علاقه به دوست

عاطفه و علاقه زیاد به دوست؛نیاز یا وسیله؟

سلام و خسته نباشید
دوستای خوب زیادی در اطراف من هست و با سه نفر از این دوستام خیلی بیشتر از بقیه انس و الفت دارم و از دوستی با اونها کمال رضایت رو دارم چون موجبات رشد من رو فراهم کردن.
یکی از خرده هایی که بعضی از دوستام به من میگیرن غلبه بر احساساتمه و بهم میگن باید با یک نفر رابطه احساسی(قلبی،احساسی،معنوی یا هرچیز دگ) برقرار کنی.دراصل به شکل یک نیاز این رو میبینن و از نظر اونها داشتن رابطه اینجوری ی نیازه!.
مدتیه در پی همین مسئله هستم و اینطور دوستی برای خودم دست و پا کردم.قبلا این تجربه رو داشتم و آتشین به یک نفر علاقه مند بودم،اما چون درست نمیدونستم اون شخصی رو که دوست دارم از روی احساساته یا هوس،بخاطر همین رابطه دوستیم با اون شخص رو کم و نهایتا به دو دوست معمولی بدل شدیم.
تو این مدتی که با این دوست آشنا شدم،چون میدونستم نباید به هرکسی اعتماد کرد،تااونجا که میتونستم سعی کردم بشناسمش و بعدا اگر دیدم اون شخصی هست که هم رازدار باشه هم قابل اعتماد و هم واقعا دوست بعد پی یه رابطه دوستی عاطفی - عقلانی رو بگیرم(البته میشه گفت غالبا احساسی)
این دوست دو سال از من کوچیکتره!در اصل الان اون 15 سالشه و من 17 سال و هردومون هم پسریم.
ولی ناگفته نماند برام خیلی سخته به دغدغه های فکری ک برام ایجاد میکنه غلبه کنم(آدم اینجوری نیستم ک 24 ساعت بشینم ب یارو فک کنم الان حالش خوبه،حالش بده،چجوره و ...) غالبا به این فکر میکنم که چی بگم و چی نگم.به یقین بنظرم خیلی این کار کار مزخرفیه و اصلا هم نیاز نیست صورت بگیره ولی به هرحال به ذهنم این حرفها میان ک وقتی دیدمش چی بگم و چی نگم و غالبا هم وقتی دیدمش چیزی نمیگم! اما این دغدغه منو آزار میده،هم وقت درس خوندن،هم قبل از خواب و حتی گاهی به هنگام پیامک دادن)
ی نکته دگ اینکه آدم وابسته ای خدارو شکر نیستم ،یعنی اینجور نیستم ک توی عواطفم یا حرف دلم به این یارو وابسته باشم ک حتما بهش بگم حرفامو! و همونطور که گفتم صرفا به این جهت میخام باهاش دوست بشم که عیوب خودم رو بشناسم و بعنوان نیاز بهش نگا کنم
با این اوصاف تو این مدت چند سوال برام پیش اومد و یه نتیجه:

سوال اول اینکه:آیا واقعا اینجور رفاقت ها نیازه؟یعنی توی سن نوجوانی-جوانی باید اینجور رفاقت ها باشه تا ما یاد بگیریم علایق خودمون رو کنترل کنیم؟(یعنی مثلا این علاقه رو حفظ کنم و این دغدغه رو از بین ببرم که در آینده اگر موقعیت این شکلی پیش اومد بتونم باهاش کنار بیام؟) یا باید این نیاز رو توی این سن داشته باشم؟(

سوال دوم اینکه : اگر نداشته باشم آیا مشکلی پیش میاد؟بنظرتون نیازه این دوستی رو حفظ کنم و ازش بهترین استفاده ها رو برای رفع عیوبم بکنم یا علاقه رو کم کنم خوبه؟(راستش میتونم به این احساس غلبه کنم اما کنترل کردنش برام یکم سخته،مثلا اون فکرای آزار دهنده برام مشکله بیان تو ذهنم و علاقه ای هم ب اومدنشون ندارم و هروقت هم میان ب خودم میگم به چی فکر میکنی؟آخه چ اهمیتی داره این مسئله؟)

سوال سوم اینکه: از این دوستی حالا به عنوان به ابزار برای کنترل کردن احساسات استفاده کنم یا به شیوه ی قبلی عمل کنم و این احساس رو کمرنگ کنم؟

و نتیجه ای هم ک گرفتم اینکه اگر نداشته باشی هیچ مشکلی پیش نمیاد،ولی یه سوال ک باعث میشه فکر کنم نداشتن اینجور رابطه مشکل سازه صرفا برای آیندس و اینکه شاید نیاز باشه بعدها با اینجور مسائل روبرو بشم!

لطفا راهنماییم کنید که چجور عمل کنم بهتره!
باتشکر

میزان ابراز محبت و دوستی

سلام
توی روایات داریم که پیامبر فرمودند: اگر کسی محبت برادر دینی خود را در دل داشته باشه و به او ابراز نکنه به او خیانت کرده است.
یه کلیپ هم از جناب آقای پناهیان دیدم حدودا توی همین موضوع
این لینک

[video]http://bayanbox.ir/download/4234662078568132603/Clip-Panahian-RasmeRefaqat-Low.mp4[/video]

حالا می خواستم بدونم حد ابراز این محبت چقدره؟یعنی اگه من رفیقم رو دوست دارم باید همش این رو یاد آوری کنم؟و به چه شکل؟
سوال دیگه هم اینکه از کجا میشه فهمید طرف مقابل هم آدم رو دوست داره یا نه؟
البته ما حدیث داریم که محبت قلبی برادرت رو از محبت خودت نسبت به او بفهم
ولی می خواستم یه راهی هم برای امتحانش بدید چون توی کتاب دوستی و دوستان خوندم یکی از راه های آزمایش دوست اینه که ببینی چقدر دوستت داره(نقل به مضمون)
راه فهمیدن این علاقه چیه؟ آیا همین حدیث کارو یه سره می کنه و نیاز به آزمایش نیست؟