دوراهی

مسیر اشتباه در تحصیل

سلام خدمت اساتید محترم ،شرمنده که وقتتان را میگرم. من پسری درسخوان بودم که همیشه معلمان و مدیران از من تعریف میکردند و من هم از درس خواندن لذت میبردم و در کنار ان وظایف دینی ام را نیز انجام میدادم ،و همواره در این دو زمینه مورد تحسین قرار می گفتم،،،تا اینکه زمان انتخاب رشته ام فرا رسید و بر خلاف میل خودم و به اصرار شدید پدرم به رشته ای رفتم که ذره ای به آن علاقه نداشتم ،و بخاطر همین من مجبور شدم سختی های زیادی بدون میل خودم تحمل کنم(مثلا من باید توی یه شهر دیگه و توی یه خونه کوچیک و تک و تنها زندگی میکردم و...) و چون علاقه نداشتم نمی تونستم درس بخونم (اصلا نمی تونستم تند خوانی کنم ،و باید کلمه کلمه میخوندم ،چونکه همیشه بغض داشتم) و همین عزت نفس منو پایین می آوُرد .اما من الان هم احساس بی ارزشی میکنم و همش احساس میکنم که من از نعمت هوشی که خدا بهم داده درست استفاده نکردم و احساس میکنم خدا از من ناخشنود هست و من باید مثل نه سال قبل درس میخوندم و تو ذهنم یکی بهم میگه که تو می تونستی به بهترین شرایط دنیایی برسی (مثلا اینکه تو می تونستی بهترین ماشین و بهترین خونه رو بهترین همسری که دلت میخواست رو داشته باشی و میگه که اینا حق تو بوده)،من هنوز خداوند رو عبادت میکنم اما این ها آنچنان تاثیری بر من میزارن و منو نا امید میکنند که گاهی احساس میکنم خدا هم از من به شدت متنفّره ، و خیلی هم افسرده میشم ،من همش احساس میکنم از خودم درست استفاده نکردم . من از شما درخواست میکنم که راهنماییم کنید ،که به شدت نیازمند کمکم.    

احترام به پدر و مادر یا حفظ جان؟

سلام  توی خونه ما مودم اینترنت توی اتاق من هست و همیشه وای-فای wifi آن روشن هست که جدیدا متوجه شدم امواج خطرناکی دارد حالا خاموشش کردم و فقط خودم استفاده میکنم اما مادرم همش مجادله و دعوا میکنه میگه روشن کن اشکال نداره / چیزی نمیشه و ... منم عصبانی شدم و سرش داد کشیدم و گفتم کسی حق نداره wifi را روشن کنه حالا سوال من اینجاست در دین اسلام چرا همش میگن به پدر مادر احترام بگزارید؟ یعنی من جان خودم به خطر بیاندازم تا احترام گذاشته باشم؟ این اصلا با عقل جور در نمیاد؟ نظر شما چیه؟
برچسب: 

دو راهی بزرگ و سرنوشت ساز زندگی من و درخواست کمک از مشاوران در انتخاب رشته تحصیلی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عرض میکنم خدمت کارشناسان مشاوره محترم سایت گفتگوی دینی.

نمیدونم مشکلمو جای مناسبی مطرح کردم یا نه .من یه مشورت خیلی ضروری می خوام ازتون . این مشورت میتونه مسیر زندگی منو عوض کنه . به همین دلیل خواهش میکنم با دقت بخونیدش و با دقت و مستدل جواب بدید تا به امید خدا و با کمک شما از این تردید و دودلی در بیام و از این دوراهی مهم زندگیم عبور کنم . در همین اول هم بگم که لطفا متن پایینو با حوصله و دقت و سعه صدر بخونید چون جوابش خیلی خیلی برای زندگیم مهمه.

پسری هستم متولد سال 76 و داخل یک خانواده مذهبی بزرگ شدم. اکثر خانوادمون پاسدار هستن. از بابا و دایی و عمو بگیرید تا پدربزرگ و داماد و ... من خیلی درسم خوبه و رشته من ریاضیه و استعداد ریاضی بالایی هم دارم. همیشه شاگرد اول بودم و نمرات دبیرستانم بالای نوزده. امسال باید کنکور بدم . من باتوجه به این که مذهبی هستم به دروس مربوط به علوم دینی و علوم انسانی هم علاقه زیادی دارم و در کنار درسام هم کتابای مربوط به این حوزه رو مطالعه میکنم . ( برای مثال همین چند وقت پیش یکی از کتابای آیت الله جوادی که حدود 600 صفحه بود رو در سه روز مطالعه کردم. کتابای اخلاقی رو هم زیاد میخونم مثل کتاب طریق بندگی آیت الله خوشوقت) میخوام بگم در این زمینه هم علاقه و استعداد زیادی دارم .

من این توانایی رو داشتم که با تلاش خودم یکی از دانشگاه های برتر کشور قبول بشم اما چون از جو دانشگاه ها دل خوشی ندارم و افرادی رو دیدم که تا وارد جو دانشگاهی شدن کلا عوض شدن و دین ایمان و خدا و پیغمبر و فراموش کردن و فریفته هوا و هوس ها و ظواهر دنیا شدن تصمیم گرفتم که به دانشگاه های فنی نروم و در این دروس تحصیل نکنم و وارد جو دانشگاهی حاکم نشوم تا بهتر بتونم دین و ایمانمو حفظ و تقویت کنم.از اونجایی که به دروس انسانی هم علاقه دارم و روحیه مذهبی و انقلابی دارم تصمیم گرفتم که به دانشگاه امام صادق برم و در یکی از رشته های اونجا تحصیل کنم . اونجا جو دلخواه من حاکمه ( هم تفکیک جنسیتی داره و هم جو مذهبی و حزب اللهی دلخواه منو داره و هم من به دروس دینی و انسانی علاقه دارم ) . این تصمیم تا قبل از عید هم بر من به طور قاطع حاکم بود و مسیر درس خوندنم هم به همین جهت پیش رفت یعنی چون میخواستم امام صادق قبول شم بیشتر به درسهای عمومی اهمیت میدادم وبه قول معروف اونارو بیشتر کنکوری میخوندم و به درسای تخصصی رشته ریاضی فقط در حد این که پاسشون کنم و ده پانزده درصد هم در کنکور بزنم میخوندم و این حالت تا قبل از عید امسال بر من حاکم بود . و اما عید امسال ...

همونطور که گفتم عموی من پاسداره و سردار نیروی هوایی سپاهه. ( از دوستان شهید تهرانی مقدم ) . ایشون در عید که به منزل ما اومده بود از تصمیم من باخبر شد که من میخوام برم امام صادق و نمیخوام وارد دانشگاه های فنی و مهندسی بشم. شبش اومد تو اتاقمو شروع کرده به صحبت کردن با من . حدود سه ساعت با من حرف زد و یه دید دیگه ای نسبت به دانشگاه رفتن و تحصیل به من داد . نگاه خودم این بود که بالاخره به دانشگاهی برمو تحصیل کنم و شغل مناسبی پیدا کنم و تشکیل خانواده بدم و یه زندگی معمولی داشته باشم اما عموی من یه دید دیگه ای داشت. ایشون میگفت کشور برای رشته های علوم انسانی خیلی نیازی به نیرو نداره و به قول معروف اونقدر آدم هست که بره دانشگاه امام صادق و اونجا تحصیل کنه . ایشون میگفت ( با توجه به سمت و جایگاهی که در سپاه داره ) مشکل اصلی کشور الان در رشته های فنی و مهندسیه . میگفت ما نیروی متخصص زیاد داریم اما نیروی متخصصی که متعهد به نظام و انقلاب و اسلام باشه بسیار کم داریم . بهش گفتم ما این همه مهندس بیکار داریم. گفت اکثرشون فقط مدرک دارن و به معنای واقعی متخصص نیستند و افراد واقعا متخصص کم هستند و اکثر اونها هم متعهد نیستند و خیلیاشون هم به کشورهای خارجی میرن و متخصص مومن و متعهد بسیار کمه. و مثال هایی هم از کمبود ها و نیازهای مجموعه خودشون به چنین افرادی رو بیان کرد. همیشه هم مثال شهید تهرانی مقدمو میزنه که در عین مومن بودنش چه خدماتی رو به کشور ارائه کرد. ایشون میگفت خداوند یه استعداد و توانایی به تو داده که افراد زیادی این استعدادو ندارن ( حمل بر خود ستایی نباشه ) و اونایی هم که دارن اکثرا متعهد نیستن و این یه نعمته که قدرشو باید بدونی و اگه قدرشو ندونی در حق خودت و کشور اجحاف کردی . و در واقع کفران نعمت کردی .ایشون میگفت من میدونم شما هرجا که بری موفق میشی اما میتونی یه آشپز موفق باشی و میتونی یه مهندس مومن و موفق باشی ولی خدمات اولی کجا و خدمات دومی کجا . ایشون میگفت اینقدر نیاز به نیروی نتخصص متعهد زیاده که با توجه به این که مشکل سربازی هم نداری ( بنده به علت جبهه پدرم از خدمت معاف شدم ) ارزشو داره که حتی امسال کنکور ندی و بخونی برای سال دیگه و در یکی از سه دانشگاه برتر تهران قبول بشی ( شریف- امیرکبیر -علم و صنعت ) و با نیت کمک به اسلام و بخاطر رضای خدا تحصیل کنی و به کشورت و اسلام کمک بکنی. و حتی میتونی وارد مجموعه سپاه بشی و به قدرت نظامی کشور کمک کنی. و این کمکت بسیار شایان تر از خدمتی است که در مسیر اولت میکنی.

حالا من بین یه دو راهی مهم قرار گرفتم. میخوام چند تا سوال بکنم و با شما هم در اینباره مشورت کنم و نظر دین و شریعت رو هم بدونم


1-آیا این استعداد که خدا به من داده ( اگر استعدادی داشته باشم ) اگر از اون به نحو احسن استفاده نکنم خداوند منو در موردش مورد سوال و مواخذه قرار میده؟


2-از بین این دو راه ، با توجه به مطالبی که عرض کردم ، خدا و امام زمان کدام یک را راضی تره که من بروم و در کدام مسیر عاقبت به خیری بیشتری خواهم داشت : الف) همین امسال کنکور بدم و به دانشگاه امام صادق بروم و در جو بسیار خوب آنجا به تحصیل و تهذیب بپردازم که در این راه برای تهذیب و تربیت نفس کارم راحت تره ب) یک سال دیگر درس بخوانم و سال دیگر کنکور بدم تا در یکی از دانشگاه های برتر تهران قبول بشم و به نظام و انقلاب خدمت کنم.که با توجه به مطالبی که در بالا عرض کردم ظاهرا خدمتم بیشتره اما شرایط دینداری و تقوا برام به راحتی جو امام صادق نیست و کمی کارم سخت تره.


3-آیا اگر نیاز به نیروی متخصص متعهد به این اندازه برای کشور بالا باشه ارزششو داره یک سال از عمرمو برای رسیدن به این هدف بزارم ؟ اگر قبول نشم در اون سه تا دانشگاه میرم همون امام صادق. آیا اون هدف به قیمت یک سال صبر کردن می ارزه یا نه.

در پایان دوباره ازتون میخوام که متن بالا رو با دقت بخونید و جوابشو به صورت مفصل و ترجیحا با آوردن آیات و روایات بدید که دلم برای انتخاب راهم قرص و محکم باشه. و پیشاپیش از سعه صدر و توجهتون تشکر و قدردانی میکنم.

یاعلی :hamdel:

فرار کردن از طلبه شدن (لحظات الهی و شیطانی)

دوستان سلام


فرار كردن از طلبه شدن

شاید شما هم در دوراهی طلبه شدن یا نشدن و انجام امری دیگر هستید.
شاید شما هم می خواهید به نحوی از زیر بار مسئولیت طلبگی فرار کنید.

بنده نیز مدتها از طلبه شدن فرار می کردم اما نه به دلیل گوشه و کنایه و فقر و غیره اش، بلکه همیشه در عین علاقه از سنگینی لباس روحانیت می ترسیدم، از اینکه نتوانم وظیفه ام را انجام دهم می ترسیدم.
به قول یکی از اساتید بزرگوار اخلاق: بدبخت ترین، منفورترین، مبغوض ترین آدم ها... در حوزه است؛ آقاترین، عزیزترین، والاترین، بالاترین آدم ها که از فرشته هم بالاتر هستند در حوزه هستند.
خوب حقیر نمی دانستم که اگر به حوزه بروم، جزء کدام یک خواهم شد فلذا خود را با این خیال خام که در جای دیگری خدمت می کنم که این قدر حساس نباشد و مطمئن باشم، خود را فریب دادم.
اما زهی خیال باطل.
هنگامی که سرنوشت چیز دیگری را برای تو رقم زده باشد، اگر برخلاف آن بروی فقط خود را اذیت می کنی.
الحمدلله که خداوند متعال عنایت فرمود.

اما چه باید کرد؟!


لحظات الهی و شیطانی

لحظات زندگي در دنيا، يا الهی اند ویا شیطانی( یا بهشتي‌اند و يا جهنمي )


آنها كه سعي مي‌كنند دنيا را به سوي گمراهي و بدي سوق دهند، لحظه‌اي دست از تلاش بر نمي‌دارند.


حال خدا از ما چه انتظاري دارد؟

از جاهل، علم مي‌خواهد و از عالم، عمل

پس جاهل را علم مي‌بايست و عالم را عمل مي‌سازد.

حال چه جاهل باشي و چه عالم در نهايت بايد به عمل برسي.

عامل بي علم، جاهلي است كه عمل مي‌كند و اين نوع عمل علي‌القاعده نبايد نتيجه اي جز تخريب داشته باشد، اما هميشه اين طور نيست.


حال در اين زمانه اگر علمي داري، وظيفه‌اي داري و آن عمل به علم است.

اگر به علم خود، عمل كردي، لحظه مي‌تواند الهی باشد

مي تواند الهی باشد، چرا كه مشخص نيست علم كسب شده، حق و عمل به علم در راه حقيقت باشد.

پس بايد سعي كرد كه به علم حقيقي كه در راه حق باشد رسيد.

اگر به علم، عمل نكنی لحظه‌ات شیطانی است.

حالا تصمیم با توست.



علی علی