آیا معصومین از نور خلق شده اند؟

تب‌های اولیه

258 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام بر شما.

جناب عباس زاده!

از قرار معلوم مطلوب شما انحراف از بحث اصلی است،بحث اصلی بر سر این است که حضرت عالی معتقدید که فعل حق مرکب از زمان و مکان وتمام قیود مادی است،وبنده نیز خلاف انرا به شما نشان دادم حضرت عالی باید از ان دفاع نمایید!!!!

به عبارتی فعل حق از جهت ارتباطش ،باید کمال محض باشد بدون نواقص و ماهیات واین خلاف فرض حضرت عالیست ...

معلول هر علت صرف ارتباط و وابستگى ناب به آن علت است (صغرى)
صرف هر شى یگانه و تعددناپذیر است (کبرى)
پس معلول هر علت، یگانه و تعددناپذیر است (نتیجه).

نتیجتا حضرت عالی راه چهارم را به ما نشان دهید که از واحد صرف و حقه معلول واحد ایجاد نمی گردد بلکه کثیر ایجاد می شود!!!!

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;189435 نوشت:
معلول هر علت صرف ارتباط و وابستگى ناب به آن علت است (صغرى) صرف هر شى یگانه و تعددناپذیر است (کبرى) پس معلول هر علت، یگانه و تعددناپذیر است (نتیجه)

رابطه علت و معلولی مد نظر ما نبود بلکه مد نظر ما ایجاد بود این که شما ایجاد را در رابطه علت و معلول منحصر میدانید دلیلی دارد؟(یاد آوری میکنم که وقتی ما برهان علت و معلول را برای دیگران می آوریم منظورمان صرفا این است که جهان بی دلیل نیست نه آن که از هر جهت رابطه علت و معلولی بین جهان و خدا برقرار هست!!)

گذشته از آن اگر میشود صغری را هم برای بنده به اثبات برسانید(البته برهانی نه استقرایی)

در مورد ارتباط هم صحبت خواهیم کرد بگذارید اول این قضیه ها روشن شود شاید بنده سخن شما را معقول یافته و نظرم عوض شد و شاید .....(از این که به بنده درس میدهید به عنوان شاگرد بسیار ممنون هستم)
(ممکنه یه هفته در دسترسم نباشد اینترنت)

التماس دعا

نقل قول:
رابطه علت و معلولی مد نظر ما نبود بلکه مد نظر ما ایجاد بود این که شما ایجاد را در رابطه علت و معلول منحصر میدانید دلیلی دارد؟(یاد آوری میکنم که وقتی ما برهان علت و معلول را برای دیگران می آوریم منظورمان صرفا این است که جهان بی دلیل نیست [="Red"]نه آن که از هر جهت رابطه علت و معلولی بین جهان و خدا برقرار هست[/]!!)

سلام بر شما.

این ایجاد یا همان اراده می باشد یا نیست،اگر اراده همان ایجاداست نتیجتا انچه در دار ماده ایجاد می گردد همان اراده حق است واین سخن جبریون است!!

شما بفرمایید دلیل توقف فعل به فاعل از کدام جهت علت می باشد البته نه از تمام جهات ؟؟؟!!:Gig:

نقل قول:
گذشته از آن اگر میشود صغری را هم برای بنده به اثبات برسانید(البته برهانی نه استقرایی)

یا ذات معلول بدون هیچ امیزه ای عین ربط است و این ربط خارج از ذات معلول نیست یا رابطه وصف متاخر از ذات است،در سنخ دوم وجود وصف متاخر از ذات بوده نتیجتا معلول تقدم وجودی به علت خود پیدا خواهد نمود در جزء بودن نیز همینطور ،نتیجتا هویت معلول صرف ربط است ...

حتما دلیل خود را در پست بعد ذکر نمایید چون بحث دارد یک جانبه پیش می رود بدون یک دلیل از طرف شما!!!....

اگر خواستید مطلبی بنویسید بدون دلیلی در جهت اعتقادات خود ....نیازی به به جوابهای یک جانبه نیست،چون تا دلتان بخواهد جای پرسش های مختلف می باشد،شما نیز دلیل خود را ذکر نمایید تا به مباحث مشترکی برسیم...با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;189898 نوشت:
این ایجاد یا همان اراده می باشد یا نیست،اگر اراده همان ایجاداست نتیجتا انچه در دار ماده ایجاد می گردد همان اراده حق است واین سخن جبریون است!!

راستش من یه اعتقادی دارم که نمیخواستم همین اول بگم اما چون شما میفرمایید چشم عرض میکنم

به نظرم خدا یه صفاتی داره به اسم صفات فعل در واقع شاید این صفات فعل خودش وجود خارجی نداشته باشه ولی انتزاع ذهن ماست از مسائلی که میبینیم(مثل شریک الباری که وجود خارجی ندارد ولی ذهن برایش مفهوم سازی میکند)
در واقع گاه ما خدا را بما هو خدا در نظر میگیریم که ذاتی بسیط و بی نیاز دارد
گاه خدا را نسبت به موجودات محدود در نظر میگیریم که مثلا نسبت به مخلوقات خدا را خالق میدانیم نسبت به موجودات او را موجد و نسبت به روزی خوران او را رازق و نسبت به مکر کنندگان او را ماکر و .....
البته اگر عرائض بنده درست باشد خلق همان اراده تکوینی است که اختیار هم از این قاعده مستثنی نیست
خب این حرف من بود هر چند ترجیح میدادم که مبانی شما برام روشن بشه بعد بحث کنیم سر مبانیتون اما چون خودتون فرمودید عرض کردم

erfan_alavi;189898 نوشت:
شما بفرمایید دلیل توقف فعل به فاعل از کدام جهت علت می باشد البته نه از تمام جهات ؟؟؟

عرضم این است که مخلوق نیاز به خالق دارد و خالق صفاتش آنگونه که هست برای مخلوق قابل فهم نیست فقط میگوییم بسیط است چون مرکب نیست مجرد است چون مادی نیست عالم است چون جاهل نیست قادر است چون عاجز نیست و الا چگونگی علم و قدرتش هم برای ما قابل فهم نیست!

erfan_alavi;189898 نوشت:
یا ذات معلول بدون هیچ امیزه ای عین ربط است و این ربط خارج از ذات معلول نیست یا رابطه وصف متاخر از ذات است،در سنخ دوم وجود وصف متاخر از ذات بوده نتیجتا معلول تقدم وجودی به علت خود پیدا خواهد نمود در جزء بودن نیز همینطور ،نتیجتا هویت معلول صرف ربط است ...

اگر میشود بیشتر توضیح بدهید استاد بنده مطالب فوق رو متوجه نمیشم! اگر میشود دلیل حصر تقسیم بندی را هم روشن بنمایید

التماس دعا

بسمه تعالی شانه

نقل قول:
به نظرم خدا یه صفاتی داره به اسم صفات فعل در واقع شاید این صفات فعل خودش وجود خارجی نداشته باشه ولی انتزاع ذهن ماست از مسائلی که میبینیم(مثل شریک الباری که وجود خارجی ندارد ولی ذهن برایش مفهوم سازی میکند)
در واقع گاه ما خدا را بما هو خدا در نظر میگیریم که ذاتی بسیط و بی نیاز دارد

سلام بر شما.

اولا شریک باری اصلا وجود ندارد نه خارجا و نه ذهنا،نتیجتا اصلا وصف اتصاف قرار نمی گیرد واگر هم قرار بگیرد به موضوعاتی مصداق می پذیرد که خود عدمی باشند،انچه از شریک باری خبر می دهد صرف اعتبار است،یعنی این نوع حمل در حد حمل شایع و حمل مفهوم به مفهوم است نه اتحادی وجود و حملی شایع،خلاء مطلق هم اینطوری است ،اصلا خلا مطلقی وجود ندارد ،ولی صفات کمالی و وجودی هم وجوب دارند وهم وجود وگرنه چیزی که کمال نباشد نقص است ،وانچه نقص است ،جنبه عدمی دارد و انچه جنبه عدمی داشته باشد در ذات ممتنع است،چون باعث ترکب و نیاز می گردد نتیجتا ذات حق همه کمالات وجودی را به صورت صرافت و بالفعل داراست،واین صفات نیز مانند ذات وجوب دارند.........نتیجتا ذات ،کمال اراده و رازقیت و فیاضیت و غیره را داراست یعنی ذات به این صفات اتصاف حقیقی دارد ،....یک بار اسم می گوییم و غرض فقط صرف دلالت به مسمی است مانند اسم قلی و اسم اشخاص و غیره و استعمال ديگر اينكه اسم بگوئيم و مرادمان از ان ذاتى باشد كه وصفى از اوصافش مورد نظر ما است ، كه در اين مورد كلمه اسم ديگر از مقوله الفاظ نيست ، بلكه از اعيان خارجى است ، چون چنين اسمى همان مسماى كلمه اسم به معناى قبلى است به عبارتی ذاتى است از ذوات كه داراى وصفى است از صفات....

--------------------------------------------------------------------------------------

یعنی می فرمایید،کمالات حق صرف انتزاع ذهن است!!!پس همه موجودات عینی منشا از انتزاع ذهن هستند!!!!مگر می شود انتزاع ذهن منشا وجود باشد در حالی که خود اصلا اعتبار است ومحل وجودش در ذهن ،اگر واقعا اراده حق کمالی وجودی نیست،و ریشه در ذات ندارد و حقیقتا ذات متصف به ان نیست و صرفا انتزاع ذهن می باشد،پس خدا یک موجود بی اراده است،یعنی موجودات با انتزاع ذهن ایجاد شده اند نه با اراده و تقرر کمالی در ذات که منشا موجودات باشد...نتیجتا ریشه موجودات یک امر انتزاعی است نه وجودی!!!!!!!!!!!!!!!

وصف کمال مگر می تواند صرف انتزاع باشد،وصف ذات به صفات کمالی اگر صرف انتزاع ذهن باشد،یعنی حقیقتا ذات متصف به کمالات وجودی نیست واین یعنی عدم این کمالات در ذات،واین یعنی ترکب و نیاز ،در حالی که ذات حقیقتا به صفات و کمالات وجودی متصف است،نه اینکه کمالاتی مانند فیاضیت و اراده و یا رازقیت همه صرف انتزاع باشند،البته صفات فعلی همان نسبیات هستند والبته نسبت هم ارتباط حقیقی با ذات دارد و هم با معلول ذات...مانند نسبیاتی از قبیل خلق و رزق و غیره....

اصل ایجاد به دو صورت می باشد یا بسیط است یا بسیط نیست یعنی تالیفی و مرکب است،در جعل بسیط هستی شئ جعل می گردد،نتیجتا هستی شئ به جعل بسیط صورت می گیرد که این مستقیما با اراده حق است چون فیض و اراده حق صرافت دارد،ولی مثلا انچه در دار مادی در سیلان است،مانند تبدیل موجودات امکانی به یکدیگر که علت ایجاد انها چیزی جز حرکت نیست این به جعل تالیفی ممکن است،یعنی وجود شئ قبلا بوده و چیزی به ان اضافه می گردد و دگرگون می شود،این نوع جعلیت را خدا هم به انسان نسبت داده وهم به خودش ولی خود را احسن نامیده ولی جعل هستی و اصل وجود شئ را که صرافت دارد را فقط به خودش استناد داده است ،چون به صورت ابداع می باشد پس اراده حق یا مستقیما به هستی موجودات تعلق می گیرد و یا از طریق اسباب و علل به ایجاد موجوداتی تعلق می گرد و این جهت مستقیم و هستی بخش را ما به اراده حق نسبت می دهیم و انرا تکوین می نامیم و لی جهات مادی که از طریف اسباب و علل مادی جریان دارد ما مستقیما به ذات حق استناد نمی دهیم چون اصل ایجاد در اینها تالیفی است نه بسیط،ما موجودات را از جهت بساطت کمالی و وجودیشان به خدا ربط می دهیم نه با نواقص مرتبه ای انها.......

ولی شما بیان نمایید اراده حق اگر صرف انتزاع می باشد،چگونه منشا وجود می گردد،یعنی یک امر اعتیاری و ذهنی چگونه وجود را که مقابل ان است ایجاد می کند،ودیگر اینکه اگر ذات را دارای کمال اراده می دانید بفرمایید این نسبت از کدام جهت در ذات تقرر و ثبات دارد،چون اراده حادث است،یعنی ذاتی نیست،حالا اگذ مخلوق صرف اراده تکوینی باشد ،این نسبت خلق از کدام جهت ارتباط واقعی با ذات دارد!

نقل قول:
عرضم این است که مخلوق نیاز به خالق دارد و خالق صفاتش آنگونه که هست برای مخلوق قابل فهم نیست فقط میگوییم بسیط است چون مرکب نیست مجرد است چون مادی نیست عالم است چون جاهل نیست قادر است چون عاجز نیست و الا چگونگی علم و قدرتش هم برای ما قابل فهم نیست
!

دوست عزیز غرض این است که مخلوق ،موجود و معلوم حق ایا رابطه واقعی با حق دارد یا خیر واگر دارد از کدام جهت است،یا به قول شما رابطه حق با موجودات صرف انتزاع بوده واصلا رابطه ای وجود بین حق و موجودات نیست،حالا این رابط می خواهد کمالی و صفتی باشد یا عزلی و مکانی!!!وگرنه همه موجودات در علم حق موجودند،به عبارتی کمال همه موجودات در ذات موجود است،وانجا بین علم و کمالات معلومات حدی و تغیری نیست چون صرافت حکم می کند،نتیجتا کمالات موجودات در ذات حق به صورت صرافت عین علم حق است و علم حق عین ذاتش می باشد ......

نقل قول:
اگر میشود بیشتر توضیح بدهید استاد بنده مطالب فوق رو متوجه نمیشم! اگر میشود دلیل حصر تقسیم بندی را هم روشن بنمایید

گفته شد در اصل ایجاد معلول با جعل بسیط ایجاد می گردد،به عبارتی غیر از وجود و کمال شئ چیزی ایجاد نمی گردد ولی تاخر از ذات باعث صفات و ویژگیهایی ذاتی در مرتبه معلول می گردد که نه با معلول معیت دارد و نه متاخر از معلول است مانند ذات حق و صفاتش که نه معیت با هم دارند ونه تاخر از هم،به عبارتی ویژگیهای ذاتی یک مرتبه عین ذات همان مرتبه می باشند.......

حالا اگر صرف وجود و هویت و ذات معلول ربط نباشد،بلکه ربط وصف خارج از ذات معلول باشد این اشکال پیش می اید،که ان وصف متاخر از موصوف است،و اين مستلزم اين است كه ذات معلول قبل از ارتباط و وابستگى به علت اش موجود باشد. حال ان كه چنين لازمه اى با معلولیت معلول سازگار نيست, اين چه معلولى است كه قبل از ارتباط به علت اش موجود است؟!

توجه نمایید ،ما سه نوع اضافه داریم:

اضافه مقولی ،اضافه وجودی و اضافه ایجادی ،دو اضافه اخیر از نوع اضافه اشراقی می باشد،..

اضافه مقولی که اصلا مال دو موجود مستقل از هم می باشد که هیچ یک اقتضای ایجاد دیگری را ندارد،مانند اضافه مالکیت ملک...اینجا یک مضاف داریم یک مضاف الیه ویک اضافه....والبته وصف اضافه یک امر واقعی و وجودی بین طرفین نیست بلکه نسبت دو طرفه دارد...

اضافه وجودی در رابطه بین علت و معلول در اصل جعل است،به عبارتی معلول عین ربط به علت است و کمال معلول در مرتبه علت حاضر است،واین ربط یک طرفه است و معلول به عنوان اضافه و مضاف یکی است و لی اضافه و مضاف در مرتبه ای مغایر با مضاف الیه می باشند...ودر اینجا اضافه و مضاف وجودی حقیقی دارند وان همان معلول است...

یک اضافه ایجادی داریم و این در مرتبه عینیت است و در مرتبه ذات،به عبارتی در این اضافه مضاف و مضاف الیه در یک مرتبه و عین هم هستند،واصل ایجادیت در همین کمال و رتبه واحد است،نتیجتا ذات حق همه کمالات وجودی را در مرتبه ذات واجد است،واین کمالات در این رتبه عین ذات مضاف الیه می باشد..........

خلاصه ذات حق در مقام ایجاد،باید کمالات موجودات را داشته باشد واز همین نظر که واجد همه کمالات موجودات است،رابطه حقیقی با موجودات امکانی دارد،به عبارتی اراده ،فیض و صفات کمالی و فعلی حق از همین کمالات تقرر و ثابت در ذات نشات می گیرد نه صرف یک امر انتزاعی....

----------------------------------------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

ببینید بنده منظورم این نبود که صرف انتزاع هست شاید بد بیان کردم منظورم این هست که یک شیء است که خالق کلی اشیاء است و مجرد و بسیط
حالا وقتی میگیم خدا خالق است آیا یعنی یه چیزی به اسم خلقت در ذاتش هست؟ هرگز چون خلق بنا به مخلوق حدوث داره پس نمیتواند در ذات باشد

بلکه در واقع خلقت براساس قدرت و علم صورت میگیرد که صفات ذات حق است

پس وقتی میگیم خدا قادر و عالم و حی هست در واقع صفات ذات حضرت رو بیان کردیم خلقت و ... کمالی برای حضرت به ارمغان نمی آره بلکه او کمال داشت با همان سه صفت و بی نیاز است از مخلوقات و از خلق در واقع باقی افعال از چیزی جز ذات حضرت نشات ندارد و ذات حضرت هم کامل بود قبل از رازق بودن و کامل بود قبل از رازق بودن و.... بحث در مورد اراده هم همینطور است اراده خودش به خودی خود چیزی نیست جدا بعد آنچه اراده شده چیزی جدا همانطور که خلق هم از مخلوق جدا نیست در واقع خدا قادر است بر ایجاد و زمانی که چیزی ایجاد شد میگوییم خدا بودن آن را اراده کرده است همانطور که میگوییم خدا آن را ایجاد کرده است

پس ذات صفات خودش را دارد و باقی صفات فعل که ما به او نسبت میدیم در واقع دید خلقی به اوست که قاعدتا محدود است از جهت دید خلقی بودن آیا رزق جز ایجاد است؟ قطعا نه اما وقتی ما میگوییم رازق است منظورمان حالت خاصی از ایجاد است و الا اینهمه تقسیم بندی برای صفات فعل هم به عبارتی بی معنی میشود اگر خلقی نباشد صفات فعلی هم نیست پس صفات فعل در واقع برداشت ما با دیدگاه ما از مخلوقات نسبت به خالق است

اما من منظور شما رو آخر نفهمیدم چطور شد توضیح مطلب زیر:

erfan_alavi;189898 نوشت:
یا ذات معلول بدون هیچ امیزه ای عین ربط است

erfan_alavi;189898 نوشت:
یا رابطه وصف متاخر از ذات است

این تقسیم بندی به این دو مطلب به چه مناسبتی به وجود آمد آیا شما با دیدن مخلوقات این استقرا رو انجام دادید که از این دو حال خارج نیست یا عقلا جز این دو تقسیم وجود ندارد؟
(پیشاپیش از نفهمیدن مطلبتون عذر میخوام چون شما در مطلب گریز به جعل خدا زدید بنده تقسیم بندی عقلی رو متوجه نشدم ببخشید)

التماس دعا

سلام علیکم.

نقل قول:
ببینید بنده منظورم این نبود که صرف انتزاع هست شاید بد بیان کردم منظورم این هست که یک شیء است که خالق کلی اشیاء است و مجرد و بسیط
حالا وقتی میگیم خدا خالق است آیا یعنی یه چیزی به اسم خلقت در ذاتش هست؟ هرگز چون خلق بنا به مخلوق حدوث داره پس نمیتواند در ذات باشد

بلکه در واقع خلقت براساس قدرت و علم صورت میگیرد که صفات ذات حق است

دوست عزیز مطالب را با دقت نمی خوانید ،مثل اینکه شما وجود فعل را علت تامه برای صفت خالقیت می دانید وبدون فعل این ویژگی کمالی را از ذات حق نفی می کنید و این کاملا غلط است ببینید اتصاف خداوند بر صفات فعل به اعتبار فعل نیست بلکه داشتن ویژگی اهلیت کفایت می کند که ما ان صفت را بر خداوند اطلاق کنیم و فعل فقط حالت کاشفیت دارد از این صحت اطلاق نه علیت تامه برای اطلاق صفت بر خداوند.خلاصه انچه حادث باشد باید کمالش در ذات باشد،وگرنه ایجاد ان غیر ممکن است،همه صفات حق کمالاتی وجودی هستند که ذات حقیقتا متصف به ان است،واین ویژگی و خصیصه وجود حق است وگرنه اسماء حسنی الهی چیزی جز الفاظ انتزاعی هیچ ارزشی نداشتند مانند اسم قلی و نقی و تقی برای اشخاص ....اینها صرف الفاظ هیچ خاصیتی ندارند وکاشفیت از کمال نمی کنند در حالی که اسماء حق کاشفیت از کمال می کند،واین کمال اتصاف حقیقی به ذات دارد ....

مطالب قبل کاملا گویا است،ولی برای تزین انها از معصومین نیز در این باب چند حدیث می اورم:

مثلا:
لَهُ [="red"]مَعْنَى[/] الرُّبُوبِيَّةِ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ حَقِيقَةُ الْإِلَهِيَّةِ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ مَعْنَى الْعَالِمِ وَ لَا مَعْلُومَ وَ [="red"]مَعْنَى[/] الْخَالِقِ وَ لَا مَخْلُوقَ...

[="blue"]او را معني پروردگاري بوده آن هنگام که پرورده‌اينبوده؛ و حقيقت خدائي بوده آن هنگام که بنده اي نبوده؛ و معني عالِم بوده درحالي که معلولي نبوده؛ و معني خالق بوده درحالي که مخلوقي نبوده،...[/]

انوقت حضرت رضا می فرمایند:

قَالَ يَا فَتْحُ أَحَلْتَ ثَبَّتَكَ اللَّهُ إِنَّمَا التَّشْبِيهُ [="red"]فِي الْمَعَانِي[/] فَأَمَّا فِي الْأَسْمَاءِ فَهِيَ وَاحِدَةٌ وَ هِيَ دَلَالَةٌ عَلَى الْمُسَمَّى وَ ذَلِكَ أَنَّ الْإِنْسَانَ وَ إِنْ قِيلَ وَاحِدٌ فَإِنَّمَا يُخْبَرُ أَنَّهُ جُثَّةٌ وَاحِدَةٌ وَ لَيْسَ بِاثْنَيْنِ فَالْإِنْسَانُ نَفْسُهُ لَيْسَ بِوَاحِدٍ لِأَنَّ أَعْضَاءَهُ مُخْتَلِفَةٌ وَ أَلْوَانَهُ مُخْتَلِفَةٌ غَيْرُ وَاحِدَةٍ وَ هُوَ أَجْزَاءٌ مُجَزَّأَةٌ لَيْسَتْ بِسَوَاءٍ دَمُهُ غَيْرُ لَحْمِهِ وَ لَحْمُهُ غَيْرُ دَمِهِ وَ عَصَبُهُ غَيْرُ عُرُوقِهِ وَ شَعْرُهُ غَيْرُ بَشَرِهِ وَ سَوَادُهُ غَيْرُ بَيَاضِهِ وَ كَذَلِكَ سَائِرُ الْخَلْقِ فَالْإِنْسَانُ وَاحِدٌ فِي الِاسْمِ لَا وَاحِدٌ فِي الْمَعْنَى وَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ هُوَ وَاحِدٌ فِي [="red"]الْمَعْنَى[/] ..

[="blue"]اى فتح! خداوند تو را ثابت قدم نمايد. سخن غير ممكنى را گفتى، شباهت در معانى است و در اسمها يگانگى وجود دارد و اسم آن است كه بر مسماى خود دلالت دارد. يعنى اين كه انسان (اگر چه گفته شده يكى مى‏باشد.) خبر مى‏دهد كه يك هيكل داشته و دارى دو هيكل نيست. پس انسان ذاتا يكى نيست، زيرا اعضاء و زنگ‏هايش متفاوت و غير واحد است و اجزاء جدا از هم دارد و مساوى با يكديگر نيست. خون او غير از گوشتش و گوشتش غير از خون او، (سيستم) عصبى او غير از رگ‏هايش و موى او غير از پوستش و سياهى او غير از سفيدى‏اش است و ديگر مخلوقات نيز همين طور هستند. پس انسان در اسم يكى است (به تمام انسان‏ها انسان مى‏گويند) نه اين كه در معنا هم يكى باشد، در حالى كه خداوند در معنا يكى است....[/]

ایضا:
[="blue"]امام صادق علیه السلام فرمود: خداى تبارک و تعالى اسمى افرید که صداى حرفى ندارد، بلفظ ادا نشود تن و کالبد ندارد، بتشبیه موصوف نشود، برنگى امیخته نیست، ابعاد و اضلاع ندارد، حدود و اطراف از او دور گشته، حس توهم کننده باو دست نیابد، نهانست بى‏پرده،...[/]

انوقت حضرت امیر در دعایش در مورد اسم مکنون می فرمایند:
[="blue"]خدايا از تو مى خواهم بحق آن نام نهفته و پنهانت آن نام بزرگ و بزرگترت ، آن بر جسته تر و گرامى تر و كلان ترت ، آن نام برهان بر حق و مسلط بر هر چيز، آن نام منزهى كه نورى است از نور، و نورى است بهمراه نور، و نورى است بر نور، و نورى است بالاى نور، و نورى است در نور،......كوهها و خشكى و دريا از عظمتش متلاشى گردد، و فرشتگان آن را نگهبانى كنند تا تو بدان تكلم كنى ، و كشتى بدان جريان يابد و موج خروشان دريا را بدان راهى نباشد، هر گردنكشى معاندى و هر شيطان سركشى بدان خوار و زبون گردد، و آن همان بزرگترين نام تواست كه خويشتن را بدان نااميدى ، و بدان بر عرش خويش استيلا داشته و بر كرسى عظمت خودپا بر جائى ....[/]
وغیره...

این یعنی کمالی از ذات خالی نیست،و ذات همه کمالات را به صورت صرافت داراست،حالا وقتی خلق نمود ما از طریق همین علم دیدن وتعقل به انتزاع ان کمال می پردازیم و اینکه این کمال ایجادی را خدا داشته است وگرنه در مقام ایجاد بدون داشتن کمالات دانی امکان ایجاد انها محال است.....نتیجتا ذات ویژگی خلق و اراده و غیره را دارد واین ویژگی یک ویژگی کمالی است نه صرف انتزاع ذهنی،....خلاصه اسماء الهی اثر وجودی دارند و صرف انتزاع ذهن نیستند...خداوند دارنده کمالات وجودی است یا ذالجود والجبروت است ...

اینها را گفتم چون ذهن شما مثل اینکه بیشتر با احادیث روایی مانوسیت دارد....

نقل قول:
این تقسیم بندی به این دو مطلب به چه مناسبتی به وجود آمد آیا شما با دیدن مخلوقات این استقرا رو انجام دادید که از این دو حال خارج نیست یا عقلا جز این دو تقسیم وجود ندارد؟
(پیشاپیش از نفهمیدن مطلبتون عذر میخوام چون شما در مطلب گریز به جعل خدا زدید بنده تقسیم بندی عقلی رو متوجه نشدم ببخشید)

ببنید بنده هر چه بنویسم باز شما راهی دیگر می طلبید..

خب برای راحتی، شما بفرمایید نوع رابطه بین فاعل و فعلش چگونه است؟حتی همین ایجاد موجودات که می فرمایید از ذات سرچشمه می گیرد و بدون ذات حق اصلا بقا غیر ممکن است چگونه رابطه ای می باشد،...رابطه اراده تکوینی حق با مرادش...

[="red"]خلق الاشياء بالمشيه ، و المشيه بنفسها..[/]
خداوند، همه اشيا را با مشيت آفريد، و مشيت را به خود آن خلق نمود.

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;193021 نوشت:
داشتن ویژگی اهلیت کفایت می کند که ما ان صفت را بر خداوند اطلاق کنیم

بحث همینجاست یعنی تا زمانی که خلقی نباشد خدا خالق نیست هرچند که توانایی خلق را دارد در واقع وقتی میگوییم خالق(قبل از خلق) به هر دوی علم و قدرت اشاره میکنیم که ذاتی است و الا خود خالقیت(همانگونه که هست) قبل از خلقت معنا ندارد مگر آن که آن را از معنای حقیقی خودش خارج و به معنای مجازی ببریم که خدایا تو خالقی(به این منظور که قدرت بر خلق داری) قبل از خلق کردنت

خلاصه بحث اهلیت رو بنده هم قبول دارم اما این اهلیت در واقع خودش کاشف از علم و قدرت است نه چیزی فراتر از آن(همانطور که شاید صفاتی باشند که ما هنوز نمیدانیم خدا اهلیت آنها را هم دارد و بعدا آشکار میشود البته شاید!!)
بحث روایات را هم فعلا مطرح نکنیم بهتره همون عقلی بررسی کنیم(تشکر از زحماتتون)

erfan_alavi;193021 نوشت:
خب برای راحتی، شما بفرمایید نوع رابطه بین فاعل و فعلش چگونه است؟

ببینید بیاییم تقسیم بندی ثنایی بکنیم ببینید درسته؟

erfan_alavi;189898 نوشت:
یا ذات معلول بدون هیچ امیزه ای عین ربط است و این ربط خارج از ذات معلول نیست یا رابطه وصف متاخر از ذات است

یا ذات معلول ربط است یا نیست اگر نیست یا وصف است یا نیست اگر وصف است یا متاخر از ذات است یا نیست

پس باز هم از این منظرحالات دیگری هم قابل تصور هست

من ذهنم در این حد گنجایش داره که بگم رابطه بین ما و خدا این است که ما برای بودن به او نیاز داریم حالا توصیف رابطه دقیق بین ما و خدا از حوزه توان بنده خارج است چرا که به نظرم کشف رابطه بین دو چیز نیاز به احاطه علمی به هر دو دارد و بنده ندارم و به نظرم توانایی این احاطه برای مخلوقات وجود ندارد پس در مورد چیزی که احاطه علمی ندارم حرفی نمیزنم
(استاد خسته نباشید خدا قوت)
التماس دعا

نقل قول:
بحث همینجاست یعنی تا زمانی که خلقی نباشد خدا خالق نیست هرچند که توانایی خلق را دارد در واقع وقتی میگوییم خالق(قبل از خلق) به هر دوی علم و قدرت اشاره میکنیم که ذاتی است و الا خود خالقیت(همانگونه که هست) قبل از خلقت معنا ندارد مگر آن که آن را از معنای حقیقی خودش خارج و به معنای مجازی ببریم که خدایا تو خالقی(به این منظور که قدرت بر خلق داری) قبل از خلق کردنت

خلاصه بحث اهلیت رو بنده هم قبول دارم اما این اهلیت در واقع خودش کاشف از علم و قدرت است نه چیزی فراتر از آن(همانطور که شاید صفاتی باشند که ما هنوز نمیدانیم خدا اهلیت آنها را هم دارد و بعدا آشکار میشود البته شاید!!)

سلام.

بحث مطلق ایجاد نیست بلکه بحث داشتن کمال وجودی این امر است،به عبارتی خداوند دارای کمالات فعلش می باشد،ذات حق ویژگی همه کمالات را داراست ،و سزاوار بودن صرف مجاز نیست،بلکه مجاز خود اعتباری است ،و وجوب نخواهد داشت،در حالی که صفات خدا از قبیل فیاضیت صرافت تام داشته و وجوب و فعلیت دارد،وگرنه چیزی که فعلیت نداشته باشد،قوه است واین دو از خود وجود خارج نیست،نتیجتا اسماء وصفات الهی اموری کمالی و وجودی هستند که ریشه در ذات دارند،..
قدرت و حیات و علم یا واجد کمالات و حقایق اسماء الهی هستند،ویا نه مانند مفهومشان متغایر از دیگر صفاتند،حالا چیزی که از لحاظ ذات فاقد کمالی وجودی است چگونه انرا اعطا نموده است،صفات فعلی حق حادثند ولی صرف حدوث دلیل به واجد بودن کمال ان در ذات است نه فاقد بودن ان کمال،تا لفظ مجاز بر ان به کار برد ،چیزی که مجازی باشد،اثری ندارد در حالی که اسماء الهی همه دارای مسمای وجودی هستند و همین مسماها می باشند که اثر وجودی می گذارند نه صرف مجاز لفظ نتیجتا اسماء حق کاشف از کمالاتی وجودی می کنند و و جود این کمالات به صورت صرافت در ذات موجود است وگرنه در ذات خلا ان کمال ایجاد شده ذات مرکب می گردید......

نتیجتا اهلیت به حقیقت بر می گردد نه مجاز تا خلا کمالی در ذات ایجاد کنیم....بلکه ذات خالی از هیچ کمالی نیست،هر یک از صفات وجودی در مخلوقات تحت یکی از اسماء الهی هستند،مانند اسم مصور که صورت گری تحت ان است و این اسما رابط بین مخلوقات و ذات هستند....

نقل قول:
یا ذات معلول ربط است یا نیست اگر نیست یا وصف است یا نیست اگر وصف است یا متاخر از ذات است یا نیست

وصف یک امر حقیقی خود امری وجودی است نتیجتا وصف ربط نیز خود به وجود بر می گردد منتها این ربط یا دو طرفه است یا یک طرفه ،دو طرفه بودن ان در قضایا صادق است ولی یک طرفه بودن ان در علت ایجادی،نتیجتا وصف ربط در معلول یک امر وجودی است چون خود معلول همان ربط است،ولی اینکه این وصف متاخر از ذات باشد یا نباشد به این بر می گردد که اگر متاخر از ذات باشد پس متاخر از موصوف خود ایجاد شده است،یعنی تاخر از موصوف که همان معلول است،ولی غیر از انعین ذات معلول است و چیزی که عین ذات باشد وصفی است که خود موضوع برای ان کفایت می کند نتیجتا این ربط عین ذات موضوع است.....

اما در مورد رابطه بین عالم و معلولش به این مطلب می خواهیم برسیم که ایا معلول با همه اثار ذاتی وصفات ذاتی خود نزد حق حاضر است یا نه وجه کمالش نزد حق حاضر است و خواص ذاتی ان که حدود وجودی ان است نزد حق حاضر نیست ؛در حالی که گفته شد نسبت بین خالق و مخلوق نمی تواند یک طرفه باشد بلکه همه جهتی در خالق دارد وهم مخلوق ،واین نسبتها که ما انها را اسماء حق می دانیم از جهت ذات صرافت تام دارند و از جهت مستفیض خیر بلکه حد از قابل است نه فاعل بلکه صفات حق مانند ذاتش همه وجوب و صرافت داشته نتیجتا تکرر ندارد،مانند فیض حق که صرافت تام داشته نتیجتا واحد است و لی مستفیض خیر نتیجتا انچه باعث ارتباط حقیقی و وجودی بین حق و موجودات می باشد از جهت کمال است نه کمال همراه با نواقص ذاتی و حدودی......

حالا رابطه علم حق و یا ذات حق با مادیات و حدود مادی از منظر شما که بعد از ذات را چیزی جز مکان وماده نمی بینید چگونه ممکن است!!!شما جهات حدودی را بلاواسطه چگونه به ذات حمل می کنید در حالی که فعل حق از ان جهت که بلاواسطه با حق ارتباط دارد نه دارای کیفیت است نه دارای کمیت!!!

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیا اسماء رابط هستند؟من نمیفهمم شما چرا متناقض حرف میزنید بالاخره یا ما عین ربط هستیم یا نیستیم اگر هستیم که نیاز به رابط دیگری نیست اگر نیستیم که چرا میگویید هستیم!

التماس دعا

مهدی عباس زاده;193489 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آیا اسماء رابط هستند؟من نمیفهمم شما چرا متناقض حرف میزنید بالاخره یا ما عین ربط هستیم یا نیستیم اگر هستیم که نیاز به رابط دیگری نیست اگر نیستیم که چرا میگویید هستیم!

التماس دعا

سلم بر شما.

دوست عزیز ما داریم از اصل وجود وکمال صحبت می کنیم والبته هر جا وجودی سریان داشته باشد،اوصاف وجود نیز سریان پیدا می کند،والبته موجودات عینی چیزی جز ظهور اسماء الهی نیست و صفات وجودی در هر مرتبه نیز عین ذات همان مرتبه می باشد یعنی همان رقت و نزول،ببینید اسماء از جهت ايجدى اسم الله و از جهت وجودى اسم الارض و السماء است و به تعبير ديگر از جهت اعطاى فيض و افاضه اسم الله و از نظر استفاضه، اسم الانسان والملك است ؛ يعنى اين گونه نيست كه دو حقيقت گسيخته از هم، يكى به نام اسماء العالم و ديگر به نام اسماء الله وجود داشته باشد، بلكه اسماء الله كه ظهور مى كند مظهرش اسماء و حقايق عالم است. پس حقايق عالم اسماى ظهور يافته الهى است....

نتیجتا صرف کمال عین ربط می باشد،وکمال چیزی خارج از وجود نیست،..

خلاصه حقایق عالم هستی خارج از وجود نیست و هر جا وجودی باشد تحت اسمی از اسماء الهی است،نتیجتا حقایق عالم مظاهر اسماء الهی است،ولی خود اسماء الهی حقایقی دیگر هستند که ورای عالم اسمانها وزمین می باشد،وهمه اسماء عالم ،رقیقه ان حقایق غیبی می باشند،پس اسماء الله صرف لغت ومفهوم اعتباری نیست........

[="red"]و علّم آدم الاسماء كلّها ثم عرضهم على الملائكه فقال انبئونى باسماء هولاء ان كنتم صادقين؛
[/]

هر چیزی که در عالم وجود باشد،در مرتبه علمی حق موجود است،واز انجا که علم حق عین ذات او می باشد،نتیجتا مرتبه کمالی همه حقایق عالم در ذات موجود است،و نحوه افاضه از ذات نیز چیزی جز ایجد نیست نتیجتا کمالات وجودی خود دارای مراتب هستند همانطور که غیب اسمانها وزمین نیز دارای مراتب می باشد،نتیجتا غیب الغیوب همه اسماء و حقایق چه انها که فوق عوالم فرشتگان باشد و چه انها که در مرتبه انها باشد وچه انها که در ذیل مرتبه انها باشد یعنی عالم شهادت همه در کنه ذات حق به صورت بساطت موجود است.....خلاصه اسماء الهی در مرتبه ایجاد در ذات عین ذات می باشند چون در مرتبه علمی حق موجودند و در مرتبه فعل عین ظهور ان کمالات می باشند...نتیجتا فعلی نیست که تحت اسمی از اسما حق نباشد و اثرات وجودی عالم مادی چیزی جز سیطره کمالی حق نیست و البته هیچ یک از اسماء حق نیز ناقص نیست که جامع انها بشود اسم الله بلکه هر یک از اسماء حق که خود کمالی وجودی می باشد حدی ندارد.....

فیض حق صرافت دارد ،یعنی تکرر ندارد ،به عبارتی واحد است واین خصیصه ذاتی ان است و لی محدود شدن ان از مرتبه قابل است نه فاعل ،نتیجتا فیض از لحاظ ایجد و صدور از ذات حدی ندارد و لی از لحاظ تاخر از ذات در سلسله موجودات محدود می شود و این حد به خاطر ذات مستفیض است نه از خود فیض...به عبارتی بین فیض و مستفیض اتحاد ایجاد می شود و لی اتحادی که در هر مرتبه عین همان مرتبه می باشد،در مرتبه ذات یک جور است ودر مراتب پایین هم سنخ مرتبه خودش نتیجتا فیض از مستفیض جدا نیست و دو چیز نیستند بلکه فیض در هر مرتبه عین مستفیض است .......

خلاصه فعل حق ازان جهت که به حق ارتباط واقعی دارد دارای زمان ومکان نیست ،بلکه بسیط و واحد است یعنی صرف است ولی شما هنوز این مطلب را ثابت نکردید که فیض حق به همه موجودات یکسان می رسد نتیجتا بین فعل حق از جهت ارتباط حقیقی با او و نواقص مستفیض در مراتب امکانی فرقی نیست نتیجتا فیض بی واسطه حق نیز دارای ماده وجسم می باشد!!

وبا گفتن نمی دانیم مشکل حل نمی شود.......

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

برادر بنده یه سوال پرسیدم اینها که فرمودید فقط مطلب رو پیچیده تر کرده!!

بنده عرض کردم که اگر ماها ربط هستیم پس نیازی به رابط نیست پس چرا شما میفرمایید که رابط چیست!!
(اگه میشه کوتاه و در حد همین سوال جواب بدید چون طولانی جواب دادن مشکلی رو حل نمیکنه پیشاپیش ممنونم استاد)
التماس دعا

مهدی عباس زاده;193723 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

برادر بنده یه سوال پرسیدم اینها که فرمودید فقط مطلب رو پیچیده تر کرده!!

بنده عرض کردم که اگر ماها ربط هستیم پس نیازی به رابط نیست پس چرا شما میفرمایید که رابط چیست!!
(اگه میشه کوتاه و در حد همین سوال جواب بدید چون طولانی جواب دادن مشکلی رو حل نمیکنه پیشاپیش ممنونم استاد)
التماس دعا

سلام بر شما.

دوست عزیز عین ربط بودن ربطی به واسطه ندارد بلکه همه واسطه ها در وجود عین ربط هستند ،از قرار معلوم مثل اینکه بنده تا اینجا هر چه گفتم فقط برای خودم بوده،گفته شد که ربط در کمال وجودی است ،واز انجا که علت ایجادی کمال معلول را افاضه می کند،نتیجتا علم به علت العلل عین علم به علت اخیر است،به عبارتی همه هستی در تمام مراتب عین ربطند به علت ابتدایی واین ارتباطی به علل طولی ندارد!!!!!.....رابط در اینجا عین رابطه است..به عبارتی کمال وجودی اشیا عین اسما الهی است،...عین ربط بودن دلیلی به عدم واسطه در ربط ندارد بلکه اگر حدود ونواقص مراتب را بردارید چیزی جز وجود و کمال نمی ماند و انچه عین ربط است همین کمال وجودی است در حالی که نواقص عین ربط به مرتبه خود هستند...

پس معلول عین ربط به علت ایجادی خود است،نتیجتا در سلسله طولی نیز مجموع علل و معلول ها عین ربط به علت ایجادی نخستین است....

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;193813 نوشت:
مثل اینکه بنده تا اینجا هر چه گفتم فقط برای خودم بوده

ببخشید بنده یکمی دیر میگیرم و زحمت شما رو دوچندان میکنم باز هم از شما به خاطر استادیتون ممنونم

erfan_alavi;193813 نوشت:
انچه عین ربط است همین کمال وجودی است در حالی که نواقص عین ربط به مرتبه خود هستند...

یعنی میفرمایید انسان دو ربط داره یه ربط به کمال وجودی و یه ربط به مرتبه پس دو علت داره؟ یا این که دو معلول هست؟ یا این که .....

التماس دعا

نقل قول:
یعنی میفرمایید انسان دو ربط داره یه ربط به کمال وجودی و یه ربط به مرتبه پس دو علت داره؟ یا این که دو معلول هست؟ یا این که .....

سلام بر شما.

ویژگیها واحکام هر مرتبه ذاتی ان مرتبه می باشد؛خصایص هر مرتبه قابل سریان به مراتب دیگر نیست،وگرنه احکام مادی نیز در ذات حق قابل سرایت بود،خصایص هر مرتبه مغایر با مراتب دیگر است،نتیجتا جهات وجودی مادی از مرتبه ذاتش انتزاع می گردد نه از ناحیه علتش ،نتیجتا نه همراه معلول افاضه می گردد نه متاخر از معلول است بلکه عین ذات معلول است،وخارج از مرتبه ان نیست،ولی کمال معلول در مرتبه علت حاضر است...

به عنوان مثال،وجود سه عین مرتبه سه است به عبارتی مرتبه بین دو و چهار همان وجود سه است ،و وجود سه همان مرتبه سه است،یعنی نمی توان جای ان را عوض کرد در حالی که سه همان سه باشد چون مرتبه سه چیزی خارج از وجودش نیست،به عبارتی هر مرتبه احکامی دارد که عین مرتبه خودش است واز مرتبه خودش انتزاع می گردد.....مانند صفات کمالی در ذات حق که نه معیت با ذات دارند ونه متاخر از ذات هستند بلکه از مرتبه خود ذات انتزاع می گردند وعین ذات هستند.......

پس ویژگیهای هر مرتبه چیزی خارج از خود مرتبه نیست واین به دلیل احکام ان مرتبه می باشد،که به دلیل حالا تاخر و نقص دارای چنین صفاتی گشته است،ولی اصل ربط همان کمال وجودی است که از ناحیه علت افاضه می شود،وگرنه خداوند مکان و زمان وحرکت مادی افاضه نمی کند...

خلاصه:
انچه در معلول حق است یا جهات اعتباری مانند امکان است و یا جهات وجودی (مثلا حرکت در ماده) می باشد،جهات اعتباری که اصلا چیزی نیستند و جهات وجودی نیز از مرتبه ذات انتزاع می گردند به عبارتی ذاتی همان مرتبه می باشند...این عین ذات بودن چیزی خارج از ذات نیست نتیجتا احکام هر مرتبه قائم به خود همان مرتبه می باشد و خارج از ان مرتبه نیست...

خب استاد عزیز شما هم بفرمایید چگونه از ذات مکان و زمان افاضه می شود در حالی که از مجرد تام چیزی جز کمال وجودی افاضه نمی گردد ...
یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

ببخشید مرتبه را چه کسی خلق کرده؟و اگر مرتبه خلق جدایی از اشیاء نیست پس باید قبول کنیم که ما در عین ما بودن واحد هستیم درسته؟ یعنی کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت.

erfan_alavi;194067 نوشت:
خب استاد عزیز شما هم بفرمایید چگونه از ذات مکان و زمان افاضه می شود در حالی که از مجرد تام چیزی جز کمال وجودی افاضه نمی گردد ...

اختیار دارید شما استادید ما فعلا داریم شاگردی میکنیم تا دو کلمه چیز از شما یاد بگیریم

چون قسمت دوم سخن شما هنوز اثبات نشده است پس سوالتون موردی نداره

التماس دعا

مهدی عباس زاده;194213 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

ببخشید مرتبه را چه کسی خلق کرده؟و اگر مرتبه خلق جدایی از اشیاء نیست پس باید قبول کنیم که ما در عین ما بودن واحد هستیم درسته؟ یعنی کثرت در عین وحدت و وحدت در عین کثرت.

سلام بر شما.

البته شما و همه اشیاء واحد هستید در وجود وگرنه محال بود که از همه اشیاء اشتراک مفهومی به نام وجود انتزاع گردد چون تباین ذاتی باعث انتزاع امر مشترک نمی گردد..

اصلا مرتبه چیزی جز وجود شئ نیست و ذهن از هر مرتبه یک جور انتزاع می کند ،حتی در کثرت عرضی از مرتبه وجودی شئ ای ماشین را انتزاع می کند واز مرتبه وجودی شئ ای دیگر انسان والی اخر.....امکان ندارد مرتبه ماشین با حفظ مرتبه اش بشود درخت اینها اعتباری نیست بلکه ضروری است....پس مرتبه وجودی همان وجود شئ است نه اینکه چیزی باشد جدا از ان یا همراه ان.........

در هر حال محال است ذهن بتواند دو چیز را در عین اینکه هیچ تمایزی در کار نیست دو تا تصور کند..

در مورد دوم فعلا لزومی به جواب نیست چون اصل مطلب همان ارتباط حقیقی است که شما انرا مخلوط با زمان ومکان می بینید،نتیجتا فعل حق را دارای کیفیت وکمیت می شمارید ،شما فعلا جوابی به این ادعا ندادید فقط فرضیه است حتی به نظریه هم نرسیده.......

مهدی عباس زاده;194213 نوشت:

اختیار دارید شما استادید ما فعلا داریم شاگردی میکنیم تا دو کلمه چیز از شما یاد بگیریم

چون قسمت دوم سخن شما هنوز اثبات نشده است پس سوالتون موردی نداره

التماس دعا

فعلا شما تا حالا پنج شش سوال مختلف غیر از مورد اصلی پرسیده اید وحقیر نیر جوابکی دادم،ولی شما هنوز یک دلیل عقلی که ما را قانع کند ،تا کنون در مورد فرضیه خود نیاورده اید،بهتر است جوابها دو طرفه باشد تا حداقل بنده نیز واقف گردم که شما نیز برای انچه اعتقاد دارید حداقل دلیلی عقلی دارید نه فرضی!

پس شما موظف به جوابید..

یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;194242 نوشت:
شما و همه اشیاء واحد هستید

خب دیگه پس اگر ما و همه اشیاء واحد هستیم دیگر نیازی به واسطه برای خلق نیست زیرا ما واحد هستیم و معلول(به قول شما) جز واحد نیست.

التماس دعا

نقل قول:
خب دیگه پس اگر ما و همه اشیاء واحد هستیم دیگر نیازی به واسطه برای خلق نیست زیرا ما واحد هستیم و معلول(به قول شما) جز واحد نیست

سلام بر شما.

دوست عزیز مطلب بنده را هیمنطور جلوی خود بنده وارو می کنید،اصل مطلب بنده در مفهوم وجود است ،به عبارتی مفهوم وجود یک اشتراک معنوی است نه لفظی ،خداوند شئ است همانطور که شما شئ هستید،وشئ البته مساوق با وجود است، شئ خود امری انتزاعی است،نه خارجی وگرنه ما شئ در خارج نداریم بلکه وجود شئ را در خارج داریم.....

شما، از قرار معلوم نمی خواهید در جهات مطالب پیش بروید وگرنه مطالب گویا هستند ونیازی به تکرر نیست،اصل وجود بسیط است،به عبارتی چیزی خارج از وجود نیست،وهر چه خارج از وجود باشد باطل است،ولی مطلب این است که علت واحد حقيقى بيش از يك معلول ايجاد نمى كند،صادر اول يك وجود واحد جمعى است كه وجود او در عين اين كه وجود اوست, وجود همه موجودات معلولى نيز هست. بنابراين معلولیت او نسبت به وجود خداوند عين معلوليت همه موجودات معلولى است....

محال است جسم ومکان مادی بلاواسطه از ذات صادر گردد ولی شما این مطلب را ثابت نخواهید کرد!!

منشا تکثر تمایز است،وتمایز یا به تمام ذات است یا به برخی از اجزاء ذات یا به عوارض و یا به نقص و کمال است ....حالا شما فکر کنید ببینید خدا اگر تا قیامت هم انسان خلق کند ایا می شود دو تا انسان عین هم باشند،نتیجتا امکان ندارد دو شئ از تمام جهات عین هم باشند و این یعنی صرافت تکرر ندارد.....پس فیض مطلق است و صرافت دارد ولی مستفیض قابل است ومحدود و صرافت را حد می دهد به اندازه مقبولیت خود،مانند انسانی که از دریا اب بر می دارد،و قابلیت او همان دو مشت اوست از مطلق اب دریا...

حالا چگونه خدا جسم ومکان را با همه اثار مترتب به ان بلاواسطه ایجاد کرده است شما اگر این مطلب را با منطق به دست اورده باشید بنده در بست به این عقیده شما احترام می گذارم وانرا قبول می کنم ولی شما حتی یک دلیل هم برای فرضیه خود نیاورید به جز اینکه گفتیدچون احاطه ندارم!!

یا علی

سلام به آقایان عباس زاده و علوی

ببخشید دوستان من نمی خوام وارد بحث بشم.اما یک سوال از محضرتون داشتم .می خواستم اگه امکان داره در کنار این بحث روی این موضوع هم نظر بدین که :

* فرض کنیم
1- خلقت معصومین از نور است
2- خلقت معصومین مثل سایرین است.

اون وقت در حالت اول چه خصوصیاتی دارند و چه الزامی است که اون خصوصیات رو دارا باشند.و در حالت دوم چه نقایصی در کا پیش میاد که مثلن با خصوصیات معصوم نمی خونه.اگه فرصت شد ممنون می شم.

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;194627 نوشت:
حالا چگونه خدا جسم ومکان را با همه اثار مترتب به ان بلاواسطه ایجاد کرده است

بالاخره ما یا کثیر هستیم یا واحد اگر شما میفرمایید ما واحدیم که مشکل حل است و نیازی به واسطه نیست اما اگر میفرمایید ما کثیر هستیم کثرت رو به چه واحدی قبول دارید به مولکول اتم یا .....

حالا بنا را بر سخن شما میگذاریم و کثرت رو در خلق قبول میکنیم در کنار این مطلب باید طبق مطلب ابتدایی شما که میفرمایید واحد جز واحد صادر نمیکند قبول کنیم که مخلوقات کثیر نیاز به خالق های کثیر دارد چرا که هر خالق جز واحد ازش صادر نمیشود

پس به تعداد کثرت مخلوقات ما خالق داریم. و این خلاف فرض است یعنی واحد بودن خالق.

طبق استدلال بالا یه جای استدلالتون میلنگه یا کثرت دانستن جهان و مافیها یا قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد
التماس دعا

مهدی عباس زاده;194740 نوشت:

سلام علیکم

بالاخره ما یا کثیر هستیم یا واحد اگر شما میفرمایید ما واحدیم که مشکل حل است و نیازی به واسطه نیست اما اگر میفرمایید ما کثیر هستیم کثرت رو به چه واحدی قبول دارید به مولکول اتم یا .....

سلام بر شما.

نقل قول:
صادر اول يك وجود واحد جمعى است كه وجود او در عين اين كه وجود اوست, وجود همه موجودات معلولى نيز هست. بنابراين معلولیت او نسبت به وجود خداوند عين معلوليت همه موجودات معلولى است
....

شما جهت رابطه بین وحدت اتم با بلاواسه بودن از ذات را توضیح دهید؟؟حتی اگر از طریق نوع وحدت خودتان بتوانید ،ارتباط بلاواسطه با حق را نیزثابت کنید بنده قبول می کنم!!

در موجودات مادی که هر یک در عرض دیگری است،باز مرتبه وجود مثلا کتاب غیر از مرتبه وجود بنده وشماست،البته از این نقطه نظر نیز کتاب وجودی دارد که مختص ان است که بنده وشما نداریم،پس وجود ان نیز واحد است،ولی ایا تشخص وجود دال بر بی واسطه بودن است!!

اتم واحد نوعی است ولی وجود مادی ان فردیات دارد،که تازه هر فرد در مرتبه خود واحد است!!

مرتبه معلول اول که عین وجود اوست از وجود او خارج نیست،و ویژگیهایی دارد مغایر با مراتب دانی،نتیجتا اثار و نظام ان نیز مغایر با نظامهای دانی است ،به عبارتی معلول اول بسیط است و تجرد فعلی و ذاتی از ماده دارد....

مهدی عباس زاده;194740 نوشت:

[qحالا بنا را بر سخن شما میگذاریم و کثرت رو در خلق قبول میکنیم در کنار این مطلب باید طبق مطلب ابتدایی شما که میفرمایید واحد جز واحد صادر نمیکند قبول کنیم که مخلوقات کثیر نیاز به خالق های کثیر دارد چرا که هر خالق جز واحد ازش صادر نمیشود

پس به تعداد کثرت مخلوقات ما خالق داریم. و این خلاف فرض است یعنی واحد بودن خالق.

طبق استدلال بالا یه جای استدلالتون میلنگه یا کثرت دانستن جهان و مافیها یا قاعده الواحد لایصدر منه الا الواحد
التماس دعا

دوست عزیز چندین بار است که می گویم که مراتب وجودی موجودات به دلیل تاخر از ذات با عث حدود ونواقصی می گردند یعنی مخلوط به عدم و کمال می گردند،که این عدم یعنی همان عدم کمال علت در معلول که اثرات مترتبی به ان وارد می گردد و نتیجتا ویژگیهای ان نیز مغایر می گردد،نتیجتا کثرت مراتب وجودی از خود وجود است یعنی اشتراک وامتیاز به یک چیز بر می گردد،ولی در تمایزات دیگر چنین نیست به پست قبل رجوع بفرمایید در مورد تمایزات و همه مطالب بخوانید و بعد بر اساس همه مطالب بنویسید تا مجبور به تکرار نشویم...در هر حال کثرت طولی باید به مرتبه ای برسد که بتواند کثرات مادی را ایجاد نماید...

اگر مطلب شما را سطحی بپذیریم با ید قبول کنیم که خدا نیز جهات مختلفی در ذات می پذیرد که هر جهت باید برای خود خالقی باشد،در حالی که جهان مادی با همه اثار ان در وجود وحدت دارند ،نه در موجود واثرات مترتب از مراتب که هر یک ویژگیهایی دارند مغایر با مراتب دیگر،..مطالب را درست نمی خوانید....جهات حدودی و کثرت از ذات مراتب و ویزگی های انها نشات می گیرد واین بر می گردد به نقص و کمال......

هر موجودی مرتبه ای از وجود را پر کرده است،حتی در موجودات مادی نیز کثرت در درجه اول به حکم ذاتش می باشد،و به تبع ان و بالعرض به ماهیات سرایت می کند...یعنی از هر مرتبه یک جور ماهیت انتزاع می گردد از مرتبه وجودی انسان انتزاع می گردد و از مرتبه وجودی دیگر ماشین وغیرهم و هیچ یک از این مراتب غیر از خودش نمی تواند مرتبه دیگر شود،....

یاحق

نقل قول:
فرض کنیم
1- خلقت معصومین از نور است
2- خلقت معصومین مثل سایرین است.

اون وقت در حالت اول چه خصوصیاتی دارند و چه الزامی است که اون خصوصیات رو دارا باشند.و در حالت دوم چه نقایصی در کا پیش میاد که مثلن با خصوصیات معصوم نمی خونه.اگه فرصت شد ممنون می شم.

سلام بر شما.

نور یکی از اسماء الهی است،که حضرت امیر انرا چنین توصیف می کند:

[="seagreen"]سم الله الرحمن الرحيم
اللهم انى اسئلك باسمك المخزون المكنون العظيم الاعظم الاجل الاكرم الاكبر البرهان الحق المهيمن القدوس الذى هو نور من نور و نور مع نور و نور على نور و نور فوق نور و نور فى نور و نور اضاءبه كل ظلمه و كسر به كل جبار رحيم و لاتقوم به سماء و لا تقوم به ارض يا من به خوف كل خائف و يبطل به سحر كل سحر و كيد كل كائد و حسد كل حاسد و بغى كل باغ و تتصدع لعظمته الجبال و البر و البحر و تحفظه الملائكه حتى تتكلم به و تجرى به الفلك فلا يكون للموج عليه سبيل و تذل به كل جبار عنيد و شيطان مريد و هو اسمك الاكبر الذى سميت به نفسك و استويت به على عرشك و استقررت به على كرسيك يا الله العظيم الاعظم يا الله النور الاكرم يا بديع السموات و الارض يا ذاالجلال و الاكرام اسئلك بعزتك و جلالك و قدرتك و بركاتك و بحرمه محمد و اله الطاهرين عليهم السلام اسئلك بك و بهم ان تصلى على محمد و ال محمد و ان تعتقنى و والدى و المومنين والمومنات من النار و صل على محمد و ال محمد انك حميد مجيد.[/]

[="blue"]خدايا از تو مى خواهم بحق آن نام نهفته و پنهانت آن نام بزرگ و بزرگترت ، آن بر جسته تر و گرامى تر و كلان ترت ، آن نام برهان بر حق و مسلط بر هر چيز، آن نام منزهى كه نورى است از نور، و نورى است بهمراه نور، و نورى است بر نور، و نورى است بالاى نور، و نورى است در نور، و نورى است كه هر تاريكى بدان روشنى گرفت ، و شوكت هر گردنكش رانده اى بدان شكسته شد، و نه هيچ آسمانى و نه هيچ زمينى در برابرش نايستد، بر طرف گردد بدان ترس هر ترسناكى و باطل گدد بدان جادوى هر جادوگرى ، و نيرنگ هر نقشه كشى ، و حسد هر حسودى ، و ستم هر متجاوزى .
كوهها و خشكى و دريا از عظمتش متلاشى گردد، و فرشتگان آن را نگهبانى كنند تا تو بدان تكلم كنى ، و كشتى بدان جريان يابد و موج خروشان دريا را بدان راهى نباشد، هر گردنكشى معاندى و هر شيطان سركشى بدان خوار و زبون گردد، و آن همان بزرگترين نام تواست كه خويشتن را بدان نااميدى ، و بدان بر عرش خويش استيلا داشته و بر كرسى عظمت خودپا بر جائى .
اى خدا بزرگ و بزرگتر، اى خداى نور گراميتر، اى پديد آرند.
آسمانها و زمين ، داراى جلال و بزرگوارى ، از تو خواهم بعزت و شوكت و نيرو و بركاتت ، و بحق حرمت محمد و خاندان پاكش - كه برايشان باد سلام - از تو خواهم بحق خودت و بحق ايشان كه درود فرستى بر محمد و خاندان محمد، و ديگر آنكه مرا و پدر و مادرم را و همه مردان و زنان با ايمان را از آتش دوزخ آزاد كنى و درود فرست بر محمد و خاندان محمد كه براستى تو ستوده و بزرگوارى .[/]

از مطالب فوق این چنین استفاده می شود،که همه هستی تحت نور الهی ایجاد گشته است،واین نور ظاهر گشته است در وجود معصوم،به عبارتی اسم مکنون اسمی است که اسماء دیگر تحت ان هستند نتیجتا همه اسما حق در وجود معصوم ظهور پیدا کرده است،نتیجتا معصوم در صفات حق شریک است منتها صفات حق بالذات واجد کمالات است وصفات معصوم بالغیر،والبته این نیز خودش خیلی تغایر بین وجود معصوم وحضرت حق پیدا می کند چون وجود معصوم از ناحیه حق است واز خودش هیچ ندارد،وهمین عدم استقلال تغایر بین دو وجود را مشخص می کند،ولی از مطلب این به دست می اید،که همه کمالات که به وجود بر می گردند ظهورش شده است وجود معصوم،واین یعنی معصوم علم حق و قدرت حق و بینایی حق و اراده حق وهمه صفات حق در عالم امکان است که در احادیث نیز این مطلب مصادیقی دارد،خلاصه معصوم واجد همه کمالات معنوی(تجرد تام) و مادی است و احصای این امر جز برای معصوم برای هیچ مخلوقی قابل جمع نیست...چون مظهر تامه اسماء گشتن ویژگی ای جز این ندارد....پس وجود معصوم واجد همه کمالات امکانی است چه مادی و چه معنوی.....و البته عصمت معصوم و دیگر ویژگیهای او نیز از این مطلب اشکار می گردد.....

ولی در غیر موارد بالا مصادیق وجود برای دیگر موجودات ممکن می گردد ،به عبارتی موجودات دیگر کمالات معنوی و مادی را با هم جمع ندارند و اختلاف وجودی انها در کمالات مرتبه انها را مشخص می کند و چنین موجودی نمی تواند ،محل ظهور تامه اسماء حق قرار گیرد چون خود همین مطلب باعث تناقض می گردد...

خلاصه وجود معصوم واسطه فیض الهی است،وبدون معصوم و امام اصلا نه توحیدی است ونه کمالی ،چون مصب فیض موجودات ناقص باید از طریق کامل برسد به عبارتی ،وجود کامل به وجود ناقص در اصل وجود تقدم دارد واین همان اول ما خلق الله می باشد و لازمه فیض نیز همین است.......

-----------------

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

عزیز بنده تمام مطالب شما رو میخونم اما شما دارید متناقض حرف میزنید! چون از طرفی میفرمایید که ما واحدیم از طرفی کثیر!!

بالاخره یا واحد یا کثیر نمیشه هم واحد هم کثیر که!

شاید اگه مطالب شما رو عینا بنویسم راضی میشید که بنده میخونم!

شما میفرمایید که خدا یه واحدی صادر کرده که اون تمام کمالات رو داره علم نامحدود قدرت نامحدود و ....

فقط فرقش با خدا اینه که خدا قائم به ذات است و اون قائم به غیر هست.

بعد میفرمایید که همینطور این صادر اول دومی رو خلق میکند که اون دومی کمتر است و .... تا برسد به عالم مادی که کثرتش در حد نهایت است گویا از این ناقصتر قابل خلق نبود و تاخر کامل از ذات رو این نشئه داره!و این کثرت منشأش نقص است و عدم که به علت تاخر از ذات در اینها به وجود آمده!

بفرمایید درست فهمیدم؟

التماس دعا

مهدی عباس زاده;195457 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

عزیز بنده تمام مطالب شما رو میخونم اما شما دارید متناقض حرف میزنید! چون از طرفی میفرمایید که ما واحدیم از طرفی کثیر!!

بالاخره یا واحد یا کثیر نمیشه هم واحد هم کثیر که!

التماس دعا

سلام بر شما.

گفته شد که اصل تکثر به وجود بر می گردد وگرنه ماهیت که امری اعتباری است نمی تواند منشا کثرت در یک امر حقیقی و اصیل گردد،نتیجتا کثرت موجودات ناشی از مرتبه انهاست،که این امر نیز به نقص و کمال بر می گردد به عبارتی هر چه به طرف کمال اصلی پیش برویم تغایر بین کمالات وجودی کمتر می گردد تا جایی که دیگر حدی نیست تا باعث جدایی کمالی از کمال دیگر گردد و انجا که حدی نباشد کمالات عین هم می شوند،واین کمال محض است که همان وجود بحت می باشد،در انجا ظاهر عین باطن است،و اول عین اخر است،چون حدی نیست تا ظاهر را از حد باطن بودن جدا نماید،نتیجتا خداوند باطن است در عین اینکه ظاهر است،پس کثرت بر می گردد به حدود وحدود همان عدم کمال علت است در مرتبه پایین،و این عدم کمال باعث تکثر می گردد که این تکثر از لوازم مرتبه معلول است نتیجتا نحوه وجودی معلول متاثر این تکثرات می گردد نه اینکه علت کثرت افاضه نماید،بلکه علت کمال صادر می کند ولی لازمه تاخر کثرت است که عین ذات معلول است......نتیجتا علل واسطه باید تا جایی تنزل نماید،که جهات کثرت در ان ایجاد گردد،نه تمایزات وجودی و تفصیل موجود مثل عالم مثال ویا مادی که صوری جدا از دیگران دارند....

مثلا علم ادمی در مرتبه عقل صور جدا،جدا ندارد به عبارتی فهم شکل ندارد بلکه تصور و عالم مثال ذهنی است که صورت دارد و شکل،در حالی که ان علم اجمالی ادمی در مرتبه عقل جهات کثرت دارد یعنی تصورات ذهنی انسان در مرتبه وجود از ان جهات کثرت عقلی به وجود می ایند در حالی که خود مرتبه عقل کثرت موجود و شکل ندارد،به عبارتی با یک وجود بسیط کمالات تصورات را واجد است نه خود تصورات را،پس اخرین مرتبه موجود اشرف وکامل که واسطه فیض می باشد باید جهات کثرت همه موجودات در ان باشد واین جهات غیر از شکل است...

نتیجتا وحدت و سنخش در مراتب وجودی با دیگر مراتب مغایر است،به عبارتی وحدتی که در خداوند است،مغایر با وحدتی است که در معلول اول می باشد و وحدتی که در معلول اول است مغایر با وحدتی است که در جواهر مادی است،به عبارتی وحدت وجودی در هر مرتبه مغایر با مراتب دیگر است،نتیجتا وحدت موجود اشرف به صورت بسیط و جمعی است و لی وحدت موجودات مادی به صورت بسیط و جمعی نیست بلکه اجتماعی است نه حقیقی،که نفسی واحد و بسیط داشته باشند،بله نظام جهان یک نوع وحدتی درش هست،یعنی موجودات مادی عین حرکتند و جوهر موجود مادی عین حرکت است و این اثار حرکت نیز به هم سرایت می کند،ولی اینکه همه اینها با یک وجود بسیط جمع باشند خیر همچین چیزی واضح است..... معلول اول تکرر ندارد چون بسیط است،به عبارتی مرتبه اش در یک فرد است،ولی موجودات مادی انواعی هستند که دارای فردهای متکثر می باشند،نتیجتا این فردیات هر یک در وجود تشخص دارد و خود واحد است،ولی اجتماع این وحدتها یک وحدت بسیط و جامع نیست تا وحدت شخصی کل را اثبات نماید در حالی که وحدت معلول اول وحدتی حقیقی است نه اجتماعی،پس جواهر جهان واحد هستند منتها وحدتی جامع که از جامعیت انها بشود بساطت را انتزاع نمود ندارند و لی معلول اول واحد است ان هم به معنای واقعی وحدت دارد،به عبارتی در معلول اول تکثر فقط در ماهیت است ووجود یعنی تکثری غیر از این دو ندارد یعنی بساطت تام دارد،هر چند حد وجودی داشته باشد که موجب ماهیت برای او گردد،این یعنی نظام مراتب مثل هم نیست که اگر نظام ماده این همه اثار مختلف و جدا دارد انجا نیز چنین باشد چون احکام هر مرتبه مغایر با مراتب دیگر است واین از ذات ان مرتبه نشات می گیرد......

ولی ما متوجه نشدیم ، وحدتی که شما از موجودات جهان تصور دارید چگونه است!!!یعنی همه ماسوی غیر از حق در مرتبه وجود یکی هستند یا خیر اگر موجودات همه در عرض هم ودر کنار هم باشند،که اصلا تقدم و تاخر اکمل به اشرف بی معنی است،و این با احادیث هم نمی سازد!

یاعلی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;195711 نوشت:
به عبارتی در معلول اول تکثر فقط در ماهیت است ووجود یعنی تکثری غیر از این دو ندارد یعنی بساطت تام دارد،هر چند حد وجودی داشته باشد که موجب ماهیت برای او گردد

بالاخره اون صادره اول کثرت درش هست یا خیر؟

التماس دعا

مهدی عباس زاده;195765 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بالاخره اون صادره اول کثرت درش هست یا خیر؟

التماس دعا

سلام بر شما.

کثرت فصلی و تفصیلی که منجر به تمایز بین دو موجود گردد خیر ،بلکه واحد جمعی(کمالات) موجودات به عنوان یک وجود واحد بله.

در عقل اول کثرت ذاتی وجود ندارد چون محقق است در یک فرد،و معلولیت این فرد عین معلولیت همه موجودات دیگر است...

کثرت در مرتبه اول کثرتی ماهوی است نه عینی،یعنی اینکه ماهیتی غیر از وجودش دارد و بر ان عارض است،وهمین ماهیت امکانی جهات کثرت در ان ایجاد می کند،نه اینکه ذاتش متکثر باشد،یعنی ذاتش معلولات دیگر را واجد است با یک وجود و به صورت صرافت و بدون تمایز وتفصیل صور مختلفه...

شما علم کلی دارید ولی به صورت واحد جمعی،ولی همین واحد جمعی ان کمالات را در مرتبه ذهن و تصور کثرت می دهد،یعنی شکل و رنگ و غیره در مرتبه عقل و علم کلی ممتنع است،یعنی مراتب پایین با خصوصیاتش در مراتب بالا ممتنع است،مرتبه خیال در مرتبه عقل ممتنع است،مرتبه ماده در مرتبه ذات حق ممتنع است،هر مرتبه ای نسبت به مرتبه ایجادی خود با خصوصیاتش ممتنع است.....

خلاصه احکام مراتب و اثرات انها مانند هم نیست تا بتوان حکم یک مرتبه را به مرتبه دیگر سرایت داد....

نتیجتا وحدتی که در عقل اول است غیر از وحدتی است که در مراتب دانی است وغیر از وحدتی است که در مرتبه ذات حق است،چون وحدت مساوق با وجود است،و حکم وجود در مراتب مغایر است،...

بالاخره شما می خواهید وحدت شخصی عالم را برای ما ثابت کنید یا وحدت اجتماعی موجودات یا وحدت اتصالی یا نظامی و یا وحدتی دیگر را ولی در هر صورت کل عالم باز حادث زمانی نخواهد بود!نتیجتا خدا در زمان خلق نمی کند.

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;195897 نوشت:
بلکه واحد جمعی(کمالات) موجودات به عنوان یک وجود واحد بله

بالاخره میخوام بدونم فرقش با خدا چیه؟ آیا جز در این هست که خدا قائم به ذات است و اون قائم به ذات خداست؟

چون شما جای دیگه ای گفتید که خدا هم کمالات رو به صورت صرافت داراست پس خدا هم همینطوره دیگه!!

التماس دعا

مهدی عباس زاده;195911 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

بالاخره میخوام بدونم فرقش با خدا چیه؟ آیا جز در این هست که خدا قائم به ذات است و اون قائم به ذات خداست؟

چون شما جای دیگه ای گفتید که خدا هم کمالات رو به صورت صرافت داراست پس خدا هم همینطوره دیگه!!

التماس دعا

سلام بر شما.

مگر هر موجودی که نحوه وجودش جامع و واحد باشد خداست؟

واحدیت به انواع مختلفی تقسیم می گردد،مانند واحد نوعی و فردی و تشخصی و حقیقی و غیر حقیقی و اجتماعی و اعتباری و حقه وغیره حقه و خود وحدت حقت باز تقسیم می گردد و الی اخر...

نحوه وجود و ذات حق جوری است که اصلا حکمش و ویژگی کمالاتش با مراتب دانی و نحوه وجودی انها مغایرت دارد،هر مرتبه از وجود احکامی دارد که قابل سریان به مراتب دیگر نیست،و نظام مربوطه اش نیز خاص همان نظام است و یا به عبارتی قائم به همان مرتبه است،اینکه گفته می شود خدا از مخلوقات جداست ناظر به همین موضوع است،یعنی ویژگیهای مرتبه دانی در مرتبه فوق ممتنع است،به عبارتی مراتب قابل سریان در هم نیستند،هر چند منطبق هستند،یعنی هر نظام فوقی کامل نظام دانی است،....

ولی باز با همه این حرفها مجموعه عالم و کل عالم نمی تواند حادث زمانی باشد،چون کل عالم اصلا در زمان و مکان حادث نشده است،نتیجتا خدا در زمان خلق نمی کند!این یعنی عالم مبدا زمانی ندارد!

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آقا بالاخره من نفهمیدم که فرق خدا با اون صادره اول آیا به غیر از در قائم به ذات بودن در چیز دیگری هم هست یا خیر ؟

اگر هست واضح بفرمایید که بنده که بی سوادم هم بفهمم استاد

التماس دعا

مهدی عباس زاده;195928 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

آقا بالاخره من نفهمیدم که فرق خدا با اون صادره اول آیا به غیر از در قائم به ذات بودن در چیز دیگری هم هست یا خیر ؟

اگر هست واضح بفرمایید که بنده که بی سوادم هم بفهمم استاد

التماس دعا

سلام.

دوست فهیم ،قبلا نیز گفته شد فرقشان در مرتبه اشان است،یعنی انچه از خصوصیات در مرتبه معلول اول است در مرتبه ذات حق ممتنع است،تاخر از ذات باعث جهات کثرت می شود،و جایی که جهات بپذیرد واجد ماهیت می گردد نتیجتا قابل انقسام می گردد در ذهن نه در عین در حالی که خداوند نه قابل قسمت است در ذهن ونه در عین....

موجود کامل و اشرف نسبت به ناقص و اخس در اصل وجود تقدم دارد ولی نه تقدم زمانی!

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

پس ذهن از هیچی انتزاع کثرت میکنه؟ بالاخره یه کثرتی هست که ذهن انتزاع میکنه دیگه نیست؟

التماس دعا

سلام بر شما.

تا دو امر تحقق نداشته باشند اصل تصور تمایز اصلا محال است،نتیجتا کثرت و وحدت خارج از مرتبه وجود نمی تواند باشد...

ولی ما داریم از اصل مطلب دور می شویم اصل مطلب این بود که شما می گویید ماسوی غیر از حق همه جسمانی و مادی هستند،ولی هنوز دلیلی بر این امر نیاوردید!

یا حق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

عزیز من عجلتون برای چیه؟ دوست دارید من جواب خودم رو بدم و شما هم جواب خودتون رو و مثل این

من فعلا دارم سعی میکنم مثل > به هم نزدیک بشیم بعد هم مثل ----- با هم بریم جلو حالا شما انقدر عجله دارید من نمیدونم چرا!!

شاید حرف هر دوی ما یکی باشه و فقط فرق در تعبیر باشه

erfan_alavi;195961 نوشت:
تا دو امر تحقق نداشته باشند اصل تصور تمایز اصلا محال است،نتیجتا کثرت و وحدت خارج از مرتبه وجود نمی تواند باشد...

منظور من این بوده که در صادره اول هم کثرت وجود داره؟ یا خیر وحدت تامه برقراره!!

اگر کثرت هست توضیح بدید که کثرتش چیه اگر هم کثرت به هیچ وجه در اون راه نداره بفرمایید که نداره
التماس دعا

مهدی عباس زاده;195965 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

منظور من این بوده که در صادره اول هم کثرت وجود داره؟ یا خیر وحدت تامه برقراره!!

اگر کثرت هست توضیح بدید که کثرتش چیه اگر هم کثرت به هیچ وجه در اون راه نداره بفرمایید که نداره
التماس دعا

سلام.

دوست عزیز فکر نمی کنم خودتان هم بدانید دنبال چه هستید،وحدت شخصی و فردی یک چیز است و وحدت جنسی و نوعی چیزی دیگر که در مفاهیم صادق است....وقبلا توضیح داده شد...

خلاصه مطلب:

هر موجود بسيط و تجزيه ناپذيرى مانند خداى متعال و مجردات داراى وجود واحدى مى‏باشد و جاى فرض كثرت در ذات آن نيست .

نقل قول:
کثرت فصلی و تفصیلی که منجر به تمایز بین دو موجود گردد خیر ،بلکه واحد جمعی(کمالات) موجودات به عنوان یک وجود واحد بله.

در عقل اول کثرت ذاتی وجود ندارد چون محقق است در یک فرد،و معلولیت این فرد عین معلولیت همه موجودات دیگر است...

وحدت فردی تشخص وجودی دارد و تشخص وجودی عین وحدت است...در مورد تمایز فصلی و جهت کثرت قبلا توضیح داده شد...

مطالب گویاست مگر اینکه-----

-----------------------

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

خوب سوال بعدی این که اون صادره اول که از همه جهت واحد است چه جور موجودی رو خلق کرده؟

التماس دعا

مهدی عباس زاده;196158 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

خوب سوال بعدی این که اون صادره اول که از همه جهت واحد است چه جور موجودی رو خلق کرده؟

التماس دعا

سلام.

انوقت ؛ذات حق از همه جهات واحد و بسیط است و هیچ حدی در ان نیست،و فعل او که متاخر از ذات است از همه جهات واحد نیست بلکه واحد جمعی است و بسیط است منتها نحوه وجودی و مرتبه اش جوری است که هم بساطتش با صرافت حق مغایر است و هم دارای ماهیت است منتها ماهیتی که به تبع مرتبه وجودیش می باشد،نتیجتا همین تاخر انرا دچار جهات می کند و لی ذات انرا دچار کثرت نمی کند.....

البته بر اساس مراتب وجودی این امر راحت تر تصور می گردد،به عبارتی بر حسب مراتب،علت ایجادی باید کمالات مادون را داشته باشد و از سنخ خود کمال چیزی نیز بیشتر داشته باشد،واین سلسله می رسد به جایی که همه حدود ریزش می کنند و چیزی جز کمال بحت نمی ماند و ان وجود بحت و صرف همان وجود حق است ،....نتیجتا مرتبه قبل از ذات واجد همه کمالات مادون است منتها با صرافتی که با صرافت مرتبه ذات مغایر است،به عبارتی هر صرافتی مرتبه ذات حق نیست ....ماده وجودش بسیط نیست چون حرکت انفکاکی دارد یعنی وجود قبل وبعدش برایش جمع نیست و در زمان پراکنده است و تا مرتبه قبل از بین نرود مرتبه بعد ایجاد نمی گردد ،بلکه جایی که حدود جسمانی از قبیل تجزیه،تقسیم ،امتداد و همین وجود جمعی باشد و ذات شئ و وجودش برایش ثابت باشد و حرکتی نداشته باشد بساطت را رقم می زند ولی خود بساطت نیز مراتب دارد به عبارتی بساطت تابع وجود است و در مراتب وجود بساطت بر حسب شدت وضعف وجود شدت وضعف پیدا می کند.....

برای مثال:

انسان علی الظاهر چندین نفس دارد(اماره و مطمئنه و..) ولی در حقیقت نفس انسان یک واحد بیش نیست که مراتب دارد ..در هر مرتبه ای نفس انسان حکمی دارد ،در یک مرتبه حس است در یک مرتبه خیال است در یک مرتبه عقل است در یک مرتبه مادی است،به عبارتی نفس انسان از ماده شروع می گردد و همینطور در مراتب احکامش فرق می کند....اصل وجود ضعف و شدت ،تقدم وتاخر دارد......

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;195974 نوشت:
هر موجود بسيط و تجزيه ناپذيرى مانند خداى متعال و مجردات داراى وجود واحدى مى‏باشد و جاى فرض كثرت در ذات آن نيست

و

erfan_alavi;196232 نوشت:
از همه جهات واحد نیست بلکه واحد جمعی است

یکم منو گیج کرده بالاخره از همه جهات واحد است یا خیر اگه از جهتی کثیر است شما اون جهت کثرتش رو هم بفرمایید اما اگه از تمام جهات واحد است که بفرمایید از همه جهات واحد است.

التماس دعا

مهدی عباس زاده;196330 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

و

یکم منو گیج کرده بالاخره از همه جهات واحد است یا خیر اگه از جهتی کثیر است شما اون جهت کثرتش رو هم بفرمایید اما اگه از تمام جهات واحد است که بفرمایید از همه جهات واحد است.

التماس دعا

سلام بر شما.

شما بفرمایید جهات کثرت علم اجمالی و بسیط ،که باعث صدور کثرات صور جزئی در ذهن است را به ما نشان دهید؟؟..

ماهیت تابع مرتبه وجودی است،واز هر مرتبه یک جور انتزاع می گردد،مراتب وجودی یک جور نیستند تا بتوان ویژگی های یکی را به دیگری سرایت دهیم،در هر حال بنا بر مراتب وجودی ،علت کمال معلول را دارد و نواقص معلول که ذاتی خودش و مرتبه اش است را ندارد،نتیجتا معلول اول همه کمالات معلولات دانی را داراست به صورت جمعی و بسیط و ذات حق کمال معلول اول را داراست و حدود و ماهیت انرا خیر،......ولی اینکه جهات کثرت را بنده به شما بگویم که چگونه است این نیاز به هم مرتبه شدن و اتحاد با ان معلول اول را دارد........ولی اینطور که می گویند عقل اول هم خودش را تعقل می کند و هم علت خودش را و همین امر باعث صدور مرتبه بعدی می گردد،ولی اینکه جهات کثرت در مرتبه بعد چگونه است نمی توان گفت،بلکه جهات کثرت بر اساس دوری از حق ممکن است حکمش تغییر کند و جوری دیگر گردد....

به عنوان مثال روح و نفس ادمی یک واحد جمعی ذو مراتب است یعنی قوا و جهات مختلفی دارد که هیچ یک را نمی توان در واقع از دیگری جدا و تجزیه کرد،ولی این قوا وقتی اثر می گذارند ما می فهمیم که این جهات را نفس داراست،به عبارتی خود وجود بسیط است و مراتب را به صورت فعلیت ندارد،بلکه وقتی اثری از مرتبه ای انجام شد ان اثر می شود معلولش...

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;196356 نوشت:
نتیجتا معلول اول همه کمالات معلولات دانی را داراست به صورت جمعی و بسیط و ذات حق کمال معلول اول را داراست و حدود و ماهیت انرا خیر،......ولی اینکه جهات کثرت را بنده به شما بگویم که چگونه است این نیاز به هم مرتبه شدن و اتحاد با ان معلول اول را دارد........

من از حرف شما دو برداشت میکنم: 1. معلول اول جهات کثرتی دارد که شما آن را نمیدانید.
2. برای معلول اول ماهیتی قائل هستید که خودتان هم نمیدانید چیست.

اگه این دو مطلب رو درست فهمیدم بفرمایید که درست است و الا یه جوری توضیح بدهید که چرا بنده اشتباه فهمیدم.

التماس دعا

با سلام.

دوست عزیز از قرار معلوم هر چه بنده بنویسم باز باید برگردیم به همان مقدمه مطالب..

بنده نیز از سخنان شما دوبرداشت می کنم..

اول اینکه مطالب را با توجه به تقریب مثالها درست تفهم نمی کنید،..

دوم اینکه هنوز فرق جهات کثرت با خود کثرات را متوجه نشده اید..

گفته شد که مراتب وجود به صورت بالفعل برای وجود موجود نیستند بلکه اثر است که جهات را روشن می کند،وبرای شما نفس و جهات و قوای ان را مثال اوردم ،بنده که هنوز نمی دانم شما دنبال وحدت جمعی هستید یا مسئله تجرد وبساطت هستید و یا دنبال خود جهات کثرت هستید،...قبلا نیز گفته شد که مرتبه معلول اول به دلیل امکان ذاتی و نقص کمال نسبت به ذات جهات می پذیرد ولی اثر این جهات چگونه است همان مرتبه بعدش می باشد،قبلا نیز گفتم که جهات کثرت با خود کثرت تفاوت می کند........

ببینید همه ماهیات امکانی و دانی علت ایجادیشان همان معلول اول است(یعنی همین ماهیاتی از قبیل سنگ و اب و چوب و غیره) ،به عبارتی ماهیت معلول اول بر حسب درجه ای که دارد انتزاع می گردد،نتیجتا علم حق به ماهیات از طریق علم به معلول اول است که علت ایجادی انهاست (به عبارتی علم خداوند به ماهیات مادی به صورت ارتماسی مانند ذهن نیست بلکه حضوری است)نتیجتا معلول اول لابشرط همه ماهیات امکانی هم هست...مثلا انسان لابشرط صفات الاغ را مثلا داراست به عبارتی هم جسم است و نمو دارد و هم دیگر موارد بیشتری که الاغ ندارد.......

ماهیات امکانی در مراتب وجودی یکی هستند ولی وجود انهاست که تغییر می کند نتیجتا ماهیات امکانی بر حسب درجه انها انتزاع می گردند یعنی همان اثار مترتب به انها...

جهات کثرت همان کثرت ذاتی به معنای تجزیه وتقسیم و حرکت انفکاکی و غیره نیست،قبلا نیز انرا با مثال نفس و علم اجمالی برای شما روشن کردم!

اقا شما هم یک دلیلی در ارتباط بلاواسطه مادیات با ذات حق بیان کنید وگرنه جواب دادن به سوالات شما فکر نمی کنم ملزومی داشته باشد...شما نیز دلیل منطقی خود را بیان نمایید تا بنده نیز بتوانم مانند شما سوالاتی طرح نمایم تا از این ابهام خارج گردم که شما واقعا...

یا علی

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

وقتی ما میگیم یک شیء از فلان جهت کثیر است خوب منظورمون این است که درش از فلان جهت کثرت وجود دارد

مثلا جهان از جهت اجزایش کثیر است. و از جهت ارتباط اجزاء با هم وحدت دارد.

اگر جهت در ادبیات شما فرق دارد لطفا معناش رو مشخص کنید که بنده به اشتباه نیفتم.(وقتی از معلول اول بحث میکنیم فارغ از باقی معلولات مد نظر قرارش میدیم)

بالاخره این معلول اول خودش فی نفسه بدون در نظر گرفتن باقی معلول ها آیا واحد است یا خیر؟ از جمیع جهات واحد است یا خیر؟

اما استدلال بنده برای شما این هست که خدا نیازی به واسطه برای خلق اشیاء ندارد. چون بی نیاز است.و قدیر نبودن خدا تنها به امر محال تعلق میگیرد و چون خلق جهان بی واسطه محال نیست پس قدرت خدا بر خلق جهان بی واسطه تعلق میگیرد.

گذشته از این اصلا بنده به مخلوق مجرد اعتقاد ندارم که قبلا هم خیلی در موردش بحث کردیم.
(اما پیشنهاد میکنم که بحثش رو وسط نیارید چون فعلا فایده نداره شما روی مبنای مورد قبول خودتون بحث میکنید و بنده هم روی مبنای خودم قبلا هم دوستان تذکر دادن که بحثهای ما خیلی مسائل مختلف رو وسط میکشه که واقعا طرحش جز گیج شدن مطلب سودی نداره

و بنده از شما تعجب میکنم که با این که اعتقاد دارید مطالبتون بر اساس برهان است و متقن روی چه مبنایی انقدر عجله دارید در دررفتن از پاسخ دادن!! اگه وقتتون تنگه که بنده همون اول پیشنهاد کردم بحث نکنیم اما اگه علاقه دارید به نتیجه مشترک برسیم باید صبر هم داشته باشید نمیشه که بخوایم عجولانه با هم بحث کنیم آخرش که چی؟ اگه دنبال حقیم که باید در راه رسیدن به حق صبر پیشه کرد)
التماس دعا

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام مجدد

erfan_alavi;189435 نوشت:
معلول هر علت صرف ارتباط و وابستگى ناب به آن علت است (صغرى) صرف هر شى یگانه و تعددناپذیر است (کبرى) پس معلول هر علت، یگانه و تعددناپذیر است (نتیجه)

ببخشید من احساس میکنم که باید به این استدلال شما یه هر اضافه کرد به این شکل.

هر معلول هر علت صرف ارتباط و وابستگی به آن علت است
صرف هر شیء یگانه و تعدد ناپذیر است
پس هرمعلول هر علت یگانه و تعدد ناپذیر است.

و این اصلا با مطلب بنده تناقضی ندارد چون جهان از اجزاء تشکیل شده و ناگزیر به جایی میرسد که تجزیه ناپذیر باشد(مثلا فضا به طول و عرض و ارتفاع میرسد) و هرکدام از این اجزاء هم خودشان صرف ارتباط با حق و یگانه هستند و ارتباط اینها با هم خودش یک معلول دیگری است(ترکیب طول و عرض و ارتفاع که فضا رو تشکیل میده)و یگانه است.

درست است که هریک از اجزاء به تنهایی در خارج محقق نمیشود(مثل شریک الباری) اما در ذهن کاملا قابل تصور است.

پس از برهان تقریر شده در نمیاد که الواحد لا یصدر منه الا الواحد.

التماس دعا

مهدی عباس زاده;196581 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

وقتی ما میگیم یک شیء از فلان جهت کثیر است خوب منظورمون این است که درش از فلان جهت کثرت وجود دارد

مثلا جهان از جهت اجزایش کثیر است. و از جهت ارتباط اجزاء با هم وحدت دارد.

اگر جهت در ادبیات شما فرق دارد لطفا معناش رو مشخص کنید که بنده به اشتباه نیفتم.(وقتی از معلول اول بحث میکنیم فارغ از باقی معلولات مد نظر قرارش میدیم)

سلام بر شما.

دوست گرامی جهات کثرت را فکر می کنم دفعه چندم است که دارم عرض می کنم ،جهات کثرت در وجود همان مراتب وجودی می باشد،قبلا نیز عرض کردم نفس یک وجود واحد وبسیط است که دارای مراتب می باشد،واز اثرات این مراتب متوجه می شویم که جهات کثرتی دارد که خود کثیر ذاتی ان نیست،مثلا نفس در یک مرتبه حس است در یک مرتبه خیال است در یک مرتبه عقل است و در مرتبه ای قوای ان است که هر یک اثری دارد،مانند دیدن و شنیدن و غیره ،این جهات هیچ کدام کثرت جزئی در نفس نیستند بلکه جهات اثر گذاری از ان می باشند که تعبیر جهات کثرت از ان می کنیم،پس وجود نفس یک واحد جمعی و بسیط است و تا اثری نداشته باشد جهت اثرش معلوم نیست و همین اثر گذاری است که مرتبه برای ان معلوم می کند وان می شود جهت کثرت در اثرش ،نتیجتا نفس وجودی بسیط است ولی مراتب را بالفعل ندارد بلکه اثری که می گذارد مرتبه اش را نشان می دهد....

نتیجتا کثرت ذاتی به واسطه تمایز و تفصیل غیر از جهات کثرت در امری می باشد......

نقل قول:
ما استدلال بنده برای شما این هست که خدا نیازی به واسطه برای خلق اشیاء ندارد. چون بی نیاز است.و قدیر نبودن خدا تنها به امر محال تعلق میگیرد و چون خلق جهان بی واسطه محال نیست پس قدرت خدا بر خلق جهان بی واسطه تعلق میگیرد.

این استدلال شما ،همان مطلوب شماست وارزشش در حد همان ادعایی است که شما دارید،نه بیشتر،این ادعا نیز برای افرادی که مجردات را قبول دارند همان حکم را دارد که برای شما دارد،این استدلال نیاز به اثبات دارد و لی شما حتی یک دلیل منطقی هم تا حال نداشته اید...

نقل قول:
این اصلا با مطلب بنده تناقضی ندارد چون جهان از اجزاء تشکیل شده و ناگزیر به جایی میرسد که تجزیه ناپذیر باشد

اگر نوبتی هم باشد نوبت شماست که از این ادعای خود دفاع نمایید، خب:

شما میفرمایید همه ماسوی غیر از حق زمانمند هستند و تعلق زمانی دارند حال بفرمایید مجموعه عالم و یا کل عالم حادث زمانی است یا خیر؟؟البته با دلیل توضیح دهید!

با سپاس

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;196725 نوشت:
دوست گرامی جهات کثرت را فکر می کنم دفعه چندم است که دارم عرض می کنم ،جهات کثرت در وجود همان مراتب وجودی می باشد،قبلا نیز عرض کردم نفس یک وجود واحد وبسیط است که دارای مراتب می باشد،واز اثرات این مراتب متوجه می شویم که جهات کثرتی دارد که خود کثیر ذاتی ان نیست،مثلا نفس در یک مرتبه حس است در یک مرتبه خیال است در یک مرتبه عقل است و در مرتبه ای قوای ان است که هر یک اثری دارد،مانند دیدن و شنیدن و غیره ،این جهات هیچ کدام کثرت جزئی در نفس نیستند بلکه جهات اثر گذاری از ان می باشند که تعبیر جهات کثرت از ان می کنیم،پس وجود نفس یک واحد جمعی و بسیط است و تا اثری نداشته باشد جهت اثرش معلوم نیست و همین اثر گذاری است که مرتبه برای ان معلوم می کند وان می شود جهت کثرت در اثرش ،نتیجتا نفس وجودی بسیط است ولی مراتب را بالفعل ندارد بلکه اثری که می گذارد مرتبه اش را نشان می دهد....

در هر صورت با این که در مورد نفس با شما موافق نیستم. اما با توجه به تعریف خودتون. پس خدا هم واحد نیست از تمام جهات چون هم به او خالق گفته میشود هم رازق هم .....

اما در واقع خدا از همه جهت واحد است همانطور هم صادره اول باید واحد از تمام جهات باشد. چون به اثر کاری نداریم بلکه به ذات کار داریم.

erfan_alavi;196725 نوشت:
مجموعه عالم و یا کل عالم حادث زمانی است یا خیر؟

حدوث = زمان

حدوث یعنی وجود یافتن چیزی که قبل از آن وجود نداشته پس خود حدوث زمان را معنی میبخشد.

پس کل عالم چون حادث است پس قبل از حدوثش نبوده و شروع زمان از لحظه حدوث اولین خلق بوده. و الا زمان قبل از حدوث اصلا معنا ندارد.

به عبارت دیگه ما الآن میگیم زمان بر ما میگذره چون تمام اشیاء که در لحظه قبل قرار داشتند نابود میشوند و در لحظه بعد ایجاد میشوند. شاید بشه گفت عبارت من ایراد داره اما برای رسوندن مطلب این رو میگم. اما این اتفاق اونقدر دقیق و ظریف میفته که اصلا متوجهش نمیشیم مثل مهتابی که خاموش و روشن میشه اما خطای دید ما باعث میشه که فکر کنیم اصلا خاموش نمیشه اما یه مگس شاید خاموش و روشن شدن مهتابی رو ببینه.

پس زمان چیزی جدای از حدوث نیست که بخوایم بگیم یه زمانی داریم یه حدوثی و ....

امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم

التماس دعا

مهدی عباس زاده;196807 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

در هر صورت با این که در مورد نفس با شما موافق نیستم. اما با توجه به تعریف خودتون. پس خدا هم واحد نیست از تمام جهات چون هم به او خالق گفته میشود هم رازق هم .....

اما در واقع خدا از همه جهت واحد است همانطور هم صادره اول باید واحد از تمام جهات باشد. چون به اثر کاری نداریم بلکه به ذات کار داریم.


با سلام.

احسنت به شما،خداوند واحد است در مرتبه ایجاد یعنی در مرتبه ذات، همه کمالات به نحو بساطت موجود است و بدون تمایز،ولی مرتبه خالقیت، و تمام صفات فعل در مرتبه متاخر از ذات معنی دارد یعنی همه اینها در مرتبه اثر و فعل معنا پیدا می کنند ولی همین نسبتها به صورت بساطت در ذات موجود است...ان مرتبه بساطت می شود مرتبه ایجاد کمال و ان مرتبه وجودی انها می شود مراتب متاخر از ذات و در مراتب دیگر،نتیجتا معلول اول ظهور تمام اسماء الهی است....

اثر حق در مرتبه متاخر از ذات همان جهت ایجاد ان است که می شود معلول اول،نتیجتا حق از جهت واحد اثر واحد دارد.........

نقل قول:
پس کل عالم چون حادث است پس قبل از حدوثش نبوده و شروع زمان از لحظه حدوث اولین خلق بوده. و الا زمان قبل از حدوث اصلا معنا ندارد...پس زمان چیزی جدای از حدوث نیست که بخوایم بگیم یه زمانی داریم یه حدوثی و ....

دوست عزیز ما شروع زمان نداریم یعنی ابتدای زمان نداریم که وجود زمان از ان دم اغاز شده باشد!!،چون دم و ان زمانی اصلا وجود ندارد همانطور که در حرکت، ما ابتدای حرکت در خارج نداریم بلکه دم وان در زمان حد حرکت است وما حد حرکت در خارج نداریم !شما نمی توانید بگویید ابتدای زمان و شروع دقیقا کجا است چون باز ابتدای زمان خودش بعد وقبلی دارد هر چند بسیار ناچیز ،یعنی تعیین ابتدای زمان در خارج غیر ممکن است !!!!حالا چگونه ابتدای زمان بدون تقدم خود زمان اتفاق افتاده است خدا عالم است....

دوست عزیز برای انتزاع زمان نیاز به ماده است چون حرکت ماده یعنی همان زمان،نتیجتا ابتدا باید وجودی ایجاد گردد تا زمانی هم باشد،یعنی همین مکان مادی،نتیجتا زمان مسبوق به ماده است و وجود مکان تقدم ایجادی به زمان دارد انوقت این مکان معنی پیدا نمی کند مگر اینکه خود حجمی از جهانی باشد در کنار ان ،به عبارتی مکان بدون اینجایی و موقعیت ونسبت طرفین محال است موجود باشد ،نتیجتا کل عالم و یا همان خلق اول نباید در مکان باشد،وگرنه قبل از ان باید مکانی باشد تا نسبت مکان به ان داده شود یعنی کل عالم در مکان نیست............

خلاصه عالم هستی نمی تواند در زمان و مکان واقع گردد و این یعنی خداوند در زمان خلق نمی کند بلکه زمان ومکان از جواهر عالم جسمانی است و حکم جزء به کل در این امر نشدنی است چون باز اشکال عود پیدا می کند......

غیر از موارد بالا جهات کثرتی که در ذات پس از ایجاد جسم پیدا می شود بسیار زیاد می گردد یعنی ذات تکثر جهات ایجادی می گردد نتیجتا باید از هر جهتی یک امر مادی ایجاد گشته باشد...

موفق باشبید

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;196851 نوشت:
احسنت به شما،خداوند واحد است در مرتبه ایجاد یعنی در مرتبه ذات، همه کمالات به نحو بساطت موجود است و بدون تمایز،ولی مرتبه خالقیت، و تمام صفات فعل در مرتبه متاخر از ذات معنی دارد یعنی همه اینها در مرتبه اثر و فعل معنا پیدا می کنند ولی همین نسبتها به صورت بساطت در ذات موجود است...ان مرتبه بساطت می شود مرتبه ایجاد کمال و ان مرتبه وجودی انها می شود مراتب متاخر از ذات و در مراتب دیگر،نتیجتا معلول اول ظهور تمام اسماء الهی است....

استاد عزیز این رو که شما میگید در مورد صفات فعل صادق هست در مورد صفات ذات چه میکنید؟ علم قدرت و حیات.
پس در خدا هم جهات کثرت معنا پیدا میکنه.

پس یا معلول اول از همه جهت واحد است یا خدا هم از همه جهت واحد نیست.

erfan_alavi;196851 نوشت:
دوست عزیز ما شروع زمان نداریم یعنی ابتدای زمان نداریم که وجود زمان از ان دم اغاز شده باشد

ما در مورد واقع زمان حرف میزنیم و واقع زمان همونطور که گفتم هست. شما ادعا دارید حرف بنده غلط است باید اثبات کنید نه این که بگید نداریم!! همین!

اگه هم اثبات کردید بنده اصلا متوجه نشدم در ضمن زمان رو با مکان قاطی نکنید بذارید دونه دونه بررسی کنیم.

التماس دعا

مهدی عباس زاده;196857 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

استاد عزیز این رو که شما میگید در مورد صفات فعل صادق هست در مورد صفات ذات چه میکنید؟ علم قدرت و حیات.
پس در خدا هم جهات کثرت معنا پیدا میکنه.

پس یا معلول اول از همه جهت واحد است یا خدا هم از همه جهت واحد نیست.

سلام بر شما.

قدرت و حیات و علم عین ذات حق هستند در مصداق ،نتیجتا علم وقدرت در مرتبه ذات حق یک چیز بیش نیست،یعنی دومرتبه جدا نیست وانچه باعث جهات کثرت می گردد،اثرات متفاوت است در مراتب مختلفه،که این امر درنفس کاملا مشهود است،واین جهات کثرت در کثرت مراتب است در این وجود واحد....نتیجتا بساطت وجود در مراتب مختلفه احکامی مغایر دارد یعنی شئونی متفاوت دارد نتیجتا بساطت ذات حق با همه مراتب دانی متغایر است همان طور که اختیارش در مرتبه اش مغایر با احکام اختیار مراتب دانی مثل عالم مادی است....

مهدی عباس زاده;196857 نوشت:

ما در مورد واقع زمان حرف میزنیم و واقع زمان همونطور که گفتم هست. شما ادعا دارید حرف بنده غلط است باید اثبات کنید نه این که بگید نداریم!! همین!

اگه هم اثبات کردید بنده اصلا متوجه نشدم در ضمن زمان رو با مکان قاطی نکنید بذارید دونه دونه بررسی کنیم.

التماس دعا

شما ذاتی که عین تغییر است را برایش ابتدای حرکت در خارج تعیین نمایید !!!

ابتدای حرکت ما در خارج نداریم بلکه اصلا سکونی در خارج نیست ،تا از ان بشود ابتدا را انتزاع نمود،ابتدا و انات حد زمان و حرکت هستند ،نتیجتا ما در خارج ابتدای حرکت نمی توانیم تعیین کنیم،چون هر لحظه در خارج خود به قبل وبعد تقسیم می گردد که خود خارج از زمان نیست...حالا از ذاتی که خود عین حرکت است چگونه ابتدا انتزاع می گردد...مگر اینکه دراغاز این وجود حرکت نداشته باشد و سپس دارای حرکت وزمان شده باشد...در حالی که موجودی که عین حرکت باشد امکان ندارد ابتدای زمانی داشته باشد....یعنی مسبوق به زمان نباشد...وگرنه موجودی که خود عین حرکت است باید مسبوق به عدم زمان باشد،در حالی که تقدم عدم زمان برای موجود زمانی امری موهوم است...

در ثانی دلیل بطلان حدوث این است که یک شی بر خودش مقدم باشد؛ به عبارتی حدوث صفتی است که به شی به وجود امده از عدم اطلاق می­شود، پس رتبه آن بعد از وجود شی خواهد بود....

از طرفی واحدی که از تمام جهات وحدت داشته باشد و همه صفات کمالی اش عین ذاتش باشد و یک مصداق باشد،و اصلا مرتبه ای در ذاتش نباشد،چگونه این همه کثرات بلواسطه ایجاد می کند،این کثرت جزئی از کدام جهات ذات حق ایجاد گشته اند....

شما كه می‏گوئيد وجود عالم مسبوق است به عدم خودش كدام سبق است ؟ به‏ نوعی سبق كه سابق با لاحق می‏توانند اجتماع وجود داشته باشند ؟ اگر اين را بگوئيد می‏شود حدوث ذاتی كه همه قائلند. اگر بگوئيد عالم كه الان‏ وجود دارد ، در مرتبه قبل از وجودش معدوم بوده ، اين همان حدوث ذاتی‏ است كه فلاسفه هم قائلند . ....

یاحق

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

erfan_alavi;197115 نوشت:
قدرت و حیات و علم عین ذات حق هستند در مصداق ،نتیجتا علم وقدرت در مرتبه ذات حق یک چیز بیش نیست،یعنی دومرتبه جدا نیست وانچه باعث جهات کثرت می گردد،اثرات متفاوت است در مراتب مختلفه،که این امر درنفس کاملا مشهود است،واین جهات کثرت در کثرت مراتب است در این وجود واحد....نتیجتا بساطت وجود در مراتب مختلفه احکامی مغایر دارد یعنی شئونی متفاوت دارد نتیجتا بساطت ذات حق با همه مراتب دانی متغایر است همان طور که اختیارش در مرتبه اش مغایر با احکام اختیار مراتب دانی مثل عالم مادی است....

یعنی شما میفرمایید وقتی ما میگیم یا خالق داریم غیر خدا رو صدا میزنیم؟

erfan_alavi;197115 نوشت:
شما ذاتی که عین تغییر است را برایش ابتدای حرکت در خارج تعیین نمایید !!! ابتدای حرکت ما در خارج نداریم بلکه اصلا سکونی در خارج نیست ،تا از ان بشود ابتدا را انتزاع نمود،ابتدا و انات حد زمان و حرکت هستند ،نتیجتا ما در خارج ابتدای حرکت نمی توانیم تعیین کنیم،چون هر لحظه در خارج خود به قبل وبعد تقسیم می گردد که خود خارج از زمان نیست...حالا از ذاتی که خود عین حرکت است چگونه ابتدا انتزاع می گردد...مگر اینکه دراغاز این وجود حرکت نداشته باشد و سپس دارای حرکت وزمان شده باشد...در حالی که موجودی که عین حرکت باشد امکان ندارد ابتدای زمانی داشته باشد....یعنی مسبوق به زمان نباشد...وگرنه موجودی که خود عین حرکت است باید مسبوق به عدم زمان باشد،در حالی که تقدم عدم زمان برای موجود زمانی امری موهوم است...

نخیر شما زمان رو به هر چیزی که قبل وبعد برایش معنا داشته باشد میگیرید در حالی که درست نیست. زمانی که در خارج واقع است خودش انتزاعی از حرکت است.
بنا بر این اگر حرکتی نباشد زمانی هم نیست و چون برای ذات خدا حرکت و سکون معنا ندارد پس زمانی هم نیست.

اگر هم دقت میکردید بنده مطلب رو کاملا روشن کردم

مهدی عباس زاده;196807 نوشت:
ما الآن میگیم زمان بر ما میگذره چون تمام اشیاء که در لحظه قبل قرار داشتند نابود میشوند و در لحظه بعد ایجاد میشوند. شاید بشه گفت عبارت من ایراد داره اما برای رسوندن مطلب این رو میگم. اما این اتفاق اونقدر دقیق و ظریف میفته که اصلا متوجهش نمیشیم مثل مهتابی که خاموش و روشن میشه اما خطای دید ما باعث میشه که فکر کنیم اصلا خاموش نمیشه اما یه مگس شاید خاموش و روشن شدن مهتابی رو ببینه.

پس حرکتی که ما برداشت میکنیم از عالم برای ما زمان رو متصور میکنه و الا گیرم که بگوییم قبل از خلقت جهان تنها خدا بود.

آیا همین قبل گفتن دلیل بر زماندار بودن خدا میشود؟ خیر.

بلکه همونطور که گفته شد قبل از خلقت جهان حرکت و سکونی نبوده که بخواهد زمان معنای خارجی پیدا کنه هر چند که با آوردن کلمه قبل شما معنای زمان توی ذهنتون میاد اما زمان که قرار نیست همون تصور شما باشه!!

پس زمان شروعش با شروع اولین حادث همراه بوده ......

erfan_alavi;197115 نوشت:
در ثانی دلیل بطلان حدوث این است که یک شی بر خودش مقدم باشد؛ به عبارتی حدوث صفتی است که به شی به وجود امده از عدم اطلاق می­شود، پس رتبه آن بعد از وجود شی خواهد بود....

این عبارتتون رو متوجه نشدم اگه میشه بیشتر توضیح بدید که مربوط به کدوم برهان میشه؟!

التماس دعا

مهدی عباس زاده;197716 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

یعنی شما میفرمایید وقتی ما میگیم یا خالق داریم غیر خدا رو صدا میزنیم؟

!!!!!!!!!!!!
سلام بر شما.

با توجه به مطالب پیشین،مقام ذات خالقیت را واجد است،منتها نه در مرتبه اثر ،بلکه در مرتبه ایجاد و واجد،همه اشیا در مرتبه علم حق موجود هستند منتها نه در مرتبه خودشان و و ویژگی های خود.......در مرتبه ذات کمالات موجودات همان علم حق است و علم حق چیزی جز قدرتش نیست...خلاصه از مرتبه واحدی که هیچ جهت کثرتی ندارد ،ایجاد کثرات جزئی و مادی ممتنع است...

مهدی عباس زاده;197716 نوشت:

نخیر شما زمان رو به هر چیزی که قبل وبعد برایش معنا داشته باشد میگیرید در حالی که درست نیست. زمانی که در خارج واقع است خودش انتزاعی از حرکت است.
بنا بر این اگر حرکتی نباشد زمانی هم نیست و چون برای ذات خدا حرکت و سکون معنا ندارد پس زمانی هم نیست.

اگر هم دقت میکردید بنده مطلب رو کاملا روشن کردم

زمان و حرکت از شئون وجودی مادیات است همانطور که ابعاد مادی چنین است ،به عبارتی حرکت وزمان در خارج چیزی جز امتداد نیست اینها در خارج از هم جدا نیستند بلکه ظرف تحلیل ذهن است که اینها را جدا می کند،....خلاصه اجسام در ذات و جوهر خودشان هم اتصاف حقيقى به حركت و دگرگونى دارند و هم اتصاف حقيقى به زمان و گذرايى و همانگونه كه امتدادهاى مكانى چهره‏هايى از وجود انهاست امتداد زمانى هم چهره ديگرى از وجود آنها مى‏باشد .....خلاصه زمان عارض بر جسم مادی نیست همانطور که ثبات عارض بر مجرد نیست بلکه نحوه وجود او چنین است و این وصف ذاتی چنین وجودی است..اگر زمان صرف انتزاع بود امکان نداشت حدوث زمانی داشته باشیم چون مراتب زمانی حقیقی هستند و واقعا جسم در دو مرتبه از زمان نمی تواند وجودش جمع باشد بلکه وجودی که عین سیلان باشد در هر مرتبه از زمان انطباقی دارد که با مرتبه دیگر ندارد....

قبلا نیز عرض کردم که موجودزمانی یعنی اینکه زمان و حرکت و سیلان وجودی لازمه وجود اوست،حال شما دو راه دارید یا باید بپذیرید که ان موجود ابتدایی در کل و مجموعا خارج از زمان است ولی اجزایش داخل در زمان،ویا اینکه اصل زمانی بودن همه کل انرا قبول نمایید که در وجه اول خدا در زمان خلق نمی کند،نتیجتا لازم نیست مجموع خلق در زمان ایجاد شده باشد نتیجتا حکم زمان به جواهر مادی سرایت می کند نه به کل ان که خارج از زمان باشد ،وبنا بر فرض دوم مخلوق کلش هم باید در زمان واقع گردد،انوقت عدم تقدم زمانی از این وجود زمانی غیر ممکن است،چون در اجزاء مادی حکم داخل و خارج یکی است،یعنی جواهر مادی و اعراض انها مجموعا در زمان واقع هستند نتیجتا هر دو مسبوق به مرتبه ای از زمان هستند که جسم در ان زمان نبوده......که در این مرتبه ،قبل و بعد برای جوهری که خود عین حرکت است از لوازم لاینفک ان است....

نقل قول:
این عبارتتون رو متوجه نشدم اگه میشه بیشتر توضیح بدید که مربوط به کدوم برهان میشه؟!

در تحلیل عقل برای تحقق یک موجود امکانی ،امکان و وجوب باید صورت گیرد تا به مرتبه وجود برسد ولی در حدوث ،وجود حادث متقدم است بر صفت حدوث،نتیجتا اینکه موجودات حادث منشا مجردی غیر از حق داشته باشند،انرا دفع نمی کند،پس حدوث ملاک اتصاف مستقیم به ذات را نمی رساند....

یاحق

موضوع قفل شده است