دین گریزی

بررسی علل نارضایتی برخی جوانان از دین

انجمن: 

با سلام
عرض ادب و احترام :Gol:

شاید اسک دینی های عزیز هم به جوانانی برخورد کرده باشند که از دین اظهار رضایت نمی کنند
وبا دلایل مختلفی هم خواسته های خود را بیان می کنند

این تایپک سعی می کند با نظرات دوستان شرکت کننده در بحث این نارضایتی ها را از زبان خود و دیگران بیان نموده
و صحت و سقم انها را بررسی نماید

برای اغاز بنده مطالبی را بیان می نمایم
و منتظر نظرات اسک دینی های عزیز هستیم :ok:

با جلوه گری همسرم چه كنم؟ (رژ ملايم در كشورهای اروپایی)

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام به دوستان

چهار سالی هست که ازدواج کردم و دو سالی میشه که سر خونه زندگی خودمم.
با خانومم توی دانشگاه آشنا شدم. ایشون دختر باحجابی بود اما آرایش میکرد. ناخونهای بلند جذابی داشت و خیلی هم زیبا بود. به غیر از سه همخونه‌ایش با هیچ کس دیگه‌ای دوست نبود. من عاشقش شده بودم. احمقانه عاشقش بودم. ایشون به من اجازه نداد یه رابطه ساده با هم داشته باشیم که البته کار درستی کرد. من خیلی خوشحال شده بودم و توی دلم گفتم «این دختره مال منه»
بعد از ماجراهایی که اصلاً الآن فرصت بحثش نیست، و مهم هم نیست تونستم با ایشون ازدواج کنم. دقیقاً بعد جاری شدن عقد بود که فهمیدم ایشون با حجاب هستند اما رفتارهاشون از یک دختر باحجاب خیلی فاصله داره. رابطه بسیار نزدیک ایشون با شوهر خواهر دوقولوش و شوخی‌ها و عکس‌هایی که با هم داشتند من رو خیلی ناراحت می‌کرد. اما من از همون اول هم مجالی برای برگشت نداشتم و این حماقت رو کردم و ادامه دادم.
جنگیدم، در مقابل همه. باجناقم رو طی مدت این چند سال ادب کردم. خواهر زنم رو که با خانومم دوقولو هست رو هم همینطور. البته توی این مورد نتونستم خیلی موفق باشم. روی همسرم هم خیلی کار کردم. ولی انگار روز به روز همه چیز بدتر شد.
من هیچگاه از رحمت خدا نا امید نشدم. گناهانی داشتم که بین من و خداست اما واقعاً موندم که باید چیکار کنم؟!
همسر من مثل ماهی میمونه همیشه از دستم لیز می‌خوره. اون وقت‌ها که کار نداشت تا ساعت 2 بعد از خواب بود . با دوستاش هم بعدش قرار می‌ذاشت و پی ددر دودور بودن و ساعت هفت،‌ هشت شب می‌اومد. من خیلی اعتراض کردم اما چیزی درست نشد. دیدم رفته پی کار. براش توی شرکت خودمون کار جور کردم.
حجابش بیرون چادره اما توی شرکت اصلاً رعایت نمیکنه. لباس‌هاش اصولاً جذبه و من اصلاً راضی نیستم. بارها احادیث حضرت امیر و حضرت رسول‌الله رو بهش می‌گم اما گوشش بدهکار نیست.
اصلاً اخلاقش با من خوب نیست. شاید باورتون نشه. خیلی‌ها رو دیدم که میگن ازدواج فقط چند ماه اولش ولی من اصلاً این موضوع رو نچشیدم.
من خیلی خسته‌ام، خیلی.
دو روز پیش اتفاقی افتاد که برای من خیلی سنگین بود. شاید جواب گناهی رو دارم میدم. ولی خیلی شخصیتم خورد شد.
توی نماز خونه شرکت بودیم که نماز جماعت رو به پا کردیم. به اصرار از یکی از دوستان خواستیم که بیاد جلو واسته. نماز که شروع شد دو تا دختر جلف وارد نماز خونه شدن و اون طرف پرده در قسمت خواهران به هــرّه و کــرّه پرداختن. یکی از اون دو دختر جلف زن من بود. من نفهمیدم چی خوندم.
نماز که تموم شد بلند گفتم برای سکوت بیشتر نماز خونه صلوات. که همه صلوات بفرستند. از طرفی نمی‌تونستم همسرم رو صدا بزنم و بهش تذکر بدم. از طرفی هم نمی‌تونستم بی تفاوت بشینم.
نوبت نماز دوم که شد پیش نماز شروع به تعارف کرد و گفت که من جلو نمی‌ایستم و از این حرف‌ها... هم همه شد و به ناگاه خانم من بلند داد زد: «چه خبره!» من خیلی خجالت کشیدم.
مردها ساکت شدن. پیشنماز به جایگاهش برگشت و همه صف واستادیم. خانومم از پشت پرده اومد بیرون و من نگاهی توام با عصبانیت و حقارت بهش نگاه کردم و اون فقط خندید.
بعد نماز مردهای جمع گفتن، ببین تورو خدا، آخر الزمان شده. دیگه زن‌ها هم تذکر میدن با صدای بلند. یکی گفت خودشون داشتن وسط نماز سروصدا میکردن. من خیلی خجالت کشیدم. عده‌ای هم میدونستن که اون دخترهء جلف زن منه. من صداش زدم به کناری و بهش گفتم تو حق نداری این رفتار رو کنی، چنان بهم پرید که نذاشت من حرفم تموم شده. کارش همینه. همیشه با من بدترین رفتار رو میکنه. من حرفم اینه که چرا این حرکت جلف و زشت رو زن من باید کنه. کجا دیدی یه زن محجبه همچین کاری کنه.
الآن چند روزه که باهاش حرف نمی‌زنم. محبتم رو بهش قطع کردم.
ولی اون عین خیالش نیست. مثل همیشه از این اوضاع راضیه.
احساس می‌کنم شاید نونی که درآوردم حروم بوده که این دختر اینطوری شده. خیلی از اعتقاداتش فاصله گرفته. آخه یک دختر محجبه چادرش رو توی محل کار در میاره؟!
جلوی نامحرم‌ها لباس جذب می‌پوشه!؟
با نامحرم‌ها بگو بخند راه می‌ندازه! سوار ماشین نامحرم میشه به این بهونه که ازم ن کوچیکتره من حسابش نمی‌کنم. دارم ازش سوء استفاده می‌کنم که منو برسونه.
یک بار این کار رو کرد و گفتم اگر من سوار ماشین همکارم بشم که از من بزرگتره و به من فکر نمیکنه،‌ تو چه احساسی داری، جواب داد: تو غلط می‌کنی. اینکه من سوار بشم یا تو سوار بشی فرق داره.
پرسیدم فرقش چیه! میگه اون ممکنه حرکتی کنه و تو خوشت بیاد اما من حرکتی نمیکنم که اون خوشش بیاد.
باور کنید به نظر من تمام حرکات و شوخی‌هاش میتونه محرک باشه که طرف فکر بد بهش کنه. شما در نظر داشته باشید که مردی هستید و یک خانوم همکار به بهانه هم مسیر بودن سوار ماشین شما بشه. همون اول از بی ملاحظگی اون خانوم چه فکرایی میکنی؟
من خیلی داغونم. دلم می‌خواد زمان برگرده و اصلاً عاشق نشم.
دوست دارم زمان برگرده و با یک خانوم خیلی خیلی محجبهء بدون آرایش ازدواج کنم. خانومی که همه بهش میگن اومل. خانومی که با سندل جوراب مردونه می‌پوشه که جذاب نباشه. خانومی که جای لوازم آرایش توی کیفش کتاب دعا و قرآن داشته باشه. خیلی پشیمونم.
اما راه برگشت ندارم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

معنویت زدگی و راههای درمان آن

[="Times New Roman"][="#4169e1"]سلام
راه چاره افرادی که دچار دین زدگی یا معنویت زدگی میشوند چیست؟
[/][/]

ارتباط دین گریزی و سکولاریسم با راحت طلبی

یک مسئلۀ خیلی مهم در سکولاریسم این است که افرادی که به سوی سکولاریسم میروند، همیشه دم از آزادی میزنند!! اما آیا این شعار حقیقت دارد؟ آیا سکولاریسم و مکاتب دین گریز و خداستیز برای آزادی میجنگند؟

به نظر من، این افراد در حال فریب بشریت هستند و به هیچ وجه به دنبال آزادی نیستند بلکه به دنبال راحتی هستند. در واقع اینکه شما "بتوانی هر کار دلت میخواهد بکنی به شرط اینکه به دیگران آسیب نرسانی" به هیچ وجه به معنای آزادی نیست، بلکه به معنای گریز از مسئولیت است.

سکولاریسم به هیچ وجه جامعه را به شکل یک جامعه نمیبیند. بشریت را یک مجموعۀ هدفمند نمیداند. بلکه بشریت را به شکل حیواناتی میبیند که فرقشان با سایر حیوانات در هوششان است و در نتیجه ممکن است تفریحاتشان با سایر جانوران فرق داشته باشد. به همین خاطر این دستۀ هوشمند حیوانات نیز باید مثل سایر حیوانات در هر کاری از روابط جنسی گرفته تا هر امری که به آزادی دیگران لطمه نزند، آزاد باشند. سکولاریسم فقط در یک زمینه بشر را هدفمند میشمارد و آن هم در سکولاریزه کردن مردم است.

به همین جهت است که بنده میگویم که سکولاریسم به دنبال آزادی نیست بلکه به دنبال راحتی است. افراد سکولار برای اینکه راحت باشند به دنبال دلایلی میگردند که بشود با آنها در دین شک کرد. در واقع این افراد به خاطر نقد و بررسی از دین و مذهب فاصله نمیگیرند بلکه بخاطر سختی دستورات دین سعی میکنند دلایلی برای رد دین و دینداری پیدا کنند.

من افراد سکولار را در جامعه به کودکان تنبل در یک مدرسه تشبیه میکنم. در حالی که محصلین همگی باید به دنبال کسب علم باشند این دانش آموزان تنبل به خاطر اینکه درس خواندن را سخت میدانند از آن میگریزند!! درست مثل افراد سکولار که دینداری را سخت میدانند و از آن فرار میکنند.

اما در مورد استدلالات نیز همین شباهت برقرار است. افراد سکولار هرگز استدلالی واقعی بر علیه دین ندارند بلکه همیشه در برابر دین «بهانه» میاورند؛ درست مثل کودکان تنبل که برای درس نخواندن خود هزاران بهانه میاورند که یکی از آنها هم منطقی نیست. شما خیلی سخت میتوانید با حرف، یک کودک تنبل را به درس خواندن وادارید. او مدام در برابر استدلالات شما بهانه هایی میاورد...

شباهت سکولاریسم و تنبلی در همین است که هر دو ابتدا راهشان را مشخص میکنند و بعد برای اینکه در مسیرشان بمانند هزاران بهانه میاورند. البته وعده های خوبی هم به اطرافیان میدهند: راحتی، دوری از این احساس مسئولیتهای الکی و از آنجا که میدانند آخر و عاقبت کارشان تباهی است سعی میکنند این آخر و عاقبت را نفی کنند. مثلا کودکان تنبل برای درس نخواندن بیکار ماندن گروهی از افرادی که تحصیلات را تا آخر پیش میبرند را بهانه میکنند و میگویند درس خواندن عبث است! افراد سکولار هم با بهانه های دیگری سعی در نفی معاد دارند. البته عرض کردم که تمام اینها بهانه است. جالب اینکه افراد سکولار همیشه مثل کودکان تنبل به دنبال افرادی چون خود میگردند تا بخاطر تنبلیشان سرزنش نشوند!

منبع: پاسخ به سکولاریسم، بیدینی و بیخدایی