فرقه های نوظهور

باستان گرایی

با عرض سلام میخواستم در مورد جریان باستان گرایی و همچنین زرتشت گرایی توضیح دهید.و در ضمن ریشه ی این تفکر در چیست آیا ملل غربی یا مذاهب در این جریان نقشی دارند؟

آیا پوشیه زدن در تهران بد است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

با عرض سلام و ادب و خداقوت

میخواستم از کارشناسان محترم بپرسم این اعتراضات و نظرات شخصی درباره پوشیه چقدر اهمیت داره ؟

علاوه بر مخالفت عامه ،عده ای از افراد حوزوی و فعالان قرآنی به دلایل مختلف چون با نظر خودشون مطابقت نداره سعی میکنن دیگران را از پوشیه زدن منع کنن و میخوان نظر شخصی خودشون رو القا کنن .
پوشیه ای ها را جزء اعضای انجمن حجتیه میخونن یا به فرقه های ضاله و نوظهور داعش و طالبان و حتی حجاب یهودی و با اونها یکسان میدونن
توصیه ای به این حجاب که ندارد هیچ این حجاب رو نهی می کنند و از افراد پوشیه ای میخوان که این کار رو کنار بگذارن
نظرات منفی خودشون رو گسترش میدن طی عکس و پوستر و نظرسنجی عوام ..
پوشیه زدن در تهران بده؟؟
نظر مراجع عظام (سایه شون مستدام) رو بر این برداشت میگیرن که با پوشیه و روگرفتن که نیازی نیست یعنی موافقتی هم ندارن .
میخواستم بدونم نظر همسر مهمتره یا نظر مراجع عظام ؟؟(اطاعت از همسر اگر واجبه در این زمینه چطوره؟؟)

اما بنده تا اونجایی که تحقیق کردم پوشیه در تهران لباس عفاف هم محسوب میشه و نظر علما و مراجع احتیاط واجب(آیت الله صافی)و استحباب نظر دیگر مراجع و حضرت آقا (مدظله) هست.

پوشیه هم یه حجابه درسته که افراد چهره هاشون با هم متفاوته اما نمیشه گفت یک خانم نیاز به پوشیه داره یا خیر چهره هر خانمی جذابیتی داره دلیلی وجود نداره یه خانم آفریقایی یا عرب و سیاه پوست پوشیه لازم نداشته باشه اما یه خانم سفید چهره به پوشیه نیاز داره هر کس میتونه پوشیه بزنه و درست نیست نظر شخصی داده بشه روی چهره و از پوشیه زدن خانمها جلوگیری بشه.

فرقه های نوظهور از اسمش مشخصه نوظهور هست و قدمت پوشیه به زمان مهم تاریخ پیامبر برمیگرده و ما به نظر عوام نباید توجه ای داشته باشیم و تا جایی که بنده میدونم اینطور نیست که قسمت خاصی از احکام مربوط به زمان خاصی بشن (پوشیه مختص در زمان قاجار بشه ... یا مثلا حرمت ریش تراشی مخصوص زمان فتحعلی شاه بشه و زمان و نظرات مردم بتونه یه چیزهایی رو ممنوع بدونه و یه سری مسائل رو عادی و بی عیب بدونه ....)

آشنایی با فرق اسلامی: فرقه اباضیه

فرقه اباضیه


اِباضيـه، يا اَباضيـه، فرقهای از خوارج منسوب به عبداللـه بن اباض تميـمي و از کهنترين فرق پيدا شده در بين مسلمانان هستند. با اين که اين فرقه در برابر اکثريت عظيم امت اسلامي گروه کوچکي بهشمار ميآيند،

ولی از لحاظ تاريخي و شناخت اعتقادات فرق و مذاهب داراي اهميت بسيار هستند.

اباضیه نام فرقه ای است که بعد از جنگ صِفّين و مسأله حکميت به مخالفت خليفه وقت برخاستند و چون از طرف علی (ع ) ابوموسی اشعری و از طرف معاويه عمرو عاص به داوری معين شده بودند تا با مطالعه ٔ کتاب خدا

و سنت رسول معلوم کنند که از علی و معاويه کدام يک بر حقند؛ همين که داور شام داور عراق را فريب داد و عراقيان دانستند از عمرو عاص فريب خورده اند؛ بر علی (ع ) اعتراض کردند که چرا به حکميت گردن نهاده اید و

اینها خود فرقه ای شدند و بمخالفت علی پرداختند. ابتداء اين عده اهميت چندانی نداشتند ولی روز به روز بر شمار آنان افزوده شد و سرانجام در حزورا، گردآمدند. علی (ع ) با آنان جنگيد و خوارج شکست خوردند.1

اِباضيـه، يا اَباضيـه، فرقهای از خوارج منسوب به عبداللـه بن اباض تميـمي [2] و از کهن ترين فرق پيدا شده در بين مسلمانان هستند. با اين که اين فرقه در برابر اکثريت عظيم امت اسلامي (اهل سنت و تشيع) گروه کوچکي

به شمار ميآيند، ولی از لحاظ تاريخي و شناخت اعتقادات فرق و مذاهب داراي اهميت بسيار هستند.

جوامع اباضي تاکنون در انزواي نسبي به سر برده و آن چنان که بايد، شناخته نشدهاند لذا مي توان آنها را فرقه اي گمنام و يا كمتر شناخته شده ناميد.

آنچه كه از تاريخ به دست مي آيد اين است كه اباضيه در جريان حرکت خوارج در هنگام خروج از سپاه علي (ع) پديد آمدند و سپس راهي مستقل در پيش گرفتند. زمينه اين انشعاب را ابوبلال مرداس بن اُدَيـه و افکار او فراهم

ساخت و اين گروه با تأثير پذيرفتن از راه و روش او، از گروههاي تندرو خوارج چون ازارقه و... کناره گرفتند. ابوبلال حلقه واسطي بود ميان جريان اصلي خوارج و گروههاي معتدل و ميانهرو. پس از شهادت امير مؤمنان علي(عليه السلام)،

خوارج چند بار قيام کردند که از آن ميان قيام ابوبلال مرداس در زمان يزيدبن معاويه داراي اهميت خاصي است. وي در 58ق پس از رهايي از زندان عبيداللـه بن زياد همراه با 30 تن از ياران خود از بصره خارج شد و به اهواز يا به طور

دقيق تر به آسَك[3] آمد. همراهان او در آنجا 40 تن شدند. عبيداللـه براي سرکوب ابوبلال و يارانش، اَسْلَم بن زُرعه را با 2000 تن به جنگ او فرستاد. ابوبلال پيش از آغاز جنگ خطاب به دشمنان گفت؛ چرا با ما ميجنگيد؟

ما بر زمين فسادي نکردهايم و بر کسي شمشير نکشيدهايم؛ ولي به هر حال جنگ واقع شد و 40 تن جنگجوي خارجي قواي خليفه را شکسته، وادار به فرار کردند. سال بعد عبيداللـه سپاهي ديگر مرکب از 4000 مرد جنگي به

مقابله با آنان فرستاد. نبرد در يک روز جمعه در دارابجرد فارس روي داد. قواي خليفه در آغاز کاري از پيش نبردند، اما چون وقت نماز (نماز جمعه) رسيد، ابوبلال پيغام داد که مهلتي براي اقامه نماز مقرر کنند؛ اما چون خوارج به نماز

برخاستند، سپاهيان دشمن بر سر آنان ريختند و همه از جمله مرداس را به قتل رساندند.4

بعد از مرگ ابوبلال خوارج به قصد جهاد در بصره گرد آمدند و به همراه نافع ابن ارزق به سمت اهواز رفتند ولي گروهي كه موافق قيام نبودند به رياست عبدالله بن اباض در بصره ماندند.[5] عبدالله ابن اباض از قبيله بني تميم يا به

گفته طبري از بني صرم[6] و مردي فقيه و معتدل بود كه از همان آغاز با بعضي تندرويهاي خوارج افراطى سازگاري نداشت و از آنها كناره گرفته و را ه اعتدال و ميانه روي را درپيش گرفته بود.

از تاريخ تولد و مرگ عبدالله اطلاع دقيقي در دست نيست. عبداللـه بن اباض پايهگذار عقايد و احکام مذهب اباضي است و اباضيان از او با تکريم تمام سخن گفتهاند و در منابع اباضيه از او به عنوان امام اهل التحقيق و امام القوم و

امام المسلمَين نام برده اند.از حوادث مربوط به زندگي او تقريباً اين نکته مسلم است که كه پس از قتل ابوبلال ، عبيدالله بن زياد سپاهي را براي قلع وقمع بيشتر خوارج به مكه فرستاد و خوارج از شهر دفاع كرده و سپاه شام را

شكست دادند كه در دفاع خوارج از شهر مکه ابن اباض هم شرکت داشته اشت.

اباضيان در قرن هاي گذشته در پهنهاي بسيار گسترده زندگي مي كردند و گروههايي از آنان تا زمان ما باقي ماندهاند و در عمان[7]، تانزانيا(زنگبار)[8] و شمال آفريقا سکونت دارند. امروزه مذهب عموم قبايل و مردم عمان اباضي

است. گرايش مردم عمان به مذهب اباضيه بايد از اوايل تشکيل فرقه و گسترش آن آغاز شده باشد. از آغاز حرکت و جنگهاي خوارج در زمان امويان، بعضي از روساي فرقه اباضيه به عمان آمدند و به نشر عقايد خود پرداختند و ياران

بسياري گرد آوردند. وقتي جابر ابن زيد توسط حجاج ابن يوسف ثقفي از بصره به عمان تبعيد شد؛ اهل عمان به دعوت اباضيه پاسخ مثبت دادند. زيرا جابر خود اهل ازد است و قبيله غالب در عمان هم همين قبيله بوده است علاوه

بر اين افکار معتدل و آراء رهبر اباضي يعني جابر ابن زيد نيز در اين مساله نقش مهمي داشته است.

انحلال سلسله اموي در 132ق/750م و بينظمي و ضعفي که به قدرت مرکزي راه يافته بود، به اباضيان عمان امکان داد تا آرزوي ديرينه خود را محقق سازند و شخصي را به نام جُلَنْدي (يا جُلُنْدي) بن مسعودبن جَيفربن جلندي

ازدي را از ميان خود به امامت برگزيدند و او نخستين امام شناخته شده اباضي عمان بود.

فرقه هاي اباضيه

اباضيه هم از افتراق و انشعاب خالي نبوده و در ميان آنها فرقه هايي با گرايش هاي مخصوص به خود بوجود آمده كه ناشي از اختلافهاي فرهنگي، سياسي و اجتماعي بوده است. برخي از فرق اباضيه به شرح ذيل مي باشند: 9

وَهْبيه: اين فرقه از گروههاي اصلي مذهب اباضي است و بخش عمده اباضيان به اين شاخه تعلق دارند.

ابراهيميه: فرقهاي منسوب به ابراهيم نامي از مردم مدينه بود. منشأ پيدايش اين گروه، فتوايي بود که ابراهيم در جواز فروش کنيزان مسلمان به کفار (غير اباضيان) صادر کرد و در مورد کنيزي از خود نيز چنين کرد. در اين وقت

يکي از اتباع او به نام ميمون بر او اعتراض کرد و اين کار را جايز ندانست، ابراهيم به آيه «... اَحَلَّ اللـهُ الْبَيعَ »[10] استناد کرده گفت: خداوند خريد و فروش را حلال کرده است .لکن استدلال ابراهيم، ميمون را متقاعد نکرد و او از

ابراهيم برائت جست.

ميمونيه: پس از برائت ميمون از ابراهيم اين فرقه بوجود آمد.

4 ـ حفصيه: اينان پيروان حفص بن ابي المِقدام بودند که به گفته امام فخر رازي کنيه وي ابوجعفر بود حفصيه ايمان را تنها بر پايه معرفت خداوند تعالي استوار ميدانند.

5 ـ حارثيه : از اصحاب حارث اباضي كه در مسأله قدر بر مذهب معتزله هستند.

يزيديه: از اتباع يزيد بن انيس كه اعتقاد داشتند در آخرالزمان اسلام نسخ مي شود و پيامبري از عجم خواهد آمد.