امام کاظم علیه‌السلام در کلام رهبر انقلاب

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام کاظم علیه‌السلام در کلام رهبر انقلاب

زندگی موسی‌بن‌جعفر یک زندگی شگفت‌آور و عجیبی است.
اولاً: در زندگی خصوصی موسی‌بن‌جعفر مطلب برای نزدیکان آن حضرت روشن بود. هیچ کس از نزدیکان آن حضرت و خواص اصحاب آن حضرت نبود که نداند موسی‌بن‌جعفر برای چی دارد تلاش می‌کند، و خود موسی‌بن‌جعفر در اظهارات و اشارات خود و کارهای رمزی‌ای که انجام می‌داد، این را به دیگران نشان می‌داد. حتی در محل سکونت، آن اتاق مخصوصی که موسی‌بن‌جعفر در آن اتاق می‌نشستند؛ این‌جوری بود که راوی که از نزدیکان امام هست می‌گوید من وارد شدم، دیدم در اتاق موسی‌بن‌جعفر سه چیز است: یکی یک لباس خشن، یک لباسی که از وضع معمولی مرفه عادی دور هست، یعنی به تعبیر امروز ما می‌شود فهمید، و می‌شود گفت لباس جنگ، این لباس را موسی‌بن‌جعفر آن‌جا گذاشتند، نپوشیدند، به صورت یک چیز سمبولیک، بعد «و سیفٌ معلق» شمشیری را آویختند، معلق کردند یا از سقف یا از دیوار «و مصحف» و یک قرآن. ببینید چه چیز سمبلیک و چه نشانه‌ی زیبائی است، در اتاق خصوصی حضرت که جز اصحاب خاص آن حضرت کسی به آن اتاق دسترسی ندارد، نشانه‌های یک آدم جنگیِ مکتبی، مشاهده می‌شود.
شمشیری هست که نشان می‌دهد هدف، جهاد است.
لباس خشنی هست که نشان می‌دهد وسیله، زندگی خشونت‌بارِ رزمی و انقلابی است
و
قرآنی هست که نشان می‌دهد هدف، این است؛
می‌خواهیم به زندگی قرآن برسیم با این وسائل و این سختیها را هم تحمل کنیم.
ادامه دارد...


موسی‌بن‌جعفر یقیناً یک دورانی را در خفا زندگی می‌کرده. اصلاً زندگی زیرزمینی که معلوم نبوده کجاست که در آن زمان، خلیفه‌ی وقت افراد را می‌خواست، از آنها تحقیق می‌کرد که موسی‌بن‌جعفر را شما ندیدید، نمی‌دانید کجاست؟ و آنها اظهار می‌کردند، که نه حتی یکی از افراد را آن‌طور که در روایت هست موسی‌بن‌جعفر به او گفتند که تو را خواهند خواست. از من، راجع به من از تو سؤال خواهند کرد که تو کجا دیدی موسی‌بن‌جعفر را، به کلی منکر بشو، بگو من ندیدم؛ همین‌جور هم شد. زندانش کردند، بردند برای این‌که از او بپرسند موسی‌بن‌جعفر کجاست. شما ببینید زندگی یک انسان این‌جوری، زندگی کیست.

یک آدمی که فقط مسأله می‌گوید، معارف اسلامی بیان می‌کند، هیچ کاری به کار حکومت ندارد، مبارزه‌ی سیاسی نمی‌کند که زیر چنین فشارهایی قرار نمی‌گیرد.
حتی در یک روایتی من دیدم که موسی‌بن‌جعفر علیه‌السّلام در حال فرار و در حال اختفاء در دهات شام می‌گشته «وقع موسی‌بن‌جعفر فی بعض قری الشام حارباً متنکراً فوقع فی غار» که توی حدیث هست،

روایت هست. که موسی‌بن‌جعفر مدتی اصلاً در مدینه نبوده در روستاهای شام تحت تعقیب دستگاههای حاکمِ وقت و مورد تجسس جاسوسها، از این دِه به آن ده،از آن ده به آن ده، با لباس مبدل و ناشناش
در یک غاری حضرت به یک غاری می‌رسند و در آن غار وارد می‌شوند و یک فرد نصرانی در آن‌جا است. حضرت با او بحث می‌کنند، در همان وقت هم از وظیفه و تکلیف الهی خودشان که تبیین حقیقت هست، غافل نیستند با آن نصرانی صحبت می‌کنند و نصرانی را مسلمان می‌کنند. این زندگی پرماجرای موسی‌بن‌جعفر یک چنین زندگی است که شما ببینید این زندگی چقدر زندگی پرشور و پرهیجانی است.

ما امروز نگاه می‌کنیم موسی‌بن‌جعفر، خیال می‌کنیم یک آقای مظلوم بی سر و صدای سر به زیری در مدینه بود و رفتند مأمورین این را کشیدند آوردند در بغداد، یا در کوفه، در فلان جا، در بصره زندانی کردند، بعد هم مسموم کردند، از دنیا رفت، همین و بس، قضیه این نبود. قضیه یک مبارزه‌ی طولانی، یک مبارزه‌ی تشکیلاتی، یک مبارزه‌ای با داشتن افراد زیاد

در تمام آفاق اسلامی موسیبن جعفر کسانی داشت که به او علاقه‌مند بودند. آن وقتی که پسر عمو، پسر برادر ناخلف موسی‌بن‌جعفر که جزو افراد وابسته‌ی به دستگاه بود درباره‌ی موسی‌بن‌جعفر با هارون حرف می‌زد، تعبیرش این بود که «خلیفتان یجبی الیه ما الخراج» گفت: هارون تو خیال نکن فقط تو هستی که خلیفه در روی زمین هستی در جامعه‌ی اسلامی و مردم به تو خراج می‌دهند، مالیات می‌دهند. دو تا خلیفه هست؛ یکی تویی، یکی موسی‌بن‌جعفر. به تو هم مردم مالیات می‌دهند، پول می‌دهند، به موسی‌بن‌جعفر هم مالیات می‌دهند، پول می‌دهند و این یک واقعیت بود. او از روی خباثت می‌گفت؛ او می‌خواهد سعایت کند. اما یک واقعیت بود، از تمام اقطار اسلامی کسانی بودند که با موسی‌بن‌جعفر ارتباط داشتند. منتها این ارتباطات در حدی نبود که موسی‌بن‌جعفر بتوانند به یک حرکت مبارزه‌ی مسلحانه‌ی آشکاری دست بزنند.

ادامه دارد...


یک چنین شخصیتی مبارز، مجاهد، متصل به خدا، متوکل به خدا، دارای دوستانی در سراسر جهان اسلام و دارای نقشه‌ای برای این‌که حکومت و نظام اسلامی را پیاده بکند، این بزرگترین خطر برای حکومت هارونی است.
لذا هارون تصمیم گرفت که این خطر را از پیش پای خودش بردارد. البته مرد سیاست‌مداری بود، این کار را دفعتاً انجام نداد.
اوّل مایل بود که به یک شکل غیرمستقیم این کار را انجام بدهد. بعد دید بهتر این است که موسی‌بن‌جعفر را به زندان بیندازد، شاید در زندان بتواند با او معامله بکند، به او امتیاز بدهد، زیر فشارها او را وادار به قبول و تسلیم بکند، لذا بود که موسی‌بن‌جعفر را از مدینه دستور داد دستگیر کردند، منتها جوری که احساسات مردم مدینه هم جریحه‌دار نشود و نفهمند که موسی‌بن‌جعفر چگونه شد. لذا دو تا مرکب و محمل درست کردند یکی به طرف عراق، یکی به طرف شام که مردم ندانند که موسی‌بن‌جعفر را به کجا بردند. و موسی‌بن‌جعفر را آوردند در مرکز خلافت و در بغداد آن‌جا زندانی کردند و این زندان، زندان طولانی‌ای بود.
البته احتمال دارد که مسلّم نیست که حضرت را از زندان یکبار آزاد کرده باشند، مجدداً دستگیر کرده باشند، آنچه مسلّم است بار آخری که حضرت را دستگیر کردند، به قصد این دستگیر کردند که امام علیه‌السّلام را در زندان به قتل برسانند و همین کار را هم کردند. البته شخصیت موسی‌بن‌جعفر در داخل زندان هم همان شخصیت مشعل روشنگری است که تمام اطراف خودش را روشن می‌کند، ببینید حق این است. حرکت فکر اسلامی و جهاد متکی به قرآن یک چنین حرکتی است، هیچ وقت متوقف نمی‌ماند حتی در سخت‌ترین شرائط. که ما در زمان خودمان هم، در دوران اختناق شدید رژیم دیدیم کسانی بودند در تبعید، در زندان، زیر شکنجه، در شرائط سخت، بلکه در سخت‌ترین شرائط، اما در همان حال هم نه فقط نمی‌شکستند خودشان، بلکه دشمنشان را می‌شکستند. نه فقط تحت تأثیر قرار نمی‌گرفتند بلکه زندان‌بانها را تحت تأثیر قرار می‌دادند و این همان کاری بود که موسی‌بن‌جعفر کرد که در این‌باره داستانهای زیادی و روایات متعددی هست.

منبع:
http://farsi.khamenei.ir/audio-content?id=24666
خطبه‌های نماز جمعه تهران 1364/01/23

[h=1]عصر امام‌هفتم، عصر پیچیدگی‌ها[/h]


[/HR] سى‏ و پنج‏ساله‌ی دوران امامت حضرت ابى الحسن موسى‏ بن‏ جعفر (علیه السّلام) یعنی از 148 تا 183 هجرى یكى از مهم‏ترین مقاطع زندگى‏نامه ائمه (علیهم ‏السّلام) است. دو تن از مقتدرترین سلاطین بنى عباس- منصور و هارون- و دو تن از جبّارترین آنان- مهدى و هادى- در آن حكومت مى‏كردند.
[/HR] بسى از قیام ها و شورش ها و شورشگرها در خراسان، در افریقیه، در جزیره‏ى موصل، در دیلمان و جرجان، در شام، در نصیبین، در مصر، در آذربایجان و ارمنستان و در اقطارى دیگر، سركوب و منقاد گردیده و در ناحیه‏ى شرق و غرب و شمال قلمرو وسیع اسلامى، فتوحات تازه و غنایم و اموال وافر، بر قدرت و استحكام تخت عباسیان افزوده بود. جریان هاى فكرى و عقیدتى در این دوران، برخى به اوج رسیده و برخى زاده شده و فضاى ذهنى را از تعارضات، انباشته و حربه‏اى در دست قدرت ‏مداران و آفتى در هوشیارى‏ اسلامى و سیاسى مردم گشته و میدان را بر عَلَم‏دارانِ صحنه‏ى معارف اصیل اسلامى و صاحبان دعوت علوى، تنگ و دشوار ساخته بود.
شعر و هنر، فقه و حدیث و حتّى زهد و ورع، در خدمت ارباب قدرت درآمده و مكمل ابزار زر و زور آنان گشته بود. در این دوران، دیگر نه مانند اواخر دوران بنى امیه و نه همچون ده‏ساله‏ى اول دوران بنى عباس و نه شبیه دوران پس از مرگ هارون كه در هریك، حكومت مسلط وقت، به نحوى تهدید مى‏شد؛ تهدیدى جدى دستگاه خلافت را نمى‏لرزاند و خلیفه را از جریان عمیق و مستمر دعوت اهل بیت (علیهم ‏السّلام) غافل نمى‏ساخت.
در این دوران، تنها چیزى كه مى‏توانست مبارزه و حركت فكرى و سیاسى اهل بیت (علیهم‏ السّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگى‏ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوه‏ى الهى «تقیه». و بدین ترتیب است كه عظمت حیرت‏آور و دهشت‏انگیز جهاد حضرت موسى بن جعفر (علیه و على آبائه التحیّة و السّلام) آشكار مى‏گردد.
كاوشگران تاریخ اسلام، آنگاه كه به فحص و شرح زندگى امام موسى بن جعفر (علیه السّلام) پرداخته‏اند، سهم شایسته‏یى از توجه و تفطن را كه باید به حادثه‏ى عظیم و بى‏نظیر حبس طویل المدت این امام هُمام اختصاص مى‏یافت، بدان اختصاص نداده و در نتیجه از جهاد خطیر آن بزرگوار غافل مانده‏اند.
صدها حادثه‏ى توجه برانگیز و پرمعنى و درعین‏حال ظاهراً بى‏ارتباط و گاه متناقض با یكدیگر در زندگى موسى بن جعفر (علیه السّلام) هنگامى معنى مى‏شود و ربط مى‏یابد كه ما آن رشته‏ى مستمرى را كه از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‏ى شهادتش ادامه داشته، مشاهده كنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‏ى ائمه (علیهم‏ السّلام) است كه در تمام دوران دویست‏وپنجاه ‏ساله و در شكلهاى گوناگون استمرار داشته

در زندگى‏نامه‏ى آن امام عالى‏مقام، سخن از حوادث گوناگون و بى‏ارتباط با یكدیگر و تأكید بر مقام علمى و معنوى و قدسى آن سلاله‏ى پیامبر (صلّى الله علیه و آله و سلّم) و نقل قضایاى خاندان و اصحاب و شاگردان و مباحثات علمى و كلامى و امثال آن، بدون توجه به خط جهاد مستمرى كه همه‏ى عمر سى‏وپنج ‏ساله‏ى امامت آن بزرگوار را فراگرفته بوده است، ناقص و ناتمام مى‏ماند. تشریح و تبیین این خط است كه همه‏ى اجزاى این زندگى پرفیض را به یكدیگر مرتبط مى‏سازد و تصویرى واضح و متكامل و جهت‏دار كه در آن هر پدیده‏اى و هر حادثه‏یى و هر حركتى، داراى معنایى است، ارایه مى‏كند.
چرا حضرت امام صادق (علیه‏السّلام) به «مفضّل» مى‏فرماید: امر امامت این جوانك را فقط به اشخاص مورد وثوق بگو؟ و به «عبد الرحمن بن حجاج» به جاى تصریح به كنایه مى‏گوید: زره بر تن او راست آمده است؟ و به یاران نزدیك چون «صفوان جمّال» او را به علامت و نشانه معرفى مى‏كند؟ و چرا بالاخره در وصیت‏نامه‏ى خود، نام فرزندش را به عنوان وصى پس از نام چهار تن دیگر مى‏آورد كه نخستین آنان «منصور عباسى» و سپس حاكم مدینه و سپس نام دو زن است؛ چنان‏كه پس از ارتحال آن حضرت، جمعى از بزرگان شیعه نمى‏دانند جانشین آن بزرگوار، همین جوان بیست‏ساله است؟
چرا در گفتگو با هارون كه به او خطاب مى‏كند: «خلیفتان یجبى الیهما الخراج»، زبان به سخن نرم و انكارآمیز مى‏گشاید؛ اما ابتدائاً در خطاب به مرد زاهد نافذالكلمه‏اى به نام «حسن بن عبد الله» سخن را به معرفت امام مى‏كشاند و آنگاه خود را امام مفترض الطّاعة، یعنى صاحب‏مقامى كه آن روز خلیفه‏ى عباسى در آن متمكن بود، معرفى مى‏كند؟

چرا به «على بن یقطین» كه صاحب‏منصب بلندپایه‏ى دستگاه هارون و از شیفتگان امام است، عملى تقیه‏آمیز را فرمان مى‏دهد؛ اما «صفوان جمّال» را بر خدمت همان دستگاه شماتت مى‏كند و او را به قطع رابطه با خلیفه فرامى‏خواند؟ چگونه و با چه وسیله‏اى آن همه پیوند و رابطه در قلمرو گسترده‏ى اسلام، میان دوستان و یاران خود پدید مى‏آورد و شبكه‏یى كه تا چین گسترده است، مى‏سازد؟
چرا «منصور» و «مهدى» و «هارون» و «هادى»، هركدام در برهه‏اى از دوران خود، كمر به قتل و حبس و تبعید او مى‏بندند؟ و چرا چنان‏كه از برخى روایات دانسته مى‏شود، آن حضرت در برهه‏اى از دوران سى‏وپنج‏ساله، در اختفا به سر برده و در قراى شام یا مناطقى از طبرستان حضور یافته و از سوى خلیفه‏ى وقت، مورد تعقیب قرار گرفته و به یاران خود سفارش كرده كه اگر خلیفه در باره‏ى من از شما پرسید، بگویید او را نمى‏شناسیم و نمى‏دانیم كجاست؟
چرا هارون در سفر حجى، آن حضرت را در حدّ اعلى تجلیل مى‏كند و در سفر دیگرى دستور حبس و تبعید او را مى‏دهد و چرا آن حضرت در اوایل خلافت هارون كه وى روش‏ ملایمت و گذشت در پیش گرفته و علویان را از حبس ها آزاد كرده بود، تعریفى از فدك مى‏كند كه بر همه‏ى كشور وسیع اسلامى منطبق است؛ تا آنجا كه خلیفه به آن حضرت به تعریض مى‏گوید: پس برخیز و در جاى من بنشین؟ و چرا رفتار همان خلیفه‏ى ملایم، پس از چند سال، چندان خشن مى‏شود كه آن حضرت را به زندانى سخت مى‏افكند و پس از سال ها حبس، حتّى تحمل وجود زندانى او را نیز بر خود دشوار مى‏یابد و او را جنایت‏كارانه مسموم و شهید مى‏كند؟

در این دوران، تنها چیزى كه مى‏توانست مبارزه و حركت فكرى و سیاسى اهل بیت (علیهم‏ السّلام) و یاران صدیق آنان را مجال رشد و استمرار بخشد، تلاش خستگى‏ناپذیر و جهاد خطیر آن بزرگواران بود و توسل به شیوه‏ى الهى «تقیه». و بدین ترتیب است كه عظمت حیرت‏آور و دهشت‏انگیز جهاد حضرت موسى بن جعفر (علیه و على آبائه التحیّة و السّلام) آشكار مى‏گردد

این‏ها و صدها حادثه‏ى توجه برانگیز و پرمعنى و درعین‏حال ظاهراً بى‏ارتباط و گاه متناقض با یكدیگر در زندگى موسى بن جعفر (علیه السّلام) هنگامى معنى مى‏شود و ربط مى‏یابد كه ما آن رشته‏ى مستمرى را كه از آغاز امامت آن بزرگوار تا لحظه‏ى شهادتش ادامه داشته، مشاهده كنیم. این رشته، همان خط جهاد و مبارزه‏ى ائمه (علیهم‏ السّلام) است كه در تمام دوران دویست‏وپنجاه ‏ساله و در شكلهاى گوناگون استمرار داشته و هدف از آن:
اولًا: تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قرآن و ارایه‏ى تصویرى روشن از معرفت اسلامى است.
و ثانیاً، تبیین مسأله‏ى امامت و حاكمیت سیاسى در جامعه‏ى اسلام.
و ثالثاً، تلاش و كوشش براى تشكیل آن جامعه و تحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظّم اسلام (صلّى الله علیه و آله) و همه‏ى پیامبران؛ یعنى اقامه‏ى قسط و عدل و زدودن أنداد اللّه از صحنه‏ى حكومت و سپردن زمام اداره‏ى زندگى به خلفاء اللّه و بندگان صالح خداوند.
امام موسى بن جعفر (علیه‏ السّلام) نیز همه‏ى زندگى خود را وقف این جهاد مقدس ساخته بود؛ درس و تعلیم و فقه و حدیث و تقیه و تربیتش در این جهت بود. البته، زمان او ویژگی هاى خود را داشت؛ پس جهاد او نیز به تناسب زمان مختصاتى مى‏یافت؛ عیناً مانند دیگر ائمه‏ى هشتگانه، از زمان امام سجّاد (علیه‏السّلام) تا امام عسكرى (علیه‏السّلام) كه هریك یا هر چند نفر، مختصاتى در زمان و به تبع آن، در جهادِ خود داشتند و مجموعاً زندگى آنان، دوره‏ى چهارم از زندگى دویست‏وپنجاه ‏ساله را تشكیل مى‏دهد.




[/HR] منبع:
پیام مقام معظم رهبری به سومین كنگره‌ى جهانى حضرت امام رضا علیه السلام، به نقل از پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار معظم له.