๑۩۞۩๑مدح و ثنای باری تعالی جلت عظمته در قالب شعر و نثر ادبی ๑۩۞۩๑
تبهای اولیه
آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله حاجات کنم
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه معصیتم را شویم
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
ابرو دار منی یا رباه
تو فقط یار منی یا رباه
مهربانتر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
منکه شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
دست امید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
بگذر از جرم و خطایم یارب
تا که من سوی تو آیم یا رب
جواد حیدری
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک جرعه در پیاله ما هم شراب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بگشا گره ز کار دلم فتح باب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ای چاره ساز این دل ما را مجاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کمتر میان راه ایاب و ذهاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارب بیا و در دل من انقلاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روی مرا به خون سر من خضاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اصلاً بیا و سائل خود را جواب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خواهی مرا به آتش قهرت عذاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما را هم از شفاعتشان کامیاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما را هم آشنای دل بوتراب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آن چهره را بیا و برون از نقاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امشب دگر دعای مرا مستجاب کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خلوت نيمه ي شب اشك بصر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وادي طور همين هيئت هر هفته ي ماست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ديدن نور خدا اهل نظر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سختي گردنه ي عشق زمينت نزند
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]راه پر پيچ وخمش مرد سفر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صرف اين سينه زدن ها به مقامي نرسيم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]محرم راز شدن ديده ي تر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جهت بخشش هر سينه زني حضرت حق
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]محشر از مادر سادات نظر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]عمل زينب كبري به همه ثابت كرد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سر شكستن ز غم دوست جگر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سر عباس به ني پند ظريفي دارد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]غير خورشيد،سماوات قمر مي خواهد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو بینای منی من از تو کورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو نزدیک منی من از تو دورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خطا دیدی عطا کردی هماره
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که لطف و رحمتت کرده جسورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دریغ از نورهای رفته از دست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امان از خانه تاریک گورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی توبه کن می بخشمت من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی من کریمم من غفورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمام هست و بودم رحمت توست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چو در بازار حشر افتد عبورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مبادا جرم های بی شمارم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به سر ریزند همچون مار مورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو دستم را بگیر از لطف و رحمت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که سر گردان میان نار ونورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ببخشی یا نبخشی شرمسارم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بخوانی یا نخوانی در حضورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی دارو تویی درمان دردم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی جنت تویی حور و قصورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گرفتم پای تا سر چشم گرمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو میدانی که بی نور تو کورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]منم میثم که با غم های عالم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی شادی تویی وجد وسرورم
مرا در غبار چنين تيره خاك
تو دادي دل روشن و جان پاك
گر آلوده گردم من انديشه نيست
جز آلودگي خاك را پيشه نيست
گر اين خاك روي از گنه تافتي
به آمرزش تو كه ره يافتي
گناه من ار نامدي در شمار
تو را نام كي بودي آمرزگار
نظامي - شرف نامه
که هامون و دريا و کوه و فلک
پري، آدميزاد، ديو و ملک
همه هر چه هستند از آن کمترند
که با هستياش نام هستي برند
سعدي - بوستان - باب سوم
اين خدا کيست؟
به مادر گفتم: آخر اين خدا کيست
که در خانه ما هم هست و هم نيست
تو گفتي مهربانتر از خدا نيست
دمي از بندگان خود جدا نيست
چرا هرگز نميآيد به خوابم
چرا هرگز نميگويد جوابم
نماز صبحگاهت را شنيدم
تو را ديدم خدايت را نديدم
به من آهسته مادر گفت: فرزند!
خدا را در دل خود جوي يک چند
خدا در رنگ و بوي گل نهان است
بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در پاکي و نيکي است فرزند
بود در روشناييها خداوند
«پروين دولت آبادي»
گر فضل كني ندارم از عالم باك
ور عدل كني شوم به يك باره هلاك
روزي صد بار گويم اي صانع پاك
مشتي خاكم چه آيد از مشتي خاك!
ابو سعيد ابوالخير
خدايا ايزد منّان تويي تو
خداي قادر رحمان تويي تو
تو موجودات عالم خلق كردي
پديد آرنده كيهان تويي تو
سراسر بر جهان آفرينش
محيط و صاحب فرمان تويي تو
سرير پادشاهي در خور توست
به مخلوق جهان سلطان تويي تو
پناه جمله درماندگاني
خبير از ظاهر و پنهان تويي تو
ترا از جان و دل يا رب پرستم
كه قطب و مظهر ايمان تويي تو
عبد الحسين فرزين
خرد هر كجا گنجي آرد پديد
ز نام خدا سازد آنرا كليد
خداي خرد بخش بخرد نواز
همان ناخردمند را چاره ساز
رهائي ده بستگان سخن
توانا كن ناتوانان كن
نهان آشكارا درون و برون
خرد را به درگاه او رهنمون
برارندهي سقف اين بارگاه
نگارنده نقش اين كارگاه
ز دانستنش عقل را ناگزير
بزرگي و دانائيش دلپذير
به حكم آشكارا به حكمت نهفت
ستاينده حيران ازو وقتِ گفت
سزاي پرستش پرستنده را
تولا بدو مرده و زنده را
وراي همه بودهاي بود او
همه رشتهاي گوهر آمود او
يكي كز دوئي حضرتش هست پاك
نه از آب و آتش نه از باد و خاك
همه آفريدست در هفت پوست
بدو آفرين كافريننده اوست
همه بود را هست ازو ناگزير
به بود كس او نيست نسبت پذير
بدو هيچ پوينده را راه نيست
خردمند ازين حكمت آگاه نيست
گرت مذهب اين شد كه بالا بود
ز تعظيم او زير تنها بود
وگر ذات او زير گوئي كه هست
خدا را نخواند كسي زيردست
چو از ذات معبود راني سخن
به زير و به بالا دليري مكن
چو در قدرت آيد سخن زان دلير
كه بي قدرتش نيست بالا و زير
به هرچ آرد از زير و بالا پديد
سر از خط فرمان نبايد كشيد
يكي را ز گردون دهد بارگاه
يكي را ز كيوان درآرد به چاه
دلي را فروزان كند چون چراغ
نهد بر دل ديگر از درد داغ
همه بيشيي پيش او اندكيست
بزرگي و خردي به پيشش يكيست
چه كوهي بر او چه يك كاه برگ
چه با امر او زندگاني چه مرگ
نه گوينده خاكي كس آرد بدست
نه بر آب نقشي توان نيز بست
جز او كيست كز خاك آدم سرشت
بر آب اين چنين نقش داند نوشت
چو ره ياوه گردد نماينده اوست
چو در بسته باشد گشاينده اوست
تواناست بر هر چه او ممكنست
گر آن چيز جنبنده يا ساكنست
تنومند ازو جمله كاينات
بدو زنده هر كس كه دارد حيات
همه بودي از بود او هست نام
تمام اوست ديگر همه ناتمام
نظامي - خردنامه
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با من همه جا رفیق راهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از درد نگفته ام گواهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عبد ذلیل و تو خداوند جلیل
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از من آهی زتو نگاهی یارب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارب به قدر قدر تو نشناختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حد فکر کوته خود ساختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا خلق را فریب دهم از ره هوس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صد جا میان معرکه انداختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم که بر سرایر کونین واقفی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اما به نرد بی خبری باختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهی ببام مسجد و گه بر فراز دیر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دادم ندای یارب و افراختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تصویری از قیاس و گمان داشتم به سر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کز آب و رنگ واهمه پرداختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دردیست رنج غفلت و رنجیست درد جهل
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]افسوس با تو بودم و نشناختم ترا
لسانی که در وی ثنای تو باشد
که سعیم وصول بقای تو باشد
که خواب و خورم از برای تو باشد
که محصول فکرم دعای تو باشد
که آن گوش پر از صدای تو باشد
برای تو خواند برای تو باشد
که بینائیش از ضیای تو باشد
که دائم سرم را هوای تو باشد
که هستیم محو و فنای تو باشد
که هر کار کردم رضای تو باشد
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
که نطقش کلید عطای تو باشد
زیرنشین علمت کاینات هستی تو صورت پیوند نه آنچه تغییر نپذیرد توئی ما همه فانی و بقا بس تراست خاک بفرمان تو دارد سکون جز تو فلک را خم چوکان که داد تا کرمت راه جهان برگرفت گرنه زپشت کرمت زاده بود عقد پرستش زتو گیرد نظام هرکه نه گویای تو خاموش به ساقی شب دستکش جام تست پرده برانداز برون آی فرد عجز فلک را بفلک وانمای نسخ کن این آیت ایام را حرف زبان را بقلم بازده ظلمتیان را همه بی نور کن کرسی شش گوشه بهم در شکن حقه مه بر گل این مهره زن دانه کن این عقد شب افروز را آب بریز آتش بیداد را دفتر افلاک شناسان بسوز صفرکن این برج زطوق هلال تا بتو اقرار خدائی دهند غنچه کمر بسته که ما بندهایم منزل شب را تو دراز آوری گرچه کنی قهر بسی را زما روشنی عقل بجان دادهای چرخ روش قطب ثبات از تو یافت غمزة نسرین نه زباد صباست پردة سوسن که مصابیح تست بنده نظامی که یکی گوی تست خاطرش از معرفت آباد کن نظامی گنجوی
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده
ما بتو قائم چو تو قائم بذات
تو بکسی کس بتو مانند
وانکه نمردهست ونمیرد توئی
ملک تعالی و تقدس تراست
قبة خضرا تو کنی بیستون
دیک جسد را نمک جان که داد
پشت زمین بارگران برگرفت
ناف زمین از شکم افتاده بود
جز بتو برهست پرستش حرام
هرچه نه یاد تو فراموش
مرغ سحر دستخوش نام تست
گرمنم آن پرده بهم در نورد
عقد جهان را زجهان واگشای
مسخ کن این صورت اجرام را
وام زمین را بعدم بازده
جوهریان را زعرض دور کن
منبر نه پایه بهم در فکن
سنگ زحل بر قدح زهره زن
پر بشکن مرغ شب و روز را
زیرتر از خاک نشان باد را
دیدة خورشید پرستان بسوز
باز کن این پرده زمشتی خیال
بر عدم خویش گواهی دهند
گل همه تن جان که بتو زندهایم
روز فرو رفته تو بازآوری
روی شکایت نه کسی را زما
چاشنی دل بزبان دادهای
باغ وجود آب حیات از تو یافت
کز اثر خاک تواش توتیاست
جمله زبان از پی تسبیح تست
در دو جهان خاک سر کوی تست
گردنش از دام غم آزاد کن
الا تا بکی از در دوست دوری
گرفتار دام سرای غروری
نه بردل ترا از غم دوست دردی
نه بر چهره از خاک آن کوی گردی
نه گلزار معنی ، نه رنگی، نه بوئی
ازین کهنه گنبد چههائی چههوئی
ترا خواب غفلت گرفتست در بر
چه خواب گرانست الله اکبر
چرا همچنین عاجز و بینوائی
بکن جستجوئی مزن دست و پائی
سئوال علاج از طبیبان دین کن
توسل بارواح آن طیبین کن
دو دست دعا را برآور بزاری
همیگو بصد عجز و صد خواستاری
الهی بخورشید اوج هدایت
الهی ، الهی ، بشاه ولایت
الهی بزهرا، الهی بسبطین،
که میخواندشان مصطفی قره العین
الهی،بسجاد آن معدن علم
الهی بباقر شه کشور علم
الهی بصادق، امام اعاظم
الهی باعزار موسی کاظم
الهی بشاه رضا قائد دین
بحق تقی خسرو ملک تمکین
الهی بحق نقش شاه عسکر
بدان عسکری کز فلک داشت لشگر
الهی بمهدی که سالاردینست
شه پیشوایان اهل یقین است
که بر حال زار بهائی عاصی
سر دفتر اهل جرم و معاصی
که در دام نفس و هوی اوفتاده
بلهو و لعب عمر بر باد داده
ببخشای و از چاه حرمان برآرش
ببازار محشر مکن شرمسارش
برون آرش از خجلت روسیاهی
الهی، الهی ، الهی، الهی
رویای رسیدنت حقیقت دارد
یک عمر به دنبال تو گشتم اما
هستی و ندیدنت حقیقت دارد
روشن سلیمانی
راه گم کردم، چه باشد گر براه آری مرا
رحمتی بر من کنی قدر و پناه آری مرا
می نهد هر ساعتی بر خاطرم باری چو کوه
خوف آن ساعت که باروئی چوکاه آری مرا
راه باریکست و شب تاریک ، پیش خودمگر
با فروغ نور آن روی چو ماه آری مرا
با چنان رحمت عجب!گردر گناه آری مرا
شد جهان در چشم من چون چاه تاریک از فروغ
چشم آن دارم که بر بالای چاه آری مرا
دفتر کردارم آنساعت که گوئی باز کن
از خجالت پیش خود در آه وآه آری مرا
کی چو خورشید منور در کلاه آری مرا
اسب خیرم لاغرست و خنجر کردار کند
آن نمی آرم که در قلب سیاه آری مرا
بیم آنستم که با پشت دوتا آری مرا
همچو کشتی را بچشم اندر شنا آری مرا
خاطرم تیره ست و تدبیرم کژ و کارم تباه
باچنین سرمایه کی، در پیشگاه آری مرا
گر حدیث من بقدر جرم من خواهی نوشت
همچو روی نامه با روی سیاه آری مرا
همه عالم به فرمان تو بر پاست
براي راحتش نعمت فزودي
به صحراعاقلان را صد نشان است
به كوه وجنگل و باغ و چمنزار
نهادي تو چه نعمتهاي بسيار
نمايان مي شود غنچه فراوان
فرستادي تو باران را چه زيبا
براي تشنه گان در كوه و صحرا
زمين راروشني دادي به خورشيد
شبش زيبا شده با ماه و ناهيد
براي عاشقان رمزي نمايان
ز هر شاخی شکوفه کرده قامت
نمودي عبرتي بر خلق بيدار
تو آتش را ز چوبي آفريدي
به هر جسمي ز روح خود دميدي
همه عالم به تسبيح و سجودند
همه شاكر كه از ا و در وجودند
خداوندا هدایت کن دلم را
دل وامانده بی حاصلم را
شعر از درویش
زيـب و فـر دفـتـر اسـت و زيـنت ديوان
ذات قــديـمــش بــود ز عـيـب مبرا
لطف عميمش به ما سوي همه يكسان
اوست به ملك وجود باقي و جاويد
در دوجـهـان حكمران و صاحب فرمان
روزي او را برنــد مـومـن و كافـر
رحمت او مي رسـد بـه گـبر و مسلمان
شـمه اي از وصف او بشر نتوانـد
گـر هـمه عالم زبان شوند و ثنا خوان
كــس نـتـوانــد بـرد بـذات خـدا پــي
عـقـل ز اوصـاف اوست واله و حيران
نــاظـم امــر جـهـان و بر همه سلطان
طبع «حياتي» كجا و وصف الـهي
مــور، چــه آرد بــه پـيـشگاه سليمان
آيـــا اي خــداونــد روز حــســاب
فـــروزنــــــــده اخــتـــر آفــتــــاب
بود لطف و احسان تو بي حساب
سئوال كه را مي نهي بي جواب؟
الـــهــي بـــه آيــــات ام الــكـتـاب
كــــه بـاشم ز الطاف تو كامياب
منم بنـده غـرقــه در اضـطـراب
خدايا به احسان از او رو مـتاب
فـــروغـي بــشــام سـيــاهـم بــده
كـه هـسـتـم زكـردار زشـتم خجل
مـنـم بـنـده مـسـت جـام غـرور
كـه تـرسـم بـيـفـتم ز رحمت بدور
مـكـن قـهــر بـا بـنـده سركشت
مـسـوزان تـن و جـانـم از آتشت
الـهـي بـكـن رحـم بـر حـال من
نگر سرنگـون بخت و اقبال من
منم معترف بـر گناهان خويش
كـه بـاشـد گناهم ز انديشه بيش
جهيم است بي شك سزاوار من
چــو افـتـادم از پـاي دستم بگير
تـوئـي مـهـربـانـتـر ز مام و پدر
تـو ايـمـان و حـسـن صفاتم بده
«حـياتي» مشو ناامــيد از الاه
كـه بـخشد خداوند كوهي به كاه
(محتشم)
الهى! بنده اى گم كرده راهم
بده راهم كه سرتاپا گناهم
اگر عمرى به غفلت زيست كردم
تمام هستيم را نيست كردم
لباس يأس پوشيدم خدايا
مقيم شهر رسوايى شدم من
ندارم پيش مردم آبرويى
كنم با عجز و لابه بر تو اظهار
گنه كارم گنه كارم گنه كار
تو رحمان و رحيم و مهربانى
منم مهمان تو، تو ميزبانى
در رحمت به رويم باز كردى
تو گفتى توبه كن، من مى پذيرم
ترحم كن اميرا من فقيرم
الهى! هرچه هستم هر كه هستم
سر خوان عطاى تو نشستم
يقين دارم كه با اين شرمسارى
نجاتم مى دهى از خوار و زارى
اگر كوه گنه گرديده بارم
يقين دارم على را دوست دارم
ببخشا اى همه آگاهى من
گناهم را به خاطرخواهى من
پشيمانم پشيمانم پشيمان
چو مشتاقان زعشقت بيقرارم
زكوى خويش نوميدم مگردان
كه جز كوى تو اميدى ندارم
الهى! در دلم نورى بيفروز
كه باشد مونس شب هاى تارم
زلطفت جز گل اميدوارى
نرويد از دل اميدوارم
الهى! بنده اى برگشته احوال *
گدايى روسياه و شرمسارم
سيه روز و پريشان روزگارم
الهى! گر بخوانى ور برانى
تويى مولا و صاحب اختيارم
از آن ترسم به رسوايى كشد كار
مبادا پرده بردارى زكارم
الهى!اشك عذر ازديده جارى است
ترحم كن به چشم اشكبارم
نظر بر حال زارم كن كه جز تو
ندارد كس خبر از حال زارم
الهى! عزّت و خوارى است از تو
مگردان پيش چشم خلق خوارم
الهى! گر كند غم بر دلم روى
تويى در خلوتِ دل غمگسارم
يقين دارم كزين گرداب هايل
رهاند رحمت پروردگارم
الهى! ناتوانم كو توانى؟
كه شكر لطف و احسانت گزارم
بيانى كو كه الطافت ستايم
زبانى كو كه انعامت شمارم
الهى! تا نسيم رحمت تست
زغم بر چهره ننشيند غبارم
كه سر از شرمسارى برنيارم
«رسا» بر شاعرانم فخر اين بس
كه مدّاح شه والاتبارم
آمدم تا که مناجات کنم
رو به این قبله حاجات کنم
آمدم تا که بگویم سخنی
با تو مولا که مدد کار منی
آمدم تا که خدایی گردم
آمدم با تو بگویم دردم
آمدم خواهش رحمت بکنم
طلب لطف و عنایت بکنم
آمدم تا که رضایت جویم
لوحه معصیتم را شویم
معصیت خانه خرابم کرده
از در عشق جوابم کرده
معصیت بر دل من رنگ زده
نقش رسوایی و هم ننگ زده
وای اگر پرده بیفتد به کنار
همه گردند ز عبرت بیدار
ابرو دار منی یا رباه
تو فقط یار منی یا رباه
مهربانتر ز تو نادیده دلم
مهربان از کرم تو خجلم
منکه شرمنده لطفت هستم
باز سوی تو بود این دستم
دست امید به سویت دارم
حاجت لطف نکویت دارم
بگذر از جرم و خطایم یارب
تا که من سوی تو آیم یا رب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز کن در یا الهی آمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با تمام رو سیاهی آمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز کن در خوب یا بد آمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سابقه دارم مجدد آمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من دگر آن عبد سابق نیستم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]راست می گویم که عاشق نیستم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]روزگاری با تو حالی داشتم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با نوافل اتصالی داشتم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]لقمه از شبهه حتی دور بود
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]زندگی ها ساده روزی جور بود
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]وضع من تغییر کرده سیدی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]معصیت تأثیر کرده سیدی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اله المذنبین عفوت کجاست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر چه از جودت روا داری به جاست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز تو غفار الخطایا هست؟نیست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستحق تر از من آیا هست نیست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کی گرفتار بلایت می شوم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کی سزاوار عطایت می شوم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مجرمم اقرار من را گوش کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شعله خود خواهی ام خاموش کن
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با بهانه آمدم سوی کریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارحیم(اصبر علی عبد لئیم)
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هست بیماری روحم لا علاج
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من سراپا احتیاجم احتیاج
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]برگه عفو مرا یارب بده
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]توشه یک عمر را امشب بده
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر چه بر من می پسندی آن بده
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مستکینم لقمه ای ایمان بده
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سائلم من رحمت جانانه را
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]با علی در می زنم این خانه را
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ذکر قلب مضطر من تا لحد
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا امین الله فی ارضه مدد
چه می شود نظری بر گدا کنی یارب
به ذکر تو به لبم آشنا کنی یارب
گره فتاده به کارم بگو چه چاره کنم
تویی که صد گره بسته وا کنی یارب
به گرد دام هوی و هوس نمی گردم
اگر زدام هوایم رها کنی یارب
زپا فتاده و درمانده و تهی دستم
بگیر دست مرا تا به پا کنی یارب
بنا به دعوت تو آمدم به مهمانی
بدان امید که چیزی عطا کنی یارب
به پیش عوف تو کوه گناه من کاهی است
تویی که کاه مرا کهربا کنی یارب
به خط بندگیت بارها خطا کردم
تویی که خط مرا بی خطا کنی یارب
اگر چه شیعه نیم من ولی دلم خواهد
مرا ز خیل محبان صدا کنی یارب
مرا به کسوت ژولیدگی نگاهی کن
که با نگاه مرا کیمیا کنی یارب
مرحوم ژولیده نیشابوری
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو بینای منی من از تو کورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو نزدیک منی من از تو دورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]خطا دیدی عطا کردی هماره
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که لطف و رحمتت کرده جسورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دریغ از نورهای رفته از دست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]امان از خانه تاریک گورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی توبه کن می بخشمت من
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو گفتی من کریمم من غفورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تمام هست و بودم رحمت توست
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]چو در بازار حشر افتد عبورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مبادا جرم های بی شمارم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]به سر ریزند همچون مار مورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو دستم را بگیر از لطف و رحمت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]که سر گردان میان نار ونورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ببخشی یا نبخشی شرمسارم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بخوانی یا نخوانی در حضورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی دارو تویی درمان دردم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی جنت تویی حور و قصورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گرفتم پای تا سر چشم گرمدم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تو میدانی که بی نور تو کورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]منم میثم که با غم های عالم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تویی شادی تویی وجد وسرورم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر عفو بی حسابت این نکته ام گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتی که یأس از من بالاترین گناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من غرق در گناهم مسکین و رو سیاهم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تنها توئی پناهم لا تَقنَطُوا گواه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرگز نمی پسندی در بر رویم ببندی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آخر کجا گریزد عبدی که بی پناه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دیده اشک سُرخم بر چهره رنگ زردم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مویم شده سفید و پرونده ام سیاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]باز آمدیم به سویت برگشته ام به کویت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این بنده فراری محتاج یک نگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دست از ثواب خالی پرونده از گنه پر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پایم بود لب گور کارم فغان و آه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من عهد خود شکستم من راه خویش بستم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ورنه به جانب تو هر سو هزار راه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک یا الهی العفو جبران جرم یک عمر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک شام قدر با تو به از هزار ماه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک جمله با تو گفتن ذکر هزار سال است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یک لحظه بی تو بودن یک عمر اشتباه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif](میثم) به خود نگاهی جبران این سیاهی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یا اشگ شامگاهی یا ورد صبحگاه است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاج غلامرضا سازگار
يا رب ز كرم درى به رويم بگشا
راهى كه در او نجات باشد بنما
مستغنيم از هر دو جهان كن به كرم
جز ياد تو هرچه هست بر از دل ما
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در کوی تو رنج ره نیاید به حساب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جرم من رو سیه نیاید به حساب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سوگند به عفوت که گناه ثقلین
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پیش کرمت گنه نیاید به حساب
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یارب به قدر قدر تو نشناختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در حد فکر کوته خود ساختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تا خلق را فریب دهم از ره هوس
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]صد جا میان معرکه انداختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گفتم که بر سرایر کونین واقفی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اما به نرد بی خبری باختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهی ببام مسجد و گه بر فراز دیر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دادم ندای یارب و افراختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]تصویری از قیاس و گمان داشتم به سر
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کز آب و رنگ واهمه پرداختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دردیست رنج غفلت و رنجیست درد جهل
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]افسوس با تو بودم و نشناختم ترا
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما در دو جهان غیر خدا یار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]جز یاد خدا هیچ دگر کار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما مست سبوحیم زمیخانه توحید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]حاجت به می و خانه خمار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]در دروی زمین چون دل ما گنج معانی است
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دینار چه باشد غم دینار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]مایم و گلیم و نمد کهنه و کنجی
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بر سر هوس جبه و دستار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما شاخ دختیم پر از میوه توحید
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هر رهگذری سنگ زند عار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گر یار وفادار نداریم ولیکنت
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]ما یار به جز حضرت غفار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]بشنو زدل زنده شمس الحق تبریز
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از دوست به جز وعده دیدار نداریم
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]
[=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]شمس تبریزی
در معرفت بر دلم باز كن
زبانى كه بستايد آلاى تو
چو با من در اول كرم كرده اى
به فضل خودم محترم كرده اى
در آخر همان كن كه كردى نخست
كه در هر دو حالت اميدم به توست
چو لطفت مرا رايگان آفريد
خردمنديم داد و جان آفريد
به فضلت مرا رايگان درپذير
هم از خرمن خويش ده خوشه ام
مبر آبم اى آبرويم به تو
اميد من و آرزويم به تو
به روى من از كرده ناپسند
درى را كه هرگز نبستى مبند
ز رحمت به رويم ز پيشم مران
به قهر از در لطفِ خويشم مران
كه بپذيردم گر توام رد كنى؟
اگر لطف تو برنگيرد مرا
كرا زهره كاندر پذيرد مرا
مخوف است راهم دليلى فرست
آذر آتش آمد خليلى فرست
اگر دوزخ اين ناسزا را جزاست
تو آن كن كه از رحمت تو سزاست
تو مگذار راه كريمىّ خويش
خط عفو دركش خطاى مرا
ببخش از كرم كرده هاى مرا
مدر پرده من كه بى پرده ام
به رويم ميار آن چه من كرده ام
به آب كرم دفترم را بشوى
مريز اين سيه نامه را آبرو
اگر من گنهكارم اى كردگار
تو آمرزگارى و پروردگار
سراپاى من گرچه آلايش است
اميدم ز عفو تو، بخشايش است
كريما به رزق تو پرورده ايم
به انعام و لطف تو خو كرده ايم
گدا چون كرم بيند و لطف و ناز
نگردد زدنبال بخشنده باز
چو ما را به دنيا تو كردى عزيز
به عقبى همين چشم داريم نيز
خدايا به عزّت كه خوارم مكن
به ذُلّ گنه شرمسارم مكن
به لطفم بخوان و مران از درم
ندارد بجز آستانت سرم
تو دانى كه مسكين و بيچاره ايم
فرومانده نفس امّاره ايم
به مردان راهت كه راهى بده
وزين دشمنانم پناهى بده
خدايا به ذات خداونديت
به اوصاف بى مثل و ماننديت
به لبّيك حجّاج بيت الحرام
به مدفون يثرب عليه السلام
به طاعات پيران آراسته
به صدق جوانان نوخاسته
كه چشمم ز روى سعادت مبند
زبانم به وقت شهادت مبند
(سعدى شيرازى)