دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
گرچه میدانم از این هجر به سودی نرسم روز و شب کنج دلم شام غریبان دارم
[="Tahoma"][="Purple"]می بیند اگر قطره ای اندر تهِ دریاست... [spoiler]عرفانی نیست اما قشنگه :)[/spoiler][/]
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد
دلا!آهسته نجوا کن بسوز و یادی از ما کن در این غربت،در این بازار آشفته به یاد مادرش زهرا،کمی هم یاد مولا کن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد...
دستم بگیر جانا،دگر توان ندارم بهانه گیر یارم،دگر امان ندارم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم ...
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگر سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد...
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم[/]
میازار موری که دانه کش است....
که جان دارد و جان شیرین خوش است
تمام زندگیم دلخوش به این است که مولایم امیرالمومنین است
تو نه مثل افتابي كه حضور وغيبت افتد دگران روند و ايند و تو همچنان كه هستي
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
یاد باد انکه سر کوی توام منزل بود دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
حضرت حافظ
ای موج موج خطبه تو آتشین
امروز موج حادثه در دست توست
طوفان ما اشارت انگشت توست..
تو را گرفته در آغوش خویش شش گوشه
الا یا ایها الساقی ادر کاسا" و ناولها که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکلها
از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است[/]
تا که نامت بر زبان آمد ، زبان آتش گرفت / سوختم چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمدخاک همچون باد ، گرم گریه شد / خواست تا غسلت دهد ، آب روان آتش گرفت
یاد تو را دگر باد زمن نمی برد عشق تو را دگر یاد ز من نمی برد
[="darkslateblue"]مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست..[/]
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست..
تنها دلیل خلقت ما گریه کردن ست راه رسیدنِ به خدا گریه کردن ست آدم، نبیِّ اشک و کتابش تباکی است آیین و دین اهل بکاء «گریه کردن» ست
آدم، نبیِّ اشک و کتابش تباکی است آیین و دین اهل بکاء «گریه کردن» ست
تا خجالت بکشد،سرخ شود چهره آب
زخم میخورد که خوناب کند دریا را
[="yellowgreen"]ای بهشت همه دلهای خداجوی بیا عطر گلچهره مینوی تو را میطلبم[/]
[="mediumturquoise"]می اید انکه دلش با ماست دنیا به خاطر او بر پاست
ان کس که قامت رعنایش قدقامت همه گلهاست[/]
[="teal"]تو رمز فتح بهاری ، کلام بارانی تو اسمان نجیبی ، بلندبالایی[/]
یعقوب نابینای راه یوسفم کرده این گریه ی بی اختیاری که به من دادند از بس نیامد که زمان رفتنم آمد اینگونه سرشت انتظاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد اینگونه سرشت انتظاری که به من دادند
يـا ابـوفـاضـل تـو جـانـبـاز ره قـرآن و ديـنــي راحـت جــــان عــــــــلـي نــور دل ام الــبـنـيـنـي سـاقـي لـب تـشـنـه گان و سرپرست كودكاني پـيـشـتـاز لـشـگـر اسـلام چـون حـبـل الـمـتـيـني تـو عـلـمـدار حـسـيـني شير حق را نور عيني در شجـاعـت در رشـادت چـون امـيـرالمومنيني مـصـطـفي را جان نثاري مرتضي را يادگاري عــبـد صـالـح پـيـرو فـرمـان رب الـعـالـمـيــنی
راحـت جــــان عــــــــلـي نــور دل ام الــبـنـيـنـي
سـاقـي لـب تـشـنـه گان و سرپرست كودكاني
پـيـشـتـاز لـشـگـر اسـلام چـون حـبـل الـمـتـيـني
تـو عـلـمـدار حـسـيـني شير حق را نور عيني
در شجـاعـت در رشـادت چـون امـيـرالمومنيني
مـصـطـفي را جان نثاري مرتضي را يادگاري
عــبـد صـالـح پـيـرو فـرمـان رب الـعـالـمـيــنی
یا علی جان در بند دنیا نیستم بنده ی لبخند دنیا نیستم بنده آنم که لطفش دائم است با من و بی من به ذاتش قائم است
نشسته ایم سر سفره محرم تو
وای بر حالم اگر از تو جدا باشم من
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو زره پروری رسم است
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
نشاط زندگیم از عنایت زهراست
عنان زندگیم دست حضرت مولا ست
خدا کند بهشت هم کنار شان با شیم
کنار خانه یشان خانه داشتن زیباست
واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
از لطف خدا علی سرشتیم
با مهر نبی و آل حیدر
گویی که همیشه در بهشتیم
دیوانه کنی هردو جهانش بخشی... دیوانه تو هر دو جهان را چه کند
و به چاه دل خود یوسف کنعان دارم
گرچه میدانم از این هجر به سودی نرسم
روز و شب کنج دلم شام غریبان دارم
[="Tahoma"][="Purple"]می بیند اگر قطره ای اندر تهِ دریاست...
[/]
[spoiler]عرفانی نیست اما قشنگه :)[/spoiler]
سکوت کوچه های تار جانم، گریه می خواهد
بیا ای ابر باران زا، میان شعرهای من
که بغض آشنای ابر گریه می خواهد
بهاری کن مرا جانا، که من پابند پاییزیم
و آهنگ غزلهای جوانم گریه می خواهد
چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی
که حتی گریه های بی امانم، گریه می خواهد
بسوز و یادی از ما کن
در این غربت،در این بازار آشفته
به یاد مادرش زهرا،کمی هم یاد مولا کن
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد...
بهانه گیر یارم،دگر امان ندارم
خود غلط بود انچه میپنداشتیم ...
ما بچه های مادر پهلو شکسته ایم
امروز اگر سینه و زنجیر می زنیم
فردا به عشق فاطمه شمشیر می زنیم
ما را نبی قبیله سلمان خطاب کرد
روی غرور و غیرت ما هم حساب کرد...
از ما بترس طایفه ای پر اراده ایم
ما مثل کوه پشت علی ایستاده ایم[/]
میازار موری که دانه کش است....
که جان دارد و جان شیرین خوش است
که مولایم امیرالمومنین است
تو نه مثل افتابي كه حضور وغيبت افتد دگران روند و ايند و تو همچنان كه هستي
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
[/][="]کـه گویی نبودهست خود آشـنایی [/][/]
یاد باد انکه سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
حضرت حافظ
[/][="]حیف باشد که ز کار همـه غافـل باشی [/]
دل سرا پردهی صد راز نهان بود مرا..
ای موج موج خطبه تو آتشین
امروز موج حادثه در دست توست
طوفان ما اشارت انگشت توست..
[/]تو را گرفته در آغوش خویش شش گوشه
چنان که جلد طلاکوب، متن قرآن را
که عشق آسان نمود اول،ولی افتاد مشکلها
از گوشه شش گوشه دلم با تو سفر کرد
ناگاه درآورد سر از گنبد خضرا
و پر از خاطره ی گندم و دستاس شده است
همه ی دشت گواهند که با بوی بهار
عطر یک خانه ی آتش زده احساس شده است[/]
تسبیح دلم پاره شد آن دم که شنیدم
یاد تو را دگر باد زمن نمی برد
عشق تو را دگر یاد ز من نمی برد
در جمعم و دور از جمع پیدایم و پنهانم
[="darkslateblue"]مثل عکس رخ مهتاب که افتاده در آب
[/]
در دلم هستی و بین من و تو فاصله هاست..
راه رسیدنِ به خدا گریه کردن ست
آدم، نبیِّ اشک و کتابش تباکی است
آیین و دین اهل بکاء «گریه کردن» ست
تا خجالت بکشد،سرخ شود چهره آب
زخم میخورد که خوناب کند دریا را
[="yellowgreen"]ای بهشت همه دلهای خداجوی بیا
عطر گلچهره مینوی تو را میطلبم[/]
[="mediumturquoise"]می اید انکه دلش با ماست
دنیا به خاطر او بر پاست
ان کس که قامت رعنایش
قدقامت همه گلهاست[/]
یا مپندار که در پرده رخش مستور است[/]
[="teal"]تو رمز فتح بهاری ، کلام بارانی
تو اسمان نجیبی ، بلندبالایی[/]
این گریه ی بی اختیاری که به من دادند
از بس نیامد که زمان رفتنم آمد
اینگونه سرشت انتظاری که به من دادند
آنجا که به جز چادر او نیست گلیمی
راحـت جــــان عــــــــلـي نــور دل ام الــبـنـيـنـي
سـاقـي لـب تـشـنـه گان و سرپرست كودكاني
پـيـشـتـاز لـشـگـر اسـلام چـون حـبـل الـمـتـيـني
تـو عـلـمـدار حـسـيـني شير حق را نور عيني
در شجـاعـت در رشـادت چـون امـيـرالمومنيني
مـصـطـفي را جان نثاري مرتضي را يادگاري
عــبـد صـالـح پـيـرو فـرمـان رب الـعـالـمـيــنی
بنده ی لبخند دنیا نیستم
بنده آنم که لطفش دائم است
با من و بی من به ذاتش قائم است
همۀ عمر گرفتار بلا باشم من
شک ندارم همۀ خواستۀ تو این است
لحظه ای هم که شده عبد خدا باشم من
نه هر که طرف کله کج نهاد و تند نشست... کلاه داری و آیین سروری داند
در آن قبیله که یک عمر نوکری رسم است
به اسم اعظم تو کیمیاگری رسم است
غلام ایل و تبارت شدم ز کودکی ام
که در قبیله ی تو زره پروری رسم است
تماشا میشوی آیه به آیه در قنوت من
تویی شرط و شروط من اگر گاهی مسلمانم
[="] [/][="]کـه تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی [/][/]
یازده بار به جای تو به مشهد رفتم
تا آمدی اندر برم شد کفر و ایمان چاکرم
ای دیدن تو دین من وی روی تو ایمان من
نشاط زندگیم از عنایت زهراست
عنان زندگیم دست حضرت مولا ست
خدا کند بهشت هم کنار شان با شیم
کنار خانه یشان خانه داشتن زیباست