درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلوک عملی

در پرسشها و كاوشهای این دروس انديشه كنيد و آنها را سرسرى نگيريد و سلوک عملی تان محدود به رفتن و آمدن و خواندن و نوشتن نباشد كه اينها بسنده نيست. بايد همواره انديشه كرد و ورزش فكرى داشت. تفکر پیرامون این سلسله دروی را جزو برنامه های شبانه روز خود قرار دهید و از تامل عمیق در آنها غافل نشوید که اين رشته سخنان ما در این دروس پايه كاخ بلند دانش پژوهى ما است و بايد بنيان اين كاخ سخت استوار باشد.
بدانید که مربیان نفوس و راهنمایان طریق هدایت دلسوز شمایند و خواهان کمال معنوی شمایند.
اگر مهر پدر نسبت به فرزند بیش از مهر فرزند به پدر است بدین خاطر است که هرکسی اثرش را دوست دارد چرا که اثر هرکسی آئینه دارایی اوست. بينيد يك باغبان تا چه اندازه به درختها و نهالهائى كه كاشته و تربيت كرده است عشق مى ورزد و از اثرش كه به بارنشسته چگونه خوشحال و شاداب است و يك خطاط نوشته خود را تا چه اندازه گرامى می‌دارد و از آن خوشنود است و يك نقاش از نقاشی خود و يك مهندس از سازه خود و همچنين هر كسى از اثر نیک خود چقدر شادمان است.
استاد نیز شاگردانش را اثر خویش می بیند و شاگردان آینه دارایی او به شمار می روند از این روی مهر و محبت استاد به شاگردان همواره بیش از مهر شاگردان است و همچنانكه پدر مى خواهد نشانه اى از خود به نام فرزند داشته باشد و عقيم نباشد دانشمند نيز آنچنان بلكه دو صد چندان است.
مادر سقراط ماما بوده است و سقراط مى گفت من نیز مانند مادرم پيشه مامائى پيش گرفتم! او كودكان را در زادن كمك مى كرد و من جانها را يارى مى كنم كه زاده شوند یعنی چنان که به خود آيند و راه كسب علم و معرفت را بيابند.
هر استادی به نعمت وجود شاگردانش همچون باغبانی خرسند است بلکه دو صد افزون مسرور است که اگر آن باغبان نهال مى پروراند اين باغبان كمال مى پروراند. اگر چنین است قدر این نعمت را نیک دانسته و از این رهگذر، باقی عمر خویش را در صراط خودسازی و خودشناسی مصروف نمایید و مباد که در اين ایام ارزشمندتر از گوهر عمرتان دستخوش ناشايستها شوید که آدمى براى بيهوده كاريها و ولگرديها و ياوه گوئيها و هرزگيها و نشخوار كردن از بام تا شام و از شام تا دل شب در این دنیا نیامده است.

باسمه العلیم

اویس;888510 نوشت:
گوناگونی خواص موجود در سنگها و فلزات، حاکی از حرکت آنها است.

عرض سلام و ادب

مقصود از حرکت در بیان فوق حرکت جوهری است؟

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;889556 نوشت:
عرض سلام و ادب

مقصود از حرکت در بیان فوق حرکت جوهری است؟


با سلام و احترام
بله مراد حرکت جوهری است.[/]

باسمه الحکیم

اویس;888510 نوشت:
گوناگونی خواص موجود در سنگها و فلزات، حاکی از حرکت آنها است.

با سلام و عرض ادب

استاد گرامی

رابطه ی عوامل و عوارض خارجی با حرکت جوهری چگونه است؟

اگر این عوارض و عوامل نباشد (به عنوان مثال در انواع مواد)حرکتی که ما آن را حرکت کمالی وجودی یا جوهری می نامیم

صورت نخواهد پذیرفت،بالنسبه در انسان هم گویا همینگونه است هم در حرکت کمالی هم در حرکت وجودی.

آیا با تغییر عوامل و شرایط و بسترهای خارجی مسیر حرکت تغییر خواهد کرد؟ که ظاهرا همینگونه است،پس چگونه

اصل دوم مذکور در درس را می توان از آن نتیجه گرفت؟

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;889729 نوشت:
ا سلام و عرض ادب

استاد گرامی

رابطه ی عوامل و عوارض خارجی با حرکت جوهری چگونه است؟

اگر این عوارض و عوامل نباشد (به عنوان مثال در انواع مواد)حرکتی که ما آن را حرکت کمالی وجودی یا جوهری می نامیم

صورت نخواهد پذیرفت،بالنسبه در انسان هم گویا همینگونه است هم در حرکت کمالی هم در حرکت وجودی.

آیا با تغییر عوامل و شرایط و بسترهای خارجی مسیر حرکت تغییر خواهد کرد؟ که ظاهرا همینگونه است،پس چگونه

اصل دوم مذکور در درس را می توان از آن نتیجه گرفت؟


با سلام خدمت شما خواهر بزرگوار
آنچه در عوارض خارجی اشیا مکشوف و مشهود است ثمره کمالی است که شی در حرکت جوهری خود بدان دست یافته است به تعبیر دیگر علت اصلی تمامی آثار و عوارض اشیا اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها، حرکتی است که هریک از اینها دارا می باشند که ظهور آن در آثار خارجی اشیا خواهد بود.
مسلما سیر تدریجی حرکت تکاملی و جوهری اشیا به عوامل گوناگونی وابسته است که برخی از آن عوامل درونی بوده و برخی بیرونی. عوامل درونی تکامل اشیا استعداد و قابلیتی است که در متن آنها موجود است و عوامل برونی تکاملشان دهها عواملی است که از بیرون ذات آنها، موثر در تکاملشان می باشد همچون آب و نور که موثر برای پرورش درخت سیب است.
[/]

باسمه العلیم

اویس;890040 نوشت:

آنچه در عوارض خارجی اشیا مکشوف و مشهود است ثمره کمالی است که شی در حرکت جوهری خود بدان دست یافته است به تعبیر دیگر

علت اصلی تمامی آثار و عوارض اشیا اعم از جمادات و نباتات و حیوانات و انسانها، حرکتی است که هریک از اینها دارا می باشند که ظهور آن در آثار خارجی اشیا خواهد بود.
مسلما سیر تدریجی حرکت تکاملی و جوهری اشیا به عوامل گوناگونی وابسته است که برخی از آن عوامل درونی بوده و برخی بیرونی. عوامل درونی تکامل اشیا استعداد و قابلیتی است که در متن آنها موجود است و عوامل برونی تکاملشان دهها عواملی است که از بیرون ذات آنها، موثر در تکاملشان می باشد همچون آب و نور که موثر برای پرورش درخت سیب است.

عرض سلام و ادب و همینطور تشکر از پاسخ حضرتعالی

فرمودید علت بروز و ظهور عوارض و آثار اشیاء که لابد هر یک خاص خودش نیز هست

حرکت جوهری آنهاست.

آنچه از حرکت جوهری می دانیم این است که حرکتی در ذات شیء است که آن را در مسیر کمالی وجودش آن به آن

دگرگون کرده و به سوی کمال غائیش پیش می برد.(تا اینجا درست؟)

امّا با بررسی یک مصداق در طبیعت متوجه می شویم که این عوارض و عوامل خارجی است

که موجب این حرکت و رسیدن شیء مذکور به کمال نهائیش است:

فیروزه:

در بررسی طریقه ی شکل گیری سنگ فیروزه متوجه شدم کانیهای غنی از فسفر که به صورت

آپاتیت در درون سنگهای آذرین وجود دارند طی فرایند دگرگونی گرمایی (عوارض)از عمق زمین

و با فشار از لابه لای شکافها و شکستها بیرون آمده و به سطح می رسند،سپس با محلولهای

سطحی مس دار ترکیب شده(عوارض)و پس از طی مراحلی(عوامل خارجی)تبدیل به فیروزه

می شود و بر اساس اینکه در فرایند تشکیل،کدام کانیها دیگر به ساختار مولوکولی فیروزه

وارد شده باشد(عوامل خارجی)رنگ این سنگ تغییر می کند.

مثلا هر چه مس موجود در آن بیشتر باشد آبی تر و هر چه میزان آهن آن بیشتر شود فیروزه

متمایل به رنگ سبز می شود.

استاد گرامی می بینیم که این عوامل خارجی و عوارض هستند که این کانی را با خواصش شکل داده اند

و در واقع حرکت جوهری این سنگ نیست که باعث ظهور و بروز آن خواص و عوارض شده است.

در این باب چه می توان گفت؟

چگونه حرکت جوهری را با آن تطبیق دهیم؟

با تشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;890464 نوشت:
عرض سلام و ادب و همینطور تشکر از پاسخ حضرتعالی

فرمودید علت بروز و ظهور عوارض و آثار اشیاء که لابد هر یک خاص خودش نیز هست

حرکت جوهری آنهاست.

آنچه از حرکت جوهری می دانیم این است که حرکتی در ذات شیء است که آن را در مسیر کمالی وجودش آن به آن

دگرگون کرده و به سوی کمال غائیش پیش می برد.(تا اینجا درست؟)

امّا با بررسی یک مصداق در طبیعت متوجه می شویم که این عوارض و عوامل خارجی است

که موجب این حرکت و رسیدن شیء مذکور به کمال نهائیش است:

فیروزه:

در بررسی طریقه ی شکل گیری سنگ فیروزه متوجه شدم کانیهای غنی از فسفر که به صورت

آپاتیت در درون سنگهای آذرین وجود دارند طی فرایند دگرگونی گرمایی (عوارض)از عمق زمین

و با فشار از لابه لای شکافها و شکستها بیرون آمده و به سطح می رسند،سپس با محلولهای

سطحی مس دار ترکیب شده(عوارض)و پس از طی مراحلی(عوامل خارجی)تبدیل به فیروزه

می شود و بر اساس اینکه در فرایند تشکیل،کدام کانیها دیگر به ساختار مولوکولی فیروزه

وارد شده باشد(عوامل خارجی)رنگ این سنگ تغییر می کند.

مثلا هر چه مس موجود در آن بیشتر باشد آبی تر و هر چه میزان آهن آن بیشتر شود فیروزه

متمایل به رنگ سبز می شود.

استاد گرامی می بینیم که این عوامل خارجی و عوارض هستند که این کانی را با خواصش شکل داده اند

و در واقع حرکت جوهری این سنگ نیست که باعث ظهور و بروز آن خواص و عوارض شده است.

در این باب چه می توان گفت؟

چگونه حرکت جوهری را با آن تطبیق دهیم؟

با تشکر


با سلام خدمت شما خواهر گرامی و با تشکر از شما بخاطر سوالتان
وقتی سخن از حرکت جوهری به میان می آوریم مرادمان منتفی دانستن تاثیرات عوامل خارجی بر تکامل موجودات نیست . مسلم است که شی در بستر تکاملی خویش زمانی می تواند با حرکت جوهری به کمال لایق خود برسد که همه شرایط درونی و بیرونی فراهم بوده باشند. همچنان که یک دانه سیب زمانی می تواند به کمال سیب شدن راه یابد که عوامل خارجی همچون نور و اب و خاک وی را در رسیدن به این غایت کمک نمایند. پس این اصلِ تاثیر عوامل خارجی و لزوم وجود آنان برای نیل به کمال موجودات، اصلی فراگیر است که شامل همه موجودات می شود و محدود به مثال شما نمی شود.
آنچه ما در حرکت جوهری که حرکتی در حاق ذات موجودات است مدنظر داریم آن استعداد و قابلیتی است که در ذاتیات اشیاء به جانب کمال لایقشان وجود دارد و آن استعداد و قابلیت است که دانه سیب را مستعد سیب شدن می کند و پاره سنگ را مستعد چنین کمالی نمیکند. پس برای دریافت معنای حرکت جوهری باید به استعداد ذاتی اشیا برای رسیدن به کمالشان توجه نمایید نه به شرایطی که از خارج آنها را برای نیل به کمالشان نزدیک می کند. از همین روی اگر همان اب و خاک و نور اگر در پاره سنگی جمع گردند هرگز او را سیب نمی کنند اما همین ها یک دانه سیب را تبدیل به سیب می نمایند.
[/]

باسمه العلیم

اویس;890692 نوشت:

با سلام خدمت شما خواهر گرامی و با تشکر از شما بخاطر سوالتان
وقتی سخن از حرکت جوهری به میان می آوریم مرادمان منتفی دانستن تاثیرات عوامل خارجی بر تکامل موجودات نیست . مسلم است که شی در بستر تکاملی خویش زمانی می تواند با حرکت جوهری به کمال لایق خود برسد که همه شرایط درونی و بیرونی فراهم بوده باشند. همچنان که یک دانه سیب زمانی می تواند به کمال سیب شدن راه یابد که عوامل خارجی همچون نور و اب و خاک وی را در رسیدن به این غایت کمک نمایند. پس این اصلِ تاثیر عوامل خارجی و لزوم وجود آنان برای نیل به کمال موجودات، اصلی فراگیر است که شامل همه موجودات می شود و محدود به مثال شما نمی شود.
آنچه ما در حرکت جوهری که حرکتی در حاق ذات موجودات است مدنظر داریم آن استعداد و قابلیتی است که در ذاتیات اشیاء به جانب کمال لایقشان وجود دارد و آن استعداد و قابلیت است که دانه سیب را مستعد سیب شدن می کند و پاره سنگ را مستعد چنین کمالی نمیکند. پس برای دریافت معنای حرکت جوهری باید به استعداد ذاتی اشیا برای رسیدن به کمالشان توجه نمایید نه به شرایطی که از خارج آنها را برای نیل به کمالشان نزدیک می کند. از همین روی اگر همان اب و خاک و نور اگر در پاره سنگی جمع گردند هرگز او را سیب نمی کنند اما همین ها یک دانه سیب را تبدیل به سیب می نمایند.

عرض سلام و ادب و تشکر از توضیحات حضرتعالی

چیزی که حقیر عرض می کنم این نیست که شرایط و عوامل خارجی مؤثر در حرکت کمالی است.

البته مثال حضرتعالی درباره دانه ی سیب و نور و آب و خاک و غیره کاملا مفید معنایی است که

فرمودید امّا عرض بنده چیز دیگری است و آن اینکه آن سنگ آذرینی که بعدها تبدیل به فیروزه شد

استعداد ذاتی برای فیروزگی نداشت بلکه این عوامل خارجی بودند که ذاتیات آن را شکل دادند.

بین این دو خیلی فرق است.

و امّا وجه فلسفی حرکت جوهری این است که حرکت جوهری موجد عوارض و آثار صادره از

اشیاء است در حالیکه در مثال فیروزه(وجه طبیعی) این عوارض و عوامل خارجی بودند که موجب حرکت

سنگ آذرین به سوی فیروزگی شدند.

[="Tahoma"][="Blue"]با سلام مجدد خدمت شما خواهر گرامی و با سپاس از شما

حبیبه;890696 نوشت:
آن سنگ آذرینی که بعدها تبدیل به فیروزه شد

استعداد ذاتی برای فیروزگی نداشت بلکه این عوامل خارجی بودند که ذاتیات آن را شکل دادند.


این فرمایش شما به هیچ وجه صحیح نیست.
در حقیقت پاسخ اصلی حضرتعالی در بخش دوم گفتار حقیر در پست قبل بیان شده بود.
شما باید توجه داشته باشید که اگر همان فیروزه، استعداد و قابلیت ذاتی برای پرورش آن تاثیرات عوامل خارجیه را نمی داشت هرگز تبدیل به فیروزه نمی شد. شما باید بیندیشید که چرا این عوامل توانسته اند موجودی را که قابلیت فیروزه شدن را داشته فیروزه کنند ولی همانها نتوانسته اند دهها موجود دیگری را که در همان جا حضور داشته (مانند اکسیژن) تبدیل به فیزوزه نمایند. این امر حکایت از استعداد و قابلیتی دارد که سنگ فیروزه دارا می باشد و موجودات دیگر دارا نمی باشد. پس فرمایش شما که فیروزه شدن را صرفا به تاثیرات عوامل خارجیه مستند می دانید صحیح نیست.

[/]

باسمه العلیم

اویس;890721 نوشت:
این فرمایش شما به هیچ وجه صحیح نیست.

با سلام و عرض ادب

بله می دانم از دیدگاه حکمت متعالیه به هیچ روی صحیح نیست.

امّا از نظر روند طبیعی شکل گیری اجسام و اشیاء طبیعی صحیح است.

حکمت متعالیه می گوید این شیء از ابتدا هم در ذات خویش فیروزه بوده است

امّا علم طبیعی این را نمی گوید هیچ چیز در ذات خویش چیز مشخصی نیست

بلکه این آرایش اتمی اشیاء است که مشخص می کند که این ماده چه چیزی می شود

و آرایش اتمی مواد و عناصر هم تحت شرایط مختلف،تغییر می کند!

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;890730 نوشت:
با سلام و عرض ادب

بله می دانم از دیدگاه حکمت متعالیه به هیچ روی صحیح نیست.

امّا از نظر روند طبیعی شکل گیری اجسام و اشیاء طبیعی صحیح است.

حکمت متعالیه می گوید این شیء از ابتدا هم در ذات خویش فیروزه بوده است

امّا علم طبیعی این را نمی گوید هیچ چیز در ذات خویش چیز مشخصی نیست

بلکه این آرایش اتمی اشیاء است که مشخص می کند که این ماده چه چیزی می شود

و آرایش اتمی مواد و عناصر هم تحت شرایط مختلف،تغییر می کند!


سلام
قبلا هم به حضرتتان متذکر شده بودم که در فهم مبانی حکمت متعالیه بیشتر اهتمام داشته باشید و به گونه ای سخن نگویید که خوانندگان محترم از شمایی که متامل در اندیشه های حکمی و فلسفی هستید توهم بی پایه و اساس بودن مبانی حکمت متعالیه را داشته باشند.
اینگونه که شما سخن می گویید گویا که حکیم متاله در ارائه مبانی خویش کاری به واقعیات و یافته های علوم طبیعی نداشته و صرفا از روی انتزاعیات و ذهنیات به ارائه اصول و ذکر مبانی پرداخته است در حالی که اگر اندیشه بیشتری در همان مبانی حکمت متعالیه شود هرگونه توهم تناقض بین یافته های علوم طبیعی با مبانی برهانی حکمت متعالیه منتفی است.
خواهرم! اولا اگر حکمت متعالیه می گوید این نطفه در ذات خویش انسان است ویا این سنگ خاص در ذات خود فیروزه است به لحاظ افق بصیرت اینده نگری حکیم متاله نسبت به اشیا است که معطوف به استکمال انها در دامنه حرکت جوهری می باشد و علم طبیعی هرگز با این استکمال و سیر تکاملی اشیاء مخالفتی ندارد، این بدان معنا نیست که حکیم متاله نطفه ای را که انسان نشده انسان بداند و یا سنگی را که هنوز فیروزه نشده فیروزه بخواند.
ثانیا اگر علم طبیعی نمی گوید که اشیا در ذات خودشان چیز مشخصی هستند بدین جهت است که علوم طبیعی کاری به استعداد ذاتی اشیا که امری درونی است ندارد و صرفا به عوامل خارجی متمرکز است یعنی اساسا حیطه تمرکز علوم طبیعی اثار خارجی اشیاء است و از این حیث کاری به استعدادهای ذاتی ندارد و این هرگز به معنای مخالفت علوم طبیعی با مبانی فلسفی نیست بلکه اگر دقیق تر اندیشه شود تمامی یافته های علوم طبیعی تایید مبانی حرکت جوهری فلسفی است.
[/]

حبیبه;890730 نوشت:
امّا علم طبیعی این را نمی گوید هیچ چیز در ذات خویش چیز مشخصی نیست

بلکه این آرایش اتمی اشیاء است که مشخص می کند که این ماده چه چیزی می شود

و آرایش اتمی مواد و عناصر هم تحت شرایط مختلف،تغییر می کند!



با عرض سلام

اما سوالی دیگر هم ایجاد میشود، اینکه چه میشود که تعدادی اتم در دل زمین قرار میگیرند و مستعد سنگ شدن میشوند، تعدادی اتم در فضا قرار میگیرند و آرایش اتمی آنها در شرایط جوی آنها را مستعد گاز شدن میکند.

چه میشود اتم ها در روی زمین آنقدر آرایش پیچیده ای به خود میگیرند که مستعد میشوند نهایتا یک سلول بسازند...حتی چه میشود یک سلول استعدادش کمتر میشود و نهایتا تبدیل به مثلا یک سلول جلبک میشود و یک سلول میشود نورون مغزی در انسان.

آیا از پیش تعیین نشده که هر اتم قرار است در چه شرایطی قرار گیرد؟

علم طبیعی به هیچ طریقی نمیتواند بگوید هیچ چیز در ذات خویش چیز مشخصی نیست و اتم ها اتفاقی این آرایش را به خود گرفته و این جهان را ساخته اند.

به نظر بنده بدون وجود استعداد قبلی در دل هراتم اینگونه آرایش ممکن نیست. امکان ندارد از قبل اتم فیروزه مستعد فیروزه شدن نباشد. امکان ندارد یک اتم اتفاقی برود در مرکز زمین و شرایط آنجا اتفاقی باعث آرایش منظم آن اتم شود و اتفاقی با اتم های مس یا آهن دیگری هم ترکیب شود و اتفاقا از دل زمین بیرون بزند.

این نظم اتفاقی چطور ممکن است؟

باسمه الحق

Niyaz;890756 نوشت:
علم طبیعی به هیچ طریقی نمیتواند بگوید هیچ چیز در ذات خویش چیز مشخصی نیست و اتم ها اتفاقی این آرایش را به خود گرفته و این جهان را ساخته اند.

به نظر بنده بدون وجود استعداد قبلی در دل هراتم اینگونه آرایش ممکن نیست. امکان ندارد از قبل اتم فیروزه مستعد فیروزه شدن نباشد. امکان ندارد یک اتم اتفاقی برود در مرکز زمین و شرایط آنجا اتفاقی باعث آرایش منظم آن اتم شود و اتفاقی با اتم های مس یا آهن دیگری هم ترکیب شود و اتفاقا از دل زمین بیرون بزند.

این نظم اتفاقی چطور ممکن است؟

عرض سلام و ادب

خواهرم سخن از اتفاق نیست،اینجا تاپیک دروس معرفت نفس است

پس حاضران در آن به اول چیزی که معتقدند"لا مؤثر فی الوجود الّا الله"است.

امّا همان خدایی که سراسر هستی ظهورات وجود لایتناهیش هستند ما را به اندیشیدن

در نشانه ها و آیاتش دعوت نموده است،اندیشه،نه تکرار آنچه بزرگان با اندیشه به آن رسیده اند

اندیشه ی آنان به موشکافی و تعمق رشد و تعالی یافته است،خود ملاصدرا چندین بار چهارچوب فکریش

را از پی ویران کرده و دوباره ساخته است،این روند نگرانی ندارد مراقبت،دقت و مشورت می خواهد.

باسمه الحکیم

اویس;890751 نوشت:
بلکه اگر دقیق تر اندیشه شود تمامی یافته های علوم طبیعی تایید مبانی حرکت جوهری فلسفی است.

استادی دارم که می فرمایند بستر طبیعت میدان تاخت و تاز و جولان عشق و عقل است

عقل سعی در کشف قوانین آن دارد و هر چه بیشتر در آن بیندیشد استحکام بیشتری می یابد

و امّا عشق تنها آن را به نظاره می نشیند و در آن جلوه ی محبوب را مشاهده می کند و از خویش

و در او گم می شود.

امّا چیزی هم این میانه هست که نقطه ی اتصال عشق و عقل است و آن حکمت متعالیه است

حکیم متأله برای اکمال دو بُعد از وجودش باید هر دو را به نحو اکمل داشته باشد.

سعی نمی کند به دنبال تأیید هیچیک آن دیگری را وسیله کند بلکه می کوشد وحدت آنها را درک کند.

حبیبه;890758 نوشت:
عرض سلام و ادب

خواهرم سخن از اتفاق نیست،اینجا تاپیک دروس معرفت نفس است

پس حاضران در آن به اول چیزی که معتقدند"لا مؤثر فی الوجود الّا الله"است.

امّا همان خدایی که سراسر هستی ظهورات وجود لایتناهیش هستند ما را به اندیشیدن

در نشانه ها و آیاتش دعوت نموده است،اندیشه،نه تکرار آنچه بزرگان با اندیشه به آن رسیده اند

اندیشه ی آنان به موشکافی و تعمق رشد و تعالی یافته است،خود ملاصدرا چندین بار چهارچوب فکریش

را از پی ویران کرده و دوباره ساخته است،این روند نگرانی ندارد مراقبت،دقت و مشورت می خواهد.

بنده کاری با اعتقادات حاضران تاپیک نداشته و ندارم.

فرمودید: "علم طبیعی میگوید هیچ چیز در ذات خود چیز مشخصی نیست"
بنده هم عرض کردم اگر علم طبیعی این را بگوید بدین معنا هست که ایجاد هر چیز اتفاقی است و این خود میشود یک مشکل بزرگتر.

در راستای بحث داشتم پیش میرفتم....نگرانی خاصی هم برایم ایجاد نشده بود :Gig:(البته اگر در نقل قول خطابتان به من بود)

ببخشید پریدیم وسط بحث.

با تشکر....موفق باشید.

باسمه الرفیق

Niyaz;890772 نوشت:
فرمودید: "علم طبیعی میگوید هیچ چیز در ذات خود چیز مشخصی نیست"
بنده هم عرض کردم اگر علم طبیعی این را بگوید بدین معنا هست که ایجاد هر چیز اتفاقی است و این خود میشود یک مشکل بزرگتر.

خیر به این معنا نیست.

Niyaz;890772 نوشت:
در راستای بحث داشتم پیش میرفتم....نگرانی خاصی هم برایم ایجاد نشده بود (البته اگر در نقل قول خطابتان به من بود)

نه خواهرم کلی عرض کردم

گل

Niyaz;890772 نوشت:
ببخشید پریدیم وسط بحث.

مشرف فرمودید تاپیک خودتان است.

[="Tahoma"][="Blue"]

Niyaz;890772 نوشت:
بنده کاری با اعتقادات حاضران تاپیک نداشته و ندارم.

فرمودید: "علم طبیعی میگوید هیچ چیز در ذات خود چیز مشخصی نیست"
بنده هم عرض کردم اگر علم طبیعی این را بگوید بدین معنا هست که ایجاد هر چیز اتفاقی است و این خود میشود یک مشکل بزرگتر.

در راستای بحث داشتم پیش میرفتم....نگرانی خاصی هم برایم ایجاد نشده بود (البته اگر در نقل قول خطابتان به من بود)


با سلام و عرض ادب خدمت خواهر پیشکسوت و ارجمندم سرکار نیاز
از پاسخ به جا و شایسته حضرتعالی کمال تشکر و قدردانی را دارم.
فرمایش شما کاملا درست و مورد تایید است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;890758 نوشت:
"لا مؤثر فی الوجود الّا الله"

همین لاموثر فی الوجود در غالب لشکریان نظام علی و معلولی به منصه ظهور رسیده است که من جمله این لشگریان علی و معلولی وجود قابلیت و استعداد در حاق موجودات برای نیل به کمالات لایقشان است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;890758 نوشت:
اندیشه،نه تکرار آنچه بزرگان با اندیشه به آن رسیده اند

اندیشه ی آنان به موشکافی و تعمق رشد و تعالی یافته است،

دور از انصاف است که همواره فعل خویش را موشکافی و تعمق و رشد و تعالی قلمداد کنیم و افکار و نظرات و پاسخ های دیگران از جمله این حقیر را تکراری بر اندیشه های دیگران بدانیم.
ای کاش میشد به جای اتهام من و دیگران به تکرار اندیشه بزرگان کمی خود در پاسخهای ارائه شده تامل می کردیم.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]حقیقت آن است که با اندیشه به جا و در موضع درست خود همراه بوده باشد
وگرنه هر خبط و شطحی شایسته تقدیر نیست.
[/]

باسمه الکریم

اویس;890874 نوشت:

دور از انصاف است که همواره فعل خویش را موشکافی و تعمق و رشد و تعالی قلمداد کنیم و افکار و نظرات و پاسخ های دیگران از جمله این حقیر را تکراری بر اندیشه های دیگران بدانیم.
ای کاش میشد به جای اتهام من و دیگران به تکرار اندیشه بزرگان کمی خود در پاسخهای ارائه شده تامل می کردیم.

استاد بزرگوار

نمی دانم چرا و چگونه مطلب بنده را به خودتان منسوب دانستید

خیر بلکه این تذکاری برای بنده از سوی خودم در هر لحظه و هر آن

در روش مطالعه و تحقیق در مسائل علمی است.

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;890882 نوشت:
سخن از ردّ قابلیت در اشیاء برای رسیدن به کمال نیست،سخن از این است که همان نظام علی معلولی نیز

حکم می کند که در صورت فراهم بودن مجموع شرایط و عوامل(علت تامه)شیئی خاص به منصه ی ظهور برسد.

پس حالا سؤال این است که نسبت حرکت جوهری با عوامل خارجی شکل گیری یک پدیده چیست؟


با سلام خدمت خواهر ارجمندم
نسبت این دو، نسبت دو علت است برای یک معلول که همان کمالات لایق شی است.

حبیبه;890882 نوشت:
کدامیک اصل است؟ اصلا این سؤال صحیح است؟

نمی شود از این دو یکی را اصل و دیگری را فرع دانست ولی اگر بخواهیم میزان اهمیت هریک را رتبه بندی کنیم رتبه حرکت جوهری و استعدادهای موجود در ذات اشیا در رتبه مقدم تری قرار دارد.

حبیبه;890882 نوشت:
آیا حرکت در بستری نامناسب اصلا امکان تحقق دارد؟

خیر

حبیبه;890882 نوشت:
بستر مناسب(شرایط و عوامل مؤثر در ظهور و وجود شیء) اصل است یا حرکت؟

این سوال در سطر قبلی حقیر پاسخ داده شده است.

حبیبه;890882 نوشت:
شما می فرمائید عوارض و آثار خاص هر موجود حاصل حرکت جوهری آن است

حرکت جوهری به عنوان علتی که در رتبه مقدم قرار دارد منشا آثار بیان شده است وگرنه حقیر منکر علیت اثر بخشی عوامل خارجیه نیستم

حبیبه;890882 نوشت:
قابلیت زمانی ایجاد می شود که تمامی عناصر مؤثر در شکل گیری یک موجود فراهم باشد

مرحبا علی ناصرنا

حبیبه;890882 نوشت:
حرکت جوهری مساوق استعداد ذاتی نیست

کسی نگفته حرکت جوهری مساوق استعداد ذاتی است. سخن این است که حرکت جوهری در بستر استعداد و قابلیت ذاتی اشیاء محقق می شود.

حبیبه;890882 نوشت:
تمامی آن عوامل و شرایطی

که خارجی محسوب می شوند در واقع قسمتی از همان حرکت جوهریند که در نظام هستی برای

آنها تدارک شده است.


عوامل و شرایط خارجی قسمتی از حرکت جوهری نیستند بلکه اینها بخشی از عللی هستند که شی را به حرکت جوهری وا می دارند.
[/]

باسمه الحق

اویس;890876 نوشت:
وگرنه هر خبط و شطحی شایسته تقدیر نیست.

کسی که دریافت تحسین و تقدیر دیگران برایش اهمیت داشته باشد

همواره تابع و مقلد باقی می ماند چرا که اقبال مردم را از دریافت حقیقت

خوشتر دارد.

[="Georgia"][="RoyalBlue"]سلام علیکم

چه کلاس درس زیبایی...

انسان دلش میخواهد ساعتها در محضر جناب استاد بنشیند....

کاش من هم استاد داشتم....

یاکریم[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

آخرت;890891 نوشت:
سلام علیکم

چه کلاس درس زیبایی...

انسان دلش میخواهد ساعتها در محضر جناب استاد بنشیند....

کاش من هم استاد داشتم....

یاکریم


با سلام خدمت شما خواهر گرامی
حضور سبزتان را در جمع یاران همراه این انجمن خیر مقدم عرض می کنیم و از خداوند برای شما بهترینها را مسالت داریم.
امید که مطالب مهجور این انجمن مورد استفاده حضرتعالی واقع شود.

[/]

اویس;833412 نوشت:
در روايتى كه جناب ملا عبد الصمد همدانى در صفحه 374 بحر المعارف روایتی از امام علی علیه السلام نقل كرده است که فرمود:
ظهرت الموجودات عن بسم الله الرحمن الرحيم
همچنان که در روايت ديگری از ایشان آمده است: «ظهرت الموجودات عن باء بسم الله و انا نقطه تحت الباء» (دو چوب و يك سنگ اشكورى ، ص 18)

نام نیکوی تو وقتی که تجلی بنمود
شد کلیدی و در هر دو جهان را بگشود
@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-

گفتیم هر آنچه كه از حركت به كمال مى رسد آئينى دارد . اكنون شايسته است كه درباره حركت و متحرك سخن به ميان آوريم .
هر موجودی كه در حركت است بايد فاقد كمالى باشد كه به سوى آن كمال رهسپار شده تا آن را تحصيل كند و چون به مقصود رسد حركت به سوى آن دیگر معنى ندارد. پس از رسيدن متحرك به غايت، حركت به سوى آن نيست بلكه در آن حال سكون است.در نظر بگيريد كه شخصى از مبدائی مى خواهد به منتهائى برسد چون به منتهى رسيد اين حركت به پايان رسيد و متحرك به مقصود نائل شد و ديگر حركت به سوى همان منتهى بى معنى است.
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]همچنین دانستیم كه كمال از آن وجود است و وجود است كه داراى كمال است. بلكه خود وجود كمال است و كمال وجود است . پس متحرك كه در حركت است با اينكه خود موجود است به سوى وجود مى رود.
پس بايد گفت از وجود ناقص بسوى وجود كامل مى رود و از كامل به كاملتر و همچنين.
مثلا يك دانش پژوه داراى بينش و استعداد و قوائى است كه هر يك در مرتبه خود تمامند ولى در قياس به بالاتر از خود ناتمام. از اين روى اين دانش پژوه حركت مى‌كند تا از ناتمام به تمام رسد. يعنى از نقص به كمال برسد و از آن كمال به كمال بالاتر و آنچه به دست مى آورد همه هستى است چون «عدم» نيستى و هيچ است و هيچ را نمی توان کسب کرد و به سوى هيچ نمی‌توان رفت و هيچ كه خود هيچ است چگونه غايت و غرض موجود مى شود و كمال وى مى گردد؟! پس كمالات همه وجوداتند.
حال اگر بگوئيم دانش، هستى است یا به عبارت ديگر بگوئيم «علم» وجود است درست گفته ايم.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

در اينجا پرسشى پيش مى‌آيد و آن این كه اگر در میان اين افراد موجودات که هر يك در حركتند و بسوى كمال مى‌روند اگر به فرض موجودى باشد كه واجد كمال جميع هستيها باشد يعنى خود، مطلق وجودات و وجود مطلق باشد، آيا باز حركت درباره او متصور است؟
در جواب بايد گفت حركت در چنين موجودى متصور نيست زيرا با فرض اينكه او واجد كمال جميع هستيها باشد و خود همه هستيهاست بعد از جميع هستيها چيزى نيست تا آن همه هستيها به سوى آن برود. پس حركت در كل هستى راه ندارد، از اين روى اگر بگوئيم مجموع هستى بى جنبش و در سكون كامل است گزاف نگفته ايم.

در اين گفتار بيشتر انديشه بفرمائيد که مباحث بسیاری در آینده متفرع بر همین موضوع است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اصول دریافتی از این درس

اصل اول : علم وجود است.
اصل دوم: هر چه در حركت است فاقد كمالى است كه از طريق حركت بدان نائل مى شود.
اصل سوم: چون شیی به کمال منتهایی خود دست یابد دیگر حرکت بی معنا خواهد بود.
اصل چهار : موجودى كه كمال مطلق است حركت در او متصور نيست.
اصل پنجم: مجموعه‌ی هستى بى جنبش و در سكون كامل است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سلوک عملی

شاید در حوالی ات افرادی باشند که نگذارند به فکر حیات ابدی خود باشی و یا اقتضای حال و شرایط معیشت و انبوه اشتغالاتت به گونه ای باشد که بدین امر مهم دست نیابی و یا با خود خیال کنی که اگر خویشتن را دریابی چه خواهد شد؟
از اوباش و نامحرمان دل بگریز و همتت را بیشتر کن و بدان که این خودشناسی نه مزاحم کارت هست و نه مانع بازارت. بدان که هر چه هستی و هر چه داری بدان گوهر که دست یافتی هزاربار از این بهتر خواهی شد بلکه بالاتر و بالاتر بالاتر، باز هم بالاتر بالاتر بالاتر؛ باز هم بالاتر و بالاتر و بالاتر
[/]

باسمه القدیر

اویس;891812 نوشت:
شاید در حوالی ات افرادی باشند که نگذارند به فکر حیات ابدی خود باشی و یا اقتضای حال و شرایط معیشت و انبوه اشتغالاتت به گونه ای باشد که بدین امر مهم دست نیابی و یا با خود خیال کنی که اگر خویشتن را دریابی چه خواهد شد؟

عرض سلام و ادب

آیا برای سالک شرایط پیرامون او از جمله آنچه بدان اشاره فرمودید نمی تواند همگی عوامل تربیت او باشد؟

مگر نه این است که اگر کسی در صراط سلوک قرار بگیرد تربیت او به دست خدا خواهد بود و البته با اسبابی

که حکمت او و ظرفیت سالک ایجاب می کند؟

اگر به ظاهر همه ی عالم جمع بشوند که نگذارند سالک در مسیر تهذیب نفس و معرفت الله گام بردارد این

برای او ابتلایی نیست که با مجاهدت،حدّت و شدت بیشتری باید با آن مواجه گردیده تا مس وجودش در کوره ی حوادث سلوکی

آبدیده تر و مصفا تر گردد؟

از چنین شرایطی چگونه باید تعبیر کرد؟

با تشکر

حبیبه;894227 نوشت:
عرض سلام و ادب

آیا برای سالک شرایط پیرامون او از جمله آنچه بدان اشاره فرمودید نمی تواند همگی عوامل تربیت او باشد؟

مگر نه این است که اگر کسی در صراط سلوک قرار بگیرد تربیت او به دست خدا خواهد بود و البته با اسبابی

که حکمت او و ظرفیت سالک ایجاب می کند؟

اگر به ظاهر همه ی عالم جمع بشوند که نگذارند سالک در مسیر تهذیب نفس و معرفت الله گام بردارد این

برای او ابتلایی نیست که با مجاهدت،حدّت و شدت بیشتری باید با آن مواجه گردیده تا مس وجودش در کوره ی حوادث سلوکی

آبدیده تر و مصفا تر گردد؟

از چنین شرایطی چگونه باید تعبیر کرد؟

با تشکر

عرض سلام و احترام
مسلما برای تربیت پیدا کردن انسان، عوامل بسیاری وجود دارد که از جمله آنها وجود گردنه ها و حوادث و ابتلائات روزگار است.
غرض حقیر از جمله منقوله حضرتتان، این نبود که وجود افرادی که مزاحم سیر و سلوکت هستند مخالف با چینش نظام احسن عالم است بلکه غرض بنده این بود که مبادا این رهزنیهای طریق تو را از نیل بدان مقصد باز دارد. از این روی گفتم که از اوباش بپرهیز و دل به نامحرمان نسپار و همتت را برای دست یابی به عالیترین مقامات انسانی بیشتر کن.

[="Tahoma"][="Blue"]

دانستيم كه متحرك در حركت خود به سوى كمالى مى‌رود . بنابراين حركت کردن فرع بر احتياج است يعنى متحرك محتاج است و احتیاج به کمال، علت حركت می باشد
هر متحركی در حركت است تا كمال والاتری را به دست آورد و كمال چنانكه دانستيم وجود است و بس. پس بايد گفت كه برخى از موجودات، غايت و كمال موجودات ديگرند و آن موجودی که دارای کمال است و غايت آن متحرك محسوب می شود برتر و بالاتر از شی متحركی است كه به سوى آن کمال رهسپار است. آیا این چنین نیست؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
مثلا يك دانش پژوه كه به دنبال دانش رهسپار است هرگز برای برای کسب دانش به سوى همسنگ و هموزن خود در علم و کمال نمى رود بلكه به سوى كسى مى رود كه از او داناتر و باكمال تر باشد. و چون وجود استاد برتر از شاگرد است دانش پژوه برای تحصیل علم به جانب او می رود.
اکنون دامنه بحث را گسترش داده و می‌پرسيم آيا ديگر موجودات كه در حركتند به سوى بالاتر از خود كه غايت و كمال آنهاست رهسپار نيستند ؟
اگر این چنین اند آيا نمی توانیم حكم كنيم كه موجودات دارای مراتب و درجات گوناگون هستند و رتبه بعضى فوق رتبه بعضى ديگر است؟
پرسشى ديگر اینکه آيا اين ترتيب و درجه بندى در همه موجودات است يا نه؟ وانگهى آیا رتبه بعضى از موجودات كه از بعضى ديگر برتر است می تواند حاکی از آن باشد که گوهر ذات او هم با آنكه در رتبه پايين است تفاوت دارد؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
آیا نمی توانیم بگوییم: بعضى از موجودات غايت و كمال موجود ديگرى اند و به همین منوال در سلسله مراتب، رتبه بعضى بالاتر از ديگرى است و این سلسله به موجودی منتهى مى شود که آن غايت غايات و كمال كمالات و نهايت و منتهاى همه هستيها است و هيچ موجودى در هيچ كمالى به او نرسد و چون حركت فرع بر احتياج است همه محتاج او خواهند بود و او خود محتاج نخواهد بود.
پرسش ديگر : متحرك كه از نقص به كمال مى رود محرک او به جانب کمال و بیرون آورنده وی از نقص كيست ؟ آيا می توان گفت که آن متحرك به خودى خود از نقص به سوى كمال مى رود؟! در اینجا باید بیشتر تامل و اندیشه کرد.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اصول دریافتی از این درس

اصل اول: حرکت فرع بر احتیاج است و هر متحرکی برای رفع احتیاج خود به جانب کمال می رود.
اصل دوم: کمال، وجود است و علت حرکت تمامی موجودات متحرک، وجود است.
اصل سوم: موجودات دارای مراتب گوناگون بوده و برخی غایت دیگری محسوب می شوند.
اصل چهارم: در سلسله نهایی همه کمالات، موجودی است که فوق کمال همه موجودات و غایت همه حرکات بوده و خود حرکتی ندارد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سلوک عملی

یکایک کلمات نظام هستی در حال حرکت و خروج از نقص به جانب کمال اند و حتی جمادات نیز از این قاعده مستنثنی نیستند پس تو ای انسان مباد از این اراده جمعی نظام احسن عالم باز بمانی و امروزت بهتر از دیروزت نباشد.
گذشتگان را نگر و از آه حسرت ایشان درس طریقت گیر و بدان که اگر نفس را مشغول نداری او تو را به خود مشغول می سازد و تو را از نیل به کمال لایقت باز می دارد و به راستی چه اشتغالی نیکوتر از دانش و علم آموزی. پس اندیشه ات را جهت خود اشتغالی الهی خویش تقویت کن و حرکت استکمالی یکایک موجودات را رصد کن که تامل در حرکت، حرکت می آفریند و از تو حرکت و از خداوندگار برکت.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سخن از حرکت به میان آمد و گفتیم که شی متحرک از نقص به کمال می رود.
به عبارت دیگر هر چه در حركت است به سوى غايت خود مى رود و آن غايت كمال اوست.
به عنوان مثال يك دانه گندم يا يك تخم پرنده از راه حركت رشد و نمو مى كنند و كم كم به كمال مقصود خود مى رسند.
سوالی که در اینجا مطرح می شود این است که آيا صورت و هيات و شكل و اندام و ساخت موجودات عيبى دارد که این موجودات برای رفع آن عیب و نقص در حرکتند؟
آيا براى دانه گندم و هسته هلو مثلا صورت و ساختی زيباتر از اين صورت و ساخت فعلیش قابل تصور است؟
مگر اين دانه گندم در حد خود موجود نيست و آیا مى شود كه موجودى باشد و بگوئيم هيچ كمال ندارد؟
آيا خود وجود كمال نيست؟
مگر اين دانه گندم نيست كه قابليت و استعداد خوشه شدن دارد آيا قابليت و استعداد، كمال نيست؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
ای عزیز! لازم است بیش از این بينش خود را در هر چه كه مى بيني به كار بری و در بود آن چيز درست انديشه كني و بطور طبيعى چهره هاى هستي‌ها را تماشا كني و كتاب هر موجودى را كه مى خواني تنها با همان موجود سرگرم باشي و در پيرامون او دقت كني و ببيني آیا در عالم چیزی جز كمال و حقيقت و واقعيت و زيبائى و خوبى وجود دارد ؟
از مور گرفته تا كرگدن، از پشه گرفته تا فيل، از ذره گرفته تا خورشيد، از قطره گرفته تا دريا، از جوانه گياه گرفته تا چنار كهنسال، از كران تا بی‌كران به هر چيز بنگريم جز اين است كه در حد خود وجودى است و وى را كمالاتى است و به بهترين نقشه و الگو و زيبائى است‌؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اگر نیک تامل و انديشه کنید تصديق می نمایید كه هر موجودى در حد خود كامل است و عیب و نقص در ذات هیچ موجودی راه ندارد.
دانه گندم در دانه گندم بودن هيچ نقص و عيبى ندارد همچنان که هسته هلو در هسته هلو بودن بی عیب است هر کدامشان همان هستند که باید باشند و عیب و نقصی که بدانها اسناد داده می شود به جهت مقایسه هریک از آنها با دیگری است.
ما وقتی درخت انگور را با درخت چنار مى سنجيم مى گوئيم چوب درخت انگور نازک‌تر و شکننده‌تر از درخت چنار است و از چوب چنار مى توان تير و ستون خانه و در و پنجره ساخت اما چوب انگور چنین قابلیتی ندارد.
در اينجا ممكن است كه بگوئيم چوب چنار كامل است و درخت انگور ناقص، ولى وقتی انديشه کنیم خواهیم دید که درخت انگور با همین خصویات فعلیش درخت انگور است و اگر قرار باشد غیر از این باشد دیگر درخت انگور نیست و انگور با اوصاف فعلی خود موجودی کامل است و هيچ گونه عيب و نقصى در او متصور نيست.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
حال از همین منظر به اندام و اجزاى پيكر خودتان بنگريد و كلمات كلى و جزئى كتاب هستى خودتان را به دقت مطالعه كنيد.
مثلا مژه چشم را كه با موى سر قياس كنيم شايد در نظر ابتدایی گمان شود مژه، مویى ناقص است و موى سر مویی كامل زیرا موى سر بسيار بلند مى شود تا حديكه مى توان از آن گيسوان بافت ولى مژه را حدى محدود است و از آن تجاوز نمى كند. غافل از اينكه مژه بايد همين باشد و اگر مانند موى سر فزونى يابد كار ديدن دشوار مى شود و بى نظمي‌هاى ديگر پديد مى آيد .
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
دندان پشين بايد تيشه اى و دندان پسين بايد پهن و انياب بايد كشيده و سر نيزه اى باشد. دندان پيشين بايد ببرد و انياب بايد خورد و بلغور كند و دندان پسين بايد چون آرد نرم كند و از دهان چشمه آب شيرين بجوشد و سپس به حركت زبان و چانه و لبها و ملاقات دندانها و خلاصه جنب و جوش همه آنها آنچه جويده شد خمير شود و با بخار دهان يك مرتبه هضم صورت گيرد و پس از آن به ديگ معده و دستگاه گوارش كه محل پخت غذا است تحويل داده شود.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
غرض اينكه اجزاى پيكر انسان نیز مانند همه اجزای نظام احسن عالم، هر يك به بهترين و زيباترين صورت آفریده شده است و بهتر از آن و قشنگ‌تر از آن امكان ندارد و اگر در فوائد و مصالح و محاسن هر يك از آنها تامل شود مى بينيم كه با يك طرز مهندسى و اندازه و حد و ترتيب و نظم و تشكيل و تركيب حيرت‌آوری خلق شده اند و در همه دست قدرت و علم و تدبير حكومت مى كند و هر خردمندی، از هر ملت و مذهب که باشد در برابر پذیرش اتقان و محکم بودن خلقت یکایک اشیاء تسليم است و انسان هشيار در اجزای پیکر عالم و آدم و نظم ترتبیب و تشکیل آنها، جز حقيقت و عدل و راستى و درستى نمى بيند.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
سوالی که ممکن است در ذهن خوانندگان گرامی ایجاد شود این است که اگر هر موجودی با صورت فعلی خود موجودی کامل است و هیچ گونه عیب و نقصی در صورت آن متصور نیست پس چرا صورت برخی از انسانها زشت و برخی زیبا است؟!
به عبارت دیگر زشتی و زیبایی افراد گوناگون انسان قابل انکار نیست و حتی در علم پزشکی نوین با جراحی می توانند کجی و انحراف و درشتی برخی اندام همانند بینی را برطرف نموده و آن را به وضع نیکویی مبدل نمایند.
این مطلب چگونه با حرف شما که می گویید هر موجودی در جای خود بهترین صورت را داراست سازگار می باشد؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]در پاسخ بدین سوال باید بگوییم وقتی از بی عیب و نقص بودن صورت انسان مثلا سخن می گوییم مرادمان صورت جزیی یکایک افراد انسان نیست و نمی خواهیم بگوییم تمامی افراد انسان داری صورتی بی نقص هستند چرا که صورت جزیی افراد گوناگون انسان زاییده شرایط گوناگونی از جمله حالات پدر و مادر در هنگام انعقاد نطفه و ایام بارداری مادر است که در آینده پیرامون تاثیر یکایک اینها در زیبایی و زشتی صورت فرزند سخن خواهیم گفت.
لذا مرادمان از بی عیب و نقص بودن صورت انسان مثلا صورت یکایک افراد انسان نیست بلکه مراد صورت نوعیه جماد و نبات و حیوان و انسان است .
یعنی مثلا نوع انسانیت دارای کاملترین صورت است و لب و دهان و بینی و چشم و گوش و ابروان و یکایک اندامهای ظاهری و باطنی نوع انسان در بهترین جا و به زیباترین صورت ممکن خلق شده‌اند.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
انسان و اسب و درخت سیب و سنگ آهن هر کدام در جای خود بهترین صورت را دارند و هر يك در حد خود عین كمال هستند اگر چه به قیاس برخی از انواع با برخی دیگر و یا با قیاس برخی افراد یک نوع با افراد دیگر از همان نوع، نقص و کمال و زشتی و زیبایی متصور باشد.
به عبارت دیگر به ديده تحقيق و به حكم متين عقل درمی يابيم كه هر ذره اى در عالم خود كامل است و نطفه در نطفه بودن كامل و دانه در دانه بودن كامل و هسته در هسته بودن كامل و در سراى هستى آنچه هست در نهايت كمال و خوبى و زيبائى است و سخن نقص از قياس يكى به ديگرى پيش مى آيد.
اینجاست که می توان عالم را که سراسر اتقان و احکام و استواری است علم انباشته روی هم دانست. پس نیک تدبر نما!
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اصول دریافتی از این درس

اصل اول: هر موجودی در حد خود كامل است و به قياس با بالاتر از خود ناتمام مى نمايد.
اصل دوم: شرور از نسبت و قیاس و تزاحم و تخاصم بين أشياء پيش مى‏ آيد.
اصل سوم: صورتی زیباتر از صورت فعلی اشیا متصور نیست.
اصل چهارم: عالم، علم انباشته‌ی روی هم است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سلوک عملی

از جمله نیکوترین موضوعات تفکر در نیمه شب تفکر برای دریافت نقاط قوت هر یک از اشیا و مشاهده کمالات آنها است.
زیرا آنچه باعث می شود شخص از تمامی کثرات گوناگون اشیا به نقطه وحدت جامع همه آنها سوق یابد کمال وجودی است که هر یک از اشیا به فراخور ذات وجودی خود از آن نصیبی دارند و توجه به این حقیقت وجود که همان وجه کمالی و موجب پیوستگی تمامی اشیا با یکدیگر است انسان را از کثرات رهانیده و جانب به توحید تام هدایت می کند.
پس ای عزیز! اين گفته ها را سرسرى نگير و در پيرامون آنها انديشه نما. به خصوص در تنهائى، به ويژه در پاره اى از شب كه حواس آرميده و قال و قيل و سروصدا خفته و نهفته است در گوشه ای بنشین و در کمال هستی خود و در کمال هستی ديگر اشیا تدبر نما كه اين نشستن سفرها مى آورد و اين فكر بهره ها مى دهد.
[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اساتید عزیز و ارجمند ببخشید اینجا سوال می کنم

می خواستم بدانم

تعریف روز و شب در عرفان فرق دارد؟ مخصوصا در محاسبه عمل؟

دلیل اینکه این سوال رو می پرسم اینه که نامه عمل چه زمانی بالا می ره؟

در زمان مغرب و غروب درسته؟
همان موقع که ملائک ثبت اعمال نیک تغییر می کنند درسته؟

خب آیا منظور از محاسبه نفس همین اوقات است یعنی قبل از رفتن نامه عمل روزانه؟

(زمان مغرب)

یا علی(ع)@};-[/]