جمع بندی تضاد اختیار با قاعده علیت

تب‌های اولیه

65 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تضاد اختیار با قاعده علیت

با سلام خدمت دوستان و اساتید گرامی.

این تاپیک در ادامه تاپیک http://www.askdin.com/thread22598.html درخواست شده است. از آنجا که در آن تاپیک در ادامه بحث به سمت یک سوال فنی تر کشیده شد پست شروع آن تاپیک اندکی گمراه کننده بود و خواننده را از ادامه منصرف می کرد.
در آنجا مباحثات مفیدی با جناب عرفان علوی داشته ایم ولی در نهایت بی نتیجه رها شد.
متاسفانه علیرغم تلاش دوستان من همچنان مسئله برایم حل نشده باقی مانده است و نمی توانم بین قانون علیت و فروعاتش و مسئله اختیار صلح برقرار کنم و هرچه زدم به در بسته خورد.
متاسفانه کاملاً برایم واضح و بدیهی و مبرهن است که یا باید اختیار به معنای "امکان حقیقی صدور هرکدام از گزینه های موجود در تصمیم گیری" را پذیرفت یا قاعده ی علت و معلول و فروعاتش و من نمیتوانم همزمان هر دو را جمع کنم.
خلاصه اشکال من:
هرچند انسان ظاهراً بین چند گزینه که به هر کدام نسبت به مراتب علمیش سطحی از آگاهی را دارد تحلیل میکند اما تصمیم به انتخاب هر کدام از گزینه ها نیاز به یک مکانیزم دارد: مجموعه ای از عقل و شهوت.
بر مبنای این دو تصمیم گرفته شده و گزینه های دیگر رد شده و نهایتاً یک فعل صادر میشود.از بیرون که به شخص نگاه میکنیم میبینیم از او انتظار هر کدام از گزینه ها بود و چون خودش بین این گزینه ها انتخاب کرد میگوییم مختار بود.
ولی مشکل از جایی آغاز میشود که عمیقتر نگاه کنیم آنگاه میبینیم که گزینه های دیگر امکان صدور نداشت و صرفاً ذهنی بوده اند چون از این شخص با ان مکانیزم عقل و شهوت خاص، در همان لحظه و در همان محیط و در همان .... خاص، بنا بر قاعده علیت فقط صدور همان گزینه که صادر شد ممکن بود و سایر گزینه ها حقیقی نبوده اند.
اگر اختیار برقرار باشد لازم است از آن مکانیزم در در همان لحظه و در همان محیط و در همان .... خاص، هرکدام از گزینه ها سر بزند و این خلاف قاعده علیت است که ضرورت علی و معلولی میگوید که از یک مجوعه ای از علت های ناقصه وقتی تامه شوند ضرورتاً همان معلول حادث میشود که سنخیت دارد با علت یا علل خود. بنابراین اختیار به معنای مذکور لازمه اش این است که استثنائاً در اینجا از علیت صرف نظر کنیم.

مشکل فوق برای من حل نشد. تنها حلی که عنوان شد تغییر تعریف اختیار بود به این صورت:

"اختیار یعنی اینکه شخص نسبت به عمل خود اگاهی دارد به گونه ای که به علم حضوری درمیابد که عمل از خودش سر زده است"

تعریف فوق با علیت ناسازگاری ندارد به شرط آن که قبول کنیم که به جز همان عملی که از او سر زد امکان صدور عمل دیگری نبود و انتظاری هم از شخصی با آن خصوصیات و ویژگی ها و مراتب علمی و استعدادها و ...در آن شرایط نمی رفت.

بنابراین اینجا دو سوال مطرح می شود. اولا اختیار را تعریف کنید. دوم اینکه بین قاعده علت و معلول و فروعاتش و اختیار تعریف شده صلح برقرار کنید.

با تشکر

با نام و یاد دوست







با سلام به شما دوست عزیز

aminjet;342303 نوشت:
گزینه های دیگر امکان صدور نداشت و صرفاً ذهنی بوده اند چون از این شخص با ان مکانیزم عقل و شهوت خاص، در همان لحظه و در همان محیط و در همان .... خاص، بنا بر قاعده علیت فقط صدور همان گزینه که صادر شد ممکن بود و سایر گزینه ها حقیقی نبوده اند.

اگر یکی از همان علتها را اصل اختیار داشتن (و اراده و شوق) انسان بدانید مشکل حل می شود.

به عبارتی دیگر در اینکه اراده انسان معلول علتهای دیگری مثل اعتقادات و احساسات می باشد، حرفی نیست، اما مانع حقیقی بودن آن علت نیست، یعنی ذهنی صرف نیست، زیرا احساس و اعتقاد هیچگاه جبر به دنبال ندارد، چه بسا اعتقاداتی که بر خلاف آن عمل می شود، مثلا اگر از فرد گنهکار سؤال کنید چرا دست به چنین عملی زدید و چرا بر خلاف اعتقاداتان عمل کردید پاسخ می شنوید که دوست داشتیم انجام دهیم، همین!

زیادند زنان بی حجابی که منکر اصل ضرورت حجاب نیستند، مطمئن هستند عذاب الهی در انتظار آنان است اما دلشان می خواهند چنین بگردند.

عمر سعد وقتی سر دوراهی کشتن امام حسین و مُلک ری قرار گرفت، کشتن امام را با علم به جهنم رفتن و برخلاف اعتقاداتش پذیرفت زیرا بگفته خودش نقد را به نسیه نباید داد، مثالها از این دست فراوان است.

مثالهای فوق از نوع اعتقادات معنوی است، در اعتقادات و علوم مادی نیز چنین است، مثلا جراح و متخصص قلب و عروق (که از ناحیه علم و عمل آگاهی کامل بر مضرات سیگار بر ریه دارد) اگر سیگار بکشد چه کرده است؟ دقیقا و 100% بر خلاف تمام علم و تجربه و اعتقادش عمل کرده است، پس علم و اعتقاد او نتوانست فرد را مجبور به ترک سیگار نماید.

خلاصه اینکه احساس و اعتقاد هیچگاه نمی تواند برای انسان تولید جبر یا به قول شما کار را به علت و معلول بکشاند، زیرا انسان در طول سلسله علل افعال خود چیزی به نام شوق و اراده دارد.

جهنمیان خود و اراده خود را باعث و بانی جهنمی شدنشان می دانند، آنها علت جهنمی خودشان را چنین گزارش کردند:

مَا سَلَكَكمُ‏ْ فىِ سَقَرَقَالُواْ لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ وَ لَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ وَ كُنَّا نخَوضُ مَعَ الخْائضِينَ وَ كُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ، «اصحاب يمين» چه چيز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!» مى‏گويند: «ما از نمازگزاران نبوديم، و اطعام مستمند نمى‏ كرديم، و پيوسته با اهل باطل همنشين و همصدا بوديم، و همواره روز جزا را انكار مى‏كرديم.(1)

موفق باشید.
ــــــــــــــ
1. مدثر/39.


aminjet;342303 نوشت:
تعریف فوق با علیت ناسازگاری ندارد به شرط آن که قبول کنیم که به جز همان عملی که از او سر زد امکان صدور عمل دیگری نبود و انتظاری هم از شخصی با آن خصوصیات و ویژگی ها و مراتب علمی و استعدادها و ...در آن شرایط نمی رفت.

سلام
نسبت مرتبه عالی و نازل ( علت و معلول ) مثل نسبت معنا با الفاظ است
آنچه در مقام معنا ثابت است در مقام الفاظ به انحاء مختلفی می تواند تحقق یابد
بطور مثال شما می خواهید بگویید انسان دارای استعدادهای بسیاری است . این معنا را در چندین جمله متفاوت می توانید بیان کنید که همه یک معنا را می رسانند .
پس نسبت علت و معلول در اختیار ، نسبت کلی و افراد است که همه افراد فرد او محسوب می شوند با همه تفاوتهایی که دارند
این اصل باعث میشود بپذیریم در عین وجود علت و اقتضائات خاصش هر آنچه در دایره اختیار معلول واقع می شود در تحت او بوده و از آن تعدی نکرده باشد
بر همین اساس هم هست که می گویند انسان مختار کامل نیست چه اینکه تعیین آن اصول کلی از دایره اختیار او خارج است اما در عین حال خارج از اقتضائات ذات و ساختار وجودی او هم نیست
لذاست که تمام امور انسان به نحوی به خود او راجع است البته با عدم فراموشی مظهریت او برای واجب تعالی
والله الموفق

با سلام خدمت جناب حامد و صالح
من پاسخ جناب حامد را می دهم خود به خود پاسخ جناب صالح هم داده شده است. چرا که شیوه پاسخگویی جناب صالح را با جناب اندیشمند و جناب عرفان علوی داشته ام و به نتیجه ای نرسیده ام. منظور اوردن خود اختیار به عنوان علت هست. (جواب کارشناس بحث واضح است، اصلا اختیار چیست که خودش را وارد سلسله علل کنیم؟؟؟؟ هیچ جایگاه و وجود خارجی ندارد و بعد از صدور فعل با تحلیل ذهنی بر این موضوع که "امکان صدور گزینه های دیگر هم بود" مفهومی به عنوان اختیار خلق می شود نه این که قبلا وجود داشته باشد.)

و اما جناب حامد. اندکی ثقیل فرمودید در حد برداشتم پاسخ می دهم:

حامد;344152 نوشت:
این اصل باعث میشود بپذیریم در عین وجود علت و اقتضائات خاصش هر آنچه در دایره اختیار معلول واقع می شود در تحت او بوده و از آن تعدی نکرده باشد

من مشکلی با این که عمل از خود او و با آگاهی خود او سر زده و بگونه ای است که برای خودش هم واضح است که خودش این عمل را انجام داده اصلا مشکلی ندارم. به عبارتی معتقد به جبر به معنای اجبار از خارج نیستم. گمان همه این است که به محض اثبات این که «فعل از بیرون تحمیل نشده» وجود اختیار ثابت می شود. در حالی که اینچنین نیست. لازم نیست جبر از ناحیه موجود هم عرض باشد بلکه در سلسله علل بالاسری و ذات خود شخص و نفس او نوع اساسی تری از جبر برقرار است. (هرچند نوعی جبر از ناحیه مخلوقات هم عرض هم وجود دارد ولی موضوع بحث ما نیست.)

حامد;344152 نوشت:
اما در عین حال خارج از اقتضائات ذات و ساختار وجودی او هم نیست

اقتضائات ذات و ساختار وجودی او تعیین کننده اساسی افعال و در نهایت گسترش نفسو علم و استعداد او در نهایت تعیین کننده درجات او هستند.
به این معنا که ذات من در بدو خلقت من، از اولین فعل تا آخرین فعل به اقتضا طینت اولیه، شاکلیه اولیه، وسعت نفس اولیه و ... هرچه اسمش را بگذارید بوده است. همین اعمال حتی اگر در حد دانه ای خردل هم باشد تعیین کننده شاکله بعدی من در ثانیه بعدی خواهد بود. این یک فرآیند مستمر از بدو تولد تا اخرین روز عمر است.
هر گام به اقتضا گام قبل است. من عملی را انجام میدهم که با نفسم فعلیم سنخیت دارد. و پس از انجام نفس جدیدی خواهم داشت. هرچند نفس من چیزی جز مراتب علمی نیست ولی این که فعلی که از نفس من متجلی می شود باعثش و مبنایش و منبعش کجاست؟ همان شاکله است که خلقتش دست من نبوده است. و این خلقت اولیه خود تعیین کننده خلقت ثانیه بعد است و به همین ترتیب تا پایان عمر.

یک پاسخ کلی به اشکال من می توان داد. " اگر تو قرار باشد تو باشی باید همینی که هستی باشی. و اگر گونه ای دیگر آفریده می شدی، دیگر تو نبودی بلکه کس دیگری بود که به تو ربطی نداشت. بنابراین تو آفریده شدی چون اقتضا ذات این بود. و تو این گونه هستی که به اقتضای نفست فلان می کنی و نهایتا به فلان درجه می رسی و جز این هم برای تو ممکن نیست. چون تو همینی هستی که هستی."

جمله بالا می شود همان جمله ابی رنگ پست اولم: "اختیار یعنی اینکه شخص نسبت به عمل خود اگاهی دارد به گونه ای که به علم حضوری درمیابد که عمل از خودش سر زده است"

یعنی شخص از point of view ذات حق که مشاهده شود. یعنی خدا که به مخلوق نگاه می کند او را همان طور که هست میبیند. این مخلوق برای این که وجود داشته باشد باید چنان باشد و چون این گونه است پس چنان می کند و نهایتا به فلان درجه می رسد و حالت دومی هم درکار نیست. و این قانون بر هر فعل انسان حتی اگر به اندازه دانه خردلی هم باشد حاکم است.

به جای این که بگوییم انسان با اختیارش فلان کار را می کند بهتر است بگوییم انسان می داند که کار از خودش سر زده است. و اگر صد بار هم در همان موقعیت قرار بگیرد باز هم همان کار را انجام می دهد. (منظورم از همان موقعیت معنای واقعی این کلمه است. یعنی همه ذرات جهان به موقعیت قبل برگردند.)

موفق باشید.

aminjet;344246 نوشت:
من مشکلی با این که عمل از خود او و با آگاهی خود او سر زده و بگونه ای است که برای خودش هم واضح است که خودش این عمل را انجام داده اصلا مشکلی ندارم. به عبارتی معتقد به جبر به معنای اجبار از خارج نیستم. گمان همه این است که به محض اثبات این که «فعل از بیرون تحمیل نشده» وجود اختیار ثابت می شود. در حالی که اینچنین نیست. لازم نیست جبر از ناحیه موجود هم عرض باشد بلکه در سلسله علل بالاسری و ذات خود شخص و نفس او نوع اساسی تری از جبر برقرار است. (هرچند نوعی جبر از ناحیه مخلوقات هم عرض هم وجود دارد ولی موضوع بحث ما نیست.)

سلام
منظور این است که تمام گزینه ها در تحت وجود علت و اقتضائات اوست
چون تصورم این است که شما فکر میکنید اگر یک گزینه انتخاب میشود پس آن یک گزینه جبری است به این نحو که قطعی است
عرض بنده این است که به حسب کلیت علت و اقتضائاتش هیچیک از گزینه ها قطعی نیستند چون نسبت آن امر کلی با تمام افرادش یکسان است
لذا اینجاست که اختیار مفهوم می یابد و این است معنای کلام مولا علی علیه السلام که فرمود :
اگر قضای حتمی قطعی باشد اختیار برداشته می شود
حال این سوال قابل طرح است که اگر نسبت علت با همه گزینه ها یکسان است چرا یکی از آنها واقع می شود . اینجاست که میگوییم اما نسبت معلول با گزینه ها یکسان نیست بلکه به حسب او برخی گزینه ها ضعیف و برخی قوی اند و این به اقتضائات وجودی او راجع است
لذاست می توان بر اساس گزینه های اقوی وقایع آینده را پیش بینی کرد و این همان کاری است که برخی اولیاء الهی می کنند
در عین حال اگر وقوع یک گزینه ضعیف مورد مشیت الهی قرار گیرد واجب تعالی قادر به تحقق آن است چونکه گفتیم به حسب او گزینه ها مساوی اند و این است معنای اراده های خاص الهی که پیشگویان را به حیرت می اندازد و اولیاء را وادار می کند بعد از هر پیشگویی انرا به مشیت احاله کنند

aminjet;344246 نوشت:
"اختیار یعنی اینکه شخص نسبت به عمل خود اگاهی دارد به گونه ای که به علم حضوری درمیابد که عمل از خودش سر زده است"

یعنی می خواهیدبفرمایید حس اختیار ناشی از علم به نفس و در نتیجه اقتضائات آنست
اما این که باید حس جبر را باعث شود چون به حسب بیان شما او باید باشد آنچه هست آنوقت اختیار و حس اختیارش کجاست ؟
حس اختیار وقتی معنا دارد که تصور گزینه ها واقعی باشد وگرنه میشود تصور اختیار و نه اختیار
مگر اینکه برای انسان مراتبی قائل شویم و همان تقریری که در خصوص علت و معلول گفتیم در خصوص روابط این مراتب قائل بشویم

aminjet;344246 نوشت:
یعنی شخص از point of view ذات حق که مشاهده شود. یعنی خدا که به مخلوق نگاه می کند او را همان طور که هست میبیند. این مخلوق برای این که وجود داشته باشد باید چنان باشد و چون این گونه است پس چنان می کند و نهایتا به فلان درجه می رسد و حالت دومی هم درکار نیست. و این قانون بر هر فعل انسان حتی اگر به اندازه دانه خردلی هم باشد حاکم است.

اینکه می فرمایید نگاه خدای تعالی چنین است مفهومش این نیست که در آن نگاه جزئیات هم به تفصیل همانطور است
هرچند مشکل است این راباور کنیم که تفصیل اقتضائات وجودی مخلوقین در نزد خدا وقتی قطعی میشود که مخلوق در عالم خلق پیاده می شود و چه بسا این باشد معنای بیانات شرعی که از انتظار خدا و علم او به وقایع بعد از وقوع سخن می راند

بعبارت ساده تر مثلا یک شخص به نحو کلیش و همه افراد تحقق یابنده محتمل از او در نزد خدای تعالی حاضر است و نه تنها یک احتمال تا اینکه مستلزم جبر باشد
aminjet;344246 نوشت:
به جای این که بگوییم انسان با اختیارش فلان کار را می کند بهتر است بگوییم انسان می داند که کار از خودش سر زده است. و اگر صد بار هم در همان موقعیت قرار بگیرد باز هم همان کار را انجام می دهد. (منظورم از همان موقعیت معنای واقعی این کلمه است. یعنی همه ذرات جهان به موقعیت قبل برگردند.)

ولی به نظر بنده اقتضای این بودن شما یا من تحقق فلان فعل خاص یا حتی گذر تمام عمر با وقایع مشخصی نیست بلکه هر گزینه ای محتملی که اتاق بیفتد باز هم من ، همان من است
به عبارت دیگر حامد حامد است با این نسخه ای که از او در این مدت پیاده شده و حامد بود اگر یکی از دهها هزار نسخه متفاوت دیگر از او در این عالم پیاده می شد
آنچه که در نزد علم الهی است همان امر کلی ( حامد کلی ) است وآنچه در طول یک زندگی برای یک فرد اتفاق می افتد یکی از صدهها نسخه محتملی است که همه یک نتیجه را دارند و آن مثلا حامد است در تقریب مساله به ذهن مثال معنا و جملات متعدد هم معنایی که آن معنای واحد را می رسانند خیلی خوب است
الحمد لله الذی هدانا لهذا و ما کنا لنهتدی لولا ان هدانا الله
والله العالم الموفق

سلام

حامد;344294 نوشت:
حال این سوال قابل طرح است که اگر نسبت علت با همه گزینه ها یکسان است چرا یکی از آنها واقع می شود . اینجاست که میگوییم اما نسبت معلول با گزینه ها یکسان نیست بلکه به حسب او برخی گزینه ها ضعیف و برخی قوی اند و این به اقتضائات وجودی او راجع است

این که احتمال وقوع یک گزینه قوی و دیگری ضعیف باشد و کلا هر جا از احتمال صحبت می شود حکایت از نادانسته های ما دارد.
من اگر نمی دانم امواج دریا چطور خواهند بود، سازه ی مد نظرم را بر اساس احتمال وقوع بزرگترین موج طراحی می کنم.
این که احتمال صدور یک گزینه فرق داشته باشد با احتمال صدور یک گزینه ی دیگر می تواند ذاتی گزینه ها باشد ولی باز هم این برای حوادث تصادفی این طور است. مثلا اگر در یک کیسه تعداد بیشتری از مهره های سیاه نسبت به سفید ریخته شود طبیعتا شانس انتخاب تصادفی سیاه بیشتر خواهد بود ولی برای شخصی که غیر تصادفی مهره ها را بر می دارد شانس در کار نیست صد درصد پیشبینی این که حتی کدام مهره در می آید را هم می تواند انجام دهد.
برای خداوند سخت است که بپذیریم که هر نفر را با تمام گزینه های ممکنش می داند و تا مخلوق گزینه را برنگزیده بیخبر باشد از نتیجه. خداوند حتی می داند بعدا چه می کند (قبل و بعدی برایش نیست)

حامد;344294 نوشت:
در عین حال اگر وقوع یک گزینه ضعیف مورد مشیت الهی قرار گیرد واجب تعالی قادر به تحقق آن است چونکه گفتیم به حسب او گزینه ها مساوی اند و این است معنای اراده های خاص الهی که پیشگویان را به حیرت می اندازد و اولیاء را وادار می کند بعد از هر پیشگویی انرا به مشیت احاله کنند

اتفاقا از نظر من با توصیفاتی که از خدا شنیده ام برای خداوند گزینه ها قطعیست و اصلا مساوی نیست. خداوند دقیق همانی خواهد کرد که اقتضای ذاتش است و تصمیمش عوض نمی شود یا به بعد موکول نمی کند. یا صبر نمی کند که مشیت دیگری کند. ممکن است بنده نسبت به حوادث احتمال دیگری می داد ولی خدا سوپرایزش کند ولی خود خدا از قبل هم قرار بود همان کند.
پس اصلا برای کسی که به جوانب همه چیز اگاه است و قبل و بعدی برایش معنا ندارد همه گزینه ها مساوی نیست. حقیقت را او می داند پس گزینه ها از قبل انتخاب شده بلکه بالاتر از آن مقتضی شده است.

شدت وجودی خدا را کم کنیم می شود انسان. اقتضائات ذات انسان نیز از پیش معلوم است فقط خودش در جریان نیست چون خدا نیست که به کل اشراف داشته باشد. چون با واقعیتی به نام زمان سر و کار دارد. نفس انسان هرگونه افریده شده همان اقتضا می کند و فعلی واقع می شود که سنخیت با نفسش داشته باشد . وسعت نفسش هم به اقتضای نفس پیشینش روی می دهد. جز این هم نمی شود وگرنه اثبات می خواهد.

حامد;344294 نوشت:
یعنی می خواهیدبفرمایید حس اختیار ناشی از علم به نفس و در نتیجه اقتضائات آنست اما این که باید حس جبر را باعث شود چون به حسب بیان شما او باید باشد آنچه هست آنوقت اختیار و حس اختیارش کجاست ؟

خیر. در مرتبه ی حس، ما با زمان سر و کار داریم. قبل و بعد برایمان معنا دارد. کن ف یکون خلق فعل نمی کنیم. هرچند در مرتبه صدور فعل از نفس کن ف یکون است ولی تا قبل از صدور هزار بار بالا پایین می شود. ولی نهایتا انچه را صادر می کنیم که مقتضای نفس ماست. چگونه از نفس بسیط فعل غیر واحد صادر می شود؟؟؟ از دیدگاه من انسان هم مانند خدا در مرتبه نفسش فقط یک فعل دارد. این فعل در مرتبه حس و جهان مادی و به حسب شرایط خارجی متکثر شده و به اشکال مختلف ظاهر می شود. همه افعال انسان در بیزمانی (نه از قبل بلکه در بیزمانی) به صورت فعل واحد صادر شده و در دنیای حس کم کم خودش را نشان می هد. (مثال منبع اب که باید تدریجی از لوله خارج شود را در تاپیک ماده و معنا به یاد دارید؟؟)
خلاصه بعد از انجام فعل، انسان ( مادی) میابد که فعل از خودش سر زد اما چون زمانی صرف تحلیل بر گزینه های دیگر شده این توهم را دارد که می توانست حالات دیگر هم انتخاب شود.
حالت دیگر احتمال وقوع داشته اند ولی همانطور که گفتم احتمال از ندانستن ماست. هرجا به حقیقت موضوع اگاه باشیم صحبت از احتمال معنی ندارد.

حامد;344294 نوشت:
حس اختیار وقتی معنا دارد که تصور گزینه ها واقعی باشد وگرنه میشود تصور اختیار و نه اختیار

دقیقا ما تصور اختیار را داریم و اختیاری در کار نیست و خود اختیار به معنای امکان صدور همه گزینه ها حتی برای خود ذات هم برای من حل نشده است. چه برسد به مراتب دانی!!!

حامد;344294 نوشت:
اینکه می فرمایید نگاه خدای تعالی چنین است مفهومش این نیست که در آن نگاه جزئیات هم به تفصیل همانطور است
هرچند مشکل است این راباور کنیم که تفصیل اقتضائات وجودی مخلوقین در نزد خدا وقتی قطعی میشود که مخلوق در عالم خلق پیاده می شود و چه بسا این باشد معنای بیانات شرعی که از انتظار خدا و علم او به وقایع بعد از وقوع سخن می راند
بعبارت ساده تر مثلا یک شخص به نحو کلیش و همه افراد تحقق یابنده محتمل از او در نزد خدای تعالی حاضر است و نه تنها یک احتمال تا اینکه مستلزم جبر باشد

خوب اگر این جمله را در پای یک منبر بگویید تکفیرتان می کنند به دارتان میزنند. اگر اینطور باشد که بحث جبر و اختیار بالکل بسته می شود. عمده افراد نمی توانند بین علم خدا و اختیار صلح برقرار کنند و بی ارتباط هم با موضوع این تاپیک نیست. شما میخواهید علم ذات را وارد جزئیات نکنید.
تنها یک راه دارید که خدا از خدایی نیافتد و ان هم پذیرش جهان های موازیست. یعنی بی نهایت نسخه از من وجود دارد با بینهایت رتبه و درجه و بی نهایت سرنوشت.و این طور نباشد که فقط یکی اتفاق افتاده باشد بلکه همه اش اتفاق می افتد و خدا همه اش را می داند. و هر کدام از نسخه ها راه خود را می روند.
مگر نه این است که همه موجودات در ذات به نحو علم موجودند؟؟؟ مگر نه ذاتش وجود محض است؟ همین که خداوند کلیات را بداند همه حالاتش موجودند پس!!

موفق باشید

aminjet;344494 نوشت:
این که احتمال وقوع یک گزینه قوی و دیگری ضعیف باشد و کلا هر جا از احتمال صحبت می شود حکایت از نادانسته های ما دارد. من اگر نمی دانم امواج دریا چطور خواهند بود، سازه مد نظرم را بر اساس احتمال وقوع بزرگترین موج طراحی می کنم. این که احتمال صدور یک گذینه فرق داشته باشد با احتمال صدور یک گذینه دیگر می تواند ذاتی گذینه ها باشد ولی باز هم این برای حوادث تصادفی است. مثلا اگر در یک کیسه تعداد بیشتری از مهره های سیاه نسبت به سفید ریخته شود طبیعتا شانس انتخاب تصادفی سیاه بیشتر خواهد بود ولی برای شخصی که غیر تصادفی مهره ها را بر می دارد شانس در کار نیست صد درصد پیشبینی این که حتی کدام مهره در می آید را هم می تواند انجام دهد. برای خداوند سخت است که بپذیریم که هر نفر را با تمام گذینه های ممکنش می داند و تا مخلوق گزینه را برنگزیده مشیتی ندارد. خداوند حتی می داند بعدا چه می کند (قبل و بعدی برایش نیست)

سلام
منظور از ضعف و قوت به حسب علم ما به وقایع قابل انجام نیست بلکه به حسب رابطه تکوینی واقعی است
و اما علم خدای متعال به وقوع گزینه ای نافی وجود گزینه های دیگر نیست و بلکه نافی اختیار انسان هم نیست

aminjet;344494 نوشت:
اتفاقا از نظر من با توصیفاتی که از خدا شنیده ام برای خداوند گزینه ها قطعیست و اصلا مساوی نیست. خداوند دقیق همانی خواهد کرد که اقتضای ذاتش است و تصمیمش عوض نمی شود یا به بعد موکول نمی کند. یا صبر نمی کند که مشیت دیگری کند. ممکن است بنده احتمال دیگری می داد ولی خدا سوپرایزش کند ولی خود خدا از قبل هم قرار بود همان کند. پس اصلا برای کسی که به جوانب همه چیز اگاه است و قبل و بعدی برایش معنا ندارد همه گزینه ها مساوی نیست. حقیقت را او می داند پس گزینه ها از قبل انتخاب شده بلکه بالاتر از آن مقتضی شده است. شدت وجودی خدا را کم کنیم می شود انسان. اقتضائات ذات انسان نیز از پیش معلوم است فقط خودش در جریان نیست. چون با واقعیتی به نام زمان سر و کار دارد. ذات انسان هرگونه افریده شده همان اقتضا می کند و فعلی واقع می شود جز این هم نمی شود وگرنه اثبات می خواهد.

فکر میکنم اینجا خلطی صورت گرفته است
یک بحث علم داریم
یک بحث عین
در بحث علم خدای متعال به پدیده ها با آن ویژگی کلی و تمام احتمالات وقوع علم دارد به اضافه آگاهی به گزینه ای که محقق خواهد شد
در عین هم این واقعیت تحقق خارجی دارد یعنی همه گزینه ها اماده باش اند اما گزینه ای محقق میشود که اقتضای ساختارهاست
همین اماده باش بودن گزینه هاست که به انسان حس اختیار می دهد
اما محور بحث همان نسبت مساوی خدای متعال به همه گزینه هاست لذا تعیین کننده نهایی ساختار وجودی پدیده است
و این از لطف الهی است که فرمود : خلق کل شی ثم هدی
که بیانگر هدایت بر مبنای خلقت است

aminjet;344494 نوشت:
حالت دیگر احتمال وقوع داشته اند ولی همانطور که گفتم احتمال از ندانستن ماست. هرجا به حقیقت موضوع اگاه باشیم صحبت از احتمال معنی ندارد. در عالم ماده هم اینچنین است.

این عملایعنی جبر
فقط تخیل اختیار است و نه اختیار باید امکان باشد نه صرف تصور وگرنه قضیه اختیار داستان است
امادر مادیات هم طبق کوانتوم جبری وجود ندارد و هرپدیده ای امکان واقعی برای تحقق متعدد دارد
این همان نسبت کلی و افراد استکه عرض شد
در نزد خدای متعال کلی مطرح است
هر فردی که در خارج محقق شود برای او تفاوت ندارد

aminjet;344494 نوشت:
دقیقا ما تصور اختیار را داریم و اختیاری در کار نیست و خود اختیار به معنای امکان صدور همه گزینه ها حتی برای خود ذات هم برای من حل نشده است. چه برسد به مراتب دانی

این همان چیزی است که خدای متعال نفیش می کند :
قالت الیهود یدالله مغلوله غلت ایدهیم و لعنوا بما قالوا بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء
این فرهنگ دین است که دست خدا باز است
حتی بعضی بزرگان قائل به امکان تغییر ذات پدیده هستند
حالا اگر از نظر عقلی برای ما حل نمیشود ما باید به ناتوانی خود اعتراف کنیم نه جبری شویم

aminjet;344494 نوشت:
خوب اگر این جمله را در پای یک منبر بگویید تکفیرتان می کنند به دارتان میزنند. اگر اینطور باشد که بحث جبر و اختیار بالکل بسته می شود. عمده افراد نمی توانند بین علم خدا و اختیار صلح برقرار کنند و بی ارتباط هم با موضوع این تاپیک نیست. شما میخواهید علم ذات را وارد جزئیات نکنید. تنها یک راه دارید که خدا از خدایی نیافتد و ان هم پذیرش جهان های موازیست. یعنی بی نهایت نسخه از من وجود دارد با بینهایت رتبه و درجه و این طور نیست که فقط یکی اتفاق افتاده باشد بلکه همه اش اتفاق می افتد و خدا همه اش را می داند. مگر نه این است که همه موجودات در ذات به نحو علم موجودند. همین که خداوند کلیات را بداند همه حالاتش موجودند پس!! موفق باشید

ما کاری به عوام نداریم
و اما از علم همه در خارج محقق نمی شود
فکر میکنم باید فکری برای رابطه علم و عین بکنیم
بحث تفصیلیش برای فردا ان شاء الله
والله الموفق

حامد;344501 نوشت:
و اما علم خدای متعال به وقوع گزینه ای نافی وجود گزینه های دیگر نیست و بلکه نافی اختیار انسان هم نیست

با سلام
دنبال اثبات این فرمایش هستیم. این که مثال بزنیم معلم می داند فلان شاگردش نمره اش چه می شود یک مثال مشکل دار است و قیاص صحیحی نیست. همه جا این مثال را میزنند ولی یادشان می رود که نسبت معلم و شاگرد که دو موجود هم عرض هستند فرق می کند با نسبتا حالق و مخلوق که اشراف خالق به مخلوق به نحو وجودی و حضوریست و عینیت دارد با مخلوقش و نمی توان به آن مثال تکیه کرد. این که علم خدا نافی اختیار نیست باید حل شود و بیان این جمله کافی نیست.

حامد;344501 نوشت:
در بحث علم خدای متعال به پدیده ها با آن ویژگی کلی و تمام احتمالات وقوع علم دارد به اضافه آگاهی به گزینه ای که محقق خواهد شد

ببینید احتمال برای ما احتمال است برای خالق احتمال نیست. نمی دانم چرا نمی توانم این مفهوم را خوب انتقال بدهم. اصلا احتمال حقیقت خارجی ندارد بلکه ناشی از عدم اشراف به پدیده ها است. برای خالق احتمال معنی ندارد. مگر این که بتوانید این را بهتر توضیح دهید.
همین که اگاهی دارد به گزینه ای که محقق خواهد شد سوال پیش می آید از کجا آگاهی دارد؟؟ واضح است خودش به نحو حضور در واقایع حاضر مطلق است. همه چیز از اوست و در محضر اوست و عینیت دارد.از آنجاست که آگاهی دارد که کدام گزینه محقق خواهد شد. گزینه برای من مخلوق گزینه است. برای خالق فقط یک گزینه است. همان که محقق خواهد شد. وگرنه باید اثبات شود که اینگونه نیست.

حامد;344501 نوشت:
در عین هم این واقعیت تحقق خارجی دارد یعنی همه گزینه ها اماده باش اند اما گزینه ای محقق میشود که اقتضای ساختارهاست

همین حرف عین حرف من است . تفاوت این است که من از اقتضای ساختار برداشت جبری می کنم و شما برداشت اختیار می کنید و من توضیح و اثبات می خواهم.

حامد;344501 نوشت:
همین اماده باش بودن گزینه هاست که به انسان حس اختیار می دهد

من هم همین را دارم عرض می کنم. این آماده باش به ادم حس اختیار می دهد نه چیز بیشتر. من وقتی از اختیار صحبت می کنم دارم خود را از عالم مشاهده و حس خارج می کنم. حد اقل خود را خارج از عالم حس تصور کرده و به افعالم نگاه می کنم.پیگیر عالم حقیقت هستم نه حس. وگرنه در عالم حس شکی در اختیار داشتن ندارم. بحثم این است که در حقیقت هستی من اختیار جایگاهی ندارد.

حامد;344501 نوشت:
امادر مادیات هم طبق کوانتوم جبری وجود ندارد و هرپدیده ای امکان واقعی برای تحقق متعدد دارد

هنوز معلوم نیست در کوانتوم چه خبر است. بحثش با بحث ما متفاوت است. در جایی دیگر از نظریات مختلف بحث شد. الان اینجا جای بحثش نیست. ولی بشر همواره دنبال کشف رابطه دقیق علی و معلولیس و به این کوانتوم قانع نمی شود.

حامد;344501 نوشت:
و اما از علم همه در خارج محقق نمی شود فکر میکنم باید فکری برای رابطه علم و عین بکنیم بحث تفصیلیش برای فردا ان شاء الله

البته مدت چند روزی کمتر به سایت سر خواهم زد. ولی پیگیر هستم. رابطه علم و عین اگر در مبحث ماده و معنا مطرح شود شاید مرتبط تر باشد مگر این که خود از پیش می دانید لازم است این جا مطرح شود که خوشحال می شودم

راستی پست قبلی من اندکی ویرایش داشت ولی ظاهراً شما پاسخ پیش از ویرایش را داده اید. نظریاتی درباره واحد بودن فعل صادره از نفس انسان داده بودم که شاید لازم باشد نظر دهید.

موفق باشید

aminjet;344732 نوشت:
با سلام دنبال اثبات این فرمایش هستیم. این که مثال بزنیم معلم می داند فلان شاگردش نمره اش چه می شود یک مثال مشکل دار است و قیاص صحیحی نیست. همه جا این مثال را میزنند ولی یادشان می رود که نسبت معلم و شاگرد که دو موجود هم عرض هستند فرق می کند با نسبتا حالق و مخلوق که اشراف خالق به مخلوق به نحو وجودی و حضوریست و عینیت دارد با مخلوقش و نمی توان به آن مثال تکیه کرد. این که علم خدا نافی اختیار نیست باید حل شود و بیان این جمله کافی نیست.

سلام
این اشکال شما قابل تعمیم به فعل خود خدای تبارک و تعالی هم هست یعنی اگر بگوییم علم نافی اختیار است او که علم محض است پس اختیار ندارد و این صحیح نیست
راه حل همان است که بنده در صدد تقریر تکراری آن هستم و آن اینکه وجود کلی حقایق عالم در علم الهی نسبت به افراد قابل تحققش نسبت یکسان دارد . آنچه که تحقق یکی را از میان دهها و بلکه صدها امکان پذیر می سازد نه اقتضائات عالم علم بلکه اقتضائات عوالم مادون است تا برسد به انسان و ساختار خاص وجودی اش از استعدادها و فعلیتهایش

aminjet;344732 نوشت:
ببینید احتمال برای ما احتمال است برای خالق احتمال نیست. نمی دانم چرا نمی توانم این مفهوم را خوب انتقال بدهم. اصلا احتمال حقیقت خارجی ندارد بلکه ناشی از عدم اشراف به پدیده ها است. برای خالق احتمال معنی ندارد. مگر این که بتوانید این را بهتر توضیح دهید. همین که اگاهی دارد به گزینه ای که محقق خواهد شد سوال پیش می آید از کجا آگاهی دارد؟؟ واضح است خودش به نحو حضور در واقایع حاضر مطلق است. همه چیز از اوست و در محضر اوست و عینیت دارد.از آنجاست که آگاهی دارد که کدام گزینه محقق خواهد شد. گزینه برای من مخلوق گزینه است. برای خالق فقط یک گزینه است. همان که محقق خواهد شد. وگرنه باید اثبات شود که اینگونه نیست.

شاید با یک مثال خوب روشن شود
احتمالا بازیهای رایانه ای را دیده یا بازی کرده باشید
این بازیها مراحلی دارد که در جای خاصی آغاز و پایان می پذیرد
اما نحوه بازی کردن هر بازیگری در مراحل متفاوت است از لحاظ استفاده از امکانات و مسبرها و غیره
طراح بازی تمام راههای ممکنه را طراحی کرده است اما بازیگر درعمل یک مسیر خاص را انتخاب می کند و از امکانات متفاوتی استفاده می نماید
همین مثال را بر موضوع مورد بحث تطبیق نمایید
او می داند اغاز و انجامها را و تمام مسیرها را اما در عمل ما یک مسیر خاص را بر می گزینیم
حضور ما در علم الهی به نحو کلی است و همراه با مشخص بودن همه مسیرها اما طی مسیر در مقام عمل را اینجا معین می کند

او تعالی می داند حتی مسیری که اقتضای وجود ماست اما آن مسیر را نشان دار نکرده و بر آن مهر وجوب نمی زند تا مستلزم جبر باشد
aminjet;344732 نوشت:
همین حرف عین حرف من است . تفاوت این است که من از اقتضای ساختار برداشت جبری می کنم و شما برداشت اختیار می کنید و من توضیح و اثبات می خواهم.

با توضیح و مثال بالا مشخص می شود
aminjet;344732 نوشت:

من هم همین را دارم عرض می کنم. این آماده باش به ادم حس اختیار می دهد نه چیز بیشتر. من وقتی از اختیار صحبت می کنم دارم خود را از عالم مشاهده و حس خارج می کنم. حد اقل خود را خارج از عالم حس تصور کرده و به افعالم نگاه می کنم.پیگیر عالم حقیقت هستم نه حس. وگرنه در عالم حس شکی در اختیار داشتن ندارم. بحثم این است که در حقیقت هستی من اختیار جایگاهی ندارد.

حس اختیار ناشی از واقعیت امکان پیمایش همه مسیرهاست وگرنه نباید برای این حس اساسی وجود داشته باشد یا بتوان به واقع از اختیار سخن گفت
aminjet;344732 نوشت:
ولی بشر همواره دنبال کشف رابطه دقیق علی و معلولیس و به این کوانتوم قانع نمی شود.

فعلا که همین است
aminjet;344732 نوشت:
البته مدت چند روزی کمتر به سایت سر خواهم زد. ولی پیگیر هستم. رابطه علم و عین اگر در مبحث ماده و معنا مطرح شود شاید مرتبط تر باشد مگر این که خود از پیش می دانید لازم است این جا مطرح شود که خوشحال می شودم

فکر کردم و فعلا چیزی بیش از آنچه توضیح داده ام به فکرم نرسیده است
البته خوب است بدانید این نظریه شما را بنده قبلا داشته ام
در پاسخ به مساله اختیار آنرا تصور اختیار می دانستم و نه اختیار واقعی اما در پاسخ به نظر شما به اشتباه بودنش پی بردم چون تصور اختیار را نمیتوان اختیار نامید مگر به مجاز
البته بحث اختیار از چند جهت قابل بررسی است
یکی از جهت نسبت اختیار ما با اختیار خدای متعالی که به نظرم چندان مشکل نیست تصورش
اما جهت دیگری که مشکل است همین نسبت اختیار با علم الهی است چون علم منشا فعل است لذا تصور گزینه های مختلف در علم الهی مشکل ساز می شود
اما به نظرم این راه حل که علم الهی کلی است و نسبتش با تمام گزینه ها برابر است جواب مناسبی به نظر می رسد البته منظور از کلی بودن عدم تعیین جزئیات نیست بلکه کلیت او اقتضای جزئیات متعددی دارد که در عمل یکی واقع می شود
والله الموفق

سلام و عرض ادب

حامد;344743 نوشت:
شاید با یک مثال خوب روشن شود احتمالا بازیهای رایانه ای را دیده یا بازی کرده باشید این بازیها مراحلی دارد که در جای خاصی آغاز و پایان می پذیرد اما نحوه بازی کردن هر بازیگری در مراحل متفاوت است از لحاظ استفاده از امکانات و مسبرها و غیره طراح بازی تمام راههای ممکنه را طراحی کرده است اما بازیگر درعمل یک مسیر خاص را انتخاب می کند و از امکانات متفاوتی استفاده می نماید همین مثال را بر موضوع مورد بحث تطبیق نمایید او می داند اغاز و انجامها را و تمام مسیرها را اما در عمل ما یک مسیر خاص را بر می گزینیم حضور ما در علم الهی به نحو کلی است و همراه با مشخص بودن همه مسیرها اما طی مسیر در مقام عمل را اینجا معین می کند او تعالی می داند حتی مسیری که اقتضای وجود ماست اما آن مسیر را نشان دار نکرده و بر آن مهر وجوب نمی زند تا مستلزم جبر باشد

حامد گرامی
از دید من این بهترین پاسخ ممکن برای انطباق علم الهی با احتیار است
ولی متأسفانه این پاسخ با نقلیات دینی و باورهای رایج منطبق نیست

جناب aminjet گرامی
بحث شما به نظر من صحیح است
بله در نظام مادی جهان که بر تار و پود نظام علیت تنیده شده
اختیار و گزینش های السویه مصداق ندارد
چرا که آزادی و رهایی به معنای مطلق کلمه در هیچ جا از جهان ما مصداق ندارد

ولی یک مسئله است
آیا کارکرد جهان مکانیکی است؟
یعنی شما با دانستن تمامی اجزاء و ابعاد جهان و ارتباطهای متقابل بین اشیاء قادر به تبیین گذشته و آینده جهان هستید

خود بهتر میدانید
تمامی اجزاء جهان دارای تلرانس و درجه آزادی است
یعنی به هیچ وجه قادر به اندازه گیری کامل و دقیق از هیچ پدیده یا شئ نیستید
میتوان ادعا کرد هیچ دو پدیده کاملاً مشابه و عین هم در جهان امکان ندارند
با در نظر گرفتن موارد فوق
و پیچیدگیهای بسیار زیاد موجودات زنده و شگفتی بسیار مغز انسان و مخیر العقول بودن تعداد ملیاردی نورونها و بالاتر از آن تنوع و تعداد بسیار زیاد ارتباطهای مختلف بین نورونها که مسلم قسمت اعظم آن نتیجه ژنتیک و فیزیولوژی ذاتی انسان است و فرار از نحوه و چگونگی آن ممکن نیست ولی تجربیات فردی تربیت و آموزش و پرورش افراد که نحوه ارتباطها و الگوهای و روابط یین نورونهای مغز را سازماندهی و مرتب میکند هم نقش اساسی در نحوه عملکرد سامانه مغز انسان است
البته اگر مغز و سامانه عصبی انسان را صادر کننده افعال انسانی بشناسیم
متوجه میشویم آن تلرانس ها و درجات آزادی محدود اشیاء و پدیده ها در این ابعاد و ارتباطهای وسیع درجه ای از آزادی انتخاب و اراده را برای انسان فراهم میکند
که ما از آن به عنوان مسئولیت برای انسان انتظار داریم
متأسفانه تا اوایل خرداد کمی مشغله هایم زیاد است و آنطور که بایسته است نمیتوانم در این بحث که یکی از علایق شخصی اینجانب است شرکت کنم
ولی سعی میکنم در حد بضاعت این تاپیک را دنبال کنم

پیروز و موفق باشید

متحیر;345165 نوشت:
حامد گرامی از دید من این بهترین پاسخ ممکن برای انطباق علم الهی با احتیار است ولی متأسفانه این پاسخ با نقلیات دینی و باورهای رایج منطبق نیست

سلام
متشکر
اگر بیانهای متضاد دینی با این مثال را می شناسید لطفا مطرح کنید
والله الموفق

با سلام خدمت دوستان و اساتید گرامی

ابتدا از استارتر محترم بخاطر طرح این بحث تشکر می کنم.

بعد خواستم تقاضا کنم دوستان در صورت امکان مطالب یا خلاصه مطالب خود را حداقل هر از چندگاهی به زبان ساده تر نیز بفرمایند تا برای ما که با اصطلاحات فلسفی آشنایی نداریم هم قابل استفاده باشد.

اما در مورد مثال بازی رایانه ای به نظرم تفاوت مهمی وجود دارد و آن این که طراح بازی از اول نمی داند ما بالاخره از چه مسیری به انتهای بازی می رسیم. اما خداوند بخاطر محصور نبودن در قید زمان این را هم می داند. با این نکته به نظرم مشکل تضاد اختیار انسان با علم الهی حل می شود.

اما مسأله تعریف اختیار شرعی و عرفی و تضاد آن با قانون علیت همچنان باقی است.

موفق باشید.:Hedye:


متحیر;345165 نوشت:
ولی یک مسئله است آیا کارکرد جهان مکانیکی است؟ یعنی شما با دانستن تمامی اجزاء و ابعاد جهان و ارتباطهای متقابل بین اشیاء قادر به تبیین گذشته و آینده جهان هستید

با سلام
بله من معتقدم قادر خواهیم بود و کارکرد جهان کاملا مکانیکی است. ولی الان در این بحث خود را محصور در عالم حس=عالم ماده نمی کنیم. در عالم حس من اختیار را با تمام وجود درک می کنم. الان دارم تحلیل میکنم چگونه می شود معلول علت خاصی مشخص نباشد.؟؟؟ و چندین گزینه باشد؟

حامد;344743 نوشت:
این اشکال شما قابل تعمیم به فعل خود خدای تبارک و تعالی هم هست یعنی اگر بگوییم علم نافی اختیار است او که علم محض است پس اختیار ندارد و این صحیح نیست

با سلام
باید ثابت بفرمایید که صحیح نیست. نه این که دوست ندارید یا با فلان آیه در تضاد است. افعال خدا مجموعه ای از سنت های لا یتغیر است. من خدا را هم به معنای عرفی مختار نمی دانم. ولی در عالم هستی جز او کسی نیست هرچه هست اوست و هرچه می کند تصمیم اوست. و قدرت و نتیجه اش هم در دست اوست پس اصلا معنی جبر و اختیار در مورد او موضوعیت ندارد که بخواهد به اشکال شما بیانجامد.
سنت های بیشماری دارد که هرجا یکی جاری می شود همین.

حامد;344743 نوشت:
اقتضائات عوالم مادون است تا برسد به انسان و ساختار خاص وجودی اش از استعدادها و فعلیتهایش

ببینید باز رفته اید تضاد علم الهی با اختیار را حل کنید. من با همان اقتضائات عوالم مادون مشکل دارم. انسان با فلان ساختار فلان فعل را دارد بنا به علیت. پس مخیر بین چند گزینه نیست. به صورتی مجازی چرا هست ولی به صورت حقیقی اگر به الگوریتم تصمیم گیریش مسلط باشید پیشبینی خواهید کرد کدام گرینه را برمیگزیند. پس تصمیمش به اقتضای ساختارش است و همان خواهد کرد که ساختارش اقتضا کند.

حامد;344743 نوشت:
در پاسخ به مساله اختیار آنرا تصور اختیار می دانستم و نه اختیار واقعی اما در پاسخ به نظر شما به اشتباه بودنش پی بردم چون تصور اختیار را نمیتوان اختیار نامید مگر به مجاز البته بحث اختیار از چند جهت قابل بررسی است

اختیار با تعریف من را مغایر عدالت می دانید به همین دلیل از این نظر برگشته اید. عدالت یعنی هرچه سر جای خود. من برای وجود داشتن باید همینی باشم که هستم پس سر جای خود هستم پس حق شکایتی ندارم پس عدالت جاریست. نیازی به پافشاری بر اختیار به معنای عرفی نیست

[=times new roman]باسلام خدمت دوستان عزيز و گرامي.

رابطه اختياربا اصل ضرورت علي، از مباحث جنجالي فلسفي وعلمي است. اين مسئله همواره مورد توجه و نزاع ميان متفکران بوده که اگرچه اصل عليت مورد قبول هر دو طرف بوده و هر دو گروه معتقدند که معلول براي تحقق نيازمند به علت تامه مي­باشد ولي در اين مسئله اختلاف نظر دارند که آيا نظام موجودات، نظامي ضروري و تخلف ناپذير است يا نه؟ به عبارت ديگر، با فرض تحقق علت تامه، آيا وجود معلول ضروري و جبري مي­گردد يا ضرورتي در کار نيست و ممکن است که معلول در اين فرض محقق نگردد؟
افرادي که قائل به عدم جريان ضرورت علي هستند، اختلاف نظرهايي دارند. برخي معتقدند که اصل ضرورت علي در هيچ موردي جاري نيست حتي در فاعل­هاي طبيعي. برخي نيز برآنند که ضرورت علي در فاعل­هاي مختار جاري نمي­گردد و فاعل مختار، بافرض تحقق علت تامه، بازهم توان جلوگيري از تحقق فعل را دارد. در ميان طرفداران اين نظريه که غالبا مورد تأييد و قبول متکلمان مي­باشد، در ميان برخي انديشمندان اصول فقه نيز طرفدار دارد. اين افراد معتقدند در دايره افعال اختياري انسان، قاعده ضرورت علّي جاري نيست؛ زيرا با قدرت و اختيار انسان منافات دارد و جريان آن موجب منتفي شدن قدرت و اختيار انسان و جبري شدن تحقق افعال مي­گردد که امري خلاف وجدان است. بنابراين، معلول تنها يک وجوب دارد و ان هم وجوب متأخر و بالغير است و تنها پس از موجود شدن، از ناحيه علتش واجب مي­گردد و قبل از تحقق، وجوب ديگري به عنوان وجوب ديگري ندارد اگرچه علت تامه­ آن حاضر باشد.
درمقابل، نظر مشهور فلاسفه اسلامي بر آن است که، معلول دو وجوب دارد. وجوب سابق و وجوب لاحق. وجوب سابق مستند به قاعده «الشيء ما لم يجب لم يوجد» و نظاير آن است و بر اساس آن، يک شيء قبل از تحقق، مراتبي را طي مي­کنند. ايجاب از ناحيه علت، وجوب، ايجاد، وجود معلول و سپس ضرورت بالغير. بنابراين، وجود معلول در فرض وجود علت تامه­ اش ضروري و تخلف ناپذير است و اين ضرورت نيز از ناحيه علت، قبل از تحقق معلول به آن مستند مي­گردد. وجوب بالغير نيز مستند به اصل عليت است که هيچ معلولي بدون علتش نمي­تواند محقق گردد.

از انجا که پاسخ به ايرادي که در شروع اين تاپيک مطرح شد، نيازمند بررسي و بحث دقيق در زمينه نسبت ميان اصل عليت و بخصوص ضرورت علي و اختيار موجودات مختار است، در اين نوشتار در صدد بررسي نظرات و ادله برخي علماي اصول فقه شيعه و برخي از محققان فلسفه معاصر هستيم که به تفصيل در اين مسئله و عدم جريان قاعده در اعمال فاعل مختار هستند.

[=lotus]ضرورت علي و اختيار از واژگان کليدي اين بحث است. بنابراين ابتدا اين دو واژه مطرح و بررسي ميشود[=lotus].

1. [=lotus]ضرورت علی[=lotus]

[=lotus]ضرورت علي يکي از فروعات اصل عليت مي­­­­­­­­­­­­باشد که مورد قبول مشهور فلاسفه است. عليت يکي از اصول اولي، فطري يا وجداني است (فياضي، 1388) و در مقابل اتفاق و صدفه قرار دارد[=lotus]. ([=lotus]مطهري، [=lotus]1387 [=lotus]، ج 6، ص 542؛ مصباح يزدي، 1366، ج2، ص 28 ) عليت رابطه­­­­­­­­­­­­اي ميان دو موجود است که با فعليت يافتن يکي، فعليت و تحقق ذات ديگري لازم مي­­­­­­­­­­­­گردد.( بوعلي سينا،1400 ، ص 117) عليت، داراي فروعاتي از جمله استحاله ترجيح بلامرجح، سنخيت ميان علت و معلول و ضرورت علي است[=lotus].
[=lotus]بر اساس اصل استحاله ترجيح بلامرجح، افعال اختياري فاعل­­­­­­­­­­­­هاي مختار مانند هر پديده ديگري در عالم، نياز به مرجحي دارد، همانطور که اراده و انتخاب فعل، علاوه بر اينکه بر علت فاعل‌اش متوقف است، به وجود مرجح نيز وابسته است. اما اعتقاد به اين اصل، موجب ايجاد اين سوال مي­­­­­­­­­­­­شود که اگر با فرض وجود مرجح و علت تامه، آيا تحقق فعل ضروري مي­­­­­­­­­­­­گردد يا خير؟ اگر فعل ضروري شود، آيا جايي براي اختيار انسان باقي مي­­­­­­­­­­­­ماند؟[=lotus]
[=lotus]همانطور که اشاره کرديم، مراد از علت در اين بحث نيز علت تامه است. علتي که تمام نيازمندي­­­­­­­­­­­­هاي معلول را تأمين مي­­­­­­­­­­­­نمايد. گاهي علت تام مرکب است از علت فاعلي و ساير علل از آن جمله تمامي شروط، مقتضيات وجودي و عدم وجود مانع.( مصباح يزدي، 1366،ج2، ص [=lotus]57)[=lotus]در فرايند افعال اختياري و افعال جوانحي، اموري همانند تصور و تصديق، ميل قلبي و شوق اکيد به انجام يک عمل در نفس فاعل اتفاق مي­­­­­­­­­­­­افتد که زمينه ساز تحقق اراده و کامل کننده عليت علت تامه است و يکي از اجزاي علت تامه است.( مصباح يزدي، 1366، ج2، ص 58)[=lotus]
[=lotus]همانطور که اشاره کرديم، مراد از علت در اين بحث نيز علت تامه است. علتي که تمام نيازمندي­­­­­­­­­­­­هاي معلول را تأمين مي­­­­­­­­­­­­نمايد. گاهي علت تام مرکب است از علت فاعلي و ساير علل از آن جمله تمامي شروط، مقتضيات وجودي و عدم وجود مانع.( مصباح يزدي، 1366،ج2، ص [=lotus]57) [=lotus]در فرايند افعال اختياري و افعال جوانحي، اموري همانند تصور و تصديق، ميل قلبي و شوق اکيد به انجام يک عمل در نفس فاعل اتفاق مي­­­­­­­­­­­­افتد که زمينه ساز تحقق اراده و کامل کننده عليت علت تامه است و يکي از اجزاي علت تامه است.( مصباح يزدي، 1366، ج2، ص 58[=lotus])

[=lotus]شايان ذکر است که اختلاف نظري که در اين زمينه وجود دارد و باعث ايجاد شبهه ناسازگاري ميان عليت ( ضرورت علي )و اختيار شده است، تنها در يک قسم از اقسام ضرورت علی روی داده است[=lotus].
[=lotus]توضيح اينکه[=lotus]:

[=lotus]ضرورت علي در فلسفه به سه قسم مطرح شده است. دو قسم ان سابق بر وجود معلول است و يک قسم ان پس از بوجود امدن معلول ، قابل انتزاع از وجود معلول است. قسم سابق ان در فلسفه در دو مبحث مواد ثلاث و عليت به عنوان­­­­­­­­­­­­هاي مختلف مطرح شده است. عناويني نظير: الشيء ما لم يجب لم يوجَد؛ وجوب وجود المعلول عند علته التامه؛ المعلول من لوازم ذات الفاعل التام؛ الترجيح بلامرجح محال[=lotus]. [=lotus]مدعاي اين اصل، ضرورت وجود معلول و استحاله انفکاک آن از علت تامه خودش است[=lotus].
[=lotus]اين قسم از ضرورت، [=lotus]دو لحاظ دارد. از اين جهت که علت تامه، تمام احتمالات و فروض معدوم بودن معلول را برطرف نموده و سپس آنرا محقق کرده، مفاد قاعده الشيء ما لم يجب لم يوجد است و ضرورت آن بالغير است و محل بحث از آن در مبحث مواد ثلاث است [=lotus]([=lotus]طباطبايي، 1381، ص 205[=lotus])

[=lotus]و از اين جهت که وجود معلول در قياس با علت تامه­­­­­­­­­­­­[=lotus]اش ضروري و واجب است، وجوب آن بالقياس است(بوعلي سينا، 1404 الف، ص 39) و در مبحث عليت از آن بحث مي­­­­­­­­­­­­[=lotus]شود[=lotus].( [=lotus]طباطبايي، 1381،ص 205؛ مصباح يزدي، 1366، ج2 ص 58)بر اساس وجوب بالقياس، وقتي علت تامه چيزي در خارج موجود است، ابتدا عقل حکم مي­­­­­­­­­­­­کند که معلول ضروري الوجود است و بايد موجود باشد و سپس حکم مي­­­­­­­­­­­­[=lotus]کند که چون ضروري الوجود است، حتما موجود هست.( عبوديت،1387، ص 185) اما بر اساس لحاظ وجوب بالغير سابق، علت در رتبه پيش از تحقق، ابتدا به واسطه علت تامه ­­­­­­­­­­­­اش ضرورت مي­­­­­­­­­­­­[=lotus]يابد و سپس بوجود مي­­­­­­­­­­­­[=lotus]آيد[=lotus].

[=lotus]قسم ديگری از ضرورت علی نيز هست که مربوط به ضرورت علی لاحق است. بر اين اساس، معلول به واسطه وجود يافتن از سوی علتش، وجودش ضروری است که اين ضرورت، ضرورت به شرط محمول است[=lotus].

[=lotus]

2. اختيار و اراده

اين دو واژه از واژگان کليدي دراين بحث است، در لسان فلاسفه و متکلمان به چند معنا استعمال شده است. بيشتر فلاسفه اختيار را حالتي نفساني مي­­­­­­­­­­­­دانند که بر اساس آن، عمل ناشي از اراده و قدرت صادر مي­­­­­­­­­­­­گردد؛ ( طوسي، 1405ق، ص 170) بيشتر متکلمان نيز آنرا تسلط فاعل بر فعل و ترك تعريف کرده­­­­­­­­­­­­اند،( حلي، بي­­­­­­­­­­­­تا، ص 18) به گونه‌اي كه اگر بخواهد، انجام دهد و اگر نخواهد، ترك كند.( صلبيا، 1366، ص 120) معاني ديگر اختيار عبارتست از استقلال و عدم اجبار خارجي؛( بوعلي سينا، 1404ب، ص 51) اراده، عزم و قصد؛ ( فياضي، 1388) کيفيتي در نفس که باعث صدور عمل ناشي از علم و رضاي فاعل مي­­­­­­­­­­­­گردد.( مصباح يزدي، 1405، ص 18؛ غروي، 1415، ص9)
اراده نيز داراي چندين استعمال است. مهمترين معناي اراده در انسان­­­­­­­­­­­­ها کيفيت انفعالي نفساني يا يکي از افعال نفس و به معناي تصميم بر انجام کار است(تهانوي، 1996م، ج1، ص 131) و خواستن است، خواهشي که پس از آن فعل محقق مي­­­­­­­­­­­­گردد. در فرايند انجام يا ترک يک عمل، يک سلسله علل در نفس روي مي­­­­­­­­­­­­دهد که برخي بعيد و برخي قريب هستند. ابتدا آن فعل و عمل به ذهن خطور نموده و تصوري از آن و خير بودنش براي فاعل ايجاد مي­­­­­­­­­­­­گردد. پس از آن ميل و هيجان رغبت به انجام آن عمل شدت گرفته و با اذعان و تصديق فايده آن، شوق به انجام آن پيدا مي­­­­­­­­­­­­شود و پس از آنکه آن شوق قوي شد، عزم بر انجام يا ترک ايجاد مي­­­­­­­­­­­­گردد که اراده ناميده مي­­­­­­­­­­­­شود (ملاصدرا، 1354 ، ص 135) که علت قريب صدور فعل است. (ملاصدرا، 1354 ، ص 235) پس از آن، تغييراتي در مغز روي مي­­­­­­­­­­­­دهد و مغز از طريق سلسله اعصاب، عضلات را به حرکت بر مي­­­­­­­­­­­­انگيزد (ملاصدرا، 1354، ص 135) و به شرط عدم وجود موانع و کافي بودن نيرو، عمل خارجي انجام مي­­­­­­­­­­­­گيرد. ( خراساني،1409، ص 86؛ طباطبايي، 1381، ص 108) البته چنين اموري مختص موجودات مادي است و قابل استناد به مجردات و مخصوصا در ذات باري تعالي که مجرد تام است، نمي­­­­­­­­­­­­باشد.(مصباح يزدي، 1378، ص 83)


مبادي اراده و افعال اختياري از قبيل حرکات و افعال خارجي انسان نيست که همواره مسبوق به مقدمات اختياري باشد و گرنه مستلزم تسلسل مي­­­­­­­­­­­­گردد، اما به نحو موجبه جزئيه مي­­­­­­­­­­­­تواند مسبوق به اراده باشد. نشانه اختياري بودن اين مقدمات در برخي موارد نيز تعليمات اخلاقي راجع به تقويت اراده و تقويت تعقل و ايجاد ملکه تقوا و شجاعت است. علاوه بر اينکه، اين مقدمات اگر چه در برخي موارد به صورت مستقيم و بدون واسطه تحت نفوذ اراده انسان نيست، اما با انجام مقدماتي که بدون واسطه در اختيار شخص است، به تدريج حالاتي در شخص ايجاد مي­­­­­­­­­­­­شود تا تصور و تصديق و ميل و شوق و عزمش بر همان اساسي باشد که مي‌خواهد.(مطهري، 1376، ج6، صص 623-625)
از سوي ديگر، اگرچه اين مقدمات در برخي موارد مسبوق به اراده نيست، اما با تحقق هر يک، ضرورتا مرحله بعد و در نهايت اراده محقق نمي­­­­­­­­­­­­گردد. بلکه انسان مي­­­­­­­­­­­­تواند اين سلسله را در هر کجا که خواست قطع نمايد و ميزان دخالت نفس در اين مراحل و توان آن بستگي به شدت و ضعف وجودي نفس فاعل دارد که در کدام مرحله بتواند اين سلسله را قطع نموده و عمل را محقق ننمايد. چنانکه بسيار اتفاق مي­­­­­­­­­­­­افتد که شخص، اعتقاد به نفع عمل دارد و با اين حال آن را انجام نمي­­­­­­­­­­­­دهد و اراده نمي­­­­­­­­­­­­نمايد و يا با وجود عدم اعتقاد به نفع داشتن يک عمل يا حتي ضرر داشتن آن، آن را انجام مي­­­­­­­­­­­­دهد و يا با وجود تحقق شوق و ميل به انجام يک عمل، آن را انجام نمي­­­­­­­­­­­­دهد. (ملاصدرا، 1379، ج‏6، صص 337-339)



در اين تحليل، اراده کيفيتي نفساني عارض بر نفس و يا فعل مستقيم نفس انساني است که نفس با قدرت خود و بعد از حصول مقدمات، به انشا و ايجاد اراده فعل مي‌پردازد. بنابراين از آنجا که اراده فعل مستقيم نفس است و از بيرون به آن تحميل نشده است. فاعل مختار نيز فاعلي است که فعلش با اراده‌اي انجام گيرد که آن اراده به اراده ديگري نيازي ندارد.( قراملکي، 1384 ، صص 212و 213) البته واژه اراده غير از قوه نفساني ياد شده، در معاني ديگري نيز استعمال شده است: اختيار کردن؛ (سهروردي، مجموعه مصنّفات، ج 3؛ پرتونامه، ص 47 ؛ فياضي،1388) خواستن (تهانوي، 1996، ج1، ص 131) و دوست داشتن اشياء خارجي، افعال شخصي و افعال ديگران (مصباح يزدي، 1378، ص 83)

[=lotus]
نظريه جمهور حکمای اسلامی

[=lotus]جمهور فلاسفه به عنوان موافقان ضرورت علي و بر اساس قاعده «الشيء ما لم يجب لم يوجد»، معقتدند تحقق معلول توسط علت، امري ضروري و واجب است. اين دسته از انديشمندان در مورد رابطه اختيار و ضرورت علي که مهمترين ايراد مخالفان اين قاعده است، به تفسير اختيار فاعل­­­­­­­­­­­­هاي مختار پرداخته ­­­­­­­­­­­­اند و معتقدند واجب بودن تحقق معلول از ناحيه علت تامه، منافاتي با اختيار و قدرت انتخاب انسان و فاعل­­­­­­­­­­­­هاي مختار ديگر ندارد. آنان، اراده را که جزء اخير علت تامه است، شوق ناشي از نفس ناطقه،( ال ياسين، 1405، ج1، ص 70) و شوق موکدي که به دنبال تصور شيء ملائم با طبع حاصل شده و موجب تحريک اعضاي انسان جهت به دست آوردن آن شيء مي­­­­­­­­­­­­گردد، مي­­­­­­­­­­­­دانند، (ملاصدرا،1354، ص 135؛ سبزواري، 1422، ج3، ص 648) و اختيار نيز چنانکه بيان شد، معاني مختلفي دارد و بيشتر آن را اخص از اختيار و حالتي مي­­­­­­­­­­­­دانند که بر اساس آن، فعل فاعل بر اساس اراده سابق انجام مي­­­­­­­­­­­­گيرد (فارابي، 1413، ص 340) و برخي ديگر به حالتي نفساني که بر اساس آن، فاعل مختار اگر بخواهد، کاري راانجام مي­­­­­­­­­­­­دهد و اگر نخواهد، انجام نمي­­­­­­­­­­­­دهد (صلبيا، 1366،ص 120) و بر اساس اين تعريف نيز خللي در قاعده ايجاد نمي­­­­­­­­­­­­شود؛ زيرا اين قضيه شرطيه که مفاد اختيار به نظر متکلمان است، هيچ دلالتي برامتناع يا ضرورت خارجي مدلولش ندارد و صرفا امکان تحقق فعل مختار و قدرت فاعل مريد بر انجامش را نشان مي دهد. صدق قضيه شرطيه نيز بر اساس قواعد منطق، با کذب دو طرف قضيه نيز سازگار است. به عبارت ديگر ممکن است مقدم و تالي هيچ گاه تحقق پيدا نكنند «لم‌يشأ و لم‌يفعل» ؛ ولي قضيّه مورد ‌نظر شرطي درست باشد، به ويژه اگر مشيّت را هم جزء علّت تامه بدانيم كه در آن صورت، سازگاري قاعده ضرورت علي با اختيار وضوح بيشتري خواهد داشت.( فياضي، 1388)
[=lotus]بنابراين، اگر شخص بر اساس اختيار و اراده اش فعلي را قصد نمود و علت تحقق با اراده اين شخص کامل و تام شد، عمل مورد نظر به حد ضرورت رسيده است و تحقق آن واجب خواهد بود. اين ضرورت که از اختيار و اراده فاعل نشأت گرفته است نه تنها منافاتي با اختيار ندارد، بلکه مويد آن نيز هست.( طباطبايي، 1381، ص 298)
[=times new roman]بنابراين، اموري که در تحقق علت تامه دخيل هستند، هيچگونه اجباري براي فاعل مختار ايجاد نمي­­­­­­­­­­­­کنند؛ زيرا آنچه علت را تامه مي­­­­­­­­­­­­نمايد، اراده فاعل است و تا آن محقق نگردد، علت تامه وجود ندارد(ال ياسين، 1405، ج1، ص 70) و وجوب و ضرورتي نيز درکار نيست و با وجود اراده و تمام شدن علت تامه، فعل فاعل ارادي بوده است هرچند به واسطه تحقق علت تامه تحقق آن فعل ضروري باشد.(نک: سبزواري، 1383، ص175)
از سوي ديگر، اگرچه مبادي اراده و افعال اختياري از قبيل حرکات و افعال خارجي انسان همواره و به نحو موجبه کليه، مسبوق به مقدمات اختياري نيست، اما به نحو موجبه جزئيه مي­­­­­­­­­­­­تواند مسبوق به اراده باشد. نشانه اختياري بودن اين مقدمات در برخي موارد، تعلميات اخلاقي راجع به تقويت اراده و تقويت تعقل و ايجاد ملکه تقوا و شجاعت است. بر اساس اين تعلميات، شخص سالک و عارف لازم است که تمامي افعال و رفتارهايش را در مسير عبادت و عبوديت قرار دهد و نه تنها در افعال ظاهري مرتکب گناه و کار ناپسند نشود، بلکه تصورات و خطورات قلبي اش را نيز در اختيار خود بگيرد. اين امور نشان ميدهد که انسان با تمرين ميتواند حتي تصورات خويش را نيز در اختيار خود بگيرد و مرغ دل را به هر سو که دوست داشت برود، رها نکند. پس اين مقدمات اگر چه در برخي موارد به صورت مستقيم و بدون واسطه تحت نفوذ اراده انسان نيست، اما با انجام مقدماتي که بدون واسطه در اختيار شخص است، به تدريج حالاتي در شخص ايجاد مي­­­­­­­­­­­­شود تا تصور و تصديق و ميل و شوق و عزمش بر همان اساسي باشد که مي­­­­­­­­­­­­خواهد.(مطهري، 1376، ج6، صص 623-625)

[=lotus]مشهور فلاسفه براي اثبات مدعاي خويش چندين دليل ارائه نموده اند كه طرح انها در اين موضع ضرورتی ندارد[=lotus].
[=lotus]در ادامه به بررسی ديدگاه مخالفان ضرورت علی به واسطه ناسازگاری ان با اختيار و پاسخ مدعای ايشان می پردازيم[=lotus].
[=lotus]

[h=1][=times new roman]ديدگاه مخالفان ضرورت علي
[/h][=times new roman]در مقابل مشهور حکما، عده اي از علماي اصول فقه و محققان معاصر معتقدند قاعده ضرورت علي به واسطه تعارض با اختيار فاعل­­­­­­­­­­­­هاي مختار نادرست و محال است. آنان معتقدند تحقق معلول در ظرف تحقق علت تامه اش نه رجحان دارد و نه ضروري است و از آنجا که ديدگاه فلاسفه قطعاً مستلزم جبر، يا بايد قاعده را پذيرفت و به جبر تن در داد و يا بايد اختيار را پذيرفت و از قاعده دست كشيد؛ زيرا اراده و مبادي آن(تصور، تصديق، ميل، شوق و ساير امور دخيل در فعل اختياري) در اختيار نفس نيست و ناشي از امور غير اختياري است و گاهي نيز که نفس با تامل در مصلحت امري، تصور و تصديق و شوق و اراده به انجام آن کار را ايجاد مي کند، نقل کلام به همين شوق نفساني مي شود و بناچار حصول آن براي نفس بايد به امري برسد که خارج از ذات نفس است. بنابراين اراده انسان يا بايد به خود شخص برسد که خودش و فعلش منتهي به ذات واجب مي رسد و يا بايد به اراده ازلي برسد.( غروي، 1374، ج1، ص 171 ؛ خراساني، 1409، ص 68)
سوال پيش روي اين افراد اين است که آيا بعد از تصور و تصديق و ميل و اراده، امر ديگري به نام طلب و سلطنت وجود دارد تا موجب تحريک اعضاي بدن بشود يا تنها اراده به کمک مبادي­­­­­­­­­­­­ اش موجب تحريک عضلات مي­­­­­­­­­­­­گردد. اراده به اعتقاد اين افراد عبارتست از شوق اکيد نفس به سمت انجام کاري که قبلا فايده آن براي انسان به تصوير کشيده و تصديق شده بود و اين امر، صفتي است غير از قدرت و اقتدار نفس بر انجام کار. از سوي ديگر، اين حالت نفساني همانند مبادي­­­­­­­­­­­­اش، فعل اختياري نفس نيست بلکه از خارج و در اثر عوامل خارج از نفس بر آن عارض مي­­­­­­­­­­­­گردد. بنابراين، پاسخ سوال مطرح شده اين است که مابين اراده و فعل خارجي از سوي انسان، امر ديگري وجود دارد که سلطنت و اقتدار نفس ناميده مي­­­­­­­­­­­­گردد و نفس به واسطه آن توان مخالفت با مقتضاي علت تامه را دارد.( نائيني، 1417، ج 1، صص 130- 131)
وقتي انسان ميل و شوق اکيد و اراده به انجام عملي پيدا مي کند و تمام مرجحات و وجوه رجحان آن برايش مهيا شده و تمامي موانع تحقق آن نيز از بين مي رود، باز هم او توان آنرا دارد که آن عمل را انجام ندهد. يعني نبايد اراده را علت تامه تحقق فعل دانست، و حصول شرايط و علل و معدات آن عمل، موجب ضرورت يافتن آن عمل و از بين رفتن اختيار انسان نمي گردد. فعلي که در خارج محقق مي گردد، پس از حصول و تحقق شرايط و فقدان موانع و شوق اکيد از سوي نفس(چنانچه فلاسفه معتقدند)، ناشي از اعمال قدرت و اختيار نفس و به عبارت ديگر ناشي از سلطنت نفس است که با وجود تحقق علت تامه يک شيء باز هم مي تواند عملي را انجام ندهد و اين اعمال قدرت و اختيار چيزي سواي اراده که جزء اخير علت تامه دانسته شده است، مي باشد.

[=times new roman]با بررسي ادعاهاي علماي اصول فقه شيعه و مخالفان قاعده ضرورت، ايرادهاي مهم و اساسي به دست مي­­­­­­­­­­­­ آيد که عبارتند از:

اولا: اين ادعا که علت تامه، معلول را به ضرورت نمي­­­­­­­­­­­­ رساند و در نتيجه، پس از تحقق اراده و کامل شدن علت تامه، نفس انسان در انجام يا عدم انجام عمل اختيار داشته باشد، ادعايي بي­­­­­­­­­­­­ دليل است و همانطور که فلاسفه بيان کرده­­­­­­­­­­­­ اند، اراده عبارتست از حالتي نفساني که به دنبال فراهم آمدن مقدماتي ايجاد شده است و عزم بر انجام يا ترک عمل محقق مي­­­­­­­­­­­­گردد و با فراهم آمدن اين حالت، ديگر انفکاک معلول ازعلت معنا ندارد و نشان دهنده عدم تحقق اين حالت نفساني است. بنابراين نمي­­­­­­­­­­­­توان مرحله اي از ميل قلبي شخص براي انجام يک کار يا تنفر او از انجام عملي، را شوق اکيد و عزم ناميد و مدعي شد در اين مرحله، اراده محقق شده است و توانايي و اقتدار نفس بر مخالفت با مقتضاي علت تامه نشان دهنده عدم وجود ضرورت علي است. بنابراين اقتدار نفس و طلب آن، امري سواي شوق اکيد و عزم نيست[=times new roman]. بنابراين فیلسوف نیز میتواند بگوید: طلب مذکور همان اراده است و اراده اگر چه از نظر مفهومي با طلب و اقتدار نفس متفاوت است ولي از نظر مصداقي داراي وسعتي است که شامل چنين سلطنت و قدرتي نيز مي­­­­­­­­­­­­شود و نمي­­­­­­­­­­­­توان گفت شوق اکيد و عزم و اجماع نفس بر انجام يا ترک يک عمل، حالتي است که قبل از حصول اين حالت ايجاد مي­­­­­­­­­­­­شود.[=times new roman] و ادعاي مخالفان اين قاعده چيزي جز دعواي لفظي و رجم به غيب نيست و چنانکه بيان شد، اين حالت نفساني جز با وجدان قابل شناخت و شناساندن نيست و عقل و تجربه در اين مسئله ناتوان هستند.
[=times new roman]نه با عقل و تجربه مي­­­­­­­­­­­­ توان ثابت کرد که اقتدار و سلطنت نفس، فراتر از اراده است و اراده و شوق اکيد حالتي در نفس است که با وجود آن باز هم نفس توان مخالفت با آن را دارد و نه مي­­­­­­­­­­­­ توان اثبات نمود که سلطنت و قدرت نفس داخل در شوق اکيد و اراده است. بنابراين با توجه به تعريفي که فلاسفه از اراده ارائه داده و آنرا حالتي در نفس مي­­­­­­­­­­­­ دانند که بلافاصله بعد از آن عمل محقق مي­­­­­­­­­­­­ گردد، و در نتيجه هر گاه عملي بر اساس مفاد شوق و ميل انجام نگيرد، نشان مي­­­­­­­­­­­­ دهد که اين حالت محقق نشده است، بطلان کلام مخالفان قاعده واضح مي­­­­­­­­­­­­ گردد.

ثانيا: ايراد ديگر اين مبحث اين است که اگر به اين قاعده معتقد نباشيم، همانطور که علماي اصول فقه متوجه شده­­­­­­­­­­­­ اند، گرفتار ترجيح و ترجح بلامرجح مي­­­­­­­­­­­­ شويم؛ زيرا معلول به عنوان يک پديده ممکن، نسبت به وجود و عدم متساوي است و براي محقق شدن و موجود شدن نياز به علتي دارد تا با توجه به رجحان وجود آن نسبت به عدمش، آنرا ايجاد کند. حال اگر هيچ کدام از طرفين وجود و عدم به حدي نرسد که طرف مقابل مرتفع گردد، همواره اين سوال باقي مي­­­­­­­­­­­­ ماند چرا معلولي که هنوز مي­­­­­­­­­­­­توانست معدوم باشد، موجود شده است. بنابراين، براي تحقق معلول ها، بايد وجود آن به حد ضرورت برسد تا ترجيح جانب وجود نسبت به عدم، بدون مرجح نباشد.
نمي­­­­­­­­­­­­ توان به استناد اينکه در مواردي هيچ يک از طرفين وجود و عدم ضرورت ندارد و رجحاني نيز وجود ندارد، نفس قادر است تا کاري را انجام دهد يا ندهد. زيرا اثبات اينکه دراين موارد رجحاني بر هيچ طرف وجود ندارد، نه دليل عقلي دارد و نه دليلي از تجربه. تمسک به وجدان نيز راهگشا نيست و هر يک از طرفين اين دعوا مي­­­­­­­­­­­­توانند ادعاي خود را مستند به وجدان نمايند.

ثالثا: نکته ديگري که در مدعاي مخالفان اين قاعده وجود دارد اين است که نقش حالت اقتدار و سلطنت نفس در محقق نمودن يا عدم انجام يک عمل مشخص نيست. آيا از سنخ عليت است يا امر ديگر؟ اگر از سنخ عليت باشد، ادعاي اينکه علت، در مرحله قبل ازاين حالت تامه شده است، ادعايي بي­­­­­­­­­­­­ دليل است؛ زيرا از ايشان سوال مي­­­­­­­­­­­­شود عليت نفس در اين صورت، عليت تامه است يا ناقصه؟ مگر يک معلول چند علت تامه مي­­­­­­­­­­­­تواند داشته باشد و اينکه به چه دليل، ادعا شده عليت در مرحله قبل تمام شده است؟ آيا به مجرد اينکه به نظر مي­­­­­­­­­­­­ رسد در مرحله قبل، شوق اکيد ايجاد شده مي­­­­­­­­­­­­توان حکم کرد که علت تمام شده است؟ اگر اين تأثير گذاري نفس، از سنخ عليت نباشد، ايرادش واضح تر است و مستلزم انکار اصل عليت است.

منابع:

  1. آل ياسين، جعفر؛(1405) فارابي في حدوده و رسومه، بيروت: عالم الکتب، چاپ اول.
  2. بوعلي سينا، حسين(1404 الف) الاهيات شفا، تصحيح: سعيد زائد، قم :مکتبه آيت الله نجفي مرعشي
  3. ــــــــــــــــــ(1404ب) التعليقات، قم: مکتبه اعلام الاسلامي
  4. ــــــــــــــــــ (1400) رسائل، قم: انتشارات بيدار
  5. ــــــــــــــــــ(1980) عيون الحکمه، مقدمه و تحقيق: عبدالرحمن بدوي، بيروت: دارالقلم
  6. تهانوي، محمد علي(1996) کشاف اصطلاحات العلوم و الفنون، بيروت: نشر لبنان ناشرون، چاپ اول،
  7. جميل صلبيا(1366) فرهنگ فلسفي، ترجمه: منوچهر صالحي بندريگي، تهران: حکمت، چاپ اول
  8. جوادي آملي، عبدالله(1386) رحيق مختوم، ج3، تحرير: حميد پارسانيا، قم: مرکز نشر اسراء
  9. حلي، حسن بن يوسف (بي تا) باب حادي عشر، شرح فاضل مقداد، قم: مصطفوي
  10. خراساني، محمد کاظم،(1409) کفايه الاصول، بي جا: موسسه آل البيت، 1409ق.
  11. خويي، ابوالقاسم(1419) دراسات في علم الاصول، قم: دايره المعارف فقه اسلامي
  12. ـــــــــــــــ(1368) اجود التقريرات، قم: مصطفوي
  13. ـــــــــــــــ (1417) محاضرات في علم الاصول، قم: انصاريان
  14. رازي، فخر الدين محمدبن عمر(1410) المباحث المشرقيه، بيروت: دارالکتب العربي
  15. ــــــــــــــــــــــــــــ (1373) شرح عيون الحکمه، مقدمه و تحقيق: محمد حجازي و احمدعلي سقا، تهران: موسسه الصادق
  16. سبزواري، ملاهادي(1422) شرح المنظومه، تصحيح: حسن حسن زاده آملي، تهران: نشر ناب
  17. سبزواري، ملاهادي(1383) اسرار الحکم، مقدمه: استاد صدوقي و تصحيح: کريم فيضي، قم: مطبوعات ديني، چاپ اول
  18. سهروردي،شهاب الدين يحيي(1396) مجموعه مصنفات، ج1، تلويحات، تصحيح و تحقيق: هنري کربن، تهران: انتشارات انجمن اسلامي فلسفه ايران، افست: منشورات مکتبه ايه الله العظمي المرعشي النجفي
  19. ـــــــــــــــــــــــــ (1375) مجموعه مصنفات، ج3، پرتو نامه، تصحيح و تحقيق: هنري کربن و سيد حسين نصر و نجفقلى حبيب، تهران: موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى، چاپ دوم
  20. صدر، محمد باقر(1418) بحوث في علم الاصول، قم: دايره المعارف فقه اسلامي
  21. طباطبايي، محمد حسين( 1381) نهايه الحکمه، تصحيح و تعليق: عباس علي زاري سبزواري، قم: موسسه النشر الاسلامي طوسي
  22. ــــــــــــــــــــ ( 1380) بدايه الحکمه، تصحيح و تعليق: عباس علي زاري سبزواري، قم: موسسه النشر الاسلامي
  23. طوسي، نصير الدين(1405) نقد المحصل، بيروت: دار الاضواء
  24. عبوديت،عبدالرسول(1387) هستي­شناسي­فلسفي،قم: موسسه­امام،خميني، چاپ اول
  25. غروي، محمد حسين(1374) نهايه الدرايه، قم: سيد الشهداء
  26. ــــــــــــــــــــ (1415) بحوث في الاصول، قم: دفتر انتشارات اسلامي
  27. فارابي، ابونصر(1413) الاعمال الفلسفية، مقدمه و تحقيق و تعليق: جعفر آل ياسين ،بيروت: دارالمناهل، چاپ اول
  28. فياضي، غلامرضا (1388) «جبر فلسفي از نگاه قاعده ضرورت سابق»، آئين حکمت، شماره2، سال اول، ص 35-68
  29. قدردان قراملکي، محمد حسين(1384) نگاه سوم به جبر و اختيار، قم: پژوهشگاه فرهنگ و انديشه
  30. مصباح يزدي، محمد تقي(1405) تعليقه بر نهايه، قم: موسسه درراه حق
  31. ـــــــــــــــــــــــ (1366) آموزش فلسفه، تهران: سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم
  32. ـــــــــــــــــــــــ ( 1386)شرح الالهيات شفا،تحقيق: محمد باقر ملکيان، قم: موسسه اموزشي پژوهشي امام خميني، چاپ اول
  33. مطهري، مرتضي(1387) مجموعه آثار، اصول فلسفه و روش رئاليسم، قم: نشر صدرا، چاپ دوازدهم
  34. ملاصدرا، صدرالدين محمد( 1379) الحکمه المتعاليه في الاسفار الاربعه، قم: مکتبه المصطفوي
  35. ــــــــــــــــــــــــ (1354) المبدا و المعاد، تصحيح: سيد جلال آشتياني، تهران: انجمن حکمت و فلسفه اسلامي
  36. ــــــــــــــــــــــــ (1387) سه رسائل فلسفي، مقدمه و تصحيح و تعليق: از سيد جلال الدين آشتيانى قم: دفتر تبلييغات اسلامي، چاپ سوم
  37. ميرداماد، محمد باقر( 1367) القبسات، به اهتمام: دکتر مهدي محقق و ديگران، تهران:دانشگاه تهران
  38. نائيني، محمد حسين(1417) فوائد الاصول، قم: دفتر انتشارات اسلامي

aminjet;345712 نوشت:
با سلام
باید ثابت بفرمایید که صحیح نیست. نه این که دوست ندارید یا با فلان آیه در تضاد است. افعال خدا مجموعه ای از سنت های لا یتغیر است. من خدا را هم به معنای عرفی مختار نمی دانم. ولی در عالم هستی جز او کسی نیست هرچه هست اوست و هرچه می کند تصمیم اوست. و قدرت و نتیجه اش هم در دست اوست پس اصلا معنی جبر و اختیار در مورد او موضوعیت ندارد که بخواهد به اشکال شما بیانجامد.
سنت های بیشماری دارد که هرجا یکی جاری می شود همین.

ببینید باز رفته اید تضاد علم الهی با اختیار را حل کنید. من با همان اقتضائات عوالم مادون مشکل دارم. انسان با فلان ساختار فلان فعل را دارد بنا به علیت. پس مخیر بین چند گزینه نیست. به صورتی مجازی چرا هست ولی به صورت حقیقی اگر به الگوریتم تصمیم گیریش مسلط باشید پیشبینی خواهید کرد کدام گرینه را برمیگزیند. پس تصمیمش به اقتضای ساختارش است و همان خواهد کرد که ساختارش اقتضا کند.

اختیار با تعریف من را مغایر عدالت می دانید به همین دلیل از این نظر برگشته اید. عدالت یعنی هرچه سر جای خود. من برای وجود داشتن باید همینی باشم که هستم پس سر جای خود هستم پس حق شکایتی ندارم پس عدالت جاریست. نیازی به پافشاری بر اختیار به معنای عرفی نیست


سلام
1- در بحث اختیار تفاوتی بین خدا و خلق نیست اگر برای شما مساله اختیار الهی با علیتش در تضاد نیست برای آفریده هم همینطور است
2- اقتضای ساختار فقط یک گزینه نیست بلکه گزینه های مختلف است همانطور که شما می توانید یک مفهوم را با جملات کاملا متفاوتی بیان کنید ، لذاست که اختیار وجود دارد و امری حقیقی است ولو اینکه به حسب ویژگیهایی یک گزینه قویتر باشد
البته توجه به این نکته هم لازم است که انسان در یک شبکه کاملا به هم پیوسته ی وجودی است . اگر اقتضائات وجودی خودش را محاسبه کنید نتیجه چیزی و اگر به حسب حضور در مجموعه های مختلف حساب کنید نتیجه چیز دیگری خواهد بود پس می بینید که واقعا گزینه ها متفاوت است و فرض ساختار واحد برای تحقق یک پدیده در جهان متکثر پیوسته به هم یک اشتباه است
3- من را به حسب کدام سطح از هستی های خود در نظر می گیرید ؟
اگر در یک فضای کاملا خالی قرار باشد یک توپ از یک سمت به سمت دیگر برود احتمال تغییر مسیر بسیار کم است اما اگر عوامل موثر در حرکت را زیاد کنیم چه ؟ احتمال کمتر می شود حال شما تصور کنید این توپ بخواهد در ارتباط با کل عالم همان مسیر را برود چقدر احتمالات زیاد می شود ؟
و این همان اختیار است
اختیار یعنی امکان تحقق یک حقیقت کلی در تحت گزینه های نامحدود
والله الموفق

حامد;351193 نوشت:
من را به حسب کدام سطح از هستی های خود در نظر می گیرید ؟
اگر در یک فضای کاملا خالی قرار باشد یک توپ از یک سمت به سمت دیگر برود احتمال تغییر مسیر بسیار کم است اما اگر عوامل موثر در حرکت را زیاد کنیم چه ؟ احتمال کمتر می شود حال شما تصور کنید این توپ بخواهد در ارتباط با کل عالم همان مسیر را برود چقدر احتمالات زیاد می شود ؟
و این همان اختیار است
اختیار یعنی امکان تحقق یک حقیقت کلی در تحت گزینه های نامحدود
والله الموفق

با سلام
این مثالی که شما زده اید دقیقا همان حرف من است. اختیار به معنای عرفی این است که همه گزینه ها موجود بوده و خودم امکان واقعی انتخاب هر کدام را داشته باشم. منظور یک امکان غیر قابل پیشبینی است. اگر بشود پیشبینی کرد یعنی به اقتضای ساختار وجودی من و محیط و همه عوامل تاثیر گذار محاسباتی توسط شخص عالِم انجام شده و توانسته پیشبینی کند که شخص کدام گزینه را می رود. این یعنی کاملا و مطلقا مقهور علیت بودن چرا که توانسته ایم بر حسب ساختار و محیط محاسبه کنیم. چه آن توپ به حسب نبود عامل موثر خارجی به راه مستقیم ادامه دهد و چه در شبکه ای از ارتباطات عالم وجودی گیر افتاده باشد به هر حال خود تصمیمی نمیتواند بگیرد. من هم همین را عرض می کنم و مثال شما هم همین را می رساند.
مشکل اینجاست که هنوز نتوانسته ایم سر واژه احتمال به توافق برسیم. احتمال حکایت از نادانسته ها دارد. این که احتمال می دادیم فلان گزینه هم امکان انتخاب داشت به دلیل عدم اشراف کامل به همه پدیده ها و سیستم ها و علت ها و معلول ها است. نه این که ذاتاً همه گزینه ها محتمل باشد.
ممنون

aminjet;353207 نوشت:
مشکل اینجاست که هنوز نتوانسته ایم سر واژه احتمال به توافق برسیم. احتمال حکایت از نادانسته ها دارد. این که احتمال می دادیم فلان گزینه هم امکان انتخاب داشت به دلیل عدم اشراف کامل به همه پدیده ها و سیستم ها و علت ها و معلول ها است. نه این که ذاتاً همه گزینه ها محتمل باشد.

سلام
شما احتمال قوی تر را تنها احتمال می گیرید در حالیکه
1- تعدد بسیار زیاد احتمالات می تواند خیلی از آنها را در یک سطح نزدیک بهم و شاید برابر قرار دهد
2- احتمالات ضعیفتر عدم احتمال نیستند بلکه صرفا ضعیفند
و دیگر اینکه
وقوع هر گزینه ای از آنجا که مصداق حقیقت کلی خود است باعث می شود احتمال گزینه ها از این جهت برابر باشند
و این از غرایب مساله است
یعنی از یکسو احتمال گزینه ها ممکن است برابر یا متفاوت باشند اما از سوی دیگر احتمال همه برابر است و این است که تحقق یک گزینه محتمل میشود و حتی معصومین ع هم بعد از پیش بینی ها ان شاء الله می گفتند
حرف ما این است که
علم الهی اقتضای گزینه خاص ندارد بلکه به حسب آن همه گزینه ها برابرند
از این سوست که احتمالات متفاوت و تحقق یکی نهایی می شود
لذا علم فعلی الهی حقیقتا یک چیز دیگر است
یعنی تفاوت ماهوی با علم ذاتی دارد از آن جهت که در آن جزئیات و تفاصیل معین می شوند
اما
در علم ذاتی نسبت حقیقت اشیاء با همه جزئیات احتمالیشان یکی است
و اینکه در احادیث به اراده و مشیت الهی احاله داده می شود منظور مشیت در مقام فعل است
چه اینکه هرچیزی یک وجه الهی دارد یکی روی سکه هر پدیده فعل الهی است
والله العالم الموفق

حامد;353215 نوشت:
شما احتمال قوی تر را تنها احتمال می گیرید در حالیکه
1- تعدد بسیار زیاد احتمالات می تواند خیلی از آنها را در یک سطح نزدیک بهم و شاید برابر قرار دهد
2- احتمالات ضعیفتر عدم احتمال نیستند بلکه صرفا ضعیفند

با سلام
قاعده علیت با احتمال (منظور وجود عینی برای احتمال نه ذهنی) در تضاد است. اگر شما برای احتمال یک وجود عینی قایل باشید ناگذیر در همان حد باید از اصل علیت صرفنظر کنید.
اگر بر اساس علم کوانتوم برای احتمال وجود عینی قایل شویم بلکه دقیق تر عرض کنم حقیقت جهان را احتمال بدانیم که ناظر هوشیار با مشاهده اختیاری خود جهان خود را خلق می کند آنگاه زاویه دید عوض می شود. به این معنا که در عالم خارج فقط احتمال رویدادها وجود دارد و توجه ناظر اگاه و مختار سببساز خلق پدیده ها یا بهتر بگوییم تقلیل موج احتمال و تشکیل ذره می شود.
با پذیرش این نظریه خود ناظر هوشیار مورد سوال قرار میگیرد. اگر همه هستی را امواج احتمال بدانیم که توسط ناظر اگاه فقط یکی از احتمالات ممکن تقلیل میابد آنگاه خود ناظر آگاه هم وجودش یک احتمال است که لاجرم از توجه خودش به خودش تقلیل میابد!!! و این یک دور است. اینجاست که بعضی گفته اند که تابع موج احتمال به صورت عینی هم تقلیل میابد و در این صورت ناظر خودآگاه پا به عرصه وجود می گذارد.

حامد;353215 نوشت:
حرف ما این است که علم الهی اقتضای گزینه خاص ندارد بلکه به حسب آن همه گزینه ها برابرند

ممکن است در مرتبه ذات اقتضایی نداشته باشد ولی در مراتب دیگر هم خداست که مدیریت می کند و هدایت می کند و موتور محرکه است. همه به سمت ذات او همگرا می شوند. به گونه ای که همه مراتب تجلی مرتبه قبل هستند تا خود خداوند. و چون به غیر از خدا نداریم پس تعیین کننده تقلیل نهایی موج احتمال خود اوست و این زنجیروار می رسد تا ضعیفترین و کم مرتبه ترین موجودات.

ذات همین هست که هست. از همین ذات جز همان صادر نمی شود که اقتضا می کند. آنچه صادر شد مرتبه ای جدید است با آثاری جدید که این آثار باز به اقتضای همان خصوصیاتی است که به اقتضای ذات واجد آن شده است و این سیر ادامه دارد تا ضعیفترین مخلوقات. اینگونه که ببینیم از اختیار جز اینکه بگوییم فاعل به فعل خود (مجازاً) اگاهی دارد چیزی باقی نمی ماند.

ممنون

صدیق;351079 نوشت:
اقتدار نفس و طلب آن، امري سواي شوق اکيد و عزم نيست. بنابراين فیلسوف نیز میتواند بگوید: طلب مذکور همان اراده است و اراده اگر چه از نظر مفهومي با طلب و اقتدار نفس متفاوت است ولي از نظر مصداقي داراي وسعتي است که شامل چنين سلطنت و قدرتي نيز مي­­­­­­­­­­­­شود و نمي­­­­­­­­­­­­توان گفت شوق اکيد و عزم و اجماع نفس بر انجام يا ترک يک عمل، حالتي است که قبل از حصول اين حالت ايجاد مي­­­­­­­­­­­­شو

با سلام و تشکر از استاد محترم جناب صدیق و تشکر از پاسخ ایشان.

از صحبت های شما موارد زیادی را یاد گرفتم ولی مشکل اساسی من همان است که با جناب حامد در حال صحبت هستیم. ببینید همه ان مراحلی را که فلاسفه طرح کرده اند که یک فعل حادث شود را فرض کنیم پذیرفته ایم. همچنین پذیرفته ایم که نفس سلطنت تمام بر انجام و صدور مراحلی را دارد که نهایتا منتج به انجام فعل ظاهری می شود. ولی :

من با خلقت اولیه خود نفس مشکل دارم. نفس چیزی جز مراتب علمی نیست که دارای قدرت است و به وجود خودآگاهی دارد. این مراتب علمی در هر شخص بسته به خلقت و طینت اولیه متفاوت هستند وگرنه من و تو و دیگری نداشتیم و هیچ شخصیت مستقلی احساس نمی شد. به این معنا که من به این دلیل من هستم که شما نیستم پس در این نفس با شما اشتراکاتی دارم و تفاوتهایی که دست من نبوده است. حال اگر دقت کنیم نفس با سلطنتی که دارد برحسب وسعت خود ویژگی هایی دارد و به اقتضای آنها قدرت صدور فعل دارد. (این که چ مراحلی باید طی شود تا به فعل ظاهری برسد را کاری ندارم.) این که نفس کدام وجه فعل (انجام دادن یا ندادن) را صادر کند به اقتضای ذاتش یا طینتش یا هرچه نامش را بگذاریم است و در صدور ان باز هم ضرورت علی و معلولی حاکم است مگر این که آن را در نفس استثنا بگیریم.
پس خلاصه بگویم همه آن مراحل طی شده تا صدور فعل را کنار بگذارید و برسید به اصل و ریشه نهایی آن فعل در هر قوه ای که سلطنت با اوست. می خواهد نامش را نفس بگذارید یا شخصیت یا من یا ... فرقی نمی کند. هرچه که باشد همان هم تابع خلقت اولیه اش است و فعلش به اقتضای ساختارش خواهد بود هرچند این فعل زمینه ساز فعل نهایی باشد و نه اصل فعل.
من بارها عرض کرده ام و همه از پاسخ به ان طفره رفته اند و آن این است که فعل صادر شده از نفس آدمی یکیست و در تقابل با شرایط در مراتب دانی تر به صورت افعال مختلف مثل خوردن بردن رفتن کشتن خواندن و ... ظاهر می شود وگرنه در ازل انسان فقط یک فعل داشته است که به اقتضای نفسش صادر شده . همانگونه که خداوند فقط یک فعل دارد و هان صادر اول است.

موفق باشید

aminjet;353697 نوشت:
با سلام
قاعده علیت با احتمال (منظور وجود عینی برای احتمال نه ذهنی) در تضاد است. اگر شما برای احتمال یک وجود عینی قایل باشید ناگذیر در همان حد باید از اصل علیت صرفنظر کنید.
اگر بر اساس علم کوانتوم برای احتمال وجود عینی قایل شویم بلکه دقیق تر عرض کنم حقیقت جهان را احتمال بدانیم که ناظر هوشیار با مشاهده اختیاری خود جهان خود را خلق می کند آنگاه زاویه دید عوض می شود. به این معنا که در عالم خارج فقط احتمال رویدادها وجود دارد و توجه ناظر اگاه و مختار سببساز خلق پدیده ها یا بهتر بگوییم تقلیل موج احتمال و تشکیل ذره می شود.
با پذیرش این نظریه خود ناظر هوشیار مورد سوال قرار میگیرد. اگر همه هستی را امواج احتمال بدانیم که توسط ناظر اگاه فقط یکی از احتمالات ممکن تقلیل میابد آنگاه خود ناظر آگاه هم وجودش یک احتمال است که لاجرم از توجه خودش به خودش تقلیل میابد!!! و این یک دور است. اینجاست که بعضی گفته اند که تابع موج احتمال به صورت عینی هم تقلیل میابد و در این صورت ناظر خودآگاه پا به عرصه وجود می گذارد.

سلام
در صورت فرض تحقق عینی یک گزینه از گزینه های محتمل دیگر احتمال رخت بر بسته و تا پیش از تحقق عینی خارجی هم که نبود تا مانع از گزینه های دیگر باشد لذا منظور از وجود اختیار وجود گزینه های مختلف قبل از تحقق عینی خارجی یکی از آنهاست و تحقق عینی خارجی هم از وجود احتمال قبلی منع نمی کند چون ایندو در یک ظرف زمانی یا وجودی نیستند بلکه ظرف متفاوتی دارند و به
عبارت ساده تر اختیار از لحاظ زمانی بر تحقق عینی مقدم است کانه اختیار فاعل گزینه است و بر او زمانا و وجودا مقدم است
با یک مثال ساده می گوییم :
اگر فرض کنید به یک سه راهی برسید اختیار تا زمانی است که شما وارد یکی از راهها نشده اید اما وقتی شدید دیگر اختیار به حسب انتخاب یکی از سه راه منتفی است
با این بیان نیازی به تفسیر کوانتومی از جهان نداریم که البته قبلا رد این تفسیر ارائه شد

aminjet;353697 نوشت:
ممکن است در مرتبه ذات اقتضایی نداشته باشد ولی در مراتب دیگر هم خداست که مدیریت می کند و هدایت می کند و موتور محرکه است. همه به سمت ذات او همگرا می شوند. به گونه ای که همه مراتب تجلی مرتبه قبل هستند تا خود خداوند. و چون به غیر از خدا نداریم پس تعیین کننده تقلیل نهایی موج احتمال خود اوست و این زنجیروار می رسد تا ضعیفترین و کم مرتبه ترین موجودات.

ذات همین هست که هست. از همین ذات جز همان صادر نمی شود که اقتضا می کند. آنچه صادر شد مرتبه ای جدید است با آثاری جدید که این آثار باز به اقتضای همان خصوصیاتی است که به اقتضای ذات واجد آن شده است و این سیر ادامه دارد تا ضعیفترین مخلوقات. اینگونه که ببینیم از اختیار جز اینکه بگوییم فاعل به فعل خود (مجازاً) اگاهی دارد چیزی باقی نمی ماند.

ممنون

ما که موج احتمال را به آن مفهومی که گفتید قبول نداریم
اما حکم مراتب با هم متفاوت است و این از غوامض امور است
یعنی سخت می توان تصور که که مصادیق مادی حقایق مجرده به نسبت او یکسانند و تعیین کننده گزینه اصل مجرد همراه با شرایط مادی است
البته شاید این معنا وقتی برایمان قابل قبولتر شود که بدانیم وجود مادی اینطور که ما می بینیم نیست
ما ماده را یک وجود ممتد به ظاهر مستقل می بینیم در حالیکه واقعیت امر ، صدور آن به آن صور جسمانی از امر مجرد است
در این نگاه چون صور مادی تابع مجرد است پس می توان وجود احتمال و گزینه را پذیرفت البته از آنجا که کانال افاضه صورت جدید صور قبلی است دخل صورت مادی در تحقق صورتهای بعدیش هم دانسته می شود به عبارت دیگر وجود صورتهای مادی قبلی مقتضی صورت یا صورتهای محتمل تری هستند اما
اقتضا برای تحقق کافی نیست لذا ممکن است قویترین احتمال هم منتفی شود هرچند اغلب چنین نیست
والله الموفق

حامد;353748 نوشت:
در صورت فرض تحقق عینی یک گزینه از گزینه های محتمل دیگر احتمال رخت بر بسته و تا پیش از تحقق عینی خارجی هم که نبود تا مانع از گزینه های دیگر باشد لذا منظور از وجود اختیار وجود گزینه های مختلف قبل از تحقق عینی خارجی یکی از آنهاست و تحقق عینی خارجی هم از وجود احتمال قبلی منع نمی کند

با سلام
موضوع این است که آیا خود احتمال قبل از تحقق، وجود عینی دارد یا خیر. در فیزیک کوانتوم برای موج احتمال وجود عینی قایلند که ظاهرا شما کاری با آن نظریه ندارید.
حال من دو نگاه را بررسی می کنم اول این که برای احتمال ارزش وجودی قایل نباشیم.:اگر شما برای احتمال تا قبل از تحقق هر گزینه صرفا ارزش تحلیلی قایل باشید، واضح است که گزینه های محقق نشده نه وجود داشته اند و نه قرار بود بوجود بیایند. و این احتمال به دلیل عدم اشراف تحلیلگر به کل سیستم و ارتباطات موجود فی ما بین مطرح شده است نه این که حقیقتا سایر گزینه ها محتمل باشد. پس عملا قدرت تحقق سایر گزینه ها هم محتمل نیست و نهایتا به این می رسیم که احتمالی در کار نبوده است.

در نگاه دوم اگر برای احتمال وجود خارجی قایل باشید آنگاه همه گزینه ها امکان واقعی برای تحقق دارند و توان تحقق هر گزینه هم وجود دارد. آنگاه سوال بر می گردد به این که بر چه مبنایی یکی از گزینه ها محقق شده وسایرین رد می شودند. و آن مبنا وابسته به ساختارش عمل می کند یا خیر و ان ساختار اگر قدرت واقعی تحقق هر گزینه را دارد آیا این امر تضادی با ضرورت علی و معلولی دارد یا ندارد؟ واضح است که اگر واقعا نسبتش با همه گزینه ها یکسان باشد باید برای ضرورت علی و معلولی استثنا قایل شد و حرف من هم همین است.

من جمله

حامد;353748 نوشت:
اما اقتضا برای تحقق کافی نیست

را همان وجود استثنا در ضرورت علی و معلولی در مراتب بالاتر تفسیر می کنم.

با تشکر

aminjet;353753 نوشت:
حال من دو نگاه را بررسی می کنم اول این که برای احتمال ارزش وجودی قایل نباشیم.:اگر شما برای احتمال تا قبل از تحقق هر گزینه صرفا ارزش تحلیلی قایل باشید، واضح است که گزینه های محقق نشده نه وجود داشته اند و نه قرار بود بوجود بیایند. و این احتمال به دلیل عدم اشراف تحلیلگر به کل سیستم و ارتباطات موجود فی ما بین مطرح شده است نه این که حقیقتا سایر گزینه ها محتمل باشد. پس عملا قدرت تحقق سایر گزینه ها هم محتمل نیست و نهایتا به این می رسیم که احتمالی در کار نبوده است.

در نگاه دوم اگر برای احتمال وجود خارجی قایل باشید آنگاه همه گزینه ها امکان واقعی برای تحقق دارند و توان تحقق هر گزینه هم وجود دارد. آنگاه سوال بر می گردد به این که بر چه مبنایی یکی از گزینه ها محقق شده وسایرین رد می شودند. و آن مبنا وابسته به ساختارش عمل می کند یا خیر و ان ساختار اگر قدرت واقعی تحقق هر گزینه را دارد آیا این امر تضادی با ضرورت علی و معلولی دارد یا ندارد؟ واضح است که اگر واقعا نسبتش با همه گزینه ها یکسان باشد باید برای ضرورت علی و معلولی استثنا قایل شد و حرف من هم همین است.


سلام
احتمال وجود عینی خارجی دارد اما نه در مرتبه ماده و جسم بلکه در مرتبه بالاتر و به نحوی که با این مثال عرض میکنم:
شما یک زمین مستعد را در نظر بگیرید
این زمین به حسب رویش گیاهان چه اقتضایی دارد ؟
اقتضای مساوی
یعنی هر نوع گیاهی می تواند در او بروید
چه چیز باعث می شود فلان گیاه در او بروید ؟
قرار گرفتن یک دانه خاص در دل آن
آن حقیقت کلی نیز به حسب گزینه های احتمالی عالم ماده مانند همان زمین است
آنچه که اقتضای رویش یک پدیده را فراهم می کند صور قبلی است
البته مثال از این حد بیشتر به ما کمک نمی کند
یعنی نسبت کلی به افرادش را وگرنه از جهات دیگر پاسخگو نیست
والله الموفق

حامد;353758 نوشت:
آن حقیقت کلی نیز به حسب گزینه های احتمالی عالم ماده مانند همان زمین است
آنچه که اقتضای رویش یک پدیده را فراهم می کند صور قبلی است

سلام
تسلسل صور قبلی را رو به بالا دنبال کنیم همان می شود که من می گویم. اقتضا کننده رویش صورت جدید صورت قبلی است و صورت قبلی هم به اقتضای ساختارش اگر ضرورت علی معلولی حاکم باشد فقط یک امر از اوامر محتمل را اقتضا می کند پس سایر احتمالات فقط پتانسیل وقوع دارند یا به زبان شما بالقوه موجودند و هیچگاه بالفعل نمی شوند. اما اگر ضرورت علی و معلولی را رها کنیم صورت قبلی می تواند هر کدام از احتمالات را اقتضا کند و آنگاه مسئله حل می شود ولی ضرورت علی و معلولی زیر سوال می رود.
باید دنبال یک مکانیزم مستثنی از ضرورت و اقتضائات بگردیم وگرنه اختیار اینگونه حل نمی شود.

aminjet;353787 نوشت:
تسلسل صور قبلی را رو به بالا دنبال کنیم همان می شود که من می گویم. اقتضا کننده رویش صورت جدید صورت قبلی است و صورت قبلی هم به اقتضای ساختارش اگر ضرورت علی معلولی حاکم باشد فقط یک امر از اوامر محتمل را اقتضا می کند پس سایر احتمالات فقط پتانسیل وقوع دارند یا به زبان شما بالقوه موجودند و هیچگاه بالفعل نمی شوند. اما اگر ضرورت علی و معلولی را رها کنیم صورت قبلی می تواند هر کدام از احتمالات را اقتضا کند و آنگاه مسئله حل می شود ولی ضرورت علی و معلولی زیر سوال می رود.
باید دنبال یک مکانیزم مستثنی از ضرورت و اقتضائات بگردیم وگرنه اختیار اینگونه حل نمی شود.

سلام
بله صورت قبلی اقتضاست اما نگفتیم اقتضای تحقق فقط یک صورت خاص بلکه او ماده صور متعدده ای است که نسبتهای مختلفی با او دارند یکی نسبتش قویتر و یکی ضعیفتر است و بطور معمول اقتضای قویتر تحقق می یابد اما این به معنای عدم امکان تحقق سایر صورتها نیست لذاست هرکس از لحاظ روحی و روانی قویتر است بر اقتضائات بدن جسمانی خود غالبتر است چرا ؟ چون بعد متعالی مجرد انسان قادر به تغییر نسبتهاست او می تواند یک اقضای ضعیف را هم تحقق بخشد
این است که بنده در تاپیکی عرض کدام اختیار اثر امر مجرد است چون هم به نحو کلی می تواند افراد متعدد داشته باشد و هم می تواند در تحقق فرد خاص حاکمیت کند
والله الموفق

حامد;353970 نوشت:
سلام
بله صورت قبلی اقتضاست اما نگفتیم اقتضای تحقق فقط یک صورت خاص بلکه او ماده صور متعدده ای است که نسبتهای مختلفی با او دارند یکی نسبتش قویتر و یکی ضعیفتر است و بطور معمول اقتضای قویتر تحقق می یابد اما این به معنای عدم امکان تحقق سایر صورتها نیست لذاست هرکس از لحاظ روحی و روانی قویتر است بر اقتضائات بدن جسمانی خود غالبتر است چرا ؟ چون بعد متعالی مجرد انسان قادر به تغییر نسبتهاست او می تواند یک اقضای ضعیف را هم تحقق بخشد
این است که بنده در تاپیکی عرض کدام اختیار اثر امر مجرد است چون هم به نحو کلی می تواند افراد متعدد داشته باشد و هم می تواند در تحقق فرد خاص حاکمیت کند
والله الموفق

با سلام
خوب باشه قبول ولی باید این را هم قبول کنیم که این دیدگاه به معنی استثنا کردن نفس از ضرورت علی و معلولی است. یعنی به بیان دقیق تر آن بعد متعالی حتی از ضرورت علی و معلولی هم مجرد است. یعنی مثل یک ماشین عمل نمی کند. که خروجی اش معلوم و قابل تشخیص و محاسبه باشد بلکه تا فردخاص را محقق نکرده احتمال تحقق هرکدام از افرادش را دارد و از پیش هم معلوم نیست.
بنابر این آن بُعد متعالی انسان علتی است که ممکن است هر کدام از گزینه های متضاد معلولش باشند و یک استثناست بین کل هستی. البته هنوز اثبات نکرده ایم فقط در ضرورت علی و معلولی برای حل اختیار استثنا قایل شده ایم چون بر وجود اختیار پافشاری داریم.
ممنون

aminjet;353988 نوشت:
بنابر این آن بُعد متعالی انسان علتی است که ممکن است هر کدام از گزینه های متضاد معلولش باشند و یک استثناست بین کل هستی. البته هنوز اثبات نکرده ایم فقط در ضرورت علی و معلولی برای حل اختیار استثنا قایل شده ایم چون بر وجود اختیار پافشاری داریم.

سلام
فکر میکنم باید به ضرورت علت و معلول نگاه دقیقتری بکنیم
ضرورت علت و معلول به این معنا نیست
مسیر تحقق وقایع جهان یک مسیر واحد است چرا چون حقیقت حاکم بر او امر کلی است بله اصل تحقق واحد است یعنی در خارج چند گزینه با هم محقق نمی شوند چرا که مستلزم تعدد و تکثر امری است که حقیقتا واحد است اما مسیر واحد نیست
در حقیقت رابطه علت و معلول مثل رابطه فرمود ریاضی و نتیجه حاصله است . فرمول این ظرفیت را دارد که با هر عددی نتیجه بدهد اما نتیجه ها یکسان نیستند چرا چون عددی که در فرمود قرار می گیرد متفاوت است .
پس ما
اینجا یک متغیر داریم که در علیت تمام کننده است و آن امر مجرد است اوست که همیشه می تواند در کنار احتمالات قویتر قرار گیرد و پدیده را پیش ببرد و می تواند همه قواعد عادی را بهم بزند و در کنار احتمال ضعیف بنشیند و آنرا تحقق بخشد . لذا علیت منتفی نمی شود . اصول علیت سرجای خودش است الا اینکه ما در میان عوامل دخیل در علیت یک عنصر تعیین کننده داریم که می تواند تغییر یابد و چیزی دیگری بشود و آنوقت است که نتیجه و معلول هم تغییر خواهد کرد
لذا حضور موجود مجرد در پدیده ها باعث نفی علیت نیست
و البته اساسا حضور موجود مجرد در نظام هستی ضروری است چون او در هر پدیده ای جزئی از علت تامه است
پس تنها انسان نیست که مختار است بلکه او در یک نظام مختار حضور دارد
و اگر چنین نبود اختیارش معنا نداشت با این پیوستگی تامی که او به تمام حقایق و موجودات هستی دارد
پس در یک نظر کلی : انسان با آن روح مجرد تاثیر گذارش در یک نظام مختار است
و این است که همیشه گفته ایم :
اختیار انسان جلوه ای از اختیار الهی است
چرا ؟ چون جهان مادی به کلیت خودش جلوه ای جمعی از خدای متعال است
والله الموفق

aminjet;353718 نوشت:

من با خلقت اولیه خود نفس مشکل دارم. نفس چیزی جز مراتب علمی نیست که دارای قدرت است و به وجود خودآگاهی دارد. این مراتب علمی در هر شخص بسته به خلقت و طینت اولیه متفاوت هستند وگرنه من و تو و دیگری نداشتیم و هیچ شخصیت مستقلی احساس نمی شد. به این معنا که من به این دلیل من هستم که شما نیستم پس در این نفس با شما اشتراکاتی دارم و تفاوتهایی که دست من نبوده است. حال اگر دقت کنیم نفس با سلطنتی که دارد برحسب وسعت خود ویژگی هایی دارد و به اقتضای آنها قدرت صدور فعل دارد. (این که چ مراحلی باید طی شود تا به فعل ظاهری برسد را کاری ندارم.) این که نفس کدام وجه فعل (انجام دادن یا ندادن) را صادر کند به اقتضای ذاتش یا طینتش یا هرچه نامش را بگذاریم است و در صدور ان باز هم ضرورت علی و معلولی حاکم است مگر این که آن را در نفس استثنا بگیریم.
پس خلاصه بگویم همه آن مراحل طی شده تا صدور فعل را کنار بگذارید و برسید به اصل و ریشه نهایی آن فعل در هر قوه ای که سلطنت با اوست. می خواهد نامش را نفس بگذارید یا شخصیت یا من یا ... فرقی نمی کند. هرچه که باشد همان هم تابع خلقت اولیه اش است و فعلش به اقتضای ساختارش خواهد بود هرچند این فعل زمینه ساز فعل نهایی باشد و نه اصل فعل.

من بارها عرض کرده ام و همه از پاسخ به ان طفره رفته اند و آن این است که فعل صادر شده از نفس آدمی یکیست و در تقابل با شرایط در مراتب دانی تر به صورت افعال مختلف مثل خوردن بردن رفتن کشتن خواندن و ... ظاهر می شود وگرنه در ازل انسان فقط یک فعل داشته است که به اقتضای نفسش صادر شده . همانگونه که خداوند فقط یک فعل دارد و هان صادر اول است.

با سلام

در مطلب شما، چند نکته قابل تأمل وجود دارد.
1. تعریف شما از نفس «نفس چیزی جز مراتب علمی نیست که دارای قدرت است و به وجود خودآگاهی دارد» با انچه در کلام و فلسفه ارائه شده است متفاوت است و هیچ مستندی برای قبول آن به جای نظریه متداول ارائه نمودید. نفس، مرتبه علمی دارای قدرت نیست. بلکه علم و قدرت و .. از شئون و اوصاف وجودی نفس است که همراه با او خلق شده است.

2. اینکه نفس همراه با قدرت و علم خلق شده و اینکه مراتب انسانها با هم متفاوت است، مورد انکار و سوال طرفین این نزاع نبوده است، همگان قبول دارند که نفس انسان و جن که دارای اختیار هستند، به همراه اراده و قدرت انتخاب خلق شده است. اما این قول که هر کاری که انجام میدهد مستند به همان اراده اولیه ای است که بصورت جبلی در نهاد ان قرار داده شده، مصادره به مطلوب است.

3. اینکه «تفاوت مراتب علمی و ادراکی انسان، بسته به خلقت و طینت اولیه متفاوت هستند» درست نیست و باز هم مصادره به مطلوب است.اول باید ثابت کنید که افعال اختیاری انسان در بدست اوردن مراتب علمی نقشی ندارد و سپس آنرا مستند به طینت اولیه بنمایید. البته ان هم دلیل میخواهد.

4. اینکه فرمودید:«نفس با سلطنتی که دارد برحسب وسعت خود ویژگی هایی دارد و به اقتضای آنها قدرت صدور فعل دارد.»، منافاتی با عرایض بنده و نظر فلاسفه عظام ندارد. این سلطنت همان قدرت و اراده نفس بر اختیار کردن افعال ارادی خویش است و مورد انکار انان نیز نیست. البته این سلطنت با سلطنتی که مورد نظر اصولیون مکتب نائینی و نیز اراده مورد نظر فلاسفه است، تفاوت دارد. سلطنت مورد تمسک شما همان قدرت انتخاب و اراده ازلی کلی ای است که در نهاد تمام موجودات مختار قرار داده شده است ولی سلطنت و قدرت انتخاب این علما، سلطنت و قدرت در مرحله اخر مبادی اراده است که مقارن با فعل است و بعد از تصور وتصدیق و عزم و اجماع در نفس حادث میشود.

5. این مطلب شما که «این که نفس کدام وجه فعل (انجام دادن یا ندادن) را صادر کند به اقتضای ذاتش یا طینتش یا هرچه نامش را بگذاریم است و در صدور ان باز هم ضرورت علی و معلولی حاکم است مگر این که آن را در نفس استثنا بگیریم. » یک مقدمه باطل و یک گزاره صحیحی را در بردارد. اینکه صدور هر یک از وجوه فعل را به اقتضای ذات بدانیم، مبهم است. این ذات یا طینت به همین صورت و مرتبه کمال معرفتی و قربی خلق شده یا نه بر اثر افعال اختیاری به کمال یا بعد رسیده. در اینجای بحث، ادعای هر یک از اینها مصادره به مطلوب است.
از سوی دیگر، اینکه صدور این افعال بر اساس ضرورت علی و معلولی باشد، منافاتی با اختیار ندارد و کرارا در مطالبی که در پستهای قبل به عرض رسید، بیان شد.

6. این نکته که«فعل صادر شده از نفس آدمی یکیست» ادعایی است و هر ادعایی نیازمند به دلیل است. یا دلیل عقلی باید بیاورید یا دلیل نقلی غیر معارض با عقل. اما شما برای این مطلبتان هیچ دلیلی ندارید. علاوه بر این، شما این مطلب را به یکی بودن قدرت وسلطنت اولیه نفس برانجام افعال، مستند کرده اید که در نکات قبل مغالطه بودن ان- استفاده از مشترک لفظی سلطنت و قدرت نفس- ان اثبات شد.

4. ازلی بودن نفس ابهام دارد. ایا منظورتان این است که همراه با بدن ازلی بوده است یا مجرد از بدن. نفس نمیتواند مجرد از بدن باشد و این همان نظریه قدم نفس است که از نظر فلسفی مستلزم تعطیل بوده و باطل است. اگر هم منظورتان نفس همراه با بدن است، به درد مدعایتان نمیخورد چون مدعایتان این بود که تمام نفوس اینطور خلق شده اند و بنابراین در ادامه نیز باید بگویید تمام نفوس به همراه بدنشان ازلا خلق شده اند که بطلانش واضح است و از مراجعه به خلقت و تولد خودتان میتوانید به بطلانش پی ببرید.

سلام.

صدیق;354042 نوشت:
. تعریف شما از نفس «نفس چیزی جز مراتب علمی نیست که دارای قدرت است و به وجود خودآگاهی دارد» با انچه در کلام و فلسفه ارائه شده است متفاوت است و هیچ مستندی برای قبول آن به جای نظریه متداول ارائه نمودید. نفس، مرتبه علمی دارای قدرت نیست. بلکه علم و قدرت و .. از شئون و اوصاف وجودی نفس است که همراه با او خلق شده است.

این تعریف از نفس را من از جناب عرفان علوی در همین سایت یاد گرفتم. شما تعریف مورد قبول فلاسفه را عنوان نفرمودید.

صدیق;354042 نوشت:
ینکه نفس همراه با قدرت و علم خلق شده و اینکه مراتب انسانها با هم متفاوت است، مورد انکار و سوال طرفین این نزاع نبوده است، همگان قبول دارند که نفس انسان و جن که دارای اختیار هستند، به همراه اراده و قدرت انتخاب خلق شده است. اما این قول که هر کاری که انجام میدهد مستند به همان اراده اولیه ای است که بصورت جبلی در نهاد ان قرار داده شده، مصادره به مطلوب است.

مصادره به مطلوب نیست. تنها حالت منطقیست مگر این که خلافش را اثبات بفرمایید. در پست های گذشته اثباتی نیامد فقط نظریات طرفین مختلف طرح شد که من اثباتی ندیدم.

صدیق;354042 نوشت:
اینکه «تفاوت مراتب علمی و ادراکی انسان، بسته به خلقت و طینت اولیه متفاوت هستند» درست نیست و باز هم مصادره به مطلوب است.اول باید ثابت کنید که افعال اختیاری انسان در بدست اوردن مراتب علمی نقشی ندارد و سپس آنرا مستند به طینت اولیه بنمایید. البته ان هم دلیل میخواهد.

من عرض نکردم که که مراتب علمی و طینت اولیه پس از خلقت تغییر نخواهد کرد. منظور من این بوده است که بر حسب طینت اولیه اولین فعل مقتضی شده و بر حسب این که فعل مفید در جهت کمال باشد رشد یا زوال صورت می گیرد و همینطور ادامه میابد تا این که فرصتش تمام شود. هر فعل به اقتضای آخرین طینت پیش از صدور فعل رخ می دهد مگر خلافش را ثابت نمایید.

صدیق;354042 نوشت:
اینکه فرمودید:«نفس با سلطنتی که دارد برحسب وسعت خود ویژگی هایی دارد و به اقتضای آنها قدرت صدور فعل دارد.»، منافاتی با عرایض بنده و نظر فلاسفه عظام ندارد. این سلطنت همان قدرت و اراده نفس بر اختیار کردن افعال ارادی خویش است و مورد انکار انان نیز نیست. البته این سلطنت با سلطنتی که مورد نظر اصولیون مکتب نائینی و نیز اراده مورد نظر فلاسفه است، تفاوت دارد. سلطنت مورد تمسک شما همان قدرت انتخاب و اراده ازلی کلی ای است که در نهاد تمام موجودات مختار قرار داده شده است ولی سلطنت و قدرت انتخاب این علما، سلطنت و قدرت در مرحله اخر مبادی اراده است که مقارن با فعل است و بعد از تصور وتصدیق و عزم و اجماع در نفس حادث میشود.

این بخشش با نظر شما اختلاف دارد که اگر به اقتضای ویژگی های کنونی این شاکله تصمیم به فعلی گرفته شود امکان این که با همان ویژگی ها و از همان شاکله تصمیم دیگری در همان مورد صادر می شد هم نبود وگرنه ثابت کنید که چگونه از یک ساختار می شود که صدور همه گزینه های متضاد امکان صدور داشته باشد.

صدیق;354042 نوشت:
اینکه صدور هر یک از وجوه فعل را به اقتضای ذات بدانیم، مبهم است.

کجایش مبهم است. در بدو خلقت یک شاکله داریم. بر حسب این شاکله فعلی صورت می گیرد که می تواند کمال دهد یا زوال. شاکله اولیه تعیین کننده اولین فعل است و این اولین فعل تعیین کننده شاکله بعد و این ادامه دارد تا اخر... .

صدیق;354042 نوشت:
اینکه صدور این افعال بر اساس ضرورت علی و معلولی باشد، منافاتی با اختیار ندارد و کرارا در مطالبی که در پستهای قبل به عرض رسید، بیان شد.

من ان ها را به دقت مطالعه کردم و جز منافات چیزی ندیدم. همه چون به اختیار ایمان قلبی دارند خواسته اند هر طور شده آن را توجیه کنند. خیلی واضح است که تصمیم از یک نهاد در انسان صورت می گیرد . اسمش و تعریفش برای من مهم نیست. آن نهاد یک شاکله دارد. از یک شاکله در مقابل چند گزینه چگونه امکان صدور هر گزینه ای وجود داشته باشد و درعین حال به ضرورت علی و معلولی خدشه ای وارد نشود!!! یک بخش از نهاد آدمی به همه ان مراحل ارداه و تصدیق و شوق و ... حاکمیت دارد. هم این مکانیزم ها و هم آن بخش حاکم روی هم رفته یک سیستم یا یک شاکله یا هرچه نامش رابگذارید دارند. از این نظام در برابر چند گزینه چگونه امکان صدور هر گزینه ای است؟ شما همه آن ساختار را روی کاغذ با نماد هایی بکشید. و دور آن را یک خط بکشید و نامش را بگذارید انسان. مجموعا یک علت است. از یک علت چند معلول امکان صدور دارد؟؟؟

صدیق;354042 نوشت:
این نکته که«فعل صادر شده از نفس آدمی یکیست» ادعایی است و هر ادعایی نیازمند به دلیل است.

اگر نفس ادمی بسیط است (نمی دانم که هست یا نه؟) از فاعل بسیط فقط فعل واحد صادر می شود. کما اینکه دلایلی دارم که تکلیف غیر بسیط هم همین است فقط آن فعل واحد وابسته به شرایط واحد خواهد بود. البته اینجا جای طرحش نیست.

صدیق;354042 نوشت:
ازلی بودن نفس ابهام دارد. ایا منظورتان این است که همراه با بدن ازلی بوده است یا مجرد از بدن.

غیر ازلی بودن هر چیز ابهامی بزرگتر دارد. نفس که جای خود دارد. من خارج از عالم ادراکات مادی که همان عالم تصاویر ذهنی است زمان برایم معنایی ندارد که بگویم پیش از بدن مادی یا قبل از بدن مادی. اصلا شاید مشکلی عمیقتر داشته باشم و ان این است که من اصلا به بدن مادی کاری ندارم. اصلا وجودش برای من اثبات نشده است!!! (در این باره بحث نکنیم بهتر است. بهتر از درباره اختیار بحث کنیم.)

حامد;353997 نوشت:
عنصر تعیین کننده داریم که می تواند تغییر یابد و چیزی دیگری بشود و آنوقت است که نتیجه و معلول هم تغییر خواهد کرد

این تغییر چگونه اتفاق می افتد. آنچه من فهمیدم این است که با تغییر این متغیر مجرد است که امکان گزینه های دیگر فراهم می شود. ظاهرا این تغییر در امر مجرد یک تحول ذاتیست. باید بیشتر به آن فکر کرد. این امر مجرد بسیط است یا نه؟ امکان تغییر در موجود بسیط هست یا نیست؟ لاجرم این امر مجرد نامحدود نیست و تغییرش از لحاظ وسعت است نه از لحاظ تبدیل شدن. این تغییر و تحول از کجا می جوشد؟؟ این که چگونه تغییر یابد آیا به اقتضای ساختار پیش از تغییرش هست یا نه؟ ادامه دهیم باز سر دو راهی انتخاب بین ضرورت علی و معلولی یا قایل شدن استثنا برای آن قرار میگیریم.
ضرورت علی معلولی را اگر یک فرمول ریاضی توصیف کنید متغیر های قرار گرفته در فرمول را از فرمول مستثنی گرفته اید. یعنی همه چیز به جز آن امر مجرد برای تغییر نیاز به عبور از فرمول دارند ولی آن امر مجرد نیازی به فرمول برای تغییر ندارد. یعنی امر مجرد می تواند بی نیاز از فرمول ضرورت علی و معلولی به گونه ای وارد فرمول شود که خروجیش گزینه ای خاص باشد. و این مثال اثبات نظر من را می رساند. یعنی ضرورت علی و معلولی در موجود مختار حاکم نیست.

حامد;353997 نوشت:
پس در یک نظر کلی : انسان با آن روح مجرد تاثیر گذارش در یک نظام مختار است
و این است که همیشه گفته ایم : اختیار انسان جلوه ای از اختیار الهی است
چرا ؟ چون جهان مادی به کلیت خودش جلوه ای جمعی از خدای متعال است

راستش را بخواهید من احساس می کنم صحبت من با شما یکیست فقط شما دوست ندارید مثل من عریان صحبت کنید. این جمله متن بالایی شما نظر من هم هست ولی بیان من از تفسیر این متن شما با خود شما متفاوت است.

ممنون

aminjet;354078 نوشت:
این تغییر چگونه اتفاق می افتد. آنچه من فهمیدم این است که با تغییر این متغیر مجرد است که امکان گزینه های دیگر فراهم می شود. ظاهرا این تغییر در امر مجرد یک تحول ذاتیست. باید بیشتر به آن فکر کرد. این امر مجرد بسیط است یا نه؟ امکان تغییر در موجود بسیط هست یا نیست؟ لاجرم این امر مجرد نامحدود نیست و تغییرش از لحاظ وسعت است نه از لحاظ تبدیل شدن. این تغییر و تحول از کجا می جوشد؟؟ این که چگونه تغییر یابد آیا به اقتضای ساختار پیش از تغییرش هست یا نه؟ ادامه دهیم باز سر دو راهی انتخاب بین ضرورت علی و معلولی یا قایل شدن استثنا برای آن قرار میگیریم.
ضرورت علی معلولی را اگر یک فرمول ریاضی توصیف کنید متغیر های قرار گرفته در فرمول را از فرمول مستثنی گرفته اید. یعنی همه چیز به جز آن امر مجرد برای تغییر نیاز به عبور از فرمول دارند ولی آن امر مجرد نیازی به فرمول برای تغییر ندارد. یعنی امر مجرد می تواند بی نیاز از فرمول ضرورت علی و معلولی به گونه ای وارد فرمول شود که خروجیش گزینه ای خاص باشد. و این مثال اثبات نظر من را می رساند. یعنی ضرورت علی و معلولی در موجود مختار حاکم نیست.

سلام
نظام علی و معلولی شما تغییر را بر نمی تابد و خطی است یعنی یک خط و یک احتمال در هر پدیده که یکی پس از دیگری واقع می شود این به حسب وجود مادی شاید درست باشد و البته شاید اما به حسب امر مجرد کلی حاکم بر این جریان این تصور درست نیست چون آن امر کلی مقتضی تحقق گزینه های نامحدود است
این که میگوییم در فرمول تحقق پدیده ، عنصر تغییر هست نه به این معنا که امر مجرد تغییر می کند بلکه به این معنا که نحو دخالت او در مسیر علیت یکسان نیست و به انحاء مختلف می تواند دخیل شود لذاست که قابلیت ایجاد تغییر را دارد مثل اینکه در یک فرمود جای ایکس همیشه یک قرار گیرد و یک بار بجای یک دو بیاید خوب مطمئنا نتیجه متفاوت خواهد بود
البته نحوه دخالت متفاوت امر مجرد در تحقق خارجی پدیده مادی بصورت جزئی در کنار سایر اجزاء علیت نیست بلکه با تصرف در ماده پدیده ، تغییر را موجب می شود چرا که امر مجرد مفیض وجود و حاکم ماده است و نفس مجرد انسانی هم نازله آن محسوب می شود
والله الهادی

حامد;354090 نوشت:
البته نحوه دخالت متفاوت امر مجرد در تحقق خارجی پدیده مادی بصورت جزئی در کنار سایر اجزاء علیت نیست بلکه با تصرف در ماده پدیده ، تغییر را موجب می شود چرا که امر مجرد مفیض وجود و حاکم ماده است و نفس مجرد انسانی هم نازله آن محسوب می شود

با سلام وتشکر

به استناد بیان فوق و البته سایر جملات پست پیشین شما تعریف ضرورت علی و معلولی را باید عوض کرد. چون تا کنون اینگونه می گفتیم که با حضور همه علت های یک معلول، وجود همان معلول ضروری خواهد بود. ولی در بیان تعمیم یافته شما با حضور همه علتها، اگر یکی از علل موجودی مختار باشد، آنگاه نمیتوان انتظار صرفاً یک معلول را داشت و امکان هر معلول محتملی که موجود مختار اقتضا کند را باید داشته باشیم.
اگر اینطور باشد خوب مشکلی نیست ولی ضرورت علت و معلول به آن معنایی که ما تا کنون میشناختیم نخواهیم داشت. ضرورت علت و معلول مثل یک تابع ریاضی عمل می کند که خروجی آن باید واحد باشد وگرنه فرمول مربوطه را تابع نمی نامیم. یعنی باید بشود با جمع کردن علت ها دور هم تشخیص داد معلول دقیقا چیست ولی با تعریف شما اگر یکی از علل مختار باشد نمیتوان تشخیص داد چرا که علت مختار قدرت اقتضای هر امر محتملی را دارد و این امور محتمل شامل چند گزینه متضاد نیز می تواند باشد.
سوال دیگری پیش می آید که این امر مجرد چگونه می تواند اقتضای هر کدام از گزینه ها را بکند؟ چه چیز تعیین می کند که کدام گزینه را اقتضا کند. اگر بشود این را گفت به این معنا خواهد بود که نتیجه تصمیم پیش از تصمیمگیری برای همگان (حتی خود موجود مختار) پوشیده خواهد بود. و اگر معلوم باشد سوال پیش می آید که از کجا معلوم است؟

aminjet;354099 نوشت:
سوال دیگری پیش می آید که این امر مجرد چگونه می تواند اقتضای هر کدام از گزینه ها را بکند؟ چه چیز تعیین می کند که کدام گزینه را اقتضا کند. اگر بشود این را گفت به این معنا خواهد بود که نتیجه تصمیم پیش از تصمیمگیری برای همگان (حتی خود موجود مختار) پوشیده خواهد بود. و اگر معلوم باشد سوال پیش می آید که از کجا معلوم است؟

سلام
بنده عرض کردم که نباید امر مجرد را در عرض سایر علل قرار دهیم
او جزء العله حاکم است
یعنی نه تنها سایر عوامل در تحت او حضور دارند بلکه نحوه آنها را هم او می تواند تعیین کند
و اما آیا نتیجه برای امر مجرد روشن است ؟
بله روشن است چون تمام گزینه های محتمل در وجود کلی خودش موجود است
مثل اینکه بگوییم در خاک تمام اجزاء ممکن در یک درخت سیب موجود است و همچنین هر درختی که امکان روییدن از آن دارد
البته وقتی از موجود مجرد سخن می گوییم
از نفس مجرد انسان باید لحاظ شود تا ذات باریتعالی که هر مجرد نازل شانی از شوون مجرد ما فوق خویش است
لذا این کلیت در ذات باریتعالی به نحو تام و کامل است و در مرتبه نازله نفس این کلیت بسیار کاهش می یابد بگونه ای در مراتبی از آن گزینه ها به حداقل ممکن می رسند
والله الموفق

حامد;354115 نوشت:
و اما آیا نتیجه برای امر مجرد روشن است ؟
بله روشن است چون تمام گزینه های محتمل در وجود کلی خودش موجود است

سلام
متاسفانه این که از پیش نتیجه تصمیم معلوم باشد و اختیار هم برقرار باشد برای من حل نشده است. درست است که همه احتمالات را به صورت امر کلی در خود دارد ولی با خصوصیاتی که دارد معلوم است که سراغ کدام گزینه می رود. پس باز یک نهاد در امر مجرد اقتضا می کند که سایر احتمالات را کنار بگذارد و سراغ همان برود که نسبت به او معلوم است. همانطور که گفتم اگر این بیان صحیح باشد سایر احتمالات صرفاً بالقوه موجودند و هیچگاه انتخاب نمی شوند و قرار هم نبوده و نیست که انتخاب شوند چون از آن امر مجرد با فلان ساختار وجودی ممکن نیست سراغ گزینه ای به جز همان گزینه که برگزید برود.
بالاخره یه چیزی مرتبه ای نهادی بخشی .... از آن امر مسئول تصمیمگیری است. این تصمیم یا آزاد است که آنگاه ضرورت علی و معلولی برقرار نیست. یا گرفتار است در ضرورت علی و معلولی . چه اصراریست از ضرورت علی و معلولی دفاع شود. ما کلا در علیت برای اثبات واجب الوجود استثنا قایل شدیم و گفتیم فقط ممکن الوجودها نیازمند به علتند حالا نمی دانم چه اصراریست که قبول نکنیم که یک جایی هم ضرورت علی و معلولی حاکم نیست و این همانجاست که اختیار حاکم است.

aminjet;354407 نوشت:
این تصمیم یا آزاد است که آنگاه ضرورت علی و معلولی برقرار نیست. یا گرفتار است در ضرورت علی و معلولی . چه اصراریست از ضرورت علی و معلولی دفاع شود. ما کلا در علیت برای اثبات واجب الوجود استثنا قایل شدیم و گفتیم فقط ممکن الوجودها نیازمند به علتند حالا نمی دانم چه اصراریست که قبول نکنیم که یک جایی هم ضرورت علی و معلولی حاکم نیست و این همانجاست که اختیار حاکم است.

سلام
بنده متعجبم چرا شما در تصور مصداقیت هر گزینه محقق برای امر مجرد مشکل دارید و چرا باید در مقام وجودی مجرد تنها گزینه قابل تحقق وجود داشته باشد تا محقق شود
آنچه که تحقق یک گزینه را مقتضی است کانال افاضه آن است که صورت قبلی می باشد اما صورت قبلی فقط مقتضی است و نه علت تامه ضمن اینکه این اقتضا هم فقط برای گزینه محتملتر نیست بلکه برای همه گزینه های ممکن است حتی گزینه کمتر محتمل
به عبارت دیگر امر مجرد با همه گزینه ها نسبت مساوی دارد اما صورت قبلی که کانال افاضه صورت بعدی است نسبت مساوی با گزینه ها ندارد
و اما
قاعده عقلی استثناء بردار نیست تا بتوانیم حتی یک مورد را از تحت آن خارج کنیم
ضمن اینکه قاعده علیت با وجود گزینه های مختلف برای یک پدیده منافات ندارد چون هر گزینه که تحقق یابد باز در تحت علیت محقق می شود
والله الموفق

با سلام

حامد;354410 نوشت:
بنده متعجبم چرا شما در تصور مصداقیت هر گزینه محقق برای امر مجرد مشکل دارید و چرا باید در مقام وجودی مجرد تنها گزینه قابل تحقق وجود داشته باشد تا محقق شود

من تصور نکردم که تنها گزینه قابل تحقق باید وجود داشته باشد تا محقق شود. ما در مباحث قبل به اینجا رسیدیم که همه گزینه ها وجود عینی دارند نه تحلیلی پس پذیرفته ام که همه گزینه ها وجود دارند. بلکه من در این که چه چیز در قله اقتضا می کند که کدام گزینه جاری شود مشکل دارم.
شما میفرمایید هر کدام که محقق شود مصداقیست برای امر مجرد ولی من این را نمی فهمم چون دنبال این هستم که چه چیز تعیین می کند که کدام گزینه محقق شود. خود تحقق یک گزینه و رد گزینه دیگر بر اساس برهان علیت نیازمند علتی است. دنبال سرچشمه ی گردم.

حامد;354410 نوشت:
آنچه که تحقق یک گزینه را مقتضی است کانال افاضه آن است که صورت قبلی می باشد اما صورت قبلی فقط مقتضی است و نه علت تامه

خوب اینجا پاسخ داده اید که صورت قبلی اقتضا کننده این است که کدام گزینه محقق شود. خود صورت قبلی چطور مقتضی شده؟ رو به بالا ادامه دهید باید برسید به جایی که خودش محقق نشده بلکه محقق بوده. حال در آن سرچشمه امور مادون بر حسب چه مقتضی می شود؟ که سلسله وار برسد به مراتب پایین تر؟
باور بفرمایید درک نمی کنم قصد اذیت یا جسارت ندارم.

حامد;354410 نوشت:
ضمن اینکه این اقتضا هم فقط برای گزینه محتملتر نیست بلکه برای همه گزینه های ممکن است حتی گزینه کمتر محتمل

در بحث کنونی برای من فرق نمی کند گزینه چقدر محتمل باشد چون از دیدگاه من هر کدام که محقق شود قرار بوده محقق شود. وگرنه ضرورت علی و معلولی را باید کنار گذاشت.

حامد;354410 نوشت:
ضمن اینکه قاعده علیت با وجود گزینه های مختلف برای یک پدیده منافات ندارد چون هر گزینه که تحقق یابد باز در تحت علیت محقق می شود

اینجایش منافات دارد که در ضرورت علی و معلولی می گوییم نسبت میان دو پدیده ای که رابطه ی علّی دارند، یک ارتباط ضروری و انفکاک ناپذیر است، به نحوی که با تحقق یکی، دیگری تحقق می یابد. چگونه می شود با حضور همان اولی معلول دیگری که گاها متضاد با معلول محتمل دیگر است هم امکان تحقق داشته باشد.

با سلام

من تصور نکردم که تنها گزینه قابل تحقق باید وجود داشته باشد تا محقق شود. ما در مباحث قبل به اینجا رسیدیم که همه گزینه ها وجود عینی دارند نه تحلیلی پس پذیرفته ام که همه گزینه ها وجود دارند. بلکه من در این که چه چیز در قله اقتضا می کند که کدام گزینه جاری شود مشکل دارم.
شما میفرمایید هر کدام که محقق شود مصداقیست برای امر مجرد ولی من این را نمی فهمم چون دنبال این هستم که چه چیز تعیین می کند که کدام گزینه محقق شود. خود تحقق یک گزینه و رد گزینه دیگر بر اساس برهان علیت نیازمند علتی است. دنبال سرچشمه ی گردم.

سلام
گفتیم که مقتضی صورت قبلی است اما فقط به نحو اقتضا و نه به نحو الزام و ایجاب . ایجاب و ایجاد که به منزله اتمام کار است از ناحیه مجرد است
و اما بهتر است صدر و ذیل این مساله را یکجا ببینی
شما که در توحیدی دیدن این مجموعه مشکلی نداری الحمد لله
صدر و ذیلش یک چیز است یک حقیقت است لذا هرچند در نگاه تحلیلی مراتب و مقتضی و موجب درست می شود ولی در نگاه توحیدی یک چیز است و هوالذی .....

خوب اینجا پاسخ داده اید که صورت قبلی اقتضا کننده این است که کدام گزینه محقق شود. خود صورت قبلی چطور مقتضی شده؟ رو به بالا ادامه دهید باید برسید به جایی که خودش محقق نشده بلکه محقق بوده. حال در آن سرچشمه امور مادون بر حسب چه مقتضی می شود؟ که سلسله وار برسد به مراتب پایین تر؟
باور بفرمایید درک نمی کنم قصد اذیت یا جسارت ندارم.

نه از صورت قبلی بالا نرو همانطور عرضی ادامه بده و باز صورت قبلی مقتضی این صورت و همینطور برو تا ازل نهایتش این است که برسیم به یک صورت اولیه ای که مجرد دفعتا ایجادش کرده

در بحث کنونی برای من فرق نمی کند گزینه چقدر محتمل باشد چون از دیدگاه من هر کدام که محقق شود قرار بوده محقق شود. وگرنه ضرورت علی و معلولی را باید کنار گذاشت.

ضرورت مقتضی تحقق یک صورت در مقام ماده است نه مقتضی نبود صورتهای محتمل در مقام تجرد

اینجایش منافات دارد که در ضرورت علی و معلولی می گوییم نسبت میان دو پدیده ای که رابطه ی علّی دارند، یک ارتباط ضروری و انفکاک ناپذیر است، به نحوی که با تحقق یکی، دیگری تحقق می یابد. چگونه می شود با حضور همان اولی معلول دیگری که گاها متضاد با معلول محتمل دیگر است هم امکان تحقق داشته باشد.

امکان تحقق مشکل ندارد بلکه تحقق خارجی جسمانی هردو یا همه ممکن نیست و علت که اساسش مجرد است ذاتا مقتضی صور متعدده است و نسبتش با همه یکسان در حقیقت شما علت را واحد به معنای واحد محض میبینید در حالیکه نه مجرد و نه حتی صورت قبلی که ماده صور متعدده است هیچکدام اینطور خاصیتی ندارند مجرد که به نحو فاعلی کلی است و ماده یا همان صورت قبلی نیز به نحو قابلی کلیت دارد
به عبارت دیگر در سلسله علیت فرد محض نداریم بلکه فرد کلی (یا فاعلی یا قابلی) داریم لذاست که امکان تحقق هرصورتی وجود دارد چرا ؟
چون در سلسله علیت کلی ها حضور دارند و نه جزئی ها
والله الموفق

حامد;354528 نوشت:
و اما بهتر است صدر و ذیل این مساله را یکجا ببینی
شما که در توحیدی دیدن این مجموعه مشکلی نداری الحمد لله
صدر و ذیلش یک چیز است یک حقیقت است لذا هرچند در نگاه تحلیلی مراتب و مقتضی و موجب درست می شود ولی در نگاه توحیدی یک چیز است و هوالذی .....

والله من هر وقت صدر و ذیل قضیه را یکی می بینم دچار جبر می شوم. انگار همش همین هست که هست. همین بوده که بوده و همین خواهد بود. همه چیز سر جای خودش هست و جز این هم نمی شد باشد.
تغییر را یک اشتباه ادراکی می بینم . و چون در حقیقت جهان را بدون تغییر باید دید پس همه چیز معلوم و از پیش تعیین شده است. حتی واژه از پیش تعیین شده هم اشتباه است. اصلا تعیین نشده همش همین بوده و هست و خواهد بود.

حامد;354528 نوشت:
نه از صورت قبلی بالا نرو همانطور عرضی ادامه بده و باز صورت قبلی مقتضی این صورت و همینطور برو تا ازل نهایتش این است که برسیم به یک صورت اولیه ای که مجرد دفعتا ایجادش کرده

خوب آن صورت اولیه ای که دفعتا ایجادش کرده طوری بوده که بقیه اش همینطور پیش برود که تا الان رفته به گونه ای که با صورت اولیه سنخیت داشته باشد. :Cheshmak:

حامد;354528 نوشت:
به عبارت دیگر در سلسله علیت فرد محض نداریم بلکه فرد کلی (یا فاعلی یا قابلی) داریم لذاست که امکان تحقق هرصورتی وجود دارد چرا ؟ چون در سلسله علیت کلی ها حضور دارند و نه جزئی ها

همین خیلی سخته. مغزم Error می ده.

ممنون

aminjet;354076 نوشت:
این تعریف از نفس را من از جناب عرفان علوی در همین سایت یاد گرفتم. شما تعریف مورد قبول فلاسفه را عنوان نفرمودید.

نفس ارضی در مقابل نفس فلکی در ادبیات فلسفی عبارت است از کمال اول برای جسم طبیعی.(1) این تعریف جامع همه اقسام نفوس است. یعنی نفوس ارضی و فلکی و نیز نفوس نباتی، حیوانی و انسانی را شامل میشود. برای فهم این مطلب و نیز درک تمایز نفس انسانی که محل بحث ماست با نفوس دیگر، نیاز به طرح مباحث مقدماتی ذیل است.
به طور خلاصه مى توان گفت نفس بر دو قسم است: نفس فلكى و نفس ارضى.
نفوس ارضى نیز بر سه نوع است: نفس نباتى، نفس حيوانى و نفس انسانى.
تعریفی که در بالا ذکر شد، شامل همه اقسام نفوس میشود. که هر چه مرتبه نفس کامل تر میشود، نیازمند به قیود بیشتری است. شيخ الرئیس«ره» نخست معناى جامع نفس را كه شامل تمام انواع آن شود بيان مى كند و سپس با اضافه كردن قيودى اقسام آن را متمايز مى سازد.

توضیح تعریف بالا:
اگر اجسام را بررسى كنيم مى بينيم كه از آن ها افعال و آثار مختلفى صادر مى شود؛ مثلاً از برخى تغذيه، رشد و نمو ونیز توليد مثل سر مى زند، از برخی ديگر، افعال حسّى و حركت ارادى ناشى مى شود و از دسته اى استنباط و ادراكات كلّى. حال سؤال اين است كه منشأ و مبدأ اختلاف افعال چيست؟ چرا هر یک از اقسام نفس، کار مخصوصی را انجام میدهد؟
اگر این افعال به علت جسم بودن انها باشد، از آن جا كه اين ويژگى در تمام اجسام به طور يكسان وجود دارد، باید افعال یکسانی نیز از انها صورت بگیرد یعنی تمام انها در عین اینکه در افعال و کارهای زندگی گیاهی( رشد و نمو و تولید مثل و ..) مشترکند باید در ادراک و امور ارادی نیز مشترک باشند در حالیکه چنین نیستند.
ماده نیز در نظام مشائی، جهت قبول است نه مبدأ فعل. بنابراین نمیتواند منشأ این افعال باشد. بنابراين امری دیگری غیر از جسمیت مشترک و ماده مختص درهر یک باید وجود داشته باشد که منشأ این افعال متفاوت باشد. این امر مختص، که به نامهای قوه، صورت و کمال نامیده شده است، حیثیت اختصاصی هر یک از اقسام سه گانه نفس است.
شیخ و فلاسفه بعد از وی، غالبا نام کمال را بر این موجود نهاده اند.(2) علت کمال نامیدن این حیثیت اختصاصی نیز این است که جنس به واسطه ان کامل میشود و تبدیل به نوع میشود.
بنابراین، نفس، كمال اوّل خواهد بود و نوع با آن بالفعل شده و جنس محصل و تمام خواهد شد. از سوى ديگر چون كمال، كمال است براى چيزى و آن چيز مى تواند جسم يا جوهر غير جسمانى باشد نفس، كمال است براى جسم.

برای خارج کردن نفس فلکی از این تعریف، قید آلی را به ان اضافه میکنیم (3) و این تعریف، تنها شامل نفوس ارضى خواهد شد. آلى به معناى ذوآلة است. یعنی این امر که کمال است، کارها و افعال خود را با كمك آلات و ابزار و وسايطى انجام مى دهد. هرچند برخی موارد کمک گرفتن همانند ادراک کلیات، یا شعور به ذات، به صورت مستقیم نیازمند به ابزار نیست.
بنابراین تعریف ما، الان این شد: کمال اول آلی برای جسم طبیعی.
این تعریف نیز بر سه قسم نفوس ارضی قابل اطلاق است. که هر یک با قیودی مشخص و با قیودی خارج میشوند. با این توضیح که:
نفس نباتي
«وهي الكمال الاوّل لجسم طبيعي آليّ من جهة ما يتولّد وينمي ويغتذي.»(4)
نفس نباتى داراى سه ويژگى است: تغذيه، رشد و نمو و توليد مثل، به عبارت ديگر، نفس نباتى مبدأ اين سه فعل بوده و اين سه هر يك داراى قوه اى مستقل مى باشند كه عبارتند از قوه غاذيه، مُنميه و مولّده، لذا نفس نباتى با اين سه قوه و ابزار سه فعل مختلف را انجام مى دهد.

نفس حيواني
«وهي الكمال الاول لجسم طبيعى آليّ من جهة ما يدرك الجزئيات (من شأنه ان يحس) ويتحرّك بالارادة.»(5)
دو خصوصيت ممتاز نفس حيوانى از نفس نباتی، ادراك حسى( که ادراک متعلق به امور جزیی و حسی است) و حركت ارادى است كه هر يك با قواى مخصوص به خود افعالى را انجام مى دهند. البته نفس حیوانی در سه امر تغذیه، رشد و نمو و نیز تولید مثل با نفس نباتی مشترک اس.

نفس انساني
«وهي الكمال الاول لجسم طبيعي آليّ من جهة ما ينسب اليه انّه يفعل الافاعيل الكائنة بالاختيار الفكري والاستنباط بالرّأي (من جهة ما يدرِك الامور الكليّة).»(6)
عمده ترين خصيصه نفس انسانى ادراك كليات است كه اين فعل نيز با قوّه خاصّى انجام مى گيرد. این نفس در امور دیگر با نفوس قبلی( یعنی فلکی، نباتی و حیوانی) مشترک بود اما در این جهت که ادراک کلیات دارد و تعقل میکند، از انان جدا میشود.

بنابراین توضیحات:
نفس انسانی عبارت است از کمال اول آلی برای جسم طبیعی، از ان جهت که اولا: کارهای اختیاری و از روی فکر و تعقل انجام میدهد و ثانیا امور کلی را استنباط و درک میکند.

ــــــــــــــــــــــ
[=times new roman](1) الاشارات و التنبيهات، ج 2، ص 290؛ ر.ك: كتاب النفس، ص 10.
(2) رساله نفس، ص 9 ؛ جهت مقايسه آراء ابن سينا«ره» و ارسطو در باب نفس ر. ك : عقل در حكمت مشاء، ص 343 - 360.
(3) رسائل، ص 167.
(4) كتاب النفس، ص 32 ؛ الاشارات و التنبيهات، ج 2، ص 299 ؛ النجاة، ص 319.
(5) كتاب النفس، ص 32 ؛ الاشارات و التنبيهات، ص 299 ؛ المبدأ و المعاد، ص 93 ؛ النجاة، ص 320.
(6) همان

aminjet;354530 نوشت:
والله من هر وقت صدر و ذیل قضیه را یکی می بینم دچار جبر می شوم. انگار همش همین هست که هست. همین بوده که بوده و همین خواهد بود. همه چیز سر جای خودش هست و جز این هم نمی شد باشد.
تغییر را یک اشتباه ادراکی می بینم . و چون در حقیقت جهان را بدون تغییر باید دید پس همه چیز معلوم و از پیش تعیین شده است. حتی واژه از پیش تعیین شده هم اشتباه است. اصلا تعیین نشده همش همین بوده و هست و خواهد بود.

سلام
منظورم در سببیت صدر و ذیل را یکسان ببین تا دچار دوگانگی نشوید
ولی آنطور که شما برداشت کردید مفهومش این است که خدای متعال که در حال جلوه گری و ظهور است مجبور است یک نحو خاص جلوه کند
اما چنین نیست

aminjet;354530 نوشت:
خوب آن صورت اولیه ای که دفعتا ایجادش کرده طوری بوده که بقیه اش همینطور پیش برود که تا الان رفته به گونه ای که با صورت اولیه سنخیت داشته باشد.

بله میتونه طور خاصی باشه اما باز هم این طور خاص بودن در حد ایجاد مقتضی است به عبارت دیگر طور خاص بودن صورت اولیه جبری در تحقق صورتهای دیگه محسوب نمیشه چون او به تنهایی علت تامه وقایع آینده نیست ضمن اینکه این صورت خاص ماده بیشمار صورتهای دیگر هم می تواند باشد

aminjet;354530 نوشت:
همین خیلی سخته. مغزم Error می ده.

از چه جهت مشکل دارید ؟
والله الموفق

aminjet;354076 نوشت:
تنها حالت منطقیست مگر این که خلافش را اثبات بفرمایید. در پست های گذشته اثباتی نیامد فقط نظریات طرفین مختلف طرح شد که من اثباتی ندیدم.

[=times new roman]اینکه شما موضوع بحث را به عنوان نتیجه مدعای خود قرار دهید و بدون هیچ اثباتی آنرا دوباره ادعا کنید، مرتکب مصادره به مطلوب شده اید.
در مورد اینکه گفتید تنها احتمال منطقی است، خیر اینطور نیست. احتمالهای منطقی دیگری نیز وجود دارد. مثلا اینکه این افعال مستند به قدرت انتخاب انسانها باشد. در همان بخش اول نیز تأکید شد که این قدرت انتخاب را با قدرت انتخاب در مرحله نهایی اشتباه نگیرید. قدرت انتخاب به یک معنا، در تمام موجودات دارای اختیار به صورت تکوینی وجود دارد وبه همین جهت است که به این موجودات، مختار میگوییم. اما این دلیل نمیشود که هر کاری که انجام میشود را بگوییم از روی اختیار انجام داده است. مثلا اگر شخصی شما را به درون استخری بیندازد به صورتی که افتادن شما کاملا بدون قصد و اراده شما باشد، ایا شما میگویید که این کار شما اختیاری و باقدرت شما انجام شده. یا حتی بالاتر اشخاصی که دچار بیماری پارکینسون و لرزش شدید عضلات هستند آیا لرزش دستهای او اختیاری وبا قدرت او انجام میشود. مسلما چنین نیست هر چند قدرت تکوینی در نهاد او وجود دارد ولی به جهت وجود موانع داخلی یا خارجی دیگر، برخی از افعال این شخص، با قدرت انتخاب او نبوده است.
دوست عزیز بحث بر سر این بود که ایا وجود ضرورت علی و جریان ان در حیطه افعال اختیاری با اختیار و اراده انسان منافات دارد یا نه؟ اما اینکه در افعال اختیاری این روند وجود دارد، مورد اختلاف هیچ کس نیست. همه قبول دارند که در افعال اختیاری، سلسله مبادی تصور و تصدیق و شوق و میل و اجماع(شوق اکید) به صورت پی در پی بوجود می اید. اما اختلاف بر سر این است که وقتی این مبادی به دنبال هم امد، جایگاه اختیار انسان در کجاست؟ ایا اختیار انسان دیگر جایی دارد یا نه وایا میتوان با وجود شکل گیری این سلسله که علت را تامه میکند، باز هم به اختیاری بودن ان فعل قائل شد یا نه؟ که نظرات طرفین بیان شد. هر یک از طرفین ادله واشکالهایی دارند که به جهت طولانی نشدن بحث نیامد. اصولا این دعوا با این فرض قابل تصور است که اصل اختیاری بودن افعال مورد قبول طرفین دعوا باشد وگرنه دیگر این بحثها پیش نمی اید. بنابراین، ادعای بنده مصادره به مطلوب نیست.

aminjet;354076 نوشت:
من عرض نکردم که که مراتب علمی و طینت اولیه پس از خلقت تغییر نخواهد کرد. منظور من این بوده است که بر حسب طینت اولیه اولین فعل مقتضی شده و بر حسب این که فعل مفید در جهت کمال باشد رشد یا زوال صورت می گیرد و همینطور ادامه میابد تا این که فرصتش تمام شود. هر فعل به اقتضای آخرین طینت پیش از صدور فعل رخ می دهد مگر خلافش را ثابت نمایید.

[=times new roman]اينكه طینت اولیه مقتضی باشد برای انجام کار خیر یا شر به چه معنایی است؟
ایا به نحو اقتضاء تام است یا نه؟ اگر اقتضای تام منظور شما باشد، ادعای بدون دلیل است و تمسک به ان در این محل، مصادره به مطلوب است. شما هنوز ثابت نکرده اید که انسان دارای چنین عاملی است که با وجود ان هیچ انسان توان انجام امری خلاف ان را ندارد. اما اگر اقتضای ناقص باشد، علاوه بر اینکه باز هم ادعای بدون دلیل است، فایده ای هم ندارد زیرا تنها عاملی میتواند موجب ایجاد امری شود که علیت ان تام باشد و تمام موانع وجود یافتن انرا برطرف کرده باشد. بنابراین با اقتضای ناقص، یک فعل نمیتواند محقق شود و به عبارت دیگر این اقتضاء، بر فرض وجود داشتن، علت ناقصه است که اگر چه وجودش برای یک امر دیگر، ضروری است اما کافی نیست و نیاز به امور دیگری نیز دارد.

aminjet;354076 نوشت:
این بخشش با نظر شما اختلاف دارد که اگر به اقتضای ویژگی های کنونی این شاکله تصمیم به فعلی گرفته شود امکان این که با همان ویژگی ها و از همان شاکله تصمیم دیگری در همان مورد صادر می شد هم نبود وگرنه ثابت کنید که چگونه از یک ساختار می شود که صدور همه گزینه های متضاد امکان صدور داشته باشد.

دوست عزیز. دوباره به ان پست مراجعه کنید. بنده گفتم:
آنچه مورداتفاق فلاسفه و اصولیون است ، این است که انسان دارای قدرت و سلطنتی است که بر اساس ان میتواند افعال اختیاری خود را انجام دهد و انتخاب کند. البته این سلطنت با سلطنتی که مورد نظر اصولیون مکتب نائینی و نیز اراده مورد نظر فلاسفه است، تفاوت دارد. همانطور که با سلطنت و قدرت انتخاب مورد نظر شما نیز متفاوت است. انچه مورد نظر شماست، قدرت انتخاب و اراده ازلی کلی ای است که در نهاد تمام موجودات مختار قرار داده شده است ولی سلطنت و قدرت انتخاب این علما، سلطنت و قدرت در مرحله اخر مبادی اراده است که مقارن با فعل است و بعد از تصور وتصدیق و عزم و اجماع در نفس حادث میشود.

aminjet;354076 نوشت:
من ان ها را به دقت مطالعه کردم و جز منافات چیزی ندیدم. همه چون به اختیار ایمان قلبی دارند خواسته اند هر طور شده آن را توجیه کنند. خیلی واضح است که تصمیم از یک نهاد در انسان صورت می گیرد . اسمش و تعریفش برای من مهم نیست. آن نهاد یک شاکله دارد. از یک شاکله در مقابل چند گزینه چگونه امکان صدور هر گزینه ای وجود داشته باشد و درعین حال به ضرورت علی و معلولی خدشه ای وارد نشود!!! یک بخش از نهاد آدمی به همه ان مراحل ارداه و تصدیق و شوق و ... حاکمیت دارد. هم این مکانیزم ها و هم آن بخش حاکم روی هم رفته یک سیستم یا یک شاکله یا هرچه نامش رابگذارید دارند. از این نظام در برابر چند گزینه چگونه امکان صدور هر گزینه ای است؟ شما همه آن ساختار را روی کاغذ با نماد هایی بکشید. و دور آن را یک خط بکشید و نامش را بگذارید انسان. مجموعا یک علت است. از یک علت چند معلول امکان صدور دارد؟؟؟

[=times new roman]اینکه فلاسفه بر اساس قاعده الواحد گفته اند از علت واحد جز یک معلول صادر نمیشود مربوط به موجودی است که از جمیع جهات واحد است و به همین دلیل این مطلب( قاعده الواحد) تنها درمورد ذات خداوند جاری است که دارای واحدت حقه حقیقیه است. بنابراین این قاعده در موضع بحث ما جاری نیست و وحدتی که شما ادعا میکنید در ظرف خارج چیزی جز مجموعه متشکل از چند چیز نیست ووحدت ان اعتباری است. این دقیقا مانند این است که بگویید، جامعه یک موجود است و کثرات ان را نبینید. شما نمیتوانید اینها را درون یک چیز قرار دهید و انرا انسان بنامید. انسان و نفس او ظرفیتی دارد که به واسطه برخوردار بودن از اراده و قدرت انتخاب، به هیچ وجه قابل پیش بینی نیست و نمیتوان با یک قاعده و قانون، حتی رفتارهای جزیی انسان را قابل پیش بینی دانست تا چه رسد به مجموعه افعال او و یا بالاتر مجموعه رفتارهای صنف انسان یا نوع انسان و...
بنابراین ادعای شما ادعایی بدون دلیل است. اینکه ما شاکله ای داریم که بر اساس ان رفتار میکنیم، بیان دیگری از ادعای جبر گرایان است که هیچ دلیلی برای ان وجود ندارد و مدام سخن خود را تکرار میکنید و ادعاهای دیگری نیز برای توجیه این سخن میگویید ، دلیلی بر اثباتش ندارید نه عقلی نه وجدانی.

aminjet;354076 نوشت:
اگر نفس ادمی بسیط است (نمی دانم که هست یا نه؟) از فاعل بسیط فقط فعل واحد صادر می شود. کما اینکه دلایلی دارم که تکلیف غیر بسیط هم همین است فقط آن فعل واحد وابسته به شرایط واحد خواهد بود. البته اینجا جای طرحش نیست.

قاعده الواحد تنها در فاعل و علت واحد جاری میشود( بر فرض که منحصر به واحد از جمیع جهات نداشته باشد) بنابراین اول باید وحدت ان اثبات شود و سپس سخن از معلول واحد ان بشود. که همین محل بحث است و وحدتی برای نفس و افعالش وجود ندارد و اثبات نیز نکرده اید.

موضوع قفل شده است