خواب دیدن

توصیه ای برای دیدن پیامبران در خواب

باسلام و احترام می خواستم بدانم که چه گونه می توان پیامبران را در خواب دید تا بتوان برای آنها مریضیش را شرح داد و درمان کرد؟ لطفا من را در این زمینه راهنمایی کنید باتشکر 

این خواب ها از من چه می خواهند؟

باعرض سلام و خسته نباشید  ابتدا تشکر می کنم از این سایت و کارشناسان این سایت که بدون هیچ گونه چشم داشتی به مخاطبان مشاوره می دهند. ان شالله خداوند اجرتان را بدهد . قبل از این که موضوع را برایتان بگویم باید بگویم که من اصلا با طرح این موضوع قصد ندارم اعتباری برای خود جمع کنم. این چیزهایی هم که می گویم دروغ نمی گویم. شما که مرا نمی شناسید و این نامی که این جا برای خودم انتخاب کرده ام نامی جعلی است و اسم واقعی من نیست.  اما برویم سر اصل مطلب .   آقا من حدود شش ماه است که به طور متوسط دو هفته ای یک شب خواب های عجیب و غریب در مورد شهدا می بینم. اولین خوابی که یادم میاد اینه یک شب خواب شهید حججی را دیدم. یک لباس پلنگی به تن داشت و پشت یک سلاح نشسته بود . (فکر کنم از این ضدهوایی ها بود ، من خیلی سلاح های نظامی را نمی شناسم) وسط بیابون بودیم. هیچ آدم دیگه ای اون جا نبود . من رفتم به طرفش سلامش کردم. لبخندی زد و جوابم را داد . بهش گفتم : ((تو شهید حججی هستی؟)) با لبخند گفت : آره . حالا یادم نمیاد بعدش چی بهش گفتم و اون چی به من گفت . فقط این رو خوب یادمه که با لبخند به من گفت : ((می شه یک لیوان آب برای من بیاری؟)) من هم با شوخی بهش گفتم : ((تو خودت شهید هستی ، یعنی نمی تونی یک لیوان آب برای خودت این جا دست و پاکنی؟!)) بعدش به من لبخند زد. من هم به نشانه ی خداحافظی براش دست تکون دادم و از کنارش رد شدم . اون هم دست تکون داد. ولی لبخندش قطع نمی شد. یک شب دیگه خواب شهید همدانی را دیدم. این خوابم خیلی با حال بود . خواب دیدم دارم روی ابرها راه می روم. یعنی تصویری که می تونم ارائه کنم مثل ابر هست . اون قدر اون اطراف زیبا بود که نگو. بعدش دیدم یک پیرمردی با لباس سپاه داره میاد طرف من . من از دور دیدمش متوجهش شدم و شناختمش. رفتم پیشش گفتم : ((حاج آقا سلام)) . جواب سلام من رو داد . بعد دست من رو گرفت و گفت: ((میای با هم قدم بزنیم؟)) گفتم : ((باشه حتما)) . من و ایشون با هم روی ابرها راه می رفتیم. خییییییلی خییییلی باحال بود. اصلا نمی تونم زیبایی اون فضا رو براتون توصیف کنم. توی راه که می رفتیم آدمایی رو می دیدم که برای ایشون دست تکون می دن و ایشون هم براشون دست تکون می داد و من هم براشون دست تکون می دادم. بهم گفت :((اگه یک کاری ازت بخوام برام انجام می دی؟)) من توجهی به سخن او نکردم ازش پرسیدم :((کتاب مهتاب خین رو شما نوشتید؟)) گفت : ((آره)) . بعدش درحالی که از همون اول می شناختمش بهش گفتم: ((شما شهید همدانی هستید؟)) گفت : ((آره)). بعدش دوباره بهم گفت : (( می خوام یک کاری برام انجام بدی)) من توجهی نکردم و بهش گفتم :((چقدر این جا قشنگه؟)) اون هیچی نگفت. بعد بهش گفتم : (( حاج آقا شما که تجربه اش رو دارید به من بگید که چطوری می شه که یک نفر شهید می شه ؟)) هیچ نگفت و به فکر فرو رفت و من هم یک دفعه از خواب بیدار شدم. یک شب خواب شهید مطهری را دیدم. البته سال ها پیش خوابی شبیه این خواب را دیده بودم. خواب دیدم که ایشون توی یک مجلس داشتند سخنرانی می کنند. بعد از این که سخنرانی شان تمام شد داشتند مجلس را ترک می کردند. اما وقتی به دم در رسیدند به من اشاره کردند و گفتند : ((بیا بریم.)) من با تعجب گفتم : ((با من هستید؟)) با لحن عتاب آلودی گفت : (( معلومه که با توام )) من بلند شدم و اومدم برم به طرف در ولی یکدفعه بیدار شدم. یک شب دیگر یک خوابی دیدم که بسیار وحشتناک بود. خواب دیدم که لباس پلنگی به تن داشتم و انگار که عضو ارتشی چیزی بودم. چون اطرافم پر بود از کسانی که این گونه لباس ها رو دارند. بعدش رفتیم یک سری تابوت که رویشان پرچم جمهوری اسلامی بود را برداشتیم تا ببریم جایی تحویل بدهیم. نفری یک تابوت دستمان بود. مثل حالت مراسم تشییع جنازه ی شهدا بود. یک نفر هم داشت روضه می خواند. یک دفعه به من گفت : ((آقای فلانی (اسم من روگفت) ، بفهم که شهدا از تو چه می خواهند.)) این ها چهارتا نمونه از خواب هایی بود که من دیدم. مثل این خواب ها توی این چند وقت زیاد دیدم. وجه اشتراک تمام این خواب هایی که من دیدم این بود که در اون خواب ها شهدا از من یک چیزی می خواستند. من خیلی با خودم فکر کردم. به این فکر کردم که شهدا از ما می خواهند که راهشان را برویم و تقوا داشته باشیم و از این جور صحبت ها. من هم در زندگیم سعیم بر همین چیزها بوده است. این چیزی است که شهدا از همه می خواهند . چه دلیلی دارد که من خواب هایی این چنین ببینم . هرچقدر فکر کردم ببینم آیا من دارم کار بدی انجام می دهم ، عقلم به جایی نرسید. قبلا به این خواب ها خیلی توجه نمی کردم. می گفتم خوابه دیگه. بالاخره میاد و میره. فکر می کردم شاید صرفا یک تصویر ذهنی هست که به دلیل این که مثلا من فیلم های شهدا را دیدم در خواب من ایجاد شده است . تا این که چند شب پیش خواب وحشتناک عجیبی دیدم. خواب شهید چمران را دیدم. خواب دیدم که یک لباس نظامی پلنگی تنش بود . از کنار من رد شد و با لحنی عصبانی بهم گفت : ((فلانی چرا هرچی ما بهت می گیم گوش نمی دی؟)) منم با عصبانیت بهش گفتم : (( چی از جون من می خوای؟ولم کن دیگه.)) اخم کرد و رفت. بعدش رفتم توی یک بیابان. یک مردی سوار شتر بود. از شترش پیاده شد و یک چاقوی بزرگ برداشت و به تنهایی سر این شتر را برید. از چاقوش خون می چکید. بعدش گفت : ((بگیریدش)) . دو سه نفر دست و پای من رو گرفتند و خوابوندند. این بنده خدا موهای من رو گرفت (البته من در واقعیت کچل هستم) و سرم رو داد بالا و چاقویش رو از بالا پایین آورد و زد روی گردن من . می خواست سر من رو ببره. قشنگ یک جسم تیز روی گردنم حس کردم. همچین که چاقو به گردنم خورد دادی کشیدم و بیدار شدم. از اون روز یک مقدار حس ترس بهم دست داده است. هرچی فکر می کنم عقلم به جایی قد نمی ده. به نظر شما این شهدا از من چی می خوان یا چه چیزی می خوان به من بگن؟ آیا من باید مثل سابق به این خواب ها توجه نکنم؟

كابوس های مكرر شبانه

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
میخواستم در مورد ترس ها و کابوس هایی که میبینم ازتون مشاوره بخوام

فکر میکنم اولین کابوسم برگرده به دوران بچگی، زمانی که پدرم ادم فوق العاده شکاک و متعصبی بود و با وجود اینکه بچه بودیم ما رو تعقیب میکرد ببینه چیکار میکنیم
البته مادرم بهمون میگفت که پدرتون بعضی روزها دنبالتون میاد همین باعث شد یک روز که از خانه بیرون امدم مدام به پشت سرم نگاه کنم ببینم دنبالمه یا نه، بعد از اون ماجرا پدرم که فکر دیگه ای کرده بود کلی سرو صدا راه انداخت از اون زمان کابوس های شبانه شروع شد.

اکثرا خواب میدیدم پدرم دنبالمه و دارم ازش فرار میکنم یا ازش پنهان میشم
بعد از این ماجرا ترس های مربوط به دوربین مخفی شد طوری که جرأت نمیکردم به دستشویی های بیرون (حتی نمازخانه یا دانشگاه) برم ترجیح میدادم تا خانه صبر کنم بعد کم کم نسبت به بعضی از پسران فامیل شکاک شدم هر زمان که به خانه ما می‌اومدن بعد از رفتنشان حمام و دستشویی رو به دقت میگشتم نکنه دوربینی، چیزی کار گذاشته باشن بعد از این اتفاق هم در محل کار با هر کسی مشکلی پیدا میکردم مدام فکر میکردم میخواد کاری کنه یا انتقام بگیره و اتفاقا اینقدر از این اتفاقات ترسیدم که بالاخره به یه صورت دیگه اتفاقی برام افتاد

حالا هم از کابوس هایی که درباره برادرم میبینم میترسم برادرم زیاد قرص مصرف میکنه بعضی وقت ها زیاد از پدر و خانواده اش متنفر میشه به خاطر اینکه میگه هیچ کاری برام نمیکنن قبلا زیاد تهدید میکرد و میگفت یه شب گازو باز میکنم تا همه بمیرن یا اینکه دوست داشت پدرم بمیره و خیلی ماجراهای دیگه که فرصت نمیشه همه روتعریف کنم ولی به شدت به برادرم مشکوک شدم بعضی شب ها مراقبش بودم کاری نکنه، باید اعتراف کنم خیلی از روزها ارزوی مرگش رو میکردم بعد از اون اتفاقات در تمام کابوسهام یا برادرم میخواد ما رو بکشه یا من برادرم رو میکشم و احساس خیلی خوبی پیدا میکنم حتی جدیدا فکر میکردم شاید این اتفاق دیر یا زود میفته و داره یه جوری بهم الهام میشه

راستش هر کاری میکنم افکار منفی و ترسها دست از سرم برنمیداره تمام روش هایی که تو اینترنت درباره افکار مثبت و رهایی از ترس و افکار منفی بوده رو انجام دادم ولی نتیجه نگرفتم.
ضمنا اخبار حوادث اخبار و اینترنت رو زیاد دنبال میکنم
لطفا راهنمایی کنید



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

خواب های شرم آور

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


سلام
خانمی هستم متاهل و دارای دو فرزند
متاسفانه مدتی است خواب های بدی میبینم که خودم از تکرار مجددش در ذهن شرمنده میشم
زمان خاصی هم نداره ، گاهی چند ماه یک بار و گاهی هفته ای چند بار واقعا دارم دیوونه میشم ...
البته رابطه من و همسرم زیاد خوب نیست
هیچ وقت نیاز های من براش مهم نیست، نه نیاز روحی نه جسمی
اون فکر میکنه حکم یه دستگاه عابر بانک و برای من داره و من فکر میکنم حکم زنی رو دارم که فقط برای رفع نیاز های جسمی یه مرد افریده شدم.
اخه مگه من چه کار بدی انجام دادم که این خواب ها رو میبینم ؟
خواب ارتباط با محرم و نامحرم
خواب خیانت Wacko
خیانتی که در خواب ازش پشیمون نیستم @-)
لطفا کمکم کنید
من ادم پستی ام ،خیلی پست ،خودم از وجود خودم حالم بهم میخوره

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

خواب دیدن انسان های دیگر به شکل نامتعارف

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام وقت بخیر
دختر خانمی هستم که مدتی است که در خواب آدم های برهنه میبینم ، هم زن برهنه و هم مرد برهنه،
میخواستم بدونم آیا باید بعد از بیداری غسل انجام بدهم یا خیر؟
البته تو این مدت که این خواب ها رو میدیدم کلا غسل کردم.


و سوال دیگر اینکه آیا با هر بار غسل کردن باید لباس هام رو عوض کنیم یا خیر؟
ضمنا مرجع تقلید من آیت الله مکارم شیرازی هست
با تشکر

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

حالتی میان خواب و بیداری!

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام.
بنده دو سؤال دارم:

سؤال اول: من در طول ده سال اخیر، چهار مرتبه دچار حالتی خاص شده ام. حالتی بین خواب و بیداری، که ذهنم وارد جهانی دیگر می شود و مواردی را می بیند و هر مرتبه تنها چند دقیقه به طول می انجامد. در دفعه اول، من یادم هست که به یاد خاطراتی افتادم که واقعی نبودند! گذشته ای که طی نکرده بودم، البته نه با نتیجه ای متفاوت، ولی از راهی متفاوت. در مرتبه دوم یادم هست که چیزهایی را دیدم که مطمئن بودم که در خواب دیده ام، یعنی وقتی مثل خاطراتی بودند که با دیدنشان گویی یک خواب کامل که در گذشته دیده ام به یادم می آمدند و دنیای رؤیاها، بسیار واقعی تر به نظر می رسیدند، همانقدر که واقعا خواب هستیم واقعی هستند بلکه از خواب واقعیتر به نظر می رسیدند. مورد سوم شاید یک یا دو سال پیش بود، که دقیق یادم نمی آید در آن چه دیدم، ولی گمان می کنم که به جواب برخی سؤالاتم در آن حالت رسیدم(زیرا داشتم به سؤالاتی در زمینه دین فکر می کردم) البته باز مطمئن نیستم. مورد چهارم هم امروز رخ داد. باز به عالمی رؤیامانند رفتم خوابهای بسیاری را به یاد آوردم یا حداقل در آن حال حس می کردم که اینها خوابهایی هستند که دیده ام. البته وقتی از آن حال خارج شدم، مثل سه مرتبه قبل، به سرعت اکثر بخشهایی که در آن حال دیده بودم را فراموش کردم، ولی امروز برایم جالب بود، که اصلا برایم ابهام شده بود که چیزهایی که قبل از آن دیده ام واقعی بودند یا خیر! از اطرافیانم می پرسیدم اینطوری شد؟ یا وقتی کاری را در لحظه ای انجام می دادم، چند دقیقه بعد، مثل یک خواب در ذهنم مانده بود و شک می کردم که خیال کرده ام که آن کار را کرده ام یا واقعاً اینطور بوده و لذا دوباره چک می کردم(که البته هر دفعه معلوم می شد که خیال نکرده ام!) در طول این حالت، گویا بخشی از ذهنم نیز هوشیار است و به کارهای طبیعی می پردازد، ولی گویی کارهای طبیعی مثل یک خواب فقط از جلوی چشمم رد می شوند.

می خواستم ببینم، آیا برای این حالت من، توضیحی وجود دارد؟ آیا وقوع این مسئله خوب است یا بد؟ آیا مشخص است که چه وقت رخ می دهد؟

سؤال دوم: من با توجه به اینکه به شدت در حال تحقیقات دینی هستم، گاهی در عالم خواب، از افرادی که حداقل در بیداری نمی دانم چه کسانی بودند، جواب برخی سؤالاتم را گرفته ام و جالب اینکه هر دفعه احساس کرده ام که چقدر جواب سؤال ساده بوده و من اینقدر آنرا برای خودم سخت کرده ام؛ ولی بدبختانه هر مرتبه از خواب بیدار شده ام فقط حس ناشی از دریافت جواب یادم مانده، و حتی خود سؤال یادم نمانده چه برسد به جواب.

آیا باید این خوابها را واقعی فرض کنم و یا خوابهایی آشفته؟ اگر می توانند واقعی باشند، چه کنم که بیشتر از این خوابها ببینم و البته جوابها را فراموش نکنم؟

از شما متشکرم

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

خواب دیدن پسر عبدالباسط

با سلام
میخواستم بدونم آیا سندی در مورد خواب دیدن پسر عبدالباسط و اعتراف عبدالباسط در ولایت امیر المونین چقدر حقیقت دارد و آیا سندی در این موردوجود دارد؟

سوالاتی پیرامون خواب

انجمن: 

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

با سلام خدمت کارشناس پاسخگو و دیگر دوستان عزیز
اکثریت مردم (وشاید همه که این موضوع بعد از پاسخ شما مشخص خواهد شد) وقتی خواب می بینند فکر می کنند که بیدارند مثلا اگر شخصی خواب ببیند که سوار ماشینی هست تا وقتی بیدار نشود متوجه نمی شود که خواب بود و ماشین واقعیت نداشت.
1- حال می خواستم بدانم آیا انسان می تواند به درجه ای برسد که وقتی در خواب هست متوجه باشد که این مسائلی که دارد می بیند و برای او اتفاق می افتد خوابی بیش نیست؟ یعنی در عالم خواب تشخیص بدهد که من دارم خواب میبینم؟

2-اگر بله چگونه به این درجه می رسند؟ در کل اگر می توانید کمی توضیح دهید.

3-تا چه میزان می توان به خواب اعتماد کرد؟

با تشکر از شما و بقیه دوستانی که احتمالا در تاپیک حضور پیدا می کنند


در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید :Gol:

اختیار و اراده در هنگام خواب دیدن

انجمن: 

سلام

ممکنه بعضی از شما خنده تون بگیره یا بعضی هم فکر کنین دارم دروغ میگم ولی حقیقت محضه و فقط اینجا اومدم بپرسم تا حالا مثل من کسی بوده که همچین حالتی داشته باشه؟ علتش چی هست؟

اصل مطلب:

تقریبا یک سالی هست که در بعضی از خواب هام میتونم فکر کنم با اراده خودم راه برم و حرکت کنم و... آیا کسی از شما تا حالا این حالت رو داشته؟ علتش چی هست؟

توضیح بیشتر:

یه حالت عجیبی در خواب دیدن من دارم. معمولا مردم وقتی خواب میبینن از 90 دقیقه بعد از خوابیدن تا صبح چند تا خواب میبینن و خواب هایی که قبل از بیدار شدن میبینن بیشتر به یاد میمونه در این خواب ها آدم نمیتونه فکر کنه و به دنبال اون نمیتونه با اختیار خودش حرکت کنه و راه بره و حرف بزنه. دیدن این جور خواب ها بیشتر مثل دیدن یه فیلم هست. من این حالت رو دارم ولی حالت جدیدی از خواب دیدن رو هم دارم که قبلا نداشتم و یه سالی هست که به این حالت دچار شدم. (حالت وحشتناکی هم هست ولی بعضی وقت ها هم جالب) . الان 17 سال دارم.

روز های تعطیل یعنی روز هایی که لازم نیست ساعت 6 بلند بشم و برم مدرسه و تا ساعت 8 و 9 میخوابم معمولا یه بار صبح زود از خواب بلند میشم برای نماز خوندن. بعد دوباره میرم میخوابم و وقتی دوباره چشمام رو رو هم میزارم بعد از یه مدتی به خواب میرم. این خواب اولش خیلی عجیبه. اولش برای چند ثانیه یه فشار وحشتناکی به مغزم وارد میشه. انگار شما سرتون رو با دو دستتون دارین از دو طرف بشدت فشار میدین! و یه صدای بلندی میشنوم تقریبا مثل صدای موتور جت! خیلی هم بلند انگار یه موتور جت داره کار میکنه و شما یه متری اون ایستادین. اینقد بلند! تجربه ی بسیار بدی هست. ولی تو این چند ثانیه که اینجوری میشم میتونم فکر کنم. درست مثل وقتی که بیدار هستم میتونم فکر کنم. معمولا با خودم میگم انگار یه شیطونی چیزی دارم این بلا رو سرم میاره و مرتب تو فکرم میگم ولم کن!!!

ولی این فشار عجیب فقط چند ثانیه به من وارد میشه و بعد از اون کاملا آروم میشه و هیچ صدا و فشاری حس نمیکنم. اما بعدش حس میکنم که بیدار هستم... از جام بلند میشم و راه میرم تو خونه میتونم راه برم. میتونم خانوادمو ببینم. کم کم ذهنم فعال میشه. مثل بیداری میتونم فکر کنم. و متوجه میشم که خواب هستم. یعنی این راه رفتن ها رو دارم تو خواب انجام میدم. درست میتونم تو خونه راه برم و صدا ها رو بشنوم. اشیا ی خونه معمولا در اندازه عادی خودشون نیستن. مثلا میبینم تلوزیون کوچیک شده به اندازه ی یه موبایل! یا یه اتاق کوچک بزرگ شده به اندازه ی یه سالن! ولی آدم ها در اندازه عادی هستن. میتونم چهره ها رو به طور واضح ببینم اما تو آینه چهره ی خودمو نمیتونم ببینم! اگه روبروی آینه بایستم و بخوام چهره ی خودمو ببینم چشمام سیاهی میره و دوباره اون فشار به مغزم وارد میشه! کلا میتونم با اختیار خودم حرکت کنم و فکر کنم و حرف بزنم... کلا عجیبه...این جور خواب ها معمولا خیلی سبک هستند و اگه زیاد فکر کنم یا یکی صدا کنه بیدار میشم...

کلا این جور خواب دو قسمت داره: اول با یه فشار وحشتناک شروع میشه. بعد با اختیار میتونم حرکت کنم و چیز های جالبی ببینم و فکر کنم

برچسب: 

آرزوی مرگ

انجمن: 

با سلام
از کارشناسان و بقیه کاربرا تقاضا دارم در رسیدن به مفهوم این خواب کمکم کنن.
با تشکر

یکی از اقوام خواب دیده
بنده بهش گفتم : توصیه میکنم نمازهاتو سروقت بخونی و از خدا مرگت رو بخوای
چون سال آینده انقدر فتنه زیاد میشه که هیچکس امیدی به حفظ ایمانش نیست .

ولی ایشون گفته مگه قرار نبود تحت هر شرایطی ایمانمون رو حفظ کنیم تا امام زمان ظهور کنه ؟
خب اگه آرزوی مرگ کنیم نمیتونیم ایشون رو ببینیم
ولی من گفتم درسته ولی الان وضع طوریه که اگه منتظر ظهور بمونیم ممکنه بخاطر فتنه ها ایمانمون رو از دست بدیم
و بهش گفتم که من خودم آرزوی مرگ کردم و خدا پذیرفته و قراره چند روز دیگه بمیرم
ایشون هم بهتره آرزوی مرگ کنه و با ایمان بمیره تا اینکه زنده باشه و ایمانش رو از دست بده
و ایشون گفتن شما رفتی کربلا و مردن واست چیزی نیست ولی من هنوز نرفتم.

پ ن : بنده هنوز به کربلا مشرف نشدم .