[="]دریا ست نبی و گوهرش فاطمه است[/] [="]یکتاست علی و همسرش فاطمه است[/] [="]با آنکه پناهه همه خلقست حسین[/] [="]او هم به پناه مادرش فاطمه است[/]
[="purple"]دريا غريق مرحمت بي كران تو
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو[/]
وَ خون سرخ تو میگفت، زرد، زیبا نیست
چرا فرات به پای تو، راه باز نكرد؟
نفوذ حرف تو، كمتر ز امر موسی نیست
كسی برای دو دست تو، ختم میگیرد
كسی كه گریهی او، مثل گریهی ما نیست
تو در طبع جهان اگر وفایی بودی
نوبت به تو خود نیامدی از دگران
به غمزه مسئله آموز صد مدرس شد
دیگر نیامدی ای یار گرفتار چه کنم
باز آ که بهار با تو بهار است ای یار
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان می فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
نوبهار خوش دوران ز عدم می آید
[="Black"]دانی که چرا چوب شده قسمت آتش؟
[/]
بی حرمتیش بهر لبان حسین است!
اى كه نام تو بود روشنى محفل ما
[/B]تا عزیز مصر و کنعانت کنند
همچو سلمان در مسلمانی بکوش
ای مسلمان تا که سلمانت کنند
دیدی ای دل که غم عشق دگربار چه کرد
چون بشد دلبر و با یار وفا دار چه کرد...
[="]یکتاست علی و همسرش فاطمه است[/]
[="]با آنکه پناهه همه خلقست حسین[/]
[="]او هم به پناه مادرش فاطمه است[/]
[/]
ز اسباب پريشاني تو را اي عشق كم دارم...
مامور برای خدمت زهرائیم
روزی که تمام خلق حیران هستند
ما منتظر شفاعت زهرائیم
ما را به جز خیالـــــت فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالـــــی زین خوب تر نباشد
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
[="Tahoma"][="SeaGreen"]در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد[/]
دیده را فایده آنست که دلبر بیند
ور نبیند چه بود فایده بینایی را
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به دل دوست دارمت
هر كس به يك طريق تنش را به خون كشيد
[/B]خاک شو تا گل بروید رنگ رنگ
:Gol::Gol::Gol:
تا فاطمه هست و جگر سوخته ی او
با زخم گل لاله کسی کار ندارد
در کوی نیک نامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغیر کن قضا را
که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گل ادم بسرشتند و به پیمانه زدند
هفت آسمان تجلي رنگين كمان تو
خورشيد ناز مي كشد از ذرهاي خاك
آنجا كه صبح مي گذرد كاروان تو
صدها فرشته بال نهادند بر زمين
تا دامن خديجه شود ميزبان تو
بهتر شد آن زنان قريشي نيامدند
حوا و مريم اند پرستار جان تو
بر قلبهاي خسته ما هم نزول كن
اي جبرئيل تا به سحر هم زبان تو[/]
[="Arial"][="DarkRed"]و یک روزی جهان پر عطر نرگس می شود آن گاه ... تمام زخم های کهنه ی دل های ما هم خوب می گردد * بداهه [/]
یعنی حسین های تنت را گرفت و برد
دزدی ز ره رسید...خدا را نمیشناخت
عمامه و پیرُهنت را گرفت و برد[/]
دل مستمندم ای جان به لبت نیاز دارد
به هوای دیدن تو هوس حجاز دارد
دیده بخت به افسانه او شد در خواب
کو نسیمی ز عنایت که کند بیدارم
[="Arial"][="DarkRed"]مخور ای دل غم از دنیای فانی [/]
که آخر بگذرد این زندگانی
يک جا ظهورکرده جمال و جلال ها
از بوسه بوسه های پيمبر به دستهاش
هردو رسيده اند به اوج کمال ها
با يک خطابه ، کار نبی گونه کرد وگفت
تنها علی است مرز حرام و حلال ها[/][/]
[="Black"]
ترا كه حسن خدا داده هست و حجله ء بخت
چه حاجتست كه مشاطه ات بيارايد
بوی خاک چادر مادر گرفته چادرم[/]
[/][="Black"]
[/]چنین تنی به رخ آفتاب حساس است
مریض نیمه شب از سوز درد می نالد
اگرچه خواب ندارد به خواب حساس است[/]
تا معطر كنم از لطف نسيم تو مشام
شمه اى از نفحات نفس يار بيار
رونقی کان دین پیغامبر گرفت
از امیرمؤمنان حیدر گرفت
چون امیر نحل شیر فحل شد
زآهن او سنگ موم نحل شد[/]
[="Black"]
برای شستن این جامه درد سر داری
دعا نکن اجلت زودتر از من برسد
فقط بگو چه کنم تا که دست برداری[/][/]
[/b]
به باغ پیرهنت باز لاله میکاری
به یاد محسن خود باز میروی از حال
زیاد فکر نکن مادرم نکن زاری
[/][/]
[="Black"]
بهرِ انگشتری بریده مباد
سرِ من از قفا جدا بشود
حنجرت از قفا دریده مباد[/][/]
[/b]
جایی که ماه را کفن از آفتاب بود
آلِ رسول تشنه و تنها و بیپناه
با آنکه اسبهای عرب سیرِ آب بود
افلاک دور فاطمه زنجیر میزدند
ارکان کعبه، پای ستوران خراب بود
بر کهکشان شیری زهرا چهها نرفت!
شور قیامتی شد و دنیا به خواب بود[/]
[="red"]دست هایش بسته سربشکسته می غردچوشیر
وحشت حکام حورازانتقام زینب است[/]