مشکلات خانوادگی

آیا ممکن است خیر و مصلحت ما در ظلم و بی‌ رحمی پدر و مادرمان باشد؟

انجمن: 
سلام اساتید بزرگوار خدا قوت آیا ظلم و بی‌رحمی از طرف پدر و مادر دیدن میتونه خیر و مصلحت ما باشه؟ یعنی اینکه از وابستگی‌های دنیایی دل بکنیم و بخدا و ائمه نزدیک بشیم و فقط عشق  امام زمان و فکر شون تو دل ما باشه؟ منظورم اینه آیا در اینکه پدر و مادری ظالم باشن این میتونه حکمت خدا باشه؟

دل ناخوش از زندگی

انجمن: 

سلام.من حدود 3 سال پیش ازدواج کردم و ناخواسته در دوران عقد باردار شدم.به دلیل فوت 2نفر در فامیل مجبور شدم تا3ماهگی جنین عروسی نگیرم که اون عروسی هم با دلخوری و نیامدن فامیل و خراب شدن جشنم و کماکان قهر بودن فامیل همراه بود.حالا دیگه حرف و حدیث مردم و...بماند.الان یک دختر فوق العاده زیبا و دوست داشتنی دارم و یک همسر بی نهایت عالی از هر نظر اما دلم خوش نیست.هرجا عروس می بینم حسرت می خورم.هنوز به اون روزها فکر می کنم.با خودم میگم من که به خاطر اطاعت از خدا بچه ام رو نگه داشتم چرا این همه بدشانسی اتفاق افتاد؟این مسئله حتی باعث شده گاهی از همسرم متنفر بشم درحالی که میدونم بی نظیره.احساس می کنم اینانم ضعیف شده.از خدا دلخورم و از اینکه باعث رنجش مادرم شدم و باعث شدم آبروشون بره و از طرف فامیل طرد بشن از خودم بدم میاد.لطفا کمکم کنید

چکار کنم که همسرم احترامم را پیش دیگران حفظ کند؟

باسلام, لطفا کمکم کنید که تقریبا دیگه کم آوردم!

چهارساله ازدواج کردم و همسرم مردی با ایمان و کاری و باوجه اجتماعی بسیار خوبیه و به شدت اهل رفت و آمد بخصوص با دوستانش. اون ۲۹ ساله و من ۲۵ ساله هستم. همسرم رو خیلی دوست دارم اما چند اخلاق ناپسند داره که توی این مدت هرکاری کردم درست نشده که هیچ,بدترهم شده!
مسایل و مشکلات زندگیمونو جلوی دیگران بیان میکنه و شروع میکنه باهام بحث کردن, چندبار جلوی اقوام بهم بی احترامی کرده که هنوز نمیتونم فراموش کنم چون خیلی تحقیرشدم, جلوی خانواده هامون اصلا رعایت نمیکنه و باهام تندی میکنه, باحرفای سردش بارها دل خودم و خانواده مو شکونده, و از همه مهمتر اینه که دوست داره همیشه دوستانش رو به خونه دعوت کنم و خوب ازشون پذیرایی کنم و دوستانیش رو که شهرهای دیگه زندگی میکنن بهشون سر بزنیم و چند روز خونه شون بمونیم که این واقعا برام سخته, تاجایی تونستم خواسته هاشو براورده کردم ولی کلا خودم آدمی نیستم که خیلی زیاد اهل رفت و آمد باشم یعنی بنظرخودم درحداعتدال هستم ولی همسرم دیگه خیلی شورش کرده! اصلا برام راحت نیست چندروز برم خونه دوستش توی شهر غریب که چندبارهم بخاطر همسرم اینکارو کردم ولی بیشترازاین نمیتونم,راحت نیستم. خیلی زیاد ازم ایراد میگیره و گاهی مسخره م میکنه و بدجوری دلم میشکنه.
تنها خواسته م ازش این بوده که جلوی دیگران بهم احترام بذاره فقط همین!
میدونم خودم هم خیلی ایراد دارم.. نمیدونم چیکار کنم.... راهنمایی کنیدلطفا