در روایات آمده فاطمه(س) به محسن آبستن بود اما پس از رحلت رسول خدا و بر اثر آنچه در ورود آنان به خانه فاطمه(س) (برای بردن علی(ع) به مسجد و سبقت گرفتن از آن حضرت) گذشت، و پسر عمویش امیرالمؤمنان(ع) را بیرون بردند، و در اثر آنچه از آن مرد به فاطمه(س) رسید، فرزند خود را سقط کرد، و همین علت بیماری و رحلت فاطمه(س) بود.(1)
پینوشتها:
1.دلائل الامامه، ص26-27؛ رنج های حضرت زهرا(س)، ص390.
بر اساس روایات، جبرئیل به حضور حضرت زهرا(ع) میرسید، مثلاً امام صادق(ع) فرمود:
«إنّ فاطمه مَکَثَت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حزن شدید على أبیها، وکان جبرئیل یأیتها فیحسن عزائها على أبیها ویطیّب نفسها ویخبرها بما یکون بعدها ذریّتها وکان علیّ(ع) یکتب ذلک؛(1) فاطمه زهرا (ع) بعد از پیامبر هفتاد و پنج روز زنده بود. مرگ پدرش او را دچار اندوه شدید کرده بود، جبرئیل نزد او میآمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت میگفت. فاطمه را با بیان مقام و منزلت پیامبر شاد میساخت. از حوادث پدید آمده بر فرزندانش او را خبر میداد. علی(ع) آن ها را مینوشت».
امام باقر فرمود:
«وقتی خداوند اراده کرد که مُصحف فاطمه را به او عنایت کند، دستور داد جبرئیل، میکائیل و اسرافیل آن مصحف را بردارند و نزد فاطمه ببرند، آن ها در یکی از شبهای جمعه هنگام سحر بر حضرت فاطمه نازل شدند و دیدند که فاطمه مشغول نماز است، آن ها ایستادند تا نماز تمام شد، آن گاه دسته جمعی به حضرت فاطمه سلام کردند و گفتند، خداوند به شما سلام میرساند، بعد کتاب مصحف را در حجره آن حضرت گذاشتند، حضرت زهرا(ع) خطاب به فرشتگان فرمود: سلام از آنِ خداوند است و از خدا و رسول خدا است و بر شما فرستادگان خدا سلام و درود باید». (2)
امام خمینی(ره) با الهام از روایات در این باب گفته :
فاطمه سلام الله علیها در مرگ پدرش حزن شدید داشت، جبرئیل میآمد ایشان را تسلیت میداد و از مسایل آینده به او میگفت. در مدت 75 روز که فاطمه زنده بود، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است، آمدن جبرئیل برای کسی ساده نیست. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل میآید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است تا تناسب بین روح این کسی که جبرئیل میآید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیا(ع) بوده و در حضرت زهرا(س) نیز بوده است. (3)
در برخی روایات تصریح شده که در شب شهادت حضرت زهرا(ع) نیز جبرئیل به حضور فاطمه(ع) رفت و آمد داشته است. مثلاً از امیر مؤمنان(ع) نقل شده که فاطمه در شب شهادت خود به من گفت:
«یابن عم قد أتانی جبرئیل مسلِّماً وقال لی: السلام یقرأ علیک السلام یا حبیبة حبیب الله؛(4)
ای پسر عمو، اینک جبرئیل نزد من آمد و سلام کرد و گفت: خداوند که یکی از نامهای او سلام است، به تو سلام میرساند ای حبیبة حبیب خدا».
البته برخی معتقدند حضرت زهرا(ع) چون مُحدّثه بود و نه نبی، صدای فرشتگان را میشنید، ولی او را نمیدید، چون غیر از پیامبران کسی دیگر جبرئیل را نمیبیند. (5)
پینوشتها:
1. الکافی، ج 2، ص 355.
2. دلایل الامامه، ص 106.
3. ر، ک: صحیفه امام، ج 2، ص 4 ـ 6.
4. بحار الانوار، ج 43، ص 209.
5. دلایل الامامه، ص 81..
ظهور اسماء حُسني و صفات علياي حق در مقام واحديت وجود، همان ظهور حقيقت محمديه (ص) در مقام تفضيل اسماء است. چون باطن وجود او عين اسم اعظم است و اسماء حسني از شاخهها و فروع و شعب و رقايق اسم اعظمند.
در احاديث قدسي وارد شده است كه خداوند، آدم ابوالبشر را در مقام حقايق اسماء و معرفت مسمّيات آن اسماء، مخاطب قرار داده و گفته است: «يا آدم هذا محمد و انا الحميد المحمود، شققت له اسماءً من اسمي و هذا علي و انا العلي الاعلي، شققت له اسماً من اسمي» (مجلسي، 1404ق: ج18، ص312). به همين معني محمول است آن چه در ادعيه مأثوره از قبيل: «و بالاسم الذي خلقت به العرش و بالاسم الذي خلقت به الكرسي و بالاسم الذي خلقت به السماوات» (همان، ج94، ص256) و غير اينها از تعبيرات وارد شده است (آشتياني، 1375: ص743).
یکی از بخشهای مهم زندگانی امام علی(ع) سکوت 25 ساله او در برابرخلفای سه گانه است. رویکرد سیاسی و
سکوت امام در برابر خلفا بدان معنا نیست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته باشد، سکوت امام در راستای حفظ
وحدت اسلامی(1)، حفظ دین(2) و فراهم نبودن شرایط قیام بود.(3)
سکوت امام علی(ع) در برابر مصائب حضرت زهرا(س) نیز در راستای همان سکوت 25 ساله امام شکل گرفت. بی تردید علی(ع) یکی از شجاع ترین انسانها بود و عدم دفاع امام مبتنی بر ترس از مرگ و یا بی اعتنایی در برابر مصائب حضرت زهرا(س) نبود بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرایط دفاع فراهم نبود و امام قدرت لازم برای احقاق حقوق از نظر اجتماعی و یاران را نداشت.ونمی توانست از حضرت فاطمه دفاع نماید زیرا هر گونه قدرت دفاع از امام سلب شده بود. امام بر خورد فیزیکی نداشت و عکس العملش سکوت بود.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبة 72؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17 - 18، ص 107؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.
3. الامامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری،ج1، ص 15.
[="Times New Roman"][="Navy"][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی ام:
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی ام:
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]
عرش پیما شد براق مصطفا
رفت از فرش زمین پیش خدا
جان او تا عرش حق پر واز کرد
رفت پیش انبیا و اوصیا
یکی از درخـواست فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت از پـروردگـار، شفـاعت از دوستان و پیروان اهلبیت علیهم السلام است كه مـورد قبـول حق قرار مـىگیـرد و دوستـان و پیـروانـش را مـورد شفاعت قـرار مـىدهـد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: هنگامى كه فاطمه به در بهشت مـىرسـد، به پشت سـرش مىنگرد. نـدا مـىرسـد: اى دختـر حبیب! اینك كه دستـور دادهام به بهشت بروى، نگران چه هستى؟ فاطمه صلوات الله علیها جـواب مىدهد: اى پـروردگار! دوست دارم در چنیـن روزى با پذیـرش شفاعتـم، مقام و منزلتم معلوم شود.
ندا مـىرسـد: فاطمه! راست گفتـى، مـن تـو را فاطمه نامیدم و به وسیله تـو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتـش دور گردانیـدم. وعده مـن حق است و هرگز تخلف نمـىكنـم.
ندا مـىرسـد: اى دختر حبیبـم! برگرد و به مردم بنگر و هر كه در قلبـش دوستى تو یا یكى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان. امام باقـر علیه السلام در روایتـى دیگـر مـىفـرمایـد: در روز قیامت بـر پیشانى هر فردى، مـومـن یا كافر نـوشته شده است. پـس به یكى از محبـان اهلبیت علیهم السلام كه گنـاهـی داشته دستـور داده مىشود به جهنـم برده شود. در آن هنگام، فاطمه علیهاالسلام میان دو چشمـش را مىخواند كه نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پـس به خدا عرضه مىدارد: الهى و سیدى! تـو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانـم را به وسیله مـن از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعدهات را زیر پا نمىنهى.
سلام
جناب صادق نویسنده این کتاب شیعه است؟
آیا این کتاب به زبان فارسی است؟
باسلام وتشکر . این کتاب از مهم ترين آثار به جاي مانده در بحث دلائل الامامت است که ، منسوب به محمد بن جرير طبري،است حاوي بسياري از روايات پيشينيان در اين زمينه امامت است. بزرگاني همچون آقا بزرگ تهراني در الذريعه و النابس، شوشتري در الاخبار الدخيله و مامقاني در تنقيح المقال در راه شناسايي مولف، تلاش نموده ولی هنوز نقاط مبهمي درباره هويت وي وجود دارد.
متاسفانه کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است .
[="Times New Roman"][="Navy"][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی و یکم:
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی و یکم:
[=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]
حضرت زهرا(س) افزون بر فضیلت و معنویت، دارای سیاست و شجاعت بود و اغلب افراد سیاسی عرایض خود را در کنایه ذکر میکنند، اما حضرت فاطمه زهرا(س) با مشاهده ظلم در حق ولایت، با صلابت و شجاعت وارد میدان می شود و اعتراض خود را اعلام می کند. گریه های حضرت زهرا(س) مانند گریه های امام سجاد(ع) افشا گر بود و فقط یک گریه عاطفی نبود، چراکه با این گریه علیه ظلم و ستم فریاد می زدند و اقدامات ظالمانه دشمن را رسوا می کردند.
اگر خورشید ایمان گرمابخش دل پرستار باشد
اگر عاطفه پرستار از سرچشمه عاطفه زینبی جاری شود
اگر جویبار رحمت و ایثار پرستار به چشمه تقوای الهی متصل باشد
پرستاری، بالی است برای پرواز در آسمان رضایت خدا
ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار بر شما مبارکباد
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا
هر حرکت انسانى یک پرستار براى بیمار، یک حسنه است و کمکى است به انسانى محتاج کمک، آن هم در شرایطى حساس. پرستارى، در کنار طبابت و هموزن طبابت است
روز میلاد بانوی بزرگ اسلام، پرستار تمام نیکی ها
پرستار ارزش های مقدس عاشورا، زینب کبری علیها السلام
بر همه پرستاران و پیروانش مبارک باد . . .
حدیثی که در تفسیر فرات کوفی (1) نقل شده در باب فاطمه زهرا وشب قدر آنچه از این روایت برداشت می شود، ارتباط شب قدر با حضرت زهرا (س) است و در این روایت آمده که درک حقیقی شب قدر، با شناخت حقیقی حضرت زهرا (س) میسر می شود و رابطه این دو نوع شناخت، در روایت مذکور و سایر روایات بیان نشده و عقل ما هم از اظهار نظر قطعی درباره خصوص این دو، قاصر است. اما احتمالاتی را می توان مطرح نمود؛ مانند این که بگوییم که حضرت زهرا (س) عمر کوتاهی داشت. اما همین عمر کوتاه، منشأ خیرات و برکاتی شده که از برکات عمر یک انسانی که هزار ماه عمر نموده، بیش تر است و از نسل ایشان معصومین - علهیم السلام - متولد شده اند که برترین خلایق هستند؛ چنان که شب قدر نیز با این که از نظر زمانی اندک است، اما دارای قدر و منزلت والایی است؛ به طوری که از هزار ماه بهتر می باشد.
پی نوشت:
1. فرات كوفى، تفسير فرات الكوفي، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410ق، ص 581.
زهرا «سلام الله علیها» ماندگارترین بانوی تاریخ، گوهر گنج کبریایی و یکی از ارکان پاک کسا می باشد. فاطمه «سلام الله علیها» جلوه جمال الهی و تفسیر کتاب خداوند سبحان و سر منشاء رحمت و عنایت اوست. کتاب خدا قرآن کریم، مفسر حقیقی وجود اوست. او تفسیر و آئینه تمام نمای کتاب حق است. حقیقت وجود فاطمه زهرا «سلام الله علیها» چون حقایق قرآنی در حد فهم و درک ما نیست چرا که او بر اساس حدیث قدسی «یا أحمد، لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علیٌ لما خلقتُک و لو لا فاطمه لما خلقتکما» محور هستی و یکی از بزرگترین آیات الهی است. فاطمه «سلام الله علیها»وجود مقدسی است که میان چهار معصوم دیگر در آیه مباهله قرار گرفته است «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ» (آل عمران 61)
مردی به همسرش گفت:
نزد فاطمه(س) برو و درباره من از او سؤال کن که آیا من شیعه شما هستم یا خیر؟ همسرش نزد فاطمه(س) رفت و از او سؤال کرد، حضرت فرمود: به او بگو «ان کنت تعمل بما امر ناک وتنتهی عما زجرناک عنه فانت من شیعتنا والا فلا»، اگر به آنچه تو را امر کردیم عمل میکنی و از آنچه نهی کردیم پرهیز میکنی تو از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی. زوجه آن مرد گوید: جواب فاطمه(س) را به شوهرم رساندم، او گفت: وای بر من! چه کسی از گناهان و خطاها بدور است! پس من در این صورت برای همیشه در جهنم هستم، زیرا هر کسی از شیعیان آنها نباشد همیشه در آتش جهنم است، همسرش دوباره به خدمت فاطمه(س) میرسد و سخن شوهرش را به آن حضرت میرساند. فاطمه(س) میفرماید: به او بگو آن طور که گمان کردی نیست، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت هستند و هر کس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و با قلب و زبانش ایمان آورده است، اگر مخالفت با امر و نهی ما کند شیعه ما نیست، گرچه به بهشت میرود، اما بعد از آنکه به وسیله بلاها و سختیها از گناهانشان پاک شوند یا با انواع سختیها در عرصههای قیامت و یا ورود در طبقه بالای جهنم که عذاب میشوند پاک شوند، آنگاه به خاطر محبتی که به ما دارند از جهنم نجاتشان میدهیم و به نزد خود میبریم.(1)
حضرت صديقه طاهره (س) درآمد فدك كه بسيار زياد بود را در راه خدا خرج مى كرد، به بينوايان مى داد، بر فقرا، ايتام و بنى هاشم نثار مى كرد و تنها سهم اندكى از درآمد آن را صرف زندگى خانوادگى خود مى كرد، فاطمه (س) ثروت اندوز و رفاه طلب نبود كه به هنگام دسترسى به ثروتى كلان، در تلاش براى افزودن به آن باشد و به فكر تجملات بيفتد.
او مال بى ارزش و فناپذير دنيا را با انفاقش در راه خدا ارزشمند و جاودانه مى ساخت. و به هنگام دسترسى به درآمد انبوه بگونه اى زندگى مى كرد كه به روزگار فقر و تهيدستى. خانه اش همان اطاق گلين بود و اثاث خانه اش همان وسائل ساده. حضرت فاطمه (س) همواره زندگى ساده اى داشت.
خفای قبر حضرت زهرا(س) به مقتضای وصیتش است. پنهان داشتن قبر دختر پیامبر، ناخشنودی او را از کسانی نشان میدهد. پیدا است که او میخواست با این کار ناخشنودی اش را آشکار سازد.
از کوششى که در پنهان داشتن این مزار به کار برده شد، معلوم مى شود که خانواده پیامبر(ص) در این باره، نگرانى هایی داشتند. نگرانىها براى چه بود، درست نمى دانیم. یک قسمت آن ممکن است به خاطر اجراى وصیت حضرت زهرا(س) باشد، زیرا حضرت نخواسته بود کسانى که از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. امّا آثار قبر را چرا از میان برده اند و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته اند؟ چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او به کار رفته است؟ به طور دقیق نمی دانیم.
اگر در سال چهلم هجرى فرزندان حضرت فاطمه(س)، قبر پدر خویش حضرت علی(ع) را از دیده مردم پنهان کردند، حضرت علی در این خصوص وصیّتى نکرده بود، بلکه از بى حرمتى مخالفان و خوارج مى ترسیدند، زیرا وضع مدینه در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیامبر فرق مى کرد با وضع کوفه در سال چهلم هجرت. آن ها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با علی(ع) کشمکش داشتند، کسانى نبودند که در سال یازدهم هجرى در مدینه حاضر بودند، و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب حضرت علی را از فاطمه زهرا(س) جدا مى کردند و براى رعایت ظاهر هم که بود، به دختر پیامبر حرمت مى نهادند.
نیز این را نمىتوانیم بگوییم که مرور زمان یا فراموشى راویان، موجب معلوم نبودن قبر زهراى مرضیه(س)شده، چرا که محلّ قبر دو خلیفه کنار قبر پیامبر معیّن است و قبر فرزند زهراى اطهر(امام حسن) را که در بقیع آرمیده است، مى توان روشن ساخت. پس موجب مخفى کارى چیز دیگرى است؛ همان سببى که آن بانوى بزرگوار به زنان عیادت کننده فرمود: «دنیاى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما بیزارم». او مى خواست دور از چشم حقّ ناشناسان به خاک رود حتّى مزار او پنهان باشد و این سند مظلومیت او برای همیشه باشد.
پنهان داشتن قبر دختر پیامبر، ناخشنودی او را از کسانی نشان میدهد. پیدا است که او میخواست با این کار ناخشنودی اش را آشکار سازد. (1)
پی نوشت:
1. دکتر جعفر سبحانی، زندگانی فاطمه زهرا(س) ص 1165.
تنهای تنها :
:Sham:
و مولا ماه شب تنهای تنها
و زهرا آه شب تنهای تنها
به اشکش جان خود را شستشو داد
در آتشگاه شب تنهای تنها
**
دو سه تن ، آه شب تنهای تنها
به شانه ماه شب تنهای تنها
دو پلک بعد ، بعد از جان سپاری
علی و چاه شب تنهای تنها
فدک آن چنان که مورخان نوشته اند، قریه آبادی بود، در حدود 140 کیلومتری مدینه در قسمت خیبر.
فدک در سال هفتم هجری به دست پیامبر اسلام افتاد. جریان از این قرار بود که پیامبر(ص) پس از محاصره خیبر و درهم شکستن قدرت یهود در آن محیط، و عطوفت و مهربانی آن حضرت نسبت به چند قریه از آن آبادی ها، مردم آبادی فدک حاضر شدند با پیامبر(ص)مصالحه کنند که نصف سرزمین آن ها اختصاص به پیامبر(ص)داشته باشد و نصف دیگر از آن خودشان، در عین حال کشاورزی سهم پیامبر به عهده خود آن ها باشد و در برابر زحماتشان مزد بگیرند. بنابراین با توجه به آیه ششم سوره حشر:
«و ما افاء اللّه علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب، و لکن اللّه یسلط رسله علی من یشاء واللّه علی کل شیء قدیر»
این قسمت ملک پیامبر گردید و پیامبر آن گونه که می خواست در آن تصرف می کرد تا آیه «و آت ذا القربی حقه؛ حق ذوی القربی را به آن ها بده » نازل شد. پیامبر از جبرئیل پرسید منظور از این آیه چیست؟ پاسخ داد: فدک را به فاطمه ببخش تا برای او و فرزندانش مایه زندگی باشد و عوض از ثروتی باشد که خدیجه (ع) در راه اسلام مصرف کرده است.
پیامبر(ص) فاطمه (ع) را خواست و فدک را به او بخشید. از این ساعت ملکیت پیامبر پایان یافت و فدک ملک فاطمه (س)شد. این جریان تا زمان وفات پیامبر ادامه داشت.
پس از رحلت آن حضرت و تسلط ابوبکر بر خلافت، فدک را از حضرت فاطمه گرفت و به عنوان رئیس حکومت در اختیار خود قرار داد. فاطمه (ع) مطالبه ملک خود را کرد و گفت: این نحله، عطیه و بخشش پیامبر است. ابوبکر در پاسخ از او مطالبه بینه و شاهد نمود تا بدین وسیله فاطمه ثابت کند. فدک ملک او است. گرچه از نظر اسلام، هرگاه ملکی در تصرف باشد، از او درخواست بینه و شاهد نمی شود و خود تصرف دلیل بر مالکیت است، بلکه کسی که ادعای خلاف آن را داشته باشد، باید بینه اقامه کند زیرا او مدعی است. دلیل این که فدک در تصرف زهرای اطهر بود، واژه «ایتاء» در آیه «و آت ذالقربی حقه » می باشد و نیز لفظ «اعطاء» و«اقطاع» که در روایات آمده است.
با این حال حضرت زهرا(ع) برای اثبات حقانیت خود، به ناچار اقامه بینه کرد. علی (ع)و ام ایمن هر دو شهادت دادند که فدک ملک زهرا است، اما پاسخ ابوبکر این بود که شهادت یک مرد و یک زن کافی نیست، بلکه باید دو مرد و یا یک مرد و دو زن باشد.
البته حضرت زهرا به این مسئله توجه داشت، ولی جریان اختلاف در این مورد از باب قضاوت نبود، چرا که در این مورد ابوبکر،قاضی نبود بلکه طرف دعوا به شمار می آمد. اگر قضاوتی بود، می بایست قاضی شخص سومی باشد. بنابراین مانند مورد بحث یک شاهد کافی بود که گفته مدعی را تصدیق کند و جریان پایان پذیرد، نه از باب یک قضاوت اسلامی.
در عین حال زهرا(ع) برای بار دوم علی (ع) ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین را به عنوان شاهد همراه آورد، اما باز مورد قبول خلیفه واقع نشد، به این دلیل که علی (ع)همسر فاطمه است و حسن و حسین فرزندان او هستند و طرف فاطمه را خواهند گرفت و به نفع او شهادت خواهند داد.
اسماء بنت عمیس بدان جهت گواهیش مورد قبول واقع نگردید که همسر جعفر بن ابی طالب بود و به نفع بنی هاشم شهادت میدهد و ام ایمن گواهی اش پذیرفته نشد به این جهت که زنی است غیر عرب و نمیتواند مطالب را روشن بیان کند.
باید پرسید: آیا فاطمه، علی، حسن و حسین (ع) که براساس آیه 33سوره احزاب و روایاتی که در شأن نزول آن رسیده که از هر گناه و آلودگی پاک اند، سخنشان مورد قبول نیست؟ آیه می فرماید:
«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، خداوند اراده کرده که شما اهل بیت را از هر گونه پلیدی پاک گرداند». حال چگونه سخنان آنها برای ابوبکر باور نکردنی بود؟ مطلبی است که با ملاحظه آن چه ابن ابی الحدید از «علی بن فارقی » نقل کرده، می توان فهمید. به این جریان در ذیل اشاره خواهیم کرد.
اما این که «اسماء بنت عمیس » همسر جعفر بوده و به بنی هاشم علاقه دارد، لذا شهادتش پذیرفته نیست، مطلب عجیبی است و جواب آن روشن است، زیرا در قضاوت، این شرط نشده که دشمن انسان شهادت دهد، بلکه شرط عدالت شاهد است. علاوه بر این مگر پیامبر گواهی نداد که «اسماء» اهل بهشت است؟
آیا فرمودهء پیامبر درباره اسماء برای عدالت این بانوی پاک کافی نیست؟ اما این که ام ایمن عجمی است، آیا شرط قبول شهادت، عرب بودن است یا فصاحت و بلاغت یا جملاتی که برساند گفتهء فلانی درست است؟!
آیا ام ایمن که از زمان کودکی پیامبر در خانه آنها بوده و در میان مردم حجاز زندگی می کرد و حدود بیش از شش سال از عمرش را در میان مردم حجاز گذراند، هنوز نمی توانست به زبان عربی حرف بزند؟
راستی باید پرسید: علی (ع)که پیامبر او را «اقضی الامه» و «صدیق اکبر» میداند و می گوید:
حق با علی است و علی با حق است و حق همواره از علی جدا نمی شود و او را ولی و سرپرست مؤمنان و اولی نسبت به جان مؤمنان می داند، شهادتش در مورد قطعه باغی همچون فدک پذیرفته نیست؟! آن هم علی که می گوید:
«اگر تمام جهان را در اختیار من بگذارند که من پوست جوی را به زور از دهان مورچهای بگیریم، چنین نخواهم کرد» و تاریخ زندگی وی شاهد و گواه گفته هایش میباشد.
آیا در این جا شهادت به ناحق می دهد؟ مسلّماً چنین نیست، بلکه باید گفت تمام تلاش زمامدار وقت این بود که «فدک »، این باغ پر درآمد در اختیار علی و فاطمه (ع) قرار نگیرد، مبادا درآمدهای آن را صرف درهم شکستن حکومت کنند.
طبق بعضی از تواریخ، پس از آن که فاطمه (ع) اقامه بینه نمود، ابوبکر نامه فدک را به او داد. فاطمه نامه راگرفت و از نزد ابوبکر خارج شد.
در بین راه با عمر برخورد نمود. عمر پرسید: فاطمه از کجا می آیی؟ در پاسخش فرمود:
از پیش ابوبکر. او را خبر دادم که «فدک» را پیامبر به من بخشیده و برای او بیّنه اقامه کردم و او طی نامه ای فدک را به من بازگرداند. عمر نامه را گرفت و به سوی ابوبکر بازگشت و به وی گفت :
فدک را تو به فاطمه داده ای و نامه آن را نوشته ای؟ ابوبکر جواب داد بلی! عمر گفت:
علی (ع)آن را به سوی خود می کشد، و ام ایمن زن است و حرفش مورد قبول نیست. سپس آب دهان را روی آن ریخت و آن را پاره کرد.
اما این که به چه دلیل پیامبر آن را به فاطمه بخشید و در تصرف او بود، به دو روایت اشاره می کنیم :
1- در کتاب «کنزالعمال » و همچنین در «مختصر» آن که در حاشیهء مسند احمد آمده، در مسئلهء صلهء رحم از کتاب اخلاق، از «ابوسعید خدری » نقل شده : هنگامی که آیهء «و آت ذا القربی حقه » نازل شد، پیامبر فاطمه (ع) را خواست و فرمود:
«یا فاطمه لک فدک؛ فاطمه! فدک از آن تو است ». این روایت را حاکم نیشابوری نیز در تاریخش نقل کرده است.
2- در تفسیر «درالمنثور» از ابن عباس نقل شده است و هنگامی که آیهء «و آت ذا القربی » نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه بخشید.
جمله مورد بحث در نهج البلاغه «(بلی کانت فی أیدینا فدک فی کل ما أظلته السماء»دلیل تصرف فاطمه است.
در این جا به جریانی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است، می پردازیم. وی می گوید:
از «علی بن فارقی » مدرّس مدرسهء غربی بغداد پرسیدم : آیا فاطمه در ادعایش راست می گفت؟ پاسخ داد بلی!
پرسیدم : پس چرا ابوبکر فدک را واگذار نکرد با این که می دانست فاطمه راستگو است؟
استاد تبسم نمود. سپس جملهء لطیف و جالبی را در قالب خوشمزگی فرمود با این که چندان اهل شوخی و مزاح نبود. گفت :
اگر روز اوّل به مجرد ادعای فاطمه فدک را باز می گرداند، فردا فاطمه ادعای خلافت همسرش را مطرح می ساخت و می بایست ابوبکر از مقام خلافت کناره گیری کند، و در این مورد عذر زمامدار خلافت پذیرفته نبود، چرا که با عمل نخستش اقرار به صداقت و راستگویی دختر پیامبر کرده بود، و باید پس از آن بدون نیاز به بینه و شهود؛ هر گونه ادعایی می کرد، قبول نماید.
ابن ابی الحدید می افزاید: این سخن صحیح و درستی است، گرچه استاد به صورت شوخی بیان نمود.(1)
سرانجام فدک :
فدک در دست ابوبکر و عمر باقی ماند و به فاطمه (ع) و اولاد آن حضرت داده نشد!
اما در زمان عثمان، بعضی معتقدند عثمان آن را به مروان بن حکم بخشید.
پس از قتل عثمان و رسیدن خلافت به امام امیرمؤمنان (ع) در این که فدک در اختیار چه کسی بود، در پرده ابهام است . بعضی معتقدند علی (ع)آن را از دست مروان گرفت، زیرا حضرت در دومین روز خلافت فرمود: تمام آن چه عثمان نا به بجا بخشیده، گرفته و به صاحبان آن ها رد خواهم کرد. طبعاً فدک نیز از این موارد خواهد بود.
بعضی دیگر معتقدند حضرت آن را پس نگرفت، و علت این امر را جهات مختلفی ذکر کرده اند. و جمله:
«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم لله » را دلیل آن گرفته اند که امام (ع) فدک را پس نگرفت. در صورتی که امام فدک را باز پس نگرفته باشد، علت آن چنین به نظر می رسد که : امام پس از رسیدن به خلافت، نخواست عملی انجام دهد که به خاطر بعضی خطور کند یا جادستی برای کسی پیدا شود که : اعلام باز پس گرفتن اموال غصب شده و رد به صاحبانش مقدمه برای به دست آوردن چیزی بوده که در زمان خلفا مورد دعوا و گفت و گو بود، و او برای این که فدک را تصرف کند، باز پس گرفتن زمین ها و مزارعی که به وسیلهء عثمان بخشیده شد، عنوان کرده است. لذا امام با بزرگواری از کنار این مسئله گذشته و از آن سخنی به میان نیاورد، تا برساند که ائمه برای گرفتن حقوق مردم، زمامداری را می پذیرند، نه برای حقوق شخصی! طبعاً فرزندان فاطمه (ع) به این عمل راضی بودند.
شاید تعبیراتی که از امام کاظم (ع) در این مورد رسیده، اشاره به همین معنی باشد.
امام هفتم در پاسخ این سؤال که چرا علی (ع)فدک را تصرف نکرد، می فرماید:
«لأنا أهل البیت لا یأخذ لنا حقوقنا ممن ظلمنا الا هو (یعنی الباری عزوجل ) و نحن اولیاء المؤمنین انما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممن ظلمهم و لا نأخذ لأنفسنا؛ حق ما اهل بیت را از کسانی که به ما ظلم کرده اند، جز خدا نمی گیرد. ما اولیای مؤمنان هستیم . به نفع آنها حکم می کنیم و حقوق آنها را از کسانی که به آنان ظلم نموده اند، می ستانیم و برای خودمان در این راه تلاش نمی کنیم ».(2)
فرموده امام می رساند که ائمه و رهبران الهی همواره در آن طریق در حرکت و تلاشند که حقوق مؤمنان است، اما در مورد حقوق شخصی خود که ربطی با حقوق مؤمنان ندارد، اقدام نمی کنند و فدک از این قبیل بوده است. بالأخره مروان فدک را به فرزندش عبدالعزیز بخشید؛ و پس از مرگ او به ارث برای فرزندانش باقی ماند که عمر بن عبدالعزیز (یکی از فرزندانش ) سهمیه بقیه وراث را با خرید و بخشش، یک جا جمع نمود و به فرزندان فاطمه (س)تحویل داد.
اما هنگامی که یزید بن عبدالملک به قدرت رسید، آن را از اولاد فاطمه گرفت و همچنان در دست بنی مروان بود تا این که حکومت به عباسیان منتقل گردید.
ابوالعباس سفاح آن را به «عبداللّه بن حسن بن حسن » داد، ولی ابوجعفر منصور آن را پس گرفت. سپس مهدی عباسی آن را به فرزندان زهرا(ع) باز پس داد، ولی هادی و هارون الرشید آن را غصب نمودند.
مأمون آن را به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند و همچنان در دست بنی فاطمه باقی بود، تا این که متوکل گرفت و به عبداللّه بن عمر بازیار بخشید. کسی می گرفت و کسی می بخشید. فدک در جریان سیاسی قرار گرفته بود.
در فدک یازده درخت خرما بود که پیامبر به دست خود غرس نموده بود؛ فرزندان فاطمه خرمای آن ها را جمع می کردند و هنگام حج بین حاجیان تقسیم می کردند. در برابر این عمل، حاجیان هدایا برایشان می بردند و این موجب شده بود. اموال فراوانی از این طریق نصیبشان شود.
آن گاه که منتصر فرزند متوکل زمامدار شد، فدک را گرفت و به فرزندان امام حسن و امام حسین (ع) پس داد.
کوتاه سخن این که فدک در تاریخ به صورت یک جریان سیاسی درآمده بود، نه یک جریان حقوقی، و معیاری بود برای علاقهء زمامدران به خاندان پیامبر.
در این کشمکش ها فدک از بین رفت و به صورت سرزمین خالی از اشجار درآمد.(3)
پی نوشت ها:
1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 284.
2. علل الشرایع، باب العلل التی من أجلها ترک علی فدکاً.
3. اقتباس از شرح و ترجمه گویای نهج البلاغه، ج 3، ص 439- 448 با تلخیص.
گمان نکن که حضور تو - آه - ماه بلند
در آسمان زمین خورده ام ضروری نیست
کبوتری که پرش را شکسته صاعقه ای
به فکر راه رهایی پر عبوری نیست
کسی نبود بداند قلم اگر میخ است
برای کندن بر لوحه ی بلوری نیست
بخواه بر دل من داغ آرزویی را
بخند ، خنده ی تو آرزوی دوری نیست
---------------------------------------------------------- امیر اکبر زاده
باسلام وتقدیر .
کلمه قوغ اصطلاح محلی است به معنای اخگر است
در روایات آمده فاطمه(س) به محسن آبستن بود اما پس از رحلت رسول خدا و بر اثر آنچه در ورود آنان به خانه فاطمه(س) (برای بردن علی(ع) به مسجد و سبقت گرفتن از آن حضرت) گذشت، و پسر عمویش امیرالمؤمنان(ع) را بیرون بردند، و در اثر آنچه از آن مرد به فاطمه(س) رسید، فرزند خود را سقط کرد، و همین علت بیماری و رحلت فاطمه(س) بود.(1)
پینوشتها:
1.دلائل الامامه، ص26-27؛ رنج های حضرت زهرا(س)، ص390.
دو نام از یک حقیقت، هر دو همسر
وکفو همدیگر با هم برابر ...
دو جسم اما به یک جان ظرف مندی
وهر دو آیتی از روی دیگر ...
( علامه موحد بلخی)
دو پلک باز و ناز آفرینش
دو عالم شور مندی وستایش
دو آب و تاب در یک جلوه سازی
دو لب خندان ، ولی با یک گرایش
( علامه موحد بلخی)
علی و فاطمه یک جان به بی سو
برای همدگیر جانان به بی سو
دو آغوشی برای هم گشاده
شکر خند دو لب خندان به بی سو
( علامه موحد بلخی )
جهان آیِنه بندان گشت آذین
زمین شد ماهگین وقند آجین
ثریا نای ودف می زد به صد رنگ
ومی رقصید ماه ومهر وپروین
( علامه موحد بلخی)
بسمه العلیم
با سلام و ادب
استاد گرامی،این ترکیب"به بی سو" چه معنایی دارد؟
با تشکر
باسلام وتقدیر .
مراد از بی سو بسیار روشن است بخصوص یرای شما که شاعر وفیلسوف هستید .
( آن وجود ی که منزه از سمت و سو است )
بسمه اللطیف
با سلام و ادب
استاد گرامی،درّ معنا را جان بیدار باید،حضرتعالی دعا بفرمائید
چنین جانی نصیب شود.از حسن ظنّ شما متشکرم.
در آن گاهی که لبخند خداوند
گل و مل را بهم می داد پیوند
بهشت آراست خود را با دو صد ناز
قیامت گونه و شوخ شکر مند
( علامه موحد بلخی)
[="Times New Roman"][="Navy"][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته بیست ونهم:
همان کلبه که بسم الله هستی ست
هماره در دو عالم ماه هستی ست
برای کاروان های عطشمند ...
وتنها راه بر درگاه هستی ست
( علامه موحد بلخی )
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست آن دو وام کردند
کمی از گرد کفش شان گرفتند
همان را خلق عالم نام کردند
( علامه موحد بلخی)
بر اساس روایات، جبرئیل به حضور حضرت زهرا(ع) میرسید، مثلاً امام صادق(ع) فرمود:
«إنّ فاطمه مَکَثَت بعد رسول الله(ص) خمسة و سبعین یوماً و کان دخلها حزن شدید على أبیها، وکان جبرئیل یأیتها فیحسن عزائها على أبیها ویطیّب نفسها ویخبرها بما یکون بعدها ذریّتها وکان علیّ(ع) یکتب ذلک؛(1) فاطمه زهرا (ع) بعد از پیامبر هفتاد و پنج روز زنده بود. مرگ پدرش او را دچار اندوه شدید کرده بود، جبرئیل نزد او میآمد و او را در مرگ پدرش نیکو تعزیت میگفت. فاطمه را با بیان مقام و منزلت پیامبر شاد میساخت. از حوادث پدید آمده بر فرزندانش او را خبر میداد. علی(ع) آن ها را مینوشت».
امام باقر فرمود:
«وقتی خداوند اراده کرد که مُصحف فاطمه را به او عنایت کند، دستور داد جبرئیل، میکائیل و اسرافیل آن مصحف را بردارند و نزد فاطمه ببرند، آن ها در یکی از شبهای جمعه هنگام سحر بر حضرت فاطمه نازل شدند و دیدند که فاطمه مشغول نماز است، آن ها ایستادند تا نماز تمام شد، آن گاه دسته جمعی به حضرت فاطمه سلام کردند و گفتند، خداوند به شما سلام میرساند، بعد کتاب مصحف را در حجره آن حضرت گذاشتند، حضرت زهرا(ع) خطاب به فرشتگان فرمود: سلام از آنِ خداوند است و از خدا و رسول خدا است و بر شما فرستادگان خدا سلام و درود باید». (2)
امام خمینی(ره) با الهام از روایات در این باب گفته :
فاطمه سلام الله علیها در مرگ پدرش حزن شدید داشت، جبرئیل میآمد ایشان را تسلیت میداد و از مسایل آینده به او میگفت. در مدت 75 روز که فاطمه زنده بود، رفت و آمد جبرئیل زیاد بوده است، آمدن جبرئیل برای کسی ساده نیست. این یک تناسب لازم است بین روح آن کسی که جبرئیل میآید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است تا تناسب بین روح این کسی که جبرئیل میآید پیش او و بین جبرئیل که روح اعظم است نباشد امکان ندارد این معنا و این تناسب بین جبرئیل که روح اعظم است و انبیا(ع) بوده و در حضرت زهرا(س) نیز بوده است. (3)
در برخی روایات تصریح شده که در شب شهادت حضرت زهرا(ع) نیز جبرئیل به حضور فاطمه(ع) رفت و آمد داشته است. مثلاً از امیر مؤمنان(ع) نقل شده که فاطمه در شب شهادت خود به من گفت:
«یابن عم قد أتانی جبرئیل مسلِّماً وقال لی: السلام یقرأ علیک السلام یا حبیبة حبیب الله؛(4)
ای پسر عمو، اینک جبرئیل نزد من آمد و سلام کرد و گفت: خداوند که یکی از نامهای او سلام است، به تو سلام میرساند ای حبیبة حبیب خدا».
البته برخی معتقدند حضرت زهرا(ع) چون مُحدّثه بود و نه نبی، صدای فرشتگان را میشنید، ولی او را نمیدید، چون غیر از پیامبران کسی دیگر جبرئیل را نمیبیند. (5)
پینوشتها:
1. الکافی، ج 2، ص 355.
2. دلایل الامامه، ص 106.
3. ر، ک: صحیفه امام، ج 2، ص 4 ـ 6.
4. بحار الانوار، ج 43، ص 209.
5. دلایل الامامه، ص 81..
[="Tahoma"][="Indigo"] صادق;775926 نوشت:
سلام استاد صادق
خیلی روایت زیبایی بود
آیا چنین روایتی هم درباره نزول قرآن (نزول تدریجی) برای پیغمبر هم وجود داره؟[/]
شهدگل
:Gol: :Gol:
زقند پارسی شد شکر آمیز
زبان طوطیان بلخ وتبریز
پس ای اعجاز سنج حکمت ناز
بیا این قند را با حکمت آمیز
ظهور اسماء حُسني و صفات علياي حق در مقام واحديت وجود، همان ظهور حقيقت محمديه (ص) در مقام تفضيل اسماء است. چون باطن وجود او عين اسم اعظم است و اسماء حسني از شاخهها و فروع و شعب و رقايق اسم اعظمند.
در احاديث قدسي وارد شده است كه خداوند، آدم ابوالبشر را در مقام حقايق اسماء و معرفت مسمّيات آن اسماء، مخاطب قرار داده و گفته است: «يا آدم هذا محمد و انا الحميد المحمود، شققت له اسماءً من اسمي و هذا علي و انا العلي الاعلي، شققت له اسماً من اسمي» (مجلسي، 1404ق: ج18، ص312). به همين معني محمول است آن چه در ادعيه مأثوره از قبيل: «و بالاسم الذي خلقت به العرش و بالاسم الذي خلقت به الكرسي و بالاسم الذي خلقت به السماوات» (همان، ج94، ص256) و غير اينها از تعبيرات وارد شده است (آشتياني، 1375: ص743).
به پایت کفش آشوب وهدایت
دو چشمت در سفر تا بی نهایت
زبان گل کرده از خشم وشکایت
به سر سودای مظلوم ولایت
( علامه موحد بلخی)
مريم از يک نسبت عيسي عزيز
از سه نسبت حضرت زهرا عزيز
نور چشم رحمة للعالمين
آن امام اولين و آخرين
آنکه جان در پيکر گيتي دميد
روزگار تازه آيين آفريد
بانوي آن تاجدار هَل اَتي1
مرتضي مشکل گشا شيرخدا
پادشاه و کلبه اي ايوان او
يک حُسام2 و يک زره سامان او
مادر آن مرکز پرگار عشق
مادر آن کاروان سالار عشق
آن يکي شمع شبستان حرم
حافظ جمعيت خَيرُالاَُمم
تا نشيند آتش پيکار و کين
پشت پا زد بر سر تاج و نگين
و آن دگر مولاي ابرار جهان
قوت بازوي احرار جهان
در نواي زندگي سوز از حسين
اهل حق حريّت آموز از حسين
سيرت فرزندها از امّهات
جوهر صدق و صفا از اُمّهات
مزرع تسليم را حاصل بتول
مادران را اُسوه ي کامل بتول
بهرمحتاجي دلش آن گونه سوخت
با يهودي چادر خود را فروخت 3
نوري و هم آتشي فرمانبرش
گم رضايش در رضاي شوهرش
آن ادب پرورده ي صبر و رضا
آسيا گردان و لب قرآن سُرا
گريه هاي او زبالين بي نياز
گوهر افشاندي به دامان نماز
اشک او برچيد جبريل از زمين
همچون شبنم ريخت بر عرش برين
رشته آيين حق زنجير پاست
پاس فرمان جناب مصطفي است
ورنه گرد تربتش گر ديدمي
سجده ها برخاک او پاشيدمي
یکی از بخشهای مهم زندگانی امام علی(ع) سکوت 25 ساله او در برابرخلفای سه گانه است. رویکرد سیاسی و
سکوت امام در برابر خلفا بدان معنا نیست که امام به دفاع از حق خود نپرداخته باشد، سکوت امام در راستای حفظ
وحدت اسلامی(1)، حفظ دین(2) و فراهم نبودن شرایط قیام بود.(3)
سکوت امام علی(ع) در برابر مصائب حضرت زهرا(س) نیز در راستای همان سکوت 25 ساله امام شکل گرفت. بی تردید علی(ع) یکی از شجاع ترین انسانها بود و عدم دفاع امام مبتنی بر ترس از مرگ و یا بی اعتنایی در برابر مصائب حضرت زهرا(س) نبود بلکه سکوت امام بدان جهت بود که شرایط دفاع فراهم نبود و امام قدرت لازم برای احقاق حقوق از نظر اجتماعی و یاران را نداشت.ونمی توانست از حضرت فاطمه دفاع نماید زیرا هر گونه قدرت دفاع از امام سلب شده بود. امام بر خورد فیزیکی نداشت و عکس العملش سکوت بود.
پینوشتها:
1. نهج البلاغه، خطبة 72؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.
2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج 17 - 18، ص 107؛ سیری در نهج البلاغه، ص 182.
3. الامامه و السیاسه،ابن قتیبه دینوری،ج1، ص 15.
[="Times New Roman"][="Navy"][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی ام:
عرش پیما شد براق مصطفا
رفت از فرش زمین پیش خدا
جان او تا عرش حق پر واز کرد
رفت پیش انبیا و اوصیا
یکی از درخـواست فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت از پـروردگـار، شفـاعت از دوستان و پیروان اهلبیت علیهم السلام است كه مـورد قبـول حق قرار مـىگیـرد و دوستـان و پیـروانـش را مـورد شفاعت قـرار مـىدهـد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: هنگامى كه فاطمه به در بهشت مـىرسـد، به پشت سـرش مىنگرد. نـدا مـىرسـد: اى دختـر حبیب! اینك كه دستـور دادهام به بهشت بروى، نگران چه هستى؟ فاطمه صلوات الله علیها جـواب مىدهد: اى پـروردگار! دوست دارم در چنیـن روزى با پذیـرش شفاعتـم، مقام و منزلتم معلوم شود.
ندا مـىرسـد: فاطمه! راست گفتـى، مـن تـو را فاطمه نامیدم و به وسیله تـو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتـش دور گردانیـدم. وعده مـن حق است و هرگز تخلف نمـىكنـم.
ندا مـىرسـد: اى دختر حبیبـم! برگرد و به مردم بنگر و هر كه در قلبـش دوستى تو یا یكى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان.
امام باقـر علیه السلام در روایتـى دیگـر مـىفـرمایـد: در روز قیامت بـر پیشانى هر فردى، مـومـن یا كافر نـوشته شده است. پـس به یكى از محبـان اهلبیت علیهم السلام كه گنـاهـی داشته دستـور داده مىشود به جهنـم برده شود. در آن هنگام، فاطمه علیهاالسلام میان دو چشمـش را مىخواند كه نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پـس به خدا عرضه مىدارد: الهى و سیدى! تـو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانـم را به وسیله مـن از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعدهات را زیر پا نمىنهى.
بسم ربّ الزهرا(س)
آن نور دو دیده که نهان شد زهراست(س)
در عرش عُلا ز شِکوه هایش غوغاست
دیری است که عاشقان پِیَش می گردند
افسوس که ما شب پَره و او عنقاست
[="Tahoma"][="Indigo"] صادق;775926 نوشت:
سلام
جناب صادق نویسنده این کتاب شیعه است؟
آیا این کتاب به زبان فارسی است؟[/]
باسلام وتشکر .
این کتاب از مهم ترين آثار به جاي مانده در بحث دلائل الامامت است که ، منسوب به محمد بن جرير طبري،است حاوي بسياري از روايات پيشينيان در اين زمينه امامت است.
بزرگاني همچون آقا بزرگ تهراني در الذريعه و النابس، شوشتري در الاخبار الدخيله و مامقاني در تنقيح المقال در راه شناسايي مولف، تلاش نموده ولی هنوز نقاط مبهمي درباره هويت وي وجود دارد.
متاسفانه کتاب هنوز به فارسی ترجمه نشده است .
[="Times New Roman"][="Navy"][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman][=Times New Roman]هفته سی و یکم:
حضرت زهرا(س) افزون بر فضیلت و معنویت، دارای سیاست و شجاعت بود و اغلب افراد سیاسی عرایض خود را در کنایه ذکر میکنند، اما حضرت فاطمه زهرا(س) با مشاهده ظلم در حق ولایت، با صلابت و شجاعت وارد میدان می شود و اعتراض خود را اعلام می کند. گریه های حضرت زهرا(س) مانند گریه های امام سجاد(ع) افشا گر بود و فقط یک گریه عاطفی نبود، چراکه با این گریه علیه ظلم و ستم فریاد می زدند و اقدامات ظالمانه دشمن را رسوا می کردند.
ای خدا را مظهر مهر و رضا
ای ولایت را شما شرط بقا
گر نبودی خطبه ی غرای تو
کی شدی این گونه زیبا گفتگو
باعرض سلام و ادب
وقت بخیر
اگر خورشید ایمان گرمابخش دل پرستار باشد
اگر عاطفه پرستار از سرچشمه عاطفه زینبی جاری شود
اگر جویبار رحمت و ایثار پرستار به چشمه تقوای الهی متصل باشد
پرستاری، بالی است برای پرواز در آسمان رضایت خدا
ولادت حضرت زینب کبری و روز پرستار بر شما مبارکباد
از آسمان پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: وسیع تر از من است از کوه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مقاوم تر از من است از آینه پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: پاک تر از من است از آب پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: زلال تر از من است از مادر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: مهربانتر از من است از پیامبر پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: از تمام یارانم به من نزدیک تراست ازخودش پرسیدم پرستار کیست؟ گفت: خادم خدا
هر حرکت انسانى یک پرستار براى بیمار، یک حسنه است و کمکى است به انسانى محتاج کمک، آن هم در شرایطى حساس. پرستارى، در کنار طبابت و هموزن طبابت است
روز میلاد بانوی بزرگ اسلام، پرستار تمام نیکی ها
پرستار ارزش های مقدس عاشورا، زینب کبری علیها السلام
بر همه پرستاران و پیروانش مبارک باد . . .
یاعلی مدد
التماس دعا
باتشکرفراوان
حدیثی که در تفسیر فرات کوفی (1) نقل شده در باب فاطمه زهرا وشب قدر آنچه از این روایت برداشت می شود، ارتباط شب قدر با حضرت زهرا (س) است و در این روایت آمده که درک حقیقی شب قدر، با شناخت حقیقی حضرت زهرا (س) میسر می شود و رابطه این دو نوع شناخت، در روایت مذکور و سایر روایات بیان نشده و عقل ما هم از اظهار نظر قطعی درباره خصوص این دو، قاصر است. اما احتمالاتی را می توان مطرح نمود؛ مانند این که بگوییم که حضرت زهرا (س) عمر کوتاهی داشت. اما همین عمر کوتاه، منشأ خیرات و برکاتی شده که از برکات عمر یک انسانی که هزار ماه عمر نموده، بیش تر است و از نسل ایشان معصومین - علهیم السلام - متولد شده اند که برترین خلایق هستند؛ چنان که شب قدر نیز با این که از نظر زمانی اندک است، اما دارای قدر و منزلت والایی است؛ به طوری که از هزار ماه بهتر می باشد.
پی نوشت:
1. فرات كوفى، تفسير فرات الكوفي، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت ارشاد اسلامى، 1410ق، ص 581.
زهرا «سلام الله علیها» ماندگارترین بانوی تاریخ، گوهر گنج کبریایی و یکی از ارکان پاک کسا می باشد. فاطمه «سلام الله علیها» جلوه جمال الهی و تفسیر کتاب خداوند سبحان و سر منشاء رحمت و عنایت اوست. کتاب خدا قرآن کریم، مفسر حقیقی وجود اوست. او تفسیر و آئینه تمام نمای کتاب حق است. حقیقت وجود فاطمه زهرا «سلام الله علیها» چون حقایق قرآنی در حد فهم و درک ما نیست چرا که او بر اساس حدیث قدسی «یا أحمد، لولاک لما خلقتُ الافلاک و لولا علیٌ لما خلقتُک و لو لا فاطمه لما خلقتکما» محور هستی و یکی از بزرگترین آیات الهی است. فاطمه «سلام الله علیها» وجود مقدسی است که میان چهار معصوم دیگر در آیه مباهله قرار گرفته است «فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ» (آل عمران 61)
مردی به همسرش گفت:
نزد فاطمه(س) برو و درباره من از او سؤال کن که آیا من شیعه شما هستم یا خیر؟ همسرش نزد فاطمه(س) رفت و از او سؤال کرد، حضرت فرمود: به او بگو «ان کنت تعمل بما امر ناک وتنتهی عما زجرناک عنه فانت من شیعتنا والا فلا»، اگر به آنچه تو را امر کردیم عمل میکنی و از آنچه نهی کردیم پرهیز میکنی تو از شیعیان ما هستی و گرنه شیعه ما نیستی. زوجه آن مرد گوید: جواب فاطمه(س) را به شوهرم رساندم، او گفت: وای بر من! چه کسی از گناهان و خطاها بدور است! پس من در این صورت برای همیشه در جهنم هستم، زیرا هر کسی از شیعیان آنها نباشد همیشه در آتش جهنم است، همسرش دوباره به خدمت فاطمه(س) میرسد و سخن شوهرش را به آن حضرت میرساند. فاطمه(س) میفرماید: به او بگو آن طور که گمان کردی نیست، شیعیان ما از بهترین افراد اهل بهشت هستند و هر کس ما را دوست بدارد و دوستان ما را هم دوست بدارد و دشمن دشمنان ما باشد و با قلب و زبانش ایمان آورده است، اگر مخالفت با امر و نهی ما کند شیعه ما نیست، گرچه به بهشت میرود، اما بعد از آنکه به وسیله بلاها و سختیها از گناهانشان پاک شوند یا با انواع سختیها در عرصههای قیامت و یا ورود در طبقه بالای جهنم که عذاب میشوند پاک شوند، آنگاه به خاطر محبتی که به ما دارند از جهنم نجاتشان میدهیم و به نزد خود میبریم.(1)
*پینوشتها
1- قصههای تربیتی چهارده معصوم(ع)، محمدرضا اکبری
حضرت صديقه طاهره (س) درآمد فدك كه بسيار زياد بود را در راه خدا خرج مى كرد، به بينوايان مى داد، بر فقرا، ايتام و بنى هاشم نثار مى كرد و تنها سهم اندكى از درآمد آن را صرف زندگى خانوادگى خود مى كرد، فاطمه (س) ثروت اندوز و رفاه طلب نبود كه به هنگام دسترسى به ثروتى كلان، در تلاش براى افزودن به آن باشد و به فكر تجملات بيفتد.
او مال بى ارزش و فناپذير دنيا را با انفاقش در راه خدا ارزشمند و جاودانه مى ساخت. و به هنگام دسترسى به درآمد انبوه بگونه اى زندگى مى كرد كه به روزگار فقر و تهيدستى. خانه اش همان اطاق گلين بود و اثاث خانه اش همان وسائل ساده. حضرت فاطمه (س) همواره زندگى ساده اى داشت.
چرا قبر حضرت زهرا(س)مخفی است؟
خفای قبر حضرت زهرا(س) به مقتضای وصیتش است. پنهان داشتن قبر دختر پیامبر، ناخشنودی او را از کسانی نشان میدهد. پیدا است که او میخواست با این کار ناخشنودی اش را آشکار سازد.
از کوششى که در پنهان داشتن این مزار به کار برده شد، معلوم مى شود که خانواده پیامبر(ص) در این باره، نگرانى هایی داشتند. نگرانىها براى چه بود، درست نمى دانیم. یک قسمت آن ممکن است به خاطر اجراى وصیت حضرت زهرا(س) باشد، زیرا حضرت نخواسته بود کسانى که از آنان ناخشنود بود، در تشییع جنازه، نماز و مراسم دفن او حاضر شوند. امّا آثار قبر را چرا از میان برده اند و یا چرا پس از به خاک سپردن او صورت هفت یا چهل قبر در گورستان بقیع و یا در خانه او ساخته اند؟ چرا این همه اصرار در پنهان داشتن مزار او به کار رفته است؟ به طور دقیق نمی دانیم.
اگر در سال چهلم هجرى فرزندان حضرت فاطمه(س)، قبر پدر خویش حضرت علی(ع) را از دیده مردم پنهان کردند، حضرت علی در این خصوص وصیّتى نکرده بود، بلکه از بى حرمتى مخالفان و خوارج مى ترسیدند، زیرا وضع مدینه در چهل روز یا حداکثر هشت ماه پس از مرگ پیامبر فرق مى کرد با وضع کوفه در سال چهلم هجرت. آن ها که بر سر مسائل سیاسى و احراز مقام با علی(ع) کشمکش داشتند، کسانى نبودند که در سال یازدهم هجرى در مدینه حاضر بودند، و آنان که در مدینه حاضر بودند، حساب حضرت علی را از فاطمه زهرا(س) جدا مى کردند و براى رعایت ظاهر هم که بود، به دختر پیامبر حرمت مى نهادند.
نیز این را نمىتوانیم بگوییم که مرور زمان یا فراموشى راویان، موجب معلوم نبودن قبر زهراى مرضیه(س)شده، چرا که محلّ قبر دو خلیفه کنار قبر پیامبر معیّن است و قبر فرزند زهراى اطهر(امام حسن) را که در بقیع آرمیده است، مى توان روشن ساخت. پس موجب مخفى کارى چیز دیگرى است؛ همان سببى که آن بانوى بزرگوار به زنان عیادت کننده فرمود: «دنیاى شما را دوست نمى دارم و از مردان شما بیزارم». او مى خواست دور از چشم حقّ ناشناسان به خاک رود حتّى مزار او پنهان باشد و این سند مظلومیت او برای همیشه باشد.
پنهان داشتن قبر دختر پیامبر، ناخشنودی او را از کسانی نشان میدهد. پیدا است که او میخواست با این کار ناخشنودی اش را آشکار سازد. (1)
پی نوشت:
1. دکتر جعفر سبحانی، زندگانی فاطمه زهرا(س) ص 1165.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman][=times new roman]تاريخ می داند فدک تنها بهانه است
وقتی بهشت آذين شده در آرزويت
وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت
وقتی مطهر می شود آب از وضويت
[="Times New Roman"][="Navy"]سروده جديد سيدحميدرضابرقعي
در وصف حضرت زهرا (سلام الله عليها)
گل های عالم را معطر كرده بويت
ای آن كه می گردد زمين در جست و جويت
يادش بخير آن روزها ريحان به ريحان
می چيد پيغمبر بهشت از رنگ و بويت
سياره ها را در نخی می چیدی آرام
می ساختی تسبيحی از خاک عمويت
برداشتند از سفره ات نان، مردم شهر
جرعه به جرعه آب خوردند از سبويت
درهای رحمت باز می شد با دعايت
دردا كه می بستند درها را به رويت
تاريخ می داند فدک تنها بهانه است
وقتی بهشت آذين شده در آرزويت
وقتی منزه گشته خاک از سجده هايت
وقتی مطهر می شود آب از وضويت
چادر حمايل می كنی از حق بگويی
حتی اگر يك شهر باشد روبرويت
برخاستي با آن صفت های جلالی
اين بار آتش می چكيد از خلق و خويت
حتی زمان می ايستد از اين تجسم
تو سوی مسجد می روی مسجد به سويت
از های و هو افتاد دنیا با سکوتت
دنيا به آرامش رسيد از های و هويت
از بانگ بسم الله الرحمن الرحيمت
از شكوه هاي "الذين آمنويت"
تو خطبه می خواندی و می لرزيد مسجد
ذرات عالم يک صدا لبيک گويت
خطبه به اوج خود رسيد آن جا كه می ريخت
مدح علی حيدر به حيدر از گلويت
گفتم علی... او قطره قطره آب می شد
آن شب كه روشن شد سپيدی های مويت
آن شب كه زخم تو دهان وا كرد، آرام
زخم تو آری زخم ... آن رازِ مگويت
هنگام دفن تو علی با خويش می گفت
رفتی ولی پايان نمی يابد شروعت...
[="Times New Roman"][="Navy"]
[/]
تنهای تنها :
:Sham:
و مولا ماه شب تنهای تنها
و زهرا آه شب تنهای تنها
به اشکش جان خود را شستشو داد
در آتشگاه شب تنهای تنها
**
دو سه تن ، آه شب تنهای تنها
به شانه ماه شب تنهای تنها
دو پلک بعد ، بعد از جان سپاری
علی و چاه شب تنهای تنها
( نقل از گلشن ناز ، علامه موحد بلخی )
مادر پهلو شکسته السلام
بانوی از جور خسته السلام
بیت احزان صدیقه السلام
فاطمه،زهرا ،شهیده السلام
السلام ای نور دیده السلام
السلام ای برگزیده السلام
این همه جور و جفا حقّت نبود
ای جفا از خصم دیده السلام
ای همه شبهای تو ماتم شده
ای به سوگت عالم و آدم شده
بی تو من زار و غمینم السلام
السلام ای بهترینم السلام
بانوی شبهای اشک و التهاب
السلام ای عقل کُل لُبُّ لُباب
السلام ای توتیای چشم من
السلام ای مهر من ای خشم من
فدک آن چنان که مورخان نوشته اند، قریه آبادی بود، در حدود 140 کیلومتری مدینه در قسمت خیبر.
فدک در سال هفتم هجری به دست پیامبر اسلام افتاد. جریان از این قرار بود که پیامبر(ص) پس از محاصره خیبر و درهم شکستن قدرت یهود در آن محیط، و عطوفت و مهربانی آن حضرت نسبت به چند قریه از آن آبادی ها، مردم آبادی فدک حاضر شدند با پیامبر(ص)مصالحه کنند که نصف سرزمین آن ها اختصاص به پیامبر(ص)داشته باشد و نصف دیگر از آن خودشان، در عین حال کشاورزی سهم پیامبر به عهده خود آن ها باشد و در برابر زحماتشان مزد بگیرند. بنابراین با توجه به آیه ششم سوره حشر:
«و ما افاء اللّه علی رسوله منهم فما اوجفتم علیه من خیل و لا رکاب، و لکن اللّه یسلط رسله علی من یشاء واللّه علی کل شیء قدیر»
این قسمت ملک پیامبر گردید و پیامبر آن گونه که می خواست در آن تصرف می کرد تا آیه «و آت ذا القربی حقه؛ حق ذوی القربی را به آن ها بده » نازل شد. پیامبر از جبرئیل پرسید منظور از این آیه چیست؟ پاسخ داد: فدک را به فاطمه ببخش تا برای او و فرزندانش مایه زندگی باشد و عوض از ثروتی باشد که خدیجه (ع) در راه اسلام مصرف کرده است.
پیامبر(ص) فاطمه (ع) را خواست و فدک را به او بخشید. از این ساعت ملکیت پیامبر پایان یافت و فدک ملک فاطمه (س)شد. این جریان تا زمان وفات پیامبر ادامه داشت.
پس از رحلت آن حضرت و تسلط ابوبکر بر خلافت، فدک را از حضرت فاطمه گرفت و به عنوان رئیس حکومت در اختیار خود قرار داد. فاطمه (ع) مطالبه ملک خود را کرد و گفت: این نحله، عطیه و بخشش پیامبر است. ابوبکر در پاسخ از او مطالبه بینه و شاهد نمود تا بدین وسیله فاطمه ثابت کند. فدک ملک او است. گرچه از نظر اسلام، هرگاه ملکی در تصرف باشد، از او درخواست بینه و شاهد نمی شود و خود تصرف دلیل بر مالکیت است، بلکه کسی که ادعای خلاف آن را داشته باشد، باید بینه اقامه کند زیرا او مدعی است. دلیل این که فدک در تصرف زهرای اطهر بود، واژه «ایتاء» در آیه «و آت ذالقربی حقه » می باشد و نیز لفظ «اعطاء» و«اقطاع» که در روایات آمده است.
با این حال حضرت زهرا(ع) برای اثبات حقانیت خود، به ناچار اقامه بینه کرد. علی (ع)و ام ایمن هر دو شهادت دادند که فدک ملک زهرا است، اما پاسخ ابوبکر این بود که شهادت یک مرد و یک زن کافی نیست، بلکه باید دو مرد و یا یک مرد و دو زن باشد.
البته حضرت زهرا به این مسئله توجه داشت، ولی جریان اختلاف در این مورد از باب قضاوت نبود، چرا که در این مورد ابوبکر،قاضی نبود بلکه طرف دعوا به شمار می آمد. اگر قضاوتی بود، می بایست قاضی شخص سومی باشد. بنابراین مانند مورد بحث یک شاهد کافی بود که گفته مدعی را تصدیق کند و جریان پایان پذیرد، نه از باب یک قضاوت اسلامی.
در عین حال زهرا(ع) برای بار دوم علی (ع) ام ایمن، اسماء بنت عمیس، حسن و حسین را به عنوان شاهد همراه آورد، اما باز مورد قبول خلیفه واقع نشد، به این دلیل که علی (ع)همسر فاطمه است و حسن و حسین فرزندان او هستند و طرف فاطمه را خواهند گرفت و به نفع او شهادت خواهند داد.
اسماء بنت عمیس بدان جهت گواهیش مورد قبول واقع نگردید که همسر جعفر بن ابی طالب بود و به نفع بنی هاشم شهادت میدهد و ام ایمن گواهی اش پذیرفته نشد به این جهت که زنی است غیر عرب و نمیتواند مطالب را روشن بیان کند.
باید پرسید: آیا فاطمه، علی، حسن و حسین (ع) که براساس آیه 33سوره احزاب و روایاتی که در شأن نزول آن رسیده که از هر گناه و آلودگی پاک اند، سخنشان مورد قبول نیست؟ آیه می فرماید:
«انما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیرا، خداوند اراده کرده که شما اهل بیت را از هر گونه پلیدی پاک گرداند». حال چگونه سخنان آنها برای ابوبکر باور نکردنی بود؟ مطلبی است که با ملاحظه آن چه ابن ابی الحدید از «علی بن فارقی » نقل کرده، می توان فهمید. به این جریان در ذیل اشاره خواهیم کرد.
اما این که «اسماء بنت عمیس » همسر جعفر بوده و به بنی هاشم علاقه دارد، لذا شهادتش پذیرفته نیست، مطلب عجیبی است و جواب آن روشن است، زیرا در قضاوت، این شرط نشده که دشمن انسان شهادت دهد، بلکه شرط عدالت شاهد است. علاوه بر این مگر پیامبر گواهی نداد که «اسماء» اهل بهشت است؟
آیا فرمودهء پیامبر درباره اسماء برای عدالت این بانوی پاک کافی نیست؟ اما این که ام ایمن عجمی است، آیا شرط قبول شهادت، عرب بودن است یا فصاحت و بلاغت یا جملاتی که برساند گفتهء فلانی درست است؟!
آیا ام ایمن که از زمان کودکی پیامبر در خانه آنها بوده و در میان مردم حجاز زندگی می کرد و حدود بیش از شش سال از عمرش را در میان مردم حجاز گذراند، هنوز نمی توانست به زبان عربی حرف بزند؟
راستی باید پرسید: علی (ع)که پیامبر او را «اقضی الامه» و «صدیق اکبر» میداند و می گوید:
حق با علی است و علی با حق است و حق همواره از علی جدا نمی شود و او را ولی و سرپرست مؤمنان و اولی نسبت به جان مؤمنان می داند، شهادتش در مورد قطعه باغی همچون فدک پذیرفته نیست؟! آن هم علی که می گوید:
«اگر تمام جهان را در اختیار من بگذارند که من پوست جوی را به زور از دهان مورچهای بگیریم، چنین نخواهم کرد» و تاریخ زندگی وی شاهد و گواه گفته هایش میباشد.
آیا در این جا شهادت به ناحق می دهد؟ مسلّماً چنین نیست، بلکه باید گفت تمام تلاش زمامدار وقت این بود که «فدک »، این باغ پر درآمد در اختیار علی و فاطمه (ع) قرار نگیرد، مبادا درآمدهای آن را صرف درهم شکستن حکومت کنند.
طبق بعضی از تواریخ، پس از آن که فاطمه (ع) اقامه بینه نمود، ابوبکر نامه فدک را به او داد. فاطمه نامه راگرفت و از نزد ابوبکر خارج شد.
در بین راه با عمر برخورد نمود. عمر پرسید: فاطمه از کجا می آیی؟ در پاسخش فرمود:
از پیش ابوبکر. او را خبر دادم که «فدک» را پیامبر به من بخشیده و برای او بیّنه اقامه کردم و او طی نامه ای فدک را به من بازگرداند. عمر نامه را گرفت و به سوی ابوبکر بازگشت و به وی گفت :
فدک را تو به فاطمه داده ای و نامه آن را نوشته ای؟ ابوبکر جواب داد بلی! عمر گفت:
علی (ع)آن را به سوی خود می کشد، و ام ایمن زن است و حرفش مورد قبول نیست. سپس آب دهان را روی آن ریخت و آن را پاره کرد.
اما این که به چه دلیل پیامبر آن را به فاطمه بخشید و در تصرف او بود، به دو روایت اشاره می کنیم :
1- در کتاب «کنزالعمال » و همچنین در «مختصر» آن که در حاشیهء مسند احمد آمده، در مسئلهء صلهء رحم از کتاب اخلاق، از «ابوسعید خدری » نقل شده : هنگامی که آیهء «و آت ذا القربی حقه » نازل شد، پیامبر فاطمه (ع) را خواست و فرمود:
«یا فاطمه لک فدک؛ فاطمه! فدک از آن تو است ». این روایت را حاکم نیشابوری نیز در تاریخش نقل کرده است.
2- در تفسیر «درالمنثور» از ابن عباس نقل شده است و هنگامی که آیهء «و آت ذا القربی » نازل شد، پیامبر فدک را به فاطمه بخشید.
جمله مورد بحث در نهج البلاغه «(بلی کانت فی أیدینا فدک فی کل ما أظلته السماء»دلیل تصرف فاطمه است.
در این جا به جریانی که ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه آورده است، می پردازیم. وی می گوید:
از «علی بن فارقی » مدرّس مدرسهء غربی بغداد پرسیدم : آیا فاطمه در ادعایش راست می گفت؟ پاسخ داد بلی!
پرسیدم : پس چرا ابوبکر فدک را واگذار نکرد با این که می دانست فاطمه راستگو است؟
استاد تبسم نمود. سپس جملهء لطیف و جالبی را در قالب خوشمزگی فرمود با این که چندان اهل شوخی و مزاح نبود. گفت :
اگر روز اوّل به مجرد ادعای فاطمه فدک را باز می گرداند، فردا فاطمه ادعای خلافت همسرش را مطرح می ساخت و می بایست ابوبکر از مقام خلافت کناره گیری کند، و در این مورد عذر زمامدار خلافت پذیرفته نبود، چرا که با عمل نخستش اقرار به صداقت و راستگویی دختر پیامبر کرده بود، و باید پس از آن بدون نیاز به بینه و شهود؛ هر گونه ادعایی می کرد، قبول نماید.
ابن ابی الحدید می افزاید: این سخن صحیح و درستی است، گرچه استاد به صورت شوخی بیان نمود.(1)
سرانجام فدک :
فدک در دست ابوبکر و عمر باقی ماند و به فاطمه (ع) و اولاد آن حضرت داده نشد!
اما در زمان عثمان، بعضی معتقدند عثمان آن را به مروان بن حکم بخشید.
پس از قتل عثمان و رسیدن خلافت به امام امیرمؤمنان (ع) در این که فدک در اختیار چه کسی بود، در پرده ابهام است . بعضی معتقدند علی (ع)آن را از دست مروان گرفت، زیرا حضرت در دومین روز خلافت فرمود: تمام آن چه عثمان نا به بجا بخشیده، گرفته و به صاحبان آن ها رد خواهم کرد. طبعاً فدک نیز از این موارد خواهد بود.
بعضی دیگر معتقدند حضرت آن را پس نگرفت، و علت این امر را جهات مختلفی ذکر کرده اند. و جمله:
«بلی کانت فی ایدینا فدک من کل ما اظلته السماء فشحت علیها نفوس قوم و سخت عنها نفوس قوم آخرین و نعم الحکم لله » را دلیل آن گرفته اند که امام (ع) فدک را پس نگرفت. در صورتی که امام فدک را باز پس نگرفته باشد، علت آن چنین به نظر می رسد که : امام پس از رسیدن به خلافت، نخواست عملی انجام دهد که به خاطر بعضی خطور کند یا جادستی برای کسی پیدا شود که : اعلام باز پس گرفتن اموال غصب شده و رد به صاحبانش مقدمه برای به دست آوردن چیزی بوده که در زمان خلفا مورد دعوا و گفت و گو بود، و او برای این که فدک را تصرف کند، باز پس گرفتن زمین ها و مزارعی که به وسیلهء عثمان بخشیده شد، عنوان کرده است. لذا امام با بزرگواری از کنار این مسئله گذشته و از آن سخنی به میان نیاورد، تا برساند که ائمه برای گرفتن حقوق مردم، زمامداری را می پذیرند، نه برای حقوق شخصی! طبعاً فرزندان فاطمه (ع) به این عمل راضی بودند.
شاید تعبیراتی که از امام کاظم (ع) در این مورد رسیده، اشاره به همین معنی باشد.
امام هفتم در پاسخ این سؤال که چرا علی (ع)فدک را تصرف نکرد، می فرماید:
«لأنا أهل البیت لا یأخذ لنا حقوقنا ممن ظلمنا الا هو (یعنی الباری عزوجل ) و نحن اولیاء المؤمنین انما نحکم لهم و نأخذ حقوقهم ممن ظلمهم و لا نأخذ لأنفسنا؛ حق ما اهل بیت را از کسانی که به ما ظلم کرده اند، جز خدا نمی گیرد. ما اولیای مؤمنان هستیم . به نفع آنها حکم می کنیم و حقوق آنها را از کسانی که به آنان ظلم نموده اند، می ستانیم و برای خودمان در این راه تلاش نمی کنیم ».(2)
فرموده امام می رساند که ائمه و رهبران الهی همواره در آن طریق در حرکت و تلاشند که حقوق مؤمنان است، اما در مورد حقوق شخصی خود که ربطی با حقوق مؤمنان ندارد، اقدام نمی کنند و فدک از این قبیل بوده است. بالأخره مروان فدک را به فرزندش عبدالعزیز بخشید؛ و پس از مرگ او به ارث برای فرزندانش باقی ماند که عمر بن عبدالعزیز (یکی از فرزندانش ) سهمیه بقیه وراث را با خرید و بخشش، یک جا جمع نمود و به فرزندان فاطمه (س)تحویل داد.
اما هنگامی که یزید بن عبدالملک به قدرت رسید، آن را از اولاد فاطمه گرفت و همچنان در دست بنی مروان بود تا این که حکومت به عباسیان منتقل گردید.
ابوالعباس سفاح آن را به «عبداللّه بن حسن بن حسن » داد، ولی ابوجعفر منصور آن را پس گرفت. سپس مهدی عباسی آن را به فرزندان زهرا(ع) باز پس داد، ولی هادی و هارون الرشید آن را غصب نمودند.
مأمون آن را به فرزندان فاطمه (ع) برگرداند و همچنان در دست بنی فاطمه باقی بود، تا این که متوکل گرفت و به عبداللّه بن عمر بازیار بخشید. کسی می گرفت و کسی می بخشید. فدک در جریان سیاسی قرار گرفته بود.
در فدک یازده درخت خرما بود که پیامبر به دست خود غرس نموده بود؛ فرزندان فاطمه خرمای آن ها را جمع می کردند و هنگام حج بین حاجیان تقسیم می کردند. در برابر این عمل، حاجیان هدایا برایشان می بردند و این موجب شده بود. اموال فراوانی از این طریق نصیبشان شود.
آن گاه که منتصر فرزند متوکل زمامدار شد، فدک را گرفت و به فرزندان امام حسن و امام حسین (ع) پس داد.
کوتاه سخن این که فدک در تاریخ به صورت یک جریان سیاسی درآمده بود، نه یک جریان حقوقی، و معیاری بود برای علاقهء زمامدران به خاندان پیامبر.
در این کشمکش ها فدک از بین رفت و به صورت سرزمین خالی از اشجار درآمد.(3)
پی نوشت ها:
1. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 16، ص 284.
2. علل الشرایع، باب العلل التی من أجلها ترک علی فدکاً.
3. اقتباس از شرح و ترجمه گویای نهج البلاغه، ج 3، ص 439- 448 با تلخیص.
بدون خنده در این خانه هیچ شوری نیست
بخند ، خنده ی تو آرزوی دوری نیست
همیشه سنگ مرا می زدی به سینه ، نگو
نگو که درد مر ا چاره جز صبوری نیست
سپید و سرخ ؟ ! نه این لکه های خونابه
برای پیرهنت وصله های جوری نیست
بگو از چه کسی رو گرفته ای ؟هر قدر
نگاه می کنم این جا فقیر کوری نیست
گمان نکن که حضور تو - آه - ماه بلند
در آسمان زمین خورده ام ضروری نیست
کبوتری که پرش را شکسته صاعقه ای
به فکر راه رهایی پر عبوری نیست
کسی نبود بداند قلم اگر میخ است
برای کندن بر لوحه ی بلوری نیست بخواه بر دل من داغ آرزویی را
بخند ، خنده ی تو آرزوی دوری نیست
----------------------------------------------------------
امیر اکبر زاده
ای گل بشکفته در باغ وچمن !
زاده ی زهرا و سالار سخن !
ارزگان گل کرد از ناز شما
خوشتراز صد غزنی و بلخ کهن
بسمه المنتقم
مادرم در درد می پیچید و من
در قفای او گرفته پیرهن
کوچه های سرد و تاریک مدینه شاهدند
سیلی سختی که زد بر مادرم آن اهرمن
من هنوز از درد مادر در عجب
درد سیلی نه،که سیلی پیش من
...................................................
لا حول و لا قوة الّا بالله العلیّ العظیم