حکمتهای آسمانی خطبه گل یاس

تب‌های اولیه

272 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 1876x1810 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 1808x1624 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 1876x1793 پیکسل کلیک کنید

بهترین روش سعادت بخش براي زن

محدّثین و مورّخین از امیرالمؤ منین ، امام علیّ علیه السلام حکایت کرده اند : روزي در جمع عدّه اي از اصحاب و یاران نشسته

بودیم ، که حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله سؤ ال فرمود : بهترین چیز براي زن چیست ؟ و هیچ یک از افراد جواب مناسبی

براي آن نداشتند . هنگامی که من به منزل ، نزد فاطمه سلام اللّه علیها آمدم ، موضوع را براي آن مخدّره ، مطرح کردم که امروز

پیامبر خدا چنین سؤ الی را بیان نموده است ؟ حضرت فاطمه سلام اللّه علیها اظهار داشت : آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را

ندانستند؟ گفتم : خیر ، کسی جوابی نداد . پس از آن مخدّره اظهار نمود : بهترین چیزي که براي زن سعادت بخش و مفید می

باشد ، آن است که مردي را نبیند و هیچ مرد نامحرمی نیز او را نبیند . امام علیّ علیه السلام افزود : چون شب فرا رسید ، در جلسه

اي با حضور اصحاب و رسول خدا صلّلی اللّه علیه و آله مشارکت نموده و من گفتم : یا رسول اللّه ! از ما سؤ ال کردي : چه چیزي

براي زن بهتر است ؟ اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که : بهترین چیز براي زن آن است که مردي را نبیند و هیچ مرد

نامحرمی هم او را نبیند . حضرت رسول صلّلی اللّه علیه و آله فرمود : چه کسی این پاسخ را گفته است ؟ گفتم : فاطمه زهراء سلام

( اللّه علیها . حضرت فرمود : بلی ، دخترم راست گفته است ، همانا که او پاره تن من می باشد .


گوشه ی از مهجوریت قران در جامعه امروزی ما چگونه است؟
مهجوریت قرآن در دو بُعد مهم، قابل بررسی است:
یک بُعد، مربوط به معارفی هست که هنوز ناشناخته باقی مانده و بُعد دیگر مربوط به معارف شناخته شده‌ای است که به آنها اعتنا نمی شود و از آنها تبعیت نمی‌شود.
درباره علت مهجوریت قرآن در بُعد اول، دو علت مهم را می‌توان بیان کرد:
یکی دوری از مفسّر حقیقی قرآن و قرآن ناطق و دیگری نداشتن عزم راسخ متفکران در تفکّر و تدبّر در قرآن و غفلت مسلمان ها از توجه و تدبر در آیات :
« بَلْ قُلُوبهُمْ فىِ غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ(1) ؛ دل هاى آنان از این [حقیقت‏] در غفلت است، و آنان غیر از این ، کردارهایى [دیگر] دارند که به انجام آن مبادرت مى‏ورزند.
از این آیه استفاده می‌شود که مبادرت به کارهای غیر ضروری، باعث غفلت انسان از کارهای ضروری، از جمله تدبر و تقکر در آیات قرآن است.
به عنوان نمونه، اقوال برخی از مفسران و علمای بزرگ را که در تفسیر نور(2) نقل شده ،مطرح می کنیم ،با تأکید بر این نکته که با توجه به تغییر شگرف در جهان علم و پیشرفت فهم و دانش بشری باید هر زمان اسرار جدید از آیات قرآن مورد تعمق قرار گیرد .تدبر گذشتگان در آیات قرآن و رسیدن آنها به اسراری از آن نمی تواند ما را بی نیاز از تفاسیر جدید و تعمق و تدبر بیشتر در آیات الهی نماید.
ملا صدرا (ره) در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مى‏گوید:
بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آن جا که گمان کردم کسى هستم، ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) بروم. یقین کردم که کارم بى‏اساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم. درِ خانه وحى را کوبیدم، درها باز شد و پرده‏ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ».
فیض کاشانى (ره) مى‏گوید: کتاب‏ها و رساله‏ها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.
امام خمینى (ره) در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مى‏خورد و به حوزه‏ها و دانشگاه‏ها سفارش مى‏کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه‏ رشته‏ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر بر ایّام جوانى تأسّف بخورند.
بنابراین یکی از عوامل مهجوریت قرآن توجه به علوم و امور دیگر است اما غفلت از بخشی از قرآن و توجه به بخشی دیگر همچون توجه بیش از حد به مباحث قرائت و تلاوت نیز از جمله عوامل مهجوریت قرآن است.
غفلت، معلول علل مختلفی است که از نقش علمای قشری نگر و همچنین نقش سلاطین جور در انحراف اذهان مسلمانان به سوی مسائل سطحی و ظاهری نباید غافل بود.
اما درباره علت مهجوریت قرآن در بُعد دوم می‌توان گفت که تبعیت انسان ها از امیال و خواهش های نفسانی، مهم ترین عاملی است که باعث می‌شود انسان بر خلاف شناخت‌های قبلی خود عمل کند :
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (3) ؛
دیدى کسى را که امیال نفسانی خود را خداى خود گرفت ؟! خدا او را با داشتن علم گمراه کرد . بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت، دیگر بعد از خدا چه کسى او را هدایت مى‏کند؟ آیا باز هم متذکر نمى‏شوید؟»

دو مهجور ودو مظلوم سر افراز
یکی زهرا دیگر وحی خوش آواز
چو این دونور گردیده ست مهجور ؟
سعادت از میان کرده ست پرواز

پی نوشت ها:
1. مؤمنون(23) آیه 63.
2. تفسیر نور، ج‏8، ص247.
3. جاثیه(45) آیه 23.

[=Times New Roman]

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1911 پیکسل کلیک کنید

صادق;583459 نوشت:
گوشه ی از مهجوریت قران در جامعه امروزی ما چگونه است؟
مهجوریت قرآن در دو بُعد مهم، قابل بررسی است:
یک بُعد، مربوط به معارفی هست که هنوز ناشناخته باقی مانده و بُعد دیگر مربوط به معارف شناخته شده‌ای است که به آنها اعتنا نمی شود و از آنها تبعیت نمی‌شود.
درباره علت مهجوریت قرآن در بُعد اول، دو علت مهم را می‌توان بیان کرد:
یکی دوری از مفسّر حقیقی قرآن و قرآن ناطق و دیگری نداشتن عزم راسخ متفکران در تفکّر و تدبّر در قرآن و غفلت مسلمان ها از توجه و تدبر در آیات :
« بَلْ قُلُوبهُمْ فىِ غَمْرَةٍ مِّنْ هَذَا وَ لهُمْ أَعْمَالٌ مِّن دُونِ ذَلِکَ هُمْ لَهَا عَامِلُونَ(1) ؛ دل هاى آنان از این [حقیقت‏] در غفلت است، و آنان غیر از این ، کردارهایى [دیگر] دارند که به انجام آن مبادرت مى‏ورزند.
از این آیه استفاده می‌شود که مبادرت به کارهای غیر ضروری، باعث غفلت انسان از کارهای ضروری، از جمله تدبر و تقکر در آیات قرآن است.
به عنوان نمونه، اقوال برخی از مفسران و علمای بزرگ را که در تفسیر نور(2) نقل شده ،مطرح می کنیم ،با تأکید بر این نکته که با توجه به تغییر شگرف در جهان علم و پیشرفت فهم و دانش بشری باید هر زمان اسرار جدید از آیات قرآن مورد تعمق قرار گیرد .تدبر گذشتگان در آیات قرآن و رسیدن آنها به اسراری از آن نمی تواند ما را بی نیاز از تفاسیر جدید و تعمق و تدبر بیشتر در آیات الهی نماید.
ملا صدرا (ره) در مقدّمه تفسیر سوره واقعه مى‏گوید:
بسیار به مطالعه کتب حکما پرداختم تا آن جا که گمان کردم کسى هستم، ولى همین که کمى بصیرتم باز شد، خودم را از علوم واقعى خالى دیدم. در آخر عمر به فکر رفتم که به سراغ تدبّر در قرآن و روایات محمّد و آل محمّد (علیهم السلام) بروم. یقین کردم که کارم بى‏اساس بوده است، زیرا در طول عمرم به جاى نور در سایه ایستاده بودم. از غصه جانم آتش گرفت و قلبم شعله کشید، تا رحمت الهى دستم را گرفت و مرا با اسرار قرآن آشنا کرد و شروع به تفسیر و تدبّر در قرآن کردم. درِ خانه وحى را کوبیدم، درها باز شد و پرده‏ها کنار رفت و دیدم فرشتگان به من مى‏گویند: «سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ».
فیض کاشانى (ره) مى‏گوید: کتاب‏ها و رساله‏ها نوشتم، تحقیقاتى کردم، ولى در هیچ یک از علوم دوائى براى دردم و آبى براى عطشم نیافتم، بر خود ترسیدم و به سوى خدا فرار و انابه کردم تا خداوند مرا از طریق تعمّق در قرآن و حدیث هدایت کرد.
امام خمینى (ره) در گفتارى از اینکه تمام عمر خود را در راه قرآن صرف نکرده، تأسّف مى‏خورد و به حوزه‏ها و دانشگاه‏ها سفارش مى‏کند که قرآن و ابعاد گوناگون آن را در همه‏ رشته‏ها، مقصد اعلى قرار دهند تا مبادا در آخر عمر بر ایّام جوانى تأسّف بخورند.
بنابراین یکی از عوامل مهجوریت قرآن توجه به علوم و امور دیگر است اما غفلت از بخشی از قرآن و توجه به بخشی دیگر همچون توجه بیش از حد به مباحث قرائت و تلاوت نیز از جمله عوامل مهجوریت قرآن است.
غفلت، معلول علل مختلفی است که از نقش علمای قشری نگر و همچنین نقش سلاطین جور در انحراف اذهان مسلمانان به سوی مسائل سطحی و ظاهری نباید غافل بود.
اما درباره علت مهجوریت قرآن در بُعد دوم می‌توان گفت که تبعیت انسان ها از امیال و خواهش های نفسانی، مهم ترین عاملی است که باعث می‌شود انسان بر خلاف شناخت‌های قبلی خود عمل کند :
«أَ فَرَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ وَ أَضَلَّهُ اللَّهُ عَلى‏ عِلْمٍ وَ خَتَمَ عَلى‏ سَمْعِهِ وَ قَلْبِهِ وَ جَعَلَ عَلى‏ بَصَرِهِ غِشاوَةً فَمَنْ یَهْدیهِ مِنْ بَعْدِ اللَّهِ أَ فَلا تَذَکَّرُونَ (3) ؛
دیدى کسى را که امیال نفسانی خود را خداى خود گرفت ؟! خدا او را با داشتن علم گمراه کرد . بر گوش و قلبش مهر نهاد و بر چشمش پرده انداخت، دیگر بعد از خدا چه کسى او را هدایت مى‏کند؟ آیا باز هم متذکر نمى‏شوید؟»

دو مهجور ودو مظلوم سر افراز
یکی زهرا دیگر وحی خوش آواز
چو این دونور گردیده ست مهجور ؟
سعادت از میان کرده ست پرواز

پی نوشت ها:
1. مؤمنون(23) آیه 63.
2. تفسیر نور، ج‏8، ص247.
3. جاثیه(45) آیه 23.

سلام علیکم استاد بزرگوار،
چه کلام نغزی ... :Gol:
ای کاش ترتیب اثری داده می‌شد ... :Ghamgin:
وحدت حوزه و دانشگاه باید چیزی بیش از داشتن اتحاد و نداشتن اختلاف باشد ...
یا علی

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

اعجاز های خبری ومخبری قران کریم :

در ابتدا باید اشاره شود قرآن کریم از جهات مختلف معجزه است :
از جهت محتوای آن که در همه ابعاد معرفتی، اخلاقی و احکام حق محض است و هیچ باطلی را در آن راه نیست. هر چه از معارف مربوط به مبدأ و معاد در قرآن آمده حق محض است و باطل به هیچ وجه در آن راه ندارد از این رو صدر و ذیل آن و معارف و اخلاق و احکام آن همه در یک راستا و به سوی یک هدف است و هیچ تهافت و ناسازگاری بین آیات و سوره های آن و بین معارف آن و احکام آن وجود ندارد در حالی که اگر بشری بود باطل در آن راه می یافت و دارای تناقض و ناسازگاری نی گردید و قرآن به همین هماهنگی و یک راستایی تحدی کرده و آن را نشانه خدایی بودن خود شمرده است:
أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً (1)
آيا درباره قرآن نمى‏انديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مى‏يافتند.
اخلاقی که ارائه داده اخلاق الهی انسانی متعالی ای است که مطلوب نهایی بشر است و احکامی که ارائه کرده همه حیاتبخش و سعادت زایند.
از جهت آورنده اش معجزه است که فردی امیّ و درس نخوانده و معلم و مکتب ندیده و رشد کرده در محیطی دور از قافله علم و تمدن آن را ارائه کرده است که در سابقه اش هیچ از این گونه سخنان نگفته است و سخنان بعدش هم با آن هم رتبه نیست و از این جهت معجزه است و بدان استناد شده:
وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمينِكَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون (2)
تو هرگز پيش از اين كتابى نمى‏خواندى، و با دست خود چيزى نمى‏نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند.
از جهت مطابقتش با یافته های علمی بشر، با این که در آن عصر و در آن جامعه دور از قافله علم و تمدن، قرآن در موضوعات تجربی و زمین شناسی و کیهان شناسی و تربیتی و روانشناسی و ... سخن گفته که علم آن روز فرسنگ ها از معارف قرآن دورتر بوده ولی با پیشرفت بشر در زمینه های مختلف علمی، هر روز زوایای ناشناخته علمی قرآن کشف می شود و پیشرفت علم و تحربه تا کنون حتی یک مورد از گزاره های قرآنی را باطل اعلام ننموده است.
البته برداشت هایی از قرآن شده که با پیشرفت علم باطل بودن آن برداشت ها روشن شده، ولی گزاره ای از قرآن تا امروز باطل نشده است. (دقت کنید)
اخبار و پیشگویی های قرآن از اتفاقاتی که در گذشته افتاده و جز بعض آگاهان به تاریخ یا ادیان از آن آگاهی نداشتند و قرآن از آنها خبر داده مثل اصحاب کهف یا ذی القرنین و ... نیز از معجزه های قرآن است.
و پیشگویی هایی که کرده و بعد اتفاق افتاده مثل خبر شکست رومیان و پیشگویی پیروزی آنها در کمتر از ده سال بعد. خبر دادن از آن واقعه که هنوز خبرش به اکناف نرسیده جز از طریق خدا ممکن نبود و پیشگویی اش هم همینطور.
قرآن از همه جهات بالا و از جهات فراوان دیگر معجزه است و هر فردی را با یکی از جهات می توان قانع کرد و به یقین رساند. (دقت كنيد )
اثبات حقیقت کار سختی نیست. اما پذیرفتن حقیقت بسیار سخت است و قبولاندن آن به افرادی که تسلیم در برابر حقیقت نیستند و بنای بر انکار دارند، محال می باشد.
وقتی یک عرب ساده و ساده دل و حق پذیر بیابانی می خواهد رسول خدا را بیازماید که آیا از غیب آگاهی دارد و پیامبر است یا مدعی دروغگویی بیش نیست، سوسماری در آستین خود پنهان می کند و از پیامبر می پرسد اگر تو به راستی پیامبر خدایی بگو در آستین من چیست و وقتی از پیامبر می شنود که در آستین تو سوسماری است که از فلان جا گرفته ای، او اطمینان می یابد که جز خدا کسی نمی تواند او را خبر داده باشد.
اگر جویای حقیقتی به قرآن نظر کند و ببیند که پیامبر در جمع مشرکان حجاز از پیروزی ایرانیان بر رومیان خبر داده و از پیروز شدن رومیان در کمتر از 10 سال آینده و هنوز هیچ کس از صحت یا کذب این خبر آگاهی ندارد و نمی تواند آن را تصدیق یا تکذیب کند و چند روز بعد خبر پیروزی ایرانیان به مکه می رسد، او یقین می یابد که پیامبر در آن روز جز از طریق خدا نمی توانسته بر این خبر آگاه گردد و به همین جهت همگی اعم از مشرک و مسلمان به صحت این خبر غیبی قرآن اذعان کردند و هیچ کس نگفت که قرآن دروغ گفته پس وحی نیست و بعد ها هم با پیروز شدن رومیان، مسلمانان از راست درآمدن پیشگویی قرآن شادمان شدند و کافران هم به تایید سر به زیر انداختند.
این مطلبی است که فقط جویندگان حقیقت بر آن گردن می نهند و آنان که دنبال بهانه برای انکاترند بالاخره یک ان قلتی می آورند.
امروز بسیاری از اخبار قرآن برای من و شما معجزه بودنش آشکار نیست زیرا آن را در منابع دیگر می یابیم ولی موقع نزول، عرب حجاز از آن کاملا بی اطلاع بود و پیامبر هم جز وحی راهی بر آن نداشت.
وقتی به راهنمایی اهل کتاب و یهود، مشرکان از اصحاب کهف سوال کردند پیامبران و اهل مکه اصلا سخنی از اصحاب کهف نشنیده بودند و جریان آنها را نمی دانستند و پیامبر چند روز صبر کرد تا آیات نازل شد و جواب را آورد و هر منصفی می فهمد که خبر دادن پیامبر که به تایید اهل کتاب هم رسید جز به وحی ممکن نبود و حتی پیامبر در خبرش باور اهل کتاب را هم اصلاح کرد و به اشاره فهماند که این که آنها را سه یا پنج نفر می دانند، صحیح نیست. بلکه تعدادشان هفت نفر بوده است.
باید توجه داشت در عین این که اخبار غیبی و پیشگویی های قرآن همه حق و معجزه است ولی خود قرآن به آنها تحدی نکرده و آنچه در قرآن مورد تحدی واقع شده ، آوردن حداقل یک سوره مثل سوره های قرآن است که هم مطلب حق و مفیدی ارائه دهد که اقتباس و برگرفته از کتب سابق و تعالیم پیشینیان نباشد و هم بیان جذاب و زیبایش افراد را جذب کند و داوران منصف و سخن شناس به همگونی آن با قرآن شهادت دهند و از آن زمان تا کنون هیچ کس نتوانسته در این میدان هماوردی کند.
اگر حضرت عیسی به ادعای ما و مسیحیان و کتب تاریخی مرده زنده می کرد و الان ما مرده زنده کردنش را فقط می شنویم و نمی توانیم با چشم خود آن را ببینیم و اگر حضرت موسی به ادعای ما و یهودیان و کتب تاریخی ، عصایش مار و اژدها می شد و همه چیز را می بلعید و ... و ما خبرش را می شنویم ولی اژدها شدنش را نمی بینیم. ولی قرآن معجزه ی موجود است و همه ما به چشم می بینیم که جهانیان با هم و تک تک از آوردن سوره ای مانند آن عاجزند همان گونه که می شنویم گذشتگان هم از آوردن سوره ای مانند سوره های آن عاجز بوده اند و نتوانسته اند سوره ای مانند سوره های آن بیاورند که الان ما آن را بخوانیم. پس این تنها معجزه ای است که همیشه جلو چشم همه جهانیان است و می توانند معجزه بودن آن را به چشم خود ببینند نه این که فقط خبرش را بشنوند.
حالا کسانی که نخواهند بپذیرند بهانه می آورند و برای بهانه آوردن همیشه مجال هست.
نکته دیگری که مطرح کرده اید خبر دادن افرادی از آینده است که در خواب دیده یا از طریق های دیگر مطلع شده است. بله این ها ممکن است و گفتیم که معجزه مورد تحدی قرآن این خبر دادن ها نیست و هر خبر دادنی هم نشان از نبوت نیست. زیرا کسی که در خواب از آینده خبر دار شده و با اتکای به خوابش خبر می دهد، می گوید که منبع خبرش خواب است و ادعایی هم ندارد و کسی هم خبر دادن او را دلیل پیامبر بودنش نمی شمارد. اما اگر خبر دادنی به عنوان اثبات نبوت باشد مثل خبر دادن از اصحاب کهف و ذی القرنین و ... که مشرکان از پیامبر پرسیدند که اگر پیامبری ما را از آنها خبر بده و وقتی پیامبر که زیر چشم آنها و تحت مراقبتشان بود و همه ارتباطاتش را زیر نظر داشتند و مطمئن بودند که به هیچ منبعی در باره سؤال آنان دسترسی ندارد، از آنها خبر داد به طوری که با خبر مطلعان اهل کتاب جور درآمد، فهمیدند که این نوع خبر دادن معجزه و اثبات کننده ارتباط با آسمان است زیرا هم او ادعای پیامبری داشت و هم سوال کنندگان در صدد امتحان او بودند و هم او می خواست با جوابش ارتباط خود با آسمان را ثابت کند. پس این خبر دادن از غیب، همه شرایط معجزه را داشت و مانند اژدها شدن عصای موسی یا زنده کردن مرده از جانب حضرت عیسی بود و انکار یکی از آنها مساوی با انکار بقیه است.
مسیحیان یا یهودیان قبول دارند که پیامبرشان پیامبر خاتم نبوده و وعده آمدن پیامبر خاتم را داده است از این رو منتظر پیامبر خاتم هستند و مسلمانان ادعا دارند که پیامبرشان پیامبر خاتم است و خودش و قرآنش این خاتمیت را اعلام کرده است. بنا بر این از نظر یک یهودی پیامبر بودن پیامبر اسلام محال نیست. بلکه محتمل است و اوست که باید با دلیل محکم به پیامبر نوبدن او یقین یابد و برای ایمان نیاوردن به او نزد خدا حجت دست و پا کند.
در این که دین اسلام همراستا با ادیان سابق است و توحیدی است بلکه توحیدی واقعی فقط اسلام است و یهودیت و مسیحیت به شرک آلوده شده اند هم شک نیست و خود این هم یک دلیل بر نبوت پیامبر است زیرا غیر از این ادیان ، دین توحیدی نداریم که پیامبر از آنجا این دین را اقتباس کرده باشد و ادیان یهود و مسیحیت نیز آلوده به شرک هستند و نمی توانند منبع اقتباس توحید واقعی و خالص باشند. پس این دین خق است و اقتباس از هیچ دین موجود در دنیا نیست و جز آسمان منبعی ندارد.
مطالعه در زندگی پیامبر نیز حقانیت او را کاملا آشکار می کند و قرآن هم معجزه دم دست اوست و اگر کسی آن را بشری می داند سوره ای مثل آن ارائه دهد و ناتوانی همه مخالفان در این چهارده قرن از آوردن سوره ای مثل قرآن و از نشان دادن یک مورد باطل یا یک مورد تناقض در آن بهترین نشانه خدایی بودن آن است و در این ها علامت کافی برای جویندگان حق هست :
إِنَّ في‏ ذلِكَ لَذِكْرى‏ لِمَنْ كانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَ هُوَ شَهيدٌ (3)
در اين تذكّرى است براى آن كس كه عقل دارد، يا گوش دل فرادهد در حالى كه حاضر باشد!
و کسی که جویای حق نباشد با صدها هزار برابر این هم که دلیل و برهان بیاوری ، حق را نمی پذیرد و ما هم موظف به پذیراندن حق به آنان نیستیم و جز بلاغ و رساندن وظیفه ای نداریم:
َإِنْ أَسْلَمُوا فَقَدِ اهْتَدَوْا وَ إِنْ تَوَلَّوْا فَإِنَّما عَلَيْكَ الْبَلاغ (4)
اگر (در برابر فرمان و منطق حق، تسليم شوند، هدايت مى‏يابند و اگر سرپيچى كنند، (نگران مباش! زيرا) بر تو، تنها ابلاغ (رسالت) است.

پی نوشت ها:
1. نساء (4) آیه 82.
2. عنکبوت (29) آیه 48.
3. ق (50) آیه 37.
4. آل عمران (3)آیه 20.

:Gol:فضيلت قرآن:Gol:

[=nassim-bold]
در عالم هستي هيچ كتابي در فضيلت و برتري به پايه ی قرآن نمي‌رسد؛ زيرا نه تنها قرآن خلاصه و عصاره ی تعليمات همه ی انبياء الهي است، بلكه از همه ی موجودات آفرينش برتر و والاتر است.

پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در اين باره فرمود:

«القُرْآنُ اَفْضَلُ كَلِّ شَيءٍ دُونَ الله»؛ فضيلت قرآن به جز خدا از همه چيز برتر و بالاتر است.
[1]

فضيلت قرآن از همه كتابهاي آسماني بيشتر و بالاتر است؛ زيرا كتاب‌هاي ديگر آسماني براي برهه‌اي از زمان و مردم خاصّي فرود آمده بود. امّا قرآن براي همه ی زمان‌ها تا روز قيامت و براي همه انسان‌ها در

همه مكان‌ها حتي براي غير انسان‌ها مانند جنّ نازل شده و همه موظّف هستند به دستورات آن عمل كنند.

قرآن بهترين كلام و هديه اوست، و نيز تكلم خدا با بشر است. انسان عاقل و فهميده به هيچ عنوان حاضر نيست بين او و قرآن فاصله بيفتد. مگر نه اين است كه گوش و چشم انسان مي‌خواهند لذت ببرند. چرا لذّت

را با شنيدن و ديدن آيات و كلام الهي تأمين نكنند تا بخواهند از راه باطل چشم و گوش را به لذّت مادّي سرگرم كنند.

اگر براي انسان، روشن و واضح شد كه قرآن، هم كلام الهي و هم تكلم خداوند با بشر است ، چرا به استقبال آن نمي‌شتابد!

اگر كسي مزاج روحي خود را با گناه مسموم كند از شهد و شيريني قرآن لذّت نمي‌برد. همان طور كه انسان معتادي كه مزاجش را مسموم كرده است، نمي‌تواند از عسل لذّت ببرد و فقط از آن سمّ، لذت مي‌برد لذا

كسي هم كه مزاج روحي خود را مسموم كند از تلاوت قرآن لذّت نمي‌برد؛ چرا كه گناهان مانع مي‌شوند وي طعم گواراي كلام الهي را بچشد.

قرآن اثر جود و بخشش الهي است كه بر قلب بهترين افراد بشر نازل شده است، و پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ هم در رساندن اين بخشش الهي كوتاهي نكرده، بلكه همه ی آن عطايا و مواهب الهي را به

انسان‌هاي مستعد و قابل، ابلاغ كرده است.

قرآن به منزله ی يك تكليف محض نيست، بلكه عطاي خاص الهي است و چون آن حضرت در رساندن بخشش و بذل خداوند كوتاهي نكرده است، شما هم در پذيرش و فهميدن آن كوتاهي نورزيد.

پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود:

قرآن در گمراهي، مايه ی هدايت و در نابينايي، مايه ی روشني و موجب بخشش لغزش‌ها است. قرآن انسان را از نابودي حفظ مي‌كند و از انحراف رهايي مي‌بخشد، فتنه‌ها را روشن مي‌سازد، آدمي را از دنيا به

آخرت مي‌رساند، و كمال دين در آن نهفته است. هر كس از قرآن فاصله گرفت در آتش افتاده است.[2]

قرآن همان قانون خدايي و ناموس آسماني است كه اصلاح دين و دنياي مردم را به عهده گرفته و سعادت جاوداني آنان را تضمين كرده است آيات آن سرچشمه ی هدايت، راهنمايي و كلماتش معدن ارشاد و رحمت

است. كسي كه به سعادت هميشگي علاقمند است، و سعادت و خوشبختي هر دو جهان را مي‌خواهد داشته باشد، بر وي لازم است كه روز و شب با قرآن تجديد عهد كرده و ارتباطش را با آن محكم و استوارتر

سازد، و آياتش را به حافظه ی خود سپرده و با مغز و فكر خويش در آميزد تا در پرتو آن كتاب آسماني، به سوي رستگاري و سعادت جاوداني رهنمون شود.

کلیدواژه:
فضيلت قرآن، كلام الهي، كتابهاي آسماني، عطاي خاص الهي، سرچشمه ی هدايت، خوشبختي هر دو جهان.

-------------------------------------------------------------
[1] . مستدرك الوسايل، ج 4، ص 236.
[2] . مستدرك حاكم، ج 1، ص 571.


جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1810 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

حکیم سنایی غزنوی :
عروس حضرت قران نقاب آن گاه بر اندازد
که دار الملک ایمان را مجرد بیند از غوغا

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
استاد گرامی جناب صادق یک سؤال هست که مدتی بود ذهنم را مشغول خود کرده بود، قاعدتاً به بحث حاضر ارتباط پیدا می‌کند ولی اگر خیلی ارتباط مناسبی نداشت پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم.
بحث اثر نَفَس، «یک جمله» را یک بار یک نفر می‌گوید و شنونده‌اش هیچ درک خاصی نمی‌کند، اما یک بار هم همان جمله را یک نفر دیگر می‌گوید و شنونده منقلب می‌شود! مدتی سعی داشتم روی این مسأله فکر می‌کردم و گمانم این بود که کلمات مانند کامیون‌هایی هستند که مفاهیم حمل شده بر خود را انتقال می‌دهند، منتها هر چقدر که گوینده متوجه مفهوم آن کلمات باشد به همان میزان این کلمات هم بار از مفاهیم مورد اشاره‌اشان بر می‌گیرند، اینکه یک نفر با توجه حرف بزند یا از سر عادت حرف بزند اثرش متفاوت است را هم گمان می‌کردم همینطور باشد، تا اینکه عالم بزرگواری اشاره کردند به اینکه توجه به معانی در حین ادای کلمات و جملات اثر خودش را در فراز و فرودهای صدا و وقف‌ها و مدها و تأکیدها و حتی اشارات چشم و حالات صورت و عمق نگاه و غیره می‌گذارد و خلاصه به نظرم رسید برداشت اولیه‌ام به کل اشتباه بوده است، اما در مورد قرآن و احادیث نمی‌دانم چطور است که بدون آنکه گوینده را دیده باشیم یا صدایش را شنیده باشیم و تنها از روی خواندن سیاهی به روی سفیدی باز اگر به آنچه خوانده می‌شود توجه داشته باشیم اثرات بزرگی از آنها قابل درک است که به قول برخی علما حتی هنگام خواندن قرآن به ناگاه گویی دربهایی مقابل انسان گشوده می‌شود و فضای مقابلش انبساط عظیمی یافته و خود را در محضر خداوند می‌یابد و یا چیزهایی به او نشان داده می‌شود که تا قبل از آن ندیده بود و نمی‌دانست. واضح است که این اثر وقتی در نوشته باشد دیگر به نحوه‌ی ادا کردن جملات باز نمی‌گردد، اگرچه در چیدمان کلمات و انتخاب کلمات همچنان می‌تواند باشد ولی حقیر همچنان گمان می‌کنم درک گوینده از حقیقت در نوشته‌اش اثر مستقیم دارد، صرفنظر از انتخاب کلمات و چیدمان عبارات در دل یک جمله. آیا خبری به ما رسیده است که اثرگذاری قرآن و احادیث چگونه است؟ اینکه قرآن نور است و کسانی که چشم دلشان بینا شده است مثل کربلایی ساروقی می‌توانسته‌اند نور آیات آن را ببینند چگونه است؟ این نور همان بار حمل شده توسط الفاظ است؟ حقیقت محمول الفاظ؟ نَفَس گوینده که می‌تواند در اثرگذاری کلام حتی به صورت مکتوب مؤثر باشد چیست و چگونه است؟
با تشکر از حلم و بردباری همیشگی‌اتان، :Gol:
یا علی

باء;587255 نوشت:
سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
استاد گرامی جناب صادق یک سؤال هست که مدتی بود ذهنم را مشغول خود کرده بود، قاعدتاً به بحث حاضر ارتباط پیدا می‌کند ولی اگر خیلی ارتباط مناسبی نداشت پیشاپیش عذرخواهی می‌کنم.
بحث اثر نَفَس، «یک جمله» را یک بار یک نفر می‌گوید و شنونده‌اش هیچ درک خاصی نمی‌کند، اما یک بار هم همان جمله را یک نفر دیگر می‌گوید و شنونده منقلب می‌شود! مدتی سعی داشتم روی این مسأله فکر می‌کردم و گمانم این بود که کلمات مانند کامیون‌هایی هستند که مفاهیم حمل شده بر خود را انتقال می‌دهند، منتها هر چقدر که گوینده متوجه مفهوم آن کلمات باشد به همان میزان این کلمات هم بار از مفاهیم مورد اشاره‌اشان بر می‌گیرند، اینکه یک نفر با توجه حرف بزند یا از سر عادت حرف بزند اثرش متفاوت است را هم گمان می‌کردم همینطور باشد، تا اینکه عالم بزرگواری اشاره کردند به اینکه توجه به معانی در حین ادای کلمات و جملات اثر خودش را در فراز و فرودهای صدا و وقف‌ها و مدها و تأکیدها و حتی اشارات چشم و حالات صورت و عمق نگاه و غیره می‌گذارد و خلاصه به نظرم رسید برداشت اولیه‌ام به کل اشتباه بوده است، اما در مورد قرآن و احادیث نمی‌دانم چطور است که بدون آنکه گوینده را دیده باشیم یا صدایش را شنیده باشیم و تنها از روی خواندن سیاهی به روی سفیدی باز اگر به آنچه خوانده می‌شود توجه داشته باشیم اثرات بزرگی از آنها قابل درک است که به قول برخی علما حتی هنگام خواندن قرآن به ناگاه گویی دربهایی مقابل انسان گشوده می‌شود و فضای مقابلش انبساط عظیمی یافته و خود را در محضر خداوند می‌یابد و یا چیزهایی به او نشان داده می‌شود که تا قبل از آن ندیده بود و نمی‌دانست. واضح است که این اثر وقتی در نوشته باشد دیگر به نحوه‌ی ادا کردن جملات باز نمی‌گردد، اگرچه در چیدمان کلمات و انتخاب کلمات همچنان می‌تواند باشد ولی حقیر همچنان گمان می‌کنم درک گوینده از حقیقت در نوشته‌اش اثر مستقیم دارد، صرفنظر از انتخاب کلمات و چیدمان عبارات در دل یک جمله. آیا خبری به ما رسیده است که اثرگذاری قرآن و احادیث چگونه است؟ اینکه قرآن نور است و کسانی که چشم دلشان بینا شده است مثل کربلایی ساروقی می‌توانسته‌اند نور آیات آن را ببینند چگونه است؟ این نور همان بار حمل شده توسط الفاظ است؟ حقیقت محمول الفاظ؟ نَفَس گوینده که می‌تواند در اثرگذاری کلام حتی به صورت مکتوب مؤثر باشد چیست و چگونه است؟
با تشکر از حلم و بردباری همیشگی‌اتان، :Gol:
یا علی

سلام ودرود خدا بر شما .
دل وذهن شما سر شار سلم است
به سان غنچه در بازار حلم است
تشکر دارم از این پرس وجو ها ت
که هر یک چون کلید گنج علم است

اما در باره مسله مورد سوال تان باید گفت :
شعری حکیمانه ومعروف است که می گوید :

سخن کز دل برون آید نشنید لاجرم بر دل
ولکن کز لسان خیزد نباشد هیچ از آن حاصل
این سخن گرچه در جای خود نکته ی عمیق را اشاره دارد ولی به نظر می رسد کلیت ندارد یعنی در همه جا این طور نیست که اگر سخنی در فردی تاثیر نکرد نیجه گرفته شود که لابد از دل گوینده بر نخاسته بلکه از زبان او بر خاسته است .
از این رو در فتوحات مکیه به مطلبی ظریف در این باب اشاره شده وگفته است : قابلیت قابل هم شرط است وگرنه این همه انبیا آمدن وحرق حق را به بشر ابلاغ کردند ولی بی اثر بود ویا کم اثر نمود . مثلا نوح ، آشكار و پنهان به پند و اندرز و تبليغ دين پرداخت و همواره قومش را به منطق عقل و دليل و برهان فرا مى خواند ، باشد كه بر سر خرد آيند و از شرك و بت پرستى دست بردارند ، ولى نه تنها آن پند و اندرزها و رنج و محنت هاى نهصد و پنجاه ساله نوح در آن ها اثر نكرد ؛ بلكه روز به روز به عناد و سركشى و پافشارى در كار خويش مى افزودند.
بنا بر این آن چه از آن عالم بزرگوار نقل نموده اید گرچه ممکن است در موارد چنان باشد که فرموده اند . ولی کلیت نخواهد داشت بلکه پیش زمینه . قابلیت های مخاظب قیض وبسط های روحی آنان بی اثر نخواهد بود .وگرنه به گفته آن شاعر که به مخاطبش می گوید :

گوش اگر گوش تو وناله اگر ناله من
آنچه البته به جای نرسد فریاد است .
چه بسا خطیب های توان با تمام هنر های که در سخنوری دارد بر برخی شنوندگانش اثر نمی گذارد .

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1917 پیکسل کلیک کنید

بطون وظهور قران :
بطن در مقابل ظاهر است. لباس یک بطن دارد و یک ظاهر. ظاهر و رویه لباس که آشکار است و همه آن را می بینند. بطن و درون که باید با کنار زدن رویه و گرداندن آن دیده شود. قرآن هم کتابی است که دارای معناهایی در طول هم است. معناهایی که آشکار است و به آسانی و با دانستن زبان قرآن و مقدماتی دیگر فهمیده می شود معناهایی که پوشیده است. علاوه بر آن مقدمات باید تدبر و تامل و تعلیم باشد تا آن معناها درک گردد مراحلی از معنا جز به تعلیم خدا درک نمی شود.
بنا بر روایات معتبر که شیعه و سنی نقل کرده­اند، قرآن دارای ظاهر و باطن است. باطن هم مراتب دارد که بسیار است. به این جهت در بعضی روایات تا هفتاد شمرده شده که نشان از کثرت دارد. بعضی روایات در این زمینه به این شرح­اند:
- رسول الله : ما أنزل الله عز وجل آیة إلا لها ظهر وبطن.
- الإمام زین العابدین : کتاب الله عز وجل على أربعة أشیاء : على العبارة، والإشارة، واللطائف، والحقائق. فالعبارة للعوام، والإشارة للخواص، واللطائف للأولیاء، والحقائق للأنبیاء
- الإمام الباقر : إن للقرآن بطنا، وللبطن بطن، وله ظهر، وللظهر ظهر، . . . ولیس شئ أبعد من عقول الرجال من تفسیر القرآن، إن الآیة لتکون أولها فی شئ وآخرها فی شئ، وهو کلام متصل یتصرف على وجوه.
- الإمام علی : القرآن ظاهره أنیق، وباطنه عمیق (1)
بنا بر این روایات، آیات قران دارای بطن ها و لایه های مختلف معنایی است. این معانی همه در طول هم هستند و با هم منافات ندارند. درک لایه های زیرین، به تامل و دقت و روشن بینی و قلب صاف نیازمند است و برای همه کس در دسترس نیست.
مثلاً از آیه "وَاعْبُدُوا اللَّهَ وَلاَ تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئا؛(نسأ، 36) خدا را بپرستید و هیچ چیز را در عبادت شریک او قرار ندهید" استفاده می شود که نباید بت ها را پرستش کرد. با نظری وسیع تر در می یابیم که انسان از دیگران به غیر اذن خدا اطاعت نکند. با نظر وسیع تر از آن می فهمیم حتی از دلخواه خود نباید پیروی کنیم. با نظری وسیع تر از قبل درک می کنیم که نباید از خدا غفلت کرد و به غیر او التفات داشت.
این معانی از بطون قرآن بود که با تامل دریافت می شد. بعضی از بطون هم بدون تعلیم پیامبر و وارثان علوم ایشان قابل درک نیست، مثلا در تفسیر آیه " یا لیتنی اتخذت مع الرسول سبیلا" آمده :"ان السبیل هو علی" راه علی بن ابیطالب است"(2) و یا در تفسیر " و جعلنا بینهم و بین القری التی بارکنا فیها قری ظاهره" آمده که منظور از "قریه های مبارک " امامان است. قریه های ظاهری که بین آنها و مردم است، عالمان دین می باشد. (3) یا در تفسیر " و احصیناه فی امام مبین " آمده که علی بن ابی طالب است. (4)

پی نوشت ها:
1. میزان الحکمه، محمد ری شهری، ج 3، ص 2531 - 2532.
2. المیزان، ج15، ص207.
3. همان، ج16، ص368.
4. همان، ج17، ص70.

اصحاب کسا در مباهله فقط فاطمه و پدر او و شوهر او و دو فرزند او حسن و حسین بودند و احدی با انها همراه نبود. هیچ کس مدعی نشد که جز پیامبر و حضرت وصی . امام علی ( ع) وکفو وی فاطمه و دو فرزند ایشان حسن و حسین علیه السلام شخص دیگری در مباهله داخل بوده است. بدون شک مدعی شخص دیگر بر خدا و رسولش دروغ بسته است. "الحمد لله الذی جعلنا من المتمسکین بولا یتهم. " رسول خدا ( ص) فرمود : من درختم و فاطمه حمل ان و علی لقاح ان و حسن و حسین میوه ان اند. و دوستداران اهل بیت حقیقتا برگ بهشتی انند. "

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

تأثير قرآن بر جسم انسان

[=nassim-bold]
درباره تأثير سوره‌ها و آيات قرآن، بر جسم و جان انسان و ديگر موجودات در دو عنوان مطرح مي‌شود.
عنوان اوّل دربارة تأثير قرآن در جسم انسان، شفا بودن آن، شفا يافتن قلب از صفات پست، شفا پيدا كردن جسم از امراض گوناگون و صعب العلاج، كساني كه از قرآن و سوره‌ها و آياتش شفاي دردهاي خود را گرفته‌اند، توسل به قرآن، شهادت و شفاعت آن و بي‌نيازي مردم به واسطة آن بحث شده است.
عنوان دوّم درباره تأثير قرآن، بر قلب و جان انسان‌هاي مؤمن و كافر، انسان‌هاي ظالم و ستمگر، انسان‌هاي عياش و هرزه، حاكمان و سلاطين و مردان و زنان بحث شده است.
قرآن شفا است
خداوند مي‌فرمايد: قرآن شفاي هر دردي است. شفاي ظاهر و باطن، شفاي جسم و روح، شفاي برون و درون.
ابتدا آياتي كه شفا بودن قرآن را با صراحت بيان مي‌دارند در اينجا ذكر مي‌كنيم و بعد از رواياتي را كه از معصومين‌ ـ عليهم السّلام ـ در اين زمينه نقل شده است.
كلمة شفا در قرآن، سه بار بيان شده است كه عبارت از:
«وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ ما هُوَ شِفاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤْمِنِينَ»[1]؛ ما قرآن را نازل كرديم در حالي كه آن، شفا و رحمت است از براي مؤمنين.
و مي‌فرمايد:
«قُلْ هُوَ لِلَّذِينَ آمَنُوا هُدىً وَ شِفاءٌ»[2]؛ اي پيامبر! به مردم بگو، اين قرآني كه در ميان شماست، از براي آن كساني كه ايمان آورده‌اند هدايت و شفاي درد آن‌هاست.
و در آيه ديگر مي‌فرمايد:
«يا أَيُّهَا النَّاسُ قَدْ جاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ وَ شِفاءٌ لِما فِي الصُّدُورِ وَ هُدىً وَ رَحْمَةً لِلْمُؤْمِنِينَ»[3]؛ اي مردم دنيا! حقيقتاً از جانب خداوند براي شما موعظه‌اي آمد (قرآن) و آن شفاي دردهايي است كه در سينه‌هاست، و همان هدايت و رحمت است از براي مؤمنين.
اين سه آيه دربارة تمام قرآن است. و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در چند جاي نهج البلاغه مي‌فرمايد: قرآن شفا است. از جمله فرموده است:
از اين كتاب، براي بيماري‌هاي خود شفا بخواهيد، در مشكلات، از آن ياري طلبيد، چرا كه در اين كتاب، درمان بزرگترين دردهاست. (درد جسم و جان، درد كفر و نفاق، درد گمراهي و ضلالت).
[4]
در جاي ديگر فرموده: بر شما باد به كتاب خدا (قرآن)، به درستي كه آن ريسمان محكم الهي و نوري روشن و شفايي، سودمند است.
[5]
(ريسماني كه چنگ زنندگان به آن، از بدبختي و آتش جهنم نجات پيدا مي‌كنند، نور روشن عقلي كه به وسيلة آن، احوال مبدأ و معاد كشف مي‌شود و از تاريكي‌هاي جهالت و كفر بيرون مي‌آيد، شفاي سودمندي است كه به واسطه آن امراض باطنيه و نفسانيه معالجه مي‌شوند).
و در جاي ديگر فرمودند: آگاه باشيد! به درستي كه در قرآن است، علم آن چه خواهد آمد (از قبيل موت، برزخ، بعث و نشور، قيامت، بهشت و جهنّم، درجات بهشت و دركات جهنّم و غيره) و در آن است، خبر از گذشته (از قبيل پيدايش آسمان و زمين. درخت و گياه و سنگ، انسان و حيوان، داستان‌هاي پيامبران گذشته و امّت‌هايشان، پادشاهان وگردنكشان وغيره). و اين قرآن، دواي درد شما است؛
[6] (زيرا به وسيلة آن، دردهاي جسماني و روحاني شما شفا پيدا مي‌كند).
و حضرت رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: بر شما باد به قرآن و تلاوت آن؛ زيرا قرآن شفا دهنده نافع و دواي مباركي است.
[7]
در روايات معصومين ـ عليهم السّلام ـ روايات بسياري در ارتباط با فضايل سوره‌هاي مختلف قرآن و تأثيرات آن در جسم و روح و روان انسان، وارد شده است كه در كتب معتبر بدان اشاره شده و آثار فراوان آنها در مسائل مختلف به تجربه رسيده است.
اللّهم نوّر قلوبنا بنور القرآن و اشف صدورنا بالقرآن


[/HR][1] . سورة اسراء، آية 81.
[2] . سورة فصلت، آية 44.
[3] . سورة يونس، آية 57.
[4] . نهج البلاغه، خطبه 158.
[5] . نهج البلاغه، خطبه 156.
[6] . نهج البلاغه، خطبة 158.
[7] . مكارم الاخلاق، ص 418.

فریده بنده مفلس;589004 نوشت:
رسول خدا ( ص) فرمود : من درختم و فاطمه حمل ان و علی لقاح ان و حسن و حسین میوه ان اند. و دوستداران اهل بیت حقیقتا برگ بهشتی انند. "

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته،
أحسن الله لکم العزاء فی مصیبة مولانا المظلوم علیه‌السلام
به راستی قرآن و احادیث هر دو مؤید و مصدق و مبیّن و یاور و مدد رسان یکدیگر هستند:

أَلَمْ تَرَ‌ كَيْفَ ضَرَ‌بَ اللَّـهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَ‌ةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْ‌عُهَا فِي السَّمَاءِ / تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَ‌بِّهَا ۗ وَيَضْرِ‌بُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُ‌ونَ [ابراهیم، ۲۴ و ۲۵]

البرهان في تفسير القرآن، ج‏3، ص: ۲۹۶ -- ۲۹۸
محمد بن يعقوب: عدة من أصحابنا، عن أحمد بن محمد، عن علي بن سيف، عن أبيه، عن عمرو بن حريث، قال سألت أبا عبد الله (عليه السلام) عن قول الله تعالى: كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ. قال: فقال: «رسول الله (صلى الله عليه و آله) أصلها، و أمير المؤمنين (عليه السلام) فرعها، و الأئمة من ذريتهما أغصانها، و علم الأئمة ثمرتها، و شيعتهم المؤمنون ورقها، هل فيها فضل؟» قال: قلت: لا و الله. قال: «و الله إن المؤمن ليولد فتورق ورقة فيها، و إن المؤمن ليموت فتسقط ورقة منها».
....
و عنه: عن يعقوب بن يزيد، عن الحسن بن محبوب، عن الأحول، عن سلام بن المستنير، قال: سألت أبا جعفر (عليه السلام) عن قول الله تبارك و تعالى: كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها، فقال: «الشجرة رسول الله (صلى الله عليه و آله)، نسبة ثابت في بني هاشم، و فرع الشجرة علي (عليه السلام)، و عنصر الشجرة فاطمة (عليها السلام) و أغصانها الأئمة، و ورقها الشيعة، و ان الرجل منهم ليموت فتسقط منها ورقة «2»، و ان المولود منهم ليولد فتورق ورقة «3»». قال: قلت له: جعلت فداك، قوله تعالى: تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها؟ قال: «هو ما يخرج من الإمام من الحلال و الحرام في كل سنة الى شيعته».
...
علي بن ابراهيم، قال: حدثني أبي، عن الحسن بن محبوب، عن أبي جعفر الأحول، عن سلام بن المستنير، عن أبي جعفر (عليه السلام)، قال: سألته عن قول الله: مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً الآية. قال: «الشجرة رسول الله (صلى الله عليه و آله) و أصلها نسبه ثابت في بني هاشم، و فرع الشجرة علي بن أبي طالب (عليه السلام)، و غصن الشجرة فاطمة (عليها السلام)، و ثمرها الأئمة من ولد علي و فاطمة (عليهم السلام)، و شيعتهم ورقها، و ان المؤمن من شيعتنا ليموت فتسقط من الشجرة ورقه، و ان المؤمن ليولد فتورق الشجرة ورقة». قلت: أ رأيت قوله تعالى: تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّها؟ قال: «يعني بذلك ما يفتي به الأئمة شيعتهم في كل حج و عمرة من الحلال و الحرام». ثم ضرب الله لأعداء آل محمد مثلا، فقال: وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج‏3، ص: 386

هم دوحة المجد و الأوراق شيعتهم ... و المصطفى الأصل و الذرية الثمر
(الزاهي‏)

و مشابه آنرا هم در مورد کوثر داریم، خود کوثر خیر کثیر است، از شرق عالم تا غرب عالم، که همان حضرت زهراء سلام‌الله‌علیهاست، رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مالک این چشمه هستند و امیر مؤمنان علیه‌السلام ساقی آن و سایر امامان علیهم‌السلام هم در همین راستا در کار هستند، در یاوری آن ساقی علیه‌السلام در سقاگری خود، محور حضرت زهراء است سلام‌الله‌علیها:

آداب معاشرت ( ترجمه جلد 71 و 72 بحار الأنوار)، ج‏2، ص: 93
معانى الاخبار: بسندش تا اعين اخى مالك كه پرسيدم از امام ششم (ع) كه كسى بديگرى گويد: جزاك الله خيرا چه معنى دارد؟ فرمود: خير نهريست در بهشت كه از كوثر بدر آيد و سرچشمه كوثر از ساق عرش است كه منزلگاه اوصياء و شيعه آنها است، بر دو كناره آن نهر دخترانى روئيده كه چون يكى بردارند ديگرى بجاى او رويد بنام همان نهر و اينست معنى قول خدا عز و جل در قرآنش (70 سوره الرحمن) و در آنها است خيرات زيبا و چون كسى بيار خود گويد: خدا خيرت بدهد مقصود منزل آن منزلها است كه خدا عز و جل براى برگزيدگان و خوبان خلقش آماده كرده.


الإنصاف في النص على الأئمة الإثني عشرعليهم السلام / ترجمه رسولى محلاتى، فارسى، ص: ۴۱ و ۴۲

ابن طاوس در كتاب طرائف از أبى اسحاق از حارث و سعيد بن بشير از حضرت امير عليه السّلام حديث كرده‏اند كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: من پيش از شما (به حوض) مى‏رسم و تو يا على! ساقى هستى، و حسن (دشمنان را از حوض كوثر) دور كند، و حسين فرمان مى‏دهد، و على بن حسين فارط است (يعنى پيشاپيش بر آب وارد شود) محمد بن على ناشر است و جعفر بن محمد راهنمايى كند، و موسى بن جعفر دوستان و دشمنان را شماره كند و منافقين را براندازد، و على بن موسى مؤمنين را زينت كند، و محمد بن على اهل بهشت را در جايگاههايشان منزل دهد، و على بن محمد براى شيعيان خواستگارى كند و حور العين را به آنان تزويج كند، و حسن بن على براى اهل بهشت چراغى است كه از نور او استفاده كنند، و حضرت هادى (يكى از اسامى حضرت قائم عليه السّلام است) از (گنهكاران) شفاعت كند جايى كه خداى تعالى اجازه شفاعت ندهد مگر به كسى كه بخواهد.
مؤلف گويد: در بعضى از كتابها به جاى هادى (كه در آخر اين روايت بود) مهدى ذكر شده است (كه مراد همان مهدى موعود است).

یالَیتَنی کنتُ مَعَهُمْ فَأفُوزَ مَعَهُم فَوْزا عَظیما
یا علی



[=Times New Roman]

سلوک تدریجی : ایت الله بهجت معتقد بودند که سیر وسلوک تد ریجی و مر حله ای است . نباید انسان بپندا رد که با یک ریاضت و عبادت در مدتی
کو تاه . می توان نتیجه گرفت . می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از استادشان . ایت الله قاضی و او از ملا حسین قلی همدانی نقل می فرمود ند : که تا انسان گناه می کند در های ملکوت بر روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت . ترک گناه است. ( ایت الله بهجت . ) یا حق.

مهجوريت قرآن

[=nassim-bold]
پيامي كه در طول قرون اسلامي از آيه 30 سورة فرقان برداشت شده است، بيان «نكوهش از مهجور كردن قرآن»است،‌كه به عنوان شكايت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ در روز قيامت به محضر پروردگار عرضه مي‌گردد. آية «و قال الرسول يا رب انّ قومي اتّخذوا هذا القرآن مهجوراً»(فرقان، 30) موجب شده است تا بسياري پس از بحث از ماهيت مهجوريت قرآن، عوامل آن را بازشناخته و از مهجوريت قرآن كاسته و هر چه سريعتر خود و ديگران را از دايرة اين قوم مهجور كننده بيرون كشيده و خويش را از ننگ آن برهانند.
در تفسير مجمع البيان ذيل همين آيه آمده است: منظور از رسول در اين آيه، محمد ـ صلّي الله عليه و آله ـ است كه از قوم خود شكايت مي‌كند كه پروردگارا قوم من اين قرآن را مهجور كردند! معناي «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»اين است كه قرآن را مهجور كردند و آن را رها كردند... آن را متروك كرده و به دنبال شنيدن و فهميدن آن نيستند.
[1]
نزديك به همين معنا را مي‌توان در ديگر تفاسير وترجمه‌ها مشاهده كرد:‌ شكوة پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ به پيشگاه خداوند از مردم عصر خويش به خاطر متروك ومهجور ساختن قرآن كريم بوده است.
[2] نكته قابل توجه اين است كه گرچه مهجور كردن قرآن امري نكوهيده و مورد سرزنش و توبيخ است، ولي آيا پيام اين آيه بيان كردن نكوهش مهجور كردن قرآن است، به تعبير ديگر آيا«اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»دقيقاً به معناي «قرآن را مهجور كردند»مي‌باشد؟
هجر يهجر با مصدر هَجر يا هجران در مفردات راغب چنين معنا شده است: «مفارفة الانسان غيره امّا بالبدن او باللسان او بالقلب»؛
[3] يعني «دوري كردن بدني، زباني يا قلبي از ديگري. بنابراين اگر خداي متعال در آيه مذكور از اين فعل استفاده كرده بود معناي آن چنين مي‌شد: از قرآن دوري كردند، اعراض كردند، آن را ترك كردند و خلاصه قرآن را مهجور نمودند. ولي كلمه «اتّخاذ»كه به معناي اخذ (به دست آوردن و تحصيل و گرفتن) است، هنگامي كه با كلمه «مهجوراً»آمده است، معناي جديدي را القا مي‌كند، كه غير از معناي مهجور كردن قرآن است، چرا كه استفاده از فعل «اتخذوا»(گرفتند، تحصيل كردند و...) نوعي توجه به مفعول و پرداختن و دست يافتن به آن را القا مي‌كند.
علاوه بر آن چه گفته شد، برخي از لغت‌دانان نيز «هجر»را به معناي «ترك گفتن چيزي همراه با وجود نوعي ارتباط با آن»معنا نموده‌اند.
[4]
در آيه سي‌ام سوره فرقان، خداوند با استفاده از كلمه «اتخذوا»بيانگر اين نكته است كه اتفاقاً قوم رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نه تنها قرآن را واننهاده‌اند و ترك نگفته‌اند، بلكه آن را در اختيار گرفته و به آن دست يافته‌اند ولي تمام مسأله اين است كه اين بدست آوردن و در اختيار گرفتن قرآن به گونه‌اي است كه در اثر عدم درك صحيح و شناخت اصولي و استفاده شايسته و بايسته، قرآن در اين ميان عملا مهجور و متروك مانده است. همين مسأله است كه صداي شكايت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ را بلند مي‌سازد كه:
من از بيگانگان هرگز ننالم كه بامن هر چه كرد آن آشنا كرد
بنابراين، معناي صحيح «اتخذوا هذا القرآن مهجوراً»، اين است كه «قرآن را به مهجوريت گرفتند»مهجور كردن و به مهجوريت گرفتن مانند تعابيري چون مسخره كردن و به مسخره گرفتن، بازي كردن و به بازي گرفتن...تفاوت ظريفي با هم دارند. در اولي (بازي كردن، مهجور كردن، مسخره كردن و...) فعل صريح و آشكار صورت مي‌گيرد وفاعل نيز دانسته، ترس و ابايي ندارد كه فعل را صريح و بي‌پرده انجام دهد تا ديگران به واقعيت فعل وي پي ببرند، در حالي كه در دومي (به بازي گرفتن، به مهجوريت گرفتن، به مسخره گرفتن...) فاعل به هر علت (حتي جهل) صريحاً به انجام فعل مبادرت نمي‌ورزد، بلكه آن را در هاله و پرده‌اي از خفا و پوشش انجام مي‌دهد، به گونه‌اي كه در ابتدا نمي‌توان به واقعيت فعل وي پي برد، بلكه شايد در ابتدا عكس آن هم به نظر برسد.
مهجور كردن قرآن يعني ترك قرآن و اعراض و روي گرداني و دوري از آن، در حالي كه به مهجور گرفتن قرآن يعني پرداختن به قرآن ولي به گونه‌اي كه اگر چه در ظاهر از اين قرآن ورزي‌ها و رويكردهاي مختلف قرآني بوي توجه و اقبال و استفاده به مشام مي‌رسد ولي حقيقت مطلب اين است كه در همة اين رويكردها قرآن بيگانه و ترك شده است.
در مهجور كردن قرآن شخص به خانه قرآن قدم نمي‌گذارد ولي در به مهجوريت گرفتن قرآن، فرد به ميهماني صاحب خانه‌اي فاضل و حكيم نايل شده است ولي به جاي توجه به ميزبان و استفاده از محضر وي، گرفتار نقش و نگار در و ديوار خانه و گلها و... شده است. در مهجور كردن قرآن، بيمار از ‎آغاز به طبيب مراجعه نمي‌كند و به سراغ قرآن كريم نمي‌آيد، در حالي كه در به مهجوريت گرفتن قرآن، بيمار به طبيب مراجعه كرده و داروهاي شفا بخش وي را گرفته است ولي از آنها استفاده‌اي نمي‌كند تا به كام مرگ فرو مي‌رود.
[5]
اهداف قرآن از نگاه قرآن
به منظور شناخت دقيق مهجوريت قرآن بايد اهداف قرآن را شناخت و آن گاه ميزان توجه مسلمانان به قرآن را با هداف آن مقايسه نمود. قرآن براي نزول خود اهدافي را ذكر كرده است كه مي‌توان آن را در سه مجموعه قرار داد: بخشي ناظر به بعد بينش و فكر انسان است. بخشي ديگر به گرايش‌هاي انسان توجه دارد و بخش سوم، رفتار انسان را مدّ نظر قرار داده است:
الف. اهداف قرآن در بعد بينش:
1. رهايي از غفلت؛
[6] 2. به ياد آوردن امور فراموش شده (يادآوري)؛[7]
3. ارائه دلايل روشن بر بينش‌هاي صحيح و ضروري؛
[8] 4. تبيين حق از باطل؛[9]
5. تدبر در آيات قرآن؛
[10] 6. تفكر؛[11]
7. به كارگيري عقل و فهم؛
[12] 8. آگاهي از يگانگي خدا.[13]
ب. اهداف قرآن در بعد گرايش: 1. پند دادن؛
[14] 2. انذار و تبشير؛[15] 3. درمان بيماري‌هاي روحي؛[16] 4. هدايت؛[17] 5. تقوا.[18]
ج. اهداف قرآن در بعد عمل: 1. شكرگزاري؛ 2. داوري به حق در مسايل مورد اختلاف؛
[19] 3. تثبيت مؤمنان؛[20] 4. برپايي جامعة عادلانه؛[21] 5. حاكميت قوانين خدا؛[22] 6. حاكميت دين خدا بر ساير اديان؛[23] 7. خروج از ظلمت‌ها به سوي نور؛[24] 8. هدايت به راه‌هاي امن و صراط مستقيم؛[25] 9. ورود به رحمت ويژه الهي و هدايت به ذات او.[26]
آيا ملاكها و معيارهاي توجه به قرآن در جامعه اسلامي با اهداف و مقاصد قرآن همخواني دارد؟ آيا مي‌توان امور زير را از جلوه‌هاي حقيقي زندگي با قرآن برشمرد؟ چاپ و نشر قرآن در تيراژ ميليوني، سوگند خوردن با قرآن، خواندن قرآن بر خاك مردگان، رد شدن از زير قرآن، مقدمة انتقال اثاثيه منزل، زينت دادن قنداق نوزاد، گردن بند بچه‌ها،كتيبه نگاري، خوشنويسي قرآن، تفأل و استخاره با قرآن. نشريات قرآني، سيماي قرآن، ترجمه قرآني، تفسير روخواني، تجويد، تواشيح، حفظ و تدريس....
امام خميني درباره اهداف نزول و مهجوريت قرآن مي‌فرمايد:
آيا اگر ما اين صحيفه الهي را مثلاً جلدي پاكيزه و قيمتي نموديم و در وقت قرائت يا استخاره بوسيديم و به ديده نهاديم، آن را مهجور نكرده‌ايم؟ آيا اگرغالب عمر خود را صرف در تجويد وجهات لغويه و بيانيه و بديعية آن كرديم، اين كتاب شريف را از مهجوريت بيرون آورده‌ايم؟ آيا اگر قراءات مختلفه و امثال آن را فراگرفتيم، از ننگ مهجوريت قرآن خلاصي پيدا كرده‌ايم؟ آيا اگر وجود اعجاز قرآن و فنون محسنات آن را تعليم كرديم از شكايت رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ مستخلص شده‌ايم؟ هيهات! ‌كه هيچ يك از اين امور مورد نظر قرآن و مُنزِل عظيم الشأن آن نيست. قرآن كتاب الهي است و در آن شئون الهيه است. قرآن حبل متصل مابين خالق و مخلوق است و به وسيله تعليمات آن بايد «رابطة معنويه»و «ارتباط غيبي، بين بندگان خدا و مربي آن پيدا شود، از قرآن بايد «علوم الهيه»و «معارف لدنّيه»حاصل شود...»
[27]
سخن آخر اين كه قرآن به عنوان راهنما، مصلح و كتاب عمل براي سعادت و هدايت بشر فرو فرستاده شده است و تحقق آرمان‌هاي آن جز با تطبيق فكر و بيش و عمل ميسر نخواهد بود.


[/HR]
[1]
. فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان لعلوم القرآن، ج 7، ص 263، تهران، انتشارات ناصر خسرو.
[2] . اكبر هاشمي رفسنجاني، تفسير راهنما، ج 12، ص 414.
[3] . راغب اصفهاني، المفردات في غريب القرآن، ص 514، بيروت، دار المعرفه.
[4] . حسن مصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن، وزارت فرهنگ وارشاد اسلامي، تهران، چ اول، 1369، ج 11، ص 240.
[5] . مهدي غفاري، مهجوريت قرآن، بينات، ش 30 (با تلخيص).
[6] . يس، 6.
[7] . تكوير، 29.
[8] . بقره، 185.
[9] . نحل، 64، بقره، 185.
[10] . ص، 29.
[11] . نحل، 44.
[12] . يوسف، 2.
[13] . ابراهيم، 52.
[14] . يوسف، 57.
[15] . كهف، 1 و 2.
[16] . يونس، 75.
[17] . سجده، 3.
[18] . زمر، 28.
[19] . بقره، 213.
[20] . نحل، 102.
[21] . حديد، 25.
[22] . نساء، 105.
[23] . فتح، 28.
[24] . ابراهيم، 2.
[25] . مائده، 15 و 16.
[26] . نسا، 175؛ ر.ك: محمود رجبي، اهداف قرآن، مجلة معرفت، ش سوم، ص 24.
[27] . روح الله خميني، پرواز در ملكوت، ص 113، تهران، موسسه انتشاراتي فيض كاشاني.


فریده بنده مفلس;590564 نوشت:
سلوک تدریجی : ایت الله بهجت معتقد بودند که سیر وسلوک تد ریجی و مر حله ای است . نباید انسان بپندا رد که با یک ریاضت و عبادت در مدتی
کو تاه . می توان نتیجه گرفت . می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از استادشان . ایت الله قاضی و او از ملا حسین قلی همدانی نقل می فرمود ند : که تا انسان گناه می کند در های ملکوت بر روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت . ترک گناه است. ( ایت الله بهجت . ) یا حق.

باسلام .
در این مقوله گرچه جای سخن بسیار است ولی عجاتا باید اشاره نمود :

سیر وسلوک همان تزکیه‌ است که در اصل‌به‌معنی‌نمو و رشد دادن‌است‌، سپس‌این‌واژه‌به‌معنی‌تطهیر و پاک‌کردن‌آمده‌است‌.(1) قرآن‌مجید پس‌از یازده‌سوگند می‌فرماید:
«سوگند به‌همة‌اینها که‌هرکس‌نفس‌خود را تزکیه‌کند، رستگار است‌و هرکس‌نفس‌خود را آلوده‌ساخت‌، [از لطف‌خدا] محروم گشت‌(2) قرآن‌مجید هدف‌پیامبران‌را تزکیه‌و پرورش‌نفوس‌ذکر کرده‌است‌.(3) این‌موضوع‌به‌صورت‌عناوین‌دیگر مانند تهذیب‌نفس‌یا خودسازی‌در کلمات‌بزرگان‌به‌چشم‌می‌خورد.
می‌توان‌تزکیه‌را پالایش‌نفس‌از رذایل‌اخلاقی‌و اتصاف‌به‌فضائل‌اخلاقی‌دانست‌. برای‌رسیدن‌به‌تزکیه‌بعضی‌از بزرگان‌دو مرحله‌پیشنهاد کرده‌اند:
1ـ تهذیب‌نفس‌از بدی‌ها یعنی‌تصفیة‌دل‌از اخلاق‌زشت‌و دوری‌از گناه‌. این‌عمل‌را تصفیه‌و تخلیه‌هم‌می‌نامند.
2ـ پرورش‌و تکمیل‌نفس‌به‌وسیلة‌تحصیل‌علوم‌و معارف‌ برحق‌و فضائل‌و مکارم‌اخلاق‌و انجام‌عمل‌صالح‌. این‌عمل‌را تحلیه‌هم‌می‌گویند، یعنی‌پرورش‌و تکمیل‌و آرایش‌دادن‌.(4) البته‌قبل‌از تخلیه‌و تحلیه‌باید انسان‌ضعف‌خود را بشناسد. راه‌های‌تشخیص‌نقاط‌ضعف‌عبارتند از:
1ـ تقویت‌عقل‌.
2ـ تفکر قبل‌از عمل‌.
3ـ بدبینی‌به‌نفس‌(خود بین‌نبودن‌).
4ـ مراجعه‌به‌طبیب‌روحانی‌.
5ـ مراجعه‌به‌دوست‌دانا.
6ـ از عیب‌دیگران‌پند گرفتن‌.
پس‌از این‌که‌بیماری‌اخلاقی‌شناخته‌شد، باید وارد میدان‌مبارزه‌شد. آن‌چه‌در تهذیب‌نفس‌ما را یاری‌می‌کند عبارتند از:
1ـ تفکر: امام‌خمینی‌می‌گوید:
«اوّل‌شرط‌مجاهده‌با نفس‌و حرکت‌به‌جانب‌حق‌تعالی‌، تفکر است‌و تفکر در این‌مقام‌عبارت‌است‌از آن‌که‌: انسان‌لا اقل‌در هر شب‌و روزی‌مقداری‌فکر کند در این‌که‌آیا مولای‌او که‌او را در این‌دنیا آورده‌و تمام‌اسباب‌آسایش‌و راحتی‌را از برای‌او فراهم‌کرده‌... آیا وظیفة‌ما با این‌مولای‌مالک‌الملوک‌چیست‌؟».(5)
2ـ توجه‌به‌کرامت‌انسانی‌: کسی‌که‌به‌مقام‌شامخ‌خود پی‌ببرد، از رذایل‌دوری‌خواهد کرد، امام‌علی‌(ع‌) می‌فرماید:
«هرکس‌نفس‌خود را گرامی‌بدارد، شهوت‌ها برای‌او کوچک‌و بی‌ارزش‌خواهد بود».(6)
3ـ مشارطه‌: در اوّل‌روز انسان‌با خود شرط‌کند که‌امروز بر خلاف‌امر الهی‌رفتار نکند.
4ـ مراقبه‌: انسان‌در طول‌روز مراقب‌اعمال‌خود باشد. این‌مرحله‌از حساس‌ترین‌مراتب‌سیر و سلوک‌به‌شمار می‌رود. قرآن‌مجید بر این‌نکته‌تأکید دارد که‌خداوند بر احوال‌و اعمال‌شما نظارت‌دارد: «إنّ اللّه‌کان‌علیکم‌رقیباً؛(7) خداوند بر شما مراقبت‌دارد».(7) کسی‌که‌از آیه‌فوق‌درس‌گرفته‌باشد، همواره‌خدا را ناظر بر کارهای‌خود می‌داند و از غفلت‌و گناه‌ دوری ‌می‌وزرد.
5ـ محاسبه‌: برای‌تزکیه‌نفس‌لازم‌است‌از اعمال‌روزانه‌حساب‌رسی‌به‌عمل‌آید. امام‌علی‌(ع‌) می‌فرماید:
«هر کس‌نفس‌خود را به‌حساب‌بکشد، بر عیوبش آگاه ‌می‌گردد و به‌گناهانش‌پی‌می‌برد، پس‌ از گناهانش‌توبه‌می‌کند و عیوبش‌را اصلاح‌می‌نماید».(8)
6ـ مؤاخذه‌و مجازات‌: پس‌از محاسبه‌لازم‌است‌نفس‌به‌خاطر عمل‌زشتی‌که‌انجام‌داده‌، تنبیه‌و مجازات‌شود تا از تکرار آن‌جلوگیری‌گردد. امام‌علی‌(ع‌) می‌فرماید: «هر کس‌نفس‌خود را برعیب‌ها و گناهان‌توبیخ‌کند، از افزایش گناه‌ دوری خواهد کرد».(9) اولیای‌الهی‌به‌منظور تنبیه‌و تأدیب‌خویش‌، تکالیف‌و انجام‌اموری‌را برخود واجب ‌می‌کردند، از قبیل‌شب‌زنده‌ داری‌،گرسنگی‌، روزه‌ داری،‌کم‌گویی‌ و اطعام‌. در حالات‌مرحوم‌آیت‌الله‌بروجردی‌(ره‌) نقل‌شده‌که‌ایشان‌هرگاه‌نسبت‌به‌طلاب‌پرخاش‌می‌کردند، علاوه‌بر این‌که‌از آن‌شخص‌عذر خواهی‌می‌نمودند، نذر داشتند برای‌جبران‌این‌عمل‌، فردای‌آن‌روز را روزه‌بگیرند.(10)

پی‌نوشت‌ها:
1. تفسیر نمونه، ج 27، ص 47، به نقل از مفردات.
2. شمس‌(91) آیه‌10 و 9.
3. آل‌عمران‌(3) آیه‌164.
4. ابراهیم‌امینی‌، خود سازی‌، ص‌ـ 46.
5. امام‌خمینی‌، چهل‌حدیث‌، ص‌.
6. نهج‌البلاغه‌، قصار 449.
7. نساء (4) آیه‌1.
8. غرر الحکم‌، ج‌، ص‌.
9. همان.
10. مهدوی‌کنی‌، نقطه‌های‌آغاز در اخلاق‌عملی‌، ص‌.

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 800x723 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 800x723 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 800x763 پیکسل کلیک کنید

چرا مهجور ومظلوم است زهرا
چرا این گونه مکتوم است
زهرا
آیا حکم قضا رفته ست اینسان
که مجهول است و
مصدوم است زهرا ؟

ضرورت امامت است .
در این باره هم دلیل عقلی داریم و هم دلیل نقلی، ولی در این جا فقط به دلیل عقلی بسنده می کنیم:
در ابتدا باید اشاره شود تمام دلایل عقلی که بر ضرورت نبوت دلالت می‌کند، بر ضرورت امامت بعد از رحلت پیامبر گواهی می‌دهد.(1)
بر اساس قاعده لطف، نصب امام از سوی خداوند لطف است، زیرا بی‌تردید حضور امام از جانب خدا در جامعه اسلامی زمینه را برای روی‌آوردن مردمان به اطاعت الهی و پرهیز از گناهان و معاصی آمده‌تر می‌سازد. با استقرار عدالت در جامعه، مقدمات صلاح و رستگاری فراهم‌تر می‌شود.
از سوی دیگر به حکم عقل، لطف بر خداوند لازم است، بنابر این با انضمام دو مقدمه فوق ثابت می‌شود که نصب امام بر خداوند واجب است.
از این گذشته، جای تردید نیست بقا و استمرار مطلوب آیین اسلام در گرو نصب جانشین شایسته برای پیامبر(ص) است .
از این رو عدم نصب امام از سوی خداوند با حکمت الهی ناسازگار خواهد بود، زیرا موجب نقض غرض خداوند از بعثت پیامبر و انزال قرآن است. تقریر این استدلال عقلی بدین صورت است:
پیامبر گرامی اسلام در کنار مسئولیت خطیر دریافت و ابلاغ وحی، وظایف دیگری نیز بر عهده داشته است که از آن جمله می‌توان به امور زیر اشاره کرد:
ا: تفسیر آیات قرآن و بیان رموز و اسرار آن.
ب: بیان وظایف دینی مسلمانان در حوزه احکام فردی و اجتماعی.
ج: پاسخگویی به شبهات دشمنان اسلام و رد اعتراضات آنان بر حقانیت آیین اسلام.
د: پاسداری از کیان آموزه‌های اسلامی و جلوگیری از وقوع تحریف در آن.
از سوی دیگر، واقعیت‌های تاریخی حاکی از آن است که نیاز جامعه اسلامی به این امور، پس از رحلت پیامبر همچنان ادامه داشت، اختلاف شدید مفسران در تفسیر پاره‌ای آیات قرآن، اختلاف شدید مسلمانان در احکام عملی و حتى در تفسیر سنت.
پیامبر، هجوم بی‌امان شبهات و یرانگر به عقاید اسلام از سوی غیر مسلمانان ، شیوع ده‌ها هزار حدیث مجعول پس از رحلت پیامبر همگی گویای این حقیقتند که امت اسلامی از یک سو، نیازمند آن بود که عمل به وظایف یاد شده پس از وفات رسول خدا تداوم یابد . از سوی دیگر، خود (بدون امداد الهی) قادر به پاسخگویی به این نیاز نبود.
حال با دو احتمال رو به رو هستیم:
اول اینکه خداوند با علم به ناتوانی امت اسلامی از رفع نیاز خود، امر آنان را به خودشان واگذار کرده باشد،‌
این احتمال آشکارا باطل است، چون لازم می‌آید خداوند حکیم غرض خویش از ارسال پیامبر و تشریع آیین اسلام را نقض کند، حال آن که نقض غرض از سوی حکیم محال است.
احتمال دوم آن که خداوند، شخصی شایسته‌ای را به عنوان جانشین پیامبر تعیین کند و او را به مردم بشناساند تا از پس وفات رسول اکرم امت گرد وجود او جمع شده، نیازهای دینی خود را از ناحیة تفسیر قرآن، بیان احکام عملی، پاسخگویی به شبهات و جلوگیری از وقوع تحریف در تعالیم اسلامی ، برطرف سازند.
با توجه به بطلان احتمال اول، احتمال دوم متعین می‌شود . نتیجه آن است که حکمت الهی اقتضا دارد برای حفظ شریعت اسلامی و مصونیت آن از تحریف و نیز برای استمرار هدایت مردم، شخصی شایسته از سوی خداوند و پیامبرش به مردم معرفی گردد تا پس از پیامبر عهده‌ادر مسئولیت‌های یاد شده گردد و حافظ شریعت باشد.(2)

پی‌نوشت‌ها:
1. علامه طباطبایی، شیعه در اسلام، ص 119.
2. آموزش فلسفه اسلامی، ج 2، ص 137 و 138.



امیر مومنان، امام علی

شناخت انسانهاي معصوم همانند نگاه به خورشید و سرازیر کردن اقیانوسی بی کران در جامی کوچک است که کاري غیر ممکن

می نماید. از این رو قدرتی برتر یا عظمتی همانند، توان توجهی جامع و همه سویه به ابعاد شخصیتی معصومان علیهم السلام را

داراست. پروردگار حکیم در کتاب خود، در دهها آیه، آینه هاي صفات علی(ع)را پدیدار کرده است [ 1] تا انسانهاي سعادت جو

و اسوه یاب براي همیشه ایام جلوه هاي جاودان آن امام را پیش رو داشته و با پیروي تمام عیار پاك و تابناك،راه زیستن و رفتن

رابیاموزند. [ 2] به یقین با نگاهی معرفتآفرین به صحیفه صفات امیر مومنان(ع)در قرآن به این حقیقت دلربا دست می یابیم که:

اوصاف علی به گفتگو ممکن نیست جا دادن بحر، در سبو ممکن نیست مداح علی، خدا بود در قرآن شرحش به زبان خلق او

ممکن نیست فاطمه زهرا درود الهی بر او باد با وجودي آسمان صفت، در کنار آفتاب ولایت، همراه و همدل بود و با چنین عظمتی

شخصیت کم نظیر علی(ع)را می نگریست و گرچه خود از ستودگان الهی [ 3] است اما زبان به ستایش آن حضرت گشوده و امام

را در جلوه هایی اینچنین می ستاید:



[/HR]

[ 1] ر.ك: سوره بقره، آیه 207 (و من الناس من یشري نفسه...)؛ سوره مائده، آیه 87 ،(یا ایها الذین آمنوا...)؛ سوره
سجده، آیه 18 (افمن کان مومنا کمن کان....
[ 2] سوره مومنون، آیه 11 ؛سوره نور، آیه 17 ؛ سوره فرقان، آیه 39 ؛سوره آل
عمران، آیه 61 ؛سوره مطففین، آیه 29 و 36 ؛ سوره معارج، آیه 8؛سوره انعام، آیه 55 ؛سوره حاقه، آیه 12 ؛سوره مائده، آیه 67 ؛سوره
فاتحه، آیه 6؛سوره نمل، آیه 82 ؛سوره احزاب، آیه 33 ؛سوره تحریم، آیه 4؛سوره اعراف، آیه 44 ؛سوره انسان، آیه 5 و 22 ؛سوره
هود، آیه 17 ؛سوره توبه، آیه 19 و 22 ؛ سوره مطففین، آیه 29 و سوره مائده، آیه 55 و....
[ 3] ر.ك: سوره کوثر، آیه مباهله، آیه تظهیر،آیه ی ایثار و...

سلام و عرض ادب به دلیل زیاد بودن مطالب دو قسمت شده است .

ارزشهاي والاي علی

در دوران خلافت ابوبکر، زلزله اي در مدینه رخ داد. مردم هراسان به سوي ابوبکر و عمر رفتند ولی آن دو را نیز چون خود ترسان،

در حال حرکت به سوي علی بن ابی طالب(ع)دیدند. از این رو، مردم نیز به دنبال آن دو رفتند. امیر مومنان(ع) با کمال خونسردي

از منزل بیرون آمده، به بیرون شهر رفت و بر روي تپه اي نشست. مردم نیز به پیروي از او بر روي آن تپه نشستند و به تماشاي

دیوارهاي مدینه که در حال تکان خوردن بود، مشغول شدند. حضرت روي به آنان کرده فرمود: گویا از این حادثه ترسیده اید؟

جمعیت یکصدا گفتند: چگونه ترس نداشته باشیم و حال آنکه تاکنون چنین چیزي ندیده ایم! فاطمه زهرا علیهاالسلام در ادامه می

فرماید: در این لحظه حضرت علی(ع)لبهاي مبارك را تکان داد، سپس دست بر زمین زده فرمود: (تو را چه شده است؟! آرام باش!)

بلافاصله زمین آرام شد. مردم خوشحال و خرسند و شگفت زده شدند. امام فرمود: شما از این کار من دچار شگفتی شدید؟ گفتند:

آري فرمود: من کسی هستم که خداوند متعال در باره او فرموده است: (اذا زلزلت الارض زلزالها و اخرجت الارض اثقالها و قال

الانسان ما لها) [ 4] ؛ هرگاه زمین به واسطه لرزشهاي آن بلرزد و بار گران درونش را بیرون ریزد و انسان از آن پرسش کند زمین

را چه شده است؟ و من همان انسانی هستم که به زمین می گوید: هان! تو را چه شده است؟ (یومئذ تحدث اخبارها) [ 5] . و زمین

با من سخن می گوید.) [ 6] . در سخنی دیگر از پدر خود، رسول اکرم درود خدا بر او و خاندان پاکش باد نخست نام خداوند را

بر زبان جاري کرده، سپس اعتقاد قلبی خود را این گونه بیان کرد: خدا را شاهد می گیرم که از پدرم رسول خدا صلی الله علیه و

آله و سلم شنیدم که فرمود: (علی بهترین کسی است که در بین شما به جانشینی می گذارم، او پس از من خلیفه است و دو نوه من

و نه نفر از صلب حسین، امامان نیکوکارند. اگر از آنان پیروي کردید، آنان را راهنماي هدایت یافته خواهید دید و اگر با آنها

مخالفت نمودید، اختلاف تا روز قیامت در بین شما خواهد بود.) به دنبال این سخن ادامه داد: (به خدا سوگند اگر می گذاشتند که

حق بر محور خود بچرخد و آن را براي اهلش باقی می گذاشتند و از خاندان پیامبر خدا پیروي می کردند، هیچ گاه دو نفر در باره

خدا با یکدیگر مخالفت نمی کردند... اما اینان آن کسی را که خداوند موخر دانسته، مقدم داشته و آن کسی را که خداوند پیشوا

قرار داده کنار زدند و همین که پیامبر خدا را در قبر گذارده، جسم شریفش را به خاك سپردند، هوي و هوس را برگزیده، به آرا و

افکار خود عمل کردند. نفرین بر آنان!) [ 7] جلوه اي چشم نواز و معرفت افروز از سخنان دیگر دخت آفتاب، حدیثی است که

خود، از رسول خدا(ص)شنیده است: پدرم فرمود: هنگامی که مرا به معراج بردند، وارد بهشت شدم. کاخی از در سفید میان خانه

دیدم که دري آراسته با در و یاقوت داشته و بر آن پرده اي آویخته بود. پرده را به یک سوي زده، دیدم بر روي در نوشته شده

است: (لا اله الا الله، محمد رسول الله، علی ولی القوم)؛ نیست خدایی جز الله، محمد فرستاده پروردگار است، علی سرپرست امت

است. و بر روي آن پرده نوشته شده بود: (بخ بخ من مثل شیعه علی؟)؛ مبارك باد! مبارك باد! چه کسی مثل شیعه علی(ع)است؟

وارد آنجا شدم، کاخی از عقیق سرخ میان خالی دیدم که دري نقره داشت و آراسته به زبرجد بود و بر آن در، پرده اي آویخته بود،

پرده را بالا زدم دیدم بر روي آن نوشته شده است: (محمد رسول الله، علی وصی المصطفی...) [ 8] ؛ محمد سفیر الهی است، علی

جانشین محمد مصطفی برگزیده خداوند است. سیناي سخنان فاطمه عزیز چنان روشن و روشنگر نسبت به مقام والاي امیر مومنان،

علی(ع) است که در بینش او (خوشبخت) و (سعادتمند) واقعی کسی است که (تمامی سعادت را دارا باشد و او فردي است که در

حیات علی(ع)و پس از آن دوستدار و شیفته مولا باشد). [ 9] همان گونه که گفتاري گرانقدر از رسول خدا(ص)در باره آن

حضرت شنید: در حالی که دست علی(ع)در دستان پیامبر(ص)بود، رسول اکرم(ص)فرمود: (این علی با قرآن است و قرآن با علی

است، از یکدیگر جدا نمی شوند تا اینکه در کنار حوض بر من وارد شوند، در آنجا از شما پرسش خواهم کرد که سفارش مرا در

باره اینان چگونه عمل کردید؟) [ 10] . واي بر آنان که خیره سر شدند با تو اي قرآن ناطق، کر شدند کینه شمشیر تو در جانشان می

چکد شک از لب ایمانشان [ 11] . چنان که در باره برتري در اسلام و علم و حلم علی(ع)از پدر شنید که فرمود: (فاطمه جان!

شوهرت از همه مردم در علم آگاهتر، در اسلام پیشگام تر و در حلم و بردباري برتر است.) [ 12] . بی گمان با مقامی آنچنان و

صفاتی اینچنین، می سزد که چون در یکی از روزهاي سخت زندگی که گرسنگی بر خاندان پیامبر(ص)فشار شدیدي آورده بود،

زهراي بتول(ع)وضو گرفته، پس از خواندن دو رکعت نماز دست به دعا برداشته، بگوید: (خدایا! سرورا! این پیغمبر تو محمد است

و این علی پسرعموي پیامبر توست. اي خداي من! مائده اي از آسمان برایشان بفرست، چنان که بر بنی اسرائیل فرستادي و آنان از

آن غذا خوردند و ناسپاسی کردند، اي پروردگار من، آن مائده را بر ما فرو فرست که ما مومنانیم.) ناگاه، ظرفی از غذا و طعام

بهشتی نازل شود که بوي عطر آن منزل علی علیه السلام را معطر سازد!! [ 13] . آري، چنین عظمت چشمگیري، شور و شوقی

ملکوتی آفرید که فاطمه زهرا(ع)در لحظه هاي آغازین زندگی زناشویی، غنچه لب به ستایش امام خود بگشاید و بگوید: اضحی

الفخار لنا و عز شامخ و لقد سمونا فی بنی عدنان ... افتخار و عزت والا از آن ما شد و ما در میان فرزندان (عدنان) سربلند شدیم. تو

به بزرگی و برتري رسیدي و از همه آفریده ها والاتر شدي و جن و انس از عظمت تو عقب ماندند. معصوم (علی) است، بهترین

کسی که گام بر خاك نهاده، بزرگوار و داراي احسان و نیکی است. والاییهاي اخلاقی و بزرگیها از آن اوست، تا آنگاه که مرغان

بر شاخه ها به ترنم مشغولند.


[/HR][4] سوره زلزال، آیه 3
[ 5] همان آیه ی 4
[ 6] دلائل الامامه، ص؛ 1 شادمانی دل پیامبر(ص)(ترجمه بهجه قلب المصطفی(ص)، تاءلیف آیت الله رحمانی همدانی، افتخارزاده سبزواري، ص 398
[ 7] عوالم المعارف، ج 11 ، ص؛ 228 . شادمانی دل پیامبر(ص)، ص 405
[8] بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 68 ، صص 77 76
[9] ر.ک اسنی المطالب، شمس الدین شادمانی دل جزري، ص؛ 66 شادمانی دل پیامبر(ص)، ص 393 و 392
[10] ینابیع الموده، ص 40
[11] شرجی آواز، ص 24
[12] شادمانی دل پیامبر(ص) ص 431
[13] ر.ك: بحارالانوار، ج 35 ، ص 251 ؛تفسیر فرات بن ابراهیم، ص 199 ؛احقاق الحق، ج 10 ، ص 322 ؛ نزهه المجالس، ج 1، ص 224 ؛ریاحین الشریعه، ج 1، ص 133 ، فاطمه الزهرا، نائینی، ص 203 ، الثاقب فی المناقب، ص 121
[14] نهج الحیاه، ص 185 و 18

[="Times New Roman"][="Navy"]

[B]به نام عشق


در نجف سینه بی قرار از عشق

گفت:لایمکن الفرار از عشق


غزلی نذر حضرت مولا


مولای ما نمونه دیگر نداشته است

اعجاز خلقت است و برابر نداشته است

وقت طواف دور حرم فکر می کنم

این خانه بی دلیل ترک برنداشته است

دیدیم در غدیر که دنیا به جز علی

آیینه ای برای پیمبر نداشته است

سوگند می خورم که نبی شهر علم بود

شهری که جز علی در دیگر نداشته است

طوری ز چارچوب در قلعه کنده است

انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است

یا غیر لافتی صفتی در خورش نبود

یا جبرِِییل واژه بهتر نداشته است

چون روز روشن است که در جهل گمشده است

هر کس که ختم نادعلی بر نداشته است

این شعر استعاره ندارد برای او

تقصیر من که نیست برابر نداشته است

سیدحمیدرضا برقعی


[/B][/]

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1914 پیکسل کلیک کنید

علی(ع)دست پرورده پيامبر(ص)

[=nassim-bold]
هر گاه مجموع عمر امام علي - عليه السلام - را به پنج بخش قسمت كنيم، نخستين بخش آن را زندگي امام پيش از بعثت پيامبرتشكيل مي دهد. عمر امام در اين بخش از ده سال تجاوز نمي كند، زيرا لحظه اي كه

حضرت علي - عليه السلام - ديده به جهان گشود بيش از سي سال از عمر پيامبر - صلي الله عليه و آله - نگذشته بود؛ و پيامبر در سن چهل سالگي به رسالت مبعوث شد.[1]

حساسترين حوادث زندگي امام در اين بخش همان شكل گيري شخصيت حضرت علي (ع) و تحقق ضلع دوم ازمثلث شخصيت وي به وسيله پيامبر است. اين بخش از عمر، براي هر انساني، از لحظه هاي حساس و

ارزنده زندگي او شمرده مي شود. شخصيت كودك در اين سن، همچون برگ سفيدي، آماده پذيرش هر شكلي است كه بر آن نقش مي شود؛ و اين فصل از عمر، براي مربيان و آموزگاران، بهترين فرصت است كه

روحيات پاك و فضايل اخلاق كودك راكه دست آفرينش در نهاد او به وديعت نهاده است پرورش دهند و او را با اصول انساني و ارزشهاي اخلاقي و راه و رسم زندگي سعادتمندانه آشنا سازند.

پيامبر عاليقدر اسلام، به همين هدف عالي، تربيت حضرت علي - عليه السلام - را پس از تولد او به عهده گرفت . هنگامي كه مادر حضرت علي - عليه السلام - نوزاد را خدمت پيامبر آورد با علاقه شديد آن

حضرت نسبت به كودك روبرو شد. پيامبر از وي خواست كه گهواره حضرت علي را در كنار رختخواب او قرار دهد از اين جهت، زندگاني امام از روزهاي نخست بالطف خاص پيامبر توأم شد. نه تنها پيامبر گهواره

حضرت علي را در موقع خواب حركت مي داد، بلكه در مواقعي ازروز بدن او را مي شست و شير در كام او مي ريخت، و در موقع بيداري با او با كمال ملاطفت سخن مي گفت . گاهي او رابه سينه مي فشرد و

ميگفت :

اين كودك برادر من است و در آينده ولي و ياور و وصي و همسر دختر من خواهد بود.

به سبب علاقه اي كه به حضرت علي داشت هيچ گاه از او جدا نمي شد و هر موقع از مكه براي عبادت به خارج شهر مي رفت حضرت علي - عليه السلام - را همچون برادر كوچك يا فرزند دلبندي همراه خود مي

برد. [2]

هدف از اين مراقبت ها اين بود كه دومين ضلع مثلث شخصيت حضرت علي - عليه السلام - كه همان تربيت است، به وسيله اوشكل گيرد و هيچ كس جز پيامبر در اين شكل گيري مؤثر نباشد.

امير مؤمنان در سخنان خود خدمات ارزنده پيامبر - صلي الله عليه و آله - را ياد كرده، مي فرمايد:

و قد عملمتم موضعي من رسول الله - صلي الله عليه و آله - بالقرابه القربيه و المنزله الخصيصه، وضعني في حجره و انا ولد يضمني الي صدره و يكنفني في فراشه و يمسني جسد و يشمني عرفه و كان يمضغ ثم

يلقمنيه .[3]

شما اي ياران پيامبر، از خويشاوندي نزديك من با رسول خدا و مقام (احترام) مخصوصي كه نزد آن حضرت داشتم كاملاًآگاه هستيد و مي دانيد كه من در آغوش پر مهر او بزرگ شده ام ؛ هنگامي كه نوزاد بودم مرا

به سينه خود مي گرفت ودر كنار بستر خود از من حمايت مي كرد و دست بر بدن من مي ماليد، و من بوي خوش او را استشمام مي كردم، و او غذادر دهان من مي گذاشت .


[/HR][1] . برخى مانند ابن خشاب در كتاب مواليد الائمه مجموع عمر على (ع ) را شصت و پنج و مقدار عمر آن حضرت را پيش ازبعثت دوازده سال دانسته است . به كتاب كشف الغمه نگارش مورخ معروف على بن عيسى اربلى (متوفاى سال 693ه ـ ق ) ج 1ص 65مراجعه شود.
[2] . كشف الغمه، ج 1 ص 90
[3] . نهج البلاغه عبده ، ج 2 ص 182 خطبه قاصعه.

[="Tahoma"]

زیر باران دوشنبه بعد از ظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
وسط کوچه ناگهان دیدم
زن همسایه بر زمین افتاد
سیب ها روی خاک غلطیدند
چادرش در میان گرد وغبار
قبلا این صحنه را...نمی دانم
در من انگار می شود تکرار
آه سردی کشید،حس کردم
کوچه آتش گرفت از این آه
و سراسیمه گریه در گریه
پسر کوچکش رسید از راه
گفت:آرام باش! چیزی نیست
به گمانم فقط کمی کمرم...
دست من را بگیر،گریه نکن
مرد گریه نمی کند پسرم
چادرش را تکاند، با سختی
یا علی گفت و از زمین پا شد
پیش چشمان بی تفاوت ما
ناله هایش فقط تماشا شد
***
صبح فردا به مادرم گفتم
گوش کن ! این صدای روضهء کیست
طرف کوچه رفتم و دیدم
در ودیوار خانه ای مشکی است
***
با خودم فکر می کنم حالا
کوچه ی ما چقدر تاریک است
گریه،مادر،دوشنبه،در،کوچه
راستی! فاطمیه نزدیک است...

سید حمیدرضا برقعی

نصيحت پيامبر (ص)

[=nassim-bold]


از ازدواج حضرت زهرا (س) با حضرت علي (ع) چندان نگذشته بود پيامبر (ص) به ديدار آن ها آمد به آن ها مباركباد گفت و پس از ساعاتي علي (ع) براي كاري از خانه بيرون رفت . پيامبر (ص) به فاطمه (س) فرمود: حالت چطور است ؟شوهرت را چگونه يافتي ؟ فاطمه (س): پدر جان شوهرم را به بهترين شوهر يافتم ولي جمعي از زنان قريش نزد من آمدند و به من گفتند: رسول خدا (ص) تو را همسر يك نفر مرد فقير و تهيدست نموده است پيامبر: دخترم !نه پدرت فقير است ، و نه شوهرت ، خداوند گنجينه هاي طلا چو نقره تمام زمين را در اختيار من نهاده است ولي من از آنها چشم پوشيدم ، و پاداشي را كه در پيشگاه خدا است برگزيدم . دخترم ! اگر آنچه را كه پدرت مي داند، مي دانستي دنيا در نظرت ناچيز جلوه مي كرد، سوگند به خدا در نصيحت و آموزش تو كوتاهي نكردم .شوهر تو در تقدم به اسلام و در علم و حلم از همه مقدمتر و بهتر است ، دخترم وقتي كه خداوند بر سراسر زمين نگاه كرد دو مرد را برگزيد يكي از آن دو را پدر تو قرار داد و ديگري را شوهر تو. يا بنته نعم الزوج زوجك لاتعصي له امرا :
دختر عزيزم ! شوهر تو، نيكو شوهري است همواره در همه امور، از او اطاعت كن سپس پيامبر (ص) علي (ع) را به حضور طلبيد و در شاءن و مقام فاطمه (س) مطالبي گفت ، از جمله فرمود: فاطمه (س) پاره تن من است هر كه او را برنجاند مرا رنجانده و هر كس او را شاد كند مرا شاد كرده است .امام علي (ع) در شاءن زهرا (س) مي گويد: سوگند به خدا هيچگونه فاطمه (س) را خشمگين و مجبور به كاري نكردم تا آن زمان كه خداوند روح او را به سوي خود قبض كرد، و او نيز هيچگاه مرا ناراحت نكرد و از من نافرماني ننمود، هر زمان به او نگاه مي كردم همه اندوهها و حزنها و رنجهايم برطرف مي شد.


[/HR]




داستانهاي شنيدني از چهارده معصوم(عليهم السلام)/ محمد محمدي اشتهاردي



جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1810 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1810 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1804 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1917 پیکسل کلیک کنید

[="Times New Roman"][="Navy"]


[/]


کسی که چنین مقام دارد :
امام رضا عليه السلام قبل از دعا، خدا را اين چنين مي‌خواند:
يَا بَدِيعُ يَا قَوِيُّ يَا مَنِيعُ يَا عَلِيُّ يَا رَفِيعُ صَلِّ عَلَى مَنْ شَرَّفْتَ الصَّلَاةَ بِالصَّلَواتِ عَلَيْه‏
اي پديد آورنده‌ي زمين و آسمانها، اي پروردگاري كه داراي قدرت بي‌پاياني هستي، اي پروردگاري كه تغيير و تبديلي در او راه ندارد، اي پروردگار بلند مرتبت، درود بفرست بر كسي كه نماز را با صلوات و درود به او، شرافت دادي.
این چنین کس در راه فاطمه بلند می شد ودست اورا می بوسید دقت نماید :
در کتاب های معتبر شیعه و سنی نقل شده که چون فاطمه(س) خدمت پیامبر خدا می رسید، با کلمات محبت‌آمیز و محترمانه پدر بزرگوارش رو برو می شد، و پیامبر به احترام فاطمه (س) از جا بر می‌خاست و دست فاطمه(س) را می گرفت و می بوسید و او را در کنار خود می‌نشاند. راوی این سخن عائشه همسر پیامبر است.
مرحوم شیخ طوسی از علمای بزرگ و با عظمت شیعه و مؤسس حوزة علمیه نجف که کتاب‌های ارزشمندی در باره فقه و حدیث و معارف و اصول نوشته و از فقیهان کم‌نظیر عالم تشیع است این حدیث را در کتاب امالی(1) با سلسله سندی که به عائشه می رسد، نقل می کند .مرحوم مجلسی نیز این حدیث را در کتاب ارزشمند خویش «بحار الانوار» نقل کرده است.(2) مرحوم احمدی میانجی، از علمای معاصر و از اساتید با فضل که از پارسیان و زاهدان حوزه علمیه قم بود، این حدیث را در کتاب «مکاتیب الرسول»(3) آورده است.
شیخ محمد بن علی طبری، از عالمان فرهیخته قرن پنجم نیز حدیث را در کتاب «بشاره المصطفی لشیعه المرتضى» صفحه 253 آورده است.
حاکم نیشابوری، محمد بن عبدالله از علمای بزرگ اهل سنت، که در قرن پنجم می زیسته در کتاب «المستدرک على الصحیحین»، ج 3، ص 167 ـ 168، بخشی از حدیث را چنین نقل می کند... آن گاه که فاطمه(س) بر پیامبر(ص) وارد می شد، پیامبر به او «ام ابیها» می گفت و از جا بر می خاست و دست او را می گرفت و می بوسید و او را در جایگاه خود می نشاند.
خوارزمی متوفای 568،‌ از مورخان و محدثان بزرگ اهل سنت در کتاب «مقتل الحسین» ج 1، ص 93، این حدیث را کامل نقل کرده است.
حاکم نیسابوری، سلسله سند حدیث را کامل آورده و می گوید: بر اساس شرایطی که بخاری و مسلم برای صحیح بودن حدیث ذکر کرده‌اند، حدیث از نظر سند صحیح است.
حدیث همان طور که توسط عائشه نقل شده ،ذکر شده و عائشه با وجود اینکه رابطه حسنه‌ای با حضرت فاطمه(س) نداشته آن را نقل می کند که یکی از نشانه‌های صدق حدیث است.
با توجه به اینکه حدیث در کتاب های معتبر و مهم شیعه و سنی ذکر شده و حاکم نیسابوری سلسله سند حدیث را صحیح می داند می توان با اطمینان گفت که حدیث صحیح و معتبر است.

پی‌نوشت‌ها:
1. امالی الطوسی، مجلس 14، ص 400، حدیث 893/40.
2. بحار الانوار، ج 43، ص 25.
3.‌ مکاتیب الرسول، ج 1، ص 568.

[=Times New Roman]

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x620 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x620 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x620 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x620 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x620 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 763x684 پیکسل کلیک کنید

[="Times New Roman"][="Navy"]

پرواز آسماني او را مَلك نداشت
ماهي كه در اطاعت خورشيد شك نداشت
سنگش زدند و دست ز افشاي شب نَشُست
آن نور ناب واهمه اي از محك نداشت
مهتاب زير سيلي شب بود و آفتاب
حتي دو دست باز براي كمك نداشت
اين بود دستمزد رسالت؟ زمينيان!
اي خلق خيره! دست محمد نمك نداشت؟
مي‌پرسد از شما كه چه كرديد؟ مردمان
گلدان ياس باغچه من ترَك نداشت
خورشيد و ماه را به زميني فروختند
اي كاش خاك تيره يثرب فدك نداشت

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1909 پیکسل کلیک کنید

سلام علیک استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،

آیا این احتمال وجود دارد که منظر از «سرّ المستودع» حضرت محسن علیه‌السلام بوده باشد؟ نمی‌دانم این مطلب از کجا در ذهنم نقش بسته است ولی حقیر تا قبل از خواندن این پست اینطور فکر می‌کرده‌ام :Gig: شاید از آنجایی که وارد شده است «السلام علی فاطمة و ابیها و بعلها و بنیها و سرّ المستودع فیها» که یعنی سرّ المستودع در کنار «بنیها» آمده است؟ شاید هم به همین دلیل منظور از سرّ السمتودع فیها حضرت محسن علیه‌السلام نباشد چون ایشان هم جزء بنیها هستند :Gig: ... البته اگر بنیها بیاید و باز سرّ المستودع هنوز «فیها» باشد پس منظور امامت هم نمی‌تواند باشد چون وقتی که ایشان بچه‌دار شدند دیگر سرّ ودیعه گذاشته شده در ایشان به فرزندانشان رسیده است؟ پس سرّ مورد نظر یا باید حضرت محسن علیه‌السلام باشد و یا چیز دیگری بجز امامت و فرزندانشان؟ :Gig: اگر هم منظور خود حضرت باشند که در این صورت باز «فیها» اینجا چه می‌شود؟ سرّی که درشان است و نه خودشان هستند! اگر هم سرّ درشان باشد که دیگر نباید مستودع باشد و باید مستقر باشد پس تنها چیزی که به ذهن حقیر می‌رسد باز همین است که تنها حضرت محسن علیه‌السلام بتوانند آن سر المستودع باشند! ... اشتباه می‌کنم؟ :Gig:

حالا اگر احتمال اینکه آن سرّ المستودع حضرت محسن علیه‌السلام باشند منتفی نباشد سؤال اینجا خواهد بود که این سرّ بودن چگونه خواهد بود یا به چه معنا خواهد بود؟ در بحثی که به تازگی در تایپک دیگر با جناب ملاصدرا در مورد حضرت محسن علیه‌السلام داشتیم حقیر از قول عالمی گفتم که ایشان اگر شهید نمی‌شدند قرار بوده است که قائم آل محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله باشند، جناب ملاصدرا از حقیر سند خواستند و البته فرمودند که این بیان خلاف مسلمات اعتقادی شیعه است، حقیر گشتم و مدرک صریحی پیدا نکردم ولی برخی مدارک مرتبط که پیدا کردم یکی این بود که گاهی بداء پیش می‌آید چنانکه در مورد اسماعیل فرزند حضرت امام صادق علیه‌السلام پیش آمد و روایات زیادی در این مورد داریم که از آنها اینطور به نظر می‌رسد که اگر ایشان فوت نمی‌کردند امام می‌بودند، البته حقیر مشابه این نظر را در مورد حضرت ابراهیم فرزند رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله و حضرت محسن علیه‌السلام هم داشتم، اما جناب ملاصدرا آن بداء را به مطلب دیگری حمل فرمودند و توضیحات خوبی هم دادند، ولی باز حقیر نمی‌دانم چه ایرادی دارد که ابتدا میان علم قطعی خداوند و امور غیرقطعی تفاوت قائل شویم (مثل بحث أجل معلق و أجل قطعی) و بعد با این نگاه بگوییم که مثلاً حضرت محسن علیه‌السلام اگر در دوران جنینی شهید نمی‌شدند ممکن بود بتوانند قائم باشند، در ضمن اینکه بدانیم که در علم خداوند قطعی بوده است که ایشان شهید خواهند شد و قیام به حق و عدل و داد تا ۹ نسل بعد از امام حسین علیه‌السلام به تأخیر می‌افتد آن هم بعد از غیبت طولانی ... این مسأله مثل این است که گفته شود اگر واقعه‌ی کربلا رخ نمی‌داد (که امکانش بود چون انسان مختار است و می‌توانست راه درست را انتخاب کند و هیچ کدام از قتله‌ی کربلا مجبور به کارهایی که کردند نبودند) قیام منتقم هم واجب نمی‌شد، یا اگر خلفای بنی‌عباس آنطور اختناق ایجاد نمی‌کردند دوران غیبت واجب نمی‌شد، همه‌ی اینها حرفهایی هستند که نمی‌توان آنها را به طور کامل غلط دانست اگرچه در علم قطعی خداوند غلط بوده‌اند. با این حساب حقیر فکر می‌کنم که بشود گفت که اگر حضرت محسن علیه‌السلام شهید نمی‌شدند مثلاً ممکن بود امام بعد از امام حسین علیه‌السلام و آخرین امام باشند که قیام می‌کند و زمین را از عدل پر می‌کند بعد از اینکه از ظلم و جور پر شده باشد. این بیان می‌تواند سرّ المستودع بودن ایشان را توضیح دهد اگر ایشان هم از نظر شما یکی از گزینه‌های ممکن برای سرّ المستودع بودن باشند. سرّی که در علم غیرقطعی خداوند قرار بود اگر به بار بنشیند دین خدا را ظاهر کند ولی به بار ننشست و مستودع گشت.

اما یک سؤال جنبی هم دارم اگر اجازه دهید و به نظرتان خیلی ما را از تاپیک اصلی دور نگرداند:
در برخی روایات وارد شده است که خداوند از انبیاء علیهم‌السلام عهدی گرفت و چون با علم نافذ خود می‌دانست که ایشان در دنیا به عهد خود وفا خواهند کرد ایشان را برگزید و به ایشان امکانات و غیره داد، حالا سؤال اینجاست که در مورد افرادی مانند حضرت محسن علیه‌السلام که در علم نافذ خود می‌دانست که هرگز پا در دنیای خارج هم نخواهند گذاشت چطور چنان امتیازاتی را داده بوده است و مثلاً ایشان چنان ظرفیتی داشته‌اند که اگر به دنیا می‌آمدند چنین کنند و چنان کنند؟ اینکه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند که در قیامت به فرزندان خود حتی آنها که سقط شده‌اند هم افتخار خواهم کرد چطور معنا می‌شود و فرق میان فرزندان سقط شده‌ی این امت و امت‌های قبلی چگونه توضیح داده می‌شود؟ بخاطرظرفیتشان؟ شاید این دو سؤال چندان هم به هم مرتبط نیستند؟

با تشکر از صبر و تحمل همیشگی‌اتان :Gol:
یا علی علیه‌السلام

[="Times New Roman"][="Navy"]سلام و عرض ادب

http://www.askdin.com/thread1804.html#post7292[/]

سیده راضیه;606377 نوشت:
[=Times New Roman]سلام و عرض ادب

http://www.askdin.com/thread1804.html#post7292



باسلام وسپاس .
از اینکه جناب عالی وجناب باء نسبت به این بحث توجه ویژه مبذول داشته اید سپاس گذارم
چنان که در متن مقاله اشاره شده در باره آن فراز نورانی احتمالات متعدد مطرح است که غیر از آنچه در متن یاد شده آمده یکی دیگر از احتمالات که برخی علما داده این است که
مصداق "سر" در وجود دختر گرامی رسول خدا صلوات الله علیها امام زمان سلام الله علیه است.
چه این که ممکن است مراد سر نهفته ولایت کبرا باشد که به عنوان یک ودیعه دراو وجود داشته ودر هر کدام از ائمه از فرزندا ن او تجلیاتی داشته وتجلی کامل آن در وجود حضرت مهدی ع است
از این رو عدالت کبرا بوسیله او در عالم محقق می شود .
در هر صورت این فراز ژرفای بسیار عمیق دارد که نهایت آن تاکنون برای کسی قابل دست رسی نبوده است .
آنچه گفته شده ومی شود می تواند جلوه ی از آن معارف باشد ولی تمام آن نخواهد بود .
آنچه در فرمایش جناب باء عزیز آمده پذریشش کمی دشوار است چون دلیل بر اثبات آن نیست چه این که مقام جناب محسن از سایر فرزندان بی بی برتر نیست تا به مصداق سر یاد شده تلقی گردد .

باء;605870 نوشت:
سلام علیک استاد بزرگوار و رحمة الله و برکاته،

اما یک سؤال جنبی هم دارم اگر اجازه دهید و به نظرتان خیلی ما را از تاپیک اصلی دور نگرداند:
در برخی روایات وارد شده است که خداوند از انبیاء علیهم‌السلام عهدی گرفت و چون با علم نافذ خود می‌دانست که ایشان در دنیا به عهد خود وفا خواهند کرد ایشان را برگزید و به ایشان امکانات و غیره داد، حالا سؤال اینجاست که در مورد افرادی مانند حضرت محسن علیه‌السلام که در علم نافذ خود می‌دانست که هرگز پا در دنیای خارج هم نخواهند گذاشت چطور چنان امتیازاتی را داده بوده است و مثلاً ایشان چنان ظرفیتی داشته‌اند که اگر به دنیا می‌آمدند چنین کنند و چنان کنند؟ اینکه پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرموده‌اند که در قیامت به فرزندان خود حتی آنها که سقط شده‌اند هم افتخار خواهم کرد چطور معنا می‌شود و فرق میان فرزندان سقط شده‌ی این امت و امت‌های قبلی چگونه توضیح داده می‌شود؟ بخاطرظرفیتشان؟ شاید این دو سؤال چندان هم به هم مرتبط نیستند؟
با تشکر از صبر و تحمل همیشگی‌اتان :Gol:
یا علی علیه‌السلام

باسلام وتشکر .
علم پیشین الهی نسبت به هردو مورد یاد شده در سوال تفاوتی نمی کند
گرچه نسبت به قوابل عملا دو گونه تجلی می کند یعنی انبیا ع آن علم الهی را نسبت به خود عملیاتی می کنند
ولی جناب محسن زمینه عینیت دادن به آن علم در وجود خود پیدا نمی کند
به بیان دیگر تغییر وتفاوت در قوابل رخ می دهد وگرنه هر دو مورددر علم خداوند یکسان محقق شده است .
پس نوسان وتفاوت در قوابل رخ نموده ونه در مفیض .
در باره فراز دوم دوم پرسش باید گفت :
اولا اثبات شی نفی مادا نمی کند بخصوص که در آن روایات نیامده که فرزندان سقط شده امت های پیشین از این موهبت بر خور دار نیستند که موجب موباهاتپیامبر عصر شان گردند .
ثانیا _ ممکن است که این فرمایش ناظر به کمیت وتعداد آنان باشد چون کثرت این گونه افراد در امت مرحومه بشتر است .
ثالثا _ چنان که در کلام خود تان اشاره شده ممکن است این امتیاز ناظر به ظرفیت وجودی این دو گروه باشد
چه اینکه ظریفت وجودی ومعرفتی پدران شان هم متفاوت است .

:hamdel: اجر راهنمائي :hamdel:



[=nassim-bold]
به نقل علي (عليه السلام) روزي زني به حضور حضرت زهرا (عليهاالسلام) رسيد و عرض كرد: مادر ناتواني دارم كه درباره نماز مسائلي را نمي داند، مرا نزد شما فرستاده تا آن مسائل را بپرسم ، سوالات او به ده سوال رسيد. و از بسياري سوال شرمنده شد و عرض كرد: اي دختر رسول خدا، بيش از اين به شما زحمت نمي دهم . حضرت فاطمه (عليهاالسلام) فرمود: آنچه را نمي داني بپرس ، آيا كسي را سراغ داري كه در برابر صد هزار مثقال طلا اجير شود كه يك روز بار سنگيني را از زمين به بالاي بام ببرد و اظهار خستگي كند؟ او عرض كرد: نه . زهراي اطهر (عليهاالسلام) فرمود: من نيز اجير شده ام در برابر هر مساله اي كه به تو پاسخ دهم مزدي بگيرم كه اگر بين زمين تا عرش را پر از مرواريد كنند، باز آن مزد بيشتر است ، بنابراين من سزاوارتر از آن اجيرم كه اظهار خستگي نكنم ، من از پدرم شنيدم كه فرمود: علماي شيعه ما وقتي در قيامت محشور مي شوند، بقدر علمشان و بقدر تلاشي كه در ارشاد مردم كرده اند به آنها خلعت و جايزه مي دهند...


[/HR]داستان صاحبدلان / محمد محمدي اشتهاردي

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1933 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1807 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2000x1909 پیکسل کلیک کنید

هر کسی به اندازة «معرفت» و توان «علمی و عملی» تکلیف دارد. کسانی که شخصیت روحی و معنوی ممتازی دارند مانند انبیا، امامان و اولیای الهی و اصحاب معرفت، تکلیف‌شان با سایرین در یک ردیف نیست. آنان نه تنها واجبات و گناهان کبیره و صغیره را که تکلیف مردم است، باید رعایت کنند، بلکه تکالیف ویژه‌ای دارند که گاهی از آن به اولویت در کارها و عبادات تعبیر می‌شود. کم‌ترین بی‌توجهی آنان به اولویت‌ها، ترک اولی شمرده می‌شود و صدمات معنوی خاصی برایشان دارد.
قرآن کریم می‌فرماید: «لا یکلّف الله نفساً إلاّ وسعها؛(1) خداوند هیچ کس را جز به اندازة توانایی‌اش تکلیف نمی‌کند».
البته این به معنی در جا زدن در شناخت و معرفت نیست تا بگوییم ما که آن قدر معرفت نداریم، پس باید به همین اندازه که هستیم بسنده کنیم، خیر! لازم است که معرفت خود را افزایش داده و خود را نزدیک‌تر به اولیای الهی بکنیم.
نماز، مراتب دارد و هر کس به اندازة حضور قلب، پاداش می‌گیرد. البته نماز ما با نماز امامان معصوم و اولیای الهی خیلی فاصله دارد اما این به معنای ترک عبادت نیست، بلکه باید تلاش کنیم هر روز خودمان را به آنها نزدیک‌تر کنیم.
ترک نماز به هر دلیلی جایز نیست و عذاب دارد، ولی نماز خواندن بدون حضور قلب هرچند اثرش کم است اما با انجام آن، تکلیف ساقط است.
ضمناً حضور قلب را باید به تدریج به دست آورد. این راه حوصله و تلاش می‌خواهد. خداوند این قابلیت را در همة افراد قرار داده است. این سخن درست نیست که بگوییم نمی‌توانیم مثل بزرگان دین باشیم. اگر این راه پیمودنی نبود، خداوند ما را بر آن امر نمی‌کرد. معرفت خدا، تهذیب نفس، بصیرت و تقوا و کسب درجات معنوی، منوط به علم خاص نیست. همة مردم می‌توانند به مقامات معنوی برسند، هرچند اهل علم نباشند. وجود افراد مثل رجبعلی خیاط دلیل بر این مدعاست.

پی‌نوشت‌ها:
1. بقره (2) آیه 286.

حقيقت عبوديت و بندگي


خداوند متعال مي فرمايد: «ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ»[1] جن و انس را نيافريدم جز براي اينكه عبادتم كنند.
«وَ قَضي رَبٌّكَ اَنْ لا تَعْبُدُوا إِلاّ إيّاهُ».
[2] حكم پروردگارت بر اين قرار يافت كه فقط او را عبادت كنيد.
«وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ».
[3] در هر امّتي رسولي برانگيختم كه خدا را عبادت كنيد و از طاغوت دوري جوييد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيه‎ اوّل فرمود: آنان را خلق كرد تا امرشان كند كه عبادتش كنند.
[4]
و همين طور در تفسير آيه‎ مزبور فرمود: «خَلَقَهُم‌ْ لِلْعِبَادَةِ».
[5] براي عبادت خلقشان كرد.
و امير المؤمنين ـ عليه السّلام ـ در خطبه‎ ذي قار مي فرمايد: « ... فَإِنَّ اللهَ تَعالي بَعَثَ محمَّداً ـ صَلَّي اللّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ عِبَادِهِ إلي عِبادَتِهِ، وَ مِنْ عُهُودِ عِبَادِهِ إلي عُهُودِهِ، وَ مِنْ طاعَةِ عِبَادِهِ إلي طاعَتِهِ، وَ مِنْ وِلايَةِ عِبادِهِ إلي ولايَتِهِ.»
[6] همانا خداي تعالي محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ را به حق مبعوث كرد تا بندگانش را از پرستش بندگان به پرستش خود، و از بيعت بندگانش به بيعت خود، و از فرمانبري بندگانش به فرمانبري خود، و از ولايت و دوستي بندگانش به ولايت خود در آورد.
آري عبد بودن يعني بنده و كوچك بودن، و مولا بودن يعني آقا و بزرگ بودن. كسي كه مالك باشد آقاست و كسي كه مملوك باشد بنده است. او كه مالكيّت مطلق دارد، تسلّط بر همه‎ي امور، ولايت و حكومت بر همگان، امر و نهي و بزرگي و عظمت براي همه دارد. و بندگان و مملوكها را در مقابل او فروتني و افتادگي، كوچكي و فرمانبري لازم است. امام صادق ـ عليه السّلام ـ فرمود:
لَيْسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، إنّمَا هُوَ نُورٌ يَقَعَ فِي قَلْبٍ مَنْ يُرِيدُ اللهُ تَبَارَكَ وَ تَعالي أن يَهْدِيَهُ. فَإنْ أَرَدْتَ الْعِلْمَ فَاطلُبْ أَوَّلاً فِي نَفْسِكَ حَقِيقَةَ الْعُبُودِيَّهُ. وَ اطْلُبِ الْعِلْمَ بِاسْتِعْمَالِهِ. وَ اسْتَفْهِمِ اللهَ يُفْهِمْكَ.
علم آن نيست كه به درس گرفتن و تعلّم حاصل آيد. بلكه علم نوري است كه در قلب آن كس كه خداي تعالي هدايت او را اراده كرده است، قرار مي يابد. پس اگر چنين علمي را خواستي، در مرحله‎ي اوّل بايد در نفس خود حقيقت عبوديّت و بندگي را بجويي. و به دنبال آن، علم را به وسيله‎ي به كار گرفتن آن طلب كن و از خداي متعال بخواه كه فهم و هوش عطايت كند.
راوي مي گويد: پرسيدم: حقيقت عبوديّت چيست؟ حضرت فرمود:
سه چيز است:
ـ عبد آنچه را خدا برايش داده ملك خود نپندارد. زيرا كه بتدگان و بردگان را ملكي نباشد. همه‎ي اموال را مال خدا دانسته و آنجايش نهد كه خدايش فرمان داده است.
ـ بنده براي خود تدبيري از پيش خود نينديشد.
ـ تمام مشغوليّت خود را در اوامر و نواهي خداي متعال قرار دهد.
پس اگر بنده خود را مالك عطايا و بخششهاي خداي تعالي نداند، مصرف آنها در مواردي كه خدايش دستور داده، برايش آسان آيد. و اگر بنده اي تدبير امورش را به خداي مدبّر واگذارد، مصيبتها و حوادث ناگوار دنيا برايش سهل شود. و اگر اوقات خود را مشغول به اوامر و نواهي خداي متعال كند، ديگر او را وقتي براي جدال با مردم و فخر فروشي به آنها باقي نخواهد ماند.
و اگر خداي تعالي اين سه را به بنده اي كرامت كند، دنيا و شيطان و تمامي خلايق در مقابل ديدگانش چيزي به حساب نيايند و دنيا را براي فخر فروشي و زياده طلبي نخواهد، و مال مردم را براي توانمندي و برتري جويي خود طلب نكند، و دنياي چند روزه‎ي خود را به تنبلي از دست ندهد.
همه‎ي اينها درجه‎ي اوّل از درجات تقوا است. خداي متعال مي فرمايد:«تِلْكَ الدَّارُ الآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ العاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ»
[7]: آن سراي بازپسين را براي آنان قرار داديم كه اراده‎ي برتري و فساد در زمين نكنند. و سرانجام خوب از آنِ متّقين است.
پس عبد و آنچه در اختيارش است همه مال مولايش است. و از آن جهت كه حقيقت هر چيزي به مشيّت خداوند متعال تحقّق پيدا كرده و مي كند و هيچ چيزي خارج از مشيّت او وجود نتواند گرفت، پس تمام ما سوي الله مخلوق و ممالك او خواهند بود. زيرا همه، وجودشان و بقايشان به مشيت خالق متعال وابسته است. و اطاعت و فرمانبري و دوستي و ولايت كسي غير از او گناهي بزرگ و كفر به خداوند متعال است و عبادت غير خدا خواهد بود. و اگر كسي ديگر در عرض خدا قرار داده شود شرك است.
خداي تعالي فرمايد:
«وَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لِيَكُونُوا لَهُمْ عِزًّا ـ كَلاَّ سَيَكْفُرُونَ بِعِبادَتِهِمْ وَ يَكُونُونَ عَلَيْهِمْ ضِدًّا».
[8]
مشركان غير از خداي تعالي خداياني براي خود گرفتند تا موجب عزّتشان باشند. چنين نيست! بزودي آن خدايان، پرستش آنان را انكار كرده و دشمن آنان خواهند شد.
امام صادق ـ عليه السّلام ـ در تفسير اين آيه فرمود:
آنان كه غير از خداي تعالي براي خودشان خداياني قرار داده اند، در روز رستاخيز خدايانشان با آنان به مخالفت برخاسته، از آنان و عبادتشان بيزاري خواهند جست.
سپس امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: پرستش و عبادت، سجده و ركوع نيست؛ بلكه پرستش همان اطاعت است. هر كس مخلوقي را در نافرماني و معصيت خداي تعالي اطاعت كند، او را پرستش كرده است.
[9]
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
شما (شيعيان) آن گروهي هستيد كه از عبادت طاغوت سرپيچي كرديد. و هر كس ستمگري را اطاعت كند، همانا او را پرستش كرده است.
[10]
با توجه به اينكه بندگان و آنچه در اختيار آنها قرار داده شده ملك طلق خداوند متعال است، پس اين اعضا و جوارح و تمام ساختمان بدن انسان هم ملك اوست و استفاده از آنها منوط به اذن و رضاي اوست و هر تصرّفي در آنها، اگر مطابق حكم و اذن و رضاي خدا نباشد، حرام خواهد بود. پس خداوند متعال همگان را مالكيّت و سلطنت بر نفوس و اموالشان داده است، و حدود و ثغور آن را به وسيله‎ي شرايع آسماني بيان كرده است. پس هيچكس را بر ديگري سلطنت و حكومت و فرماندهي نيست جز اينكه خداي تعالي داده باشد. خداي تعالي مي فرمايد:
«قُلِ اللَّهُمَّ مالِكَ الْمُلْكِ تُؤْتِي الْمُلْكَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْكَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِيَدِكَ الْخَيْرُ إِنَّكَ عَلى كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».
[11]
بگو: خداوندا! اي دارنده‎ي ملك! مي دهي ملك را به كسي كه مي خواهي، و مي گيري از كسي كه مي خواهي. و عزّت مي بخشي كسي را كه بخواهي. و ذليل مي كني كسي را كه خود مي خواهي. همه‎ي خيرات در دست تو است. همانا تو به هر چيزي توانا هستي.
و بايد متوجّه بود همه‎ي حكومتها و سلطنتها در مسير حكومت و سلطنت الهي نيست، و حكومت و سلطنتي در طول حكومت و سلطنت خداوند متعال قرار دارد كه در جهت اطاعت و فرمانبري و خضوع و خشوع در مقابل خداوند باشد. و آن، عبارت است از حكومت و سلطنت پيامبران الهي و اوصياي آنها و آنان كه از ناحيه اينها مأذون به سرپرستي امور مردم باشند و از حدود و ثغور آن تجاوز نكنند. و از اين ميان حضرت محمّد ـ صلّي الله عليه و آله ـ ولايت و مالكيتش شامل همه‎ي درجات و مراتب ولايتها و مالكيّتها است، و مالكيّت تمام واليان امر، اميران لشكر، حاكمان بلاد، قضات و علما، و همچنين ولايت موالي بر عبيد، همه تحت ولايت و مالكيّت پيامبر گرامي اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ قرار گرفته اند. امام باقر و امام صادق ـ عليهما السّلام ـ مي فرمايند:
إنَّ اللهَ فَوَّضَ إِلي نَبِيِّهِ ـ صلّي الله عليه و آلِهِ ـ أَمْرَ خَلْقِهِ لِيَنْظُرَ كَيْفَ طَاعَتُهُمْ. ثُمَّ تَلا هذِهِ الآيَةَ:«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا
[12]».[13]
خداي تعالي امور خلق را به پيامبرش تفويض كرد تا ببيند چگونه از او فرمان مي برند. سپس حضرت اين آيه را تلاوت كرد: هر چه رسول برايتان آورد اخذ كنيد. و از هر چه نهي كرد تركش كنيد.
و امام باقر ـ عليه السّلام ـ فرمايد:
فَمَا حرَّمَ رَسُولُ اللهِ ـ صلّي اللهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ ـ فَهُوَ بِمَنْزِلَةِ مَا حَرَّمَ اللهُ.
[14]
هر چه را رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ حرام كند، به منزله‎ي آن است كه خداوند متعال حرام كرده است.
و همين امر درباره‎ي امامان معصوم ـ عليهم السّلام ـ كه اوصياي گرامي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ و ذرّيّه‎ي آن حضرت هستند، جاري است جز اينكه آنان را حقّ تحليل و تحريم نيست. امام باقر ـ عليه السّلام ـ در تفسير آيه‎ي«أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»
[15] مي فرمايد:
هِيَ فِي عَلِيٍّ وَ فِي الأَئمَّةِ. جَعَلَهُمُ اللهُ مَواضِعَ الأَنْبٍياءِ، غَيْرَ أَنَّهُمْ لايُحٍلّونَ شَيْئاً وَ لايُحَرِّمُونَه.
[16]
اين آيه درباره‎ي علي ـ عليه السّلام ـ و امامان معصوم است كه خداوند متعال آنان را در جاي پيامبران قرار داده است؛ جز اينكه آنان چيزي را حلال و حرام نمي كنند.


[/HR][1] . الذاريات/56
[2] . الاسراء/23
[3] . النحل/36
[4] . علل الشرايع/13
[5] . علل الشرايع/14
[6] . الكافي 8/386
[7] . القصص/ 83
[8] . مريم/81 و82
[9] . تفسير القمّي2/55
[10] . بحارالانوار23/361
[11] . آل عمران/26
[12] . حشر/ 7.
[13] . الكافي 1/266
[14] . بحارالأنوار 17/10
[15] . النساء/59
[16] . تفسير العيّاشي 1/252

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2715x2205 پیکسل کلیک کنید

جهت نمایش تصویر با اندازه اصلی 2457x2203 پیکسل کلیک کنید

تفاوت ایمان و یقین ؟

اگر به طور دقیق مفهوم یقین و ایمان را بررسی کنیم خواهیم دید این دو با یکدیگر فرق دارند.
یقین در برابر شک و تردید است. کسی که یقین به چیزی دارد یعنی صددرصد آن را درست می‏داند و به هیچ وجه احتمال خلاف آن را نمی‏دهد ولی ایمان در برابر کفر است و به احساس قلبی گفته می‏شود که بعد از شناخت خدا حاصل می‏شود. شاید بتوان گفت یقین، درجه بالای ایمان است که دیگر تردیدی در آن راه نمی‏یابد.
هرگاه انسان به چیزی اعتقاد قطعی پیدا کند، به طوری که آن را تصدیق کند؛ یعنی قبول کند و آن را بپذیرد، به آن چیز ایمان پیدا کرده است. بنابراین، اگر چیزی را پذیرفته باشد، اما جزء باورهای قلبی او نشده و یا التزام عملی پیدا نکرده باشد، به گونه‏ای که عاشقانه بدان عمل کند، بلکه هنوز همراه با شک و گمان باشد، به آن چیز ایمان ندارد، چون در ایمان، اطمینان نفس (دل) نهفته است.
در ایمان خوف و دلهره و شک نیست،و دل در حالت اطمینان به سر می برد.(1) ایمان سه جزء دارد:
تأیید قلبی و اقرار به زبان و عمل کردن طبق معتقدات: "انه تحقیق بالقلب (التصدیق بالقلب) واقرار باللسان و عملٌ بالإرکان".(2)
اگر ایمان را "نور" بدانیم بسیار به جا است. "ایمان نور است و روشنی بخش و به انسان در جهان بینی و اعتقاد و عمل و تمام زندگی روشنایی و آگاهی می دهد، امّا کفر، ظلمت است و تاریکی در آن نه بینش صحیحی از کل عالم هستی است و نه از اعتقاد درست و عمل صالح خبری می باشد".(3)
راغب اصفهانی در معنای یقین می گوید:‌" یقین از صفات علم است و آن عبارت است از این که: دلِ آدمی و فهم انسان آرامش پیدا کند، با توجه به این که حکم مورد یقین ثابت و محقق است".(4)
امام رضا(ع) می فرماید:‌ "ایمان یک درجه بالاتر از اسلام و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان و یقین یک درجه بالاتر از تقوا است و میان بندگان چیزی کم تر از یقین تقسیم نشده است".(5)
در حدیثی امام علی(ع) یقین را به تسلیم واقعی معنا کرد و فرمود: "التسلیم هو الیقین".(6)
مرحوم علامه مجلسی می گوید: یقین دارای سه مرتبه است: علم الیقین، عین الیقین و حق الیقین که این سه مرتبه با یک مثال روشن می شود:
علم الیقین به آتش، مشاهده آن توسط دود است .
عین الیقین دیدن حجم واندازه‌ آتش است .
حق الیقین سوختن در آن است.(7)
این سه اصطلاح در قرآن مجید در سورة تکاثر و واقعه آمده است. امام باقر(ع) توکل بر خدا و تسلیم در برابر ذات پاک او و رضا به قضای الهی و واگذاری تمام امور به خداوند را از آثار یقین ذکر کرده است.(8) قرآن مجید راه رسیدن به یقین را عبادت می داند: " واعبد ربّک حتی یأتیک الیقین؛ پروردگارت را عبادت کن تا به یقین برسی".(9)
بدون عبادت ممکن نیست کسی به یقین نائل آید. منظور از عبادت،‌ حرکات و سکنات ظاهری نیست بلکه حقیقت عبادت و بندگی خدا است که در آن صورت غیر خدا در انسان جای ندارد. از این رو از رسول خدا(ص) نقل است :" اگر شیاطینی که اطراف دل های بنی آدم را احاطه کرده اند نبودند، آدمیان حقایق ملکوت آسمان ها و زمین را مشاهده می نمودند"؛(10) یعنی گناه و رذایل اخلاقی مانع رسیدن به مقامات معنوی،‌ از جمله یقین می شود.

پی نوشت ها:
1. راغب اصفهانی، المفردات، ص 25.
2. همان، ص 26.
3. تفسیر نمونه، ج 18، ص 229.
4. مفردات، مادة یقین.
5. اصول کافی، ج3، ص 88.
6. همان، ص 76.
7. بحارالأنوار، ج 67،‌ ص 142.
8. همان، ج 70، ص 138.
9. حجر (15) آیه 99.
10. معراج السعاده، ص 78.

حضرت فاطمه زهرا (س) و نماز

[=nassim-bold]
در احوالات اين بانوي بزرگ اسلام آورده اند:«كانت فاطمة عليها السّلام تنهج في الصّلاة من خيفة الله تعالي[1].»، يعني: فاطمه زهرا ـ سلام الله عليها ـ هنگام نماز از ترس خدا نفس نفس مي زد. و نيز از وجود مبارك پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ درباره ايشان نقل شده است:«قال النبّي ـ صلّي الله عليه و آله ـ في خبر طويل أخبر عما يقع من الظّلم علي اهل البيت عليهم السّلام، امّا ابنتي فاطمة فانّها سيّدة نساء العالمين من الاوّلين و الاخرين ـ الي ان قال ـ متي قامت في محرابها بين يدي ربّها جلّ جلاله، زهر نورها لملائكة السّماء كما يزهر نور الكواكب لأهل الارض و يقول الله عزّوجلّ لملائكته: يا ملائكتي انظروا الي أمتي فاطمة سيّدة امائي قائمة بين يدي، ترتعد فرائصها من خيفتي، و قد اقبلت بقلبها علي عبادتي، اشهدكم انّي قد أمنت شيعتها من النّار[2].»، يعني: وجود مبارك پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ در خبر طولاني كه در ضمن آن از ظلم و ستم به خاندان خود خبر مي دادند، فرمودند: امّا دخترم فاطمه ـ سلام الله عليها ـ سيده و خانم زنان جهان از اولين تا آخرين آنها است، تا اين كه فرمودند، هنگامي كه در محراب نمازش در مقابل پروردگارش مي ايستد، نوري براي ملائكه هاي آسمان مي درخشد، همان طوري كه نور ستارگان آسمان براي اهل زمين مي درخشد و خداوند عزّوجلّ به ملائكه هايش مي فرمايد: اي ملائكه هاي من نگاه كنيد، به كنيزم فاطمه(سلام الله عليها )، خانم كنيزان من، در حالي كه ايستاده است در مقابل من، بدنش از ترس من مي لرزد، و با حضور قلب به عبادت كردن من روي آورده است، شما را شاهد مي گيرم، كه من پيروان او را از آتش جهنّم در امان نگه مي دارم

دعاي حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ در نماز:
ابن بابويه به سَنَد معتبر از حضرت امام حسن ـ عليه السّلام ـ روايت كرده است كه آن حضرت فرمود: كه در شب جمعه مادرم فاطمه ـ عليها السّلام ـ در محراب خود ايستاده و مشغول بندگي حق تعالي گرديد، و پيوسته در ركوع و سجود و قيام و دعا بود، و تا صبح طالع شد، شنيدم كه پيوسته دعا مي كرد، از براي مؤمنين و مؤمنات، و ايشان را نام مي برد و دعا براي ايشان بسيار مي كرد، و از براي خود دعايي نمي كرد، پس گفتم اي مادر چرا از براي خود دعا نكردي، چنان كه از براي ديگران كردي، فرمود:«يا بنيّ الجار ثم الدّار»، يعني: اي پسر جان من، اوّل همسايه را بايد رسيد، و آخر خود را[3].


[=nassim-bold]
[/HR]
[=nassim-bold][1] . بحارالانوار/ ج 70/ 400، المحجّة البيضاء/ ج 1/351.
[2] . بحارالانوار/ ج 43/ 172، ميزان الحكمة/ ج 5/382.
[3] . منتهي الآمال/ ج 1/ باب دوم/ فصل دوم/ 97.


موضوع قفل شده است