ابر
حکایت افعی و ابر در کتاب توحید مفضل !
ارسال شده توسط عصران در سهشنبه, ۱۳۹۴/۰۱/۱۱ - ۰۷:۲۹با سلام و آرزوی سعادت برای شما
چه کسی می تواند حکایت افعی و ابر را که در کتاب توحید مفضل آمده است برای ما توضیح دهد؟!
متن عربی :قال المفضل : فقلت : خبرني يامولاي عن التنين والسحاب ، فقال : إن السحاب كالموكل به يختطفه حيثما ثقفه ، كما يختطف حجر المقناطيس بالحديد ، فهو لايطلع رأسه في الارض خوفا من السحاب ولايخرج إلا في القيظ مرة إذا صحت السماء فلم يكن فيه نكتة من غيمة ، قلت : فلم وكل السحاب بالتنين يرصده ويختطفه إذا وجده؟ قال : ليدفع عن الناس مضرته.
ترجمه فارسی: مفضل گوید عرض کردم آقا از ماجرای افعی و ابر بگویید. امام (ع) فرمود ابر از جانب خدای عز و جل گویی که وکیل است تا هر جا که افعی را بیابد برباید به گونه ای که آهن ربا آهن را می رباید . از این رو آنگاه که فصل باران و ابر است . این حیوان از ترس ابر سر از خاک بیرون نمی آورد . تنها هنگامی سر بیرون می آورد که هوا بسیار گرم باشد و ابری در آسمان نباشد.
عرض کردم : چرا باید ابر در کمین افعی باشد و اگر آن را دید بربایدش ؟
فرمود : تا مردم را از شر آن خلاصی دهد.
بادهای دریای خزر
ارسال شده توسط گمنام در چهارشنبه, ۱۳۸۹/۰۱/۰۴ - ۱۰:۵۵
سطح دریای خزر از دریای آزاد، پائین تر است. در حدود 6/27 متر و پائین تر نیز می شود. دریای خزر با دریاهای آزاد، پیوستگی ندارد لذا تابع جزر و مد عمومی اقیانوسها نمی باشد و در اثر کوچکی به طور کافی نمی تواند از جاذبه ماه استفاده کند. پس بایستی جزر و مدی نداشته باشد. پس بایستی بگندد و ماهیهایش بمیرند و جانداری و گیاهی در آن جاها نروید. چرا چنین نشد و نمی شود؟
موجودی که دریای خزر و سواحل آن را بوجود آورد، می دانست که این نقیصه را چگونه جبران کند. بادهائی را به نام «سرنوک» و «میانوا» فرستاد که آب این دریا را با فشاری هر چه تمامتر به حرکت در آوردند؛ به طوری که سطح رودهائی را که در آن می ریزد، بالا ببرند و پائین بیاورند. این بادها به قدری پر زور، آب دریای خزر را بالا می برند که اغلب قایقرانان، نمی توانند در برابر فشار آب، مقاومت کنند. این بادها، کار دیگری نیز انجام می دهند. ابرها را از شمال بحر خزر، به جنوب آن می رانند و در سواحل شمالی ایران، بارندگی ایجاد می کنند تا در مرغزارهای آنجا همیشه گل بروید و بوستانهایش لاله و سنبل بزاید. این بادها آب دریا را به داخل مرداب «انزلی» می رانند تا عمل تخلیه و پاکیزه کردن مرداب را انجام دهند. رودهای گیلان، در اثر بارندگیهای پی در پی و کوهبارهای سیل آسا بیشتر اوقات، گل آلود می باشند و پر از ریشه ها و تخم های گیاهان جنگلی هستند. گل و لای رودهائی که وارد مرداب می شوند، در آنجا رسوب می کنند، کف آن را بالا می آورند و مرداب را پر می کنند. تخمها و ریشه ها نیز نمو و رشد می نمایند و همین دو عامل، بس است که بزودی مرداب را خشک کرده تبدیل به باتلاق نمایند. ولی هزاران سال است که مرداب در حال خود باقی است. چرا؟
خداوند دریای خزر، برای جلوگیری از آن، آب دریا را به ملاقات سیلابها می فرستد و همان موقع که بادهای سرنوک، و خزری، و میانوا، ابرها را برای باریدن به سوی جنوب حرکت می دهند، آب پاک و تمیز دریا، به جلو آبهای گل آلود رودخانه ها می روند و با آنها مخلوط می شود، غلظت آنها رقیق می شود و تخمها در اثر آب شور دریا از بین می رود. هنگامی که این بادها آرام گرفت، بادهای «کراموا»، «کتاروا»، «آفتاب بوشو» وارد عمل می شوند و این آبها را سرازیر کرده، از مرداب داخل دریای خزر می کنند و عمل تخلیه مرداب از آبهای گل آلود، انجام می شود. بادهای «گیلوا»، «درشنوا» نیز مأمور فشار دادن آب مرداب، از مشرق به سوی مغرب هستند و برای اختلاط آبها کمک مؤثر می کنند. آیا بشر، این عنایات و الطاف را، می بیند و می فهمد؟ اگر می بیند و می فهمد، چرا ناسپاسی می کند؟!