چند پرسش از بی‌خدایان و طرفداران نظریه فرگشت

تب‌های اولیه

355 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[=microsoft sans serif]

متحیر;965559 نوشت:
میتوانید تردید کنید ولی تا زمانی که با روش علمی آنرا نقض نکنید مبنا و اصل هست

از کجا اثباتش کردید که مدام مبنا میخوانیدش.
ظاهرا یکی از راه های اثبات یک مسئله، تکرار است. نه؟

متحیر;965559 نوشت:
قتی این اصل را پذیرفتیم که انرژی و ماده نه خلق میشود و نه نابود میشود بلکه از شکلی به شکل دیگر در می آید نیازی نیست موجد آن را دنبال کنیم همانطور که شما در معرفت شناسی خود بدنبال علت خدا نمیگردید و قضیه علت ها را با مطرح کردن عله العلل فقط تا خدا ادامه میدهید

خدا یا واجب الوجودی که من قبول میکنم، فقط اول زمانی نداشتن نیست، بلکه بی نیازی است.
این بی نیازی اگر در ماده اولیه شما هم هست، که اثبات کنید.
وگرنه با محدودیت و تقسیم و تبدیل کاملا در محدودیت و نیازهای متعدد محصور است و نمیتواند علت موجده باشد.

متحیر;965559 نوشت:
وقتی ازلی بوده نیازمند چه باید باشد

ازلی هم که باشد، برای بی علت بودن باید بی نیاز باشد.
مگر فیلسوفانی که به ازلی بودن عالم طبیعت معتقد بودند، انرا بی نیاز از علت موجده میدانستند؟

متحیر;965559 نوشت:
کسی از عدم صحبت نکرد صحبت از اندازه قطعی ذرات و امواج انرژی هست تا آثارشان به وقوع نپیوندد قادر به اندازهگیری دقیق و قطعی شان نیستیم

این پرسش و پاسخ ما بود:
صدیق;965109 نوشت:
ذرات زیر اتم را کدام دانشمندی اندازه گیری کرده که در زمان و مکان نمیگنجد؟

متحیر;965109 نوشت:
ذرات کوانتومی و اجزاء ریز اتمی خاصیت موجی ذر ه ای دارند تا به وقوع نپیوندند هیچ قطعیتی در زمان یا مکان خاصی ندارند

متحیر;965559 نوشت:
وقتی موضوعی را حتی نتوان تصور کرد چطور میتوان آن را اثبات کرد

تصور اجمالی کفایت میکند.
اگر این اشکال شما صحیح باشد، هیچ چیزی در عالم خارج قابل اثبات نیست چرا که ماهیت هیچ چیزی به صورت کامل و دقیق قابل شناسایی نیست.

[=microsoft sans serif]

متحیر;965559 نوشت:
چه روشی غیر از روش علمی برای تمیز اوهام از موضوعات اصیل و قابل اثبات سراغ دارید؟

روش علمی روش اثبات منطقی و یقینی نیست.
اگر گمان معتبر است، دیگر اشکالات شما بر ادله عقلی متافیزیکی جایی ندارد.

متحیر;965559 نوشت:
آن روش که موهومات را کمتر کند
قابل نقدتر باشد
بتوان درستی از نادرستی آن را تشخیص داد
پیچیدگی کمتر داشته باش

این روش ها به دنبال انکار دست یابی به هر نوع معرفت قضیه ای تالیفی پسینی است.
در این صورت، هیچ معرفت یقینی ای در این گزاره ها یافت نمیشود.
ولی خود این معیارها گرفتار دور معرفتی هستند.
چه ملاکی این ملاکها را معتبر ساخته است.
ایا قبول گزاره ای که از پیچیدگی کمتری برخوردار باشد، خودش بر اساس معیاری به دست امده که پیچیدگی کمتری دارد؟
اگر باشد که گرفتار دور معرفتی است و اگر نباشد خود متناقض است.

متحیر;965559 نوشت:
باز هم مثال قطب شمال

قیاس مع الفارق
قطب شمال و برنده و بازنده امور اعتباری صرف هستند که هیچ واقعیتی در عالم خارج ندارند. و کاملا به اعتبار ما بستگی دارد.
ولی زمان و مکان اینچنین نیست. مگر انسانها زمان و مکان را ایجاد کردند که بخواهند ماده ای را بدون انها تصور کنند.

از این گذشته، این سخن شما ملاک خود تجربه گرایان به صورت ناخواسته به تبع کانت فیلتر اولیه ذهن را زمان و مکان میدانند زیر سوال میرود و نقض میشود.

[=arial]سلام

صدیق;966073 نوشت:
خودش ما هم اشاره کردید که این بحث خارج از بحث تاپیک هست. میدانم که اگر مطرح کنم بحث را کاملا به بیراهه میکشاند.
اگر علاقه دارید میتوانید به تاپیکهای مرتبط مراجعه کنید یا اگر قانع نشدید تاپیک مستقلی بزنید.

تا بحال که توجیه مناسبی برای پذیرش مبانی این مباحث نیافتم چنانچه تاپیکهای مناسبی یا منابع مطالعاتی سراغ دارید بفرمایید .

صدیق;966073 نوشت:
اشکال من بر مقایسه شما بین تقسیم عقلی و اثبات یک امر خارجی بود.
درتقسیم عقلی، هیچ چیزی به عنوان یک موجود خارجی اثبات نمیشود.
شما برای شروع بحث یک تقسیمی در فضای کاملا ذهنی و در گوشه غار تنهایی تان تصویر میکنید.

متاسفانه ماهیچ وقت ذهنیت مبنایی برای تعقل نمیتوانیم پیدا کنیم که هیچ منشأ خارجی نداشته باشد
مسلم بستر عقلانیت و تجزیه و تحلیل ما بر پایه ذهنیات و تصورات ما هست
[=arial]در آن غار تنهایی [=arial]همه تصورات ذهنیت هر چقدر ژرفترهم که باشد و حتی اگر بتوانیم ارتباط خود را با محیط بیرون قطع کنیم باز چیزی در مخیله ما شکل نمیگیرد که رگه ای از زمان و مکان و محیط بیرون در آن راه نداشته باشد.
مسلم بدون تخیلات و ذهنیات عقلانیت شکل نمیگیرد و بدون عقلانیت هم استنتاجهای منطقی صورت نمیگیرد.
یعنی اساس معرفت تجربه مغز ما از تعامل بدن و حواسمان با محیط هست
صد البته ادامه این تکه از بحث هم ربطی به تاپیک ندارد. در این مورد هم لطفا آدرس بدهید
از ابتدای عضویت در سایت غیر از دو موضوع اولیه که مطرح کردم دیگر علاقه و انگیزه ای برای ایجاد تاپیک ندارم.

[SPOILER]لطفا صرفا یک مثال یا مصداق برای بحث عقلانی بدون مدد از اشیاء خارج از ذهن عنوان کنید
[/SPOILER]

صدیق;966073 نوشت:
خب این چه ربطی به اثبات دارد؟

چون اثباتش به این هست که ذهنیت ما در مغز جا گرفته در بدن و محیط اطرافمان شکل میگیرد تجربه و عقلانیت به هم مربوط هستند.
صدیق;966073 نوشت:
چه از لحاظ تجربه؟
تجربه دیگه چیه؟
وقتی شما شکاک شدید، تجربه و مدرک تجربه و ابزار تجربه همگی روی هواست.

من شکاک نیستم یعنی نافی موجودات و اشیاء خارج از ذهن نیستم
ولی نسبت به امور فرامادی که نمیتوان مبنای تجربی برای آنها پیدا کرد ناباور هستم و نسبت به آنها شکاک هستم
تقریبا همان پراگماتیسمی که شما میفرمایید.
تجربه و ساختار مغز را پدیدآورنده ذهنیت و معرفت میدانم .

صدیق;966073 نوشت:
دقت کنید.
اگر هم یقین را کنار بگذاریم،

یقین وقتی پدید می آید که با روش علمی از محک تجربه بگذرد
در روش علمی تردید حتی در اصول و نظریات کنار نمیرود ولی نقض اصول و نظریات با شواهد علمی و مستند پذیرفته هست .
صدیق;966073 نوشت:
دیگر بحث اعتماد گرایی پیش می اید.

اعتماد زمانی پیش می آید که مستندات و شواهد داشته باشد مبانی و اصول را نقض نکرده باشد

صدیق;966073 نوشت:
دراین صورت، از نظر منطق کلاسیک، همه ابزارهای معرفت ظنی وگمانی میشوند.
در ظن و گمان هم هیچ ملاک یقینی برای طرد یکی و قبول دیگری وجود ندارد.
ملاکها هم ظنی میشود.

اگر فرضیات و نظریات صرفا ذهنی باشند شواهد و مستندات و تجربه ای به همراه نداشته باشند بله همه چیز مظنون هست
این تکه از بحث هم خارج از تاپیک بود باز هم اگر لازم میدانید آدرس برای ادامه بدهید

صدیق;966074 نوشت:
خدا خیرتان دهد.
پس اینقدر با قوت و شدت از جهان خارج به عنوان یک امر اثبات شده و یقینی نام نبرید.
هیچ دلیل متقن و غیر قابل نقضی برای اثبات جهان خارج وجود ندارد.

نه برای من و نه برای شما.
صدیق;966074 نوشت:
اما وجود خود اندیشه
می اندیشم یعنی چه؟
یعنی تصورات ذهنی را در کنار هم قرار میدهم تا به تصوری جدید برسم.
درسته؟
اگر این باشد، باید بگویم این هم یقینی نیست.
از کجا میدانید که یک موجود ماهر و فوق العاده ای شما را با همه چیزهایی که تصور میکردید می اندیشید در یک آن قبل یک دفعه ایجاد نکرده است.
پس اندیشه ای بدین معنا در کار نیست.

این همان اندیشه معلقی است که خدمت شما گفتم یعنی یک اندیشه که تعلق به چیزی ندارد نه به من یا شما تعلق دارد یک اندیشه که در آن من با افکارم و شما با افکارتان در آن هستید.
از شکاکیت در اشیاء خارج از ذهن تنها یک اندیشه معلق حاصل میشود.
صدیق;966074 نوشت:
بله میتوان اندیشه مورد نظر را بدین صورت تصویر کرد:
من در همین ثانیه تصوراتی در ذهنم هست که گمان میکنم آن تصور از ترکیب و استنتاج و تبدیل تصورات قبلی ایجاد شده است.
به عبارت بهتر میتوانم اینچنین بگویم: تصویری در ذهنی( که ذهن من خوانده میشود) وجود دارد که من بدون هیچ دلیل متقنی انرا اندیشه خودم میدانم.

همانطور که شما هم اشاره دارید تعلقی برای این اندیشه نمیتوان در نظر گرفت
صدیق;966074 نوشت:
در این صورت، با وجود ملاک یقین غیر قابل زوال و شک، تنها
در میان علوم حصولی و معرفت قضیه ای، یک دسته از قضایا باقی میمانند و آن چیزی نیست جز قضایای تحلیلی و اولی
و علوم شهودی و حضوری.

هم چنان که شعله وجود اشیاء خارج از ذهن را خاموش می کنیم این علوم هم بنیان و مبنایی ندارند
وقتی اندیشه معلق هست و متعلق نیست علم حضوری یا حصولی برای که پدید میآید؟

همانطور که در پستهای بعد عنوان کردید متاسفانه من و شما بنیان معرفت شناسانه مشترکی نداریم
معرفت از ساختار فیزیکی مغز که در بدن ما کاشته شده و تجربه حواسمان از تعامل با محیط حاصل میشود.
ولی شما معرفت و عقل را بدون مدد از محیط و حتی مغز حاصل میدانید .

[="Arial"][=arial]

صدیق;966077 نوشت:
اولا: این جمله"تصورات را به اندازه تصورات قبول میکنم" یعنی چه؟
به اندازه تصورات" یعنی چه؟
دوم: پذیرش امور خارج از ذهن به اندازه وزن تاثیرشان یعنی چه؟

یعنی هر چیز را به اندازه وزنی که در زندگی ما و جامعه و محیط مان دارد ارزش بگذاریم

صدیق;966077 نوشت:
یعنی با ملاک پراگماتیسمی؟

بله
صدیق;966077 نوشت:
اگر این باشد، که دیگر نباید دنبال معرفت یقینی باشید.

به علت محدودیت ذاتی ما نسبت به وسعت جهان یقین صد در صد هرگز بدست نمی آید.
ولی با راه و روش علمی نظریات کمتر گمراه کننده و دور از اوهام بدست میآید کم کم دانایی ها و روشنی ذهنمان بیشتر میشود ولی همچنانکه یک جزء هر چقدر هم که بزرگ باشد از کل سر در نمی آورد به اندازه وسعت خود میتواند حداقل خود و محیط اطراف را درک کند بخاست شناخت و معرفتی بیش از این هر چند ایده آل هست و لی دست نیافتنی و غیر معقول هست.
صدیق;966077 نوشت:
سوم: این تقسیم بندی بر چه اساسی است؟ بدیهی است، مصداق خارجی دارد، از خارج گرفتید یا دلبخواهی است؟

متوجه نشدم
صدیق;966077 نوشت:
چهارم. اگر این دو باشد، هیچ معرفت یقینی نخواهید داشت.
شما یک سری تصورات ذهنی دارید(که فقط قادر به درکشان هستید نه اثبات انها) و یک سری اموری که در زندگی شما اهمیت دارد و زندگی شما بر اساس آنها پیش میرود.
در این صورت، شما یک پراگماتسیت هستید.

بله البته اگر منظور شما معرفت شناسی از روی تجربه باشد
صدیق;966077 نوشت:
پس نیابد دنبال بحثهای نظری و عقلی باشید.
معرفت عبارت است از آنچه به کار می اید نه انچه قابل اثبات منطقی است.
پس دیگر نباید دنبال ادله اثباتی باشید.

وقتی چیزی فابل اثبات نیست چگونه به کار می آید؟
صدیق;966077 نوشت:
پنجم:شما نمیتوانید این سخن را در پاسخ سوال من بدهید.
شما ملاکی برای عدم قبول یک سری از تصورات را ارائه کردید:
اگر پذیرش این ملاک و طرح آن، به واسطه اهمیت آنها باشد، خود این ملاک از چه طریقی ایجاد شده است.

از خود زندگی
همینطور که ذهنیت ما به چند عامل وابسته هست یعنی برآمده از 4E (ساختار مغز کاشته شده در بدن و حواس در تعامل با محیط embodied, embedded, extended, and enactive) هست
ملاک ما زندگی است زندگی توامان احترام به حدود و سعادت فردی به همراه توسعه اجتماعی و حفظ محیط زیست هست .

صدیق;966077 نوشت:
ششم.از اینها گذشته، من هم موضوعات مورد نظرم را به اندازه وزنشان در زندگی ام میپذیرم.(با همین ملاک شما)
با این وضعیت، چه ملاکی برای صحت پذیرش من یاعدم پذیرش شما وجوددارد؟

از آنجا که انسان ذاتا اجتماعی هست تعریف زندگی انسان بدون در نظر آوردن اجتماع نادیده گرفتن خود انسان هست.
اجتماع و مقتضیات آن هم مثل خود انسان فرزند زمانه هست باید هر آن و هر دوره آنها را بر اساس زمان و مکان سنجید و راهکار برای آن تعریف کرد
این مطالب هم خارج از تاپیک بود که پیگیری آن باز نیازمند آدرس دهی و حوصله شماست

[=arial]

صدیق;966079 نوشت:
شما اول اصلش را اثبات کن.
تا بعد نامش را یافته بگذاریم.
شما دچار مغالطه معیار دوگانه هستید.

وقتی بنیان معرفت شناسانه مشترک پیدا کردیم اصلش هم قابل اثبات هست
فی الحال که مقبول شما نیست
صدیق;966079 نوشت:
نقل قول:
نوشته اصلی توسط متحیر
«کلمه» مثالی بود، برای مکانمند بودن هر چه که اندیشه میکنیم

مثال اشتباهی بود.

ترتیب و جایگاه نظر من به مکان بود و الا جایگیری اشیاء در یک فضا اولین مصداق های مکان هست
مثال و توضیح شما از مکان چیست؟
صدیق;966079 نوشت:
شما اعتماد گرا هستید و در پستهای قبل پاسخ شما را دادم.
اگر معیار واحدی دارید، بحث میکنیم و گرنه بحث ثمری ندارد.

بایدبه دنبال اعتماد بود و انرژی و وقتی که برای دنبال کردن اعتماد بر موضوعات میگذاریم به اندازه وزن آن مطلوب و موضوع مورد بحث هست
باید از راه تجربه و روشهای علمی بتوان به چیزی اعتماد کرد و سره را از ناسره تشخیص داد
و الا چگونه موهومات را از حقایق تشخیص دهیم باید بدنبال اعتماد بود.
تردید کردن با آن شکاکیتی که همه چیز را موهوم و ذهنی مینگارد تفاوت دارد
صدیق;966079 نوشت:
این نمیشود
هر موقع نوبت خودمان شد، اثبات را به مفید بودن و قابل تصور بودن موکول کنیم.
هر موقع طرف مقابل شما، اثبات را به ادله عقلی غیر قابل نقض و تردید حتی از نظر تردیدهای عقلی متوقف کنیم.

در مطلب قبل هم خدمت شما گفتم به واسطه ساختار ذهنیت ما یقین مطلق در کار نیست
ولی دوری از جهالت و تلاش برای توسعه دانایی زندگی را ارزشمندتر میکند معیارهای زندگی مان را توسعه میدهد از پیله و جایگاه حیوانی خارج میشویم شاید که با توسعه منابع زیستی بتوانیم نوع تسلط خود را بر محیط و تعامل با هم نوعانمان را از حیطه قانون جنگل خارج کنیم .

[=microsoft sans serif]

متحیر;966113 نوشت:
تا بحال که توجیه مناسبی برای پذیرش مبانی این مباحث نیافتم چنانچه تاپیکهای مناسبی یا منابع مطالعاتی سراغ دارید بفرمایید .

در مورد وجود مجردات و عدم انحصار موجودات عالم به محسوسات، میتوانید به نمط هفتم اشارات و شروح آن مراجعه کنید.

متحیر;966113 نوشت:
لطفا صرفا یک مثال یا مصداق برای بحث عقلانی بدون مدد از اشیاء خارج از ذهن عنوان کنید

دقت نکردید
عرض بنده این نبود که هیچ کمکی ازخارج نمیگیریم. بلکه منظورم این است که در این تقسیم، وجودداشتن هر دو طرف قسمت برای صحت قسمت لزومی ندارد.
اتفاقا گاهی اوقات، یکی از اطراف نمیتواند موجود باشد.
مثلا شما میگویید الان یا روز است یا شب.
من یا مجردم یا متاهل.
پدرم یا زنده است یا از دنیا رفته است.
بله گاهی اوقات برای تصویر سازی یکی از طرفین را به کمک عالم خارج تصور میکنیم آنگاه نقیض خصوصیاتی که در ان میبینیم را برای طرف مقابل تصور میکنیم.
در این صورت، میگوییم:
هرموجودی یا x است یا x~.
x را از خارج میگیریم و انرا دارای خصوصیاتی مییابیم.
انگاه میگوییم طرف مقابل تقسیم ما، خصوصاتی برخلاف و متناقض با ان دارد.
اینها منفصله حقیقیه هستند که نه جمع میشوند و نه رفع.
صورت منطقی ان نیز اینچنین است:
اگر a موجود باشد، آنگاه آن، یا x است یا x~.

متحیر;966113 نوشت:
چون اثباتش به این هست که ذهنیت ما در مغز جا گرفته در بدن و محیط اطرافمان شکل میگیرد تجربه و عقلانیت به هم مربوط هستند.

کدام عقلانیت. عقلانیت پنج اطلاق دارد که از منطقی شروع و به عملی ختم میشود.
هر کدام را انتخاب کنید، ایرادهایی بر کلامتان وارد میشود.
این مشکل هم به خاطر سبک بحث کردن و مبانی معرفت شناختی ای که انتخاب کردید است.

[=microsoft sans serif]

متحیر;966113 نوشت:
من شکاک نیستم یعنی نافی موجودات و اشیاء خارج از ذهن نیستم
ولی نسبت به امور فرامادی که نمیتوان مبنای تجربی برای آنها پیدا کرد ناباور هستم و نسبت به آنها شکاک هستم
تقریبا همان پراگماتیسمی که شما میفرمایید.
تجربه و ساختار مغز را پدیدآورنده ذهنیت و معرفت میدانم .

خب برادر اشتباه میکنید.
به قول کانت چرا از خواب جزمی گرایی بیدار نمیشوید؟
شخصی با این دقت نظر، باید شکاک باشد.

متحیر;966113 نوشت:
یقین وقتی پدید می آید که با روش علمی از محک تجربه بگذرد
در روش علمی تردید حتی در اصول و نظریات کنار نمیرود ولی نقض اصول و نظریات با شواهد علمی و مستند پذیرفته هست

ایراد من همین است.
اگر این نظریات، قابل تردید هستند، پس قابل اتکا و قابل عرضه به صورت انحصاری نیستند.
درست مانند بازرگانی که در حین فروش مثلا ماشینش میگوید امنیت ماشین من تضمین قطعی و غیر قابل تردیدی ندارد ولی اگرکسی نقضی بر امنیت ان اورد،ماشینم را جمع میکنم و نمیفروشم.
خب این ماشین را که کسی از اول نمیخرد.
اصلا قابل عرضه نیست.

متحیر;966113 نوشت:
اگر فرضیات و نظریات صرفا ذهنی باشند شواهد و مستندات و تجربه ای به همراه نداشته باشند بله همه چیز مظنون هست
این تکه از بحث هم خارج از تاپیک بود باز هم اگر لازم میدانید آدرس برای ادامه بدهید

میتوانید نظریات معرفت شناسان معاصر همچون الستون و تمام کسانی که از اعتماد گرایی استفاده میکنند را مطالعه کنید.

[=microsoft sans serif]

متحیر;966115 نوشت:
هم چنان که شعله وجود اشیاء خارج از ذهن را خاموش می کنیم این علوم هم بنیان و مبنایی ندارند
وقتی اندیشه معلق هست و متعلق نیست علم حضوری یا حصولی برای که پدید میآید؟

همانطور که در پستهای بعد عنوان کردید متاسفانه من و شما بنیان معرفت شناسانه مشترکی نداریم
معرفت از ساختار فیزیکی مغز که در بدن ما کاشته شده و تجربه حواسمان از تعامل با محیط حاصل میشود.
ولی شما معرفت و عقل را بدون مدد از محیط و حتی مغز حاصل میدانید .


بله کاملا موافقم.
معرفت شناسی اصل و اساس دانش است که نادیده و مغفول دانسته میشود.
بحثهای فلسفه علم هم به همین جهت.

[=microsoft sans serif]

متحیر;966118 نوشت:
به علت محدودیت ذاتی ما نسبت به وسعت جهان یقین صد در صد هرگز بدست نمی آید.
ولی با راه و روش علمی نظریات کمتر گمراه کننده و دور از اوهام بدست میآید کم کم دانایی ها و روشنی ذهنمان بیشتر میشود ولی همچنانکه یک جزء هر چقدر هم که بزرگ باشد از کل سر در نمی آورد به اندازه وسعت خود میتواند حداقل خود و محیط اطراف را درک کند بخاست شناخت و معرفتی بیش از این هر چند ایده آل هست و لی دست نیافتنی و غیر معقول هست.

این معقولیت با معقولیتی که در طی بحث داشتیم تفاوت دارد.
اینجا معقولیت عملی یا هدف وسیله است ولی در نفی معقولیت مباحث متافیزیکی معقولیت منطقی مد نظر بود.

متحیر;966118 نوشت:
متوجه نشدم

ایراد شما در تقسیم عقلی بنده این بود که این تقسیم بدیهی است یا ..
حال من همین نکته رادر مورد تقسیم شما نسبت به قضایای مورد قبولتان وارد میکنم.
بفرمایید.

متحیر;966118 نوشت:
بله البته اگر منظور شما معرفت شناسی از روی تجربه باشد

خیر پراگماتیست یعنی کسی که معرفت را ناظر به موثر بودن در عرصه عمل و مفید بودن سنجش میکند نه در ساحت ذهن و قالبهای ذهنی و قواعد منطقی.

متحیر;966118 نوشت:
وقتی چیزی فابل اثبات نیست چگونه به کار می آید؟

اشتباه شد.
این ایراد بر شماست و نقض کلام شما نه ادعای من

متحیر;966118 نوشت:
از خود زندگی
همینطور که ذهنیت ما به چند عامل وابسته هست یعنی برآمده از 4E (ساختار مغز کاشته شده در بدن و حواس در تعامل با محیط embodied, embedded, extended, and enactive) هست
ملاک ما زندگی است زندگی توامان احترام به حدود و سعادت فردی به همراه توسعه اجتماعی و حفظ محیط زیست هست .

این ملاک برای من و امثال من که مبناگرا و قرینه گرا هستیم قابل فهم نیست(البته واقعا قابل قبول نیست.

متحیر;966118 نوشت:
از آنجا که انسان ذاتا اجتماعی هست تعریف زندگی انسان بدون در نظر آوردن اجتماع نادیده گرفتن خود انسان هست.
اجتماع و مقتضیات آن هم مثل خود انسان فرزند زمانه هست باید هر آن و هر دوره آنها را بر اساس زمان و مکان سنجید و راهکار برای آن تعریف کرد

اینکه ما فرزند زمانه نیستیم را از کجا اثبات کردید.
قابل تصور ذهنتان بود یا در زندگی مهم بود.

[=arial]سلام
دیشب که خسته از کار به مطالب شما پاسخ میدادم و باید امروز صبح زود هم در ادامه روزمرگی های به محل کار برمیگشتم پاسخ ناتمام مطالب شما که جمع بندی بود جا ماند
خدمت شما می آورم اگر نیرویی داشتم مطالب امروز شما را پاسخ میدهم

صدیق;966082 نوشت:
روش علمی روش اثبات منطقی و یقینی نیست.
اگر گمان معتبر است، دیگر اشکالات شما بر ادله عقلی متافیزیکی جایی ندارد.

بین حدس و گمان و توهم و فرضیه علمی تفاوت بسیار هست
نظریات علمی هر چند یقینی نیستند ولی با توجه به عدم قطعیت و تغیر جهان و عاجز بودن جزء نسبت به کل معتبرترین هستند.
نظریات علمی هر چند یقینی و قطعی صد در صد نیستند ولی منطقی هستند
توقع قطعیت و یقین صد در صد از اساس نابجا و نابخردانه هست چه رسد به انسان و معرفت منبعث از ابناء بشر که بتواند به یقین دست پیدا کند
به چند دلیل
اول هیچگاه جزء برابر کل نمیشود حتی جمع همه اجزاء برابر با کلیت کل نمیشود
دوم هیچگاه همه زمان و همه مکان یکجا محقق نیست و همه انسانها از آمدگان و رفتگان اگر همه گرد هم آیند باز ذهنیتشان فائق بر جهان نیست
سوم ذات اندازه ناپذیر بودن قطعی جهان

در شناخت جهان و یا توضیح موضوع های گوناگون ، میتوان هر مطلبی عنوان کرد و بعد هم میتوان هیچکدام ،یک یا چند از پاسخهای مطرح شده را برگزید
1 عنوان کردن مطالب: میتواند بر اساس توهم، حدس و گمان، شواهد، استنتاج استدلال از مدارک، بررسی های مکرر و رعایت روش های علمی باشد
2 مبنای ترجیح و گزینش ما بین مطالب مختلف هم میتواند کاملا دلبخواه، تصادفی و از سر اعتماد باشد. بررسی منطقی پاسخها بر اساس مغایر نبودن نتایج و گزاره ها و هم چنین مرتبط بودن گزاره و نتیجه هم نوعی گزینش هست.
3 قبل از دو مورد بالا زبان روشن و اصطلاحات شفافی هست که از آنها برای بیان موضوع و پاسخ از آن استفاده کنیم.

در 3 مورد بالا روش و زبان علمی برگزیده ترین روش هست

اصول و فرضیات علمی از مرحله توهم گمان و حدس بالاتر هستند.چرا که تابحال از هر آنچه که به عنوان آزمایش برای رد یا نقض آنها مطرح شده سربلند بیرون آمده اند
مادام که دلیل و شواهدی مبنی بر وجود متافیزیک ارایه نشود متافیزیک و مجردات اعتبارش در حد یک گمان باقی می ماند
اصل بقای انرژِی یک گمان یا حدس نیست که آن را با گمانه زنی در مورد وجود حقیقت در مجردات برابر بدانیم

صدیق;966082 نوشت:
این روش ها به دنبال انکار دست یابی به هر نوع معرفت قضیه ای تالیفی پسینی است.
در این صورت، هیچ معرفت یقینی ای در این گزاره ها یافت نمیشود.

خیر با روش علمی به دنبال درخواست دلیل از ادعاهای مختلف هست تا با زدودن نادانی ها جهالت ها را انکار کند روش های روشنتر و توضیحات محکمتری برای تبیین جهان پیدا کند.
پس منکر توهمات و تأیید کننده نظریات و تئوری هایی هست که:
[=1]

  • [=arial] توانایی تعیین حقایق مورد مشاهده مربوط به یک مسئله را داشته باشد باید توصیف و تعیین کند چرا یک پدیده تحت یک شرایط خاص اتفاق می‌افتد. تئوری‌ای که پیچیدگی کمتری داشته باشد از تئوری که دارای پیچیدگی‌های بیشتری است ارزنده‌تر می‌باشد.
  • [=arial] با حقایق مورد مشاهده شده و با بدنه دانش مغایرت نداشته باشد
  • [=arial] ابزارهای لازم را برای آزمون خود داشته باشد به این معنی که در صورت تأیید باید بتوان فرضیه‌هایی قیاسی دیگری از آن استنتاج کرد و پیامدهای آن را پیش‌بینی کرد [/]
    [=arial]

    صدیق;966082 نوشت:
    ولی خود این معیارها گرفتار دور معرفتی هستند.

    چه دوری؟
    اساسا ذات جهان بر اساس مکانیک کوانتوم با قطعیت و یقین صد در صد بیگانه هست. چه رسد به آراء و نظرات بشر.
    نظرات علمی گرفتار دور نیستند پویا و جلو رونده هستند
    اینکه من میگویم هیچ نظزی یقین آور قطعی نیست و بعد آنر ا مبنای گرایش به نظرات علمی میگذارم شما آنرا متناقض و مغایر میدانید
    به خاطر این هست که ما مبنای یقین آور و ضد گلوله ای در دست نداریم اگر این چنین مبنایی بود آنرا مثل قضایای هندسی و ریاضی پذیرفته بودیم و اینقدر جدل های بی پایان فلسفی در آراء بشر صورت نمیگرفت
    شما یک یقین صد درصدی برای ما اثبات کنید که اساس و معرفتش نه معلق که متعلق باشد.
    صدیق;966082 نوشت:
    در این صورت، هیچ معرفت یقینی ای در این گزاره ها یافت نمیشود.

    جهان متغیر ما از اساس با ثبات و یقین مغایر هست
    خیر یقین صد درصدی در ادعاهای علمی نیست ولی صد در صد نبودن یقین و قطعیت در آراء علمی آنها را همتراز توهمات و ادعاهای بی مصداق نمیکند.
    مثل یک طیف از سیاهی نادانی تا روشنایی دانایی مطلق با سربلند بودن از آزمایشها و داشتن مدارک و شواهد؛ کم کم بار دانایی و معرفت بیشتری پیدا مکنند و محل بیشتری برای پذیرش آراء به خود میگیرند.

    صدیق;966082 نوشت:
    چه ملاکی این ملاکها را معتبر ساخته است.

    ابطال پذیر بودنشان اینکه هر کس ادعای نادرستی آنها را دارد میتواند با آوردن یک آزمایش قابل تکرار درستی نظریات علمی را ابطال کند
    ملاک معتبر بودن گزاره های علمی پیشرفت در بهبود زندگی، فرهنگ و اجتماع هست

    صدیق;966082 نوشت:
    ایا قبول گزاره ای که از پیچیدگی کمتری برخوردار باشد، خودش بر اساس معیاری به دست امده که پیچیدگی کمتری دارد؟

    به هر حال باید معیاری برای انتخاب از بین نظرات مساوی داشته باشیم

    شما میتوانید برای رفتن به مقصدتان بسیار راه های مختلف انتخاب کنید ولی راهی را بیشتر برمیگزینید که انرژی و وقت و سرمایه کمتری از شما بگیرد.
    انرژی و زمان در پهنه جهان شاید فراوان باشد ولی در پهنه حیات بسیار کمیاب و ارزشمند هستند .
    برای رفتن به سرکارتان میتوانید با یک سفینه فضایی، کشتی تفریحی، دوچرخه یا پیاده بروید کدام را انتخاب میکنید ایمن ترین ؟گرانترین؟ مجلل ترین ؟یا راحت ترین ؟، بی تکلفترین ؟و یا کم عارضه ترین؟
    نظریات علمی صرفه جو هستند
    صرفه جو در

    [=arial]در توضیح و پیش‌فرض‌های اضافه تا با کمتر شدن پیچیدگی بتوان شفافتر آنها را بیان کرد و راحت تر نتیجه گرفت

    [=arial]
    صدیق;966082 نوشت:
    اگر باشد که گرفتار دور معرفتی است و اگر نباشد خود متناقض است.

    دوری از پیچیدگی و صرفه جو بودن در توضیح فرضیات علمی شاهد برچه دور یا تناقضی هست
    صدیق;966082 نوشت:
    قیاس مع الفارق
    قطب شمال و برنده و بازنده امور اعتباری صرف هستند که هیچ واقعیتی در عالم خارج ندارند. و کاملا به اعتبار ما بستگی دارد.

    قطب شمال واقعیت دارد ولی نام شمال یا جنوب بودنش اعتبار هست
    من متحیر هستم و یا شما صدیق هستید و لی نامی که بر ما هست اعتباری هست
    مسابقه فوتبال هست. برنده و بازنده هم دارد ولی ارزش گذاری برای برنده یا بازنده اعتباری هست.
  • [=arial]برگردیم به اواسط بحث

    صدیق;965543 نوشت:
    من چند بار گفتم که در این تقسیم، من وجود افراد را پیش فرض نمیگیرم.
    بلکه با بیان خصوصیاتی که در برخی موجودات میبینم، به صورت اثبات و نفی بین حالتهای متناقض همان صفات، دو جوهر متفاوت برای آنها در نظر میگیرم.
    یک دسته ان خصوصیات را دارند.
    یک دسته ندارند.
    خب اینها چه ربطی به قوری راسل داره؟

    شما میتوانید هر امری را که مشاهده یا تجربه میکنید نقیض یا صفات متفاوت را هم میتوانید فرض بگیرید ولی این فرض شما دلیل بر صحت و حقیت وجود آن نقیض نیست
    میگویید موجوداتی مادی هستند پس موجوداتی هم هستند که غیر مادی هم هستند
    اشکال بزرگش این هست که وجود متعلق و ضمیمه ماده هست
    وفتی حرف از وجود میزنید یعنی از ماده صحبت میکنید غیر ماده و غیر وجود عدم هست نه اینکه وجودی هم هست که غیر ماده هست
    وجود غیر مادی یعنی چیزی که وجود ندارد (عدم)
    مادی بودن صفت نیست که بر وجودی عارض بشود
    مثل دیوار سرخ یا دیوار زرد شما دیوار را با تابش نور یا رنگ سرخ یا زرد میکنید نه اینکه دیوار ماهیتش از سرخی به زردی بدل میشود
    شما میگویید گل سرخ یا گل زرد در اینجا با استفاده از صفت و کلمه گل هست یک نوع گل را از یک گل دیگر مجزا کردید مشابه دیوار سرخ یا سفید از صفت سرخ یا زرد در زبان استفاده کردید رنگ و نور گل عاریت نبوده که به گل داده اید
    شما سرخی را از گل سرخ بگیرید دیگر گل سرخ ندارید
    محدودیت های شناختی زبان و حافظه ما را به اینجا کشانده که برای تعریف و انتقال مفاهیم به جای استفاده از اسامی مجزا برای هر یک از اشیاء در حالات مختلف یا افعال مختلف با استفاده از کلمه های محدود و استفاده از پیشوند و پسوند و قیود و افعال به عبارات و جملاتی برسیم که انتقال مفهوم از یک ماهیت یا کنش ماهیت های مختلف کرده باشیم
    حتی مجبور هستیم برای نقل یک مفهوم یک صفحه یا یک فصل کتاب بنویسیم که در حقیقت باید یک کلمه باشد چون ناتوان از چنین زبانی هستیم کلمات و عبارات و جملات را می بافیم
    اگر حافظه ما نامحدود و ساختار مغز ما طبقه بندی موضوعی داشت برای هر یک از افعال، اشیاء یا حالاتشان اسمی ابداع میکردیم و فقط با گفتن یک کلمه انتقال مفاهیم میکردیم
    محدودیت ها ساختاری زبان و نا آشنایی به واقعیات، انتزاعاتی برای ما پدید آورده که منشأ خارجی ندارند (مثلا حالات و صفات روحی که صد البته اینها هم به همین سادگی نیستند که آنها را عارضه ای بنامیم که بر ماهیتی سوار میشود) ولی آنها را دربیرون یافت نمی کنیم از پس توضیح برنمی آییم آنها را با کمک زبان و ذهن می بافیم
    اینجاست که در پست قبل گفتم از شرایط توضیح یک مسئله داشتن زبان و اصطلاحات شفاف و مورد توافق هست
    زبان و اصطلاحات روشن و قابل مصداق جزوی از همان مبانی معرفت شناسی است که اجمالا من و شما با هم اختلاف داریم
    ادامه پاسخ به مطالب جدید دیروز شما بماند برای دو سه روز آینده
    موفق باشید

    باسمه البصیر

    عرض سلام و ادب

    Reza-D;960637 نوشت:
    چطور ازلی بودن ماده قابل تصور است ، اما ازلی بودن خدا نه؟

    گرچه سؤال حضرتعالی متوجه خداناباوران است اما ذکر یک نکته ضروری است و آن اختلاف معنای ازلی بودن

    خداوند و ازلی بودن مادّه است.

    ازلی بودن خداوند به معنای تقدم ذاتی حق به اشیاء است و ازلی بودن ماده به معنای عدم مسبوقیت زمانی

    است نه ذاتی.(از منظر فلسفه)

    امّا از دیدگاه فیزیک باید دید که ازلیت ماده یا وجود خودبخودی آن چه معنایی دارد؟

    Reza-D;960637 نوشت:
    اگر ماده ازلی است ، چطور "هاوکینگ" میگوید جهان از "هیچ" بوجود آمده است؟

    اینکه هاوکینگ می گوید ماده خودبخود بوجود آمده است یا به تعبیر دیگر ماده می تواند خودش را از هیچ بوجود آورد

    بیشتر ناظر به چگونگی ایجاد ماده است نه علت آن،لذا بین این دو مفهوم تفاوت بسیاری است گرچه ظاهرا خداناباوران

    و بالتبع جناب هاوکینگ بین این دو معنا خلط کرده اند.

    انرژی وجود خارجی ندارد

    خباء;966578 نوشت:
    انرژی وجود خارجی ندارد

    با سلام و عرض احترام

    بیشتر توضیح بدید

    1 - چطور ازلی بودن ماده قابل تصور است ، اما ازلی بودن خدا نه؟
    ازلی بودن ماده قابل تصور است
    اما
    ازلی بودن خدا قابل تصور نیست
    زیرا
    ماده قابل تصور است
    اما
    خدا قابل تصور نیست
    هر گاه خدا در نظر طرفداران علوم تجربی ثابت شد قطعا ازلی بودن برایش قابل تصور خواهد بود.

    2 - اگر ماده ازلی است ، چطور "هاوکینگ" میگوید جهان از "هیچ" بوجود آمده است؟
    اگر ماده یعنی ماده و انرژی پس مقابلش میشود ضد ماده
    ماده و ضدماده وقتی برابر باشند هیچ اند
    وقتی ماده بر دیگری غلبه میکند ماده به وجود می آید.
    پس هیچ به معنای نبودن ماده و ضد ماده نیست.
    هاوکینگ سواد فلسفیش کمه ...
    حرفم زیاد میزنه هر کسی هم واسه خودش تحلیل میده... که منظورش اینه یا اونه ، حتی من
    3 - چرا دانشمندان علوم تجربی و آنان که طرفدار نظریه فرگشت هستند ، نمی‌توانند موجودی زنده را بوجود بیاورند (حتی یک سلول را)؟
    چون هنوز علمش را به دست نیاوردند. آیا چیز عجیبی است؟ بله دانشمندان نمیتوانند روح به وجود آورند چون در چهارچوب علم تجربی نیست و قبول هم ندارند تا تلاش کنند موجود زنده روح دار بیافرینند

    شروحیل;966586 نوشت:
    با سلام و عرض احترام

    بیشتر توضیح بدید


    سلام
    پیام خصوصی در خدمتم

    [=microsoft sans serif]

    متحیر;966280 نوشت:
    دیشب که خسته از کار به مطالب شما پاسخ میدادم و باید امروز صبح زود هم در ادامه روزمرگی های به محل کار برمیگشتم پاسخ ناتمام مطالب شما که جمع بندی بود جا ماند
    خدمت شما می آورم اگر نیرویی داشتم مطالب امروز شما را پاسخ میده

    خدا قوت
    امیدوارم در هر کاری مشغولید موفق و موثر باشید.
    قدری هم از ناامیدی دست بردارید.

    متحیر;966280 نوشت:
    نظریات علمی هر چند یقینی نیستند ولی با توجه به عدم قطعیت و تغیر جهان و عاجز بودن جزء نسبت به کل معتبرترین هستند.
    نظریات علمی هر چند یقینی و قطعی صد در صد نیستند ولی منطقی هستند
    توقع قطعیت و یقین صد در صد از اساس نابجا و نابخردانه هست چه رسد به انسان و معرفت منبعث از ابناء بشر که بتواند به یقین دست پیدا کند

    نظریاتی که در علوم جدید ارائه میشود عمدتا یا عموما مستقیم یاغیر مستقیم مبتنی بر استقراست.
    و همانطور که میدانید مسئله استقراء یکی از معضلات پیش روی علوم طبیعی است.
    به همین جهت است که طیف کثیری از فلاسفه علم درگیر حل این چالش هستند.
    البته در اینجا جای مطرح کردن این بحث نیست ولی اشنایی با این مباحث خوب است.
    بگذریم.
    بنابراین
    اینکه ما بگوییم نظریات طرح شده در علوم طبیعی به واسطه استدلالهایی از قبیل بهترین تبیین یا کمترین اکسیوم یا معجزه نبودن دستاوردها و امثال آن معتبرند، تنها در حد گمان به ما کمک میکند.
    بنابراین طرد دیدگاه رقیب نیز تنها به اندازه ظن و گمان معتبر است نه به صورت قطعی. یعنی هیچ قطعیتی نه در اثباتهای علوم طبیعی وجود دارد و نه در انکارهای ان.

    [=microsoft sans serif]

    متحیر;966280 نوشت:
    به چند دلیل
    اول هیچگاه جزء برابر کل نمیشود حتی جمع همه اجزاء برابر با کلیت کل نمیشود
    دوم هیچگاه همه زمان و همه مکان یکجا محقق نیست و همه انسانها از آمدگان و رفتگان اگر همه گرد هم آیند باز ذهنیتشان فائق بر جهان نیست
    سوم ذات اندازه ناپذیر بودن قطعی جهان

    اینها دستاوردهای علوم طبیعی نیست بلکه تحلیلهای عقلی است.

    بگذریم
    فکر میکنم به اندازه کافی در مورد مسائلی بحث کردیم که خارج از مبحث تاپیک است.
    این مباحث تا زمانی که پیش فرضهای فلسفه علم و معرفت شناسی یکسان نشود ثمری ندارد.

    [=microsoft sans serif]

    متحیر;966281 نوشت:
    اشکال بزرگش این هست که وجود متعلق و ضمیمه ماده هست

    مشکل این گزاره شما این است که هیچ دلیلی بر آن ندارید.
    یعنی وقتی از انحصار صحبت میکنید، باید بتوانید دلیلی برای ان ارائه کنید.
    اینکه ما اینطور فکر میکنیم یا تصوری از غیر ان نداریم به هیچ وجه دلیلی بر بطلان طرف مقابل نیست.

    متحیر;966281 نوشت:
    وفتی حرف از وجود میزنید یعنی از ماده صحبت میکنید غیر ماده و غیر وجود عدم هست نه اینکه وجودی هم هست که غیر ماده هست

    این مغالطه در استنتاج است.
    !!!
    (اصل) هر وجودی= ماده است(دلیل؟)
    (عکس نقیض) هر غیر مادی= غیر موجود است.

    در استنتاج از نوع عکس نقیض
    این استنتاج عکسی، در صورتی صادق است که اصلش صادق باشد.
    ولی شما دلیلی برای صدق اصل آن ارائه نکردید .

    [=microsoft sans serif]

    متحیر;966281 نوشت:
    مادی بودن صفت نیست که بر وجودی عارض بشود

    بله صفت نیست. کسی هم نگفت که صفت است.
    بلکه سنخ وجودی است.
    یعنی یک سنخ از موجودات مادی هستند یک سنخ هم غیر مادی.

    متحیر;966281 نوشت:
    مثل دیوار سرخ یا دیوار زرد شما دیوار را با تابش نور یا رنگ سرخ یا زرد میکنید نه اینکه دیوار ماهیتش از سرخی به زردی بدل میشود

    این هم مغالطه از نوع قیاس مع الفارق و مقایسه بی ربط است.

    متحیر;966281 نوشت:
    محدودیت های شناختی زبان و حافظه ما را به اینجا کشانده که برای تعریف و انتقال مفاهیم به جای استفاده از اسامی مجزا برای هر یک از اشیاء در حالات مختلف یا افعال مختلف با استفاده از کلمه های محدود و استفاده از پیشوند و پسوند و قیود و افعال به عبارات و جملاتی برسیم که انتقال مفهوم از یک ماهیت یا کنش ماهیت های مختلف کرده باشیم

    حالات یک جوهر گاهی حالات اعراض ان است و گاهی حالات جوهر ان.
    در مورد وجود ماده و جوهر، تفاوت حالات وجودها مربوط به جوهر انهاست نه عرض انها.

    متحیر;966113 نوشت:

    با عرض سلام و احترام

    شما انرژی رو نمی تونید ببینید یا لمس یا تصور کنید
    فقط اثراتی که انرژی می زاره رو مد نظر قرار می دید

    اما می گید وجود داره

    چون شواهدی دارید که دلالت بر وجودش داره
    مثل همون شواهدی که دین داران برای اثبات خدا دارن

    حالا چون انرژی در حواس و تصور ما نیست وجود نداره؟

    شروحیل;966613 نوشت:
    شما انرژی رو نمی تونید ببینید یا لمس یا تصور کنید
    فقط اثراتی که انرژی می زاره رو مد نظر قرار می دید

    اما می گید وجود داره

    چون شواهدی دارید که دلالت بر وجودش داره
    مثل همون شواهدی که دین داران برای اثبات خدا دارن

    درود گل


    سنجیدن وجود انرژی با وجود خدا ی ادیان ؛ سنجش خرد پذیری نیست

    انرژی یک پدیده ی دانشپذیر و آزمایش شدنی و اندازه گرفتی است و با آزمایش های گوناگون دانشیک می تون به وجود آن پی برد

    ولی هیچ ازمایش و ابزاری برای اثبات خدای ادیان وجود ندارد جز گفته های درون دینی خودشان که البته هتا ویژگی های خدا یشان باز با دین دیگر تفاوت دارد

    خدای ادیان تنها یک باور و احساس درونی است نه چیزی که بتوان آن را قطعن اثبات کرد

    به زبان دیگر خدای ادیان یک فرضیه است و هنوز وجود قطعی اش( که بتوان آن را با شیوه ای هدفمند و آزمون پذیر نشان داد) اثبات نشده است

    فقط یک باور و احساس می کنم است

    برای خردمند ان باور ها و احساس ها ی درونی همیشه نمی توانند درست باشند ممکن است درست ممکن است نادرست باشند
    یک مثال :

    یک بیماری روانی دچار اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی را در مرحله طغیان را در نگر بگیرید به اطرافیان خود مدام می گوید مگر نمی بینید که چند نفر پست اون میز میخواهند با شمشیر به من حمله کنند!!!! چرا کاری نمی کنید بروید دست آنها را بگیرید و .....

    هر چند اطرافیان او را به ارامش و تفکر فرا می خوانند که اشتباه می کنی و تَوهم داری قبول نمی کند به باور و احساس درونی خود ایمان دارد فکر می کند انها درک نمی کنند یا کودن هستند یا مغرض !!!

    هتا ممکن است چاقو را برداشته و به اطرافیان حمله کند که چرا شما باور ندارید به باور های من ؟؟ ای کوران و بی بصیرتان !!!!!!

    پس صزف داشتن باور و احساس درونی دلیل بر راستین بودن آن باور و احساس نیست در واقع نوعی فریب خوردگی است و دور شدن از واقعیت موجود

    دکترنادرنوری;966617 نوشت:
    درود گل


    سنجیدن وجود انرژی با وجود خدا ی ادیان ؛ سنجش خرد پذیری نیست

    انرژی یک پدیده ی دانشپذیر و آزمایش شدنی است و با آزمایش های گوناگون دانشیک می تون به وجود آن پی برد

    ولی هیچ ازمایش و ابزاری برای اثبات خدای ادیان وجود ندارد جز گفته های درون دینی خودشان که البته هتا ویژگی های خدا یشان باز با دین دیگر تفاوت دارد

    خدای ادیان تنها یک باور و احساس درونی است نه چیزی که بتوان آن را قطعن اثبات کرد

    به زبان دیگر خدای ادیان یک فرضیه است و هنوز وجود قطعی اش که بتوان آن را شیوه ای هدفمند و آزمون پذیر نشان داد اثبات نشده است

    فقط یک باور و احساس می کنم است

    برای خردمند ان باور ها و احساس ها ی درونی همیشه نمی توانند درست باشند ممکن است درست ممکن است نادرست باشند
    یک مثال :

    یک بیماری روانی دچار اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی را در مرحله طغیان را در نگر بگیرید به اطرافیان خود مدام می گوید مگر نمی بینید که چند نفر پست اون میز میخواهند با شمشیر به من حمله کنند!!!! چرا کاری نمی کنید بروید دست آنها را بگیرید و .....

    هر چند اطرافیان او را به ارامش و تفکر فرا می خوانند که اشتباه می کنی و تَوهم داری قبول نمی کند به باور و احساس درونی خود ایمان دارد فکر می کند انها درک نمی کنند یا کودن هستند یا مغرض !!!

    هتا ممکن است چاقو را برداشته و به اطرافیان حمله کند که چه شمار باور ندارید به باور های من ای کوران و بی بصیرتان !!!!!!

    پس صزف داشتن باور و احساس درونی دلیل بر راستین بودن آن باور و احساس نیست در واقع نوعی فریب خوردگی است و دور شدن از واقعیت موجود

    با سلام و عرض احترام

    اثرات انرژی قابل سنجش و اثبات هست نه خود انرژی !

    مشکل اینجاست که خداوند را یک موجود موهوم و خیالی وانسان مانند تصور می کنند
    که بر تخت سلطنتی خود بیرون از این جهان تکیه زده و به امور جهان می پردازد

    نه خدایی که بر وجود عالم محیط است و شبیه هیچ چیز نیست!

    دکترنادرنوری;966617 نوشت:
    درود گل


    سنجیدن وجود انرژی با وجود خدا ی ادیان ؛ سنجش خرد پذیری نیست

    انرژی یک پدیده ی دانشپذیر و آزمایش شدنی و اندازه گرفتی است و با آزمایش های گوناگون دانشیک می تون به وجود آن پی برد

    ولی هیچ ازمایش و ابزاری برای اثبات خدای ادیان وجود ندارد جز گفته های درون دینی خودشان که البته هتا ویژگی های خدا یشان باز با دین دیگر تفاوت دارد

    خدای ادیان تنها یک باور و احساس درونی است نه چیزی که بتوان آن را قطعن اثبات کرد

    به زبان دیگر خدای ادیان یک فرضیه است و هنوز وجود قطعی اش( که بتوان آن را با شیوه ای هدفمند و آزمون پذیر نشان داد) اثبات نشده است

    فقط یک باور و احساس می کنم است

    برای خردمند ان باور ها و احساس ها ی درونی همیشه نمی توانند درست باشند ممکن است درست ممکن است نادرست باشند
    یک مثال :

    یک بیماری روانی دچار اسکیزوفرنی یا روان گسیختگی را در مرحله طغیان را در نگر بگیرید به اطرافیان خود مدام می گوید مگر نمی بینید که چند نفر پست اون میز میخواهند با شمشیر به من حمله کنند!!!! چرا کاری نمی کنید بروید دست آنها را بگیرید و .....

    هر چند اطرافیان او را به ارامش و تفکر فرا می خوانند که اشتباه می کنی و تَوهم داری قبول نمی کند به باور و احساس درونی خود ایمان دارد فکر می کند انها درک نمی کنند یا کودن هستند یا مغرض !!!

    هتا ممکن است چاقو را برداشته و به اطرافیان حمله کند که چرا شما باور ندارید به باور های من ؟؟ ای کوران و بی بصیرتان !!!!!!

    پس صزف داشتن باور و احساس درونی دلیل بر راستین بودن آن باور و احساس نیست در واقع نوعی فریب خوردگی است و دور شدن از واقعیت موجود

    سلام
    شاید شما چیزی میدانید که من نمیدانم
    خواهشمندم اگر میتوانید وجود انرژی را ثابت کنید
    محبت فرمایید در پیام خصوصی برایم بیان فرمایید

    پیش نویس: تاپیک رو مطالعه نکردم و صرفا در مورد عنوان تاپیک این پاسخ رو ارسال میکنم

    نظریه فرگشت حتی دیگ در بین نظریه پردازان خود هم جایگاه خودش رو از دست داده و در خارج از مرزهای ایران هیچ کس این نظریه رو قبول نداره و تقریبا وجود خدا برای همه به غیر از کسایی که به عمد علاقه ای به باور به خدا ندارند ثابت شده، و آمار بیخدایان بر خلاف سیر صعودی دوره ای به شدت رو به کاهش است. اما ما هنوز هم در سال ۲۰۱۸ داریم در مورد این موارد پیش پا افتاده بحث میکنیم و هنوز هم توی این انجمن افرادی هستند که به ادعاهای غلط خود پافشاری میکنند.

    دوستان حتما مستند های
    Programming of Life 2011
    و
    Programming of Life 2: EARTH 2015
    رو تماشا کنند، البته تا جایی که خاطرم هست در انجمن هم یکی از دوستان زحمت کشیدند و دومی رو خلاصه کردند.

    zeos_403;966654 نوشت:
    تقریبا وجود خدا برای همه به غیر از کسایی که به عمد علاقه ای به باور به خدا ندارند ثابت شده،

    درود
    خب پذیرفتیم خدا هست قبول

    ولی چگونه می توانید ثابت کنید این خدا دقیق همان خدایی هست که خودتون بهش اعتقاد داری
    و همان خدایی نیست که یک مسیحی( تثلیث ) یا یک بودایی ( با تعریف دیگه ) یا یهودی بهش اعتقاد داره

    شما که خدای دین خود را ندیده اید از کجا معلوم خدای واقعی خدای دین طرف مقابلت نباشه؟

    اگر ما انان را گمراه می شماریم انان هم ما را گمراه می شمارند

    اصلن تعریف خدا در نظر شما چیه ؟

    جز این است که با ذهنیت های خود فکر کنیم باید باشه ؟؟

    خب باید باشه قبول

    تعریفش چرا یکسان نیست در جهان و دین های گوناگون

    ایا جز اینه که هر کسی با ذهنیت و احساس های خودش خدا را تعریف می کنه ؟

    آیا خدا تعریف مشخص داره ؟

    هر چیزی تعریف مشخصی داشته باشه پس لابد باید اثبات شدنی هم باشه
    چون لازمه تعریف درست یک چیز شناخت ابعاد وجودی اثبات شدنی آن چیز است

    اگر حرف می زند چرا حرف نمی زند و رسوا نمی کند دین سواران را که به نام او سوار نا آگان می شوند ؟
    اگر می شنود و قادر است چرا نمی شنوددعای بیچارگان و درماندگان را ؟
    اگر می بیند و قادر است چرا نمی بیند دروغ و بی عدالتی را

    اگر در برابر ستم کاری بندگان و خدا نا باوران واکنش نشان می دهد کجاست ؟

    خب چون دین داران پاسخی برای این پرسشها ندارن توپ را راحت و اسوده به زمین حکمت خدا و اخرت و اون دنیا می اندازند و خلاص
    و به همین سادگی از زیر پاسخ در می روند
    چه کاری ساده تر از این روش ؟؟؟؟

    شروحیل;966619 نوشت:
    اثرات انرژی قابل سنجش و اثبات هست نه خود انرژی !

    درود@};-

    ینی همون تعریف خدا را بزای انرژی در نظر بگیریم

    چه خوب happy

    ینی دیگه ماهیت خدا را شناختیم ؟

    پس چرا نگوییم خدا همان انرژی های موجود در جهان هستی است ؟

    منطقی هم هست و قابل اثبات happy

    خباء;966640 نوشت:
    خواهشمندم اگر میتوانید وجود انرژی را ثابت کنید

    اگر من انرژی را همان خدا بگیریم آیا شما می توانید وجود خدای خود را ثابت کنید که انرژی هم ثابت شود ؟

    اگر وجودخدا ثابت شد وجود انرژی هم ثابت میشه

    دکترنادرنوری;966671 نوشت:
    درود@};-

    ینی همون تعریف خدا را بزای انرژی در نظر بگیریم

    چه خوب happy

    ینی دیگه ماهیت خدا را شناختیم ؟

    پس چرا نگوییم خدا همان انرژی های موجود در جهان هستی است ؟

    منطقی هم هست و قابل اثبات happy

    این هم فرضیه جالبی است

    بنده در تاپیک دیگری در مورد این فرضیه توضیحاتی ارائه کردم

    خوشحال می شم شما هم فرضیاتتون رو در اونجا مطرح کنید تا سعی کنیم با کمک دوستان به جمع بندی برسیم

    http://www.askdin.com/showthread.php?p=966576#post966576

    دکترنادرنوری;966668 نوشت:
    درود
    خب پذیرفتیم خدا هست قبول

    سلام بر شما

    ما ثابت نمیکنیم که این خدا همان خدایی هست که ما بهش اعتقاد داریم، ما ثابت میکنیم که این خدا "نمیتواند" به غیر از خدایی باشد که ما بهش اعتقاد داریم. تعریفی که ما از خدا داریم یک تعریف صرفا دینی نیست بلکه یک تعریف فلسفی هم هست که نشان میدهد تنها تعریف ممکن برای خدا همان است و تعریف دیگری امکان پذیر نیست. البته این تعریف فقط برای مسلمانان و شیعیان نیست و سایر فلاسفه هم هستند که به این تعریف اعتقاد دارند.

    برای بقیه صبحت ها چون خارج از موضوع هست پاسخی نمیدهم آقای دکتر.

    زیباترین تعریف برای خدا:

    نقل قول:

    اساس دینداری شناختن خداست و کمال شناخت خدا اعتراف به وجود وی است و کمال اعتراف به وجود خدا درک یکتائی اوست. کمال یکتائی خدا پاکباخته شدن نسبت به اوست. کمال پاکباختگی در برابر خدا این است که او را بدون علامت درک کنیم. زیرا هر علامتی گواهی میدهد که علامت غیر از آن است که تعریف میشود و باز هر موصوفی گواهی میدهد که با صفت مغیر است.

    یا توجه به نکات یاد شده کسی که برای خدا نشانی ذکر کند، برای او شبیه آورده و چنین کسی برای خدا نمونه آورده و کسی که برای خدا نمونه آورد او را به تجزیه کشانیده است و کسی که خدا را قابل تجزیه بداند، او را نشناخته است.

    کسی که خدا را نشناخته به او اشاره میکند و کسی که به خدا اشاره کند او را محدود کرده و کسی که خدا را محدود کند، او را شمارش کرده است.

    کسی که بگوید خدا در چیست، او را در جای معینی تصور کرده است و کسی که بگوید روی چه چیزی قرار گرفته است، به طور حتم جائی را بدون خدا تصور کرده است.

    خدا موجودی است که آغازی ندارد و با عدم سازگار نیست. در عین اینکه با تمام موجودات همراه است از آنان جداست.

    خدا که کارگردان جهان است کارش نیازی به وسیله ندارد و کارش شبیه به کار بشر نیست.

    خدا آگاه بود، آنگاه که نیازی به مخلوق خود نداشت، یکتا بود آنگاه که پناه گاهی برای انس گرفتن نبود، یکتاست و از تنهایی ترس ندارد.

    خدا که جهان را آغاز کرد نه برای آن فکر کرد و نه تجربه ای داشت و نه به خود حرکتی داد و نه لحظه ای ناراحت گردید.

    خدا هر موجودی را در جای خود خلق کرد و میان طبیعت های مختلف صفا برقرار کرد و غرائز موجودات را تنظیم و میان آنها مناسبت ایجاد نمود، زیرا قبل از خلق کردن آنها هم موجودات را میشناخت و هم آغاز و انجام آنها را میدانست و هم از صحیح و معیوب آنها آگاه بود.

    [=Roboto]نهج البلاغه خطبه یک

    دکترنادرنوری;966672 نوشت:
    اگر من انرژی را همان خدا بگیریم آیا شما می توانید وجود خدای خود را ثابت کنید که انرژی هم ثابت شود ؟

    اگر وجودخدا ثابت شد وجود انرژی هم ثابت میشه

    در حیطه علوم تجربی عرض کردم
    و الا تکلیف خدا در حیطه علوم عقلی و فلسفی مشخصه...
    واقعا اگه میدونید در علوم تجربی چه طور فهمیدند انرژی وجود دارد در پیام خصوصی بفرمایید
    آیا علوم تجربی با استدلال به وجود انرژی پی بردند؟ شبیه آنچه جناب شروحیل گفتند؟ مثلا اثراتی را دیده اند بعد میگویند این اثرات به خاطر یک چیزی به وجود امده اند که آن چیز انرژی است؟
    یا علوم تجربی وجود انرژی را با حواس مشاهده کردند؟
    البته پیام خصوصی هایم محدود است شاید دیر جواب بدهم

    [="Arial"][=arial]سلام

    صدیق;966227 نوشت:
    در مورد وجود مجردات و عدم انحصار موجودات عالم به محسوسات، میتوانید به نمط هفتم اشارات و شروح آن مراجعه کنید.

    ممنون

    صدیق;966227 نوشت:
    دقت نکردید
    عرض بنده این نبود که هیچ کمکی ازخارج نمیگیریم. بلکه منظورم این است که در این تقسیم، وجودداشتن هر دو طرف قسمت برای صحت قسمت لزومی ندارد.
    اتفاقا گاهی اوقات، یکی از اطراف نمیتواند موجود باشد.
    مثلا شما میگویید الان یا روز است یا شب.
    من یا مجردم یا متاهل.
    پدرم یا زنده است یا از دنیا رفته است.
    بله گاهی اوقات برای تصویر سازی یکی از طرفین را به کمک عالم خارج تصور میکنیم آنگاه نقیض خصوصیاتی که در ان میبینیم را برای طرف مقابل تصور میکنیم.
    در این صورت، میگوییم:
    هرموجودی یا x است یا x~.
    x را از خارج میگیریم و انرا دارای خصوصیاتی مییابیم.
    انگاه میگوییم طرف مقابل تقسیم ما، خصوصاتی برخلاف و متناقض با ان دارد.
    اینها منفصله حقیقیه هستند که نه جمع میشوند و نه رفع.
    صورت منطقی ان نیز اینچنین است:
    اگر a موجود باشد، آنگاه آن، یا x است یا x~.

    مسئله این هست که اگر a را با مشخصه x میشناسیم نقیض a تنها با مشخه x~ نیست بیشمار مشخصه دیگر غیر از x را میتوان برای x~ شمرد
    مثلا گل «سرخ» نقیض آن تنها گل «آبی» نیست میتواند سبز، زرد یا بی شمار رنگ دیگر باشد
    در اینجا که میگویید موجودی هست که موجودیتش نیازمند ماده هست به این نمیرسید که فرض کنیم موجودی هست که موجودیتش بی نیاز از ماده باشد مثلا اسمش را یگذاریم مجرد
    شما بینهایت چیزهای دیگر میتوانید فرض کنید
    مثال دیگر
    علی مهربان هست نقیض آن بیشمار حالتهای روحی دیگر هست که علی میتواند واجد آن فرض شود تنها علی خشمگین فرض مقابل مهربان برای علی نیست

    صدیق;966227 نوشت:
    نقل قول:
    نوشته اصلی توسط متحیر
    چون اثباتش به این هست که ذهنیت ما در مغز جا گرفته در بدن و محیط اطرافمان شکل میگیرد تجربه و عقلانیت به هم مربوط هستند.
    کدام عقلانیت. عقلانیت پنج اطلاق دارد که از منطقی شروع و به عملی ختم میشود.
    هر کدام را انتخاب کنید، ایرادهایی بر کلامتان وارد میشود.

    این مشکل هم به خاطر سبک بحث کردن و مبانی معرفت شناختی ای که انتخاب کردید است.

    همانطور که اشاره کردید
    و در پست جامانده هم خدمت شما گفتم علاوه بر اختلاف در مبانی معرفت شناسی زبان مشترکی هم برای پیش بردن بحث نداریم

    با سلام

    صدیق;966081 نوشت:
    اگر این اشکال شما صحیح باشد، هیچ چیزی در عالم خارج قابل اثبات نیست چرا که ماهیت هیچ چیزی به صورت کامل و دقیق قابل شناسایی نیست

    ما حصل فرمایشات جناب صدیق، این مخلص را یاد بحث کذایی بالا بلندی انداخت که سالها پیش به همراه دوست نادیده نازنین جناب متحیر داشتیم . بحث بر سر اصالت ادراکات بشری! عجب مباحثه ای بود! آنجا دوست عزیز بینام نامی! ما را معلق میان هوا و زمین نگاه داشته بود! که تمام ادراک بشری فاقد اصالت است! البته بی تعارف بحث خوبی بود.
    خلاصه مطلب هم همان است که اینجا مطرح شده
    یعنی کلا زیرآب معرفت و ادراکات بشری را میزنیم در این صورت خوب سره از ناسره قابل تشخیص نیست! و صد البته مشخص است که این جایگاه مطلوب کدام طرف است! هیچ چیز معلوم نیست همه چیز بر هواست!

    zeos_403;966688 نوشت:
    زیباترین تعریف برای خدا:

    زیباترین مثال برای مغلطه توضیحات مرموز هم همین است!
    با تشکر

    manmehdiam;966707 نوشت:
    زیباترین مثال برای مغلطه توضیحات مرموز هم همین است!
    با تشکر

    من که متوجه منظور شما نشدم Smile

    شما اگر نقدی به اون تعریف دارید و خدایی که اون تعریف معرفی میکنه بفرمایید بشنویم.

    [=arial]

    صدیق;966228 نوشت:
    خب برادر اشتباه میکنید.
    به قول کانت چرا از خواب جزمی گرایی بیدار نمیشوید؟
    شخصی با این دقت نظر، باید شکاک باشد.

    همیشه که نه ولی اغلب موارد خودو افکارم را مبرا از اشتباه نمیدانم اینکه هنوز به این سایت سر میزنم هم شاهد بر همین ادعای اینجانب هست

    صدیق;966228 نوشت:
    ایراد من همین است.
    اگر این نظریات، قابل تردید هستند، پس قابل اتکا و قابل عرضه به صورت انحصاری نیستند.
    درست مانند بازرگانی که در حین فروش مثلا ماشینش میگوید امنیت ماشین من تضمین قطعی و غیر قابل تردیدی ندارد ولی اگرکسی نقضی بر امنیت ان اورد،ماشینم را جمع میکنم و نمیفروشم.
    خب این ماشین را که کسی از اول نمیخرد.
    اصلا قابل عرضه نیست

    به این معاملات مسئولیت محدود میگویند و هیچ شرکت بازرگانی مسئولیت نامحدود در مقابل تولیدات خود ندارد هر چند با وارانتی، گارانتی،خدمات پس از فروش و بیمه سعی در جبران محدودیت مسئولیت خود دارند
    و فعلا میبینیم که حتی خودروسازهای بی کیفیت وطنی هم با چنین ترفندهایی هرگز بی مشتری نمانده اند
    در ارائه نظریات علمی انحصاری در کار نیست همانطور که خدمت شما گفتم ابطال پذیر بودن نظریات علمی برترین شاهد غیر انحصاری بودن شان هست
    نظرات علمی پویا و رو به جلو هست
    همانطور که همه ساله مدلهای مختلف اتوموبیل با بهبود و نوآوری در کیفیت بروز میشوند
    البته شاید بعضی از ظواهر زائد باشند ولی آنها که زائد هست پس از مدتی برداشته و موارد مفیدتر بهآن اضفه میشود
    این نوآوری ها به پیش رفتن و بهبود هست
    کما اینکه خودروهاییی با سوخت غیر بنزین مثل گاز یا هیدروژن عرضه میشود
    خودرهایی هیبریدی یا از اساس الکتریکی یا با بهرهگیری از خورشید معرفی میشود
    و یا از درون متحول میشود تاکسی پرنده ابداع میشود
    اگر گاری را سرمنشأ اتوموبیل فرض کنیم
    نظریات علمی هم اینگونه رو به جلو هست
    مراد گاری که حمل و نقل آسان تر بوده پیگیری شده هیچگاه نفس آن «حمل و نقل» از یاد برده نشده
    نظزات علمی ناقض یکدیگر نیستند بلکه پویا و رو به جلو هستند

    صدیق;966228 نوشت:
    میتوانید نظریات معرفت شناسان معاصر همچون الستون و تمام کسانی که از اعتماد گرایی استفاده میکنند را مطالعه کنید.

    بازهم از راهنمایی شما متشکرم
    همانطور که manmehdiam گرامی هم فرمودند نقطه نظر اینجانب این است که: در شکاکیت محض همه چیز حتی آن اصول و مبنای منطق ،که خود را وارسته از جهان فرض میکند؛ مثل همه چیزهای داخل و خارج از ذهن پا درهواست چرا که جایگاه و خاستگاه منطق در ذهن انسان هست . [SPOILER]ذهن و اندیشه انسان هم که تا بحال تکرار کردم بر اصول ساختار مغز و تجربه های مکرر با محیط شکل میگیرد و پرورش می یابد[/SPOILER]
    و یک نکته تازه دیگر با استفاده از بیانات شما
    مانند شما که موجودیت بدون نیاز به ماده را فرض کردید میتوان منطق هایی را هم فرض گرفت که اصولش غیر از این اصول منطقی باشد آنگاه در ورای ذهن ما میتواند موجوداتی باشند غیر مادی با توانایی هایی غیر منطقی لفظ هیولی شاید برای این موجودات مصداق پیدا کند که هم مراد من را حاصل میکند که چنین چیزهایی بافته ذهن هستند و هم مراد شما را که به اصول اشارات و تنبهات نزدیک میکند

    zeos_403;966716 نوشت:
    شما اگر نقدی به اون تعریف دارید و خدایی که اون تعریف معرفی میکنه بفرمایید بشنویم.

    من که اصلا نمیدانم خدا چه چیزی است که تازه تعریف دیگری هم بکنم که ضمنا بهتر هم باشد! ضمن اینکه توجه داشته باشید: کسی که خدا را تعریف کند او را محدود کرده و کسی که او را محدود کند او را شمارش کرده و ....!!!!

    zeos_403;966654 نوشت:
    پیش نویس: تاپیک رو مطالعه نکردم و صرفا در مورد عنوان تاپیک این پاسخ رو ارسال میکنم

    نظریه فرگشت حتی دیگ در بین نظریه پردازان خود هم جایگاه خودش رو از دست داده و در خارج از مرزهای ایران هیچ کس این نظریه رو قبول نداره.


    سلام.می گید فرگشت گویا دیگه پذیرفته نیست و رد شده.خوبه حتما یک نظریه بهتر جاشو گرفته.نظریه جایگذین چی بوده؟

    [=arial]

    صدیق;966229 نوشت:
    بله کاملا موافقم.
    معرفت شناسی اصل و اساس دانش است که نادیده و مغفول دانسته میشود.
    بحثهای فلسفه علم هم به همین جهت.

    تنها اشتراک بدست آمده این هست که دو مبنای معرفت شناختی جداگانه داریم
    به نظر من راه پیشرفت در بحث ارائه زبان مشترک هست
    صدیق;966230 نوشت:
    این معقولیت با معقولیتی که در طی بحث داشتیم تفاوت دارد.
    اینجا معقولیت عملی یا هدف وسیله است ولی در نفی معقولیت مباحث متافیزیکی معقولیت منطقی مد نظر بود.

    ذهنیت برآمده از تجربه هست همان عملی که شما میگویید بالتبع عقلانیت هم ناشی از تجربه هست
    وقتی همه چیز از تجربه بدست می آید چطور عقلانیتی را حاصل میدانید که منطقا مبرا از تجربه هست
    مثلا جمع اضداد محال هست این در عالم ماده حاصل شده.
    نمیتوان جهان غیر منطقی را فرض گرفت؟ که در آن اضداد با هم جمع باشند!.
    چرا که آن جهان و مدیا غیر منطقی و غیر مادی هست .
    و ما بر اساس چه تجربه یا منطقی میتوانیم جمع نشدن اضداد را در آن دنیا های فرضی هنوز محال بدانیم.
    چون ما این جهانی و منطقی هستیم نمیتوانیم سیاه و سفید را یکجا فرض کنیم
    ولی در یک یا بسیار جهان های غیر منطقی دیگر چرا جمع اضداد محال باشد؟
    صدیق;966230 نوشت:
    ایراد شما در تقسیم عقلی بنده این بود که این تقسیم بدیهی است یا ..
    حال من همین نکته رادر مورد تقسیم شما نسبت به قضایای مورد قبولتان وارد میکنم.
    بفرمایید.

    با توضیح بالا امیدوارم متوجه شده باشید که معیار من این جهانی و عملگرایانه هست
    منطقا نتیجه این باید باشد که :در فرض جهان ها یا موجودات غیر مادی نباید دنباله منطق و عقل را گرفت
    با چه معیاری همین معیار منطق و عقل حاصل آمده از این جهان مادی را بر آن فرضهای بافته شده در ذهن منطبق یاید دانست
    چرا باید ادعا داشته باشیم که اصول منطق و عقل فراگیرهستند چه بر جهان مادی و چه بر آنچه که غیر مادی و غیر منطقی میتواند فرض شود
    ا
    صدیق;966230 نوشت:
    خیر پراگماتیست یعنی کسی که معرفت را ناظر به موثر بودن در عرصه عمل و مفید بودن سنجش میکند نه در ساحت ذهن و قالبهای ذهنی و قواعد منطقی.

    در بند اسم که نیستیم بنده میگویم معرفت ما سراسر تجربی است هر چند انتزاعات ما خود را چندان با ماده دم خور نمی بینند ولی اگر دقیق و موشکافانه بر هر کلمه و یا تصور از آن انتزاعات باریک شویم در می یابیم که آن انتزاعات فانتزی باز هم به طریقی مادی هستند
    صدیق;966230 نوشت:
    اشتباه شد.
    این ایراد بر شماست و نقض کلام شما نه ادعای من

    من میگویم باید وقت و انرژی برای چیزهای شدنی باید گذاشت و الا باید به دنبال هر فرض رفت و عمر و انرژی گرانمایه را تلف کرد
    شما فقط با یک فرض عالم و موجودات مجرد را در نظر آوردبد بعد نظریات الهی را بر همین فرض میگسترانید و سروش وحی را در آن طنین انداز میکنید و بعد شریعت را بنا میکنید
    آیا این فرض مجردات تنها فرض ممکن و واجب از جهان یا موجودات غیر مادی هست.
    صدیق;966230 نوشت:
    این ملاک برای من و امثال من که مبناگرا و قرینه گرا هستیم قابل فهم نیست(البته واقعا قابل قبول نیست.

    همانطور که خدمت شما گفتم تنها یک قرینه فرض نیست بیشمار فرضهای گوناگون قرینه این جهان مادی میتوان فرض گرفت از کجا معلوم که آن فرض شما صحیح باشد

    صدیق;966230 نوشت:
    نقل قول:
    نوشته اصلی توسط متحیر
    از آنجا که انسان ذاتا اجتماعی هست تعریف زندگی انسان بدون در نظر آوردن اجتماع نادیده گرفتن خود انسان هست.
    اجتماع و مقتضیات آن هم مثل خود انسان فرزند زمانه هست باید هر آن و هر دوره آنها را بر اساس زمان و مکان سنجید و راهکار برای آن تعریف کرد

    اینکه ما فرزند زمانه نیستیم را از کجا اثبات کردید.
    قابل تصور ذهنتان بود یا در زندگی مهم بود.

    فکر میکنم نقل مطلبم کافی باشد گفتم انسان فرزند زمانه خویشتن هست چه رسد به اجتماع و مقتضیات آن
    موفق باشید

    manmehdiam;966736 نوشت:
    من که اصلا نمیدانم خدا چه چیزی است که تازه تعریف دیگری هم بکنم که ضمنا بهتر هم باشد! ضمن اینکه توجه داشته باشید: کسی که خدا را تعریف کند او را محدود کرده و کسی که او را محدود کند او را شمارش کرده و ....!!!!

    این جمله رو از خودت کشف کردی؟ جمله اصلی اینه:
    نقل قول:

    کسی که خدا را نشناخته به او اشاره میکند و کسی که به خدا اشاره کند او را محدود کرده و کسی که خدا را محدود کند، او را شمارش کرده است.

    تعریف یا توصیف هیچ اشکالی نداره
    من میگم: خدا یعنی بینهایت
    الان من خدارو محدود کردم؟
    بیخیال حاجی

    zeos_403;966755 نوشت:
    این جمله رو از خودت کشف کردی؟

    بله!

    zeos_403;966755 نوشت:
    من میگم: خدا یعنی بینهایت
    الان من خدارو محدود کردم؟

    خیر الان شما یک حرف بی معنی زدید!

    zeos_403;966755 نوشت:
    بیخیال

    چشم. با این بخش کاملا موافقم.

    zeos_403;966755 نوشت:
    حاجی

    با توجه به بیخیال شدن این را هم نشنیده میگیرم

    با تشکر.

    manmehdiam;966756 نوشت:

    خیر الان شما یک حرف بی معنی زدید!

    احتمالا چون از سطح درک شما پایین تر هست بی‌معنی هست واگرنه بی معنی نیست Smile

    [=arial]

    manmehdiam;966756 نوشت:
    نقل قول:
    نوشته اصلی توسط zeos_403
    من میگم: خدا یعنی بینهایت
    الان من خدارو محدود کردم؟

    خیر الان شما یک حرف بی معنی زدید!

    zeos_403;966795 نوشت:
    احتمالا چون از سطح درک شما پایین تر هست بی‌معنی هست واگرنه بی معنی نیست :)

    1 براساس مطلب اول خودتان که خدا بی تعریف هست
    zeos_403;966688 نوشت:
    زیباترین تعریف برای خدا:

    اساس دینداری شناختن خداست و کمال شناخت خدا اعتراف به وجود وی است و کمال اعتراف به وجود خدا درک یکتائی اوست. کمال یکتائی خدا پاکباخته شدن نسبت به اوست. کمال پاکباختگی در برابر خدا این است که او را بدون علامت درک کنیم. زیرا هر علامتی گواهی میدهد که علامت غیر از آن است که تعریف میشود و باز هر موصوفی گواهی میدهد که با صفت مغیر است.

    یا توجه به نکات یاد شده کسی که برای خدا نشانی ذکر کند، برای او شبیه آورده و چنین کسی برای خدا نمونه آورده و کسی که برای خدا نمونه آورد او را به تجزیه کشانیده است و کسی که خدا را قابل تجزیه بداند، او را نشناخته است.

    کسی که خدا را نشناخته به او اشاره میکند و کسی که به خدا اشاره کند او را محدود کرده و کسی که خدا را محدود کند، او را شمارش کرده است.

    کسی که بگوید خدا در چیست، او را در جای معینی تصور کرده است و کسی که بگوید روی چه چیزی قرار گرفته است، به طور حتم جائی را بدون خدا تصور کرده است.

    خدا موجودی است که آغازی ندارد و با عدم سازگار نیست. در عین اینکه با تمام موجودات همراه است از آنان جداست.

    خدا که کارگردان جهان است کارش نیازی به وسیله ندارد و کارش شبیه به کار بشر نیست.

    خدا آگاه بود، آنگاه که نیازی به مخلوق خود نداشت، یکتا بود آنگاه که پناه گاهی برای انس گرفتن نبود، یکتاست و از تنهایی ترس ندارد.

    خدا که جهان را آغاز کرد نه برای آن فکر کرد و نه تجربه ای داشت و نه به خود حرکتی داد و نه لحظه ای ناراحت گردید.

    خدا هر موجودی را در جای خود خلق کرد و میان طبیعت های مختلف صفا برقرار کرد و غرائز موجودات را تنظیم و میان آنها مناسبت ایجاد نمود، زیرا قبل از خلق کردن آنها هم موجودات را میشناخت و هم آغاز و انجام آنها را میدانست و هم از صحیح و معیوب آنها آگاه بود.
    نهج البلاغه خطبه یک

    [=arial]
    نباید تعریفی ارائه میکردید حتی اگر عنوان کردید :
    «خدا یعنی بینهایت»
    2 بینهایت هر چند در عرف معنی بی اندازه و بی حد میدهد
    ولی آنچنان گسترده میشود که عاری از مفهوم و گنگ میشود
    اشاره به بینهایت تخطی از مطلب اولتان بود که اشاره به خدا محدود کردن اوست
    بی معنی بودن روی دیگر سکه بینهایت بودن هست در بینهایت معناهای بیشمار متفاوتی وچود دارد که معلوم نیست کدام معنی مورد نظر شما بوده این با بی معنی بودن که باز هم نمیتوان معنی مشخصی ارائه داد برابر هست
    به خاطرهمین دو مورد گفتند عبارت شما بی معنی هست
    مسلم جناب manmehdiam خود پاسخ داشتند ولی با درخواست شما بیخیال پاسخ دهی به شما شدند
    [=arial]موفق باشید[=arial]
    zeos_403;966897 نوشت:
    همیشه گفتم باز هم میگم، لازم نیست حتما جوابی بدید!

    [=arial]ببخشید که جواب دادم

    سلام من این تاپیکو از یک صفحه ای به بعد ول کردم بعد دیدم خیلی زیاد شده امکانش هست یک خلاصه از صحبت هاتون قرار بدید؟
    یک سوال دیگه داشتم.الان فرگشتیان برای اینکه آخرش چی می شه چی می گن؟ یعنی ما از زیر بوته به دنیا اومدیم وقتی مردیم هم می ریم زیر بوته!! آخر انسان چی مشه اگه می گن خدا وجود نداره؟

    [=arial]سلام

    صدیق;966604 نوشت:
    نظریاتی که در علوم جدید ارائه میشود عمدتا یا عموما مستقیم یاغیر مستقیم مبتنی بر استقراست.
    و همانطور که میدانید مسئله استقراء یکی از معضلات پیش روی علوم طبیعی است.
    به همین جهت است که طیف کثیری از فلاسفه علم درگیر حل این چالش هستند.
    البته در اینجا جای مطرح کردن این بحث نیست ولی اشنایی با این مباحث خوب است.
    بگذریم.

    استقرا و قیاس روشهایی هستند برای استناد به گزاره های مختلف تا به نتیجه گیری و تولید گزاره دیگر برسند برای تبیین یک موضوع دیگر
    شاید قیاس کمتر مورد سؤال واقع شود چرا که ادعا داریم در یک سمت گزاره های مقدماتی ،گزاره ای هست که از وضع و حال یک کل گزارش میدهد.
    یک گزاره هم از وضعیت جزء؛ چنانچه آن جزء هم شرایط زیر مجموعه بودن کل را داشته باشد تبعیت میکند و گزاره سوم یا نتیجه حاصل میشود
    ولی استقرا همیشه پایش میلنگد چون با نظاره گری و استمرار بر روند اجزاء میخواهد گزاره ای برای کل بسازد.
    مادام که گزارشها از جزء یکنواخت و نافی یکدیگر نباشند و تعداد گزارشها هم گسترده باشد. هر چند این استقرا ناقص هست ولی باید به آنها اعتماد کنیم کما اینکه همه زندگی ما بر همین پایه هست
    با احساس تشنگی آب می نوشیم چرا که همیشه آب سیرابمان میکرده آیا در هنگام تشنگی لحظه ای شک میکنیم و به تشنگی خود وقعی نمیگذاریم. چرا که رفتارمان استقرای ناقص هست و آب ممکن هست اینبار سیرابمان نکند!
    ما اعتماد میکنیم .هر چند تابحال همه آب های عالم را امتحان نکرده ایم و همه آب های عالم را ننوشیده ایم
    حتی اگریک یا چندبار با نوشیدن آب سیراب نشدیم آنرا نه به عنوان یک قاعده که به پای استثنا میگذارم و دلیل دیگری غیر از آب برای سیراب نشدنمان پیگیری میکنیم

    صدیق;966604 نوشت:
    بنابراین
    اینکه ما بگوییم نظریات طرح شده در علوم طبیعی به واسطه استدلالهایی از قبیل بهترین تبیین یا کمترین اکسیوم یا معجزه نبودن دستاوردها و امثال آن معتبرند، تنها در حد گمان به ما کمک میکند.
    بنابراین طرد دیدگاه رقیب نیز تنها به اندازه ظن و گمان معتبر است نه به صورت قطعی. یعنی هیچ قطعیتی نه در اثباتهای علوم طبیعی وجود دارد و نه در انکارهای ان.

    بنابراین: ما بین استقرا ها باید تفاوت گذاشت
    بله بعضی در حد ظن و گمان هستند مثل صحت تردستی یک شعبده چون کم و استثنائی هستند ولی مواردی که مبنای علوم قرار میگیرند، آیا هم وزن ظن و گمان و موارد استثنائی هستند؟
    تفاوتی بین استقرا ها وجود ندارد؟
    چون اصول و نظریات علمی بر پایه استقراء ناقص هستند. شما هر آن احتمال میدهید که با شکست نظریه علمی مواجه شوید. با این حساب هر دست آورد تکنولوژی و علمی را میتوانید کنار بگذارید
    مثلا کمربند ایمنی نبندید شاید اینبار اینرسی و انرژی جنبشی درست معادلو مقابل هم عمل نکنند
    آ[SPOILER]
    ممکن است در احکام قیاسی آن گزاره که فرض گرفتیمم راجع به کل قضاوت میکند از کجا بدست آمده
    یا تابحال فکر کردید در نتیجه گیری هایی که بر اساس قیاس هست خود آن گزاره یا مرجع کل چگونه به عنوان مرجع قرار گرفته اند و حکم کلی بودن بر آنها جاری شده چه مرجعی صیغه کلی بودن را برای یک گزاره جاری میکند و آنر ا کل مینامد
    حتی آن قیاس هم که با فراق بال میگوییم از یک قیاس بدست آمده در حقیقت از یک استقراء ناقص بدست آمده البته این با شکاکیت متفاوت هست[/SPOILER]

    [=arial]

    صدیق;966605 نوشت:
    اینها دستاوردهای علوم طبیعی نیست بلکه تحلیلهای عقلی است.

    بدون حواس و محیط، موضوع قابل بحثی برای عقل پیش میآید؟ که بخواهد قضاوت کند!
    صدیق;966605 نوشت:

    بگذریم
    فکر میکنم به اندازه کافی در مورد مسائلی بحث کردیم که خارج از مبحث تاپیک است.
    این مباحث تا زمانی که پیش فرضهای فلسفه علم و معرفت شناسی یکسان نشود ثمری ندارد.

    موافقم و همینطور زبان مشترک برای بیان معرفت

    Mehdi12;966887 نوشت:
    سلام من این تاپیکو از یک صفحه ای به بعد ول کردم بعد دیدم خیلی زیاد شده امکانش هست یک خلاصه از صحبت هاتون قرار بدید؟
    یک سوال دیگه داشتم.الان فرگشتیان برای اینکه آخرش چی می شه چی می گن؟ یعنی ما از زیر بوته به دنیا اومدیم وقتی مردیم هم می ریم زیر بوته!! آخر انسان چی مشه اگه می گن خدا وجود نداره؟

    سلام.هرکس میتونه نظر خودشو در این باره داشته باشه. به نظرم قطعی ترین و عقل پسندترین و تنها پاسخی که فعلا بهش رسیدم اینه که بگم بزار بمیریم اونوقت اگر عمری بود میبینیم بعدش چی میشه و اون بعد، عمری بود همینطور میریم بعد و بعد تر تا ببینیم عمری و حیاتی میمونه که ببینیم بالاخره آخرش چی؟

    حالا جناب رضا منتظر پاسخ های جدیدن؟نتیچه ای چیزی نمی خوان بگیرن. لبخند.

    [=arial]

    صدیق;966607 نوشت:
    مشکل این گزاره شما این است که هیچ دلیلی بر آن ندارید.
    یعنی وقتی از انحصار صحبت میکنید، باید بتوانید دلیلی برای ان ارائه کنید.
    اینکه ما اینطور فکر میکنیم یا تصوری از غیر ان نداریم به هیچ وجه دلیلی بر بطلان طرف مقابل نیست.

    مشکل بنیادین ما از زبان و بیان هست
    اینکه میگویم ماده هست با موجودیتش، شما یک ماده را معرفی کنید که موجود نباشد
    و همینطور برای اثبات ظن و گمان خود یک موجود حقیقی را معرفی کنید که سنخیتی با ماده نداشته باشد.

    صدیق;966607 نوشت:
    این مغالطه در استنتاج است.
    !!!
    (اصل) هر وجودی= ماده است(دلیل؟)
    (عکس نقیض) هر غیر مادی= غیر موجود است.

    در استنتاج از نوع عکس نقیض
    این استنتاج عکسی، در صورتی صادق است که اصلش صادق باشد.
    ولی شما دلیلی برای صدق اصل آن ارائه نکردید .


    بله حق با شماست دلیلی برای حرف خود ندارم ولی احتمال میدهم به خاطر محدودیت زبان گرفتار بازی با کلمات درگیر انتزاع های ذهنی شدیم .

    در ابتدای بحث اشاره شد یا با یک شکاکیت محض روبرو هستیم که اگر آنرا فرض بگیریم همه چیز معلق میشود
    چون چاره ای برای پهن کردن بساط وجودمان نداریم . از بیچارگی مان خود را از خوان شکاکیت محض بدون دلیل رها میکنیم

    باز کمند و خوان دیگری در بحث سر و کله اش پیدا میشود و آن استقرای ناقص هست هیوم این کمند را آنقدر وسیع میکند که علیت را هم ناموجه میداند
    ولی باز با همان دست آویز فرار از درماندگی و تنها راه استقرائ ناقص را فرض بر صحت میگیریم مادام که نقض آن آشکار نشود

    این بار با استفاده از محدودیت زبان و تعاریف واصطلاحاتی که برای اشیاء و موضوعات خارج از ذهن برای خود چالش های متعدد پدید می آوریم: «وجود»!!!!
    آیا هر آنچه در ذهن من هست وجود دارد؟ آیا هر آنچه در خارج از ذهن من هست وجود دارد؟ آیا در خارج از ذهن من بینهایت چیز موجود هست؟ آیا در خارج از ذهن من بینهایت هست؟
    این برگشت به روی دیگر سکه شکاکیت محض ابتدایی نیست؟ در شکاکیت میگفتیم: در خارج از اندیشه همه چیز ممکن است عدم باشد و این احساس ما از جهان بیرون توهم هست.
    ولی اینبار از این سوی بام اندیشه در تقابل با شکاکیت محض: آیا در خارج از ذهن همه چیز هست؟

    پاسخ من این هست که : ممکن است ورای جهان ماده جهان یا بسیار جهان های دیگر باشد. سوای موجودات مادی هم ممکن هست، موجودات دیگر باشند ولی چون قابل مشاهده و تجربه نیستند؛ در این مورد لاادری گری و نمیدانیم منطقی ترین موضع هست . حتی بهتر هست بگوییم مادام که تجربه شان نکردیم وجود و عدم وجودشان برایمان بی اهمیت هستند

    [=arial]

    صدیق;966608 نوشت:
    بله صفت نیست. کسی هم نگفت که صفت است.
    بلکه سنخ وجودی است.
    یعنی یک سنخ از موجودات مادی هستند یک سنخ هم غیر مادی.

    صدیق;966608 نوشت:
    حالات یک جوهر گاهی حالات اعراض ان است و گاهی حالات جوهر ان.
    در مورد وجود ماده و جوهر، تفاوت حالات وجودها مربوط به جوهر انهاست نه عرض انها.

    این اختلافات هم برمیگردد به مبانی معرفت شناسی .
    صدیق;966608 نوشت:
    این هم مغالطه از نوع قیاس مع الفارق و مقایسه بی ربط است.

    وقتی مادی بودن را صفت برای یک موجود نمیدانید اشتباه از من بوده
    موفق باشید

    ادامه این پست هم مطالب ارسالی در پستهای 285 - 288 و 292 هست

    موضوع قفل شده است