این کتاب حاوی ۹ فصل است که عبارتند از: فصل یکم با عنوان درآمدی بر «الگوی شادی در اسلام». در این فصل این عناوین آمده است:
مبارزه با آفتهای شادی؛
درمان بیماری نگرانیهای ناروا؛
به کار بستن عوامل شادیآفرین؛ تلاش برای شادکامی دیگران؛
رعایت آداب شادی.
عنوان فصل دوم:
نگاهی عمومی به شادمانی و اندوه؛ فصل سوم: موانع شادمانی؛ فصل چهارم: درمان اندوه؛ فصل پنجم: عوامل شادمانی؛ فصل ششم: شاد کردن و غمگین ساختن؛ فصل هفتم: آداب شادمانی؛ فصل هشتم: غصّههایی که شادی به دنبال میآورند؛ فصل نهم: شادیهایی که اندوه در پی میآورند.
در پیشگفتار کتاب آمده است: «اضطراب و نگرانی، مهمترین مشکل انسان عصر حاضر است و به همین خاطر، از دوران کنونی، به «عصر اضطراب» یاد میشود. فرد مضطرب، با «احساس رنجآوری» دست و پنجه نرم میکند که به یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا به انتظار خطری از ناحیه چیزی نامعیّن، وابسته است.
در چنین وضعیتی، فرد مضطرب، احساس ناایمنی یا تهدید میکند که منبع آن به روشنی قابل درک نیست. اضطراب، شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیک میگردد.
شخصی که مضطرب است، از عصبی بودن و تنش و بیقراری و تحریکپذیری شکایت میکند و اغلب در به خواب رفتن، مشکل دارد. شخص مضطرب ، به آسانی خسته میشود، و حالاتی چون: دلآشوبی، سردرد، تنش عضلانی و اشکال در تمرکز فکر دارد».
در بخش دیگری از کتاب آمده است: شادی، بهترین و گواراترین بخش از زندگی توأم با موفقیت و خوشبختی است؛ زندگیای که در قرآن، از آن، با عنوانِ «حیاتِ طیّبه» یاد شده است. بر این اساس، شاد زیستن، یکی از بزرگترین دستاوردهایِ اجرای رهنمودهای این کتاب آسمانی در زندگی است. به سخنِ دیگر، اسلام، برای زندگی انسان، از نظر اعتقادی، اخلاقی و عملی اصول و برنامههایی را ارائه کرده که اگر به طور دقیق اجرا شوند، حیات طیّبه و بهترین زندگیها را که همراه با آرامش، رضایت و سرور و شادی اند، برای انسان به ارمغان میآورند و چنین شخصی، مخاطب این سخن خداوند منّان قرار میگیرد که: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً. ای روح آرامش یافته! خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت باز گرد». بررسی دقیق آموزههای اسلامی در باره شادی، نشان میدهد که این آیین، بهترین الگوی شادکامی را تقدیم جامعه بشر نموده است. در این نوشتار، با بهرهگیری از متن رهنمودهای قرآن و احادیث اسلامی، اصول و مبانی الگوی شادی در اسلام ارائه میشوند؛ امّا پیش از آن، لازم است که مباحثی چون: تعریف شادی، شادی از نگاه علم روانشناسی، و شادی از منظر اسلام، مورد بررسی قرار گیرند.
چاپ اول کتاب «الگوی شادی ازنگاه قرآن و حدیث» نوشته محمد محمدی ری شهری به دو زبان عربی _ فارسی با همکاری سید رسول موسوی، عباس پسندیده، مترجم، مرتضی خوش نصیب، شمارگان هزار نسخه جلد سخت در ۴۹۶ صفحه و بهای ده هزار تومان توسط سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، منتشر شد.
علاقه مندان برای تهیه این کتاب می توانند به نمایشگاه دائمی مؤسسه به نشانی قم، میدان شهدا، خیابان معلم پلاک ۱۲۵ مراجعه نمایند.
فرزند یکی از روحانیون فامیل امسال حج مشرف بودند. چون کارش را قبل از مشرف شدن از حج از دست داده بود برنامه ولیمه و مهمانی دادن نداشت اما چون خانواده ای اجتماعی بودند تخمین می زدند وقتی او برگردد حداقل 100 نفر مهمان را خواهند داشت. بنابراین تصمیم گرفتند مهمانی ای غیرتجملاتی بدهند و خودشان غذا را تهیه کنند و از هر خانواده ای تعداد محدودی را دعوت کنند. و با احترام شرایط را بگویند که نمی توانند برای پذیرای شام در خدمت همه باشند.
شب شد
مهمان ها یکی یکی آمدند. اتاق کیپ کیپ شده بود اما هم چنان افراد می آمدند و تصمیم نداشتند بروند. از 50 نفر از تعدادی که دعوت شده بودند بیشتر آمده بودند به تدریج داشتند نگران می شدند که چه کنند. به هر حال وقت شام خوردن فرا رسید. پذیرایی شدند و رفتند و خوشبختانه غذا کم نیامد.
مهمان ها رفته بودند
از حاج آقا سؤال کردم که آیا بیش از صد نفر برنج پخته بودید. ایشان گفتند خیر.
گفتم به نظرتان در آشپزی اشتباهی نشده بود مثلا اشتباهی برنج بیشتر پخته شود چون طبیعی نیست با این همه مهمان اضافی برنج کم نیایید.
ایشان گفتند اولا برکت به دست خداست.
دوم این که خب وقتی افراد شرینی، چایی، میوه می خورند واقعا زیاد غذا نمی خورند مگر جوان ها.
خانمم چند روز پیش عروسی یکی از فامیل که در تالار برگزار شده بود رفته بود. می گفت: هنگام صرف غذا دیدم خیلی از غذاها نصف بیشترش مانده بود به خصوص غذا افراد مسن و کودکان. ولی همه غذاها را در سطل زباله می ریختند به خادم گفتم که ظرف یک بار مصرف بدهید تا افراد غذای اضافه خود را ببرند گفت نداریم و با ما هم نیست(با این که همه چیز با تالار بود).
او می گفت من تصمیم دارم یا ظرف یک بار مصرف در دسترش قرار دهم یا برنج را در دیس بکشم و در سفر قرار دهم تا هر کس به مقداری که می خواهد بریزد و غذای افرادی که کم می خورندمدیریت شود و آنهایی هم که بیشتر می خوردند بتوانند بخورند.
بالاخره ما تصمیم گرفتیم در دیس بکشیم. و نان هم در سفره داشته باشیم نان ها را هم در پلاستیک فریزه قرار دادایم تا خشک نشود .
این کار واقعا جلوی اسراف را گرفت. در کل این مهمانی یک قابلمه کوچک هم غذای اضافی یا دور ریز نداشتیم.
[="]عمر سعد از نوکر رجوع هایش (نه ارباب رجوع)رشوه های کلان می گرفت، [="] در سازمانی ابن زیاد توافق نامه رانت خوری با یزید امضا می کرد [="] ، در دادگاهی شمر از جانی حق السکوت می گرفت، [="]حرمله در بیمارستان اطفال پول زیر میزی می گرفت [="] و سنان در روزنامه با قلمش خیمه های عفاف آتش می زد. [="]
[="]عمر سعد مرثیه غنایی می خواند، زمانی اشک می ریخت و گاهی پایکوبی می کرد،
[="] شمر و سربازانش زیر پرچم امام حسین-ع- سینه می زندند، [="] ابن زیاد کنار نیزه ای که دست قلم شده عباس برفرازش بود، قرآن می خواند، [="]یزید با جام شکسته شراب بر سر خود و کودک خردسالش قمه می زدند [="]و سنان هنگام شنیدن به آتش کشیده شدن خیمه های امام حسین-ع- و اضطراب زینب برای حجابش اشک تمساح می ریخت.
سفارش هاى رضاشاه به فيصل (جنگ نرم)
در همان اوايل سلطنت پهلوى كه فيصل (پادشاه عراق )به ايران آمد، زمانى كه با رضاخان در درشكه سوار بودند و به سر مرز مى رفتند، رضاشاه به فيصل گفت : من با دو چيز بر اوضاع مردم ، مسلط شدم :
1 - با خلع سلاح عشاير و قبايل .
2 - با گرفتن نفوذ روحانيت از مردم .
آرى ، با فتوى گرفتن از اهل علم و علما، بساط مشروطه را به پا كردند، بعد كه سركار آمدند و قدرت را به دست گرفتند، همان ها را مفسد جامعه معرفى كردند.همان علما و روحانيون كه ديروز مصلح جامعه بودند امروز مفسد جامعه و اخلال گر معرفى شدند!چون ديدند اين ها همين كارها را كه عليه ديگران و بر له آن ها كردند، فردا ممكن است بر له ديگران و عليه آن ها بكنند!
بله دستشان درد نکند. مهره مار خوبی است ولی ظاهرا بدرد هرکسی نمیخورد شرط دارد([="]کسانی را که ايمان آورده اند و کارهای شايسته کرده اند)[/]
ان شاء الله اول شامل شرطش بشویم
عبا عمامه فارغ التحصیلان در غرب وقتی فردی به بلوغ علمی می رسد معمم می شود میگی نه؟ لباس فارغ التحصیلی، یکی از ارزش های ایرانی است که کمتر کسی از دانشجویان و کسانی که این لباس را بر تن کرده اند، آن را می شناسد. لابد تا به حال دیده اید که که وقتی یک دانشجو در دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل می شود و می خواهد مثلا مدرک دکترای خود را بگیرد یک لباس بلند مشکی یا به رنگ دیگر به تن او می کنند و یک کلاه چهار گوش که از یک گوشه آن منگوله ای آویزان است را بر سر او می گذارند و سپس او لوح فارغ التحصیلی را می خواند. در ایران هنگامی که سؤال شود این لباس و کلاه چیست اکثر فارغ التحصیلان ریشه آن را نمی دانند و گاهی عنوان می کنند که این لباس به نوعی با فرهنگ غرب آمیخته است اما اگر این سؤال از یک فارغ التحصیل اروپایی و یا آمریکایی پرسیده شود عنوان می کنند که آنها به احترام(اوسینا) "ابن سینای ایرانی" -پدر علم جهان- این لباس را بر تن می کنیم. بله آنها به احترام ابن سینای ایرانی لباس بلندی بر تن می کنند. آن کلاه هم نشانه دستار است که کمی فانتزی تر شده و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی است که در ایران قدیم پایین دستارها آویزان و به دوش انداخته می شد.(اصطلاحا "تحت الحنک")
آخرین فتوای وهابیان؛
پوشیدن لباس فارغالتحصیلی جایز نیست
یک مفتی وهابی در عربستان، پوشیدن لباسهای مخصوص فارغالتحصیلان را تحریم کرد.
به گزارش«شیعه نیوز»به نقل از ابنا،«شيخ محمد بن عبدالعزيز المسند» عضو هیئت علمی دانشگاه ملک سعود ریاض، پوشیدن لباس بلند و کلاههای مخصوصی که فارغالتحصیلان دانشگاهی به تن میکنند، تقلید از غرب دانست و اظهار داشت: "این یونیفرم غربی است و به تن کردن آن جایز نیست. پوشیدن این لباس که دانشگاهیان کشورهای غربی استفاده میکنند، در بلاد اسلامی غیر قابل قبول است".
وی در ادامه تصریح می کند: "مسلمانان باید به آداب و رسوم خود افتخار کنند تا شخصیتی مستقل از دیگر جوامع را نشان داده و خود را شبیه پیروان دیگر ادیان نکنند که این نشان ضعف، عقبماندگی و فقدان هویت آنهاست".
صدور این فتوا در حالی صورت می گیرد این لباس بلند و کلاه، مدلی است که در غرب با الهام از لباس و عبای علمای اسلام، و به نشانه قدردانی از «بوعلی سینا» طراحی شده است و حتی در کلاه آن، نمادی شبیه به تحتالحنکِ موجود در نقاشیهای منسوب به شیخ الرئیس، وجود دارد.
با سلام
کمی پیشتر میخواستم این مطلب را در این قسمت انجمن منتشر کنم اما اعلام آن به این زمان افتاد.
در ابتدای سال 91 کتابی توسط حقیر با نام «لطیفههای اسلامی» منتشر گردید که عنوان و مباحث آن متناسب با این گفتگو میباشد. معرفی مختصر این کتاب به این شرح است:
لطیفه های اسلامی
مجموعه ای از شیرین ترین لطیفه های فرهنگ و تمدن اسلامی
نویسنده: مهدی مسائلی
.............................................................................................. منبعی جامع برای مبلغان دینی
این مجموعه، منتخبی از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است كه با رجوع به كُتب اصیل و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است.
در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یكی از اركان گزینشِ نویسنده بوده است.
در بخشی از مقدمهی این كتاب آمده است:
مزاح و شوخی یكی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، كه میتواند سختیها و آلام زندگی را سبك ساخته و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ كینهها و كدورتها را از رابطهها برطرف سازد.
در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یكی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی كه با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل سازد.
آری عاقلان، در هر شوخی و هزل هم، یك سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
این كتاب در سه فصل تنظیم گردیده است كه لطیفههای آن به شرح زیر است: فصل اول:لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است كه هیچكدام از جهتِ نوعشان دارای صفتِ بدی نیستند.(از جمله لطیفه های این فصل لطیفههای طلاب و علما میباشد)
فصل دوم:لطیفههای این فصل به اصناف و گروههایی اختصاص یافته كه دارای صفاتی ناپسند و مذموم میباشند. فصل سوم:لطیفههای این فصل به طنزهای مرتبط به آموزههای دینی اختصاص یافته است.
همچنین مصاحبه ای در مورد این کتاب با خبرگزاری فارس داشته ام که اگر امکان داشت آن را در ادامه این گفتگو منتشر خواهم نمود.
بیان این مطلب نیز ضروری است که در کنار این کتاب، مجموعهای مستقل نیز با نام «لطیفههای طلاب» نیز توسط حقیر گردآوری شده که هم اکنون در حال تدوین آن هستم که انشاء در مورد آن صحبت بیشتری خواهم داشت.
خبرگزاری فارس:
در گفتوگو با حجتالاسلام مسائلی بررسی شد:
از لطیفههای اسلامی تا سکه تقلبی طنز به نام ملانصرالدین
یک نویسنده گفت: ناشران با حذف نام شخصیت اصلی لطیفهها، نام «ملانصرالدین» را جایگزین آن کردهاند. درحالیکه این نام موهن در زمان قاجار توسط بعضی روشنفکران بیدین، جهت وهن و تضعیف شریعت برای لطیفهها انتخاب شد.
به گزارش فارس به تارگی کتابی توسط حجت الاسلام مهدی مسائلی که یک نویسنده صاحب قلم و حوزوی است از سوی انتشارات «وثوق» منتشر شده است که این کتاب در نوع خودش تازه، مهم و جذاب مینماید. بررسی مفصلتر کتاب «لطیفههای اسلامی» از آن جهت مهم بود که مدتی است ما در بازار کتاب شاهد فروش و نوشتن کتابهایی با همین عنوان یا موضوعات مشابه هستیم و از آنجا که بسیاری از خوانندگان به دنبال خرید کتابی مطمئن با رویکردی طنز و در عین حال طنزهایی مربوط به متون کهن ادبی ما هستند، سراغ این کتابها میروند و این کتابها را میخرند اما انبوه این کتابها خوانندگان را سردرگم میکند و صرفا اشخاص اکتفا به نام جذاب کتاب یا ظاهر جذاب و زیبای آن میکنند.
به سراغ مهدی مسائلی رفتیم تا ببینیم وقتی یک روحانی صاحب قلم دست به تالیف کتاب طنز میزند چه نکاتی را مد نظر داشته و این کتاب چه تفاوتی با سایر کتابهای موجود در بازار دارد. این گفتگوی خواندنی به شرح زیر است: * مزاح و شوخی یکی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است به تازگی شنیده شده کتابی متفاوت از شما با عنوان لطیفههای اسلامی منتشر شده است، برای شروع بحث میخواستیم بدانیم تعریف شما از لطیفه چیست؟
مزاح و شوخی یکی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، که میتواند سختیها و آلام زندگی را سبک کرده و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ کینهها و کدورتها را از رابطهها برطرف کند. در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یکی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی که با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل کند. عاقلان در هر شوخی و هزل هم، یک سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
درباره کتاب بیشتر توضیح میدهید؟
کتاب لطیفههای اسلامی، گزیدهای از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است که با رجوع به کُتب و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است. لطیفههای این کتاب بر حسب موضوع در سه فصل دسته بندی شده است.
دسته بندی لطیفههای کتاب به چه صورت است؟
فصل اول لطیفهها و شوخیهایی از پیامبر و ائمه است که برای تبرک آمده است. لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است که هیچکدام از جهتِ نوعشان صفتِ بدی ندارند. لطیفههایی درباره علما و طلاب، قضات، پزشکان، فلاسفه و معلمان از جمله لطیفههای آمده در این فصل هستند. در فصل دوم لطیفههایی درباره اصناف و گروههایی آمده که صفاتی ناپسند و مذموم دارند. مثل جاهلان، دزدان، کلاشان، دروغگویان، مدعیان دروغین نبوت، پرخوران، ترسوها، ریاکاران. فصل سوم لطیفههایی دارد که مرتبط با آموزههای دینی است. مثل لطایف مربوط به احکام و ادعیه.
این لطیفهها را از روایات گردآوری کردهاید یا سراغ متون قدیمی شعر و ادب فارسی هم رفتهاید؟
همه از روایات نبوده است و از کتابهای مرجع ادب عربی و فرهنگ تمدن اسلامی که بعضا به زبان امروزی بازگردانی شده هم استفاده کردهام. قسمتی از منابع هم کتابهای فارسی قدیمی بوده است مثل لطیفههای عبید زاکانی، لطائف بهارستان جامی. اینها نثر قدیمی داشتند که بازنویسی شدهاند. البته قسمتی ازمطالب آمده در کتاب لطائفی مربوط به زمان حاضر است اما رنگ و بوی مذهبی داشتهاند لذا آنها را گردآوری کردهام و در این کتاب آمده است. پس لزوما همه نوشتههای کتاب به نقل از ائمه ما نیستند؟
نه لطیفههایی هستند که تعدادی از آنها از کتابهای مذهبی گردآوری شده است.
پس شما در مرحله اول مواجه بودهاید با یک سری متون عربی از یک سو و متون قدیمی فارسی از سوی دیگر، چه طور این متون را به مرحله نهایی که کتابی شسته و رفته و آماده استفاده مخاطب بود رساندید؟
مرحله اول ترجمه متون بود. از آنجا که بسیاری از لطیفههای این کتاب از منابع متقدّم اسلامی که به زبان عربی بوده، گردآوری شده است، آنها را بانثری ادبی و در عین حال عامیانه ترجمه کردم. البته در اینجا سعی شد لطیفههایی که برای ترجمه انتخاب میشوند از منابع اصیل و دست اول فرهنگ و تمدن اسلامی گردآوری شوند که از میان این منابع میتوان به کتابهایی همچون البیان و التبیین،نثرالدر، أخبارالحمقی والمغفلین، أخبارالظراف والمتماجنین، أخبارالنساء، أخبار الأذکیاء، التذکرة الحمدونیة، العِقد الفَرید،الأغانی، اللطائف و الظرائف، البخلاء، التطفیل و حکایات الطفیلیین،ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، عقلاء المجانین، اشاره کرد.
مرحله دوم کار، بازنویسی لطیفههای اسلامی بود. بسیاری از لطیفههایی که از منابع کُهَنِ فارسی همچون لطائفالطوائف و یا بهارستان گردآوری شده بودند، نثری قدیمی و نامأنوس برخوردار داشتند که فهمِ آن را برای مخاطب امروزی مشکل بود. این لطیفهها نیز مورد بازنویسی قرار گرفته و علاوه برساده و روان سازی عبارات، در مواردی نکاتی برای جذّابیّتِ بیشتر بر آنها افزوده شد.
مرحله سوم هم تطبیق بود. از آنجا که گاهی بعضی ازلطیفهها با عبارتها، عناوین و اشخاص گوناگونی در منابع مختلف نقل شدهاند، با مقایسه و تطبیق آنها با یکدیگر و با توجه به اصالت منابع، بهترین و جذّابترین لطیفه را انتخاب و در کتاب آوردم.
* محتوای سالم و سازنده هدف اصلی در گردآوری کتاب
اگر بخواهید ویژگی مشخصهای برای کتاب بشمارید که بخواهد آن را نسبت کتابهایی که قبلا در همین حوزه منتشر شدند، متمایز کند، چه میگویید؟
ویژگی اول اینکه لطایفی در کتاب آمده که ابعاد دینی در آنها رعایت شده یعنی لغویات و مطالبی که انسان را از خدا دور میکند و از حیطه بحث دینی خارج میکند و بعضا هم خواننده به گناه میاندازد، در آن نیست. مثل حرفهای رکیک یا شهوانی که در بعضی لطایف هست، در این کتاب نیست. اهانت به اشخاص، قومها و قبیلهها هم در کتاب وجود ندارد. ویژگی دیگر اینکه سعی شده محتوای کافی و نکتههای معرفتی در کتاب گنجانده شود، در عین حال ملاحتی که لازمه کتاب است تا برای خوانندگان اوقات خوشی را رقم بزند، در آن رعایت شده است.
* برخی لطایف قدیمی به دلیل وجود مسائل شهوانی قابل طرح نیست
یعنی در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده مد نظرم بوده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یکی از ارکان گزینشِ بوده است؛ به همین روی از انتخاب لطیفههایی که جذّابیّت کمتری برای خوانندگان داشت، خودداری شده است. همچنان که در این گزینش، از انتخاب لطیفههایی که الفاظی رکیک و زشت داشتند، خودداری شده است. اهمیت این موضوع هنگامی روشن خواهد شد که نگاهی به لطیفههای کتابهایی همچون زَهْرُالرَبیع و یا لطایف عُبَید زاکانی داشته باشیم، که اگرچه این آثار توسط افرادی عالم و دیندار نوشته شدهاند، امّا مملو از مطالب شهوانی هستند به نحوی گهگاهی انتشار رسمی آنها را غیرممکن ساختهاند. به این اضافه کنید لطیفههایی که در آنها نسبت به بعضی اقوام توهین شده است و نقلِ آنها شایستهی فرهنگ اسلامی نیست.
* شخصیت «ملانصرالدین» ساخته روشنفکران بیدین قاجار است
نکته قابل تاملی که وجود دارد این است که مدتی است انتشار کتابهایی با همین مضمون توسط ناشران و نویسندگان رواج پیدا کرده و ما در کتاب فروشیها به کرات با کتابهایی مثل لطیفههای ملانصرالدین و از این دست روبرو میشویم و اتفاقا فروش خوبی هم دارند، شما چه آسیبی به این کتابها وارد میدانید که متوجه کتاب شما نیست؟
متأسفانه در آثاری که به تازگی منتشر شده است ناشران یا نویسندگانِ آنها شخصیّت بسیاری از لطیفههای قدیمی را تغییر داده و شخصیّتی موهِن را به جای آن قرار دادهاند. به طور مثال در بیشتر کتابهایی که با اسم «لطیفههای ملانصرالدین» چاپ و منتشر شدهاند ناشران با حذف نام شخصیّت اصلی لطیفهها، نام «ملا نصرالدین» را جایگزین آن کردهاند. این در حالی است که نام موهِن «ملانصرالدین» در زمان قاجار توسط بعضی روشنفکران بیدین، جهتِ وَهن و تضعیف شریعت و مروّجان آن، برای لطیفهها انتخاب شد. از جمله شواهد این موضوع میتوان به انتخاب نام «ملا نصرالدین» برای نشریهای ضد دینی در آذربایجان اشاره کرد که با قلمی طنز و تحت پوشش مبارزه با خرافات و عادات مردم قفقاز و کشورهای اسلامی، به تمسخر تعالیم اسلامی میپرداخت. آنگونه که شخصیت اصلی کاریکاتورها و لطیفههای این نشریه معمولاً یک روحانی بود. علاوه بر آنکه اگر تأملی در واژگان نام «ملانصرالدین» همچون «مُلا»، «نصر» و «دین» داشته باشیم به توطئه دشمنان جهت تمسخر دین و مبلّغان آن پی خواهیم برد.
از نام ملا نصرالدین و مباحث پیرامون آن که بگذریم؛ آثار دیگری هم که امروزه با نامهایی همچون «لطیفههای بهلول» جمعآوری شدهاند، نیز اکثراً با تغییر نام شخصیتهای اصلی لطیفههای کُهن روبرو هستند؛ زیرا لطیفههایی که از بهلول در کتابهای ادبی و تاریخی نقل شده است مشخص و از این لطیفهها متمایز است. از همین رو، رویکردِ من دراین کتاب آن بوده است که اگر شخصیتِ لطیفهها شخصی معروف و نامآشنا، مانند: بهلول،جُحا و... بود نام وی را حفظ کرده و تغییری در آن ایجاد نکنیم؛ اما اگر شخصیّتِ لطیفه، شخصی غیر معروف و ناآشنا بود، لطیفه را به شخصی بینام و صاحبِ صفتی خاص نسبتدهیم؛ زیرا در این موارد حفظ شخصیّت اصلی لطیفه به علّت عدم آشنایی مخاطب با وی، موجب انحرافِ ذهن مخاطب را نسبت به اصلِ لطیفه فراهم خواهد کرد. در چنین مواردی ما ناگزیر برای آنکه نخواهیم از پاورقیهای توضیحی نسبت به شخصیّت لطیفه استفاده کنیم،شخصیّتی نامعلوم از وی ساختهایم. مانند جایگزین ساختن نام «کلّاشی» برای شخصی که کلّاش بوده است و نامی ناآشنا دارد.
همچنین چون نقل لطیفهها دراین کتاب به انگیزه استفاده مخاطبان بوده، نه ارائه اثری پژوهشی، و در لطیفهها نیز نسبت به منابع تغییرات زیادی حاصل شده است، جز در مواردی خاص، از ذکر ارجاعات متداول خودداری شده و فقط به ذکر منابعِ کتاب در انتهای آن بسنده کردیم.
زبان نوشتاری کتاب چه طور است؟ شما برای چه مخاطبی کتاب را نوشتهاید؟
مخاطب کتاب، از یک دید من مخاطب عام است. همه میتوانند از کتاب استفاده کنند. کسانی که برای خواندنشان اهمیت قائل هستند تا داخل بحث مطالب لغو نباشد و اوقاتی داشته باشند که بحث دین و شرع در آن رعایت شده باشد، این کتاب میتواند مرجع قابل اعتمادی باشد. از طرف دیگر کتاب کاملا بیانی عامیانه و واضح دارد، لغاتی که احتیاج به شرح و توضیح داشتند، حتما در پاورقی آمدهاند. اصطلاحات، اسمها و اعلام که عوام با آن آشنایی ندارد توضیح داده شده است. در عین اینکه کتاب متن روانی دارد، میتواند برای مبلغان و روحانیان که میخواهند کار تبیلغی انجام دهند خیلی مفید باشد تا در استدلالها از لطیفهها استفاده کنند و مخاطب بیشتر متوجه مطلب شود.
در کتاب تصویرسازی هم میان مطالب آمده است؟
چون حجم مطالب زیاد است وچنین کاری ممکن نبود. اما سایز و فونت مطالب طوری تنظیم شده که جذابیت داشته باشد تا مخاطب حوصلهاش سر نرود.
تالیف کتاب چه مقدار طول کشید؟
حدود یک سال و نیم.
ضرورت انتشار چنین کتابی چه بود؟ آن هدف و انگیزهای که شما را به سمت تالیف این کتاب نشاند و برای آن وقت صرف کردید چه بود؟
کارهایی که در بازار نشر و کتاب است وکارهای مربوط به طنز و لطیفه است، مطلب عامی است که گاهی مطالب خلاق شرع هم در میان آنها پیدا میشود حتی مباحث خلاق شرع یا توهین به اقوام که تکدر روحی ایجاد میکند. نکته دوم اینکه بحث اوقات خوشی است که به مناسبتهای گوناگون وجود دارد، و افراد میتوانند از این کتاب استفاده کنند و اوقات خوشی را داشته باشد همچنین مبلغان میتوانند از لطیفههای کتاب به عنوان استشهاد به مطالب یا جذب مخاطبان استفاده کنند و انتقال مطلب را بیشتر کنند.
عنوان کتاب : سیاحت شرق نام نويسنده : سید محمد حسن قوچانی
فهرست
مقدمه ناشر الف- فصل اول : دوران كودكى ب- فصل اول : دوران كودكى ت- فصل اول : دوران كودكى
الف -فصل دوم : خروج از خراسان ب - فصل دوم : خروج از خراسان
الف فصل سوم : در اصفهان ب -فصل سوم : در اصفهان ت -فصل سوم : در اصفهان ث- فصل سوم : در اصفهان
الف -فصل چهارم : ورود به عتبات ب- فصل چهارم : ورود به عتبات
الف -فصل پنجم : در محضر آخوند ب- فصل پنجم : در محضر آخوند
الف -فصل ششم : تدارك ازدواج ب -فصل ششم : تدارك ازدواج
فصل هفتم : آوازه مشروطيت در ايران فصل هشتم : هتك حرمت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام فصل نهم : جنگ بين المللى اول الف -فصل دهم : جنگ داخلى ب - فصل دهم : جنگ داخلى
الف -فصل يازدهم : زيارت و سياحت ... ب -فصل يازدهم : زيارت و سياحت ...
بـعـد از عـيـد نـوروز سـه نـفـر هـمـديگر را ديديم كه بعد از سنين عديده در عراق ، علماى گـذشـتـه و امـامـزاده هـاى نـواحـى حله و بغداد را زيارت نكرده از انصاف دور است . مصمم شديم با پاى پياده با اثاثيه مختصرى عراق را گردش و اولياء را زيارت نماييم .
مـن بـا دو آخـونـد يـكـى قـوچـانى ديگرى جامى حركت نموديم رو به كربلا شب را در خان شـور مـانـديم ، صبح حركت نموديم و من چون پياده روى زياد نموده و سبك روح تر بودم اسـبـاب سماور و قند و چايى كه با من بود برداشته جلو افتادم ، به قدر يك فرسخ از ايـن دو نـفر جلو افتادم ، به آبى رسيدم ، آفتاب صبح خوش مى آمد، در لب آب آتش كرده چايى گذاردم تا رفقا رسيدند. قورى و استكانها را تميز شسته كه در دم آفتاب براق و پـر آب و تـاب بـا آن دريـاى آب و هواى بهار فرحناك جشنى دلگشا و محفلى جانفزا محقق شد و طبع سرشار من به هيجان آمد و گفته شد:
پيش نوشتار بخش اول : تاريخچه ي تبليغ سنت هاي تبليغي قرآن روش تبليغ پيامبر اسلام و ائمه اطهار بخش دوم : تبليغ گفتاري مطالب قابل طرح بخش سوم : روش جذب مخاطبان زمان فراگيري فرهنگ دين بخش چهارم : شيوه ي ارائه ي منبر آماده کردن بحث بخش پنجم : مبلّغ و نظارت زدودن بد بيني از مردم توجه
مقدمه مترجم انگيزه نگارش اين رساله مسجدها وحسينيه ها و نماز جماعت سخنرانى و روضه خوانى كتابخانه برگزارى مجالس جشن نشريات مفيد جلسات مذهبى دعا و زيارت درس و تأليف و تشكيل هيئت ها نمايشهاى اسلامى فايده هاى ديگر تجربيات من در منبر توجه قلبى بسوى خدا توجه دادن به سوى خدا آماده ساختن مردم براى پذيرش ارشاد ارشاد عملى آگاهى از علوم اسلامى آگاهى از حوادث و تازه هاى عصر موضوعات و مطالب تازه مجسم ساختن وقايع و مطالب تجزيه و تحليل مطالب رعايت تناسب در بحث سطح معلومات شنوندگان شناخت دردها و اولويت ها آگاهى از موقعيت مجلس آلت دست كلاشان نشود شجاعت در تبليغ اطلاع از روانشناسى حسن مطلع، حسن ختام، خلاصه گوئى مستمعين بسيار منبر رفتن در ساعت مناسب اختصار در منبر قبول نكردن منبرهاى متعدد همه جا سخن سربسته نگويند منبر پاكيزه رعايت حفظ الصحه فصاحت و بلاغت استاد ديدن رعايت حركات بدن سير تدريجى عمل بر طبق گفتار منبر تربيتى رعايت عواطف مستمعين مسؤليت در برابر وقت مستمعين رعايت چند نكته لازم در چند حالت نبايد منبر رفت مطالعه و تفكر پيش از منبر سخنان گوناگون ميانه روى در معاشرت و آداب اجتماعى شركت در درس فقه واعظ بايد فروتن باشد روح قناعت در واعظ پی نوشت
نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى
فهرست
تقديم به پيشگفتار مقدّمه هشدار يك امر غريزى است تاريخ تبليغ اهداف و محتواى تبليغ دامنه تبليغ ابزار تبليغ تبليغ براساس آزادى شناخت مخاطب تبليغ و آگاهى لازم تبليغ عملى بخش اول : جايگاه تبليغ تبليغ چيست ؟ بلاغ انذار و تبشير تخويف هدايت و ارشاد دعوت امربه معروف ونهى از منكر قلمرو و مراحل تبليغ ضرورت تبليغ پاداش تبليغ تبليغ براى اتمام حجت عنصر مكان در تبليغ عنصر زمان در تبليغ تفقّد در زمان فقر و گرفتارى ابزار تبليغ
بخش دوم : آداب تبليغ آداب قلم و سخن 1. شروع با نام خدا 2. متصل به وحى الهى 3. بر پايه حق 4. پاك و دلپسند 5. روشن و روشنگر 6. فارق حق و باطل 7. نيكو و شايسته 8. مستدلّ و منطقى 9. حساب شده و سنجيده 10. مايه رشد و كمال 11. بشارت و تشويق 12. جامع و متنوع 13. هشدار و موعظه 14. صريح و قاطع 15. مناسب با مقتضاى حال 16. تناسب سنّ و سخن 17. ساده و آسان 18. شيوا و رسا 19. نرم و آرام 20. مختصر و مفيد 21. هماهنگ و منظم 22. با آهنگ و حركات مناسب
بخش سوم : صفات مبلّغ 1. آگاهى 2. ايمان به هدف 3. پيشگام 4. با اخلاص 5. عادل و بدور از حب و بغض 6. داراى سعه صدر و استقامت 7. اميدوار به وعده هاى الهى 8. اهل علم و عمل 9. قاطع و با شهامت 10. انتقادپذير 11. حامى محرومان 12. توكل به خدا 13. نرمخو ، مهربان و دلسوز 14. مردمى و درد آشنا 15. دورى از جناح ها و احزاب 16. خوش سابقه 17. با صداقت 18. منظم و وقت شناس 19. ساده زيست و بى تكلف 20. متواضع و باگذشت 21. تميز، خوشبو، آراسته ظاهر
بخش چهارم : شيوه هاى تبليغ 1. يادآورى نعمت ها و رحمت هاى الهى نعمت استقلال و آزادى نعمت پيروزى بر دشمن نعمت رزق و روزى نعمت وحدت نعمت رهبرى و هدايت 2. تحريك عواطف 3. سؤال كردن از مخاطب 4. بيان تاريخ و سرنوشت پيشينيان 5. تشويق و تهديد 6. تلقين 7. تشبيه و تمثيل 8. برهان ، جدل و مناظره 9. جنگ سرد 10. استفاده از هنر 11. قصه گويى 12. تداعى معانى 13. تعادل ميان دنيا و آخرت 14. شيوه مقايسه كردن 15. شيوه فرض مخالف 16. آماده سازى و ايجاد زمينه 17. معرفى الگوهاى خوب و بد 18. تداوم و تكرار 19. دعوت به مشتركات 20. القاء غير مستقيم 21. القاء تدريجى 22. پرسش و پاسخ
بخش پنجم : وظايف مبلّغ 1. خودسازى و تبليغ عملى 2. تعليم و تربيت 3. تبليغ ولايت و رهبرى 4. مبارزه با طاغوت 5. مبارزه با خرافات 6. احترام به ديگران 7. برخورد مناسب با مخالفان 8. حضور در صحنه 9. آشنايى با علوم اسلامى و احكام شرعى 10. توجه به نسل نو 11. استمداد از خداوند
بخش ششم : هشدارها ، هشدارهايى به مبلغ 1. پرهيز از دنيا و برترى طلبى 2. پرهيز از سخن بدون علم و عمل 3. پرهيز از بدعت ، تحريف و التقاط 4. پرهيز از تحليل هاى غلط 5. پرهيز از غفلت 6. پرهيز از نپذيرفتن مسئوليت 7. پرهيز از مواضع تهمت 8. پرهيز از استبداد و تفرقه
محمد1 پس از كارهاي روزانه كنار نهر جوي آبي خسته و افتاده نشسته بود. از سپيدهدم آن روز تا دم ظهر يكسره كار كرده بود. به پشت دراز كشيده بود و به ازدواج و آيندة خود ميانديشيد. چقدر علاقه داشت همة فرزندانش را خوب تربيت كند و آنها را جهت تحصيل علوم ديني و سربازي و خدمتگزاري امام زمان (ارواحنافداه)، به نجف اشرف بفرستد. خودش كه در اين باره به آرزويش نرسيده بود. در فراز و نشيب زندگي، درس و بحث طلبگي را نيمهتمام گذاشته و از نجف به «نيار»2 برگشته بود. «عجب خيالاتي شدم، با اين فقر و فلاكت چه كسي عقلش را از دست داده تا به من دختر بدهد؟! خوب درست است كه خدا روزيرسان و گشايشبخش است، اما من بايد خيلي كار كنم. امسال شكر خدا، وضع زراعت و باغ و دام بد نبود، ولي...». از فكر و خيال كه فارغ شد، زود از جا برخاست. ترسيد كه وقت نماز دير شده باشد. لب جوي نشست تا آبي به سر و صورت خستة خود بزند كه سيب سرخ و درشتي از دورترها نظرش را جلب كرد: ...عجب سيبي! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زيبا! سيب را كه گرفت، با شگفتي و خوشحالي نگاهش كرد. اول دلش نيامد بخورد. اما مدتها بود كه سيب نخورده بود. يك لحظه هوس شديدي نمود و در يك آن، شروع به خوردن كرد. سيب كه تمام شد، ناگهان فكر عجيبي در ذهنش لانه كرد و شروع به ملامت خود نمود: «اي واي! اين چه كاري بود كردي محمد؟! اين بود نتيجة چندين سال طلبگيات؟! اي دل غافل!... خدايا ببخش!... خدا ميبخشد، ولي صاحب سيب چطور؟ امان از حقالناس!» بيدرنگ وضويي ساخت و روي نياز به سوي كردگار بينياز آورد. پس از عروجي ربّاني در سجدهاي روحاني با تمام وجود از پروردگار هستي مدد طلبيد و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوي آب به سمت بالادشت به راه افتاد. ظهر كه شده بود، همه به ده برگشته بودند و سكوت وهمانگيزي همة دشت را دربرگرفته بود. گاه اين سكوت وهمانگيز را صداي ملايم شرشر آب جوي ميشكست. چند فرسنگي كه راه رفت، به باغي رسيد. درختان بزرگ و كهن بيد، اطراف باغ را گرفته بودند. كمي آن طرفتر، درختان بلند و پر برگ تبريزي قد برافراشته بودند و در ميان آنها درختان سيب با انبوهي از سيبهاي سبز و سرخ و زرد خودنمايي ميكردند. صداي جيكجيك گنجشكان و نغمة ديگر پرندگان، صفاي ديگري به باغ داده بود. باغ از عطر يونجه و بوي دلانگيز گلها و علفهاي وحشي سرشار بود. اين همه، محمد را در خود فرو برد، اما پس از لختي درنگ به خود آمد و فرياد زد: كسي اينجا نيست؟... صاحب باغ كجاست؟ كمي دورتر، در زير درختان تبريزي، كلبة ساده و زيبايي ديده ميشد. محمد چندين بار ديگر كه صدا زد، پيرمردي از داخل كلبه بيرون آمد و جواب داد: «بفرماييد برادر! تعارف نكنيد! بفرماييد سيب ميل كنيد!» و آنگاه خوشآمدگويان به طرف محمد آمد. محمد در حالي كه از خجالت و شرم سر به زير انداخته بود، سلام كرد و گفت: ـ اين باغ مال شماست پدر جان؟! ـ اين حرفها چيه؟ بفرماييد ميل كنيد... مال بندگان خداست... مال خودتان! ـ ممنون پدر!... عرضي داشتم. پيرمرد در حالي كه لبخند ميزد، با تعجب گفت: ـ امر بفرماييد برادر! من در خدمتم.
ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربانتر از اين حرفها هستيد، اما براي اطمينانخاطر خدمتتان عرض ميكنم، اين بندة گناهكار خدا اهل ده پايين هستم. ميشناسيد، «نيار»؟ ـ بله، بله... ـ كنار جوي نشسته بودم كه سيبي آمد. گرفتم و خوردم. ولي متوجه شدم كه بياجازه، آن سيب را خوردهام. به احتمال قوي آن سيب از درختان شما بوده است، ميخواستم آن سيب را بر ما حلال كنيد پدر جان! پيرمرد تعجبكنان خنديد و آخر سر گفت: ـ كه اين طور... سيبي افتاده تو آب و آمده و شما آن را خوردهايد؟! و يك لحظه قيافهاش را تغيير داد و با درشتي گفت: ـ نه،... امكان ندارد... اگر ميآمدي همة اين باغ را با خاك يكسان ميكردي، چيزي نميگفتم... اما من هم مثل خودت به اينجور چيزها خيلي حساسم!... كسي بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قيام قيامت حلالش نميكنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرماييد!! چهرة محمد به زردي گراييد و چنان ترس و لرزي وجودش را فراگرفت كه انگار بيدي در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و ديناري در جيب داشت، بيرون آورد و با گريه و زاري گفت: ـ تو را به خدا پدر جان، اين دينارها را بگير و مرا حلال كن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال كن پدر جان! و بعد گريهاش امان نداد. مدتي كه گريست، پيرمرد دستش را گرفت، آرامَش كرد و گفت: ـ حالا كه اينقدر از عذاب الهي ميترسي، به يك شرط تو را ميبخشم! ـ چه شرطي پدر جان؟ به خدا هر شرطي باشد، قبول ميكنم. ـ شرط من خيلي سخت است. درست گوشهايت را باز كن و بشنو و با دقت فكر كن ببين اين شرط سختتر است يا عذاب خدا... ـ مسلّم عذاب خدا سختتر است، شرط تو را به هر سختي هم كه باشد، قبول ميكنم. ـ ...و اما شرط من: دختري دارم كور و شل و كر، بايد او را به همسري قبول كني!! به راستي كه شرط سختي بود. محمد مدتي در فكر فرو رفت و يادش افتاد كه چقدر آرزوي ازدواج كرده بود و به چه دختران زيبارويي انديشيده بود. ...و اينك تمام آرزوهايش بر باد رفته بود. آهي سوزان از نهادش برخاست و گفت: ـ قبول ميكنم. ـ البته خيالت هم راحت باشد كه همراه دخترم ثروت خوبي هم برايت ميدهم... ولي چه كار كنم دخترم سالهاي سال از وقت ازدواجش گذشته و كسي نيست بيايد سراغش... بيچاره پير شده... چه كارش كنم جوان؟!... حالا بايد تا آخر عمرم براي خدا سجدة شكر كنم كه مثل تويي را براي دخترم رساند. و بعد قهقههاي كرد و به طرف كلبه به راه افتاد. نگاه تأسفبار محمد براي لحظات مديدي دنبال پيرمرد خشكيد. چارهاي نداشت. مراسم عقد و عروسي فاصله چنداني با هم نداشتند. خطبة عقد همان روزهاي اول خوانده شده بود و تا شب عروسي برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ كرده بود. اما مرگ و ميري در كار نبود... بايد ميماند و مزه مال مردمخوري را ميچشيد! عروس را كه آوردند، دل او مثل سير و سركه ميجوشيد. اضطراب تلخي به دلش چنگ ميانداخت و نفس را در سينهاش حبس و فكرش را در دريايي پرتلاطم غرق ميساخت: ـ خدايا چه كاري بود من كردم؟ اين چه بلايي بود به سرم آمد؟! اي كاش به سوي اين باغ نيامده بودم! بهتر نبود ميگريختم! ...نه، نه! بايد بمانم! در اين فكرها بود كه ناگاه محمد را صدا زدند: ـ عروس خانم منتظر شماست! پاهايش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگيني همة بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود كه متوجه همراهان عروس هم نشد. در را كه باز كرد، صداي نازنين دختري را شنيد كه به او سلام گفت. صداي دختر هيچ شباهتي به صداي لالها و كورها و شلها نداشت. ـ نه، نه، تو كه لال بودي دختر؟! دختر لبخندي زد و نقاب از چهره كنار زد: ـ ببين! لال نيستم! كر هم نيستم! شل هم نيستم! بلند شد و چند قدمي راه رفت، تا خيال محمد از همه چيز راحت باشد. محمد كه مدهوش و مسحور زيبايي دختر شده بود، بيمهابا فرياد كشيد: ـ تو زن من نيستي!... زن من كجاست؟!... زن من... و فرياد زنان از خانه بيرون آمد. زنان و مرداني كه خسته و كوفته از كار روزانه آنك در خانههاي اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صداي محمد جملگي از جا جستند و خانة تازهداماد را در ميان گرفتند. ـ اين زن من نيست... زن من كجاست؟! چرا مرا دست انداختهايد؟! چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساكت كردند. پدرزن محمد كه ميهمان خانة همجوار بود، جمع را شكافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسيد و طوري كه همه بشنوند، بلند گفت: ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسايي و پرهيزكاري همين است... آن دختر زيبارو زن توست. هيچ شكي هم نكن! اگر گفتم كور است، مرادم آن بود كه هرگز به نامحرم نگاه نكرده است و اگر گفتم شل است، يعني با دست و پايش گناه نكرده است و اگر گفتم كر است، چون غيبت كسي را نشنيده است... . ـ چه ميگويي پدر جان؟!... خوابم يا بيدار؟!... ـ آري محمد، دختر من در نهايت عفت بود و من او را لايق چون تو مردي ديدم... . هلهله و شادي به ناگاه از همه برخاست و در سكوت شب تا دورترها رفت. محمد در حالي كه عرق شرم را از پيشانياش پاك ميكرد، دوباره روانة حجرة زفاف شد و از اينكه صاحب چنين زن و صاحب چنين فاميلي شده است، بينهايت شكر و سپاس فرستاد. ...و اينك صداي پاي كودكي از آن خانه شنيده ميشد؛ صداي پاي بهار. آري، از چنان مادر و چنين پدري، پسري چون احمد مقدس اردبيلي به ارمغان ميآيد كه از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصيفش محتاج كتاب ديگري است. 3 ------------- پی نوشت ها: 1. پدر مرحوم مقدس اردبيلي.
2. «نيار» نام روستايي در سه كيلومتري اردبيل است كه اكنون به اردبيل متصل شده است. اين روستا ولادتگاه مقدس اردبيلي بوده است.
3. ر.ك: قنبري، حيدرعلي، داستانهاي شگفتانگيز از تربيت فرزند، ص46ـ52؛ به نقل از آينة اخلاص، ص18.
متفكر و فيلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقي جعفري; در تابستان 1376 خاطرهاي تكاندهنده و الهامبخش نقل فرمود كه براي تمامي مشتاقان سعادت و رستگاري آموزنده و مفيد فايده است.
عنايت ويژه امام علی (علیه السلام)
متفكر و فيلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقي جعفري; در تابستان 1376 در جمع تعدادي از انديشمندان دربارة مهمترين عامل موفقيت خويش در تحصيل علم و ترويج معارف نوراني اسلام و موفقيتي كه در شرح و تفسير نهج البلاغه كسب نموده است، خاطرهاي تكاندهنده و الهامبخش نقل فرمود كه براي تمامي مشتاقان سعادت و رستگاري آموزنده و مفيد فايده است: اينجانب توفيقي را كه در زمينة تحصيل علوم و ترويج مباني ديني كسب كردهام، از توجّه ويژه مولاي متقيان عليبنابيطالب (علیه السلام) نسبت به خودم دارم. در سالهاي جواني و اقامت در نجف اشرف در يك شب گرم تابستان به دليل گرماي بيش از اندازه و سختي اقامت در حجره، دعوت مؤمني را جهت پيوستن به جمع دوستاني كه در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذيرفتم. در آن جلسه، شخصي كه به طنزگويی، مزّاحي و نشاطبخشي در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به شوخي و بذلهگويي پرداخت و اعلام داشت: من عكس زيبايِ «زن شايسته» يكي از كشورهاي اروپايي را كه در روزنامه ها چاپ شده را با خود آوردهام تا دوستان حاضر در جلسه ببينند و قضاوت كنند. آن شخص از دوستان جلسه درخواست كرد بدون تظاهر به دينداري و تقدس، هر كس پس از مشاهده عكس با صراحت و بدون تعارف بگويد که بين يك لحظه ملاقات و ديدار با اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) به طور حضوري و يك عمر ازدواج و زندگي با صاحب اين عكس، كدام يك را برميگزيند؟ عكس آن زن را به نوبت به افراد نشان ميداد و افراد هم هر كدام به فراخور برداشت و سليقة خود از عكس نظري ميدادند. معمولاً افراد بيننده اظهار ميداشتند حضرت امير (علیه السلام) را كه انشاءالله در لحظة مرگ و عالم برزخ از نزديك ميبينيم؛ اما در اين دنيا، زندگي با اين زن مفيد است! من پنجمين نفر بودم. وقتي خواست عكس را به من نشان بدهد، طوفاني در قلبم به وجود آمد. بر خود لرزيدم و پيش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگي است! آيا به راستي سزاوار است لحظهاي ديدار با عليبنابيطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهي را با شهوات مبادله كنيم؟! بدون اينكه عكس را ببينم، از جا برخاستم و جلسه را ترك كردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنايي نكردم و خود را با ناراحتي به حجره رساندم. در حجره را باز كردم، اما به دليل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روي پله نشستم، در حالي كه سرم را به ديوار تكيه داده بودم، به خواب رفتم. ناگهان خود را در سالني نسبتاً بزرگ يافتم كه تعدادي از علماي گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختي قرار داشت و حضرت مولا عليبنابيطالب (سلام الله علیه) روي آن تخت نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالكاشتر و... نيز همراه آن حضرت بودند. حضرت امير مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذيري از جا برخاستم. لحظهاي خود را در آغوش آن حضرت ديدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نيز امام را با همان خصوصياتي كه در روايات خوانده بودم، ديدم و لذت بردم. در همين حال بيدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در كنار در حجره تا ملاقات و بيدار شدن چيزي حدود هشت دقيقه طول كشيده است. با حالتي وصفناپذير خود را به جلسة آقايان رساندم و ديدم همه سرگرم همان عكس هستند. به آنان گفتم من نتيجة انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، اين موفقيتها در زندگي علمي نصيبم گشت. ----------------- 1. رهتوشه راهيان نور، ويژة ماه مبارك رمضان 1419ق، ج2، ص114.
منبع :خانواده و تربیت مهدوی،ص375،آقاتهرانی وحیدری کاشانی
[=HJAVAD]مرام لوتی گری( نمک و خیانت) [=HJAVAD]از جمله کرامات مرحوم مجلسی[=Kustom Kar][1] داستان نمک و خیانت است، [=HJAVAD]روزی یکی از دوستان مرحوم مجلسی که خیلی به وی ارادت داشت، از همسایه خود و جمع همراه او شکایت کرد و گفت: در همسایگی ما همسایه ای است که از شب تا صبح به همراه جمعی، فساق به لهو و لعب و شراب خوردن میپردازد، شما می توانید برای من چاره ای بیندیشید، ملا محمد تقی به او گفت: امشب همسایه خود و همراهانش را برای صرف شام دعوت کن، من نیز خواهم آمد، دوست ملا محمد تقی بدون کوچکترین اعتراضی قبول کرد و به سراغ آنان رفت، رییس ضمن قبول دعوت با خوشحالی گفت: چه شده است که به طایفه ما ملحق شدهای؟ میزبان بدون اظهار نظر به خانه برگشت و اسباب شام را فراهم ساخت و چون شب فرا رسید، علامه زودتر از مهمانها به خانه همسایه اش رفت و در آنجا نشست، چون مهمانان وارد خانه شدند و چشمشان به ملا محمد تقی افتاد، متعجب شدند. [=HJAVAD]رییس آنان که حضور یک فرد روحانی را مانع عیش و نوش دانست، در صدد برآمد که با حیلهای او را از میدان به در کند، از این رو به ملا محمد تقی گفت: شیوهای که شما در دست دارید، بهتر است یا کاری که ما آنان را در پیش گرفته ایم، ملا محمد تقی با لحنی ملایم و آرام گفت: هر کدام شیوه کار خود را بیان و بعد قضاوت میکنیم که کدام بهتر است، رییس گروه که از برخورد مؤدبانه این روحانی در شگفت مانده بود، گفت: این سخن نیکویی است. سپس ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که وقتی نمک کسی را خوردیم، دیگر به او خیانت نمی کنیم، ملا محمد تقی فرصت را غنیمت شمرد و گفت: من این مطلب را که شما گفتید قبول ندارم. اما سر دسته آنان در حالی که قیافه حق به جانبی را به خود گرفته بود، گفت: این از اصول طایفه ماست.
[=HJAVAD]ملا محمد تقی نگاهی به آنان کرد و سپس با نفس مسیحایی خود فرمود: آیا شما تا به حال نمک خدا را خوردهاید؟! این سخن ملا محمد تقی همانند آب سردی بر آتش طغیان و غرور آنان فرو ریخت، سکوت سراسر مجلس را فرا گرفت، رنگ خجالت بر سیمایشان نشست، زیر چشم به هم نگاهی کردند و بدون اینکه سخنی بگویند خانه را ترک کردند، صاحبخانه که شاهد این صحنه بود، دلهره سراسر وجودش را فرا گرفت، نزد ملا محمد تقی آمد و گفت: اینکه بدتر شد، ملا محمد تقی مجلسی گفت: صبر کن تا ببینیم بعدها چه میشود، صبح روز بعد درب خانه ملا محمد تقی به صدا در آمد، وقتی که در خانه را گشود، رییس آن گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است، رئیس زودتر از ملا محمد تقی سلام کرد و گفت: دیشب سخن شما مرا به فکر وا داشت، اینک غسل کرده و توبه کردهام و آمدهام تا شما مسائل دینی را به من بیاموزید، لبخند رضایت بر لبان محمد تقی نشست و با روی گشاده او را به خانه خود دعوت و از او پذیرایی کرد[=Kustom Kar][=Calibri].
[=Calibri][1] . به گزارش فارس، فقیه و محدث برجسته علامه ملا محمدتقی مجلسی در سال ۱۰۰۳ هجری قمری در اصفهان به دنیا آمد. پدرش ملا علی مجلسی فاضلی دانش دوست بود و خود از راویان احادیث اهل بیت علیهمالسلام به شمار میآمد. علامه ملا محمدتقی مجلسی در یازدهم شعبان سال ۱۰۷۰ هجری قمری در اصفهان از دنیا رفت و بدن مطهرش در همین شهر و در مسجد جامع به خاک سپرده شد. فرزند او «محمد باقر» کتاب گرانسنگ بحارالانوار را در ۱۰۷ جلد تدوین کرد که بعدها با اضافه شدن فهرست به ۱۱۰ جلد افزایش یافت.
وقتی خبر رحلت آیت الله حجت به آیت الله بروجردی رسید گفتند: کمرم شکست. چه گذشت به امام علی بعد از رحلت پیامبر. سال ها از داستان تلخ رحلت پیامبر گذشته بود به ایشان گفتند محاسن تان را چرا خضاب نمی کنید فرمودند ما عزا داریم رحلت پیامبر مهربانی و شهادت غریبانه کریم اهل بیت و عالم اهل بیت را تسلیت عرض می کنم.
سلام عزاداری ها قبول ایام حزن رفت و نسیم شادی وزید فرمودند در شادی ما شاد باشید و در حرن ما محزون. ربیع الاول یعنی بهار اول خب خرمی و شادی معنوی بر همگی مبارک شادی بدون خنده بر لبان مؤمنان معنا نداره درسته؟ خب ای خوبان ای پاکان بخندید که خداوند رحمان فرمودند من زیبایی ها را در دنیا و آخرت برای مؤمنان آفریدم. اصل بر شادی بودن است اجازه بدهید یه لطیفه ریزه میزه بگم یه بچه آخوند زیرک و شیطون به باباش گفت بابا من اگر قرآن حفظ کنم آیه ای 200 تومان(نه ببخشید 500 تومان می دهید تورم را باید حساب کرد) به من می دهید؟ باباش که خوشش اومده بود با ذوق گفت: حتما. او هم رفت سوره الرحمن را حفظ کرد که آیه بای آلاء ربکما تکذبان بیش از 30 بار تکرار می شود. مولی علی فرمودند: المؤمن کیّسُ الفَطِن مؤمن زیرک و باهوش است. بله درسته بچه مؤمن هم زیرک باهوش است.
ولي اين بار از هراس دژبان اسب را بيرون پارك كرد و با چالاكي به حياط مدرسه جهيد وارد دفتر شد
رستم : ببين شاه فرخ كه آماده ام زهر قيد وموي سر آزاده ام
سرم تاس وريشم تميز وسبيل شد اصلاح رستم از اين دسته بيل
دگر رستم پهلوان نيستم دراين بحر مواج من كيستم
شاه : خوب حالا بنشين چند تا سوال ازت بپرسم .اول اينكه بگو هدف نهايي شما از ورود به عرصه دين پژوهي و معرفت كاوي چيست و ذي طلبگي رو تبيين كن.
رستم كه در نبرد با ديو سفيد واسفنديار رو سفيد وفاتح ميدان بود حال سر افكنده و رو سياه چندين بار سر خود خاراند وچون گربه اي كه گيجي گرفته با لكنت جواب داد :
میدان شوخی اسلامی مثل میدان فوتبال است وسیع و بزرگ. مثل بازی فوتبال هم مرز و حدود و قواعدی داره. باید مراقب باشیم خطا نکنیم، اوت و کرنر نزنیم و تو افساید نروید ..... بله همین و بس همین چندتا حدود را بدانیم کافی است که از بازی و شوخی حال ببریم و لذت. خدا همین را می خواد بکن بکن های خدا (فرصت ها و فرجه ها) در جمع از نکن نکن هایش(امر و نهی ها) زیادتر است. در احکام شوخی چندتا نکن نکن مطرح شده و به ما گفته شده حالا بروید میدان بازی و شوخی حلال.
از تجاوز يك روحاني ايراني به طلبه افغان تا بدبختيهاي مهاجران افغاني در ايران/ غربي ها براي تخريب رابطه مردم ايران و افغانستان چه ميكنند؟
گروه فرهنگي: استقبال رسانههاي غربي از انتشار دو رمان با موضوع رابطه مردم ايران و افغانستان در چند ماه اخير نشان ميدهد كه ايجاد و تشديد شكاف بين مردم اين دو كشور چيزي است كه در دل غربيها قند آب ميكند. به گزارش رجانيوز، حمايت كشورهاي غربي از هنرمندان همسو با خود چيز غريبي نيست. اين حمايت شامل حال هنرمندان كشورهاي ديگر هم ميشود و به صورت خاص در حوزه ادبيات شاهد مثالهاي فراواني وجود دارد. ميتوان خيلي از نويسندگان با مليتهاي مختلف را نام برد كه حمايتهاي رسانهاي كوچكترين كاري است كه غربيها از آنها بعمل ميآورند. در كشورهاي ژاپن، هند، بنگلادش، افغانستان و... ميتوان نويسندگاني را مشاهده كرد كه بخاطر همسويي محتوايي آثارشان با فرهنگ و سبك زندگي غربي مورد حمايت قرار گرفته و از آنها چهرهاي كاربلد و حرفهاي ساخته ميشود. در واقع همزباني و هموطن بودن آنها با مردم كشور خود باعث ميشود تا بيشتر از هنرمندان غربي بتوانند فرهنگ مورد نظر غربيها را در كشورهاي مختلف ترويج دهند.
موراكامي، نويسنده ژاپني از دستان شيمون پرز جايزه ادبي رژيم صهيونيستي را دريافت كرد
خالد حسيني افغان نمونه بارز اين امر است. خود او يكبار اعتراف كرده بود كه وقتي براي امضا كردن اثرش و تحويل آن به مخاطبان مراسمي در نظر گرفته شده بود، استقبال خيلي سردي صورت گرفت و تعداد خيلي محدودي براي امضا گرفتن از او به آن مراسم آمدند. اما حمايتهاي رسانهاي از اين نويسنده موجب شد كه به يكباره همان كتاب به يكي از پرفروشهاي جهان تبديل شده و در بيش از 48 كشور جهان منتشر شود. علاوه بر اين، تبديل اين نويسنده به يك هنرمند تراز جهاني براي مردم افغانستان از ديگر اتفاقاتي بود كه افتاد.
خالد حسني، نويسنده افغانستاني در كنار جرج و لورا بوش
استفاده رسانهها و مجامع فرهنگي غربي از اين امتياز همزباني هنرمندان، چيزي است كه به طرق اولي بين ايران و افغانستان موجود است اما متاسفانه چندان به آن توجه نميشود. يعني كاري كه ساير كشورها براي ترويج تفكرات خود بايد با كلي هزينه انجام دهند، ما ايرانيها خيلي راحتتر ميتوانيم انجام دهيم. همسايگي ايران با افغانستان و مشتركات فراوان مذهبي، تاريخي و فرهنگي و پيوندهاي مختلف انساني ميان دو ملت باعث ميشود تا نسبت به حوادث فرهنگي مرتبط با دو ملت حساس باشيم. تلاش اشغالگران براي رواج فرهنگ مورد نظر خود در افغانستان هميشه با تلاش آنها براي جدا كردن دو ملت ايران و افغانستان همراه بوده است. در همين چند ماه اخير دو رمان با موضوع ايران و افغانستان منتشر شدهاند كه اگرچه امور مهمي چون دين و مذهب مردم افغانستان را هدف گرفتهاند اما از خراب كردن رابطه دو ملت ايران و افغان غافل نبودهاند.
يكي از اين رمانها درباره جواني افغان است كه براي تحصيل علوم ديني وارد ايران ميشود ولي بعد از تجاوز استادش به او، و پس از اتفاقات مختلف به كشورش باز ميگردد. علاقه او به خواهر رضاعياش و سرانجام تكفير شدن بخاطر انجام ارتباط نامشروع در شب دهم محرم از ديگر اتفاقات اين رمان است. نويسنده اين اثر كسي است كه طي سالهاي اخير مشغول فعاليت در سازمانهاي بينالمللي حاضر در افغانستان بوده است. رماني ديگر هم توسط يك ايرانيالاصل سوئدي درباره مشكلات مهاجران افعاني در ايران نوشته شده است كه نهايتا ديد خواننده ايران و افغاني را نسبت به آن يكي كشور منفي ميكند.
پرداختن رسانههاي غربي(خاصه آنها كه بخش فارسي هم دارند) به اين دو اثر نشان ميدهد تاثيرات منفي اين آثار بر روي رابطه دو ملت چقدر باب ميل آنهاست و تا كجا ميتواند اهداف آنها را برآورده كند. اين اتفاق در حالي صورت ميگيرد كه نزديكي زبان ايرانيها و افغانها ميتواند به راحتي موجب تبادل فرهنگي دو كشور شود. ما براي استفاده از محصولات فرهنگي يكديگر و يا برگزاري مراسمات مختلف نياز به خيلي از اقدامات از جمله ترجمه آثار نداريم. همچنين نزديكي فرهنگي و ديني دو كشور نيز موجب ميشود تا بهانههاي مختلفي براي اين تبادل فرهنگي در اختيار باشد. البته سازمانها و دستگاههاي گوناگوني(چون سازمان فرهنگ و ارتباطات) براي تسهيل و انجام اين تبادل وجود دارند؛ اما فارغ از ميزان كارايي آنها و همچنين ميزان اثرگذاري فعاليتهايشان بايد به نكته ديگري هم توجه داشت. خيلي از اقداماتي كه اين دستگاهها انجام ميدهند در واقع نمونه ترجمه شده نهادهاي فرهنگي غربي است. برگزاري همايش و سمينار، راهاندازي رسانههاي مختلف و... همان كاري است كه نهادهاي غربي هم انجام ميدهند. يعني حتي اگر ما از نظر امكانات مالي و مادي و ساير اقتضائات اين امور، بتوانيم با آن نهادها رقابت كنيم، باز هم از مزيت اصلي خود غافل شدهايم. باز كردن راه ارتباط فرهنگي ميان دو ملت و تسهيل ارتباط نخبگان متعهد و فرهيخته دو كشور آن چيزي است كه مزيت ما است و غربيها از آن بي بهرهاند. فيلم، سريال، نشريات و كتابهاي ايراني ميتوانند در بازار فرهنگي افغانستان بدون نياز به ترجمه و... عرضه شده و با وجه به دغدغههاي مشترك و علاقهمنديهاي يكسان دو ملت مورد استقبال واقع شوند. كاري كه مسئولان فرهنگي بايد انجام دهند برداشتن موانع اين حضور است. نوع نگاه مردم اين دو كشور به يكديگر و احساسي كه آنها نسبت به هم خواهند داشت تعيين كننده خيلي از معادلات آتي منطقه خواهد بود. بنابراين به نظر ميرسد كه بايد از تمام ظرفيتها براي بهبود اين نگاه و احساس استفاده شود. دو رماني كه در بالا ذكرشان رفت، نمونه كوچكي است از تلاش بدخواهان براي ايجاد شكاف بين مردم ايران و افغانستان، و اين چيزي است كه بايد توسط مديران فرهنگي ايراني مورد توجه قرار گرفته و براي مقابله با آن تلاش شود.
يكي از اين رمانها درباره جواني افغان است كه براي تحصيل علوم ديني وارد ايران ميشود ولي بعد از تجاوز استادش به او، و پس از اتفاقات مختلف به كشورش باز ميگردد. علاقه او به خواهر رضاعياش و سرانجام تكفير شدن بخاطر انجام ارتباط نامشروع در شب دهم محرم از ديگر اتفاقات اين رمان است.
[="Times New Roman"]
عجب تخيل مريضي !
مثل اينكه قابله جناب بختياري فرويد بوده !
سلام عليكم
خالد حسني چقدر خجالتي بنده خدا .
خجالت نكش . ازت دارن كولي ميگيرن باز هم خجالت ميكشي ؟
فكر كرديم حداقل لورا سوارت شد خجالتت ريخت
:Esteghfar:
بگذريم
مشكلي كه هست مردم افغانستان آدمهايي نيستند كه با دنياي فريب كاري و دغل زياد آشنا باشند و بقولي همانگونه كه اكثرا زندگي فقيرانه و ساده اي دارند
ساده انگاري و نيكو انگاري درباره ديگران را هم در دلشان دارند.
وقتي رماني منتشر ميشود كه نويسنده اش افغاني است كه با لورا و بوش عكس انداخته و حتما با تبليغات گسترده اي در افغانستان منتشر شده ميتواند تاثير زيادي بر افكار عمومي بگذارد.
از همين جا آرزو ميكنم روزي برسد كه نويسنده اي قلمش را نفروشد كه قلم فروشي بدتر از ... فروشي است.
( ببخشيد )
از تجاوز يك روحاني ايراني به طلبه افغان تا بدبختيهاي مهاجران افغاني در ايران/ غربي ها براي تخريب رابطه مردم ايران و افغانستان چه ميكنند؟
گروه فرهنگي: استقبال رسانههاي غربي از انتشار دو رمان با موضوع رابطه مردم ايران و افغانستان در چند ماه اخير نشان ميدهد كه ايجاد و تشديد شكاف بين مردم اين دو كشور چيزي است كه در دل غربيها قند آب ميكند.
خالد حسيني افغان نمونه بارز اين امر است. خود او يكبار اعتراف كرده بود كه وقتي براي امضا كردن اثرش و تحويل آن به مخاطبان مراسمي در نظر گرفته شده بود، استقبال خيلي سردي صورت گرفت و تعداد خيلي محدودي براي امضا گرفتن از او به آن مراسم آمدند. اما حمايتهاي رسانهاي از اين نويسنده موجب شد كه به يكباره همان كتاب به يكي از پرفروشهاي جهان تبديل شده و در بيش از 48 كشور جهان منتشر شود. علاوه بر اين، تبديل اين نويسنده به يك هنرمند تراز جهاني براي مردم افغانستان از ديگر اتفاقاتي بود كه افتاد.
خالد حسني، نويسنده افغانستاني در كنار جرج و لورا بوش[/center] استفاده رسانهها و مجامع فرهنگي غربي از اين امتياز همزباني هنرمندان، چيزي است كه به طرق اولي بين ايران و افغانستان موجود است اما متاسفانه چندان به آن توجه نميشود. يعني كاري كه ساير كشورها براي ترويج تفكرات خود بايد با كلي هزينه انجام دهند، ما ايرانيها خيلي راحتتر ميتوانيم انجام دهيم. همسايگي ايران با افغانستان و مشتركات فراوان مذهبي، تاريخي و فرهنگي و پيوندهاي مختلف انساني ميان دو ملت باعث ميشود تا نسبت به حوادث فرهنگي مرتبط با دو ملت حساس باشيم. تلاش اشغالگران براي رواج فرهنگ مورد نظر خود در افغانستان هميشه با تلاش آنها براي جدا كردن دو ملت ايران و افغانستان همراه بوده است. در همين چند ماه اخير دو رمان با موضوع ايران و افغانستان منتشر شدهاند كه اگرچه امور مهمي چون دين و مذهب مردم افغانستان را هدف گرفتهاند اما از خراب كردن رابطه دو ملت ايران و افغان غافل نبودهاند. يكي از اين رمانها درباره جواني افغان است كه براي تحصيل علوم ديني وارد ايران ميشود ولي بعد از تجاوز استادش به او، و پس از اتفاقات مختلف به كشورش باز ميگردد. علاقه او به خواهر رضاعياش و سرانجام تكفير شدن بخاطر انجام ارتباط نامشروع در شب دهم محرم از ديگر اتفاقات اين رمان است. نويسنده اين اثر كسي است كه طي سالهاي اخير مشغول فعاليت در سازمانهاي بينالمللي حاضر در افغانستان بوده است. رماني ديگر هم توسط يك ايرانيالاصل سوئدي درباره مشكلات مهاجران افعاني در ايران نوشته شده است كه نهايتا ديد خواننده ايران و افغاني را نسبت به آن يكي كشور منفي ميكند. پرداختن رسانههاي غربي(خاصه آنها كه بخش فارسي هم دارند) به اين دو اثر نشان ميدهد تاثيرات منفي اين آثار بر روي رابطه دو ملت چقدر باب ميل آنهاست و تا كجا ميتواند اهداف آنها را برآورده كند. اين اتفاق در حالي صورت ميگيرد كه نزديكي زبان ايرانيها و افغانها ميتواند به راحتي موجب تبادل فرهنگي دو كشور شود. ما براي استفاده از محصولات فرهنگي يكديگر و يا برگزاري مراسمات مختلف نياز به خيلي از اقدامات از جمله ترجمه آثار نداريم. همچنين نزديكي فرهنگي و ديني دو كشور نيز موجب ميشود تا بهانههاي مختلفي براي اين تبادل فرهنگي در اختيار باشد. البته سازمانها و دستگاههاي گوناگوني(چون سازمان فرهنگ و ارتباطات) براي تسهيل و انجام اين تبادل وجود دارند؛ اما فارغ از ميزان كارايي آنها و همچنين ميزان اثرگذاري فعاليتهايشان بايد به نكته ديگري هم توجه داشت. خيلي از اقداماتي كه اين دستگاهها انجام ميدهند در واقع نمونه ترجمه شده نهادهاي فرهنگي غربي است. برگزاري همايش و سمينار، راهاندازي رسانههاي مختلف و... همان كاري است كه نهادهاي غربي هم انجام ميدهند. يعني حتي اگر ما از نظر امكانات مالي و مادي و ساير اقتضائات اين امور، بتوانيم با آن نهادها رقابت كنيم، باز هم از مزيت اصلي خود غافل شدهايم. باز كردن راه ارتباط فرهنگي ميان دو ملت و تسهيل ارتباط نخبگان متعهد و فرهيخته دو كشور آن چيزي است كه مزيت ما است و غربيها از آن بي بهرهاند. فيلم، سريال، نشريات و كتابهاي ايراني ميتوانند در بازار فرهنگي افغانستان بدون نياز به ترجمه و... عرضه شده و با وجه به دغدغههاي مشترك و علاقهمنديهاي يكسان دو ملت مورد استقبال واقع شوند. كاري كه مسئولان فرهنگي بايد انجام دهند برداشتن موانع اين حضور است. نوع نگاه مردم اين دو كشور به يكديگر و احساسي كه آنها نسبت به هم خواهند داشت تعيين كننده خيلي از معادلات آتي منطقه خواهد بود. بنابراين به نظر ميرسد كه بايد از تمام ظرفيتها براي بهبود اين نگاه و احساس استفاده شود. دو رماني كه در بالا ذكرشان رفت، نمونه كوچكي است از تلاش بدخواهان براي ايجاد شكاف بين مردم ايران و افغانستان، و اين چيزي است كه بايد توسط مديران فرهنگي ايراني مورد توجه قرار گرفته و براي مقابله با آن تلاش شود.
رجا نیوز - کد خبر:148610 .
سلام
يعني چي؟
من كتاب بادبادك باز رو كامل خوندم، اصلا اين موضوعات داخلش بيان نشده، حتي اسمي هم از ايران برده نشده، داستان مردي هست كه به امريكا سفر كرده و برميگرده به كشور خودش افغانستان و خاطرات گذشته ش رو بيان مي كنه.
الان دقيقا مسئله كجاست؟
حالا چون اين نويسنده كنار جرج بوش ايستاده مشكل هست؟
[="times new roman"]
عجب تخيل مريضي !
مثل اينكه قابله جناب بختياري فرويد بوده !
سلام عليكم
خالد حسني چقدر خجالتي بنده خدا .
خجالت نكش . ازت دارن كولي ميگيرن باز هم خجالت ميكشي ؟
فكر كرديم حداقل لورا سوارت شد خجالتت ريخت
:esteghfar:
بگذريم
مشكلي كه هست مردم افغانستان آدمهايي نيستند كه با دنياي فريب كاري و دغل زياد آشنا باشند و بقولي همانگونه كه اكثرا زندگي فقيرانه و ساده اي دارند
ساده انگاري و نيكو انگاري درباره ديگران را هم در دلشان دارند.
وقتي رماني منتشر ميشود كه نويسنده اش افغاني است كه با لورا و بوش عكس انداخته و حتما با تبليغات گسترده اي در افغانستان منتشر شده ميتواند تاثير زيادي بر افكار عمومي بگذارد.
از همين جا آرزو ميكنم روزي برسد كه نويسنده اي قلمش را نفروشد كه قلم فروشي بدتر از ... فروشي است.
( ببخشيد )[/]
:gol:
[="tahoma"]جناب فاتح
اين رماني كه قسمتي از اون درج شده مربوط به بادبادك باز نيست.
دوستان من نمي خواهم از نويسنده طرفداري كنم اما اين هم رسمش نيستا![/]
جناب زمستان گرامي
عميقا طالب اين هستم و هستيم كه همه اين مطالب صحت نداشته باشد.
و يك عكسي گرفته شده بواسطه ادبيات قدرتمند نويسنده
هرچند كه جايزه هاي مشهور بين المللي از صلح نوبل گرفته تا نويسنده سال انجمن ادب سلطنتي انگلستان
بنا بر معيارهائي انتخاب ميشوند كه حتي خود برگزار كنندگانش هم نميتوانند منكر آن شوند.
مدتهاست عزيز برادر كه عموما نويسنده گاني مورد توجه رسانه ها و شخصيتهاي سياسي قرار ميگيرند كه بغير از قلم و انديشه قوي - قوتي به نظام سلطه برسانند
اين را كه منكر نميتوان شد .
حال اگر
اشتباه صورت گرفته شما تصحيحش كنيد و ما هم اميدواريم كه چنين باشد.
سلام این مشاجرات ما دقیقا همون چیزی است که دشمن می خواد در کلیت این که دشمن پدر سوخته است و برای ما و اجداد نوه های ما :Nishkhand:برنامه دارند حرفی نیست. به هر حال بیدار باشیم دشمن از این کارها زیاد می کنه آقای قرائتی می گفتند در زمان حیات امام جایی گفتم حضرت امام فرمودند.... یک نفر سفت و سخت گفت نه این حرف امام نیست گفتم تسلیم اگر امام نگفته بعدا می گویند چون حرف خوبیه. این رمان نه رمان دیگه این فیلم نه فیلم دیگه به هرحال برنامه دارند
*************
یه نفر تهاجم فرهنگی را انکار می کرد گفتم: داستان همون فردی است که رفته بود جنگل می گفت این قدر درخت بود که جنگل را ندیدیم
البته شما همه بزرگوارید و اشراف دارید به سیاست دشمن. یا حق
[=B Mitra]اگر بخواهیم با اقسام شوخی شوخی کنیم و سر به سرش بگذاریم می گوییم شوخی اقسام مختلفی دارد با هم بخوانیم و بخندیدم و تأمل کنیم:
[=Calibri][=Calibri]1.[=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده زورکی: از بی رغبتی و برای دلخوش کردن طرف مقابل است. [=Calibri][=Calibri]2.[=B Mitra]شوخی و خنده ریزکی: شوخی نقلی و جمع و جور که به موقع بیان شود کوتاه و مختصر و به جاست. [=Calibri][=Calibri]3.[=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده فشارکی: خندهای است که برای کنترلش زحمت زیادی باید بکشیم آن هم معلوم نیست بتوانیم مهارش کنیم. [=Calibri][=Calibri]4.[=B Mitra]شوخی و خنده خرکی: خنده ای است که در پی شوخی خرکی ایجاد میشود. در تقسمی دیگر شوخی است که برای فریب و خر کردن دیگران از آن استفاده میشود.[=B Mitra]به همین دلیل هشدار داده اند که اگر یه خر تو را بوس کنه بهتره از اینه که یه بوس تو را خر.[=B Mitra] [=Calibri][=Calibri]5.[=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده دروغکی: در پی شوخی دروغکی میآید. [=Calibri][=Calibri]6.[=B Mitra]شوخی و خنده[=B Mitra] سُرخکی: شوخی ای که فرد با شنیدن یا گفتنش مانند لبو از شرم سرخ میشود . [=Calibri][=Calibri]7.[=B Mitra]شوخی و خنده بمبکی: خنده و شوخیای که قابل کنترل نیست و مثل بمب منفجر میشود. [=Calibri][=Calibri]8.[=B Mitra]شوخی و خنده شُلکی: این شوخی از افراد شل صادر میشود. [=Calibri][=Calibri]9.[=B Mitra]شوخی و خنده سفتگی: شوخی ای که از افراد جدی و باوقار ساطع میشود. [=Calibri][=Calibri]10.[=B Mitra]شوخی و خنده الکی: شوخی ای که از افراد الکی خوش بروز پیدا میکند. [=Calibri][=Calibri]11.[=B Mitra]شوخی و خنده دلقکی: این نوع از افراد دلقک میجوشد. افرادی که خود را تخریب و لجن مال می کنن تا دیگران بخندند. [=Calibri][=Calibri]12.[=B Mitra]شوخی و خنده پولکی: این نوع شوخی از افرادی ظاهر میشود که پول را میگیرند تا دیگران را بخنداند و نیز از افرادی که پول میگیرند برای گرمی مجلس الکی بخندند. [=Calibri][=Calibri]13.[=B Mitra]شوخی و خنده بنگکی: خنده و شوخیمخصوص افراد بنگی و حشیشی. [=Calibri][=Calibri]14.[=B Mitra]شوخی و خنده مستکی: شوخی افراد مست لایعقل. [=Calibri][=Calibri]15.[=B Mitra]شوخی و خنده عقلکی: شوخی فلسفی، افراد حکیم و عاقل. [=Calibri][=Calibri]16.[=B Mitra]شوخی و خنده گلکی: این خنده معصومانه ریشه در فطرت پاک نوزاد و بزرگان وارسته که مانند گلاند دارند. [=Calibri][=Calibri]17.[=B Mitra]شوخی و خنده پاچه خارکی: پاچه خاري به فرد امكان ميدهد كه از مسيرهايي كه گذر از آنها براي ديگران سخت و يا غير ممكن است به راحتي عبور كرده و به مقصد خود برسد. خنده پاچه خارکی مخصوص افراد پاچه خاران متملق و چاپلوس و بادمجان دور قاب چینان است. [=Calibri][=Calibri]18.[=B Mitra]شوخی و خنده پوفکی: از افراد چاق است [=Calibri][=Calibri]19.[=B Mitra]شوخی و خنده ترسکی: نزد شاهان اتفاق می افتد باید چون او می خواهد خوش باشی. [=Calibri][=Calibri]20.[=B Mitra]شوخی و خنده یواشکی و دزدکی: جایی است که مکان و اجتماع و یا آداب و رسوم اجازه نمیدهد ولی فرد یا افرادی بنای شوخی دارند. [=Calibri][=Calibri]21.[=B Mitra]شوخی و خنده زیرکی: شوخی ای که فرد زیرک میکند و با شوخی خواسته خود را بیان میکند.[=Calibri][1] [=Calibri][=Calibri]22.[=B Mitra]شوخی و خنده شورکی: این قسم وقتی متولد میشود که شوخی از حد بگذرد. [=Calibri][=Calibri]23.[=B Mitra]شوخی و خنده [=B Mitra]جدّکی: شوخی ای است که شوخی تبدیل به جدی میشود. [=Calibri][=Calibri]24.[=B Mitra]شوخی و خنده پیامکی:شوخی است که افراد برای هم با موج الکترونیک و با گوشی همراه میفرستند. [=Calibri][=Calibri]25.[=B Mitra]شوخی و خنده شوتکی: شوخی ای که افراد پرت و شوت بروز پیدا میکند شوخی بی مزه و بی موقع. [=Calibri][=Calibri]26.[=B Mitra]شوخی و خنده چشمکی: این نوع با لطافت و ظرافت و اشاره و غمزه همراه است. [=Calibri][=Calibri]27.[=B Mitra]شوخی پشمکی: شوخی لحاف دوز و پشمک فروش. و برخی گفته اند نوعی از شوخی الکی است. [=Calibri][=Calibri]28.[=B Mitra]شوخی کشککی: شوخی کشک فروش- نیز نوعی از شوخی الکی و پشمکی. [=Calibri][=Calibri]29.[=B Mitra]شوخی و خنده شکلکی: شوخی هایی که با ادا و شکلک و گاهی میمون وار رخ می نماید. [=Calibri][=Calibri]30.[=B Mitra]شوخی و خنده جفتکی: شوخی هایی که زن و شوهر با هم دارند بچه ها را به آن راه نیست. نیز شوخی های مخصوص دو دوست صمیمی. نیز به نوعی شوخی خرکی گفته میشود که افراد به هنگام شوخی به هم لگد و جفتک هم می زنند. [=Calibri][=Calibri]31.[=B Mitra] شوخی و خنده چتکی: شوخی است که افراد برای هم با موج الکترونیک و با چت میفرستند. به شوخی پیامکی و چتکی شوخی جتکی هم میگویم چون به سرعت جت به سوی طرف مقابل میرود. 32- شوخی سُرفَکی: شوخی ای که به قهقهه می انجامد و با سرفه های مکرر قاطی و پاطی می شود.
سلام این مشاجرات ما دقیقا همون چیزی است که دشمن می خواد در کلیت این که دشمن پدر سوخته است و برای ما و اجداد نوه های ما :Nishkhand:برنامه دارند حرفی نیست. به هر حال بیدار باشیم دشمن از این کارها زیاد می کنه آقای قرائتی می گفتند در زمان حیات امام جایی گفتم حضرت امام فرمودند.... یک نفر سفت و سخت گفت نه این حرف امام نیست گفتم تسلیم اگر امام نگفته بعدا می گویند چون حرف خوبیه. این رمان نه رمان دیگه این فیلم نه فیلم دیگه به هرحال برنامه دارند
*************
یه نفر تهاجم فرهنگی را انکار می کرد گفتم: داستان همون فردی است که رفته بود جنگل می گفت این قدر درخت بود که جنگل را ندیدیم
البته شما همه بزرگوارید و اشراف دارید به سیاست دشمن. یا حق
به نام خدا.
آقا اجازه؟
جناب حامی ارادت داریم خدمتتون ها ولی اینجوری که نمیشه. ما بگیم فلانی میگه بهمان. بعد یکی بیاد بگه نه اینجوری نیست ما هم بگیم به هر حال ایشون نگفته یکی دیگه گفته. چرا ملا نقطه ای میشید! خوب این که درست نیست. این متن مستقیما داره از کسی نام میبره و میگه این فرد تو کتابش گفته فلان. خوب وقتی نگفته ما هم نباید اینجوری به چیزی متهمش کنیم که نکرده.
به نام خدا. آقا اجازه؟ جناب حامی ارادت داریم خدمتتون ها ولی اینجوری که نمیشه. ما بگیم فلانی میگه بهمان. بعد یکی بیاد بگه نه اینجوری نیست ما هم بگیم به هر حال ایشون نگفته یکی دیگه گفته. چرا ملا نقطه ای میشید! خوب این که درست نیست. این متن مستقیما داره از کسی نام میبره و میگه این فرد تو کتابش گفته فلان. خوب وقتی نگفته ما هم نباید اینجوری به چیزی متهمش کنیم که نکرده. با تشکر ، ستایشگر
سلام
من کلیت برنامه داشتن دشمن را تأیید و تأکید می کنم
و برای حرفم قسم هم می خورم
ولی سخنان دیگران را والله اعلم نفیا و اثباتا من نه رد نه تأیید می کنم در خصوص خبر بالا را.
فقط من نقل قول کردم از رجا نیوز با کد خبر
اگر واقعا مطلب را خوانده اید و برای سخنان تان دلیل دارید باید به سرچشمه بروید و سخنانشان را در رجا نیوز نقد کنید.
این که گفنم بعدا می گویند منظورم در خصوص فلان نویسنده نیست
در خصوص کلیت پدر سوخته بودن دشمن است.
الگوی شادی از نگاه قرآن و حدیث
این کتاب حاوی ۹ فصل است که عبارتند از: فصل یکم با عنوان درآمدی بر «الگوی شادی در اسلام». در این فصل این عناوین آمده است:
مبارزه با آفتهای شادی؛
درمان بیماری نگرانیهای ناروا؛
به کار بستن عوامل شادیآفرین؛ تلاش برای شادکامی دیگران؛
رعایت آداب شادی.
عنوان فصل دوم:
نگاهی عمومی به شادمانی و اندوه؛ فصل سوم: موانع شادمانی؛ فصل چهارم: درمان اندوه؛ فصل پنجم: عوامل شادمانی؛ فصل ششم: شاد کردن و غمگین ساختن؛ فصل هفتم: آداب شادمانی؛ فصل هشتم: غصّههایی که شادی به دنبال میآورند؛ فصل نهم: شادیهایی که اندوه در پی میآورند.
در پیشگفتار کتاب آمده است: «اضطراب و نگرانی، مهمترین مشکل انسان عصر حاضر است و به همین خاطر، از دوران کنونی، به «عصر اضطراب» یاد میشود. فرد مضطرب، با «احساس رنجآوری» دست و پنجه نرم میکند که به یک موقعیت ضربه آمیز کنونی یا به انتظار خطری از ناحیه چیزی نامعیّن، وابسته است.
در چنین وضعیتی، فرد مضطرب، احساس ناایمنی یا تهدید میکند که منبع آن به روشنی قابل درک نیست. اضطراب، شامل احساس عدم اطمینان، درماندگی و برانگیختگی فیزیولوژیک میگردد.
شخصی که مضطرب است، از عصبی بودن و تنش و بیقراری و تحریکپذیری شکایت میکند و اغلب در به خواب رفتن، مشکل دارد. شخص مضطرب ، به آسانی خسته میشود، و حالاتی چون: دلآشوبی، سردرد، تنش عضلانی و اشکال در تمرکز فکر دارد».
در بخش دیگری از کتاب آمده است: شادی، بهترین و گواراترین بخش از زندگی توأم با موفقیت و خوشبختی است؛ زندگیای که در قرآن، از آن، با عنوانِ «حیاتِ طیّبه» یاد شده است. بر این اساس، شاد زیستن، یکی از بزرگترین دستاوردهایِ اجرای رهنمودهای این کتاب آسمانی در زندگی است. به سخنِ دیگر، اسلام، برای زندگی انسان، از نظر اعتقادی، اخلاقی و عملی اصول و برنامههایی را ارائه کرده که اگر به طور دقیق اجرا شوند، حیات طیّبه و بهترین زندگیها را که همراه با آرامش، رضایت و سرور و شادی اند، برای انسان به ارمغان میآورند و چنین شخصی، مخاطب این سخن خداوند منّان قرار میگیرد که: «یَا أَیَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعِی إِلَی رَبِّکِ رَاضِیَةً مَّرْضِیَّةً. ای روح آرامش یافته! خشنود و پسندیده به سوی پروردگارت باز گرد». بررسی دقیق آموزههای اسلامی در باره شادی، نشان میدهد که این آیین، بهترین الگوی شادکامی را تقدیم جامعه بشر نموده است. در این نوشتار، با بهرهگیری از متن رهنمودهای قرآن و احادیث اسلامی، اصول و مبانی الگوی شادی در اسلام ارائه میشوند؛ امّا پیش از آن، لازم است که مباحثی چون: تعریف شادی، شادی از نگاه علم روانشناسی، و شادی از منظر اسلام، مورد بررسی قرار گیرند.
چاپ اول کتاب «الگوی شادی ازنگاه قرآن و حدیث» نوشته محمد محمدی ری شهری به دو زبان عربی _ فارسی با همکاری سید رسول موسوی، عباس پسندیده، مترجم، مرتضی خوش نصیب، شمارگان هزار نسخه جلد سخت در ۴۹۶ صفحه و بهای ده هزار تومان توسط سازمان چاپ و نشر دارالحدیث، منتشر شد.
علاقه مندان برای تهیه این کتاب می توانند به نمایشگاه دائمی مؤسسه به نشانی قم، میدان شهدا، خیابان معلم پلاک ۱۲۵ مراجعه نمایند.
متن کتاب در کتابخانه سایت اسک دین موجود است
[="Tahoma"]به نام علی اعلی
سلام و عرض ادب
متن کتاب در این تاپیک: http://www.askdin.com/thread24078.html
پیروز و موفق باشید
التماس دعا
ولیمه حج بدون اسراف
فرزند یکی از روحانیون فامیل امسال حج مشرف بودند. چون کارش را قبل از مشرف شدن از حج از دست داده بود برنامه ولیمه و مهمانی دادن نداشت اما چون خانواده ای اجتماعی بودند تخمین می زدند وقتی او برگردد حداقل 100 نفر مهمان را خواهند داشت. بنابراین تصمیم گرفتند مهمانی ای غیرتجملاتی بدهند و خودشان غذا را تهیه کنند و از هر خانواده ای تعداد محدودی را دعوت کنند. و با احترام شرایط را بگویند که نمی توانند برای پذیرای شام در خدمت همه باشند.
شب شد
مهمان ها یکی یکی آمدند. اتاق کیپ کیپ شده بود اما هم چنان افراد می آمدند و تصمیم نداشتند بروند. از 50 نفر از تعدادی که دعوت شده بودند بیشتر آمده بودند به تدریج داشتند نگران می شدند که چه کنند. به هر حال وقت شام خوردن فرا رسید. پذیرایی شدند و رفتند و خوشبختانه غذا کم نیامد.
مهمان ها رفته بودند
از حاج آقا سؤال کردم که آیا بیش از صد نفر برنج پخته بودید. ایشان گفتند خیر.
گفتم به نظرتان در آشپزی اشتباهی نشده بود مثلا اشتباهی برنج بیشتر پخته شود چون طبیعی نیست با این همه مهمان اضافی برنج کم نیایید.
ایشان گفتند اولا برکت به دست خداست.
دوم این که خب وقتی افراد شرینی، چایی، میوه می خورند واقعا زیاد غذا نمی خورند مگر جوان ها.
خانمم چند روز پیش عروسی یکی از فامیل که در تالار برگزار شده بود رفته بود. می گفت: هنگام صرف غذا دیدم خیلی از غذاها نصف بیشترش مانده بود به خصوص غذا افراد مسن و کودکان. ولی همه غذاها را در سطل زباله می ریختند به خادم گفتم که ظرف یک بار مصرف بدهید تا افراد غذای اضافه خود را ببرند گفت نداریم و با ما هم نیست(با این که همه چیز با تالار بود).
او می گفت من تصمیم دارم یا ظرف یک بار مصرف در دسترش قرار دهم یا برنج را در دیس بکشم و در سفر قرار دهم تا هر کس به مقداری که می خواهد بریزد و غذای افرادی که کم می خورندمدیریت شود و آنهایی هم که بیشتر می خوردند بتوانند بخورند.
بالاخره ما تصمیم گرفتیم در دیس بکشیم. و نان هم در سفره داشته باشیم نان ها را هم در پلاستیک فریزه قرار دادایم تا خشک نشود .
این کار واقعا جلوی اسراف را گرفت. در کل این مهمانی یک قابلمه کوچک هم غذای اضافی یا دور ریز نداشتیم.
سلام استاد
میگم شما تست کردید؟
جواب میده؟:Gig:
این هم توضیح
http://www.askdin.com/post285341-24.html
[="]حسین چراغ هدایت است تا ما در هر زمان آمپر بصیرتمان دقیق کار کند و در هر مکان نادانسته در لشکر باطل کربلایی برپا نکنیم.
[="]عمر سعد از نوکر رجوع هایش (نه ارباب رجوع)رشوه های کلان می گرفت،
[="] در سازمانی ابن زیاد توافق نامه رانت خوری با یزید امضا می کرد
[="] ، در دادگاهی شمر از جانی حق السکوت می گرفت،
[="]حرمله در بیمارستان اطفال پول زیر میزی می گرفت
[="] و سنان در روزنامه با قلمش خیمه های عفاف آتش می زد.
[="]
[="]عمر سعد مرثیه غنایی می خواند، زمانی اشک می ریخت و گاهی پایکوبی می کرد،
[="] ابن زیاد کنار نیزه ای که دست قلم شده عباس برفرازش بود، قرآن می خواند،
[="]یزید با جام شکسته شراب بر سر خود و کودک خردسالش قمه می زدند
[="]و سنان هنگام شنیدن به آتش کشیده شدن خیمه های امام حسین-ع- و اضطراب زینب برای حجابش اشک تمساح می ریخت.
سلام
ظاهرا درختتون خشکیده
عکسی از مقام معظم رهبری
مقام معظم رهبری دراین باره فرمودند: هنوز 18 سال را تمام نكرده بودم كه تمام دروس سطح را خوانده و درس خارج را شروع كرده بودم.
http://www.leader-khamenei.com/leader-picture/3203-عکس-فارغ-التحصیلی-سید-علی-خامنه-ای.html]
سفارش هاى رضاشاه به فيصل (جنگ نرم)
در همان اوايل سلطنت پهلوى كه فيصل (پادشاه عراق )به ايران آمد، زمانى كه با رضاخان در درشكه سوار بودند و به سر مرز مى رفتند، رضاشاه به فيصل گفت : من با دو چيز بر اوضاع مردم ، مسلط شدم :
1 - با خلع سلاح عشاير و قبايل .
2 - با گرفتن نفوذ روحانيت از مردم .
آرى ، با فتوى گرفتن از اهل علم و علما، بساط مشروطه را به پا كردند، بعد كه سركار آمدند و قدرت را به دست گرفتند، همان ها را مفسد جامعه معرفى كردند.همان علما و روحانيون كه ديروز مصلح جامعه بودند امروز مفسد جامعه و اخلال گر معرفى شدند!چون ديدند اين ها همين كارها را كه عليه ديگران و بر له آن ها كردند، فردا ممكن است بر له ديگران و عليه آن ها بكنند!
منبع: در محضر آیت الله بهجت
دانلود فونت های مورد نیاز جهت مشاهده کتا ب ها
این هم یه کار خوب از همکار گرامی خانم poneh
[=times new roman]سلام علیکم
تاپیک اعتیاد آوریست
بله دستشان درد نکند. مهره مار خوبی است ولی ظاهرا بدرد هرکسی نمیخورد شرط دارد([="]کسانی را که ايمان آورده اند و کارهای شايسته کرده اند)[/]
ان شاء الله اول شامل شرطش بشویم
یاحق[/]
عبا عمامه فارغ التحصیلان
در غرب وقتی فردی به بلوغ علمی می رسد معمم می شود میگی نه؟
لباس فارغ التحصیلی، یکی از ارزش های ایرانی است که کمتر کسی از دانشجویان و کسانی که این لباس را بر تن کرده اند، آن را می شناسد.
لابد تا به حال دیده اید که که وقتی یک دانشجو در دانشگاه های معتبر فارغ التحصیل می شود و می خواهد مثلا مدرک دکترای خود را بگیرد یک لباس بلند مشکی یا به رنگ دیگر به تن او می کنند و یک کلاه چهار گوش که از یک گوشه آن منگوله ای آویزان است را بر سر او می گذارند و سپس او لوح فارغ التحصیلی را می خواند.
در ایران هنگامی که سؤال شود این لباس و کلاه چیست اکثر فارغ التحصیلان ریشه آن را نمی دانند و گاهی عنوان می کنند که این لباس به نوعی با فرهنگ غرب آمیخته است اما اگر این سؤال از یک فارغ التحصیل اروپایی و یا آمریکایی پرسیده شود عنوان می کنند که آنها به احترام(اوسینا) "ابن سینای ایرانی" -پدر علم جهان- این لباس را بر تن می کنیم.
بله آنها به احترام ابن سینای ایرانی لباس بلندی بر تن می کنند. آن کلاه هم نشانه دستار است که کمی فانتزی تر شده و منگوله آن نمادی از گوشه دستار خراسانی است که در ایران قدیم پایین دستارها آویزان و به دوش انداخته می شد.(اصطلاحا "تحت الحنک")
آخرین فتوای وهابیان؛
پوشیدن لباس فارغالتحصیلی جایز نیست
یک مفتی وهابی در عربستان، پوشیدن لباسهای مخصوص فارغالتحصیلان را تحریم کرد.
به گزارش«شیعه نیوز»به نقل از ابنا،«شيخ محمد بن عبدالعزيز المسند» عضو هیئت علمی دانشگاه ملک سعود ریاض، پوشیدن لباس بلند و کلاههای مخصوصی که فارغالتحصیلان دانشگاهی به تن میکنند، تقلید از غرب دانست و اظهار داشت: "این یونیفرم غربی است و به تن کردن آن جایز نیست. پوشیدن این لباس که دانشگاهیان کشورهای غربی استفاده میکنند، در بلاد اسلامی غیر قابل قبول است".
وی در ادامه تصریح می کند: "مسلمانان باید به آداب و رسوم خود افتخار کنند تا شخصیتی مستقل از دیگر جوامع را نشان داده و خود را شبیه پیروان دیگر ادیان نکنند که این نشان ضعف، عقبماندگی و فقدان هویت آنهاست".
صدور این فتوا در حالی صورت می گیرد این لباس بلند و کلاه، مدلی است که در غرب با الهام از لباس و عبای علمای اسلام، و به نشانه قدردانی از «بوعلی سینا» طراحی شده است و حتی در کلاه آن، نمادی شبیه به تحتالحنکِ موجود در نقاشیهای منسوب به شیخ الرئیس، وجود دارد.
با سلام
کمی پیشتر میخواستم این مطلب را در این قسمت انجمن منتشر کنم اما اعلام آن به این زمان افتاد.
در ابتدای سال 91 کتابی توسط حقیر با نام «لطیفههای اسلامی» منتشر گردید که عنوان و مباحث آن متناسب با این گفتگو میباشد. معرفی مختصر این کتاب به این شرح است:
نویسنده: مهدی مسائلی
..............................................................................................
منبعی جامع برای مبلغان دینی
این مجموعه، منتخبی از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است كه با رجوع به كُتب اصیل و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است.
در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یكی از اركان گزینشِ نویسنده بوده است.
در بخشی از مقدمهی این كتاب آمده است:
مزاح و شوخی یكی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، كه میتواند سختیها و آلام زندگی را سبك ساخته و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ كینهها و كدورتها را از رابطهها برطرف سازد.
در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یكی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی كه با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل سازد.
آری عاقلان، در هر شوخی و هزل هم، یك سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
این كتاب در سه فصل تنظیم گردیده است كه لطیفههای آن به شرح زیر است:
فصل اول:لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است كه هیچكدام از جهتِ نوعشان دارای صفتِ بدی نیستند.(از جمله لطیفه های این فصل لطیفههای طلاب و علما میباشد)
فصل دوم:لطیفههای این فصل به اصناف و گروههایی اختصاص یافته كه دارای صفاتی ناپسند و مذموم میباشند.
فصل سوم:لطیفههای این فصل به طنزهای مرتبط به آموزههای دینی اختصاص یافته است.
همچنین مصاحبه ای در مورد این کتاب با خبرگزاری فارس داشته ام که اگر امکان داشت آن را در ادامه این گفتگو منتشر خواهم نمود.
بیان این مطلب نیز ضروری است که در کنار این کتاب، مجموعهای مستقل نیز با نام «لطیفههای طلاب» نیز توسط حقیر گردآوری شده که هم اکنون در حال تدوین آن هستم که انشاء در مورد آن صحبت بیشتری خواهم داشت.
در گفتوگو با حجتالاسلام مسائلی بررسی شد:
از لطیفههای اسلامی تا سکه تقلبی طنز به نام ملانصرالدین
به گزارش فارس به تارگی کتابی توسط حجت الاسلام مهدی مسائلی که یک نویسنده صاحب قلم و حوزوی است از سوی انتشارات «وثوق» منتشر شده است که این کتاب در نوع خودش تازه، مهم و جذاب مینماید. بررسی مفصلتر کتاب «لطیفههای اسلامی» از آن جهت مهم بود که مدتی است ما در بازار کتاب شاهد فروش و نوشتن کتابهایی با همین عنوان یا موضوعات مشابه هستیم و از آنجا که بسیاری از خوانندگان به دنبال خرید کتابی مطمئن با رویکردی طنز و در عین حال طنزهایی مربوط به متون کهن ادبی ما هستند، سراغ این کتابها میروند و این کتابها را میخرند اما انبوه این کتابها خوانندگان را سردرگم میکند و صرفا اشخاص اکتفا به نام جذاب کتاب یا ظاهر جذاب و زیبای آن میکنند.
به سراغ مهدی مسائلی رفتیم تا ببینیم وقتی یک روحانی صاحب قلم دست به تالیف کتاب طنز میزند چه نکاتی را مد نظر داشته و این کتاب چه تفاوتی با سایر کتابهای موجود در بازار دارد. این گفتگوی خواندنی به شرح زیر است:
* مزاح و شوخی یکی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است
به تازگی شنیده شده کتابی متفاوت از شما با عنوان لطیفههای اسلامی منتشر شده است، برای شروع بحث میخواستیم بدانیم تعریف شما از لطیفه چیست؟
مزاح و شوخی یکی از لوازم زندگی اجتماعی و داشتن ارتباطهای سالم است، که میتواند سختیها و آلام زندگی را سبک کرده و با به وجود آوردن محیطی فرحبخش، گرد و غبارِ کینهها و کدورتها را از رابطهها برطرف کند. در همین راستا موضوعِ مهمِ طنز و لطیفه نیز به عنوان یکی از مصادیق شوخی و مزاح میتواند به زندگی فردی و اجتماعی ما نشاط بخشیده و در عین حال معارف، حقیقتها و انتقادهایی که با لسانِ جِدّ، چندان به تبلیغ آنها موفق نخواهیم بود را به دیگران منتقل کند. عاقلان در هر شوخی و هزل هم، یک سخن جدی مییابند و از ورای مزاح، به حقایق میرسند، اما غافلان، جدیترین مسایل حیات را هم به بازی میگیرند.
درباره کتاب بیشتر توضیح میدهید؟
کتاب لطیفههای اسلامی، گزیدهای از جذابترین و شیرینترین لطیفهها و طنزنوشتههای فرهنگ و تمدن اسلامی است که با رجوع به کُتب و منابع گوناگون فرهنگ و ادب اسلامی گردآوری شده است. لطیفههای این کتاب بر حسب موضوع در سه فصل دسته بندی شده است.
دسته بندی لطیفههای کتاب به چه صورت است؟
فصل اول لطیفهها و شوخیهایی از پیامبر و ائمه است که برای تبرک آمده است. لطیفههای این فصل، به اصناف و گروههای مختلفی از مردم اختصاص یافته است که هیچکدام از جهتِ نوعشان صفتِ بدی ندارند. لطیفههایی درباره علما و طلاب، قضات، پزشکان، فلاسفه و معلمان از جمله لطیفههای آمده در این فصل هستند. در فصل دوم لطیفههایی درباره اصناف و گروههایی آمده که صفاتی ناپسند و مذموم دارند. مثل جاهلان، دزدان، کلاشان، دروغگویان، مدعیان دروغین نبوت، پرخوران، ترسوها، ریاکاران. فصل سوم لطیفههایی دارد که مرتبط با آموزههای دینی است. مثل لطایف مربوط به احکام و ادعیه.
این لطیفهها را از روایات گردآوری کردهاید یا سراغ متون قدیمی شعر و ادب فارسی هم رفتهاید؟
همه از روایات نبوده است و از کتابهای مرجع ادب عربی و فرهنگ تمدن اسلامی که بعضا به زبان امروزی بازگردانی شده هم استفاده کردهام. قسمتی از منابع هم کتابهای فارسی قدیمی بوده است مثل لطیفههای عبید زاکانی، لطائف بهارستان جامی. اینها نثر قدیمی داشتند که بازنویسی شدهاند. البته قسمتی ازمطالب آمده در کتاب لطائفی مربوط به زمان حاضر است اما رنگ و بوی مذهبی داشتهاند لذا آنها را گردآوری کردهام و در این کتاب آمده است.
پس لزوما همه نوشتههای کتاب به نقل از ائمه ما نیستند؟
نه لطیفههایی هستند که تعدادی از آنها از کتابهای مذهبی گردآوری شده است.
پس شما در مرحله اول مواجه بودهاید با یک سری متون عربی از یک سو و متون قدیمی فارسی از سوی دیگر، چه طور این متون را به مرحله نهایی که کتابی شسته و رفته و آماده استفاده مخاطب بود رساندید؟
مرحله اول ترجمه متون بود. از آنجا که بسیاری از لطیفههای این کتاب از منابع متقدّم اسلامی که به زبان عربی بوده، گردآوری شده است، آنها را بانثری ادبی و در عین حال عامیانه ترجمه کردم. البته در اینجا سعی شد لطیفههایی که برای ترجمه انتخاب میشوند از منابع اصیل و دست اول فرهنگ و تمدن اسلامی گردآوری شوند که از میان این منابع میتوان به کتابهایی همچون البیان و التبیین،نثرالدر، أخبارالحمقی والمغفلین، أخبارالظراف والمتماجنین، أخبارالنساء، أخبار الأذکیاء، التذکرة الحمدونیة، العِقد الفَرید،الأغانی، اللطائف و الظرائف، البخلاء، التطفیل و حکایات الطفیلیین،ربیع الأبرار و نصوص الأخیار، عقلاء المجانین، اشاره کرد.
مرحله دوم کار، بازنویسی لطیفههای اسلامی بود. بسیاری از لطیفههایی که از منابع کُهَنِ فارسی همچون لطائفالطوائف و یا بهارستان گردآوری شده بودند، نثری قدیمی و نامأنوس برخوردار داشتند که فهمِ آن را برای مخاطب امروزی مشکل بود. این لطیفهها نیز مورد بازنویسی قرار گرفته و علاوه برساده و روان سازی عبارات، در مواردی نکاتی برای جذّابیّتِ بیشتر بر آنها افزوده شد.
مرحله سوم هم تطبیق بود. از آنجا که گاهی بعضی ازلطیفهها با عبارتها، عناوین و اشخاص گوناگونی در منابع مختلف نقل شدهاند، با مقایسه و تطبیق آنها با یکدیگر و با توجه به اصالت منابع، بهترین و جذّابترین لطیفه را انتخاب و در کتاب آوردم.
* محتوای سالم و سازنده هدف اصلی در گردآوری کتاب
اگر بخواهید ویژگی مشخصهای برای کتاب بشمارید که بخواهد آن را نسبت کتابهایی که قبلا در همین حوزه منتشر شدند، متمایز کند، چه میگویید؟
ویژگی اول اینکه لطایفی در کتاب آمده که ابعاد دینی در آنها رعایت شده یعنی لغویات و مطالبی که انسان را از خدا دور میکند و از حیطه بحث دینی خارج میکند و بعضا هم خواننده به گناه میاندازد، در آن نیست. مثل حرفهای رکیک یا شهوانی که در بعضی لطایف هست، در این کتاب نیست. اهانت به اشخاص، قومها و قبیلهها هم در کتاب وجود ندارد. ویژگی دیگر اینکه سعی شده محتوای کافی و نکتههای معرفتی در کتاب گنجانده شود، در عین حال ملاحتی که لازمه کتاب است تا برای خوانندگان اوقات خوشی را رقم بزند، در آن رعایت شده است.
* برخی لطایف قدیمی به دلیل وجود مسائل شهوانی قابل طرح نیست
یعنی در گردآوری و انتخاب این لطیفهها علاوه بر در نظر گرفتن محتوای سالم و سازنده مد نظرم بوده، داشتن مضمونی جذّاب و شیرین یکی از ارکان گزینشِ بوده است؛ به همین روی از انتخاب لطیفههایی که جذّابیّت کمتری برای خوانندگان داشت، خودداری شده است. همچنان که در این گزینش، از انتخاب لطیفههایی که الفاظی رکیک و زشت داشتند، خودداری شده است. اهمیت این موضوع هنگامی روشن خواهد شد که نگاهی به لطیفههای کتابهایی همچون زَهْرُالرَبیع و یا لطایف عُبَید زاکانی داشته باشیم، که اگرچه این آثار توسط افرادی عالم و دیندار نوشته شدهاند، امّا مملو از مطالب شهوانی هستند به نحوی گهگاهی انتشار رسمی آنها را غیرممکن ساختهاند. به این اضافه کنید لطیفههایی که در آنها نسبت به بعضی اقوام توهین شده است و نقلِ آنها شایستهی فرهنگ اسلامی نیست.
* شخصیت «ملانصرالدین» ساخته روشنفکران بیدین قاجار است
نکته قابل تاملی که وجود دارد این است که مدتی است انتشار کتابهایی با همین مضمون توسط ناشران و نویسندگان رواج پیدا کرده و ما در کتاب فروشیها به کرات با کتابهایی مثل لطیفههای ملانصرالدین و از این دست روبرو میشویم و اتفاقا فروش خوبی هم دارند، شما چه آسیبی به این کتابها وارد میدانید که متوجه کتاب شما نیست؟
متأسفانه در آثاری که به تازگی منتشر شده است ناشران یا نویسندگانِ آنها شخصیّت بسیاری از لطیفههای قدیمی را تغییر داده و شخصیّتی موهِن را به جای آن قرار دادهاند. به طور مثال در بیشتر کتابهایی که با اسم «لطیفههای ملانصرالدین» چاپ و منتشر شدهاند ناشران با حذف نام شخصیّت اصلی لطیفهها، نام «ملا نصرالدین» را جایگزین آن کردهاند. این در حالی است که نام موهِن «ملانصرالدین» در زمان قاجار توسط بعضی روشنفکران بیدین، جهتِ وَهن و تضعیف شریعت و مروّجان آن، برای لطیفهها انتخاب شد. از جمله شواهد این موضوع میتوان به انتخاب نام «ملا نصرالدین» برای نشریهای ضد دینی در آذربایجان اشاره کرد که با قلمی طنز و تحت پوشش مبارزه با خرافات و عادات مردم قفقاز و کشورهای اسلامی، به تمسخر تعالیم اسلامی میپرداخت. آنگونه که شخصیت اصلی کاریکاتورها و لطیفههای این نشریه معمولاً یک روحانی بود. علاوه بر آنکه اگر تأملی در واژگان نام «ملانصرالدین» همچون «مُلا»، «نصر» و «دین» داشته باشیم به توطئه دشمنان جهت تمسخر دین و مبلّغان آن پی خواهیم برد.
از نام ملا نصرالدین و مباحث پیرامون آن که بگذریم؛ آثار دیگری هم که امروزه با نامهایی همچون «لطیفههای بهلول» جمعآوری شدهاند، نیز اکثراً با تغییر نام شخصیتهای اصلی لطیفههای کُهن روبرو هستند؛ زیرا لطیفههایی که از بهلول در کتابهای ادبی و تاریخی نقل شده است مشخص و از این لطیفهها متمایز است. از همین رو، رویکردِ من دراین کتاب آن بوده است که اگر شخصیتِ لطیفهها شخصی معروف و نامآشنا، مانند: بهلول،جُحا و... بود نام وی را حفظ کرده و تغییری در آن ایجاد نکنیم؛ اما اگر شخصیّتِ لطیفه، شخصی غیر معروف و ناآشنا بود، لطیفه را به شخصی بینام و صاحبِ صفتی خاص نسبتدهیم؛ زیرا در این موارد حفظ شخصیّت اصلی لطیفه به علّت عدم آشنایی مخاطب با وی، موجب انحرافِ ذهن مخاطب را نسبت به اصلِ لطیفه فراهم خواهد کرد. در چنین مواردی ما ناگزیر برای آنکه نخواهیم از پاورقیهای توضیحی نسبت به شخصیّت لطیفه استفاده کنیم،شخصیّتی نامعلوم از وی ساختهایم. مانند جایگزین ساختن نام «کلّاشی» برای شخصی که کلّاش بوده است و نامی ناآشنا دارد.
همچنین چون نقل لطیفهها دراین کتاب به انگیزه استفاده مخاطبان بوده، نه ارائه اثری پژوهشی، و در لطیفهها نیز نسبت به منابع تغییرات زیادی حاصل شده است، جز در مواردی خاص، از ذکر ارجاعات متداول خودداری شده و فقط به ذکر منابعِ کتاب در انتهای آن بسنده کردیم.
زبان نوشتاری کتاب چه طور است؟ شما برای چه مخاطبی کتاب را نوشتهاید؟
مخاطب کتاب، از یک دید من مخاطب عام است. همه میتوانند از کتاب استفاده کنند. کسانی که برای خواندنشان اهمیت قائل هستند تا داخل بحث مطالب لغو نباشد و اوقاتی داشته باشند که بحث دین و شرع در آن رعایت شده باشد، این کتاب میتواند مرجع قابل اعتمادی باشد. از طرف دیگر کتاب کاملا بیانی عامیانه و واضح دارد، لغاتی که احتیاج به شرح و توضیح داشتند، حتما در پاورقی آمدهاند. اصطلاحات، اسمها و اعلام که عوام با آن آشنایی ندارد توضیح داده شده است. در عین اینکه کتاب متن روانی دارد، میتواند برای مبلغان و روحانیان که میخواهند کار تبیلغی انجام دهند خیلی مفید باشد تا در استدلالها از لطیفهها استفاده کنند و مخاطب بیشتر متوجه مطلب شود.
در کتاب تصویرسازی هم میان مطالب آمده است؟
چون حجم مطالب زیاد است وچنین کاری ممکن نبود. اما سایز و فونت مطالب طوری تنظیم شده که جذابیت داشته باشد تا مخاطب حوصلهاش سر نرود.
تالیف کتاب چه مقدار طول کشید؟
حدود یک سال و نیم.
ضرورت انتشار چنین کتابی چه بود؟ آن هدف و انگیزهای که شما را به سمت تالیف این کتاب نشاند و برای آن وقت صرف کردید چه بود؟
کارهایی که در بازار نشر و کتاب است وکارهای مربوط به طنز و لطیفه است، مطلب عامی است که گاهی مطالب خلاق شرع هم در میان آنها پیدا میشود حتی مباحث خلاق شرع یا توهین به اقوام که تکدر روحی ایجاد میکند. نکته دوم اینکه بحث اوقات خوشی است که به مناسبتهای گوناگون وجود دارد، و افراد میتوانند از این کتاب استفاده کنند و اوقات خوشی را داشته باشد همچنین مبلغان میتوانند از لطیفههای کتاب به عنوان استشهاد به مطالب یا جذب مخاطبان استفاده کنند و انتقال مطلب را بیشتر کنند.
لطیفه های اسلامی
مجموعه ای از شیرین ترین لطیفه های فرهنگ و تمدن اسلامی
نویسنده: مهدی مسائلی
آفرینکم الله :Kaf::Gol:
farsrs News:
In an interview with [="Red"]Hojjatoleslam masaeli[/] were examined:
Counterfeit coins from the Islamic (Ltyfhhay) humor to Mlla nsraldin
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا
به شما نویسنده محترم خیر مقدم می گویم
امیدوارم ازتون بیشتر در این تاپیک بهره ببریم
شوخ طبعی می تونه خیلی از فشارهای روانی را کم کنه میشه نارحت شد و زانوی غم به بغل گرفت می شد هم مثل این نامزدها شوخ بود
شورای نگهبان دو چشمان سیاهت
عنوان کتاب : سیاحت شرق
نام نويسنده : سید محمد حسن قوچانی
فهرست
الف- فصل اول : دوران كودكى
ب- فصل اول : دوران كودكى
ت- فصل اول : دوران كودكى
ب - فصل دوم : خروج از خراسان
ب -فصل سوم : در اصفهان
ت -فصل سوم : در اصفهان
ث- فصل سوم : در اصفهان
ب- فصل چهارم : ورود به عتبات
ب- فصل پنجم : در محضر آخوند
ب -فصل ششم : تدارك ازدواج
فصل هشتم : هتك حرمت مرقد مطهر امام رضا عليه السلام
فصل نهم : جنگ بين المللى اول
الف -فصل دهم : جنگ داخلى
ب - فصل دهم : جنگ داخلى
ب -فصل يازدهم : زيارت و سياحت ...
دريافت کتاب
زيارت و سياحت ...
بـعـد از عـيـد نـوروز سـه نـفـر هـمـديگر را ديديم كه بعد از سنين عديده در عراق ، علماى گـذشـتـه و امـامـزاده هـاى نـواحـى حله و بغداد را زيارت نكرده از انصاف دور است . مصمم شديم با پاى پياده با اثاثيه مختصرى عراق را گردش و اولياء را زيارت نماييم .
مـن بـا دو آخـونـد يـكـى قـوچـانى ديگرى جامى حركت نموديم رو به كربلا شب را در خان شـور مـانـديم ، صبح حركت نموديم و من چون پياده روى زياد نموده و سبك روح تر بودم اسـبـاب سماور و قند و چايى كه با من بود برداشته جلو افتادم ، به قدر يك فرسخ از ايـن دو نـفر جلو افتادم ، به آبى رسيدم ، آفتاب صبح خوش مى آمد، در لب آب آتش كرده چايى گذاردم تا رفقا رسيدند. قورى و استكانها را تميز شسته كه در دم آفتاب براق و پـر آب و تـاب بـا آن دريـاى آب و هواى بهار فرحناك جشنى دلگشا و محفلى جانفزا محقق شد و طبع سرشار من به هيجان آمد و گفته شد:
يكى محفلى رشك پرويز شد
خور اندر فلك حسرت آميز شد
..............
اخلاق تبليغي
نصرت الله جمالي
فهرست
بخش اول : تاريخچه ي تبليغ
سنت هاي تبليغي قرآن
روش تبليغ پيامبر اسلام و ائمه اطهار
بخش دوم : تبليغ گفتاري
مطالب قابل طرح
بخش سوم : روش جذب مخاطبان
زمان فراگيري فرهنگ دين
بخش چهارم : شيوه ي ارائه ي منبر
آماده کردن بحث
بخش پنجم : مبلّغ و نظارت
زدودن بد بيني از مردم
توجه
دريافت کتاب
بهسازى تبليغات دينى
نويسنده : محمد حسينى شيرازى
فهرست
انگيزه نگارش اين رساله
مسجدها وحسينيه ها و نماز جماعت
سخنرانى و روضه خوانى
كتابخانه
برگزارى مجالس جشن
نشريات مفيد
جلسات مذهبى
دعا و زيارت
درس و تأليف و تشكيل هيئت ها
نمايشهاى اسلامى
فايده هاى ديگر
تجربيات من در منبر
توجه قلبى بسوى خدا
توجه دادن به سوى خدا
آماده ساختن مردم براى پذيرش ارشاد
ارشاد عملى
آگاهى از علوم اسلامى
آگاهى از حوادث و تازه هاى عصر
موضوعات و مطالب تازه
مجسم ساختن وقايع و مطالب
تجزيه و تحليل مطالب
رعايت تناسب در بحث
سطح معلومات شنوندگان
شناخت دردها و اولويت ها
آگاهى از موقعيت مجلس
آلت دست كلاشان نشود
شجاعت در تبليغ
اطلاع از روانشناسى
حسن مطلع، حسن ختام، خلاصه گوئى
مستمعين بسيار
منبر رفتن در ساعت مناسب
اختصار در منبر
قبول نكردن منبرهاى متعدد
همه جا سخن سربسته نگويند
منبر پاكيزه
رعايت حفظ الصحه
فصاحت و بلاغت
استاد ديدن
رعايت حركات بدن
سير تدريجى
عمل بر طبق گفتار
منبر تربيتى
رعايت عواطف مستمعين
مسؤليت در برابر وقت مستمعين
رعايت چند نكته لازم
در چند حالت نبايد منبر رفت
مطالعه و تفكر پيش از منبر
سخنان گوناگون
ميانه روى در معاشرت و آداب اجتماعى
شركت در درس فقه
واعظ بايد فروتن باشد
روح قناعت در واعظ
پی نوشت
دريافت کتاب
قرآن و تبليغ
(بررسى آيات و روايات در روش تبليغ دين)
نويسنده : حجة الاسلام و المسلمين حاج شيخ محسن قرائتى
فهرست
پيشگفتار
مقدّمه
هشدار يك امر غريزى است
تاريخ تبليغ
اهداف و محتواى تبليغ
دامنه تبليغ
ابزار تبليغ
تبليغ براساس آزادى
شناخت مخاطب
تبليغ و آگاهى لازم
تبليغ عملى
بخش اول : جايگاه تبليغ
تبليغ چيست ؟
بلاغ
انذار و تبشير
تخويف
هدايت و ارشاد
دعوت
امربه معروف ونهى از منكر
قلمرو و مراحل تبليغ
ضرورت تبليغ
پاداش تبليغ
تبليغ براى اتمام حجت
عنصر مكان در تبليغ
عنصر زمان در تبليغ
تفقّد در زمان فقر و گرفتارى
ابزار تبليغ
آداب قلم و سخن
1. شروع با نام خدا
2. متصل به وحى الهى
3. بر پايه حق
4. پاك و دلپسند
5. روشن و روشنگر
6. فارق حق و باطل
7. نيكو و شايسته
8. مستدلّ و منطقى
9. حساب شده و سنجيده
10. مايه رشد و كمال
11. بشارت و تشويق
12. جامع و متنوع
13. هشدار و موعظه
14. صريح و قاطع
15. مناسب با مقتضاى حال
16. تناسب سنّ و سخن
17. ساده و آسان
18. شيوا و رسا
19. نرم و آرام
20. مختصر و مفيد
21. هماهنگ و منظم
22. با آهنگ و حركات مناسب
1. آگاهى
2. ايمان به هدف
3. پيشگام
4. با اخلاص
5. عادل و بدور از حب و بغض
6. داراى سعه صدر و استقامت
7. اميدوار به وعده هاى الهى
8. اهل علم و عمل
9. قاطع و با شهامت
10. انتقادپذير
11. حامى محرومان
12. توكل به خدا
13. نرمخو ، مهربان و دلسوز
14. مردمى و درد آشنا
15. دورى از جناح ها و احزاب
16. خوش سابقه
17. با صداقت
18. منظم و وقت شناس
19. ساده زيست و بى تكلف
20. متواضع و باگذشت
21. تميز، خوشبو، آراسته ظاهر
1. يادآورى نعمت ها و رحمت هاى الهى
نعمت استقلال و آزادى
نعمت پيروزى بر دشمن
نعمت رزق و روزى
نعمت وحدت
نعمت رهبرى و هدايت
2. تحريك عواطف
3. سؤال كردن از مخاطب
4. بيان تاريخ و سرنوشت پيشينيان
5. تشويق و تهديد
6. تلقين
7. تشبيه و تمثيل
8. برهان ، جدل و مناظره
9. جنگ سرد
10. استفاده از هنر
11. قصه گويى
12. تداعى معانى
13. تعادل ميان دنيا و آخرت
14. شيوه مقايسه كردن
15. شيوه فرض مخالف
16. آماده سازى و ايجاد زمينه
17. معرفى الگوهاى خوب و بد
18. تداوم و تكرار
19. دعوت به مشتركات
20. القاء غير مستقيم
21. القاء تدريجى
22. پرسش و پاسخ
1. خودسازى و تبليغ عملى
2. تعليم و تربيت
3. تبليغ ولايت و رهبرى
4. مبارزه با طاغوت
5. مبارزه با خرافات
6. احترام به ديگران
7. برخورد مناسب با مخالفان
8. حضور در صحنه
9. آشنايى با علوم اسلامى و احكام شرعى
10. توجه به نسل نو
11. استمداد از خداوند
1. پرهيز از دنيا و برترى طلبى
2. پرهيز از سخن بدون علم و عمل
3. پرهيز از بدعت ، تحريف و التقاط
4. پرهيز از تحليل هاى غلط
5. پرهيز از غفلت
6. پرهيز از نپذيرفتن مسئوليت
7. پرهيز از مواضع تهمت
8. پرهيز از استبداد و تفرقه
دريافت کتاب
محمد1 پس از كارهاي روزانه كنار نهر جوي آبي خسته و افتاده نشسته بود. از سپيدهدم آن روز تا دم ظهر يكسره كار كرده بود. به پشت دراز كشيده بود و به ازدواج و آيندة خود ميانديشيد. چقدر علاقه داشت همة فرزندانش را خوب تربيت كند و آنها را جهت تحصيل علوم ديني و سربازي و خدمتگزاري امام زمان (ارواحنافداه)، به نجف اشرف بفرستد. خودش كه در اين باره به آرزويش نرسيده بود. در فراز و نشيب زندگي، درس و بحث طلبگي را نيمهتمام گذاشته و از نجف به «نيار»2 برگشته بود.
«عجب خيالاتي شدم، با اين فقر و فلاكت چه كسي عقلش را از دست داده تا به من دختر بدهد؟! خوب درست است كه خدا روزيرسان و گشايشبخش است، اما من بايد خيلي كار كنم. امسال شكر خدا، وضع زراعت و باغ و دام بد نبود، ولي...».
از فكر و خيال كه فارغ شد، زود از جا برخاست. ترسيد كه وقت نماز دير شده باشد. لب جوي نشست تا آبي به سر و صورت خستة خود بزند كه سيب سرخ و درشتي از دورترها نظرش را جلب كرد: ...عجب سيبي! ...چقدر هم درشت! ...چقدر قشنگ و زيبا!
سيب را كه گرفت، با شگفتي و خوشحالي نگاهش كرد. اول دلش نيامد بخورد. اما مدتها بود كه سيب نخورده بود. يك لحظه هوس شديدي نمود و در يك آن، شروع به خوردن كرد. سيب كه تمام شد، ناگهان فكر عجيبي در ذهنش لانه كرد و شروع به ملامت خود نمود:
«اي واي! اين چه كاري بود كردي محمد؟! اين بود نتيجة چندين سال طلبگيات؟! اي دل غافل!... خدايا ببخش!... خدا ميبخشد، ولي صاحب سيب چطور؟ امان از حقالناس!»
بيدرنگ وضويي ساخت و روي نياز به سوي كردگار بينياز آورد. پس از عروجي ربّاني در سجدهاي روحاني با تمام وجود از پروردگار هستي مدد طلبيد و بلافاصله داسش را برداشت و در امتداد جوي آب به سمت بالادشت به راه افتاد. ظهر كه شده بود، همه به ده برگشته بودند و سكوت وهمانگيزي همة دشت را دربرگرفته بود. گاه اين سكوت وهمانگيز را صداي ملايم شرشر آب جوي ميشكست.
چند فرسنگي كه راه رفت، به باغي رسيد. درختان بزرگ و كهن بيد، اطراف باغ را گرفته بودند. كمي آن طرفتر، درختان بلند و پر برگ تبريزي قد برافراشته بودند و در ميان آنها درختان سيب با انبوهي از سيبهاي سبز و سرخ و زرد خودنمايي ميكردند. صداي جيكجيك گنجشكان و نغمة ديگر پرندگان، صفاي ديگري به باغ داده بود. باغ از عطر يونجه و بوي دلانگيز گلها و علفهاي وحشي سرشار بود. اين همه، محمد را در خود فرو برد، اما پس از لختي درنگ به خود آمد و فرياد زد: كسي اينجا نيست؟... صاحب باغ كجاست؟
كمي دورتر، در زير درختان تبريزي، كلبة ساده و زيبايي ديده ميشد. محمد چندين بار ديگر كه صدا زد، پيرمردي از داخل كلبه بيرون آمد و جواب داد: «بفرماييد برادر! تعارف نكنيد! بفرماييد سيب ميل كنيد!»
و آنگاه خوشآمدگويان به طرف محمد آمد. محمد در حالي كه از خجالت و شرم سر به زير انداخته بود، سلام كرد و گفت:
ـ اين باغ مال شماست پدر جان؟!
ـ اين حرفها چيه؟ بفرماييد ميل كنيد... مال بندگان خداست... مال خودتان!
ـ ممنون پدر!... عرضي داشتم.
پيرمرد در حالي كه لبخند ميزد، با تعجب گفت:
ـ امر بفرماييد برادر! من در خدمتم.
ـ اگرچه شما بزرگوارتر و مهربانتر از اين حرفها هستيد، اما براي اطمينانخاطر خدمتتان عرض ميكنم، اين بندة گناهكار خدا اهل ده پايين هستم. ميشناسيد، «نيار»؟
ـ بله، بله...
ـ كنار جوي نشسته بودم كه سيبي آمد. گرفتم و خوردم. ولي متوجه شدم كه بياجازه، آن سيب را خوردهام. به احتمال قوي آن سيب از درختان شما بوده است، ميخواستم آن سيب را بر ما حلال كنيد پدر جان!
پيرمرد تعجبكنان خنديد و آخر سر گفت:
ـ كه اين طور... سيبي افتاده تو آب و آمده و شما آن را خوردهايد؟!
و يك لحظه قيافهاش را تغيير داد و با درشتي گفت:
ـ نه،... امكان ندارد... اگر ميآمدي همة اين باغ را با خاك يكسان ميكردي، چيزي نميگفتم... اما من هم مثل خودت به اينجور چيزها خيلي حساسم!... كسي بدون اجازه مال مرا بخورد، تا قيام قيامت حلالش نميكنم... عرضم را توانستم خدمتتان برسانم حضرت آقا؟!... بفرماييد!!
چهرة محمد به زردي گراييد و چنان ترس و لرزي وجودش را فراگرفت كه انگار بيدي در تهاجم باد به رعشه افتاده است. به التماس افتاد و هرچه درهم و ديناري در جيب داشت، بيرون آورد و با گريه و زاري گفت:
ـ تو را به خدا پدر جان، اين دينارها را بگير و مرا حلال كن! تو را به خدا من تحمل عذاب خدا را ندارم!... مرا حلال كن پدر جان!
و بعد گريهاش امان نداد. مدتي كه گريست، پيرمرد دستش را گرفت، آرامَش كرد و گفت:
ـ حالا كه اينقدر از عذاب الهي ميترسي، به يك شرط تو را ميبخشم!
ـ چه شرطي پدر جان؟ به خدا هر شرطي باشد، قبول ميكنم.
ـ شرط من خيلي سخت است. درست گوشهايت را باز كن و بشنو و با دقت فكر كن ببين اين شرط سختتر است يا عذاب خدا...
ـ مسلّم عذاب خدا سختتر است، شرط تو را به هر سختي هم كه باشد، قبول ميكنم.
ـ ...و اما شرط من: دختري دارم كور و شل و كر، بايد او را به همسري قبول كني!!
به راستي كه شرط سختي بود. محمد مدتي در فكر فرو رفت و يادش افتاد كه چقدر آرزوي ازدواج كرده بود و به چه دختران زيبارويي انديشيده بود. ...و اينك تمام آرزوهايش بر باد رفته بود. آهي سوزان از نهادش برخاست و گفت:
ـ قبول ميكنم.
ـ البته خيالت هم راحت باشد كه همراه دخترم ثروت خوبي هم برايت ميدهم... ولي چه كار كنم دخترم سالهاي سال از وقت ازدواجش گذشته و كسي نيست بيايد سراغش... بيچاره پير شده... چه كارش كنم جوان؟!... حالا بايد تا آخر عمرم براي خدا سجدة شكر كنم كه مثل تويي را براي دخترم رساند. و بعد قهقههاي كرد و به طرف كلبه به راه افتاد.
نگاه تأسفبار محمد براي لحظات مديدي دنبال پيرمرد خشكيد. چارهاي نداشت.
مراسم عقد و عروسي فاصله چنداني با هم نداشتند. خطبة عقد همان روزهاي اول خوانده شده بود و تا شب عروسي برسد، محمد بارها از خدا طلب مرگ كرده بود. اما مرگ و ميري در كار نبود... بايد ميماند و مزه مال مردمخوري را ميچشيد!
عروس را كه آوردند، دل او مثل سير و سركه ميجوشيد. اضطراب تلخي به دلش چنگ ميانداخت و نفس را در سينهاش حبس و فكرش را در دريايي پرتلاطم غرق ميساخت:
ـ خدايا چه كاري بود من كردم؟ اين چه بلايي بود به سرم آمد؟! اي كاش به سوي اين باغ نيامده بودم! بهتر نبود ميگريختم! ...نه، نه! بايد بمانم!
در اين فكرها بود كه ناگاه محمد را صدا زدند:
ـ عروس خانم منتظر شماست!
پاهايش به لرزه افتاد. عرق سرد و سنگيني همة بدنش را پوشانده بود. تا به اتاق برسد، هزار بار مرد و زنده شد. چنان در اضطراب و اندوه بود كه متوجه همراهان عروس هم نشد.
در را كه باز كرد، صداي نازنين دختري را شنيد كه به او سلام گفت. صداي دختر هيچ شباهتي به صداي لالها و كورها و شلها نداشت.
ـ نه، نه، تو كه لال بودي دختر؟!
دختر لبخندي زد و نقاب از چهره كنار زد:
ـ ببين! لال نيستم! كر هم نيستم! شل هم نيستم!
بلند شد و چند قدمي راه رفت، تا خيال محمد از همه چيز راحت باشد. محمد كه مدهوش و مسحور زيبايي دختر شده بود، بيمهابا فرياد كشيد:
ـ تو زن من نيستي!... زن من كجاست؟!... زن من...
و فرياد زنان از خانه بيرون آمد. زنان و مرداني كه خسته و كوفته از كار روزانه آنك در خانههاي اطراف خود را به بستر آرامش انداخته بودند، با صداي محمد جملگي از جا جستند و خانة تازهداماد را در ميان گرفتند.
ـ اين زن من نيست... زن من كجاست؟! چرا مرا دست انداختهايد؟!
چند مرد تنومند، بازوان پرقدرت محمد را گرفتند و او را ساكت كردند. پدرزن محمد كه ميهمان خانة همجوار بود، جمع را شكافت و جلو آمد. لبخندزنان صورت محمد را بوسيد و طوري كه همه بشنوند، بلند گفت:
ـ بله آقا محمد! عاقبت پارسايي و پرهيزكاري همين است... آن دختر زيبارو زن توست. هيچ شكي هم نكن! اگر گفتم كور است، مرادم آن بود كه هرگز به نامحرم نگاه نكرده است و اگر گفتم شل است، يعني با دست و پايش گناه نكرده است و اگر گفتم كر است، چون غيبت كسي را نشنيده است... .
ـ چه ميگويي پدر جان؟!... خوابم يا بيدار؟!...
ـ آري محمد، دختر من در نهايت عفت بود و من او را لايق چون تو مردي ديدم... .
هلهله و شادي به ناگاه از همه برخاست و در سكوت شب تا دورترها رفت. محمد در حالي كه عرق شرم را از پيشانياش پاك ميكرد، دوباره روانة حجرة زفاف شد و از اينكه صاحب چنين زن و صاحب چنين فاميلي شده است، بينهايت شكر و سپاس فرستاد.
...و اينك صداي پاي كودكي از آن خانه شنيده ميشد؛ صداي پاي بهار. آري، از چنان مادر و چنين پدري، پسري چون احمد مقدس اردبيلي به ارمغان ميآيد كه از مفاخر بزرگ شیعه و عرفای به نامی هستند که توصيفش محتاج كتاب ديگري است. 3
-------------
پی نوشت ها:
1. پدر مرحوم مقدس اردبيلي.
2. «نيار» نام روستايي در سه كيلومتري اردبيل است كه اكنون به اردبيل متصل شده است. اين روستا ولادتگاه مقدس اردبيلي بوده است.
3. ر.ك: قنبري، حيدرعلي، داستانهاي شگفتانگيز از تربيت فرزند، ص46ـ52؛ به نقل از آينة اخلاص، ص18.
منبع : خانواده وتربیت مهدوی،ص257،آقاتهرانی وحیدری کاشانی
علامه جعفری در آغوش امام علی (علیه السلام)
متفكر و فيلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقي جعفري; در تابستان 1376 خاطرهاي تكاندهنده و الهامبخش نقل فرمود كه براي تمامي مشتاقان سعادت و رستگاري آموزنده و مفيد فايده است.
متفكر و فيلسوف بزرگ، حضرت علامه محمدتقي جعفري; در تابستان 1376 در جمع تعدادي از انديشمندان دربارة مهمترين عامل موفقيت خويش در تحصيل علم و ترويج معارف نوراني اسلام و موفقيتي كه در شرح و تفسير نهج البلاغه كسب نموده است، خاطرهاي تكاندهنده و الهامبخش نقل فرمود كه براي تمامي مشتاقان سعادت و رستگاري آموزنده و مفيد فايده است:
اينجانب توفيقي را كه در زمينة تحصيل علوم و ترويج مباني ديني كسب كردهام، از توجّه ويژه مولاي متقيان عليبنابيطالب (علیه السلام) نسبت به خودم دارم.
در سالهاي جواني و اقامت در نجف اشرف در يك شب گرم تابستان به دليل گرماي بيش از اندازه و سختي اقامت در حجره، دعوت مؤمني را جهت پيوستن به جمع دوستاني كه در خانه آن شخص گرد آمده بودند، پذيرفتم. در آن جلسه، شخصي كه به طنزگويی، مزّاحي و نشاطبخشي در محفل دوستان معروف بود، طبق معمول به شوخي و بذلهگويي پرداخت و اعلام داشت: من عكس زيبايِ «زن شايسته» يكي از كشورهاي اروپايي را كه در روزنامه ها چاپ شده را با خود آوردهام تا دوستان حاضر در جلسه ببينند و قضاوت كنند. آن شخص از دوستان جلسه درخواست كرد بدون تظاهر به دينداري و تقدس، هر كس پس از مشاهده عكس با صراحت و بدون تعارف بگويد که بين يك لحظه ملاقات و ديدار با اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) به طور حضوري و يك عمر ازدواج و زندگي با صاحب اين عكس، كدام يك را برميگزيند؟
عكس آن زن را به نوبت به افراد نشان ميداد و افراد هم هر كدام به فراخور برداشت و سليقة خود از عكس نظري ميدادند. معمولاً افراد بيننده اظهار ميداشتند حضرت امير (علیه السلام) را كه انشاءالله در لحظة مرگ و عالم برزخ از نزديك ميبينيم؛ اما در اين دنيا، زندگي با اين زن مفيد است!
من پنجمين نفر بودم. وقتي خواست عكس را به من نشان بدهد، طوفاني در قلبم به وجود آمد. بر خود لرزيدم و پيش خود گفتم چه آزمون حساس و بزرگي است! آيا به راستي سزاوار است لحظهاي ديدار با عليبنابيطالب (علیه السلام)، آن بزرگ مرد الهي را با شهوات مبادله كنيم؟! بدون اينكه عكس را ببينم، از جا برخاستم و جلسه را ترك كردم. هرچند مورد اعتراض حاضران واقع شدم، اما اعتنايي نكردم و خود را با ناراحتي به حجره رساندم. در حجره را باز كردم، اما به دليل نامناسب بودن هوا داخل نشدم. روي پله نشستم، در حالي كه سرم را به ديوار تكيه داده بودم، به خواب رفتم.
ناگهان خود را در سالني نسبتاً بزرگ يافتم كه تعدادي از علماي گذشته حضور داشتند و در صدر جلسه تختي قرار داشت و حضرت مولا عليبنابيطالب (سلام الله علیه) روي آن تخت نشسته بودند. قنبر غلام حضرت و مالكاشتر و... نيز همراه آن حضرت بودند. حضرت امير مرا مورد خطاب قرار داد و به نام به محضر خود فرا خواندند. با شوق وصف ناپذيري از جا برخاستم. لحظهاي خود را در آغوش آن حضرت ديدم. آن حضرت مرا مورد لطف و محبت قرار دادند. من نيز امام را با همان خصوصياتي كه در روايات خوانده بودم، ديدم و لذت بردم.
در همين حال بيدار شدم و متوجّه شدم از لحظه نشستن در كنار در حجره تا ملاقات و بيدار شدن چيزي حدود هشت دقيقه طول كشيده است. با حالتي وصفناپذير خود را به جلسة آقايان رساندم و ديدم همه سرگرم همان عكس هستند. به آنان گفتم من نتيجة انتخابم را گرفتم. از آن لحظه به بعد، اين موفقيتها در زندگي علمي نصيبم گشت.
-----------------
1. رهتوشه راهيان نور، ويژة ماه مبارك رمضان 1419ق، ج2، ص114.
منبع : خانواده و تربیت مهدوی،ص375،آقاتهرانی وحیدری کاشانی
[=HJAVAD]مرام لوتی گری( نمک و خیانت)
[=HJAVAD]از جمله کرامات مرحوم مجلسی[=Kustom Kar][1] داستان نمک و خیانت است،
[=HJAVAD]روزی یکی از دوستان مرحوم مجلسی که خیلی به وی ارادت داشت، از همسایه خود و جمع همراه او شکایت کرد و گفت: در همسایگی ما همسایه ای است که از شب تا صبح به همراه جمعی، فساق به لهو و لعب و شراب خوردن میپردازد، شما می توانید برای من چاره ای بیندیشید، ملا محمد تقی به او گفت: امشب همسایه خود و همراهانش را برای صرف شام دعوت کن، من نیز خواهم آمد، دوست ملا محمد تقی بدون کوچکترین اعتراضی قبول کرد و به سراغ آنان رفت، رییس ضمن قبول دعوت با خوشحالی گفت: چه شده است که به طایفه ما ملحق شدهای؟ میزبان بدون اظهار نظر به خانه برگشت و اسباب شام را فراهم ساخت و چون شب فرا رسید، علامه زودتر از مهمانها به خانه همسایه اش رفت و در آنجا نشست، چون مهمانان وارد خانه شدند و چشمشان به ملا محمد تقی افتاد، متعجب شدند.
[=HJAVAD]رییس آنان که حضور یک فرد روحانی را مانع عیش و نوش دانست، در صدد برآمد که با حیلهای او را از میدان به در کند، از این رو به ملا محمد تقی گفت: شیوهای که شما در دست دارید، بهتر است یا کاری که ما آنان را در پیش گرفته ایم، ملا محمد تقی با لحنی ملایم و آرام گفت: هر کدام شیوه کار خود را بیان و بعد قضاوت میکنیم که کدام بهتر است، رییس گروه که از برخورد مؤدبانه این روحانی در شگفت مانده بود، گفت: این سخن نیکویی است. سپس ادامه داد: یکی از اوصاف ما این است که وقتی نمک کسی را خوردیم، دیگر به او خیانت نمی کنیم، ملا محمد تقی فرصت را غنیمت شمرد و گفت: من این مطلب را که شما گفتید قبول ندارم. اما سر دسته آنان در حالی که قیافه حق به جانبی را به خود گرفته بود، گفت: این از اصول طایفه ماست.
[=HJAVAD]ملا محمد تقی نگاهی به آنان کرد و سپس با نفس مسیحایی خود فرمود: آیا شما تا به حال نمک خدا را خوردهاید؟! این سخن ملا محمد تقی همانند آب سردی بر آتش طغیان و غرور آنان فرو ریخت، سکوت سراسر مجلس را فرا گرفت، رنگ خجالت بر سیمایشان نشست، زیر چشم به هم نگاهی کردند و بدون اینکه سخنی بگویند خانه را ترک کردند، صاحبخانه که شاهد این صحنه بود، دلهره سراسر وجودش را فرا گرفت، نزد ملا محمد تقی آمد و گفت: اینکه بدتر شد، ملا محمد تقی مجلسی گفت: صبر کن تا ببینیم بعدها چه میشود، صبح روز بعد درب خانه ملا محمد تقی به صدا در آمد، وقتی که در خانه را گشود، رییس آن گروه را دید که پشت در خانه ایستاده است، رئیس زودتر از ملا محمد تقی سلام کرد و گفت: دیشب سخن شما مرا به فکر وا داشت، اینک غسل کرده و توبه کردهام و آمدهام تا شما مسائل دینی را به من بیاموزید، لبخند رضایت بر لبان محمد تقی نشست و با روی گشاده او را به خانه خود دعوت و از او پذیرایی کرد[=Kustom Kar][=Calibri].
[=Calibri][1] . به گزارش فارس، فقیه و محدث برجسته علامه ملا محمدتقی مجلسی در سال ۱۰۰۳ هجری قمری در اصفهان به دنیا آمد. پدرش ملا علی مجلسی فاضلی دانش دوست بود و خود از راویان احادیث اهل بیت علیهمالسلام به شمار میآمد. علامه ملا محمدتقی مجلسی در یازدهم شعبان سال ۱۰۷۰ هجری قمری در اصفهان از دنیا رفت و بدن مطهرش در همین شهر و در مسجد جامع به خاک سپرده شد. فرزند او «محمد باقر» کتاب گرانسنگ بحارالانوار را در ۱۰۷ جلد تدوین کرد که بعدها با اضافه شدن فهرست به ۱۱۰ جلد افزایش یافت.
رحلت پیامبر مهربانی
و شهادت غریبانه کریم اهل بیت و عالم اهل بیت را تسلیت عرض می کنم.
سلام
عزاداری ها قبول
ایام حزن رفت و نسیم شادی وزید
فرمودند در شادی ما شاد باشید و در حرن ما محزون.
ربیع الاول
یعنی بهار اول
خب خرمی و شادی معنوی بر همگی مبارک
شادی بدون خنده بر لبان مؤمنان معنا نداره درسته؟
خب ای خوبان
ای پاکان بخندید که
خداوند رحمان فرمودند من زیبایی ها را در دنیا و آخرت برای مؤمنان آفریدم.
اصل بر شادی بودن است
اجازه بدهید
یه لطیفه ریزه میزه بگم
یه بچه آخوند زیرک و شیطون
به باباش گفت بابا من اگر قرآن حفظ کنم آیه ای 200 تومان(نه ببخشید 500 تومان می دهید تورم را باید حساب کرد) به من می دهید؟
باباش که خوشش اومده بود با ذوق گفت: حتما.
او هم رفت سوره الرحمن را حفظ کرد که آیه بای آلاء ربکما تکذبان بیش از 30 بار تکرار می شود.
مولی علی فرمودند: المؤمن کیّسُ الفَطِن
مؤمن زیرک و باهوش است.
بله درسته بچه مؤمن هم زیرک باهوش است.
یادآوری
همه سبک هاي شوخ طبعي مشکل را حل نمي کنند.
1- پر خاشگرانه (مسخره کردن ديگران )
2- خود شکنانه (دلقک بازي براي خنديدن ديگران )
این دو اوضاع را بدتر مي کنند
یانعم الرفیق!
رستم به حوزه مي آيد:ok:
جناب رستم بعد از اون همه ماجراهاي جورواجوراز آخرش سرش به سنگ خورده و مي خواهد
بيايد به حوزه وطلبه بشود.
اما در روايت چنين امده است كه:
اندر احوال رستم است كه بعد از نبرد با ديو سپيد وغلبه بر هفت خوان قصد آمدن به حوزه نموده
ودل از دنيا شسته وبه آخرت بسته.
ناچاربراي كسب اطلاع از راه ورسم طلبه شدن وشرايط پذيرش به مدرسه علميه اي راهي مي شود.
آري رستم سوار بر اسب گرز به دست وكمان به دوش وارد مدرسه مي گردد در بدو ورود به توردژبان دم در مي خورد.
دژبان:آهاي پسرجان اسبت را(موتورت را) بيرون بذاربعد بيا تو.اگر هم سر راه بذاريش پنچرش مي كنم ها!!
رستم امر دژبان امتثال نمود واسب(موتور)به ميخ بست .قامت راست كرد و وارد به حيات مدرسه گشت.
ادامه دارد...
سراغ پادشاه مدرسه گرفت وي را درپايگاه آموزش يافت. برشاه درودي فرستاد و بانگ برداشت:
رستم : منم رستم ان پهلوان سپهر به زير آور ماه گردون ومهر
پادشاه : با خونسردي نگاهي به رستم كرد و گفت خوب فهميديم كه اسمت رستمه بگو عزيزم چه كار داري؟
رستم : از امروز مي خواهم كه طالب شوم به درس وبه هر بحث غالب شوم
شاه نگاهي به قيافه نخراشيده ونتراشيده و سبيل هاي از بنا گوش در رفته رستم انداخت و
گفت پسرم با اين وضع كه نمي توان طلبه شد برو موهايت را اصلاح كن وبعد بيا نوبت
مصاحبه بگير تا ببينم چه مي شود
رستم به ناچار امتثال امر نمود و سر به تيغ مصلح نهاد و بار دگر به مدرسه پاي نهاد
ولي اين بار از هراس دژبان اسب را بيرون پارك كرد و با چالاكي به حياط مدرسه جهيد وارد دفتر شد
رستم : ببين شاه فرخ كه آماده ام زهر قيد وموي سر آزاده ام
سرم تاس وريشم تميز وسبيل شد اصلاح رستم از اين دسته بيل
دگر رستم پهلوان نيستم دراين بحر مواج من كيستم
شاه : خوب حالا بنشين چند تا سوال ازت بپرسم .اول اينكه بگو هدف نهايي شما از ورود به عرصه دين پژوهي و معرفت كاوي چيست و ذي طلبگي رو تبيين كن.
رستم كه در نبرد با ديو سفيد واسفنديار رو سفيد وفاتح ميدان بود حال سر افكنده و رو سياه چندين بار سر خود خاراند وچون گربه اي كه گيجي گرفته با لكنت جواب داد :
البته ذيق طلبگي نيكوست وليك قالي دستي افضل بود
وخلاصه كلام به هر ضرب و زوري رستم در مدرسه پذيرفته شد و رخت پهلواني از تن كند و لباس طلبگي به تن نمود .
دل به دريا زد وجان به رحمان سپرد .
چند ماه بيشتر از سال تحصيلي نمي گذرد و هنوز امتحانات تثبيتي شروع نشده ليكن رستم
بيچاره ما كانه ني قلياني شده كه نه تنها ديگر شير افكن و پيل شكن نمي باشد بله نحيف و لاغر و ضعيف شده است .
وچنان جور صرف ونحو كشد كه جور كيكاووس نكشيد وآن سان سيلي حوادث چِشَد كه حتي
يانگوم وافسر مينجانگو نچشيدند .
با سلام
کتاب قوانین شوخی و شادی
کتاب قوانین شوخی و شادی
کتاب قوانین شوخی و شادی
شوخی؛ بازی فوتبال
بله همین و بس همین چندتا حدود را بدانیم کافی است که از بازی و شوخی حال ببریم و لذت. خدا همین را می خواد بکن بکن های خدا (فرصت ها و فرجه ها) در جمع از نکن نکن هایش(امر و نهی ها) زیادتر است. در احکام شوخی چندتا نکن نکن مطرح شده و به ما گفته شده حالا بروید میدان بازی و شوخی حلال.
از تجاوز يك روحاني ايراني به طلبه افغان تا بدبختيهاي مهاجران افغاني در ايران/ غربي ها براي تخريب رابطه مردم ايران و افغانستان چه ميكنند؟
گروه فرهنگي: استقبال رسانههاي غربي از انتشار دو رمان با موضوع رابطه مردم ايران و افغانستان در چند ماه اخير نشان ميدهد كه ايجاد و تشديد شكاف بين مردم اين دو كشور چيزي است كه در دل غربيها قند آب ميكند.
به گزارش رجانيوز، حمايت كشورهاي غربي از هنرمندان همسو با خود چيز غريبي نيست. اين حمايت شامل حال هنرمندان كشورهاي ديگر هم ميشود و به صورت خاص در حوزه ادبيات شاهد مثالهاي فراواني وجود دارد. ميتوان خيلي از نويسندگان با مليتهاي مختلف را نام برد كه حمايتهاي رسانهاي كوچكترين كاري است كه غربيها از آنها بعمل ميآورند.
در كشورهاي ژاپن، هند، بنگلادش، افغانستان و... ميتوان نويسندگاني را مشاهده كرد كه بخاطر همسويي محتوايي آثارشان با فرهنگ و سبك زندگي غربي مورد حمايت قرار گرفته و از آنها چهرهاي كاربلد و حرفهاي ساخته ميشود. در واقع همزباني و هموطن بودن آنها با مردم كشور خود باعث ميشود تا بيشتر از هنرمندان غربي بتوانند فرهنگ مورد نظر غربيها را در كشورهاي مختلف ترويج دهند.
موراكامي، نويسنده ژاپني از دستان شيمون پرز جايزه ادبي رژيم صهيونيستي را دريافت كرد
خالد حسيني افغان نمونه بارز اين امر است. خود او يكبار اعتراف كرده بود كه وقتي براي امضا كردن اثرش و تحويل آن به مخاطبان مراسمي در نظر گرفته شده بود، استقبال خيلي سردي صورت گرفت و تعداد خيلي محدودي براي امضا گرفتن از او به آن مراسم آمدند. اما حمايتهاي رسانهاي از اين نويسنده موجب شد كه به يكباره همان كتاب به يكي از پرفروشهاي جهان تبديل شده و در بيش از 48 كشور جهان منتشر شود. علاوه بر اين، تبديل اين نويسنده به يك هنرمند تراز جهاني براي مردم افغانستان از ديگر اتفاقاتي بود كه افتاد.
خالد حسني، نويسنده افغانستاني در كنار جرج و لورا بوش
استفاده رسانهها و مجامع فرهنگي غربي از اين امتياز همزباني هنرمندان، چيزي است كه به طرق اولي بين ايران و افغانستان موجود است اما متاسفانه چندان به آن توجه نميشود. يعني كاري كه ساير كشورها براي ترويج تفكرات خود بايد با كلي هزينه انجام دهند، ما ايرانيها خيلي راحتتر ميتوانيم انجام دهيم.
همسايگي ايران با افغانستان و مشتركات فراوان مذهبي، تاريخي و فرهنگي و پيوندهاي مختلف انساني ميان دو ملت باعث ميشود تا نسبت به حوادث فرهنگي مرتبط با دو ملت حساس باشيم. تلاش اشغالگران براي رواج فرهنگ مورد نظر خود در افغانستان هميشه با تلاش آنها براي جدا كردن دو ملت ايران و افغانستان همراه بوده است.
در همين چند ماه اخير دو رمان با موضوع ايران و افغانستان منتشر شدهاند كه اگرچه امور مهمي چون دين و مذهب مردم افغانستان را هدف گرفتهاند اما از خراب كردن رابطه دو ملت ايران و افغان غافل نبودهاند.
يكي از اين رمانها درباره جواني افغان است كه براي تحصيل علوم ديني وارد ايران ميشود ولي بعد از تجاوز استادش به او، و پس از اتفاقات مختلف به كشورش باز ميگردد. علاقه او به خواهر رضاعياش و سرانجام تكفير شدن بخاطر انجام ارتباط نامشروع در شب دهم محرم از ديگر اتفاقات اين رمان است. نويسنده اين اثر كسي است كه طي سالهاي اخير مشغول فعاليت در سازمانهاي بينالمللي حاضر در افغانستان بوده است.
رماني ديگر هم توسط يك ايرانيالاصل سوئدي درباره مشكلات مهاجران افعاني در ايران نوشته شده است كه نهايتا ديد خواننده ايران و افغاني را نسبت به آن يكي كشور منفي ميكند.
پرداختن رسانههاي غربي(خاصه آنها كه بخش فارسي هم دارند) به اين دو اثر نشان ميدهد تاثيرات منفي اين آثار بر روي رابطه دو ملت چقدر باب ميل آنهاست و تا كجا ميتواند اهداف آنها را برآورده كند.
اين اتفاق در حالي صورت ميگيرد كه نزديكي زبان ايرانيها و افغانها ميتواند به راحتي موجب تبادل فرهنگي دو كشور شود. ما براي استفاده از محصولات فرهنگي يكديگر و يا برگزاري مراسمات مختلف نياز به خيلي از اقدامات از جمله ترجمه آثار نداريم. همچنين نزديكي فرهنگي و ديني دو كشور نيز موجب ميشود تا بهانههاي مختلفي براي اين تبادل فرهنگي در اختيار باشد.
البته سازمانها و دستگاههاي گوناگوني(چون سازمان فرهنگ و ارتباطات) براي تسهيل و انجام اين تبادل وجود دارند؛ اما فارغ از ميزان كارايي آنها و همچنين ميزان اثرگذاري فعاليتهايشان بايد به نكته ديگري هم توجه داشت.
خيلي از اقداماتي كه اين دستگاهها انجام ميدهند در واقع نمونه ترجمه شده نهادهاي فرهنگي غربي است. برگزاري همايش و سمينار، راهاندازي رسانههاي مختلف و... همان كاري است كه نهادهاي غربي هم انجام ميدهند. يعني حتي اگر ما از نظر امكانات مالي و مادي و ساير اقتضائات اين امور، بتوانيم با آن نهادها رقابت كنيم، باز هم از مزيت اصلي خود غافل شدهايم.
باز كردن راه ارتباط فرهنگي ميان دو ملت و تسهيل ارتباط نخبگان متعهد و فرهيخته دو كشور آن چيزي است كه مزيت ما است و غربيها از آن بي بهرهاند. فيلم، سريال، نشريات و كتابهاي ايراني ميتوانند در بازار فرهنگي افغانستان بدون نياز به ترجمه و... عرضه شده و با وجه به دغدغههاي مشترك و علاقهمنديهاي يكسان دو ملت مورد استقبال واقع شوند. كاري كه مسئولان فرهنگي بايد انجام دهند برداشتن موانع اين حضور است.
نوع نگاه مردم اين دو كشور به يكديگر و احساسي كه آنها نسبت به هم خواهند داشت تعيين كننده خيلي از معادلات آتي منطقه خواهد بود. بنابراين به نظر ميرسد كه بايد از تمام ظرفيتها براي بهبود اين نگاه و احساس استفاده شود.
دو رماني كه در بالا ذكرشان رفت، نمونه كوچكي است از تلاش بدخواهان براي ايجاد شكاف بين مردم ايران و افغانستان، و اين چيزي است كه بايد توسط مديران فرهنگي ايراني مورد توجه قرار گرفته و براي مقابله با آن تلاش شود.
رجا نیوز - کد خبر:148610 .
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
خاطرات لوتی با آقا سید
[="Times New Roman"]
عجب تخيل مريضي !
مثل اينكه قابله جناب بختياري فرويد بوده !
سلام عليكم
خالد حسني چقدر خجالتي بنده خدا .
خجالت نكش . ازت دارن كولي ميگيرن باز هم خجالت ميكشي ؟
فكر كرديم حداقل لورا سوارت شد خجالتت ريخت
:Esteghfar:
بگذريم
مشكلي كه هست مردم افغانستان آدمهايي نيستند كه با دنياي فريب كاري و دغل زياد آشنا باشند و بقولي همانگونه كه اكثرا زندگي فقيرانه و ساده اي دارند
ساده انگاري و نيكو انگاري درباره ديگران را هم در دلشان دارند.
وقتي رماني منتشر ميشود كه نويسنده اش افغاني است كه با لورا و بوش عكس انداخته و حتما با تبليغات گسترده اي در افغانستان منتشر شده ميتواند تاثير زيادي بر افكار عمومي بگذارد.
از همين جا آرزو ميكنم روزي برسد كه نويسنده اي قلمش را نفروشد كه قلم فروشي بدتر از ... فروشي است.
( ببخشيد )
:Gol:
سلام
يعني چي؟
من كتاب بادبادك باز رو كامل خوندم، اصلا اين موضوعات داخلش بيان نشده، حتي اسمي هم از ايران برده نشده، داستان مردي هست كه به امريكا سفر كرده و برميگرده به كشور خودش افغانستان و خاطرات گذشته ش رو بيان مي كنه.
الان دقيقا مسئله كجاست؟
حالا چون اين نويسنده كنار جرج بوش ايستاده مشكل هست؟
[="tahoma"]جناب فاتح
اين رماني كه قسمتي از اون درج شده مربوط به بادبادك باز نيست.
دوستان من نمي خواهم از نويسنده طرفداري كنم اما اين هم رسمش نيستا![/]
سلام عليكم
جناب زمستان گرامي
عميقا طالب اين هستم و هستيم كه همه اين مطالب صحت نداشته باشد.
و يك عكسي گرفته شده بواسطه ادبيات قدرتمند نويسنده
هرچند كه جايزه هاي مشهور بين المللي از صلح نوبل گرفته تا نويسنده سال انجمن ادب سلطنتي انگلستان
بنا بر معيارهائي انتخاب ميشوند كه حتي خود برگزار كنندگانش هم نميتوانند منكر آن شوند.
مدتهاست عزيز برادر كه عموما نويسنده گاني مورد توجه رسانه ها و شخصيتهاي سياسي قرار ميگيرند كه بغير از قلم و انديشه قوي - قوتي به نظام سلطه برسانند
اين را كه منكر نميتوان شد .
حال اگر
اشتباه صورت گرفته شما تصحيحش كنيد و ما هم اميدواريم كه چنين باشد.
موفق و منصور باشيد.
سلام
این مشاجرات ما دقیقا همون چیزی است که دشمن می خواد
در کلیت این که دشمن پدر سوخته است و برای ما و اجداد نوه های ما :Nishkhand:برنامه دارند حرفی نیست.
به هر حال بیدار باشیم
دشمن از این کارها زیاد می کنه
آقای قرائتی می گفتند در زمان حیات امام جایی گفتم حضرت امام فرمودند....
یک نفر سفت و سخت گفت نه این حرف امام نیست
گفتم تسلیم اگر امام نگفته بعدا می گویند چون حرف خوبیه.
این رمان نه رمان دیگه
این فیلم نه فیلم دیگه
به هرحال
برنامه دارند
یه نفر تهاجم فرهنگی را انکار می کرد
گفتم: داستان همون فردی است که رفته بود جنگل می گفت این قدر درخت بود که جنگل را ندیدیم
البته شما همه بزرگوارید و اشراف دارید به سیاست دشمن.
یا حق
[=B Mitra]انواع شوخی و خنده
[=Calibri][=Calibri]1. [=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده زورکی: از بی رغبتی و برای دلخوش کردن طرف مقابل است.
[=Calibri][=Calibri]2. [=B Mitra]شوخی و خنده ریزکی: شوخی نقلی و جمع و جور که به موقع بیان شود کوتاه و مختصر و به جاست.
[=Calibri][=Calibri]3. [=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده فشارکی: خندهای است که برای کنترلش زحمت زیادی باید بکشیم آن هم معلوم نیست بتوانیم مهارش کنیم.
[=Calibri][=Calibri]4. [=B Mitra]شوخی و خنده خرکی: خنده ای است که در پی شوخی خرکی ایجاد میشود. در تقسمی دیگر شوخی است که برای فریب و خر کردن دیگران از آن استفاده میشود.[=B Mitra]به همین دلیل هشدار داده اند که اگر یه خر تو را بوس کنه بهتره از اینه که یه بوس تو را خر.[=B Mitra]
[=Calibri][=Calibri]5. [=B Mitra]شوخی [=B Mitra]و خنده دروغکی: در پی شوخی دروغکی میآید.
[=Calibri][=Calibri]6. [=B Mitra]شوخی و خنده[=B Mitra] سُرخکی: شوخی ای که فرد با شنیدن یا گفتنش مانند لبو از شرم سرخ میشود .
[=Calibri][=Calibri]7. [=B Mitra]شوخی و خنده بمبکی: خنده و شوخیای که قابل کنترل نیست و مثل بمب منفجر میشود.
[=Calibri][=Calibri]8. [=B Mitra]شوخی و خنده شُلکی: این شوخی از افراد شل صادر میشود.
[=Calibri][=Calibri]9. [=B Mitra]شوخی و خنده سفتگی: شوخی ای که از افراد جدی و باوقار ساطع میشود.
[=Calibri][=Calibri]10.[=B Mitra]شوخی و خنده الکی: شوخی ای که از افراد الکی خوش بروز پیدا میکند.
[=Calibri][=Calibri]11.[=B Mitra]شوخی و خنده دلقکی: این نوع از افراد دلقک میجوشد. افرادی که خود را تخریب و لجن مال می کنن تا دیگران بخندند.
[=Calibri][=Calibri]12.[=B Mitra]شوخی و خنده پولکی: این نوع شوخی از افرادی ظاهر میشود که پول را میگیرند تا دیگران را بخنداند و نیز از افرادی که پول میگیرند برای گرمی مجلس الکی بخندند.
[=Calibri][=Calibri]13.[=B Mitra]شوخی و خنده بنگکی: خنده و شوخیمخصوص افراد بنگی و حشیشی.
[=Calibri][=Calibri]14.[=B Mitra]شوخی و خنده مستکی: شوخی افراد مست لایعقل.
[=Calibri][=Calibri]15.[=B Mitra]شوخی و خنده عقلکی: شوخی فلسفی، افراد حکیم و عاقل.
[=Calibri][=Calibri]16.[=B Mitra]شوخی و خنده گلکی: این خنده معصومانه ریشه در فطرت پاک نوزاد و بزرگان وارسته که مانند گلاند دارند.
[=Calibri][=Calibri]17.[=B Mitra]شوخی و خنده پاچه خارکی: پاچه خاري به فرد امكان ميدهد كه از مسيرهايي كه گذر از آنها براي ديگران سخت و يا غير ممكن است به راحتي عبور كرده و به مقصد خود برسد. خنده پاچه خارکی مخصوص افراد پاچه خاران متملق و چاپلوس و بادمجان دور قاب چینان است.
[=Calibri][=Calibri]18.[=B Mitra]شوخی و خنده پوفکی: از افراد چاق است
[=Calibri][=Calibri]19.[=B Mitra]شوخی و خنده ترسکی: نزد شاهان اتفاق می افتد باید چون او می خواهد خوش باشی.
[=Calibri][=Calibri]20.[=B Mitra]شوخی و خنده یواشکی و دزدکی: جایی است که مکان و اجتماع و یا آداب و رسوم اجازه نمیدهد ولی فرد یا افرادی بنای شوخی دارند.
[=Calibri][=Calibri]21.[=B Mitra]شوخی و خنده زیرکی: شوخی ای که فرد زیرک میکند و با شوخی خواسته خود را بیان میکند.[=Calibri][1]
[=Calibri][=Calibri]22.[=B Mitra]شوخی و خنده شورکی: این قسم وقتی متولد میشود که شوخی از حد بگذرد.
[=Calibri][=Calibri]23.[=B Mitra]شوخی و خنده [=B Mitra]جدّکی: شوخی ای است که شوخی تبدیل به جدی میشود.
[=Calibri][=Calibri]24.[=B Mitra]شوخی و خنده پیامکی:شوخی است که افراد برای هم با موج الکترونیک و با گوشی همراه میفرستند.
[=Calibri][=Calibri]25.[=B Mitra]شوخی و خنده شوتکی: شوخی ای که افراد پرت و شوت بروز پیدا میکند شوخی بی مزه و بی موقع.
[=Calibri][=Calibri]26.[=B Mitra]شوخی و خنده چشمکی: این نوع با لطافت و ظرافت و اشاره و غمزه همراه است.
[=Calibri][=Calibri]27.[=B Mitra]شوخی پشمکی: شوخی لحاف دوز و پشمک فروش. و برخی گفته اند نوعی از شوخی الکی است.
[=Calibri][=Calibri]28.[=B Mitra]شوخی کشککی: شوخی کشک فروش- نیز نوعی از شوخی الکی و پشمکی.
[=Calibri][=Calibri]29.[=B Mitra]شوخی و خنده شکلکی: شوخی هایی که با ادا و شکلک و گاهی میمون وار رخ می نماید.
[=Calibri][=Calibri]30.[=B Mitra]شوخی و خنده جفتکی: شوخی هایی که زن و شوهر با هم دارند بچه ها را به آن راه نیست. نیز شوخی های مخصوص دو دوست صمیمی. نیز به نوعی شوخی خرکی گفته میشود که افراد به هنگام شوخی به هم لگد و جفتک هم می زنند.
[=Calibri][=Calibri]31.[=B Mitra] شوخی و خنده چتکی: شوخی است که افراد برای هم با موج الکترونیک و با چت میفرستند. به شوخی پیامکی و چتکی شوخی جتکی هم میگویم چون به سرعت جت به سوی طرف مقابل میرود.
32- شوخی سُرفَکی: شوخی ای که به قهقهه می انجامد و با سرفه های مکرر قاطی و پاطی می شود.
[=B Mitra]تذکر: گفته اند شوخی شوخی جدی می شود. از این دوگونه می شود برداشت کرد برداشت رائج این است که شوخی شوخی کار به مشاجره و زد و خورد کشیده می شود. برداشت دیگه این که گاهی با شوخی شوخی می شود کارهای جدی کرد. مثلا فردی که از روی شوخی روزی یک صفحه شعر می خواند یا بادوستش عهد کرده روزی 10 صفحه کتاب بخواند ....بله اندک اندک جمع گردد وانگهی دریا شود
[=B Mitra]
[=B Mitra]
[=B Mitra]مجلس بی ریاست تشریف بیاورید تو دم در بده
به نام خدا.
آقا اجازه؟
جناب حامی ارادت داریم خدمتتون ها ولی اینجوری که نمیشه. ما بگیم فلانی میگه بهمان. بعد یکی بیاد بگه نه اینجوری نیست ما هم بگیم به هر حال ایشون نگفته یکی دیگه گفته. چرا ملا نقطه ای میشید! خوب این که درست نیست. این متن مستقیما داره از کسی نام میبره و میگه این فرد تو کتابش گفته فلان. خوب وقتی نگفته ما هم نباید اینجوری به چیزی متهمش کنیم که نکرده.
با تشکر ، ستایشگر :Gol:
سلام
من کلیت برنامه داشتن دشمن را تأیید و تأکید می کنم
و برای حرفم قسم هم می خورم
ولی سخنان دیگران را والله اعلم نفیا و اثباتا من نه رد نه تأیید می کنم در خصوص خبر بالا را.
فقط من نقل قول کردم از رجا نیوز با کد خبر
اگر واقعا مطلب را خوانده اید و برای سخنان تان دلیل دارید باید به سرچشمه بروید و سخنانشان را در رجا نیوز نقد کنید.
این که گفنم بعدا می گویند منظورم در خصوص فلان نویسنده نیست
در خصوص کلیت پدر سوخته بودن دشمن است.