درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اویس;757918 نوشت:
نباید خوابها را منبع و منشایی برای صدور حکمی واحد در خصوص صور و اشکال دانست یعنی مثلا نباید از صورتی که شخص از امام حسین علیه السلام در خواب می بیند نتیجه گرفت که مثلا شکل حقیقی امام حسین به فلان صورت خاص بوده است.

اویس;757940 نوشت:
نکته مهم در حدیث یاد شده کلمه تمثل مال و ولد و عمل است که باید در آن توغل بيشتر نمایی تا بدانى كه هيچيك از اين امور در خارج ظرف ادراك نيستند.

سلام علیکم

اگر عالم مرگ عالم باطن خویش است و چیزی خارج از ظرف ادراک درونی ما نیست پس حقیقتا دیدار با پیامبر و امام و اعضای خانواده که خداوند در قرآن وعده داده چگونه صورت میگیرد؟؟؟
با این حساب چه محذوریتی در اینکه امام معصوم را بواسطه اعمال بد مانند ملائکه عذاب ببینیم وجود دارد؟؟!!

درثانی با این تقریر چه مانعی وجود دارد بعنوان مثال پدر با پسرجهنمی خود در بهشت باشد؟؟؟ چون درحقیقت با حساب سخن شما ما آنرا طالبیم و مجسم کرده ایم و نه اینکه ذات جهنمی آن ، بهشتی شده باشد

ملاali;764513 نوشت:
اگر عالم مرگ عالم باطن خویش است و چیزی خارج از ظرف ادراک درونی ما نیست پس حقیقتا دیدار با پیامبر و امام و اعضای خانواده که خداوند در قرآن وعده داده چگونه صورت میگیرد؟؟؟
با این حساب چه محذوریتی در اینکه امام معصوم را بواسطه اعمال بد مانند ملائکه عذاب ببینیم وجود دارد؟؟!!

درثانی با این تقریر چه مانعی وجود دارد بعنوان مثال پدر با پسرجهنمی خود در بهشت باشد؟؟؟ چون درحقیقت با حساب سخن شما ما آنرا طالبیم و مجسم کرده ایم و نه اینکه ذات جهنمی آن ، بهشتی شده باشد


سلام علیکم
در پاسخ به اشکالات شما چند نکته قابل توجه است:
اول اینکه وقتی سخن از تمثل به میان می آید مراد توهم و تخیلی بی واقعیت نیست متاسفانه یکی از گردنه هایی که افراد بواسطه عدم آگاهی نسبت به اصطلاحات و تعابیر فنی فلاسفه و عرفا دچار اشتباه می شوند عدم ادراک صحیح همین معنای تمثل است. ما وقتی سخن از تمثل به میان می آوریم نافی حقیقت نیستیم و نمی خواهیم اموری موهوم و غیر واقعی را در ظرف ادراک اثبات نماییم و نعوذبالله نمی خواهیم وجود نعمتهای بهشتی و عذابهای جهنم را امری غیر واقعی و غیر حقیقی جلوه دهیم بلکه سخن در طور وجود و نفی مادیت است که اگر این معنای از وجود تمثلات به خوبی دانسته شود خواهیم دید که وجود تمثلات نه تنها ضعیف تر از وجود مادیات نیست بلکه تمثلات دارای وجودی قویتر و به مراتب اثراتی شدید تر از اثرات وجودات مادی اند. یعنی عالم تمثلات عالمی است که ضمن واقعیتر بودن مدرکاتش از وجودی بسیار قوی برخوردار است .

از این اشکال به خوبی پیدا است که سوال کننده محترم توصیه چندین باره این حقیر را در دروس قبلی رعایت نفرموده است زیرا پیش از این در همین دروس بارها به عرض محضر رساندیم که باید قبل از هر سوالی به معانی اصطلاحات خاصی که در هر علمی به کار برده می شود توجه تام نموده و نباید صرفا با همان معنای ارتکازی آنها در ذهن روزمره مان به مواجهه و مقابله با آنها بپردازیم.

ادامه دارد...

دوم اینکه وقتی سخن از تمثلات و مکاشفات و ظرف ادراک به میان می آید چنان نیست که این عالم مثال متصله و منفصله بی قانون و بی قاعده بوده و از هیچ اصل ثابتی پیروی نکند بلکه اصول و قواعد موجود در عالم مثال متصله و منفصله به جهت اشتداد وجودی آنها و تقرب آنها به عالم عقل، دارای قواعد و ضوابط مستحکمتری هستند لذا چنین نیست که تا پای ظرف ادراک و تمثلات به میان آمد چنان بی قانونی و بی قاعدگی حاکم باشد که پدری با پسر جهنمی خود در بهشت همراه شود.
ادامه دارد...

سوم اینکه بنده در کجا گفتم که به صرف تصور یک شی و طلب خیالی آن به کنه ذاتیت آن شی راه یافته و حتی می توانیم بدین طلب خیالی و ابتدایی خود یک بهشتی را جهنمی و یا یک جهنمی را بهشتی سازیم؟!!

اگر منظورتان از این حرف همان دقایقی است که در باب اتحاد عقل و عاقل و معقول بیان نمودم باید بگویم که مراد اتحاد عقل و عاقل و معقول چنان که پیشتر گفتیم اتحاد عقل و عاقل و معقول در ظرف ادراک است یعنی همان اتحاد عقل با معقول بالذات نه معقول خارجی، زیرا هر کودکی نیز به روشنی در می‌یابد که وقتی آبی را تخیل و تصور کرده است این تخیل و تصور به معنای یکی شدن آب خارجی با ذهن تخیل کننده آن نیست.

در ادامه مطالبی که در این سلسله دروس محضرتان تقدیم نمودیم به یک اصل فلسفی میرسیم.
در فلسفه، قاعده ای است که می گویند: «
شيئيّت شى‏ء به صورت شى‏ء است نه به ماده اش»
مراد از صورت شى‏ء در فلسفه و حکمت آن چیزی است كه شى‏ء بدان چیز بالفعل است یعنی همان چیزی که حقیقت فعلی شی را تشکیل می‌دهد و مراد از ماده، وجوه قابلی یک شی است.
مثلا یک درخت صورتی دارد و ماده ای. صورت درخت همان حقیقت درخت است و ماده درخت تمامی استعدادهایی است که در این درخت وجود دارد و می تواند یک درخت را در بستر حرکت به موجودات دیگر برساند. یعنی صورت درخت حقیقت بالفعل درخت است و ماده درخت تمامی قابلیتها و استعدادهای نهفته در این درخت است که میتواند در طول زمان به موجودات دیگر تبدیل شود.
شیئیت شی به صورتش است نه به ماده اش یعنی معیار و ملاک اطلاق اشیاء، کمالاتی است که اشیاء بالفعل آن کمالات را دارایند نه کمالاتی که قوه و استعداد کسب آنها را دارا می باشند.
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]معنایی که از صورت ارائه شد را نمى‏توان از شي‏ء ازاله و نابود كرد هر چند صورتهاى ظاهرى كه غلافهاى اشیاء هستند زايل شوند. به عبارت دیگر نمیتوان صورت فلسفی را که عبارت از حقیقت اشیاء است از اشیاء برداشت زیرا منتفی دانستن حقیت اشیا از خودشان بی معناست.
شئیت آدمی نیز به صورتش است و مراد از صورت حقیقت و روح انسان است نه بدن طبیعی وی. به عبارت دیگر تشخص اصلی انسان به روح است و این روح قابل زوال و نفاد نیست اگر چه صورت ظاهری انسان، غلافی است که پس از موت طبیعی وی از او زائل برداشته شده و نابود می گردد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]از جمله دستوراتی که برای سالکین الی الله وارد است این دستور العمل است که در بين الطلوعين چهارشنبه و پنجشنبه و جمعه با طهارت قرآن کریم را مى‏ گشائى، و با بسم اللّه الرحمن الرحيم و چهارده بار اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجّل فرجهم افتتاح مى‏ نمائى، پس از آن انگشتان دست راست را بر سطر سطر سوره مباركه فاتحة الكتاب كه بسم اللّه الرحمن الرحيم هم جزء آنست مى‏كشى، و در هر سطر هنگام مس يد بر آن، آيت‏ لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ‏ را قرائت مى‏ كنى؛ و پس از اتمام سوره حمد، از اول سوره نبأ- يعنى‏ عَمَّ يَتَساءَلُونَ‏- كه بسم اللّه الرحمن الرحيم نيز جزء آنست تا آخر قرآن كه يك جزء كامل است همين دستور را بجاى مى‏آورى، و پس از اتمام باز چهارده بار صلوات به صورت فوق مى‏فرستى، و پس از آن آيه‏ وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ لا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَساراً را تلاوت مى‏ كنى.
این دستورالعمل زمینه مراتب طهارت را از قوای ظاهری به قوای باطنی فراهم می سازد و انگشتان آدمی را برای انجام استخاره در مواقع خاص نورانیت ویژه می ‌بخشد. فاغتنم!
[/]

سلام

اویس;766550 نوشت:
سوم اینکه بنده در کجا گفتم که به صرف تصور یک شی و طلب خیالی آن به کنه ذاتیت آن شی راه یافته و حتی می توانیم بدین طلب خیالی و ابتدایی خود یک بهشتی را جهنمی و یا یک جهنمی را بهشتی سازیم؟!!

بنده هم چنین چیزی نگفتم
شما فرمودید که تمثل فرشتگان به معنای تغییر ذات آنان نیست بلکه اون چیزی را که انسان از فرشتگان میبیند فقط یک تجسم است که در درونش ایجاد شده ...بنده هم بر همین مبنا عرض کردم پس میتوان در فراق پسر تجسم و صورتی از آن را داشت

اویس;766550 نوشت:
اگر منظورتان از این حرف همان دقایقی است که در باب اتحاد عقل و عاقل و معقول بیان نمودم باید بگویم که مراد اتحاد عقل و عاقل و معقول چنان که پیشتر گفتیم اتحاد عقل و عاقل و معقول در ظرف ادراک است یعنی همان اتحاد عقل با معقول بالذات نه معقول خارجی، زیرا هر کودکی نیز به روشنی در می‌یابد که وقتی آبی را تخیل و تصور کرده است این تخیل و تصور به معنای یکی شدن آب خارجی با ذهن تخیل کننده آن نیست.

بنده هنوز پاسخ خود را نگرفته ام
چهره واقعی امام حسین(ع) معقول ما نشده
با این حساب ما بعد از مرگ چگونه به چهره واقعی امام حسین علم پیدا میکنیم؟؟؟

در ضمن سوال درباره استحکام یا ضعف عالم مثال نیست! سوال این است که وقتی پدیده های مرگ همه در اصل منشاء درونی دارند و تطور و تمثل معقولاتی هستند که در دنیا دریافت کرده ایم...
چگونه با افرادی که خارج از درک ما هستند روبرو میشویم؟؟؟

اویس;766548 نوشت:
ما وقتی سخن از تمثل به میان می آوریم نافی حقیقت نیستیم و نمی خواهیم اموری موهوم و غیر واقعی را در ظرف ادراک اثبات نماییم و نعوذبالله نمی خواهیم وجود نعمتهای بهشتی و عذابهای جهنم را امری غیر واقعی و غیر حقیقی جلوه دهیم بلکه سخن در طور وجود و نفی مادیت است که اگر این معنای از وجود تمثلات به خوبی دانسته شود خواهیم

اما با قاعده اتحاد عاقل و معقول چیزی فراتر از وهم و خیال ثابت نمیشود
به پشتوانه چه دلیل و مصداقی تمثل غیر از وهم است؟
شما خودتون فرمودید اگر در عالم خواب امام حسین را دیدیم چهره آن لزوما چهره حقیقی حضرت نیست

سلام و عرض ادب خدمت استاد گرامی
در جریان تمثل،سوالی مطرح میشود و آن اینکه آیا احتمال نمى‏رود که شخص درک کننده، به خطا چیزى را ادراک کند و سپس چنین تصور کند که آن حقیقت و واقعیت داشته، در حالی که واقعیتى در کار نبوده است.

از کجا باید دانست که این امر مشاهده شده ،آیا از واقعیتی در عالم جبروت نشات گرفته یا صرفا زاییده ی اوهام و تخیلات واهی بوده است؟چه اینکه اگر درست بگویم در هر دو صورت ،یعنی چه در صورتی که این مشاهده منشا عقلی و واقعی داشته باشد و چه زاییده ی خیالات باشد،این نقش در قوه ی خیال ما متحقق خواهد شد .هم معانی کلی و عقلی و هم خیالات و موهومات در همین قوه متصور میشوند.راه تشخیص چیست؟

در پاسخ به قسمت آبی رنگ آمده است:در فلسفه ‏ى اسلامى، میزان و ملاک صواب و خطا، انطباق یافتن قضیه ی درک شده، با واقع و حقیقت آن است، خواه واقعِ قضیه، خارجى باشد و یا ذهنى و یا اعتبارى و یا نفس الامرى. بنابراین ملاک صدق در قضایاى ذهنیه، انطباق آنها با نفس الأمر آن قضایاست که اعم از وجود خارجى ملموس مى‏باشد

آیا منظور از خارج ،عالم ماده است یا عالم عقل و مجردات را هم شامل میشود؟
نفس الامر یک قضیه ی ذهنی یا اعتباری چیست؟
معنای دقیق نفس الامر چیست؟

-مطلب دیگر اینکه با توجه به به اینکه عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است،فکر میکنم در آخرت برای دیدن ائمه یا هر شخص دیگری نیاز به تمثل نباشد و ما میتوانیم عین حقیقت وجودی آنها را مشاهده کنیم. درست است؟

-و یک مثال برای سوال که در پست قبل مطرح کردم این است که اگر کسی در عالم خواب امام حسین (ع) را در صورت جوانی امروزی مشاهده کند،درست است که صورتی که مشاهده کرده مطابق با حالات و ملکات درونی وی بوده است ولی از کجا باید یقین کرد که این صورت،منشا گرفته از وجود حقیقی ایشان بوده یا صرفا یک امر خیالی؟

با تقدیم احترام و سپاس

یکی دیگه.;767620 نوشت:
-مطلب دیگر اینکه با توجه به به اینکه عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است،فکر میکنم در آخرت برای دیدن ائمه یا هر شخص دیگری نیاز به تمثل نباشد و ما میتوانیم عین حقیقت وجودی آنها را مشاهده کنیم. درست است؟

عالم بالاتر از مثال عالم عقل است و در عالم عقل هیچ صورتی وجود ندارد و مشاهدات صرفا عقلی و قلبی هستند
دیدن صورت امامان ع فقط در عالم مثال ممکن است که آن هم طبق قاعده اتحاد عاقل و معقول صورت حقیقی ایشان نیست(برای کسی که در دنیا ایشان را ندیده)

ملاali;767900 نوشت:
عالم بالاتر از مثال عالم عقل است و در عالم عقل هیچ صورتی وجود ندارد و مشاهدات صرفا عقلی و قلبی هستند

ضمن عرض سلام منظور بنده از دیدن همان مشاهده ی عقلی ایشان است.

ملاali;767900 نوشت:
دیدن صورت امامان ع فقط در عالم مثال ممکن است که آن هم طبق قاعده اتحاد عاقل و معقول صورت حقیقی ایشان نیست(برای کسی که در دنیا ایشان را ندیده)

البته فکر میکنم در عالم مثال صورت مثالی و در عالم عقل،صورت عقلی موجود باشد. ضمن اینکه در هر عالمی نفوس دارای قابلیت میتوانند صورت های عوالم بالاتر را مورد شهود قرار دهند.
اگر مرادتان از صورت حقیقی ،شکل حقیقی ایشان است،همان طور که استاد فرمودند به دلیل تاثیر حالات و اطوار و ملکات مشاهده کننده، نمی توان یقین کرد که این شکل حقیقی ایشان بوده باشد.و فکر میکنم دست اندازی ها و غارتگری های قوه ی خیال هم زیر مجموعه همین حالات و سلایق و ملکات شخصی باشد و در این امر موثر باشد.
بعید میدانم این یکسان نبودن شکل و صورت نزد افراد مختلف،دخلی به موضوع اتحاد عاقل و معقول پیدا کند.

سلااااااااااام
من سئوال اخلاق و عرفانی دارم از کی باید بپرسم

میسی که جواب میدید

فرشته 64;769069 نوشت:
من سئوال اخلاق و عرفانی دارم از کی باید بپرسم

سلام و احترام خدمت خواهر گرامی ام
خوش آمدید به اسک دین

  • :Gol:

باید یک تاپیک ایجاد کنید و سوالتونو مطرح کنید؛روی قسمت ارسال پرسش در بالای صفحه کلیک کنید ،دسته بندی مناسب را انتخاب کنید و ...

با آرزوی دیدار مجدد شما

یکی دیگه.;769131 نوشت:
سلام و احترام خدمت خواهر گرامی ام
خوش آمدید به اسک دین

  • :Gol:
باید یک تاپیک ایجاد کنید و سوالتونو مطرح کنید؛روی قسمت ارسال پرسش در بالای صفحه کلیک کنید ،دسته بندی مناسب را انتخاب کنید و ...

با آرزوی دیدار مجدد شما

میسی عسیسم

اگر بخایم فقط کارشناسا از سئوالمون با خبر بشن و سئوال را عمومی نپرسیم گفتند باید خصوصی بپرسم ولی نمیدونم خصوصی چطوری باید بپرسم ؟ یعنی به ایمیل کارشناس؟

میشه ی استاد خوب اخلاق و عرفان بهم معرفی کنید؟

یکی دیگه.;767620 نوشت:
درست است که صورتی که مشاهده کرده مطابق با حالات و ملکات درونی وی بوده است ولی از کجا باید یقین کرد که این صورت،منشا گرفته از وجود حقیقی ایشان بوده یا صرفا یک امر خیالی؟

بسمه اللطیف

سلام خواهرم

کسی که به مرتبه عقل، به لحاظ سلسله ی طولی مراتب وجود رسیده باشد،اهل یقین است

و مرتبه ی تطهیر قوه ی خیال را گذرانده است به تعبیری در مراتب بالاتر مقیم شده است

لذا در مشاهداتش شک راه ندارد،همینکه به مشاهداتش شک کند یعنی هنوز در معرض دستبرد

قوه ی واهمه قرار دارد و آنچه دیده صافی و خالص نیست،البته اینگونه هم نیست که حقیقتی پشت

آن نباشد چرا که دیدن وجه الله اعظم سلام الله علیه در خواب حتی در آینه ی وجودی که مکدر است

سهمی از حقیقت را داراست و با صیقلی شدن آئینه وجود انسان از کدورات معاصی آن حقیقت

به طور کامل و تمام جلوه گر می گردد.(الله اعلم)

پ.ن

عرض سلام و ادب خدمت استاد اویس گرامی

از محضر شریفتان به خاطر پاسخ به سؤالی که

از حضرتعالی شده بود عذرخواهم.

[="Tahoma"][="Blue"]

ملاali;766995 نوشت:
بنده هنوز پاسخ خود را نگرفته ام
چهره واقعی امام حسین(ع) معقول ما نشده
با این حساب ما بعد از مرگ چگونه به چهره واقعی امام حسین علم پیدا میکنیم؟؟؟

انسان در سیر صعودی نفسانی خویش این قابلیت را داراست که با عالم مثال منفصل ارتباط برقرار کرده و بواسطه مشاهده صوری که در آن عالم موجود است به ادراک مثالی حقایق از جمله صورت مبارک حضرت سیدالشهدا علیه السلام بار یابد و این ادراک نیازمند به ادراک حسی و مثالی سابق نیست بلکه نیازمند به طهارت ظاهری و باطنی مدرک است که موجب سنخیت و مناسبت جان او با ادراک مطهرات می شود و وی را آماده مشاهده حقایق می سازد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

یکی دیگه.;767615 نوشت:
در جریان تمثل،سوالی مطرح میشود و آن اینکه آیا احتمال نمى‏رود که شخص درک کننده، به خطا چیزى را ادراک کند و سپس چنین تصور کند که آن حقیقت و واقعیت داشته، در حالی که واقعیتى در کار نبوده است.

از کجا باید دانست که این امر مشاهده شده ،آیا از واقعیتی در عالم جبروت نشات گرفته یا صرفا زاییده ی اوهام و تخیلات واهی بوده است؟چه اینکه اگر درست بگویم در هر دو صورت ،یعنی چه در صورتی که این مشاهده منشا عقلی و واقعی داشته باشد و چه زاییده ی خیالات باشد،این نقش در قوه ی خیال ما متحقق خواهد شد .هم معانی کلی و عقلی و هم خیالات و موهومات در همین قوه متصور میشوند.راه تشخیص چیست؟


با عرض سلام خدمت شما خواهر گرامی
یکی از شایع ترین اموری که انسان در مسیر تهذیب نفس با آن روبرو است همین خطای در مکاشفات است و بسیار پیش می آید که انسان بواسطه کجی و اعوجاج مزاج و قوه خیال خود، صورتی را که مطابقتی با واقع ندارد ادراک نماید. و بسیارند سالکینی که حتی در بیداری نیز به مشاهداتی نائل آمده اند اما مشاهداتشان امور خیالی و غیر واقعی و وهمانی است.
ملاک تشخیص مکاشفات حقه از مشاهدات باطله، شریعت مطهره و ضوابطی است که از ناحیه اصول اعتقادی برای درس آموز معرفت الله حاصل می شود. در حقیقت تمامی آنچه در این دروس درصدد بیان آنیم ملاکی برای تشخیص صدق و کذب مکاشفات است.
وقتی سالک مقید به شرعیات بوده و به تمامی اصولی که در سیر معرفت نفس از اساطین حکمت و معرفت آموخته واقف باشد خود میزانی برای تمامی مشاهداتش خواهد شد به طوری که تمامی واردات نفسانی خود را با میزان شریعت و طریقت می سنجد. آنگاه حتی اگر در مکاشفه ای نوری مشاهده کرد که وی را به رفع همه تکالیفش فرا خوانده و ندا می دهد که نماز را از تو برداشته ایم با همان معیار صدقی که در نزد خود دارد این نور را دامی از جانب شیطان دانسته و به او خطاب اخسا یا عدوالله (گم شو! ای دشمن خدا) می دهد.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

یکی دیگه.;767615 نوشت:
در پاسخ به قسمت آبی رنگ آمده است:در فلسفه ‏ى اسلامى، میزان و ملاک صواب و خطا، انطباق یافتن قضیه ی درک شده، با واقع و حقیقت آن است، خواه واقعِ قضیه، خارجى باشد و یا ذهنى و یا اعتبارى و یا نفس الامرى. بنابراین ملاک صدق در قضایاى ذهنیه، انطباق آنها با نفس الأمر آن قضایاست که اعم از وجود خارجى ملموس مى ‏باشد

آیا منظور از خارج ،عالم ماده است یا عالم عقل و مجردات را هم شامل میشود؟
نفس الامر یک قضیه ی ذهنی یا اعتباری چیست؟
معنای دقیق نفس الامر چیست؟


گرچه سخن گفتن در مورد نفس الامر نیاز به مقدمات بیشتری است ولی در حد پاسخ به سوال شما باید بگویم مراد از نفس الامر واقعیت هر شئی است و واقعیت اشیا گاهی امر خارجی است و گاهی ذهنی و گاه وجودی است و گاه عدمی. لذا حتی اگر می گوییم: «عدم علت علت برای عدم معلول است» این قضیه ذهنی و عدمی نیز از یک نحوه ثبوت و واقعیتی حکایت می کند که آن واقعیت همان نفس الامر است لذا نفس الامر واقعیات اشیا را نشانه می رود نه صرفا خارجیت و عینیت بیرونی آنها را! فتدبر!
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

یکی دیگه.;767620 نوشت:
-مطلب دیگر اینکه با توجه به به اینکه عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است،فکر میکنم در آخرت برای دیدن ائمه یا هر شخص دیگری نیاز به تمثل نباشد و ما میتوانیم عین حقیقت وجودی آنها را مشاهده کنیم. درست است؟

این تعبیر که عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است، تعبیری ناصحیح و غیر عالمانه است.
آخرت، عبارت از فوق طور عالم مادیت آدمی است و عالم خیال متصل نیز به عنوان اولین رتبه از مراتب باطنی آدمی، آغاز ورود به نشئه آخرت است و میت نیز آنگاه وارد این نشئه می شود که از مادیت و جسمانیت قطع تعلق بنماید یعنی حد فاصل بین دنیا و آخرت، مادیت و جسمانیت است و هستند اوحده ای از اولیای الهی که در همین عالم ماده زندگی می کنند و به هنر موت ارادی مزین اند و در همین دنیا، اخرت و قیامتشان، قیام نموده است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

تمثلات به وفق مشتهیات انسان اند.
[/]

اویس;770031 نوشت:
تمثلات به وفق مشتهیات انسان اند.

بسمه العلیم

با سلام و ادب

استاد گرامی در صورتیکه تمثلات از یک نوع نباشند این فرمایش حضرتعالی را چگونه باید با آن تطبیق داد؟

به عنوان مثال رؤیت ارواح مؤمنین در حالت ملاقات با اهلشان در دنیا،که حدیث امام کاظم علیه السلام هم ناظر به آن است:

"ارواح از برزخ به ملاقات خانواده شان می آیند.....بر حسب فضائلشان......"

با تمثلاتی از جنش معارف الهیه و مثلا گرفتن دستورات عملی و یا ذکری خاص و یا گاها شهود باطن و یا نیات افراد که در حیات معنوی

برخی خواص شنیده و یا خوانده ایم؟

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;770035 نوشت:
بسمه العلیم

با سلام و ادب

استاد گرامی در صورتیکه تمثلات از یک نوع نباشند این فرمایش حضرتعالی را چگونه باید با آن تطبیق داد؟

به عنوان مثال رؤیت ارواح مؤمنین در حالت ملاقات با اهلشان در دنیا،که حدیث امام کاظم علیه السلام هم ناظر به آن است:

"ارواح از برزخ به ملاقات خانواده شان می آیند.....بر حسب فضائلشان......"

با تمثلاتی از جنش معارف الهیه و مثلا گرفتن دستورات عملی و یا ذکری خاص و یا گاها شهود باطن و یا نیات افراد که در حیات معنوی

برخی خواص شنیده و یا خوانده ایم؟

سلام علیکم
از جمله اصول معرفت نفس یکی آن است که آدمی به فراخور استعداد و قابليّت خویش، كسب معارف مى‏نمايد و فيض عالم قدسى به وفق ظرفیت وی بر او فائض مى‏شود «عطیات علی قدر القابلیات»، یعنی از تركيبات ملكات مكتسبه اعم از فضائل و رذائل نفسانی هيأت و مزاجى روحانى در نفس پديد مى‏آيد كه مايه پيدايش صور روحانى و تمثّلات‏ برزخى و بدنهاى طولى اخروى، و سبب لذائذ و آلام او مى‏گردد و شخص هر آنچه که در تمثلات خویش می بیند و می شنود به وفق طلب و استعدادی است که در خود دارد.
لذا همچنان که بین جهالت و عداوت در حدیث علوی «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا» مناسبت و سنخیت است و نیز همچنان که بین تکذیب و عدم آگاهی در آیه کریمه «كَذَّبُوا بِما لَمْ يُحِيطُوا» - انكار مي‌كنند چيزى را كه بآن دست نيافته اند- سنخیت و مناسبت است به همین ترتیب نیز بین تمثلات و مشتهیات و استعدادهای نفس انسانی تناسب و سنخیت و مشابهت است.

[/]

اویس;770114 نوشت:
از جمله اصول معرفت نفس یکی آن است که آدمی به فراخور استعداد و قابليّت خویش، كسب معارف مى‏نمايد و فيض عالم قدسى به وفق ظرفیت وی بر او فائض مى‏شود «عطیات علی قدر القابلیات»، یعنی از تركيبات ملكات مكتسبه اعم از فضائل و رذائل نفسانی هيأت و مزاجى روحانى در نفس پديد مى‏آيد كه مايه پيدايش صور روحانى و تمثّلات‏ برزخى و بدنهاى طولى اخروى، و سبب لذائذ و آلام او مى‏گردد و شخص هر آنچه که در تمثلات خویش می بیند و می شنود به وفق طلب و استعدادی است که در خود دارد.

سلام
استاد بابت مطالب قشنگتون ممنونم

ولی من اینا را متوجه نشدم :Ghamgin::Moteajeb!:
میشه این کلمات را کمی توضیح بدین
مرسی

[="Tahoma"][="Blue"]

فرشته 64;770115 نوشت:
سلام
استاد بابت مطالب قشنگتون ممنونم

ولی من اینا را متوجه نشدم
میشه این کلمات را کمی توضیح بدین
مرسی


با عرض سلام و ادب خدمت شما خواهر گرامی
حضورتون رو در جمع دوستان درسی معرفت نفس خیر مقدم میگم و از خداوند براتون توفیقات بسیار مسالت دارم.
از اینکه مطالب حقیر مورد توجه و استقبال شما قرار گرفته خداوند رو شاکرم و از شما هم بابت این اظهارتون متشکرم.
درخصوص سوالی که مطرح کردید به نظرم بهتره یک برنامه ریزی جامع برای خودتون داشته باشین و این سلسله دروس معرفت نفس را از اول با دقت بخونین و تمامی سطور اون رو مورد تامل و تفکر قرار بدید. این کار باعث میشه هم نسبت به مطالب گذشته اگاهی کامل پیدا کنین و هم فهم مطالب کنونی براتون راحت تر بشه و بسیاری از سوالات مرتفع بشه چون تمامی این مطالبی که در اینجا بیان میکنیم متفرع بر مطالب پیشینه. در بین مطالعه دروس هم اگر سوالی پیش اومد عجله ای برای طرحش نداشته باشین بلکه اون سوالات رو یادداشت کنین و اگر در ادامه مباحث قبلی به جوابشون نرسیدید همین جا سوالاتتون رو مطرح کنین.
با سپاس
[/]

اویس;770029 نوشت:
هستند اوحده ای از اولیای الهی که در همین عالم ماده زندگی می کنند و به هنر موت ارادی مزین اند و در همین دنیا، اخرت و قیامتشان، قیام نموده است.

سلام و عرض ادب جدمت استاد گرامی
از توضیحاتتون ممنونم.
منظورم از بیان"عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است"،این بود که عوالم از پایین به بالا عبارتند از عالم ماده ،برزخ یا عالم مثال،آخرت یا عالم نفس و ...آیا این تعبیر اشتباه است؟
اگر درست فهمیده باشم تمثل یعنی یک مفهوم که در عالم جبروت وجود واقعی دارد،در ذهن من دارای صورتی مثالی شود تا من قادر به درک آن شوم. و میخواستم بدانم مثل منی که تا در عالم ماده هستم قادر به موت ارادی نیستم،هنگامی که وارد عالم آخرت شوم،اگر در سطحی باشم که قابلیت درک بعضی از واقعیات عالم جبروت را داشته باشم،آیا آنجا هم پای تمثل به میان میاید؟یا آنجا دیگر صورت مثالی مطرح نخواهد بود؟
شاید هم اشتباه من اینجاست که اصلا واژه تمثل با عالم مثال ارتباطی ندارد.اینطور است؟

اویس;770028 نوشت:
گرچه سخن گفتن در مورد نفس الامر نیاز به مقدمات بیشتری است ولی در حد پاسخ به سوال شما باید بگویم مراد از نفس الامر واقعیت هر شئی است و واقعیت اشیا گاهی امر خارجی است و گاهی ذهنی و گاه وجودی است و گاه عدمی. لذا حتی اگر می گوییم: «عدم علت علت برای عدم معلول است» این قضیه ذهنی و عدمی نیز از یک نحوه ثبوت و واقعیتی حکایت می کند که آن واقعیت همان نفس الامر است لذا نفس الامر واقعیات اشیا را نشانه می رود نه صرفا خارجیت و عینیت بیرونی آنها را! فتدبر!

بله .هر قضیه ذهنی و عدمی هم از نحوی از ثبوت و واقعیت حکایت میکند.اما گاهی تشخیص این ثبوت و واقعیت برای عقل محصور انسانی که تا قبل از ظهور حضرت حجت عج به دو حرف از هفتاد و دو حرف علم بیشتر راه نیافته است،بسیار سخت و دور از حد توان خواهد بود.
نظریات و اصول فیزیکی پذیرفته شده بعد از سالیان درازی که مورد پذیرش بودند،رد میشوند و دانشندان مجبور میشوند تلاشی تمام عیار را جهت بازیابی مجدد اصول و مبانی فیزیکی آغاز کنند.
در طول تاریخ فیلسوفان و نوابغی که عمر شان را در راه تفکر و اندیشه سپری کردند،به نفی مبانی یکدیگر می پردازند. یا حتی خودشان پس از گذشت سالیانی نظریه قبلی خود را رد میکنند.و در تمام این مقاطع گمان میکنند مبانی ای که در ذهنشان است با نفس الامر قضیه جور در میاید.

اویس;770001 نوشت:
و این ادراک نیازمند به ادراک حسی و مثالی سابق نیست بلکه نیازمند به طهارت ظاهری و باطنی مدرک است که موجب سنخیت و مناسبت جان او با ادراک مطهرات می شود و وی را آماده مشاهده حقایق می سازد.

با تشکر

اما روایت داریم کافر و مومن..بد و خوب امامان را می بینند

[="Tahoma"][="Blue"]

یکی دیگه.;770154 نوشت:
سلام و عرض ادب جدمت استاد گرامی
از توضیحاتتون ممنونم.
منظورم از بیان"عالم آخرت بالاتر از عالم مثال است"،این بود که عوالم از پایین به بالا عبارتند از عالم ماده ،برزخ یا عالم مثال،آخرت یا عالم نفس و ...آیا این تعبیر اشتباه است؟
اگر درست فهمیده باشم تمثل یعنی یک مفهوم که در عالم جبروت وجود واقعی دارد،در ذهن من دارای صورتی مثالی شود تا من قادر به درک آن شوم. و میخواستم بدانم مثل منی که تا در عالم ماده هستم قادر به موت ارادی نیستم،هنگامی که وارد عالم آخرت شوم،اگر در سطحی باشم که قابلیت درک بعضی از واقعیات عالم جبروت را داشته باشم،آیا آنجا هم پای تمثل به میان میاید؟یا آنجا دیگر صورت مثالی مطرح نخواهد بود؟
شاید هم اشتباه من اینجاست که اصلا واژه تمثل با عالم مثال ارتباطی ندارد.اینطور است؟

با عرض سلام خدمت همه دوستان و سروران گرامی
به مناسبت سوالات بسیار خوبی که خواهر گرانقدرم سرکار خانم یکی دیگه مطرح نمودند اجازه دهید مطالبی را در مورد تمثل به عرض محضر برسانم.
حتما شما پیش از این بارها کلمه تجسم اعمال را شنیده اید. مراد از تجسم اعمال این است که ثواب و عقاب اعمال خوب یا بد انسانها، امری جدای از آن اعمال نیست و به بیان دقیق‌تر، اعمال انسانها و عواقب آن‌ها با یکدیگر رابطه تکوینی دارند و بهشت و جهنمی جدا و خارج از نفس آدمی در کار نیست؛ مثلاً اگر در برابر گناهی آتش دوزخ وعده داده شده، آن آتش چیزی جدا از آن فعل گناه نیست، بلکه حقیقت آن است که تمثل پیدا کرده است.
ادامه دارد...
[/]

احاديث متواتر بسیاری در تمثل‏ صفات بعد از انتقال از دنیا و ورود به آخرت با صور گوناگون وارد شده است كه برخی از آن تعبیر به تجسم‏ اعمال و بعضى تعبیر به تجسد اعمال نموده اند و در حقيقت معنى اصلی آن همان تمثل اعمال است‏ . به طور دقیق باید بگوییم که تعبیر به تجسد اعمال از تجسم اعمال بهتر است و تعبیر به تمثل اعمال از هر دو تعبیر قبلی شریفتر است زیرا بدن اخروی انسان جسمیت ندارد و ارواح در صفت اجسادى همانند قالب دنيوى خود باشند و چون همه مشاهدات نفس در عالم آخرت یک نحوه ادراک نفس است تعبیر به تمثل عالمانه تر از تعابیر دیگر است.
ادامه دارد...

بر این اساس تمامی حالات و شئونات انسان پس از حالت موت از دو ملك نكير و منكر و مبشر و بشير و قبر و برزخ و جهنم و بهشت همه تجسم ملکات و تمثل افعال انسانند و این اختصاص به عالم پس از مرگ ندارد بلکه همه آنچه را که سالک الی الله در احوال و اطوار خود در خواب و گاه در بيدارى عائدش ميشود ميوه هايى است كه از بطون ذاتی وجودش بروز کرده و همه تمثل اعمالی است که در شبانه روز انجام می دهد.
ادامه دارد...

از این روی تمامی رواياتی که در سرازيرى قبر و فشار قبر و پرسش در قبر و ديگر امورى كه به قبر اسناد مى يابند وارد است از قبيل تمثل اعمال است يعنى آن فشار و احوال ديگر بر حقيقت شخص وارد است كه ادراكات اوست و شخص در تمثل افعال خود همه آنها را در قبر مى بيند و چون این مشاهدات مربوط به ادراک شخصی همان میت است و در صقع ذات وی است اگر چنان كه زنده اى را با او در قبرش بگذارند اين زنده هي چيك از آن احوال را نه مى بيند و نه مى شنود زيرا اين قبر ظرف عذاب يا ثواب مرده نيست بلکه نفس هر فردی ظرف عذاب یا ثواب اعمال است.

[="Tahoma"][="Blue"] [=&quot]تصدیق می فرمایید که این مباحث علمی چه فائده عظیمی در تصحیح اعتقادات ما دارد لذا اگر شنیدید که گفتند مثلا دوربین فیلمبرداری را در قبر فلان کس گذاشتند و برخی عجائب را مشاهده کردند اباطیلی بیش نیست که صرفا از ناحیه سطحی نگری به اصول مبرهن اعتقادی ما صادر شده است.

[/]

ملاali;770368 نوشت:
با تشکر

اما روایت داریم کافر و مومن..بد و خوب امامان را می بینند


رویت پس از موت مانند رویت حسی در دنیا نیست که مثلا فردی در گوشه خیابانی بایستد و خوبان و بدان را مشاهده کند بلکه تمامی مشاهدات انسان پس از این نشئه دنیا برخواسته از ادراکات باطنی و به وفق اعمال و ملکات دنیوی وی است و اگر در آیه یا روایتی خبر از مشاهده کافرین نسبت به نعمتهای مومنین شده است از سر موازنه اعمال ایشان و ازدیاد اتش حسرت و عذاب برزخیشان است.

اویس;770410 نوشت:
رویت پس از موت مانند رویت حسی در دنیا نیست که مثلا فردی در گوشه خیابانی بایستد و خوبان و بدان را مشاهده کند بلکه تمامی مشاهدات انسان پس از این نشئه دنیا برخواسته از ادارکات باطنی و به وفق اعمال و ملکات دنیوی وی است و اگر در آیه یا روایتی خبر از مشاهده کافرین نسبت به نعمتهای مومنین شده است از سر موازنه اعمال ایشان و ازدیاد اتش حسرت و عذاب برزخیشان است.

بنده آخرش متوجه نشدم
آدمی چه خوب و چه بد بعد از موت امامان را می بیند یا خیر؟
شما در این پست ،مجددا دیدن و مشاهدات بعد از موت را برخواسته از ملکات دنیا دانستید
و این یعنی اینکه کسی که چهره امام را در دنیا ندیده بعد از مرگ هم نمی بیند بلکه چهره ایی را از امام می بیند که خودش باتوجه به ملکاتش ساخته

اویس;770402 نوشت:
اعمال انسانها و عواقب آن‌ها با یکدیگر رابطه تکوینی دارند و بهشت و جهنمی جدا و خارج از نفس آدمی در کار نیست؛ مثلاً اگر در برابر گناهی آتش دوزخ وعده داده شده، آن آتش چیزی جدا از آن فعل گناه نیست، بلکه حقیقت آن است که تمثل پیدا کرده است.

اویس;770404 نوشت:
بر این اساس تمامی حالات و شئونات انسان پس از حالت موت از دو ملك نكير و منكر و مبشر و بشير و قبر و برزخ و جهنم و بهشت همه تجسم ملکات و تمثل افعال انسانند

اما نفوس دیگر از جمله اعضای خانواده جدا و خارج از اعمال و نفس ما هستند
اگر همه چیز آخرت تمثل اعمال است چه جایی برای آنان میماند؟؟؟ و دیدن دیگر نفوس چگونه رخ میدهد؟؟؟

ملاali;770538 نوشت:
آدمی چه خوب و چه بد بعد از موت امامان را می بیند یا خیر؟

انسانهای نیک کردار بعد از وفات، امام را بواسطه سعه نفسانی خویش ملاقات می کنند و انسانهای بدکردار، قابلیت دیدار نفوس قدسیه را ندارند مگر اینکه اراده نفوس قدسیه بر مشاهده ایشان تعلق گرفته باشد. این مثل آن است که اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله به تصرف ایشان توانستند سلام کردن سنگها را بشنوند. لذا رویت امامان برای نفوس شقیه و بدکردار، متوقف بر خواست و اراده نفوس قدسیه است نه به جهت قابلیت نفوس شقیه.

ملاali;770538 نوشت:
شما در این پست ،مجددا دیدن و مشاهدات بعد از موت را برخواسته از ملکات دنیا دانستید

انتظار نداشته باشید با این سوالات سطحی از مبنای خود که متخد از برهان و شهود و قرآن و روایات است دست کشیده و مشاهدات بعد از موت را به امری خارج از ملکات دنیوی مستند بدانم.

ملاali;770538 نوشت:
و این یعنی اینکه کسی که چهره امام را در دنیا ندیده بعد از مرگ هم نمی بیند بلکه چهره ایی را از امام می بیند که خودش باتوجه به ملکاتش ساخته

متاسفانه تعجیل در سخن و سوال و اشکال در تمامی پستهای شما به چشم می خورد.
برادر گرامی! اگر قرار بود مشاهدات عالم آخرت هم وزن مشاهدات دنیا باشد پس دیگر معنای آخرت و دنیا چیست و چه تفاوتی میان آنها خواهد بود؟! آخرت را آخرت گفته اند زیرا ملکات باطنی انسان برای فرد مکشوف می گردد و این کشف در ملکات حسن، دیدار با اهل الله و در ملکات قبیح، مواجهه با اشرار را به دنبال خواهد داشت. اگر مومنین در دنیا قادر به زیارت امام نیستند بخاطر حجابی است که از جسمانیت عارض بر روح پران ایشان شده است و موت، زداینده این حجاب است.

با سلام

اویس;772349 نوشت:
انتظار نداشته باشید با این سوالات سطحی از مبنای خود که متخد از برهان و شهود و قرآن و روایات است دست کشیده و مشاهدات بعد از موت را به امری خارج از ملکات دنیوی مستند بدانم.

اما قرآن که کلام خداوند تعالی است از دیدن اعضای خانواده در آخرت خبر داده و همه خوب میدانیم که اعضای خانواده درون و ملکات ما نیستند بلکه چیزی بیرون از ادراکات درونی ما هستند
توقع ما از شما این نیست که به سخن ما باشید بلکه انتظار این است که مباحثتون منطبق با قرآن باشد نه آرای صرفا فلسفی محض

اویس;772349 نوشت:
برادر گرامی! اگر قرار بود مشاهدات عالم آخرت هم وزن مشاهدات دنیا باشد پس دیگر معنای آخرت و دنیا چیست و چه تفاوتی میان آنها خواهد بود؟!

استاد گرامی!
بنده حقیر نگفتم که آخرت باید مانند دنیا باشد!!! بلکه سوال کردم که شما که میفرمایید تمام مشاهدات ما بعد از مرگ درونی است نفوسی که برون از ما هستند چگونه ادراک میشوند؟؟؟
(بعد از چندین پست هنوز چگونگی این امر را توضیح ندادید)

بنده احساس میکنم که شما گرامی خیلی در مطالبی که از اساتید نقل قول میکنید تامل نمیفرمایید و آنرا بسان وحی منزل پذیرفته اید و انتظار دارید دیگران هم اینگونه باشند
و این درست نیست
انشاءالله که اینطور نیست

یاحق

[=arial]با سلام به همگی
به ویژه جناب استاد اویس

بحث پیش نمیره؟!!!

***یه سوال خیلی مهم****
که خیلی وقته که قرار بود در این تاپیک به بحثش برسیم اما نرسیدیم
می ترسم اجل مهلت نده و بنده بدون اینکه پاسخ این سوالم را دریافت کرده باشم راهی دیار باقی شوم

به این فرمایش علامه حسن زاده آملی دقت کنید:
« نمی توان به لقای او رسید جز با عمل صالح و اخلاص در عبادت، چنان که در آیه کریمه کهف آمده و این برای کسی میسر است که از علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا ، لذایذ عقلی حاصل نمیشود و در سالک شوقی ایجاد نمیشود.اگر کسی به عبادت عشق نمیورزد به علت وجود این موانع است.» رساله لقا الله

آیا نگارنده این مطلب حقیقتا(غیر از در لفافه) میتواند به معاد جسمانی و وجود نعمت های محسوس در آخرت معتقد باشد؟؟؟
در حالی که در مطلب ایشان که از این مطالب زیاد هم دارند لذات محسوس و نفسانی به وضوح معادل دنیا قرار گرفته شده و آخرت و جزای عمل صالح به وضوح چیزی ورای لذات محسوس شمرده گردیده...

معلق;779865 نوشت:
علایق نفسانی و خاطرات دنیوی خلاصی یابد و الا با اشتغال به دنیا

بسمه القدّوس

با سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس گرامی و عرض معذرت از محضر ایشان.

و با سلام بر حضرتعالی:

سخن از علایق نفسانی،خاطرات دنیوی و اشتغال به دنیاست.

نه بهره مندی ضروری از دنیا که لازمه ی حیات دنیوی است.

حبیبه;779908 نوشت:
سخن از علایق نفسانی،خاطرات دنیوی و اشتغال به دنیاست.

نه بهره مندی ضروری از دنیا که لازمه ی حیات دنیوی است.

سلام علیکم

مگر بنده گفتم چرا ایشان بهره مندی ضروری از دنیا را نفی کرده؟!!!!
گفتیم اگر که علایق جسمانی و نفسانی معادل دنیاست ولذات عقلی معادل سعادت اخرویست چگونه میتوان از معاد جسمانی سخن گفت؟(غیر از در مجاز گویی)

[="Tahoma"][="Blue"]

معلق;779865 نوشت:
آیا نگارنده این مطلب حقیقتا(غیر از در لفافه) میتواند به معاد جسمانی و وجود نعمت های محسوس در آخرت معتقد باشد؟؟؟
در حالی که در مطلب ایشان که از این مطالب زیاد هم دارند لذات محسوس و نفسانی به وضوح معادل دنیا قرار گرفته شده و آخرت و جزای عمل صالح به وضوح چیزی ورای لذات محسوس شمرده گردیده...

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
نمی دانم منظور شما از این سوالی که پرسیدید چیست؟ متاسفانه عبارات شما در مقام سوال مبهم است.
اگر می خواهید با این عبارت یکی بودن لذات اخروی با لذات مادی و دنیوی را اثبات کنید و این حرف از اساس باطل است و عالمی که فاقد ماده است لذت و المش فوق لذات و آلام مادی است.
اگر می خواهید با این عبارت بگویید که علامه قائل به معاد جسمانی نیست این حرف هم باطل است زیرا ایشان به کرات در عبارات مختلف خود اذعان به معاد جسمانی و روحانی دارند از جمله در نکته 367 هزار و یک نکته می فرمایند: مطابق امهات و اصول قرآن و عرفان و برهان حق جمع بین معادین روحانى و جسمانى است‏.
[/]

نکته ای که در تکمیل عرایض پست سابقم لازم به ذکر می دانم این است که به طور کلی اقوال در مساله معاد سه تا است:
1-معاد جسماني فقط
2- معاد روحاني فقط
3- معاد روحاني و جسماني هردو

قول اول عقيده عوام است که آن عالم را فقط دار لذات جسماني از اكل و شرب و نكاح و ساير لذات بدني دانند.
قول دوم نیز قول حكماي غيراسلام و قبل از اسلام است كه آن جهان را دار لذات عقلي و نشاه ي كمال و سعادت و ابتهاج و نشاط روحاني می دانستند و روح را در عالم تجرد برتر از تعلق به اجسام و توجه به لذات جسماني شناسند.
اما قول سوم قول حكماي اسلام و علماي رباني و همه محققين از متكلمين و محدثين و فقهاي ما از جمله علامه حسن زاده آملی است و مي توان گفت قول به معادين جسماني و روحاني عقيده اسلام و همه مسلمين است الا ماشذ و ندر كه جسماني فقط دانند.

در جهان آخرت و بهشت ابدی هم لذات جسماني و هم روحانی است لذت جسمانی آن اعم از طعام و شراب و نكاح و مناظر زيبا و صور حسنا و ابتهاجات و نشاط بي حد است منتهی در آنجا به طور اتم و اكمل و اشد و اقوي از اينجا خواهدبود، منتهاي امر در اين عالم لذات منقطع فاني و مشوب به آلام است و آنجا لذاتش دائم «اكلها دائم و ظلها» و بدون مزاحم و بي ملال و بی كدورت و خالص و صرف لذات است «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين»
لذت روحاني در بهشت همان معرفت به لقاي حسن مطلق الهي و شهود آن جمال اعظم نامتناهي و شراب و سكر حيرت در مشاهده ي او براي نفوس قدسيه است كه لذت ملائكه مهيمن و روحانيين می باشد و فوق هرگونه لذت حسي و خيالي است و بهشتیان بر حسب درجات معرفت و اعمال صالح در آن دو بهشت (بهشت لقاي منعم و بهشت نعمت دائم) درجات مختلف دارند «درجات بعضها فوق بعض»

معلق;780307 نوشت:
سلام علیکم

مگر بنده گفتم چرا ایشان بهره مندی ضروری از دنیا را نفی کرده؟!!!!
گفتیم اگر که علایق جسمانی و نفسانی معادل دنیاست ولذات عقلی معادل سعادت اخرویست چگونه میتوان از معاد جسمانی سخن گفت؟(غیر از در مجاز گویی)

با سلام

مقصود بنده این است که اشاره ی حضرت علّامه به دلبستگیهای دنیاست نه بهره مندی از متاع دنیا.

اویس;780358 نوشت:
اگر می خواهید با این عبارت بگویید که علامه قائل به معاد جسمانی نیست این حرف هم باطل است زیرا ایشان به کرات در عبارات مختلف خود اذعان به معاد جسمانی و روحانی دارند از جمله در نکته 367 هزار و یک نکته می فرمایند: مطابق امهات و اصول قرآن و عرفان و برهان حق جمع بین معادین روحانى و جسمانى است‏.

سلام
ممنون

بله اما شاید معاد جسمانی در لسان ایشان از باب مجاز گویی باشد نه بیان حقیقت مطلب
شاید هم تقیه میکنند
چون میدانید که همینطوری هم کم مخالف ندارند
اینو از این جهت عرض میکنم که مبانی ایشان فقط مطابق با معاد روحانی است
و همونطور که در اون جمله مشاهده میکنید ..در لسان ایشان تعلقات نفسانی معادل دنیاست نه آخرت!
یعنی لذات جسمی و معنوی رابطه معکوس با هم دارند
اگر لذت آخرت رابطه معکوس با لذات دنیا دارد..چه جایی برای لذات محسوسی که در قرآن آمده در آخرت میماند؟

حبیبه;780441 نوشت:
مقصود بنده این است که اشاره ی حضرت علّامه به دلبستگیهای دنیاست نه بهره مندی از متاع دنیا.

خیر
در فرمایش ایشان از سعادت اخروی بعنوان لذات عقلی یاد شده که با لذات محسوس رابطه معکوس دارد
در کجای لذات عقلی لذات جسمانی فارق از دلبستگی گنجیده؟!!!

معلق;780696 نوشت:
لذات عقلی یاد شده که با لذات محسوس رابطه معکوس دارد

رابطه ی معکوس ندارند بلکه رابطه ی طولی دارند.حقیقت لذت مقول به تشکیک است،لذت ضعیف جسمانی

و لذت قوّیِ ملائم با ذات انسان، لذات عقلانی است.

حبیبه;780699 نوشت:
رابطه ی معکوس ندارند بلکه رابطه ی طولی دارند.حقیقت لذت مقول به تشکیک است،لذت ضعیف جسمانی

و لذت قوّیِ ملائم با ذات انسان، لذات عقلانی است.


همین سخن شما ناظر به معکوس بودن دارد
خب معلومه که رابطه طولی هم دارند!!!

در ضمن ایشان صریحا سعادت اخروی را با لذت عقلی یاد کرده اند که کاملا در مقابل با لذات جسمانی است
چه طوری میگید رابطه معکوس ندارند؟!

منتظر پاسخ استاد میمانم

باتشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

معلق;780689 نوشت:
سلام
ممنون

بله اما شاید معاد جسمانی در لسان ایشان از باب مجاز گویی باشد نه بیان حقیقت مطلب
شاید هم تقیه میکنند
چون میدانید که همینطوری هم کم مخالف ندارند
اینو از این جهت عرض میکنم که مبانی ایشان فقط مطابق با معاد روحانی است
و همونطور که در اون جمله مشاهده میکنید ..در لسان ایشان تعلقات نفسانی معادل دنیاست نه آخرت!
یعنی لذات جسمی و معنوی رابطه معکوس با هم دارند
اگر لذت آخرت رابطه معکوس با لذات دنیا دارد..چه جایی برای لذات محسوسی که در قرآن آمده در آخرت میماند؟


با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
بنده به صراحت کامل گفتاری از جناب علامه در هزار و یک نکته را برای شما نقل کردم که همین یک مورد به روشنی دلالت بر اعتقاد ایشان بر معاد جسمانی داشت آنجا که گفتم:

اویس;780358 نوشت:
در نکته 367 هزار و یک نکته می فرمایند: مطابق امهات و اصول قرآن و عرفان و برهان حق جمع بین معادین روحانى و جسمانى است‏.

در این عبارات و دهها عبارت دیگر ایشان در کتب مختلف نشانی از مجاز گویی و استعاره در میان نیست و این گمان شما ناشی از عدم ادراک صحیح معنای معاد جسمانی است که البته در عبارات پست قبلی معنای صحیح معاد جسمانی و معاد روحانی را خدمتتان تقدیم نموده و عرض کردم:

اویس;780375 نوشت:
در جهان آخرت و بهشت ابدی هم لذات جسماني و هم روحانی است لذت جسمانی آن اعم از طعام و شراب و نكاح و مناظر زيبا و صور حسنا و ابتهاجات و نشاط بي حد است منتهی در آنجا به طور اتم و اكمل و اشد و اقوي از اينجا خواهدبود، منتهاي امر در اين عالم لذات منقطع فاني و مشوب به آلام است و آنجا لذاتش دائم «اكلها دائم و ظلها» و بدون مزاحم و بي ملال و بی كدورت و خالص و صرف لذات است «فيها ما تشتهيه الانفس و تلذ الاعين»
لذت روحاني در بهشت همان معرفت به لقاي حسن مطلق الهي و شهود آن جمال اعظم نامتناهي و شراب و سكر حيرت در مشاهده ي او براي نفوس قدسيه است كه لذت ملائكه مهيمن و روحانيين می باشد و فوق هرگونه لذت حسي و خيالي است و بهشتیان بر حسب درجات معرفت و اعمال صالح در آن دو بهشت (بهشت لقاي منعم و بهشت نعمت دائم) درجات مختلف دارند «درجات بعضها فوق بعض»

بدیهی است معاد جسمانی به معنای عود روح به بدن مادی به شهادت برهان و عرفان باطل است و آنچه مورد تایید عقل و نقل است معادی است که علاوه بر برخورداری از لذات و آلات شبه جسمانیات (یعنی همان بدن مثالی) دربردارنده لذات و آلات روحانیات نیز باشد. و این نکته دقیق و لطیفی است که حضرتعالی در ادراک معنای صحیح معاد جسمانی و معاد روحانی بدان التفات نفرمودید.
[/]

سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس گرامی
آیا تکامل در بهشت ممکن است؟
آیا حرکت جوهری ملاصدرا ، انتهایی دارد؟
با سپاس فراوان:Gol:

یکی دیگه.;783209 نوشت:
سلام و عرض ادب خدمت استاد اویس گرامی

با عرض سلام و احترام خدمت سرکار یکی دیگه محترم

یکی دیگه.;783209 نوشت:
آیا تکامل در بهشت ممکن است؟

انسانی که دارای رتبه فوق تجرد است به مقام و مرتبه ای محدود نمی شود و دائما سودای مراتب و منازل بالاتر را دارد و از این حیث بهشتی که محدود به مرتبه ای خاص باشد نیز برای انسانی که به ارزش حقیقی خود واقف شده باشد جهنم است.
حضرت امام على عليه السّلام به فرزندش محمّد بن حنفيه وصيت فرمود كه: عليك بتلاوة القرآن و العمل به ... و اعلم أنّ درجات الجنة على عدد آيات القرآن فاذا كان يوم القيامة يقال لقارئ القرآن اقرأ وارق. (وافى جلد 14، صفحه 65،)
يعنى امير عليه السّلام به فرزندش، ابن حنفيه، فرمود: بر تو باد تلاوت قرآن و عمل بدان، ...و بدان كه درجات بهشت بر عدد آيات قرآن‏ است؛ پس چون روز قيامت شود به قارى قرآن گويند بخوان قرآن را و بالا برو.
مفاد اقرأ وارق‏ اين است كه به هر مقام قرآن رسيدى در آن مقام توقف مكن، بخوان و بالا برو. رسيدن به آن مقام وصول ادراكى و وجودى به آن مقام است و به حكم محكم اتحاد ادراك و مدرك و مدرك آنچه از مقامات قرآن را ادراك كرده‏ اى به همان اندازه قرآنى ببين كه حظّ تو از قرآن چقدر است زيرا حقائق قرآن درجات ذات تو و مدارج عروج تواند پس معنى قرائت نيز به حسب نشئات معلوم شده است. عجب مدار، كه هر حرف قرآن را هفتاد هزار معنى است كه اين حرف حرف نيست، و در آن خيلى حرف است، اين حرف مقامات وجودى و مراتب طولى قرآنند. پس نیک بیندیش!