✿ پـنجـره ی فـولـاد ( دلنـوشته ای بـه امـام رضـا (ع) ) ✿

تب‌های اولیه

2165 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

مشهد ورودی صحن ،منظره رویایی ، دیدن صحن و سرای امام رضا (ع) و گنبد طلا
" السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) "
پا گذاشتن تو صحن ، خوش آمد گویی و التماس دعا گفتن خدام ،
اذن دخول ، ریزش اشک تو سرمایی که حس نمیشه ...
و رفتن به سمت ضریح
سلام امام من ، امام رضا (ع) ....
باز شدن عقده دل ...
هدیه از سمت ضریح ، هدیه ای آسمانی ...
باورش سخت است ...
کتاب سبز دعا، زیارت مخصوص، نماز زیارت ....
صحن آزادی ...انقلاب .. سقا خانه ... نویشدن از چشمه ی مهربانی ...
پنجره فولاد ... شفا ... کرب و بلا ... و حالا دل ، تنگِ گوهر شاد ...
سلامی دوباره ... رواق امام، زیر لوسترِ خاطره انگیز نماز جماعت ، زیارت امین الله ...
و ذکر ضامن آهو رضا (ع) ...
باز حرم، گذر از صحن رضوی
بست شیخ بهایی .... دیدار با خادم مهربان ،
دوست عزیز ،شکلاتی به رسم سوغاتی با این پیام :
❤️کامت شیرین زائر من❤️
حواست باشد ، مبادا طعم تلخ گناه را طلب کنی ...
باز صحن انقلاب،باز آزادی ، باز گوهر شاد ... صحن رضوی ....
و حالا شب شده است واتفاقا شب حمعه...
نماز جماعت، رواق امام، دعای کمیل ، راز و نیاز ، طلب حاجت و ....
و حال وقت وداع است ...وداع ... وداعی تلخ :
باز هم مرا بطلب .. به امید دیدار ...
و رفتن و دل نکندن
هی برگشتن و گنبد را نگاه کردن ... نگاه های .....
کاش حسرتم بیش از این نشود ... و آخرین دعا :
آقا حواست به من هست ... حفظم کن ...
و بر نگشته چقدر دلتنگ حرم شدم..... آقا بطلب دلم را به پابوسیت دوباره.....

❤️اگر دلــت زائر شد.... زیارت قبول ❤️

عشق تو را از دامن مادر خریدم در آسمان از ابر، بال و پر خریدم!
گفتند راهم میدهی با قطره اشکی
پای زیارتنامه چشمِ تر خریدم!
تا که حریمت را معطر کرده باشم
شیراز نه! تبریز نه! قمصر خریدم!
عشقت به هر جای وجودم ریشه انداخت
قفل دخیلم را که محکمتر خریدم!
تا در امان باشد دلم از جن و از انس
حرز تو را همراه انگشتر خریدم!
در صحنِ کوثر می شود آیا بگویی:
مادر برایت خادمی دیگر خریدم؟!

بخوان قصيده، بخوان دعبل، كنار پنجره ي فولاد
بچرخ تا به سماع آيند، كبوتران حرم در باد
بخوان نفس نفس اينجا تا، گلاب گريه بيفشانم
كه بر ضريح تماشايت، ستاره دست تكان مي داد
بخوان "مدارس آياتت"، كه قطعه قطعه در اندازد
هزار ولوله در مشهد، هزار زلزله در بغداد
پر از جراحت تاريخي، به خون حادثه گلپوشي
دلت شقايق آتش نوش، بهار حنجره ات فرياد
بخوان بخوان كه نفس هايت، غزل كند كلماتم را
در اقتداي گلوي تو، به سبك لهجه ي توفان زاد
بچرخ، همهمه بر پا كن، ‌وَ رقص نور تماشا كن
بخوان قصيده بخوان دعبل، كنار پنجره ي فولاد

شاعر: محمدحسین انصاری نژاد

✨گله ای نیست، من وفاصله ها همزادیم

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافی ست

آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن!

من همین قدر که گرماست زمینم کافی ست✨

✨دلم خیلی برا حرمت تنگ شده ...❤️

آقا میشود گوشه ی صحنت

تو مرا راه دهی ..

کن به جامی شور و نوای ما را

آقا چون آهویی که سرزده آمد سرای تو

[="Navy"]

خـــادمِ سلطـــان ... کمی آرام تر جـــارو بـزن
خرده های قلبِ من با خاکِ اینجا درهم است ...
♡❤

۩ السلام علیک یا علی بن موسی الرضا (ع) ۩

[/]

گنبد زرد رضا

[="Purple"]دلم هوای تو کرده بگو چه چاره کنم؟؟؟!!!![/]

[="Indigo"][/]

[="Indigo"][/]

اسلام علیک یا مولا یا غریب االغربا و یا معین الضعفا والفقرا
السلطان یا ابالحسن
یا علی بن موسی الرضا
.
به امید دیدار دوباره

[="Indigo"][/]

[="Indigo"]آخ که چقدر دلم هوای حرمت رو کرده...................[/]

ساعت به وقت دلتنگی 8

از جوش ملک در این حرم هنگامه ست
اینجاست که هر فرشته ، گلگون جامه ست
تا اذن دخول از تو بگیرد آهم
هر قطره اشک من زیارت نامه ست

السَّلامُ عَلَیکَ یا غَریبَ الغُرَباء

[="Indigo"][/]

‌وقتی غزل هوای مرا مبتلا نوشت

صد بحر کرم از تو و یک چشم تر از من

☀️یا حضرت شمس الشموس☀️

غروب جمعه و این آسمان بارانی...
مگر نه اینکه تو گفتی که زود می آیی؟
عجیب نیست دلم طاقتش تمام شده...
و تو عذاب منی درد بی هم آوایی..
تو هستی و دل من باز هم به این زنده است...
ولی ندیدن تو تنگنای قلب من است...
نفس شماره شده...یار من مداوایی...
و بی وجود تو سخت است زندگانی من...
که زنده ام به تو حتی نگاهی،آوایی...
نفس که میکشم انگار قلب من خالیست ...
بیا و پر کن از عشقت تمام قلب مرا...
بدون دست ولایت نمیتوان طی کرد...
مسیر زندگی خویش را ،نمی آیی...
من نوشت:اللهم عجل لولیک الفرج

✨دوباره یک غروب دلنشین
دوباره یک صدا،
صدای سبز
دوباره می پرد کبوتری
به دور گنبد حرم
دوباره چشمهای من
پر از نگاه کاشی و ستاره می شود
کنار حوض
دوباره ذهن من
پر از صدای بالهای یک فرشته می شود
نگاه کن!
من آن کبوترم
به دور گنبد طلایی اش
چه عاشقانه می پرم ❤️

زانو زدم همیشه که استادی ام کنی
هستم خراب تو ؛ که تو آبادی ام کنی
اصلا مریض می شوم و درد می کشم
با شوق اینکه پنجره فولادی ام کنی
زندان من ؛ ز دام تو آزاد بودن است
خواهم رها از این همه آزادی ام کنی
شیرینیِ فراق تو بر سینه زخم زد
شیرین شدی که زخمی و فرهادی ام کنی
“ها” کرده ام به شیشه و گنبد کشیده ام
شاید مرا دوباره گوهر شادی ام کنی

السلام علیک یا علی بن موسی الرضا .

شعر قاسم صرافان برای امام رضا(ع)

چون ماهیان برکه‌ام، بی‌تاب ماهم یا رضا !
از عاشقانِ «عاشقی با یک نگاهم» یا رضا !

من خوب می‌دانم بدم اما دوباره آمدم
خاکیِ راه مشهدم پس سر به راهم یا رضا !

به به! چه می‌آید به هم ترکیب ما، آخر بر آن
صحن سفید مرمرت، خالی سیاهم یا رضا !

وقت نظر بر گنبد و گلدسته‌های عرشیت
افتاده با عمامه‌ها از سر کلاهم یا رضا !

تو شرط مستی هستی و هستم ز نیشابوریان
در صحن جمهوری اگر «مشروطه‌خواه»م یا رضا !

مشروطه و مشروعه را دادم به دست عاقلان
در مجلس مستان تو با پادشاهم یا رضا !

یادم نمی‌آید یکی از دردهای بی حدم
شکر خدا پهلوی تو من روبراهم یا رضا !

از ماه زیباتر تویی، از نوح آقا تر تویی
با اینکه بدنامم ولی دادی پناهم یا رضا !

من در بهشتم پس قسم ساقی! به سقاخانه‌ات
حتما کشیده دست تو خط بر گناهم یا رضا !

پیش ضریحت پیشتر خیر دو عالم خواستم
عمریست من شرمنده‌ی آن اشتباهم یا رضا !

یا ضامن آهو! بگو صیاد آزادم کند
تا صحن آزادی شبی باشد پناهم یا رضا !

از آب سقا خانه‌ات یک جرعه نوشیدم ببین
«رَستم از این بیت و غزل» من مست مستم یا رضا !

قربان دل خسته ات ای ضامن عشق دنیا شده دلبسته ات ای ضامن عشق
دیریست نمادی شده از غربت تو
تنهایی گلدسته ات ای ضامن عشق

[="Indigo"]دل همیشه غریبم هوایتان كرده است
هواى گریه پایین پایتان كرده است

وَ گیوه‏هاى مرا رد پاى غمگینت
مسافر سحر كوچه هایتان كرده است

خداش خیر دهد آن كسى كه بال مرا
كبوتر حرم باصفایتان كرده است

چگونه لطف ندارى به این دو چشمى كه
كنار پنجره هایت صدایتان كرده است ؟

چگونه از تو نگیرم نجات فردا را
خدا براى همین‏ها سوایتان كرده است

چرا امید ندارى مدینه برگردى
مگر نه آنكه خدا هم دعایتان كرده است

میان شهر مدینه یگانه خواهرتان
چه نذرهاى بزرگى برایتان كرده است

تو آن نماز غریب همیشه‏ها هستى
كه كوچه‏هاى خراسان قضایتان كرده است

سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى
كدام زهر ستم جابجایتان كرده است[/]

.
دلم هوای حرم کرده یا علی مددی
هوای ذکر پدرها و اشک مادرها

هوای دیدن فواره های گوهرشاد
زلال آینه ها و صفای مرمرها

دست و پایم رو به ایوانت فقط گم میشود
بیشتر وقت تو صرفِ دردِ مردم میشود
تا که کوری در حرم از تو شفایش را گرفت
حق بده در صحنت اینگونه تلاطم میشود…

قران درون نام مولا شد خلاصه
افتاده ای با ذکرتو پا شد خلاصه
بی چیز در کوی تو دارا شد خلاصه
نامم میان نوکران جا شد خلاصه
آن قدر آقایی که من با چشم خیسم
نوکر شدم در خانه ی تو کاسه لیسم
خورشید را دور سرت پروانه داری
تو در دل هر مستمندی خانه داری
در محضرت هم عاقل و فرزانه داری
هم مثل من یک عاشق دیوانه داری
آقا جنونم را بیا هر دم بیافزا
هی عشق در این قلب بی محرم بیافزا
قلبم برای دیدنت تنها تپیده
اصلا خدا مارا علی گو آفریده
در چشم هامان عکس مولا را کشیده
چشمی که غیر از روی مولا را ندیده
بس در تو اعجاز خداوندی نهفته
قرآن تمام فضل هایت را نگفته
سمت تو افتاده به زانو سجده کرده
یکتاپرستی با دم هو سجده کرده
اصلا به سمت طاق ابرو سجده کرده
ایوان طلا دیده به هرسو سجده کرده
بی کس کسی باشد که حیدر را ندارد
شیر حلال و پاک مادر را ندارد
حالا که عشق من به تو دیوانه وار است
حالا که هم و غم من روی نگار است
یک عمر بر خاک در حیدر دچار است
حقا که عالم از وجودت استوار است
بیچاره ها بی کوی تو جایی ندارند
هرچیز میخواهی برای تو می آرند
دنیا برای حیدر و ماهم غلامش
نان خورده ایم از بچگی ها از مرامش
مستی و مدهوشی من باشد ز نامش
یادم نمی آید کی افتادم به دامش
دنیای بی مولا پشیزی ارزشش نیست
قلبی که بی مولاست هیچ آرامشش نیست

دکتر

کاش من یک بچه آهو می شدم
می دویدم روز و شب در دشتها
توی کوه و دشت و صحرا روز و شب
می دویدم تا که می دیدم تو را

کاش روزی می نشستی پیش من
می کشیدی دست خود را بر سرم
شاد می کردی مرا با خنده ات
دوست بودی با من و با خواهرم

چونکه روزی مادر م می گفت تو
دوست با یک بچه آهو بوده ای
خوش به حال بچه آهویی که تو
توی صحرا ضامن او بوده ای

پس بیا من بچه آهو می شوم
بچه آهویی که تنها مانده است
بچه آهویی که تنها و غریب
در میان دشت و صحرا مانده است

روز و شب در انتظارم پس بیا
دوست شو با من مرا هم ناز کن
بند غم را از دو پای کوچکم
با دو دست مهربانت باز کن

سلام ای مشرق نورانی عشق

سلام ای زیبای هشتم عشق
سلام ای تک ستاره آسمان ها و زمین
امروز دلم را به یادت چراغانی کرده ام شاید
که بتوانم در این هوای بارانی دلم را شسته وتو را بیابم
چشمانم در مقابل گنبد زیبای طلایت استقامت تماشا ندارد
به لرزه می افتد پلک هایم در مقابل این عظمت بلند و پرشکوه پنجره فولاد آه پنجره فولاد...
ای مهربان ترین مهربان مجذوب کن قلبم را به سمت مشرق عشق
عظمت نورانی گنبدت زیباترین طلوعی است که در تمام عمرم به چشم دیده ام
تن سرد و خموشم گرمی نگاهت را می طلبد
پناهم ده به این گرمی
آتش عشقت را در من شعله ور کن
در این بیابان تاریک همچون موسی در طور سینا راهنمایم باش
من غریبم غریب عشق ای قریب تو پناهم باش
چه کسی گفته که خورشید فقط در آسمان می درخشد
مگر نه که تو خورشید را روی زمین نشانیده ای ای
سخاوت چشمانت از خورشید نرم تر
ای که دم مسیحایی ات از عیسی گرم تر
ای که اعجازت بر تن صدها بیمار گرمی بخش
طلوع دوباره ات را محتاجم
شعله ای برکن وجودم را پرشراره کن
آتش عشقت را بر جانم بدوان
دیرگاهی است انتظارش را می کشم
عمری را در انتظارش دویده ام
خوب می دانم خوب می دانم
جود و بخشش در خاندانت موروثی است
سالها در خونتان جاری است
انگار تمامی ندارد این دریای بی کران احسان
رضا جان سر عصیانی من عجب شور و نوایی دارد
جز به خلوت حرمت محرمی نمی یابد
چه شکوهی دارد دو رکعت نماز عشق به هوای نگاه تو
نگاه تو که برایم از هر چیزی بالا تر است
نگاه تو که از همه نگاه ها گیرا تر است
چشمان تو را می طلبد این دل پر درد و خسته من
چقدر حرف زیاد است آنگاه که به تو نزدیک می شوم
اما خلوتم با تو چه سکوت عجیبی را می طلبد
چه سکوتی است چه خلوتی عجیب چه معنویتی دارد این آستان پر از نور و طلا
چه عظمتی است وقتی زائرانت با چشمانی پر از آه می آیند
مگر می شود کسی پا در آستان بگذارد و نگرید
مگر می شود در مقابل سرچشمه خوبی ها سر تعظیم فرود نیاورد
می دانم آنکه با تو همراه است عالمی را در آغوش خود گنجانده است
چه کسی می گوید در شب خورشید نمی درخشد
به گمانم آنها تا کنون به عظمت خورشید خراسان پی نبرده اند
تو آفتابی هستی در آسمان دل تمامی زائران
تو آن عظمتی هستی که در آسمان ذهن نمی گنجی
ماه نورانی شب های سیاه عمر من
تو فرزند همان یاس کبودی
تو نوگل ان مادری هستی که عشق را جز با خدا قسمت ننمود
مادرت آیینه تمام بود یاس بود کوثر جاری در آسمان و زمین
همه می گویند فاطمه خورشید بود
تمام عظمت خورشید در بزرگی اوست
من می گویم او ستاره بود
کوچک اما بزرگ
و به قول آن دوست شاعرم "فاطمه فاطمه بود"
من تو را با تمام لحظه های عاشقی دوست دارم

تو ای گوشه نشین بین الحرمین
اکنون در کدامین سمت از حرم پرنور رضا نشته ای به چه می اندیشی؟

سالها پیش یک شب خواب دیدم...

پستچی ، نامه ای برام آورد.
مثل همیشه که وقتی نامه ای میرسید ، اول به آدرس فرستنده اش نگاه می کردم تا بدانم از طرف کی است ، به آدرس فرستنده اش نگاه کردم،
اینقدر با خط خوشی نوشته شده بود که روح من طاقت تحمل زیبایی ماورایی آن خط را نیاورد و به محض نگاه کردن به آدرس فرستنده ، همه سوادم از ذهنم پر کشید...
مثل افراد بی سواد ، نامه را دستم گرفتم و دنبال آدم با سوادی می گشتم که آدرس فرستنده را برایم بخواند...

فقط...
در آخرین لحظه قبل از اینکه بر اثر شدت زیبایی آن خط ، سوادم را از دست بدهم ، توانستم کلمه " خراسان " را بخوانم...

[="Book Antiqua"][="Magenta"]دلم هوای حرمت رو کرده...................[/]

[="Book Antiqua"][="Magenta"]مرحوم آیت‌الله مجتهدی تهرانی می‌گفت: اگر حاجتی داشتی، امام رضا(ع) را سه مرتبه به جان امام جواد(ع) قسم بده که برآورده می‌شود و من خودم حاجتی داشتم و این کار را کردم و حاجتم بیشتر از طلبم برآورده شد!

از راه دور آمده ام در هوایتان

با خاطرات غربت بی انتهایتان

آقا ؛ سلام ✋.. از چه جوابم نمیدهید؟

عمری دلم گرفته برای صدایتان

امام عزیزم

هنوز حال و هوايي

یا امام رضا (ع)

خدای مهربانی هاست سلطانی که من دارم

فدای مهر بسیارش دل و جانی که من دارم

کنارش ذره ناچیز چون خورشید می تابد

ندارد هیچ موری این سلیمانی که من دارم

نمک پرورده ی دریای جودش بوده ام عمری

پر است از شور احسانش نمکدانی که من دارم

همیشه رو به گنبد با خدای خود سخن گفتم

همیشه در حرم محکم شد ایمانی که من دارم

نسیم رحمتش، بار گناه از دوش بردارد

به آهی کاه گردد کوه عصیانی که من دارم

به لطف گندمی که داده ام دست کبوترها

دگر خالی نماند سفره ی نانی که من دارم

چه فرقی می کند آهو، کبوتر یا که سگ باشم

که او بی اعتنا باشد به عنوانی که من دارم

به وقت مرگ می آید به بالینم یقین دارم

شروع وعده های اوست پایانی که من دارم