جمع بندی مسافرت همسر و احساس افسردگی

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مسافرت همسر و احساس افسردگی

با سلام
من مدت 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم و جاصل این ازدواج یک پسره. ما در حال حاضر در خارج از کشور زندگی مبکنبم و زندگی آرامی داریم. من در کارهای بچه داری به خانمم خیلی کمک میکنم و همینطور در تهیه غذا در منزل کمکش مکینم چون میدونم تنهاست و ممکنه احساس خستگی کنه. البته از اخلاق خانمم بسیار راضی هستم و احساس میکنم بیشتر بار احساسی در خانواده رو ایشون تحمل میکنه چون بنظر خودم کمی در روابطمون کمی پر توقع هستم که البته این از میزان عشق و علاقه بنده به خانمم هست.
ما دوستان زیادی اینجا نداریم ولی من همیشه همسرم رو تشویق میکنم که دوستانی پیدا کنه تا از تنهایی در بیاد. در کل زندگی من به رفتن محل کار و ورزش و بعد آمدن به خانه خلاصه میشه. ولی همیشه خانمم رو به سفر بردم و تقریبا هر روز برای خرید و برای اینکه هوایی تازه کنند به بیرون میبرمشون.
همسرم حدود 4 سال بود که به ایران نرفته بود که دلیلش یک سری مسائل اقامتی در اینجا بود البته ما پناهنده نیستیم و بصورت قانونی اینجا زندگی میکنیم. من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و طرز فکری تا حدودی سنتی دارم.
این چند وقت احساس کردم که خانمم خسته شده و دائما مبگفت که پدر و مادرش حق دارند که بچه رو ببینید. البته نظر من این بود که پدر مادر ایشون هر چقدر هم حق داشته باشند بر حق پدری من مقدم نیست. من احساس کردم که دوست داره به ایران بره البته ایشون مستیم نگفت که میخواد بره ولی از انجایی که دوست ندارم به ایشون ظلم بشه بهشون پیشنهاد کردم که بره. توقع من این بود که طبق قراری که قبلا داشتیم ایشون با من به ایران بره که البته ایشون پیشنهاد تنها سفر رفتن رو پذیرفت و قرار شد که برای ایشون بلیط تهیه کنم.
من چندین بار به ایشون گفتم که از رفتن پسرم به ایران به تنهایی رضایت ندارم ولی ایشون بروی خودشون نمی آورد برای همین اینطور به من تلقین شد که ایشون دیدار و خوشی بودن با خانواده رو به قیمت تنها ماندن من پذیرقته. من هم بلیط رو برای ایشون تهیه کردم و در جالیکه که ناراحتی خودم رو نمیتونستم پنهان کنم تا فرودگاه همراهیشون کردم و بعد از تحویل بار برگشتم به خانه.
از آنجایی که تمام وقت و زندگیم رو صرف همسر و فرزندم کرده بودم چند روز اول فشار روجی زیادی به من وارد شد تا الان که هفته سوم هست و دوستان خودم رو پیدا کردم و کمی آرام تر شدم. ولی احساس میکنم که نسبت به همسر و فرزندم سرد شدم و احساس میکنم که بعدا ممکنه من رو ترک کنند. و خانواده خود رو به من ترجیح بدن
بعد از رفتن به ایران با ایشون صحبت کردم و بارها اعلام کردن از رفتن به تنهایی خیلی پشیمان هستند و این کار رو تکرار نخواهند کرد. من به ایشون گفتم شما هر موقع خواستید و اراده کردید میتونید برید ایران چون حق شماست که پدر و مادر خودتون رو ببینید ولی من دیگه اجازه نخواهم داد که فرزندم از من دور بشه.

سوالی که برای من پیش امده اینه که آیا عرفا و شرعا و اخلاقا پدر بزرگ و مادربزرگ جق دیدن نوه خود به رغم نارضایتی پدر اون فرزند رو دارند ؟
مشکل دیگه ای که پیش آمده اینه که من در طی این 5 سال برغم اینکه شرایط بسیار مهیاست به هیچ وقت به فکر عیش و نوش و خیانت به همسرم نبودم ولی الان احساس میکنم اشتباه کردم وهر طور که فکر میکنم و اطرافیان رو نگاه میکنم به این نتیجه رسیدم باید از زندگی خودم لذت ببرم ولی میدانم که وررود به این وادی از نظر اخلاقی و شرعی درست نیست و همینطور ممکنه باعث بشه که خانوادم رو ترک کنم. به همسرم هم گفتم شما رفتید مسافرت و من هم جق دارم که با دوستانم به مسافرت برم ولی ایشون اصرار داره که توافق کنیم که دیگه به تنهایی سفر نریم که البته من کمی روی قول خانمم تردید دارم و متاسفانه به ایشون نمیتونم اطمینان کنم. احساس من اینه که بخاطر وفاداری بیش از حد خوبیهای من برای همسرم عادی شده و قدر خانواده دوستی و وفاداری من رو نمیدونه.

متاسفانه کمی از لحاظ روحی بهم ریخته ام و نیاز به مشاوره دارم.

ممنون میشوم که راهنمایی بفرمایید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام و احترام
از اینکه به جمع ما پیوستی تبریک عرض می کنم، امیدوارم بتوانیم به حال شما کمک کنیم.
ببینید بزرگوار مسئله عاطفی و حب پدر و مادر یک چیز عارضی نیست که بعد از ازدواج رفع و فراموش شود، همسر شما حق دارد که خانواده خود را دیدار کند و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ هم از لحاظ اخلاقی و انسانی حق دارند نوه خودشان را ببینند و ابراز محبت کنند، اتفاقا یک بعدی از نیازهای عاطفی بچه ها را آنها تامین می کنند و خیلی هم بهتر است، سعی کنید مسائل عاطفی و خانوادگی را با مسائل دیگر قاطی نکنید، دوست داشتن و محبت خیلی بار ارزش است، حیف است که این مسائل را با مسائل حقوقی خلط کرده و نگاه منفی داشته باشیم.
این دوری را حمل بر بی ادبی و یا بی وفایی نگذارید، بپذیرید که یک بعدی از تامین نیاز عاطقی همسرتان شما هستید ولی تمام ابعادش نیستید، در حقیقت ابراز محبت و برقراری احساسات عاطفی بین آنها اتفاقا به نفع شماست و در روحیه همسرتان خیلی موثر خواهد بود، همینکه همسرتان این چند سال صبر کرده، واقعا خیلی ایثار کرده، ولی قبول کنید که نمی توان محبت پدر و مادر را از کسی گرفت، همانطوری که شما نسبت به فرزندتان احساس خاصی دارید، این همان عواطف و احساسات درونی است که نمی توان خاموش کرد، سعی کنید همدیگر را بیشتر درک کنید و وفادار هم باشید، در این دوری و تنهایی از خودتان مواظبت کنید و نگذارید کانون پر مهر خانواده شما به هم بریزد، از گذشته پشیمان نشوید، اخلاقیات و پایبندی به ارزشها اصول مهم و اساسی زندگی است، به هم همین راحتی فراموش نکنید و یا سهل نگیرید و پشیمان نشوید.
توجه خودتان را به خانواده بیشتر کنید و سعی کنید همیشه به احساسات همدیگر ارزش بگذارید، و بپذیرید که احساسات و عواطف مردان با خانم ها فرق می کند. نکته بعدی اینکه نگذارید فرهنگ غرب، و غرب زدگی در زندگی و افکار شما نفوذ کند و نگاهتان به زندگی هوس و لذت گرایی باشد، باید اساس فکر ما در زندگی عبودیت باشد که به غیر این باشد، ضرر کرده ایم.
تشویق کنید که همسرتان برگردد، تا حد امکان با هم مسافرت کنید و در این تنهایی و خلوت از افکار منفی و هوس آلود اجتناب کنید تا ضرر و خطایی در زندگی شما ایجاد نشود.
نکته مهم دیگر اینکه سعی کنید همنشین هایتان افراد خوب و مثبت گرا باشند، به لحاظ اینکه دوستان در تفکرات شما می توانند نقش بیشتری ایفا کنند.
برخی از خطاها جبران کردنش به همین راحتی نیست!!
و باید هشیار باشید!

r_1159;948520 نوشت:
با سلام
من مدت 5 ساله که با همسرم ازدواج کردم و جاصل این ازدواج یک پسره. ما در حال حاضر در خارج از کشور زندگی مبکنبم و زندگی آرامی داریم. من در کارهای بچه داری به خانمم خیلی کمک میکنم و همینطور در تهیه غذا در منزل کمکش مکینم چون میدونم تنهاست و ممکنه احساس خستگی کنه. البته از اخلاق خانمم بسیار راضی هستم و احساس میکنم بیشتر بار احساسی در خانواده رو ایشون تحمل میکنه چون بنظر خودم کمی در روابطمون کمی پر توقع هستم که البته این از میزان عشق و علاقه بنده به خانمم هست.
ما دوستان زیادی اینجا نداریم ولی من همیشه همسرم رو تشویق میکنم که دوستانی پیدا کنه تا از تنهایی در بیاد. در کل زندگی من به رفتن محل کار و ورزش و بعد آمدن به خانه خلاصه میشه. ولی همیشه خانمم رو به سفر بردم و تقریبا هر روز برای خرید و برای اینکه هوایی تازه کنند به بیرون میبرمشون.
همسرم حدود 4 سال بود که به ایران نرفته بود که دلیلش یک سری مسائل اقامتی در اینجا بود البته ما پناهنده نیستیم و بصورت قانونی اینجا زندگی میکنیم. من در خانواده مذهبی بزرگ شدم و طرز فکری تا حدودی سنتی دارم.
این چند وقت احساس کردم که خانمم خسته شده و دائما مبگفت که پدر و مادرش حق دارند که بچه رو ببینید. البته نظر من این بود که پدر مادر ایشون هر چقدر هم حق داشته باشند بر حق پدری من مقدم نیست. من احساس کردم که دوست داره به ایران بره البته ایشون مستیم نگفت که میخواد بره ولی از انجایی که دوست ندارم به ایشون ظلم بشه بهشون پیشنهاد کردم که بره. توقع من این بود که طبق قراری که قبلا داشتیم ایشون با من به ایران بره که البته ایشون پیشنهاد تنها سفر رفتن رو پذیرفت و قرار شد که برای ایشون بلیط تهیه کنم.
من چندین بار به ایشون گفتم که از رفتن پسرم به ایران به تنهایی رضایت ندارم ولی ایشون بروی خودشون نمی آورد برای همین اینطور به من تلقین شد که ایشون دیدار و خوشی بودن با خانواده رو به قیمت تنها ماندن من پذیرقته. من هم بلیط رو برای ایشون تهیه کردم و در جالیکه که ناراحتی خودم رو نمیتونستم پنهان کنم تا فرودگاه همراهیشون کردم و بعد از تحویل بار برگشتم به خانه.
از آنجایی که تمام وقت و زندگیم رو صرف همسر و فرزندم کرده بودم چند روز اول فشار روجی زیادی به من وارد شد تا الان که هفته سوم هست و دوستان خودم رو پیدا کردم و کمی آرام تر شدم. ولی احساس میکنم که نسبت به همسر و فرزندم سرد شدم و احساس میکنم که بعدا ممکنه من رو ترک کنند. و خانواده خود رو به من ترجیح بدن
بعد از رفتن به ایران با ایشون صحبت کردم و بارها اعلام کردن از رفتن به تنهایی خیلی پشیمان هستند و این کار رو تکرار نخواهند کرد. من به ایشون گفتم شما هر موقع خواستید و اراده کردید میتونید برید ایران چون حق شماست که پدر و مادر خودتون رو ببینید ولی من دیگه اجازه نخواهم داد که فرزندم از من دور بشه.

سوالی که برای من پیش امده اینه که آیا عرفا و شرعا و اخلاقا پدر بزرگ و مادربزرگ جق دیدن نوه خود به رغم نارضایتی پدر اون فرزند رو دارند ؟
مشکل دیگه ای که پیش آمده اینه که من در طی این 5 سال برغم اینکه شرایط بسیار مهیاست به هیچ وقت به فکر عیش و نوش و خیانت به همسرم نبودم ولی الان احساس میکنم اشتباه کردم وهر طور که فکر میکنم و اطرافیان رو نگاه میکنم به این نتیجه رسیدم باید از زندگی خودم لذت ببرم ولی میدانم که وررود به این وادی از نظر اخلاقی و شرعی درست نیست و همینطور ممکنه باعث بشه که خانوادم رو ترک کنم. به همسرم هم گفتم شما رفتید مسافرت و من هم جق دارم که با دوستانم به مسافرت برم ولی ایشون اصرار داره که توافق کنیم که دیگه به تنهایی سفر نریم که البته من کمی روی قول خانمم تردید دارم و متاسفانه به ایشون نمیتونم اطمینان کنم. احساس من اینه که بخاطر وفاداری بیش از حد خوبیهای من برای همسرم عادی شده و قدر خانواده دوستی و وفاداری من رو نمیدونه.

متاسفانه کمی از لحاظ روحی بهم ریخته ام و نیاز به مشاوره دارم.

ممنون میشوم که راهنمایی بفرمایید


دوست عزیز نظر شخصی من این هست که مهر و علاقه خانوادگی بر همه چیز مقدمه . چون پدر و مادر همسر شما ممکنه امسال زنده باشند و سال دیگه نباشند. البته انشالله که عمرشون طولانی و با سلامتی باشه. اما اونها هم حق دارند . بچه خودشون که حق فرزندی هست یعن همسر شما رو ببیند. شما خودتو بزار جای اونا بچه بزرگ کردی دوست داری پیر شدی دور و برت باشن نه اینکه سر پیری که نیاز داری ولت کنن و برن . اینو هم یادآوری کنید که هر کاری کردید به خودتون برمیگرده . خودتون دوست دارید سر پیری اینجوری بشید؟ بعدشم احسان به پدر و مادر در همه روایات هست. یکی از روشها هم دیدن مادر و پدره که دلشون رو شاد میکنه. انشالله مشکلتون حل بشه دوست عزیز. امیدوارم از نظر شخصیم ناراحت نشی . چیزی بود که مشابهش برای من پیش اومده بوده و نظر پدرو مادرم این جوری بود و دلشون شکست. امیدوارم به دل نگیرید.

شما خدا رو شکر کنید که همسرتون دنبال خوشگذرانی و لذت های اضافه از زندگی نبودن، چه بسا برای ایشون خیانت کردن بسبار راحت تر از شما بوده. چقدر برخی ها بی انصافن. خانم در کشور غریب باشه، با حیا و با عفت و ستون خانواده باشه، بعد با یک مسافرت همسرش ازش سرد بشه؟! من خیلی از افراد رو میشناسم که اینطور برای دیدن خانواده هاشون میرن. شما می تونستید هر طور هست مرخصی بگیرید و همراهیشون کنید . اینقدر دنبال حق من تکلیف اون نباشید. با یک مسافرت به همسرتون بی اعتماد شدید؟؟؟ توجه کنید ایشون رفتن پدر و مادرشون رو ببینن نه اینکه مجردی با دوستانشون برن تفریح که با وضع خودتون مقایسه میکنید.
من یک بنده خدایی رو میشناختم عقد کرده بودن. آقا برای ادامه تحصیل رفت امریکا . تا 4 سال نمیتونست همسرش رو بیاره پیشش. در این 4 سال، فقط سالی سه ماه خانم با ویزای توریستی می تونیت بره امریکا و با همسرش باشه و دوباره برگرده ایران. اون آقا هم نه خلاف کرد و نه دنبال لذت اضافه بود.

r_1159;948520 نوشت:
احساس من اینه که بخاطر وفاداری بیش از حد خوبیهای من برای همسرم عادی شده و قدر خانواده دوستی و وفاداری من رو نمیدونه.

سلام
این احساس شما درست نیست، شما فقط به تعهدات خود عمل کردید وفاداری حد ندارد یا هست یا نیست، کم و زیاد ندارد!

اگر خود را با همسران بی قید وبند مقایسه کنید(مقایسه نزولی) ممکن است خودبرتر بینی در شما تقویت شود ولی در مقایسه با افراد برتر (مقایسه صعودی) شما در مسیر درست هستید و در ادامه راه نیز باید همچنان از الگوها و آموزه های دینی در حفظ روابط و انجام تعهدات پیروی کنید، تا بتوانید به مقصد درست برسید.

برخورد گرم و صمیمی شما در رابطه با مسافرت همسرتان می تواند در تقویت روحیه ایشان تاثیر مثبت بگذارد و بازخوردش به خود شما برمی گردد و در تحکیم خانواده اثر خوبی خواهد داشت.

سوال:
من مدت 5 ساله که با همسرم ازدواج کرده ام و حاصل این ازدواج یک پسره. ما در حال حاضر در خارج از کشور زندگی می کنبم و زندگی آرامی داریم، به خاطر اینکه همسرم خسته شده بود و می گفت باید پدر و مادرش حق دارند فرزندش را ببینند، چند هفته ای است که به ایران رفته اند، دو مسئله ذهنم را درگیر کرده است یکی مسئله حق داشتن پدر و مادرشان در مورد دیدن فرزندم، دیگری احساسم این است که من با اینکه شرایط خیانت برایم مهیا بود، منتها من از خودم مراقبت کرده ام، از این جهت احساس پیشمانی دارم، فکر می کنم همسرم قدر این وفاداری را نمی داند.

پاسخ:
مسئله عواطف و احساس پدر و مادر یک چیز عارضی نیست که بعد از ازدواج رفع و فراموش شود، همسر شما حق دارد که خانواده خود را دیدار کند و حتی پدر بزرگ و مادر بزرگ هم از لحاظ اخلاقی و انسانی حق دارند نوه خودشان را ببینند و ابراز محبت کنند، اتفاقا یک بعدی از نیازهای عاطفی بچه ها را آنها تامین می کنند و خیلی هم بهتر است، سعی کنید مسائل عاطفی و خانوادگی را با مسائل دیگر قاطی نکنید، دوست داشتن و محبت خیلی بار ارزش است، حیف است که این مسائل را با مسائل حقوقی خلط کرده و نگاه منفی داشته باشیم.
این دوری همسر را حمل بر بی ادبی و یا بی وفایی نگذارید، بپذیرید که یک بعدی از تامین نیاز عاطقی همسرتان شما هستید ولی تمام ابعادش نیستید، در حقیقت ابراز محبت و برقراری احساسات عاطفی بین آنها اتفاقا به نفع شماست و در روحیه همسرتان خیلی موثر خواهد بود، همینکه همسرتان این چند سال صبر کرده، واقعا خیلی ایثار کرده، ولی قبول کنید که نمی توان محبت پدر و مادر را از کسی گرفت، همانطوری که شما نسبت به فرزندتان احساس خاصی دارید، این همان عواطف و احساسات درونی است که نمی توان خاموش کرد، سعی کنید همدیگر را بیشتر درک کنید و وفادار هم باشید، در این دوری و تنهایی از خودتان مواظبت کنید و نگذارید کانون پر مهر خانواده شما به هم بریزد، از گذشته پشیمان نشوید، اخلاقیات و پایبندی به ارزشها اصول مهم و اساسی زندگی است، به هم همین راحتی فراموش نکنید و یا سهل نگیرید و پشیمان نشوید.
توجه خودتان را به خانواده بیشتر کنید و سعی کنید همیشه به احساسات همدیگر ارزش بگذارید و بپذیرید که احساسات و عواطف مردان با خانم ها فرق می کند. نکته بعدی اینکه نگذارید فرهنگ غرب، و غرب زدگی در زندگی و افکار شما نفوذ کند و نگاهتان به زندگی هوس و لذت گرایی باشد، باید اساس فکر ما در زندگی عبودیت و بندگی الهی باشد، اگر به غیر این باشد، ضرر کرده ایم.
تشویق کنید که همسرتان برگردد، تا حد امکان با هم مسافرت کنید و در این تنهایی و خلوت از افکار منفی و هوس آلود اجتناب کنید تا ضرر و خطایی در زندگی شما ایجاد نشود.

موضوع قفل شده است