زبیر

آیا این نقل تاریخی در مورد جنگ جمل دارای سند معتبری هست؟

با عرض سلام@};- این متن را بنده در سایتی دیدم و برام جای تعجبات شد!@-) happyگفتم از اساتید محترم بپرسم ببینم آیا این موضوع صحیح هست یا خیر؟! ابراز ناراحتی امیرالمومنین علیه السلام در بالای سر جنازه های اصحاب جمل : یکی از نکات مهم و قابل تامل پس از جنگ جمل این است که وقتی امیرالمومنین علیه السلام حتی در بالای سر جنازه های اصحاب جمل می رسید افسوس می خوردند که چرا آنها نصیحت های قبل از جنگ ایشان را گوش نکردند و خود را به کشتن دادند بالای هر جنازه ای که می رسیدند اگر فضیلتی از او سراغ داشتند اعلام می کردند. امیرالمومنین علیه السلام وقتی بالای سر جنازه طلحه (از بزرگانی که سپاه جمل را علیه سپاه امیرالمومنین علیه السلام شوراند) و عبدالرحمان ابن عتاب ابن اُسَید رسیدند این چنین فرمودند: «بی گمان ابو محمد ( ابو محمد کنیه طلحه می باشد در عرب رسم است کنیه را برای احترام گذاشتن به فرد خطاب می کنند از این مطلب این نکته بر می آید که حتی باید از دشمنت هم با احترام یاد کنید ) در اینجا غریب مانده است آگاه باشید به خدا سوگند بی زار بودم از اینکه کشته قریش زیر تابش ستاره گان افتاده باشند » (نهج البلاغه ، کلام 219) حتی در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید آمده است که حضرت بالای سر طلحه ایستادند و فرمودند: ای ابو محمد برای من سخت است که تو را خاک آلود زیر ستارگان در این سرزمین ببینم آن هم پس از این همه مجاهدت ها در راه خدا و دفاع هایت از رسول خدا. در برخی از منابع آمده است که حضرت بر سر جنازه طلحه گریستند حضرت نسبت به همه کشته شده ها ابراز ناراحتی می کردند و می گریستند می فرمودند ای کاش بیست سال پیش از این مرده بودم. نماز خواندن امیرالمومنین علیه السلام بر سر جنازه های اصحاب جمل: یکی از مواردی که بزرگواری بسیار ایشان را می رساند این مطلب است که امام بر جنازه های خود و اصحاب جمل نماز خواندند و همه را دفن کردند. در تاریخ آمده است که این کار سه روز به طول انجامید. این کار ایشان احترام بی حد و حصر ایشان را به کشته های مسلمانان چه موافق و چه مخالف خود را نشان می دهد. با تشکر@};-

پاسخ به مقاله «جنگ جمل» نوشته شده توسط سایت های اهل سنت



اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم



السلام علیک یا امیرالمومنین (ع)

السلام علی الحسین(ع) و علی علی بن الحسین(ع) و علی اولاد الحسین(ع) و علی اصحاب الحسین(ع)

السلام علیکم یا اهل بیت نبوه (ع)

السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)

آجرک الله یا صاحب الزمان(عج) فی مصیبت جدک الحسین (ع) و انصار الحسین(ع)

==============================================

باسمه تعالی


در نظر داریم بصورت علمی و مستند و با استفاده از محتویات سایت برجسته موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر(عج) به نشانی الکترونیکی (www.valiasr-aj.com) و هم

چنین در کنار نظارت اساتید مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی ، سایت مذهبی_ علمی www.askdin.com

نوشته ی مندرج در سایت های برادران اهل سنت تحت عنوان

"نگاهی به جنگ جمل" را نقد علمی کنیم .

متن مقاله مزبور بدین شرح است:

نقل قول:

نقل قول:
جنگ جمل در ماه جمادى الأخرى سال ۳۶ هجری واقع شد. در یک جانب از این جنگ حضرت علی رضی الله عنه، و در جانب دیگر أم المؤمنین حضرت عایشه رضی الله عنه و به همراهی او حضرت طلحه و حضرت زبیر رضی الله عنهما ـ که از عشره‌ی مبشره‌اند ـ قرار گرفته بودند. هر دو فریق از بزرگان صحابه رضی الله عنهم هستند؛ اما این جنگ بنا به حیله‌سازی چند نفر مفسد به صورت اشتباهی رخ داد و در میانِ ایشان نه رنجشی وجود داشت و نه می‌خواستند که با هم جنگ کنند.
مفسدوں کی فتنہ پردازی ہوئی /٭/ باعث خونریزی جنگ جمل
ورنہ شیر حق سے طلحه و زبیر /٭/ چاہتے ہرگز نه تھے جنگ و جدل
ترجمه:
فتنه پردازی چند مفسد شده /٭/ باعث خون‌ریزی جنگ جمل
ورنه با شیر خدا طلحه و زبیر /٭/ کی همی خواستند کنند جنگ و جدل
در حکایت این جنگ نیرنگ‌سازی‌های زیادی به کار رفته و دروغ‌های فراوانی با آن آمیخته شده است؛ اصل واقعه به حواله‌ی تاریخ قرطبی از این قرار است:
حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما وقتی که با اکراه شورشیان بر دست مبارک حضرت علی رضی الله عنه بیعت کردند، فوراً از مدینه حرکت کردند. أم المؤمنین حضرت عایشه‌ی صدیقه رضی الله عنها در آن سال به حج تشریف برده بود و تا آن زمان در مکه سکونت داشت. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما پیش وی رفته، تمام سرگذشت را به عرض وی رسانیدند که حضرت عثمان رضی الله عنه شهید شد و شورشیان مردم را به زور به بیعت با حضرت علی رضی الله عنه وادار کرده‌اند و این وقت در مدینه فتنه‌ی سختی برپا است؛ شما أم المؤمنین هستید و ما در پناه شما مأمون خواهیم ماند و شما سعی کنید که فتنه به نحوی دفع گردد؛ زیرا حضرت علی رضی الله عنه مصلحت را در این می‌داند که اکنون نسبت به قصاص قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه سکوت اختیار شود، حال آن‌که از این سکوت، نیروی شورشیان بیش‌تر می‌شود. حضرت عایشه رضی الله عنها از شرکت در مشاجرات انکار ورزید؛ حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما از قرآن پاک آیاتی تلاوت کردند که در آن دستور اصلاح بین مسلمانان داده شده، بالأخره حضرت عایشه رضی الله عنها با ایشان هم‌نظر شد و بر این امر اتفاق کردند که تا مادامی که نیروی شورشیان کم نگشته، نباید به مدینه برویم؛ بلکه بیرون از سرزمین عرب، در گوشه‌ای عافیت اختیار می‌کنیم و با تدبیری حضرت علی رضی الله عنه را از گروه مفسدان جدا کرده، با خود همراه می‌کنیم، آن‌گاه مشکل حل خواهد شد؛ قصاص حضرت عثمان رضی الله عنه هم گرفته می‌شود و مفسدان گوش‌مالی داده می‌شوند؛ چنان‌که طبق این مشورت ایشان عازم بصره شدند.
مفسدان این واقعه را با حیله‌گری عجیبی برای حضرت علی رضی الله عنه بیان کردند و به او این طور فهماندند که آن‌ها می‌خواهند تو را از خلافت عزل کنند و نگذاشتند که حضرت علی رضی الله عنه از اصل نیت آن‌ها با خبر شود؛ لذا حضرت علی رضی الله عنه هم به سوی بصره روانه شد.
حضرات حسن و حسین، عبدالله بن جعفر و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم با این لشکرکشی مخالف بودند؛ اما رأی ایشان مورد قبول واقع نشد.
وقتی که لشکر حضرت علی رضی الله عنه به نزدیکی بصره رسید، آن جناب، حضرت قعقاع رضی الله عنه، صحابی پیامبر صلى الله علیه وسلم را به عنوان قاصد نزد حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما فرستاد.
حضرت قعقاع رضی الله عنه اوّلاً با أم المؤمنین رضی الله عنها ملاقات کرد؛ ایشان صراحتاً جواب داد که مقصود من فقط اصلاح است که به یک نحوی این فتنه و فساد مرتفع گردد و امنیت برقرار شود.
باز حضرت قعقاع رضی الله عنه با حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نمود و پرسید: شما چه صورتی را برای اصلاح تجویز کرده‌اید؟
هر دو گفتند: بدون قصاص از قاتلین حضرت عثمان رضی الله عنه راهی دیگر برای امنیت متصور نیست.
حضرت قعقاع رضی الله عنه گفت: حصول این مقصود بدون از اتفاق تمام مسلمانان امکان پذیر نیست؛ لذا باید شما با حضرت علی رضی الله عنه بپیوندید و با هم متفق شده و برای آن تدبیری در نظر بگیرید.
این رأی مورد پسند حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما قرار گرفت. حضرت قعقاع رضی الله عنه بشارت صلح را به محضر حضرت علی رضی الله عنه آورد و ایشان بسیار خوش‌حال شد و تا سه روز بین آن‌ها تبادل نامه و پیام جاری بود. روز سوم به وقت شام چنین برنامه‌ریزی شد که فردا صبح حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما با حضرت علی رضی الله عنه طوری ملاقات نمایند که کسی از شورشیان در جلسه حاضر نباشد.
این امر برای شورشیان سخت ناگوار گذشت؛ زیرا می‌دانستند که هر گاه حضرت علی رضی الله عنه به تنهایی با طلحه و زبیر رضی الله عنهما ملاقات نماید، از توان ما خارج خواهد شد؛ لذا آنان در فکر افتادند تا به یک صورتی صلح را به هم بزنند و نگذارند ملاقات صورت گیرد!
منافق مشهور، عبدالله بن سبا، مؤسس مذهب روافض در رأس مفسدان بود و رأی داد که شما امشب جنگ را آغاز کنید و بعداً به اطلاع حضرت علی رضی الله عنه برسانید که طرف مقابل غدر کرده و به جنگ پرداخته است؛ چنان‌که همین طور واقع شد.
شورشیانِ مفسد در آخر شب خودسرانه جنگ را آغاز کردند و از جانب دیگر به آنان جواب داده شد و در لشکر حضرت علی رضی الله عنه فریاد برآوردند که طلحه و زبیر رضی الله عنهما عهدشکنی کرده‌اند و در آن طرف این صدا در هم پیچید که علی رضی الله عنه عهدشکنی کرده است.
هدف این‌که با این توطئه‌ معرکه‌ی بزرگی به پا شد و از دو طرف سیزده‌هزار مسلمان کشته شد. حضرات طلحه و زبیر رضی الله عنهما هم در این جنگ شهید شدند؛ «إِنَّا لِلّٰهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رٰجِعُونَ».
حضرت طلحه رضی الله عنه در میدان جنگ شهید شد، اما حضرت زبیر رضی الله عنه از جنگ کناره گرفت و هنگامِ برگشت ابن جرموز در راه او را شهید کرده و به امید انعام نزد حضرت علی رضی الله عنه آمد و گفت: ای أمیرالمؤمنین! مژده باد که دشمنت را کشتم.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: چه کسی را؟
گفت: زبیر را.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من تو را به جهنم مژده می‌دهم!
ابن جرموز گفت: انعام عجیبی دادی!
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: من چه‌كار کنم در حالی كه رسول خدا صلى الله علیه وسلم به من فرموده است:
ـ «یَا عَلِیُّ! بَشِّرْ قَاتِلَ ابْنِ صَفِیَّةَ بِالنَّارِ»؛ ای علی! قاتل پسر صفیه را به دوزخ بشارت بده.
و حضرت زبیر رضی الله عنه پسر صفیه، عمه‌ی پیامبر صلى الله علیه وسلم بود.
ابن جرموز با شنیدن این بشارت خودکشی کرد. حضرت علی رضی الله عنه با دیدن این صحنه با آواز بلند تکبیر گفت و فرمود: ببینید گفته‌ي رسول خدا صلى الله علیه وسلم چگونه راست در آمد![۱]
پس از پایان جنگ، حضرت علی، امام حسن و عبدالله بن عباس رضی الله عنهم جهت مشاهده‌ی اجساد مقتولین به میدان جنگ تشریف بردند؛ بر یکی که رسیدند، حضرت امام حسن رضی الله عنه آواز داد: یَا أَبَتِ! وَاللهِ فَرْخُ قُرَیْش؛ ای پدر! قسم به خدا نوجوانی از قریش این‌جا افتاده است.
حضرت علی رضی الله عنه پرسید: کیست؟
او گفت: محمّد بن طلحه رضی الله عنهما.
حضرت علی رضی الله عنه فرمود: «وَاللهِ کانَ شَاباً صَالِحاً»؛ به خدا قسم نوجوان نیکوکاری بود.[۲]
باز گذر حضرت علی رضی الله عنه بر جسد حضرت طلحه رضی الله عنه افتاد؛ آن را دیده و نشست و فرمود: ابومحمّد این‌جا به این حال افتاده است! و فرمود: کاش من بیست سال قبل می‌مردم! و دست حضرت طلحه رضی الله عنه را گرفته و بار بار بوسه می‌داد و می‌فرمود: این همان دستی است که از رسول خدا صلى الله عليه وسلم مصایب را دفع کرده است.[۳]
وقتی که آخرین رمق حضرت طلحه رضی الله عنه رسیده بود، کسی [ثور بن مجزاة] از کنار او گذشت، او پرسید: از کدام لشکری؟
گفت: از لشکر امیر المؤمنین رضی الله عنه.
حضرت طلحه رضی الله عنه فرمود: خوب است؛ دست بده تا من بر دست تو برای حضرت علی رضی الله عنه بیعت کنم. و بیعت کرد و پس از آن جان داد.
آن شخص واقعه را به حضرت علی رضی الله عنه عرض کرد؛ حضرت علی رضی الله عنه تکبیر خواند و فرمود: خداوند نخواست که حضرت طلحه رضی الله عنه را بدون بیعت با من به جنّت داخل گرداند.[۴]
از حضرت علی رضی الله عنه راجع به اهل جمل سؤال شد که آیا مشرک بودند؟
فرمود: نه؛ ایشان از شرک می‌رمیدند.
گفته شد: پس آیا منافق بودند؟
فرمود: نه؛ منافق خدا را بسیار کم یاد می‌کند.
باز پرسیده شد: آنان را چه قرار دهیم؟
فرمود: «إِخْوَانُنَا بَغَوْا عَلَیْنَا»؛ آنان برادران ما بودند که بر ما بغاوت کردند [و امیدوارم من و آنان از گروهی باشیم که خداوند درباره‌ی آن‌ها فرموده است: «وَنَزَعْنَا مَا فِی صُدُورِهِمْ مِنْ غِلٍّ إِخْوَاناً عَلَى سُرُرٍ مُتَقَابِلِیْنَ»؛ هر گونه غِلّ را از سینه‌ی آن‌ها می‌شوییم در حالی که همه برادراند و بر تخت‌های بهشت روبه‌روی یک‌دیگر قرار می‌گیرند.]
_________________________
[۱] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة.
[۲] تطهیر الجنان.
[۳] تطهیر الجنان؛ البدایة والنهایة (۷/۴۲۸). در جنگ احد یک بار آن‌حضرت صلى الله عليه وسلم در ازدحام کفار واقع شد؛ در آن وقت به غیر از حضرت طلحه رضي الله عنه کسی دیگر نبود. از هر چهار طرف تیر می‌بارید و حضرت طلحه رضي الله عنه به وسیله‌ی سپر جلوی تیرها را می‌گرفت که ناگهان سپر از دستش افتاد. تصور کرد که اگر من سپر را بردارم تا آن وقت معلوم نیست که چند تیر به پیامبر صلى الله عليه وسلم اصابت کند؛ لذا به وسیله‌ی دست خود جلوی تیرها را می‌گرفت. در نتیجه دستش کاملاً شل شد که تا آخر عمر بی‌کار ماند. حضرت علی رضي الله عنه همین دست را بوسه می‌داد. (مؤلف)
[۴] إزالة الخفاء (۲/۲۸۰).
٭ سيرت خلفاي راشدين/ ترجمه مولانا حسین پور

بعد از تایید این تاپیک و انتخاب کارشناس ناظر ، مطالبی که در نقد مقاله فوق تدوین کرده ایم را در همین محل خواهیم گذاشت.

بحث ما کاملا علمی است تا حقایق تاریخ مشخص شود و در این نوشته به کتب اهل سنت استناد داشته ایم.


حق برای نویسنده و منتشران این مقاله در همین مکان(سایت مرکز ملی پاسخ گویی به سوالات دینی به نشانی www.askdin.com) محفوظ است تا پاسخ های خویش را مستند و علمی داده و پاسخ آن را بگیرند.




بی خواص (نواهنگ) ---> شرح حال خواص صدر اسلام از زبان رهبری

انجمن: 

head
بیـ ــ ـ خــ ـــ ــو ا صــ ـــ ـــ ـــ ـ

ابوموسی اشعری
زبیر ابن عوام
سعد بن ابی وقاص
سلیمان بن صرد خزاعی
شبث بن ربعی
شریح قاضی
طلحة بن عبید الله
عمر بن سعد