■ فهمیده های کلاس llı.✿.ıll روایت هایی کوتاه از زندگی دانش آموزان شهید■
تبهای اولیه
محمدرضا تحصيلات دوره راهنمايي را در مدرسه شهيد چمران آغاز كرد و در همين دوران بعنوان عضو فعال پايگاه بسيج به فعاليت پرداخت. و بارها براي ثبت نام و اعزام به جبهه اقدام كرد اما به سبب كمي سن موفق به اين كار نشد اما شور و عشق شديد محمدرضا به دفاع از ميهن اسلامي باعث شد پس از دستكاري شناسنامه خواهر بزرگترش موفق به ثبت نام براي اعزام به جبهه شود.
مادر محمدرضا ميگويد: اكثراوقات كه پدرش براي كاركردن دوراز خانه بود درنبود او محمدرضا سرپرست خانواده بود، درزمان حمله هوايي با شنيدن صداي آژير خطر ما را به پناهگاه ميبرد. و خود بيرون از پناهگاه به پشت بام ميرفت ، باوجود سن كمي كه داشت بسيار شجاع و نترس بود.
آخرين سفر او به جبهه مصادف با عمليات والفجر 9 در ارتفاعات سليمانيه عراق بود . محمدرضا كه عاشق وصال حضرت حق بود شهادت خود را پيش بيني كرده بود. در وصيتنامه اش به تاريخ 18/12/64 و تنها 5 روز قبل از شهادتش مينويسد. «حالا كه وصيتنامه ام را ميخوانيد، ديگر دربين شما نيستم، خدايم مرا به مهمانيش فراخوانده و من هم با تمام وجود و چشمي باز و آغوشي بازتر از هميشه دعوتش را پذيرفتم و با گامهاي استوار قدم در اين راه نهادم، اميد است كه با انتخاب اين راه و اين هدف مقدس وظيفهاي را كه بردوشم بود ادا كرده باشم .»
شهید رضا صفری استان: همدان با عجله کیفش را برداشت که برود مدرسه. گفتم : «مادر جان صبحانه نخوردی! »
تاریخ شهادت: 4 / 8 / 66
محل شهادت : مهران
مزار: گلزار باغ بهشت
■■■■■
گفت : «مدرسه ام دیر می شه»
ظهر که برگشت خانه سریع وضو گرفت و آماده شد. گفتم :«ناهار آماده است» گفت : «از نماز عقب می مونم» ناهار نخورده رفت مسجد.
روزه بود. نمی خواست کسی بفهمد.
شهید مسعود دارابی استان: کرمانشاه از جبهه برگشته بود برای مرخصی. دیر وقت بود که رسید خانه.زمستان بود و هوا هم سرد.کلید در حیاط را داشت ولی در ورودی هال از پشت قفل بود. رفته بود توی زیرزمین و همان جا روی خاک ، توی سرما و بدون پتو خوابیده بود.
تاریخ شهادت: 22 / 5 / 66
محل شهادت : ارتفاعات دوپازا
نام عملیات : نصر7
مزار : گلزار حسینی شهرستان هرسین
■■■■■
نمی خواست کسی را بیدار کند.
شهید رسول خالقی استان: زنجان توی سنگر هر کس مسئول کاری بود. یک بار خمپاره ای آمد و خود کنار سنگر. به خودمان که آمدیم ، دیدیم رسول پای راستش را با چفیه بسته است. نمی توانست درست و حسابی راه برود.
تاریخ شهادت: 21 / 12 / 62
محل شهادت : جزیره مجنون
نام عملیات : خیبر
مزار : گلزار شهدای پایین
■■■■■
از آن به بعد کارهای رسول را هم بقیه بچه ها انجام می دادند. کم کم بچه ها بهش شک کردند.
یک شب چفیه را از پای راستش باز کردند و بستند به پای چپش. صبح بلند شد ؛ راه که افتاد ، پای چپش می لنگید!
سنگر از خنده ی بچه ها رفته بود روی هوا! تا می خورد زدندش و مجبورش کردند تا یک هفته کارهای سنگر را انجام بدهد.
خیلی شوخ بود. همیشه به بچه ها روحیه میداد. اصلا بدون رسول خوش نمی گذشت.
شهید محمد علی ترک احمدی استان: گلستان خیلی دلم میخواست برویم سینما. رفتیم. دم در سینما گفت : «من همین جا می مانم ، تو برو فیلمت را تماشا کن»
تاریخ شهادت: 2 / 9 / 62
محل شهادت : کردستان
مزار : گلزار شهرستان آزادشهر
■■■■■
پرسیدم : «تو چرا نمی آیی؟» گفت : « دوست ندارم فیلم هایی را ببینم که در آنها بی حجابی و گناه هست»
[FONT="]شهید [FONT="]محسن دانش نیا [FONT="]استان[FONT="]:[FONT="]اهواز [FONT="]تاریخ شهادت[FONT="]: [FONT="]۱۳۶۱/۱۱/۲۰ [FONT="]محل شهادت[FONT="]:[FONT="]فکه [FONT="]وصیت نامه [FONT="]خریدارت خداوند است اى گل [FONT="] [FONT="]که قدر و ارزشت چند است اى گل [FONT="] [FONT="]ما عاشقیم و شهید شدن افتخار ماست [FONT="]۲۲/۱۰/۶۱ [FONT="]محسن دانشنیا
[FONT="]بسم الله الرحمن الرحیم
[FONT="]
[FONT="]تو را با باد پیوند است اى گل
[FONT="]کسى جز ذات حق این را نداند
[FONT="]و لا تحسبن الذین قتلوا فى سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون) «گمان مبرید که آنها که در راه کشته شدند مردهاند بلکه زندهاند و در نزد خدا روزى مىگیرند» سلام به خانواده عزیزم امیدوارم که حال همگى خوب باشد . وصیت مىکنم که همیشه امام را دعا کنید و این رزمندگان اسلام که جان خود را نثار این انقلاب و جنگ کردهاند و مىکنند. آنها را دعا کنید. آخر این دنیا ارزشى براى انسان ندارد که همیشه طالب دنیا باشیم. باید خودمان را از بند دنیوى رها کنیم و دل به آخرت خوش کنیم. هر کس که خدا را شناخت در راهش مبارزه کند. و قدم در صراط المستقیم بگذارد که در دنیا و آخرت پاداش بیکران دارد. این وصیت نامه من. دیگر سر شما را درد نمىآورم دست همه شما را از دور مىبوسم با اجازه. از رحمت الهى مأیوس نباشید[FONT="].
[FONT="]
[FONT="]شمشیر عشق بر سر سنگ مزار ماست
شهید رضا حسین ابوالی:Gol: سوم دبيرستان بود. دوست داشت به جبهه برود. گفتم:«يك سال ديگه صبر كن، ديپلمت رو بگير بعد برو! ». راوی: پدر شهيد
گفت:« نه، مملكت ما در حال جنگه و از هر طرف آتش ميباره؛ اون وقت من اين جا راحت و بيخيال بشينم؟ ».
[FONT=times new roman] شهید عبدالله علیزاده قطعه ای از وصیت نامه: اگر در جبهه شهادت نصیبم شد،خدایا تو شاهد باش که چیزی عزیزتر از جانم نداشتم تا فدای راهت کنم. روحش شاد
استان : گیلان
تاریخ تولد: 1347/11/1
تاریخ شهادت : 1363/1/21
محل شهادت : مریوان
نام عملیات : بدست کومله
مزار : روستای ازبر فومن
■■■■■
یادش ماندگار
و راهش مستدام
:Gol::Gol::Gol:
نام و نام خانوادگی: نقی کوچک نیا نام پدر : حسن شماره شناسنامه:۲۱۹۷ محل تولد:کومله تحصیلات:سوم راهنمایی تآهل:مجرد شغل:دانش آموز رسته:سپاه مسئوليت: تک تیر انداز تاریخ شهادت: ۲۶/۱۰/۶۵ محل شهادت و نام عملیات: شلمچه کربلای ۵ نحوه شهادت : اصابت ترکش محل دفن:کومله یکی از مشخصات بارز شهید: متانت قطعه ای از وصیت نامه: اي مردم امام را تنها نگذاريد و تا پايان راه همراه امام باشيد تا اسلام پيروز شود
تاریخ تولد: ۱۳۴۸
عضویت :بسیجی
تصویری از دستنوشته ی شهید
خودش جوهر آورد و انگشتم را زد روی کاغذ. می دانست که برایم سخت است از پیشم برود. مدام می گفت : «مامان از ته دلت راضی باش ! خب؟ » آخر از ته دل راضی ام کرد و رفت. شهید محمد رضا رمضانی شهری
منبع : فهمیده های کلاس - روایت هایی کوتاه از زندگی دانش آموزان شهید