مشاعره عرفاني

تب‌های اولیه

1521 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نگاه سرد تو می‌گفت، ناامید شدی

وَ خون سرخ تو می‌گفت، زرد، زیبا نیست
چرا فرات به پای تو، راه باز نكرد؟

نفوذ حرف تو، كم‌تر ز امر موسی نیست
كسی برای دو دست تو، ختم می‌گیرد

كسی كه گریه‌ی او، مثل گریه‌ی ما نیست


تو در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران


نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد

دیگر نیامدی ای یار گرفتار چه کنم
باز آ که بهار با تو بهار است ای یار


روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد

دل میندیش ز بیداد شب فصل خزان
نوبهار خوش دوران ز عدم می آید

[="Black"]

دانی که چرا چوب شده قسمت آتش؟
بی حرمتیش بهر لبان حسین است!
[/]


[b]تو شبى محفل ما را ز رخت روشن كن





اى كه نام تو بود روشنى محفل ما

[/B]

از چَه شهوت قدم بیرون گذار


تا عزیز مصر و کنعانت کنند



همچو سلمان در مسلمانی بکوش


ای مسلمان تا که سلمانت کنند

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد

چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد...

[=tahoma]
[=&quot]دریا ست نبی و گوهرش فاطمه است[/]

[=&quot]یکتاست علی و همسرش فاطمه است[/]

[=&quot]با آنکه پناهه همه خلقست حسین[/]
[=&quot]او هم به پناه مادرش فاطمه است[/]

[/]

تني آلوده درد و دلـــي لبـــــريز غـــــم دارم


ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم...

ما زنده به لطف و رحمت زهرائیم
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم

ما را به جز خیالـــــت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالـــــی زین خوب تر نباشد

در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود

[="Tahoma"][="SeaGreen"]در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
[/]

دیده را فایده آنست که دلبر بیند

ور نبیند چه بود فایده بینایی را

ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

[b]تا اينكه نيزه اي بدنش را به خون كشيد

گرگي رسيد و پيرهنش را به خون كشيد


از يك طرف عمامه و از يك طرف عبا

هر كس به يك طريق تنش را به خون كشيد

[/B]


در بهاران کی شود سرسبز سنگ
خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ

:Gol::Gol::Gol:

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گیرم که رو بگیری از این بچه ها، عزیز[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]من دیده ام که گوشه ی چشمت اناری است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]از میخ و چوب سوخته تابوت ساخته است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]این روز ها علی در کار نجاری است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]هرکس به گونه ای غم تو را به دوش برد[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]سهم من از غم تو ولی بی مزاری است[/]

تا فاطمه هست و جگر سوخته ی او
با زخم گل لاله کسی کار ندارد

در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند

گر تو نمی پسندی تغیر کن قضا را

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif][b] امروز روضه از در و دیوار جاری است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]دنیا شبیه مجلس یک سوگواری است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]نشنیده اش بگیر،ولی بی دلیل نیست[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]کار زن جوانی اگر گریه زاری است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهی به دوش بابا،گاهی به پشت در[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]گاهی میان کوچه،عجب روزگاری است[/]
[/B]

تنور لاله چنان برفروخت باد بهار
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد


دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند

گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند

[="purple"]دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو[/]

[="Arial"][="DarkRed"]

و یک روزی جهان پر عطر نرگس می شود آن گاه ... تمام زخم های کهنه ی دل های ما هم خوب می گردد * بداهه
[/]

[="darkorchid"]دشمن مجال پا زدنت را گرفت و برد

یعنی حسین های تنت را گرفت و برد

دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت

عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد[/]

دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد


دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم

[="Arial"][="DarkRed"]

مخور ای دل غم از دنیای فانی
که آخر بگذرد این زندگانی
[/]

[="darkgreen"][="tahoma"]يک لحظه مصطفی و همان لحظه مرتضاست

يک جا ظهورکرده جمال و جلال ها

از بوسه بوسه های پيمبر به دستهاش

هردو رسيده اند به اوج کمال ها

با يک خطابه ، کار نبی گونه کرد وگفت

تنها علی است مرز حرام و حلال ها[/][/]

[="Black"]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]اگرچه سوخت ولی چادرش نیفتاده[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]یقین که مادرمان بر حجاب حساس است[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif] [/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]پس از گلی که میان فشار در بوده[/]

[=verdana,tahoma,arial,helvetica,sans-serif]علی همیشه به بوی گلاب حساس است[/]
[/]

ترا كه حسن خدا داده هست و حجله ء بخت
چه حاجتست كه مشاطه ات بيارايد

[="verdana"][="blue"]دست خود روی سرم بگذار و یا ستار گو

بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم[/]

[/]

[="Black"]

مرا چادر خاکی ات گفته است
جز این رنگ رنگ حنای تو نیست

تو را دستهای نبی جا گرفت
شب قدری و خاک جای تو نیست

تو آبی و هر تشنه سیراب توست
کدامین عطش آشنای تو نیست


[/]

[="verdana"]تنی که سوخته باشد به آب حساس است

چنین تنی به رخ آفتاب حساس است

مریض نیمه شب از سوز درد می نالد

اگرچه خواب ندارد به خواب حساس است[/]

تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام
شمه اى از نفحات نفس يار بيار

[="courier new"]

رونقی کان دین پیغامبر گرفت

از امیرمؤمنان حیدر گرفت

چون امیر نحل شیر فحل شد

ز‌آهن او سنگ موم نحل شد[/]

[="Black"]

[b]دید چشمش به آسمان وا بود

تشنه بود و میان خون ها بود

لحظه های جسارت و غارت

در دل قتلگاه بلوا بود
[/B][/]

[="verdana"][="teal"]دوباره پیرهنت پر ز خون شده مادر

برای شستن این جامه درد سر داری

دعا نکن اجلت زودتر از من برسد

فقط بگو چه کنم تا که دست برداری[/][/]

[b]یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا

در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا

این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند


[/b]
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا

[="courier new"][="darkslateblue"]اگرچه زخم تو را شسته ام ولی انگار

به باغ پیرهنت باز لاله میکاری

به یاد محسن خود باز میروی از حال

زیاد فکر نکن مادرم نکن زاری
[/][/]

[="Black"]

[b]یک نفر انگشترت را می برد

دیگری بال و پرت را می برد

گرگی از بالا سرت رویت درید

می جوید و پیکرت را می برد
[/B][/]

[="courier new"][="darkorchid"]دست من بشکند ولی دستت

بهرِ انگشتری بریده مباد

سرِ من از قفا جدا بشود

حنجرت از قفا دریده مباد[/][/]

دیدن چگونه دل ز علی اکبرش برید


[b]دل از برادرش یل آب آورش برید




در پشت خیمه گریه کنان شاه کربلا




دیدن چگونه دل ز علی اصغرش برید




[/b]

[="darkorchid"] در گوش عرش، ناله‌ی طفلِ رباب بود

جایی که ماه را کفن از آفتاب بود

آلِ رسول تشنه و تنها و بی‌پناه

با آنکه اسب‌های عرب سیرِ آب بود

افلاک دور فاطمه زنجیر می‌زدند

ارکان کعبه، پای ستوران خراب بود

بر کهکشان شیری زهرا چه‌ها نرفت!

شور قیامتی شد و دنیا به خواب بود[/]

[="red"]دست هایش بسته سربشکسته می غردچوشیر
وحشت حکام حورازانتقام زینب است[/]