اخلاق بد

تاثیر سرکوب شهوت بر اخلاق

با عرض سلام و خدا قوت بر همه ی عزیزان!

دوستان من قبلا خیلی با نشاط و خوش اخلاق بودم! اما از وقتی شهوت رو سرکوب می کنم پرخاشگر شدم! و واسه ی هرچیز کوچکی زود از کوره در می رم! و بعد پشیمون میشم. به شدت نیاز جنسی و عاطفی حس می کنم ولی هر جور فکر می کنم نمی تونم از راه حلال کاری کنم!

بچه پولدارم نیستم که پشتم گرم باشه! و یقین دارم که حداقل تا 15 سال دیگه نمی تونم ازدواج کنم! ( نوش دارویی و بعد از مرگ سهراب آمدی! ) مگر اینکه بخوام یه دختر

رو وارد یه زندگی گوسفندی کنم! که حاضرم بمیرم و چنین کاری نکنم! اصلا وجدانم اجازه نمیده!

ازدواج موقت و صیغه رو هم خواهشا حرفشو نزنید! که خانواده اگه بو ببرن باید تو کوچه بخوابم!

تازه اگه خانواده هم میزاشتن باز پولش نبود! ( پول مهریه )

نیاز جنسی منو نه تنها از خدا دور کرده! بلکه حتی از خودم هم دور شدم! افسوس میخورم! اگه این شهوت لعنتی نبود خیلی می تونستم به خدا نزدیک بشم!

بارها سر نماز به خدا گله کردم: " که واقعا انگیزت از شهوت دادن به ایرانی ها چی بود ؟؟ مثلا من الان با شهوتم چی کنم؟؟ خودمو فوت کنم ؟؟ !!!!! وقتی توی این جامعه هیچ راهی برای پاسخ گویی به ساده ترین نیاز یک جوان نیست!

اصلا چرا ذهن خلاق و متفکر یک جوان باید درگیر مسائل بی ارزش جنسی باشه !!!!!!!! همین میتونه باعثه عقب موندگی کشورمون بشه !!!

معمولا میگن:

با پناه بردن به خدا و روزه گرفتن و پرهیز از عکس ها و فیلم های محرک و خوردن غذا های طبع سرد و بلند گذاشتن موها و ... میشه شهوت و درکل نیاز به ازدواج رو مدیرت کرد!

عجب!

بنده یه سوال دارم!

آیا کسی هست که معتاد به خود ارضایی بوده باشه و تونسته باشه با این روش ها حد اقل به مدت 1 سال پاک مونده باشه ؟؟؟!!! اونوقت من چه طور 15 سال خودمو کنترل کنم !!!!

البته من مشکلم کنترل میل جنسی نیست! مشکلم اینه که این کنترل کردن ها روی اخلاقو رفتارم تاثیر منفی گذاشته! اگه نیاز جنسیو عاطفیم تامین میشد خیلی خیلی خوش اخلاق تر و بنده ی بهتری میشدم!

لازم به ذکر هست که در این باره سرچ به عمل اومده اما تا جایی که سرچ کردم درباره ی کنترل شهوت بحث شده بود و نه عواقبش.

پیشاپیش مچکرم.

با جلوه گری همسرم چه كنم؟ (رژ ملايم در كشورهای اروپایی)

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام به دوستان

چهار سالی هست که ازدواج کردم و دو سالی میشه که سر خونه زندگی خودمم.
با خانومم توی دانشگاه آشنا شدم. ایشون دختر باحجابی بود اما آرایش میکرد. ناخونهای بلند جذابی داشت و خیلی هم زیبا بود. به غیر از سه همخونه‌ایش با هیچ کس دیگه‌ای دوست نبود. من عاشقش شده بودم. احمقانه عاشقش بودم. ایشون به من اجازه نداد یه رابطه ساده با هم داشته باشیم که البته کار درستی کرد. من خیلی خوشحال شده بودم و توی دلم گفتم «این دختره مال منه»
بعد از ماجراهایی که اصلاً الآن فرصت بحثش نیست، و مهم هم نیست تونستم با ایشون ازدواج کنم. دقیقاً بعد جاری شدن عقد بود که فهمیدم ایشون با حجاب هستند اما رفتارهاشون از یک دختر باحجاب خیلی فاصله داره. رابطه بسیار نزدیک ایشون با شوهر خواهر دوقولوش و شوخی‌ها و عکس‌هایی که با هم داشتند من رو خیلی ناراحت می‌کرد. اما من از همون اول هم مجالی برای برگشت نداشتم و این حماقت رو کردم و ادامه دادم.
جنگیدم، در مقابل همه. باجناقم رو طی مدت این چند سال ادب کردم. خواهر زنم رو که با خانومم دوقولو هست رو هم همینطور. البته توی این مورد نتونستم خیلی موفق باشم. روی همسرم هم خیلی کار کردم. ولی انگار روز به روز همه چیز بدتر شد.
من هیچگاه از رحمت خدا نا امید نشدم. گناهانی داشتم که بین من و خداست اما واقعاً موندم که باید چیکار کنم؟!
همسر من مثل ماهی میمونه همیشه از دستم لیز می‌خوره. اون وقت‌ها که کار نداشت تا ساعت 2 بعد از خواب بود . با دوستاش هم بعدش قرار می‌ذاشت و پی ددر دودور بودن و ساعت هفت،‌ هشت شب می‌اومد. من خیلی اعتراض کردم اما چیزی درست نشد. دیدم رفته پی کار. براش توی شرکت خودمون کار جور کردم.
حجابش بیرون چادره اما توی شرکت اصلاً رعایت نمیکنه. لباس‌هاش اصولاً جذبه و من اصلاً راضی نیستم. بارها احادیث حضرت امیر و حضرت رسول‌الله رو بهش می‌گم اما گوشش بدهکار نیست.
اصلاً اخلاقش با من خوب نیست. شاید باورتون نشه. خیلی‌ها رو دیدم که میگن ازدواج فقط چند ماه اولش ولی من اصلاً این موضوع رو نچشیدم.
من خیلی خسته‌ام، خیلی.
دو روز پیش اتفاقی افتاد که برای من خیلی سنگین بود. شاید جواب گناهی رو دارم میدم. ولی خیلی شخصیتم خورد شد.
توی نماز خونه شرکت بودیم که نماز جماعت رو به پا کردیم. به اصرار از یکی از دوستان خواستیم که بیاد جلو واسته. نماز که شروع شد دو تا دختر جلف وارد نماز خونه شدن و اون طرف پرده در قسمت خواهران به هــرّه و کــرّه پرداختن. یکی از اون دو دختر جلف زن من بود. من نفهمیدم چی خوندم.
نماز که تموم شد بلند گفتم برای سکوت بیشتر نماز خونه صلوات. که همه صلوات بفرستند. از طرفی نمی‌تونستم همسرم رو صدا بزنم و بهش تذکر بدم. از طرفی هم نمی‌تونستم بی تفاوت بشینم.
نوبت نماز دوم که شد پیش نماز شروع به تعارف کرد و گفت که من جلو نمی‌ایستم و از این حرف‌ها... هم همه شد و به ناگاه خانم من بلند داد زد: «چه خبره!» من خیلی خجالت کشیدم.
مردها ساکت شدن. پیشنماز به جایگاهش برگشت و همه صف واستادیم. خانومم از پشت پرده اومد بیرون و من نگاهی توام با عصبانیت و حقارت بهش نگاه کردم و اون فقط خندید.
بعد نماز مردهای جمع گفتن، ببین تورو خدا، آخر الزمان شده. دیگه زن‌ها هم تذکر میدن با صدای بلند. یکی گفت خودشون داشتن وسط نماز سروصدا میکردن. من خیلی خجالت کشیدم. عده‌ای هم میدونستن که اون دخترهء جلف زن منه. من صداش زدم به کناری و بهش گفتم تو حق نداری این رفتار رو کنی، چنان بهم پرید که نذاشت من حرفم تموم شده. کارش همینه. همیشه با من بدترین رفتار رو میکنه. من حرفم اینه که چرا این حرکت جلف و زشت رو زن من باید کنه. کجا دیدی یه زن محجبه همچین کاری کنه.
الآن چند روزه که باهاش حرف نمی‌زنم. محبتم رو بهش قطع کردم.
ولی اون عین خیالش نیست. مثل همیشه از این اوضاع راضیه.
احساس می‌کنم شاید نونی که درآوردم حروم بوده که این دختر اینطوری شده. خیلی از اعتقاداتش فاصله گرفته. آخه یک دختر محجبه چادرش رو توی محل کار در میاره؟!
جلوی نامحرم‌ها لباس جذب می‌پوشه!؟
با نامحرم‌ها بگو بخند راه می‌ندازه! سوار ماشین نامحرم میشه به این بهونه که ازم ن کوچیکتره من حسابش نمی‌کنم. دارم ازش سوء استفاده می‌کنم که منو برسونه.
یک بار این کار رو کرد و گفتم اگر من سوار ماشین همکارم بشم که از من بزرگتره و به من فکر نمیکنه،‌ تو چه احساسی داری، جواب داد: تو غلط می‌کنی. اینکه من سوار بشم یا تو سوار بشی فرق داره.
پرسیدم فرقش چیه! میگه اون ممکنه حرکتی کنه و تو خوشت بیاد اما من حرکتی نمیکنم که اون خوشش بیاد.
باور کنید به نظر من تمام حرکات و شوخی‌هاش میتونه محرک باشه که طرف فکر بد بهش کنه. شما در نظر داشته باشید که مردی هستید و یک خانوم همکار به بهانه هم مسیر بودن سوار ماشین شما بشه. همون اول از بی ملاحظگی اون خانوم چه فکرایی میکنی؟
من خیلی داغونم. دلم می‌خواد زمان برگرده و اصلاً عاشق نشم.
دوست دارم زمان برگرده و با یک خانوم خیلی خیلی محجبهء بدون آرایش ازدواج کنم. خانومی که همه بهش میگن اومل. خانومی که با سندل جوراب مردونه می‌پوشه که جذاب نباشه. خانومی که جای لوازم آرایش توی کیفش کتاب دعا و قرآن داشته باشه. خیلی پشیمونم.
اما راه برگشت ندارم.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

چه راههایی برای درمان بداخلاقی وجود دارد؟

انجمن: 

سلام
امام علي ميفرمايند كه هر دردي دوايي دارد ولي بد اخلاقي دوايي ندارد
من كه بداخلاقم بايد چيكار كنم؟
آيا گناه ميكنم؟
يا وقتي كه يه زن بي حجاب از جلومون رد ميشه و ما ناخواسته نگاه ميكنيم
آيا گناه كرده ايم؟