فلسفه ازدواج

توصیه به ازدواج از طرف افراد مختلف و جایگاه جامعه ما نسبت به این توصیه ها

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سوالی داشتند که مایل نبودند با نام کاربری خودشان مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان ضمن حفظ امانت، جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم، با نام کاربری "مدیر ارجاع سؤالات" درج می شود:

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام خدمت کارشناس محترم

همانطور که از موضوع تاپیک معلوم هست, بنده یه مدتی به زوایایی از این موضوع فکر می کردم و در ذهن داشتم که یک تاپیک ایجاد بشود.

در جامعه ما افراد مختلف و به خصوص کارشناسان با تفکرات و سلایق مختلف (متدین و غیر متدین و ...), جوانان را از طرق مختلف (جمع های عمومی, خصوصی, تلویزیون, مصاحبه با روزنامه ها و ...) به ازدواج تشویق می کنند و این افراد هم به دسته هایی تقسیم می شوند و از طرفی دیگر موضع اسلام هم در این موضوع کاملا مشخص هست و هم دختر و پسر را به این کار توصیه می کند و هم افراد مختلف را برای کمک به دختر و پسر برای ازدواج تشویق می کند ولی این توصیه را همینطوری, به هر قیمتی و باری به هر جهت نمی کند بلکه باید دختر و پسر مهارت های مختلف را کسب کنند و شرایط خود را بهبود ببخشند و ... . و هدف اصلی بنده از ایجاد شدن این تاپیک هم تمرکز بر روی این مهارت ها برای ازدواج و جایگاه جامعه ما نسبت به کسب این مهارت ها می باشد.

حالا بنده افراد توصیه کننده به ازدواج را به دسته هایی تقسیم می کنم:

1. افرادی هستند که جوانان را به ازدواج تشویق می کنند و کاری به کسب مهارت و ... هم ندارند و همین که شرایط مادی فراهم شد باید ازدواج صورت بگیرد و کلا این نوع تفکر یعنی ازدواج به هر قیمتی و به قول معروف بریم ببینیم چی میشه.

2. افرادی هستند که بر اساس توصیه های اسلام, جوانان را به ازدواج تشویق می کنند و بر روی کسب مهارت های زندگی و ... هم تاکید دارند و مسائل را با هم دیگر می بینند و بازگو می کنند و شاید یه جورایی بدون کسب مهارت, افراد را به ازدواج توصیه نکنند. (این افراد نسبت به بقیه کم هستند)

3. افرادی هستند شبیه گروه دوم و اینکه تا حدودی به کسب مهارت ها و ... اعتقاد دارند ولی بدون این ها هم یه جورایی به ازدواج توصیه می کنند و اگر سخنرانی هم کنند ممکن است فقط بر روی همان ازدواج تاکید کنند و زیاد در سخنرانی ها بر روی مهارت ها تاکید نکنند و یه جورایی بین گروه اول و دوم قرار می گیرند.

به نظرم تقریبا کلیه افراد در این سه گروه قرار می گیرند. حالا برسیم به گروه ها که من نظر خود را بیان می کنم: به نظرم گروه یک مردود هست, در رابطه با گروه دو هم به نظرم این توصیه ها کامل هست و نظر بنده هم همین هست ولی یک نقد, اینکه حالا شاید یا من کم شنیده ام یا اینکه افراد در این گروه کم هستند که روی این موضوع (کسب مهارت ها قبل از ازدواج) تاکید کنند, گروه سوم هم یه جورایی رد می شوند به غیر از مواردی که بر روی مهارت ها و ... هم تاکید داشته باشند.

در رابطه با ایجاد این تاپیک هم بنده پی به مهم بودن کسب مهارت ها و ... بردم و تصمیم به ایجاد این تاپیک گرفته شد و اینکه افراد مختلفی را در اطراف دیده ام و دارم می بینم و به نظرم افراد (بیشتر خانم ها) تا مهارت های ضروری زندگی را یاد نگرفته اند نباید ازدواج کنند. (اگر نقدی هست بفرمایید)

یکی از کاربران در یک تاپیکی مطالبی را گفته بود که بعضی از جمله ها کاملا واقعیت جامعه بود و الان دقیقا عین مطالب یادم نیست ولی مضمون صحبت هایشان این بود و بعضی از کلمه ها را خودم اضافه می کنم: "وقتی تعداد زیادی از مردم برنامه مشخصی برای زندگی شان ندارند و به قول معروف همینطوری و هردمبیلی زندگی می کنند چرا باید با این شرایط ازدواج کنند و بچه دار بشوند و بچه هم در این محیط بزرگ بشود و ... " (شاید برای این موضوع همینطوری زندگی کردن هم تاپیک جداگانه ای مختص به موضوع ایجاد کنم, چون این هم مهم هست و باید بررسی بشود)

وقتی افراد خودشان از نظر دینی و ایمانی قوی نیستند, وقتی تعداد زیادی از افراد و جوانان امروزی (مرد و زن ولی بیشتر دخترهای جوان) معیارهایشان تغییر کرده است و هدف اصلی شان چیزهای غیر اصلی شده است و اینکه یا وظیفه اصلی خود را نمی دانند یا اینکه می دانند ولی غفلت می کنند (حالا مصداق هایش را نمی گویم) و ببخشید در یک کلام, وقتی خودشان را نمی توانند جمع کنند, چطور می شود انتظار داشت که بخواهند یک خانواده را جمع کنند؟ چطور می خواهند یک فرزند خوب تربیت کنند؟ بعد هم نتیجه اش می شود وضعیت نابسامان تربیت جوانان در موضوعات مختلف (که افراد مختلف از جمله خود این افراد دارند می نالند, متاسفانه انگار غفلت داریم و نمی دانیم که نتیجه بعضی از این کارهای ما نتیجه اش این می شود, بعد هر چقدر هم می خواهیم مشاوره بریم). ببینید واقعا جامعه ما از این موضع, ازدواج را ساده گرفته است و انگار نه انگار که می خواهد ازدواج صورت بگیرد و یک غفلت عمیق در این موضوع وجود دارد ولی در عوض در مسائل مالی سختگیر و سفت و سخت. بنده به جوانانی که از این موضوع برای ازدواج نگران هستند حق می دهم و نگرانی شان به جا هست. وقتی گفته می شود مشکل عمده ازدواج, فرهنگی هست, واقعا درست است.

متاسفانه یک مشکل دیگر در موضوع معیارهای درست ازدواج وجود دارد که به نظرم به اندازه کافی معیارهای صحیح شرح داده نمی شود و از طرفی هم وقتی همان به صورت کم هم شرح داده می شود, یک عده ای مبنی بر سختگیری قلمداد می کنند در حالی که اینطور نیست ولی مسائل مالی را مبنی بر سختگیری قلمداد نمی کنند.

یک نکته اینکه برخی از خانم ها معترض نشوند که چرا بیشتر, دخترها و خانم ها گفته شده است, چون این مطلب به نسبت, بیشتر از آقایان به خانم ها مربوط می شود, نه اینکه به آقایان مربوط نمی شود.

یک نکته دیگر هم کسی بنده را خارج از این موضوع و مطالب تصور نکند که حالا نشسته ام یه جا و دارم صحبت می کنم.

منتظر پاسخ کارشناس محترم هستم و اینکه لطفا به این موضوعات به طور مفصل پرداخته شود, چون خیلی مهم هستند و اینکه باید چه کارهایی را انجام دهیم و وظیفه ما (زن و مرد) در این موضوع چیست و ...؟

با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

آیا ازدواج و فرزند آوری از نظر شما امری اخلاقی است؟

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید .

دو سوال داشتم که خواستم نظرتون رو در موردش جویا بشم .

1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست .

متشکرم .

پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است .

***ا ز د و ا ج چیست؟***دوستان لطفا شرکت کنند***

ازدواج چیست؟
شما چه تعریفی از ازدواج توی ذهنتون دارید؟همون رو در چند خط بنویسید!

آيا همه انسانها بايد ازدواج كنند؟

ازدواج برای خیلی از ما بخشی عادی از زندگی است. ما بزرگ می شویم، دیپلممان را می گیریم، یا کار پیدا میکنیم یا وارد دانشگاه می شویم و بعد یک روز آن کسی که می خواهیم را برای زندگیمان پیدا می کنیم. اما این روزها افراد خیلی دیرتر ازدواج می کنند و قبل ازاینکه "بله" را سر سفره عقد بگویند مکث طولانی تری دارند. در جوامع غربی تحقیقات گزارش می کند که از سال 2001، تعداد کسانی که ازدواج می کنند هر ساله رو به کاهش است. در سال 1970، 72 درصد از جمعیت متاهل بودند ولی این رقم امروز به 50 درصد رسیده است. همچنین، درصد افرادی که طلاق گرفته اند شدیداً رو به افزایش است. مشخص است که همه این اطلاعات باعث می شود افراد قبل از ازدواج بیشتر و عمیقتر به این اقدام خود فکر کنند. سوال این است که در این روزگاری که هیچ چیز دائمی و بادوام به نظر نمی رسد، آیا باید ازدواج کرد یا خیر؟

بدون شک عامل دیگر در کاهش آمار ازدواج تاثیر طلاق بر ذهن نوجوانان و جوانان است. خیلی از آنهایی که به ازدواج فکر می کنند خود فزندان طلاق هستند. این مسئله آنها را در برابر رفتن زیر بار تعهدات ازدواج مقاومتر می کند. از 82 درصد از زوج های متاهلی که تا پنجمین سالگرد ازدواجشان زندگی مشترکشان ادامه پیدا میکند، فقط نیمی آن را به 10 سال می رسانند. با گذشت زمان، احتمال با دوام ماندن ازدواج ها کمتر و کمتر می شود. تعداد بالای شکست های ازدواج باعث می شود مردم بیشتر به مسئله ازدواج کردن یا نکردن فکر کنند.

اکثر مردم می فهمند که اول آشنایی همیشه سرشار از عشق و محبت است. اول همه رابطه ها همه چیز خوب است. خوب است، همراهی و همدلی دو نفر با هم خوب است، و مقدار کمتر تعهدات مشترک زندگی را برایشان ساده تر می کند. زندگی کردن در خانه های جدا به هر دو طرف آزادی بیشتری داده و نگرانی ها معمولاً کمتر است. چیز زیادی برای نگرانی وجود ندارد. وقتی رابطه برهم می خورد، چیزهایی مثل بچه، مشکلات مالی و قضاوت های جامعه وجود ندارد که دو طرف را نگران کند و بیشتر افراد می توانند راحت از این مشکلات بگذرند. قبل از اینکه رابطه دو طرف قانونی شود، بر هم زدن رابطه کار سختی به نظر نمی رسد. سالیان سال است که به مردها و زن ها درمورد ازدواج و تعهدات آن هشدار می دهند. عشق بین دو طرف محو می شود، زن خانه مدام غرغر می کند، مرد به فردی تنبل تبدیل می شود که جز دستور دادن و خوردن کار دیگری در خانه نمی کند و خیلی چیزهای دیگر. اینجاست که می گویند، سری که درد نمی کند را دستمال نمی بندند.

بعد از گذشت یک زمان مشخص می فهمید که قدم بعدی در رابطه تان این است که ازدواج کنید. معمولاً فقط یکی از دو طرف میل به ازدواج دارد و طرف دیگر به همان وضعیت راضی است. اما به خاطر ترس از دست دادن رابطه، دو نفر با هم ازدواج می کنند. اما مدت زمان کمی بعد از ازدواج است که همه چیز خسته کننده و تکراری می شود. تعداد کمی از افراد از قبل پیشبینی می کردند که به چنین نقطه ای برسند. بعد از اینکه آنچه که باید گفته شود، گفته می شود و آنچه باید انجام داده شود، انجام داده می شود، زن و شوهر هر شب از سر عادت در اتاق نشیمن می نشینند و تلویزیون تماشا می کنند، هر روز همان کارهای مشابه و تکراری را انجام می دهند و زندگیشان کاملاً یکنواخت می شود. این مسئله باعث می شود متوجه شوید که خیلی چیزها درمورد همسرتان هست که دوست ندارید و آزارتان می دهد. متاسفانه، دیگر خیلی دیر شده است. دیگر ازدواج کرده اید و باید با آن کنار بیایید.