[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی [FONT=arial, helvetica, sans-serif]در کوی جوانمردان عیار نخواهم ش[FONT=arial, helvetica, sans-serif]د[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]تا هست ز نیک و بد در کیسهٔ من نقدی
[FONT=arial, helvetica, sans-serif]در کوی جوانمردان عیار نخواهم ش[FONT=arial, helvetica, sans-serif]د[FONT=arial, helvetica, sans-serif]
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
در این شب سیاهم گم گشت راه مقصود از گوشهای برون آی ای کوکب هدایت
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود زنهار از این بیابان وین راه بینهایت
ای آفتاب خوبان میجوشد اندرونم یک ساعتم بگنجان در سایه عنایت
تو ذرهای نداری آهنگ زندگانی گر ز آنک زندگانی بودی مثال سنگی خوش چشمهها دویدی از سنگ زندگانی در آینه بدیدم نقش خیال فانی
تو ذرهای نداری آهنگ زندگانی
گر ز آنک زندگانی بودی مثال سنگی
خوش چشمهها دویدی از سنگ زندگانی
در آینه بدیدم نقش خیال فانی
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش هر دیدهای به رنگی بیند ازو خیالی
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش
هر دیدهای به رنگی بیند ازو خیالی
[FONT=B Mitra][FONT=B Mitra] width: 482 [TR] [TD="width: 245 bgcolor: transparent"]یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد [/TD] [TD="width: 222 bgcolor: transparent"] [/TD] [/TR] [FONT=B Mitra][FONT=B Mitra] دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
[h=3] دلم جواب بلي مي دهد صلاي ترا [/h] [h=3] صلا بزن که بجان مي خرم بلاي ترا[/h]
align: center [TR] [TD="align: left"]اگر چه عرض هنر پيش يار بى ادبيست [/TD] [TD="align: right"] زبان خموش وليكن دهان پر از عربيست [/TD] [/TR]
تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین آتش زند خوبی و در جملهٔ خوبان چنین
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
آتش زند خوبی و در جملهٔ خوبان چنین
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مسئله آوز صد مدرس شد
درآ که در دل خسته توان درآید باز بیا که در تن مرده روان درآید باز
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
ز دلم آمده در پیچ و تاب انقلب ینقلب انقلاب همچو گیاه لب آب روان اضطرب یضطرب اضطراب علامه حسن زاده آملی
ز دلم آمده در پیچ و تاب انقلب ینقلب انقلاب
همچو گیاه لب آب روان اضطرب یضطرب اضطراب
علامه حسن زاده آملی
align: center [TR] [TD="align: left"]به بوى نافه اى كاخر صبا زان طره بگشايد [/TD] [TD="align: right"] ز تاب جعد مشكينش چه خون افتاد در دلها [/TD] [/TR]
دوش دیدم که ملایک در می خانه زدند گِل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند
[FONT=microsoft sans serif] د[FONT=microsoft sans serif]یده را فایده آنست که دلبر بیند [FONT=microsoft sans serif] ور نبیند چه بود فایده بینایی ر[FONT=microsoft sans serif]ا
[FONT=microsoft sans serif]
د[FONT=microsoft sans serif]یده را فایده آنست که دلبر بیند [FONT=microsoft sans serif] ور نبیند چه بود فایده بینایی ر[FONT=microsoft sans serif]ا
الا یا ایها ساقی زمی پر ساز جامم را که از جانم فرو ریزد هوای ننگ ونامم را
[FONT=arial black]تقدیم به مولایم امیرالمؤمنین علی علیه السلام با اشاره به حدیث «فمن یمت یرنی» (هرکس بمیرد مرا میبیند) [FONT=arial black] ای که گفتی «فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی» جان فدای کلام دلجویت کاش روزی هزار مرتبه من مُردَمی تا ببینمی رویت
[FONT=arial black]
ای که گفتی «فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی» جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من مُردَمی تا ببینمی رویت
تا توانی در وصلش بکوش جرعه دیگر بنوش از جام هوش
[FONT=arial black]شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تاب گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
[FONT=arial black]شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تاب گیسویت نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم
یارب چه صورت است آن کز پرتو جمالش
هر دیدهای به رنگی بیند ازو خیالی
[FONT=B Mitra][FONT=B Mitra] width: 482
[TR]
[TD="width: 245 bgcolor: transparent"]
[/TD]
[TD="width: 222 bgcolor: transparent"]
[/TD]
[/TR]
یاری اندر کس نمیبینیم یاران را چه شد
[FONT=B Mitra][FONT=B Mitra]
دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد
[h=3] دلم جواب بلي مي دهد صلاي ترا
[/h] [h=3] صلا بزن که بجان مي خرم بلاي ترا[/h]
تا کی به تمنای وصال تو یگانه
اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه
هرگز ندانستم که مه آید به صورت بر زمین
آتش زند خوبی و در جملهٔ خوبان چنین
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مسئله آوز صد مدرس شد
درآ که در دل خسته توان درآید باز
بیا که در تن مرده روان درآید باز
ز دلم آمده در پیچ و تاب
انقلب ینقلب انقلاب
همچو گیاه لب آب روان
اضطرب یضطرب اضطراب
علامه حسن زاده آملی
دوش دیدم که ملایک در می خانه زدند
گِل آدم بسرشتند وبه پیمانه زدند
[FONT=microsoft sans serif]
د[FONT=microsoft sans serif]یده را فایده آنست که دلبر بیند
[FONT=microsoft sans serif]
ور نبیند چه بود فایده بینایی ر[FONT=microsoft sans serif]ا
الا یا ایها ساقی زمی پر ساز جامم را
که از جانم فرو ریزد هوای ننگ ونامم را
[FONT=arial black]تقدیم به مولایم امیرالمؤمنین علی علیه السلام
با اشاره به حدیث «فمن یمت یرنی» (هرکس بمیرد مرا میبیند)
[FONT=arial black]
ای که گفتی «فَمَنْ یَمُتْ یَرَنِی»
جان فدای کلام دلجویت
کاش روزی هزار مرتبه من
مُردَمی تا ببینمی رویت
تا توانی در وصلش بکوش
جرعه دیگر بنوش از جام هوش
[FONT=arial black]شبی دل را به تاریکی ز زلفت باز میجُستم
رخت میدیدم و جامی هلالی باز میخوردم
کشیدم در بَرَت ناگاه و شد در تاب گیسویت
نهادم بر لبت لب را و جان و دل فدا کردم