چله

فراموش کردن چله قرآن و ادعیه

انجمن: 
سلام خسته نباشید ببخشیدمیخواستم بدونم اگرکسی چله سوره یس شرکت کرده باشه ۱.یه روزفراموش کنه میتونه فرداش بخونه؟ ۲.اگرروزآخرفراموش بشه چی؟ ۳.اگرچندروزنتونه بخونه میشه توی یه روزهمه اون چندروزروجبران کردایاچله خراب نمیشه؟ رهبر
برچسب: 

داستان جالب شخصی که ابلیس او را 'بنده من' خطاب کرد

آيت الله سيّد علي علم الهدي (1273 ـ 1351 ش.) در كتاب ارزشمند «مناظره با دانشمندان» مي‌نويسد:
مؤلّف گويد: مرحوم والد ماجد براي ما نقل كرد:

در ايّام تحصيل من در نجف اشرف كه در عهد ناصرالدّين شاه بود، شخصي به نام ابراهيم خان، مستوفي ديوان اعلا، به نجف اشرف آمد، تا يك سال وارد شهر نشد، فقط مشك را از شطّ پر آب مي‌كرد و در بين نجف و كوفه سقّايي مي‌كرد و به افرادي كه بين نجف و كوفه رفت و آمد مي‌كردند، آب مي‌داد.

پس از يك سال وارد شهر شد، به عبادت و رياضت پرداخت، رفته رفته مقاماتي پيدا كرد، مردم عوامّ نجف مريد او شدند و كشف و كراماتي از او مي‌ديدند و حوائج خود را از او مي‌طلبيدند.



كار به جايي رسيد كه منزل او زيارتگاه عرب و عجم شد، مردم عوام كم‌كم دسته دسته به زيارتش مي‌رفتند، براي او خدم و حشمي فراهم گرديد، ولي خواص از او كناره مي‌گرفتند و عقيده به او نداشتند. او در ميان صحن مطهّر در غرفه‌اي مي‌نشست، زن و مرد بر قدم‌هايش مي‌افتادند و مي‌گريستند.


چند سالي به اين منوال گذشت، عرب و عجم قيد ارادت او را به گردن انداختند.
در آن ايّام، مرحوم آيت الله شيخ طه نجف در صحن مطهّر اقامة جماعت مي‌كرد.
شبي مرد عربي آمد و خود را بر سجّادة شيخ طه انداخت، گريه و ناله مي‌كرد و پيوسته مي‌گفت: غلط كردم، غلط كردم.
شيخ طه با ملاطفت مي‌پرسيد: چه شده؟ داستان چيست؟ پسرم؟ او مرتّب ناله مي‌كرد و مي‌گفت: غلط كردم.
مردم به تماشاي او جمع شدند، برخي مي‌گفتند: ديوانه شده، برخي مي‌گفتند: مورد ستم قرار گرفته. شيخ هم اصرار مي‌كرد كه پسرم چه شده؟

يك مرتبه به سوي ابراهيم خان اشاره كرد و گفت:
«اين ملعون الوالدين».
تا اين جمله را بر زبان جاري كرد، چشم‌ها به سويش خيره شد، دست‌ها بالا رفت كه كتكش بزنند.
شيخ طه بر مردم تشر زد و گفت: صبر كنيد ببينم چه مي‌گويد.

آن مرد گفت: شغل من سقّايي است، به خانة ابراهيم خان آب مي‌بردم و پيوسته به او التماس مي‌كردم كه مرا به مقامي برساند و از آنچه دارد، به من نيز عطا فرمايد.
او در جواب مي‌گفت: نه، تو لياقت نداري، تو قابليّت اين مقام را نداري.
يك سال من از او تقاضا مي‌كردم و او اجابت نمي‌كرد.
روزي به گريه افتادم و التماس را از حد گذرانيدم.
ابراهيم خان گفت: ‌اگر مقام مي‌خواهي، بايد آنچه مي‌گويم اطاعت و به دستور من عمل كني.
گفتم: ‌حاضرم.
گفت: برو، امور خانواده‌ات را فراهم كن و به آنها بگو كه من مدّتي نخواهم آمد.
رفتم امور خانواده را تأمين كردم و آمدم.
مرا به سرداب خانه برد و گفت: حق نداري از اين مكان خارج شوي. شب و روز بايد در اين سرداب باشي تا هنگامي كه من اجازة خروج بدهم.
دستوراتي به من داد، اذكار و اورادي تعليم كرد و گفت: بايد در اوّل وقت وضو بگيري و نماز بخواني.
من چهل روز در آن سرداب، مطابق دستور عمل مي‌كردم و او خودش براي من غذا مي‌آورد.

پس از چهل روز ظرفي آورد و گفت: از امروز بايد در اين ظرف ادرار كني، با ادرار خود وضو بگيري و اعمال خود را با همان وضو انجام بدهي و نماز را هم با همان وضو بخواني.
چهل روز تمام به اين دستور عمل كردم.
بعد از چهل روز تغييراتي در دستور داد و گفت: بايد از امروز به همان طريق وضو گرفته، نماز بخواني و هر روز صد مرتبه ...
بر من گران آمد، گفت: چاره نيست، اگر مقام مي‌خواهي، بايد به دستور عمل كني. من نيز انجام دادم. غلط كردم، غلط كردم.
وقتي كه چهل روز گذشت و سه اربعين تمام شد، گفت: اكنون وقت آن است كه به مقصد برسي، فردا پس از انجام عمل از سرداب خارج شو، برو در خارج شهر، آنچه ديدي و آنچه به تو گفته شد، به آن عمل كن.
فردا، كه همان امروز باشد، از سرداب خارج شدم و ديدم اوضاع نجف به كلّي تغيير يافته، گويي اين همان نجف نيست كه چهار ماه پيش ديده بودم.

از دروازه بيرون رفتم، باغ بسيار خوبي ديدم، با درختان زيبا و نباتات خوش منظره، در آخر باغ، جمعي نشسته بودند و منبري نصب شده، شخصي با هيكل خاصّي بر فراز منبر نشسته بود و براي آن جمع سخنراني مي‌كرد.
من متحيّرانه به اطراف نگاه مي‌كردم و بر حيرتم افزوده مي‌شد كه در بيرون نجف چنين باغي وجود نداشت، اين چه منظره‌اي است كه مي‌بينم.


آرام آرام به سوي آن جمع قدم زدم، چون چشم آن گوينده از بالاي منبر به من افتاد، گفت:
مرحبا به بندة من! من خداي تو هستم! مرا سجده كن تا به مقاصد خود برسي و تو را مانند ابراهيم خان گردانم.

گفتم: خدا شيطان را لعنت كند.
به مجرّد گفتن اين جمله، از پشت سر سيلي محكمي به من وارد شد، به زمين افتادم و ديدم ابراهيم خان است. چند لگد به من زد و من بي‌هوش شدم، پس از مدّتي به هوش آمدم و ديدم در خارج نجف در ميان آفتاب افتاده‌ام، نه باغي هست و نه كسي را مي‌بينم. فهميدم كه اين رياضت شيطاني بوده، اكنون توبه مي‌كنم، آيا توبة من قبول است؟

مرحوم شيخ طه كه از بزرگان علماي عصر بود و در ميان مردم عرب نفوذ داشت، تا اين سخنان را شنيد، به مردم خطاب كرد و به زبان عربي فرمود:
واي بر شما، كه مريد چنين شخصي شده‌ايد!!
مردم با شنيدن اين داستان به خانة ابراهيم خان هجوم بردند كه او را بكشند، او متوجّه شد و فرار كرد.

خانه‌اش را خراب كردند و اموالش را غارت نمودند، ولي به خودش دسترسي پيدا نكردند، اكنون هم كوچة ابراهيم خان در نجف معروف است.1

๑۩๑ قطعه صوتی استودیویی به مناسبت چهل روز مانده تا آغاز محرم ๑۩๑

انجمن: 

:Sham: ای کاروان, آهسته ران :Sham:
................................................................
سید هادی گرسویی

ای کاروان, آهسته ران, کآرام جانم می رود
با ناله و آه و فغان, تنهای تنها می رود

ریحانه ی خیرالبشر, کرده سوی جانان سفر
یا آنکه موسایی دیگر, در طور سینا می رود


:parandeh: دانلود با کیفیت عالی با حجم 7.34 مگابایت :parandeh:
:parandeh:
دانلود با کیفیت عادی با حجم 3.65 مگابایت :parandeh:


راهنمایی برای چهل روز استغفار و پاک شدن از گناهان (پیشنهاد اعمال مخصوص)

سلام به همه دوستان عزیزم
تصمیم دارم به مدت چهل روز استغفار کنم و از گناهان گذشته (که باعث گرفتاری در زندگی‌ام شده) خودم را پاک کنم
لطفا برای این چهل روز +علاوه بر ترک گناهان صغیره و کبیره+ اعمالی که سفارش شده رو مطرح بفرمایید
مثل آیا میتوان به مدت چهل روز ختم استغفار امیرالمومنین حضرت علی علیه السلام را خواند (جهت پاک شدن از گناهان)
یا زیارت عاشورا خواند (جهت پاک شدن گناهان)
و....
آیا سفارشی در این مورد شده که در چهل روز عملی راانجام داد تا از گناهان پاک شد؟
آیا سوره‌ای یا نمازی بزرگان تجویز کرده‌اند؟؟

در ضمن چله گرفتن برای خانم ها به چه صورت می‌باشد با توجه با مسائلی که برای بانوان وجود دارد

ممنون اگر راهنمایی کنید