~✿•● آخرین تاج کرامت ●•✿~ ویژه نامه 1174 سال امامت امام عصر (عج)
ارسال شده توسط مدیر اجرایی_فرهنگی در چهارشنبه, ۱۳۹۰/۱۱/۱۲ - ۰۹:۵۱[b]content[/b]
[b]content[/b]
حدود ٢٠٠-٣٠٠ سال پيش تعدادي كثيري از علماي لبنان جلسه گذاشتند كه چرا امام نمي آيد آن ها گفتند ما خودمون را كه مي شناسيم ما گناه نكرديم تصميم گرفتند با تقواترين خود را به مسجد كوفه بفرستند تا اعتكاف كند و تا شايد امام(ع) را ملاقات علت عدم ظهور را بپرسد آن ها جمع خود به تقسيم كردند يعني افراد با تقوا يه سمت و افرادي كه تقوا كمتري داشتند يه سمت تا آنجا كه يك نفر ماند او به قصد مسجد كوفه حركت كند وقتي از نجف خارج شدبه صورت مكاشفه ديد كه گويا وارد شهري شده كه امام زمان(عج) در آنجا قرار دارند از مردم آنجا مي پرسد خانه امام كجاست؟ خدمت امام ميرسد امام به او مي فرمايد: اراده ما بر آن قرار گرفته كه با فلاني ازدواج كني او هم قبول مي كند شب فردي به در خانه اش مي رود و مي گويد:امام فرموده مي خواهيم قيام كنيم همين الان بياييد او گفت:من زن دارم فردا صبح مي آيم آن فرد گفت امام فرموده همين الان بياييد گفت نمي آيم بعد از حالت مكاشفه خارج شد به سمت دوستانش رفت و ما جرا راتعريف كرد و آن ها علت را فهميدند. نتيجه:تعلقات دنيوي ما نمي گذارند مطيع محض امام و نائب اش باشيم. التماس دعاي خير
[b]content[/b]
هر جمعه غروب دل خراب است !
ز هر کسی که گرفتم سراغ خانه تو ز من گرفت نشان از تو و نشانه تو
دلم به حال دلم سوخت بس که هر شب و روز گرفت این دل غرق به خون بهانه ی تو
فردا را چگونه می توان دید
فردایی که امروزش همه در غوغا است
فردایی که امروزش را از عمق افکار خسته مردم می بینم
کجاست یک دل آرام
کجاست آرزوهای آرزو نشده
کجاست امیدی که باز سوی امیدوارش باز گردد
نمی دانم دلم را دست کدامین فکر بسپارم
نمی دانم اشکم را برای که بریزم
نمی دانم سوز عشق را از که باید بیاموزم
کاش میشد در بن بست سکوت خانه ای از فکر نساخت
کاش میشد عشق را در خاکستر یاد ها نگاه داشت
کاش میشد اشک را در جویبار احساس نریخت
چرا این مردم دل هاشان را با اب سیاه افکار دیگران می شویند
چرا این مردم عطش بودن را در انتظار دیدار یار سیراب نمی کنند
چشمانم از خیره شدن بر صفحات خالی ذهنم خسته شده
نمی دانم چرا هر چه در بیراهه های تنهاییم پرسه میزنم خانه تنهایی هایم را نمی یابم
کاش می آمدی و من را از حصار سخت دو دلی نجات میدادی
فردا روز توست
روز شنیدن بوی نرگس
روز دیدن خال گونه ات
روز انتظار
روز تقدیم اشکها بر زیر پایت
روز شکستن دیوار دوری هفت روز
مرا دریاب
می دانی چه هستم
می دانی چه باید باشم
می دانی چه می خواهم باشم
دستم را بلند کرده از تو مدد می خواهم
تا یک دل آرام را ,
تا آرزوی بازگشتت را ,
تا امید به انتظارت را
از تو طلب کنم
می خواهم بدانم
چگونه دلم را به دست افکار تو ,
اشکم را در دامان تو ,
سوز عشق را برای تو داشته باشم
دیگر نمی گویم کاش میشد
میگویم از تو می خواهم که خانه ای را که در بن بست سکوت ساخته ام ویران سازی
میگویم از تو می خواهم که عشق به خودت را همچون داغی آتش در سینه ام نگاه داری
میگویم از تو می خواهم که اشک هایم را در جویبار انتظارت بریزم
با او حرف زدم
صدایم را از میان انبوه درد های عاشقانش شنید
من می سوزم
جوابش را نمی شنوم
دفتر افکارم سفید است
اما
او برایم نوشته است
با رنگ سفید
می خواهد من خود بیابم
می دانم نوشته است که فریاد سکوتش بلند است
آری
باید بشنوم
می دانم که سبکی هوای درونم از گرد و غبار قدمهایش بر روی ذهن پریشانم است
می دانم که آرامش دریای قلبم از آرامش آبیه نگاهش است
منتظر آمدنم است پس منتظر آمدنش می مانم
با عشق به او ,
با مدد از او
و با توکل از خدای او
زیر باران ...
بی تو نشستم در خیابان زیر باران
گویی که مجنون در بیابان زیر باران
افتاده نان خشکی از منقار زاغی
گنجشک خیسی می خورد نان زیر باران
هر کس به قدر روزی خود سهم دارد
سهم من از تو: چشم گریان زیر باران
ای کاش می شد با تو ساعتها قدم زد
از راه آهن تا شمیران زیر باران(خیابان ولی عصر)
با طعنه عابرها سراغت را گرفتند
آخر چه می گفتم به آنان زیر باران؟
باور کن از تو دست شستن کار من نیست
عشق تو می گردد دو چندان زیر باران
وقتی دعا در زیر باران مستجاب است
دیگر چه کاری بهتر از آن زیر باران
پروردگارا در غیاب حضرت عشق
رعدی بزن ما را بسوزان زیر باران
نرم افزار استفائات مرجع عالیقدر شیعه حضرت آیت الله مکارم شیرازی
نرم افزار سوالات شیعی
نرم افزار جامع مجله مبلغان
نرم افزار موذن مبین
نرم افزار صحيفه امام خميني (ره) - نسخه سوم
نرم افزار توضیح المسایل
نرم افزار جامع مقام معظم رهبری
نرم افزار جامع الحسين
از فاطمه (س) برایم بگو
نرم افزار نبی الاکرم
نرم افزار فروغ هدايت
نرم افزار علمدار عشق
نرم افزار دل خون
نرم افزار آفتاب مهربانی
نرم افزار نور الرحمن
محراب خونين علي
«طوبــــــي» گردان شهادت
نسخه دوم مجله ي طوبـــــــــــي
نسخه ي سوم مجله ي نرم افزاري طوبي
نرم افزار حديث حماسه
میلاد ستاره هشــــــــتم
نرم افزار حدیث عاشقی
برنامه محاسبه اوقات شرعی
نرم افزار افلاکیان خاک نشین 1
افلاکیان خاک نشین 2
نرم افزار عرشیان فرش نشین 1
نرم افزاررسول ترک ( زندگینامه )
نرم افزار سفرسی مرغ
نرم افزارعلی گندآبی
ره یافتگان (امام زمان عج )
امير هستي(ویژه غدیر خم)
نرم افزار باران نور
نرم افزارویژه محرم ( کاروان عشق )
نرم افزار پرسمان حسینی درروز واقعه
نرم افزار مذهبی ره یافتگان
طعم و بوی ایمان
دانلودنرم افزار اثبات وجود امام زمان
نرم افزار دجال آخر الزمان "پیرامون فرقه فراماسونری و مهدویت"
نرم افزار مثنوی انتظار
دانشنامه جامع امام عصر علیه السلام
ویزه نامه فقه نوروز
نرم افزار سخنور
نرم افزار ((جامع الحسين))
نرم افزار تقويم 14 معصوم عليه السلام
سوالات شیعی (پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العظمی مکارم شیرازی)
مفاتیح نوین
نرم افزار تقويم 14 معصوم عليه السلام
نرم افزار اعلام زمان اوقات شرعی
نرم افزار توضیح المسایل
نرم افزار ساقی مهر
نرم افزار پلاک هشت
دانلود نرم افزار افزودن حدیث و تقویم بر روی دسکتاپ
نسخه جدید نرم افزار مجلات مبلغان
نرم افزار منجی در ادیان مختلف
نرم افزار قرآنی بشارت
نرم افزار محاسبه نفس
نسخه 1.4 نرم افزار فیش تبلیغ
نرم افزار نور الانوار 2
نور الجنان
نرم افزار غدیرنامه
دانلود نرم افزار امام زمان (ع)
نرم افزار عاشورائیان
نرمافزار مديريت زمان «سامان»
نرم افزار دست پنهان در مورد ماهیت قمه زنی و سوء استفاده از قمه زنی
صحیفه امام خمینی (ره)
دانلود نرم افزار پرتابل مستبصرین
نرم افزار کتب رجال و درایه شیعی
کتابخانه جامع زین العابدین
نرم افزار جهاد با نفس 2
نرم افزار پارسی را پاس بداریم
نرم افزار توليد ملي
نرم افزار فارسی نیستان ۳
نرم افزار فارسی SepehrMax
نرم افزار باران عهد-ویژه نیمه شعبان
جناب حجه الاسلام آقاى قاضى زاهدى گلپايگانى مى فرمايد: من در تهران از
جناب آقاى حاج محمد على فشندى كه يكى از اخيار تهران است، شنيدم كه
مىگ فت:
من از اول جوانى، مقيّد بودم كه تا ممكن است گناه نكنم و آنقدر به حج بروم تا
به محضر مولايم حضرت بقية اللّه، روحى فداه، مشرف گردم.
لذا سالها به همين آرزو به مكه معظمه مشرف مىشدم.
در يكى از اين سالها كه عهده دار پذيرايى جمعى از حجاج هم بودم، شب هشتم ماه
ذيحجه با جميع وسائل به صحراى عرفات رفتم تا بتوانم قبل از آن كه حجاج به
عرفات بيايند، براى زوارى كه با من بودند جاى بهترى تهيه كنم.
تقريبا عصر روز هفتم بارها را پياده كردم و در يكى از آن چادرهايى كه براى ما
مهيا شده بود،مستقر شدم. ضمنا متوجه شدم كه غير از من هنوز كسى به عرفات
نيامده است.
در آن هنگام يكى از شرطه هايى كه براى محافظت چادرها در آنجا بود، نزد من آمد
وگفت: تو چرا امشب اين همه وسائل را به اينجا آوردهاى؟ مگر نمىدانى ممكن است
سارقان در اين بيابان بيايند و وسائلت را ببرند؟ به هر حال حالا كه آمدهاى، بايد تا
صبح بيدار بمانى و خودت از اموالت محافظت بكنى.
گفتم: مانعى ندارد، بيدار مىمانم و خودم از اموالم محافظت مىكنم.
آن شب در آنجا مشغول عبادت و مناجات با خدا بودم و تا صبح بيدار ماندم تا آن كه
نيمه هاى شب ديدم سيد بزرگوارى كه شال سبز به سر دارد، به در خيمه من آمدند و
مرابه اسم صدا زدند و فرمودند: حاج محمدعلى، سلام عليكم. من جواب سلام را دادم
و از جا برخاستم.
ايشان وارد خيمه شدند و پس از چند لحظه جمعى از جوانها كه تازه مو بر صورتشان
روييده بود، مانند خدمتگزار به محضرش رسيدند.
من ابتدا مقدارى از آنها ترسيدم، ولى پس از چند جمله كه با آن آقا حرف زدم، محبت
او در دلم جاى گرفت و به آنها اعتماد كردم.
جوانها بيرون خيمه ايستاده بودند ولى آن سيد داخل خيمه تشريف آورده بود.
ايشان به من رو كرد و فرمود: حاج محمد على! خوشا به حالت! خوشا به حالت!
گفتم: چرا؟
فرمودند: شبى در بيابان عرفات بيتوته كردهاى كه جدم حضرت سيدالشهداء
اباعبداللّه ا لحسين عليه السلام هم در اينجا بيتوته كرده بود. من گفتم: در اين شب
چه بايد بكنيم؟
فرمودند: دو ركعت نماز مىخوانيم، در اين نماز پس از حمد، يازده مرتبه قله واللّه
بخوان.
لذا بلند شديم و اين عمل را همراه با آن آقا انجام داديم. پس از نماز آن آقا يك دعايى
خواندند كه من از نظر مضامين مانند آن دعا را نشنيده بودم. حال خوشى داشتند و
اشك از ديدگانشان جارى بود.
من سعى كردم كه آن دعا را حفظ كنم ولى آقا فرمودند: اين دعا مخصوص امام
معصوم است و تو هم آن را فراموش خواهى كرد. سپس به آن آقا گفتم: ببينيد آيا
توحيدم خوب است؟
فرمود: بگو. من هم به آيات آفاقيه و انفسيه بر وجود خدا استدلال كردم و گفتم: من
معتقدم كه با اين دلايل، خدايى هست.
فرمودند: براى تو همين مقدار از خداشناسى كافى است.
سپس اعتقادم را به مسئله ولايت براى آن آقا عرض كردم.
فرمودند: اعتقاد خوبى دارى.
بعد از آن سؤال كردم كه: به نظر شما الآن حضرت امام زمان(عج) در كجا هستند.
حضرت فرمودند: الان امام زمان در خيمه است.
سؤال كردم: روز عرفه، كه مى گويند حضرت ولىع صر(عج) در عرفات هستند،
در كجاى عرفات مىب اشند؟
فرمود: حدود جبل الرحمة. گفتم: اگر كسى آنجا برود آن حضرت را مىبيند؟
فرمود: بله، او را مىبيند ولى نمى شناسد.
گفتم: آيا فردا شب كه شب عرفه است، حضرت ولىعصر(عج) به خيمه هاى حجاج
تشريف مى آورند و به آنها توجهى دارند؟
فرمود: به خيمه شما مى آيد؛ زيرا شما فردا شب به عمويم حضرت ابوالفضل
عليهالسلام متوسل مىشويد.
در اين موقع، آقا به من فرمودند: حاجّ محمدعلى، چاى دارى؟ ناگهان متذكر شدم كه
من همه چيز آورده ام ولى چاى نياورده ام.
عرض كردم: آقا اتفاقا چاى نياورده ام و چقدر خوب شد كه شما تذكر داديد؛ زيرا
فردامى روم و براى مسافرين چاى تهيه مىكنم.
آقا فرمودند: حالا چاى با من.
از خيمه بيرون رفتند و مقدارى كه به صورت ظاهرچاى بود، ولى وقتى دم كرديم،
به قدرى معطر و شيرين بود كه من يقين كردم، آن
چاى از چايهاى دنيا نيست، آوردند و به من دادند. من از آن چاى دم كردم و خوردم.
بعد فرمودند: غذايى دارى، بخوريم؟
گفتم: بلى نان و پنير هست.
فرمودند: من پنير نمىخورم. گفتم: ماست هم هست.
فرمودند: بياور، من مقدارى نان و ماست خدمتشان گذاشتم و ايشان از نان و ماست
ميل فرمودند.
سپس به من فرمودند: حاج محمدعلى، به تو صد ريال (سعودى) مىدهم، تو براى پدر
من يك عمره به جا بياور.
عرض كردم: اسم پدر شما چيست؟
فرمودند: اسم پدرم «سيد حسن» است.
گفتم: اسم خودتان چيست؟
فرمودند: سيد مهدى.
من پول را گرفتم و در اين موقع، آقا از جا برخاستند كه بروند.من بغل باز كردم و
ايشان را به عنوان معانقه در بغل گرفتم. وقتى خواستم صورتشان را ببوسم، ديدم خال
سياه بسيار زيبايى روى گونه راستشان قرار گرفته است. لبهايم را روى آن خال
گذاشتم و صورتشان را بوسيدم.
پس از چند لحظه كه ايشان از من جدا شدند، من در بيابان عرفات هر چه اين طرف
وآن طرف را نگاه كردم كسى را نديدم! يك مرتبه متوجه شدم كه ايشان
حضرت بقيةاللّه،ارواحنا فداه، بودها ند، به خصوص كه اسم مرا مى دانستند و
فارسى حرف مى زدند!
نامشان مهدى(عج) بود و پسر امام حسن عسكرى عليه السلام بودند.
بالاخره نشستم و زار زار گريه كردم. شرطه ها فكر مىكردند كه من خوابم برده است
وسارقان اثاثيه مرا بردهاند، دور من جمع شدند، اما من به آنها گفتم: شب است
و مشغول مناجات بودم و گريها م شديد شد.
فرداى آن روز كه اهل كاروان به عرفات آمدند، من براى روحانى كاروان قضيه را
نقل كردم، او هم براى اهل كاروان جريان را شرح داد و در ميان آنها شورى پيدا شد.
اول غروب شب عرفه، نماز مغرب و عشا را خوانديم.
بعد از نماز با آن كه من به آنهانگفته بودم كه آقا فرمودهاند: «فردا شب من به خيمه
شمامى آيم؛ زيرا شما به عمويم حضرت عباس عليه السلام متوسل مىشويد.»
خود به خود روحانى كاروان روضه حضرت ابوالفضل عليه السلام را خواند وشورى
برپا شد و اهل كاروان حال خوبى پيدا كرده بودند، ولى من دائما منتظر مقدم مقدس
حضرت بقيةاللّه، روحى و ارواح العالمين لتراب مقدمه الفداء، بودم.
بالاخره نزديك بود روضه تمام شود كه كاسه صبرم لبريز شد. از ميان مجلس برخاستم
و از خيمه بيرون آمدم، ناگهان ديدم حضرت ولىعصر(عج) بيرون خيمه ايستاده اند و
به روضه گوش مى دهند و گريه مىكنند، خواستم داد بزنم و به مردم اعلام كنم كه آقا
اينجاست، ولى ايشان با دست اشاره كردند كه چيزى نگو و در زبان من تصرف
فرمودند و من نتوانستم چيزى بگويم.
من اين طرف در خيمه ايستاده بودم و حضرت بقيةاللّه، روحىفداه، آن طرف خيمه
ايستاده بودند و بر مصائب حضرت ابوالفضل عليه السلام گريه مى كرديم و من قدرت
نداشتم كه حتى يك قدم به طرف حضرت ولىعصر(عج) حركت كنم.
بالاخره وقتى روضه تمام شد، حضرت هم تشريف بردند.
منبع:
برگرفته از: آثار و بركات حضرت امام حسين عليه السلام، ص23، قضيه 5.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام به همه عزیزان
مدتی بود که خلا وجود رباعیات صلوات برای نبی مکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اهلبیت علیهم السلام به ویژه امام زمان علیه السلام امام زادگان مانند حضرت ابوالفضل و حضرت معصومه و شهدا و امام خمینی و رهبر و فرماندهان شهید و شهدای گمنام و ... ذهنم را گرفته بود. این رباعیات اگر سروده شوند دارای پتانسیل فرهنگی بسیار بالایی هستند که میتواند در جامعه و پیوند بیشتر همگان با اهلبیت عصمت و طهارت و فرهنگ انقلاب و مقاومت و شهادت نقش آفرین باشد. بدیهی است که ذکر صلوات و گرفتن صلوات با این رباعیات اثر تکوینی خاص خود را داراست که به صورت بارش رحمت بیکران الهی بر سر ماست.
این زمینه مانند یک معدنی که نوعا از آن بیخبریم ؛کشف و استخراج نشده است.
حقیر در رابطه با این نیاز با وجودیکه در کار شعر و شاعری توانایی چندانی ندارم اما با احساس مسئولتی که احساس میکردم شروع کردم.
اکنون در زمینه های یاد شده بیش از 200 رباعی صلوات گفته ام که بنا دارم برای ترویج این زمینه و ایجاد انگیزه در شاعران اهلبیت و نیز استفاده عزیزان برخی از آنها را در اینجا مطرح کنم. مطلب مهم دیگر کاربردهای اینگونه رباعیات صلوات و یا مصرع های برگزیده ای از آنهاست که از آن نیز غفلت شده است.
به تدریج به برخی از آن کاربردها نیز اشاره خواهم داشت.
از دوستان نیز انتظار دارم وارد بحث و گفتگو در این زمینه شوند تا بتوانیم در راستا گامهای شایسته و بایسته ای را برداریم و به یاری هم بر کمال و غنای این زمینه بیافزاییم.
دست یاری ما به سوی عزیزانی هم که طبع شعر دارند دراز است و از آنان یاری میجوییم.
با عرض معذرت از اینکه سخن طولانی شد برای آغاز یک رباعی از سروده های حقیر عرضه میگردد:
برای دیدن 40رباعی صلوات سرودۀ بنده اینجا کلیک کنید.