جمع بندی امام حسین (ع) ، تفسیر کامل دین اسلام ، از ابتدا تا انتها

تب‌های اولیه

36 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
امام حسین (ع) ، تفسیر کامل دین اسلام ، از ابتدا تا انتها

بنام خدا
عرض سلام و ادب خدمت تمامی دوستان گرامی

امروز میخوام دین اسلام رو از ابتدا تا انتها ، با تمام قواعد و اهداف و با تفسیر کاملِ تمام رویکردهای مد نظر در این دین ، خدمت شما توضیح بدم
شما با طی کردن این دوره آموزشی میتونید با تمام ابعاد دین اسلام و چگونگی اجرای تک تک اونها آشنا بشید
شخصیت مرد و زن رو بطور کامل بشناسید و با وظایف هرکدوم آشنا بشید
حتی درصورت گذراندن صحیح دوره ، میتونید به معرفت الهی دست پیدا کنید

خب ، با یاد خدا شروع میکنیم:

[SPOILER]حسین(ع)...[/SPOILER]

موفق باشید



Reza-D;743687 نوشت:
بنام خدا
عرض سلام و ادب خدمت تمامی دوستان گرامی

امروز میخوام دین اسلام رو از ابتدا تا انتها ، با تمام قواعد و اهداف و با تفسیر کاملِ تمام رویکردهای مد نظر در این دین ، خدمت شما توضیح بدم
شما با طی کردن این دوره آموزشی میتونید با تمام ابعاد دین اسلام و چگونگی اجرای تک تک اونها آشنا بشید
شخصیت مرد و زن رو بطور کامل بشناسید و با وظایف هرکدوم آشنا بشید
حتی درصورت گذراندن صحیح دوره ، میتونید به معرفت الهی دست پیدا کنید

خب ، با یاد خدا شروع میکنیم:

[SPOILER]حسین(ع)...[/SPOILER]

موفق باشید




عجب تفسیر جامع و کاملی ممنون

با عرض سلام.استارتر محترم چرا شروع نمیکنید؟؟؟

nafan;745478 نوشت:
با عرض سلام.استارتر محترم چرا شروع نمیکنید؟؟؟
سلام
گفتم خواهر گرامی. توی متن پنهان تمام دین رو نوشتم. البته من ریفرنس دادم

شاید دوستان فکر کنن که صرفاً یه مطلب احساسی بخاطر شور حسینی نوتشتم. خب البته عشق به امام(ع) که جای خودش رو داره
اما این تاپیک انشاالله میتونه خیلی حرفها در خود داشته باشه. مطالبی که از شعور حسینی نشأت میگیره
کدوم یکی از دوستان هستن که درسی از عاشورا نگرفته باشن؟

ابتدا از کاربران عزیز میخوام که هر درسی از امام حسین(ع) گرفتن برای دیگران بنویسن
بعدش هم منِ کوچکتر از همه ، اون مقدار که بتونم عرض میکنم که چرا امام حسین(ع) یعنی تمام اسلام

سلام علیکم و رحمه الله

تعریف زیبایی بود دین یعنی این که قدم به قدم راه حضرت حسین رضی الله عنه را برویم . زیرا او غلام الله جل شانه بود و تمام صلاحیت و توانایی خود را برای زنده شدن احکامات (فرایض و سنت) داد.

تعریف علمی دین

دین چیست؟

به تمامی احکامات الله جل جلاله به طریقه های (سنت های ) نورانی رسول الله صلی الله علیه و سلم دین می گویند.

د یـــــــــــــــن

دعوت یقین نیت

نبوت معاد توحید

خود کلمه ی ظاهری دین دارد به ما می گوید که باید دین را در زندگی خود بیاوریم اول نبوت : انبیا آمدند روی مردم محنت کردند و آنها را دعوت می دادند به طرف الله تعالی

دوم معاد: بعد از دعوت انبیا عده ای دین را تصدیق و یقین و باور خود را نسبت به الله و آخرت درست کردند (نگاهشان از مال به اعمال و از اسباب به رب الاسباب و از دنیا به آخرت عوض شد)

سوم توحید: خوب این معلوم است که وقتی یقین به معاد و آخرت و الله تعالی درست شود البته یقین ، نه معلومات! آنوقت اصل و حقیقت توحید در وجود انسان می آید که همان نیت و سمت و سوی است.

tariq.jameel;745595 نوشت:
تعریف زیبایی بود دین یعنی این که قدم به قدم راه حضرت حسین رضی الله عنه را برویم . زیرا او غلام الله جل شانه بود و تمام صلاحیت و توانایی خود را برای زنده شدن احکامات (فرایض و سنت) داد
سلام برادر
تشکر از توضیح زیبایی که فرمودید :Gol:
انشاالله با امام حسین(ع) محشور بشید

سلام.یکی از فرمایشات امام حسین(ع)که همیشه درخاطرم هست، اینه که نیاز مردم به شما،نعمتی ازجانب پروردگار است.سعی کنید این نعمت را از دست ندهید.

با سلام. نظر به اینکه تاپیک در بخش دین شناسی گشوده شده است، بد نبود که برای تاپیک کارشناسی مشخص شود، و بررسی صورت بگیرد که آیا «حسین (ع)» به راستی تفسیر کامل دین اسلام، آن هم از ابتدا تا انتها هست یا خیر؛ و اینکه آیا این سخن یک ادعای منطقی و عقلایی است، یا یک سخن احساسی.

tazkie;745711 نوشت:
با سلام. نظر به اینکه تاپیک در بخش دین شناسی گشوده شده است، بد نبود که برای تاپیک کارشناسی مشخص شود، و بررسی صورت بگیرد که آیا «حسین (ع)» به راستی تفسیر کامل دین اسلام، آن هم از ابتدا تا انتها هست یا خیر؛ و اینکه آیا این سخن یک ادعای منطقی و عقلایی است، یا یک سخن احساسی
سلام
مطلب خوبی فرمودید. خودم خیلی مایلم که در این زمینه صحبت بشه

هم شما و هم کاربران دیگه لطفاً توجه داشته باشید که منظور من این نیست که مثلاً کسی بیاد بپرسه:
آیا احکام نکاح هم در حادثهء عاشورا آمده؟! :Moteajeb!:
یا اینکه آیا میشه مقدار فطریه رو از حادثهء عاشورا استخراج کرد؟! :Gig:

بدیهیه که منظور من این موارد نیست. اینکه عرض شد قیام امام حسین(ع) تفسیر کامل دین هست ، یعنی با نگاه به حادثهء عاشورا و با بررسی عملکرد امام حسین(ع) ، میشه مبنای دین اسلام رو شناخت ، به خصوصیاتش علم پیدا کرد ، از اهداف اون مطلع شد و در یک کلام ، میشه راه رو از بی راه تشخیص داد. اینهایی که گفتم ، شاید در حالت عادی با سال ها درس خواندن و تجربه کسب کردن حاصل بشه ؛ اما اگر کسی بتونه تفسیری صحیح و جامع درمورد حادثهء عاشورا و امام حسین(ع) داشته باشه ، من این مژده رو بهش میدم که راه چند ساله رو یک شبه طی کرده. همونطور که گفتم ، ابتدا منتظر میمونم سایر کاربران هم نظرات ارزشمند خودشون رو بگن ، بعد تا جایی که علم کم بنده یاری میکنه ، دلایل خودم برای ادعای این تاپیک رو عرض خواهم کرد. درمورد حضور کارشناس هم درست فرمودید. شاید دلیل اینکه هنوز کارشناسی معرفی نشده این باشه که اساتید منتظر هستن ابتدا خود کاربران نظر بدن. اینطوری نظرها واقعی تر خواهد بود

سلام

امام حسین (ع ) 58 سال عمر بابرکت داشته اند..
اگر حادثه کربلا برای آن حضرت رخ نمیداد ، چقدر ما از امام حسین شناخت داشتیم... یعنی خیلی از ما ، کل شناختمون از حضرت مربوط به همون چند روز اخر عمر بابرکت ایشون هست و به نظر من این یک ظلم بزرگ به این حضرت هست .... نه تنها امام حسین ، بلکه سایر ائمه اطهار... چند نفر از ما میتونیم نصف برگه در مورد حضرت باقر (ع)، امام موسی (ع) ، حضرت جواد (ع) بنویسیم؟

بقول استارتر محترم این تاپیک ، شاید دلیل اینکه خیلی از ماها اینقدر تفسیرهای سطحی و سلیقه ای از دین ارائه میدیم، چون شناختی از مبلغان و مفسران اصلی دین نداریم.

[="Navy"]فعلا خیلی سریع نظرمو میگم بعدا مفصل تر صحبت میکنیم
من به طور کلی موافقم
نه تنها امام حسین بلکه هر کدام از 14 معصوم نمونه بارز تمام دین هستند
مثل امام علی ع که فرمودند من قرآن ناطقم

مسلما منظورشون این نیست که فقط قرآن رو حفظ هستم چون در این صورت بقیه هم میتونستند قرآن ناطق باشند
منظورشون اینه که تمام اسرار قرآن ، تمام آموزه های قرآن در من هست

یعنی من رو ببینید ، مثل من عمل کنید انگار به قرآن عمل کردید
اینکه بگیم تمام دین حسین ع هست به نظرم چیز عجیبی نیست

میتونه منظور این باشه کسی که عمل به سیره امام حسین و بقیه معصومین عمل به تمام دین هست
یعنی شما سیره این بزرگواران رو ببینید و در شرایط مشابه مثل اونها عمل کنید ، این برابر هست با عمل به دین خدا

البته تفسیر های احساسی هم نباید بشه از این مسائل
همین امسال یکی از مداحان بسیار معروف تو یکی از مداحی ها میگه یا مغیث من لا مغیث له یا حسین ، یا انیس من لا انیس له یا حسین و ...
یعنی از اون ور بوم افتاده و صفات خدا رو به امام حسین ع نسبت میده[/]

شروین;745831 نوشت:
البته تفسیر های احساسی هم نباید بشه از این مسائل
همین امسال یکی از مداحان بسیار معروف تو یکی از مداحی ها میگه یا مغیث من لا مغیث له یا حسین ، یا انیس من لا انیس له یا حسین و ...
یعنی از اون ور بوم افتاده و صفات خدا رو به امام حسین ع نسبت میده
مرسی شروین جان از صحبت های خوب و درست شما

برخی دوستان فکر میکنن من هم گرفتار همین بخش از صحبت شما که نقل قول کردم شدم! یعنی خیلی احساسی اومدم گفتم:
تمام تفسیر از دین یعنی حسین.... خدا یعنی حسین...!
من مستِ مستِ مستم! من که حسین پرستم!!!

البته از دوستانی که بنده رو نمیشناسن تعجب نمیکنم. اما اونهایی که با من آشنا هستن......؟!

اتفاقاً وقتی میگم امام حسین(ع) یعنی تفسیر دین ، معناش اینه که با شناخت ایشون دچار افراط هم نخواهیم شد. با بررسی واقعهً عاشورا ، دقیقاً به این نکته پی خواهیم برد که جلوگیری از غلو و افراط هم در این ماجرا نهفته ست. لذا اونهایی که به قول شما برادر عزیز از اون طرف بوم افتادن ، برداشتی بسیار سطحی از این ماجرا داشتن

سلام
خب شروع میکنم به بیان دلایل خودم برای موضوع این تاپیک
ضمناً این بخش ها رو برخلاف روال معلوم صحبت کردن خودم ، با لحن کتابی و ادبی مینویسم (در حد وسع خودم)

سؤال: چرا قیام امام حسین(ع) نماد و نماینده تمام اسلام است؟

اولین و شاید به نوعی مهمترین دلیل خاص بودن عاشورا ، جدا کردن حق از باطل بطور مطلق هست. امام علی(ع) میفرمایند:
"اگر باطل با حق در نیامیزد و مخلوط نشود حق‌طلبان به راحتی آن را تشخیص می‌دهند و کار باطل پیش نمی‌رود. ولی در فتنه،‌ فتنه‌گران اندکی از حق و اندکی از باطل را می‌گیرند و آنها را مخلوط می‌کنند"
اینجاست که اهمیت کار امام حسین(ع) بیش از پیش مشخص میشود. احتمالاً این جملهء رهبری رو شنیده اید که فرمودند:
"بصیرت یعنی اینکه بدانیم ، شمری که سر از تن امام حسین(ع) جدا کرد ، همان جانباز صفین است که تا مرز شهادت پیش رفت"

با شنیدن این عبارت برق از سر آدم میپرد! جانباز؟! نزدیک شده به شهادت؟! در سپاه علی(ع)؟! تبدیل میشود به قاتل فرزند علی(ع)؟!
بله. اما نکته اینجاست که شمر قاتل نشد ، بلکه قاتل بود!

زمانی که خداوند آدم را خلق کرد ، رو به ملائک کرد (و ابلیس که جن بود) و فرمود: به او تعظیم کنید
همه اطاعت کردند جز ابلیس. آنگاه خداوند جمله ای به ابلیس فرمود: کان من الکافرین
خداوند به ابلیس نگفت تو از کافران شدی! بلکه فرمود تو از کافران
بودی
ابلیس از قبل کافر شده بود ، اما موقعیتی پیش نیامده بود تا نیت قلبی او آشکار شود. اما خداوند به نیات همه از خودشان آگاه تر است

امام حسین(ع) هم در کربلا ، همچون معیار و خط کشی بود که نمیشد درمورد آن بی طرف باشی
یعنی کسی همچون شمر ، با آن همه ادعا و سابقه و جانبازی ، نمی توانست آنچه را در دل دارد مخفی کند
چرا که امکانش نبود. امام حسین(ع) راه هر بهانه ای را بر دنیاپرستان بست تا اتمام حجت کرده باشد
در کربلا دیگر نمیشد حق و باطل را در هم آمیخت و خمیری عوام فریب از آن ساخت. یا باید حسینی میبودی ، یا یزیدی
شاید در دوره های قبل و حتی در دوران های بعد از ایشان ، همیشه حق و باطل به نوعی در هم آمیخته بودند و امکان تفکیک صددرصد نبود
اما در کربلا این امکان از بین رفت. بجز امام حسین(ع) ، در زمان کسی دیگر هم چنین اتفاقی خواهد افتاد
انشاالله ، امام مهدی(عج)

امام حسین(ع) همچون غربال ، حق و باطل را تا ابد از هم جدا کرد
یعنی همین حالا هم میشود از روی حادثهء عاشورا ، حسینی و یزیدی بودن خودمان یا حتی دیگران را (با شرایطی) بفهمیم

Reza-D;745565 نوشت:
ابتدا از کاربران عزیز میخوام که هر درسی از امام حسین(ع) گرفتن برای دیگران بنویسن

به نظر من یک درس بزرگی که از عاشورا میشه گرفت اینه که شکست رو نپذیریم و با حفظ روحیه، چه شکست و چه در پیروزی، در هر صورت خودمون رو غالب بگیریم. من اینو از خطبه هایی که از حضرت زینب دیدم یاد گرفته بودم.
البته این درس مربوط به گذشته‌ام بود الان من معمولا خودم و مسئله هام مثل شکستهایی که در زندگی برام پیش میاد رو میپذیرم. اما قبلا قبول نمیکردم و با این درس، با روحیه بالا توجیه شون میکردم.

دلیل دوم خاص بودن کربلا ، سقوط و سعود انسان ها در لحظهء آخر است. در آموزه های دینی ما ، مسئله ای وجود دارد به نام خوف و رجا ، یا همان بیم و امید
این دو در کنار هم ، باعث رستگاری انسان میشود و او را به مقصد صحیح رهنمون میسازد
اما بیشتر این دو را در قالب موعظه و پند و اندز شنیده ایم. ولی در واقعهء کربلا ، این دو به ظهور رسیدند
اینکه چگونه یک انسان در اوج رسیدن به بالاترین درجات ، همه چیز را میبازد
(خوف)
و برعکس ، چگونه انسانی دیگر ، در لحظه ای از میان لجن زار به آسمان آبی پرواز میکند
(امید)

نمونه ای برای خوف:
مجلسی تشکیل شده. امام زمانشان رو در روی آنها نشسته. فقط یک شب مانده به رستگاری. ناگهان حسین(ع) میگوید: هر کس میخواهد ، میتواند برود!
حافظ میگوید:
ای که از کوچهء معشوقهء ما میگذری ، بر حذر باش که سر میشکند دیوارش!
افسوس که خیلی ها نفهمیدند ، حافظ دارید مخاطبش را مشتاق میکند تا بگوید:
وه که چه معشوق گرانبهایی
و افسوس ، آنها که فکر کردند با این جملهء امام حسین(ع) نجات پیدا کردند ، نفهمیدند که نجات یافتگان واقعی آنهایی بودند که از سرشکستن نهراسیدند
و این هشداری ست برای ما تا خوف کنیم بعد از این همه نماز و روزه و دعا برای فرج امام زمان(عج) ، نکند لحظهء آخر برویم!

نمونه ای برای امید:
همراهان امام حسین(ع) خسته و تشنه اند. سپاهی در مقابلشان ظاهر میشود و راه را بر آنها سد میکند. فرمانده سپاه "حر" نام دارد
امام(ع) بر او غضب میکنند و می فرمایند: مادرت به عزایت بنشیند!
"حر" پاسخ میدهد: خواستم جواب شما را بدهم ، اما یادم آمد مادر شما زهرا(س) هستند

زمانی بعد ، "حر" از قید و بند دنیا رها شده بود و همچون شیری در دفاع از فرزند حضرت زهرا(س) شمشیر زد تا آنکه شهید شد
و این امیدی ست برای ما که به بی بی دو عالم ارادت داریم تا بدانیم ، اگر گاهی هم لغزشی داشتیم ، برگردیم
ارادتی که "حر" را نجات داد ، ما را هم به فضل الهی نجات خواهد داد

دلیل سوم در بحث واقعهء عاشورا ، به تصویر کشیدن نقش زنان و تاثیر آنها بر مردهاست. موارد زیادی را میتوان بررسی کرد ، اما میدانم و میدانید که شاخص ترین آنها زینب(س) هستند. بزرگ بانویی که هر لحظه از حضورشان در کربلا با یک درس برای ما همراه است

"ما رأیت الا جمیلا"

فکر میکنم فقط برای تفسیر همین یک جمله به روزها زمان نیاز داریم. تازه فقط در حد تئوری ، کو تا عمل؟!
انشاالله که شما کاربران عزیز همیشه سلامت باشید ، اما بد نیست در این ماه محرم کمی با شهدا و حاضران در کربلا همراه شویم

تصور کنید در جنگی نابرابر ، آب را بر روی شما بسته اند. کودکان خانواده در اطراف شما از تشنگی لبهایشان خشک شده
امام زمانتان که برادر شما هم هست و خود آبروی زمین و زمان است ، جلوی چشم شما پر پر میشود
برادرها مردهای کاروان شما جلوی چشمتان سر بریده میشوند. بر پیکر برادر شما اسب میتازند. از گوش دخترانتان گوشواره بیرون میکشند
خیمه های شما (خانه های شما) را آتش میزنند. خودتان را به اسارت میبرند در حالیکه سرهای بریدهء برادرها و پسران شما بر نیزه ها شده

در این شرایط از شما میپرسند حالتان چگونه است؟ و شما پاسخ بدهید: فقط زیبایی دیدم!!!

خداوند در سورهء توبه - آیه 24 میفرماید:
قُلْ إِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ أَبْناؤُکُمْ وَ إِخْوانُکُمْ وَ أَزْواجُکُمْ وَ عَشيرَتُکُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْکُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في‏ سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّي يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقينَ

[ای پیامبر]
بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کسادش بیمناکید و سراهایی را که خوش می دارید ، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی تر است ، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را جاری سازد [به اجرا درآورد] و خداوند گروه فاسقان را هدایت نمی کند

آیا مصداقی برتر از این کلام حضرت زینب(س) در خشوع در برابر پروردگار و در اطاعت از این آیه ، سراغ دارید؟
آیا شهدای کربلا ، و بزرگانی همچون حضرت زینب(س) ، تفسیر این آیهء قرآن نیستند؟

خب تا اینجا سه دلیل مطرح کردم. یک قطره از دریای بی انتها.....
فعلاً کافیه ، هر کدوم از دوستان مطلبی درمورد این سه پست که بنده نوشتم داره بگه
بعدش انشاالله دلایل دیگه رو بیان خواهم کرد

tazkie;745711 نوشت:
این سخن یک ادعای منطقی و عقلایی است، یا یک سخن احساسی
سلام و عرض ادب
از پستی شماره 13 تا شماره 17 رو لطفاً مطالعه بفرمایید و نظرتون رو بگید

[h=1]

[/h]

اگر در مقاله های پیشین با ما همراه بودید دریافته اید که تلاش کردیم در این سلسله از نوشته¬ها بطور منطقی و با ادل? کافی به اثبات اصول دین اسلام بپردازیم. در مرحله پیشین براهین وجود خدا¬ـ مباحث مطرح شده، اختصاص به دین خاص نداشته و تمام دینداران می توانستند از این طریق به اثبات خداوند بپردازند. به همین دلیل ما تنها به ادله فیلسوفان و متکلمان مسلمان اکتفا نکرده و از براهینی که توسط اندیشمندان غربی مطرح شده بود نیز سود جستیم. اینک اما به عنوان یک مسلمان به مرور و بررسی اصول دین اسلام می پردازیم. طبیعتاً در این مسیر تکیه و تمرکز ما بر دلایلی است که از سوی اندیشمندان اسلامی مورد توجه قرار گرفته است، ولی در هر بحثی که استفاده از دلایل متالهین و دینداران غربی به نحو ایجابی و یا شبهات مطرح شده از سوی آنان به نحو سلب مفید باشد، از آنها نیز استفاده خواهیم کرد.
اصول دین پایه‌های اعتقادی دین است [به این معنا که اگر کسی به این اصول پایبند نباشد نمی توان او را به آن دین خاص ملتزم دانست] که اعتقاد به آنها باید از روی تحقیق باشد، نه تقلید [برخلاف فروع دین]. اصول دین مربوط به اعتقادات انسان و فروع دین مربوط به اعمال انسان می شود. توحید، نبوت و معاد اصول دین اسلام‌اند و دو اصل امامت و عدل از مسلّمات مذهب شیعه‌اند و هر کس به آنها ایمان ندارد از مذهب شیعه بیرون است [هرچند از اسلام بیرون نیست]. همه ما کم . بیش شنیده ایم که "تقلید در اصول دین جایز نیست" اما تا بحال فکر کرده اید که چرا؟ در این نوشته [که نخستین مقال? این مجموعه در باره اصول دین است] نخست به چیستی "اصول دین" و "تقلید" پرداخته و در نهایت به این مسئله می پردازیم که چرا تقلید در اصول دین جایز نیست.

[h=2]تعریف اصول دین:
[/h]"اصول" جمع "اصل" و از ریشه "اصل ـ یاصل) به معنای "تَه" و "بن" است (المنجد (عربی به فارسی): ج1، ص 24). اصطلاح "اصول دین" اصطلاحى‌ كلامى‌ است و به‌ مجموعه‌ باورهایى‌ اطلاق می شود كه‌ اساس‌ دین‌ اسلام‌ را تشكیل‌ مى‌دهند و انكار هر یك‌ از آنها موجوب خروج از دین می شود. بطور کلی اعتقادات دینی را می توان به دو بخش تقسیم نمود:
‌أ. بخش عقیده ای و نظری که اساس و بنیان دین محسوب می شوند.
‌ب. تعالیم و احکام عملی که مترتب بر عقاید نظری هستند.
آیت الله مصباح با نظر به این تقسیم بندی، قسم "الف" را اصول دین می نامند:
«مناسب است که بخش اعتقادی دین را اصول دین و احکام عملیه را فروع دین بنامیم» (مصباح، محمدتقی، دروس فی العقیده الاسلامیه، ج1، ص 20)
این‌ اعتقادات‌ از این رو اصول‌ دین‌ نامیده‌ می شود كه‌ علوم‌ دینی دیگر مثل‌ حدیث‌، فقه‌ و تفسیر مبتنى‌ بر آنهاست‌.
[h=2]
تعریف تقلید:
[/h]تقلید [قلد ـ یقلد]در لغت به معنای "آویختن از چیزی" است لذا در باب تفعیل [در زبان عربی] به معنای "سپردن کار به کسی" است. تقلید در اصطلاح به معنای "قبول قول دیگری بدون مطالبه دلیل" است.
«قرآن كریم ایمان را بر پایه تفكر و تعقل گذاشته است قرآن همواره می‌خواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافی نمی‌داند علیهذا در اصول دین باید منطقاً تحقیق كرد، مثلاً این كه خداوند وجود دارد و یكی است مسئله‌ای است كه منطقاً باید به آن پی‌برد و همچنین این كه حضرت محمد (ص) پیامبر خدا است»

[h=2]چرا در اصول دین تقلید جایز نیست؟

[/h]با تعریف تقلید، اکنون می توانیم بگوییم که مراد از "عدم جواز تقلید در اصول دین" به معنای رجوع نکردن به کارشناس دینی در اصول دین نیست. تقلید قبول قول دیگری "بدون دلیل" است و در صورتی که کسی قولی را با ارائه دلیل کافی به ما عرضه کند به مقتضای عقل باید حرف او را پذیرفت و چنین پذیرفتنی در اصول دین مذموم شمرده نمی شود. به عبارت دیگر، رجوع جاهل به عالم با مطالبه دلیل، از ضروریات عقلی است. اما متکلمین شیعه برای شناخت عقلی اصول دین دلایلی ذکر کرده اند که در اینجا تنها به 2 دلیل اشاره می کنیم:
از آنجا که فطرت و عقل انسان برای "ارضای حس کنجکاوی، دفع خوف و ضرر محتمل و ..." به شناخت اصول دین می پردازد، اگر این شناخت از راه تقلید حاصل شود نمی تواند به این نیازهای انسان پاسخ گوید (ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام: ص30).
مقلَِّد یا از بر حق‌ بودن‌ مقلََّد خود آگاه‌ است‌، یا آگاه‌ نیست‌. اگر آگاه‌ نیست‌، در این‌ صورت‌ احتمال‌ بر خطا بودن‌ وی‌ را مى‌دهد و بر این‌ مبنا تقلید كردنش‌ قبیح‌ است‌، زیرا او نیز از جهل‌ و خطا ایمن‌ نیست‌؛ اما اگر مى‌داند كه‌ او بر حق‌ است‌، از دو حال‌ خارج‌ نیست‌: یا این‌ آگاهى‌ برایش‌ از روی‌ بداهت‌ حاصل‌ شده‌، یا با دلیل‌ ثابت‌ شده‌ است‌؛ شق‌ اول‌ باطل‌ است‌، و بر مبنای‌ شق‌ دوم‌، یا این‌ دلیل‌ غیرتقلیدی‌ است‌، یا از روی‌ تقلید حاصل‌ شده‌ است‌. در صورت‌ اخیر شمار اشخاصى‌ كه‌ تقلید از آنها لازم‌ است‌، نهایتى‌ نخواهد داشت‌. پس‌ تنها فرض‌ معقول‌ این‌ است‌ كه‌ آن‌ شخص‌ با دلیل‌ به‌ بر حق‌ بودن‌ وی‌ پى‌ برده‌ است‌ و این‌ كار در واقع‌ تقلید نیست‌، پس‌ در این‌ زمینه‌ تقلید باطل‌ است‌ (سیدمرتضى‌، على‌ الذخیرة: 165- 164).
بیان سید مرتضی به خوبی به ما نشان می¬دهد که چرا باید در اصول دین تقلید [متابعت بدون دلیل] را کنار گذاشت.
شهید مطهری نیز دلیل جایز نبودن تقلید در اصول دین را چنین بیان می کنند:
«قرآن كریم ایمان را بر پایه تفكر و تعقل گذاشته است قرآن همواره می‌خواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافی نمی‌داند علیهذا در اصول دین باید منطقاً تحقیق كرد، مثلاً این كه خداوند وجود دارد و یكی است مسئله‌ای است كه منطقاً باید به آن پی‌برد و همچنین این كه حضرت محمد (ص) پیامبر خدا است» (مطهری، مجموعه آثار، ج 3، ص 59).


[/HR]منابع:
احمد سیاح، فرهنگ بزرگ جامع نوین، ترجمه المنجد (عربی به فارسی)، انتشارات اسلام.
مصباح، محمدتقی، دروس فی العقیده الاسلامیه، ج1
ابن میثم بحرانی، قواعد المرام فی علم الکلام، تحقیق سید احمد حسینی، (انتشارات کتابخانه آیت الله مرعشی 1406، چاپ دوم)
سیدمرتضى‌، على‌ الذخیرة، به‌كوشش‌ احمد حسینى‌، قم‌، 1411ق‌
شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، صدرا، چهارم، 1374، ج

[h=1]اصل توحید در اصول دین اسلام
اصول دین (2)
[/h][h=2]
توحید
[/h]

گر تو خلوت خانه توحید را محرم شوی تاج عالم گردی و فخر بنی آدم شوی (عطار)
واژه «توحید» مصدر باب «تفعیل» به معنای «یگانه دانستن» است. ریشه این کلمه «وحد» و به معنای انفراد است و از این رو «واحد» به چیزی اطلاق می شود که جزء ندارد (مفردات راغب، ص 551). در مباحث خداشناسی، توحید به معنای یکتاپرستی یكى از اصول اعتقادى اسلام و همه ادیان ابراهیمى است. اهمیت این اصل به این دلیل است که به نظر بسیاری از متکلمین اسلامی دیگر اصول دین اسلام مبتنی بر اصل توحید هستند. به همین دلیل است که حضرت امیرالمومنین (ع) در روایتی از حضرت رسول خدا (ص) نقل می کنند که "التوحید نصف الدین" (شیخ صدوق، التوحید، ص 28، ح 24) و در نهج البلاغه می فرمایند:
«شهادت می دهم که خداوندی جز الله ـخدای یکتا¬ـ نیست. یگانه است و بی شریک. شهادت می دهم که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است. همواره بدان چنگ در می زنم تا آنگاه که ما را زنده می دارد و آن را می اندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم. چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوح? نیکوکاری و خشنودی است و سبب دور شدن شیطان است.» (نهج البلاغه/ خطبه 2)
و یا شخصی نزد رسول خدا ( صلی الله علیه و آله ) آمد و پرسید اساس علم چیست ؟ حضرت فرمودند: معرفة الله حق معرفته؛ شناخت خدا آن چنان كه شایسته اوست. پرسید : حق معرفت خدا چیست؟ حضرت فرمودند : اینكه بدانی او نه مثلی دارد و نه شبیهی و او را معبود واحد خالق و قادر و اول و آخر و ظاهر و باطن بشناسی كه مثل و مانندی ندارد این است حق معرفت خداوند»

[h=2]اما مراد از توحید چیست؟
[/h]توحید به معنای یگانگی باریتعالی است. این یگانگی از جنبه های گوناگونی می تواند مورد بررسی قرار گیرد که از مهم ترین آنها توحید ذاتی، توحید صفاتی، توحید افعالی و توحید عبادی است.
«شهادت می دهم که خداوندی جز الله ـخدای یکتا¬ـ نیست. یگانه است و بی شریک. شهادت می دهم که خلوصش از آزمون به نیکی برآمده است و باور به آن با صفای نیت همراه است. همواره بدان چنگ در می زنم تا آنگاه که ما را زنده می دارد و آن را می اندوزیم برای روزهای هولناکی که در پیش داریم. چنین شهادتی نشان از عزم استوار ما در ایمان است و سرلوح? نیکوکاری و خشنودی است و سبب دور شدن شیطان است»

[h=2]توحید ذاتی
[/h]توحید ذاتی به معنای نفی شریک، شبیه و جزء از ذات خداوند است، یعنی بی نظیر از هر جهت و مطلق از جمیع جهات است.بنابر توحید ذاتی، ذات پروردگار یگانه است،مثل و مانند ندارد، ماسوا همه مخلوق اوست. آیه كریمه "لیس كمثله شى‏ء" ( شوری/ 11) و یا آیه ‏"و لم یكن له كفوا احد" (اخلاص/4) مبین توحید ذاتى است.

[h=2]توحید صفاتی
[/h]توحید صفاتى‏ یعنى صفات خداوند از قبیل علم، قدرت، حیات، اراده، ادراك و... حقایقى غیر از ذات پروردگار نیستند. همه صفات خداوند به یك چیز برمی گردد و آن ذات خداوند است و تمام این صفات عین ذات خداوند هستند.
«كل عزیز غیره ذلیل و كل قوى غیره ضعیف، و كل مالك غیره مملوك و كل عالم غیره متعلم و كل قادر غیره یقدر و یعجز; هر غیر او ذلیل است و هر نیرومندى جز او ناتوان است و هر مالكى جز او مملوك است و هر عالمى جز او نوآموز است و هر توانایى جز او گاه توانا و گاه ناتوان است» (نهج البلاغه، خطبه 65)
در این روایت تاکید شده است که اوصاف خداى تعالى شخصا ویژه اویند و كسى در آن‏ها با او شریك نیست.

[h=2]توحید افعالی
[/h]توحید افعالى یعنى همه‏ افعال (از جمله افعال انسان) به مشیت و اراده خداوند است. به تعبیر دیگر همانگونه كه موجودات در اصل وجود خود وابسته به ذات او هستند در تأثیر و فعل خود نیز چنین هستند.

[h=2]توحید در عبادت

[/h]توحیددر عبادت یعنى جز ذات پروردگار هیچ موجودى شایسته عبادت و پرستش‏نیست. توحید در عبادت لازمه توحید ذات و صفات است. حضرت علی (ع) در تفسیر فرازهای اذان می فرمایند: اما قوله «اشهد ان لا اله الاالله‏» . . . كانه یقول: اعلم انه لا معبود الا الله عز و جل و ان كل معبود باطل سوى الله عز و جل ( شیخ صدوق، معانى الاخبار، ص 39). وقتی مسلم شد كه واجب الوجود تنها خداست و هرچه غیر اوست ممكن و محتاج و نیازمند است پس عبادت مخصوص اوست و او كمال مطلق است. و غیر از او كمال مطلق وجود ندارد و عبادت هم برای رسیدن به كمال است بنابراین عبادت مخصوص خداوند است.
آیاتی که به توحید در عبادت اشاره دارند:
‌أ. «و لقد بعثنا فی كل امه رسولاً ان اعبدوا الله واجتنبوا الطاغوت»
ما در هر امتی رسولی فرستادیم كه خدای یكتا را بپرستید و از طاغوت اجتناب كنید. (نحل ، آیه 36)
‌ب. «و ما ارسلنا من قبلك رسولاً الا نوحی الیه انه لا اله الا انا فاعبدون»
ما پیش از تو هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینكه به او وحی كردیم كه معبودی جز من نیست فقط مرا عبادت كنید. (انبیاء ، آیه 25)
در میان مکاتب اسلامی توحید ذاتی و توحید در عبادت مورد قبول قطعی هم? گرایش های فکر وده است ولی در مورد توحید صفاتی و توحید افعالی اختلافاتی وجود دارد: اشاعره، منكر توحید صفاتى‏ بوده و معتزله منکر توحید افعالی. شهید مطهری در این زمینه می گویند:
«توحید جزء اصول پنجگانه معتزله نیز بود همچنانكه جزء اصول‏ اشاعره نیز هست ، با این تفاوت كه توحید مورد نظر معتزله كه مشخصه مكتب آنها به شمار می‏رود توحید صفاتی است كه مورد انكار اشاعره است و توحید مورد نظر اشاعره كه مشخص مكتب آنها به شمار می‏رود توحید افعالی‏ است كه مورد انكار معتزله است. قبلا گفتیم كه توحید ذاتی و توحید در عبادت چون مورد اتفاق همه است از محل بحث و نظر خارج است. اكنون ببینیم كه توحید مورد نظر شیعه چه توحیدی است؟ توحید مورد نظر شیعه - علاوه بر توحید ذاتی و توحید در عبادت - هم شامل‏ توحید صفاتی و هم شامل توحید افعالی می شود. یعنی شیعه در بحث صفات‏ طرفدار توحید صفاتی است و در بحث افعال طرفدار توحید افعالی، اما توحید صفاتی شیعه با توحید صفاتی معتزله متفاوت است، توحید افعالی او نیز با توحید افعالی اشاعره مغایرت دارد. توحید صفاتی معتزله به معنی خالی بودن ذات از هر صفتی و به عبارت‏ دیگر به معنی فاقد الصفات بودن ذات است، ولی توحید صفاتی شیعه به‏ معنی عینیت صفات با ذات است» (مطهری، آشنایی با علوم اسلامی: ص 35).
در مقالات بعدی ابتدا دلایل توحید و سپس به اقسام توحید از منظر مذهب شیعه اشاره خواهیم کرد.

نوشته بهرام علیزاده – گروه دین و اندیشه تبیان


[/HR]منابع:
1. مفردات راغب، حسین بن محمد راغب اصفهانی، (نشر مرتضوی، 1388)
2. کتاب التوحید -الشیخ الصدوق -وفات:??? -تصحیح وتعلیق : السید هاشم الحسینی الطهرانی -منشورات جماعة المدرسین فی الحوزة العلمیة فی قم المقدسة.
3. نهج البلاغه، جمع آوری سید رضی، ترجمه سیدجعفر شهیدی، انتشارات علمی فرهنگی، 1387
4. شیخ صدوق، «معانی الاخبار»، انتشارات ارمغان طوبی.
5. مرتضی مطهری، "آشنایی با علوم اسلامی" (انتشارات صدرا چاپ ششم: تابستان 1368)
برای مطالعه بیشتر:
1. شهید مطهری، مرتضی، مجموعه آثار،ج3
2. محمدرضایی، محمد، الهیات فلسفی، قم، بوستان کتاب، 1383
3. عبدالله جوادی آملی، تبیین براهین اثبات خدا (قم، اسراء، 1375)
4. جعفر سبحانی، مدخل مسائل جدید در علم کلام (قم، موسسه امام صادق(ع))
5. آموزش فلسفه، محمد تقی مصباح یزدی، تهران، انتشارات امیرکبیر

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم

[=arial black][=comic sans ms][=arial black][=comic sans ms]خدای سبحان در بزرگترین منشور اسلامی و الهی برای بشر یعنی قرآن کریم بیش از 700 آیه (دقت بفرمایید بیش از 700 آیه به تحقیق علامه جعفری) در باب این صحبت کرده که:
تفکر کنید-تدبر کنید-اندیشه کنید-چرا فکر نمیکنید-چرا کور کورانه تقلید میکنید-به فطرت و وجدان خود توجه کنید-با علم و دانش باشید و ...

به این آیات مبارکات توجه کنید:

إِنَّ شَرَّ الدَّوَآبِّ عِندَ اللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لاَ يَعْقِلُونَ 22

بى چون بدترين جنبندگان نزد خدا كرها و گُنگ هايى اند كه خردورزى نمى كنند. انفال آیه 22


فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِى فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لاَ تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَ لَـكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ 30

پس چهره ى (انسانى) خود را به - حالِ رويگردانى از هر باطلى - براى دين استوار بدار: فطرت و سرشت خدا ساخته(اى) را كه مردم را بر پايه ى آن (استوار) ساخت. هرگز تبديلى براى (اين) آفريده ى (ويژه ى) خدا نيست. اين (همان) دين پر ارزشِ استوارِ پاى برجاست
ولى بيشتر مردمان نمى دانند. روم آیه 30


فَبَشِّرْ عِبَادِ 17 الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُو أُوْلَـلـءِكَ الَّذِينَ هَدَلـهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَـلـءِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَـبِ 18

پس بندگانم را بشارت ده، 17 كسانى كه به سخن (حق) گوش فرا مى دهند، پس بهترينش را پيروى مى كنند. اينانند كه خدايشان (آنان را) راه نموده، و ايشانند، (هم)اينان انديشمندان خالص. 18 سوره زمر

این ها نمونه ای کوچک از آیات فراوان قرآن کریم در باب تفکر و تعقل و فطرت و وجدان و دین داری است!!

(آیات و ترجمه آن از سایت علوم قرآن و ترجمه آیت الله دکتر صادقی تهرانی است)

روایات هم در این باب بسیار زیاد است:
مرحوم علامه محمد تقی جعفری(ره)نقل کردند(بنده نقل به مضمون میکنم):
شخصی به رسول الله صلوات الله علیه وآله و سلم عرض کرد: یا رسول الله فلان کس نمازش این طور است روزه اش این طور است عبادتش آن طور است(مقصود از کثرت عبادت شخصی نزد پیامبر سخن گفته شد)
رسول الله صلوات الله علیه و آله و سلم فرمود: عقلش چه طور؟

ببنید تفکر و اندیشه در اسلام چه قدر مهم است در دین چقدر مهم است!!(البته این به معنای نفی روزه و نماز نیست بلکه عظمت عقل را نشان میدهد)
توصیه میکنم حتما کتاب حدیثی تحف العقول شیخ حرانی را مطالعه کنید!

این معیار دین است! مطابقت با عقل و اندیشه! مطابقت دادن با فطرت و وجدان! مطابقت دادن با اخلاق! همه بر محور کتاب الله!

رضا ثقلین;746250 نوشت:
این معیار دین است! مطابقت با عقل و اندیشه! مطابقت دادن با فطرت و وجدان! مطابقت دادن با اخلاق! همه بر محور کتاب الله!
سلام و تشکر
اما متوجه ارتباطش با تاپیک نشدم. لطفاً توضیح بفرمایید

Reza-D;745969 نوشت:
دلیل دوم خاص بودن کربلا ، سقوط و سعود انسان ها در لحظهء آخر است. در آموزه های دینی ما ، مسئله ای وجود دارد به نام خوف و رجا ، یا همان بیم و امید
این دو در کنار هم ، باعث رستگاری انسان میشود و او را به مقصد صحیح رهنمون میسازد
اما بیشتر این دو را در قالب موعظه و پند و اندز شنیده ایم. ولی در واقعهء کربلا ، این دو به ظهور رسیدند
اینکه چگونه یک انسان در اوج رسیدن به بالاترین درجات ، همه چیز را میبازد (خوف)
و برعکس ، چگونه انسانی دیگر ، در لحظه ای از میان لجن زار به آسمان آبی پرواز میکند (امید)

به نام حق

با سلام و تشکر از مطالب خوب حضرتعالی

خوفی را که شما معادل ترس گرفتید در واقع یک نوع ترس عقلی است که از درک عظمت حق تعالی حاصل می گردد

و ترسی که منظور نظر شماست،ترس نفسی است،مثل ترسی که انسان بزدل از مرگ دارد(در موضع جهاد).

بنابراین خوفی که در آموزه های دین به آن سفارش شده است خوف عقلی است.

[="Arial"][="Blue"]

Reza-D;745969 نوشت:
اینکه چگونه یک انسان در اوج رسیدن به بالاترین درجات ، همه چیز را میبازد (خوف)

سلام دلاور
فکر کنم خوف در آن مقوله عرفانی یعنی ترس از عدم درک از سقوط انسان در آزمون الهی .
اما اینجا نامش لغزش است . البته درست است که این لغزیدن به واسطه ی بیم از مردن و فنا شدن است . اما مصداقش آن خوف نیست .

Reza-D;745847 نوشت:
من که حسین پرستم!!!

هر چه غلظت احساس و عشق به امام زیاد باشد ولی پرستش فقط برای خداوند است و نمیشود با منظورهای احساسی کاذب آن را توجیه نمود . نمیشود گفت من تو را می پرستم اما منظورم پرستش نیست .[/]

مرید الحسین (ع);746636 نوشت:
سلام دلاور
سلام سالار :Nishkhand:

مرید الحسین (ع);746636 نوشت:
هر چه غلظت احساس و عشق به امام زیاد باشد ولی پرستش فقط برای خداوند است و نمیشود با منظورهای احساسی کاذب آن را توجیه نمود . نمیشود گفت من تو را می پرستم اما منظورم پرستش نیست
مرید جان متن رو کامل بخون برادر
سی چه ای چِنو تفسیر کِردی؟!

برادر "شروین" ، صحبتی داشتند در این باره که نباید شور حسینی باعث از بین رفتن شعور حسینی بشه و نباید از هیچ طرف بوم افتاد
من هم از اونجایی که احساس کرده بودم برخی از دوستان فکر میکنن مطالب من صرفاً احساسی هستن ، در تایید صحبت برادر "شروین" گفتم که:

Reza-D;745847 نوشت:
برخی دوستان فکر میکنن من هم گرفتار همین بخش از صحبت شما که نقل قول کردم شدم! یعنی خیلی احساسی اومدم گفتم:
تمام تفسیر از دین یعنی حسین.... خدا یعنی حسین...!
من مستِ مستِ مستم! من که حسین پرستم!!!
بله "مرید" جان ، منظورم این بود که چنین حرفهایی نزدم و اینها در تفکر من نیست

در ادامه هم خطاب به جناب "شروین" گفتم که:

Reza-D;745847 نوشت:
اتفاقاً وقتی میگم امام حسین(ع) یعنی تفسیر دین ، معناش اینه که با شناخت ایشون دچار افراط هم نخواهیم شد. با بررسی واقعهً عاشورا ، دقیقاً به این نکته پی خواهیم برد که جلوگیری از غلو و افراط هم در این ماجرا نهفته ست. لذا اونهایی که به قول شما برادر عزیز از اون طرف بوم افتادن ، برداشتی بسیار سطحی از این ماجرا داشتن

حبیبه;746555 نوشت:
خوفی را که شما معادل ترس گرفتید در واقع یک نوع ترس عقلی است که از درک عظمت حق تعالی حاصل می گردد
و ترسی که منظور نظر شماست،ترس نفسی است،مثل ترسی که انسان بزدل از مرگ دارد(در موضع جهاد).
بنابراین خوفی که در آموزه های دین به آن سفارش شده است خوف عقلی است

مرید الحسین (ع);746636 نوشت:
فکر کنم خوف در آن مقوله عرفانی یعنی ترس از عدم درک از سقوط انسان در آزمون الهی .
اما اینجا نامش لغزش است . البته درست است که این لغزیدن به واسطه ی بیم از مردن و فنا شدن است . اما مصداقش آن خوف نیست
سلام
ممنون از توضیحات شما دو بزرگوار

اما فکر میکنم منظور بنده رو اشتباه برداشت کردید. منظور من به هیچ وجه ترس از کشته شدن نبود!

سرکار خانم "حبیبه" خواهر گرامی ، شاید در درجات بالا خوف به معنای درک عظمت خدا باشه ، اما در حالت معمول تا جایی که من میدونم یعنی ترس از گرفتار شدن به غضب الهی و جهنم

ضمناً بزرگوار ، هدف از این امید و خوف چیه؟

آیا غیر از اینه که امید برای اینه که انگیزه و نشاط برای انجام کارها داشته باشیم و به تاثیر اعمال نیکمون در سرنوشت خودمون امیدوار باشیم؟
و یا غیر از اینه که بیم برای این منظوره که اعمالمون رو بررسی کنیم تا ما رو از راه صحیح دور نکنند و باعث سقوط ما نشوند
؟


و آیا مصداق امید ،
"ارادت خالصانه به اهل بیت(ع)" نیست؟
و مصداق خوف ، دوری از
"مغرور شدن به رعایت ظواهر دین" و دوری از "یاری نکردن امام زمان" نیست؟

من هم در آخر هر بخش ، امید و خوف رو از همین نظر بررسی کردم

درمورد امید عرض کردم:

Reza-D;745969 نوشت:
این امیدی ست برای ما که به بی بی دو عالم ارادت داریم تا بدانیم ، اگر گاهی هم لغزشی داشتیم ، برگردیم
ارادتی که "حر" را نجات داد ، ما را هم به فضل الهی نجات خواهد داد

و درمورد خوف گفتم:

Reza-D;745969 نوشت:
این هشداری ست برای ما تا خوف کنیم بعد از این همه نماز و روزه و دعا برای فرج امام زمان(عج) ، نکند لحظهء آخر برویم! (برویم ، یعنی امام رو تنها بذاریم)

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

ظاهراً بحث در مورد فلسفه قیام امام حسین (ع) است لذا در پاسخ می گوییم:
برای امام حسین (ع) دو گزینه بیشتر وجود نداشت:
یکی بیعت با یزید، دوم قیام که نتیجه آن شهادت بود زیرا دشمن برای کشتن امام جدی بود که در صورت عدم بیعت امام را به شهادت برساند.
این مطلب هم در گفتار امام وجود دارد وهم از برنامه دشمن استفاده می­شود.
امام به هیج عنوان نمی­توانست با یزید بیعت کند زیرا بیعت امام پیامد های منفی زیاد داشت. بیعت امام مساوی بود با به رسمیت شناختن حکو مت غیر مشروع یزید.
این جا لازم است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود که نتیجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بیت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاریخ فرا مى‏رسد که دوطرف احساس مى‏کنند، باید حرف آخر را بزنند و کار را یک سره کنند.
پس از درگذشت معاویه و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى ظاهر شد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏کردند و هیچ خبرى از آسمان نیامد و هیچ وحیى نازل نشد».
او تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و قتل، اجازه هیچ گونه فعالیت را به دیگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاویه سعى داشت از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبد الله بن عمر بیعت بگیرد؛ حتى با تهدید به قتل.
این جا امام حسین(ع) نیز باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود.
از دیدگاه امام حسین(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شایستگی‏هایى را مى‏طلبد که یزید و هر کس که مثل یزید باشد فاقد آن است.
وقتى ولید استاندار مدینه، امام حسین(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به حضرت داد و نامه‏اى را که یزید براى گرفتن بیعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدین الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل یعقوبى و خوارزمى یزید صریحاً به ولید نوشته بود: اگر حسین و ابن زبیر از بیعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهایشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اینکه من در پنهانى و خلوت بیعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بیعت کنم و مردم آگاه شوند.
ولید گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسین در این ساعت بیعت نکند و از تو جدا شود، دیگر بر او قدرت نخواهى یافت. او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود؛ مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزن!
امام حسین(ع) فرمود: واى بر تو ! آیا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به ولید کرد و فرمود:
«اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستیم. خدا با ما (فیض وجود را) آغاز کرده و با ما به پایان مى‏رساند. یزید فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بیعت نمی کند؛ ولى بامدادان خواهیم دید که کدام یک از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا دیگر چنین فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
ولید گفت: واى بر تو! تو به من مى‏گویى دین و دنیاى خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم. آیا حسین را بکشم براى این که مى‏گوید: من بیعت نمى‏کنم! کسى که خون حسین را بریزد و در روز قیامت خدا را ملاقات کند، میزان عملش سبک است و خدا روز قیامت به او نظر نمى‏کند و به او رحمت ننماید و براى او عذابى دردناک هست! (4)
این قسمت از تاریخ، براى درک علّت قیام و خوددارى آن حضرت از بیعت و تعیین هدف و مبدأ آن امام شهید، بسیار حساس و مهم است؛ زیرا مواردى را یادآور شده که هر یک براى ردّ بیعت و وجوب قیام کافى است.
مواردى که امام حسین(ع) مستند و دلیل خودداری از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى ولید عموزاده یزید و استاندار او، درستى این سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام حسین(ع) هیچ ایراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا یبایع مثله»نتیجه دلایل مستندى است که راجع به صلاحیت بى نظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود؛ یعنى «کسى مثل من، با این گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل یزید بیعت نمى‏کند؛ زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمین، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت دیگر قائم مقام و جانشین پیامبر باشد.
معناى بیعت صحیح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خلیفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطیعوا الله وا طیعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بیعت با مثل یزید - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پایمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
این بیعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسین(ع) به این بیعت ننگین آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا یبایع مثله»را مانند یک حکم بدیهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زیرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصیتى مثل حسین(ع) با ناکسى مثل یزید بیعت کند.
این نتیجه مورد قبول همه بود که آن حضرت پس از بیان سوابق دینى و معنوى خود و پیشینه پرننگ یزید اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به این ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل یزید بیعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام حسین(ع) - که دارای آن مکارم، فضایل ومقامات است و چشم اسلام و اسلامیان به کوشش او در نجات دین و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بیعت نمى‏کند.
حساب امام حسین(ع) از حساب همه جدا است. او اهل بیت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمدوشد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پیامبر بود.
آن حضرت در یکى از منازل به فرزدق فرمود: «این مردم پایبند اطاعت شیطان شده و اطاعت خداى رحمان را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند واموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص داده‏اند و من سزاوارترین افراد هستم به قیام براى یارى دین و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به این جا کشید که کسى مانند یزید بخواهد بر مسند پیامبر بنشیند و خود را رهبر دینى و سیاسى مسلمانان و پیشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قیام واعلان شرعى نبودن حکومت، وظیفه دیگری نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هر یک از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاک، پذیرش حکومت، ابطال حقیقت خلافت، عدول از تمام شرایط زعامت اسلامى و جانشینى پیامبر و کشاندن جامعه به گمراهی بود.
این بیعت در گردن مردان خدا، مانند زنجیرهاى عذاب است و سنگینى و فشار آن بر روح آنان از سنگینى کوه‏ها بیشتر است.
امام حسین(ع) با این منطق قیام کرد و بر سر این سخن ایستاد و فرمود:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدینِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله»؛(6) «امام کسی است که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند».
آن حضرت در روز عاشورا که باران مصیبت‏ها بر سرش مى‏بارید، همان منطق را تکرار کرد و فرمود: «اما و الله لااجیبهم الى‏ شى‏ء مما یریدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏»؛(7)
«به خدا سوگند! به خواسته‏هاى این مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را دیدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگین و خضاب شده باشم».
سید قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قیام حسینی مى‏گوید:
«حکومت امویان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهلیت بود. براى این که بدانیم حکومت بنى‏امیه بر چه اساسى استوار شد کافى است که چگونگی بیعت یزید را ببینیم. معاویه گروه‏هایى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بیعت براى یزید نظر بدهند. مردى که او را یزید بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: امیرالمؤمنین این است و اشاره به معاویه کرد.
سپس گفت: اگر معاویه مرد، امیرالمؤمنین این است و اشاره به یزید کرد. پس از آن گفت: هر کس این را نپذیرد، پس سر و کارش با این است [و اشاره به شمشیر کرد]».
پس از آن، داستان بیعت گرفتن معاویه را براى یزید در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشیر و قدرت سرنیزه و خدعه و نیرنگ از مردم بیعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى یزید مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گوید:
«اعمال یزید مانند: قتل حسین و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخریب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست... تعیین یزید براى خلافت یک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاویه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجیب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد و معاویه آن را با ولایت عهدى یزید تکمیل کرد و همان طور که سید قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسین(ع) واجب بود که آن را جبران نماید و مرهمى به جراحاتى که بر پیکر اسلام رسیده بود، بگذارد و به عموم مردم بفهماند که این شکل حکومت شرعى نیست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
آن حضرت با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام(ع)، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نویسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏امیه مى‏نویسد: «واقعیت این است که حرکت و تکانى که اسلام از ناحیه فتنه‏هاى بنى‏امیه دید، به طورى شدید بود که به هر دعوت دیگر این گونه صدمه رسیده بود آن را از میان مى‏برد و ارکان آن را ویران مى‏ساخت».(10)
این مطلب مختصرى از زیان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد و شکل حکومت را - که عالى‏ترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قیام امام حسین(ع) در آن هنگام به فریاد اسلام نرسیده بود و جدایی حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترین ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دین خدا پایمال و نابود مى‏گشت.(11)

پی نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسین خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السیاسى، ص 187 و 188.
11. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

Reza-D;746318 نوشت:
سلام و تشکر
اما متوجه ارتباطش با تاپیک نشدم. لطفاً توضیح بفرمایید

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
سلام علیکم
یکی از دلایل آن را خود شما فرمودید که:

اتفاقاً وقتی میگم امام حسین(ع) یعنی تفسیر دین ، معناش اینه که با شناخت ایشون دچار افراط هم نخواهیم شد. با بررسی واقعهً عاشورا ، دقیقاً به این نکته پی خواهیم برد که جلوگیری از غلو و افراط هم در این ماجرا نهفته ست. لذا اونهایی که به قول شما برادر عزیز از اون طرف بوم افتادن ، برداشتی بسیار سطحی از این ماجرا داشتن))


ای کاش امام حسین سلام الله علیه را همانگونه که هست بدون غلو و اغراق و افراط و تفریط به مردم و جهان بشناسانیم!
نه با قمه زنی و شور های بدون شعور یا حتی کم شعور!

جالب است بدانید که هیچ کس به اندازه امام حسین نامش و ایام عزاداری اش در میان شیعیان مشهور و مطرح نیست!
اما به قول مرحوم قابل اهل فن بهتر میدانند :

در کدام بحث فقهی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در کدام بحث اخلاقی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
در کدام بحث عقیدتی سخن امام حسین مطرح است؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

آخر دین یا عقیده است یا احکام یا اخلاق! درهیچ کدام سخن امام حسین مطرح نیست!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

دوستان به کتب حدیثی نگاه کنند! ببینند چند حدیث از امام حسین وجود دارد؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!
از همه ائمه کمترین میزان حدیث از امام حسین مطرح شده(تا آنجا که بنده میدانم اگر غیر از این است دوستان و شما بفرمایید)

آِیا این جفای به امام حسین نیست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

چند نفر از ما خطبه مختصر امام در باب توحید را که در کتاب تحف العقول است دیده و خوانده ایم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

بنده از همه دوستان تقاضا دارم حتما کتاب شریف حدیثی تحف العقول شیخ حرانی را مطالعه کنند و سخنان اندکی که از امام حسین در آنجا موجود است که در بخشی مجزا مرحوم حرانی جمع آوری کرده را ببینند!

ان شا الله که بتوانیم در راه آن حضرت که همان راه قرآن کریم است قدم برداریم! با تشکر از شما

رضا ثقلین;747595 نوشت:
ای کاش امام حسین سلام الله علیه را همانگونه که هست بدون غلو و اغراق و افراط و تفریط به مردم و جهان بشناسانیم!
نه با قمه زنی و شور های بدون شعور یا حتی کم شعور!

سلام و تشکر از مطالب خوبتون
مناسبه که اشاره ای کنم به امضای برادر عزیزم استاد
"حامی" که خیلی به درد بحث این تاپیک میخوره

متن امضای ایشون اینه:

***************************************************************************************************
كجاي كاريم؟

حاضريم كيلومترها براي زيارت امام حسين با آن همه سختي پياده برويم ولي حاضر نيستيم به اين سخن ایشان عمل كنيم:
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد ، سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود
(کشف الغمه فی معارف الائمه ، ج 2 ، ص33)
***************************************************************************************************

صادق;747366 نوشت:
ظاهراً بحث در مورد فلسفه قیام امام حسین (ع) است لذا در پاسخ می گوییم:
سلام استاد "صادق" عزیز
البته شامل فلسفهء قیام سیدالشهدا(ع) هم میشه. اما صحبت من اینه که رفتار و کردار امام حسین(ع) و یارانشون در واقعهً کربلا ، آئینهء تمام نمای بندگی و حل شدن در عشق به خداست. نه اینکه تنها جای بررسی دین فقط و فقط کربلا باشه ، به هیچ وجه منظور این نیست. هدف من اینه که بگم حادثهء کربلا بسیار فراتر از تشنگی و خون هست. عطش طفلان و مظلومیت امام حسین(ع) و یاران و اهل بیت ایشان جگر انسان رو آتش میزنه. اما این نوع شناخت ، تنها مقدمه ست برای رسیدن به درجات بالاتر. برای فهم تمام ابعاد قیام ایشان و اونچه که در کربلا گذشت ، باید شناخت بسیار عمیق تری پیدا کنیم و دید خودمون رو بسیار فراتر از دردهایی کنیم که در کربلا بوده

به نظر من ، میشه قیام سیدالشهدا(ع) رو به عنوان یک درس به مردم آموزش داد و راه های سیر و سلوک رو از اون استخراج کرد
نه فقط از نظر رشادت های ایشان و یارانشون و نه فقط از نظر تاثیر سیاسی بر قوام اسلام ، که اینها هم جای خود دارن
بلکه از نظر درس های فراوان دینی و اخلاقی که در اون نهفته ست

رفتار جناب مسلم بن عقیل ، که میتونست در خانهء هانی ، پسر مرجانه رو بکشه ، اما اگر این کار رو میکرد ، دیگه راه علی(ع) معنایی نداشت
شاید ، شاید ، شاید اگر جناب مسلم اون شمشیر رو میزدن ، کار به عاشورا نمیکشید. اما ایشون این کار رو نکردن
درسی که ما از این حادثه میگیریم چیه؟
اینکه از راه امام علی(ع) که همون راه خداست ، یک قدم هم نباید عقب نشست ، ولو به قیمت بریده شدن سر بهترین خلق عالم تمام بشه

رفتار حضرت عباس(ع) که به سیدالشهدا نمیگن برادر ، بلکه میگن "سیدی و مولایی"
این یعنی درس برای منِ شیعه که بدونم گر چه ایشان بدون شک از نظر خویشاوندی هم عاشق برادر بودند
اما اونچه که باعث میشه حضرت عباس(ع) یکپارچه گوش باشه به فرمان امام(ع) ، بحث اطاعت از امام زمان هست ، نه بحث قوم و خویشی

حرف من اینه که کربلا ثانیه به ثانیه ش درس و حکمته. سیدالشهدا(ع) وقتی دیدند مردم فوق العاده از سیرهء جد بزرگوارشون فاصله گرفتن ، در عین مبارزه ، یک کلاس آموزی برای تمام انسان ها تا انتهای تاریخ تشکیل دادند

امروز یکی از همکارای ما توی شرکت ، حرف جالبی زد که نقل میکنم. ایشون گفت:

توی محلهء ما عدهء زیادی اومدن توی مراسم سیدالشهدا(ع) ، سینه زدن و گریه کردن. اما برای نماز ظهر عاشورا ، یه دفعه تعدادشون به یک پنجم رسید! (یعنی خیلیاشون نماز نخوندن). خب عزیز مگر امام شما زیر رگبار تیر نماز نخوند؟ آیا این درس برای من و تو نبود؟ چطور برای امام حسین(ع) گریه میکنید ، اما مشابه ایشون عمل نمیکنید؟!

صحبت من اینه برادر "صادق"
ممنون میشم نظرتون رو در این باره بفرمایید

Reza-D;747607 نوشت:
سلام استاد "صادق" عزیز
البته شامل فلسفهء قیام سیدالشهدا(ع) هم میشه. اما صحبت من اینه که رفتار و کردار امام حسین(ع) و یارانشون در واقعهً کربلا ، آئینهء تمام نمای بندگی و حل شدن در عشق به خداست. نه اینکه تنها جای بررسی دین فقط و فقط کربلا باشه ، به هیچ وجه منظور این نیست. هدف من اینه که بگم حادثهء کربلا بسیار فراتر از تشنگی و خون هست. عطش طفلان و مظلومیت امام حسین(ع) و یاران و اهل بیت ایشان جگر انسان رو آتش میزنه. اما این نوع شناخت ، تنها مقدمه ست برای رسیدن به درجات بالاتر. برای فهم تمام ابعاد قیام ایشان و اونچه که در کربلا گذشت ، باید شناخت بسیار عمیق تری پیدا کنیم و دید خودمون رو بسیار فراتر از دردهایی کنیم که در کربلا بوده

به نظر من ، میشه قیام سیدالشهدا(ع) رو به عنوان یک درس به مردم آموزش داد و راه های سیر و سلوک رو از اون استخراج کرد
نه فقط از نظر رشادت های ایشان و یارانشون و نه فقط از نظر تاثیر سیاسی بر قوام اسلام ، که اینها هم جای خود دارن
بلکه از نظر درس های فراوان دینی و اخلاقی که در اون نهفته ست

رفتار جناب مسلم بن عقیل ، که میتونست در خانهء هانی ، پسر مرجانه رو بکشه ، اما اگر این کار رو میکرد ، دیگه راه علی(ع) معنایی نداشت
شاید ، شاید ، شاید اگر جناب مسلم اون شمشیر رو میزدن ، کار به عاشورا نمیکشید. اما ایشون این کار رو نکردن
درسی که ما از این حادثه میگیریم چیه؟
اینکه از راه امام علی(ع) که همون راه خداست ، یک قدم هم نباید عقب نشست ، ولو به قیمت بریده شدن سر بهترین خلق عالم تمام بشه

رفتار حضرت عباس(ع) که به سیدالشهدا نمیگن برادر ، بلکه میگن "سیدی و مولایی"
این یعنی درس برای منِ شیعه که بدونم گر چه ایشان بدون شک از نظر خویشاوندی هم عاشق برادر بودند
اما اونچه که باعث میشه حضرت عباس(ع) یکپارچه گوش باشه به فرمان امام(ع) ، بحث اطاعت از امام زمان هست ، نه بحث قوم و خویشی

حرف من اینه که کربلا ثانیه به ثانیه ش درس و حکمته. سیدالشهدا(ع) وقتی دیدند مردم فوق العاده از سیرهء جد بزرگوارشون فاصله گرفتن ، در عین مبارزه ، یک کلاس آموزی برای تمام انسان ها تا انتهای تاریخ تشکیل دادند

امروز یکی از همکارای ما توی شرکت ، حرف جالبی زد که نقل میکنم. ایشون گفت:

توی محلهء ما عدهء زیادی اومدن توی مراسم سیدالشهدا(ع) ، سینه زدن و گریه کردن. اما برای نماز ظهر عاشورا ، یه دفعه تعدادشون به یک پنجم رسید! (یعنی خیلیاشون نماز نخوندن). خب عزیز مگر امام شما زیر رگبار تیر نماز نخوند؟ آیا این درس برای من و تو نبود؟ چطور برای امام حسین(ع) گریه میکنید ، اما مشابه ایشون عمل نمیکنید؟!

صحبت من اینه برادر "صادق"
ممنون میشم نظرتون رو در این باره بفرمایید

خوش بگفتی ای رضای خوش سخن
مثل گل بشکفته ی در انجمن
گفته هایت مثل غنچه بر شکفت
مثل تان این گفته ها را کس نگفت
***

ولی حکیم سنایی گفت :
دین حسین توست آز و آرزو خوگ وسگ است
تشنه این را می کشی آن دو را می پروری
بر یزید و شمرملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری

[="Arial"][="Blue"]

Reza-D;746645 نوشت:
مرید جان متن رو کامل بخون برادر
سی چه ای چِنو تفسیر کِردی؟!

سلام ککا
مو ای روزل بد جوری قاطی ام . هر چی وَم اِشنُفتی وَ گپی خُت ببخشُم .
فقط دعا کن خدا زی ببرم .[/]

صادق;747771 نوشت:
ولی حکیم سنایی گفت :
دین حسین توست آز و آرزو خوگ وسگ است
تشنه این را می کشی آن دو را می پروری
بر یزید و شمرملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
تشکر استاد
ولی..... چرا
"ولی"؟! :Gig:

شعر زیبایی که نوشتید در تایید حرف من بود که!

مرید الحسین (ع);747802 نوشت:
سلام ککا
مو ای روزل بد جوری قاطی ام . هر چی وَم اِشنُفتی وَ گپی خُت ببخشُم .
فقط دعا کن خدا زی ببرم
سلام دردت :Gol:
دعا ایکنوم خدا هر چی خیره سَرِ رَت بِلِه

خب برگردیم کانال 1 :Nishkhand:
مرید جان لینک تاپیک شعر حماسی خودت رو برام بذار
شعرهای خوبی برای اونجا آماده کردم :ok:

http://www.askdin.com/thread52137.html
جمع بندی
سلام :

امام حسین (ع) ، تفسیر کامل دین اسلام ، از ابتدا تا انتها

پاسخ :
ظاهراً بحث در مورد فلسفه قیام امام حسین (ع) است لذا در پاسخ می گوییم:
برای امام حسین (ع) دو گزینه بیشتر وجود نداشت:
یکی بیعت با یزید، دوم قیام که نتیجه آن شهادت بود زیرا دشمن برای کشتن امام جدی بود که در صورت عدم بیعت امام را به شهادت برساند.
این مطلب هم در گفتار امام وجود دارد وهم از برنامه دشمن استفاده می­شود.
امام به هیج عنوان نمی­توانست با یزید بیعت کند زیرا بیعت امام پیامد های منفی زیاد داشت. بیعت امام مساوی بود با به رسمیت شناختن حکو مت غیر مشروع یزید.
این جا لازم است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود که نتیجه آن شهادت امام بود.
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى روند خود را ادامه مى‏داد. اهل‏بیت(ع) و صحابه پاک هم چون سلمان، ابوذر، عمار و...در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مى‏پرداختند. اما نقطه‏اى از تاریخ فرا مى‏رسد که دوطرف احساس مى‏کنند، باید حرف آخر را بزنند و کار را یک سره کنند.
پس از درگذشت معاویه و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى ظاهر شد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد:
لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل (1)
«بنى‏هاشم با حکومت بازى‏کردند و هیچ خبرى از آسمان نیامد و هیچ وحیى نازل نشد».
او تصمیم قاطع گرفته بود که با تهدید و قتل، اجازه هیچ گونه فعالیت را به دیگران ندهد؛ به طورى که قبل از انتشار خبر مرگ معاویه سعى داشت از امام حسین(ع)، عبدالله بن زبیر و عبد الله بن عمر بیعت بگیرد؛ حتى با تهدید به قتل.
این جا امام حسین(ع) نیز باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه‏اى که بر همگان اتمام حجت شد و نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود.
از دیدگاه امام حسین(ع) امامت و رهبرى امت اسلامى شایستگی‏هایى را مى‏طلبد که یزید و هر کس که مثل یزید باشد فاقد آن است.
وقتى ولید استاندار مدینه، امام حسین(ع) را به سوى استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به حضرت داد و نامه‏اى را که یزید براى گرفتن بیعت به او نوشته بود ،امام ‏فرمود:
«ما الإْمام الا الْعامل بالْکتاب و الْقائم بالْقسْط الدّائِن بدین الْحق و الْحابس نفسه‏ على ذات اللّه؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند » (2) ؛
بنا به نقل یعقوبى و خوارزمى یزید صریحاً به ولید نوشته بود: اگر حسین و ابن زبیر از بیعت خوددارى کنند،
گردنشان را بزند و سرهایشان را به نزد او بفرستد(3).
امام فرمود: اینکه من در پنهانى و خلوت بیعت کنم، براى تو کافى نخواهد بود؛ مگر آن که آشکارا بیعت کنم و مردم آگاه شوند.
ولید گفت: آرى! فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسین در این ساعت بیعت نکند و از تو جدا شود، دیگر بر او قدرت نخواهى یافت. او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود؛ مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزن!
امام حسین(ع) فرمود: واى بر تو ! آیا امر مى‏کنى به کشتن من؟چه قدر پستى !
سپس رو به ولید کرد و فرمود:
«اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستیم. خدا با ما (فیض وجود را) آغاز کرده و با ما به پایان مى‏رساند. یزید فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بیعت نمی کند؛ ولى بامدادان خواهیم دید که کدام یک از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است».
وقتى امام(ع) از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: خلاف گفته من کردى. به خدا دیگر چنین فرصتى به دست تو نخواهد افتاد.
ولید گفت: واى بر تو! تو به من مى‏گویى دین و دنیاى خود را از دست بدهم! به خدا سوگند دوست ندارم که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم. آیا حسین را بکشم براى این که مى‏گوید: من بیعت نمى‏کنم! کسى که خون حسین را بریزد و در روز قیامت خدا را ملاقات کند، میزان عملش سبک است و خدا روز قیامت به او نظر نمى‏کند و به او رحمت ننماید و براى او عذابى دردناک هست! (4)
این قسمت از تاریخ، براى درک علّت قیام و خوددارى آن حضرت از بیعت و تعیین هدف و مبدأ آن امام شهید، بسیار حساس و مهم است؛ زیرا مواردى را یادآور شده که هر یک براى ردّ بیعت و وجوب قیام کافى است.
مواردى که امام حسین(ع) مستند و دلیل خودداری از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى ولید عموزاده یزید و استاندار او، درستى این سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام حسین(ع) هیچ ایراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لا یبایع مثله»نتیجه دلایل مستندى است که راجع به صلاحیت بى نظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود؛ یعنى «کسى مثل من، با این گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل یزید بیعت نمى‏کند؛ زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمین، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدف‏هاى عالى اسلامى، مصدر عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت دیگر قائم مقام و جانشین پیامبر باشد.
معناى بیعت صحیح، ابراز آمادگى در فرمان‏بردن ازدستور خلیفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است که بر هر مسلمان به حکم «اطیعوا الله وا طیعوا الرسول و الى الاَْمْر منْکمْ»واجب است.
بیعت با مثل یزید - هر چند صورت‏سازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پایمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
این بیعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بى‏گناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است اما ساحت مقدس امام حسین(ع) به این بیعت ننگین آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى‏ لا یبایع مثله»را مانند یک حکم بدیهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زیرا احدى از مسلمانان با وجدان نمى‏گفت: شخصیتى مثل حسین(ع) با ناکسى مثل یزید بیعت کند.
این نتیجه مورد قبول همه بود که آن حضرت پس از بیان سوابق دینى و معنوى خود و پیشینه پرننگ یزید اعلام فرمود.
آرى اگر فرضاً تمام مسلمانان به این ذلّت و پستى تن در دهند و با مثل یزید بیعت کنند و به زمامدارى امثال او رأى دهند؛ امام حسین(ع) - که دارای آن مکارم، فضایل ومقامات است و چشم اسلام و اسلامیان به کوشش او در نجات دین و برنامه‏هاى قرآنى دوخته است - با کسى که مرکز شرارت، قساوت، فسق و گناه است، بیعت نمى‏کند.
حساب امام حسین(ع) از حساب همه جدا است. او اهل بیت نبوت، معدن رسالت، مرکز آمدوشد ملائکه، محل هبوط رحمت و پس از برادرش حسن(ع) پسر منحصر به فرد دختر پیامبر بود.
آن حضرت در یکى از منازل به فرزدق فرمود: «این مردم پایبند اطاعت شیطان شده و اطاعت خداى رحمان را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نموده‏اند. شراب مى‏نوشند واموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص داده‏اند و من سزاوارترین افراد هستم به قیام براى یارى دین و عزت و شرع، و جهاد در راه خدا از براى اعلاى کلمه خدا».(5)
پس وقتى کار به این جا کشید که کسى مانند یزید بخواهد بر مسند پیامبر بنشیند و خود را رهبر دینى و سیاسى مسلمانان و پیشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قیام واعلان شرعى نبودن حکومت، وظیفه دیگری نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هر یک از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاک، پذیرش حکومت، ابطال حقیقت خلافت، عدول از تمام شرایط زعامت اسلامى و جانشینى پیامبر و کشاندن جامعه به گمراهی بود.
این بیعت در گردن مردان خدا، مانند زنجیرهاى عذاب است و سنگینى و فشار آن بر روح آنان از سنگینى کوه‏ها بیشتر است.
امام حسین(ع) با این منطق قیام کرد و بر سر این سخن ایستاد و فرمود:
«ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدینِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله»؛(6) «امام کسی است که به کتاب خدا حکم کند و عدل و داد بر پا نماید و دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند».
آن حضرت در روز عاشورا که باران مصیبت‏ها بر سرش مى‏بارید، همان منطق را تکرار کرد و فرمود: «اما و الله لااجیبهم الى‏ شى‏ء مما یریدون حتّى‏ القى الله و انا مخضب بدمى‏»؛(7)
«به خدا سوگند! به خواسته‏هاى این مردم پاسخ موافق نمى‏دهم تا خدا را دیدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگین و خضاب شده باشم».
سید قطب (مفسر و متفکر انقلابى مصرى) در مورد قیام حسینی مى‏گوید:
«حکومت امویان، خلافت اسلامى نبود؛ بلکه سلطنت استبدادى بود و هماهنگ با وحى اسلام نبود؛ بلکه ناشى از افکار جاهلیت بود. براى این که بدانیم حکومت بنى‏امیه بر چه اساسى استوار شد کافى است که چگونگی بیعت یزید را ببینیم. معاویه گروه‏هایى از مردم را احضار کرد تا راجع به گرفتن بیعت براى یزید نظر بدهند. مردى که او را یزید بن مقفع مى‏گفتند، برخاست و گفت: امیرالمؤمنین این است و اشاره به معاویه کرد.
سپس گفت: اگر معاویه مرد، امیرالمؤمنین این است و اشاره به یزید کرد. پس از آن گفت: هر کس این را نپذیرد، پس سر و کارش با این است [و اشاره به شمشیر کرد]».
پس از آن، داستان بیعت گرفتن معاویه را براى یزید در مکه ذکر مى‏کند که چه گونه با زور و شمشیر و قدرت سرنیزه و خدعه و نیرنگ از مردم بیعت گرفت.(8) بعد از آن که شرحى از نابکارى‏هاى یزید مانند مى‏گسارى، زنا و ترک نماز را نقل کرده، مى‏گوید:
«اعمال یزید مانند: قتل حسین و محاصره کعبه و رمى آن به سنگ و تخریب خانه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مى‏دهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست... تعیین یزید براى خلافت یک ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدف‏ها و مقاصد اسلام بود».(9)
در زمان حکومت معاویه روز به روز، روش زمامدارى از روش اسلامى دورتر گشته و تحولى عجیب در شکل حکومت ظاهر مى‏شد و معاویه آن را با ولایت عهدى یزید تکمیل کرد و همان طور که سید قطب گفت، ضربه کارى به قلب اسلام و به نظام اسلام وارد شد.
پس بر امام حسین(ع) واجب بود که آن را جبران نماید و مرهمى به جراحاتى که بر پیکر اسلام رسیده بود، بگذارد و به عموم مردم بفهماند که این شکل حکومت شرعى نیست و با حکومت اسلام ارتباط و شباهت ندارد.
آن حضرت با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام(ع)، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مى‏افتادند و اسلامى باقى نمى‏ماند.
محمد غزالى (نویسنده و دانشمند معروف اهل سنت) درباره مفاسد نظام حکومتى بنى‏امیه مى‏نویسد: «واقعیت این است که حرکت و تکانى که اسلام از ناحیه فتنه‏هاى بنى‏امیه دید، به طورى شدید بود که به هر دعوت دیگر این گونه صدمه رسیده بود آن را از میان مى‏برد و ارکان آن را ویران مى‏ساخت».(10)
این مطلب مختصرى از زیان‏هاى آفت خطرناکى بود که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد و شکل حکومت را - که عالى‏ترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قیام امام حسین(ع) در آن هنگام به فریاد اسلام نرسیده بود و جدایی حکومت را از زمامدارى اسلامى آشکار نساخته بود؛ بزرگ‏ترین ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مى‏ساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دین خدا پایمال و نابود مى‏گشت.(11)

پی نوشت ها:
1. مقتل خوارزمى، ج 2، ص 58؛ تذکرة الخواص، ص 261.
2. تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
3. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.
4. مقتل الحسین خوارزمى، ص 184، ف 9.
5. تذکرة الخواص، ص 252.
6. تاریخ طبرى، ج 4، ص 262.
7. سمو المعنى، ص 118.
8. العدالة الاجتماعیة فی الاسلام، ص 180 و 181.
9. همان، ص 181.
10. الاسلام و الاستبداد السیاسى، ص 187 و 188.
11. تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 15؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 180.

موضوع قفل شده است