[="darkslategray"]دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده ی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت...(ابوسعید ابوالخیر)[/]
[="Navy"][="Comic Sans MS"]تا چند به گرد سر ایمان گردم...
وقتست کز افعال پشیمان گردم...
خاکم ز کلیسیا و آبم ز شراب
کافرتر از آنم که مسلمان گردم .... (ابوسعید ابوالخیر)[/]:Gol:
[="Indigo"]در کعبه اگر دل سوی غیرست تو را...
طاعت همه فسق و کعبه دیر است تو را...
ور دل به خدا و ساکن میکده ای...
می نوش که عاقبت به خیر است تو را...[/] (ابوسعید ابوالخیر):Gol:
[="Comic Sans MS"][="DarkOliveGreen"]از بار گنه شد تن مسکینم پست ...
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست...
گر در عملم آنچه تو را شاید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست ...[/](ابوسعید ابوالخیر):Gol:
از شوق شکرخند لبش جان نسپردم
شرمنده ی جانان ز گرانجانی خویشم
امام خامنه ای
زبامی که برخاست مشکل نشیند
دلا در عاشقی ثابت قدم باش
که در این ره نباشد کار بی اجر.
حافظ
رو بر رهش نهادم وبر من گذر نکرد
صد لطف چشم داشتم ویک نظر نکرد
حافظ
دلا باید تنت را خسته داری
که سالک را دهان بسته باید
تن خسته دل بشکسته باید
دم به دم از تو یاد خواهم کرد *** هوش جان را زیاد خواهم کرد
[="darkslategray"]دیشب که دلم ز تاب هجران میسوخت
اشکم همه در دیده ی گریان میسوخت
میسوختم آنچنانکه غیر از دل تو
بر من دل کافر و مسلمان میسوخت...(ابوسعید ابوالخیر)[/]
تا در دل من جا کرد عشقت *** انداخت در سر سودای اتش
[="RoyalBlue"]شنيدهام سخني خوش که پير کنعان گفت:hamdel:فراق يار نه آن ميکند که بتوان گفت [/]
حديث هول قيامت که گفت واعظ شهر:hamdel:کنايتيست که از روزگار هجران گفت
[="MediumTurquoise"]حافظ شیرازی [/]
تا نگذری از خویش به مردی نرسی
تا در ره دوست بی سر و پا نشوی
بی درد بمانی و به دردی نرسی(ابوسعید ابوالخیر)[/]
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست :Gol:خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند
[="Indigo"]در پس پرده تو ای دوست جهان میسوزی :hamdel: پرده چون برفکنی طاقت دیدار که راست ؟! [/]
[="DarkOrchid"]منصور حلاج [/]
تا دم از شام سر زلف تو هرجا بزنند با صبا گفت وشنیدم سحری نیست که نیست حافظ
تا غنچه خندانت دولت به که خواهد داد/
ای شاخ گل رعنا از بهر که می روئی
...حافظ....
کلبه ی احزان شود روزی گلستان، غم مخور...
خب خودم میگم..!
ریگی از روی زمین برداریم،
وزن بودن را احساس کنیم...! **
مدام خرقه حافظ بباده در گروست
مگر زخاک خرابات بود فطرت او
وجودم رفت و مهرت همچنان هست...
(سعدی)
[="Navy"][="Comic Sans MS"]تا چند به گرد سر ایمان گردم...
وقتست کز افعال پشیمان گردم...
خاکم ز کلیسیا و آبم ز شراب
کافرتر از آنم که مسلمان گردم .... (ابوسعید ابوالخیر)[/]:Gol:
مرا باید که جان و تن نماند
و گر هر دو بماند من نماند
[="Indigo"]در کعبه اگر دل سوی غیرست تو را...
طاعت همه فسق و کعبه دیر است تو را...
ور دل به خدا و ساکن میکده ای...
می نوش که عاقبت به خیر است تو را...[/] (ابوسعید ابوالخیر):Gol:
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
[="Comic Sans MS"][="DarkOliveGreen"]از بار گنه شد تن مسکینم پست ...
یا رب چه شود اگر مرا گیری دست...
گر در عملم آنچه تو را شاید نیست
اندر کرمت آنچه مرا باید هست ...[/](ابوسعید ابوالخیر):Gol:
من دل به کسی جز تو به آسان ندهم
چیزی که گران خریدم ارزان ندهم
صد جان بدهم در آرزوی دل خویش
و آن دل که تو را خواست به صد جان ندهم
سلام.با " م " باید شعر میگفتین نه با حرف " د "
سلام
چون من پستمو ویرایش کردم ایشون دچار اشتباه شدن
در عشق خودت نیست کن و هستم کن
یکباره به بند عشق پابستم کن
از هرچه به غیر خود تهی دستم کن
ناصحم گفت كه جز غم چه هنر دارد عــشق *** گفتم اي خواجه عاقل ، هنري بهتر از اين؟
تشکر از هر دو عزیز :Gol:
[="DarkOliveGreen"]نرگس که کله دار جهان است ببین
کاو نیز چگونه سر درآورد به زر...[/]
[="darkslateblue"]زلف خاتون ظفر شیفتهٔ پرچم توست
دیدهٔ فتح ابد عاشق جولان تو باد
ای که انشاء عطارد صفت شوکت توست
عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد[/]
رقصان سوی گردون شوم زان جا سوی بیچون شوم
صبر و قرارم بردهای ای میزبان زودتر بیا... (مولوی)
ا[="purple"]ی قیل و ای قال تو خوش و ای جمله اشکال تو خوش
ماه تو خوش سال تو خوش ای سال و مه چاکر تو را ...[/] ( مولوی )
آن یکی شیر است اندر بادیه
این یکی ششیر است اندر بادیه
هر آن پروانه که شمع تو را دید
شبش خوشتر ز روز آمد به سیما... (مولوی)
ای نام تو بهترین سر آعاز
بی نام تو نامه کی کنم باز
ز صحرای دل بی حاصل مو / گیاه نا امیدی هم نروئی
یارب تو چنان کن که پریشان نشوم
محتاج به بیگانه و خویشان نشوم...
درون خانه ی دل نایدت نور
پشت بر کار و بار باید کرد...
در نا امیدی بسی امید است
پایان شب سیه سپید است:ok:
[="darkolivegreen"]تقلید دو سه مقلد بیمعنی
بدنام کند ره جوانمردان را...[/] ( ابو سعید ابوالخیر )
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
آن کس که تو را دارد جانا ز چه محروم است
من که نشدم محروم تا با تو بپیوستم