درس هائی در باب معرفت نفس (مهم)

تب‌های اولیه

1929 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Tahoma"][="Blue"]
این سنت نظام احسن عالم است که در ابتدای راه ملکات ناپسند و رذایل اخلاقی فرد را به وی می‌نمایانند تا وی درصدد تطهیر و تهذیب نفس برآمده و از زنگارها و آلودگیهای اخلاقی و رفتاری خویش رهایی یافته و با شناختی که از معایب و نقایص اخلاقی خود پیدا کرده با حضور و مراقبت بیشتری آمادگی لازم را برای مشاهده حقایق عالم کسب نماید. زیرا آنچه در پشت پرده این تفکر و خودسازی، انتظار فرد را می کشد خزائن بیکرانی از علوم و معارف نوریه الهیه است که ادراک و مشاهده آنها در گرو کسب مناسبت و سنخیت یافتن با آنها است و تا هنگامی که شخص همچنان اسیر هواپرستی و دنیاطلبی باشد و از نورانیت باطنی نصیبی نداشته باشد نمی تواند به منطقه نور بیکران حقایق عالم وارد گشته و به مشاهده آنان نائل شود.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در حقیقت می توان گفت تمثل یافتن این صور مدهشه در ابتدای برنامه‌ی تفکر، سد راهی است از جانب حقیقت حاکم بر نظام احسن عالم، برای ممانعت از ورود نامحرمان به بارگاه انور الهی و تا شخص از پلیدیها نرهیده و به جد، تصمیم به تصحیح رفتار و خلقیات ناپسند خود ننماید نمی تواند بدان محضر انور تشرف یابد.
پس لازم است که سالک این طریقت پس از رویت چنین تصاویر مدهشی، ترس و واهمه را کنار گذاشته و به جای واپس روی و پاپس کشیدن، بدین سرمایه آگاهی که از تمثل خلقیات ناروای خود کسب نموده درصدد تهذیب خود برآمده و از انجام افعالی که تیرگی باطنی را به دنبال دارند روی گردان شود و باطن خویش را به اعمال نیکو مزین سازد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اصول دریافتی از این درس

اصل اول: هدف از طرح سوالات در حالت تفکر پاسخ کلامی بدانها نیست بلکه مقصود ایجاد حالت نگرش دفعی در موجودات است.
اصل دوم: استمرار شرط لازم مشاهده عجائب و غرائب در حالت تفکر است.
اصل سوم: تفکر به شیوه مذکور ممکن است در برخی افراد از همان ابتدای راه موجب رویت صور وحشتناکی شود که این صور تمثل ملکات خود شخص است.
اصل چهارم: یکی از مهمترین اسباب مشاهده ملکات باطنی، خروج از عادت است.
اصل پنجم: گریزی از تمثل ملکات نیست زیرا اگر فرد اختیارا به رویت آنها ننشیند در حالت احتضار اجبارا به مشاهده آنها خواهد نشست.
اصل ششم: صور مدهشه حاصل از خروج از عادات بواسطه دوری از پلیدیها و ترک گناهان به تدریج از بین خواهد رفت.
[/]

سلوک عملی

حقیقت وجود در همه جا منشا خیرات و برکات است و هرچقدر توجه شخص به حقیقت وجود که عین حق است بیشتر گردد گذر از رهزنهای طریق و موانع سلوک میسرتر خواهد بود.
از این روی تمسک و توجه مستمر به «وجود بی پایان حق» و تبرک به ذکر شریف «یا موجود» حتی در هنگام هجوم تمثلات ملکات رذیله نیز موجب رهایی از صدمات و تالمات ناشی از این مشاهدات خواهد بود. پس نیک تدبر نما!

[="Century Gothic"][="Black"]سلام خدمت استاد گرامی
برای خروج از عادت همونطور که فرموده بودید دو مسیر رو میشود طی کرد: 1.تفکر و 2.ترس شدید
که بی شک مسیر تفکر شایسته تر است.
با این حال، در هر دو مسیر قاعده بر این است که توجه از ظاهر به باطن برگردد.
اکثراً که هیچی! برخی در خواب و آنهایی که قوی تر هستند در بیداری با باطن در ارتباط هستند.
اما سوال اینجاست که آیا «تمرکز و توجه شدید» هم جزو موارد بالا می تواند قرار بگیرد؟
یعنی اگر نماز آدمی طوری می بود که تمام توان تمرکزی او متوجه خدا میگشت آنگاه باطن عالم در حال نماز نمایان میشد. صحیح است؟
تشکر
[/]

بسم الله خیر الاسماء

اویس;879845 نوشت:
تبرک به ذکر شریف «یا موجود» حتی در هنگام هجوم تمثلات ملکات رذیله نیز موجب رهایی از صدمات و تالمات ناشی از این مشاهدات خواهد بود.

عرض سلام و ادب و تسلیت ایام حزن و اندوه اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین

استاد بزرگوار آیا ذکر فوق منشأ روایی دارد؟

و سؤال دیگر اینکه این دستور عمومیت دارد؟ و یا هرکس به نسبت ظرفیت و استعداد و معرفتش ذکری خاص می طلبد؟

با تشکر

[="Tahoma"][="Blue"]

פسیـטּ;880012 نوشت:
سلام خدمت استاد گرامی
برای خروج از عادت همونطور که فرموده بودید دو مسیر رو میشود طی کرد: 1.تفکر و 2.ترس شدید
که بی شک مسیر تفکر شایسته تر است.
با این حال، در هر دو مسیر قاعده بر این است که توجه از ظاهر به باطن برگردد.
اکثراً که هیچی! برخی در خواب و آنهایی که قوی تر هستند در بیداری با باطن در ارتباط هستند.
اما سوال اینجاست که آیا «تمرکز و توجه شدید» هم جزو موارد بالا می تواند قرار بگیرد؟
یعنی اگر نماز آدمی طوری می بود که تمام توان تمرکزی او متوجه خدا میگشت آنگاه باطن عالم در حال نماز نمایان میشد. صحیح است؟
تشکر

با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
تمرکز و توجه شدید از مصادیق همان مقوله تفکر است و آنچه باعث خروج از عادت و سفر از ظاهر به باطن عالم می شود همان ژرف اندیشی یا توجه و توجه شدید به حقیقت وجود است.
[/]

حبیبه;880580 نوشت:
عرض سلام و ادب و تسلیت ایام حزن و اندوه اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم اجمعین

استاد بزرگوار آیا ذکر فوق منشأ روایی دارد؟

و سؤال دیگر اینکه این دستور عمومیت دارد؟ و یا هرکس به نسبت ظرفیت و استعداد و معرفتش ذکری خاص می طلبد؟

با تشکر


با سلام خدمت شما خواهر ارجمند
بنده نیز متقابلا ایام حزن و ماتم شهادت سید شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و فرزندان و اصحاب باوفایشان را محضر یکایکتان عرض تسلیت دارم.
در دعاى مجير يكصد و هفتاد و هشت اسم الهى آمده است، كه پنجاه و هفتمين آن اسم اعظم «يا موجود» است.
دعاى مجير را مرحوم كفعمى در بلد الامين و مصباح از حضرت خاتم انبياء صلى الله عليه و آله و سلم روايت كرده است، كه وقتى در مقام ابراهيم عليه السلام به نماز بود جبرئيل آن را براى آن جناب آورد. عبارتش در حاشيه مصباح چنين است «
هذا الدعاء يسمى دعاء المجير رفيع الشأن عظيم المنزلة، و له نسخ كثيرة اكملها ما رقمناه و هو مروى عن النبى صلى الله عليه و آله و سلم نزل جبرئيل عليه السلام و هو يصلى فى مقام ابراهيم عليه السلام (ص 268 ط 1).
علاوه اين كه امير المؤمنين امام على عليه السلام كه خود اسوه عارفان و قدوه حكيمان است فرمود «:
فهذا الوجود كله وجه الله‏»
این ذکر عمومیت داشته و هرکسی در احوالات گوناگون خویش می توان بدان متسک شود اگرچه تعداد آن به وفق ظرفیات گوناگون متفاوت است.

[="Tahoma"][="Blue"]بزرگواری در پیام خصوصی سوالی از بنده پرسیدند که چون ممکن است این سوال نیز برای برخی دیگر مطرح بوده و پاسخ ارائه شده برای آنها نیز قابل استفاده باشد سوال ایشان را در اینجا بیان نموده و در پست بعدی پاسخم را تقدیم خواهم کرد.

بنده در یه برهه هایی از ماه موفق میشم که نمازم رو با شعف دل و تمرکز زیاد بخونم و حتی نمازهایی که آیت الله بهجت که میخونن و در آخر اون هم با اشک و گریه اون رو به اتمام میرسونن هم بنده توفیق این رو داشتم که واقعا خدا رو در پیش خودم تو نماز حس کردم و فهمیدمش تا حد زیادی که به همون صورت هم شده تا سلام نماز رو بدم با این تفاوت که ان مرد بزرگ چیزهایی رو میدیدن که میفهمیدن که من نوعی اون حجاب رو هنوز دارم و نمیبینم ...
و بنده تا میخوام اوج بگیرم یه اتفاقی می افته که سقوط میکنم و برمیگردم خونه اولم ...
بعنوان مثال یه اتفاق در طول روز و یا یه خواب که در بیداری اگه به وقوع بپیونده میشه یه گناه خیلی بزرگ و کبیره و این آدمی رو که داره سیرو سلوک میکنه و کمی بیشتر از همیشه مقیدتر شده رو بیشتر آزار میده بعنوان مثال غرق در زندگی که میشیم و بیخیال از همه چیز اگه دروغو غیبتی هم بکنیم خیلی به چشممون نمیاد و شاید همون شب کمی ناراحت بریم رخت خواب و لی زمانی که تحولی درونی برای آدم رخ میده و کمی بسوی خدا میری یه دروغ یا نگاهی به نامحرم تو همون حال و احوالات مثه پتک میمونه برای آدم و من همین رو تو خواب تجربه کردم که خیلی بهمم ریخت و نمازم دوباره شد یه خم و راست شدن و افکار پراکنده روز ....
چکار کنم این حال و احوالات رو داشته باشم و بشه عادتی برای همه عمرم ؟
بزرگان دین لغزشی نداشتن که سقوط کنن شاید اشتباهاتی میکردن و خدا بهشون میفهموند همون زمان
بنده زندگی نامه تصویری بزرگانی چون مرعشی نجفی و بهجت و انصاری همدانی و ... رو دارم میبینم میفهمم چقدر از همه چیز عقب هستم و هیچی نمیدونم و یه پله از 100 رو شاید رفته باشم و انتظار داریم سیر و سلوکی اینچنینی داشته باشیم
از کسی پرسیدم که برای سیر و سلوک چگونه استاد انتخاب کنیم و از کجا پیدا کنیم به توصیه اساتید عرفان و سرو سلوک که گفتن دنبالش نرو که زندگیت رو متحول میکنه و از همه چیز فاصله میگیری و از خانوادت و مردم دور میشی و روت تاثیر میزاره و کارت میشه ذکرو بعد تو خونه مشکلاتی پیدا میکنی بخاطر گوشه گیری و از عالم و آدم زده میشی و ممکنه خواطری به ذهنت بیاد و راه خدایی رو پیش نگیری و به طرف شیطان کشیده میشی تا خدا و سیرو سلوک حالا یا من یا ما افراد عادی قدرت سیر و سلوک نداریم و یا درکش نمیتونیم کنیم و استقامتی که باشد داشته باشیم ...
ممنون میشم در حدی که توانتون هست و میدونید که راه چاره کجاست ، به من از تجریه و پیشنهاداتی که میتونید بدید تا راهی بتونم پیدا کنم و راه شیطان رو ببندم و اول تا آخر همه بدبختی ها به همین برمیگرده ...
من زمان هایی که تمرکز و حواس بالایی در نماز خواندن دارن نمیدونم چجوری ولی تو ذهنم جایی آروم و آرامبخش رو برای خودم تصور میکنم و خدا رو در کنار خودم حس میکنم و حس میکنم مستقیما با خودش بدون واسطه دارم صحبت میکنم ولی مواقعی که مشکلاتی برام پیش میاد مثل مثالها و توضیحاتی که دادم و تمرکز و همه چیز رو بعدازون همه رو از دست میدم انگار خدا ازمن یا حالا من ازون فاصله گرفتیم و نماز با تامل و طوری که به دل بشینه تمام نمیشه برام و حتی تسبیحات و ذکر هم تو اون زمان و حال خوش یه چیز دیگست ولی مواقعی که همه چیز بد پیش میره نه ...
ممنون میشم در حد توان پاسخ بدید.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]پاسخ بنده به سوال یاد شده:
با سلام خدمت شما برادر گرامی
در آغاز خرسندم که با جوانی انگیزه مند برای رشد و تعالی معنوی هم صحبت هستم
و به جنابتان به جهت این اهتمامی که برای کسب مقامات روحانی دارید تبریک میگویم.
به نظر بنده توصیه آن شخص که شما را از عرفان و معنویات باز داشته و حاصل عرفان را دوری از خانواده و محیط و اجتماع می دانست کاملا اشتباه است. ما بزرگ مردان بسیاری داریم که ضمن مراعات محیط زندگی شخصی و اجتماعی خویش به امر خودسازی و خوشناسی مشغول هستند و اگر انسان بر اساس ملاک انسان ساز قران و احادیث پیش برود و سبک زندگی عرفای الهی را سرمشق زندگی خویش قرار دهد هرگز دچار افراط وگوشه گیری و عزلت نمی شود.
اما در پاسخ به سختیهایی که اشاره نمودید و پرسیدید که چه کنم دچار این احوالات متغیر نباشم و عادتی برای همه عمرم شود باید بگویم:
این دگرگونی در احوالات اختصاص به شما ندارد و همه کسانی که در این طریق قدم برداشته اند به مقتضای محیطی که با آن مواجه بوده اند دارای حالاتی با اوج و حضیض گوناگون بوده اند. همیشه حال انسان بر یک منوال نیست گاه می خندد گاه می گرید گاه دوست دارد حرف بزند و گاهی دوست دارد سکوت کند. انسان بواسطه ارتباطی که با عموم مردم دارد دارای احوالات گوناگون است و به وفق ادراکات خویش دارای حالات معنوی پایین و بالاست لذا از این دگرگونی احوال خود نگران نباشید و انتظارنداشته باشید که همیشه بر یک منوال بوده و برای همه عمرتان با یک عادت پیش روید.
آنچه مهم است این است که سعی کنید ثبات قدم داشته باشید و بر طریق ادب و طهارت استمرار بورزید یعنی حضور و مراقبت خویش را بیشتر نموده و از انجام معاصی پرهیز داشته باشید و اگر در اجتماع به طور سهوی یا عمدی دچار آلودگی شدید سریعا توبه نموده و دقت خویش را برای عدم انجام دوباره آن اشتباه بیشتر نمایید. اگر بر همین روش استوار باشید با همه افت و خیزی که دارید انشالله به تدریج پخته تر شده و ثمره حضور و مراقبت های روز افزون خود را به دست خواهید آورد و صاحب نمازی همچون اولیای الهی خواهید شد.انشالله
[/]

باسمه المنّان

اویس;880872 نوشت:
در دعاى مجير يكصد و هفتاد و هشت اسم الهى آمده است، كه پنجاه و هفتمين آن اسم اعظم «يا موجود» است.

عرض سلام و ادب و احترام

از حضرتعالی بابت پاسخ متقن و مستند فوق سپاسگزارم.

وجه قید "اسم اعظم" در کلام حضرتعالی چیست؟

با تشکر

حبیبه;880878 نوشت:
وجه قید "اسم اعظم" در کلام حضرتعالی چیست؟

... چه بگویم....
... شاید اندکی سکوت...
... شاید اندکی خلوت ...
... شاید اندکی سحر و ...

[="Tahoma"][="Blue"]

[TD="class: b, align: center"]دلا، بسوز؛ که سوزِ تو کارها بکند
[/TD]
[TD="align: center"]
[/TD]
[TD="class: b, align: center"]نیازِ نیم‌شبی دفعِ صد بلا بکند[/TD]
[TD="class: b, align: center"]عتابِ یارِ پری‌چهره عاشقانه بکش![/TD]
[TD="align: center"]
[/TD]
[TD="class: b, align: center"]که یک‌کرشمه، تلافیِ صد جفا بکند[/TD]
[TD="class: b, align: center"]زِ مُلک تا ملکوتَش حجاب بردارند[/TD]
[TD="align: center"]
[/TD]
[TD="class: b, align: center"]هر‌آن‌که خدمتِ جامِ جهان‌نما بکند[/TD]
[TD="class: b, align: center"]طبیبِ عشق مسیحادم است و مشفق، لیک[/TD]
[TD="align: center"]
[/TD]
[TD="class: b, align: center"]چو درد در تو نبینَد، که را دوا بکند؟[/TD]

[/]

باسمه الحق

اویس;880998 نوشت:
چو درد در تو نبینَد، که را دوا بکند؟

درد فقرم دیده و دست کرم بگشاده است

آنکه داغ فقر بر پیشانیم بنهاده است

بر فقیر مضطّر و بی چیز و بیحاصل یقین

نزد آن شاه سخی بس لطفها آماده است

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

اویس;879839 نوشت:
انجام مستمر و بدون انقطاع این دستور العمل، خصوصا در دل تاریکی شب، موجب می شود که به تدریج انس و الفتی که شخص از ظواهر اشیاء داشته از بین رفته و جلوه ای دیگر از موجودات برای انسان نمایان شود.
در ابتدا ممکن است که شخص حتی در حالت خواب و یا حتی بیداری، تصاویر مدهشی را ببیند و یا مثلا حیوانات درنده ای را مشاهده کند که در صدد حمله و آسیب رساندن به وی هستند. حیواناتی که دهها برابر از حیوانات متعارف در دنیا وحشتناک‌تر و درنده‌تر بوده و شخص راه گریزی از آنها نیابد. حالاتی از این دست در ابتدای شروع برنامه تفکر طبیعی بوده و نشان از عزم و جزم آدمی برای سفر از ظاهر به جانب باطن عالم دارد

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
استاد گرامی این حالت چیه؟
آدم با شناخت این موضوع به ان می رسد یا غیر ارادی هم می شود(بدون شناخت ابتدای مسیر سلوک)
آیا در عالم رویا و خواب است یا بیداری؟ اگر در خواب خواب پلید و این تصاویر چگونه قابل تشخیص است؟ و نحوه شناخت خلق و خو با این تصاویر چیست؟
متشکرم[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

رستگاران;881242 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله و برکاته
استاد گرامی این حالت چیه؟
آدم با شناخت این موضوع به ان می رسد یا غیر ارادی هم می شود(بدون شناخت ابتدای مسیر سلوک)
آیا در عالم رویا و خواب است یا بیداری؟ اگر در خواب خواب پلید و این تصاویر چگونه قابل تشخیص است؟ و نحوه شناخت خلق و خو با این تصاویر چیست؟
متشکرم

با سلام خدمت شما برادر گرامی
رویت این گونه خوابها و یا مشاهده صورتهایی از این دست در بیداری در قدمهای آغازین سلوک امری غیر ارادی است و به جهت عزم شخص سالک برای سفر از ظاهر به جانب باطن و تصمیم به مشاهده ملکات نفسانی خویشتن است.
همچنان که گفتم این تصاویر به حسب حالات گوناگون افراد ممکن است در خواب یا بیداری باشد.
به طور کلی معمولا آنچه را که سالک در آغاز سلوکش در خواب می بیند مربوط به اوصاف و احولات خویشتن است که در غالب صورت افراد دیگران مشاهده می کند و حتی خوابهای پراکنده و صور متشتت و بی اصل و اساس گویای پراکندگی نفس و خیال متفرق شخص سالک در حالت بیداری می باشد.
[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

اویس;881363 نوشت:
با سلام خدمت شما برادر گرامی
رویت این گونه خوابها و یا مشاهده صورتهایی از این دست در بیداری در قدمهای آغازین سلوک امری غیر ارادی است و به جهت عزم شخص سالک برای سفر از ظاهر به جانب باطن و تصمیم به مشاهده ملکات نفسانی خویشتن است.
همچنان که گفتم این تصاویر به حسب حالات گوناگون افراد ممکن است در خواب یا بیداری باشد.
به طور کلی معمولا آنچه را که سالک در آغاز سلوکش در خواب می بیند مربوط به اوصاف و احولات خویشتن است که در غالب صورت افراد دیگران مشاهده می کند و حتی خوابهای پراکنده و صور متشتت و بی اصل و اساس گویای پراکندگی نفس و خیال متفرق شخص سالک در حالت بیداری می باشد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته خدمت شما برادر و استاد گرامی
با توجه به اینکه سلوک از عمل به شرعیات شروع می شود(پایبندی به شرعیات اگر خطا می گویم بگویید.) با توجه به اهمیت شناخت رذائل و فضائل برای رفع آنها آیا شخل خاصی از تصاویر به گناه خاصی ارتباط دارد؟
مثلا می دانیم گناه غیبت به شکل گوشت براد مرده خوردن است (اگر این آثار در عالم برزخ همین شکل باشد) آیا دیدن خوردت گوشت برادر مرده نشان از وجود این زذیله است؟
اگر بله برای شناخت بیتشر دایرالمعارف هست که بشود تشخیص داد و در صدد رفع بود یا صرفا جنبه هشداری دارد؟
این خواب در غیر سن تکلیف هم مشاهده وشروع میشود؟
آیا خواب های سریالی وجود دارد؟
مثلا در طی فواصل مختل خوابی دیده شود که با تفکر به ارتباط ان پی برده شود وبرنامه و آزمون های فرد در آن مشخص شود (آیا درست است که فرد خود آزمون های مراحل مختلف رو دریافت می کند؟)
برفرض اگر درست باشد باید خود را آماده کند؟ چکار باید کند؟

یا علی@};-[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

رستگاران;881367 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته خدمت شما برادر و استاد گرامی
با توجه به اینکه سلوک از عمل به شرعیات شروع می شود(پایبندی به شرعیات اگر خطا می گویم بگویید.) با توجه به اهمیت شناخت رذائل و فضائل برای رفع آنها آیا شخل خاصی از تصاویر به گناه خاصی ارتباط دارد؟
مثلا می دانیم گناه غیبت به شکل گوشت براد مرده خوردن است (اگر این آثار در عالم برزخ همین شکل باشد) آیا دیدن خوردت گوشت برادر مرده نشان از وجود این زذیله است؟
اگر بله برای شناخت بیتشر دایرالمعارف هست که بشود تشخیص داد و در صدد رفع بود یا صرفا جنبه هشداری دارد؟
این خواب در غیر سن تکلیف هم مشاهده وشروع میشود؟
آیا خواب های سریالی وجود دارد؟
مثلا در طی فواصل مختل خوابی دیده شود که با تفکر به ارتباط ان پی برده شود وبرنامه و آزمون های فرد در آن مشخص شود (آیا درست است که فرد خود آزمون های مراحل مختلف رو دریافت می کند؟)
برفرض اگر درست باشد باید خود را آماده کند؟ چکار باید کند؟

با عرض سلام مجدد خدمت شما برادر گرامی
بهتر است در ابتدای راه به مساله خواب خود حساسیت چندانی نداشته باشید و نگران خوابهای احیانا وحشتناکی که خواهید دید نباشید زیرا بر فرض چنین خوابهایی با کمی حضور و مراقبت و دقت در گفته ها و شنیده ها و دیده ها این خوابها از میان رفته و جای خود را به خوابهایی شیرین می دهند.
تاکید بنده این است که فعلا سوالات مربوط به خواب را پیش خود نگه دارید و اهتمام بر معرفت مسائلی داشته باشید که در این تاپیک در صدد طرح آنانیم. مسائل مربوط به خواب به تدریج در ضمن مباحث معرفت نفس حل می شود.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

در ادامه مباحثی که تقدیم محضرتان کردم گویم که که هستی اشیا عبارت از حقیقت داشتن اشیا است و وجود مساوق حق است و موحد عارف کسی است که از وجود اشیاء غافل نمی شود. حال گوییم که انسان هرچقدر در وجود و حقیقت داشتن موجودات غرق شده و از آثار ظاهری موجودات به سمتی وجودی که حاکم بر آنها است سوق یابد بیشتر به تعجب در آمده و اسرار و حقایق جدیدی برایش مکشوف می شود.
ادامه دارد...
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

بديهى است كه ما تدريجا از نطفگى تا كنون با جهان طبيعت هم آغوش بوديم و كم كم با آنها انس گرفتيم و دريا و صحرا و زمين و آسمان و گردش ستارگان و آمد و شد شب و روز و تغيير و تبديل فصول سال و وزيدن بادها و آمدن برف و بارانها و چهره هاى گوناگون حيوانات و نباتات و ديگر چيزها را بسيار ديده ايم و بدين جهت از ديدن آنها چندان تعجب نمى كنيم و يا اينكه از خودمان كه از هر موجودى عجيب‌ تريم غافليم و هيچ گاه كتاب وجود خودمان را نخوانده ايم كه كيستيم.
ادامه دارد...

[/]


اكنون مى پرسيم كه اگر به فرض با همین اندام و اعضا و جوارح و سلامت حواس و مشاعر ظاهریمان به طور دفعی و ناگهانی بوجود مى‌آمديم نه تدريجا و در آن حال چشم به سوى جهان هستى مى گشوديم و حركت و هيات و نظم و ترتيب و آمد و شد اين پيكر زيباى هستى را مى ديديم در آن حال چگونه بوديم و چه حالى براى ما بود و درباره اين همه و نيز درباره خود چه فكر مى كرديم و چه بهت و حيرت و وحشت و دهشتى داشتيم؟
در آن حال چه مى خواستيم و چه مى نموديم و چه كسى را ندا مى كرديم چه مى انديشيديم و چه مى گفتيم؟
البته در پاسخ اين پرسش بايد نيك تدبر كرد و با عنايت و توجه تام سخن گفت و از سرفكرت و تامل جواب داد.
تفکراتی از این سنخ موجب رهایی انسان از عادات می شود و در این حالت عجایبی شگفت عائد انسان خواهد شد.
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]

به طور کلی عادات ارزش‏ها را غيرقابل درك مى‏ نمايد؛ بدين معنا كه در نتيجه حصول انس و الفت با اشیا و موجودات گوناگون، غالبا ارزش آنها و توجه به حقایق شگرفی که بر آنها حاکم است بر انسان مجهول مى ‏ماند راه رهایی از عادات تفکر است و تفکر که عبارت از جست‏وجو و کسب بصیرت برای دست یابی به حقیقت اشیاء است بهترین شیوه برای مشاهده عجائب موجودات است و آن بدین صورت است که با نگاهی دفعی و بدون سابقه علوم و اندوخته های ذهنی خود بدانها بنگریم به طوری که هیچ شناختی از آنها نداشته و گویا می خواهیم برای اولین بار بدانها نظر افکنیم.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
با این روش بسیاری از اسراری که اشیاء را دربرگرفته است ناگهان برای شخص متفکر آشکار می‌شوند و ابوابی از مجهولات و مکشوفات جدید برای شخص گشوده می شود.
اگر انسان در نوع نظم و چينش خاص کلمات وجودي عالم و روابط تکويني حاکم بر آنها به تفکر بنشيند ملکوت براي او متجلي مي‌شود به خصوص اگر در وادي من کيستم قدم نهد. یعنی اگر این حالت در مورد شئون ظاهری و باطنی انسان پدیدار شود و شخص در اعضا و جوارح ظاهری و باطنی خود به تفکر بنشیند ناگهان تمامی حشر و الفتی که با اندام خود داشته رخت بربسته و حالاتی عجیب بر وی حاکم خواهد شد به شرط آنکه تمامی شناخت و آگاهی های قبلی خود را نسبت به اعضا و جوارح خویش نادیده انگاشته و با نگرشی دفعی و ابتدایی به خویشتن نظر اندازد. خاصیت اصلی تفکر آن است که انسان از کثرات و تعیناتی که در طول زندگی خود بدانها مانوس است به در آمده و از موهومات به حقیقت وجود حاکم در موجودات رهنمون شود یعنی از کثرات به آستان وحدت وجود که حق مطلق است بار یابد.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"] اصول دریافتی از این درس

اصل اول: حشر با حقیقت و وجود اشیا موجب خروج از عادت است.
اصل دوم: تفکر بهترین روش برای خروج از عادات است.
اصل سوم: بهترین شیوه برای تفکر، نادیده انگاشتن دانش و اطلاعات قبلی و مشاهده دفعی و اولی موجودات است.
اصل چهارم: تفکر در موجودات ابواب بسیاری از اسرار و شگفتیهای وجود آنها را بر انسان می گشاید.
اصل پنجم: در میان تفکر در موجودات، تفکر در انسان بیشترین شگفتیها را به دنبال دارد.


سلوک عملی

با عنایت به آنچه در این درس آموختی در نهانخانة غيب خویش با خود خلوت کن و در سرائر حالات و اطوار وجودی خویش تفکر نما و حق را در تمامی اندام ظاهری و باطنی و قوای نفسانی خویش مشاهده کن!
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
از جمله اموری که انسان را در مسله خودشناسی و نیز معرفت به توحید صمدی قرآنی کمک می کند توجه به پیوستگی و ارتباط تام یکایک موجودات نظام هستی است.
ما آنچه را مى بينيم به ظاهر از يكديگر گسيخته اند. مثلا اين فرد انسان يك موجود جداگانه است و اين زمين يك وجودی مستقل دیگر. همچنین دريا و درخت و هوا و ماه و خورشید و ستارگان هر کدام وجودی مستقل و متمایز از یکدیگر دارند. سوال این است که آیا به راستى همه این موجودات از يكديگر گسيخته اند يا با يكديگر پيوسته و به همديگر وابسته اند؟! اگر پشه‌اى پيكر سهمگين فیل را بنگرد گويد آن خرطوم فيل است و آن عاج او و آن سر اوست و آن دم او و آن چشم اوست و آن گوش او و آن دست اوست و آن پايش. شايد پشه انديشه كند كه اين اعضاى فیل از يكديگر گسيخته اند و هر يك جداى از ديگرى است و براى خود استقلال وجودى دارد، آيا این اندیشه پشه درست است یا نادرست؟!
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
پیوستگی در يك جا مانند پيوستگى اجزاى خانه با يكديگر است كه سنگ و چوب و سیمان و تير و ديگر ابزار و وسائل به هيئتى كار گذاشته شده و بصورت خانه اى در می آیند. و در جای دیگر نیز پيوستگى همانند پیوستگی اعضاى يك شخص انسان و يا يك فرد حيوان و يا يك اصله درخت می باشد. مسلما پيوستگى اجزاى خانه و پيوستگى اجزاى يك شخص انسان يك نحوه پيوستگى نیستند بلکه این دو با يكديگر فرق داشته و دو گونه پيوستگى به شمار می‌آیند. همچنین پيوستگى اجزاى صنايع با پيوستگى اعضاى طبايع فرق دارند. در طبايع نیز كه كاوش كنيم اعضاى برخى از آنها را طورى وابسته به هم مى بينيم چون اعضاى انسان و حيوان و نبات و اجزاى برخى ديگر را طورى ديگر وابسته به هم مى بينيم چون آب كه مركب از دو جزو به نام اكسيژن (Oxygen) و هيدروژن (Hydrogen) است.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
حال سوال این است که آيا اين همه هستيهاى بى شمار از هم گسيخته‌اند يا با هم پيوسته‌اند؟
به بيان ديگر گوئيم: همچنانكه سيلى از بالاى كوهى سرازير شد كه درختى را از جايش بركند و آن درخت در ميان دو سنگى گير كرد و همانند پلى ميان آن دو سنگ بماند كه آن دو سنگ و اين تنه درخت از اين روى با يكديگر خواه ناخواه پيوستگى يافتند بايد بگوئيم كه پيوستگى اين همه هستيها با يكديگر بدينسان است يا هيچ پيوستگى در آنها نيست يا پيوستگى به صورت ديگر دارند ؟ اكنون ببينيم با هم پيوستگى دارند يا ندارند؟
آيا اگر هوا زمين را فرا نگرفته باشد زمين گیاه خواهد داشت؟ و اگر گیاه نباشد انسان يا جانورى در خشكى می تواند باشد؟ و يا اگر هوا نباشد - با چشم پوشى از رستنيها - انسان و جانوران صحرائى و دريائى مى توانند بوجود آيند؟ و اگر هوا باشد و آب نباشد آیا زمين آباد می‌شود و كسى در آن زندگی كند؟ و یا اگر خاك نباشد ادامه حیات ما ممكن است ؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]يك دانه سيب به درخت پيوسته است و درخت آنگاه درخت مى شود كه از هستيهاى بسيار ساخته و روئيده شود و آنگاه شكوفه و ميوه دهد.
در حقیقت خاك و آب و هوا و پرتوها و هزاران امور ديگر كه شماره آنها بلكه رسيدن و دست يافتن به آنها از ما ساخته نيست برای پدیدار شدن درخت سیب مشغول بكارند و این يك دانه سيب از همين سراى شگفت هستى ساخته پرداخته شده است و غیر از درخت سیب همه رستنيها نيز اينچنين اند و غیر از رستنیها همه دريائى ها و خشكيها نيز به همين سرنوشت‌اند .
به راستی اگر خورشيد یا ماه نباشند آيا چرخ زندگى از حرکت نمى ايستد؟
آیا این امکان وجود ندارد که همچنان که پيدايش جزر و مد درياها به ماه بستگى دارد، زندگى ما نیز به پرتو ماه وابسته باشد به طوری که اگر چهره هاى گوناگون ماه از هلال تا بدر نباشد هیچ گیاه و انسان و حیوانی نبوده و شايد هیچ جانور دريائى و گوهر كانى هم يافت نمى شد و چشمه اى نمى جوشيد و هيچ چيزى نمى بود!
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

محققان می‌گویند تغییرات مغناطیسی قطب‌های كره زمین در هفت روز منتهی به ماه كامل به میزان 4 درصد افزایش می‌یابد.
آنها می‌گویند: «ما فكر می‌كنیم مهتاب حساسیت حیوانات برای پذیرش اثرات مغناطیسی را افزایش می‌دهد. ما این فرضیه را پیشنهاد می‌دهیم كه حیوانات به خاطر تغییرات در میدان‌های مغناطیسی به ماه كامل چنین واكنش‌هایی نشان می‌دهند.»
برخی تحقیقات نشان داده‌اند كه رفتار حیوانات، پرندگان و ماهی‌ها در نزدیكی ماه بدر تغییر می‌كند. چگونگی تاثیر این مساله روی رفتار كاملا روش نیست، اما پژوهشها حاکی از آن است كه تغییر در میدان الكترومغناطیسی زمین سبب اختلال در ترشح شبانه ملاتونین در غده پینال مغز حیوانات می‌شود.
ملاتونین میزان هورمون‌های دیگر در بدن را كنترل كرده و ساعت بیولوژیكی بدن را در طول 24 ساعت شبانه روز تنظیم نماید و البته تولید آن از نور متاثر می‌شود.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
در زبان انگلیسی و فرانسه به دیوانگان « lunatic» (ماه زده) نیز گفته می‌شود.
منشا این واژه به اعتقادی بوده است كه ماه كامل را در هنگام انعقاد نطفه سبب دیوانه شدن می‌دانست .چند قرن پیش قانونی در انگلیس دیوانگان را متمایز از ماه‌زدگان می‌انگاشت و حتی مجازات جرایمی كه توسط ماه‌زدگان در زمان قرص كامل ماه صورت می‌پذیرفت را قابل تخفیف می‌دانست. تیمارستان‌ها از ترس اثر ماه بدر در شب‌هایی كه ماه كامل بود وضعیت اضطراری اعلام می‌كردند و در بعضی موارد روز قبل از بدر كامل برای جلوگیری از خشونت احتمالی آنان را بشدت كتك می‌زدند.
البته در شریعت اسلامی نیز تاثیرات سه روزهای اول و وسط و آخر ماه در هنگام انعقاد نطفه بر روی فرزند و حالات و سومزاج وی مورد تایید قرار گرفته است. که برخی از همان اخبار به آزمایشهای تجربی علم نوین پزشکی ثابت شده است به عنوان مثال محققان در موسسه پیشگیری و بالینی پزشكی براتیسلاوا، حملات نقرس و آسم در زمان‌های ماه كامل را قطعی دانسته اند که این یافته حاصل پژوهشی در یك دوره 22 ساله است.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
همچنان که حیات انسان و حیوان و نبات به نور ماه وابسته است ماه نیز وابسته به نور خورشید است و اگر خورشيد نباشد نور ماه نیز نخواهد بود و اگر ستارگان عظیم در کهکشان و بیرون از کهکشان نباشند خورشید نیز نورافشانی نخواهد کرد. و اگر چنین است آیا همچنان می توان اجزای عالم را بدون پیوستگی و وابستگی به یکدیگر دانست؟!
تمامی تحقیقات دانشمندان علوم طبیعی موید اصل پیوستگی و رابطه موجودات نظام هستی با یکدیگر است و همه طبیعی دانان بر این قاعد اتفاق نظر دارند که جهان مجموعه ای است تشکیل یافته از هزاران اجزای مختلف که این اجزا به طور منظم و سیستماتیک با هم مربوط و پیوسته می باشند. به طوری که اگر ده جزء از آن اجزاء را بشناسیم که با هماهنگی دقیق در داخل مجموعه مشغول به کار خویش می باشند، بدون تردید باید به هماهنگ بودن تمام آن مجموعه اعتقاد یابیم، زیرا فرض آن است که همه اجزاء با هم مربوط می باشند و اگر اجزای شناخته نشده، با یکدیگر ناهماهنگ می بودند، به جهت ارتباطشان با اجزای دیگر، نظم آنها را مختلف نموده و مانند خود ناهماهنگ می ساختند.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]اصول دریافتی از این درس

اصل اول: تمامی موجودات نظام هستی با یکدیگر رابطه دارند.
اصل دوم: بین تمامی موجودات همبستگی وجود دارد.
اصل سوم: ارتباط و پیوستگی موجودات با یکدیگر از سر اتفاق و تصادف نیست و یک نظام جامع بر همه آنها حاکم است.
[/]

اهمیتی که توجه به همبستگی و پیوستگی اجزای نظام هستی دارد ما را وادار می کند بیشتر در جهان پیرامونمان تامل نموده و در نظام جامعی که بر همه آنها حکم فرماست بیشتر غرق شویم.
هر چقدر انس و حشر آدمی با آنچه موجب پیوستگی واقعی اشیا است افزون گردد زمینه برای شناخت حقایق و خروج از عادات نیز بیشتر می شود از این روی لازم است در موجوداتی که در اطراف خود می بینیم دقت بیشتری به کار آورده و عجائب و غرایبی که از هرکدامشان صادر است را عمیق تر بررسی نماییم.

اگر بخواهيم درباره يك تخم سیب و روئيدن و رشد کردن و درخت شدن و شکوفه دادن و ميوه دادن آن كاوش كنيم و سخن بگوئيم شايد چندين كتاب به رشته تحیر درآید و این در حالی است که هنوز بدان آشنائى درست پيدا نكرديم و دفتر هستى آن را آنچنانكه شايسته است ورق نزديم و سرانجام مى بينيم كه روزگار ما بسر آمد و ما از راز هستى و زيست يك تخم سیب سر در نياورده ايم. آرى اين روش كاوش تا اندزه‌اى ما را به اين سوى هستيها آشنا مى كند تاكى به نهاد آنها برسيم‌؟
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]
در رستن يك تخم سیب انديشه بفرمائيد آيا نه اين است كه در وى چيزهائى نهفته است كه وقتی در زير خاك پنهان شد كم كم از سوئى ريشه مى دواند و از سوئى جوانه مى زند؟ از آن سوى به نهاد زمين مى گرايد و در لابلاى خاك ريشه مى تند و در دل خاك فرو مى رود و از اين سوى سر از خاك بدر مى‌آورد و مى روید و به سوى خورشيد مى گرايد و از جائى كه سايه است و آفتاب نمى تابد روى بر مى‌گرداند.
به راستی انديشه نمى‌كنيد كه در نهاد تخم سیب چيست كه تا در دل خاك قرار می‌گیرد به حرکت در‌آمده و در درون خاک و بیرون از خاک به راه افتاده و درختى كلان مى گردد و از يك تخم سیب ميليونها درخت سیب و ميلياردها ميوه سیب پديد مى آيد؟! چه حقیقتی انگيزه ريشه‌دواندن و جوانه زدن و شاخه شدن و برگ و ميوه دادن را در او ایجاد میکند؟ آيا در وى درخت سیبی فشرده نهفته است كه همان درخت فشرده باز شد و بزرگ گرديد؟ آیا چون مى روید چيزى بر او افزوده مى‌شود؟
چه كسى بر او مى افزايد و يا خود این تخم سیب چه دارد كه آن فیض را مى گيرد و مى‌پروراند؟ آيا نيروهايى در آن دانه تخم هستند كه گيرنده‌اند؟ آيا آن گيرنده‌ها جان دارند و يا بى‌جانند؟ و باز اين سوال پيش مى‌آيد كه جان چيست و چرا يكى جاندار است و يكى بى‌جان؟! جان از كجا مى‌آيد؟
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]همچنین می‌بینیم يك دانه سيب شيرين است و دانه ديگر ترش است و دانه ديگر ترش و شيرين است و دانه ديگر تلخ و اين چهار سيب از چهار درختند و اين هر چهار درخت در يك پاره زمين کاشته شده و روئيده اند و هر چهار تا به ظاهر از يك خاك و يك آب و يك هوا و از تابش تابنده هائى چون مهر و ماه و ستارگان كه بر همه يكسان تابيده اند غذا گرفته اند و باليده اند و ميوه داده اند و همچنانكه ميوه هايشان گوناگون است برگها و رنگ شكوفه های آن درختها نيز يكسان و يكنواخت نيستند و از يكديگر در رنگ و بو و مزه و اندام تميز دارند.
تا اينكه مى بينيم چوب درخت سيب تلخ از چوب درخت سيب شيرين سخت تر است. این در حالی است که هر آنچه در سيب شيرين بكار رفته است اگر در سيب تلخ نيز بكار مى رفت ديگر سيب تلخ نداشتيم و هر دو سيب شيرين بودند. معلوم می شود چيزهائى در آن سيب بكار رفته است كه شيرين شد و چيزهائى ديگر در اين سيب بکار رفته است كه ترش يا تلخ گرديده است.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
توجه به این همه عجائب و غرائب آدمی را در گرداب بى تابى و پراكندگى و سرگردانى قرار می دهد.
به راستی چه چيزى در تخم سیب نهفته است که یکی را شیرین و دیگری را ترش می کند؟ در عین حال تمام تخمهاى سیب كه از زمين مى رويند همه يك نواخت ‌مى‌رويند و در رنگ و بو و برگ و مزه و اندام و چهره چنانند كه اگر آدمى برگ آنها را ببويد مى گويد اينها همه درخت سیب اند و فى المثل اگر يك نهال خرد سیب در ميان صد نهال خرد پرتغال باشد به رنگ و بوی و طعم آنها پى برند كه آن صد نهال پرتغال است و اين يكى سیب.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
آيا تاكنون پيش آمده است كه سیب از برنامه و سرنوشت سرشت خود سرباز زند؟ مثلا از تخم سیب خوشه انگور ببار آيد؟! پس باور داريد كه هميشه تخم سیب به سوى يك هدف رهسپار است.
اينك بفرمائيد دانه گندم چگونه است؟ آيا او نيز در سرباز نزدن برنامه سرشت خويش چون تخم سیب نيست؟ هيچ گاه از دانه گندم جو روئيده است؟ آيا مى شود گفت كه پيوستگى اندامهاى يك درخت سیب بدون هیچ نظم و قانون و امری اتفاقی و تصادفی است؟ آيا مى توان گفت كه رسيدن تخم سیب به هدفى كه در پيش دارد و بدان هدف مى رسد يكنواخت نيست؟ و مگر نه آن است كه این يكنواختی و هماهنگی و پیوستگی در حرکت گویای نظم و ترتیب درخت سیب است؟!
پس هر آنچه در حرکت و تکامل خود يكنواخت بوده و هميشه در همه جا بسوى يك هدف رهسپار است پيدا است كه در كار خود بگزاف نيست و اين برنامه هميشگى او كه سر سوزنى از آن بدر نمى رود امری تصادفی نیست.
حال آيا همين شيوه در جانوران نيست؟ و آيا همين روش در آغاز بود انسان تا انجام او نيست؟ انديشه بيشتر بفرمائيد.
[/]

اصول دریافتی از این درس

اصل اول: سیر تکامل موجودات اتفاقی نیست.
اصل دوم: هر آنچه اتفاقى نيست هدفى دارد و رفتار او بيهوده نيست.
اصل سوم: هیچ کدام از موجودات از حرکت به سوی هدف خود سر سوزنی تخطی نمی کنند.
اصل چهارم: حرکت موجودات به سمت هدف خود حاکی از نظم و ترتیب در آنها است.
اصل پنجم: كانيها و رستنيها و جانوران از انسان و حیوان در حرکت خود دين و آئينی دارند.
اصل ششم: پیوستگی موجودات گویای نظام جامعی است که حاکم بر همه است.
اصل هفتم: پیوستگی موجودات، مخل امتیازات و خواص ویژه هر یک از آنها نیست.
اصل هشتم: اندیشه و تفکر در مورد اصل پیوستگی و نظم حاکم بر یکایک موجودات موجب حشر با ملکوت عالم و خروج از عادات می شود.

باسمه الحکیم

اویس;886457 نوشت:
اندیشه و تفکر در مورد اصل پیوستگی و نظم حاکم بر یکایک موجودات موجب حشر با ملکوت عالم و خروج از عادات می شود.

عرض سلام و ادب

استاد گرامی آیا این خروج از عادات ابتدا از نوع نگرش ما به هستی و از طرز تلقی و تفکراتمان شروع می شود؟

سؤالی مدتهاست ذهن حقیر را به خویش مشغول کرده است و آن این است که آیا تعصب و تصلب نسبت به

آراء علمی گذشتگان به نوعی قید و بندی بر بال و پر اندیشه نیست؟(عادات)

به عنوان مثال عرض می کنم در رابطه ی روح با بدن سخن گذشتگان طب و فلسفه، وجود جسم لطیفی به نام

روح بخاری است که از امتزاج لطایف اخلاط اربعه حاصل می شود(بوعلی سینا و سایر قدما از مشایین و حتی جناب ملاصدرا)

بوعلی سینا حدود هزار و اندی پیش می زیسته است آیا نباید بعد از هزار سال گامی نو در جهت شناخت چگونگی و حقیقت

روح بخاری(در اصطلاح) برداشته شود؟

جایی که ما نظریه ی ابر گونگی اجسام و سیالیّت آنها را داریم آیا نمی توانیم از این عادت استغراق در آراء گذشتگان به در آئیم؟

نمی توان تفسیر جدیدی از رابطه ی نفس و بدن ارائه داد؟ و آیا این همان سعی برای شکستن عادات در جهت تزکیه فکر و قوه ی

تعقل و اندیشه ی انسان نیست؟

نمی گویم باید آراء گذشتگان را نادیده انگاشت بلکه عرضم این استکه نمی توان از دستاوردهای جدید علمی به نفع معارف الهی بهره ببریم؟

پ.ن

ابرگونگی و سیالیت:

اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین خاصیت ذاتی جسم بخارگونه، دودگونه و ابرگونگی است

که عامل لطافت ذات جسم بوده و جسم را تا حد امری مجرد، بی بُعد، و قابل نفوذ پیش می‌برد.

از این رو، خاصیت ذره‌ای آن در هر موقعیتی که باشد موهومی بوده و ناشی از خطای دید ما انسان‌ها است.

حبیبه;886898 نوشت:
عرض سلام و ادب

استاد گرامی آیا این خروج از عادات ابتدا از نوع نگرش ما به هستی و از طرز تلقی و تفکراتمان شروع می شود؟

سؤالی مدتهاست ذهن حقیر را به خویش مشغول کرده است و آن این است که آیا تعصب و تصلب نسبت به

آراء علمی گذشتگان به نوعی قید و بندی بر بال و پر اندیشه نیست؟(عادات)

به عنوان مثال عرض می کنم در رابطه ی روح با بدن سخن گذشتگان طب و فلسفه، وجود جسم لطیفی به نام

روح بخاری است که از امتزاج لطایف اخلاط اربعه حاصل می شود(بوعلی سینا و سایر قدما از مشایین و حتی جناب ملاصدرا)

بوعلی سینا حدود هزار و اندی پیش می زیسته است آیا نباید بعد از هزار سال گامی نو در جهت شناخت چگونگی و حقیقت

روح بخاری(در اصطلاح) برداشته شود؟

جایی که ما نظریه ی ابر گونگی اجسام و سیالیّت آنها را داریم آیا نمی توانیم از این عادت استغراق در آراء گذشتگان به در آئیم؟

نمی توان تفسیر جدیدی از رابطه ی نفس و بدن ارائه داد؟ و آیا این همان سعی برای شکستن عادات در جهت تزکیه فکر و قوه ی

تعقل و اندیشه ی انسان نیست؟

نمی گویم باید آراء گذشتگان را نادیده انگاشت بلکه عرضم این استکه نمی توان از دستاوردهای جدید علمی به نفع معارف الهی بهره ببریم؟

پ.ن

ابرگونگی و سیالیت:

اساسی‌ترین و بنیادی‌ترین خاصیت ذاتی جسم بخارگونه، دودگونه و ابرگونگی است

که عامل لطافت ذات جسم بوده و جسم را تا حد امری مجرد، بی بُعد، و قابل نفوذ پیش می‌برد.

از این رو، خاصیت ذره‌ای آن در هر موقعیتی که باشد موهومی بوده و ناشی از خطای دید ما انسان‌ها است.


با عرض سلام خدمت خواهر فرهیخته و اندیشمندم
اجازه دهید در آغاز پاسخ سوالی که در ضمن مثالتان بیان داشتید تقدیم نمایم.

از نوع سوالاتتان در اینجا و برخی تاپیکهای دیگر مانند تاپیک «تناهی ابعاد» به خوبی روشن است که ضمن قوت نسبی که در مبانی حکمت متعالیه و عرفان دارید به مطالعه کتابهای فیزیک و زیست شناسی برای درک بیشتر حقایق مرتبط با دانش امروزی و ارتباط آنها با مبانی دانشمندان قدیم همت می‌گمارید که این در جای خود شایسته تحسین و تبریک است. در حقیقت سرمایه ای که شما اکنون دارید بسیاری از انسانهای دنیای معاصر ما از آن نصیبی ندارند و این موهبت الهی را باید قدر شناخت و از وجودش شاکر بود.
اما حال که کمر همت بسته و در این راه قدم برداشته اید لازم است به رهزنهای این طریق پرمخاطره نیز بیشتر واقف باشید.

یکی از آنها این است که باید در فهم نکات عمیق و دقیق اندیشمندان پیشین همچون بوعلی سینا و ملاصدرا و ابن عربی بیش از اینها تلطیف سر نموده و برای درک زوایای نهان گفتارشان همت گمارید. بسیاری از مبانی موجود در کتب این اساطین حکمت حاوی برهان و استدلال است و برهان و استدلال را هیچ چیزی قادر به مقابله و معارضه نیست.

از جمله این مبانی قویم مساله وجود روح بخاری به عنوان واسطه ای بین نفس و بدن است که ادله متعددی در فلسفه برای وجود آن ارائه شده است که علم امروزی نه تنها وجود آن ادله را نفی نکرده و برهانی برای رد آن رائه نکرده است بلکه تمامی یافته های پزشکی موید وجود روح بخاری در بدن ماست.
البته ممکن است در دانش پزشکی و زیست شناسی امروزی نامی از روح بخاری نیامده باشد و یا عده ای زبانا منکر وجود روح بخاری باشند. اشکالی ندارد ما با الفاظ و اسامی و نامها دعوا نداریم. قبلا می گفتند روح بخاری شاید امروز این نام را نپسندند و نامی دیگر برایش انتخاب کنند ممکن است عده ای مایل باشند آنرا انرژی بخوانند و یا عده ای دیگر از آن به عنوان امواج الکتریکی یاد کنند و یا عده ای دیگر نام نیروی الکترو مغناطیسی را ترجیح دهند.

به تعبیر آن حکیم الهی:
عباراتنا شتى‏ و حسنك واحد
و كل الى ذاك الجمال يشير

از این روی دكتر ابوالقاسم پاكدامن، دانشيار و متخصص جراحي عمومي و جراحي قلب و عروق، و دكتر محمدرضا غفاري، استاديار و جراح دندانپزشك، كه در ترجمة كتاب قانون ابن سينا، در تهية حواشي و پاورقي ها و مقايسة برخي از موارد با پزشكي نوين را بر عهده داشته اند روح بخاري مورد نظر ابن سينا را به صورت نوعي انرژي كه توسط عروق خوني حمل مي شود توضيح مي دهند و می گویند:
به عقيده ابن سينا، روح [بخاري] نيروئي ناشي از ماده است. روح مانند يك جسم مادي از بخش لطيف و بخاري اخلاط، منشأ مي گيرد، به وسيلة عروق خوني حمل و توسط هوا تصفيه و سرد مي شود. روح [بخاري] به عنوان يك انرژي، به صورت حرارت غريزي ظاهر مي شود (ترجمه قانون ، ج 1، ص 161)

غرض اینکه ما با اسامی گوناگون دعوا نداریم آنچه مورد توجه ماست برهانیات است. و از جمله مسائلی که برهان متعدد به وجودش ارائه شده و شکی در تحقق آن نیست وجود روح بخاری است.

کلمه ای نیز در پست پیش در ضمن مثالتان استفاده نمودید که بنده آن را از شما که اهل تحقیق و اندیشه و مطالعه دقیق هستید انتظار نداشتم.
در پست بعد انشالله بدان اشاره خواهم کرد...!

باسمه الخبیر

اویس;887644 نوشت:
در پست بعد انشالله بدان اشاره خواهم کرد...!

عرض سلام و ادب

استاد گرامی ضمن اینکه از حسن ظنّ حضرتعالی تشکر می کنم باید ابراز شرمندگی نیز بنمایم

در اقیانوس لا حدّ علم و دانش،بزرگان علم و معرفت هم خودشان را به حساب نمی آورند چه رسد

به کسی که مانند کودکان نو رسیده وصفش:"لا تعلمون شیئا" است!

امّا باید اقرار بنمایم که در مقابل شنیدن اشکالات علمی و نافهمی هایم مصداق اتّم"خُلق الانسان من عجل"هستم

پس امیدوارم این انتظار خیلی طولانی نشود.

با تشکر

حبیبه;886898 نوشت:
عادت استغراق در آراء گذشتگان

بهتر بود عادتی را که در این تاپیک به عنوان مایه حجاب نفس آدمی و رهزنی وی در مسیر کمالات معرفی نمودیم در کنار «استغراق در آراء گذشتگان» ضمیمه نمی فرمودید زیرا مشکل اساسی ما در حرمان از کشف حقایق، همان عدم استغراق در آراء گذشتگان همچون ابن عربی و ملاصدرا است. به عبارت دیگر این عدم استغراق است که عادت آورده نه اینکه ماحصل استغراق در اندیشه صاحبان الباب، عادت آورد.
در ضمن در کنار همه محاسنی که وجود شریفتان دارد مساله نقدپذیری و ادب بالای شماست که همین موجب رشد و بالندگی بیشتر شما در عرصه علم و عمل و ایمان خواهد شد.
انشالله خداوند توفیق بیشترتان عطا فرماید.

باسمه المنّان

اویس;888023 نوشت:

بهتر بود عادتی را که در این تاپیک به عنوان مایه حجاب نفس آدمی و رهزنی وی در مسیر کمالات معرفی نمودیم در کنار «استغراق در آراء گذشتگان» ضمیمه نمی فرمودید زیرا مشکل اساسی ما در حرمان از کشف حقایق، همان عدم استغراق در آراء گذشتگان همچون ابن عربی و ملاصدرا است. به عبارت دیگر این عدم استغراق است که عادت آورده نه اینکه ماحصل استغراق در اندیشه صاحبان الباب، عادت آورد.

عرض سلام و ادب و احترام

استاد گرامی ابتدا باید از الطاف مکرر حضرتعالی تشکر و ابراز شرمندگی نمایم و سپس از لطایف و ظرایف فرمایشات

حضرتعالی تشکر.بله ظاهرا اصطلاحی که به کار بردم مفید معنایی که در ذهن داشتم نبوده است.یقینا درک صحیح

کلمات بزرگانی چون ابن عربی و ملاصدرا،مایه ی رفعت اندیشه ی انسان و استقامت فکر او خواهد شد چرا که

مطالعه ی دقیق آثار برهانی و شهودی این حضرات در حکم همنشینی آنها و تلمذ در محضر آنان است.

امّا آنچه حقیر در ذهن داشتم تصور این نکته است که نهایت و غایت علم را همانی بدانیم که تا کنون

بیان شده است و این چیزی است که حقیر در صدد طرح آن بودم.

بارها عرض نموده ام که سعه ی علم وسیع تر از آن است که به حدّی محدود و در شخصی محصور گردد

لذا معتقدم انسانها باید علاوه بر سود بردن از اندوخته ی دانش بزرگان و بهره مندی از تجربیات آنان،از نعمت

اندیشیدن و فضیلت آزاد اندیشی خویش را محروم نسازند.

از اطاله ی کلام در محضر شریف حضرتعالی عذرخواهم.

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;888037 نوشت:
بارها عرض نموده ام که سعه ی علم وسیع تر از آن است که به حدّی محدود و در شخصی محصور گردد

لذا معتقدم انسانها باید علاوه بر سود بردن از اندوخته ی دانش بزرگان و بهره مندی از تجربیات آنان،از نعمت

اندیشیدن و فضیلت آزاد اندیشی خویش را محروم نسازند.


این حریت عقلانی و آزاده اندیشی شما برای بنده نیز یک نقشه راهبردی برای راهیابی به زوایای پنهان اندیشه های گذشتگان است و امید با نکات نغزی که امثال حضرتعالی در مطالعه نتایج دانش امروز ارائه می فرمایید، همگان در نیل بدین مقصود موفق باشیم.
[/]

باسمه النور

اویس;888043 نوشت:
راهیابی به زوایای پنهان اندیشه های

امیدوارم در محضر حضرتعالی به درک صحیح و عمیق آراء بزرگان علم و معرفت نائل گردیم.

با تشکر از تواضع و بزرگواری حضرتعالی.

گفتیم اینکه هر موجودی در راه و روش خویش یک سیر يكنواخت و يكسان از آغاز تا انجام کار خود دارد و همواره با قاعده اى درست و استوار به سوى يك هدف پیش مى‌رود امری اتفاقى نيست.
همچنین باید توجه کرد که این سیر هدفمند اختصاص به انسان و حیوان و گیاهان ندارد بلکه حتی سنگ و خاک نیز دارای جنبش و حرکتی بوده و در هستی خود دارای هدفی هستند جز این که این جنبش وحرکت در برخی موجودات قابل مشاهده و در برخی غیر قابل مشاهده است و یا به تعبیر دقیق تر در برخی کندتر و در برخی سریعتر است.
ادامه دارد...

به عنوان مثال رشد يك بوته كدو نسبت به رشد درخت چنار كهن سال سریعتر و قابل رویت تر است اما این بدان معنا نیست که درخت چنار فاقد حرکت است.
مگر نه این است که كانيها همچون فيروزه و الماس و طلا در زهدان كوهها ببار مى آيند و مگر اين گوهرها و كانيها همچون نطفه در زهدان جفت جانداران با گذشتن روزگاران به تدريج پرورده نمی شوند؟
مگر این چنین نیست که این کانیها در آغاز سنگ و خاک ساده ای بودند که کم کم در زهدان معادن از راه جنبش و حرکت گوهر شدند؟ اگر آن جنبش و حرکت در این سنگ نمی بود و غذا نمى گرفت رنگ وى بر نمى گشت و سرشت وى دگرگون نمى شد و گوهرى گرانبها نمى گرديد.
ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]
به عنوان مثال فلزاتی همچون آلومینیوم، آهن، منگنز، نیکل، قلع، تیتانیوم و روی که به نحو طبیعی قابل تکون در طبیعت هستند و هر کدام دارای خواص و آثار ویژه ای هستند چگونه به کمال خود دست یافته‌اند و اگر نبود حرکت و جنبشی که از ابتدا به سمت هدف خویش داشتند آیا تحقق این فلزات ممکن بود؟ خصوصا آنکه هریک از این فلزات حامل آثار و عوارضی بر اشیای پیرامون خود همچون انسان هستند که دانش امروزی نیز آنها را تایید نموده است.
به عنوان مثال طبق یافته های علوم تجربی اشعه های طلا نقش منفی بر روی گلبول ها و هورمون های جنسی مردان دارد که موجب کم خونی و ناباوری می شود درحالی که این اثر منفی در گلبول و هرمون‌های جنسی زنان وجود ندارد و این به دلیل وجود لایه چربی میان پوست و گوشت زنان است که مانع تأثیر اشعه های عنصر طلا بر روی گلبول های قرمزخون می شود و یا «فیروزه» قدرت و نور چشم را افزایش می دهد و خاصیت ضد افسردگی و نشاط آوری در انسان داشته، التهبات پوستی را فرو می نشاند.
ادامه دارد...

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

بر اساس تحقیقات دیگر سنگ زمرد که سبز رنگ است روی تیروئید اثر مثبت دارد و در درمان فشار خون و بیماری های قلبی مؤثر است.
آب زمرد چشمان خسته را تقویت می کند و برای درد ناحیه ستون فقرات مورد استفاده قرار می‌گیرد. خواص گوناگون سنگها و نقش درمانی آنها از شش هزار سال قبل مورد توجه کاهنان مصری و دانشمندان هندی و چینی بوده و در ایران نیز بزرگانی نظیر ابوعلی سینا، خواجه نصیرالدین و ابوریحان بیرونی از خواص سنگ ها آگاه بودند و برای درمان از آنها استفاده می کردند.
این علم امروزه تحت نام «Gem Therapy» به عنوان یکی از رشته های طب مکمل معرفی و طبقه‌بندی می شود. تمامی این اثار و خواصی که هر یک از این سنگها و فلزات دارند گویای این است که همه جمادات نیز مانند رستنيها و جانوران در جنبش اند و از ناحیه جنبش و حرکت است که دگرگون می شوند.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]
اصول دریافتی از این درس:

اصل اول: گوناگونی خواص موجود در سنگها و فلزات، حاکی از حرکت آنها است.
اصل دوم: حرکت و جنبش جمادات، گویای استواری و هدفمند بودن آنها است.
اصل سوم: حرکت در برخی موجودات کند و غیر قابل مشاهده و در برخی دیگر سریع تر و قابل مشاهده است.
اصل چهارم: برخی جمادات اثر مثبتی بر روی انسان داشته و برخی دیگر دارای خواص منفی می‌باشند.
[/]