بشارت

تاملی در بشارت ظهور پیامبر(ص) در کتب انبیا

انجمن: 
سلام خسته نباشید همان طور که میدانید، راه های اثبات نبوت، سه تاست. ۱. قرائن و شواهد ۲. بشارت پیامبران پیشین ۳. معجزه در این تاپیک میخواهیم بر دلالت بشارت اشکالاتی وارد کنیم و ببینیم که آیا این راه واقعا معتبر است یا نه. اشکال بر بشارت پیامبران پیشین برای اثبات نبوت ۱. اینکه محمد (ص)، پیامبر است و نشانه های نبوت او توسط پیامبران پیشین بیان شده، ما را به گونه ای دچار تسلسلی باطل میکند. میگوییم محمد(ص) پیامبر است چون عیسی(ع) آمدن او را بشارت داده. حالا از کجا معلوم که عیسی(ع) پیامبر است. میگوییم پیامبر قبلی بشارت داده. حالا کی گفته آن پیامبر قبلی پیامبر است؟ میگوییم به دلیل بشارت پیامبر قبل از او و... . ۲. در هيچ كدام از كتابهاي آسماني كه امروز در دست ما است، نشاني صريح و قاطعي از پيامبر اسلام وجود ندارد. ممكن است بگوييد در زمان پيامبر اسلام (هزار و چهارصد سال پيش) بسياري از اين كتاب ها (خصوصاً تورات و انجيل) هنوز تحريف نشده بودند و در آنها نام و نشان پیامبر با صراحت ذكر شده بود و اين، حجت را بر اهل كتاب در آن زمان تمام ميكرد. اما اولاً اين مدعايي تاريخي و غير قابل اثبات است (به قرآن اشاره نکنید چون هنوز نبوت پیامبر ثابت نشده که بخواهیم کتابش را قبول کنیم) و ثانياً ربطي به دوران ما ندارد. چرا كه به هر حال در زمان ما نام و نشاني صريح و غيرقابل ترديدي از محمد(ص) در كتابهاي آسماني موجود نيست. ۳. در ادامه ثابت میکنیم که اصولاً هر پيامبر يا كتاب آسمانی ای، اگر نام و نشان و اوصاف پيامبر بعدي را بيان كند، کار بیهوده ای بیش نیست و اتفاقا ممکن است نقض غرض به وجود بیاید؛ پس خدا که حکیم است، چنین کاری نمیکند؛ با سه دلیل: اول اينكه ممكن است سخن پيامبر و يا حتي متن كتاب آسماني (مثلاً آنجا كه سخن از اوصاف پيامبر بعدي ميگويد) در طول زمان دچار تحريف شده باشد يعني مردم (در اثر تحريفي كه در نشانه ها رخ داده است) به غلط سراغ كسي رفته اند. دوم اینکه حتی اگر متن بشارت واقعا هم تحریف نشود، باز احتمال تحریف آن برای نسل های بعدی قابل فرض است؛ فرض كنيد عيسی(ع) به پيروان خود بگويد كه صدها سال بعد در شهر مكه، فردی به نام محمد به پيامبری ميرسد و او همان پيامبر بعد از من است و اين پيشگويي در انجيل هم ذكر شود اما اين پيشگويي براي نسلهاي آينده (مثلاً مردم زمان محمد) فايده ای ندارد، چون آنها منطقاً با اين سؤال مواجه ميشوند كه (از كجا معلوم كتاب انجيل دچار تحريف نشده باشد و اين مطلب نيز جزو جعليات آن نباشد؟) وقتي چنين احتمالي وجود دارد، نمیشود به بشارت ها اعتماد کرد و مدعی نبوت نباید وجود اين پيشگويي ها را دليل حقانيّت و صدق ادعای خود بداند. سوم اينكه ممکن است، دادن نشانه ها و اوصاف پيامبر بعدي، مورد سوء استفاده افرادي قرار گرفته باشد و به دروغ ادعای پيامبري کرده باشند.
موضوعات مشابه: 

اخبار خوب مجازات دردناک

47) اخبار خوب مجازات دردناک؟

مسلماً خبر دادن به کسی در مورد شکنجه و مجازات شدنش خبر خوبی نیست، ولی قرآن ادعا میکند که خبر شکنجه دردناک خبر خوبی است (سوره 3 آیه 21، سوره 84 آیه 24، سوره 45 آیه 8، سوره 31 آیه 7، سوره 9 آیه 34، سوره 9 آیه 3 و سوره 4 آیه 138).

إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِآيَاتِ اللَّهِ وَيَقْتُلُونَ النَّبِيِّينَ بِغَيْرِ حَقٍّ وَيَقْتُلُونَ الَّذِينَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ مِنَ النَّاسِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

کسانی که نسبت به آیات خدا کفر می‌ورزند و پیامبران را بناحق می‌کشند، و (نیز) مردمی را که امر به عدالت می‌کنند به قتل می‌رسانند، و به کیفر دردناک (الهی) بشارت ده!(3:21)

فَبَشِّرْهُمْ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

پس آنها را به عذابی دردناک بشارت ده!(84:24)

يَسْمَعُ آيَاتِ اللَّهِ تُتْلَىٰ عَلَيْهِ ثُمَّ يُصِرُّ مُسْتَكْبِرًا كَأَنْ لَمْ يَسْمَعْهَا ۖ فَبَشِّرْهُ بِعَذَابٍ أَلِيمٍ

که پیوسته آیات خدا را می‌شنود که بر او تلاوت می‌شود، امّا از روی تکبّر اصرار بر مخالفت دارد؛ گویی اصلاً آن را هیچ نشنیده است؛ چنین کسی را به عذابی دردناک بشارت ده!(45:8)

بشارت . [ ب ِ رَ ] (ع اِمص ) بشارة. بشاره مأخوذ از تازی . مژدگانی . (منتهی الارب ) (زوزنی ) (مهذب الاسماء). مژدگانی و خبر خوش . (ناظم الاطباء). مژده و با لفظ نمودن و دادن و زدن مستعمل است . (از آنندراج ). مژده دادن . (مؤید الفضلاء). خبر خوش . (غیاث ). بُشری ̍؛ مژدگانی . (مهذب الاسماء) (السامی فی الاسامی ). نوید. در تداول عامه .

چرا قران می گوید بین پیامبران تفاوت است؟

انجمن: 

خداوند در بعضی از آیات می فرماید بین پیامبران تفاوتی نگذاشتیم و در آیات دیگری خلاف این را می فرماید. این را چگونه می توانید توجیه کنید. یکجا می فرماید هیچ فرقی بین ایشان قائل نشدیم و در جای دیگر می فرماید بعضی را بر دیگران فضیلت بخشیدیم . این تناقض پاسخش چیست؟
ما أُوتِيَ النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ ( بقره136)
لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَ قالُوا سَمِعْنا وَ أَطَعْنا غُفْرانَكَ رَبَّنا وَ إِلَيْكَ الْمَصيرُ (285بقره)
النَّبِيُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ (آل عمران84)
تِلْكَ الرُّسُلُ فَضَّلْنا بَعْضَهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ مِنْهُمْ مَنْ كَلَّمَ اللَّهُ وَ رَفَعَ بَعْضَهُمْ دَرَجاتٍ وَ آتَيْنا عيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ وَ أَيَّدْناهُ بِرُوحِ الْقُدُسِ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلَ الَّذينَ مِنْ بَعْدِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ وَ لكِنِ اخْتَلَفُوا فَمِنْهُمْ مَنْ آمَنَ وَ مِنْهُمْ مَنْ كَفَرَ وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ مَا اقْتَتَلُوا وَ لكِنَّ اللَّهَ يَفْعَلُ ما يُريدُ (253بقره)
اگر برتری پیامبری بر پیامبر دیگری از این راه ثابت می شود که با بعضی خداوند خود سخن گفته و بعضی را مانند حضرت عیسی با روح القدس تایید کرده، پس پیامبر اسلام که هیچ یک از این دو ویژه گی را ندارد و به ظاهر قران چنین ویژه گی مربوط به حضرت موسی و حضرت عیسی است چرا می گوییم حضرت محمد از همه پیامبران افضل است. خداوند نه مانند حضرت موسی خودش با او صحبت کرد و نه مانند حضرت عیسی با روح القدس تاییدش کرد. که اگر این بود در این آیه اشاره می شد. از سوی دیگر می فرماید شما بین همه پیامبران فرق نگذارید. بالاخره چکار کنیم خود خداوند فرق می گذارد بعد می فرماید شما فرق نگذارید؟ چه باید کرد؟

بشارت اشعیای نبی(ع)

انجمن: 

تنخ یهود، کتابهای پیامبران بنی اسرائیل را شامل می شود که شاید معروفترینشان بین مردم ما زبور حضرت داود(ع) باشد. یهودیان و مسیحیان این کتابها را که کتابهای انبیاء بنی اسرائیل از حضرت یوشع(ع) تا حضرت ملاکی(ع) را شامل می شود، بخشی از کتاب مقدس خود می دانند و معتقدند که این کتابها از تحریف مصون مانده است. این کتاب هم شامل وحی الهی و هم شامل سخنان انبیاء بنی اسرائیل است. تنخ یهود اشاراتی به ظهور پیامبری از بین اعراب دارد.

در کتاب حضرت اشعیا(ع) در باب 42، در آیات اول تا هفدهم می فرمایند:

הֵן עַבְדִּי אֶתְמָךְ-בּוֹ, בְּחִירִי רָצְתָה נַפְשִׁי; נָתַתִּי רוּחִי עָלָיו, מִשְׁפָּט לַגּוֹיִם יוֹצִיא לֹא יִצְעַק, וְלֹא יִשָּׂא; וְלֹא-יַשְׁמִיעַ בַּחוּץ, קוֹלוֹ קָנֶה רָצוּץ לֹא יִשְׁבּוֹר, וּפִשְׁתָּה כֵהָה לֹא יְכַבֶּנָּה; לֶאֱמֶת, יוֹצִיא מִשְׁפָּט לֹא יִכְהֶה וְלֹא יָרוּץ, עַד-יָשִׂים בָּאָרֶץ מִשְׁפָּט; וּלְתוֹרָתוֹ, אִיִּים יְיַחֵלוּ. כֹּה-אָמַר הָאֵל יְהוָה, בּוֹרֵא הַשָּׁמַיִם וְנוֹטֵיהֶם, רֹקַע הָאָרֶץ, וְצֶאֱצָאֶיהָ; נֹתֵן נְשָׁמָה לָעָם עָלֶיהָ, וְרוּחַ לַהֹלְכִים בָּהּ אֲנִי יְהוָה קְרָאתִיךָ בְצֶדֶק, וְאַחְזֵק בְּיָדֶךָ; וְאֶצָּרְךָ, וְאֶתֶּנְךָ לִבְרִית עָם--לְאוֹר גּוֹיִם לִפְקֹחַ, עֵינַיִם עִוְרוֹת; לְהוֹצִיא מִמַּסְגֵּר אַסִּיר, מִבֵּית כֶּלֶא יֹשְׁבֵי חֹשֶׁךְ אֲנִי יְהוָה, הוּא שְׁמִי; וּכְבוֹדִי לְאַחֵר לֹא-אֶתֵּן, וּתְהִלָּתִי לַפְּסִילִים הָרִאשֹׁנוֹת, הִנֵּה-בָאוּ; וַחֲדָשׁוֹת אֲנִי מַגִּיד, בְּטֶרֶם תִּצְמַחְנָה אַשְׁמִיעַ אֶתְכֶם. שִׁירוּ לַיהוָה שִׁיר חָדָשׁ, תְּהִלָּתוֹ מִקְצֵה הָאָרֶץ; יוֹרְדֵי הַיָּם וּמְלֹאוֹ, אִיִּים וְיֹשְׁבֵיהֶם יִשְׂאוּ מִדְבָּר וְעָרָיו, חֲצֵרִים תֵּשֵׁב קֵדָר; יָרֹנּוּ יֹשְׁבֵי סֶלַע, מֵרֹאשׁ הָרִים יִצְוָחוּ יָשִׂימוּ לַיהוָה, כָּבוֹד; וּתְהִלָּתוֹ, בָּאִיִּים יַגִּידוּ יְהוָה כַּגִּבּוֹר יֵצֵא, כְּאִישׁ מִלְחָמוֹת יָעִיר קִנְאָה; יָרִיעַ, אַף-יַצְרִיחַ--עַל-אֹיְבָיו, יִתְגַּבָּר. הֶחֱשֵׁיתִי, מֵעוֹלָם--אַחֲרִישׁ, אֶתְאַפָּק; כַּיּוֹלֵדָה אֶפְעֶה, אֶשֹּׁם וְאֶשְׁאַף יָחַד אַחֲרִיב הָרִים וּגְבָעוֹת, וְכָל-עֶשְׂבָּם אוֹבִישׁ; וְשַׂמְתִּי נְהָרוֹת לָאִיִּים, וַאֲגַמִּים אוֹבִישׁ וְהוֹלַכְתִּי עִוְרִים, בְּדֶרֶךְ לֹא יָדָעוּ--בִּנְתִיבוֹת לֹא-יָדְעוּ, אַדְרִיכֵם; אָשִׂים מַחְשָׁךְ לִפְנֵיהֶם לָאוֹר, וּמַעֲקַשִּׁים לְמִישׁוֹר-- אֵלֶּה הַדְּבָרִים, עֲשִׂיתִם וְלֹא עֲזַבְתִּים נָסֹגוּ אָחוֹר יֵבֹשׁוּ בֹשֶׁת, הַבֹּטְחִים בַּפָּסֶל; הָאֹמְרִים לְמַסֵּכָה, אַתֶּם אֱלֹהֵינוּ.

ترجمه:

اينك بنده من كه او را دستگيري نمودم و برگزيده من كه جانم از او خشنود است، من روح خود را بر او مي نهم تا انصاف را براي امّت ها صادر سازد.او فرياد نخواهد زد و آوازخود را بلند نخواهد نمود و آن را در كوچه ها نخواهد شنوانيد.نه خرد شده را نخواهد شكست و قبيلة ضعيف را خاموش نخواهد ساخت تا عدالت را به راستي صادر گرداند.او ضعيف نخواهد گرديد و منكسر نخواهد شد تا انصاف را بر زمين قرار دهد و جزيره ها منتظر شريعت او باشند. خدا يهوه كه آسمانها را آفريد و آنها را پهن كرد و زمين و نتايج آن را گسترانيد و نفس را به قومي كه در آن باشند و روح را بر آناني كه در آن سالكند مي دهد، چنين مي گويد: من كه يهوه هستم تو را به عدالت خوانده ام و دست تو را گرفته، تو را نگاه خواهم داشت و تو را عهد قوم و نور امّت خواهم گردانيد. تا چشمان كوران را بگشايي و اسيران را از زندان و نشينندگان در ظلمت را از محبس بيرون آوري. من يهوه هستم و اسم من همين است و جلال خود را به كسي ديگر و ستايش خويش را به بتهاي تراشيده نخواهم داد. اينك وقايع نخستين واقع شد و من از چيزهاي نو اعلام مي كنم و قبل از آنكه بوجود آيد شما را از آنها خبر مي دهم. « اي شما كه به دريا فرود مي رويد، واي آنچه در آن است! اي جزيره ها و ساكنان آنها سرود تو را به خداوند و ستايش وي را از اقصاي زمين بسراييد! صحرا و شهرهايش و قريه هاي كه اهل قيدار در آنها ساكن باشند آواز خود را بلند نمايند و ساكنان سالع ترّنم نموده، از قلة كوهها نعره زنند! براي خداوند جلال را توصيف نمايند و تسبيح او را در جزيره ها بخوانند! خداوند مثل جبار بيرون مي آيد و مانند مرد جنگي غيرت خويش را برمي انگيزاند. فرياد كرده، نعره خواهد زد و بر دشمنان خويش غلبه خواهد نمود. از زمان قديم خاموش و ساكت مانده، خودداري نمودم. الآن مثل زني كه مي زايد، نعره خواهم زد و دم زده، آه خواهم كشيد. كوهها و تلّها را خراب كرده، تمامي گياه آنها را خشك خواهم ساخت و نهرها را جزاير خواهم گردانيد و بركه ها را خشك خواهم ساخت.و كوران را به راهي كه ندانسته اند رهبري نموده، ايشان را به طريق هاي كه عارف نيستند هدايت خواهم نمود. و ظلمت را پيش ايشان به نور كجي را به راستي مبدل خواهم ساخت. اين كارها را بجا آورده، ايشان را رها نخواهم نمود. آناني كه بر بتهاي تراشيده اعتماد دارند و به اصنام ريخته شده مي گويند كه خدايان ما شماييد، به عقب برگردانيده، بسيار خجل خواهند شد.

در آیات فوق، به فردی اشاره می شود که برگزیده است و می دانیم که مصطفی(=برگزیده) یکی از القاب حضرت محمّد(ص) است. به فریاد نزدن او و عادل بودن او اشاره می کند که که خصلتهای حضرت محمّد(ص) است. می گوید او ضعیف نخواهد شد تا انصاف را در زمین برقرار کند، و می دانیم حضرت محمّد(ص) بارها به امداد الهی از شکست و کشته شدن به دست دشمن نجات یافت. می گوید جزیره ها منتظر شریعت او هستند، حضرت محمّد(ص) نیز صاحب شریعت بودند، در حالی که اکثر انبیاء صاحب شریعت نبودند و تنها به تبلیغ شریعت پیامبر صاحب شریعت می پرداختند. گفته شده است که او می آید تا کوران را شفا دهد، زندانیان را آزاد کند و نشینندگان در ظلمت را از محبس بیرون آورد، و این کوران، زندانیان و نشینندگان در ظلمت، همان قوم عرب بودند که چشمشان به روی حقیقت بسته بود و زندانی جهل خود بودند و در ظلمات جاهلیت نشسته بودند. گفته شده است که قريه هاي كه اهل قيدار در آنها ساكن باشند آواز خود را بلند نمايند، نظر به اینکه قیدار جدّ حضرت محمّد(ص) از نوادگان حضرت اسماعیل(ع)، به انقلابی بزرگ از سوی اعراب و یکی از نوادگان قیدار و حضرت اسماعیل(ع) اشاره دارد که همان حضرت محمّد(ص) است که شرک را در هم شکست و دینش در جهان گسترش یافت و با تمام تلاشهای دشمنان و استعمارگران امروزه 5/1 میلیارد پیرو در جهان دارد و از نظر جمعیت دومین دین جهان است و پیروان این دین به مدت 1000 سال از تاریخ 1400ساله خود را در شرایطی طی کردند که کشورهایشان برترین کشورهای جهان، چه به جهت قدرت نظامی و چه به جهت علم و دانش بود و تا زمانی که خود آنها به خواب نرفتند و اسیر استعمار نشدند این برتری از بین نرفت. از غلبه خدا بر دشمنان سخن رفته است که این امر به جهادهای حضرت محمّد(ص) که منجر به در هم شکستن کفر و شرک شد، اشاره دارد. از تبدیل ظلمت و کجی به نور و راستی سخن گفته شده است، که این امر نیز با ظهور حضرت محمّد(ص) و نجات مردمان از جاهلیت که ظلمت و کجی بود و هدایتشان به نور و راستی همخوانی دارد. در آخر از خجلت زده کردن و عقب راندن پرستندگان بتها سخن گفته شده است که آیه آشکارا نشان می دهد که آن مرد باید بین مردمی که بت پرست هستند مبعوث شود، پس این آیات پیامبران بنی اسرائیل که پس از آمدن حضرت اشعیا(ع) بین مردمانی بت پرست برانگیخته خواهد شد.

اهل کتاب در تلاش خود برای نپذیرفتن این بشارت به غیرصریح بودن این آیات اشاره دارند، در پاسخ باید بگوییم اشارات این آیات به حضرت محمّد(ص) بسیار نزدیک است و خب البته معمولا بشارتهای انبیاء پیشین زیاد صریح و واضح نیستند و بشارتها و پیشگویی ایشان در مورد سایر حوادث نیز چنین است و معمولا تنها پس از رخ دادن آنچه در پیشگویی بدان اشاره شده است، معلوم می شود که منظور پیامبر چه بوده است. آیا باید انتظار داشت پیشگویی این پیامبر در مورد حضرت محمّد(ص)، با سایر پیشگویی های وی فرق داشته باشد ناگهان نام و نشان و آدرس و قبیله و نام پدر و مادر او را نیز مشخص کند؟ خب روش پیشگویی پیامبران بنی اسرائیل چنین نیست و اهل کتاب باید علت را از خودشان بپرسند!

ایراد دیگری که می گیرند این است که پیامبر اسلام فقط با بت پرستی در عربستان به مبارزه پرداخته است و نه با بت پرستی در جهان، در پاسخ می گوییم که گذشته از اینکه حضرت محمّد(ص) نامه هایی برای هدایت اقوام دیگر به سوی سران و شاهانشان گسیل کردند و مبلغینی را به شهرهایشان فرستادند و با این کار جهانی بودن دینشان را نشان دادند، نهضتی را بنا نهادند که پس از مرگ ایشان با شرک در خارج از عربستان نیز مبارزه کرد و لذا مبارزه آن حضرت با بت پرستی محدود به عربستان نبوده است.

آخرین بخش از تلاش این افراد این است که این بشارت را به حضرت مسیح(ع) نسبت دهند، لازمه این ادعا این خواهد بود که حضرت مسیح(ع) از نسل حضرت اسحاق(ع) نباشد، بلکه از نسل حضرت اسماعیل(ع) باشد، زیرا این آیات به برخواستن انقلاب از بنی قیدار اشاره دارند و قیدار از نسل اسماعیل(ع) است، در حالی که اهل کتاب متفق هستند که حضرت مسیح(ع) از نسل اسحاق(ع). ایراد دیگری که بر این باور همان ایراد پیشین خودشان است که به ناحق به ما نسبت دادند و آن این است که موعود حضرت اشعیا(ع)، صاحب نهضتی جهانی است، حال آنکه مسیحای موعود تنها منجی یهودیان است. حتی مسیحیان هم در نقل قولهای خود از حضرت عیسی مسیح(ع) نشان می دهند که او تنها برای بنی اسرائیل آمده بوده است(انجیل متی، باب 15، آیه 24) پس چگونه وقتی مسیحای موعود تنها برای نجات بنی اسرائیل آمده است، دارای نهضتی جهانی است؟ خود مسیحیان نیز قبول دارند که حتی تا پس از به آسمان رفتن حضرت عیسی مسیح(ع) تبلیغات حواریون و مسیحیان به یهودیان محدود بود و غیریهودیان را دعوت نمی کردند تا اینکه فردی به نام "پولس" وارد ماجرا می شود و ادعا می کند که از سوی حضرت مسیح(ع) مبعوث شده است و آن حضرت با او سخن گفته است و به تبلیغ در بین غیر مسیحیان می پردازد. البته باید توجه داشت که نبوت پولس امری غیرمسلم و به احتمال زیاد امری باطل است و منتقدین مسلمان معتقدند که او گمراه کننده مسیحیان بوده است و طبق نظر منتقدین، او اولین کسی است که باور به خدا بودن حضرت مسیح(ع) را در نشر داد(البته مردم ما خیال می کنند مسیحیان، حضرت مسیح را فقط فرزند خدا می دانند ولی حقیقت این است که اکثریت قریب به اتفاق مسیحیان او را خدا می دانند و فرزند خدا بودن را تنها مختص ایشان نمی دانند بلکه معتقدند که همگی فرزند خدا هستند و خدا را پدر می خوانند!!) و شریعت حضرت موسی(ع) را منسوخ اعلام کرد ولی اگر قرار بود که شریعت حضرت موسی(ع) نسخ شود، باید خود حضرت مسیح(ع) آن را نسخ می کردند. پس دعوت جهانی آیین مسیحیت مربوط به بعد از عروج حضرت مسیح(ع) و آمدن پیامبری دروغین است که ادعا کرد دعوت باید جهانی شود، حال آنکه اگر قرار بود دعوت جهانی باشد که باید خود حضرت مسیح این کار را می کردند ولی ایشان در تمام مدت حضورشان دعوتشان را محدود به یهودیان کرده بودند و خود مسیحیان نیز به این امر معترفند. همچنین مسیحیان که خود قبول دارند که حضرت عیسی مسیح(ع) توسط دشمن دستگیر، شکنجه و اعدام شد، چگونه پیشگویی حضرت اشعیا(ع) را که به آمدن فردی که ضعیف نخواهد شد و بر دشمن غلبه خواهد یافت، را در مورد ایشان بدانند، آیا کسی که ضعیف نخواهد شد توسط دشمن شکنجه و اعدام می شود؟ حتی در باور اسلامی نیز حضرت مسیح(ع) دارای قدرت نظامی نبود و اگر به امداد الهی ایشان نجات نیافته بود، توسط دشمن اعدام می شد، پس او دارای قدرت نبوده است. با توجه به این دلایل، موعود حضرت اشعیا(ع) نمی تواند حضرت مسیح(ع) باشد.

حضرت محمّد(ص): موعود موسی(ع)

انجمن: 

در تورات در سفر تثنیه، اصحاح 18، آیات 15 تا 18 حضرت موسی(ع) چنین فرموده اند:

נָבִיא מִקִּרְבְּךָ מֵאַחֶיךָ כָּמֹנִי, יָקִים לְךָ יְהוָה אֱלֹהֶיךָ: אֵלָיו,כְּכֹל אֲשֶׁר-שָׁאַלְתָּ מֵעִם יְהוָה אֱלֹהֶיךָ, בְּחֹרֵב, בְּיוֹם הַקָּהָל, לֵאמֹר: לֹא אֹסֵף, לִשְׁמֹעַ אֶת-קוֹל יְהוָהאֱלֹהָי, וְאֶת-הָאֵשׁ הַגְּדֹלָה הַזֹּאת לֹא-אֶרְאֶה עוֹד, וְלֹאאָמוּת. וַיֹּאמֶר יְהוָה, אֵלָי: הֵיטִיבוּ, אֲשֶׁר דִּבֵּרוּנָבִיא אָקִים לָהֶם מִקֶּרֶב אֲחֵיהֶם, כָּמוֹךָ; וְנָתַתִּי דְבָרַי, בְּפִיו, וְדִבֶּר אֲלֵיהֶם, אֵת כָּל-אֲשֶׁר אֲצַוֶּנּוּ.

ترجمه:

یهوه، خدایت، نبی ای را از میان تو از برادرانت، مثل من برای تو مبعوث خواهد گردانید، او را بشنوید. موافق هر آنچه در حوریب در روز اجتماع از یهوه خدای خود مسئلت نموده، گفت: آواز یهوه خدای خود را دیگر نشنوم، و این آتش عظیم را دیگر نبینم، مبادا بمیرم. و خداوند به من گفت: آنچه گفتند نیکو گفتند. نبی ای را برای ایشان برای ایشان از میان برادران ایشان مثل تو مبعوث خواهم کرد، و کلام خود را به دهانش خواهم گذاشت و هر آنچه به او امر فرمایم به ایشان خواهم گفت.

براساس آیات فوق برای بنی اسرائیل، از بین برادرانشان پیامبری مثل حضرت موسی(ع) خواهد آمد. هیچ پیامبری در طول تاریخ همچون حضرت محمّد(ص) به حضرت موسی(ع) شباهت نداشته است:

«هر دو در کوهی به پیامبری خداوند مبعوث شدند و به سوی قومی بت پرست فرستاده شدند تا آنها را به سوی یکتاپرستی دعوت کنند و معجزاتی را عرضه کردند که از سوی سران قوم این معجزات سحر و جادو خوانده شد. پس از اینکه سران قوم آنها را تکذیب کردند و پیروانی از بین ضعفای قوم یافتند و مأمور به هجرت شدند و هجرت کردند ولی سران کافر قوم به دنبالشان رفتند تا پیامبر را بکشند و خداوند هر دو را با دو معجزه نجات داد و هر دو به همراه پیروان و همراهانشان به مقصد رسیدند و پس از آن احکام و دستورات دینی بدانها داده شد و در برابر دشمنان مأمور به جهاد و جنگ مسلحانه شدند و خداوند هر دو را در برابر دشمنان یاری کرد و در نهایت در بین قوم خود در حالی که در مقام رهبری قوم بودند رحلت کردند. همچنین نباید فراموش کنیم که هر دو پیامبران صاحب شریعت بودند.»

آیا با وجود این همه شباهت که بین حضرت موسی(ع) و حضرت محمّد(ص) وجود دارد شکی در این امر وجود دارد که موعود حضرت موسی(ع) در این آیات حضرت محمّد(ص) است؟

اما یهودیان و مسیحیان از سر تعصب شبهاتی را بر این آیات وارد می کنند که به خیال خود اشاره تورات به نبوت حضرت محمّد(ص) را رد کنند:

اولین شبهه این افراد این است که این آیه فرموده از میان برادران ایشان، پس فرد مبعوث باید از بین بنی اسرائیل باشد تا از برادران آنها حساب شود ولی حضرت محمّد(ص) از بنی اسماعیل است و نه از بنی اسرائیل. پاسخ این شبهه بسیار ساده است، در آن زمان تمام بنی اسرائیل در برابر حضرت موسی(ع) حاضر بودند و اگر حضرت موسی می خواستند بفرمایند از میان بنی اسرائیل باید می فرمودند «از میان ایشان»، نه اینکه بگویند «از میان برادران ایشان» و در تورات بنی اسماعیل نیز برادران بنی اسرائیل خطاب شده اند(سفر تکوین اصحاح 25، آیه 18 و سفر تثنیه اصحاح 2، آیه 5و4)، لذا نظر به اینکه تمام بنی اسرائیل در برابر حضرت موسی حاضر هستند و بنی اسماعیل نیز در تورات برادران بنی اسرائیل خوانده شده اند، موعود مورد نظر باید از میان بنی اسماعیل باشد. فرض کنید 12 برادر تنی هستند که چند برادر ناتنی هم دارند، وقتی شما هر 12 برادر تنی را جمع می کنید و بدانها می گویید که از بین برادرانتان کسی را نزد شما می فرستم، بدون شک منظور شما ممکن نیست کسی از بین همین 12 نفر باشد، بلکه منظور شما فردی از بین برادران ناتنی خواهد بود.

دومین شبهه ای که اهل کتاب وارد می کنند این است که اعراب دشمنان بنی اسرائیل بودند و ممکن نیست خدا بین دشمنانشان برای آنها پیامبر برگزیند!! این شبهه سخن بی پایه و اساسی است و عربها با بنی اسرائیل هیچگونه دشمنی ندارند، چنانکه امروزه نیز اسرائیلیها که خود را بنی اسرائیل می دانند دوستان عربی مثل سران مصر و اردن دارند و اگر سایر کشورهای عربی با آنها دشمنی دارند بخاطر تجاوز آنها به خاک فلسطین و کشتار مردم آن سرزمین است. در تنخ یهود که جزء کتاب مقدسشان است نیز از بنی قیدار سخن رفته است که قیدار از اجداد حضرت محمّد(ص) می باشد و از آنها به نیکی یاد شده است(سفر اشعیا، اصحاح 42) و خداوند در تورات(سفر تکوین، اصحاح17، آیه 20) می فرماید که نسل اسماعیل که شامل بنی قیدار و تمام عرب است را برکت داده است، پس آنها را نمی توان دشمن دانست. از این گذشته اگر هم این ادعای دروغین درست بود، آیا برای خدا منعی دارد که از بین دشمنان یک قوم برایشان پیامبری برگزیند؟ البته که نه.

سومین شبهه این است که ادعا می کنند که بنی اسماعیل بیگانه بودند و بنی اسرائیل هرگز پیامبری بیگانه نداشته است! این ادعا را در پاسخ به شبهه اول رد کردیم و نشان دادیم که در تورات بنی اسماعیل برادران بنی اسرائیل خوانده شده اند و بیگانه محسوب نمی شوند، حتی یکی انبیاء بنی اسرائیل یعنی حضرت اشعیا(ع) نیز در کتاب خود پیشگویی فرموده اند که اعراب نام خدا را جلال خواهند داد. از این گذشته اینکه تا زمان حضرت محمّد(ص) ایشان را پیامبری از غیر بنی اسرائیل نبوده است دال بر این نخواهد بود که آنها باید تا ابد پیامبرانی از بنی اسرائیل داشته باشند.

چهارمین شبهه این است که می گویند طبق تورات خداوند به حضرت ابراهیم(ع) گفته است که اسماعیل را برکت می دهم ولی عهد خود را با اسحاق استوار می کنم، پس این پیامبر نمی تواند از بنی اسماعیل باشد زیرا عهد خدا با اسحاق استوار شده است. سفسطه ای که در این شبهه به کار رفته این است که عهدی که طبق تورات خدا آنرا با حضرت ابراهیم بست و با اسحاق استوار کرد، شامل پیامبری نیست بلکه شامل دادن سرزمینهای نیل تا فرات به حضرت ابراهیم(ع) که این عهد با اسحاق استوار شده است. عهدی که مربوط به داده شدن سرزمین به ابراهیم و اسحاق است، چه ربطی پیامبری و نبوت دارد؟

پنجمین شبهه این است که می گویند از دید خود قرآن در آیه 27 سوره عنکبوت هم سلسله نبوت نه از اسماعیل بلکه از اسحاق بوده است، در این مورد نیز اقدام به دروغگویی می کنند زیرا قرآن نگفته که نبوت به خاندان اسحاق داده شده است، بلکه فرموده است که نبوت را در ذریه ابراهیم قرار داده است و اسماعیل هم مثل اسحاق از ذریه ابراهیم است. ضمن اینکه آیه قرآن چه ربطی به بشارت تورات دارد؟!

ششمین شبهه این است که یهودیان ادعا می کنند که پیامبر مورد نظر حضرت یوشع(ع) است و مسیحیان ادعا می کنند که پیامبر مورد نظر حضرت عیسی(ع) است ولی این سخنشان هم باطل است زیرا حضرت موسی(ع) فرموده است که این نبی مثل حضرت موسی(ع) خواهد بود، ولی هیچگونه شباهت خاصی بین حضرت عیسی(ع) و حضرت یوشع(ع) با حضرت موسی(ع) وجود ندارد حال آنکه چنانکه در صفحات قبل شرح دادیم. سیره حضرت موسی(ع) و حضرت محمّد(ص) بسیار به هم شباهت دارد. حضرت موسی(ع) و حضرت محمّد(ص) هر دو بین قومی کافر قرار گرفتند و مأمور به هجرت از بین کفار شدند ولی حضرت عیسی(ع) و حضرت یوشع(ع) بین یهودیان که قومی خداپرست بودند مبعوث شدند و مأمور به هجرت نشدند. در ضمن حضرت یوشع صاحب شریعت نیست ولی حضرت محمّد(ص) و حضرت موسی(ع) صاحب شریعت هستند. در مورد حضرت عیسی(ع) که شباهتها بسیار کمتر است، زیرا حضرت موسی(ع) و حضرت محمّد(ص) هر دو بر قوم خود فرمانروا شدند و با دشمنان دین خدا به جهاد پرداختند و به مرگ طبیعی از دنیا رفتند ولی حضرت عیسی بر قوم خود فرمانروایی نداشت و به ادعای خود مسیحیان با دشمن به جهاد نپرداخت و مرگش نیز به مرگ طبیعی نیست، بلکه به خیال خودشان روی صلیب کشته شده است. گویا یهودیان و مسیحیان خیال می کنند تمام انبیاء باید از بنی اسرائیل باشند!
ما شباهتهای فراوان حضرت محمّد(ص) و حضرت موسی(ع) را نشان دادیم و هیچ پیامبری مثل حضرت محمّد(ص) به حضرت موسی(ع) شباهت ندارد پس موعود حضرت موسی(ع) در این آیات از تورات، بدون شک حضرت محمّد(ص) است.