تنها

مسافرت همسر و احساس افسردگی

با سلام
من مدت 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم و جاصل این ازدواج یک پسره. ما در حال حاضر در خارج از کشور زندگی مبکنبم و زندگی آرامی داریم. من در کارهای بچه داری به خانمم خیلی کمک میکنم و همینطور در تهیه غذا در منزل کمکش مکینم چون میدونم تنهاست و ممکنه احساس خستگی کنه. البته از اخلاق خانمم بسیار راضی هستم و احساس میکنم بیشتر بار احساسی در خانواده رو ایشون تحمل میکنه چون بنظر خودم کمی در روابطمون کمی پر توقع هستم که البته این از میزان عشق و علاقه بنده به خانمم هست.
ما دوستان زیادی اینجا نداریم ولی من همیشه همسرم رو تشویق میکنم که دوستانی پیدا کنه تا از تنهایی در بیاد. در کل زندگی من به رفتن محل کار و ورزش و بعد آمدن به خانه خلاصه میشه. ولی همیشه خانمم رو به سفر بردم و تقریبا هر روز برای خرید و برای اینکه هوایی تازه کنند به بیرون میبرمشون.
همسرم حدود 4 سال بود که به ایران نرفته بود که دلیلش یک سری مسائل اقامتی در اینجا بود البته ما پناهنده نیستیم و بصورت قانونی اینجا زندگی میکنیم. من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و طرز فکری تا حدودی سنتی دارم.
این چند وقت احساس کردم که خانمم خسته شده و دائما مبگفت که پدر و مادرش حق دارند که بچه رو ببینید. البته نظر من این بود که پدر مادر ایشون هر چقدر هم حق داشته باشند بر حق پدری من مقدم نیست. من احساس کردم که دوست داره به ایران بره البته ایشون مستیم نگفت که میخواد بره ولی از انجایی که دوست ندارم به ایشون ظلم بشه بهشون پیشنهاد کردم که بره. توقع من این بود که طبق قراری که قبلا داشتیم ایشون با من به ایران بره که البته ایشون پیشنهاد تنها سفر رفتن رو پذیرفت و قرار شد که برای ایشون بلیط تهیه کنم.
من چندین بار به ایشون گفتم که از رفتن پسرم به ایران به تنهایی رضایت ندارم ولی ایشون بروی خودشون نمی آورد برای همین اینطور به من تلقین شد که ایشون دیدار و خوشی بودن با خانواده رو به قیمت تنها ماندن من پذیرقته. من هم بلیط رو برای ایشون تهیه کردم و در جالیکه که ناراحتی خودم رو نمیتونستم پنهان کنم تا فرودگاه همراهیشون کردم و بعد از تحویل بار برگشتم به خانه.
از آنجایی که تمام وقت و زندگیم رو صرف همسر و فرزندم کرده بودم چند روز اول فشار روجی زیادی به من وارد شد تا الان که هفته سوم هست و دوستان خودم رو پیدا کردم و کمی آرام تر شدم. ولی احساس میکنم که نسبت به همسر و فرزندم سرد شدم و احساس میکنم که بعدا ممکنه من رو ترک کنند. و خانواده خود رو به من ترجیح بدن
بعد از رفتن به ایران با ایشون صحبت کردم و بارها اعلام کردن از رفتن به تنهایی خیلی پشیمان هستند و این کار رو تکرار نخواهند کرد. من به ایشون گفتم شما هر موقع خواستید و اراده کردید میتونید برید ایران چون حق شماست که پدر و مادر خودتون رو ببینید ولی من دیگه اجازه نخواهم داد که فرزندم از من دور بشه.

سوالی که برای من پیش امده اینه که آیا عرفا و شرعا و اخلاقا پدر بزرگ و مادربزرگ جق دیدن نوه خود به رغم نارضایتی پدر اون فرزند رو دارند ؟
مشکل دیگه ای که پیش آمده اینه که من در طی این 5 سال برغم اینکه شرایط بسیار مهیاست به هیچ وقت به فکر عیش و نوش و خیانت به همسرم نبودم ولی الان احساس میکنم اشتباه کردم وهر طور که فکر میکنم و اطرافیان رو نگاه میکنم به این نتیجه رسیدم باید از زندگی خودم لذت ببرم ولی میدانم که وررود به این وادی از نظر اخلاقی و شرعی درست نیست و همینطور ممکنه باعث بشه که خانوادم رو ترک کنم. به همسرم هم گفتم شما رفتید مسافرت و من هم جق دارم که با دوستانم به مسافرت برم ولی ایشون اصرار داره که توافق کنیم که دیگه به تنهایی سفر نریم که البته من کمی روی قول خانمم تردید دارم و متاسفانه به ایشون نمیتونم اطمینان کنم. احساس من اینه که بخاطر وفاداری بیش از حد خوبیهای من برای همسرم عادی شده و قدر خانواده دوستی و وفاداری من رو نمیدونه.

متاسفانه کمی از لحاظ روحی بهم ریخته ام و نیاز به مشاوره دارم.

ممنون میشوم که راهنمایی بفرمایید