روزی هزار باردلت را شکسته ام بیخود به انتظار وصالت نشسته ام هر بار این تویی که رسیدی و در زدی هر بار این منم که در خانه بسته ام هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام
الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهی، «یا مَن یَعفو عن الكثیر و یُعطی الكثیرَ بالقَلیل»، از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!
الهی، سالیانی میپنداشتم كه ما حافظ دین توایم، «استغفرك اللهمّ». در این لیله الرغائب 1390 فهمیدم كه دین تو حافظ ماست، «أحمدك اللهمّ»!
الهی، چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است.
الهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ كارهایم و تنها تو كارهای.
الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعمتَ فَزِدْ»!
الهی، شأن این كلمه كوچك كه به این علوّ و عظمت است، پس «یا علیُّ یا عظیم»، شأنِ متكلّمِ این همه كلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
الهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم!
الهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم.
الهی، چگونه گویم نشناختمت كه شناختمت، و چگونه گویم شناختمت كه نشناختمت.
الهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خستهام؛ راه بسیار میروم و مسافتی نمیپیمایم. و ای من اگر دستم نگیری و رهاییام ندهی!
الهی، خودت آگاهی كه دریای دلم را جزر و مدّ است؛ «یا باسط» بسطم ده، و «یا قابض» قبضم كن!
الهی، دست با ادب دراز است و پای بیادب؛ «یا باسطَ الیَدَیْنِ بالرَحمه، خُذ بِیَدی»!
الهی، بسیار كسانی دعوی بندگی كردهاند و م از ترك دنیا زدهاند، تا دنیا بدیشان روی آورد، جز وی همه را پشت پا زدهاند. این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبی علی دینك!»
الهی، ناتوانم و در راهم و گردنههای سخت در پیش است و رهزنهای بسیار در كمین و بار گران بر دوش. «یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم،صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین!»[1]
الهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام، كه همه در كار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
الهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم، تو از ما بگذر!
الهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید كرد؟
الهی، عارفان گویند «عَرِّفنی نفسَك»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نفسی!»
الهی، اهل ادب گویند به صدرم تصرفی بفرما، این بیادب گوید بر بطنم دست تصرفی نه!
الهی، در راهم، اگر دربارهام گویی «لمْ نَجِدْ له عَزْماً»[2] چه كنم؟
الهی، آزمودم تا شكم دایر است، دل بایر است. «یا مَن یُحیی الأرض المیته» دلِ دایرم ده!
الهی، همه گویند خدا كو، حسن گوید جز خدا كو.
الهی، همه از تو دوا خواهند،و حسن از تو درد.
الهی، آن خواهم كه هیچ نخواهم.
الهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این كه دادی نمیرسد، «فلك الحمد!»
الهی، ما را یارایِ دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم؟!
الهی، همه گوینده بده، حسن گوید بگیر.
الهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دل آسوده.
الهی، همه آرامش خواهند، و حسن بیتابی؛ همه سامان خواهند، و حسن بیسامانی.
الهی، چون در تو مینگرم از آنچه خواندهام شرم دارم.
الهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تكثیر.
الهی، از من پرسند توحید یعنی چه، حسن گوید تكثیر یعنی چه.
الهی، از نماز و روزهام توبه كردم؛ به حق اهل نماز و روزهات توبه این نااهل را بپذیر!
الهی، به فضلت سینه بیكینهام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما!
الهی، عقل گوید «الحَذر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»؛ آن گوید دور باش، و این گوید زود باش!
الهی، ضعیف ظَلوم و جهول كجا، و واحد قهّار كجا.
الهی، آنكه از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.
الهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من كیست، كه تو داراییِ منی.
الهی، در ذات خودم متحیّرم تا چه رسد در ذات تو.
الهی، نعمت سكوتم را به بركت «واللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاء»[3]، اَضعافِ مضاعفه گردان!
الهی، به لطفت دنیا را از من گرفتهای، به كرمت آخرت را هم از من بگیر!
الهی، روزم را چون شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی!
الهی، حسنم كردی، اَحسنم گردان!
الهی، دندان دادی، نان دادی؛ جان دادی، جانان بده!
الهی، همه از گناه توبه میكنند، و حسن را از خودش توبه ده!
الهی، گویند كه بُعد، سوز و گداز آوَرَد؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده!
الهی، خودت گفتهای «ولاتَیْأسُوا من رَوْحِ الله»[4]، ناامید چون باشم؟
الهی، انگشتری سلیمانیام دادی، انگشت سلیمانیام ده!
الهی، سرمایه كسبم دادی، توفیق كسبم ده!
الهی، اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه میكردیم؟
الهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا إله الّا الله» گویم.
الهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانهات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوانه تو است.
الهی، ذوق مناجات كجا و شوق كرامات كجا.
الهی، علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است؛ ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا!
الهی، اثر وصنُع توام، چگونه به خود نبالم.
الهی، دو وجود ندارد و یكی را قرب و بُعد نَبُودَ.
الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانیام بیفزا!
الهی، تا كعبهوصلت فرسنگهاست و در راه خرسنگها، و این لنگ به مراتب كمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند: «به كجا میروی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»
الهی، دل داده معنا را از لفظ چه خبر و شیفته مسمّا را از اسم چه اثر.
الهی، كلمات و كلامت كه این قدر شیرین و دلنشیناند، خودت چونی؟
الهی، اگر از من پرسند كیستی، چه گویم؟
الهی، هر چه بیشتر فكر میكنم دورتر میشوم.
الهی، گروهی كوكو گویند و حسن هوهو.
الهی، از گفتن «یا» شرم دارم.
الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر كند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی، محبّت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، كه آن اثر است نه این؛ با این كه اِعداد است و علّیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما كه علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ «یُحِبُّهُم»[5] كجا و «یُحبُّونَهُم»[6] كجا؟!
الهی، از كودكان چیزها آموختم، لاجرم كودكی پیش گرفتم.
الهی، چون است كه چشیدهها خاموشند و نچشیدهها در خروش؟
الهی، از شیاطین جنّ بریدن دشوار نیست، با شیاطین انس چه باید كرد؟
الهی، خوشدلم كه از درد مینالم، كه هر دردی را درمانی نهادهای.
الهی، در خلقت شیطان كه آن همه فواید و مصالح است، در خلقت ملك چهها باشد؟
الهی، دیده را به تماشای جمال خیره كردهای، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان!
الهی، خنك آن كس كه وقف تو شد!
الهی، شكرت كه دولت صبرم دادی تا به مُلْكَت فقرم رساندی.
الهی، شكرت كه از تقلید رَستم و به تحقیق پیوستم.
الهی، تو پاك آفریدهای، ما آلوده كردهایم.
الهی، پیشانی بر خاك نهادن آسان است، دل از خاك برداشتن دشوار است.
الهی، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوم تُبْلَی السَّرائر»[7] چه كنیم؟
الهی، شكرت كه كورِ بینا و كرِ شنوا و گنگِ گویایم.
الهی، درویشان بیسروپایت در كنج خلوت، بیرنج پا سیر آفاق عوالم كنند، كه دولتمندان را گامی میسّر نیست.
الهی، اگر گُلم و یا خارم از آنِ بوستان یارم.
الهی، انسان ضعیف كجا و حمل قول ثقیل كجا.
الهی، چگونه دعوی بندگی كنم كه پرندگان از من میرمند و ددان رامم نیستند.
الهی، گرگ و پلنگ را رام توان كرد، با نفس سركش چه باید كرد؟
الهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، كه تو رقیبی؛ و چگونه ما را محاسبت نبود كه تو حسیبی.
الهی، حلقه گوش من، آن درّ ثمینِ «أنا بدّك اللازم یا موسی».
الهی، علف هرزه را وجین توان كرد، ولی از تخم جرجیر، خس نروید.
الهی، حق محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است؛ «اللهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد!»
الهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد.
الهی، چون در تو مینگرم، رعشه بر من مستولی میشود؛ پشه با باد صرصر چه كند؟
الهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت میبرد و دل از لقای ذوالجمال.
الهی، انسان را قِسطاس مستقیم آفریدهای، افسوس كه ما در میزان طغیان كردهایم.
الهی، شكرت كه نعمت صفت ایثارم بخشیدی.
الهی، نعمت ارشادم عطا فرمودهای ، توفیق شكر آن را هم مرحمت بفرما!
الهی، عروج به ملكوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیَدِهِ مَلكوتُ كلِّ شیء خُذ بِیَدی.»
الهی، به سوی تو آمدم؛ به حقّ خودت مرا به من بر مگردان!
الهی، اگر بخواهم شرمسارم، و اگرنخواهم گرفتار.
الهی، ظاهر كه این قدر زیباست، باطن چگونه است؟
الهی، آخر خودت را در حقّ ما اوّل بفرما، كه آخرین شفاعت را اَرحم الراحمین فرماید.
الهی، دل بیحضور، چشمِ بینور است، نه این صورت بیند و نه آن معنا.
الهی، فرزانهتر از دیوانه تو كیست.
الهی، دولت فقرم را مزید گردان!
الهی، شكرت كه فهمیدم كه نفهمیدم.
الهی، گریه زبان كودك بیزبان است، آنچه خواهد از گریه تحصیل میكند. از كودكی راه كسب را به ما یاد دادهای، قابل كاهل را از كامل مكمّل چه حاصل؟
الهی، یك شوریده، جهانی را میشوراند؛ این شوخ دیده را شوریدهتر كن!
الهی، نبودم و خلعت وجودم بخشیدهای؛ خفته بودم و نعمت بیداریام عطا كردهای؛ تشنه بودم و آب حیاتم چشاندهای؛ متفرّق بودم و كسوت جمعم پوشاندهای؛ توفیق دوام در صلاتم هم مرحمت بفرما كه «الّذین هُم علی صَلواتِهِم دائِمُون»[8]، كامروا هستند.
الهی، مصلّی كجا و مناجی كجا؛ تالی فرقان كجا و اهل قرآن كجا؛ خنك آن كه مصلّی مناجی و تالی فرقان و اهل قرآن است!
الهی، عارف را با عرفان چه كار، عاشقْ معشوق بیند نه این وآن.
الهی، توانگران را به دیدن خانه خواندهای، و درویشان را به دیدار خداوند خانه؛ آنان سنگ و گل دارند، و اینان جان و دل؛ آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا؛ خوشا آن توانگری كه درویش است!
الهی، قیس عامری را لیلی، مجنون كرد، و حسن آملی را لیلی آفرین؛ این آفریننده دید، و آن آفریننده را در آفریده؛ بر دیوانگان آفرین!
الهی، اگر عنایت تو دست ما را نگیرد، از چهلها چلّه ما هم كاری برنیاید.
الهی، خوشا آنان كه همواره بر بساط قرب تو آرمیدهاند!
الهی، شكرت كه این تهیدست پا بست تو شد.
الهی، خوشا آنان كه در جوانی شكسته شدند، كه پیری خودْ شكستگی است!
الهی، عقل و عشق، سنگ و شیشهاند؛ عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهی، اگر كودكان سرگرم بازیاند، مگر كلانسالان در چه كارند؟!
الهی، شكرت كه پیر ناشده استغفار كردم، كه استغفار پیر استهزا را ماند.
الهی، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
الهی، كی شریك دارد تا تو را شریك باشد.
الهی، من واحد بیشریكم، چگونه تو را شریك باشد.
الهی، خوشا آن دم كه در تو گُمم!
الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ «اَنت اَنت.»
الهی، نه خاموش میتوان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه كنیم، در گفتن چه گوییم؟
الهی، تن به سوی كعبه داشتن چه سودی دهد، آن كه را دل به سوی خداوند كعبه ندارد؟
الهی، عبادت ما قُرب نیاورده بُعد آورده است، كه «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّین
داستان کوتاه
جوان آرام کنار مرد جوان آمد و گفت ببخشید می تونم یه لحظه وقت تون را بگیرم؟
مرد جوان: بفرمایید.
می خواستم به خانمت نگاه کنم دلم راضی نشد گفتم اول از صاحبش اجازه بگیریم.
مرد عصبانی شد و یقه جوان را محکم گرفت....
جوان گفت: یقه ام را رها کن این همه تو بازار دارن به خانمت نگاه می کنند و با چشماشون می بلعندش گفتم نامردی من بدون اجازه نگاه کنم.
وجه تسمیه بازار:soal:
بازار گفته اند چون وقتی مردان به آنجا می روند زار زار باید گریه کنند.:god:
عده ای هم گویند در اصل بیزار بوده است چون مردان در کل از حضور در آن بیزارند :chakeretim:بعد از انقلاب صنعتی زنان قدرت بیشتری پیدا کردند و مردانشان را به زور هر وقت که خواستند به آنجا بردند آن بیزاری مردان فراتر رفت و بازار( زار زدن ) شد.
روز زن مردان از این مراکز بیزارند:Moteajeb!:
و
روز مرد، مردان با دیدن هدایای ناچیز خود بازارند و با دیدن مراکز فروش زار زار می زنند. :ghati:
مراقب باشیم:
کم کم از جاده «ارتباط» نلغزیم و در مرداب «رابطه» فرو نرویم. همان گونه که یک سیگاری یه پوک یه پوک و یه نخ یه نخ معتاد به سیگار می شود، ما هم یه پیامک یه پیامک، یه لبخند یه لبخند، و یا یه ایمیل یه ایمیل به دروازه اعتیاد و وابستگی به همدیگر کشیده می شویم.
شوخی با شوخ طبعی ها
از مسئولان مرکز ملی خواستم که کتاب شوخ طبعی های طلبگی را بچاپند یعنی چاپ کنن.
یکی گفت: مرکز ملی پاسخ گویی است باید شوخ طبعی ها پاسخ به شبهه باشند یا سئوالات. (یعنی غیرمستقیم گفتند برو کشکت را بساو)
یکی از مسئولان دیگر گفت:
اتفاقا این کتاب خوبی است و پاسخ به شبهه ای است که برخی ایراد می کنند که روحانیون افرادی خشک هستند. بنابراین می شود ابتدای کتاب یک سئوال مطرح کرد و گفت آیا طلاب افرادی خشک هستند؟
بعد بگویید این کتاب پاسخی است به این سئوال.
به نام خدا سلام آقای حامی واسمون شوخ طبعی بزارید . الان خیلی وقته هیچی واسمون نزاشتید . منظورم شوخ طبعی هست ها نا پست های متفرقه . دلمون هوای شوخ طبعی کرده . یک خیلی خنده دار بزارید تا حسابی بخندیم . یا حق
در شوخ طبعی باید ظرفیت طرف مقابل را هم بسنجیم
رفته بودم مغازه لوازم خانگی. لیوان هایی را وارونه روی هم گذاشته بودند. مغازه دار کنارم ایستاده بود و توضیح می داد که اینها تولید ملی است و....
به شوخی گفتم: اِ چرا سر این لیوان بسته است بعد لیوان را برگرداندم و گفتم ا وای ته لیوان هم که سوراخ است.
من این را گفتم و رفتم جلوتر لیوان های دیگری بود ببینم که متوجه شدم مغازه داره داری لیوان را برانداز می کنی و زیر و رو می کنه با تعجب.
امشب میخوام با حدیثی از امام رضا علیه السلام دل های عاشق تون را رونه حرم با صفای ایشون بکنم هرکه امام دوست داره از ته دل بگه یا امام رضا. یکی از سئوالاتی که برای مردم مطرح است این است که چرا غالب دینداران از نظر ثروت و مال ضعیف تر از افراد بی دین یا سست دین هستند. اجازه بدهید جواب را با حدیثی از امام رضا بدهم:
قالَ الرّضا (ع): لا يُجْتَمَعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالِ خَمْسٍ:
بِبُخْلٍ شديدٍ،
وَاَمَلٍ طَويلٍ،
وَحِرْصٍ غالِبٍ،
وَقَطيعَةِ الرَّحِم،
وَايثار الدُّنيا عَلىَ الْاخِرةِ.
هيچ ثروتى گرد نمى آيد مگر با پنج خصلت:
بخل شديد،
آرزوى دراز،
حرص غلبه كننده،
گسستن پيوند خويشاوندى،
و از دست دادن آخرت در برابر گرفتن دنيا.
بحار الانوار، جلد 70، ص 138، خصال(باب الخمسه )
دیروز خادم مدرسه ای قسم می خورد می گفت برخی از این بازاری ها توی مغازه دستشویی دارند ولی می آیند تو این مدرسه که وقف عام است دستشویی می روند تا چند تا آفتابه یا پارچ آب به نفع شون بشه. فرد متدین انفاق می کند، دست اقوام فقیر و یتیم را می گیرد، صدقه می دهد، خمس و زکات می دهد ولی فرد بی دین رشوه می گیرد، از مال یتیم و فقیر می خورد، اطعام نمی دهد ولی از دیگران می خورد، نزول می دهد و... به اضافه این که فرد لاابالی به خاطر رویگرداندن از خدا، گرفتار خشم خدا با سنت استدارج می شود یعنی به تدریج مالش زیادتر و زیادتر می شود تا به خودش مشغول شود.
حکایت طلبگی
چند شب قبل، قم خونه طلبه ای بودم می گفت همین نزدیک ما منزل اون طلبه ای است که منزلش را فروخته بود و برای مردم روستا آب کشیده بود که بعد مردم روستا فهمید او شهید شده کمک کردند و برای فرزندان او خانه ای خریدند.
اما در کل ثروت ممکن است آسایش بیاورد ولی الزاما آرامش آور نیست این حرف هم پشتوانه دینی دارد و هم پشتوانه علمی برای تحقیق بیشتر رجوع کنید به کتاب رضایت از زندگی نوشته عباس پسندیده.
یکی از سئوالاتی که برای مردم مطرح است این است که چرا غالب دینداران از نظر ثروت و مال ضعیف تر از افراد بی دین یا سست دین هستند.
[=Times New Roman]سلام
ممنون.
من در اوایل عضویت این تاپیک رو ایجاد کردم ولی جواب قانع کننده ای دریافت نکرده بودم ... http://www.askdin.com/thread5704.html
[=Times New Roman]استاد ببخشید نرگس خانم هنوز این داستان رو ننوشته اند که!:Cheshmak:
نماز 5 رکعتی از کاربر: علامه حلی
سلام
چی شد! مادرم میگه صحبت نکن کارارو گردنت میذارن!؟ خوب دیگه خودم پیشنهاد دادم اولم خودم باید بگم!!! نماز شیرین!!! نمیدونم ،همش شیرینه،مگه نماز تلخم داریم؟! آهان یکیش یادم اومد البته این برای من تلخ بود!؟ حالا اینو بگم تا شیرینه یادم بیاد!؟ نزدیک 20 ساعت راه بود . وقتی از قطار پیاده شدم،خیلی خسته شده بودم، از یک طرف خستگی،و از طرف دیگه سنگینی لباس امانمو بریده بود!تازه 2 روز بود که ملبس شده بودم،از محمود وند مستقیم با یه پیکاپ رفتم دهلاویه،تا اذان چیزی نمونده بود ! تا رسیدم سیدی اومد جلو همچین با من احوال پرسی کرد که انگار چند ساله باهم رفیقیم! بعدا فهمیدم طرف نور بالا میزنه!به زور منو برد بالای بام یادمان شهید چمران گفت امروز تو نماز میخونی!؟هر چی گفتم سید بی خیال ما شو ،فایده نداشت.با هر زحمتی بود ،ایستادیم جلو،نمیدونم چند نفر بودن1000 یا 2000 اما همشون چادر داشتن!نماز اول رو با نیم کیلو عرق خوندیم! نماز دوم واویلا بود!رکعت سوم مکبر گفت یا ولی العافیه،من که حواسم جمع بود اعتنا نکردم اما رکعت چهارم هر چی یا ولی العافیه،السلام،الحمدلله، فایده نداشت حاج آقا نیت نماز پنج رکعتی داشت. خلاصه وقتی سلام نماز پنج رکعتی رو دادم،صدای هزار تا زن!!! غوغا شده بود! انگار آسمون رو سرم خراب شده!تا یک ساعت از جام تکون نخوردم،هنوز که هنوزه خجالت اون روز یادمه!
خودمونیم الآن که فکرشو میکنم کلی می خندم(الآن شیرینه)
رنگ مو و محاسن
گفتم : حاج آقا! قبلاً مو و محاسنت را رنگ می کردید الان این کار را نمی کنید؟
گفت: راستش در برخی کلاس ها و جلساتم خانم ها حضور دارند و برای سئوال نزدم می آیند احساس کردم همسرم از این وضع ناراحت اند. من هم دیدم رنگ نکردن به تقوا نزدیک است و دلگرمی برای همسرم است.
خوب همسر است اگر در روز ذهنش درگیر این مسائل باشد افسرده می شود
پیر مرد با حال چند متر پارچه نیاز داشتیم به مغازه های مختلف سر زدیم بین مغازه داران پیرمردی بود که مغازه اش از همه کوچک تر بود قدیمی تر بود او پارچه مورد نظر من را نسبت به همه مغازه های اطراف متری 500 تومان ارزان تر می داد. پارچه را که خریدم دفتری برداشت و گفت یاداشت کنم سهم شریک مشخص شود. گفتم. حاجی با این مغازه تازه شریک هم داری. اشک تو چشمانش جمع شد و گفت بله. با خودم گفتم. بیچاره دخل و خرجش به هم نمی خونه. اومدم بروم گفت: شریک من می دونی کیه؟ گفتم: کیه؟ گفت: حضرت ابا الفضل. اول جدی نگرفتم گفتم پیرمرد است خواسته حرفی زده باشد. بعد خواستم بروم روی کنجکاوی برگشتم گفتم عمو چه طوری حضرت ابالفضل شریکت است. بغض گلوش را می فشرد و اشک بدون اختیار از پشت سد چشمانش سرازیر شد. در همان حال گریه گفت: من فروشم را می نوسیم و سود را بین خودم و آقا تقسیم می کنم. گاهی می روم حرم آقا پول را تو حرم تحویل می دهم. بعد با همان حالت گریه گفت: به خدا غافلیم به خدا غافلیم. هرچی ازش بخواهی بهت می ده. هرچی بخواهی. نه زبونی واقعاً از ته دل ازش باید بخواهی. کی باور می کرد من بعد از سی سال بتونم شروع به کار کنم. فرزندم را دکترها گفتند انگشتش باید قطع بشه و چاره ای نداره اما من از خود آقا خواستم و جوابم را داد. بعد اشک هاش را پاک کرد و گفت ببخشید اوقاتت را تلخ کردم و مشغول به چیدن طاقه های پارچه شد.
امشب میخوام با حدیثی از امام رضا علیه السلام دل های عاشق تون را رونه حرم با صفای ایشون بکنم هرکه امام دوست داره از ته دل بگه یا امام رضا. یکی از سئوالاتی که برای مردم مطرح است این است که چرا غالب دینداران از نظر ثروت و مال ضعیف تر از افراد بی دین یا سست دین هستند. اجازه بدهید جواب را با حدیثی از امام رضا بدهم:
حامی;230244 نوشت:
قالَ الرّضا (ع): لا يُجْتَمَعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالِ خَمْسٍ: بِبُخْلٍ شديدٍ، وَاَمَلٍ طَويلٍ، وَحِرْصٍ غالِبٍ، وَقَطيعَةِ الرَّحِم، وَايثار الدُّنيا عَلىَ الْاخِرةِ. هيچ ثروتى گرد نمى آيد مگر با پنج خصلت: بخل شديد، آرزوى دراز، حرص غلبه كننده، گسستن پيوند خويشاوندى، و از دست دادن آخرت در برابر گرفتن دنيا. بحار الانوار، جلد 70، ص 138، خصال(باب الخمسه ) دیروز خادم مدرسه ای قسم می خورد می گفت برخی از این بازاری ها توی مغازه دستشویی دارند ولی می آیند تو این مدرسه که وقف عام است دستشویی می روند تا چند تا آفتابه یا پارچ آب به نفع شون بشه. فرد متدین انفاق می کند، دست اقوام فقیر و یتیم را می گیرد، صدقه می دهد، خمس و زکات می دهد ولی فرد بی دین رشوه می گیرد، از مال یتیم و فقیر می خورد، اطعام نمی دهد ولی از دیگران می خورد، نزول می دهد و... به اضافه این که فرد لاابالی به خاطر رویگرداندن از خدا، گرفتار خشم خدا با سنت استدارج می شود یعنی به تدریج مالش زیادتر و زیادتر می شود تا به خودش مشغول شود. حکایت طلبگی چند شب قبل، قم خونه طلبه ای بودم می گفت همین نزدیک ما منزل اون طلبه ای است که منزلش را فروخته بود و برای مردم روستا آب کشیده بود که بعد مردم روستا فهمید او شهید شده کمک کردند و برای فرزندان او خانه ای خریدند. اما در کل ثروت ممکن است آسایش بیاورد ولی الزاما آرامش آور نیست این حرف هم پشتوانه دینی دارد و هم پشتوانه علمی برای تحقیق بیشتر رجوع کنید به کتاب رضایت از زندگی نوشته عباس پسندیده.
نمونه خبر بالا را شنیده بودم ولی باور نمی کردم تا این که یکی از اقوام نزدیکم که در دادگستری بود و پرونده ای را در دست داشت از لو رفتن یک ماشین یخچال دار که گوشت سگ و گربه حمل می کرد خبر داد.
دوستی دارم طلبه و همدانی می گفت پدرم مرغ داری دارد او هرگز هورمون به مرغ ها نمی داد یک سال به دلیلی نتوانست آن جا را اداره کند و مرغداری را اجاره داد. بعد از مدتی متوجه شدیم شن وماسه ها نزدیک مرغداری نیست. فهمیدیم که آنها را با دانه ها مخلوط می کرده است. کمی که تو نخ او رفتیم باز متوجه شدیم مرغ های مرده را به مردی می فروشد و او به بهانه این که برای سگ می خواهم آنها را به خلق الله می فروشد. به همین خاطر مرغداری را از او گرفتیم
خونه ای داشتم می خواستم بفروشم.بنگاهی اومد من هنوز ندیده بودمش جوانی بود حدود سی ساله حسابی تیپ زده بود و سر و زبون داشت. با مشتری که وارد منزل شد از همون اول شروع کرد به دروغ گفتن حدود 5-6 دقیقه، 10 - 20 دروغ شاخ دار درباره منزل به مشتری گفت که مجبور شد پادمیانی کنم و خودم به مشتری توضیح صحیح بدهم.
برگزیدن دنیا به آخرت
برخی هم به قول امام رضا علیه السلام حرص زیادی در جمع آوری پول دارند
یعنی ساعات شون را براساس احادیث برای عبادت و کار و استراحت و تفریح برنامه ریزی نکرده اندفقط کار کار کار اون وقت حاصلش میشه داستان زیر بخوانید:
پیر مرد با حال چند متر پارچه نیاز داشتیم به مغازه های مختلف سر زدیم بین مغازه داران پیرمردی بود که مغازه اش از همه کوچک تر بود قدیمی تر بود او پارچه مورد نظر من را نسبت به همه مغازه های اطراف متری 500 تومان ارزان تر می داد. پارچه را که خریدم دفتری برداشت و گفت یاداشت کنم سهم شریک مشخص شود. گفتم. حاجی با این مغازه تازه شریک هم داری. اشک تو چشمانش جمع شد و گفت بله. با خودم گفتم. بیچاره دخل و خرجش به هم نمی خونه. اومدم بروم گفت: شریک من می دونی کیه؟ گفتم: کیه؟ گفت: حضرت ابا الفضل. اول جدی نگرفتم گفتم پیرمرد است خواسته حرفی زده باشد. بعد خواستم بروم روی کنجکاوی برگشتم گفتم عمو چه طوری حضرت ابالفضل شریکت است. بغض گلوش را می فشرد و اشک بدون اختیار از پشت سد چشمانش سرازیر شد. در همان حال گریه گفت: من فروشم را می نوسیم و سود را بین خودم و آقا تقسیم می کنم. گاهی می روم حرم آقا پول را تو حرم تحویل می دهم. بعد با همان حالت گریه گفت: به خدا غافلیم به خدا غافلیم. هرچی ازش بخواهی بهت می ده. هرچی بخواهی. نه زبونی واقعاً از ته دل ازش باید بخواهی. کی باور می کرد من بعد از سی سال بتونم شروع به کار کنم. فرزندم را دکترها گفتند انگشتش باید قطع بشه و چاره ای نداره اما من از خود آقا خواستم و جوابم را داد. بعد اشک هاش را پاک کرد و گفت ببخشید اوقاتت را تلخ کردم و مشغول به چیدن طاقه های پارچه شد.
- خادم حرم حضرت معصو مه می گفت دو خانه دارم طلبه ای سید یکی از آنها را اجاره کرد بعد از مدتی متوجه شدم در معاش و خورد و خوراک هم مشکل دارند به او گفتم اصلا نگران اجاره نباش تا وقتی که منزل من هستی و وضعت این گونه است من اجاره نمی خواهم هر موقع خدا بهت داد به من هم اجاره بده. زن و فرزندانم در غیاب من رفته بودند و به او گفته بودند اگر اجاره نمی توانی بدهی برو بیرون که مقابل آنها ایستادم و به آنها گفتم فردا من سر به زمین بگذارم کدام یک از شما برای قیامتم من کاری می کنید.
- یکی از آشنایان کار و حقوق خوب و رسمی دارد و درس زیادی هم نخوانده است. متوجه شدم که نزول می دهد. ولی یکی از دوستان طلبه ام که شمالی بود و جانباز بود و از ناحیه پا و ریه ها هم مشکل داشت با این که در آمد ماهانه اش با مدرک فوق لیسانس دانشگاه و درس خارج حوزه یک پنجم او نمی شد پول ماشینش را داده بود به چند جوان که می خواستند ازدواج کنند یا تازه زندگی شون را شروع کرده بودند. (البته من از نزدیک هر دو زندگی را می بینم به خدا آن فامیلم که آسایش دارد یک پنجم این دوست طلبه ام آرامش ندارد)
معامله دنیوی با خدا برخی از افراد هستند که وضع مالی خوبی از حلال و حرام به هم زده اند. این افراد آن قدر غرق در حرام خوری و حق کشی شده اند که حتی می خواهند سر خدا هم العیاذ بالله کلاه بذارند. چگونه؟ در طول سال هر کثافت کاری ای که خواستند می کنند بعد هم در میلاد ائمه یا شهادت ایشان نذری می دهند و سفره می اندازند باید به این افراد بگوییم
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي. مشخصات کتاب : پدید آورنده: مركز جهاني علوم اسلامي
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي.
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي.
اسباب کشی:please: چند روزی نبودم از دوستان عذرخواهی می کنم مشغول اسباب و اثاث کشی بودم البته نمی دانم کدام درسته اثاث کِشی؟ چون برخی از اسباب اثاثیه ها سنگین هستند مجبور هستیم آنها را بکشیم:god: یا در اثاث کشی به قدری به دستان فشار می آید که دستها کِش می آیند.:ghati: اثاث کُشی؟ چون در جابه جایی اسباب اثاثیه های برخی از اثاث ها نفله می شوند و می شکنند (کشته می شوند) یا برخی از اثاثیه ها به خاطر سنگینی پدر آدم رو در میارن و آدم را می کشند:khoshgel:
:shad:
یه مؤسسه ای کلاس زبان می رفتم یه حاج آقایی هم با من همکلاس بود که مربی کاراته بود و باشگاه هم داشت. می گفت رکورد را در اثاث کشی شکسته ام 36 بار تا حالا اثاث منزل را را به این خانه و آن خانه جابه جا کرده ام.
اینم از شوخ طبعی های طلبگیه
بعد عمری جناب حامی یه تکونی دادن خودشونو 4 تا چیز و اینور و اونور کردن :Khandidan!:
احتمالا میخوان بعدش یه عمر هم استراحت کنند :khandeh!:
اسباب کشی چند روزی نبودم از دوستان عذرخواهی می کنم مشغول اسباب و اثاث کشی بودم البته نمی دانم کدام درسته اثاث کِشی؟ چون برخی از اسباب اثاثیه ها سنگین هستند مجبور هستیم آنها را بکشیم یا در اثاث کشی به قدری به دستان فشار می آید که دستها کِش می آیند. اثاث کُشی؟ چون در جابه جایی اسباب اثاثیه های برخی از اثاث ها نفله می شوند و می شکنند (کشته می شوند) یا برخی از اثاثیه ها به خاطر سنگینی پدر آدم رو در میارن و آدم را می کشند یه مؤسسه ای کلاس زبان می رفتم یه حاج آقایی هم با من همکلاس بود که مربی کاراته بود و باشگاه هم داشت. می گفت رکورد را در اثاث کشی شکسته ام 36 بار تا حالا اثاث منزل را را به این خانه و آن خانه جابه جا کرده ام.
به استاد عارف الهی قمشه ای خبر دادند که دزد خونه شما را زده است
ایشان خیلی خونسرد فرموده بودند وسایل نابود نشده است از جایی به جایی دیگر رفته است
چند وقت پيش در يكي از مجلات مطلبي رو به نقل از نويسنده اي مذهبي مي خوندم كه به نظرم جالب بود ديگه قضاوت با خودتون:
الان آخوندهای محلی خوب کم شدهاند. برخی آخوندهای ما به سال دوم که میرسند میخواهند بروند نماینده مجلس بشوند. مهمترین وظیفه آخوند این است که توی مسجد باشد و مسجد او یک پایگاه محلی باشد.
از یکی از آخوندهای قدیمی پرسیدم شما چه کاری بلدیدکه این قدر محبوب هستید؟
گفت «بسم الله الرحمن الرحیم 1- تعبیر خواب 2- حل دعاوی میان زن و شوهر 3- استخاره خوب
گفت اینها سه تا نکته اولی است که مردم با آن ارتباط دارند. ما الان از این آخوندها اصلاً نداریم. شما امروز آخوند پیدا کنید که بتواند زن و شوهر را آشتی بدهد. تا میروی میگوید شما باید بصیرت داشته باشی... درد مردم را حل نمیکنند.
- آخوندهایی که بیایند در خانوادههای ما کم هستند. آخوندی که برای دعوای زن و شوهری به خانههای مردم برود، وجود ندارد. چون گرفتاریهای دیگری پیدا کردهاند. فکر میکنم در حوزهها به تربیت روحانی برای خدمت به مردم بیاعتناییم.
چند وقت پيش در يكي از مجلات مطلبي رو به نقل از نويسنده اي مذهبي مي خوندم كه به نظرم جالب بود ديگه قضاوت با خودتون:
الان آخوندهای محلی خوب کم شدهاند. برخی آخوندهای ما به سال دوم که میرسند میخواهند بروند نماینده مجلس بشوند. مهمترین وظیفه آخوند این است که توی مسجد باشد و مسجد او یک پایگاه محلی باشد.
از یکی از آخوندهای قدیمی پرسیدم شما چه کاری بلدیدکه این قدر محبوب هستید؟
گفت «بسم الله الرحمن الرحیم 1- تعبیر خواب 2- حل دعاوی میان زن و شوهر 3- استخاره خوب
گفت اینها سه تا نکته اولی است که مردم با آن ارتباط دارند. ما الان از این آخوندها اصلاً نداریم. شما امروز آخوند پیدا کنید که بتواند زن و شوهر را آشتی بدهد. تا میروی میگوید شما باید بصیرت داشته باشی... درد مردم را حل نمیکنند.
- آخوندهایی که بیایند در خانوادههای ما کم هستند. آخوندی که برای دعوای زن و شوهری به خانههای مردم برود، وجود ندارد. چون گرفتاریهای دیگری پیدا کردهاند. فکر میکنم در حوزهها به تربیت روحانی برای خدمت به مردم بیاعتناییم.
به نام خدا
سلام علیکم
آخوندها به خدا خدمت میکنند، بایدم خلق رو فراموش کنند
این که چیزی نیست تازه خودشون رو هم فراموش کردند
عباس! ای صبر و قرار بی قراران امّید دل امیدواران دانی که گر از عطش بمیرم یک قطره ز دیگری نگیرم ساغر نزنم ز دست هر کس من دست تو می شناسم و بس روزی من از خزانه ی توست دل، سائل آستانه ی توست امشب ز تو بار عام خواهم دیدار تو و امام خواهم ولادت باسعادت قمر بنی هاشم، حضرت ابا الفضل العباس مبارک:Gol:
سلام ولادت علی اکبر روز جوان و جوانمردی برای شما مبارک اللهم ارزقنا شفاعته علیه السلام خدایا خُلق ما را هم مثل خُلق علی اکبر محمدی کن بر محمد و آل پاکش صلوات
رضایت خانواده و طلبگی انگیزه هر کاری باید متناسب با آن کار باشد کسی که می خواهد قله بزرگی را فتح کند و صعود اگر انگیزه اش به انداز فتح یه تپه باشد همان ابتدای حرکت از نفس می افتد. او باید همت بالایی داشته باشد و با گروهی که اراده قوی و عزمی راسخ دارند و راه بلد اند همراه شود. انگیزه طلبگی هم با توجه به رسالت و سنوات تحصیلی حوزه باید مانند فتح یک قله بلند قوی و محکم باشد. برخی قصد طلبگی دارند اما از حوزه شبه تاری در ذهن دارند و در واقع با این دورنمای سراب گونه هدف خود را تنظیم می کنند و در مسیر به دلیل طولانی بودن راه، مشکلات معیشتی، ناهمنوایی خانواده، و...کم می آورند و گاهی کج دار و مریض در حوزه می مانند و گاهی از حوزه بیرون می روند و برخی هم دچار بد بینی می شوند. اهداف روشن برخی از افرادی که حوزه می آیند دقیق حساب شده با آگاهی مسیر و رشته خود را انتخاب می کنند این افراد در مسیر طلبگی خود استوار هستند اهل تلاش هستند از تلف کردن وقت پرهیز می کنند، روشمند درس می خوانند و زندگی می کنند برای میان بر زدن سراغ اساتید برجسته می روند. سلیقه ای کار علمی نمی کنند از ملامت و تمسخره و مشکلات معیشتی هراس و باکی ندارند و برای رشد علمی خود هم بحث علمی گزینش می کنند و به تهذیب نفس اهتمام می ورزند. این گروه به درد حوزه می خورند
اهداف روشن برخی از افرادی که حوزه می آیند دقیق حساب شده با آگاهی مسیر و رشته خود را انتخاب می کنند این افراد در مسیر طلبگی خود استوار هستند اهل تلاش هستند از تلف کردن وقت پرهیز می کنند، روشمند درس می خوانند و زندگی می کنند برای میان بر زدن سراغ اساتید برجسته می روند. سلیقه ای کار علمی نمی کنند از ملامت و تمسخره و مشکلات معیشتی هراس و باکی ندارند و برای رشد علمی خود هم بحث علمی گزینش می کنند و به تهذیب نفس اهتمام می ورزند. این گروه به درد حوزه می خورند
اهداف روشن 1 سال دوم یا سوم طلبگی بودم در مسیر بازگشت به قم با خلبانی همنشین شدم. بالاخره حوصله مون سر رفت و با بهانه ای با هم سر صحبت را باز کردیم او خلبان بود وقتی فهمید طلبه ام خیلی از من خوشش اومد بگذریم که سوپر دولوکس بود و پیش خودم گفتم ببینم واکنشش نسبت به رشته تحصیلی ام چیه. گفت راستش می دونم تیپ و لباس من برای شما عجیب و غریب است البته ما کل خانواده مان این طور هستند. و البته همگی اهل علم هستیم. مذهب تو خونه ما غریب است تا این که برادرم به جای دانشگاه تصمیم گرفت که به حوزه بیاید. فکر او عجیب بود همه تو خانواده شوکه شده بودند که او چه می گوید و گاهی در خانواده مشاجره و بگو مگو بالا می گرفت. مانده بودیم که این فکر عجیب را چه کسی تو مخ برادرمون فرو کرده بود ولی سخنان ما در او اثر نکرد او تصمیم خودش را گرفته بود. خانواده او را تحریم معنوی و مادی کردند و در واقع کنارش گذاشتند ولی فایده ای نداشت که نداشت و او وارد حوزه شد مدتی با او بی تفاوت بودیم اما او برعکس روز به روز برخوردش با ما گرم تر می شد و به مادر و پدرم و اقوام نزدیک فوق العاده احترام و عزت می گذاشت و بالاخره مهرش قطره قطره در دل سنگی ما رسوخ کرد و سیل مهرش دلمان را گرفت. الان او الگوی خانواده است. اقوام او را نمی بینند سراغش را می گیرند و برایش فوق العاده احترام قائل هستند و او با جدیت زیاد مشغول کار علمی خود در حوزه است.
اهداف روشن 2 از بچه های جبهه ای و بسیج بود و اهل خرم آباد. یکی شاد و بود پر تحرک مسئول بسیج هم بود فردی شوخ طبع و زیرک بود. من تازه به مدرسه آمده بودم زیاد شناختی نداشتم ازش. روز به روز بیشتر با هم آشنا شدیم. تا این که فهمیدم وقتی که بعد از جنگ خواسته به حوزه بیاید با مخالفت پدرش روبرو می شود او خیلی تلاش کرده بود با احترام پدرش را متقاعد کند ولی پدرش اجازه نداده بود. و به او گفته بود که تصمیم خودت را بگیر اگر رفتی حوزه دیگه پات را توی خونه من نگذارد تا اون موقع 7-8 سال بود که او به منزلشان نرفته بود و در واقع باباش او را راه نداده بود. با این که پدرش بسیارمردی متمول و مال دار بود او با سختی زندگی می کرد. تا این که بالاخره تصمیم به ازدواج گرفت اما چه ازدواجی، به دور از خانواده و مادری که عمری چشم انتظار دیدن فرزندش در لباس دامادی بوده. تا این که گروهی از طلاب همشهری او با هم به منزل پدرشان رفتند و با گفت گو و سماجت پدرش را متقاعد کردند که در مراسم بسیار بسیار ساده آنها شرکت کند و بالاخره موفق شدند
اهداف روشن 2 از بچه های جبهه ای و بسیج بود و اهل خرم آباد. یکی شاد و بود پر تحرک مسئول بسیج هم بود فردی شوخ طبع و زیرک بود. من تازه به مدرسه آمده بودم زیاد شناختی نداشتم ازش. روز به روز بیشتر با هم آشنا شدیم. تا این که فهمیدم وقتی که بعد از جنگ خواسته به حوزه بیاید با مخالفت پدرش روبرو می شود او خیلی تلاش کرده بود با احترام پدرش را متقاعد کند ولی پدرش اجازه نداده بود. و به او گفته بود که تصمیم خودت را بگیر اگر رفتی حوزه دیگه پات را توی خونه من نگذارد تا اون موقع 7-8 سال بود که او به منزلشان نرفته بود و در واقع باباش او را راه نداده بود. با این که پدرش بسیارمردی متمول و مال دار بود او با سختی زندگی می کرد. تا این که بالاخره تصمیم به ازدواج گرفت اما چه ازدواجی، به دور از خانواده و مادری که عمری چشم انتظار دیدن فرزندش در لباس دامادی بوده. تا این که گروهی از طلاب همشهری او با هم به منزل پدرشان رفتند و با گفت گو و سماجت پدرش را متقاعد کردند که در مراسم بسیار بسیار ساده آنها شرکت کند و بالاخره موفق شدند
خاطره
این دوستمان در حاضر جوابی و شوخ طبعی چیره بود و برجک زن.
شبی قرار شد با او از مدرسه به دیدن یکی از طلاب که تازه ازدواج کرده بود برویم. دم مدرسه سوار یک تاکسی شدیم. راننده تاکسی از ضمن سخنان ما فهمیده بود این دوست ما که سنش بالاتر بود ازدواج نکرده آینه را کج کرده و نگاهی کرد پا برهنه پرید وسط سخنان ما با تمسخر گقت اِ تا حالا ازدواج نکرده ای؟
دوستمان هنوز سخنان راننده تمام نشده بود که با خشاب پر کلماتش گفت: چطور مگه خواهر داری؟
آقای بد ندیده دیگه راننده تا مقصد مثل بچه آدم سرش به کار خودش مشغول بود.
باورهای غلط درباره طلبگی این باورهای غلط حتی بین افراد متدین و تحصیل کرده ما هم وجود دارد البته بماند که برخی افراد مغرض و مریض دل برای کوچک جلوه دادن رسالت حوزه و تحقیر چنین نسبت هایی می دهند. سهم زیادی از این باورهای غلط به گردن خود حوزه است که به اندازه شامپو صدر صحت یا لینا نمکی هم درباره حوزه تبلغ رسانه ای نداشته است.
:1:- در حوزه درس و بحث خبری نیست می نشینند دور هم درباره سیاست و مجلس و رئیس جمهور صحبت می کنند، چه کسی را برداریم چه کسی را بگذاریم.
:5: - حوزه سیستم آموزشی خاص ندارد و شما می توانید به اختیار خود پاره وقت یا نیمه وقت درس بخوانی و در کنارش کار کنی یا دانشگاه بروی.
تذکر: 1- حوزه خواهران برای خواهران برنامه هایی دارد که بتوانند در ضمن رسیدن به کارهای خانه بتوانند نیمه وقت هم درس بخوانند. 2- در حوزه شش سال اول که در مدارس هستید باید الزام صبح و بعد از ظهر در کلاس ها به شکل ترمی واحدی شرکت کنی و غیبتت از حد مجاز نگذرد و در امتحانات قبول شوی.
بیخود به انتظار وصالت نشسته ام
هر بار این تویی که رسیدی و در زدی
هر بار این منم که در خانه بسته ام
هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولی
هم عهد خویش هم دلتان را شکسته ام
الهی نامه حضرت استاد علامه حسن زاده آملی
الهی، به حق خودت حضورم ده و از جمال آفتاب آفرینت نورم ده!
الهی، راز دل را نهفتن دشوار است و گفتن دشوارتر.
الهی، «یا مَن یَعفو عن الكثیر و یُعطی الكثیرَ بالقَلیل»، از زحمت كثرتم وارهان و رحمت وحدتم ده!
الهی، سالیانی میپنداشتم كه ما حافظ دین توایم، «استغفرك اللهمّ». در این لیله الرغائب 1390 فهمیدم كه دین تو حافظ ماست، «أحمدك اللهمّ»!
الهی، چگونه خاموش باشم كه دل در جوش و خروش است، و چگونه سخن گویم كه خرد مدهوش و بیهوش است.
الهی، ما همه بیچارهایم و تنها تو چارهای، و ما همه هیچ كارهایم و تنها تو كارهای.
الهی، از پای تا فرقم، در نور تو غرقم. «یا نورَ السموات و الأرض، أنعمتَ فَزِدْ»!
الهی، شأن این كلمه كوچك كه به این علوّ و عظمت است، پس «یا علیُّ یا عظیم»، شأنِ متكلّمِ این همه كلمات شگفت لاتتناهی چون خواهد بود؟
الهی، وای بر من اگر دانشم رهزنم شود و كتابم حجابم!
الهی، چون تو حاضری چه جویم، و چون تو ناظری چه گویم.
الهی، چگونه گویم نشناختمت كه شناختمت، و چگونه گویم شناختمت كه نشناختمت.
الهی، چون عوامل طاحونه، چشم بسته و تن خستهام؛ راه بسیار میروم و مسافتی نمیپیمایم. و ای من اگر دستم نگیری و رهاییام ندهی!
الهی، خودت آگاهی كه دریای دلم را جزر و مدّ است؛ «یا باسط» بسطم ده، و «یا قابض» قبضم كن!
الهی، دست با ادب دراز است و پای بیادب؛ «یا باسطَ الیَدَیْنِ بالرَحمه، خُذ بِیَدی»!
الهی، بسیار كسانی دعوی بندگی كردهاند و م از ترك دنیا زدهاند، تا دنیا بدیشان روی آورد، جز وی همه را پشت پا زدهاند. این بنده در معرض امتحان درنیامده شرمسار است، به حقِّ خودت «ثَبِّت قلبی علی دینك!»
الهی، ناتوانم و در راهم و گردنههای سخت در پیش است و رهزنهای بسیار در كمین و بار گران بر دوش. «یا هادی، اهدنا الصراطَ المستقیم،صراطَ الّذین أنعمتَ علیهم غیرِ المغضوبِ علیهم ولاالضّالّین!»[1]
الهی، از روی آفتاب و ماه و ستارگان شرمندهام، از انس و جان شرمندهام، حتی از روی شیطان شرمندهام، كه همه در كار خود استوارند و این سست عهد، ناپایدار.
الهی، رجب بگذشت و ما از خود نگذشتیم، تو از ما بگذر!
الهی، عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه باید كرد؟
الهی، عارفان گویند «عَرِّفنی نفسَك»، این جاهل گوید «عَرِّفنی نفسی!»
الهی، اهل ادب گویند به صدرم تصرفی بفرما، این بیادب گوید بر بطنم دست تصرفی نه!
الهی، در راهم، اگر دربارهام گویی «لمْ نَجِدْ له عَزْماً»[2] چه كنم؟
الهی، آزمودم تا شكم دایر است، دل بایر است. «یا مَن یُحیی الأرض المیته» دلِ دایرم ده!
الهی، همه گویند خدا كو، حسن گوید جز خدا كو.
الهی، همه از تو دوا خواهند،و حسن از تو درد.
الهی، آن خواهم كه هیچ نخواهم.
الهی، اگر تقسیم شود به من بیش از این كه دادی نمیرسد، «فلك الحمد!»
الهی، ما را یارایِ دیدن خورشید نیست، دم از دیدار خورشید آفرین چون زنیم؟!
الهی، همه گوینده بده، حسن گوید بگیر.
الهی، همه سرِ آسوده خواهند، و حسن دل آسوده.
الهی، همه آرامش خواهند، و حسن بیتابی؛ همه سامان خواهند، و حسن بیسامانی.
الهی، چون در تو مینگرم از آنچه خواندهام شرم دارم.
الهی، از من برهان توحید خواهند، و من دلیل تكثیر.
الهی، از من پرسند توحید یعنی چه، حسن گوید تكثیر یعنی چه.
الهی، از نماز و روزهام توبه كردم؛ به حق اهل نماز و روزهات توبه این نااهل را بپذیر!
الهی، به فضلت سینه بیكینهام دادی، به جودت شرح صدرم عطا بفرما!
الهی، عقل گوید «الحَذر الحَذَر!» عشق گوید «العَجَل العَجَل!»؛ آن گوید دور باش، و این گوید زود باش!
الهی، ضعیف ظَلوم و جهول كجا، و واحد قهّار كجا.
الهی، آنكه از خوردن و خوابیدن شرم دارد، از دیگر امور چه گوید.
الهی، اگر چه درویشم، ولی داراتر از من كیست، كه تو داراییِ منی.
الهی، در ذات خودم متحیّرم تا چه رسد در ذات تو.
الهی، نعمت سكوتم را به بركت «واللهُ یُضاعِفُ لِمَنْ یَشاء»[3]، اَضعافِ مضاعفه گردان!
الهی، به لطفت دنیا را از من گرفتهای، به كرمت آخرت را هم از من بگیر!
الهی، روزم را چون شبم روحانی گردان، و شبم را چون روز نورانی!
الهی، حسنم كردی، اَحسنم گردان!
الهی، دندان دادی، نان دادی؛ جان دادی، جانان بده!
الهی، همه از گناه توبه میكنند، و حسن را از خودش توبه ده!
الهی، گویند كه بُعد، سوز و گداز آوَرَد؛ حسن را به قرب سوز و گداز ده!
الهی، خودت گفتهای «ولاتَیْأسُوا من رَوْحِ الله»[4]، ناامید چون باشم؟
الهی، انگشتری سلیمانیام دادی، انگشت سلیمانیام ده!
الهی، سرمایه كسبم دادی، توفیق كسبم ده!
الهی، اگر ستّار العیوب نبودی، ما از رسوایی چه میكردیم؟
الهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا إله الّا الله» گویم.
الهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانهات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوانه تو است.
الهی، ذوق مناجات كجا و شوق كرامات كجا.
الهی، علمم موجب ازدیاد حیرتم شده است؛ ای علم محض و نور مطلق، بر حیرتم بیفزا!
الهی، اثر وصنُع توام، چگونه به خود نبالم.
الهی، دو وجود ندارد و یكی را قرب و بُعد نَبُودَ.
الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانیام بیفزا!
الهی، تا كعبهوصلت فرسنگهاست و در راه خرسنگها، و این لنگ به مراتب كمتر از خرچنگ است. خرچنگ را گفتند: «به كجا میروی؟» گفت: «به چین و ماچین» گفتند: «با این راه و روش تو؟»
الهی، دل داده معنا را از لفظ چه خبر و شیفته مسمّا را از اسم چه اثر.
الهی، كلمات و كلامت كه این قدر شیرین و دلنشیناند، خودت چونی؟
الهی، اگر از من پرسند كیستی، چه گویم؟
الهی، هر چه بیشتر فكر میكنم دورتر میشوم.
الهی، گروهی كوكو گویند و حسن هوهو.
الهی، از گفتن «یا» شرم دارم.
الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر كند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله كه دلدار به ناگفته و نانوشته آگاه است.
الهی، محبّت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، كه آن اثر است نه این؛ با این كه اِعداد است و علّیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما كه علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ «یُحِبُّهُم»[5] كجا و «یُحبُّونَهُم»[6] كجا؟!
الهی، از كودكان چیزها آموختم، لاجرم كودكی پیش گرفتم.
الهی، چون است كه چشیدهها خاموشند و نچشیدهها در خروش؟
الهی، از شیاطین جنّ بریدن دشوار نیست، با شیاطین انس چه باید كرد؟
الهی، خوشدلم كه از درد مینالم، كه هر دردی را درمانی نهادهای.
الهی، در خلقت شیطان كه آن همه فواید و مصالح است، در خلقت ملك چهها باشد؟
الهی، دیده را به تماشای جمال خیره كردهای، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان!
الهی، خنك آن كس كه وقف تو شد!
الهی، شكرت كه دولت صبرم دادی تا به مُلْكَت فقرم رساندی.
الهی، شكرت كه از تقلید رَستم و به تحقیق پیوستم.
الهی، تو پاك آفریدهای، ما آلوده كردهایم.
الهی، پیشانی بر خاك نهادن آسان است، دل از خاك برداشتن دشوار است.
الهی، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوم تُبْلَی السَّرائر»[7] چه كنیم؟
الهی، شكرت كه كورِ بینا و كرِ شنوا و گنگِ گویایم.
الهی، درویشان بیسروپایت در كنج خلوت، بیرنج پا سیر آفاق عوالم كنند، كه دولتمندان را گامی میسّر نیست.
الهی، اگر گُلم و یا خارم از آنِ بوستان یارم.
الهی، انسان ضعیف كجا و حمل قول ثقیل كجا.
الهی، چگونه دعوی بندگی كنم كه پرندگان از من میرمند و ددان رامم نیستند.
الهی، گرگ و پلنگ را رام توان كرد، با نفس سركش چه باید كرد؟
الهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، كه تو رقیبی؛ و چگونه ما را محاسبت نبود كه تو حسیبی.
الهی، حلقه گوش من، آن درّ ثمینِ «أنا بدّك اللازم یا موسی».
الهی، علف هرزه را وجین توان كرد، ولی از تخم جرجیر، خس نروید.
الهی، حق محمّد و آل محمّد بر ما عظیم است؛ «اللهمّ صلّ علی محمّدٍ و آل محمّد!»
الهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد.
الهی، چون در تو مینگرم، رعشه بر من مستولی میشود؛ پشه با باد صرصر چه كند؟
الهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت میبرد و دل از لقای ذوالجمال.
الهی، انسان را قِسطاس مستقیم آفریدهای، افسوس كه ما در میزان طغیان كردهایم.
الهی، شكرت كه نعمت صفت ایثارم بخشیدی.
الهی، نعمت ارشادم عطا فرمودهای ، توفیق شكر آن را هم مرحمت بفرما!
الهی، عروج به ملكوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیَدِهِ مَلكوتُ كلِّ شیء خُذ بِیَدی.»
الهی، به سوی تو آمدم؛ به حقّ خودت مرا به من بر مگردان!
الهی، اگر بخواهم شرمسارم، و اگرنخواهم گرفتار.
الهی، ظاهر كه این قدر زیباست، باطن چگونه است؟
الهی، آخر خودت را در حقّ ما اوّل بفرما، كه آخرین شفاعت را اَرحم الراحمین فرماید.
الهی، دل بیحضور، چشمِ بینور است، نه این صورت بیند و نه آن معنا.
الهی، فرزانهتر از دیوانه تو كیست.
الهی، دولت فقرم را مزید گردان!
الهی، شكرت كه فهمیدم كه نفهمیدم.
الهی، گریه زبان كودك بیزبان است، آنچه خواهد از گریه تحصیل میكند. از كودكی راه كسب را به ما یاد دادهای، قابل كاهل را از كامل مكمّل چه حاصل؟
الهی، یك شوریده، جهانی را میشوراند؛ این شوخ دیده را شوریدهتر كن!
الهی، نبودم و خلعت وجودم بخشیدهای؛ خفته بودم و نعمت بیداریام عطا كردهای؛ تشنه بودم و آب حیاتم چشاندهای؛ متفرّق بودم و كسوت جمعم پوشاندهای؛ توفیق دوام در صلاتم هم مرحمت بفرما كه «الّذین هُم علی صَلواتِهِم دائِمُون»[8]، كامروا هستند.
الهی، مصلّی كجا و مناجی كجا؛ تالی فرقان كجا و اهل قرآن كجا؛ خنك آن كه مصلّی مناجی و تالی فرقان و اهل قرآن است!
الهی، عارف را با عرفان چه كار، عاشقْ معشوق بیند نه این وآن.
الهی، توانگران را به دیدن خانه خواندهای، و درویشان را به دیدار خداوند خانه؛ آنان سنگ و گل دارند، و اینان جان و دل؛ آنان سرگرم در صورتند و اینان محو در معنا؛ خوشا آن توانگری كه درویش است!
الهی، قیس عامری را لیلی، مجنون كرد، و حسن آملی را لیلی آفرین؛ این آفریننده دید، و آن آفریننده را در آفریده؛ بر دیوانگان آفرین!
الهی، اگر عنایت تو دست ما را نگیرد، از چهلها چلّه ما هم كاری برنیاید.
الهی، خوشا آنان كه همواره بر بساط قرب تو آرمیدهاند!
الهی، شكرت كه این تهیدست پا بست تو شد.
الهی، خوشا آنان كه در جوانی شكسته شدند، كه پیری خودْ شكستگی است!
الهی، عقل و عشق، سنگ و شیشهاند؛ عاشقان از عاقلان نالند نه از جاهلان.
الهی، اگر كودكان سرگرم بازیاند، مگر كلانسالان در چه كارند؟!
الهی، شكرت كه پیر ناشده استغفار كردم، كه استغفار پیر استهزا را ماند.
الهی، آن كه تو را دوست دارد، چگونه با خَلقت مهربان نیست.
الهی، كی شریك دارد تا تو را شریك باشد.
الهی، من واحد بیشریكم، چگونه تو را شریك باشد.
الهی، خوشا آن دم كه در تو گُمم!
الهی، از من و تو گفتن شرم دارم؛ «اَنت اَنت.»
الهی، نه خاموش میتوان بود و نه گویا؛ در خاموشی چه كنیم، در گفتن چه گوییم؟
الهی، تن به سوی كعبه داشتن چه سودی دهد، آن كه را دل به سوی خداوند كعبه ندارد؟
الهی، عبادت ما قُرب نیاورده بُعد آورده است، كه «فَوَیلٌ لِلْمُصَلِّین
پی نوشت :
[1] . فاتحه (1) آیات 6 و 7.
[2] . طه (20) آیه 115.
[3] . بقره (2) آیه 261.
[4] . یوسف (12) آیه 87.
[5] . مائده (5) آیه 54.
[6] . بقره (2) آیه 165.
[7] . طارق (86) آیه 9.
[8] . معارج (70) آیه 23.
داستان کوتاه
جوان آرام کنار مرد جوان آمد و گفت ببخشید می تونم یه لحظه وقت تون را بگیرم؟
مرد جوان: بفرمایید.
می خواستم به خانمت نگاه کنم دلم راضی نشد گفتم اول از صاحبش اجازه بگیریم.
مرد عصبانی شد و یقه جوان را محکم گرفت....
جوان گفت: یقه ام را رها کن این همه تو بازار دارن به خانمت نگاه می کنند و با چشماشون می بلعندش گفتم نامردی من بدون اجازه نگاه کنم.
بازار گفته اند چون وقتی مردان به آنجا می روند زار زار باید گریه کنند.:god:
عده ای هم گویند در اصل بیزار بوده است چون مردان در کل از حضور در آن بیزارند :chakeretim:بعد از انقلاب صنعتی زنان قدرت بیشتری پیدا کردند و مردانشان را به زور هر وقت که خواستند به آنجا بردند آن بیزاری مردان فراتر رفت و بازار( زار زدن ) شد.
روز زن مردان از این مراکز بیزارند:Moteajeb!:
و
«راهنماي سير مطالعاتي آثار آيت الله مصباح يزدي»
فهرست كتب
آذرخشي ديگر از آسمان كربلا آفتاب ولايت
آموزش عقايد(ج 1-3) آموزش فلسفه(ج 1) آموزش فلسفه(ج 2)
اخلاق در قرآن(ج 1) اخلاق در قرآن(ج 2) اخلاق در قرآن(ج 3)
اصلاحات، ريشه ها و تيشه ها
انسانسازي در قرآن(آموزش از راه دور) انسانشناسى انسانشناسى در قرآن(آموزش از راه دور)
انقلاب اسلامي و ريشههاي آن انقلاب اسلامي، جهشي در تحولات سياسي تاريخ
ايدئولوژي تطبيقي
بر درگاه دوست بزرگترين فريضه
به پيشواز خورشيد غرب به سوي او به سوي تو به سوي خودسازي پاسخهاي استاد به جوانان پرسشگر
پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 1) پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 2) پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 3) پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 4) پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 5) پاسداري از سنگرهاي ايدئولوژيك(ج 6)
پرتوي از امامت و ولايت در قرآن كريم
پرسشها و پاسخها(ج 1) پرسشها و پاسخها(ج 2) پرسشها و پاسخها(ج 3) پرسشها و پاسخها(ج 4) پرسشها و پاسخها(ج 5)
پند جاويد(ج 1) پند جاويد(ج 2) پندهاي الهي پندهاي امام صادق(ع) به رهجويان صادق
پيام مولا از بستر شهادت پيشنيازهاي مديريت اسلامي تعدد قرائتها تعليقة علي نهايةالحكمه تماشاي فرزانگي و فروزندگي توحيد در نظام عقيدتي اسلام تهاجم فرهنگي
جامعه و تاريخ در قرآن جامي از زلال كوثر جانها فداي دين
جنگ و جهاد در قرآن(ج2) جوانان و مشكلات فكري
چكيده چند بحث فلسفي چكيدهاي از انديشههاي بنيادين اسلامي حقوق و سياست در قرآن(ج 1) خداشناسى خودشناسي براي خودسازي در پرتو آذرخش در پرتو ولايت در جستجوي عرفان اسلامي درباره پژوهش دروس فلسفه دروس فلسفه اخلاق دين و آزادي راه و راهنماشناسى (4و5) راهشناسى راهيان كوي دوست رستگاران
ره توشه(ج 1) ره توشه(ج 2) زن، نيمي از پيكر اجتماع زينهار از تکبر!
سجاده هاي سلوک (ج1) سجاده هاي سلوک (ج2)
سفر به سرزمين هزار آيين سلسله مباحث اسلام، سياست و حكومت سيري در ساحل سيماي پيامبر اعظم صل الله عليه و آله در آينه نهج البلاغه
شرح الهيات شفاء(ج 1) شرح الهيات شفاء(ج 2) شرح برهان شفاء(ج 1) شرح برهان شفاء(ج 2) شرح برهان شفاء(ج 3) شرح برهان شفاء(ج 4) شرح جلد اول اسفار اربعه(ج 1) شرح جلد اول اسفار اربعه(ج 2) شرح جلد هشتم اسفار اربعه(ج 1) شرح جلد هشتم اسفار اربعه(ج 2) شرح نهايةالحكمه(ج 1) شرح نهايةالحكمه(ج 2)
شکوه نجوا
طوفان فتنه و کشتي بصيرت عبرتهاي خرداد عروج تا بينهايت فلسفه اخلاق قرآن در آينه نهجالبلاغه قرآنشناسي(ج 2-1)
كاوشها و چالشها(ج 1) كاوشها و چالشها(ج 2)
كلمة حول فلسفة الاخلاق كيهانشناسى گفتمان روشنگر لقاي الهي مباحثي پيرامون حوزه
نظريه حقوقي اسلام(ج 1) نظريه حقوقي اسلام(ج 2) نظريه سياسي اسلام(ج 1) نظريه سياسي اسلام(ج 2)
نقد و بررسي مكاتب اخلاقي نقدي فشرده بر اصول ماركسيسم نقش تقليد در زندگي انسان نگاهي گذرا به بسيج و بسيجي نگاهي گذرا به نظريه ولايت فقيه ياد او
بهترین درس اخلاق ها را باید از کودکان یاد بگیریم
کودکان اساتید عرفان و اخلاق هستند چون تاز آک فطرت شون باز شده است و آسمونی هستند
مراقب باشیم:
کم کم از جاده «ارتباط» نلغزیم و در مرداب «رابطه» فرو نرویم. همان گونه که یک سیگاری یه پوک یه پوک و یه نخ یه نخ معتاد به سیگار می شود، ما هم یه پیامک یه پیامک، یه لبخند یه لبخند، و یا یه ایمیل یه ایمیل به دروازه اعتیاد و وابستگی به همدیگر کشیده می شویم.
از مسئولان مرکز ملی خواستم که کتاب شوخ طبعی های طلبگی را بچاپند یعنی چاپ کنن.
یکی گفت: مرکز ملی پاسخ گویی است باید شوخ طبعی ها پاسخ به شبهه باشند یا سئوالات. (یعنی غیرمستقیم گفتند برو کشکت را بساو)
یکی از مسئولان دیگر گفت:
اتفاقا این کتاب خوبی است و پاسخ به شبهه ای است که برخی ایراد می کنند که روحانیون افرادی خشک هستند. بنابراین می شود ابتدای کتاب یک سئوال مطرح کرد و گفت آیا طلاب افرادی خشک هستند؟
بعد بگویید این کتاب پاسخی است به این سئوال.
به نام خدا
سلام
آقای حامی واسمون شوخ طبعی بزارید . الان خیلی وقته هیچی واسمون نزاشتید . منظورم شوخ طبعی هست ها نا پست های متفرقه . دلمون هوای شوخ طبعی کرده . یک خیلی خنده دار بزارید تا حسابی بخندیم .
یا حق
اين زندگى دنيا چيزى جز سرگرمى و بازى نيست؛ و زندگى واقعى سراى آخرت است، اگر مى دانستند!:Nishkhand:
رفته بودم مغازه لوازم خانگی. لیوان هایی را وارونه روی هم گذاشته بودند. مغازه دار کنارم ایستاده بود و توضیح می داد که اینها تولید ملی است و....
به شوخی گفتم: اِ چرا سر این لیوان بسته است بعد لیوان را برگرداندم و گفتم ا وای ته لیوان هم که سوراخ است.
من این را گفتم و رفتم جلوتر لیوان های دیگری بود ببینم که متوجه شدم مغازه داره داری لیوان را برانداز می کنی و زیر و رو می کنه با تعجب.
امشب میخوام با حدیثی از امام رضا علیه السلام دل های عاشق تون را رونه حرم با صفای ایشون بکنم
هرکه امام دوست داره از ته دل بگه یا امام رضا.
یکی از سئوالاتی که برای مردم مطرح است این است که چرا غالب دینداران از نظر ثروت و مال ضعیف تر از افراد بی دین یا سست دین هستند.
اجازه بدهید جواب را با حدیثی از امام رضا بدهم:
قالَ الرّضا (ع): لا يُجْتَمَعُ الْمالُ اِلاّ بِخِصالِ خَمْسٍ:
دیروز خادم مدرسه ای قسم می خورد می گفت برخی از این بازاری ها توی مغازه دستشویی دارند ولی می آیند تو این مدرسه که وقف عام است دستشویی می روند تا چند تا آفتابه یا پارچ آب به نفع شون بشه.
فرد متدین انفاق می کند، دست اقوام فقیر و یتیم را می گیرد، صدقه می دهد، خمس و زکات می دهد
ولی
فرد بی دین رشوه می گیرد، از مال یتیم و فقیر می خورد، اطعام نمی دهد ولی از دیگران می خورد، نزول می دهد و...
به اضافه این که فرد لاابالی به خاطر رویگرداندن از خدا، گرفتار خشم خدا با سنت استدارج می شود یعنی به تدریج مالش زیادتر و زیادتر می شود تا به خودش مشغول شود.
چند شب قبل، قم خونه طلبه ای بودم می گفت همین نزدیک ما منزل اون طلبه ای است که منزلش را فروخته بود و برای مردم روستا آب کشیده بود که بعد مردم روستا فهمید او شهید شده کمک کردند و برای فرزندان او خانه ای خریدند.
اما در کل
ثروت ممکن است آسایش بیاورد ولی الزاما آرامش آور نیست
این حرف هم پشتوانه دینی دارد و هم پشتوانه علمی برای تحقیق بیشتر رجوع کنید به کتاب رضایت از زندگی نوشته عباس پسندیده.
[=Times New Roman]سلام
ممنون.
من در اوایل عضویت این تاپیک رو ایجاد کردم ولی جواب قانع کننده ای دریافت نکرده بودم ...
http://www.askdin.com/thread5704.html
[=Times New Roman]استاد ببخشید نرگس خانم هنوز این داستان رو ننوشته اند که!:Cheshmak:
نماز 5 رکعتی از کاربر: علامه حلی
سلام
چی شد! مادرم میگه صحبت نکن کارارو گردنت میذارن!؟ خوب دیگه خودم پیشنهاد دادم اولم خودم باید بگم!!!
نماز شیرین!!! نمیدونم ،همش شیرینه،مگه نماز تلخم داریم؟! آهان یکیش یادم اومد البته این برای من تلخ بود!؟ حالا اینو بگم تا شیرینه یادم بیاد!؟
نزدیک 20 ساعت راه بود . وقتی از قطار پیاده شدم،خیلی خسته شده بودم، از یک طرف خستگی،و از طرف دیگه سنگینی لباس امانمو بریده بود!تازه 2 روز بود که ملبس شده بودم،از محمود وند مستقیم با یه پیکاپ رفتم دهلاویه،تا اذان چیزی نمونده بود ! تا رسیدم سیدی اومد جلو همچین با من احوال پرسی کرد که انگار چند ساله باهم رفیقیم! بعدا فهمیدم طرف نور بالا میزنه!به زور منو برد بالای بام یادمان شهید چمران گفت امروز تو نماز میخونی!؟هر چی گفتم سید بی خیال ما شو ،فایده نداشت.با هر زحمتی بود ،ایستادیم جلو،نمیدونم چند نفر بودن1000 یا 2000 اما همشون چادر داشتن!نماز اول رو با نیم کیلو عرق خوندیم! نماز دوم واویلا بود!رکعت سوم مکبر گفت یا ولی العافیه،من که حواسم جمع بود اعتنا نکردم اما رکعت چهارم هر چی یا ولی العافیه،السلام،الحمدلله، فایده نداشت حاج آقا نیت نماز پنج رکعتی داشت. خلاصه وقتی سلام نماز پنج رکعتی رو دادم،صدای هزار تا زن!!! غوغا شده بود! انگار آسمون رو سرم خراب شده!تا یک ساعت از جام تکون نخوردم،هنوز که هنوزه خجالت اون روز یادمه!
خودمونیم الآن که فکرشو میکنم کلی می خندم(الآن شیرینه)
گفتم : حاج آقا! قبلاً مو و محاسنت را رنگ می کردید الان این کار را نمی کنید؟
گفت: راستش در برخی کلاس ها و جلساتم خانم ها حضور دارند و برای سئوال نزدم می آیند احساس کردم همسرم از این وضع ناراحت اند. من هم دیدم رنگ نکردن به تقوا نزدیک است و دلگرمی برای همسرم است.
خوب همسر است اگر در روز ذهنش درگیر این مسائل باشد افسرده می شود
آقا میگم اینجا که جمع طلبه ها جمعه کسی از مدرسه مروی هست ، من امسال قبول شدم می خوام ببینم سطح علمیش چطوره؟
سلام
دوست من ای کاش همه اطلاعات اونجا را داشته قلمبه ای در اختیارتون میذاشتم ولی چه کنم که نمی دونم.
پیر مرد با حال
چند متر پارچه نیاز داشتیم به مغازه های مختلف سر زدیم بین مغازه داران پیرمردی بود که مغازه اش از همه کوچک تر بود قدیمی تر بود او پارچه مورد نظر من را نسبت به همه مغازه های اطراف متری 500 تومان ارزان تر می داد.
پارچه را که خریدم دفتری برداشت و گفت یاداشت کنم سهم شریک مشخص شود.
گفتم. حاجی با این مغازه تازه شریک هم داری.
اشک تو چشمانش جمع شد و گفت بله.
با خودم گفتم. بیچاره دخل و خرجش به هم نمی خونه.
اومدم بروم گفت: شریک من می دونی کیه؟
گفتم: کیه؟
گفت: حضرت ابا الفضل.
اول جدی نگرفتم گفتم پیرمرد است خواسته حرفی زده باشد. بعد خواستم بروم روی کنجکاوی برگشتم گفتم عمو چه طوری حضرت ابالفضل شریکت است.
بغض گلوش را می فشرد و اشک بدون اختیار از پشت سد چشمانش سرازیر شد. در همان حال گریه گفت: من فروشم را می نوسیم و سود را بین خودم و آقا تقسیم می کنم. گاهی می روم حرم آقا پول را تو حرم تحویل می دهم.
بعد با همان حالت گریه گفت: به خدا غافلیم به خدا غافلیم.
هرچی ازش بخواهی بهت می ده. هرچی بخواهی. نه زبونی واقعاً از ته دل ازش باید بخواهی.
کی باور می کرد من بعد از سی سال بتونم شروع به کار کنم.
فرزندم را دکترها گفتند انگشتش باید قطع بشه و چاره ای نداره اما من از خود آقا خواستم و جوابم را داد.
بعد اشک هاش را پاک کرد و گفت ببخشید اوقاتت را تلخ کردم و مشغول به چیدن طاقه های پارچه شد.
یه فنجون محبت (پست 289 الی 299 )
پیر مرد با حال چند متر پارچه نیاز داشتیم به مغازه های مختلف سر زدیم بین مغازه داران پیرمردی بود که مغازه اش از همه کوچک تر بود قدیمی تر بود او پارچه مورد نظر من را نسبت به همه مغازه های اطراف متری 500 تومان ارزان تر می داد. پارچه را که خریدم دفتری برداشت و گفت یاداشت کنم سهم شریک مشخص شود. گفتم. حاجی با این مغازه تازه شریک هم داری. اشک تو چشمانش جمع شد و گفت بله. با خودم گفتم. بیچاره دخل و خرجش به هم نمی خونه. اومدم بروم گفت: شریک من می دونی کیه؟ گفتم: کیه؟ گفت: حضرت ابا الفضل. اول جدی نگرفتم گفتم پیرمرد است خواسته حرفی زده باشد. بعد خواستم بروم روی کنجکاوی برگشتم گفتم عمو چه طوری حضرت ابالفضل شریکت است. بغض گلوش را می فشرد و اشک بدون اختیار از پشت سد چشمانش سرازیر شد. در همان حال گریه گفت: من فروشم را می نوسیم و سود را بین خودم و آقا تقسیم می کنم. گاهی می روم حرم آقا پول را تو حرم تحویل می دهم. بعد با همان حالت گریه گفت: به خدا غافلیم به خدا غافلیم. هرچی ازش بخواهی بهت می ده. هرچی بخواهی. نه زبونی واقعاً از ته دل ازش باید بخواهی. کی باور می کرد من بعد از سی سال بتونم شروع به کار کنم. فرزندم را دکترها گفتند انگشتش باید قطع بشه و چاره ای نداره اما من از خود آقا خواستم و جوابم را داد. بعد اشک هاش را پاک کرد و گفت ببخشید اوقاتت را تلخ کردم و مشغول به چیدن طاقه های پارچه شد.
- خادم حرم حضرت معصو مه می گفت دو خانه دارم طلبه ای سید یکی از آنها را اجاره کرد بعد از مدتی متوجه شدم در معاش و خورد و خوراک هم مشکل دارند به او گفتم اصلا نگران اجاره نباش تا وقتی که منزل من هستی و وضعت این گونه است من اجاره نمی خواهم هر موقع خدا بهت داد به من هم اجاره بده.
زن و فرزندانم در غیاب من رفته بودند و به او گفته بودند اگر اجاره نمی توانی بدهی برو بیرون که مقابل آنها ایستادم و به آنها گفتم فردا من سر به زمین بگذارم کدام یک از شما برای قیامتم من کاری می کنید.
- یکی از آشنایان کار و حقوق خوب و رسمی دارد و درس زیادی هم نخوانده است. متوجه شدم که نزول می دهد. ولی یکی از دوستان طلبه ام که شمالی بود و جانباز بود و از ناحیه پا و ریه ها هم مشکل داشت با این که در آمد ماهانه اش با مدرک فوق لیسانس دانشگاه و درس خارج حوزه یک پنجم او نمی شد پول ماشینش را داده بود به چند جوان که می خواستند ازدواج کنند یا تازه زندگی شون را شروع کرده بودند. (البته من از نزدیک هر دو زندگی را می بینم به خدا آن فامیلم که آسایش دارد یک پنجم این دوست طلبه ام آرامش ندارد)
برخی از افراد هستند که وضع مالی خوبی از حلال و حرام به هم زده اند. این افراد آن قدر غرق در حرام خوری و حق کشی شده اند که حتی می خواهند سر خدا هم العیاذ بالله کلاه بذارند.
چگونه؟
در طول سال هر کثافت کاری ای که خواستند می کنند بعد هم در میلاد ائمه یا شهادت ایشان نذری می دهند و سفره می اندازند
باید به این افراد بگوییم
و دیگر هیچ
نرم افزار های تلفن همراه
جستجو در نرم افزار ها
محبوبترین ها
کتاب های عربی
کتاب های انگلیسی
کتاب های فارسی
1.معارف قرآنی (472)
2.معارف نهج البلاغه (60)
3.معارف صحیفه سجادیه (6)
4.معصومین (1237)
حضرت محمد صلی الله علیه و آله (39)
حضرت زهرا (سلام الله علیها) (190)
امام علی (علیه السلام) (157)
امام حسن (علیه السلام) (41)
امام حسین (علیه السلام) (79)
امام سجاد (علیه السلام) (40)
امام محمد باقر (علیه السلام) (31)
امام جعفر صادق (علیه السلام) (49)
امام موسی کاظم (علیه السلام) (6)
امام رضا (علیه السلام) (117)
امام جواد (علیه السلام) (6)
امام هادی (علیه السلام) (82)
امام حسن عسکری (علیه السلام) (8)
امام مهدی عجل الله تعالی فرجه (342)
5.پیامبران (28)
6.مشاهیر (159)
7.حدیث (95)
8.اعتقادات (225)
اصول دین (97)
توحید (15)
عدل (1)
نبوت (28)
امامت (43)
معاد (9)
فروع دین (94)
نماز (6)
روزه (0)
خمس (4)
زکات (2)
حج (71)
جهاد (0)
امر به معروف (3)
نهی از منکر (3)
تولّى (1)
تبرّى (2)
9.دعا و زیارت (81)
10.عبادات (35)
11.احکام (100)
12.ادیان و مکاتب (93)
13.اخلاق و تربیت (179)
14.فلسفه و منطق (5)
15.خانواده (37)
16.جوانان (53)
17.بانوان (213)
حجاب (84)
18.کودکان (8)
19.داستان (129)
20.ادبیات (7)
21.تاریخ (59)
22.پزشکی (23)
23.روانشناسی (14)
24.اماکن (36)
25.پرسش و پاسخ (66)
26.شعر (67)
27.متفرقه (57)
28.مناسبت ها (60)
29.حوزوی (6)
30.عرفان اسلامی (16)
31.فرهنگ لغت (57)
32.رایانه (13)
33.فنی و مهندسی (0)
34.هنر ومعماری (2)
35.کشاورزی (0)
36.برق و الکترونیک (0)
37.مدیریت (25)
38.جغرافیا (1)
39.نجوم (0)
40.هوا و فضا (0)
41.صنایع (0)
42.حقوق (15)
43.اقتصاد (6)
44.جامعه شناسی (2)
45.محیط زیست (1)
46.فرهنگ (8)
47.ورزش (1)
48.ریاضیات (1)
49.شیمی (0)
50.فیزیک (0)
51.حسابداری (1)
52.فناوری نوین (1)
53.دروس مقاطع (1)
دبستان (0)
راهنمایی (0)
دبیرستان (0)
پیش دانشگاهی (0)
دانشگاه (1)
55.پیامک (28)
56.بانک های جامع (57)
57.نرم افزار های صوتی (25)
شخصيت و حقوق زن در اسلام جلد اول
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي.
مشخصات کتاب :
پدید آورنده: مركز جهاني علوم اسلامي
خدمات:
مشاهده در کتابخانه
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 494 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 544 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 1742 kB
شخصيت و حقوق زن در اسلام جلد دوم
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي.
مشخصات کتاب :
پدید آورنده: مركز جهاني علوم اسلامي
خدمات:
مشاهده در کتابخانه
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 495 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 542 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 1751 kB
شخصيت و حقوق زن در اسلام جلد سوم
مجموعه مقالات برگزيده ششمين جشنواره پژوهشي شيخ طوسي ره) ويژه طلاب فضلاي غير ايراني: شخصيت و حقوق زن در اسلام/ دبيرخانه ششمين جشنواره پژوهشي شيخطوسي(ره) معاونت پژوهش مركز جهاني علوم اسلامي.
مشخصات کتاب :
پدید آورنده: مركز جهاني علوم اسلامي
خدمات:
مشاهده در کتابخانه
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 456 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 503 kB
دریافت نرم افزار تلفن همراه حجم: 1483 kB
اسباب کشی:please:
چند روزی نبودم از دوستان عذرخواهی می کنم مشغول اسباب و اثاث کشی بودم
البته نمی دانم کدام درسته
اثاث کِشی؟ چون برخی از اسباب اثاثیه ها سنگین هستند مجبور هستیم آنها را بکشیم:god:
یا در اثاث کشی به قدری به دستان فشار می آید که دستها کِش می آیند.:ghati:
اثاث کُشی؟ چون در جابه جایی اسباب اثاثیه های برخی از اثاث ها نفله می شوند و می شکنند (کشته می شوند)
یا برخی از اثاثیه ها به خاطر سنگینی پدر آدم رو در میارن و آدم را می کشند:khoshgel:
به نام خدا
سلام علیکم
اینم از شوخ طبعی های طلبگیه
بعد عمری جناب حامی یه تکونی دادن خودشونو 4 تا چیز و اینور و اونور کردن :Khandidan!:
احتمالا میخوان بعدش یه عمر هم استراحت کنند :khandeh!:
به استاد عارف الهی قمشه ای خبر دادند که دزد خونه شما را زده است
ایشان خیلی خونسرد فرموده بودند وسایل نابود نشده است از جایی به جایی دیگر رفته است
این کتابخانه بسیارغنی است
ببینید و لذت ببرید
دعاشون کنید
چند وقت پيش در يكي از مجلات مطلبي رو به نقل از نويسنده اي مذهبي مي خوندم كه به نظرم جالب بود ديگه قضاوت با خودتون:
الان آخوندهای محلی خوب کم شدهاند. برخی آخوندهای ما به سال دوم که میرسند میخواهند بروند نماینده مجلس بشوند. مهمترین وظیفه آخوند این است که توی مسجد باشد و مسجد او یک پایگاه محلی باشد.
از یکی از آخوندهای قدیمی پرسیدم شما چه کاری بلدیدکه این قدر محبوب هستید؟
گفت «بسم الله الرحمن الرحیم
1- تعبیر خواب
2- حل دعاوی میان زن و شوهر
3- استخاره خوب
گفت اینها سه تا نکته اولی است که مردم با آن ارتباط دارند. ما الان از این آخوندها اصلاً نداریم. شما امروز آخوند پیدا کنید که بتواند زن و شوهر را آشتی بدهد. تا میروی میگوید شما باید بصیرت داشته باشی... درد مردم را حل نمیکنند.
- آخوندهایی که بیایند در خانوادههای ما کم هستند. آخوندی که برای دعوای زن و شوهری به خانههای مردم برود، وجود ندارد. چون گرفتاریهای دیگری پیدا کردهاند. فکر میکنم در حوزهها به تربیت روحانی برای خدمت به مردم بیاعتناییم.
به نام خدا
سلام علیکم
آخوندها به خدا خدمت میکنند، بایدم خلق رو فراموش کنند
این که چیزی نیست تازه خودشون رو هم فراموش کردند
:Mohabbat:
ای صبر و قرار بی قراران
امّید دل امیدواران
دانی که گر از عطش بمیرم
یک قطره ز دیگری نگیرم
ساغر نزنم ز دست هر کس
من دست تو می شناسم و بس
روزی من از خزانه ی توست
دل، سائل آستانه ی توست
امشب ز تو بار عام خواهم
دیدار تو و امام خواهم
ولادت باسعادت قمر بنی هاشم، حضرت ابا الفضل العباس مبارک:Gol:
البته همه آخوند ها اینجوری نیستن من کسی رو میشناسم که به جای رضایت خدا و خلق خدا باعث آزار و ناراحتی و شکستن دل بقیه میشه
ولادت علی اکبر روز جوان و جوانمردی برای شما مبارک
اللهم ارزقنا شفاعته علیه السلام
خدایا خُلق ما را هم مثل خُلق علی اکبر محمدی کن
بر محمد و آل پاکش صلوات
رضایت خانواده و طلبگی
انگیزه هر کاری باید متناسب با آن کار باشد کسی که می خواهد قله بزرگی را فتح کند و صعود اگر انگیزه اش به انداز فتح یه تپه باشد همان ابتدای حرکت از نفس می افتد. او باید همت بالایی داشته باشد و با گروهی که اراده قوی و عزمی راسخ دارند و راه بلد اند همراه شود.
انگیزه طلبگی هم با توجه به رسالت و سنوات تحصیلی حوزه باید مانند فتح یک قله بلند قوی و محکم باشد.
برخی قصد طلبگی دارند اما از حوزه شبه تاری در ذهن دارند و در واقع با این دورنمای سراب گونه هدف خود را تنظیم می کنند و در مسیر به دلیل طولانی بودن راه، مشکلات معیشتی، ناهمنوایی خانواده، و...کم می آورند و گاهی کج دار و مریض در حوزه می مانند و گاهی از حوزه بیرون می روند و برخی هم دچار بد بینی می شوند.
اهداف روشن
برخی از افرادی که حوزه می آیند دقیق حساب شده با آگاهی مسیر و رشته خود را انتخاب می کنند این افراد در مسیر طلبگی خود استوار هستند اهل تلاش هستند از تلف کردن وقت پرهیز می کنند، روشمند درس می خوانند و زندگی می کنند برای میان بر زدن سراغ اساتید برجسته می روند. سلیقه ای کار علمی نمی کنند از ملامت و تمسخره و مشکلات معیشتی هراس و باکی ندارند و برای رشد علمی خود هم بحث علمی گزینش می کنند و به تهذیب نفس اهتمام می ورزند. این گروه به درد حوزه می خورند
اهداف روشن 1
سال دوم یا سوم طلبگی بودم در مسیر بازگشت به قم با خلبانی همنشین شدم. بالاخره حوصله مون سر رفت و با بهانه ای با هم سر صحبت را باز کردیم او خلبان بود وقتی فهمید طلبه ام خیلی از من خوشش اومد بگذریم که سوپر دولوکس بود و پیش خودم گفتم ببینم واکنشش نسبت به رشته تحصیلی ام چیه.
گفت راستش می دونم تیپ و لباس من برای شما عجیب و غریب است البته ما کل خانواده مان این طور هستند. و البته همگی اهل علم هستیم.
مذهب تو خونه ما غریب است تا این که برادرم به جای دانشگاه تصمیم گرفت که به حوزه بیاید. فکر او عجیب بود همه تو خانواده شوکه شده بودند که او چه می گوید و گاهی در خانواده مشاجره و بگو مگو بالا می گرفت.
مانده بودیم که این فکر عجیب را چه کسی تو مخ برادرمون فرو کرده بود ولی سخنان ما در او اثر نکرد او تصمیم خودش را گرفته بود.
خانواده او را تحریم معنوی و مادی کردند و در واقع کنارش گذاشتند ولی فایده ای نداشت که نداشت و او وارد حوزه شد مدتی با او بی تفاوت بودیم اما او برعکس روز به روز برخوردش با ما گرم تر می شد و به مادر و پدرم و اقوام نزدیک فوق العاده احترام و عزت می گذاشت و بالاخره مهرش قطره قطره در دل سنگی ما رسوخ کرد و سیل مهرش دلمان را گرفت.
الان او الگوی خانواده است. اقوام او را نمی بینند سراغش را می گیرند و برایش فوق العاده احترام قائل هستند و او با جدیت زیاد مشغول کار علمی خود در حوزه است.
اهداف روشن 2
از بچه های جبهه ای و بسیج بود و اهل خرم آباد. یکی شاد و بود پر تحرک مسئول بسیج هم بود فردی شوخ طبع و زیرک بود.
من تازه به مدرسه آمده بودم زیاد شناختی نداشتم ازش.
روز به روز بیشتر با هم آشنا شدیم. تا این که فهمیدم وقتی که بعد از جنگ خواسته به حوزه بیاید با مخالفت پدرش روبرو می شود او خیلی تلاش کرده بود با احترام پدرش را متقاعد کند ولی پدرش اجازه نداده بود. و به او گفته بود که تصمیم خودت را بگیر اگر رفتی حوزه دیگه پات را توی خونه من نگذارد تا اون موقع 7-8 سال بود که او به منزلشان نرفته بود و در واقع باباش او را راه نداده بود.
با این که پدرش بسیارمردی متمول و مال دار بود او با سختی زندگی می کرد. تا این که بالاخره تصمیم به ازدواج گرفت اما چه ازدواجی، به دور از خانواده و مادری که عمری چشم انتظار دیدن فرزندش در لباس دامادی بوده.
تا این که گروهی از طلاب همشهری او با هم به منزل پدرشان رفتند و با گفت گو و سماجت پدرش را متقاعد کردند که در مراسم بسیار بسیار ساده آنها شرکت کند و بالاخره موفق شدند
خاطره
این دوستمان در حاضر جوابی و شوخ طبعی چیره بود و برجک زن.
شبی قرار شد با او از مدرسه به دیدن یکی از طلاب که تازه ازدواج کرده بود برویم. دم مدرسه سوار یک تاکسی شدیم. راننده تاکسی از ضمن سخنان ما فهمیده بود این دوست ما که سنش بالاتر بود ازدواج نکرده آینه را کج کرده و نگاهی کرد پا برهنه پرید وسط سخنان ما با تمسخر گقت اِ تا حالا ازدواج نکرده ای؟
دوستمان هنوز سخنان راننده تمام نشده بود که با خشاب پر کلماتش گفت: چطور مگه خواهر داری؟
آقای بد ندیده دیگه راننده تا مقصد مثل بچه آدم سرش به کار خودش مشغول بود.
این باورهای غلط حتی بین افراد متدین و تحصیل کرده ما هم وجود دارد البته بماند که برخی افراد مغرض و مریض دل برای کوچک جلوه دادن رسالت حوزه و تحقیر چنین نسبت هایی می دهند.
سهم زیادی از این باورهای غلط به گردن خود حوزه است که به اندازه شامپو صدر صحت یا لینا نمکی هم درباره حوزه تبلغ رسانه ای نداشته است.
تذکر:
1- حوزه خواهران برای خواهران برنامه هایی دارد که بتوانند در ضمن رسیدن به کارهای خانه بتوانند نیمه وقت هم درس بخوانند.
2- در حوزه شش سال اول که در مدارس هستید باید الزام صبح و بعد از ظهر در کلاس ها به شکل ترمی واحدی شرکت کنی و غیبتت از حد مجاز نگذرد و در امتحانات قبول شوی.
:6: - در حوزه از امتحان و واحد درسی و مشروط شدن و حضور و غیاب خبری نیست.