حکمتهای آسمانی خطبه گل یاس

تب‌های اولیه

272 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

يقين


«يقين»‌ عبارت است از اعتقاد ثابت و قطعي انسان به امري كه مطابق با واقع بوده و با هيچ شبهه اي، هر قدر هم قوي،قابل زوال نباشد.»[1]
مرحوم علّامه طباطبايي ـ رحمة الله عليه ـ مي فرمايد:
«يقين به معني قوت ادراك ذهني است، به طوري كه قابل زوال و ضعف نباشد»[2]
مورد و متعلّق يقين يا مربوط است به چيزي كه از لوازم و اجزاء ايمان است مانند اعتقاد به وجود خداوند تبارك و تعالي و بعثت انبيا و عالم آخرت، و يا مربوط به اموري است كه دخالتي در ايمان ندارد و آنچه در كمال انسان و رسيدن او به سعادت نقش دارد، قسم اول است و آن يقين داشتن به اين است كه تمام امور هستي به دست خداست و او مسبّب الاسباب مي باشد؛ هيچگونه توجهي به غير او نداشته بلكه همه اسباب و وسائط را مسخّر فرمان و حكم خدا بداند.
بداند كه خدا ضامن روزيِ اوست و هر چه را او مقدّر كرده مي رسد، و در نتيجه طمعي به ديگران نداشته باشد.
بداند كه نتيجه تمامي اعمال خوب و بد خود را مي بيند و خداي شاهد و ناظر بر اعمال،‌خود حاكم روز قيامت است. و حتي از خاطرات قلبي انسان نيز آگاه است. اين حقيقت يقين است.
كسي كه داراي چنين يقيني باشد به لوازم آن نيز ملتزم مي شود، زيرا تفاوت ميان ايمان و يقين به همين است كه چه بسا انسان ايمان به چيزي دارد ولي بعضي از لوازم آن را فراموش مي كند و در نتيجه، عمل منافي با ايمانش انجام مي دهد، به خلاف يقين كه ديگر با فراموشي نمي سازد، زيرا اگر كسي عالم و مؤمن به روز حساب باشد و همواره به ياد آن روزي باشد، كه به حساب كوچك و بزرگ اعمالش مي رسند، مرتكب گناهان نگرديده بلكه نزديك قُرق گاه هاي خدا هم نمي شود.[3]
از اين رو برخي رواياتي كه در بيان معني و تفسير يقين آمده، آن را به لوازم و آثارش تعريف كرده اند.
از رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ نقل شده كه فرمود:
«از جبرئيل پرسيدم تفسير يقين چيست؟ گفت: مؤمن به گونه اي براي خدا عمل كند كه گويا او را مي بيند، و اگر او خدا را نمي بيند، خدا او را مي بيند. و يقيناً بداند كه آنچه به او رسيده ممكن نبود از او بگذرد و آنچه از او گذشته ممكن نبود به او برسد.»[4]
از امام رضا ـ عليه السلام ـ سؤال شد: يقين چيست؟ فرمود:
«توكل بر خدا و تسليم او شدن و راضي به قضاي الهي بودن و همه امور را به خدا واگذاردن.»[5]

فضيلت يقين

در زمينه فضيلت و ارزش يقين به عنوان يكي از كمالات انسان مؤمن و نيز ترغيب به كسب و تقويت آن، روايات بسياري آمده است كه برخي را يادآور مي شويم:
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:
«خيرُ ما اُلْقِ فِي القَلبِ اليَقينُ»[6]
بهترين چيزي كه در قلب افكنده شده، يقين است.
و نيز فرمود:
«كفي بِاليَقينِ غِنيً»[7]
براي بي نيازي همين بس كه صاحب يقين باشي .


[/HR][1] . مراة العقول، ص 354، دارالكتب الاسلاميه، به نقل از محقق طوسي.
[2] . الميزان، ج 4، ص 40، ترجمه مصباح.
[3] . ترجمه الميزان، ج 1، ص 73، انتشارات اسلامي.
[4] . بحارالانوار، ج 67، ص 173، بيروت.
[5] . همان، ص 138.
[6] . همان، ص 173.
[7] . بحارالانوار، ج 67، ص 174.

ماهيت ايمان

اگرچه در باب حقيقت و ماهيت ايمان، اختلاف نظرهايي در ميان متكلمان مسلمان وجود دارد، ولي ويژگي هاي مهم آن بدين قرار است: اولاًَ، ايمان عبارت است از تصديق و اذعان قلبي كه نوعي صفت و حالت نفساني نسبت به يك امر است. بنابراين با صِرفِ شناخت و معرفت، متفاوت است.[1]ثانياً، جايگاه تحقق ايمان نفس و قلب است و اگرچه آثاري قولي و فعلي دارد، تحقق حقيقت آن متوقّف بر قول يا عمل نيست. ثالثاً، نسبت ميان اسلام و ايمان عام و خاص مطلق است؛ يعني هر مؤمني مسلمان است، ولي ممكن است برخي از مسلمانان فقط در ظواهر تسليم حق باشند.

اصناف و درجات ايمان

اوّلاً، در يك تقسيم ايمان به دو نوع «مستقرّ» و «مستودع و عاريه اي» تقسيم مي شود. قرآن كريم مي فرمايد:
«وَ هُوَ الَّذِي أَنْشَأَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ قَدْ فَصَّلْنَا الْآياتِ لِقَوْمٍ يَفْقَهُونَ»
و او همان كسي است كه شما را از يك تن پديد آورد. پس (براي شما) قرارگاه و محل امانتي (مقرّر كرد). بي ترديد، ما آيات خود را براي مردمي كه مي فهمند به روشني بيان كرده ايم.[2]
امام كاظم ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه مي فرمايد:
ايمان «مستقر» ايماني است كه تا روز قيامت ثابت و ماندگار است و ايمان «مستودع» ايماني است كه قبل از مرگ، خداوند آن را از انسان باز مي ستاند.[3]
امام علي ـ عليه السّلام ـ نسبت به انواع ايمان مي فرمايد:
برخي از ايمان ها در دل ها برقرار است، و برخي ديگر ميان دل ها و سينه ها عاريت و ناپايدار؛ تا روزگار سرآيد ـ و مرگ درآيد‌ ـ پس اگر از كسي بيزاريد، او را واگذاريد تا مرگ بر سر او آيد، آنگاه از او بيزار بودن يا نبودن شايد.[4]

ثانياً، حقيت ايمان، داراي مراتب و درجات و قابل نقصان و كاهش است. قرآن كريم و روايات علاوه بر تأكيد بر اين حقيقت، سرشارند از عباراتي كه اسباب زيادي يا نقصان ايمان را بيان مي دارند. از جمله در قرآن كريم آمده است:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِينَ إِذا ذُكِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَ إِذا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زادَتْهُمْ إِيماناً وَ عَلي رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ»
مؤمنان، همان كساني اند كه چون خدا ياد شود، دل هاشان بترسد، و چون آيات او بر آنان خوانده شود بر ايمانشان بيفزايد، و بر پروردگار خود توكّل مي كنند.[5]
و امام صادق ـ عليه السّلام ـ به يكي از پيروان خود فرمود:
اي عبدالعزيز، به راستي كه ايمان ده درجه است، به مانند نردبان كه مي بايست پله پله از آن بالا رفت، پس كسي كه داراي دو درجه از ايمان است به آنكه داراي يك درجه است، نبايد بگويد تو را ايماني نيست و همين طور (دومي به سومي) تا به دهمي برسد و آن را كه در درجة پايين تر از تو است نبايد ساقط از ايمانش پنداري (كه اگر چنين باشد) آنكه در درجة بالاتر از تو است مي بايست تو را ساقط پندارد. بلكه پايين تر از خود را كه ديدي با مهرباني به درجة خودت برسان و آنچه را كه تواناييش را ندارد بر او بار مكن كه كمرش خواهد شكست و به حق، كسي كه دل مؤمني را بشكند بر او لازم است كه جبرانش كند و بهبودش بخشد.[6]

شيخ صدوق دركتاب خصال در پايان اين روايت مي افزايند كه مقداد در درجة هشتم، و ابوذر در درجة نهم و سلمان در درجة دهم از ايمان بودند. البته بايد توجه داشت كه تعيين ده درجه براي ايمان در اين روايت به مفهوم انحصار در ده مرتبه نيست، بلكه مراد صرفاً بيان بسياريِ درجات ايمان است. از همين رو، در روايات ديگر درجات كمتر يا بيشتري نيز براي ايمان شمرده اند.[7]

متعلّقات ايمان
در نظام اخلاقي اسلام، ايمان به چيزي موجبات هدايت و زمينة آراستگي به فضايل اخلاقي و سير معنوي را فراهم مي سازد؟ اصلي ترين متعلقات ايمان بر پايه آنچه در قرآن و سنّت معصومان ـ عليهم السّلام ـ آمده به قرار زير است.

يك. ايمان به عالم غيب: قرآن كريم يكي از شروط بهره مندي و هدايت يابي از كتاب الهي را ايمان به غيب و قواي غيبي يعني ملائكه مي داند و در اين باره مي فرمايد:
ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُديً لِلْمُتَّقِينَ (2) الَّذِينَ يُؤْمِنُونَ بِالْغَيْبِ وَ...
اين كتابي است كه در (حقانيت) آن هيچ ترديدي نيست، (و) هدايت تقوا پيشگان است؛ آنان كه به غيب ايمان دارند، و ... .[8]
مراد از عالم غيب، حقايقي است كه با حواس ظاهري قابل ادراك نيستند، بلكه با سير عقلاني و يا شهود باطني مي توان به آنها دست يافت. اصولاً شرط ورود به سراپردة ديانت و گذار از منجلاب الحاد و ماديت، باور به غيب و حقايق و قوا و امدادهاي غيبي است[9] «لَيْسَ الْبِرَّ أَنْ تُوَلُّوا وُجُوهَكُمْ قِبَلَ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ وَ لكِنَّ الْبِرَّ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ...» نيكي ,(تنها) اين نيست كه (به هنگام نماز,)روي خودرابه سوي مشرق يا مغرب كنيد؛(وتمام گفتگوي شما؛درباره قبله وتغييرآن باشد؛وهمه وقت خودرامصروف آن سازيد)بلكه نيكي (ونيكوكار)كسي است كه به خدا و روز رستاخيز و ... ايمان دارد. و تنها با چنين پيش فرضي مي توان الفباي كتاب هدايت را خواند و در پرتو نور آن به سرمنزل رستگاري رسيد.

دو. ايمان به خداوند و يگانگي او: قرآن كريم در طي آيات متعددي ضرورت ايمان به خداوند را يادآور مي شود؛ از جمله مي فرمايد:
« فَامِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ »
پس به خدا و پيامبر او و آن نوري كه ما فرو فرستاديم ايمان آوريد، و خدا به آنچه مي كنيد آگاه است.[10]
رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در پاسخ كسي كه از علامت هاي ايمان پرسيد، فرمود:
نشانه هاي ايمان چهار چيز است: اقرار به يگانگي خداوند، و ايمان به او، و ايمان به كتاب او، و ايمان به رسولان الهي.[11]

سه. ايمان به معاد و چگونگي آن: ايمان به معاد و چگونگي آن نقش ضمانت اجرا براي ميزان كارآمدي اخلاق اسلامي را ايفا مي كند. قرآن كريم نيز پس از ايمان به خداوند و يگانگي او بيشترين تأكيد را بر معاد و چگونگي آن از قبيل ايمان به سؤال در قبر، عذاب در قبر، روز رستاخيز، حسابرسي در قيامت، وجود ميزان براي سنجش اعمال، عبور از صراط و باور به بهشت و دوزخ، دارد. در زير به بعضي آيات و روايات اشاره مي شود؛ قرآن كريم در اين باره مي فرمايد:
إِنَّ الَّذِينَ امَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا و الصّائبون و النّصاري مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صالِحاً فلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
كساني كه ايمان آورده و كساني كه يهودي و صائبي و مسيحي اند، هر كس به خدا و روز بازپسين ايمان آورد و كار نيكو كند، پس نه بيمي برايشان است و نه اندوهگين خواهند شد.[12]

امام صادق ـ عليه السّلام ـ مي فرمايد:
ايمان آن است كه آدمي دين حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار كند و به اعضاي تن وظايف آن را انجام دهد و به عذاب قبر و منكر و نكير و زنده شدن پس از مرگ و حساب و صراط و ميزان اقرار داشته باشد و اگر بيزاري از دشمنان خداي ـ عزّوجلّ ـ نباشد، ايماني وجود ندارد.[13]


[/HR][1] . ر.ك: سيد مرتضي: الذّخيره، ص 536؛ شيرازي: صدرالدين: تفسير القرآن، ج 1، ص 249؛ شيخ مفيد: اوائل المقالات، ص 48، همچنين جهت اطلاع كامل تر از ديدگاه ها در اين باره ر.ك: جوادي، محسن: نظرية ايمان در عرصه كلام و قرآن، ص 119 ـ‌158.
[2] . سوره انعام، آيه 98.
[3] . تفسير عياشي، ج 1، ص 371، ح 72؛ تفسير قمي، ج 1، ص 212، ح 1.
[4] . نهج‌البلاغه، خ 189.
[5] . سورة انفال، آية 2 و ر.ك: توبه، 124؛ مدّثر، 31، آل عمرآن، آية 171 ـ 173 و احزاب، 22.
[6] . كليني: كافي، ج 2 ص 45، ح 2؛ صدوق: خصال، ص 447، ح 48.
[7] . ر.ك: صدوق؛ خصال، ص 352، ح 31؛ كليني: كافي، ج 2، ص 42، ح 1، كه براي ايمان هفت درجه بيان مي كنند. تفسير عياشي، ج 1، ص 205، ح 150، درجات را به فاصلة ميان زمين و آسمان ذكر مي كند.
[8] . سوره بقره، آيه 2.
[9] . ر.ك: سوره بقره، آيه 177 و 285.
[10] . سوره تغابن، آيه 8. همچنين ر.ك: سورة اخلاص، آيه 1، سورة بقره، آيات 285 و 136، سورة آل عمران، آيه 84، سوره مائده، آيات 69 و 111، سورة نساء، آيه 136و 162، سورة انعام، آيه 92 و سورة شوري، آيه 15.
[11] . ابن شعبه حراني: پيشين، ص 19.
[12] . سوره مائده، آيه 69. همچنين ر.ك: سورة بقره، آيه 4.
[13] . صدوق: خصال، ص 609،‌ح 9.

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1917 پیکسل کلیک کنید

اهمیّت نماز ، 15 ضرر و زیان در نماز

مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب فلاح السّائل آورده است : روزي حضرت صدّیقه کبري ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به محضر

مبارك پدر بزرگوار خود ، رسول گرامی اسلام صلّلی اللّه علیه و آله وارد شد؛ و اظهار داشت : اي پدر جان ! جزاي آن دسته از

مردان و یا زنانی که نماز را سبک می شمارند ، چیست ؟ پیامبر خدا صلوات اللّه علیه فرمود : دخترم ، فاطمه جان ! هرکس نماز را

سبک شمارد و به شرائط و دستورات آن بی اعتنائی نماید ، خداوند او را به پانزده نوع عقاب ، مجازات می گرداند : شش نوع آن

در دنیا ، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن ، سه نوع در قبر و سه نوع دیگر در قیامت آن هنگامی که از قبر بر انگیخته شود

خواهد بود . امّا آن شش نوع عقابی که در دنیا خواهد دید : 1-برداشتن برکت و توفیق از عمرش ، که نتواند از آن بهره کافی و

سودمندي برگیرد . 2-برداشتن برکت از درآمدهایش . 3-پاك شدن سیماي نیکوکاران از چهره اش 4-سرگردان و دلسرد شدن در

کارها و عباداتش 5-دعاها و خواسته هایش مستجاب نخواهد شد . 6-آن که در دعاي مؤ منین سهیم نخواهد بود و دعاي خیر

ایشان شاملش نمی شود .

و امّا آن عقاب هائی را که هنگام مرگ خواهد دید : 1-ذلیلانه خواهد مُرد . 2-گرسنه و تشنه جان می

دهد . 3-هیچ چیزي تشنگی و گرسنگی او را بر طرف نسازد . و امّا آن عذاب هائی که در قبر دچارش می شود : 1-خداوند متعال

ملکی را مأمور می نماید تا مرتّب او را مورد شکنجه قرار دهد . 2-قبرش تنگ و تاریک و وحشتناك می باشد . و امّا آنچه در

قیامت مبتلایش می گردد : 1-خداوند ملکی را مأمور می نماید تا او را بر صورت ، روي زمین بکشاند و اهل محشر او را تماشا

نمایند . 2-محاسبه و بررسی اعمالش سخت و دقیق خواهد بود . 3-و در نهایت این که مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمی

گیرد و عذابی دردناك دچارش خواهد شد . (1)


[/HR]1-مستدرك الوسائل : ج 3 ، ص 23 ح 1

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1798 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1798 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1915 پیکسل کلیک کنید

زكات


انسان برترين آفريده خداي مهربان است و براي رسيدن به كمال و سعادت در دنيا و آخرت، به برنامه اي كامل نياز دارد كه همه نيازهاي مادّي و معنوي، روحاني و جسمانيِ زندگي اش را مورد توجه قرار داده و دستورات و راهنمايي هاي لازم را به او بنمايد.
دين اسلام نيز كامل ترين و برترين دين الهي است كه برنامه اي كامل براي زندگي مادي و معنوي انسان ارايه نموده و در تمام امور، دستورات دقيق، و حكيمانه اي مطرح ساخته است، مثلاً:
درباره رابطه فرد با خدا، نماز و روزه را واجب نموده است.
در مورد وظيفه فرد نسبت به انسان هاي ديگر و چگونگي آن، امر به معروف و نهي از منكر را فريضه اي مهم شمرده است.
در زمينه حفظ اتحاد و اجتماع امت اسلام، فريضه عبادي ـ سياسي حج را واجب فرموده و نماز جمعه و جماعت را براي تحكيم پيوند ميان مؤمنين و ارتباط جمعي آنان با پروردگار تشريع كرده است.
در مورد چگونگي كسب و كار، احكام معاملات را توضيح داده و تجارت هاي حلال و حرام را مشخص كرده است.
در مورد درآمدهايي كه انسان ها كسب مي كنند، خمس و زكات را واجب نموده و حتي صحيح بودن نماز را مشروط به اين دانسته كه لباس فرد نمازگزار، از پولي نباشد كه خمس آن داده نشده است.
بنابراين، با دقت در احكام و مسايل شرعي و برنامه هاي جامع دين اسلام، به اين نكته مهم پي مي بريم كه دين اسلام، تنها يك قسمت از زندگي انسان يا يك جنبه از نيازهاي او را مورد توجه قرار نداده، بلكه با عنايت به نيازهاي مختلف آدمي در طول زندگي، احكام گسترده اي را براي او وضع كرده است.
بر همگان روشن است كه عمل به اين احكام و برنامه ها، علاوه بر اهميت توجه و اطاعت بنده نسبت به دستورات خداوند، ثمرات و دستاوردهاي مختلفي هم براي او در دنيا و آخرت دارد.

زكات نيز كه يكي از فروعات دين اسلام مي باشد، احكام و مسايل فراواني دارد كه بر يكايك مسلمانان لازم است در احيا و اقامه احكام آن بكوشند. كساني هم كه حكم وجوب زكات به آنها تعلق مي گيرد، بايد احكام آن را درست و دقيق بياموزند، چرا كه اگر به احكام اقتصادي اسلام (به خصوص در مورد زكات و خمس) توجه كرده و بدان عمل كنيم، آثار مثبت آن ها به زودي در زندگي ما آشكار گشته و عواقب و نتايج ناشي از عدم اهتمام به اين فريضه هاي اسلامي، از جامعه ديني ما دور خواهد شد.
در اين نوشتار، پس از بيان اهميت زكات در اسلام و برخي از آثار پرداخت زكات و عواقب عدم پرداخت آن، به احكامي چند از زكات اشاره مي كنيم.
زكات در لغت و قرآن، به معناي «طهارت، پاكيزگي، رشد و نموّ» به كار رفته است. به نقل دانشمند بزرگ شيعه، شيخ محمدحسن نجفي (صاحب كتاب ارزشمند جواهرالكلام):
«زكات عبارت است از خارج كردن قسمتي از دارايي تا بقيه آن با بركات خداوند رشد كند ( و زياد شود) و درجات صاحبش را بالا برد و مال را از حرام و صاحب آن را از صفات ناپسند، پاك گرداند».
[1]

اهميت زكات

پيشوايان اسلام زكات را از ضروريات دين و منكر آن را كافر دانسته اند: روزي امام صادق ـ عليه السلام ـ آداب و نحوه اخذ زكات را كه در نامه 25 نهج البلاغه نيز آمده است، از قول حضرت علي ـ عليه السلام ـ نقل فرمود. سپس گريه كرد و فرمود:
به خدا سوگند! حرمت ها را شكستند و به كتاب خدا و سنت پيامبرش عمل نكردند.[2]
امام رضا ـ عليه السلام ـ فرمود:
خداوند به من نعمت هايي داده كه دائماً نگران آن هستم تا حقوقي را كه خداوند نسبت به آن ها بر من واجب كرده است پرداخت كنم. سؤال شد: شما نيز با آن مقام بزرگي كه داريد، به خاطر تأخير زكات از خدا مي ترسيد؟ فرمود: بله!
[3]
امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
خداوند بر اين امت چيزي را سخت تر از زكات واجب نكرده است و اكثر هلاكت امت ها به خاطر نپرداختن آن است.
[4]
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ سوگند ياد كرد كه:
جز مشرك كسي در مورد پرداخت زكات خيانت نمي كند.
[5] و نيز فرمود: يا علي، ده گروه از امت من كافر مي شوند؛ يكي از آن ها كساني اند كه زكات نمي پردازند.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ در آخرين خطبه خود فرمود:
اي مردم! زكات اموال خود را بپردازيد كه هر كس زكات نپردازد، براي او نه نمازي است و نه حجي و نه جهادي.
[6]
در روايات متعدد، زكات به عنوان يكي از پايه هاي دين اسلام شمرده شده است و فرموده اند: بناي دين اسلام بر پنج چيز استوار شده است: نماز، حج، زكات، روزه و ولايت.
از آيات قرآن نيز به دست مي آيد كه زكات در تمام اديان الهي وجود داشته؛ چنان كه حضرت عيسي ـ عليه السلام ـ وقتي در گهواره به سخن آمد و فرمود:
«وَ أَوْصانِي بِالصَّلاةِ وَ الزَّكاةِ ما دُمْتُ حَيًّا»
[7]
خداوند مادامي كه زنده هستم مرا به نماز و زكات سفارش كرده است.
حضرت موسي ـ عليه السلام ـ نيز خطاب به بني اسرائيل مي فرمايد:
«أَقِيمُوا الصَّلاةَ وَ آتُوا الزَّكاةَ»
[8]
نماز را به پا داشته و زكات بپردازيد.

پيامبران ديگر نيز به اين امر سفارش كرده اند:
و آنان را پيشواياني قرار داديم كه به فرمان ما (مردم را) هدايت مي كردند و انجام كارهاي نيك و بر پا داشتن نماز و اداي زكات را به آن ها وحي كرديم. [9]
نكته مهم در اين باره اين است كه نماز و زكات، داراي نقش مؤثر و ارتباطي محكم در شكل دادن به اجتماع پيشرفته اسلامي هستند و بي توجهي به هر يك از آن ها، به ايمان و اعتقادات افراد و محتواي اسلامي جامعه و سير تكاملي آن، آسيب جدي وارد خواهد نمود.
به عنوان نمونه؛ يكي از ويژگي هاي مؤمنين حقيقي ـ كه به رستگاري و سعادت مي رسند ـ پرداخت زكات معرفي شده است:
«وَ الَّذِينَ هُمْ لِلزَّكاةِ فاعِلُونَ»
[10]
آيه اي ديگر، دريافت و پرداخت زكات و بر پا داشتن نماز را در زمره وظايف و ويژگي هاي مسئولين و مردم در حكومت ديني آورده است:
«الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّكاةَ»
[11]
و بالاخره در آيه اي ديگر مي فرمايد:
«وَ الْمُقِيمِينَ الصَّلاةَ وَ الْمُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ الْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ أُولئِكَ سَنُؤْتِيهِمْ أَجْراً عَظِيماً»
[12]
به كساني كه نماز را به پا مي دارند و زكات مي دهند و ايمان به خداي بزرگ و قيامت دارند، پاداشي بزرگ عطا خواهيم نمود.


[/HR][1] . جواهر الكلام، ج 15، ص 3؛ دارالكتب الاسلاميه، ايران.
[2] . وافي، ج 10، ص 156.
[3] . جامع الاحاديث، ج 9، ص 42.
[4] . وافي، ج 10، ص 33.
[5] . بحار، ج 96، ص 29.
[6] . مستدرك، ج 1، ص 507.
[7] . سوره مريم، آيه 31.
[8] . سوره بقره، آيه 43.
[9] . سوره انبيا، آيه 73.
[10] . سوره مؤمنون، آيه 4.
[11] . سوره حج، آيه 41.
[12] . سوره نساء آيه 162.

شعري از مرحوم كمپاني

[=nassim-bold]
يكي از مفاخر بزرگ جهان تشيع و اسلام ، فقيه وفيلسوف برجسته ، مرحوم علامه شيخ محمد حسين اصفهاني (معروف به علامه كمپاني) قدس سره است . وي مرجع تقليد بسياري از مردم زمان

خود بود. علاّمه اصفهاني ، دوم محرم سال 1296 هجري قمري متولد شد و پنجم ذي حجه سال 1361 هجري در سن 65 سالگي دار دنيا را وداع گفت ، مرقد شريفش در نجف اشرف در كنار

مرقد شريف اميرمؤمنان علي (ع) است . وي علاوه بر اين كه داراي تاءليفات بسيار در رشته هاي مختلف اسلامي است ، در ادبيات وشعر نيز، يد طولاني داشت ، كه ديوان عربي ديوان فارسي

او حكايت از آن مي كند، ديوان فارسي او شامل مدايح و مراثي ، وغزليات است و تخلص شعر فارسي او مفتقر (بر وزن مجتهد) است(يعني محتاج به خدا). اشعار اين بزرگمرد، بسيار ژرف و

عميق و دلربا است يكي از علماء نقل مي كرد مرحوم علامه طباطبايي صاحب كتاب تفسير الميزان كه فيلسوف و عارف بزرگ قرن معاصر بود (و در 24 آبان سال 1360 شمسي از دنيا رفت)

و قتي كه اشعار مرحوم علامه كمپاني را مي خواند مي فرمود: اين تك شعر كه در آخر قصيده اي در مدح حضرت زهراي اطهر(س) آمده ، مرا در تعجب فرو برده كه بسيار عالي و پرمضمون

است ، و آن تك شعر اين است :

[=nassim-bold]مفتقرا متاب روي از در او به هيچ

زانكه مس وجود را فضّه او طلا كند

شايسته است در اينجا چند شعر ديگر همين قصيده را بياوريم :


دامن كبرياي او دسترس خيال ني

پايه قدر او بسي پايه به زير پا كند

در جبروت ، حكمران ، در ملكوت قهرمان

نشآت كن فكن ، حكم به ما تشاء كند

قبله خلق ، روي او، كعبه عشق كوي او

چشم اميد سوي او، تابه كه اعتنا كند

بهر كنيزيش بود، زهره كمينه مشتري

چشمه خور شود اگر چشم سوي سهاكند





[/HR]داستان دوستان / محمد محمدي اشتهاردي


جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1907 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

حجّ

[=nassim-bold]
جايگاه حجّ در اسلام
« إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً وَ هُديً لِلْعالَمِينَ فِيهِ آياتٌ بَيِّناتٌ مَقامُ إِبْراهِيمَ وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً وَ لِلَّهِ عَلَي النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ»
[1]
نخستين خانه اي كه براي مردم بنا شده، همان است كه در مكّه است خانه اي كه براي جهانيان بركت و هدايت است. در آنجا آيات روشني از جمله مقام ابراهيم ـ عليه السلام ـ است و هر كس داخل آن شود در امان است. براي خدا، حجّ آن خانه بر كساني كه قدرت رفتن به آن را داشته باشد، واجب است. و هر كس كفران ورزد (و آن را ترك كند) خدا از عالميان بي نياز است.
عنوانهاي «اوّلين خانه»، «مبارك»، «هدايتگر همه»، «نشانه هاي روشن»، «مقام ابراهيم» و «امنيت» كافي است كه اهمّيّت و ويژگي «حج» را نمايان سازد. چنين تعابيري در مورد هيچ يك از عبادات اسلامي به كار نرفته است. اين تعبيرها خود، گوياي مقام والاي حجّ در اسلام است. انتهاي آيه نيز، هشداري است به كساني كه حجّ را ترك مي كنند و اينكه تشريع حج به امنيّت مكّه به سود مسلمانان حجّ گزار است و با اشاره به بي نيازي خدا از همه، خسران ترك مراسم حج را متوجّه تاركان آن مي كند، چنانكه رسول اكرم ـ صلي الله عليه و اله ـ نيز به آنان چنين وعيد مي دهد:
«من سوف الحج حتي يموت بعثه الله يوم القيامة يهودياً او نصرانياً»
[2]
كسي كه حجّ را به تأخير بيندازد تا بميرد، خداوند او را روز واپسين، يهودي يا مسيحي بر مي انگيزد.
اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ فلسفه تشريع حجّ را تقويّت دين مقدّس اسلام دانسته، فرموده است:
«فرض الله الحج تقوية للدين»
[3]
خداوند حجّ را به منظور تقويت دين واجب فرمود.
احياگر حجّ ابراهيمي، حضرت امام خميني قدس سره پيرامون حجّ فرمود:
«حجّ كانون معارف الهي است، حجّ پيام آور ايجاد و بناي جامعه اي به دور از رذائل مادّي و معنوي است حجّ تجلّي و تكرار همه صحنه هاي عشق آفرين زندگي يك انسان و يك جامعه متكامل در دنياست. و مناسك حجّ، مناسك زندگي است... حجّ بسان قرآن است كه همه از آن بهره مند مي شوند. ولي انديشمندان و غوّاصان و درد آشنايان امّت اسلامي اگر دل به درياي معارف آن بزنند و از نزديك شدن و فرو رفتن در احكام و سياستهاي اجتماعي آن نترسند، از صدف اين دريا گوهرهاي هدايت و رشد و حكمت و آزادگي را بيشتر صيد خواهند نمود و از زلال حكمت و معرفت آن تا ابد سيراب خواهند گشت.»
[4]
نگاهي به اسرار حجّ
درك عميق و بيان اسرار حجّ فكر و قلمي بزرگ و مجالي وسيع مي طلبد، كه از عهده اين قلم خارج است، علاوه بر اينكه اين كنگره عظيم از ابعاد گوناگون سياسي،
[5] اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي، اخلاقي و... قابل بررسي است. در اينجا تنها گوشه اي از درياي معارف حجّ را با استمداد از سخن ترجمان وحي، حضرت سجاد عليه السلام، بازگو مي كنيم. اميد آنكه با همين مقدار اندك نيز بتوانيم تا حدودي به محتواي عميق و سازنده آن در بعد اخلاقي پي ببريم:[6]
احرام بستن: حرام دانستن كليّه كارهاي حرام و كمر همّت بر ترك آن بستن.
گفتن لبيك: پاسخ مثبت به خدا و سر دادن سرود اطاعت او و دوري از معصيت.
طواف كعبه: حاجي با ورود به مكّه مكّرمه، قصد ملاقات خدا را مي كند و با طواف گرد خانه او و تقديس اركان كعبه در پناه خدا قرار مي گيرد.
استلام حجر: (دست زدن به سنگ سياه و مقدّس كه در ركن كعبه قرار دارد)؛ به منزله مصافحه و بيعت با خدا و اطاعت از اوست.
ايستادن در كنار مقام ابراهيم ـ عليه السلام ـ : به معناي استقامت در اطاعت از خدا و دوري از گناه است و نماز خواندن در آن محل بيني شيطان را به خاك مي مالد.
نوشيدن آب زمزم: چشم پوشي از معصيت است.
سعي ميان صفا و مروه: به معني ميان خوف و رجاء زندگي كردن است.
رفتن به مِنا: به قصد ايمن شدن مردم از دست و دل و زبان حاجي مي باشد.
وقوف در عرفات: به معني شناخت و معرفت خداست.
وقوف در مشعر (محل شعور): قصد اشعار قلبي به تقواي الهي است.
رمي جمره: هدف قرار دادن شيطان و تيراندازي به سوي اوست.
تراشيدن سر: پاكيزگي سر و مغز از زشتي و پليدي بسان روز ولادت.
قرباني كردن: كشتن طمع و آزمندي و دستيابي به ورع و اقتدا به سنّت ابراهيم ـ عليه السلام ـ در قرباني كردن عزيزترين كس خويش در راه خدا.
حجّ و خودسازي
مراسم باشكوه حجّ، علاوه بر اينكه تمام حركاتش عبادت است و بايستي با قصد تقرّب به خدا انجام پذيرد، جنبه هدايتگري دارد و هر يك از اعمال آن بگونه اي حاجي را ارشاد و هدايت مي كند و به عمق معنويت، خودسازي، تحرك و اميد رهنمون مي شود.
حاجي با درآمدن از لباسهاي خويش و پوشيدن لباس احرام احساس مي كند كه از «خود» كنده شده، پوسته پوچ «منيّت» را رها كرده و به «جمع» پيوسته، جمعي كه مانند او در جستجوي خدايند جمعي با معنويت و صفا كه بدون هرگونه تشخّصي و تهي از خودپرستي و جاه طلبي و شهوت مال و تمايل جنسي «لبيك» گوي خدايند.
طواف و چرخيدن گرد خانه خدا نيز تمرين اطاعت و تسليم بي چون و چرا در برابر حق و پشت پازدن به همه زرق و برقهاي مادي و پشت كردن به كاخهاي اهريمني است كه بايد بطور دقيق و حساب شده و آگاهانه انجام گيرد و حاجي با تمام وجود خويش پروانه شمع حق گردد و از هر گونه شرك و ريا گسسته به توحيد خالص رو آورد.
«وقوف» در «عرفات» و «مشعرالحرام» يعني ماندن در بيابان ماسه اي داغ عرفات كه عرق بدن همه حاجيان را در مي آورد، همينطور گرد و غبار آن بر سر و روي و بدن آنها مي نشيند، سپس كوچ شبانه از عرفات به مشعر و بيتوته شبانه در بياباني ديگر، در درك موقعيت خواري و ذلّت انسان در برابر خدا بسيار مفيد است، منيّتهاي او را مي كشد و توجّه به خدا را افزون مي كند.
آنگاه حاجي با مويي ژوليده، بدني خسته و پرغبار، رهسپار «منا» سرزمين مبارزه با شيطانها و قرباني كردن هواها و هوسها مي شود، شيطان را طرد مي كند، علايق را قرباني كوي دوست مي سازد. بعد از آن با تراشيدن سر، نشان غلامي محبوب بر خود مي زند و براي شرفيابي به محضر دوست بار مي يابد و به گرد خانه اش مي گردد.
همه اين مناسك بايستي با «قصد قربت» و آهنگي برخاسته از جان حاجي انجام گيرد، تا روح او را مطيع صاحب خانه سازد، تا پنجره معنويّت و خودسازي را به رويش بگشايد، پيام حجّ را دريابد و در راه پالايش و آراستگي جسم و جان خويش، الهام گيرد.
اخلاق در حجّ
از جمله مسايلي كه در حجّ بر آن تأكيد شده، نيكوسازي رفتار فردي و اجتماعي است. اهميت اين موضوع به اندازه اي است كه در متن احكام حجّ و در قرآن كريم بدان تصريح شده است.
حج گزار بايد از لحظه «احرام» تا پايان مراسم پرشكوه حج، از هرگونه كنش منفي در رفتار و گفتار خويش بپرهيزد و جز ياد خدا و سخن زيبا از او سر نزند.
امام صادق از قول پدرش ـ عليهما السلام ـ چنين نقل مي كند:
«لا يعبا بمن يؤم هذا البيت اذا لم يكن فيه ثلاث خصال: خلق يخالق به من صحبه، او حلم يملك به غضبه، او ورع يحجزه عن محارم الله»
[7]
به كسي كه آهنگ اين خانه (كعبه) مي كند، اگر سه خصلت در او نباشد اعتنايي نمي شود، 1. اخلاق نيكي كه با رفيقانش خوشرفتاري كند. 2. بردباري كه با آن خشمش را كنترل كند. 3. ورعي كه او را از محرمّات الهي باز دارد.
بنابراين ضرورت دارد كه زائر خانه خدا در كنشهاي مثبت و منفي خويش، در بعد فردي و اجتماعي، مراقب باشد كه مرتكب خلاف نشود، با مسؤولان و مأموران داخلي و خارجي، همسفران، حاجيان ساير كشورها، خدمه فرودگاه و منزل، رانندگان و ... رفتار خوش اسلامي داشته باشد، كسي را از خود نرنجاند، همدل و غمخوار ياران و مسلمانان باشد، بهداشت فردي و اجتماعي را مراعات كند، از هرگونه كمكي به همراهان دريغ نورزد.
امام زين العابدين ـ عليه السلام ـ با همه قدر و منزلتي كه داشت، در مسافرتها بطور ناشناس با قافله ها همراه مي شد و با آنان قرار مي گذاشت كه برخي نيازمنديهايشان را برآورده سازد.
[8] امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
در نصايح لقمان به پسرش آمده است: «هرگاه با گروهي همسفر شدي؛ در كارها زياد با آنان مشورت كن، بر روي آنان، فراوان لبخند بزن، در مورد زاد و توشه ات، سخاوتمند باش، هرگاه صدايت كردند، پاسخ گو، اگر به ياريت طلبيدند، بشتاب. پيوسته خاموش باش و زياد نماز بگذار. در شهادت به حق شركت كن. در حركت كردن با آنان موافقت كن، در انجام امور كوشا باش. اگر از تو وام خواستند به آنان بپرداز. حرف بزرگترها را بشنو و به درخواستشان پاسخ مثبت بده، ... فرزندم ! براي هيچ كاري نماز را از اول وقت تأخير نينداز و آن را با جماعت بخوان ... تا آنجا كه امكان دارد، صدقه بده. هر چه مي تواني كتاب خدا را تلاوت كن، حتّي هنگام سواري، تسبيح و دعا را فراموش مكن... .»
[9]
حجّ و ولايت
در فرهنگ مسلمانان راستين و حاجيان صادق، حجّ «بيت الله الحرام» از زيارت رهبران معصوم جدا نبوده است و پروانگان خانه خدا همواره گرد وجود مقدس «نبي» يا «وليّ خدا» پر سوخته اند و حج ابراهيمي را كه سنت نبّوت است با «ولايت» به وسيله رشته هاي عشق و محبّت خويش پيوند داده اند و به تعبير اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ ‌«حج» را با «ولايت» تكميل كرده اند:
«و أتموا برسول الله ـ صلي الله عليه و اله ـ حجكم اذا خرجتم الي بيت الله فان تركه جفاء، بذلك أمرتم و اتموا بالقبور التي أَلْزَمَكُم الله عزوجل زيارتها و حقها .


[/HR][1] . آل عمران (3)، آيات 96، 97.
[2] . بحارالانوار، ج 77، صفحه 58.
[3] . نهج البلاغه، حكمت 244، صفحه 1197.
[4] . پيام استقامت.
[5] . شايد مهمترين مسأله سياسي حجّ «برائت از مشركين» باشد كه امام خميني (ره) آن را احيا كرد.
[6] . ر. ك. مستدرك الوسائل، ج 10، صفحه 166.
[7] . وسائل الشيعه، ج 8، صفحه 403.
[8] . همان، صفحه 315.
[9] . وسايل الشيعه، ج 8، صفحه 323، 324.

جهاد


مفهوم جهاد

جهاد يعني «كوشش كردن، كوشيدن به اندازة طاقت»[1] «كوشش توأم با رنج، تلاش در كار با آنچه در توان باشد.»[2]
وقتي جهاد با كلمة «في سبيل الله؛ در راه خدا» همراه باشد، مفهوم ويژه اي دارد و هرگونه فعاليت و مبارزه سياسي، اجتماعي، اخلاقي، فرهنگي، اقتصادي، با جان و مال و زبان و قلم و فكر را شامل مي شود.

اقسام جهاد

عالمان دين جهاد را به دو نوع تقسيم كرده اند كه البته از زاويه اي ديگر مي توان آن را به سه بخش تقسيم كرد:
1 . جهاد دفاعي
اين نوع از جهاد براي دفع تجاوز انجام مي پذيرد. هنگامي كه حقوق افراد يك جامعه يا يك ملت مانند: آب و خاك،‌مال و ناموس، دولت و مكتب و ارزش هايي كه مورد قبول يك جامعه اسلامي است از سوي دشمنان خارجي يا مخالفان داخلي مورد هجوم وتجاوز قرار گيرد، بر مسلمانان اعم از زن و مرد و كوچك و بزرگ واجب است با تمام توان و با هر وسيلة ممكن به جهاد و مبارزه با متجاوز برخيزند و از حقوق شخصي، ملّي و آيين خود و هم نوعان دفاع كنند.
2 . جهاد ابتدايي
گاهي تجاوز در سرزميني خارج از مرزهاي يك كشور اسلامي واقع مي شود؛ مانند تجاوز متجاوزان به مردم فلسطين، بوسني، عراق و افغانستان. يا به قول استاد شهيد مرتضي مطهري(ره): گاهي انسانيّت و ارزش هاي انساني مانند آزادي، كه «اينها از حقوق يك فرد و يا از حقوق يك ملت برتر است (و) مقدس تر است و دفاع كردن از آنها پيش وجدان بشري بالاتر است»،[3] مورد هدف وتجاوز دشمن قرار مي گيرد،در اين صورت بر مسلماناني كه از معركه به دور هستند و به حسب ظاهر به آنان تجاوز نشده است، واجب است به ياري هم نوعان خود بشتابند و از حقوق آنان و نيز ارزش هايي كه از سوي بدخواهان متجاوز مورد تعرض قرار گرفته است دفاع كنند.
پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: «من سمَع رجلاً ينادي يا للمسلمين فلم يُجبه فليس بمسلم؛
[4] هر كس فرياد انساني را بشنود كه از مسلمانان كمك مي خواهد و نداي او را پاسخ ندهد، مسلمان نيست.»
براساس اين سخن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در هر جا تجاوز، متجاوز و ستم ديده اي هست، ساكت و بي تفاوت بودن، از انسانيت و مسلماني به دور است. بنابراين بر مسلمانان است كه به ياري ستم ديده بشتابند و از حق مظلوم دفاع كنند، تفاوت ندارد كه مظلوم، مسلمان باشد يا غير مسلمان. در اين صورت، جهاد براي افرادي كه به ياري مظلومان مي شتابند و به طور مستقيم با تجاوز متجاوز روبرو نيستند، ابتدايي است.
البته برداشت ديگري از جهاد ابتدايي وجود دارد كه مبتني بر حضور امام معصوم است كه بحث از حدود و چگونگي آن، مجال ديگري را مي طلبد.

3 . جهاد با نفس
اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ لشكري را براي پيكار با دشمن فرستاد و پس از بازگشت پيروزمندانه به آنان فرمود:«خوش آمدند گروهي كه جهاد كوچك را انجام دادند، امّا جهاد بزرگ تر همچنان بر گردن آنها باقي است. پرسيدند: جهاد بزرگ تر كدام است؟ فرمود: جهاد با نفس»[5] منظور از جهاد كوچك در اين روايت، جنگ با دشمن و مراد از جهاد بزرگ، مبارزه با خواسته ها و تمايلاتي است كه انسان را به سرپيچي از دستور خدا و قانون وادار مي سازد كه نمونه هاي آن در زندگي ما فراوان است؛ از جمله ساده ترين مصاديق آن مانند: فرمان خدا به نماز صبح و خواستة دل بر ادامه دادن به خواب صبحگاهي، قانون بازدارندة عدم عبور از چراغ قرمز و فرمان هواي نفس بر عبور از آن، قانوني كه ما را به رعايت حقوق هم كلاسي ها فرا مي خواند و تمايل نفس بر شلوغ كردن و حرف زدن.
در اين گونه موارد، انسان با دو دستور روبروست: يكي، فرمان خدا و قانوني كه بر اساس مصلحت افراد و عموم مردم وضع شده است و ديگري، فرمان نفس كه انسان را به سركشي و بي توجهي به قانون فرا مي خواند، و در اين صورت براي رسيدن به سعادت و خوش بختي بايد با در اختيار گرفتن نفس و پافشاري در برابر خواسته هاي او، آن را در مدار حق قرار داد؛ اين مبارزه و تلاش را جهاد با نفس مي گويند.

حقيقت جهاد اسلامي

اسلام ديني است فطري كه از راه دليل و برهان و بهره گيري از صفاي باطن و فطرت پاك انسان ها، راه توسعه و نفوذ در دل انسان ها و ايجاد فضايي مناسب براي زندگي شرافت مندانه براساس ارزش هاي انساني را براي همگان فراهم مي سازد. اين دين با خون ريزي، ويراني، نابساماني و با هدف كشورگشايي و تجاوز به حقوق ديگران سر سازش ندارد و به قول استاد مطهري: «هر نوع قتالي و جنگي به عنوان تجاوز، يعني (براي دست اندازي بر مال و ثروت و نيروهاي ديگران) و به عبارت ديگر جنگ براي استخدام نيروهاي اقتصادي يا انساني يك قومي به هيچ وجه از نظر اسلام روا نيست. از نظر اسلام اين گونه جنگ ها نوعي ظلم است. جهاد فقط به عنوان دفاع و در واقع مبارزه با يك نوع تجاوز است كه مي تواند مشروع باشد.»
[6]
توضيح اينكه حيات و زندگي در جهان طبيعت به تلاش و مبارزه دائمي با آفت ها و خطرها بستگي دارد، از اين رو هر يك از موجودات به فراخور حال خود از ابزار مناسب براي دفاع برخوردارند. شاخ هاي پيچ در پيچ گوزن، ساق هاي نازك و باريك آهو براي فرار، دندان هاي تيز و پنجه هاي قوي شير و ببر و پلنگ و نيز ريشه هاي قوي گياهان، همه ابزارهاي دفاعي اين موجودات هستند.
انسان نيز همانند ساير موجودات داراي ابزارهاي دفاعي است. همان طور كه نظام خلقت گلبول هاي سفيد را به طور طبيعي در بدن او قرار داده است تا از ورود آفت ها و هجوم ميكروب ها جلوگيري كنند، شارع مقدس نيز به وي اجازه داده است تا با بهره گيري از فكر و استعداد و ابزارهاي مناسب از حقوق خود و هم نوعان و ارزش هاي جامعه دفاع كند و حتي به جنگ و جهاد بپردازد. هر چند جنگ در اسلام هيچ گاه به عنوان يك ارزش تلقي نمي شود و كار ناشايستي است، اما همان طور كه شهيد مطهري مي فرمايد: «هر جنگي از طرف هر كسي تجاوز نيست؛ ممكن است تجاوز باشد و ممكن است جواب گويي به تجاوز باشد، چون گاهي جواب تجاوز را بايد با زور داد؛ يعني راهي غير از زور براي جواب دادن به تجاوز نيست. يك دين اگر دين جامعي باشد، بايد فكر آن روز را كرده باشد كه اگر (پيروانش) مورد تجاوز قرار گرفتند و يا اگر فرضاً خودشان مورد تجاوز قرار نگرفتند و مردم ديگري مورد تجاوز قرار گرفتند، چه كنند. براي اين جا بايد قانون جنگ و جهاد مقرر كند كه اسلام بدين منظور آن را تنظيم كرده و به آن ارزش داده است. اسلام مي گويد: «كسي كه در راه دفاع از مالش كشته شود
[7] و نيز كسي كه در راه دفاع از ناموسش كشته شود، او شهيد است؛[8] پس دفاع از ناموس هم مانند دفاع از جان و مال است، بلكه بالاتر است؛ دفاع از شرافت است. دفاع از استقلال براي يك ملت قطعاً امري مشروع است. پس در صورتي كه يك قوم بخواهند استقلال قوم ديگر را بگيرند و آنها را تحت قيومت خودشان قرار دهند و اين ملت بخواهد از استقلال خودش دفاع كند و دست به اسلحه ببرد، كاري مشروع و بلكه ممدوح و قابل تحسين انجام داده است. پس دفاع از حيات،دفاع از مال و ثروت و سرزمين، دفاع از سرزمين، دفاع از ناموس؛ همة اينها دفاع هايي است مشروع»[9] و اين است چهرة جهاد در اسلام.
قرآن كريم در آيات فراواني به جهاد و حدود آن پرداخته است كه ما به سه نمونه اشاره مي كنيم:
ـ «با كساني كه با شما جنگ مي كنند، در راه خدا بجنگيد و تجاوز نكنيد، زيرا خدا تعدي كنندگان را دوست ندارد.»
[10]
ـ «چرا در راه خدا و براي مردان و زنان و كودكان ناتواني كه مي گويند: اي پروردگار ما! ما را از اين قرية ستم كاران
بيرون آر و از جانب خود يار و مددكاري قرار داده، نمي جنگيد؟!»
[11]
ـ «و اگر خدا بعضي را به وسيلة بعضي ديگر دفع نكرده بود،ديرها و كليساها و آتشكده ها و مسجدهايي كه نام خداوند به فراواني در آن برده مي شود، ويران مي گرديد.»
[12]

ارزش جهاد و فضيلت جهادگران

جهاد در راه خدا كه بر پاية حق و جلوگيري از تجاوز به حقوق فردي و اجتماعي و ارزش هاي انساني استوار است، پشتوانه اي قوي براي عزت و سربلندي و نيل به امنيّت و آرامش و استقلال يك كشور به شمار مي رود. پيامبر گرامي اسلام مي فرمايد: «جهاد كنيد تا مجد و عظمت را براي فرزندانتان بر جاي گذاريد.»[13]
اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ با تشبيه جهاد به زره و سپر، بر نقش حفاظتي آن تأكيد كرده و مي فرمايد: «جهاد، دري از درهاي بهشت است كه خداوند آن را بر افراد خاصي از بندگانش گشوده است، و جامة تقوا و پاكي هاست كه بر تن آنان پوشانده، و زره استوار الهي است كه آسيب نبينند، و سپر محكم اوست (كه تير بلا در آن ننشيند). هر كه جهاد را رها كند و ناخوشايند داند، خدا جامة خواري بر تن او پوشاند و فوج بلا بر سرش كشاند و در زبوني و فرومايگي بماند... .»[14]
استاد مطهري(ره) با اشاره به اين سخن حضرت ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «اگر ملتي مسلمان، روحش روح جهاد باشد... و اگر اين سپر الهي را همواره در دست داشته باشند، ديگر ضربتي بر آنها كارگر نخواهد افتاد، زره، آن جامة حلقه حلقه آهنين است كه سربازان هنگام جنگ مانند يك پيراهن بر تن مي كردند و اما سپر، ابزاري است كه به دست مي گرفته و مانع ورود ضربت مي شده اند.


[/HR][1] . فرهنگ فارسي عميد، واژة جهاد.
[2] . فرهنگ معارف و معاريف، واژة جهاد.
[3] . جهاد، ص 42.
[4] . الكافي، ج 2، ص 164.
[5] . وسائل الشيعه، ج 11، ابواب جهادالنفس، باب 1، حديث 1.
[6] . جهاد، ص 39.
[7] . وسائل الشيعه، ج 15، ص 49.
[8] . همان، ص 120.
[9] . جهاد، ص 40 ـ 41.
[10] . بقره (2)، آية 190.
[11] . نساء (4)، آية 75.
[12] . حج (22)، آية 40.
[13] . وسائل الشيعه، كتاب الجهاد، باب 1 از ابواب جهاد، حديث 16.
[14] . نهج‌البلاغه شهيدي، خطبة 27

امربه معروف و نهي ازمنكر

نقش هر مسلمان در تعيين سرنوشت جامعه و تعهدي كه بايد در پذيرش مسؤوليت هاي اجتماعي داشته باشد، ايجاب مي كند كه او ناظر و مراقب همه اموري باشد كه پيرامون وي اتفاق مي افتد. اين مطلب در فقه اسلامي تحت عنوان امر به معروف و نهي از منكر مطرح شده و از مهم ترين مباني تفكر سياسي يك مسلمان به شمار مي رود؛ چنان كه از مهم ترين فرايضي است كه وجوب كفايي آن ضروري دين شناخته شده و ضامن بقاي اسلام است.[1]

قرآن كريم در بيان صفات ممتاز مؤمنان مي فرمايد:
«وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ يُطِيعُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ»[2]
مردان و زنان با ايمان ولي (و يار و ياور) يكديگرند، امربه معروف و نهي ازمنكر مي كنند، نماز را برپا مي دارند و زكات را مي پردازند و خدا و رسولش را اطاعت مي كنند.
به موجب اين آيه، افراد مؤمن به سرنوشت يكديگر علاقمند بوده و به منزله يك پيكر مي باشند. پيوند سرنوشت ها موجب مي شود كه تخلف و انحراف يك فرد، در كل جامعه تأثير بگذارد؛ چنان كه يك بيماري واگير در صورتي كه معالجه نگردد، از فرد به جامعه سرايت نموده و سلامت آن را به خطر مي اندازد.
پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در اين زمينه مي فرمايد:
يك انسان گنهكار در ميان مردم، همانند فرد ناآگاهي است كه با گروهي سوار كشتي شده و آن گاه كه كشتي در وسط دريا قرار مي گيرد، تبري برداشته و به سوراخ نمودن جايگاه خود مي پردازد، هر كسي به او اعتراض مي كند او در پاسخ مي گويد: من در سهم خودم تصرف مي كنم؛ به يقين اين يك حرف احمقانه است. اگر ديگران او را از اين عمل خطرناك باز ندارند، طولي نمي كشد كه همگي غرق مي شوند.
[3]
معروف و منكر كه دو مفهوم متقابلند، در لغت به معناي شناخته شده و ناشناخته مي باشند؛
[4] و در اصطلاح كارهايي كه نيكي يا زشتي آن ها توسط عقل يا شرع، شناخته شده باشند، به ترتيب معروف و منكر ناميده مي شوند.[5]
به كارگيري لفظ معروف و منكر در امور مربوط به بايدها و نبايدهاي دين، بدين لحاظ است كه فطرت پاك انساني با كارهاي معروف آشنا و مأنوس و با زشتي ها و امور ناپسند، بيگانه و نامأنوس است.

بنابراين معروف ومنكر قلمرو وسيعي دارد و در محدوده عبادات يا يك سري از گناهان كبيره نمي گنجند. معروف شامل امور اعتقادي، اخلاقي، عبادي، حقوقي، اقتصادي، ‌نظامي (همانند مرزداري و پيكار در راه خدا) سياسي (مثل حضور در صحنه هاي انقلاب اسلامي و حفظ دستاوردهاي آن) و امور فرهنگي مي شود و منكر نيز شامل منكرات اعتقادي، عبادي، اخلاقي، اقتصادي (مانند كم فروشي و احتكار)، سياسي (همانند جاسوسي و كمك به ضدانقلاب)، نظامي (نظير فرار از جبهه و جنگ، عدم رعايت سلسله مراتب فرماندهي) و... مي شود در مجموع مي توان از معروف و منكر، به ارزش ها و ضد ارزش ها تعبير نمود.

شرايط وجوب امربه معروف و نهي ازمنكر
1 . بايد امر به معروف و نهي از منكر كننده بداند آنچه مكلف ترك نموده، واجب و يا آنچه مرتكب گرديده از منكرات است و بر كسي كه چنين علم و آگاهي از كار ديگري ندارد، واجب نيست.
2 . بايد آمر يا ناهي احتمال تأثير دهد پس اگر مطمئن باشد كه امر و نهيش مؤثر واقع نمي شود، امر و نهي بر وي واجب نيست.
3 . لازم است امر و نهي كننده بداند كه شخص بر گناهش باقي است پس اگر دانست كه وي گناهش را ترك نموده و آن را تكرار نخواهد كرد، امر به معروف و نهي از منكر بر او واجب نيست.
4 . برخورد با گنهكار ضرر و مفسده اي براي امرونهي كننده يا خويشان و برادران ديني اش نداشته باشد؛ مگر معروف و منكر از اموري باشند كه شارع مقدس اهتمام ويژه اي نسبت به آن ها دارد؛ مانند حفظ اسلام و شعائر آن و امنيت جان و ناموس مسلمانان، بنابراين اگر شعائر اسلامي يا جان عده اي از مسلمانان در معرض خطر و نابودي شد، بايد اصل اهم و مهم مورد توجه قرار گيرد و صرف ضررديدن موجب سقوط وظيفه نمي شود.
[6]

اقسام امر به معروف و نهي از منكر

امر به معروف و نهي از منكر به دو قسم واجب و مستحب تقسيم مي شود كه عبارتند از:
1 . آنچه انجام آن از نظر عقل يا شرع لازم و واجب و يا ارتكابش از نظر آن دو، زشت و قبيح باشد، امر و نهي در موردشان واجب مي گردد.
2 . هر كاري كه انجامش از نظر عقل يا شرع خوب و مستحب يا ارتكابش از ديدگاه آن دو، پسنديده نيست، امر و نهيش مستحب است.
گفتني است امر به معروف و نهي از منكر از واجبات توصلي است يعني قصد قربت در آن شرط نيست؛ هر چند با داشتن قصد قربت از پاداش الهي نيز برخوردار خواهد شد.

مراتب امر به معروف و نهي از منكر

نخستين و مؤثرترين روش براي دعوت ديگران به نيكي ها و بازداشتن از منكرات، آراستگي خود انسان به تقوي و اخلاق حسنه است. صاحب جواهر از فقهاي شيعه در اين باره مي نويسد:
آري، از بزرگ ترين افراد امربه معروف و نهي ازمنكر و والاترين و مؤثرترين آن ها، خصوصاً نسبت به زعيمان ديني اين است كه جامه كار نيك بپوشند و در كارهاي خير از واجب و مستحب پيشقدم باشند و جامه زشت كاري را از اندام خود دور كنند و نفس خويش را به اخلاق عالي تكميل و از اخلاق زشت پاك سازند كه اين خود سبب مؤثر و كاملي است تا مردم، به معروف گرايش پيدا كرده و از منكر دوري گزينند... .[7]
در فقه اسلامي سه مرحله براي اين وظيفه مهم در نظر گرفته شده است. هر مرحله نيز خود داراي مراتب و درجاتي است و در صورت مؤثر بودن يك مرحله

يا يك مرتبه، اقدام به مرحله يا مرتبه بعدي جايز نيست. آن سه مرحله عبارتند از:
الف) اظهار تنفر قلبي: امرونهي كننده ناراحتي قلبي خود را از منكر واقع شده آشكار كند و به طرف بفهماند كه منظورش از اين كار، اين است كه وي معروف را انجام داده و يا منكر را ترك نمايد. براي اين كار چند درجه است از قبيل روي هم فشردن پلك هاي چشم و روي ترش كردن، روگرداندن، پشت كردن، ترك رفت و آمد و امثال اين ها.
گفتني است تنفر قلبي از گناه لازمه ايمان بوده و بر همگان واجب عيني است، گرچه توان هيچ گونه امر به معروف و نهي از منكر نداشته باشند و آنچه به عنوان امر به معروف و نهي از منكر بايد انجام گيرد، اظهار تنفر قلبي از گناه است.
[8]
ب) امر و نهي گفتاري: امام خميني (قدس سره الشريف) در اين زمينه مي نويسد:
اگر بداند كه از مرتبه اول امربه معروف و نهي ازمنكر نتيجه نمي گيرد، واجب است از مرتبه دوم استفاده كند، در صورتي كه احتمال تأثير بدهد و اگر احتمال دهد كه با موعظه و زبان نرم، نتيجه حاصل مي شود، نبايد به مراحل بعدي تجاوز نمايد. اگر بداند كه مرحله قلبي اثر ندارد و بايستي با لحن آمرانه امر و نهي كند، بايد همين كار را بكند در عين حال بايد درجات تندي در گفتار را رعايت نمايد.
[9]
ج) استفاده از زور و قدرت: اگر دو مرحله قبلي كارآيي نداشته باشند؛ بايد از زور و قدرت استفاده گردد، بدين معنا كه با اِعمال فشار جلوي انجام گناهان گرفته شود و بين شخص و گناه مورد نظرش فاصله ايجاد گردد. در اين مرحله نيز بايد از مراتب سبك تر شروع كرد؛ اما در فرضي كه بازداري از گناه متوقف بر كتك كاري و ايجاد جراحت و امثال آن باشد، بايد با اذن فقيه جامع الشرايط انجام گيرد
[10] و در شرايط فعلي كه نهادهاي قانوني جمهوري اسلامي شكل گرفته، چنين كاري بايد با اجازه نهادهاي مربوط باشد.

گفتني است آنجا كه از فرد كاري ساخته نيست، بايد امربه معروف و نهي ازمنكر به شكل جمعي و گروهي انجام گيرد. همچنين از تدابير عملي نبايد غفلت كرد يعني بايد ديد چه طرح و رفتاري، مردم را نسبت به كار نيك تشويق مي كند و يا از كار زشت باز مي دارد و اين به معناي دخالت دادن عقل و منطق، در اجراي قانون امربه معروف و نهي ازمنكر است؛ چرا كه اسلام در شيوه هاي اجرايي اين اصل مهم، آن را به عقل و تدبير انسان وانهاده است تا از هر راه ممكن و مفيد، ريشه منكرات را از جامعه بركند. برخلاف واجبات عبادي همانند نماز كه شكل انجام آن نيز بايد با تعبد به دستور شرع صورت پذيرد.[11]
نتيجه اين كه امر به معروف و نهي از منكر همچون خون در پيكره دين جريان دارد و ضامن حيات اسلام است. خيزش و قيام مصلحان در جامعه‌ اسلامي نيز، بازتابي از عمل به اين فريضه مي باشد و اگر مصلحان بزرگي همچون امام حسين ـ عليه السلام ـ نمي بودند، ارزش هاي انساني و الهي از بين رفته و اسلام قرن ها پيش توسط تبهكاران دفن شده بود، انقلاب اسلامي ايران، خود يكي از ثمرات و نتايج با ارزش اين اصل در جنبه هاي سياسي و حكومتي است كه توسط مصلح بزرگ، امام خميني(رحمة الله عليه) رهبري شده و به پيروزي رسيد و هم اكنون به زعامت رهبر معظم انقلاب اسلامي به راه خود ادامه مي دهد.

تولي
و تبری
قر
آن كريم براي تنظيم روابط اجتماعي وسياسي پيروان خود، ‌اصلي را به عنوان «تولّي و تبرّي» مشخص كرده و از آنان خواسته تا آن را پايه و محور تلاش ها و روابط خود با ديگران قرار دهند. به موجب اين اصل هر فرد مسلمان بايد در برابر صالحان و تبهكاران و در مقابل جريان هاي سياسي، موضع گيري مناسبي اتخاذ نمايد.


[/HR][1] . ر.ك: وسائل الشيعه، ج 11، ص 395.
[2] . توبه (7)، آيه 71.
[3] . ر.ك: تفسير ابوالفتوح رازي، ج 4 ـ 3، ص 142.
[4] . ر.ك: مفردات راغب، ماده عرف.
[5] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 397.
[6] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 400 ـ 406.
[7] . جواهر المكارم، محمد حسن نجفي، ج 21، ص 382.
[8] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 409 ـ 411، مسأله 7 ـ 8.
[9] . ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، ص 411.
[10] . ر.ك: همان، ص 412 ـ 413، مسأله 1 و 11.
[11] . براي آگاهي از شرايط امر به معروف و نهي از منكر و ديگر احكام مربوط به آن ر.ك: تحريرالوسيله، ج 1، كتاب امربه معروف و نهي ازمنكر.

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

ایثار به پدر و...

فاطمه ي زهرا علیهاالسلام نه تنها براي افراد مستمند و بیچاره در خانه کمک و ایثار داشت، بلکه در داخل خانوادهي خود نیز

ایثارگر بود و به هر یک از خانوادهي خود نیز ایثارگر بود و به هر یک از خانوادهي خویش اعم از شوهر و فرزندان ایثار میکرد.

فاطمه علیهاالسلام خود نمیخورد و علی علیهالسلام را سیر میکرد، و خود گرسنه میماند و درد و

رنج میکشید، ولی شوهرش را متوجه نمیساخت، و حتی جاهاي مجروح و متورم بدنش را که از هجوم و ضرب مهاجمین

خونخوار و منافق به خانهاش صورت گرفته بود، از شوهرش پوشیده داشت و علی آنها را هنگام غسل دادن پیکر پاك زهرا متوجه

شد. فاطمه علیهاالسلام به فرزندانش نیز ایثار داشت و شبانه روز براي آنان زحمت کشید و دستاس نمود و با مهر و محبت بینظیر

آنان را پرورش داد و راه و رسم پرورش فرزند را به پیروانش نشان داد. او در حالی که مشغول کارهاي سخت و از جمله آرد کردن

جو میشد، از بچه هاي خود نیز غفلت نمیکرد و با آن حال به آنان میرسید و نوازش میفرمود... آري اخلاق اصیل و واقعی، هر

انسانی را در رفتار خانوادگیش باید جستجو کرد، نه اخلاق بیرون مرزي و خارج از خانواده، که معمولا در چنین مواقع، حقیقت یابی

و حقیقت شناسی مشکل است، و اي بسا سر از تزویر حقهبازي درمیآورد. زهرا تجسم ایثار به خانواده و تودههاي جامعه بود و در

این میان از ایثارگري او به پدرش نباید غفلت کرد. وي روزي از پدر بزرگوارش در منزل خود پذیرایی نمود و با پاره نانی آن

حضرت را سیر کرد، در حالی که پیامبر خدا صلی اللَّه علیه و آله سه روز بود که طعامی میل نکرده بود و فاطمه علیهاالسلام دلش به

حال پدر میسوخت و از شدت عاطفه گریه میکرد. [ 1 ] . از حضرت علی علیهالسلام نقل شده است: ما مشغول

کندن خندق بودیم- که بدین وسیله از تهاجم دشمن جلوگیري نماییم- ناگاه فاطمه علیهاالسلام به حضور پدر رسید و پس از

عرض ادب، پاره نانی را به آن حضرت تقدیم داشته و گفت: پدر! این نانها را براي حسنین پخته بودم، اینک اینها را براي تو

آوردم. پیامبر خدا آن نان را گرفت و گفت: فاطمه جان! این نخستین طعامی است، که در طول سه روز، پدرت میل میکند. [2]

در روزگار دیگر رسول خدا به شدت گرسنه بود و نمیتوانست تحمل کند، بدین منظور سر به بیوتات همسرانش زد، ولی چارهاي

نشد، سپس به خانه فاطمه آمد، با کمال تاسف آنجا نیز طعامی نبود، پیامبر الهی با تمام گرسنگی از خانه دختر برگشت، در این

میان دو عدد نان و مقداري گوشت از یکی از همسایهها به دست زهرا رسید، آن بانوي ایثارگر آنها را در ظرفی گذاشت و یکی از

فرزندانش را به دنبال پدر فرستاد و چنین گفت: سوگند به خدا، رسولخدا را بر خود و فرزندانم مقدم میدارم. رسول خدا

دوباره وارد خانه دختر شد و از رسیدن تحفه و طعام آگاه گشت، در این بین فاطمه علیهاالسلام غذا را به حضور پدرش آورد، ولی

دست غیبی را که از لطف خدا سرچشمه گرفته بود، بالاي سرش دید، زیرا ظرف غذا پر از طعام بود، همگی کنار هم نشسته،

خوردند و سیر شدند و سپس زنان و همسران رسولخدا و همسایههاي فاطمه علیهاالسلام نیز از آن بهرهمند گشتند. از

مجموع این قضایا نتیجه میگیریم که فاطمه علیهاالسلام به پدر و سایر اعضاي خانوادهاش نیز فوقالعاده ایثارگري کرده و پیوسته

براي سلامتی آنان تلاش نموده است. حتی در تاریخ و کتب تفسیر و حدیث شیعه و سنی آمده است که امام حسن و

امام حسین علیهماالسلام مریض شدند، فاطمه همراه با شوهرش نذر کردند که آن دو بزرگوار خوب شوند، آنان سه روز روزه

بگیرند... پس از شفاي فرزندان فاطمه، آن حضرت شخصا براي شمعون یهودي کار کرد و از اجرت آن مقداري جو گرفت و سه

روز روزه گرفت. هنگام افطار غذایش را- همچون سایر اعضاي خانوادهاش- به تربیت به مسکین، یتیم و اسیر کافر داد، و سورهي

دهر در حق آنان نازل شد.و بدین طریق به جهان و جهانیان ثابت کرد که وي تا چه حدي به بچههایش ایثارگر است؟ و در

حق سایر مردم نیز تا آنجا ایثار کرد که سه روز گرسنگی را تحمل کرد، ولی اسیر کافر را سیر نمود.


[/HR][ 1 ] عوالم، ج 11 ، ص 131 - بحار، ج 43 ، ص 40
[ 2 ] عوالم،ج 11 ، ص 135 ]


جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1911 پیکسل کلیک کنید

صله رحم

[=nassim-bold]
«صله» در لغت به معناي احسان و دوستي آمده است و مراد از «رَحِم» خويشاوندان و بستگان مي باشد.[1] در اصطلاح، صله رحم محبت و سلوك داشتن با خويشان و نزديكان است.[2]
در شرع مقدّس اسلام و آيات و روايات، معناي خاصي براي رحم ذكر نشده است. از اينجا مي فهميم كه اين كلمه نيز مانند ساير كلمات، حمل بر معناي عرفي متداول مي شود.
شايد رحم به معناي خويشاونداني باشد كه از طرف پدر و مادر و نيز فرزندان به يكديگر وابسته باشند، هر چند كه اين وابستگي به چند واسطه باشد.
عروة بن يزيد از امام صادق ـ عليه السلام ـ درباره تفسير آيه «وَ الذينَ يَصلونَ ما اَمرَ اللهُ بهِ اَن يُوصلَ»
[3] پرسيد. آن حضرت پاسخ داد:
مراد از كساني كه خداوند پيوستن به آنان را فرمان داده، خويشاوندان توست.
[4]
بنابراين، صله رحم، پيوند با تمام خويشان مي باشد، بديهي است كه خويشاوند هر قدر به انسان نزديك تر باشد. وظيفه او در حفظ پيوند، شديدتر و لازم تر است.

جايگاه صله رحم در اسلام

اسلام تحكيم پيوندهاي خويشاوندي واستحكام روابط خانوادگي را به شدت مورد تأكيد و توجه قرار داده و صله رحم و رسيدگي به بستگان را به عنوان يك ارزش الهي واجب كرده است و خداي متعال آن را در رديف پرستش خويش قرار داده، مي فرمايد:
«وَ اعبُدوا اللهَ وَ لاتُشركُوا بِهِ شَيْئاً وَ بالوالِدينِ احساناً و بِذِي القُربي...»
[5]
خدا را بپرستيد و هيچ چيز را شريك او قرار ندهيد و به پدر و مادر و خويشان نيكي كنيد.

در جاي ديگر مي فرمايد:

«و اتَّقوا اللهَ الَّذي تَسائَلونَ بِهِ‌ و الاَرحامَ انَّ اللهَ كانَ عَليكُمْ رَقيباً»
[6]
بترسيد از آن خدايي كه به نام او از يكديگر درخواست مي كنيد؛ و درباره ارحام كوتاهي نكنيد، همانا خداوند مراقب شماست.
رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ درباره اهميت آن فرمود:
به آنان كه حاضرند و آنان كه غايبند و آنان كه از صُلب هاي مردان و رَحِم هاي زنان تا روز قيامت به دنيا مي آيند سفارش مي كنم كه صله رحم نمايند، گرچه مستلزم پيمودن يك سال راه باشد، زيرا صله رحم (يكي) از (مسائل مهم) دين است.
[7]
اميرمؤمنان ـ عليه السلام ـ نيز به فرزندش چنين سفارش مي كند:
«اَكرم عَشيرتَكَ، فَاِنَّهم جَناحُكَ الّذي بهِ تَطيرُ، وَ‌ اَصْلُكَ الّذي اِليهِ تَصيرُ، وَ‌ يَدُكَ الَّتي بِها تَصوُلُ»
[8]
خويشانت را گرامي بدار، زيرا آنان بال و پَرِ تو هستند كه با آنان پرواز مي كني و اصل و ريشه تو مي باشند كه به ايشان باز مي گردي و دست (ياور) تو هستند كه با آنها (به دشمن) حمله مي كني (و پيروز مي شوي).
اين همه تأكيد وسفارش نسبت به صله رحم در قرآن و احاديث، بيانگر ضرورت و نقش حياتي آن است. در منابع فقهي ما نيز چنين آمده است: «صله رحم مطلقا واجب است هر چند كه خويشاوندان انسان مرتد يا كافر باشند.»
[9] به عبارت ديگر كفر و فسق سبب سقوط حق خويشاوندي نمي شود، بلكه صله رحم در اين گونه موارد نيز امري پسنديده است و چه بسا موجب هدايت و نجات آنها از گمراهي شود.
راوي مي گويد: به امام صادق ـ عليه السلام ـ عرض كردم: «كساني با من خويشاوندي دارند، اما با من هم عقيده نيستند، آيا براي آنان بر عهده ام حقي است؟ فرمود:
بلي؛ حق خويشاوندي را چيزي قطع نمي كند و اگر با تو هم عقيده باشند، براي آنان دو حق است؛ يكي حق خويشاوندي و ديگري حق اسلام.
[10]
روش هاي رسيدگي به خويشان

برخي از روش هاي صله رحم و حمايت از خويشاوندان عبارتند از:

1 . كمك جاني: مي توان گفت كه بزرگ ترين مرتبه صله رحم، رسيدگي جاني به خويشان است و آن در جايي است كه جان يكي از بستگان در خطر باشد كه در اين صورت وي بايد تا پاي جان بايستد و از خويشاوندان خود ـ در چارچوب اسلام و معيارهاي مكتبي ـ دفاع كند، تا ضرر را از او دفع نمايند. رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود:
هر كس با جان و مالش، صله رحم كند، خداي متعال اجر صد شهيد به او مي دهد.
[11]
2 . كمك مالي: اگر در مواردي ميان بستگان انسان افراد نيازمند وجود دارد، رسيدگي مالي به ايشان لازم است. اين گونه مسائل ريشه در فطرت انسان دارد و اسلام نسبت به آن تأكيد فراواني دارد، تا آنجا كه قرآن كمك به بستگان را جزء حقوق مالي محسوب مي كند و آنجا كه سخن از كمك اقوام به ميان آمده، آن را به عنوان يك حق واجب ذكر كرده، مي فرمايد:
«و آتِ ذَالقربي حقَّهُ و المِسكينَ»
[12]
حقوق خويشاوندان و مسكين را ادا كن.
اميرمؤمنان علي ـ عليه السلام ـ نيز مي فرمايد:
«فَمَنْ اَتاهُ اللهُ مالاً فَلْيَصِله بِه قَرابَتَهُ»
[13]
كسي كه از سوي خدا ثروتي به دست آورد، بايد بستگان خويش را به وسيله آن دستگيري كند.
3 . كمك فكري: رسيدگي فكري در جايي است كه يكي از بستگان انسان براي هدايت شدن نياز به راهنمايي دارد. به عنوان مثال: يكي از اقوام انسان اهل نماز و روزه نيست، اگر نزد او رفتن و راهنمايي كردن، از فضيلت نماز و روزه سخن گفتن و ترساندن از پيامدهاي ترك نماز و روزه در او مؤثر مي شود، بر انسان لازم است كه نزدش رفته و به او كمك فكري كند كه امر به معروف و نهي از منكر است. به استفتايي در اين زمينه توجه فرماييد:
«آيا انسان مي تواند از نظر شرعي با خويشاونداني كه بي تقوا و بي نماز و ضد انقلابند از قبيل پدر، مادر، خواهر و غيره قطع رحم نمايد؟
جواب: قطع رحم جايز نيست، ولي بايد آنها را با مراعات موازين امر به معروف و نهي از منكر كند.»
[14]
4 . كمك عاطفي: شايد برخي تصوركنند كه اصرار و تأكيد اسلام درباره صله رحم براي افرادي است كه تمكّن مالي دارند و اشخاصي كه از نظر مالي در تنگنا هستند و توان رسيدگي به ديگران را ندارند، برايشان لازم نيست. اين تصور نادرستي است، زيرا هدف از صله رحم برقرار كردن ارتباط و پيوند عاطفي با خويشاوندان است و اين ارتباط از راه هاي گوناگوني امكان پذير است. گاهي رفتن به منازل خويشان، سلام و احوالپرسي، تلفن زدن و نامه نوشتن، محبت ايجاد مي كند و سبب دلجويي از خويشان مي شود. به فرموده امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ :
«صِلُوا اَرْحامَكُم وَ لَو بِالتَّسليمِ»
[15]
با بستگان خود صله رحم كنيد، گرچه با سلام كردن (به آنان) باشد.

امام صادق ـ عليه السلام ـ نيز مي فرمايد:
پيوند ميان برادران آن گاه كه پيش هم هستند، ديدار همديگر است و در مسافرت نامه نوشتن به يكديگر.[16]
گاهي نيز شركت در غم و شادي خويشان از موارد صله رحم است؛ شركت در مراسم تشييع جنازه و مجالس ترحيم و دلجويي از بازماندگان آنان، و نيز شركت در مجالس جشن و سرور آنان، رسيدگي عاطفي محسوب مي شود كه در تقويت و تحكيم رابطه خويشاوندي نقش مؤثري دارد.
5 . ترك آزار: يكي از بهترين روش هاي صله رحم با خويشاوندان، ترك اذيت و آزار آنان است. بدين معنا پرهيز از غيبت، تهمت، زخم زبان و شماتت آنان، دخالت نكردن در زندگي آنها به عناوين مختلف، عيبجويي نكردن از آنان و... از بهترين موارد صله رحم است. اگر كسي نمي تواند به بستگان خود كمك مالي كند، لااقل بايد زمينه اذيّت و آزار آنان را فراهم نكند.
امام صادق ـ عليه السلام ـ در اين باره مي فرمايد:
بهترين چيزي كه به آن صله رحم مي شود، خودداري كردن از اذيت و آزار آنان است.
[17]

آثار رسيدگي به خويشان

صله رحم آثار و فوايد ارزنده اي براي انسان دارد كه در اينجا به برخي از آنها اشاره مي كنيم:
الف ـ طول عمر؛ يكي از مهم ترين آثار صله رحم، طولاني شدن عمر است. امام رضا ـ عليه السلام ـ در اين باره مي فرمايد:
چه بسا مردي كه تنها سه سال از عمرش باقي مانده است، اما خدا به خاطر صله رحم، باقيمانده عمرش را به سي سال مي رساند و خدا آنچه را مي خواهد، انجام مي دهد.
[18]
شخصي به نام مَيسِر از امام باقر يا امام صادق ـ عليهما السّلام ـ نقل كرده كه آن حضرت فرمود:
اي مَيسِر گمان مي كنم به خويشان خود نيكي مي كني؟ گفتم: آري فدايت شوم! من در نوجواني در بازار كار مي كردم و دو درهم مزد مي گرفتم، يك درهم آن را به عمّه ام و درهم ديگر را به خاله ام مي دادم. آن گاه امام فرمود: به خدا سوگند تاكنون دوبار مرگت فرا رسيده، ولي به خاطر صله رحم به تأخير افتاده است.»
[19]
ب ـ فراواني روزي؛ حضرت سجاد ـ عليه السلام ـ فرمود:
هر كس دوست دارد، خدا عمرش را طولاني و روزي اش را افزايش دهد، بايد صله رحم كند.
[20]
ج ـ حسن خلق؛ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
رسيدگي به خويشان، اخلاق را نيكو مي كند.
[21]
د ـ پاكي اعمال و دفع بلا؛ امام باقر ـ عليه السلام ـ فرمود:
رسيدگي به خويشان، اعمال را پاك مي كند و بلا را دور مي سازد.
[22]
هـ . آساني حساب؛ امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
رسيدگي به خويشان حساب روز قيامت را آسان كرده و از مرگ بد جلوگيري مي كند.
[23]
و . آبادي شهرها: امام صادق ـ عليه السلام ـ فرمود:
صله رحم و خوشرفتاري با همسايه شهرها را آباد مي كند.
[24]

نكوهش قطع رحم

قطع رحم و ترك رسيدگي به خويشان و بستگان در اسلام سخت مورد نكوهش قرار گرفته است و هر مسلماني به شدت بايد از آن پرهيز كند. خداوند تعالي كساني را كه با خويشاوندان خود قطع رابطه مي كنند، در سه جاي قرآن مورد لعن و نفرين قرار داده است. از جمله مي فرمايد:
اگر از فرمان خدا رويگردان شويد، آيا جز اين انتظار مي رود كه در زمين فساد كنيد و قطع رحم نماييد؟ آنها كساني هستند كه خداوند آنان را لعنت كرده است.
[25]
امام صادق ـ عليه السلام ـ از جدش امام سجاد ـ عليه السلام ـ نقل مي كند كه فرمود:
«... اِيّاكَ وَ مصاحَبَةَ القاطِعِ لرَحِمِهِ فَانَّهُ وَجَدتُهُ مَلْعوناً في كتابِ اللهِ في ثَلاثِ مَواضعَ»
[26]
از معاشرت و دوستي با كسي كه با بستگان خود قطع رحم كرده بپرهيز، زيرا چنين كسي را در سه جاي كتاب خدا (قرآن)
[27] مورد لعن و نفرين يافته ام.
در جاي ديگر مي فرمايد: به خدا پناه مي بريم از گناها‌‌‌‌ني كه مايه تسريع نابودي است، مرگ ها را نزديك و شهرها را از ساكنين، خالي مي سازد و آن گناهان، قطع رحم، آزردن پدر و مادر وترك احسان و نيكي (به آنان) است.
[28]


[/HR][1] . فرهنگ عميد.
[2] . لغت نامه دهخدا.
[3] . رعد (13)، آيه 21 (و آنان كه آنچه را خدا به پيوستن آن فرمان داده، پيوند مي دهند).
[4] . اصول كافي، ج 2، ص 156.
[5] . نساء، آيه 36.
[6] . نساء، آيه 1.
[7] . بحارالانوار، ج 74، ص 105.
[8] . نهج‌البلاغه، نامه 31، ص 939.
[9] . استفتاأت از محضر امام خميني، ج 1، ص 487.
[10] . بحارالانوار، ج 74، ص 131.
[11] . وسائل الشيعه، ج 6، ص 286.
[12] . اسراء (17)، آيه 26.
[13] . نهج‌البلاغه، خطبه 142.
[14] . ر.ك: استفتاآت، ج 1، ص 488.
[15] . اصول كافي، ج 2، ص 155.
[16] . همان، ص 670.
[17] . همان، ص 151.
[18] . همان، ‌ص 150.
[19] . بحارالانوار، ج 74، ص 100.
[20] . اصول كافي، ج 2، ص 156.
[21] . بحارالانوار، ج 74، ص 114.
[22] . اصول كافي، ج 2، ص 152.
[23] . بحارالانوار، ج 74، ص 104.
[24] . همان، ص 120.
[25] . محمد (47)، آيات 22 ـ 23.
[26] . سفينة البحار، ج 1، ماده رحم.
[27] . ر.ك: بقره (2)، آيه 27، رعد (13)، آيه 25، و محمد (47)، آيات 22 ـ 23.
[28] . اصول كافي، ج 2، ص 448.

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 1012x1245 پیکسل کلیک کنید

انسان پس از مردن ممکن است هزاران سال بلکه میلیونها سال در عالم قبر (برزخ)بماند، ولی سرانجام دوباره زنده شده و براي پس

دادن اعمالش، به عالم رستاخیز خواهد آمد. در قرآن مجید آیات زیادي از سختی آن روز سخن به میان آورده و اضافه میکند که

انسانها در همچو لحظاتی از ترس و وحشت، نزدیکترین افراد خویش را فراموش میکنند. مادران باردار، از وحشت، بچه هایشان را

سقط مینمایند و زنان شیرده، از فرزندان شیرخوار غفلت میکنند، و کسان دیگر در حال مستی به سر میبرند، در حالی که مست

نیستند، ولی عذاب خدا ترسناك است. [ 1 ] . آري در آن روز زندهها میمیرند و همراه مردهها دوباره زنده میشوند و همگی به

محشر میآیند...

ورود فاطمه به محشر

در احادیث معتبر از طریق عامه و خاصه آمده است که در روز رستاخیر حضرت فاطمه علیهاالسلام را به ناقهاي از

ناقه هاي بهشتی سوار میکنند و ملائکه اطراف او را میگیرند، جبرئیل از طرف راست، میکائیل از طرف چپ، امیرالمومنین

پیشاپیش، امام حسن و امام حسین نیز از پشت سر او را همراهی میکنند، و با تمام عظمت و جلالت وي را به محشر میآورند، تا

جایی که خلایق از دیدن او سرهاي خود را پایین بیندازید و چشمهایتان را ببندید، تا فاطمه علیهاالسلام دختر رسولخدا صلی اللَّه

مردم محشر با شنیدن این پیام که از سوي عرش خدا صادر میگردد، همگی سرهاي خود را پایین میاندازند .« علیه و آله عبور کند

و چشمهایشان را میبندند و فاطمه علیهاالسلام از روي پل صراط عبور میکند و در کنار بهشت قرار میگیرد... (یا معشر الخلائق!

نکسوا رئوسکم و غضوا ابصارکم حتی تمر فاطمه علیهاالسلام بنت محمد علی الصراط، فتمر مع سبعین الف جاریه من الحور

العین...) [ 2 ] . آري در روز قیامت نیز همهي چشمها لیاقت دیدن فاطمه علیهاالسلام را نخواهند داشت، فقط آنان که در این دنیا

امتحان پس داده و لیاقت شیعه بودن را کسب کردهاند، مدال افتخار آن روز را از دست فاطمه علیهاالسلام دریافت میدارند...

نقش محبت فاطمه در محشر؟

از حضرت سلمان نقل شده که رسولخدا دربارهي محبت فاطمه فرمودند: یا سلمان! من احب فاطمه بنتی فهو فی الجنه معی، و من

ابغضها فهو فی النار. یا سلمان! حب فاطمه ینفع فی ماه من المواطن، ایسر ذالک المواطن الموت و القبر و المیزان و المحشر و

الصراط و المحاسبه... یا سلمان! ویل لمن یظلمها و یظلم بعلها امیرالمومنین علیا، و ویل لمن یظلم ذریتها و شیعتها. [ 460 ] . اي

سلمان! هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد، او در بهشت و کنار من خواهد بود و هر کس او را دشمن بدارد گرفتار آتش

میشود. سلمان! علاقهمندي به فاطمه در صد جا به درد میخورد: از جملهي آنها: هنگام مرگ، عالم برزخ، دریاي میزان، عرصات

محشر، پل صراط و محاسبهي اعمال. سلمان! واي بر کسانی که به او ظلم کنند و واي بر آنان که به شوهر او جفا نمایند، حتی واي

بر ستمگرانی که به فرزندان و شیعیان وي ستم کنند. این حدیث میرساند که عشق و علاقه به فاطمه علیهاالسلام در عرصات محشر

نیز نجاتدهنده است.


[/HR][1] حج/ 1 و 2: ان زلزله الساعه شی عظیم، یوم ترونها تذهل کل مرضعه عما رضعت و تضع کل ذات حمل حملها و تري الناس سکاري و ماهم بسکاري ولکن عذاب اللَّه شدید.

[2] کنزالعمال، ج 12 ، ص 105 ، ش 34209 - فرائدالسمطین، ج 2، ص 49 ، ش 380 و ص 64 ، ش 387 - سفینه، ج 2، ص 375 - ابن ابیالحدید، ج
9، ص 193 - بحار، ج 43 ، ص 53 و ص 21

موضوع قفل شده است