فریاد

عزاداری از دیدگاه اهل سنت

سلام علیکم

سوالی که دارم این است که عزاداری در اهل سنت چگونه است؟ به عبارت دیگر عزاداری مشروع در نزد آنها دارای چه احکامی است.
آیا از دیدگاه آنها عزاداری بر امام حسین (علیه السلام) مجاز است یا خیر؟

متشکرم.

من اعتراف کردم , بیا دوباره ما بشیم


من و تو "ما" بودیم . آن روز که به خدایمان قول دادیم تنها " او " را رب بدانیم . در پیچ و خم حوادث من " من " شدم و تو " تو " شدی "او " نیز فراموش شد . من و تو آنقدر بزرگ شده ایم که بفهمیم " قالوا " فعل جمع است و زمانی همه ی ما گرد پروردگارمان وحدت داشته ایم وقتی پرسید : الست بربکم؟ و نه من ... نه تو ... همه ما با هم و یک صدا گفتیم " بلی " .

اما حالا من جدا شده ام از تو . این جدایی یعنی نگاه سرزنش آمیز من به حجاب تو و فریاد غم آلود تو بر سر دل نا پاک من . این جدایی یعنی همان وقتی که من دل پاک تو را نمی بینم و تو تاج بندگی مرا ! از هم جدا شدیم از همان روز که من شاید نه به رسم رفاقت که به خاطر منفعت , شاید به خاطر عقده گشایی ! گاهی به رسم فضل فروشی و هر روز به آزار تازه ای تو را به حجاب خواندم . تو نیز با تنفر از ریا و تظاهر ظاهر حجاب را کنار گذاشتی . این گونه ما مدت هاست که حیران و سرگردان گرد خودمان میچرخیم و دست اتهام به سوی هم دراز می کنیم .

من شرمنده ام ... بابت همه چیز . تو چه طور؟... وقتی داشتی برایم از دل پاک میگفتی , وقتی سرود قلب پاکت به آهنگی دلنشین , هر جان خسته و شکسته ای را نوازش میداد , من تنها فکر این بودم که برتری حجابم را بر تو ثابت کنم. " تو " را ندیدم . حجابت را دیدم . اجازه ندادم ندای قلبت به قلبم برسد . انگشت اتهامم را به سمت حجابت گرفتم و نگذاشتم حرفت را بزنی . این گونه شد که تو نیز ... حرف مرا گوش ندادی . شاید نشنیدی , حق داشتی .

این بار اما قصد دارم یک بار هم که شده انگشت اتهام را به سمت خودم بگیرم ؛ وقتی انواع و اقسام بر چسب ها رو به " تو " زدم . به بهانه حجابت هر چه خواستم گفتم و تو در سکوت و شاید گاهکی فریادی بی صدا فقط نگاهم کردی . " تو " یعنی همان کسی که نمی خواست خودنمایی کند ؛ دوست نداشت دیگری را به گناه بیندازد؛ هیچ وقت نخواسته بود با حجابش مقابل خدا سرکشی کند . خدا را شاید بیشتر از من دوست دارد . با تمام وجودش به دینش عشق می ورزد . " تو " یعنی تمام اینها ! و من تمتم این ها را ندیدم و فقط چشم دوختم به روسری و مقنعه ات تا موهایت را سانت کنم ! یا خط کش گذاشتم روی آستین مانتویت و ... من هر بار یکی از این ها را اندازه گرفتم و اسمش را گذاشتم اندازه ایمان تو ! و این همان وقتی بود که دلم هوای سنگ شدن داشت و نمیفهمیدم . این همان وقتی بود که تو آهسته در گوشم سنگ شدن دلم را و بد اخلاقی ام را و تقلیل ایمانم را میگفتی . گوش من اما پر بود از فریاد خودم ! مرا ببخش ..........

حالا اما میخواهم دست هایم را جلو بیاورم و با تمام وجودم دست های گرم و صمیمی ات را بفشارم . این بار تصمیم گرفته ام ؛ نگاهم را از سرزنش ها پاک کنم . یخ بر خورد هایم را بشکنم . این بار تو را به کمک می طلبم . من و تو یک بار دیگر باید با هم , یک دل و یک صدا دعوت پروردگارمان را لبیک گوییم . این بار به جای سرزنش و تحقیر و توهین به هم , چشم هایمان را به بی کران پروردگار می دوزیم و هر چه گفت بی وقفه می گوییم : لبیک ... اللهم لبیک ... لبیک لا شریک لک لبیک ... و در این راه من باید دلم را پاک کنم و تو " تاج بندگی " بر سر گذاری ... این بار بیا یکدیگر را در نقص هایمان یاری دهیم . مرا کمک کن در پاکی دلم تا خدا نیز تاج بندگی اش را به تو هدیه دهد .

ماییم و نوای بی نوایی * بسم الله اگر حریف مایی ....

:Gol::Gol::Gol::Gol::Gol::Gol:

کابوس و راه های جلوگیری از آن؟؟!!! (کارشناس: حامی)

انجمن: 

سلام :Gol:

ایــــام به کـــام:Gol:

دوستان

چی میشه که یک نفر کابوس میبینه؟

چه کار کنه که نبینه؟

چی میشه که یک نفر توی خواب حرف میزنه؟؟

کلا چرا بعضی ها دچار اختلال در خواب میشن؟

این موارد ارثی هم میتونه باشه؟؟؟

منتظر نظرات کارشناسان عزیز استاد حامی و جناب امیدوار

و کاربرهای گرامی هستم:Gol:

تشکر:Gol:

علی یارتان:Gol: