ازدواج دوم

مخالفت خانواده با ازدواج من با مردی که همسرش فوت شده

با سلام. مدتی هست که با آقایی آشنا شدم که همسر اولشون حدود 2 سال قبل فوت شدن. دو پسر کوچک سه و چهارساله دارن. خودشون 37 سالشونه. من 31 سالم تموم شده. از نظر مالی وضعشون خیلی خوبه و پدرشون از ملاکین قدیم بودن ، و بسیار بسیار اصیل و معروف هستند و خوبی ایشون و خانواده شون در شهر زبانزده. از نظر چهره و زیبایی من از ایشون بهتر هستم کمی.  در محیط کار مدتی در کنار هم کار کردیم. حدود 2 سال. در این مدت ازشون شناخت تقریبی پیدا کردم.  بعد از دو سال ایشون از من تقاضای ازدواج کردن و شرایطشونو توضیح دادن. من تقریبا به ایشون علاقه مند شده بودم و خیلی تمایل داشتم. با خانواده مطرح کردم. پدرم به شدت مخالفت کرد بخاطر دو تا بچه کوچیکش. من خودم مشکلی با بچه ها ندارم. قبلا هم در یک سمینار یکروزه ، مدتی با پسرهای ایشون گذروندم و خیلی آرووم و خوب بودن و مهرشون به دلم افتاد. کلا فرد صبوری هستم مخصوصا در چند سال اخیر. و بسیار بچه دوست دارم.  هر کاری کردم پدرم رضایت نداد که حتی این فرد بیاد خواستگاری. هرکاری کردم نتونستم ایشونو فراموش کنم. و مدتی به شدت افسرده و بیمار شدم. موهام سفید شد و ریخت و از ناراحتی و فشاری که بر روم بود حدود 25 کیلو لاغر شدم و خیلی بیشتر ضعیف شدم. مدتی نتونستم سر کار برم و متاسفانه نتونستم هیچ کدوم از این شرایط روحی رو با خانواده در میون بگذارم . چون همینطوری هم فکر میکردن که من با اون آقا در ارتباط  نامشروع بودم و هر وقت میخواستم صحبتشو بکنم به بدترین شکل تخریب و سرزنش میشدم و حتی بهم تهمت زده می شد.  از طرفی خواستگارهای نامربوطی هم در این بین می آمد که خانواده من رو مجبور به پذیرش میکردن که نه بهشون علاقه مندی داستم و نه کفو من بودن. بعد از چند ماه، همکارم مجددا با من تماس گرفتند و جویای حال من شدند که سر کار نمیرفتم و ارتباطم رو قطع کرده بودم. ایشون از من خواستن که خودشون با پدرم صحبت کنن. بعد از اینکه در بیرون از منزل با پدرم صحبت کردن ، ایشون رو راضی کردن و پدرم شرط گذاشت که باید یکی از مغازه های بازار رو به نام بنده به عنوان مهریه بزنن به همراه یک آپارتمان.  ایشون قبول کردن و پس از اینکه پیش مشاور رفتیم و تا 70 درصد ما رو کفو دونستن و ازدواج ما رو تایید کردن، ما عقد موقت کردیم. پدرم گفت باید عقد موقت کنید و نامزد باشید تا 6 ماه بعد عقد دائم کنید.  به دلیل شرایط روحی خیلی بدی که برام ایجاد شده بود، خودم از ایشون خواستم که با هم رابطه داشته باشبم. البته نه رابطه کامل. در طی این دو ماهی که با هم در ارتباطیم ، من خیلی راضی هستم و ایشون فرد مهربان و خوبی هست و کاملا از ابنکه در کنارشون هستم احساس آرامش دارم. حالا پدرم که از رابطه ما بی خبر هستند گفتند که باید همین الان مهریه تو بگیری و بدی به من برات نگه دارم و هر روز اصرار اصرار که باید مهرتو پیش پیش بگیری وگرنه دختر من نیستی و این ازدواجو بهم میزنم و اجازه عقد دائم نمیدم و ... من دیگه خسته شدم. دیگه نمیکشم. خیلی سختی داشتم. الان نمیدونم چکار کنم؟ به نامزدم بگم هنوز عقد نکرده مهریه میخوام؟؟ 

ازدواج دوم برای شهوت

انجمن: 

سلام.

من از یک روحانی شنیدم که طبق روایتی اگر ازدواج دوم مرد(در تعدد زوجات) با قصد شهوت باشه، مجاز نیست. آیا چنین روایتی داریم؟ و آیا صحیح السند هست؟

چطور باید همسر اول رو برای پذیرش همسر دوم آماده کرد؟

سلام علیکم
فرض کنیم که مردی عادله و شرایط جوریه که می خواهد همسر دوم بگیره (مثلا واجبه) در مثال مناقشه نکنین فرض کنین همه انسان های عاقل و متدین ازدواج دومه این آقا رو تایید می کنن
دو راه هست
از همسر اولش ازدواجشو مخفی کنه
به همسر اولش بگه
اولا کدوم یکی از اینها بهتره و بعد اگر باید به همسرش بگه باید چه ظرافت های روانشاسی رو رعایت کنه با توجه به حساسیت های بیش از حد زنونه ای که درمورد ازدواج مجدد وجود داره؟ راهکار دین چیه؟

ميل به ازدواج دوم


سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:

سلام
من ازدواج كرده ام و همسرم را دوست دارم ولي متأسفانه ايشان بعد از ازدواج حجابش را به خوبي رعايت نمي كند و اين سبب شده من به شدت نسبت به زنان عفيف و با حجاب حساس شوم و مي ترسم چشم چران شوم و به گناه بيفتم.
همسرم با اين كه اين امر را مي داند و بارها با مهرباني با او گفتگو كرده ام ولي تغييري در خود ايجاد نكرده است.
اگر همسري كه خصوصيات دلخواهم را دارد براي حفظ ايمانم برگزينم گناه كرده ام؟

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

شما جاي من بوديد چه مي‌كرديد؟ يه آقايي با3 - 4 فرزند با دختري.....

انجمن: 

سلام همراهان و دوستان
نظرسنجي
يه مشاوره اي داشتم مي‌خوام بدونم شما جاي من بوديد چه مي‌كرديد؟
داستان از اون جا شروع شد كه مردي براي مشاوره چند جلسه آمد از وضع زندگيش گفت. از ارتباطش با همسرش راضي نبود. اهل ارتباط با ديگران بود و عاشق سفر داخل شهر و بيرون شهر. اما همسرش بي روح بود و بي نشاط. مي‌گفت گاهي خواهر خانمم به او مي‌گفت كه كمي به خودت برس اين چه وضعي است و به خاطر كم كاري و بي‌نشاطي خواهرش از من عذرخواهي مي‌كرد.
از او خواستم با خانمش براي مشاوره بيايد ولي خانمش زير بار نمي‌رفت.
تا اين كه يك روز ديگه اون مرد براي مشاوره آمد مي گفت راننده سرويس چند دختر دانشجوشده ام و مدت هاست آنها را مي برم و مي آورم به يكي از آنها حس عجيبي دارم.
او را از اين كار باز داشتم و گفتم زندگي ات در خطر است سرويس را به راننده ديگر بده. گفت ببينم چه مي شود.
بعد از 5 سال او را ديدم خودش سخن گشود و گفت داستان ان دختر را كه يادت هست من خانمم روز به روز سردتر و سردتر شد من مجبور شدم با آن دختر صحبت كنم ان دختر هم شرايط زندگي بدي داشت و با اين كه مي دانست من همسر و فرزند دارم حاضر شد همسر دوم من شود و من او را حدود 5سال است كه عقد كرده ام اما گفته بودم فعلا چون شرايم مناسب نيست نمي‌توانم تا زماني كه شرايطم جور شود اعلام كنم تو همسرم هستي.
الان هم برخي ما را تو خيابان ديده ام از جمله خانواده همسرم.
اين خانم در اين 5 سال هميشه كمك مالي به من كرده .
هميشه اصرار مي كند كه زن و بچه ام را بيرون ببرم و حتي گاهي براي فرزندام هديه مي‌خرد و مي گويد به آنها بده.....
گفتم زن اولت فهميده گفت فهميد و كمي آبرو ريزي كرد به او گفتم كه خودت باني شدي چقدر خواهرت و من تذكر داديم و....
گفتم نمي ترسي بچه ها را بذاره بره؟ گفت مي دونم اين كار را نميكنه چون شرايط خونه خودشون جهنمي است كه قابل تحمل براش نيست و دوم اين كه تجربه نشان داده كه او را خانواده خودش هم بيش از چند روز تحمل نمي كنند

شما جاي من بوديد به ايشان چه مي‌گفتيد:
1- زن اولت را نگه دار دومي را طلاق بده
2- زن دومت را نگه دار اولي را رد كن بره
3- هر دو را نگه دار
4-