تمدن

چرا در اروپا پیامبری نیامده است؟

سلام اینو شبهه را یه معلم تو کلاسهای مختلف نقل کرده که اروپا پیامبر نداشته و با عقل اداره شده و به این دلیل بهتره از خاورمیانه شده لطفا از نظر تاریخ و تمدنی پاسخ دهید

انبیاء و عدم کمک مستقیم به پیشرفت علم بشری؟!

انجمن: 

با سلام و احترام
انبیا الهی چرا به طور هدفند و جدی به رشد علمی بشر کمک نکردند؟
بگذارید اینطور سوال رو توضیح بدم. بشر از گذشته دور تا حدود 400 سال قبل رشد علمی بسیار ناچیزی داشت تقریبا ثابت
و به خاطر این رشد علمی کم از بسیاری از جهات آسیب دید
اول به خاطر ضعف های پزشکی و بیماری های متعدد افراد زیادی از بشر کشته شدند
دوم به علت ضعف در ساختار های تولید و کشاورزی و دام پروری افراد زیادی از بشر به خاطر قحطی از بین رفتند
سوم جهل بشر به بسیاری از مسائل سبب پیداش انحرافات جدی در او شد فی المثل عدم درک درست از ستارگان و خورشید باعث پیداش خورشید پرستی و ستاره پرستی شد یا پرستش انواع مختلف خدایان
مثل خدای باران خدای رعد و ...
چهارم عدم وجود امکانات ارتباطی و اطلاع رسانی و امکانات کتابت ضعیف سبب محرومیت میلیون ها شاید هم چند میلیارد انسان در دوران گذشته شد
شاید بشه ده ها مورد دیگر رو مطرح کرد اما سوال این هست
چرا انبیا به بشر برای رشد علمی کمکی نکردند؟
یعنی حقایق علمی رو به صورت تدریجی در اختیار بشر قرار ندادند؟
دو نکته هم هست
اول بحث تایید تفکر و توصیه به علم آموزی مطلقا موضوع بحث بنده نیست
دوم جالب هست دقیقا این مطلبی رو که بنده مطرح کردم گویا برخی انبیا انجام میدادند مثل حضرت ادریس که برخی از علوم رو به بشر یاد دادند
در واقع بنده انتظار داشتم برخی از از فعالیت های مخترعین و کاشفان رو انبیا انجام میدادند. دقت کنید هر کدام از کشفیات بشر شاید چندین سال بشر فعلی و بشر آینده رو جلو می انداخت( با توجه به سرعت رشد علمی)
مشابه همین انتظار رو بنده از امامان هم داشتم
( به عنوان یک مطلب حاشیه ای عرض کنم حتی یکی از محققین که نظر عجیبی در این مسئله دارند(جناب مهدی نصیری) کل مدرنیته رو بدعت میدونن و خلاف کار انبیا و حتی جایی صحبت میکردند و گفتن اختراع چرخ هم از بدعت های بشری بوده!!!) این موضوع یکی از جرقه های ذهنی پیش آمدن این سوال برای من شد
سپاس@};-@};-

گفت و گوی تمدن هـا ...

بعضی ها می گفتند : گفت و گوی استکبار و استضعاف! ( گفت و گوی تمدن ها و رابطه با آمریکا )

امام روح ا... می گفت : امروز جنگ حق و باطل ، جنگ فقر و غنا ، جنگ استضعاف و استکبار و جنگ پا برهنه ها و مرفهین بی درد شروع شده است. :Gol:

متمدن باشم یا متدین !!! راههای بشری !!! یا راههای الهی !!!

سلام با عرض ببخشید ...
من تصمیم گرفتم این پست رو حذف کنم ...

برچسب: 

تاملاتی در علم و تمدن( نظریه های تولید علم)

بسمه تعالی
نظریه هایی که درباره شکل گیری دانش و عوامل انحطاط آنها وارد شده به دو دسته متفاوت تقسیم می شوند: یک دسته از این نظریات ، علم را مستقل و مقدم بر مسائل زندگی می دانند. دراین نظریه علم استقلال دارد و گزاره های علمی مستقل از غیر ، تکوین می یابند .این نظریه اختصاص به دوران سنتی ندارد ،چون در دوره تجدد غرب هم طرفدارانی دارد. مهم ترین معای انی نظریه آن است که ، زندگی تابعی از علم است ؛ یا تابعی از درست زندگی کردن ، تابعی از درست دانستن است. بنابراین هر مشکلی در زندگی پیش آید به مشکلی در نحوه علم آموزی مربوط است. یعنی نحوه و طریقت ما در تحقیقات علمی .
دیدگاه دیگر تمدن را بر علم مقدم می داند، یعنی اراده تمدنی و و اقتضائات مدنی را مقدم می شمارد . بنابراین ، علم تابعی از شیوه زندگی است نه عکس آن که نظریه اول بود. اگر به این نظریه عقیده پیدا کردیم ، نتیجه این می شود که علم و گزاره های علمی ، از زندگی انسان استقلال ندارد ؛ رشد و نمو و حتی تولد آنها ، بسته به نوع زندگی و مسیرتمدن است. بالتبع رونق یا زوال تمدن به رونق یا زوال تمدن مربوط به آن تمدن می انجامد.
[=&quot]داود فیرحی : من به این نظر گرایش بیشتری دارم . و آن را « تقدم تمدنی و اراده تمدنی » نامیده ام. در نوشته های ابن طق طقی یا ابن طبا طبا ، صاحب تاریخ فرخری و پیش از او در سخنان جاحظ و ابن خلدون می توان به این نظریه اشاراتی را دید . در غرب هم « نیچه» ، « فوکو» و پیش از همه ماکیاولی را می توان از طرفداران این نظریه نام برد. ادعای مبنایی این نظریه آن است که علم تابعی از شیوه زندگی و فرهنگ مدنی مردم است. پیش فرضهای آن را می توان دو نوع پیش فرض نشان داد : یکسری از جنس گزاره های هستی شناختی هستند و گروهی نیز پیش فرضهای معرفت شناختی محسوب می شوند. پیش فرضهای هستی شناختی نظریه تقدم تمدن بر علم ، با پارهای از اصول منطق ارسطویی ناهمخوان است. حداقل سه اصل ارسطویی در این جا نادیده گرفته می شود . یکی اصل « هوهویه » یا هویت ذاتی اشیا، که اگر این اصل را بپذیریم، این را نیز باید پذیرفت که اشیا ، هرگز خصایص ذاتی خود را از دست نمی دهند و فقط عوارض در معرض تغییر و دگرگونی اند. بنابراین علمی هم که به این حقایق تعلق می گیرد دائمی و تغییر ناپذیر است . از این رو اگر علم به ذات اشیا حاصل شد دیگر تغییری در گزاره های علمی پدید نمی آید. پس علم تمدن بردار نیست. اصل دوم: اصل « عدم تناقض » است. به اقتضای ان اصل یا اشیا وجود دارند یا وجود ندارند. اصل عدم تناقض در نظریه دوم شکسته می شود چون ممکن است آنچه دیروز خوب بوده امروز بد باشد . اصل سوم « انکار حد وسط » است .مطابق این اصل اشیا و امور در یکی از دو شکل « الف » یا « ب » می گنجند[/]