونچه که باید باشه وارونه هستش ، درسته؟ چه توصیه ای دارید به بنده؟ امکان ازدواج ندارم سنم هم 22 سال.
البته شاید مشکلم یکم خنده دار و ساده به نظر برسه ولی در ایامی که گره در کارم میوفته این ذهنیت کل فکرم رو مشغول میکنه همراه با حسرت عمیق. یعنی ازدواج رو حلال تمام مشکلات تصور میکنم اون زمان یه جورایی...

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol: