مشاعره عرفاني

تب‌های اولیه

1521 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

[="Green"]مــا که سودا زدگان سر بازار غــمیم :Gol: سود و سرمایه اگر رفت به بازار خوشیم
دیگران گر بتماشای جمال تو خوشند :Gol: ما شب و روز به یک وعده دیدار خوشیم
[/]

[="YellowGreen"]منصور حلاج [/]

:goleroz:

بسم الله

می عشق نوشیدن از دست یار
از آن باده جان پروریدن خوش است
نسیمی وزد تا ز باغ وصال
چو گل جامه ی تن دریدن خوش است

تکیه بر تقوی ودانش در طریقت کافریست
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
حافظ

شکر نعمت، نعمتت افزون کند
کفر، نعمت از کفت بیرون کند...

داستان شب هجـــر تو بگفتم با شمع

آنقدر سوخت كه از گفته پشيمانم كرد

دیدار می نمایی و پرهیز می کنی
بازار خویش و آتش ما تیز می کنی . . .

یوسف عزیز رفت، ای برادران رحمی
کز غمش عجب بینم حال پیر کنعانی

[=tahoma, arial, helvetica, sans-serif]یک نفر آمد صدایم کرد و رفت

در قفس بودم، رهایم کرد و رفت[/]

تو مرا یاد کنی یا نکنی
من به یادت هستم...
آرزویم همه سرسبزی توست

سهراب سپهری

تا گل روی تـو دیدم همه گلها خارند
تا تـو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

داشتم خوش حالتي امشب ميان كفر و دين

ديده مشغــــول بت و دل گـــرم استغفار بود

دانی که چیست دولت؟ دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن...

نزدیک تو می آیم
بوی بیابان می شنوم
کنار تو تنها ترم...

سهراب سپهری:Mohabbat:


ما بي نصيب از تو و خلقــي به كام دل

آخر به غير عشق تو ما را گناه چيست

تنها به تماشای چه ای؟
بالا، گل یک روزنه ی نور
پایین، تاریکی باد.
بیهوده مپای، شب از شاخه نخواهد ریخت و دریچه ی خدا روشن نیست
از برگ سپهر،شبنم ستارگان خواهد پرید...

سهراب سپهری...

در آغـــاز محبت گـــر پشيمـــاني بگـو با من

كه من هم دل ز مهرت بركنم تا فرصتي دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان ذر بدن دارم
هواداران کویش را چو جان خویشتن دانم

مبند اي ساربان از كوي جانان محمل ما را

مگر روزي كه با ما همسفر بينـي دل ما را

آب را گل نکنیم
درفرودست انگار کفتری میخورد آب...:Cheshmak:

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن

که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

آن دل که به یاد تو نباشد دل نیست
قلبی که به عشقت نتپد جز گل نیست


تا بال و پــــرم بود ز دامـــم نــــرهاندي

امروز رهاندي كه مرا بال و پري نيست

بسم الله

تا دل اندر خم زلف تو گرفتار شده است
کافری پیشه گرفته است و سبکبار شده است

نجم الدین طبری آملی حفظه الله

تا ذره ای ز درد خودم را نشان دهم
بگذار در جدا شدن از یار جان دهم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویش را چو جان** خویشتن دارم...

من مانده ام رنجور از او، بیچاره و مهجور از او
گویی که نیشی دور از او، در استخوانم می رود...

دین و دل به یک دیدن، باختیم و خرسندیم
در قمار عشق ای دل، کی بود پشیمانی؟

[="Indigo"]يارب از ابر هدايت برسان باراني :Gol: پيشتر زانكه چو گردي ز ميان بر خيزم
[/]
[="Plum"]فیض کاشانی[/]

:parandeh:

ما ز یاران چشم یاری داشتیم

خود غلط بود انچه می پنداشتیم...

مالک ملک وجود، حاکم رد و قبول
هرچه کند جور نیست، ور تو بنالی جفاست
گر بنوازی به لطف، ور بگدازی به قهر
حکم تو بر من روان، زجر تو بر من رواست . . .

تیر غمت چو بر دل و جانم نشانه رفت

با لاله های دامن صحرا گریستم

مارا رها کنید در این رنج بی حساب
با قلب پاره پاره و با سینه ای کباب

عمری گذشت در غم هجران روی دوست
مرغم درون آتش و ماهی برون آب...

امام خمینی(ره) *

[="Teal"]بي خبر شو اگر از دوست خبر مي‌خواهي :hamdel:زان که در بي خبري‌ها خبري نيست که نيست
ترک ســر تا نکني پـاي منه در ره عشــق :hamdel:که درين وادي حيرت خطري نيست که نيست
[/]

[="MediumTurquoise"]فروغی بسطامی[/]

تا به کی باید رفت؟
از دیاری به دیاری دیگر...
نتوانم؛ نتوانم جستن
هر زمان عشقی و یاری دیگر...

روی امید سعدی بر خاک آستان است
:Sham:بعد از تو کس ندارد، یا غایة الأماني:Sham:
بعد از تـو کس نـدارد، یـا غــایــة الأمـانـي...

[="Tahoma"]

یک چشم زدن غافل از آن شاه نباشیم
شاید که نگاهی کند آگاه نباشیم...*

سید سید سید من دوست من اقای من
دوست دارم اندازه ی کبوتر ای حرمت

بسم الله

تا بکی مرکوب نفس دون بباید بودنت؟
دور بنما آخر از خود این سوار خویشتن

نجم الدین طبری آملی روحی فداه

نه نشاط دوستانم، نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر، که من اسیرم . . .

[="Tahoma"]

مست مست مست توام، جان و دل به دست توام
ساقیا به شادی دوست، باده شبانه کجاست؟

تو نیکی میکنی در دجله انداز

که ایزد در بیابانت دهد باز

:Sham:ز دستم بر نمی خیزد که یک دم بی تو بنشینم:Sham:
به جز رویت نمی خواهم که روی هیچکس بینم

[="Tahoma"]

من چو پیغامی به بال مرغک پیغامبر بسته،
در نجیب پرشکوه آسمان پرواز می کردم...

مردان خدا پرده پندار دریدند
یعنی که به جز غیر خدا یار ندیدند

یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند


:Sham:دوست بگو دوست بگو دوست دوست:Sham:
تا نگری هرچه بود اوست اوست

:Rose:

علامه حسن زاده آملی

[=&quot]
[/]

[=&quot]تویی آن جوهر پاکیزه که در عالم قدس [/]
[=&quot] [/][=&quot]ذکر خیر تو بود حاصل تسبیح ملک[/]


[=&quot]
[/]

کجاست همنفسی تا به شرح عرضه دهم
که دل چه میکشد از روزگار هجرانش

[="Tahoma"][="Navy"]

شب هر چه تیره تر شود آخر سحر شود...
جامی بیار جان به لب ها رسیده را...
[/]

از خون دل نوشتم نزدیک دوست نامه
إنّی رأیتُ دَهراً مِن هجرک القیامة
. . .
:Sham:

[="Tahoma"][="DarkSlateBlue"]الان با ه باید بگیم یا ت گرد؟؟؟:Gig:
هم گلستان خیالم زتو پر نقش و نگار/ هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش
[/]