ೋ نرم افزار دسکتاپی شوق انتظـــــار ღೋ حاوي 313 سوال پيرامون امام زمان(عج)

تب‌های اولیه

364 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

16_خـداوند در سوره يس آيه 68 مى فرمايد : هر كس را طول عمر دهيم , در آفرينش واژگونه اش مـى كنيم ( و به ناتوانى كودكى باز مى گردانيم ) آيا انديشه نمى كنند ؟ اين آيه با طول عمر امام زمان (عج ) چگونه سازش دارد ؟

آيـه مـزبـور در حـقـيقت يك ناموس طبيعى و قانون الهى را توضيح مى دهد ; يعنى ,انسانها سير طـبـيـعـى , پـس از آن كه به سر حد تكامل جسمى رسيدند , تدريجا نيروهاى خود را يكى پس از ديگرى از دست داده و به ضعف و ناتوانى روز اول بازگشت مى كنند .
اين منحنى ضعف و قدرت يك قانون عمومى براى تمام موجودات زنده است و همگى روى سير طـبـيعى و معمولى اين سرنوشت را خواهند داشت ; ولى در موضوع طول عمر امام زمان (عج ) با ايـن كـه يك سلسله مطالعات علوم طبيعى چنين طول عمرى را طبق موازين علمى امرى كاملا ممكن معرفى مى كند , در عين حال بايد اعتراف كرد كه اين طول عمر فعلا جنبه استثنائى دارد . بـه عبارت ديگر : عمر هزار ساله و بيشتر براى انسان مطابق اصول علمى امروز به هيچ وجه محال نيست , به دليل اين كه دانشمندان علوم طبيعى براى طولانى ساختن عمرانسان همواره مشغول مطالعات هستند به ما نويد مى دهند كه روزى موفق شوند از طرق علمى حداكثر طول عمر انسان را به مراتب افزايش دهند , اين خود نشانه امكان ومعقول بودن چنين طول عمرى است . ولـى نـمـى تـوان انكار كرد كه فعلا چنين طول عمرى جنبه استثنايى دارد و هنوز انسان از طرق مـعـمـولـى مـوفق به آن نشده است , بنابر اين خداوند براى اصلاح جامعه بشريت يكى از بندگان بـرگـزيـده خود را طول عمر فوق العاده اى داده كه در موقع معينى قيام كند و جهانى را مملو از عدالت گرداند . پر واضح است آيه مزبور كه نظر به افرادمعمولى و عادى دارد شامل حال چنين فردى نخواهد شد كه وضع او يك وضع فوق العاده است و از جريانهاى معمولى بركنار مى باشد . خـلاصـه , هـمـان خـدايـى كـه بر خلاف وضع عادى چنين عمر طولانى را به آن حضرت داده و به صورت فوق العاده او را زنده نگاه داشته , از عوارض طول عمر كه ضعف و ناتوانى وبازگشت به قـهـقـراست نيز حفظ مى نمايد و اين مطلب با آيه مزبور كه نظر به افرادى عادى و معمولى دارد , هيچ گونه منافاتى نخواهد داشت .
پاسخ به پرسشهاى مذهبى، مكارم شيرازى - ناصر و جعفر سبحانى
به نقل از سايت تبيان

17_سـبـب غـيـبـت امام زمان ( عليه السلام ) چيست ؟ او چگونه اين همه عمر مى كند ؟ فايده غيبت او چيست ؟ و چرا در اين زمان كه دنيا پر از ظلم شده ظهور نمى كند ؟

شـكى نيست كه وجود امام در هر عصرى ضرورى است و زمين هرگز خالى از حجت نمى ماند ,و چون انسان بيهوده آفريده نشده , بلكه تكاليفى به عهده او گذارده اند كه سعادت او در آخرت در گرو همين تكاليف است , بايد در پى آموختن تكاليف خود از حجت خدا كه نماينده و سفير خدا و واسطه بين خدا و بندگان مى باشد اخذ كند .
پس اگر كسى معتقد به امام و حجت خدا باشد ديگر نبايد سوال كند كه چرا او غائب است و ظهور نـمـى كـنـد ;و چون در اينگونه امور اسرارى نهفته است كه ما قدرت دستيابى به آنها رانداريم , و حتى موسى عليه السلام كه نبى و كليم اللّه بود اسرارى كه در كارهاى حضرت خضر ( مانند سوراخ كـردن كـشـتى , كشتن يك جوان , ترميم يك ديوار ) بودنفهميد و لب به اعتراض گشود , تا چه رسد به ما كه به قول شافعى هر چه در علم پيشرفت مى كنيم مى فهميم كه جهل ما بيشتر است .
و در اين زمينه رواياتى هم داريم كه به بعضى از آنها اشاره مى كنيم :صدوق روايتى از امام صادق ( عليه السلام ) نقل كرده كه امام زمان غيبتى دارد وبعد از آن ظهور مى كند , و علت غيبت او همان است كه در غيبت حجج خداوند در گذشته بوده است و بعد از ظهور آن علت روشن مى شود . بـه عـلاوه كـه غـيـبـت سـرى از اسرار اللّه است و وقتى ما خدا را حكيم دانسته و همه افعال او را حكيمانه مى دانيم بدون نياز به دليل بايد آن را بپذيريم .
الـبـته در روايات به وجوه كثيرى از علل غيبت امام زمان ( عليه السلام ) اشاره شده است , و شايد مـنظور امام صادق ( عليه السلام ) از اينكه حكمت غيبت پس از ظهوركشف مى شود اين باشد كه آنـقـدر عـجائب بعد از ظهورش ظاهر مى شود كه همه مى فهمند اين امر عظيم چنان تاخيرى نيز لازم داشته است .
يكى از علل غيبت آن حضرت اين است كه او تشكيل دهنده آخرين حكومت روى زمين است وبعد از حـكومت او قيامت فرا مى رسد , و بايد ايام و سنوات به آخر خود نزديك شودتا امام ظهور كند و پايان عالم را جز خدا كسى نمى داند . و ديـگـر از عـلـل غيبت اين است كه امام زمان عليه السلام عده زيادى از كفار وظالمان را به قتل مـى رسـاند و اين زمان بايد وقتى باشد كه اصلاب كفار از افراد خوب تهى شده باشد , يعنى افرادى مـثـل مـعـاويـه ثانى كه از صالحان و از نسل يزيد بود ,و حسين بن حجاج شاعر صالح و دوستدار اهـلبيت پيامبر كه از نسل حجاج بن يوسف ثقفى خون ريز معروف و امثال آنها بايد بوجود بيايند و در صلب كفار و ظالمان باقى نمانند تا با كشته شدن آنها جلوى بوجود آمدن آن فرد صالح گرفته نشود , و تهى شدن اصلاب آنها از چنان افرادى را فقط خداوند مطلع است . يـكـى ديـگـر از علل غيبت اين است كه مومنين امتحان بشوند و درجه ايمان آنها سنجيده شود و مـومـن خالص معين گردد و در حقيقت طولانى بودن زمان غيبت به حكم غربالى براى سنجش مومنين مى باشد , و امام موسى بن جعفر عليه السلام در روايتى هشدار مى دهد كه غيبت امام عصر ( عـلـيه السلام ) وسيله اى جهت امتحان خلق است , مواظب باشيد وجوداو را بخاطر طول غيبت انكار نكنيد . بهر حال اسرار بسيارى در غيبت آن حضرت نهفته شده كه عقول ما به آن نمى رسد , ووقتيكه عقل مـا بـه عـلت تشريع سه ركعت براى نماز مغرب و چهار ركعت براى نماز عشاءنمى رسد , چگونه به علت اين امر مهم مى رسد . و امـا در مورد اينكه چگونه تا اين مدت زنده مانده است واضح كه خدا در قرآن درباره حضرت نوح مى فرمايد ( فلبث فيهم الف سنه الا خمسين عاما ) يعنى نوح درميان قوم خود 950 سال زندگى كـرده و بـعـضى عمر او را بيش از دو هزار سال و بعضى هزار و ششصد سال دانسته اند كه نهصد و پنجاه سال آن را پيامبر بوده است (1) . و كسى كه انصاف داشته باشد مى داند كه وقتى براى انسان امكان زندگى در طول يكسال هست , پـس امـكـان زنـدگـى در طول هزاران سال نيز وجود دارد , و آنكه زندگى و حيات را به انسان مى دهد قدرت طولانى كردن آنرا نيز دارد .
پرسش و پاسخ / ترجمه سيد مهدى شمس الدين، كاشف الغطاء - محمد حسين عنكبوت / 14 ( و درباره حضرت يونس مى فرمايد : فلو لا انه كان من المسبحين للبث فى بطنه الى يـوم يـبعثون - سوره صافات / آيه 141 يعنى اگر از تسبيح كنندگان نبودتا قيامت در شكم ماهى زنده مى ماند ) .
به نقل از سايت تبيان

18_بـا ايـن هـمـه عـلاقـه اى كه از جانب ارادت مندان امام زمان عليه السلام اظهار مى شود ,چرا باز آن حضرت از ديدگان پنهان است ؟

قـانـون عرضه و تقاضا حكم مى كند كه به همان نسبت كه تقاضا موجود است , عرضه نيزبر همان پايه باشد . چـون در غـيـر ايـن صـورت , نظام زندگى به هم مى خورد و تعادل از ميان مى رود , و در نتيجه آشفتگى پديد مى آيد .
چنانكه مى دانيم , سالها بود كه پيشوايان اسلام در دسترس مسلمانان بودند و مردم را دعوت به راه راست و دين حق مى نمودند . بـه اعـتـراف دوسـت و دشمن , پيشوايان از خاندان پيغمبر - يعنى ائمه طاهرين عليهم السلام , از امـيرمومنان گرفته تا امام حسن عسكرى - در تمام صفات برجسته انسانى وفضائل عاليه اسلامى بهترين افراد امت اسلام و برترين مردم عصر خود بودند .
مـع الـوصـف به شهادت تاريخ , طى دو و نيم قرن بعد از رحلت پيامبر خاتم صلى اللّه عليه و آله , تـمام آن رهبران عاليقدر از صحنه سياست اسلام كنار گذاشته شدند , تاآنجا كه هرگاه اقدام به راهنمائى مردم غافل نمودند , با شدت عمل و زندان و كشته شدن مواجه گشتند . اين موضوع بقدرى روشن است كه ما را از هرگونه توضيح بيشترى بى نياز مى گرداند .
خـداونـد تـعـالـى , يازده شخصيت بى نظير - كه جانشينان شايسته پيامبر اسلام بودند -بمنظور رهبرى جامعه انسانى به جهان عرضه داشت , ولى بهيچ وجه , اين عرضه هماهنگ با تقاضا نبود . روى ايـن اصل , چه بهتر كه آخرين فرد آنان , براى مدتى طولانى از نظرها غائب گردد و به مردم جهان عرضه نشود , تا بدينگونه حس تقاضاى چنين پيشواى عاليمقامى در مردم گيتى پديد آيد , و در آن زمان كه زمينه مساعد گرديد , خداوند متعال وجود او را عرضه داشته و در اختيار تقاضا كنندگان بگذارد .
نـكـتـه جـالب اينجاست كه در بسيارى از روايات اسلامى , از انتظار فرج و آمادگى مردم براى ظـهـور امـام زمـان صلوات اللّه عليه سخن به ميان آمده , و ازآنان كه پيوسته در انتظار آمدن آن حضرت هستند , ستايش قابل توجهى به عمل آمده است . مـوضـوع انـتـظـار فرج امام زمان - عجل اللّه تعالى فرجه - چيزى جز همان تقاضاى عمومى براى عرضه داشتن آن وجود مقدس نيست .
بعلاوه , چنانكه در تاريخ مذاهب و كتب آسمانى - خاصه قرآن مجيد كه بهترين سندزنده و دست نـخـورده تـاريخى و دينى است - مى خوانيم , كليه پيامبرانى كه خداونددر طول تاريخ بشر براى هدايت انسانها فرستاده است , هميشه در راه انجام وظيفه مقدس خود با عكس العمل شديد مردم مواجه بودند . مـردم كـوتاه فكر , بر اثر خودسرى و فرومايگى , بدون توجه به هدف عالى و مكتب انسانى انبياء از روى هـوا پرستى وخودخواهى در مقام آزار و شكنجه و ريشخند پيامبران و رهبران بزرگ آسمانى خـودبـرآمـدنـد , تـا جـائيـكـه نمونه اعلاى آنان حضرت رسول اكرم - صلى اللّه عليه و آله -بارها مى فرمود : هيچ پيغمبرى مانند من از قوم خود آزار نديده است .
ادامه اين تصادم و كشمكش سرانجام بقيمت زندان رفتن و تبعيد و آسيب ديدن پيامبران تمام شد . و بيشتر آنان , جان عزيز خود را هم در اين راه پر خطر ازدست دادند , با وجود اين , خداوند مهربان بـراى اتمام حجت , نعمت وجود آنها را از بندگان خود دريغ نداشت و اين فيض همچنان ادامه يافت , ولى سوء رفتار مردم و عكس العمل ناهنجار آنان از حد گذشت , و كار بجائى رسيد كه لازم شد بشريت عكس العمل نافرمانى و ستيزه جوئى و هوا پرستى خود را ببيند . و بعبارت روشن تر ,جريمه عمل خود را بپردازد .
نـحـوه عـمل , در تمام ادوار يكسان بوده است , به اين معنى كه سلسله پيامبران وائمه طاهرين - صـلوات اللّه عليهم اجمعين - همه يك هدف را مى پيمودند , و يك برنامه داشتند , و جالب اين كه عكس العملها نيز يكنواخت بوده است . بـا در نـظـر گـرفـتن اين جهات بايد گفت : بگذاريد بشر خودخواه و خيره سر , با غيبت طولانى آخـريـن بـرگـزيـده خـدا , گـذشته را به يادآورد , و علت دست نيافتن به آن عزيزمهربان را در واكنشى كه خود نشان داده , جستجو كند . آنگاه زمانى كه از هر جهت زمينه فراهم شد , اوضاع جهان مساعد گرديد , مردم از همه جا مايوس شـدنـد و هـمه باهم از دل و جان از خداوند منان طلب رهبر نمودند , پروردگار مهربان , نجات دهـنـده دنـيا را براى اصلاح اساسى جهان آشكار سازد , تا نجات انسانها از بيدادگرى وبدبختى و تـرمـيم ويرانى ها , كه در غياب آن پيشواى بزرگ جهانى , دامنگير بشريت شده است , آغاز شود , و بوسيله او به تمام مصائب و آلام عمومى پايان دهد , تا سراسر گيتى براى هميشه در صلح و صفا و آرامش كامل بسر برد .
اين موضوع در پاره اى از روايات هم ديده مى شود . شـيخ صدوق - دانشمند عالى مقام شيعه - در كتاب علل الشرايع روايت مى كند كه امام محمد بـاقـر عـلـيـه الـسـلام درجـواب مروان انبارى راجع به علت غيبت صاحب الامر صلوات اللّه عـلـيه نوشتند : هنگاميكه خداوند , همزيستى مردمى را براى ما ناخوش داشت , ما را ازميان آنها بيرون مى برد (1) . دانـشـمـند مزبور در كتاب ديگر خود معانى الاخبار روايت مى كند كه امام صادق (ع )فرمود : مادام كه ودايع الهى آشكار نشود , قائم او ظهور نخواهد كرد . هـنگاميكه آن مردان مومن و ثابت قدم و فداكار پيدا شدند , او نيز آشكار مى گردد ,و بر دشمنان خدا پيروز گذشته همه را نابود مى كند (2) . بگذاريد وجدانها بيدار گردد . مى دانيم كه زندگى بشر با عواطف و غرائز او بستگى دارد . ايـن غرائز و عواطف ,چنانچه در راه صحيح بكار افتد , قطعا بشر را به راه سعادت و طريق صحيح زندگى سوق مى دهد , كه ما از آن به ديندارى و ايمان به خدا و تعاليم آسمانى تعبيرمى كنيم .
ولـى چـنـانـچه از مسير تعادل منحرف گرديد و در راه هاى غلط و زيان بخش به كار رفت , فرد و اجتماع را دچار مخاطرات و مشكلات خواهد كرد . طغيان عواطف وسركشى غرائز , نظام زندگى را درهم مى ريزد و جامعه انسانى را به هرج و مرج وفساد و تباهى و آشوب و نابودى مى كشاند . حكمت بعثت انبياء و برگزيدن امامان عالى مقام از جانب خداوند مهربان هم , جزاين نبوده كه آن مردان بزرگ مى خواستند با تعاليم خردپسند خود , عواطف و غرائزرا مهار كنند و در حال اعتدال قرار دهند . در ايـن حـال , ايـن امـيـال قـلـبـى هـر كدام به ميزان لازم و در مجراى صحيح و معقولى اعمال مى گردد , تا در سايه آن , افراداجتماع با آسايش تن و آرامش خاطر زندگى كنند . ولـى بـشر كه پيوسته در معرض طغيان عواطف و غرائز و نزاع با وجدان سالم خويش است , به اين آسانى حاضر نيست به راه بيايد و در برابر تعاليم انبياء و رهبران دينى - كه صددرصد بنفع اوست - گردن بنهد و تسليم گردد .
واكـنشهائى كه در برابر تبليغات و نصايح خيرخواهانه انبياء و امامان از خودنشان مى دادند , همان طغيان عواطف و سركشى غرائز بود كه در نتيجه , وجدان واقع بين و عقل سليم آنها را كنار مى زد و از صحنه قضاوت صحيح و تشخيص زشت و زيباو حق و باطل خارج مى ساخت . روى اين جهات , پيامبران الهى كه مى ديدند با همه سعى و كوششى كه در راه هدايت بشر مبذول مـى دارنـد , وجـدان خـفـتـه آنـان بـر اثر طغيان عواطف و سركشى غرائز بيدارنمى گردد , و به راهـنـمـائى هاى آنها ترتيب اثر نمى دهند , آخرين چاره را در اين مى ديدند كه جامعه را بحال خود واگذارند و مدتى از ميان آنها بيرون بروند . باشدكه توده سركش و مردم هوا پرست با احساس تنهائى و بى سرپرستى , درباره روش وسرنوشت خـود تـجديد نظر كنند , و با فراغت بيشتر و فرصت بهترى , وجدان خفته شان بيدار شود و در جو مناسبى پى به هدفهاى نورانى انبياء و مكتب عالى خدا پرستى آنها ببرند . در قـرآن مـجـيد مى خوانيم كه چون حضرت ابراهيم خليل , قهرمان توحيد , از راهنمائى قوم بت تراش و بت پرست خود مايوس گشت , و با تهديد و عكس العمل شديد آنهامواجه گرديد , فرمود : و اعتزلكم و ما تدعون من دون اللّه وادعوا ربى (3) . من از شما و آنچه غير از خدا مى خوانيد , كناره مى گيرم و خداى خود رامى خوانم .
حضرت ابراهيم با اين منطق از ميان كلدانيان بيرون آمد , و به شهر حران شام رفت . مردم حران هم مشرك بودند و آفتاب و ماه و ستاره مى پرستيدند . ابـراهـيـم عليه السلام در آنجا نيز وجدان خواب گرفته آنها را با منطق الهى خود بيدار كرد ,و در جـريـان ايمان به خداى يكتا گذاشت و گفت : انى وجهت وجهى للذى فطر السموات و الارض حنيفا و ما انا من المشركين (4) . من رو بسوى خدائى آورده ام كه آسمانها و زمين را آفريد , من پيرو دين حنيف خداوند يكتايم و از مشركان نيستم . سپس از آن شهر رهسپار فلسطين شد . بـطـوريـكـه در تـاريـخ مـى خـوانيم , با رفتن ابراهيم از آن دو نقطه , مردم به وجدان خفته خود بازگشتند .
سـپـس بـا بـيدارى وجدان و فرونشستن طغيان عواطف خويش , به ياد تبليغات و راهنمائى هاى سودمند آن حضرت افتادند . و از همين رهگذر , تعداد قابل ملاحظه اى در غياب وى به خداى يگانه ايمان آوردند . همچنين در سوره يونس مى خوانيم كه چون حضرت يونس , قوم سركش خود را دعوت به دين خـدا نـمـود و نپذيرفتند , آنها را تهديد كرد كه سركشى شما , از طرف خداوندبدون عكس العمل نـمـى مـانـد , و بـزودى عـذاب الـهـى - كه واكنش رفتار ناپسند شماست -مى رسد و همه را فرا مى گيرد . و چون بازهم گوش نكردند , از ميان قوم بيرون رفت وآنها را به حال خود گذاشت . با رفتن و ناپديد شدن يونس و ديدن علائم عذاب , قوم به خود آمدند و سخنان او رابياد آوردند .
و با بيدارى وجدان , توبه كردند و عذاب هم نازل نگرديد... . اينك مى گوئيم : خداوند سبحان , طى ده هـا قـرن براى هدايت افكار و بيدارى وجدانهاى بشر و تعديل عواطف و غرائز آنها , رهبرانى شايسته برانگيخت . ولى بشر خيره سر ,دست از خودسرى هاى خود برنداشت . و اگـر عكس العمل موافقى هم نشان داد , نسبت به زحمات انبياء و پيشوايان خود , بسيار ناچيز و بى ارزش بود . بـنـابـر ايـن بـگـذاريـد آخـريـن بيدار كننده وجدانهاى بشرى - مهدى موعود صلوات اللّه عليه - مـدتـى طـولانـى از دسـترس بشر خارج گردد , تا همين غيبت طولانى و كناره گيرى آن وجود مقدس ,وجدانها را از خواب گران بيدار كند , و در غياب وى آنچنان استعداد و آمادگى پيدا كند , تـا هنگامى كه از هر نظر شايستگى يافتند , آن پيشواى غائب باز گردد ,و جهان را پر از عدل و داد كند , چنان كه پر از ظلم و ستم شده باشد . مردم در غيبت امام , آزمايش مى شوند . يكى ديگر از علل غيبت امام زمان عليه السلام اين است كه : اگر آن پيشواى عالى قدرمانند پدران بـزرگوارش آشكار بود و در دسترس همگان قرار داشت , آنطور كه بايد ,دوست و دشمن شناخته نمى شدند .
ولـى بـا غـيـبت آن حضرت , دوستان حقيقى و دشمنان واقعى بخوبى شناخته مى شوند , و ميزان دوستى و دشمنى آنها كاملا معلوم مى گردد . اين معنى طى بسيارى از روايات معتبر شيعه بما رسيده است . قسمتى از آن را دركتابهاى غيبت نعمانى و غيبت شيخ طوسى مى خوانيم . امـام بـاقـر عليه السلام مى فرمايد : غيبت قائم ما آنقدر به طول مى انجامد تا مردم كاملا آزمايش شوند , و آلودگى برطرف گردد , و پاكى باقى بماند (5) . و امـام صـادق عـلـيه السلام فرمود : قائم موعود بسوى شما بازگشت نمى كند , مگر بعداز آنكه مردم ( بواسطه طول غيبت ) از آمدن او مايوس گردند . نه . بخدا نمى آيد ,مگر آنكه نيك و بد شما از يكديگر جدا شوند . نه . بخدا او نمى آيد , مگر وقتى كه پاك و خالص شويد . نه . بخدا نمى آيد , مگر بعد از آنكه افراد شقى و سعادتمند شناخته شوند (6) . آخرين نماينده خدا بايد محفوظ بماند . نـكـته ديگرى كه در روايات مهدى موعود زياد ديده مى شود , اين است كه چون دشمنان اهل بيت متوجه شدند امام يازدهم فرزند خردسالى دارد , درصدد گرفتن و كشتن وى برآمدند . خداوند هم آن حضرت را از سوء قصد دشمنان نجات داد . مـمكن است بگويند : آن روز خلفاى عباسى مخالف آنحضرت بودند , ولى بعد از سقوط آنها وادوار بعدى , چرا آشكار نشد ؟ . مى گوئيم : مگر طرز فكرمخالفان شيعه نسبت به معتقدات آنها , تاكنون فرق كرده است ؟ بطور قطع اگر امروز آن حضرت آشكار شود , اكثريت مسلمانان فقط به عنوان اينكه وى امام شيعه و مـردى از خـانـدان پـيغمبر است , با وى بمخالفت برخواهند خاست و همان خطرى كه از ناحيه خلفاى عباسى متوجه آن حضرت بود , با شدت بيشترى خودنمائى خواهد كرد . نـكـته ديگر اينكه : چرا خداوند منان , پدران حضرت را از خطر دشمنان پنهان نگردانيد ؟در پاسخ ايـن سوال مى گوئيم : پدران حضرت كه آشكار و در دسترس مردم بودند , اگريكى از آنان بقتل مى رسيد , ديگرى بود كه جانشين وى باشد .
ولـى سـخـن در اين است كه تمام مسلمانان مى گويند : مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه مهدى موعود آخرين برگزيده خدا باشد . بـنـابـر ايـن لازم اسـت كه خداوند سبحان , وجود او را از هرگونه خطرى محفوظ بداردتا جهان بوسيله آخرين نماينده خدا , روى صلاح و رستگارى به خود ببيند . سـخـن كـوتـاه و پـر مـغـز زيـر از فـيـلـسوف بزرگ شيعه خواجه نصير الدين طوسى در كتاب تجريدالعقايد است كه با بحث ما تناسب كامل دارد . خواجه مى نويسد : وجوده لطف و تصرفه لطف آخر و عدمه منا . وجود امام زمان (ع ) لطفى از جانب خداوند بر بندگان است . و تصرف وى در امورمردم , هم لطف ديگرى است .
و اگـر او در مـيان ما نيست و ما او را نمى بينيم , اين ديگر تقصير ماست كه آن حضرت را از دست داده ايم . ظهور امام زمان و گسترش فساد . اگـر فـراگـيـرى فساد مايه انقلاب حضرت مهدى (ع ) است چرا در گسترش آن كوشش نكنيم ؟يـكى از نشانه هاى آغاز انقلاب امام زمان , فراگيرى ظلم و جور در جهان است و اين مطلب را از دو راه مى توان ثابت كرد :1 - پيامبر گرامى فراگيرى ظلم و جور را , نشانه آغاز انقلاب دانسته و در حديثى كه محدثان اسلامى نقل كرده اند , فرموده است : يملاء الارض قسطا و عدلا كما ملئت ظلما و جورا . زمين را پر از قسط و عدل مى كند , چنان كه از ظلم و جور پر گردد .
فرهنگ نويسان زبان عرب مى نويسند : تجاوز به حقوق ديگران و اختصاص دادن آن به خويشتن , ظلم است . و مـحـكـم كـردن پـايـه هاى حكومت از طريق مسلط كردن گروهى برجان و مال مردم و اشاعه تبعيض , جور است . هـرگاه چنين تفسيرى براى اين دولفظ درست باشد , قهرا قسط نقطه مقابل ظلم , و عدل نقطه مقابل جور , خواهد بود . بنابر اين فراگيرى فساد از نظر احاديث اسلامى , يكى از نشانه هاى انقلاب حضرت مهدى است . 2 - فشار و اختناق هرگاه از حد بگذرد , مايه انفجار مى گردد . انـفـجـارهـاى اجـتـمـاعـى , مانند انفجارهاى مكانيكى است كه در درجه معينى از فشار , انفجار رخ ‌مى دهد . و در حـقـيـقت گسترش فساد به وسيله ضحاكان زمان , انقلاب را نزديكترمى كند , و در نتيجه بذرهاى انقلاب را آبيارى مى نمايد , تا لحظه اى كه بحران به اوج خود برسد و انقلاب صورت پذيرد . بـا توجه به اين دو مطلب , در اين جا سوالى مطرح مى گردد كه : اگر فساد و بحران ,مايه تحقق انـقـلاب هـاى بنيادى است , پس وظيفه ما در زمان غيبت امام , دامن زدن به فساد و كوشش در گسترش آن است . و در غـيـر ايـن صـورت , بـا دسـت خود انقلاب الهى رابه عقب انداخته و خود را در يك زندگى نامطلوب حس خواهيم كرد . هـر نـوع اصلاح گرائى و تربيت افراد در مقياس هاى كوچك يا بزرگ , و كوشش در تقليل فساد و سـتم , گامى است در جهت تحكيم و ديرپائى رژيمهاى ظالمانه كه از طريق بازگذاردن اين نوع دريـچـه هـاى اطـمـيـنـان , به حيات و حكومت ننگين خود ادامه مى دهند ,و بر مال و جان ملت مى تازند . به خاطر دارم كه در دوران پيش از انقلاب , برخى از جوانان حاد و تند , اما ساده لوح كه تحت تاثير افـكـار مـادى بـرخـى از گروهكهاى چپ انقلابى نما قرار گرفته بودند ,بر كوششهاى توانفرساى گـويـنـدگـان و نـويـسندگان و رجال خيرخواه كشور , انتقادمى كردند و خرده مى گرفتند و مى گفتند : شما با اين اصلاحات كوچك و سطحى و قشرى ,از فشار دستگاه حكومت مى كاهيد و در نتيجه انقلاب ملت ايران را عقب مى اندازيد .
از اين جهت , بايد به جاى تاسيس مراكز درمانى و فرهنگى و ديگر امور اصلاحى به گسترش فساد دامن زد , تا انفجار رخ دهد و مردم از شر ظلم و ستم حاكم راحت وآسوده شوند . پـاسـخ ‌اكـنـون بـه تجزيه و تحليل اين اشكال كه به دست و پاى برخى از جوانان ما پيچيده است , مى پردازيم . در اين جا , دو پاسخ داريم , كه هر كدام مى تواند اساس اشكال را از بين ببرد . 1 - گسترش فساد كافى نيست بلكه آگاهى نيز لازم است . پـايـه اشـكـال را يك مطلب تشكيل مى دهد و آن اين است كه تصور شده است , كه تنهاگسترش فساد و به اوج رسيدن بحران در تحقق انقلاب كافى است , در صورتى كه در كنارگسترش فساد , شرط اساسى ترى لازم است كه بدون آن انقلاب رخ نمى دهد , و آن شرطعبارت است از : آمادگى مردم براى انقلاب , از طريق بالا رفتن سطح آگاهى و هوشيارى در گروههاى مختلف . مقصود از بالا رفتن سطح آگاهى , اين است كه انسان ها , به موقعيت و ارج وجود خودپى ببرند , و تحمل ظلم و فساد را زندگى ننگين و مرگبارى تلقى كنند كه شايسته مقام انسان نيست . آنـگـاه بـا ارزيـابى شرايط و امكانات خود , و ستم قدرت هاى طاغوتى , بذر انقلاب را در سرزمين مستعد و آماده بپاشند و با طرق گوناگون , درآبيارى آن بكوشند .
نـاگـفته پيداست , تا زمانى كه در توده ها چنين آگاهى پديد نيايد , و انسانها بر ارزش خود واقف نـگـردنـد , و امـكـانات خود و طرف را درست نسنجند , انقلاب كورى رخ مى دهد كه نمى تواند , مصالح مردم را تضمين كند . بـه عـبارت روشن تر : براى تحقق يك انقلاب , تنها گسترش فساد و يا وجود يك رهبر لايق كافى نـيـسـت , بـلكه علاوه بر اين , آمادگى روحى و فكرى لازم است كه مردم در موقع مناسب بهاى انقلاب را كه همان ايثارگرى و شهادت در راه هدف است , بپردازند . درغـيـر ايـن صـورت , سـستى و تنبلى و اكتفا به وضع موجود , در روح جامعه لانه مى گزيند , و انديشه انقلاب به ذهن آنان راه پيدا نمى كند . و با تمسك به منطق موسى به دين خود , عيسى به دين خود , و يا هر كسى بايد گليم خود را ازآب بيرون ببرد , من چه كار به كار ديگران دارم و امثال اين جملات , وضع موجود را كه توام بـا يـك نـوع راحـت طـلبى است , بر قيام و انقلاب و تحمل زندان وشكنجه و قتل و اعدام ترجيح مى دهد . بايد توجه نمود كه مدت هاست كه فساد , جهان را فرا گرفته است . فـسـاد ابـرقدرت هادر بسيارى از مناطق جهان - بويژه آفريقا و آسيا - به شديدترين وضع رسيده است . از روزى كـه غـرب , انـديشه تسلط بر شرق را در سر پرورانده , هر روز در نقاط مختلف جهان , بر مظالم خود افزوده و ميليونها نفر را در بند كشيده است . تـنـهـا بـررسـى وضـع كـشـورهاى استعمار زده افريقا و جنوب آسيا سند روشن و گويايى بر اين مطلب است . 2 - پرورش يك نيروى مهياى منتظربراى تحقق قيام حضرت مهدى عليه السلام , يك ارتش مهيا و نيروى ضربتى كارآمد لازم است كه پشت سر امام عليه السلام ايستاده و گوش به فرمان او باشد .
از ايـن جـهـت بـايـد در جهنم سوزان ظلم و جور و فساد و تبعيض , افراد فداكارى پرورش يابند , تاپيام آور بهار عدالت باشند . اين گروه بايد به نيروى ايمان و تقوا مجهز گردند ,و جانباز و فداكار باشند . تـربيت چنين افرادى , بر عهده مصلحان دلسوز است كه درهر زمان براى تربيت اين گونه افراد , همت گمارند و آنى از اين كار غفلت نورزند . بـنـابـر ايـن هـرگـز نـمى توان به اين دليل واهى كه فساد مايه انفجار و انقلاب است , از كارهاى اصلاحى كه منجر به تربيت چنين افرادى گردد , سرباز زد . از هـمه اينها گذشته , ما بايد موقعيت خود را در زمينه قيام مهدى عجل اللّه تعالى فرجه مشخص كنيم . بديهى است اگر ما به گسترش فساد كمك كنيم , از كسانى خواهيم بود كه انقلاب مهدى عجل اللّه تعالى فرجه براى درهم كوبيدن آنها صورت مى گيرد . واگـر درصـدد اصـلاح جامعه باشيم , از كسانى خواهيم بود كه در زمره اصحاب فداكار حضرتش عضويت خواهند داشت . بـنـابـر ايـن به فرض اينكه با كمك كردن به توسعه فساد ,ظهور امام مهدى صلوات اللّه عليه را به پيش بيندازيم , وضع خود را به طور قطع به خطر انداخته ايم . مگر نه اين است كه حضرت بقيه اللّه عليه السلام براى كوتاه كردن دست فاسدان و برچيدن ظلم و فـسـاد قـيـام مى كند ؟ ما چگونه مى توانيم باگسترش فساد , از قيام آن بزرگوار بهره مند شويم ؟بـنـابـر ايـن سكوت در برابر فساد , و يا كمك به توسعه فساد , نه از لحاظ كلى براى ظهور مهدى موعود عجل اللّه تعالى فرجه صحيح است , نه از نظر شخصى . بـيشتر بنظر مى رسد كه اين اشكال و مغلطه كارى را كسانى درست كرده اند كه مى خواهنداز زير بار مسوليتها فرار كنند , و يا آلوده هر فسادى شوند . بطور خلاصه , گسترش فساد و ظلم , اگر منجر به انظلام - يعنى پذيرش ظلم وستم - بشود , هيچ گاه زمينه قيام عليه آن نخواهد شد . بلكه تنها در صورتى مفيداست كه مقدمه مبارزه در جهت تحقق عدالت و نيكى باشد . بـديـهـى اسـت كـه اين مقدمه نيز هيچگاه عملى نخواهد شد , مگر زمانى كه مردم , بدى ظلم را بدانند . و دربرابر آن , مظاهر صلاح و تقواى فردى و اجتماعى را نيز بشناسند . و تنها راه اين شناخت , دعوت مردم به سمت صلاح و تقوى است . از سوى ديگر , در احاديثى كه پيامبر و ائمه عليهم السلام وظايف منتظران را معين كرده اند , همه جا سخن از تقوى , ورع , صلاح , سداد , دورى از گناه و قرب به خداست . بـه عـنوان نمونه , امام صادق عليه السلام فرمود : من سره ان يكون من اصحاب القائم فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق و هومنتظر . فان مات و قام القائم بعده , كان له من الاجر مثل اجر من ادركه . فجدوا وانتظروا هنيئا لكم ايتها العصابه المرحومه ؛ (7) . هر كس خوشنود مى شود كه از اصحاب قائم عليه السلام باشد , پس بايد منتظر باشد ,و به ورع و اخلاق نيكو عمل كند , در حالى كه منتظر است . اگـر چـنين شخصى , پيش ازظهور حضرتش بميرد , اجر او مانند كسى است كه زمان ظهور آن حضرت را درك كرده است 0پس ( در جهت نيكى ها ) بكوشيد و منتظر باشيد . ( اين انتظار ) گوارا باد بر شمااى گروه رحمت شده . عـلماى گذشته ما , درباره وظايف و تكاليف منتظران در زمان غيبت , كتابهائى مستقل نوشته يا فصولى از كتب خود را اختصاص داده اند . مـانـنـد : نجم الثاقب تاليف مرحوم حاج ميرزا حسن نورى ( متوفاى 1327 ) , مكيال المكارم تـالـيـف مـرحـوم مـيرزا محمد تقى موسوى اصفهانى ( متوفاى 1348 ) , وظيفه مردم در زمان غيبت امام زمان عليه السلام تاليف همان بزرگوار . در اين كتابها و مشابه آنها كه تنها بر اساس روايات معصومين عليهم السلام نوشته شده , هيچگاه پر كردن جهان از ظلم به عنوان وظيفه منتظر در زمان غيبت ياد نشده است . در واقع , هيچ عاقلى پيدا نمى شود كه با الفباى كلام معصومين آشنا بوده و چنين عقيده اى داشته باشد . مـگر اينكه مانند گروهكهاى پگراى از عقل بيگانه باشد , كه اين سخن را بعنوان وسيله سركوب بعضى گروهها بكار برد .
پرسشها و پاسخها، سبحانى - جعفر 1 - علل الشرائع , ص 244 , حديث 2 . 2 - معانى الاخبار . 3 - سوره مريم , آيه 48 . 4 - سوره انعام , آيه 79 . 5 - منتخب الاثر , باب 47 , حديث 5 , ص 315 . 6 - منتخب الاثر , باب 47 , حديث 2 , ص 314 . 7 - بحار الانوار , ج 52 , ص 140 , به نقل از غ
به نقل از سايت تبيان

19_ آيـا پيشينه نظريه ولايت فقيه به زمان غيبت امام زمان عليه السلام مى رسد, يا اينكه ريشه هاى اين نظريه در دوران حضور امامان معصوم عليهم السلام هم وجود داشته است؟

شـايـد در ذهـن اكـثـر مـردم چنين باشد كه ولايت فقيه به پس از دوران غيبت كبراى امام زمان عليه السلام برمى گردد , يعنى به كمتر از 1200 سال قبل , ولى با توجه به مفاد نظريه ولايت فقيه و با مرورى اجمالى به تاريخ دوران حضور امامان معصوم عليهم السلام براحتى مى توان ولايت فقيه را در عصر حضور معصومين هم ديد . حـكومت خدا و منصوبين اوبر اساس ديدگاه عقيدتى شيعه حاكميت در اصل از آن خداست و به عبارتى ديگر :حاكميت از شوون ربوبيت الهى است .
هيچ كس حق حكومت بر انسانى را ندارد , مگرآنكه خدا به او اجازه دهد . پـيـامبران و خاتم آنها ( حضرت محمد صلى اللّه عليه وآله ) و اوصياى معصوم ايشان از طرف خدا اجازه حكومت بر انسانها را داشتند . مادر اينجا قصد بيان دليل مشروعيت حكومت حضرت رسول صلى اللّه عليه و آله و امامان معصوم عليهم السلام را نداريم . از نـظـر تـاريـخـى مـسلم است از ميان امامان معصوم فقط حضرت على عليه السلام و امام حسن مـجـتـبى عليه السلام براى مدت بسيار كوتاهى به حاكميت ظاهرى رسيدند و ديگر امامان بدليل سلطه حاكمان غير شرعى از اداره جامعه بر كنار بودند و مجالى براى حكومت به دست نياوردند.

حـضـرت عـلى عليه السلام درزمان حاكميتشان كسانى را در نقاط مختلف كشورهاى اسلامى به حـكومت مى گماردند كه منصوب خاص آن حضرت بودند و اطاعت از آنها - مانند اطاعت از خود آن حـضـرت - واجـب بـود , چون اين افراد بواقع منصوب با واسطه از طرف خدا بودند يعنى لازم نيست شخص , منصوب بى واسطه از سوى خدا باشد , تا اطاعتش واجب گردد . ولايت فقيه هم -در واقع - نصب با واسطه است و فقيه از طرف خدا اجازه دارد حكومت كند.


در زمـان امـامـانـى كـه حـاكـمـيـت ظـاهـرى نـيـافـتند , امور جامعه مسلمانان تحت تسلط و حاكميت حاكمان جور بود . ايـن حـاكـمـان در فرهنگ شيعه ( طاغوت ) محسوب مى شدند و بر اساس نص قرآن (يريدون ان يتحاكموا الى الطاغوت و قد امروا ان يكفروا به) (1) مردم حق مراجعه به آن حاكمان و كسانى را كه از سـوى آنـهـا براى تدبير امور گمارده شده بودند , نداشتند ; در حالى كه در مواردى نياز بود به شخصى مثل حاكم يا قاضى مراجعه شود . در چـنـيـن مواردى وظيفه مردم چه بود ؟


ولايت فقيه در كلام معصومين عليهم السلام از امامان مـعـصـوم عـليهم السلام دستورهايى رسيده است كه مردم بايد در زمان يا مكانى كه دسترسى به مـعـصـوم مـمكن نيست , به كسانى كه داراى شرايط خاصى هستند ,مراجعه كنند تا كارهاى آنان زمين نماند . مـثـلا از امام صادق عليه السلام نقل شده است: «من كان منكم قد روى حديثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا و عرف احكامنافليرضوا به حكما ... »؛ (2) مقصود از شخص آگاه به حلال و حرام و آشنا به احكام ,همان فقيه مورد نظر ماست.


طـبـق روايـات مـشـابـه , بـه هنگام دسترسى نداشتن به معصوم , «فقيه حاكم مردم است و اين حاكميت از معصوم به او رسيده است». در همين روايت آمده است : «فانى قد جعلته عليكم حاكما؛ (3) من او را حاكم شما قراردادم.

روشـن اسـت امام شخص معينى را به حاكميت نصب نكرده , بلكه به صورت عام منصوب نموده است. در همين روايت آمده است : «فاذا حكم بحكمنا فلم يقبل منه فانما استخف بحكم اللّه و علينا رد و الـراد عـلـيـنـا كـالراد على اللّه و هو على حدالشرك باللّه؛ (4) حاكمى كه منصوب عام از طرف مـعـصـوم است , اطاعتش واجب است واگر كسى حكم او را نپذيرد , مانند آن است كه حاكميت معصوم را نپذيرفته است».
با توجه به نصب عام فقها نظريه ولايت فقيه , اختصاص به زمان غيبت ندارد , بلكه در زمان حضور اگر دسترسى به امام معصوم ممكن نباشد , اين نظريه نيز بايد اجراگردد . زيـرا محتواى اين نظريه , چيزى جز چاره جوئى براى مردمى كه دسترسى به امام ندارند , نيست ; پس ريشه اين نظريه را در زمان حضور معصوم نيز مى توان ديد.

پرسشها و پاسخها، مصباح يزدى - محمد تقى 1 - نـسـاء , 60 , ( مـى خـواهـنـد طاغوت را در اختلافات خود حاكم قرار دهند در حالى كه مامور شده اند به طاغوت كفر ورزند ) . 2 - اصول كافى , ج 1 , ص 67 . 3 - اصول كافى , ج 1 , ص 67 . 4 - اصول كافى , ج 1 , ص 67 .
به نقل از سايت تبيان


20_آيا خوف از قتل و بيم از كشته شدن مي‎ تواند يكي از موجبات غيبت امام زمان(عج) باشد؟ و آيا با بقاء غيبت ارتباطي دارد؟

بله، بيم از قتل و نداشتن تأمين جاني مي‎تواند سبب غيبت شده باشد و اين مطلب از مراجعه به كتابهاي مورد اعتماد و تواريخ و احاديث معلوم مي‎شود.
زيرا بني عباس به ملاحظه آنكه شنيده بودند و مي‎دانستند در خاندان پيغمبر و از فرزندان علي و فاطمه (عليهما السلام) شخصيتي پيدا خواهد شد كه حكومت جباران و مستبدان به دست او بر چيده مي‎شود و آن كس فرزند حضرت امام حسن عسكري(ع) است، در مقام كشتن او برآمدند و همانطور كه فرعون نسبت به حضرت موسي(ع) رفتار كرد براي آنكه از ولادت آن حضرت مطلع شوند نخست جاسوسان و كارآگاهان گماشتند؛ و بعد هم خواستند شخص او را بيابند و دستگير سازند، ولي خدا آن حضرت را حفظ كرد و دشمنان او را نا اميد ساخت و بر حسب ظاهر نيز جنگ هاي داخلي بزرگ و ابتلاي بني عباس به شورش و انقلاب «صاحب الزنج» آنها را از تعقيب اين موضوع بازداشت، چنانچه كليني و شيخ طوسي در كتاب «كافي» و «غيبت» به سند خود از زراره روايت كرده‎ اند كه گفت: شنيدم حضرت صادق(ع) فرمود:

براي قائم(ع) پيش از آنكه قيام فرمايد غيبتي است، عرض كردم: براي چه؟

فرمود: براي آنكه از كشته شدن بيم دارد.
اما بيان ارتباط بقاي غيبت با خوف از قتل اين است كه اگر چه خداوند متعال، قادر و توانا است كه در هر زمان و هر ساعت آن حضرت را ظاهر و بطور قهر و غلبه بر تمام ملل و حكومتها پيش از فراهم شدن اسباب، غالب سازد ولي چون جريان اين جهان را خداوند بر مجراي اسباب و مسبّبات قرار داده، تا اسباب چنان ظهوري فراهم نشود، قيام آن حضرت به تأخير خواهد افتاد و اگر پيش از فراهم شدن اسباب و مقدمات ظاهر شود از خطر قتل مصون نخواهد ماند.

بنابراين يکی از علل اوليه غيبت بيم از کشته شدن بود. اما اين تنها علت نيست بلکه علت اصلی و نهايی هم نيست. زيرا علت اصلی و نهايی عدم آمادگی جامعه بشری برای رسيدن به مقصد نهايی و الهی خود است و تا اين زمان فرا نرسد, حضرت در غيبت خواهند بود, زيرا وظيفه حضرت همين نکته است که دين خدا بر همه اديان و ايسم ها پيروز و چيره شود.
علت غيبت امام مهدي(ع)،آيةالله لطف الله صافي گلپايگاني
به نقل از سايت تبيان

21_آيا اين ادعا كه امام زمان (عج) در سرداب كه محل غيبت ايشان است باقي است و از آنجا ظهور خواهد كرد صحيح است؟

يكي از افترائات مغرضين و دشمنان شيعه و اعداي اهل بيت اين است كه مي گويند: شيعه معتقد است امام در سرداب غيبت كرده و در سرداب باقي است و از سرداب ظاهر خواهد شد و هر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب مي ايستند تا ستارگان نيك آشكار گردند سپس متفرق مي شوند تا شب بعد.

ما در تكذيب و ردّ اين افترا محتاج به هيچ گونه توضيح نيستيم چيزي كه عيان است چه حاجت به بيان است ـ همه مي دانند كه اينگونه افترائات از امثال ابن خلدون و ابن حجر، جعل و بر اساس انگيزه دشمني با شيعه و انحراف از اهل بيت، و تمايل به بني اميه و دشمنان خاندان رسالت است. اين نويسندگان و كساني كه بعد از آنها آمدند تا زمان ما به جاي اينكه عقايد و آراي شيعه را از خود و از كتابهايشان به دست آورند به جعل و افترا پرداخته يا جعليّات و افترائات پيشينيان خود را دست به دست گردانده و آنها را ملاك و ميزان تحقيق درباره عقايد شيعه و معرفت آراي آنها قرار مي دهند و خود و ديگران را گمراه مي سازند.


خيلي عجيب و بسيار شگفت انگيز است كه به يك امّتي كه هزاران نويسنده عالي قدر آنها آراء و عقايدشان را صريحاً در تأليفات خود نگاشته اند، نسبتي داده شود كه در هيچ عصري احدي از آنها، احتمال آن را هم نداده است.
در مورد امامت و اصول اعتقادي ديگر در كتابهاي كلام و اعتقادات، عقايد شيعه محفوظ و مضبوط است و در موضوع غيبت در كتابهائي كه از عصر ائمه(ع) و بعد از آن تأليف شده همه خصوصيات آن مذكور شده و در هيچ كتاب و نوشته اي از اين افتراء اثر و نشانه اي نيست.

احدي نگفته امام در سرداب سامراء مخفي است بلكه كتب و روايات شيعه و آن همه معجزات و كرامات كه از آن حضرت در غيبت صغري و كبري نقل شده و حكايات آنانكه به شرف درك حضورش در طول اين دو غيبت مشرف شده اند همه اين نسبت را تكذيب مي نمايند.

بلي در سامرا مشرفه سردابي است كه شيعه در آنجا به دعا و نماز و عبادت خدا و زيارت حضرت ولي عصر(عج) رفتار مي كنند نه براي اينكه امام در آنجا مخفي و پنهان است، يا كسي امام را مقيم در آنجا بداند، بلكه براي آنكه آن موضع معروف به سرداب و نواحي آن و حرم عسكريين منازل و مساكن شريفه و خانه ها و محل ولادت آن حضرت و بروز بعضي معجزات بوده است و تجديد خاطرات آن اعصار و ياد آن ازمنه كه امام عصر و پدرش و جدش در آن بيوت شريف كه از آن جمله همين دار معروف به سرداب است، خدا را پرستش مي كردند و محل آمد و شد شيعه و محبّان اهل بيت بوده، در همان مقامات و مواقف شريفه به مدلول:


«في بُيُوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرفَعَ وَ يُذْكَرَ فيهَا اسْمُهُ يُسَبِّحُ لَهُ فيها بِالْغُدُوِّ وَ الْاَصالِ» نور/36
[خانه هايي را خدا اجازه داده كه آنجا رفعت يابد و در آنجا ذكر نام خدا شود و صبح و شام تسبيح و تنزيه ذات پاك او كنند.]
مناسب است.
چنانچه منازل و مقامات ديگر نيز هست كه مورد احترام شيعه است براي آنكه معلوم شده آن حضرت آن اماكن را مشرف به قدوم خود فرموده است(مانند مسجد جمكران قم).
امامت و مهدويت ج 3 – نويد امن و امان،آيةالله لطف الله صافي گلپايگاني
به نقل از سايت تبيان




22_براي شناخت آقايمان امام زمان بايد چه اعمالي انجام دهيم آيا فقط کتاب مطالعه کنيم يا نه؟ و چند کتاب در اين مورد معرفي کنيد.


تلاش براى شناختن و يافتن امام معصوم واجب و لازم است؛ چنان كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «من مات و هو لايعرف امامه، مات ميتةً جاهليه». ( ميزان الحكمه، ج 1، ص 171، ح 840.)
ويژگى هاى اين شناخت آن است كه: اولاً، از منابع معتبر و موثق و مستند اخذ شود. ثانياً، گستره اش شامل آموزه هاى اعتقادى، اخلاقى و عبادى گردد. ثالثاً، از آن جا كه امام الگوى عملى براى انسان ها است، به ابعاد فكرى، عملى و روحى امام نيز ناظر باشد. اما اين شناخت از سه راه - كه مكمل يكديگر مى باشند - حاصل مى شود:


يكم. مطالعه تاريخ زندگانى آنان؛ مطالعه سرگذشت و سيره آنان؛ خصوصاً در باب فضايل، مناقب و خصوصيات آنان - از قبيل: شجاعت، مردانگى، ايثار، تواضع، صبر، فرزانگى و... - انسان را متوجه مقام والاى آن بزرگواران مى كند و جذبه و كشش خاصى نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاكم مى شود.


دوم. مطالعه و تفكّر در سخنان ايشان؛ اسلام تفكر را موجب بصيرت ( الحياة، ج 1، ص 8، ح 3)، دعوت كننده به عمل نيك ( همان، ح 9)، پديد آورنده نور ( همان، ص 49، ح 18)، نشانه حيات و زنده بودن قلب بصير مى داند( همان، ص 48، ح 5).
مطالعه و تفكّر در آثار فكرى امامان، هر چند كار مشكلى به نظر مى رسد؛ ولى بسيار سودمند است. اين امر علاوه بر آن كه باعث شناخت شخصيت آن بزرگواران و ايجاد محبت آنان در دل مى شود؛ سرمايه بزرگى براى روح بشر به شمار مى رود. همان طور كه فراگيرى فصول يك كتاب، بايد با تحقيق و دقت كامل و رجوع به استاد و... قرين باشد؛ مطالعه و انديشه و تفكر در آثار ائمه(ع) نيز، بايد با استفاده از استادان فن و مراجعه به كتاب هايى كه در شرح سخنان آنان به رشته تحرير درآمده، همراه باشد.


سوم. شناخت خدا: اگر ما خداوند و صفات و اسماى او را به طور حقيقى بشناسيم، مى توانيم انسان هاى كامل راستين (امامان) را نيز بشناسيم؛ زيرا آنان آينه تمام نماى صفات جمال و جلال حضرت حق اند و در تسميه به اسماى الهى، از تمامى موجودات عالم امكان برترند. بر اين اساس، با شناخت خدا و صفات او، مى توانيم به اوصاف و ويژگى هاى امامان نيز واقف گرديم. شايد دعايى كه سفارش شده در زمان غيبت بعد از نماز زياد خوانده شود، ناظر به همين حقيقت باشد:


«اللهم عرفنى نفسك فانك ان لم تعرفنى نفسك لم اعرف رسولك اللهم عرفنى رسولك فانك ان لم تعرفنى رسولك لم اعرف حجتك اللهم عرفنى حجتك فانك ان لم تعرفنى حجتك ضللت عن دينى؛ خداوندا! خود را به من بشناسان كه اگر خود را به من نشناسانى پيغمبر را نمى شناسم؛ خدايا! پيغمبرت را به من بشناسان كه اگر به پيامبر معرفت پيدا نكنم، نمى توانم امامم را بشناسم؛ خدايا! حجت و امامت را به من بشناسان كه اگر امام را نشناسم، در دين خود گمراهم» ( مفاتيح الجنان، دعا در غيبت امام زمان(عج«.
اى مشير ما تو اندر خير و شر

از اشارت هاست دلمان بى خبر

اى «يرانا لانراه» روز و شب

چشم بند ما شده ديد سبب

چشم من از چشم ها بگزيده شد

تا كه در شب آفتابم ديده شد

لطف معروف تو بود آن اى بهى

پس كمال البر فى اتمامه

يارب! «اتمم نور نافى الساهرة

واشجنا من مفضحات قاهرة»

يار شب را روز مهجورى مده

جان قربت ديده را دورى مده

بعد تو مرگ است با درد و نكال

خاصه بعدى كه بود بعد الوصال

آن كه ديده ستت مكن ناديده اش

آب زن بر سبزه باليده اش

( مثنوى، دفتر 6، ابيات 2888 - 2898)
اولين شرط انتظار؛ معرفت است تا انسان ميهمان خود را نشناسد و از خصوصيات خوب او مطلع نباشد منتظر او نخواهد شد. تنها هنگامى انسان در انتظار كسى مى نشيند كه او را خوب بشناسد اما اگر انسان كسى را نشناسد و بداند كه آن شخص خواهد آمد برايش اهميتى نخواهد داشت و منتظر او نخواهد ماند. در مورد انتظار امام زمان هم چنين است. كسانى كه آن حضرت را نمى شناسند مانند كفار و يا اهل اديان ديگر، هرگز انتظار او را نمى كشند اما كسانى كه او را مى شناسند و ارزش او را مى شناسند و مقام او را مى دانند منتظر او مى مانند.


كسانى كه امام زمان را نمى شناسند اگر چه به ظاهر مسلمان باشند چنانچه در اين حال بميرند در حال جاهليت از دنيا رفته اند. چنانكه پيامبر اكرم(ص) فرمود: «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميته جاهليه؛ هر كس بميرد و امام زمانش را نشناسد به مردن جاهليت از دنيا رفته است»، (بحارالانوار، ج 32، ص 331).


بنابراين اولين شرط انتظار، ايجاد معرفت در مورد امام زمان است و طبيعى است كه هر مقدار معرفت انسان نسبت به امام زمان بيشتر باشد انسان ارزش او را بيشتر درك خواهد كرد و به عظمت او بيشتر پى خواهد برد و بيشتر تشنه وجود آن حضرت خواهد شد. در حالى كه افراد جاهل و ناآگاه به ارزش آن حضرت هرگز احساس تشنگى و عطش نسبت به وجود مقدس آن حضرت نخواهند داشت و بدين جهت از زمره منتظران بيرون هستند. آرى


وصل خورشيد به شب پره اعمى نرسد

كه در اين آينه صاحب نظران حيرانند


البته شناخت امام زمان دو گونه است. گونه اول شناخت تاريخى وجود آن حضرت است مانند اينكه امام دوازدهم است و تاريخ ولادتش در چه سالى است و مانند آن. اما گونه ديگر شناخت امام زمان(ع)، شناخت مقام نورانيت آن حضرت است كه اين شناخت كار هر كسى نيست و ظرفيت و لياقت زيادى مى خواهد. و در حقيقت اصحاب خاص امام زمان(ع) كسانى هستند كه آن حضرت را به مقام نورانيت شناخته اند براى آگاهى از مقام عظيم امامت رجوع به زيارت جامعه كبيره و تأمل در معانى عميق و عجيب آن توصيه مى شود.


همچنين خواندن كتب معتبرى كه در مورد امام زمان(ع) نوشته شده است مى تواند انسان را تا حدى به مقام و عظمت امام زمان(ع) آشنا سازد.
موفقيت در هر كارى، در گرو برنامه ريزى صحيح و عمل به آن است. براى مطالعه تدريجى كتاب هاى دينى واخلاقى، برنامه اى روزانه طرح كنيد ؛ مثلاً روزى يك ساعت به مطالعه اين گونه كتاب ها اختصاص دهيد و هرگز ازبرنامه تخلف نكنيد.
در مرحله اول براى انتخاب كتاب، بايستى نيازهاى فكرى و روحى خود را مد نظر قرار دهيد؛ يعنى، آيا به مطالب عقيدتى بيشتر احساس نياز مى كنيد يا به مطالب عرفانى و يا تاريخى و... .


پس از انتخاب موضوع، بايستى با مشورت و تحقيق بهترين كتاب ها را بيابيد و به تدريج به مطالعه آنهابپردازيد.

اگر علاقه مند به مسائل فكرى هستيد، بهتر است از سرى «جهان بينى اسلامى» شهيد مطهرى آغاز كنيد. اگر به عرفان علاقه مند هستيد، از كتابهاى علامه حسن زاده آملى مانند: «نامه ها و برنامه ها» و يا «ترجمه المراقبات» استفاده كنيد. اگر به اخلاق علاقه مند هستيد، مطالعه كتاب هاى علم اخلاق اسلامى، «ترجمه جامع السعادات»، «معراج السعادة» و يا اخلاق «ترجمه الاخلاق» مرحوم شبّر و... توصيه مى شود.

درباره امام زمان نيز مى توانيد كتابهاى زير را مطالعه كنيد:
1ـ مجموعه اى از گفتار درباره امام زمان (عج) شهيد صدر
2ـ عصر ظهور على كورانى
3ـ دانشمندان عامه و مهدى موعود (عج) على دوانى
4ـ رسالت اسلامى در عصر غيبت محمد صدر
5ـ مهدى موعود(عج) شهيد دستغيب
6ـ سيماى امام زمان(عج) تاج لنگرودى
7ـ خورشيد مغرب محمد رضا حكيمى
8ـ دادگستر جهان ابراهيم امينى


23_براي گرفتن شفاي بيماري از امام زمان يا حضرت ابوالفضل يا امامان ديگر چه نذري بايد بكنيم و چگونه؟

براي توسل به ائمه(ع) و رفع مشکلات و بر آورده شدن حاجات دعاها و ذکرها دستورهاي فراواني وجود دارد. نذر کردن نيز يکي از اين راه هاست براي نذر کردن مي توان چنين نيت کرد: براي خدا بر عهده من باشد اگر بيمارم شفا يافت فلان مقدار پول براي حضرت اْبوالفضل و در راه شادي روح او به فقراء بدهم و يا براي اقامهْ مجلس روضه او بدهم.
در اين صورت اگر اين حاجات برآورده شد،بر شما واجب مي گردد چيزي را که بر عهده گرفته ايد ادا نماييد . البته لازم نيست چيزي که نذر مي کنيد حتماً پول و يا مخارج باشد بلکه مي توانيد نذر صلوات کنيد و يا نذر زيارت کنيد،يعني نذر کنيد که در صورت بر آورده شدن حاجاتتان،به زيارت فلان امام برويد و يا مثلاٌ 1000صلوات به روح فلان امام(ع) هديه کنيد . البته از نظر شرعي نذر وقتي واجب العمل است که يا به صورت صيغه عربي خوانده شود و يا به صيغه فارسي که در بردارندهْ اين مضمون باشد: براي خدا بر عهده و ذمه من باشد اگر فلان حاجت و خواسته من برآورده شد،فلان کار را انجام مي دهم ولي اگر تنها از ذهن و قلب گذشته و خطور کرده باشد و صيغه نذر به صورت شرعي که گفته شد خوانده نشود،اين نذر وجوب عمل ندارد البته عمل به آن بي اشکال است. بهتر است انسان براي رسيدن به خواسته هايش از همه راه ها استفاده کند. مثلاٌ از راه توسل به ائمه(ع) و عرضه داشتن حاجات به آنها و يا صلوات هديه دادن به روح پاک آنها و يا شرکت در مجالس سوگواري و يا ميلاد اْئمه(ع) نيز به خواسته هاي شرعي خود رسيد.

نکتهْ مهم قابل ذکر اين است که بايد در ارتباط با اولياي الهي امور ارزشمندي مانند معرفت و شناخت آنها و سنخيت پيدا کردن با آنها و آشنايي با جايگاه و مقامات و رهنمودهاي آنها را که سرمايه سعادت دنيا و آخرت ما است را در وهله اول مورد توجه قرار دهيم و تنها امامان خود را براي برآورده شدن خواسته هايمان نخواهيم هر چند خود دستور داده اند که نيازهاي خود را بر آنها عرضه بداريم و از آنها کمک بخواهيم ولي اين نبايد تنها دليل براي ايجاد ارتباط ما با آنها باشد.

ای کاش از این افزونه ها برای سیستم عامل لینوکس هم بسازید .

24_در کتاب ديني کلاس دبستان سال 68 نوشته شده بود که اگر اسم امام مهدي(عج) را که محمد است کامل بگويند محمد بايد کفاره بدهند وليکن مي بينيم در دعاي توسل خواجه نصير در کتاب گنج العرش اسم ايشان را نوشته اند آيا اين مطلب بالا حقيقت دارد. اگر دارد مقدار کفاره اي که بايدپرداخت شود چقدر است؟

از مجموع رواياتى كه در رابطه با حرمت، بردن نام حضرت مهدى(ع) از معصومين(ع) نقل شده استفاده مى‏ شود كه نهى از ذكر نام آن حضرت و تأكيدى كه در اين مورد شده است مربوط به همان زمان غيبت صغرى و ايام بعد از ولادت امام تا آغاز غيبت كبرى بوده كه هم امام حسن عسكرى(ع) و هم خود آن حضرت سعى بليغ داشتند كه حتى شيعيان نيز از ولادت و محل و چگونگى زندگى حضرت مطلع نگردند. زيرا مى‏دانستند خليفه وقت كاملاً مراقب است كه امام دوازدهم شيعيان بوجود نيايد، مبادا حكومت‏هاى جابر را سرنگون كند و بساط عدل را در جهان بگستراند. اما در دوران بعد مانند عصر ما، هيچگونه حكمتى در منع از ذكر نام آن حضرت به نظر نمى‏رسد، (كتاب مهدى موعود، ص 236).
در سؤالى كه در اين رابطه از بعضى فقهاء موجود شده است فرموده‏اند: ظاهرا حكم (حرمت) مخصوص زمان تقيّه بوده است و احتياط در زمان حاضر اين است كه با القاب نام آن حضرت برده شود.
در زمان حاضر بردن نام مخصوص آن حضرت كراهت دارد(طبق سؤال از دفتر آيت ‏الله بهجت)
البته بنا بر نظر برخي محققان مانند آيت الله معرفت اسمي که ذکر آن ممنوع شد -ا ح م د - است زيرا در انجيل بشارت به بعثت پيامبري احمد شده است و لذا اگر شيعيان اين وصف حضرت حجت(عج) را به کار ببرند چه بسا دست آويز مسيحيان شود که پيامبر آخر الزمان هنوز مبعوث نشده است.
لذا در روايات متعددى بردن نام شخص ايشان منع گرديده و از همين رو سنت بر اين است كه آن را به صورت مقطع (م ح م د) ادأ مى كنند. دليل اين منع آن است كه نام امام زمان(عج) هم نام پيامبر(ص) است و اگر نام امام زمان(عج) برده شود دستاويزى براى مسيحيان خواهدشد كه پيامبر موعود در انجيل هنوز ظهور نكرده است و باقى ماندن بر شريعت مسيح را براى خود توجيه مى‏كنند. اما درباره كفاره چيزي نيافتيم.

25_فوايد گوناگون امام زمان(عج) در زمان غيبت براي امت اسلامي چيست؟


ما اين فوائد را تحت عنوان كلي «او بسان خورشيد در پس ابر است»، مي‌آوريم و اين فوائد همگي بيانگر حقيقت اين تشبيه است. در احاديث متعدد و گوناگوني كه در زمينه حكمت و فايده وجود امام عليه‌السلام در دوارن غيبت به ما رسيده، تعبير بسيار پر معني و جالبي در يك عبارت كوتاه ديده مي‌شود كه مي‌تواند كليدي باشد براي گشودن اين رمز بزرگ. و آن اينكه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله در پاسخ اين پرسش كه وجود حضرت بقيةالله ارواحنا فداه در عصر غيبت، چه فايده‌اي دارد، فرمود:

«ايْ وَالذي بَعَثني بِالنبوه اِنَّهُمْ لَيَنْتَفِعُونَ به وَ يَستَضيئونَ بِنُور و لايَتِهِ في غَيْبَتهِ كَاْنتفاع الناسِ بالشَّمشِ وَ اِنْ جَلّلَهَا السحاب»؛ (بجار الانوار، 52/93، به نقل از كمال الدين شيخ صدوق)
[آري سوگند بخدائي كه مرا به نبوت برگزيد، مردم از او منتفع مي‌شوند، و از نور ولايتش در دوران غيبتش بهره مي‌گيرند، همانگونه كه از خورشيد بهنگام قرار گرفتن پشت ابرها بهره مي‌برند]


براي فهم اين كليد رمز، نخست بايد نقش خورشيد را بطور كلي، و به هنگامي كه چهره تابناكش پشت ابرها پنهان مي گردد، دريابيم.
خورشيد داراي دو نوع نورافشاني است: نور افشاني آشكار و نورافشاني مخفي، يا به تعبير ديگر نورافشاني مستقيم و نورافشاني غير مستقيم.


در نور افشاني آشكار، اشعه آفتاب به خوبي ديده مي‌شود، هر چند قشر ضخيم هوا كه اطراف كره‌زمين را پوشانيده، همانند يك شيشه ضخيم كار مي‌كند، شيشه‌اي كه از شدت تابش آفتاب مي‌كاهد و آن را قابل تحمل مي‌سازد، نور آفتاب را تصفيه مي‌كند و شعاعهاي مرگبارش را خنثي و بي اثر مي‌سازد، ولي به هر حال مانع از تابش مستقيم آفتاب نيست. ولي در تابش غير مستقيم، ابرها هماننند يك شيشه مات، نور مستقيم خورشيد را گرفته پخش مي‌كنند.


گاهي اوقات وارد اطاقي مي‌شويم كه با لامپ هاي مات روشن شده، اطاق را روشن مي‌بينيم، اما خود لامپ و شعاع اصلي و مستقيم آن به هيچ وجه ديده نمي‌شوند ....
از سوي ديگر، نور آفتاب مهمترين نقش را در دنياي حيات و موجودات زنده دارد. نور و حرارتي كه از خورشيد به هر سو پاشيده مي‌شود، تنها انرژي زندگي بخش در گياهان و حيوانات و انسان است.


رشد و نمو موجودات زنده، تغذيه و توليد مثل آنها، حس و حركت و جنبش، آبياري زمينهاي مرده، غرش امواج دريا، وزش حيات بخش بادها، ريزش دانه‌هاي زندگي آفرين باران و برف ، صداي زمزه آبشارها، نغمه‌هاي مرغان، زيبائي خيره كننده گل ها، گردش خون در عروق انسان و طپش قلب ها، عبور برق آساي انديشه ازلابلاي پرده‌هاي مغز، و لبخند شيريني كه بر لب گلبرگ مانند يك كودك شير خوار نقش مي‌بندد ... همه و همه بطور مستقيم يا غير مستقيم به نور آفتاب بستگي دارد و بدون آن، همه اينها به خاموشي خواهند گرائيد. اين موضوع را با كمي دقت مي‌توان دريافت. حال اين سؤال پيش مي‌آيد كه آيا اين بركات و آثار زندگي‌بخش، مخصوص زماني نيست كه نور بطور مستقيم مي‌تابد؟.


پاسخ اين سؤال روشن است: نه؛ بسياري از اين آثار در نور مات خورشيد از پشت ابرها نيز وجود دارد. مثلاً در كشورها يا شهرهائي كه چندين ماه از سال ابرها سراسر آسمان را پوشانيده‌اند، آفتاب ديده نمي‌شود، ولي گرما، نمو و رويش گياهان، توليد انرژي لازم براي حيات، رسيدن غلات و ميوه‌ها خنديدن گلها و شكوفه‌ها وجود دارند.


بنابراين تابش خورشيد از پشت پرده ابرها، قسمت مهمي از بركات خود را در بردارد. و تنها قسمتي از آثار كه نياز به تابش مستقيم دارد موجود نيست. مثلاً مي‌دانيم تابش آفتاب، اثر حياتي خاصي روي پوست و ساير جهاز بدن انسان و موجودات زنده دارد. به همين دليل، در كشورهائي كه از اين نظر در محروميت بسر مي‌برند، در روزهاي آفتابي، بسياري از مردم «حمام آفتاب» مي‌گيرند و در برابر اين نور حيات‌بخش برهنه مي‌گردند و با تمام ذرات وجود خود –كه تشنه اين هديه آسماني است- ذرات اين نور را مي‌مكند. تابش مستقيم آفتاب، علاوه بر اينكه روشنائي و گرماي بيشتري مي‌آفريند، اثر خاصي به خاطر همان اشعه ماوراي بنفش در كشتن انواع ميكروبها و سالم سازي محيط دارد كه در نور غير مستقيم ديده نمي‌شود. از مجموع بحث قبل نتيجه مي‌گيريم كه: هر چند پرده‌هاي ابر، بعضي از آثار آفتاب را مي‌گيرد، ولي قسمت مهمي از آن همچنان باقي مي‌ماند.


اين بود حال «مُشَبَّهٌ بِهِ» يعني آفتاب. اكنون باز مي‌گرديم به وضع «مُشَبَّه» يعني وجود رهبران الهي در حال غيبت. اشعه معنوي وجود امام عليه‌السلام در حالي كه درپشت غيبت نهان است، داراي آثار قابل ملاحظه‌اي است كه علي رغم تعطيل مسئله تعليم و تربيت و رهبري مستقيم، حكمت وجود او را آشكار مي‌سازد. به ملاحظه اجمال اين نوشته، برخي از اين آثار، در اينجا بيان مي‌شود.


الف- پاسداري از آئين الهي
با گذشت زمان و آميختن سليقه‌ها و افكار شخصي به مسائل مذهبي و گرايشهاي مختلف به سوي برنامه‌هاي ظاهر فريب مكتبهاي انحرافي، و دراز شدن دست مَفْسَدِه جويان به سوي مفاهيم آسماني، اصالتِ پاره‌اي از اين قوانين از دست مي‌رود و دستخوش تغييرات زيانبخشي مي‌گردد.


اين آب زلال كه از آسمان وحي نازل شده، با عبور از مغزهاي اين و آن تدريجاً تيره و تار گشته، صفاي نخستين خود را از دست مي‌دهد.
اين نور پر فروغ با عبور از شيشه‌هاي ظلماني افكار تاريك، كمرنگ‌تر مي‌گردد. خلاصه با آرايشها و پيرايش هاي كوته بينانه افراد و افزودن شاخ و برگهاي تازه به آن چنان مي‌شود كه گاهي بازشناسي مسائل اصلي، دچار اشكال مي گردد. آن شاعر خطاب به پيامبر صلي الله عليه و آله مي گويد:


شرع تو را در پي آرايشند دين تو را از پي پيرايشند
بس كه فزودند بر آن برگ و بر گر تو بيني نشاسي دگر


با اين حال، آيا ضروري نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسي باشد كه مفاهيم فناناپذير تعاليم اسلامي را در شكل اصليش حفظ و براي آيندگان نگهداري كند؟


مي‌دانيم در هر مؤسسه مهمي، صندوق نسوزي وجود دارد كه اسناد مهم آن مؤسسه را در آن نگهداري مي‌كنند، تا از دستبرد دزدان محفوظ بماند. بعلاوه هرگاه مثلاً آتش‌سوزي در آنجا روي دهد، از خطر حريق مصون باشد كه اعتبار و حيثيت آن مؤسسه نزديكي پيوند با حفظ آن اسناد و مدارك دارد.


سينه امام و روح بلندش، صندوق نسوز حفظ اسناد آئين الهي است كه همه اصالتهاي نخستين و ويژگيهاي آسماني اين تعليمات را در خود نگاهداري مي‌كند، «تا دلائل الهي و نشانه‌هاي روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشي نگرايد» و اين يكي ديگر از آثار وجود او، گذشته از آثار ديگر است.


ب- تربيت گروه منتظر آگاه
برخلاف آنچه بعضي فكر مي‌كنند، رابطه امام در زمان غيبت به كلي از مردم بريده نيست. بلكه آن گونه كه از روايات اسلامي برمي‌آيد، گروه كوچكي از آماده‌ترين افراد –كه سري پرشور از عشق خدا، و دلي پر ايمان و اخلاصي فوق العاده براي تحقق بخشيدن به آرمان اصلاح جهان دارند- با حضرتش در ارتباطند.


معني غيبت امام صلوات الله عليه، اين نيست كه آن حضرت به شكل يك روح نامرئي و يا شعاعي ناپيدا درمي‌آيد. بلكه او از يك زندگي طبيعي آرام برخوردار است، بطور ناشناخته در ميان همين انسانها رفت و آمد دارد، دلهاي بسيار آماده را برمي‌گزيند و در اختيار مي‌گيرد، بيش از پيش آماده مي‌كند و مي‌سازد. افراد مستعد، به تفاوت ميزان استعداد و شايستگي خود، توفيق درك اين سعادت را پيدا مي‌كنند. بعضي چند لحظه و برخي چند ساعت يا چند روز، و جمعي سالها با حضرت بقيه الله ارواحنا فداه در تماس هستند.


آنها كساني هستند كه آنچان بر بال و پر دانش و تقوي قرار گرفته و بالا رفته‌اند كه همچون مسافران هواپيماهاي دور پرواز، بر فراز ابرها قرار مي‌گيرند، آنجا كه هيچگاه حجاب و مانعي بر سر راه تابش جهانبخش آفتاب نيست، در حالي كه ديگران در زير ابرها و در تاريكي و نور ضعيف بسر مي‌برند.


بدرستي حساب صحيح نيز همين است. من نبايد انتظار داشته باشم كه آفتاب را به پائين ابرها بكشم تا چهره او را ببينم. چنين انتظاري، اشتباه بزرگ و خيال خام است. اين منم كه بايد بالاتر از ابرها پرواز كنم، تا شعاع جاودانه آفتاب را جرعه جرعه بنوشم و سيراب گردم.
بهر حال، تربيت اين گروه يكي ديگر از حكمت‌هاي وجود آن حضرت در اين دوران است.


ج- نفوذ روحاني و ناآگاه
مي‌دانيم خورشيد، يك سلسله اشعه مرئي دارد كه از تركيب آنها با هم، هفت رنگ معروف پيدا مي‌شود و يك سلسله اشعه نامرئي كه به نام «اشعه ماوراءبنفش» و «اشعه مادون‌قرمز» ناميده شده است. همچنين يك رهبر بزرگ آسماني، خواه پيامبر باشد يا امام، علاوه بر تربيت تشريعي –كه از طريق گفتار و رفتار و تعليم و تربيت عادي صورت مي‌گيرد- يك نوع تربيت روحاني دارد، كه از راه نفوذ معنوي در دلها و فكرها اعمال مي‌شود. و مي‌توان آن را تربيت تكويني نام گذارد. در آنجا الفاظ و كلمات و گفتار و كردار كار نمي‌كند، بلكه تنها جاذبه و كشش دورني مؤثر است.


در حالات بسياري از پيشوايان بزرگ الهي مي‌خوانيم كه گاه بعضي از افراد منحرف و آلوده، با يك تماس مختصر با آنها بكلي تغيير مسير مي‌دادند، و سرنوشتشان يكباره دگرگون مي‌شد و به قول معروف با صدوهشتاد درجه بازگشت، راه كاملا تازه‌اي را انتخاب مي‌كردند، يك مرتبه فردي پاك و مؤمن و فداكار از آب در‌مي‌آمدند كه از بذل همه وجود خود نيز مضايقه نداشتند.


اين دگرگوني هاي تند و سريع و همه جانبه، اين تحولات جهش آسا و فراگير، آنهم با يك نگاه و برخورد- البته براي آنها كه در عين آلودگي، يك نوع آمادگي نيز دارند- نتيجه جذبه ناخودآگاه است كه گاهي از آن تعبير به «نفوذ شخصيت» نيز مي‌شود.


بسياري اين موضوع را در زندگي خود تجربه كرده‌اند كه به هنگام برخورد با افرادي كه روح هاي بزرگ و عالي دارند، چنان بي اختيار و ناخودآگاه تحت تأثير آنان قرار مي‌گيرند كه حتي سخن گفتن در برابر آنها برايشان مشكل مي‌شود، و خود را در ميان هاله‌اي مرموز و غير قابل توصيف از عظمت و بزرگي مي‌بينند.


البته ممكن است گاهي اينگونه امور را با تلقين و امثال آن توجيه كرد، ولي مسلماً اين تفسير براي همه موارد صحيح نيست. بلكه راهي جز اين ندارد كه بپذيريم اين آثار، نتيجه شعاع اسرارآميزي است كه از درون ذات انسانهاي بزرگ برمي‌خيزد.
سرگذشتهاي فراواني در تاريخ پيشوايان بزرگ مي‌بينيم كه جز از اين راه نمي‌توان آنها را تفسير كرد، كه در اينجا چند نمونه ذكر مي‌كنيم.


برخورد اَسْعَد بن زُرارَة بت‌پرست به پيامبر اكرم صلي‌الله‌عليه‌و‌آله در كنار خانه كعبه و تغيير جهش آساي طرز تفكر او، و يا آنچه دشمنان سر سخت پيامبر(ص) نام آن را سحر مي‌گذاردند و مردم را به خاطر آن از نزديك شدن به او باز مي‌داشتند. (اعلام الوري، 35-40)


تأثير پيام امام حسين صلوات‌الله‌عليه روي فكر «زُهَير» در مسير كربلا نقل شده، تا آنجا كه با شنيدن پيام امام حتي نتوانست لقمه‌اي را كه در دست داشت به دهان بگذارد، و آنرا به زمين نهاد و حركت كرد.


كشش عجيب و فوق العاده‌اي كه «حُرِّبن يَزيد رياحي» در خود احساس مي‌كرد، و با تمام شجاعتش همچون بيد مي‌لرزيد، و همين كشش سرانجام او را به صف مجاهدان كربلا كشيد و به افتخار بزرگ شهادت نائل آمد.


داستان جواني كه در همسايگي «اَبوبَصير» زندگي داشت، و با ثروت سرشار خود –كه از خوش خدمتي بدستگاه بني‌اميه فراهم ساخته بود- به عيش و نوش و بي‌بندوباري پرداخته بود. و سرانجام با يك پيام امام صادق عليه‌السلام بكلي دگرگون شد، و همه كارهاي خود را كناري نهاد و تمامي اموالي را كه از طريق نامشروع گرد آورده بود، يا به صاحبش داد و يا در راه خدا انفاق كرد.


سرگذشت كنيز خواننده و زيبا و عشوه‌گري كه هارون به گمان خام خود براي منحرف ساختن ذِهن امام كاظم صلوات‌ الله‌ عليه به زندان اعزام داشته بود، و منقلب شدن روحيه او در يك مدت كوتاه، تا آنجا كه قيافه و طرز سخن و منطق او هارون را به حيرت و و حشت افكند...


همه‌و‌همه نشانه و نمونه‌هائي از همين تأثير ناخودآگاه است كه مي‌توان آنرا شعبه‌اي از ولايت تكويني معصومين-اعم از پيامبر و امام(ع)- دانست، چرا كه عامل تربيت و تكامل در اينجا الفاظ و جمله‌ها و راههاي معمولي و عادي نيست، بلكه جذبه معنوي و نفوذ روحاني، عامل اصلي محسوب مي‌شود. همانگونه كه گفتيم، پيامبران و امامان –بر اساس فضائل موهبتي- و رجال راستين و شخصيتهاي بزرگ الهي بر اساس فضائل اكتسابي به تناسب ميزان شخصيت خود هاله اي از اين نفوذ ناخودآگاه در پيرامون خود ترسيم مي‌كنند. و البته قلمرو گروه اول با گروه دوم از نظر ابعاد و گستردگي قابل مقايسه نيست.


وجود مبارك امام عليه‌السلام در پشت ابرهاي غيبت نيز، اين اثر را دارد كه از طريق شعاع نيرومند و پردامنه «نفوذ شخصيت» خود، دلهاي آماده را در نزديك و دور، تحت تأثير جذبه مخصوص قرار داده، به تربيت و تكامل آنها مي‌پردازد و از آنها انسانهائي كامل‌تر مي‌سازد. ما قطبهاي مغناطيسي زمين را با چشم خود نمي‌بينيم، ولي اثر آنها روي عقربه‌هاي قطب‌نما، در درياها راهنماي كشتيهاست و در صحراها و آسمانها راهنماي هواپيماها و وسائل ديگر است. در سرتاسر كره‌زمين، از بركت اين امواج، ميليون‌ها مسافر راه خود را به سوي مقصد پيدا كرده، با وسائل نقيله بزرگ و كوچك بفرمان همين عقربه ظاهراً كوچك از سرگرداني رهائي مي‌يابند.


آيا تعجب دارد اگر وجود مبارك امام –صلوات‌الله‌عليه- در زمان غيبت، با امواج جاذبه معنوي خود، افكار و و جانهاي زيادي را كه در دور يا نزديك قرار دارند، هدايت كند، و از سرگرداني رهائي بخشد؟ البته نبايد فراموش كرد كه امواج مغناطيسي زمين، روي هر آهن پاره بي ارزشي اثر نمي‌گذارد، بلكه روي عقربه‌هاي ظريف و حساسي كه خاصيت آهنربائي يافته‌اند و يك نوع سنخيت و شباهت با قطب فرستنده امواج مغناطيسي پيدا كرده‌اند، اثر مي‌گذارند. همينطور دلهائي كه راهي با امام عليه‌السلام دارند و شباهتي را در خود ذخيره نموده‌اند، تحت تأثير آن جذبه روحاني قرار مي‌گيرند.


با در نظر گرفتن آنچه گفتيم، يكي ديگر از آثار و حكمتهاي وجود امام عجل‌الله‌تعالي‌فرجه در چنين دوراني آشكار مي‌گردد.


د- ترسيم هدف آفرينش
هيچ عاقلي بي هدف گام برنمي‌دارد. هر حركتي كه در پرتو عقل و علم انجام گيرد، در مسير هدفي قرار خواهد داشت. با اين تفاوت كه هدف در كار انسانها معمولاً رفع نيازمندي خويش و برطرف ساختن كمبودهاست، ولي در كار خدا، هدف متوجه ديگران و رفع نيازهاي آنهاست، چرا كه ذات او از هر نظري كامل است و عاري از هرگونه كمبود. و با اين حال، انجام دادن كاري به نفع خود، درباره او مفهوم ندارد. حال به مثال زير توجه كنيد.


در زميني مستعد و آماده، باغي پر گل و ميوه احداث مي‌كنيم. در لابلاي درختان و بوته‌هاي گل، علف هرزه هاي مي‌رويند. هر وقت به آبياري آن درختان برومند مي‌پردازيم، علف هرزه ها نيز از پرتو آنها سيراب مي‌شوند.
در اينجا ما دو هدف پيدا مي‌كنيم: هدف اصلي كه آب دادن درختان ميوه و بوته‌هاي گل است، و هدف تبعي يعني آبياري علف‌هاي هرزه‌هاي بي‌مصرف.
بدون شك، هدف تبعي نمي‌تواند انگيزه عمل گردد، و يا حكيمانه بودن آن را توجيه كند. مهم همان هدف اصلي است كه جنبه منطقي دارد.
حال فرض مي‌كنيم بيشتر درختان باغ خشك شوند و تنها يك درخت باقي بماند، اما درختي كه به تنهائي گلها و ميوه‌هائي را كه از هزاران درخت انتظار داريم، به ما مي‌دهد. بدون ترديد، براي آبياري همان يك درخت هم كه باشد آبياري و باغباني را ادامه خواهيم داد، گواينكه علف هرزه‌هاي زيادي نيز از آن بهره گيرند. و اگر يك روز آن درخت نيز بخشكد، آنجاست كه دست از آبياري باغ مي‌كشيم، هر چند علف هرزه‌ها بميرند.


آنها كه در مسير تكاملند، درختان و شاخه‌هاي پربار هستند. آنها كه به پستي گرائيده و منحرف و آلوده‌اند، علف هرزه‌هاي اين باغند، مسلماً اين آفتاب درخشان، اين مولكولهاي حيات‌بخش هوا، اين همه بركات زمين و آسمان براي آن آفريده نشده است كه مشتي فاسد و هرزه به جان يكديگر بيفتند و به خوردن يكديگر مشغول شوند، و جز ظلم و ستم و جهل و فساد محصولي براي اجتماع آنها نباشد. نه، هرگز، هدف آفرينش نمي‌تواند اين ها باشد.


اين جهان و تمام مواهب آن، از ديدگاه يك فرد خداپرست –كه با مفاهيمي چون علم و حكمت خدا آشناست- براي صالحان و پاكان آفريده شده است، همانگونه كه سرانجام نيز بطور كامل از دست غاصبان به درآمده، و در اختيار آنان قرار خواهد گرفت.
«اِنَّ اْلاَرْضَ يَرِثُها عبادِي الصّالِحُونَ» انبياء/105
[روزي زمين از آن صالحان خواه بود].


باغبان آفرينش، بخاطر همين گروه، فيض و مواهب خود را همچنان ادامه مي‌دهد. هر چند علف هرزه‌ها نيز به عنوان يك هدف تبعي سيراب گردند و بهره‌مند شوند، ولي بي‌شك هدف اصلي، آنها نيستند. و اگر –به فرض محال- روزي فرا رسيد كه آخرين نسل گروه صالحان از روي زمين برچيده شوند، آن روز دليلي بر ادامه جريان اين مواهب وجود نخواهد داشت.


آن روز، آرامش زمين به هم مي‌خورد و آسمان بركات خود را قطع مي‌نمايد و زمين از دادن بهره به انسانها مضايقه خواهد كرد. از طرفي پيامبر و امام، حجت خدا و مقصد مهم از خلقت جهان و انسان هستند، يعني همان گروهي كه هدف اصلي آفرينش را تشكيل مي‌دهند. به همين دليل وجود امام عليه‌السلام به تنهائي يا در رأس گروه صالحان، توجيه كنندة هدف آفرينش و مايه نزول هر خير و بركت است، ريزش باران فيض و رحمت خدا است، اعم از اينكه در ميان مردم آشكارا زندگي كند يا مخفي و ناشناس بماند.


درست است كه افراد صالح ديگر نيز، هر كدام –در حدّ خود- هدفي هستند براي آفرينش، و يا به تعبير ديگر بخشي از آن هدف بزرگ. ولي نمونه كامل اين هدف. همين انسانهاي نمونه و مردان آسماني مي‌باشند، هر چند سهم ديگران نيز محفوظ است. و از اينجا اين معني روشن مي‌شود كه در پاره ‌اي از روايات به اين مضمون وار شده كه:


«بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوري وَ بوُجُودِهِ ثبتت اْلاَرْضُ وَ السَّماء»
[از بركات وجود او (يعني حجت و نماينده الهي) مردم روزي مي‌برند و بخاطر هستي او آسمان و زمين بر پاست].
با توضيحاتي كه داديم، معلوم مي‌شود، كه اين موضوع، يك موضوع اِغراق‌آميز، دور از منطق، و يا شركت آلود نمي‌باشد. همچنين عبارتي كه به عنوان يك حديث قدسي از خداوند متعال در كتب مشهور نقل شده كه خطاب به پيامبرش مي‌فرمايد:

«لَو لا كَ لَما خَلَقْتُ اْلاَفْلاكَ».
[اگر تو نبودي آسمانها را نمي‌آفريدم].
بيان يك واقعيت است نه مبالغه، اما پيامبر، شاهكار هدف آفرينش است و صالحان ديگر هر كدام بخشي از اين هدف بزرگ را تشكيل مي‌دهند. از مجموع آنچه در اين فصل، تحت چهار عنوان گفته شد، نتايج زير عايد مي‌گردد:

آنها كه دور نشسته‌اند و وجود امام را در عصر غيبت، يك وجود شخصي و بدون بازده اجتماعي دانسته‌اند، و بر عقيده شيعه در اين زمينه تاخت و تاز كرده‌اند كه وجود چنين امامي چه نفعي براي رهبري و امامت خلق مي‌تواند داشته باشد، آنچنان كه آنها گفته‌اند نيست، و آثار وجودي امام در اين حال نيز فراوان است.
آية الله جعفر سبحاني،پرسشها و پاسخ ها
به نقل از سايت تبيان

amir200xven;178879 نوشت:
ای کاش از این افزونه ها برای سیستم عامل لینوکس هم بسازید .

به نام خدا
عرض سلام ودرود
یعنی می فرمایید این افزونه روی این سیستم عامل کار نمی کنه؟
عجیبه!!!

26_دوران ظهور امام زمان (عج) را زمان تكامل جامعه بشري مي‌دانند مقصود از اين تكامل چيست؟

مقصود از اين تكامل، تكامل عقل، انديشه و ايمان، و تكامل فرهنگي و صنعتي است. انقلاب جهاني امام عليه‌السلام و گرايش ملل جهان به حضرتش، و تحقق بخشيدن به حكومت واحد جهاني كه يكي از اهداف حضرت بقية‌الله ارواحنافداه است، بدون چنين تكاملي، امكان‌پذير نيست. برخي از شرايط تحقق چنين حكومتي را با استفاده از احاديث بازگو مي‌كنيم.

الف) آمادگي جهانيان
آمادگي جهانيان براي پذيرش چنين حكومتي، نخستين شرط ظهور امام و پي‌ريزي چنين حكومتي است. گذشت زمان، به بن بست رسيدن بشر در بسياري از مشكلات، يأس و نوميدي انسان از سازمان‌ها و تشكيلات مادي، جامعه انساني را براي پذيرش آن، آماده مي‌سازد. يكي از نشانه‌هاي يأس و نوميدي انسان از چاره‌جوئي سازمان‌هاي مادي، همان است كه در روايات اسلامي بطور متواتر وارد شده كه پيش از ظهور امام، روي زمين را جور و ستم فرا مي‌گيرد و فشار ظلم و تعدي، آن‌چنان بر دوش سنگيني مي‌كند كه انسان را براي پذيرش انقلابي ديگر، انقلابي عميق و بنيادي آماده مي‌سازد. عملاً مي‌فهمد كه دوران چاره‌سازي برنامه‌هاي مادي به پايان رسيده، و بن‌بست جز بيك نيروي غيبي شكسته نخواهد شد.


ب- تكامل خرد و انديشه انساني
پي‌ريزي يك حكومت واحد جهاني و برقراري حكومت عدل و داد در كليه شؤن، به زور سر نيزه و آتش توپ و تانك امكان نمي‌يابد. هر چند هر نوع حكومتي، به قوه و قدرت محتاج است، اما در عين حال، تنها قدرت و قوه اجرائي نيرومند، قادر بر قلع فساد و گسترش عدل و داد نيست، بلكه بايد جامعه انساني از نظر عقل و خرد و دانش و بينش، به پايه‌اي برسد كه طبعاً خواهان برقراري حكومت حق و قانون و طرد و نابودي ظلم و طغيان گردد. و چنين حالتي جز در پرتو تكامل فرهنگ انساني امكان ندارد. بسياري از مشكلات در عصر ظهور امام عليه‌السلام، از اين طريق حل خواهد شد.


امام باقر عليه‌السلام بر اين عنصر از عناصر پديدآرنده حكومت جهاني امام زمان عليه‌السلام در حديثي تصريح كرده، و مي‌فرمايد:
«اذا قام قائمنا وضع الله يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم و كملت به احلامهم» ؛(كافي، 1/25، طبع جديد)
[آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند دست رحمت و قدرت او را بر سربندگان مي‌گذارد، به وسيله او خرد و انديشه‌هاي انساني به تكامل مي‌رسد].


ظلم و ستم، تعدي به حقوق الهي و مردمي، زائيده جهل و ناداني، و دور افتادگي انسان از فرهنگ اصيل انساني است. همچنين جهل و ناداني، مانع از ساختن زير دريائي و يا سفاين فضائي و راه يافتن بشر به سطح ماه و اعماق درياها نيست. فرهنگ انساني، يك فرهنگ تمام عيار است كه بخشي از آن را صنعت و اختراع تشكيل مي‌دهد در حالي كه ابعاد ديگر آن، به «شناخت خود و جامعه»، و «شناخت موقعيت خود در جهان» مربوط مي‌شود.


چنين شناختي، جز در پرتو تكامل عقول و انديشه‌ها ميسر نمي‌گردد. و در اين موضع، انسان آنچنان وارسته از «خودخواهي» و «خودمحوري» مي‌گردد. كه عشق به كمال و حقيقت را بالاترين كمال مي‌داند و تجاوز به حقوق انسان‌ها را نشانه ذلت و عجز و پستي مي‌شمارد.


ج- تكامل صنايع
حكومت واحد جهاني، بدون تكامل صنعت –بالاخص وسائل ارتباط جمعي- امكان‌پذير نيست، زيرا حكومتي كه مي‌خواهد نداي الهي را به اقصي نقاط جهان برساند و همه مردم جهان را از پيام خود آگاه سازد، نمي‌تواند بدون تكامل صنايع و وسائل ارتباط جمعي انجام وظيفه كند. حاكم الهي كه بايد پيام خدا را در يك شب به سراسر جهان ابلاغ كند و وظيفه مردم را در برابر حوادث و رويدادها روشن نمايد، بايد از وسائل تندرو، و دستگاههاي گزارشگر قوي و نيرومندي برخوردار باشد. امام صادق عليه‌السلام در حديثي به اين نوع از تكامل تصريح كرده است و مي‌فرمايد:


«ان قائمنا اذا قام مد الله لشيعتنا في اسماعهم و ابصارهم حتي لايكون بينهم و بين القائم بريد، يكلمهم فيسمعون و ينظرون اليه و هو في مكانه» ؛(منتخب الاثر، ص 483. نقل از «روضه كافي»)


[آنگاه كه قائم ما قيام كند، خداوند بر قدرت شنوائي و بينائي شيعيان، گسترش مي‌بخشد، فاصله ميان آنها و قائم را از ميان برمي‌دارد. امام با آنان سخن مي‌گويد، و آنان سخنان امام را مي‌شنوند، و او را در جايگاه خود مي‌بينند].


باز در حديث ديگر فرمود:
«ان المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق يري اخاه الذي في المغرب و كذا الذي في المغرب يري اخاه الذي بالمشرق»؛ (منتخب الاثر 483. نقل از حق اليقين)
[مؤمن در زمان قائم كه در مشرق زندگي مي‌كند، برادر خود را كه در مغرب است مي‌بيند. و همچنين كسي كه در مغرب زندگي مي‌كند. برادر خود را كه در شرق است، مشاهده مي‌كند].


شايد اين احاديث، اشاره به تكامل صنعتي، وسائط ارتباط جمعي –تلفن، تلگراف، راديو و تلويزيون يا وسائل مدرن‌تري باشد، كه تا آن روز در پهنه جهان پديد مي‌آيد، بعلاوه ابزاري كه در نتيجه گسترش علم و بروز علوم مكتوم در آن روزگار بوجود خواهد آمد، ضمن آنكه مي‌توان احتمال داد مراد از اين گونه احاديث، بالا رفتن قدرت معنوي مؤمنين در آن زمان باشد.


د- ارتش واحد جهاني
هيچ حكومتي هر چه الهي و آسماني باشد، بي نياز از يك قدرت اجرائي نيست. در حكومت مهدي عليه‌السلام كه به صورت واحد جهاني برقرار مي‌گردد، به نيروهاي فعال و سازنده و ارتش مؤمن جهاني نياز مبرمي است كه در راه هدف، از همه چيز بگذرند و در نتيجه شجاع‌تر از شير و برنده‌تر از شمشير باشند.


و اگر در برخي از روايات، شماره آنان «سيصد و سيزده» نفر و در برخي ديگر «دوازده هزار نفر» احياناً «پانزده هزار» معين شده است، هدف اشاره به سران آن ارتش مؤمن است كه تحت فرمان امام عليه‌السلام انجام وظيفه مي‌كنند، و رعب آنان قلوب دشمنان را پر مي‌كند و در مقام مقابله، دشمن را شكست مي‌دهند. و شعار رزمندگان حضرتش: «بميران بميران» است. و در راه انجام الهي، از سرزنش هيچ سرزنشگري هراس ندارند (منتخب الاثر/486)

هـ - عمران و آبادي همه جا را فرا مي‌گيرد
از نظر آيات قرآن طهارت و پاكي مردم از گناه سبب مي‌شود كه درهاي رحمت الهي به روي آنان گشوده شود، و همه جا را نعمت و رفاه فرا گيرد.
دوران حكومت امام عليه‌السلام دوران پاكي، طهارت از گناه، و نزاهت از خلاف كاري‌ها است. از اين جهت اميرمؤمنان عليه‌السلام درباره نتايج ظهور درخشان او چنين مي‌فرمايد:
«تخرج الارض نبتها و تنزل السماء بركتها و تظهر له الكنوز يملك ما بين الخافقين اربعين عاماً» ؛(منتخب الاثر، فصل نهم، ص 487، حديث 2)
[زمين گياهان خود را ظاهر مي‌سازد، درهاي بركت آسماني گشوده مي‌شود گنج‌ها براي او آشكار مي‌شود امام چهل سال تمام، بر جهان حكومت مي‌كند].

به اميد اينكه آن روز طلائي و نوراني را درك كنيم. و در آن روز جهان افروز، از اصحاب و ياران مولا و اماممان حضرت بقية‌الله-عجل الله‌تعالي‌فرجه‌الشريف‌و‌ارواحنا‌لتراب مقدمه الفداء- باشيم.
آية الله جعفر سبحاني،پرسشها و پاسخ ها
به نقل از سايت تبيان



27_نظر دانشمندان اهل سنت در مورد پرداختن پيامبر به مسأله امامت در زمان حياتش و نقد آن چيست ؟



دانشمندان اهل تسنن مي‌گويند: پيامبر اكرم نفياً و اثباتاً درباره شكل زعامت و نحوه امامت افراد سخني نگفته و روشن نكرده است كه مسئلة زعامت يك موضوع انتخاتي است يا انتصابي.
براستي آيا عقل و خرد باور مي‌كند كه پيامبر در اين مسئلة حياتي جانب سكوت را انتخاب كند، و به يكي از دو طرف قضيه تصريح يا اشاره‌اي نكند؟!
گذشته از داوري عقل، بررسي تاريخ اسلام نيز بر خلاف اين نظريه گواهي داده و مي‌رساند كه پيامبر اكرم(ص) در فواصل مختلفي تذكر مي‌داد كه موضوع رهبري امّت پس از درگذشت وي، مربوط به خدا است و او در اين كار اختياري ندارد. اينك نمونه‌هايي در اين مورد:
هنگامي كه رييس يكي از قبايل به نام «اخنس» حمايت خود را از پيامبر اكرم مشروط به اين كرد كه پس از درگذشت وي زمامداري امّت به او واگذار شود، پيامبر در پاسخ وي چنين گفت: «الأمر إِلي الله يَضعه حَيث يَشاء» [يعني كار زعامت مربوط به خداست]؛ او هر كسي را صلاح ديد، براي اين موضوع انتخاب مي‌كند. رئيس قبيله از شنيدن اين جمله مأيوس شد و در پيامي كه فرستاد گفت: معنا ندارد رنج و زحمت ازآن من باشد ولي زعامت و رهبري ازآن كس ديگر. (تاريخ طبري 2/172)
نيز در تاريخ اسلام مي‌خوانيم كه پيامبر اكرم نامه‌اي به زمامدار «يمامه» نوشت و او را به آيين خود دعوت نمود. وي نيز تقاضايي همانند تقاضاي «اخنس» نمود و پيامبر همچنان از پذيرفتن درخواست او امتناع ورزيد و در پاسخ او گفت: «لا ولا كرامة» [يعني اين كار دور از عزّت نفس و بلندي روح است.] (تاريخ كامل 2/63)
اينها و مانند اينها گواهي مي‌دهد كه پيامبر اكرم نه تنها در مسئلة رهبري امّت جانب سكوت را انتخاب ننموده بلكه به يك طرف قضيه «انتصابي بودن امامت» نيز تصريح كرده است.
اهميّت مسئله زعامت و رهبري امّت، مطلبي نيست كه تنها ما درك كرده باشيم؛ بلكه در همان صدر اسلام اين مسئله براي اكثر مردم ملموس بود. مثلاً هنگامي كه خليفة دوم با ضربه‌هاي ابولؤلؤ از پاي درآمد و فرزند وي، عبدالله‌بن عمر، پدر را در آستانة مرگ ديد رو به پدر كرد و گفت هر چه زودتر براي خود جانشين معيّن كن و امّت محمّد را بدون چوپان رها نساز.
نيز عين همين پيام را عايشه، همسر پيامبر، به خليفة‌ دوّم فرستاد و از وي درخواست كرد كه براي امّت محمّد حافظ و نگهباني تعيين كند. آيا صحيح است بگوييم اين دو نفر اهميت مسأله رهبري را از نزديك لمس كرده بودند امّا رسول گرامي(ص) به اندازة اين دو نفر به ضرورت مسئله پي نبرده بود؟!
نگرشي كوتاه به زندگاني پيامبر اكرم در مدّت ده سال اقامت در مدينه اين مطلب را به خوبي ثابت مي‌كند كه حضرتش هر موقع مدينه را به عزم جايي ترك مي‌گفت، فوراً كسي را به عنوان جانشين خويش در مدينه تعيين مي‌نمود تا در اين مدّت كوتاهي كه پيامبر اكرم در مدينه نيست، مردم بي‌سرپرست و بي‌پناه نباشند. آيا شايسته است كه چنين پيامبري كه به اهميت و ضرورت تعيين جانشين پي برده و احساس كرده بود كه حتي براي يك مدت كوتاه هم نبايد مدينه را بدون تعيين جانشين ترك گفت، جهان را ترك گويد و جانشين براي خويش تعيين ننمايد و لااقل در شكل رهبري و نحوة‌ زمامداري سخن نگويد؟!
پيامبر حتي هنگامي كه نقطه‌اي را فتح مي‌كرد و سپس آنجا را ترك مي‌گفت فوراً براي آن منطقة فتح شده رئيس تعيين مي‌كرد، با اين وضع چگونه مي‌توان گفت كه پيامبر اكرم از تعيين جانشيني كه پس از وي زمام امر امّت را در جهان اسلام به دست بگيرد و اسلام جوان را رهبري كند، غفلت ورزيده و در اين باره فكري نكرده است؟!
احاديث متواتر و تاريخ قطعي اسلام گواهي مي‌دهند كه نبوت و امامت، در يك روز براي مردم اعلام شده‌اند و روزي كه پيامبر اكرم مأموريت يافت به خويشاوندان خود رسالت خويش را اعلام كند، همان روز نيز خليفه و جانشين را تعيين كرد.
مفسران و محدّثان عاليقدر اسلام مي‌نويسند: هنگامي كه آية «وَ أَنذِرْ عشيرتك الأقربين» شعراء/214 [خويشاوندان نزديك خود را از مخالفت خدا بيم بده] نازل گرديد، پيامبر دستور داد علي غذايي براي گروهي از ميهمانان كه همگي از بستگان آن حضرت خواهند بود آماده كند. علي نيز به فرمان پيامبر، غذايي آماده ساخت و 45 نفر از شخصيتهاي بني‌هاشم در آن مجلس دور هم گرد آمدند. روز اوّل بر اثر سخنان بي‌اساس ابي‌لهب، پيامبر موفق به ابلاغ رسالت خود نگشت. فردا بار ديگر اين برنامه تكرار شد. پيامبر پس از آنكه ميهمانان غذا صرف نمودند، برخاست و پس از ستايش خداوند و اعتراف به يگانگي او چنين فرمود:
من فرستادة خدا به سوي شما و عموم جهانيان مي‌باشم و براي شما خير دنيا و آخرت آورده‌ام، خداي من به من امر كرده شما را به اين آيين دعوت كنم و هركس از شما در اين راه مرا ياري كند او وصي و جانشين من خواهد بود.
در اين لحظه جز علي‌بن ابي‌طالب كسي برنخاست و پشتيباني خود را اعلام ننمود. پيامبر به علي فرمود بنشين. پس از آن، پيامبر مجدداً همان جملة پيشين را براي بار دوّم و سوم تكرار كرد و در دفعات بعد نيز كسي جز علي پشتيباني و فداكاري خويش در راه هدف پيامبر را اعلام نكرد. در اين موقع پيامبر رو به خويشاوندان كرد و گفت: «اِنَّ هذا أَخي و وَصييّ و خَليفتي فيكم، فَاسمعوا و اَطيعوا» [علي برادر من و وصي و جانشين من در ميان شما است، لازم است گوش به فرمان او باشيد و از وي اطاعت كنيد.] (رك: تاريخ طبري 2/62-63؛ تاريخ كامل 2/40-41)
اين قسمت از تاريخ آن چنان مسلّم است كه جز ابن تيميه كه عناد او در انكار فضايل خاندان پيامبر بر همگان روشن است كسي در صحت آن ترديد ننموده است.

اين حديث علاوه بر اينكه از دلايل امامت امير مؤمنان به شمار مي‌رود، خود بزرگترين گواه بر اين است كه مسئله امامت در اختيار امّت نيست و نيز مي‌رساند كه اعلام جانشين آن‌چنان مهم بوده كه دارندگان هر دو منصب (نبوت و امامت) در يك روز براي خويشاوندان اعلام گرديدند. اين حادثه در سال سوم بعثت بود و تا آن روز دعوت پيامبر به وسيلة تماس هاي مخصوصي با افراد انجام مي‌گرفت و در حدود 50 نفر به آن حضرت ايمان آورده بودند.

آية الله جعفر سبحاني،رهبري امّت
به نقل از سايت تبيان



28_در روز قيام امام زمان وسايلي كه براي جنگ استفاده مي شوند چه چيزي و از چه جنسي اند آيا تكنولوژي روز مورد نظر است يا مانند گفته هاي علما شمشير و ……؟

در اين راستا نكاتى است كه بايد در نظر گرفت:

1) كلمه «سيف» كه در روايات آمده، كنايه از مطلق سلاح مى باشد. چنان كه در بسيارى موارد چنين كاربردى دارد.


2) آنچه مسلم است سلاح هاى موجود دنيا به گونه اى است كه نابود كننده هر كسى است كه در برد مؤثر آن باشد در حالى كه سلاح امام زمان «عج» و يارانش تنها انسان هاى تبهكار و فاسد و بى ايمان را از بين مى برد و خوبان از گزند آن در امانند. اما اين كه اين ويژگى چگونه به دست مى آيد بر ما پوشيده است مى توان احتمال داد كه آن حضرت به سلاح فوق مدرنى دست مى يابند كه چنين كاربردى دارد و سلاح هاى ديگران در برابر آن ناتوان است و كارايى چندانى ندارد و نيز ممكن است سلاح جديدى توسط آن حضرت به كار گرفته نشود و با سلاح هايى ابتدايى به نبرد برخيزند و اراده الهى بر از كار افتادن ديگر سلاح ها تعلق گيرد.


سؤالاتي كه درباره ابزار دفاعي آن حضرت قابل طرح است عبارتند از:


1- آيا ابزار دفاعي آن حضرت سلاح سردي چون شمشير خواهد بود يا نه ؟


2- مفاد روايات اسلامي كدام نظريه را تأييد مي كند؟


3- آيا تكامل صنعتي و ماشيني در آن روزگار از بين خواهد رفت يا نه ؟


مي گوييم براي يافتن پاسخ اين سؤالات هم از منابع حديث و هم از دلايل عقلي مي توان كمك گرفت اما به نظر عقل : هيچ دليلي وجود ندارد كه با جهش جامعه انساني به سوي حق و عدالت ترقي جامعه متوقف گردد. افزون بر آن يكي از پايه هاي استقرار حكومت واحد جهاني به هم پيوستگي دنيا از نظر وسايل ارتباطي است و اين موضوع بدون تكامل صنعتي ممكن نيست . پس بعيد نيست بگوييم همان گونه كه قلم كنايه از علم و فرهنگ است.
شمشير هم كنايه از قدرت و نيروي نظامي مي باشد. از همين جا مي توانيم به اين سخن اعتراف كنيم كه نمي توانيم نوع اين سلاح را نه از نظر مادي يا رواني بودن و نه از جهات ديگر تعيين كنيم . همين اندازه اجمالا مي توانيم بگوييم يك سلاح برتر خواهد بود. هم چنان كه مي دانيم آن سلاح سلاحي نيست كه گناهكار و بي گناه را با هم نابود كند. و اما به نظر احاديث : احاديثي كه نقل شده , به نوبه خود هر كدام تكامل علوم را در ابعادي مختلف براي انسان گوشزد مي كنند. از باب نمونه در كتاب منتخب الاثر عناوين ذيل را مشاهده مي كنيم كه همگي بر پيشرفت و رشد علوم آن روزگار دلالت مي كنند:


1- باب سوم در اين كه زمين , كنوز و معادن خود را اظهار مي كند. در اين باره ده حديث است . از باب نمونه : موسي بن جعفر(ع ) فرمود: براي آن حضرت گنجينه هاي زمين ظاهر مي شود و هر امر دوري، براي ايشان نزديك مي گردد.


2- باب چهارم : در اين كه بركات سماوي و ارضي و غير اين دو ظاهر مي شوند و در آن 12 حديث است . از باب مثال : پيامبر(ص ) فرمود: در زمان آخر امتم مهدي خروج مي كند و حال آن كه باران او را سيراب و زمين نباتاتش را بر وي عرضه مي كند.

3- باب يازدهم در اين كه زمين در دولت وي عمران مي يابد. در اين زمينه 5 حديث وارد شده است . از آن جمله : حضرت فرمود: روي زمين خرابي باقي نمي ماند مگر اين كه مهدي آن را آباد مي كند.

4- باب دوازدهم در اين كه امور در عصر ايشان تسهيل پيدا كرده و عقول مردم هم تكامل پيدا
مي كند و در آن 7 حديث نقل شده است .
از باب نمونه امام صادق (ع ) فرمود: در زمان قائم آل محمد(ص ) مؤمني كه در مشرق است برادر خود را كه در مغرب است مي بيند. همين طور مؤمني كه در مغرب است برادر خود را كه در مشرق است , مشاهده مي كند.

سلام -از زحمات شما ممنون ام
ولی ای کاش تمام صفحه دسکتاپ را می گرفت

29_آيا در زيارت ( آل ياسين ) ، عبارت ( يوم لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن ... ) درباره زمان ظهور امام زمان ( عج ) است ؟

ميدانيم كه اگر تا هنگامي كه زمان عمل و انتخاب و اختيار باشد ايمان فايده دارد آنگاه كه زمان انتخاب واختيار و عمل گذشته باشد ايمان فايده ندارد اگر ايمان واقعي و از روي صدق و اخلاص و توبه باشد حتي عذاب الهي را متوقف مي سازد : ( ( فلولا كانت وقريه امنت فنفعها ايمانها الا قوم يونس ) ) ، ( يونس ، آيه 98 ) . در زيارت آل ياسين آمده است : ( ( و ان رجعتكم حق لا ريب فيها يوم لا ينفع نفسا"ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا ) ) . اين قسمت اززيارت آل ياسين درباره رجعت است رجعت دوره اي است پس از ظهورامام زمان ( عج ) و قبل از بر پايي قيامت : ( ( و يوم نحشر من كل امه فوجا" ممن يكذب باياتنا فهم يوزعون ) ) ، ( نمل ، آيه 83 ) . ظاهرا" اين قسمت از زيارت آل ياسين ميان ( يوم ياتي بعض آيات ربك ) در آيه 158 سوره انعام مي باشد : ( ( هل ينظرون الا ان تاتيهم الملايكه او ياتي ربك او ياتي بعض آيات ربك يوم ياتي بعض آيات ربك لا ينفع نفسا ايمانها لم تكن آمنت من قبل او كسبت في ايمانها خيرا" قل انتظروا انا منتظرون ) ) بنابراين :
1- موضوع اين قسمت از زيارت آل ياسين زمان ظهور و قيام وحكومت امام زمان ( عج ) نيست . 2 - موضوع اين قسمت از زيارت آل ياسين دوران رجعت است و زماني است كه ديگر دوران تكليف و اختيار وانتخاب و عمل منقضي گرديده است . 3- اين قسمت از زيارت آل ياسين مصداق آيه 158 سوره انعام مي باشد و مي گويد در دوران رجعت زمان انتخاب و ايمان نيست بلكه زمان جزا و پاداش است .
به نقل از سايت تبيان

30_ فلسفه وجود امام(ع) در زمان غيبت چيست ؟

در احاديث معتبري كه پيرامون فلسفه و فايده ي وجود امام ( ع ) در دوران غيبت به ما رسيده است ، فوايد گوناگوني را عنوان فرموده اند، از جمله :
1- امام غايب ( ع ) ، واسطه ي فيض و امان اهل زمين است. امامان معصوم ( ع ) و امام زمان ( عج ) امان اهل زمين مي باشند و اگر زمين از اين حجت هاي الهي خالي بماند، دنيا و اهلش نابود خواهند شد؛ لذا وجودامام ( ع ) موجب بركات بسياري مي باشد .پيامبر اسلام ( ص ) هم در اين موردفرموده است : ( ( اي والذي بعثني بالنبوه ، انهم لينتفعون به و يستضييون بنور ولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب ؛ آري خداوندي كه مرا به پيغمبري مبعوث گردانيده است ، آن ها از وجود او منتفع مي شوند و از نور ولايتش در طول غيبت بهره مي گيرند، چنان كه از آفتاب پشت پرده استفاده مي برند .) ) ، ( ينابيع الموده ، قندوزي ، ج 3، ص 170 ). خود امام زمان ( ع ) در اين باره فرموده است : ( ( همان طور كه از خورشيد دروقتي كه توسط ابرها پنهان شده است ، بهره گيري مي شود، از من نيز در زمان غيبتم به همان صورت بهره مي برند و همانا من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم ، چنان كه ستارگان امان اهل آسمانند، ( كمال الدين و تمام النعمه ، شيخ صدوق ، ص 485 )؛ . 2-ديگر اين كه سينه ي امام و روح بلندش ،صندوق حفظ آيين الهي است كه همه اصالت هاي نخستين و ويژگي هاي آسماني دين تعليمات را در خود نگاهداري مي كند، تا دلايل الهي ونشانه هاي روشن پروردگار، باطل نگردد و به خاموشي نگرايد .3- اثر اميدبخشي به مسلمين و تربيت گروه منتظر و آگاه : ايمان و اعتقاد به امام غايب ( عج ) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده ي پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد .جامعه ي تشيع به اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده ، هر لحظه انتظار بازگشت آن بزرگوار ( ع ) را مي كشد .شيعه هر چندامام زمان ( ع ) را در ميان خود نمي بيند، اما خود را جدا از آن وجود نازنين نمي داند .امام غايب ( عج ) هم همواره مراقب حال شيعيان خويش مي باشد؛چنان كه خود فرموده است : ( ( ما در رسيدگي و سرپرستي شما، كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ؛ پس تقواي الهي پيشه كنيد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد، شما را نجات بخشيم ) ) ، ( احتجاج طبرسي ، ج 2، ص 497 ).
به نقل از سايت تبيان

31_ آيا اين مطلب درست است كه نامه هايي كه در آب روان انداخته مي شود به دست امام زمان ( عج ) مي رسد؟

در بعضي از كتاب ها مانند كتاب مفاتيحالجنان مرحوم شيخ عباس قمي آمده است كه از كتاب تحف الزاير از حضرت صادق ( ع ) نقل شده كه هرگاه حاجتي داشته باشيد و يا از امري مي ترسيد اين دعا را در كاغذي بنويس و در آخر حاجت خود را ذكر كرده و سپس آن را درگلوله اي از گل قرار داده و در ميان آب جاري يا چاهي بينداز .خداوندبه زودي گشايش در كار شما ايجاد مي كند، (مفاتيح الجنان ، ص 974 ). اما در اين كه حتماً به دست امام عصر ( عج ) مي رسد يا نه ، خدامي داند و بر فرض كه چنين باشد معلوم نيست هر نامه اي كه نوشته شود و در آب انداخته شود مورد نظر حضرتش قرار گيرد .گرچه از نظرعقيده شيعه آن حضرت به اذن خدا از همه امور مطلع و واسطه فيض خدا به بندگانش مي باشند، (اعلام الدين ، ص 270 - 269).
به نقل از سايت تبيان

32_آيا اين حقيقت دارد كه امام زمان ( عج ) به دست يك زن يهودي شهيد مي شوند؟


در برخي از كتاب ها ( مانند الزام الناصب ) نقل شده كه شهادت حضرت مهدي ( عج ) ، به دست زني از قبيله بني تميم خواهد بود. البته در روايات هيچ اشاره اي به اين مطلب نشده و محققان نيز تاكنون چنين روايتي را نيافته اند. به هر حال ، اين مطلب سربسته و نارسا و بدون دليل است و شايد حتي با خرافات همراه باشد. ازاين رو پذيرفتن شهادت آن حضرت بدين صورت مشكل است . شهادت آن حضرت به وسيله سم نيز در روايات تصريح نشده است.
به نقل از سايت تبيان

33_اينكه مي گويند نماز اول وقت را اقامه كنيد تا به نماز امام زمان (عج) متصل شود با توجه به تفاوت افق ها اين امر چگونه ممكن است؟


در اين باره به دو مطلب اشاره مي كنيم:
1. از آنجا كه به طور معمول امام زمان(عج) نماز خود را اول وقت مي خوانند اگر ما هم نماز اول وقت بخوانيم در حقيقت از ايشان پيروي كرده ايم و با پيروي از ايشان نماز ما ان شاءالله قبول مي شود. بنابراين اختلاف افق ملاك نيست بلكه پيروي از روش ملاك است. [به نقل از آيت الله جوادي آملي در درس تفسير]


2. از آنجا كه حضرت در مناطق مختلف حضور دارند. چه بسا هنگام اول وقت در منطقه ما باشند. همين احتمال كافي است كه ما بر نماز اول وقت مراقبت كنيم تا به هم زماني نماز خود با نماز امام زمان(عج) موفق شويم.




34_ ...ميخواهم براي ادامه تحصيل در مقطع كارشناشي ارشد يكي از گرايشهاي علوم انساني را انتخاب كنم ولي نميدانيم با تحصيل در چه رشته اي به بهترين وجه ميتوانم در راه رضاي امام زمان (عج) بكوشم؟ (لطفا شعار ندهيد .)

علاقه و احساس مسؤوليت شما نسبت به مسلمانان بويژه شيعيان و ارزش هاي ديني ما را به ياد دوران اول انقلاب و دوران جنگ تحميلي انداخت، راستي بچه هاي آن دوران چه زيبا فكر مي كردند، چه عشقي داشتند و چه سودايي در سر مي پروراندند و چه زيبا به نداي هل من ناصر ينصرني پاسخ دادند و به معشوق رسيدند البته امروز هم عليرغم همه تبليغات مسموم جوانان پاك سيرت، دلباخته و عاشق كم نيستند.

بهر حال احساس مسؤوليت شما ستودني است و هدفي كه در سر مي پرورانيد بسيار ارزشمند و مقدس است. دستيابي به اين هدف مقدس كه كسب رضاي الهي و خشنودي امام زمان(عج) از راههاي مختلف امكان پذير است زيرا هر فردي توانايي خاصي دارد و ويژگي هاي شخصيتي و تفاوت هاي فردي او را منحصر به فرد مي كند شما نيز از اين قاعده مستثني نيستنيد بنابراين، اين رشته تحصيلي نيست كه موجب خشنودي امام زمان(عج) و كسب رضاي الهي مي شود بلكه اين نيت انسان است كه به عمل او ارزش مي دهد «انما الاعمال بالنيات» البته گاهي ماهيت يك رشته علمي بگونه اي است كه ارتباط آن با مسائل معنوي نزديكتر است مثل علوم قرآني و حديث يا رشته معارف كه انسان دائما با آيات و روايات سرو كار دارد. ولي همانطور كه بيان شد همه اينها طريق است و مهم اينست كه سالك طريق بايد قصد و نيت خود را خالص گرداند. به فرموده معمار انقلاب امام خميني(ره) «علم توحيد نيز براي بعضي حجاب اكبر است»، بگذريم. تغيير رشته مستلزم چند امر است كه در صورت مراعات آنها مي توانيد رشته تحصيلي خود را تغيير دهيد:


1. علاقه
2. گذراندن دروس پيش نياز رشته جديد
3. تلاش و جديت مضاعف
4. توانايي لازم

به نظر مي آيد در ميان رشته هاي علوم انساني، رشته علوم سياسي، جامعه شناسي و حقوق بدليل اينكه بيشتر نگاه بيروني به مسائل انساني و جهاني دارد با روحيه شما سازگارتر باشد البته تغيير رشته نياز به مشاوره حضوري دارد زيرا همانطور كه اشاره براي موفقيت در يك رشته اي صرف علاقه كافي نيست بلكه بايد همه جوانب سنجيده شود زيرا احساسي برخورد كردن، تحت تأثير جو قرار گرفتن ممكن است پشتوانه منطقي و فكري انتخاب را تضعيف كند.
نكته ديگري كه بايد به آن توجه كنيد اينست كه رشته هاي علوم انساني كه فعلا در دانشگاه هاي كشور ما رايج است محصول تفكرات و تحقيقات غرب است و بطور كلي خاستگاه علوم انساني غرب است و هنوز اين علوم از فيلترهاي فرهنگي و ديني عبور نكرده است تا رسوبات فرهنگي و جنبه هاي پوزيستوستي و مادي آنها گرفته شود.

بنابراين اين خطر وجود دارد كه وارد شدن به اين حوزه افكار و انديشه ها را تحت تأثير قرار دهد بگونه اي كه نه تنها انسان را به آن اهداف الهي نزديك نكند بلكه در مقابل تفكرات الهي و ارزش هاي ديني قد علم كند و پرچم تفكرات ضد ديني را به دست بگيرد و كم نيستند افرادي كه وارد اين ميدان شدند و چه بسا هدف اوليه آنها نيز خوب بوده است اما رسوبات فرهنگي غرب منفذها و روزنه هاي حق بين آنها مسدود نمود و با افكار مسموم بر ضد دين مطلب مي نويسند و دين را افيون ملتها مي دانند و راه نجات آنها را كنار گذاشتن آموزه هاي ديني مي دانند. بنابراين در صورت تمايل در نامه بعدي خود كمي شفاف تر بنويسيد و از ذوق، علاقه و انگيزه هاي خود بيشتر بيان كنيد ما نيز در خدمت شما هستيم و راهكارهاي عملي تري را پيشنهاد خواهيم نمود.


اما در هر صورت در ميان رشته هاي علوم انساني، كساني كه رشته جامعه شناسي را تا دوره دكترا طي كرده اند توانسته اند نظريه پردازي هاي جديدي درباره گرايش جديد جامعه بدهند و در حركت هاي نو جامعه مؤثر باشند.




35_ياران امام زمان (عج) چند نفرند و از چه شهرهايي هستند؟


بنابر نقل روايات اصحاب و ياران خاص آن حضرت 313 نفر به تعداد ياران رسول خدا ( ص ) در غزوه بدر خواهد بود كه تعداد آنان از شهرهاي مختلف مشخص است و ما بعضي از آنها را ذكرمي كنيم :
24 نفر از طالقان ،
18 نفر از قم ،
14 نفر از كوفه ،
12 نفر از هرات ،
12نفر از مرو،
3 نفر از سجستان ،
3 نفر از رقه ، ( نزديك مرز سوريه و تركيه است )،
12 نفر از گرگان،
9 نفر از بيروت،
8 نفر از مداين،
8 نفر از نيشابور،
3 نفر از بصره،
3 نفر از خابور ( نزديك مرز عراق و سوريه در استان حسكه وديرزور )،
7 نفر از ري،
7 نفر از طبرستان ( مازندران )،
6 نفر از يمن،
5 نفر ازطوس ( مشهد )،
3 نفر از دمشق،
2 نفر از مدينه منوره،
5 نفر از تفليس،
4 نفراز همدان،
4 نفر از ديلم،
4 نفر از زنجار،
4 نفر از فسطاط (در كشور عراق)،
2نفر از سبزوار
و بقيه از ساير شهرها و مناطق خواهند بود.
در اين مورد به كتاب ( ( منتخب التواريخ ، ص 1119 ) ) مراجعه كنيد .كتاب هاي ديگر؛ مانند ( ( الزام الناصب ) ) از سوي اهل سنت نيز مطالب فوق را توضيح داده است.
به نقل از سايت تبيان


36_آيا نظام جهان و خورشيد و ماه به دست خدا است پس چرا اگر امام زمان نباشد وضع جهان به هم مى خورد؟

براساس ادله ى عقلى و نقلى جز خداوند متعال مدبرى در جهان آفرينش وجود ندارد و تنها خداوند متعال به كار تدبير اين جهان مى پردازد و در صورتى كه ما براى جهان مدبر ديگرى جز خدا تصور كنيم اين شرك است و خرد آن را انكار مى كند.
ولى پوشيده نماند كه اعتقاد به اين حقيقت مذكور منافات ندارد كه خداوند متعال در كار تدبير جهان علل و اسباب و عواملى را مؤثر قرار داده باشد مانند اينكه مسئله قبض ارواح و گرفتن جانها كار خداست و به وسيله فرشتگان و فرشته بزرگترى بنام عزرائيل صورت مى گيرد و يا مسئله تقسيم ارزاق كار خداست ولى به وسيله فرشتگان و ميكائيل انجام مى شود و اين بدان معنى نيست كه خداوند اينها را به كار گماشته و خودش كنار نشسته باشد. بلكه هستى تمام اين فرشتگان و تمام عوامل مؤثّر در هر لحظه از آن خدا است و بر اين اساس كارى كه اين واسطه ها انجام مى دهند حقيقتاً به خداوند نسبت داده مى شود.
بنابراين اگر خداوند وجود امامان را در نظام آسمانها مؤثر داده باشد چنانكه از بسيارى روايات و جملات دعاها استفاده مى گردد بدين معنى نيست كه آنها شريك خدا باشند و يا خداوند از تأثير بر كنار باشد بلكه تأثير آنها و نگهدارى آنها همان نگهدارى خداست بدان لحاظ كه آنان استقلالى از خويشتن ندارند و هستى و بقاء هستى آنان تمام از خدا است.

(بخش پاسخ به سؤالات )

به نقل از سايت تبيان

37_آيا امام زمان ( عج ) در حال حاضر نوابي دارند كه مستقيما با مردم در تماس باشند؟

- براي امام زمان ( عج ) دو غيبت است : 1- غيبت كوتاه ( غيبت صغري ) ؛ كه آغاز آن از فوت حضرت عسكري ( ع ) تا حدودهفتاد و چهار سال بعد از آن بوده است . در اين مدت امام زمان ( عج ) به وسيله نواب خاص خودشان ، با شيعيان در ارتباط بوده اند .نواب خاص امام سوالات و مشكلات مردم را مستقيما" با خود حضرت مطرح مي كردند وجواب آن را مي گرفتند؛ به عبارتي واسطه ميان مردم و امام ( ع ) بودند .2 -غيبت بلند مدت ( غيبت كبري ) ؛ از آن زمان به بعد كه حدود هزار و صدسال تا الان مي گذرد، زمان غيبت طولاني حضرت آغاز شده است . در اين مدت حضرت نايب خاصي براي خود تعيين نكرده اند و به آخرين نايب خود فرمودند : بعد از فوت خودت به كسي وصيت به نيابت نكن و اگر كسي بعد از اين ادعاي نيابت خاصه و ارتباط با من را داشته باشد، دروغ گو است. امام زمان ( عج ) در زمان غيبت طولاني خود، مردم را در مسايل و مشكلات ديني به نواب عام خود رجوع داده اند كه مسايل دين خود را از آنان فرابگيرند و آنها را حجت از طرف خود بر مردم معرفي كرده اند .اين نواب عام علما و مجتهدان شيعه هستند.

به نقل از سايت تبيان

38_طبق حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه ... » آيا اهل سنت بر مرگ جاهليت مي ميرند؟


روايت ازپيامبر اكرم ( ص ) است كه اهل سنت هم آن را نقل كرده اند. جاي شبهه نيست كه اگر كسي امام زمان ( عج ) خودش را بشناسد وامامت آن امام برايش ثابت شود و انكار كند يا امام را نشناسد و نشناختن او از بي مبالاتي و اهميت ندادن نسبت به امور دين باشد (در حالي كه اسباب شناختن براي او فراهم است) مردن چنين شخصي ، مردن جاهليت است . اما كساني كه نسبت به امور ديني اهميت مي دهند و زمينه پذيرش واجبات الهي را دارند (كه يكي از آنها معرفت امام است) ؛ ولي اسباب و موانعي براي آنها پيش آمده كه اصلا" امامت امام به گوش آنها نخورده و يا براي آنها تفهيم نشده است ،شامل اين حديث نمي شوند .تنها نسبت به آن مقدار از مسايل دين كه به آنهارسيده ، مواخذه مي شوند .تعداد زيادي از اهل سنت ، مساله امامت رانشنيده اند و يا براي آنها تفهيم نشده است و بنا به اعتمادي كه به بزرگان خودشان دارند از آنها تبعيت مي كنند .حكم اين گونه افراد، با كساني كه نسبت به مسايل آگاهند فرق مي كند.
به نقل از سايت تبيان

39_شنيدم كه ما انسان هاي كنوني (از آدم به بعد) از نسل هشتم انسانها هستيم آيا اين مطلب صحيح است و آيا بعد از ظهور آقا امام زمان و تشكيل حكومت و برقراري عدالت در جهان ،قيامت برپا مي شود يا اينكه نه ،همه انسان ها از دنيا مي روند و نسل ديگري با كتاب و پيامبر ديگري روي كار خواهد آمد و پيامبران و معصومين و قرآن كريم مخصوص اين نسل انسان بوده و هستند؟

اولا، علوم بشري به وقت قيامت دسترسي پيدا نخواهد کرد و علم آن تنها در نزد خداوند - و هر کس که او بخواهد - است. «يسئلونک عن الساعه ايان مرسيها قل انما علمها عند ربي لا يجليها لوقتها الا هو، ثقلت في السماوات والارض لا تأتيکم الا بغته يسئلونک کانک حفي عنها، قل انما علمها عندالله ولکن اکثر الناس لايعلمون؛ از تو درباره قيامت مي پرسند [که] وقوع آن چه وقت است؟ بگو: علم آن، تنها نزد پروردگار من است جز او [هيچ کس] آن را به موقع خود آشکار نمي گرداند [اين حادثه] بر آسمانها و زمين گران است جز ناگهان به شما نمي رسد [باز] از تو مي پرسند گويا تو از [زمان وقوع] آن آگاهي بگو علم آن تنها نزد خدا است ولي بيشتر مردم نمي دانند» (اعراف، آيه 187).

ثانيا، بنا بر روايتي که از امام صادق(ع) نقل شده است: «ايام الله ثلاثه يوم يقوم القائم و يوم الکره و يوم القيامه؛ روزهاي خداوند سه روز است، روز قيام حضرت مهدي، روز رجعت، روز قيامت» (بحارالانوار، ج 53، ص 63، ح 53).


يعني اقامه عدل به طور مطلوب و کامل در اين سه زمان يعني در زمان قيام حضرت مهدي، روز رجعت که حکومت به دست آل محمد(ص) است و باز هم اقامه عدالت مي شود که نمونه آن عدالت اميرالمؤمنين(ع) در دوران حکومت آن حضرت است و يکي هم قيامت. بنابراين پس از قيام حضرت مهدي(عج) و تشکيل حکومت توسط وي مسأله رجعت اتفاق مي افتد.


در خصوص زمان حکومت حضرت مهدي روايات متعدد است ولي روايتي نداريم که حکومت آن حضرت کوتاه باشد، در مجموع روايتي در اين ميان مرجح است که مي گويد حضرت قيام مي کندتا اين که جهان را پر از عدل و نور خدا کند و زحمات انبياء را به ثمر برساند. پس معقول نيست که مدتي کوتاه حکومت کند.


مدت زمان رجعت نيز چندان مشخص نيست، تنها همين مقدار حائز اهميت و اعتقاد به آن واجب است که براساس آيات و روايات، اين امر محقق خواهد شد. رجعت در لغت به معناي بازگشت است و در اصطلاح به بازگشت گروهي از مردگان به اين جهان همزمان و پس از قيام جهاني حضرت مهدي(عج) اطلاق مي شود.


به اعتقاد انديشمندان مسلمان رجعت، همان زندگي بعد از مرگ و پيش از قيامت است و تنها به گروهي از مؤمنان راستين و کافران فرو رفته در کفر اختصاص دارد (بحارالانوار، ج 53، ص 138 و نيز نگا: فلسفه و قرآن در زمينه الميزان، عباس مخبر دزفولي، ج 3، صص 47 - 68).

توجه داشته باشيم اعتقاد به رجعت به معناي انکار قيامت يا حتي انتقال نفوس نيست و در آنجا سخن از تکرار پياپي تولدها و زندگي هاي متعدد در بدن هاي مختلف نيست. به ديگر سخن در عقيده رجعت هرگز روح انسان به جسم شخص ديگر منتقل نمي شود بلکه روح شخص رجعت کننده به جسم خود او تعلق مي يابد.

مقصود از رجعت بنا بر روايات مشاهده عزت اسلام و ذلت دشمنان است (نگا: علم اليقين، فيض کاشاني، ج 2، فص 9، صص 1001 - 1009).
معتقدان به رجعت تنها بازگشت گروهي بس انگشت شمار به اين جهان را به جهت برخي مصالح تجويز مي کنند که پس از آن بار ديگر به سوي عالم آخرت شتافته در روز ميعاد همراه ديگر انسان ها محشور خواهند شد. بنابراين پس از قيام حضرت مهدي و رجعت قيامت برپا خواهد شد ولي زمان اين سه رويداد به طور مشخص معلوم نمي باشد.

40_ آيا در قران كريم به امام زمان اشاره اي شده است ضمني چطور؟


به اين پرسش ارزنده، پاسخ هاى متعدد داده شده است كه با توجّه به حوصله نوشتار به دو مورد اشاره مى شود.
1. «تبيين» قرآن توسط پيامبر(ص)؛
عدم تصريح به خصوصيّت و تعداد و نام امامان موضوعى استثنايى نيست. قرآن خود متكفل بيان تمام مصاديق و جزئيات فروع معارف و دستورالعمل ها نيست تا عدم تصريح به نام امامان مورد نظر شيعه امرى خلاف انتظار و غير موافق با سبك ويژه قرآن باشد. نماز نمونه خوبى از اين دست است. شايد در بين احكام و دستورهاى شريعت مطلبى به اهمّيّت و محوريت نماز وجود نداشته باشد؛ تعابيرى نظير ستون خيمه دين، مرز ميان كفر و ايمان، عامل تقرب هر پرهيزكار و نخستين پرسش و اساسى ترين عامل پذيرش ديگر اعمال نشان دهنده اهمّيّت اين تكليف الاهى است؛ امّا به راستى آيا در آيات قرآن نشانى از تعداد ركعات و خصوصيات اين فريضه وجود دارد؟!
قرآن به وجوب نماز و اقامه آن در اوقات خاصّ و طهارت هنگام نماز و چند مورد از اين دست اشاره كرده، بيان خصوصيات ديگر اين مهم را به «سنت» واگذاشته است. قرآن درباره زكات واجب و حج و خمس و ساير دستورهاى شريعت مقدس نيز از همين نظام تبعيت كرده است؛ يعنى فشار اصلى را بر تثبيت اين واجبات گذارده و بيان خصوصيات را به دستگاه ديگر (سنت) واگذار كرده است.
همين دغدغه و پاسخش بر زبان ابوبصير و امام صادق(ع) نيز جارى شده است: ابو بصير كه از شاگردان تيزبين امام ششم(ع) است، پيرامون آيه 59 سوره نساء - «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» - كه مردم را به اطاعت از خدا و رسول و اولياى امور فرا مى خواند، به طرح پرسش مى پردازد. طبيعى است كه در خدا و رسول به دليل انحصارشان در «الله» و ذات مقدس حضرت محمد(ص)، ترديد راه نمى يابد؛ امّا ذكر واژه «اولياى امور» و اجمالى كه در آن نهفته، وى را بر آن داشت تا بپرسيد: چرا قرآن نام آنان را نبرده است. اگر واقعاً حق با شيعه است و مراد از «اولياى امور» امام على(ع) و اهل بيت اند، چرا آنان را به نام معرفى نفرمود؛ «ما بالَهُ لم يُسَمِّ عَليّاً و اَهْلَ بَيْتهِ»؟
امام صادق(ع) در پاسخ به سبك خاصّ قرآن اشاره كرد و فرمود: وقتى براى پيامبر آيه نماز نازل شد، خدا در آن سه ركعت و چهار ركعت را نام نبرد تا آن كه رسول خدا(ص) آن را شرح داد. آيه زكات نازل شد، خدا نام نبرد كه بايد از چهل درهم يك درهم داد تا رسول خدا(ص) آن را شرح داد و آيه حج نازل شد و نفرمود به مردم كه هفت دور طواف كنيد تا آن كه رسول خدا(ص) آن را براى مردم توضيح داد. «أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» درباره على و حسن و حسين - عليهم السلام - نازل شد و رسول خدا(ص) درباره على فرمود: «هر كه من مولا و آقاى اويم، على(ع) مولا و آقاى او است؛ و فرمود من به شما وصيت مى كنم درباره كتاب خدا و خاندانم؛ زيرا من از خداى - عزوجل - خواسته ام ميانشان جدايى نيفكند تا آن ها را كنار حوض به من رساند. خدا اين خواست مرا برآورد....»1
از اين روايت در مى يابيم وظيفه بيان مصداق ها و موارد و نيز تبيين جزئيات بردوش پيامبر(ص) است. همين جهت شيعه را بر آن داشت تا بر سنت پيامبر(ص) تاكيد ورزد؛ بر عدم امكان اكتفا به قرآن در تشخيص امور پاى فشارد و تلاش خلفاى سده نخستين هجرى در ممنوعيت نگارش سنت رسول الله(ص) را اشتباه فاحش بخواند. چنان كه مى دانيم اين ممنوعيت سرانجام در اواخر دوران بنى اميه برطرف شد و تدوين كتب روايت نزد تمام فرقه هاى مسلمان مورد توجّه قرار گرفت. قرطبى، از مفسران به نام اهل سنت، در مقدمه تفسيرش چنين روايت مى كند: عمران بنِ حُصين به مردى كه گمان مى كرد كتاب الله به سنت نياز ندارد، گفت: «تو احمقى، آيا حكم نماز ظهر را كه بايد چهار ركعت خواند و حمد و سوره اش را آشكار نخواند، در قرآن يافته اى؟ و به همين گونه به نماز و زكات و مثل آن ها اشاره كرد و گفت: آيا اين [امور] را در قرآن روشن شده يافته اى؟ همانا كتاب خدا اين امور را مبهم بيان كرد. و سنت آن را تفسير مى كند.»2
در همان تفسير از «مكحول»، يكى از علماى بنام و مورد قبول اهل سنّت، چنين نقل مى كند: «القُرآنُ اَحْوَجُ الِىَ السُّنةِ مِنَ السُّنَةِ اِلى القُرانِ». قرآن به سنت از سنت به قرآن نيازمندتر است.
البته اين تعبير افراط گونه مور تاييد شيعه نيست. بر اساس باورهاى شيعه سنّت، مشروعيت و حتّى صحت مندرجات و محتويات خود را از موافقت با قرآن و اصول حاكم بر آن به دست مى آورد. سند حجيت و اعتبار سنت، قرآن است؛ ولى به هر حال فهم صحيح معارف و وظايف دينى بى عنايت به سنت نبوى(ص) و روايات اهل بيت(ع) ممكن نيست.
در اين جا، پرسشى ديگر رخ مى نمايد: رسول اكرم(ص) اين معارف و احكام جزئى و تفسيرى را از كجا به دست مى آورد؟ از آيات قرآن استفاده مى شود كه جمع و قرائت آيات قرآن و نيز بيان مراد و مقاصد و شرح و تبيين آيات از ناحيه خداى متعال است: «إِنَّ عَلَيْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ * فَإِذا قَرَأْناهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ* ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنا بَيانَهُ 3؛ جمع قرآن - كلمات در آيات، آيات در سوره ها و... - و قرائت قرآن بر عهده ما است و هنگامى كه بر تو قرآن را خوانديم، تو [پيامبر(ص)] هم پيروى كن و قرآن را همين گونه بخوان. - مرحله بعد «بيان» قرآن است كه آن هم وظيفه ما است».
بنابراين، بيان و تشريح مقاصد آيات هم از ناحيه خدا است و به وسيله وحى ديگرى جز وحى قرآنى در اختيار پيامبراكرم(ص) قرار مى گيرد. پس ما با دو وحى روبه رو هستيم: «وحى قرآنى» و «وحى تبيينى». در وحى قرآنى لفظ و معنا هر دو از ناحيه خدا است؛ امّا در وحى تبيينى معنا از خدا و لفظ از سوى رسول خدا(ص) است. آيات 43 و 44 سوره نحل به اين دو گونه وحى اشاره مى كند: «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكَ الذِّكْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛ ما بر تو «ذكر» را نازل كرديم تا قرآنى را كه براى مردم نازل شده تبيين و تفسير كنى و زمينه تفكر آن ها را فراهم سازى». اين ذكر همان «وحى تبيينى» است كه درست تجلى يافته است و تمام سخنان پيامبر(ص) در زمينه معارف و دستورالعمل هاى دينى را شامل مى شود.
اين مقدمات نشان مى دهد عدم ذكر مصداق ها به نام ائمه اطهار(ع) اختصاص ندارد و غالب معارف و احكام الاهى را شامل مى شود. بنابراين، براى شناخت نام امامان معصوم(ع) بايد سراغ سنت نبوى(ص) رفت؛ همان گونه كه در تفسير و تبيين معارف و ديگر فرائض دينى به «سنت» نياز منديم.
2. تأكيد بر روش توصيفى؛
از روش هاى جالب توجّه قرآن تأكيد بر صفات و ويژگى ها و عدم اصرار بر ذكر نام اشخاص است. شايد حكمت اين روش توجّه دادن امت به صفات و ويژگى هاى خوب و بد در طول زمان است تا بر اساس اوصاف ذكر شده به شناخت اشخاص و تطبيق صفات بر آنان بپردازند و اهمّيّت و جايگاه اشخاص را با ميزان صفات تجلى يافته در آنان بسنجند.
روش بيان «توصيفى»، به قرآن شادابى و تازگى و دوام مى بخشد؛ زيرا در هر قطعه اى از زمان زمينه تطبيق افراد و جوامع بر شاخصه هاى ذكر شده در قرآن فراهم مى شود و امكان دستيابى به داورى قرآن در مسائل نو و فتنه هاى فردى و اجتماعى تأمين مى گردد. قرآن «كلام فصل» است - «إِنَّهُ لَقَوْلٌ فَصْلٌ»4 - و بين حق و باطل تمييز مى دهد و راهنماى انسان در فتنه ها است؛ چنان كه پيامبر(ص) فرمود: «هنگامى كه فتنه ها چون پاره هاى شب تاريك شما را فرا گرفت، به قرآن روى آوريد» از سوى ديگر، حكومت شايستگان نياز هميشگى جوامع دينى است و به بخشى از امت اسلامى و يا قطعه اى خاصّ از تاريخ، اختصاص ندارد.
براى راهنما و فصل الخطاب شدن در گستره اى چنين پهناور، بيان شاخصه ها و شايستگى ها و ويژگى هاى صالحان و مفسدان و حق و باطل و خوب و بد بهترين راه شمرده مى شود. بدين سبب، قرآن جز در موارد ضرورى از بردن نام مؤمنان، منافقان، حواريون، پادشاهان، مترفان و... صرف نظر كرده است تا مخاطبان قرآن به صفات و ويژگى ها و نه نام ها توجّه كنند و امكان بهره گيرى هاى نو از قرآن فراهم شود.
بنابراين، شيعه معتقد است مسلمانان در آيات بسيارى به ائمه اطهار(ع) رهنمون شده اند و وظيفه دارند با تطبيق ويژگى هاى ياد شده در قرآن، امام خود را بشناسند و پاسخ نيازهاى دينى، اجتماعى و سياسى خود را از درگاه آنان جويا شوند. بر اساس همين نكته مهم، امام باقر(ع) مى فرمايد: «مَنْ لَمْ يَعْرِفْ اَمْرَنا مِنَ الْقُرانِ لَمْ يَتَنَكَّبِ الفِتَنْ». هر كس امر ولايت ما را از قرآن به دست نياورد؛ نمى تواند از فتنه ها مصون ماند.»
در اين روايت دو نكته قابل تأمل مى نمايد:
1. امر ولايت اهل بيت(ع) در قرآن وجود دارد و توصيفات موجود در قرآن ما را به امامان معصوم رهنمون مى شود. اگر به راستى از سر تحقيق و بدون هيچ گونه اعوجاج و كج فهمى سراغ آيات رويم، نشانه ها و صفات و ويژگى هايى كه براى امامان بيان شده ما را به دوازده معصوم(ع) هدايت خواهد كرد.
پس امر ولايت امامان شيعه را مى توان از قرآن استخراج كرد. البته همان گونه كه پروردگار در تمام آفريده ها تجلى كرده است و تنها شايستگان از توان مشاهده برخوردارند، شناخت امر ولايت اهل بيت(ع) از آيات نيز به خواست و طلب و ذوق و سلامت نيازمند است.
2. شيعيان ممكن است از راه هاى گوناگون به امر ولايت امامان دست يابند، امّا با توجّه به اهمّيّت و مرجعيت قرآن كسانى از فتنه ها و شبهه ها و افراط و تفريطها رهايى مى يابند كه معرفت به ولايت و شؤون آن را از قرآن گرفته باشند. در غير اين صورت، در فتنه هاى ناشى از افراط و تفريط سقوط خواهند كرد.
به همين جهت مفسران و علماى بزرگ شيعه بخش عمده اى از تلاش عالمانه خود را به اثبات ولايت و شؤون آن معطوف داشته اند و ولايت امامان شيعه(ع) را به آيات الاهى مستند ساخته اند. تلاش و تأليف هاى آنان ذيل آياتى چون «اولى الامر»، «ذوى القربى» «ولايت»، «اكمال دين»، و... فراوان به چشم مى خورد. اين بحث را با حديثى از امام صادق(ع) پايان مى دهيم: «اگر قرآن آن گونه كه خدا خواسته و نازل كرده تلاوت شود و مورد تدبر قرار گيرد، هر آينه ما را با نشانه هاى ارائه شده اش خواهيد يافت.»5
بنابراين، بايد با نگاه جست وجوگر در آياتى كه صفات و ويژگى هاى رهبران و اولياى امور را بيان مى كند، نام هاى اهل بيت(ع) را استخراج كرد. شيعه افتخار دارد كه رهبرانش را با استناد به اصول قرآنى برگزيده است.
شيوه قرآن مجيد در رابطه با ائمه هدى(ع) - به ويژه اميرالمومنين(ع) و خانواده آن حضرت - اين است كه به معرفى «شخصيت» ممتاز و برجستگى هاى آنان بپردازد، نه به معرفى «شخص». اين شيوه حكمت هاى متعددى دارد كه بعضى از آنها به اختصار بيان خواهد شد. در اينجا دو زمينه براى گفت و گو وجود دارد: موارد و چگونگى معرفى شخصيت اهل بيت(ع) و حكمت و سر اين روش.
يك. موارد و چگونگى معرفى شخصيت اهل بيت(ع) در قرآن
قرآن مجيد در موارد متعددى پرده از امتيازات و ويژگى هاى رفتارى ائمه هدى(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) برداشته است؛ از جمله:
1. «ويطعمون الطعام على حبه مسكينا و يتيما و اسيرا» (انسان (76)، آيه 9.) مفسران بزرگ شيعه و سنى آورده اند كه اين آيه در شأن اميرالمؤمنين(ع) و خانواده ايشان است و مسأله روزه دارى حضرت على(ع) و... و دادن افطار خود به مسكين، يتيم و اسير در سه شب متوالى را به طور متواتر نقل كرده اند.
2. «انما يريدالله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا» (احزاب (33)، آيه 33.) در خصوص اين آيه مقالات و كتاب هاى متعددى نگاشته شده و در اينكه شامل حضرت على(ع) و فاطمه(س) و حسن و حسين(ع) است، نزد شيعه و سنى هيچ اختلافى نيست، تنها اختلاف در شمول آن نسبت به همسران پيامبر(ص) است كه با ادله متعددى علماى شيعه شمول آن را نسبت به همسران پيامبر(ص) رد كرده اند.
3. «انما وليكم الله و رسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزكاة و هم راكعون» (مائده (5)، آيه 55.)
شأن نزول اين آيه نيز در تمام تفاسير معتبر شيعه و سنى، اختصاصا در رابطه با حضرت على(ع) مى باشد. البته آيات بسيار ديگرى نيز وجود دارد كه در اينجا به همين سه مورد اكتفا مى كنيم. در آيه اول اوج ايثار در شدت نياز و در آيه دوم طهارت مطلق از هر كژى و كاستى و عيب و گناه و در آيه سوم تلفيق دو عبادت بزرگ با يكديگر همراه با اوج اخلاص و خدادوستى نمايان شده است. البته در آيه سوم نكته ديگرى وجود دارد كه در قسمت بعد به آن اشاره خواهيم كرد.
دو. حكمت روش قرآن در معرفى اهل بيت(ع)
شيوه ذكر شده حكمت هاى متعددى دارد؛ از جمله:
1. انگشت گذاشتن روى اشخاص در مواردى، چندان نقشى در روشنگرى ندارد؛ بلكه نهايتا به نوعى تبعيت و پيروى كوركورانه مى كشاند و البته اين مانع آن نيست كه در مورد لزوم، افراد نيز معرفى شوند؛ ولى اساساً معرفى شخصيت، معرفى الگوها است و در نتيجه جامعه را به جاى گرايش هاى تعصب آميز جاهلانه، به سمت تعقل ژرف انديشى و توجه به ملاك ها، فضايل و امتيازات واقعى سوق مى دهد.
2. معرفى شخصيت، زمينه ساز پذيرش معقول است، در حالى كه معرفى شخص، در مواردى موجب دافعه مى شود. اين روش به ويژه در شرايطى كه شخص از جهاتى تحت تبليغات سوء قرار گرفته باشد يا جامعه به هر دليلى آمادگى پذيرش وى را نداشته باشد، بهترين روش است. اين مسأله دقيقا در مورد اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع) وجود داشته است.
براى شناخت درست اين مساله لازم است ابتدا شرايط و ويژگى هاى جامعه اسلامى زمان نزول قرآن را در نظرگيريم تادر پرتو جامعه شناسى آن زمان و روان شناسى اجتماعى خاص آن جامعه، بتوانيم به درك صحيحى از مساله نايل آييم. واقعيت آن است به استثناى اندكى از مؤمنان برجسته، اكثريت جامعه صدر اسلام نسبت به اهل بيت(ع) به ويژه اميرالمومنين(ع) پذيرش نداشتند و پيامبر(ص) نيز در مقاطع مختلف با دشوارى هاى زيادى آن حضرت را مطرح مى ساختند و در هر مورد با نوعى واكنش منفى و مقاومت روبه رو مى شدند، دلايل اين امر متعدد است؛ از جمله:
الف. بسيارى از آنان كسانى بودند كه تا چند صباحى قبل در صف معارضين اسلام قرار داشتند و روياروى خود شمشير على(ع) را ديده و از همان جا كينه وى رابه دل گرفته بودند، چنان كه حضرت فاطمه زهرا(س) نيز يكى از علل روى گردانى مردم از آن حضرت را همين نكته (نكير سيفه) بيان فرمودند.
ب . تفكرات و سنن غلط جاهلى هنوز بر انديشه مردم حاكم بود و امورى مانند سن و... را در امور سياسى دخيل مى دانستند و لذا به جهت جوان بودن حضرت على(ع)، وى را چندان شايسته براى رهبرى جامعه نمى دانستند.
ج . اين تفكر خطرناك در سطح جامعه رايج بود و از سوى عده اى تبليغ مى شد كه پيامبر(ص) درصدد آن است كه خويشان خود را براى هميشه بر مسند قدرت و حكومت بنشاند و در اين راستا خدمات ارزنده پيامبر را نيز نوعى بازى سياسى تفسير مى كردند كه براى چنگ اندازى به حكومت براى خود و اهل بيتش انجام داده است. اين مساله چنان بالا گرفته بود كه روز غدير، پس از معرفى اميرالمؤمنين(ع) يكى از حاضران صدا زد «خدايا! ما را گفت كه از سوى خدا آمده و كتاب الهى آورده ام و ما پذيرفتيم و اكنون مى خواهد داماد و پسرعمش را بر ما حاكم و مستولى سازد، اگر او راست مى گويد، سنگى از آسمان ببار و مرا بكش!!» اكنون اين سوال پديد مى آيد كه آيا در چنين وضعيتى تا چه اندازه صلاح بوده است، نام آن حضرت و يا ائمه(ع) بعد از ايشان در قرآن به صراحت ذكر شود؟ ممكن است كسى با خود بينديشد كه اگر چنين شده بود، ريشه اختلافات از بن كنده مى شد و امت اسلامى يكپارچه و هم آوا مى شدند و راه هدايت را پيشه مى ساختند؛ زيرا قرآن مورد قبول همه است و بر آن اختلافى نيست. اما آيا واقعيت چنين است؟ خير؛ زيرا اين خطر به طور جدى وجود داشت كه بر سر مسأله اميرالمؤمنين(ع)، حتى اساس اسلام و قرآن به خطر افتد و اگر نام آن حضرت به صراحت در قرآن مى آمد، اين مشكل وجود داشت كه طيف عظيمى كه در جامعه، پايگاه تبليغاتى وسيعى داشتند و در صدر اطرافيان پيامبر(ص) نيز بودند، اساساً رسالت آن حضرت و قرآن و... را يكسره نفى و انكار كنند و خطر جدى براى اساس اسلام و قرآن بيافرينند.
شايد اين مساله ابتدا اغراق آميز جلوه نمايد، در حالى كه رخدادهاى مهم تاريخى به خوبى از اين نكته پرده برگرفته اند. در اينجا به ذكر دو نمونه كه در منابع تاريخى مهم اهل تسنن به تكرار آمده و از مسلمات تاريخى است اكتفا مى شود:
يكم. همه مورخان برجسته آورده اند كه چون پيامبر(ص) لحظات آخر عمر خويش را مى گذراندند، درخواست قلم و لوحى نمودند تا سندى براى امت به يادگار نهند كه هيچ گاه به انحراف و ضلالت گرفتار نگردند. اين درخواست براى اطرافيان كاملا روشن بود و هدف از آن باتوجه به موضع گيرى هاى پيشين پيامبر(ص) واضح بود. در اين هنگام عمر صدا زد: «ان الرجل ليهجر»؛ «همانا اين مرد بر اثر شدت تب هذيان مى گويد»!!
شگفتا پيامبرى كه خداوند در وصفش فرموده است: «و ما ينطق عن الهوى ان هو الا وحى يوحى...»، در خانه اش و نزد عزيزترين و بهترين حاميانش، اين چنين جسارت آميز مورد طعن قرار گيرد و كار به جايى مى رسد كه آن حضرت از تصميم خود منصرف مى شود! زيرا جدا خوف آن وجود دارد كه پايدارى بر آن، موجب انكار رسالت شود و مسلماً كسانى كه در خانه پيامبر خدا با وى چنين برخورد مى كنند، خود را مستظهر به پشتيبانى وسيع اجتماعى مى بينند؛ و گرنه هرگز جرات چنين جسارتى به خود نمى دادند. از همين جا روشن مى شود كه سر شيوه قرآن چيست؟ يعنى، قرآن هم براى اهل فهم و درك و تعقل حرف خود را زده است و هم كارى كرده كه فاقدان چنان خصوصيتى، يكسره از اصل دين جدا نشوند و انگيزه هاى سياسى خاصى باعث نشود كه به طور كلى مردم را از اصل دين و ديانت جدا سازند.
جالب آن است كه علاوه بر آياتى كه به گونه هاى مختلف، مسأله ولايت اميرالمؤمنين(ع) را مطرح ساخته اند، سومين آيه اى كه در آغاز اين نگاشته آورده ايم، بسيار روشن اين پيام را داده و همراه با بيان امتيازات خاص آن حضرت، مسأله ولايت و رهبرى امت را گوشزد ساخته است. در اينجا يك سؤال باقى مى ماند و آن اينكه خداوند فرموده است: «انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون»؛ بنابراين باتوجه به اين آيه از آن خطرات چه باك؟ پاسخ آن است كه حافظ بودن خداوند براى قرآن از راه اسباب و علل خاص آن است و يكى از آنها به كارگيرى همين شيوه است كه انگيزه كنارزدن قرآن را به جهت يك سرى اهداف خاص از بين مى برد.

پى نوشت:
1. «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ نَزَلَتْ عليه الصلوةُ و لَم يُسَمّ لَهُم ثَلاثاً وَ لا اَرْبعَاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ هُوَ الذَّى فَسَّرَ لَهُمْ ذلِكَ وَ نَزَلَتْ عَلَيْه. الزَّكاةُ وَ لَمْ يُسَمِّ لَهُمْ مِنْ كُلِّ اَرْبَعينَ درهماً دِرْهَمٌ، حتّى كانَ رَسولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِكَ لَهُمْ وَ نَزَلَ الْحَجُّ فَلَمْ يَقُلْ لَهُم طوفوُا اُسْبُوعاً حتّى كانَ رَسُولُ اللّهِ(ص) هُوَ الَّذى فَسَّرَ ذلِك لَهُمْ وَ نَزَلَتْ «اَطيعُو اللَّهَ و اطيعُوا الرَّسُولَ وَ اوُلىِ الأمْرِ مِنْكُمْ» وَ نَزَلَتْ فى عَلىٍّ والْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ، فَقالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) فى عَلِىٍّ: مَنْ كُنْتُ مُوْلاهُ؛ و قال(ع) اوُصيكُمْ بكتابِ اللّهِ و اهل بيتى فَاِنّى سَأَلْتُ اللَّهَ عزَّوَجَلَّ اَنْ لا يُفَرّقَ بَيْنَهُما حتىَّ يوُرِدَهُما عَلىَّ الحوضُ فَأعْطانى ذلِكَ...»؛ اصول كافى، ج 2، ص 71.
2. «اِنّك رَجُلٌ احمقٌ! اَتَجِدُ الظُّهْرَ فى كتاب الله اربعاً لايُجْهَرُ فيها بالْقَراءَة!؟ - ثُمَّ عَدَّدَ عليه الصَّلاةَ و الزَّكاةَ و نَحْو هذا ثُمَّ قال: - اَتَجُِد هذا فى كِتابِ اللهِ مُفَسَّرَاً! اِنَّ كِتابَ اللَّه تَعالى اَبْهَمَ هذا وَ اِنَّ السُّنَة تُفَسِّرُ هذا»؛ التفسير و المفسران، استاد معرفت، ج 1، ص 182.
3. قيامت (75): 17 - 19.
4. طارق(86): 14.
5. تفسير عياشى، ج 1، ص 13.



41_در يكي از دعاهاي امام عصر آمده : السلام عليك يا باب الله و ديان دينه در اين باره بفرماييد: كلمه باب الله به چه معني است؟ امام زمان عليه السلام باب خدا است؟ مگر خدا خانه محسوس دارد و او در آن است؟! ديان داراي چه معني است؟چرا به امام مهدي به عبارت ديان دين خدا سلام مى كنيم؟ زيرا مي دانيم در لغت ديان از نام هاى خدا است و به معناى قهار است / توضيح بفرماييد.

باب به معناي در و يا درگاه مي باشد، باب و يا درگاه وسيله و راه ارتباط بين بيرون و درون هر چيزي است اختصاصي هم به خانه، كارخانه و شهر و يا چيزهائي از اين قبيل ندارد درب هر چيزي مناسب با همان چيز است، همان گونه گه خانه هاي داراي درب مي باشند و راه ورودي و خروجچي و دست يابي به خانه ها و يا هر چيز ديگري درب آنها مي باشد.
انبياء و اوصياي الهي درگاه و باب به سوي خداوند هستند براي رسيدن خلق به خداوند و از سوي ديگر فيض هائي كه از خداوند به خلق مي رسد از طريق آنان به خلق مي رسد به همين جهت آنان درگاه خداوند هستند براي رسيدن خلق به خداوند و رسانيدن آنچه خداوند مي خواهد به مردم برساند به آنان. از آنجا كه بين همگان و خداوند مناسبت وجود ندارد به همين جهت آيات و مظاهر خداوند ابواب خداوند و يا به ديگر تعبيرها كه در روايات و ادعيه آمده وجه خداوند، طريق به سوي خداوند و يا سبب متصل بين خلق و خداوند مي باشند، و به جهت تقريب مطلب شايد بتوان مثال روح و بدن را زد، بدن باب براي ارتباط با روح است. كساني كه با روح شخص مي خواهند ارتباط برقرار كنند بايد از طريق بدن او ارتباط برقرار كنند، از سوي ديگر روح خواسته هاي خودش را از راه بدن به ديگران منتقل مي كند.

ديان به معناي قهار، حاكم، قاضي، سائس، محاسب، جزا دهنده و كسي كه خداوند را به دين حق مي پرستد آمده است.

بنابراين ديان در اين زيارت مي تواند به معناي حاكم دين الهي، متكفل امور دين، جزا دهنده و يا متعبد به دين الهي مي باشد و تمام اين معاني بر امام زمان(عج) صادق است.

42_چرا اطلاع رسانى شيعه و ايران در مورد مذهب خود و تشريح ظهور امام زمان اين قدر ضعيف است يقينا ايران ميتواند زمينه ظهور را فراهم كند اگر خوب اطلاع رسانى كند در جهان ... نظر شما چيست ؟


بهترين و لايق ترين افراد براى تبليغ و ترويج يك انديشه، معتقدان به آن انديشه مى باشند. انسانى كه درستى و حقانيت و استوارى اعتقادات و باورها و بينش با منطق و برهان برايش ثابت گشته و در عمل و برنامه بر طبق آن عمل نموده و يا حداقل چنين كوششى داشته است و از نتايج شيرين مادى و معنوى آن بهره من گشته است نمى تواند در انتشار آن و رساندن محتوا و اهداف و پيام هاى آن بى تفاوت باشد. متأسفانه اطلاع رسانى درباره حقانيت شيعه در خورد اين مكتب متعالى و سعادت بخش نمى باشد. و اين امر نه فقط به خاطر دشمنى به خواهان و مانع تراشى مخالفان شيعه و وجود تبليغات غير واقعى بر عليه اين آيين و تشويش اذهان مردم جهان نسبت به اين مكتب اصيل و ريشه دار بلكه به خاطر كوتاهى و سستى و عمل نمودن به وظايف خطيرى است كه بر عهده ما شيعيان مى باشد و بدان معترضيم. هر چند كم نيستند افارد متعهد و مخلصى كه تلاش شبانه روزى در راه شناساندن اين مكتب پاك دارند ولى در مقايسه با انبوه مراكزى كه افكار آلوده و عقايد خرافى و اعتقادات كفرآميز خود را به اطلاع جهانيان مى رسانند، رقم بزرگى نمى باشد. درست است كه انديشه پيروزى نهايى نيروى حق و صلح و عدالت بر نيروى باطل و ظلم، گسترش جهانى ايمان اسلامى، استقرار كامل و همه جانبه ارزش هاى اسلامى، تشكيل مدينه فاضله و جامعه ايده ال و آرمانى، و بالاخره اجراى اين ايده و باور عمومى و انسانى به وسيله شخصيتى مقدس و عالى قدر كه در روايات متواتر اسلامى از او به تهدى موعود تعبير شده است، انديشه اى است كه كم و بيش هم فرق و مذاهب اسلامى با تفاوت ها و اختلاف هاييبدان موفق و معتقدند، زيرا اين انديشه، به حسب اصل و ريشه، انديشه اى قرآنى است در درون فطرت همه انسان ها دارد، ولى به هر حال تبيين و تشريح همه جانبه و عميق و درست اين انديشه را بايد از مذهب شيعه درخواست نمود، چون عقيده به وجود مهدى موعود - عج - و امام زنده غايب هر چند عقيده اى اسلامى است ولى به طور زنده و ملموس و برجسته در مذهب تشيع مطرح است و از اركان مذهب اماميه به شمار مى رود. اين شيعيان هستند كه از اين انديشه تابناك و عقيده اميد آفرين برخوردارند و در همين عصر تاريك، عصر درخشان حكومت توحيد را در مغز خويش مجسم نموده، در انتظارش به سر مى برند و خودشان را براى چنين انقلاب جهانى آماده مى سازند. انتظار چنين عصرى طلايى و به تعبير روايات انتظار فرج يكى از بزرگترين راه هاى موفقيت مى باشد و هر گروهى كه چراغ اميد در دلشان خاموش گشت و سپاه يأس و نااميدى كشور دلشان را اشغال نمود، هرگز روى سعادت و موفقيت را نخواهد ديد. ليكن افرادى كه در انتظار موفقيت و فرج هستند بايد تا سرحد قدرت بكوشند و راه هاى رسيدن به هدف را هموار سازند و براى بهره بردارى از مقصد خود را آماده سازند. حضرت صادق(ع) فرمود: حكومت آن محمد(ع) بى شك برقرار خواهد گرديد. پس هر كس علاقمند است از اصحاب و ياران قائم ما باشد، بايد كاملاً مراقبت كند. تقوا و پرهيزكارى را شيوه خود قرار دهد. خود را به اخلاق نيك انسانيت مزين سازد و بعد در انتظار فرج قائم آل محمد عج باشد هر كس براى ظهور قائم ما، اين چنين آمادگى و انظتار داشت ولى توفيق نصيبش نگشت و قبل از ظهور آن حضرت، اجلش فرا رسيد، به اجر و ثواب ياران آن جناب نايل مى گردد، سپس فرمود: كوشش و جديت كنيد و اميدوار فرج و موفقيت باشيد. اى گروهى كه مورد توجه خدا هستيد. موفقيت و پيروزى گوارايتان باد. (غيبت نعمانى، ص 106، دادگستر جهان، ابراهيم امينى، ص 16، چاپ 18، 1378).
اسلام به حدى به موضوع آمادگى مسمانان اهميت داده كه امام صادق(ع) در روايتى مى فرمايد: خودتان را براى ظهور قائم مهيا و آماده سازيد هر چند به ذخيره كردن يك نيز باشد (بحارالانوار، ج 52، ص 366). خداوند مقرر فرموده: كه اوضاع آشفته جهان به وسيله مسلمانان اصلاح شود. دستگاه ظلم و ستم برچيده شود، كفر و مادى گرى ريشه كن گردد. دين مقدس اسلام همگانى شود و هيچ شخصى با اطلاعى در اين جنت ترديد نمى كند كه چنين انقلاب بزرگ جهانى، صلاحيت و شايستگى لازم داشته، بدون تهيه مقدمات امكان وقوع ندارد. با توجه به مطالب مذكور، مسلمانان بايد پرچمدار آن انقلاب جهانى باشند و نسبت به تهيه مقدمات و اسباب آن هيچ گونه كوتاهى و سستى نبايد روا دارند.
ما يقين داريم روزى خواهد آمد كه حكومت اسلام، عالم را اداره كند و وحدت اديان، وحدت حكومت ها، وحدت نظام ها و قوانين عملى گردد. خوشتختانه طرفداران اصل اين وحدت ها هر روز در ميان جامعه بشر بيشتر مى شود و انديشه تشكيل حكومت و جامعه به ميان آمده و سازمان ها و مجامع بين المللى به اهم وحدت و براى ايجاد رابطه بين تمام ملت هاى جهان، تأسيس شده است كه هر چند اين مجامع و سازمان ها بيشتر با هدف اغفال و فريب دادن مردم و اغراض سياسى مى باشد ولى به هر حال كاشف از اين است كه يك اتحاد عمومى و وحدت اجتماعى و دينى و سياسى، خواسته روح و فطرت بشر است و همين حركات مجازى مقدمه حركات واقعى و آمادگى حقيقى بشر براى حوكومت جهانى اسلام است. (رجوع كنيد به امامت و مهدويت، آيه الله صافى گلپايگانى، ج 3). سابق بر اين كه فكر تشكيل جامعه جهانى كمتر مطرح مى شد و به تعاليم اسلام در اين زمينه كمتر توجه مى شد، براى اين بود كه با وسايل ارتباط سابق، تشكيل جامعه جهانى را بسيار دشوار و بلكه ناممكن مى شمردند؛ ولى امروز كه در اثر انفجار اطلاعات و پيشرفت در فن آورى، جهان به صورت يك دهكده در آمده و مردم جهان و امثال اهل يك محله و يك خانواده قرار داده است؛ زمينه تشكيل يك حكومت جهانى در سايه تعاليم مترقى و جامع اسلام را نيز فراهم كرده و هر چه علم و صنعت و فن آورى پيشرفت و ترقى بيشترى نمايد، زمينه اجراى احكام عالى اسلام نيز آماده تر و بشارت هاى اولياى دين به وقوع نزديكتر مى شود. به تدريج موقعيت ها و قدرت هاى محلى و فردى در دنيا رو به ضعف گذارده و عموم ملت ها، به طور مستقيم يا غير مستقيم در تعيين سرنوشت دنيا دخالت مى نمايند و نظامات و قوانين منطقه اى از بين مى رود و تنها نظامى كه مى تواند جايگزين تمام اين نظامات شود و همه را به طور عادلانه اداره نمايد، نظام اسلامى است. پس عالم خود به خود به سوى هدف هاى اسلام گام برمى دارد و اين اختلاف نظامات، قوانين، سيستم هاى اجتماعى و سياسى را پشت سر مى گذارد و يك تفاهم عمومى اسلامى به وجود خواهد آمد و ظلم و ستم و تجاوز و افراط و تفريط پايان خواهد يافت. البته اين به اين معنا نيست كه ما در زمينه اطلاع رسانى و ابلاغ پيام مهدويت و معرفى شخصيت و ويژگى ها و صفات و كمالات امام زمان عجل الله تعالى فرجه الشريف، سستى و كوتاهى نماييم بلكه به اين معنا است كه اداره الهى و رخدادهاى عالم و حوادثى كه در جهان اتفاق مى افتد، بشر را به سوى اين هدف والا حركت مى دهد ولى تلاش و كوشش و تبليغ و روشنگرى و پيام رسانى ما در تسريع اين روند نقش فراوانى دارد و جهان را به آن جامعه آرمانى و ايده آل كه آروزى همه پيامبران و امامان و بندگان پاك خداوند بوده، نزديكتر مى سازد. بايد توجه داشت كه اطلاع رسانى و تبليغ اين عقيده پاك و سعادت آفرين هر چند بسيار مهم و ضرورى است ولى مهمتر از آن دنباله روى و پيروى معتقدان به اين باور و اين امام از آن پيشواى عالى مقام است كه بعنرين نوع تبليغ به شمار مى آيد. چون وقتى ديگران ببينند كه معتقدان به اين عقيده در عمل به آن پاپيند و متعهد مى باشند و به دنبال رضايت و خشنودى آن قبله دل ها مى باشند خود به خود جذب اين عقيده مى گردند و از پيروان آن مى گردند. ولى اگر خود شيعيان در عمل اين باور را زير پا بگذارند و براى آن احترام و ارزشى قائل نباشند هر قدر هم كه در اطلاع رسانى قوى و كوشا باشند، عمل منفى و خلاف اين باور از طرف آنها باعث رسيدن ديگران و فاصله گرفتن آنها از اين عقيده مى گردد.
به همين دليل است كه در روايات فراوانى امامان معصوم عليهم السلام از شيعيان خواسته اند در زمان غيبت به سلاح علم و معرفت و ايمان و تقوا و استقامت مجهز گردند و عملاً مبلغ اين عقيده باشند. در روايتى از امام كاظم - عليه السلام - چنين آمده است: «طوبى لشيعتنا المتمسكين بحبنا فى غيبه قائمنا، الثابتين على موالاتنا و البرائه من اعدائنا، اولئك منا و نحن منهم، قد رضوا بنا ائمه و رضينا بهم شيعه، فطوبى لهم! هم و اله معنا فى درجتنا يوم القيامه» ؛ (اثباره الهداة، ج 3، ص 427) يعنى: «خوشا به حال شيعيان ما، آنان كه در زمان غيبت قائم ما به ريسمان محبت ما چنگ زده و بر دوستى ها و دشمنى با دشمنان ما استوار و ثابت قدم مى باشند. اينان از ما و ما از آنهاييم. آنها از پيشوايى ما خرسندند و ما از دنباله رو شيعه بودن آنها. خوشا به حال آنها، به خدا سوگند، آنها در روز قيامت با ما هم رتبه و هم درجه مى باشند.

43_راههاي كسب معرفت و تشنه شدن چيست ما امام زمان را براي چه مي خواهيم؟


اگر منظورتان از کسب معرفت، معرفت به خداوند باشد بايد گفت:
پرسش شما ناظر به روايت مشهورى از حضرت على(ع) است كه فرمودند: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه؛ هر كه خود را شناخت، خداى خويش را شناخته است» » (عبدالواحد بن محمد تميمى، شرح غررالحكم و دررالكلم، ص 232.)
اين حديث شريف و روايات ديگرى از اين دست كه حاكى از ملازمه اكيد ميان شناخت انسان و شناخت خداوند است، تفسيرهاى فراوانى را در بر داشته و بحث هاى دامنه دارى را فراروى انديشمندان نهاده است كه طرح تفصيلى آن خارج از حوصله اين مقال مى باشد؛ ولى در عين حال مى كوشيم نقاط اساسى را در حد پرسش حضرتعالى، روشن سازيم.
در يك نگاه كلى، شناخت انسان نسبت به خداوند سبحان دوگونه است:
1. شناخت حصولى؛ كه مقصود از آن شناخت از راه عقل، تفكر، انديشه و استدلال و برهان است.
2. شناخت حضورى؛ كه خود دوگونه است:
يكم. درك فطرى يا خداشناسى فطرى؛ كه يك علم حضورى غيراكتسابى در نهاد انسان و بيرون از محدوده اختيار او است. اين شناخت فطرى - كه در قلمرو اخلاق قرار نمى گيرد - در بيشتر انسانها تنها استعداد و مايه اى است كه آدمى با تلاش خود مى تواند آن را از استعداد به فعليت واز حالت ابهام به مرحله درك حضورى آگاهانه برساند. اين دو آيه از قرآن شريف به اين نوع معرفت ناظر است: «فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...؛ پس روى خود را با گرايش تمام به حق، به سوى اين دين كن با همان سرشتى كه خدا مردم را بر آن سرشته است» » (روم (30)، آيه 30.)
«وَ إِذْ أَخَذَ رَبُّكَ مِنْ بَنِي آدَمَ مِنْ ظُهُورِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى شَهِدْنا أَنْ تَقُولُوا يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّا كُنَّا عَنْ هذا غافِلِينَ * أَوْ تَقُولُوا إِنَّما أَشْرَكَ آباؤُنا مِنْ قَبْلُ وَ كُنَّا ذُرِّيَّةً مِنْ بَعْدِهِمْ أَ فَتُهْلِكُنا بِما فَعَلَ الْمُبْطِلُونَ؛ و چون پروردگارت فرزندان بنى آدم را از پشت هاى ايشان برگرفت و آنان را بر خودشان گواه گرفت [و پرسيد] آيا پروردگار شما نيستم؟ گفتند: چرا شهادت مى دهيم تا مبادا روز قيامت بگوييد ما از اين [حقيقت ]بى خبر بوديم. يا مبادا بگوييد همانا پدران ما در گذشته شرك آورده بودند و ما فرزندانى از پى ايشان بوديم، آيا ما را به خاطر كارى كه باطل انديشان كردند هلاك مى كنى» (اعراف (7)، آيه 172 و 173.)
آن ندايى كَاصْل هر بانگ و نواست

خود ندا آن است و اين باقى صداست

ترك و كرد و پارسى گو و عرب

فهم كرده آن ندا بى گوش و لب

خود چه جاى ترك و تاجيك است و زنگ

فهم كردست آن ندا را چوب و سنگ

(مولوى، جلال الدين، مثنوى، دفتر اوّل، ابيات 2107 - 2109.)
دوّم. علم حضورى اكتسابى؛ كه يك علم حضورى روشن و آگاهانه است و آدمى با تلاش و پس از پيمودن مراحل تكامل، اين شايستگى را مى يابد كه خداوند آن را به او افاضه نمايد. اين نوع معرفت، داراى مراتب گوناگونِ شديد و ضعيف است كه آخرين مرحله آن همان هدف نهايى آفرينش و بالاترين مرتبه كمال انسانى مى باشد. هر چند دريافت اين معرفت حضورى، مانند گونه قبل، مستقيماً در اختيار آدمى نيست؛ مقدمات دستيابى به آن، از افعال اختيارى است. در حقيقت، افاضه اين كمال - معرفت به خداوند - پاداش بخشى از افعال اختيارى انسان است كه به صورت تام و كامل در آخرت به او داده مى شود؛ گرچه مراتب ديگرى از اين معرفت حضورى براى برخى از اولياى خدا در اين دنيا فراهم مى آيد. در قرآن مجيد از اين معرفت به «رؤيت»، «شهود»، «نظر» و مانند آن ياد شده است: «وُجُوهٌ يَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ * إِلى رَبِّها ناظِرَةٌ؛ رخسارهايى در آن روز برافروخته [و به چشم دل ] به سوى [جمال ]پروردگارشان نظر كننده اند»(قيامت (75)، آيه 22 و 23.)
«وَ كَذلِكَ نُرِي إِبْراهِيمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنِين؛ و اين گونه ملكوت آسمان ها و زمين را به ابراهيم نمايانديم تا از جمله يقين كنندگان باشد» (انعام (6)، آيه 75.)
با توجه به اينكه شناخت خدا از راه خودشناسى، در قلمرو علم حضورى مذكور قرار مى گيرد، پاسخ به اين دو پرسش شما كه: 1. مقصود از معرفت نفس چيست؟ 2. چطور مى توان به آن دست پيدا كرد؟ متفاوت خواهد بود؛ هر چند ميان آن دو، تمايز كامل نباشد.

شناخت نفس
اما مراد از شناخت نفس در گونه اول درك حضورى، معرفت به فطرت و سرشت انسان است. اينكه بداند و بفهمد: فطرت چيست؟ بينش و گرايش هاى فطرى كدامند؟ فطرت در منظر قرآن چگونه تحليل مى شود؟ آيا اساساً ميان همه انسانها مشتركاتى يافت مى شود؟ چه ضابطه و ملاكى براى تشخيص آنها وجود دارد؟ آيا بهره ورى آغازين انسان ها از اين مشتركات يكسان است؟ فطرى بودن خداشناسى به چه معناست؟ آيا خدا در نهاد انسان هست؟ اگر هست، پس چگونه پاره اى از انسان ها خدا را انكار كرده، از او اعراض مى كنند؟ و...
(براى آگاهى بيشتر در اين زمينه، نگا: شيروانى، على، سرشت انسان.)
دست يابى به اين معرفت و به عبارت ديگر بازشناسى امور فطرى، از روش هاى گوناگون ميسّر خواهد شد:
1. روش تجربى يا تاريخى؛ در اين روش با مراجعه به جامعه و تاريخ و تحولات گوناگون آن، عناصرى كه در همه جا بوده و هميشه حضور داشته اند ولو با شدت و ضعف [شاخص ها و نشان هاى امور فطرى ]كشف مى شود. البته اين عناصر، بايد عناصرى باشد كه در قلمرو انسانيت انسان قرار داشته باشد، از اين رو، روحيه استخدام ديگران در جهت منافع خود، تجاوز به غير، ظلم و عدالت ستيزى كه همواره در طول تاريخ ظهور كرده، در اين عناصر جاى نمى گيرند.
2. روش تعقلى؛ در اين روش كوشش مى شود تا به مدد برهان اصالت عموم، گرايش هاى انسانى (مانند علم دوستى، فضيلت خواهى و...) اثبات گردد؛ يا گرايش به خدا و حس پرستش يا فطرى بودن دين مبرهن شود.
3. روش شهودى؛ در اين روش، با مراجعه به وجدان و شهود، گرايش ها و بينش هاى فطرى شناخته مى گردد. اگر انسان در درون خود، فارغ از همه ويژگى ها و شرايط، احساس كرد كه زيبايى را دوست دارد، علم را دوست دارد، به فضايل اخلاقى عشق مى ورزد ودارنده آنها را مى ستايد و در پى آن است كه آنها را در خود احياء نمايد، مى تواند به گرايش هاى فطرى انسان دست يازد.
4. روش نقلى؛ در اين روش با مراجعه به كتاب و سنت (منابع روايى) امورى كه به عنوان گرايش ها و بينش هاى فطرى انسان طرح شده، شناسايى و طبقه بندى مى شود.
اما منظور از معرفت نفس در گونه دوم معرفت حضورى، معرفت به نفس و شناخت شخصيت و انسانيت انسان است. اينكه دريابد و علم پيدا كند: نفس چيست؟ خصوصيات آن كدام است؟ مراتب آن چگونه است و به چه شكل با يكديگر در ارتباطند؟ رابطه نفس و بدن به چه كيفيتى است؟ نفس، عقل و قلب آيا يكى هستند و اگر خير، وجه تمايز آنها از يكديگر چيست؟ نفس از ديدگاه قرآن و روايات چگونه تفسير مى شود؟ هبوط و عروج نفس چيست؟ مراد از تهذيب نفس چيست؟ ارتباط نفس و عمل چگونه است؟ نفس داراى چه استعدادها و قابليت هايى است؟ تجرد نفس به چه معنا است؟ قواى آن كدام است؟ آيا مى توان از راه شناخت نفس به شناخت و معرفت خدا دست يازيد؟ اين معرفت در چه حد و مراتبى است؟ و در يك كلام آدمى بايد «نفس» يا «روح» يا «حقيقت» خود را بشناسد تا بداند كه چه بوده و چه شده و چه مى تواند باشد؟
(براى آگاهى بيشتر در اين زمينه ر . ك : حسن زاده آملى، حسن، دروس معرفت نفس؛ شجاعى، محمد، مقالات، ج 1.)
خداوند متعال در اين آيه شريفه با لحنى تأمل برانگيز به اين معرفت تأكيد فرموده است: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا عَلَيْكُمْ أَنْفُسَكُمْ لا يَضُرُّكُمْ مَنْ ضَلَّ إِذَا اهْتَدَيْتُمْ إِلَى اللَّهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد، به خود و حقيقت خود توجه داشته باشيد و خود و حقيقت خود را بيابيد. اگر شما به صراط مستقيم هدايت يافتيد، منحرف شدن ديگران به شما ضرر نمى رساند و برگشت همه شما به سوى اللَّه است و در آن روز خداوند متعال شما را از اعمال و راه و روش تان آگاه خواهد كرد» (مائده (5)، آيه 105.)
با توجه به اينكه آخر آيه از برگشتِ همه به سوى حضرت حق و نايل گشتن همه به نتايج حركات و اعمالشان در روز لقاء پروردگار خبر مى دهد، توصيه به معرفت نفس و شناخت حقيقت خود معناى عميق ترى مى يابد. با اين ديدگاه معناى روايت «من عرف نفسه فقد عرف ربه» اين خواهد شد كه هر كس خود را آن چنان كه هست و مظهر و مجلاى وجه حق است بشناسد، پروردگار خود را خواهد شناخت و ناظر وجه او خواهد بود.
قبل از بررسى چگونگى دست يابى به معرفت نفس به گونه دوّم، تذكر چند نكته ضرورى است:
1. تهذيب نفس و حصول كمال آن، متوقف بر معرفت نفس و شناخت عوامل انحطاط و سعادت است.
2. شناخت نفس در حقيقت شناخت «راه» و «راهرو» مى باشد، چرا كه نفس انسانى است كه به سوى خدا سلوك مى كند (رهرو) و راهى را كه آدمى بايد در رسيدن به خدا طى كند نيز همان مراتب نفس خويش است كه با گذر از هر مرتبه از آن، به مرتبه بالاتر صعود مى كند (راه). مهم تر آنكه بر طبق آيه شريفه اى كه پيش تر نقل شد، غايت اين راه خداوند متعال است. پس بايد آدمى مدام در ياد خدا باشد؛ چرا كه اگر آدمى غايت راه را فراموش كند خود راه را نيز فراموش مى كند. پس فراموشى خدا، فراموشى نفس را به دنبال خواهد داشت.
3. اصل معرفت نفسى كه مورد تأكيد منابع اصيل اسلامى قرار گرفته، معرفتى است كه وسيله اى براى معرفت خداوند قرار مى گيرد، نه شناختى كه براى ترتب آثار ديگر مقصود باشد.
4. براساس منابع قرآنى و روايى، اين شناخت بايد به عنوان يك اصل عملى تلقى شود؛ يعنى، حركت به سوى كمال باشد وگرنه، صرف شناخت نفس از جهت علمى و نظرى تنها آشنايى با مفاهيم است، نه عين واقع در مرحله عمل و كمال (طباطبايى، سيدمحمدحسين، الميزان، ج 6، ص 163 - 169.)
در حقيقت، امرى كه انسان را به شهود وجه حق مى رساند، شناخت حقيقت خود و حركت به سوى مقام اصلى خود است و اين امر، جز با تحصيل تقوا ميسر نخواهد بود.
براى آگاهى بيشتر نگا: شجاعى، محمد، مقالات، ج 2 و 3.
عطار خيلى زيبا در چند بيت، شرايط تحصيل تقوا را بيان كرده است:
چون فرود آيى به وادىّ طلب
پيشت آيد هر زمانى صد تعب

صد بلا در هر نفس اينجا بود

طوطىِ گردون مگس اينجا بود

جدّ و جهد اينجات بايد سالها

زانكه اينجا قلب گردد حالها

مِلك اينجا بايدت انداختن

مُلك اينجا بايدت در باختن

در ميان خونْت بايد آمدن

وزهمه بيرونْت بايد آمدن

چون نماند هيچ معلومت به دست

دل ببايد پاك كرد از هر چه هست

چون دل تو پاك گردد از صفات

تافتن گيرد ز حضرت نورِ ذات

چون شود آن نور بر دل آشكار

در دل تو يك طلب گردد هزار

(عطار، منطق الطير، صص 180 - 181.)
علاوه بر آنچه گفته شد، معرفت نفس از دو سو مى تواند به معرفت ربّ بيانجامد نخست آن كه بدانيم:
حقيقت وجودى انسان عين ربط، وابستگى و نيازمندى محض به خداى متعال است و از خود هيچ استقلالى ندارد، از اين رو تمام وجود ما و متعلقات آن از خدا و متعلق به خداست «انّا للّه» (بقره (2)، آيه 156.) و او حقيقت پايدارى است كه هستى بخش مطلق و عطاكننده همه كمالات به موجودات از جمله انسان هاست «هو الحىّ القيّوم» (بقره (2)، آيه 255؛ آل عمران (3)، آيه 2؛ طه (20)، آيه 111.) بدون آن كه نيازى به كسى يا چيزى داشته باشد «يا ايهاالناس انتم الفقراء الى اللّه و اللّه هو الغنى الحميد» (فاطر (35)، آيه 15.)
اينها حقايقى است كه با دريافت حضورى و شهودى با رفع موانع معرفت از قبيل غفلت ناشى از سرمستى و غوطه ور شدن در شهوات و دنياطلبى و دنيادوستى، قابل وصول است. (اعراف (7)، آيه 179.)
دوم آن كه با شناخت توانمندى هاى ظاهر و باطن آدمى و اعتراف به ناشناخته ماندن گستره توانمندى هاى او و سرگشگى در درك حقيقت روح او، مى توان به جلوه اى از شناخت خداوند دست يافت زيرا در انسان نفخه اى از روح خدا دميده شده است و مى تواند خليفه خداوند در روى زمين باشد.
و اگر مرادتان کسب معرفت به امام زمان(عج) باشد، به پاسخ سؤال 1 مراجعه نماييد.
در احاديث معتبري كه پيرامون فلسفه و فايده ي وجود امام (ع ) در دوران غيبت به ما رسيده است , فوايد گوناگوني را عنوان فرموده اند, از جمله :
1- امام غايب (ع ), واسطه ي فيض و امان اهل زمين است . امامان معصوم (ع ) و امام زمان (عج ) امان اهل زمين مي باشند و اگر زمين از اين حجت هاي الهي خالي بماند, دنيا و اهلش نابود خواهند شد; لذا وجود امام (ع ) موجب بركات بسياري مي باشد. پيامبر اسلام (ص ) هم در اين مورد فرموده است : »اي والذي بعثني بالنبوه , انهم لينتفعون به و يستضيئون بنور ولايته في غيبته كانتفاع الناس بالشمس و ان جللها السحاب ; آري خداوندي كه مرا به پيغمبري مبعوث گردانيده است , آن ها از وجود او منتفع مي شوند و از نور ولايتش در طول غيبت بهره مي گيرند, چنان كه از آفتاب پشت پرده استفاده مي برند.«, (ينابيع الموده , قندوزي , ج 3, ص 170). خود امام زمان (ع ) در اين باره فرموده است : »همان طور كه از خورشيد در وقتي كه توسط ابرها پنهان شده است , بهره گيري مي شود, از من نيز در زمان غيبتم به همان صورت بهره مي برند و همانا من سبب آرامش و امنيت مردم روي زمين هستم , چنان كه ستارگان امان اهل آسمانند, (كمال الدين و تمام النعمه , شيخ صدوق , ص 485).
2-ديگر اين كه سينه ي امام و روح بلندش , صندوق حفظ آيين الهي است كه همه اصالت هاي نخستين و ويژگي هاي آسماني دين را در خود نگاهداري مي كند, تا دلايل الهي و نشانه هاي روشن پروردگار, باطل نگردد و به خاموشي نگرايد.
3- اثر اميد بخشي به مسلمين و تربيت گروه منتظر و آگاه : ايمان و اعتقاد به امام غائب (عج ) سبب اميدواري مسلمانان نسبت به آينده ي پر مهر و صفاي خويش در عصر ظهور امامشان مي گردد. جامعه ي تشيع به اعتقاد خويش به وجود امام شاهد و زنده , هر لحظه انتظار بازگشت آن بزرگوار(ع ) را مي كشد.
شيعه هر چند امام زمان (ع ) را در ميان خود نمي بيند, اما خود را جدا از آن وجود نازنين نمي داند. امام غايب (عج ) هم همواره مراقب حال شيعيان خويش مي باشد; چنان كه خود فرموده است : »ما در رسيدگي و سرپرستي شما, كوتاهي نكرده و ياد شما را از خاطر نبرده ايم ; پس تقواي الهي پيشه كنيد تا از فتنه اي كه به شما رو مي آورد, شما را نجات بخشيم «, (احتجاج طبرسي , ج 2, ص 497).
وجودمقدس امام زمان(عج) فرد کامل انسانيت و واسطه بينعالم ماده و عالم معناست. اگر امام(ع) نباشد ارتباط جهان ماده با عالم ربوبي بريده و گسسته است. قلب و روح پاک امام زمان(عج) به منزله کارخانه برقي است که به هزاران لامپ و وسيله، برق مي رساند و به همگي حرکت و فروغ مي بخشد. اشراقات و افاضات و عنايات عالم غيب در آغاز بر آينه قلب امام(ع) و توسط تو بر دل هاي مردم نازل مي گردد. اگر امام(ع) نباشد نظام آفرينش و نوع انسان منقرض و نابود مي گردد. اگر حجت خدا و امام زمان(عج) بر روي زمين نباشد، خداوند در حد کمال شناخته و عبادت نمي گردد و روشن است که در حصول اين آثار تفاوتي بين حضور وغيبت امام(ع) وجود ندارد.
علامه بزرگوار طباطبايي در کاب ارزشمند شيعه در اسلام در بخش امام دوازدهم مي فرمايد: وظيفه امام تنها بيان ظاهري معارف و راهنمايي صوري مردم نمي باشد بلکه امام(ع) ولايت و رهبري باطني اعمال را نيز بر عهده دارد و او است که حيات معنوي مردم را تنظيم مي کند وحقايق اعمال را به سوي خدا مي کشاند. امام(ع) از راه باطن به نفوس و ارواح مردم اشراف و اتصال دارد گرچه از چشم ظاهري ايشان مستور است و وجودش همراه لازم است هر چند موقع ظهور و اصلاح جهاني اش نرسيده باشد.
اصل وجود امام(ع) موجب دلگرمي و قوت روح بندگان خدا و سالکان راه هدايت و سعادت مي باشد و به عبارت ديگر نقطه اتکايي براي رهپويان راه حقيقت است. اگر چه خداوند متعال تکيه گاه همه است و همه به او اتکال و اعتماد دارند ولي وجود امام زنده اي که پناهگاه و پشتيبان وحافظ شريعت است موجب قوت قلب و استحکام روح و مانع از تسلط اهريمن يأس و نوميدي بر پاکان و مجاهدان و رهروان راه بندگي است و همواره از او کمک مي گيرند و همت مي طلبند.
براي آگاهي بيشتر ر.ک:
1. دادگستر جهان، استاد ابراهيم اميني
2. ولاء و ولايت ها، استاد شهيد مطهري

44_از برخي شنيده ام كه اگر ما بخواهيم افسانه سازى كنيم و يك موجود غيبى هزار ساله را امام زمان بدانيم راهى مخالف بـا عـقل و وحى هر دو پيموده ايم زيرا وحى مى گويد : اثر امام هدايت و راهنمائى اوست پس اگر امـام خـود نـاپـديد شد و كتاب و اثرى از او نماند تا مشكلات روز را جواب گويد چنين امامى امام قرآن نيست يعنى آن امام نيست كه قرآن او را وصف نموده و پيروان قرآن بايد وجود او را بپذيرند . در سوره شريفه انبياء آنجا كـه درباره پيشوايان خدائى مى فرمايد : و جعلناهم ائمه يهدون بامرنا ( آنها را امامان قرار داديم كه بامر ما هدايت مى كردند ) و آنچه قرآن مى گويد تنها مربوط بگذشته نيست بلكه براى اهل قرآن مـسـلمانان نيز هست چرا كه مردم گذشته گذشتند و اگر مطالب قرآن اختصاص به آنها داشت براى اين امت بازگوكردن آن مطالب چه سود داشت؟ اين مطلب را نقد نموده و جوابش را بفرماييد؟


هدايت به دو معنا است:
نخست: ارائه طريق و نشان دادن راه؛ دوم: ايصال به مقصد و رساندن به هدف.
تفاوت اين دو، در اين است كه در هدايت به معناي نخست، هادي، تنها راه را به فرد نشان مي‌دهد اما در هدايت به معنال دوم، نه تنها راه را به او نشان مي‌دهد، بلكه دستِ او را مي‌گيرد و به مقصد مي‌رساند.
پس طبق دو تعريف، اثر هدايت نيز دو گونه است؛ نخست: ممكن بودن رسيدن فرد به مقصد؛ دوم: رسيدن حتمي فرد به مقصد.
توضيح: طبق تعريف نخست از هدايت، فرد ممكن است به هدف برسد و ممكن است به هدف نرسد؛ اما طبق تعريف دوم اثر هدايت، رسيدن قطعي به هدف است (البته اگر فرد همه شرايط را رعايت كند) از اين رو همه پيامبران، داراي هدايت به معني نخست ـ ارائه طريق ـ مي‌باشند. انبيا، هاديان و حاملان وحي هستند. زيرا:
1. «إنّك لاتهدي من اَحببتَ ولكنّ الله يهدي من يشاء؛ همانا تو ـ پيامبر ـ هر كه را دوست داشته باشي نمي‌تواني به مقصد برساني بلكه خدا هر كه را بخواهد به مقصد مي‌رساند.»( سوره قصص، آيه 56.) كه اشاره به مقام نبوت پيامبر دارد.
2. «فَبَعثُ اللهُ النبيّينَ مُبشّرين ومنذرين؛ پس خدا پيامبران را برانگيخت (به عنوان) بشارت دهندگان و بيم دهندگان».( سوره بقره، آيه 213.) در اينجا، وظيفه پيامبران تنها بشارت دادن و بيم دادن است؛ خواه مردمان بپذيرند و به هدف برسند و خواه نپذيرند و در گمراهي باقي بمانند، همان گونه كه اكثر مردم در گمراهي ماندند.
اما برخي از پيامبران علاوه بر هدايت به معني نخست، داراي منصب هدايت به معني دوم ـ رساندن به هدف ـ نيز مي‌شوند. زيرا:
1. «وجعلنا منهم أئئةً يهدون بأمرنا؛ قرار داديم برخي از ايشان ـ پيامبران ـ را اماماني كه به امر ما ـ مردم را ـ مي‌رسانند».( سوره سجده، آيه 24.)
2. «وجعلناهم أئمةً يهدون بأمرنا؛ و قرار داديم آنان ـ برخي از انبيا ـ را اماماني كه به امر ما ـ مردم را ـ مي‌رسانند».(سوره انبياء، آيه 73.)
3. «إذ إبتلي ابراهيم ربّه بكلماتٍ فأتمهنّ قال إنّي جاعلك للناس إماماً؛ و به ياد آر هنگامي كه پروردگار ابراهيم را با كلمه‌هايي آزمود، پس ابراهيم آنها را تمام كرد ـ گذراند و درست انجام داد ـ فرمود: همانا من تو را براي مردم امام قرار دادم».(سوره بقره، آيه 124.) ابراهيم پيامبر با يافتن سمت امامت (هدايت به معناي دوم) ارتقاي مقام پيدا كرد. وي كه پيش از آن تنها راه را به مردم نشان مي‌داد، حالا پس از امتحانات الهي، به مقام امامت و رساندن به مقصد مي‌رسد. قطعاً خدا بايد مقام تازه‌اي به او عطا كرده باشد؛ زيرا او مقام ارائه طريق را دارا بود و مقام جديد بايد بالاتر باشد.
امامان معصوم دوازده‌گانه داراي مقام هدايت به معني دوم هستند، يعني مردم را به سوي خدا مي‌رسانند.
اين هدايت‌گري در دنيا و آخرت(از جمله هدايت‌هايي كه امام براي شيعيان انجام مي‌دهد، حضور نزد محتضر، حضور در شب اول قبر، عندالمسئله و شفاعت روز قيامت و توزيع نامه اعمال و... مي‌باشد.) وجود دارد و براي انجام دادن آن نيازي به حضور جسماني در جامعه نيست؛ بلكه تنها وجود امام روي زمين كافي است. پس غيبت و حضور در آن، يكسان است.
حاصل آنكه وجود امام غايب كه بيش از هزار سال سن داشته باشد نه مخالف عقل است(زيرا مستلزم هيچ محال عقلي نيست، چه اين كه با اراده خدا اين امر ممكن، شدني است.) و نه مخالف وحي است. و طبق مقدمه‌هاي پيش گفته، امام، هادي است و اثر هدايتش، فعليت رسيدن هدايت شوندگان به هدف است. خالي نماندن زمين از حجت، آزمايش مردم و به تبع آن رشد خوبان، بيعت نكردن با ستمكاران و طاغوتها و... نيز از آثار وجود امام غايب است.
1- غيبت در مقابل ظهور است نه حضور. امام زمان(عج) غايبند به اين معنى كه در ميان مردم آشكار و شناختنى نيست نه اين كه حاضر نيستند. امام(ع) در دوران غيبت در ميان مردم حاضرند و مردم از ثمرات وجودى ايشان بهره مند و منتفع هستند اما ايشان را نمى شناسند. به تعبير روايات «مردم در زمان غيبت از امام بهره مند مى شوند همانند بهره بردن از خورشيد آن هنگامى كه در پس ابرها نهان است»، (بحارالانوار، ج 53، ص 181).
2- غيبت و عدم ظهور ايشان در عين حال که فلسفه و حكمتى در آن است، منشأ و سبب محروم شدن ما از بسيارى از آثار و نعمت هايى است كه در صورت ظهور حضرت، از آن بهره مند مى شديم. يعنى مردم در دوران غيبت از آن دسته آثار حضرت كه متوقف بر ظهور ايشان است، محرومند. مانند بهره مند شدن از حكومت عدالت گستر جهانى، و ايجاد مدينه فاضله اى كه علم و فضيلت و كرامت هاى انسانى در آن به اوج شكوفايى مى رسد.
3- نتيجه دو مطلب فوق اين است كه: در دوران غيبت، انتفاع مردم از امام و ثمرات وجودى ايشان تا حدى است كه با غيبت ايشان منافاتى نداشته باشد. خورشيد پنهان در پشت ابرها، هر چند ظلمت شب را مى درد و آثار وجودى زيادى مى گذارد، اما به هر حال در پس ابرها نهان و برخى ديگر از آثار وجودى اش به عرصه ظهور نمى رسد. امام(ع) در عصر غيبت منشأ آثار زيادى هستند اما آثارى كه در عين غايب بودن ممكن است صادر شود آثارى كه منافات با غايب بودن ايشان و متوقف بر ظهور باشد، مترتب نمى گردد
.


guest;182701 نوشت:
كه منافات با غايب بودن ايشان و متوقف بر ظهور باشد، مترتب نمى گردد

عرض سلام ودرود
ممنون از زحمات
در انتخاب رنگ عنایت بیشتر فرمایید.
متشکرم

45_منابع فقه عبارتند از كتاب، سنت، عقل و اجماع نقش امام زمان (عج) در تبيين احكام فقهي چيست؟ در دوره ايشان منابع فوق دگرگوني اي هم دارند؟


مي‌دانيم هنگام ظهور و استقرار حكومت عالم‌گير امام مهدي(عج) علوم متكامل مي‌شود(1. امام صادق(ع): «علم 27 حرف است، تمام آن چه پيامبران آورده‌اند دو حرف ـ جزء ـ است ... هنگامي كه قائم بپا خيزد، 25 حرف به آن مي‌افزايد و ميان مردم آن را رواج مي‌دهد.»(علامه محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 336) عقل‌هاي مردم كامل و اخلاقشان رشد پيدا خواهد كرد.( امام باقر(ع): «هنگامي كه قائم ما بپاخيزد خدا دستش را بر سر بندگان قرار مي‌دهد پس عقل‌هاي آنان جمع و اخلاقشان كامل مي‌شود.»(همان« به عبارتي آن مقدار كه بشر امكان بروز استعدادهاي عقلاني خود را وارد در آن زمان به مرحله فعليت و بروز مي‌رسد. از اين رو اجتهاد و تفقه در دين در آن زمان رشد و پويايي بي‌نظيري پيدا خواهد كرد. نيازهاي بشر كه در قانون‌گذاري الهي دخيل است، با پيشرفت جامعه دگرگوني‌هاي چشمگيري پيدا مي‌كند. پس با ظهور و بروز امام مهدي(عج) فهم مجتهدان از كتاب و سنت حقيقي خواهد بود. زيرا در دوران غيبت با تمسك به اصول در جاهايي كه دليل نقلي و صريح وجود ندارد، احكام بدست مي‌آيد و احكام،‌ واقعيه نيستند بلكه ظاهريه‌اند يعني تنها منجزيت دارند.(يعني كشف تام و حقيقي از احكام واقعي وجود ندارد، بلكه تنها مكلّفان در مقام امتثال، معذريت و منجزيت دارند كه به تكليف طبق منابع موجود و اصول عمل كرده‌اند و مستحق عقاب و عذاب نخواهند بود.) اما با آمدن امام و ظهور ايشان در جامعه، امكان دستيابي به احكام واقعيه پيدا مي‌شود. از اين رو از امام تأويل به «ماءٍ معين؛ آب گوارا»(در احاديث ذيل آيه شريفه «إن أصبح ماءُكم غوراً فمن يأتكم بماءٍ معين»، ماء معين همان امام عصر(عج) دانسته شده است.) شده است. علي القاعده اجماع كه كاشف از قول معصوم(ع) است با آمدن معصوم(ع) و وجود او كاربردي نخواهد داشت، عقل هم با تكامل و رشدي كه پيدا خواهد كرد امكان كامل دستيابي به ملاكات واقعي احكام را پيدا خواهد كرد. چه اين كه از ويژگي‌هاي برجسته حكومت امام عصر(عج) حكم به واقع(امام صادق(ع): «هنگامي كه قائم خاندان محمد بپا خيزد، ميان مردم به مانند حكم داود، حكم مي‌كند ـ حكم به واقع ـ و نيازي به شاهد و بيّنه ندارد.»(علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 214« و زدودن پيرايه‌ها از چهره دين است.(امام صادق(ع): «هنگامي كه قائم ما بپا خيزد، مردم را مجدداً به اسلام دعوت مي‌كند و به امري رهنمون مي‌شود كه مردم از آن منحرف شده‌اند.»(همان، ج 51، ص 30«

46_ آيا تعدادي كه به 313 نفر معروفند و از ياران خاص امام مهدي اند/ همه هم عصر زمان ظهور هستند يا افرادي از سابق نيز در آنها هستند؟


از هر دو دسته در ياران خاص امام مهدي(عج) حضور دارند: رجعت‌كنندگان و هم‌عصران زمان ظهور ، توضيح بيشتر اين كه ياران امام عصر(عج) دو دسته‌اند: عده‌اي افراد هم عصر ظهور و عده‌اي رجعت‌كنندگان. از رجعت كنندگان كه پيش از ظهور در جهان مي‌زيسته‌اند و از دنيا رفته‌اند و هنگام ظهور امام مهدي(عج) به اذن خدا زنده مي شوند افرادي مانند: سلمان فارسي، ابودجانه انصاري و مقداد و مالك اشتر هستند. اما افرادي كه در زمان ظهور زندگي مي‌كنند از سرزمين‌هايي مانند: قم، خراسان، طالقان، ري، شيراز، اصفهان و... خواهند بود. (نجم‌الدين طبسي، چشم‌اندازي از حكومت مهدي(عج)، شركت چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم، 1377.)

47_آيا نفس زكيه اي كه در روايات در زمان ظهور مهدي موعود ع حضور دارد همان است كه از اولاد امام حسن مجتبي مي باشد؟


1. كلمه نفس زكيه نام فرد معيني نيست بلكه اين كلمه صفت است؛ يعني: «جان پاك»؛ «نفس كامله». زكيه از «زَكي» به معني پاكي، رشد و صلاح گرفته شده است. پس ابتدا بايد دانست اين كلمه اسم عَلَم براي فرد خاص نمي‌باشد.
چه اين كه در روايت‌ها گاه به امام سجاد(ع)(. علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 41، ص 352، ح 8: «...إنّك أخبرتني أن علي بن الحسين النفس الزكيه».)، امام كاظم(ع)(همان، ج 48، ص 11، ح 7: «الامام موسي بن جعفر كنيته ابوالحسن الاول و... ويعرف بالعبد الصالح والنفس الزكيه». )، رسول خدا(ص)(عمادالدين طبري، بشارة المصطفي، كتابخانه حيدريه، نجف، 1383 ق، ص 219: «...انطلق ذلك الملك الي قبر رسول الله(ص) فيقول: ايهاالنفس الزكيه...».)، امام حسن مجتبي(ع)( ابن ابي‌الحديد المعتزلي، شرح نهج‌البلاغه، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، قم، (1404 ق)، ج 3، ص 308: «كان مشهوراً عندهم أن آية قتل النفس الزكيه أن يسيل دم بالمدينة... مكتوب هذا قبر الحسن بن علي بن أبي‌طالب(ع)».) و نيز به يكي از نوادگان امام حسن مجتبي(ع) كه اولاد ششم از محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن مي‌باشد(ر.ك: رضي‌الدين علي بن يوسف حلي، العدد القويه، كتابخانه آيت الله مرعشي نجفي، قم، (1408 ق)، ص 357.)؛ نفس زكيه گفته شده است.
اما نفس زكيه در روايات ظهور به 3 فرد اطلاق شده است.
1. نفس زكيه‌اي كه بين ركن و مقام ـ در مكه ـ پيش از قيام كشته مي‌شود و جواني از خاندان حضرت محمد(ص) است: «وقتل غلامٍ من آل محمد(ص) بين الركن والمقام اسمه محمد بن الحسن النفس الزكية؛ و كشته شدن جواني از خاندان محمد(ص) ميان ركن و مقام اسمش محمد پسر حسن نفس زكيه است.»(علامه محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 192، ح 78.)
او همان كسي است كه بلافاصله پس از كشته شدنش قيام حضرت مهدي(عج) محقق مي‌شود. زيرا در ادامه عبارت قبلي مي‌گويد: «فعند ذلك خروج قائمنا؛ پس در همين هنگام قائم ما بپا مي‌خيزد».(همان.)
2. نفس زكيه‌اي كه وزير امام مهدي(عج) هنگام ظهور است و از اولاد امام حسين(ع) مي‌باشد.(همان، ص 223.)
3. نفس زكيه‌اي كه در اطراف كوفه به همراه هفتاد نفر كشته مي‌شود ولي در روايت گفته نشده فرزند چه كسي است.
«وقتل النفس الزكيه بظَهر الكوفة في سبعين؛ و كشته شدن نفس زكيه در پشت كوفه به همراه هفتاد نفر».(همان، ص 273.)
ريشه اين پرسش كه نفس زكيه را از فرزندان امام حسن مي‌دانند به فرقه جاروديه يكي از شعبه‌هاي زيديه برمي‌گردد.
گروهي از اين فرقه بر اين باورند كه «محمد بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي‌طالب(ع)» كه معروف به نفس زكيه بوده است و به روزگار منصور عباسي قيام كرد و در سال 145 ق. كشته شد، زنده است و در حال حكومت بر زمين است و او همان مهدي خواهد بود.(حسين كريمشاهي بيدگلي، فرهنگ موعود(عج) (اعلام)، ناصر، قم 1377، چاپ اول، ص 70.)


48_ آيا امام زمان (عج)بعد از ظهور به شهادت مي رسند چرا و چگونه و در صورت مثبت بودن پاسخ بعد از آن قيامت برپا خواهد شد يا نه؟


راجع به شهادت حضرت مهدى(عج) و كيفيت آن، مدرك معتبرى وجود ندارد. در برخى از كتاب هاى اهل سنت نقلى آمده است كه زنى ريش دار به نام سعيده، با انداختن هاونى از روى بلندى بر سر آن حضرت، ايشان را به شهادت خواهد رساند.
اين مسأله كه آيا بعد از شهادت امام زمان كسى حكومت خواهد كرد يا خير و در صورت اول، چه كسانى حكومت خواهند كرد، محل بحث و اختلاف آراء است و اين ناشى از اختلاف مضمون روايات است. در مورد حكومت بعد از حضرت دو نظر عمده وجود دارد:
1. بعد از شهادت امام زمان، ائمه معصومين، يكى پس از ديگرى به دنيا رجعت خواهند كرد و حكومت مى كنند، (امام مهدى از ولادت تا ظهور، سيد كاظم قزوينى، ترجمه فريدونى، ص 672).
2. بعد از شهادت امام زمان، و تأسيس حكومت عدل و رشد فكرى و دينى مردم و ايجاد مدينه ى فاضله، انسانهاى صالح كه تربيت يافته ى مكتب امام زمانند، يكى پس از ديگرى اين حكومت را اداره مى كنند تا روز قيامت، (تاريخ ما بعد الظهور، محمد صدر، ص 653 ـ 639).
براى اطلاع تخصصى و عميق مراجعه كنيد به كتاب: تاريخ ما بعد الظهور، محمد صدر، ص 627.

49_چند مورد از ملاقات هاي امام خميني با امام زمان را بيان كنيد؟


قابل ذكر است افراد وارسته اگر ملاقاتهايي با فرستادگان امام زمان(عج) و يا خود امام زمان(عج) داشته باشند به طور معمول در زمان حيات خود اعلام نمي كنند. اما از برخي تصميم گيريها در مواقع حساس و يا برخي امدادهاي غيبي در بحرانها، لطف امام زمان(عج) نسبت به آنان بسيار محسوس است. چنان كه از امام راحل(ره) از چندين منبع موثق به طور مستقيم گفته شده است. كه در بعد از ظهر 21 بهمن 1357، رژيم شاه حكومت نظامي اعلام كرد. و وضعيت بسيار بحراني بود و تصميم گيري بسيار مشكل بود. چون اگر مردم به خيابانها مي آمدند، چه بسا بر اساس قانون حكومت نظامي كشتار فراواني رخ مي داد. اما در آن لحظات حساس امام راحل(ره) اتاق را خلوت كردند و پس از مدتي اعلام كردند مردم به خيابانها بريزند. آقاي طالقاني(ره) به جهت خيرخواهي تلفني با امام تماس گرفتند. كه امام از تصميم خود صرف نظر كنند. پس از چندين تماس امام راحل(ره) فرمودند اگر دستور امام زمان(عج) باشد باز هم شما حرفي داريد؟!! در اين هنگام آقاي طالقاني(ره) بهت زده تسليم مي شود و همگي راضي مي شوند. و اتفاقا در همان شب انقلاب اسلامي به پيروزي رسيد.




50_در مورد ظهور امام زمان چه استدلال عقلي يا آيات و روايات وجود دارد؟


اعتقاد به امام مهدي موعود(عج) از آراي مسلم نزد مسلمانان است. همه مسلمين بر آنند كه مهدي(عج) كه همنام پيامبر اكرم(ص) است در آخرالزمان ظهور مي‌كند و دنيا را پر از عدل و داد مي‌كند.
دليل عقلي بر لزوم وجود حضرت مهدي(عج) و ظهور ايشان: از زمان رحلت پيامبر اسلام(ص) كه خاتم الانبياء است تا قيامت، آخرين دين، دين اسلام است. و تا زماني كه دنيا بر پا است، تكليف وجود دارد و مكلفان بايد طبق حجت‌هايي كه خداي متعال بر آنان قرار داده است، دستورات او را اطاعت كنند؛ از طرفي اين مكلفان بايد احكام خود را از امام و پيشوايي بگيرند كه معصوم(ع) باشد و زمين هيچوقت خالي از اين حجت معصوم نمي‌باشد. پس آفرينش انسان مكلف بدون وجود انسان كامل معنا ندارد. چه اين كه امام علي(ع) نيز مي‌فرمايد: «زمين هيچ‌گاه از حجت خالي نيست. حجت خدا يا ظاهر است و آشكارا و يا خائف است و پنهان؛ تا حجت‌ها و برهان‌هاي خدا باطل نگردد.»(1)
از اين رو همواره بايد انسان كامل در زمين وجود داشته باشد و از آن جا كه شرايط جهان به جايي رسيد كه حاكمان و مردمان، حضور امام معصوم در جامعه را برنتافتند، تنها راه وجود انسان كامل در زمين و كشته نشدن وي، غيبت او بود. و با آماده شدن شرايط و انسانهاي منتظر، امام غايب ظهور خواهد نمود تا مردم را به كمال برساند.
استدلال بر ظهور امام زمان از قرآن كريم: در پاره‌اي از آيه‌هاي قرآن بشارت‌هايي درباره آينده تاريخ و سرنوشت زمين داده شده است كه در تفسير، امامان معصوم(ع) آن زمان را زمان ظهور امام مهدي(عج) مي‌دانند. در برخي آيه‌ها وعده تشكيل حكومت جهاني،(2) بسط دين اسلام و غلبه آن بر ديگر اديان(3)، زمام‌داري صالحان و شايستگان(4) داده شده است. اما در روايت‌هاي زيادي نيز بشارت به ظهور امام مهدي(عج) داده شده است كه به حدّ تواتر مي‌رسد. به طور كلي معتبرترين روايت‌ها از عصر رسول خدا(ص) تا امام حسن عسكري(ع) درباره ظهور امام زمان(عج)، شرايط وعلايم آن و هنگامه تشكيل حكومت جهاني آن امام روايت شده است كه حتي در برخي كتاب‌هاي نوشته شده در قرن اول و دوم هجري ضبط شده و موجود است. مثلاً كتاب مشيخه حسن بن محبوب(5) يا كتاب سليم بن قيس هلالي(6). اين روايت‌ها قرن به قرن در كتاب‌هاي دانشمندان بزرگ نقل شده تا به قرن حاضر رسيده است. مانند قرن 3 هجري: كتاب المهدي تأليف عيسي بن مهران مستعطف؛ قرن 4: ذكر القائم(ع) اثر ابن اخي طاهر(7)؛ قرن 5: كتاب الغيبة شيخ مفيد(8) و...

پي‌نوشت‌ها:
1. اصول كافي، ج 1، باب أن الأرض لاتخلو من حجة.
2. «وقاتلوهم حتي لاتكون فتنة ويكون الدين كلّه للّه؛ با كافران جهاد كنيد تا هيچ فتنه‌اي در زمين باقي نماند و آيين همه دين خدا گردد.» (سوره انفال، آيه 39)
3. «هوالذي أرسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين كلّه؛ اوست خدايي كه فرستاده‌اش را با دين حق به هدايت آفريدگان فرستاد تا بر همه اديان عالم برتري و غلبه دهد.» (سوره توبه، آيه 33)
4. «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أن الأرض يرثها عبادي الصالحون؛ همانا ما پس از تورات در زبور نوشتيم كه البته بندگان نيكوكار من زمين را به ارث مي‌برند.» (سوره انبياء، آيه 105)
و نيز «وعدالله الذين آمنوا منكم وعملوا الصالحات ليستخلفنّهم في الارض؛ خدا وعده داده به كساني كه از شما نيكوكار شود در زمين خلافت دهد.» (سوره نور، آيه 55)
5. وفات: 224 هـ . ق.
6. وفات: 70 يا 90 هـ . ق.
7. وفات: 358 هـ . ق.
8. وفات: 413 هـ . ق.

51_آيا امام زمان هنگام ظهور از طريق معجزه با همه مردم ارتباط بر قرار ميكند يا ممكن است با استفاده از شبكه اينترنت؟


در پاسخ به پرسش فوق توجه به نكات ذيل حائز اهميت است:
1 - هنگام ظهور امام زمان عليه السلام براي هيچكس روشن و معين نيست. چه بسا دهها سال وشايد صدها سال ديگر با ظهور فاصله داشته باشيم. از سوي ديگر قافله علم و تكنيك در اين دهه هاي اخير چنان شتابان و با سرعت پيش مي رود كه دستاوردهاي تكنولوژي پس از مدتي جاي خود را به ديگري مي دهند. پس شبكه اينترنت كه در اين دوران از كارآيي و شمول فراواني برخوردار است چه بسا در آينده اي نزديك جاي خويش را به تكنيكي برتر دهد و از آن تنها نامي در تاريخ تمدن بشر باقي بماند. پس سزاوار است سؤال فوق با عنايت به اين نكته بدين شكل طرح گردد كه آيا امام زمان عليه السلام هنگام ظهور براي ارتباط با مردم از معجزه استفاده خواهد نمود، يا از دستاوردهاي تكنولوژيك در آن هنگام نيز بهره مند خواهد شد؟
2 - در برخي از روايات سخن از شيوه اي خارق العاده براي ارتباط ميان مؤمنان در عصر ظهور امام زمان(ع) به ميان آمده است. امام صادق(ع) مي فرمايد: «مؤمن در زمان مهدي عليه السلام در مشرق زمين زندگي مي كند، در حاليكه برادر خود را در غرب مي‌بيند، و همچنين آنكس كه در غرب است برادر خويش را در شرق مي بيند».1 در روايت ديگري از امام صادق عليه السلام آمده است كه آن حضرت فرمود: «هنگاميكه قائم ما عليه السلام ظهور نمايد خداوند به گوش و چشم شيعيان ما توسعه خواهد داد بگونه‌اي كه ميان آنان نامه رسان و پيغام بري نخواهد بود، او با آنان سخن مي گويد، در حاليكه در مكان خود است، و شيعيان سخنان او را مي شنوند و او را نيز مي بينند.»2
(3) ـ معجزه امري خارق العاده است كه خارج از چارچوب اسباب و علل مادي و طبيعي مي‌باشد، و سيره و تاريخ پيامبران و امامان عليهم السلام بر اين نكته گواهي مي دهد كه ايشان از معجزه تنها در مواردي خاص، و براي اثبات حقانيت خويش بهره گرفته اند و زندگاني عادي و روزمره آنان بر اساس اعجاز و امور غير طبيعي سپري نگشته است. پس اگر چه نمي توان انكار معجزه را در مورد امام زمان(ع) در موارد خاص و ضروري نمود؛ ولي از سوي ديگر نمي توان ادعا كرد كه آن حضرت در امور روزمره خود پيوسته از اين شيوه استفاده مي نمايد.
4 - بي ترديد امام زمان عليه السلام با ظهور خود دنياي مادي و معنوي انسانها را به سوي آباداني و شكوفايي سوق خواهد داد، و نه تنها دستاوردهاي علمي و تكنولوژيك بشريت را از ميان نخواهد برد، و جهان را به عصر پيشينيان باز نخواهد گرداند؛ بلكه بر سرعت و شتاب علم خواهد افزود و مجهولات فراواني را براي آنان روشن و معلوم خواهد ساخت.
در روايتي از امام صادق عليه السلام آمده است كه فرمود: «دانش بيست و هفت حرف مي باشد كه تمام آنچه پيامبران آورده اند دو حرف بوده است، و مردم نيز تا كنون جز ايندو حرف را نمي شناسند، پس چون قائم عليه السلام ظهور نمايد بيست و پنج حرف ديگر را آشكار خواهد كرد و ميان مردم گسترش خواهد داد...»3
نتيجه سخن آنكه: هر چند امام زمان عليه السلام براي اتمام حجت و بيان حقيقت - بخصوص در آغاز دعوت خويش ـ از معجزه و كرامت استفاده خواهد نمود، ولي سعادت مادي و معيشتي انسانها را كه مورد وعده الهي در عصر ظهور او مي باشد، با امور غير طبيعي سامان نخواهد داد. پس او نه تنها از دستاوردهاي علمي بشر استفاده خواهد كرد، بلكه بر توسعه كمي و كيفي آنها نيز بسيار خواهد افزود.

پي‌نوشت‌ها:
1. مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، مؤسسة الوفاء،‌ بيروت، ج (52)، ص (391).
2. كليني، محمد بن يعقوب، الكافي، آخوندي، تهران، ج (8)، ص (241).
3. مجلسي، همان، ج (52)، ص (336).





52_آيا غيبت امام(عليه السلام) دليل و عذر بر عدم شناخت آن حضرت مى تواند باشد í نظر به حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة جاهلية» مردم چگونه مى توانند امامى كه غايب است را بشناسند در حالى كه با دليل فطرى، حضور امام در جامعه لازم و واجب است؟


نظر به حديث «من مات و لم يعرف امام زمانه مات ميتة الجاهلية» مردم چگونه مي توانند امامي را كه غايب است, بشناسند در حالي كه با دليل فطري، حضور امام در جامعه لازم و واجب است؟
در پاسخ به اين سؤال ذكر نكاتي لازم است:
1- غائب بودن امام به معني عدم حضور او در ميان مردم و جامعه نيست بلكه به اين معني است كه او را مشاهده مي‌كنند ولي نمي‌شناسند. نظير اين كه برادران حضرت يوسف او را مشاهده مي‌كردند ولي نشناختند. لذا در روايت امام صادق(ع) مي‌فرمايد: مثل حضرت مهدي(عج) مثل يوسف(ع) است، او در ميان مردم است و او را مشاهده مي‌كنند ولي نمي‌شناسند تا اينكه خداوند به او اذن دهد و او خودش را معرفي كند(1) و نيز عمري (يكي از نواب حضرت در عصر غيبت صغري) مي‌فرمايد به خدا قسم صاحب الامر هر سال در مراسم حج شركت مي‌كند و مردم را مشاهده مي كند و آنها را مي‌شناسد و مردم هم او را مي‌بينند ولي او را نمي‌شناسند.(2) بنابر اين حضرت در جامعه حضور دارد و حضور او منشأ آثار و بركات فراوان است.

2- غيبت امام مانع از معرفت و شناخت او نيست و عذر بر عدم شناخت آن حضرت نمي تواند باشد. در معرفت و شناخت لازم نيست حضرت را به صورت و قيافه بشناسد، بلكه شناخت او به نام و صفات و فضائل و ويژگي‌ها كافي است. اُويس قرني اهل يمن بود در زمان پيامبر زندگي مي‌كرد او بسيار علاقه داشت كه پيامبر را مشاهده كند ولي به خاطر اينكه مادر پيري داشت و از او نگاه داري مي كرد نتوانست پيامبر را در مدينه زيارت كند، ولي در عين حال بالاترين شناخت و معرفت را نسبت به پيامبر داشت و پيامبر به اميرالمؤمنين(ع) در مورد اويس قرني سفارش مي‌كرد. لذا شناخت به صفات و كمالات و فضائل لازم است. غيبت مختص به حضرت حجت(عج) نيست. حضرت موسي بن جعفر عليه السلام مدتها در زندان بودند و عده زيادي از شيعيان موفق نشدند كه حضرت را به صورت وقيافه بشناسند ولي اين مانع از معرفت و شناخت نسبت به مقام حضرت نبود.


3- مي دانيم هدف اصل و اوّلي از بعثت پيامبران كامل كردن شرايط براي رشد و تكامل آزادانه انسانها مي‌باشد كه بوسيله وحي اين هدف تأمين شده است و مردم امكان رسيدن به رشد عقلاني و تربيت روحي و معنوي را به دست آورده‌اند. با توجه به اين كه امامت، متمّم و تكميل كننده نبوت و تحقق بخش حكمت خاتميّت است، اين هدف بوسيله سلسله امامان محقق مي شود كه آخرين آنها امام مهدي(عج) تحقق بخش اين اراده خدا خواهد بود. چنان كه در آيه 105 سوره انبياء فرموده: «ولقد كتبنا في الزبور من بعد الذكر أنّ الأرض يرثها عبادي الصالحون» همانا در زبور پس از ذكر (تورات) نوشتيم كه زمين را بندگان صالح من به ارث خواهد برد. و در روايتي از ابن عباس از رسول خدا(ص) نقل شده كه فرمود: همانا علي امام امّت پس از من مي باشد و از فرزندانش، قائم منتظر مي باشد و وقتي كه ظهور كند زمين را پر از عدل و داد مي‌كند چنان كه پر از ظلم و جور شده است.(3)

پي‌نوشت‌ها:
1- بحار الانوار، ج 51، ص224 و ص 142.
2- وسائل الشيعة، ج 11، ص 135 ب 46 ابواب وجوب حج.
3- القندوزي، ينابيع المودّة، ص 494.



53_در برخي از روايات كه زمان ظهور امام منتظر را بيان مي دارد دارد: 1. يصير للرجل منهم (اصحاب المهدى) قوة اربعين رجلا 2. لو قد قام قائمنا يجمع اليه شيعتنا من جميع البلدان يملأ الارض عدلا كما ملئت ظلماً و جوراً اين ها با عقل ناسازگارند. مراد از نيروي 40 مرد داشتن هر يك از اصحاب حضرت مهدى (عج) چيستí چگونه ممكن است همه شيعيان نزد امام زمان (عج) جمع شوند؟

در پاسخ به سؤال فوق، نكاتي به طور مختصر بيان مي‌شود تا بتواند به فهم درست معناي حديث كمك نموده و استبعاد عقلي آن از ميان برود.
در مورد حديث اول ، مي‌توان گفت: لزومي ندارد حديث را اين گونه معنا كنيم كه قدرت بدني ياران حضرت مهدي(عج) با قدرت چهل تن از دشمنان برابري مي‌كند (گرچه اگر هم چنين گفته شود بعدي ندارد). ممكن است مقصود اين باشد كه ياران امام قادرند بر چهل تن از دشمنان غلبه نمايند. روشن است كه پيروزي در جنگ‌ها فقط از قدرت بدني به دست نمي‌آيد. به عبارت ديگر، قدرت نظامي غير از قدرت بدني است. آشنايي با فنون جنگي، برخورداري از تجهيزات مدرن، ايمان به هدف، شجاعت، فرماندهي آگاه و باتجربه ، صبر و بردباري و... عواملي هستند كه پيروزي را به ارمغان خواهند آورد. قرآن كريم مي‌گويد: «ان يكن منكم عشرون صابرون يغلبوا مئتين وان يكن منكم مئة يغلبوا الفاً من الذين كفروا بانهم قومٌ لايفقهون ـ (انفال / 6)». معناي اين آيه اين است كه اگر از شما بيست نفر بردبار باشند، بر دويست نفر غلبه خواهد كرد و اگر از شما صد نفر باشند، بر هزار نفر غلبه خواهند كرد.
علاوه بر آن، نقش امدادهاي غيبي الهي را نبايد ناديده گرفت. براساس روايات موجود، خداوند امام عصر(عج) را به سه نيرو مدد خواهد رساند: فرشتگان، مؤمنان و رعب و وحشت.(1) منظور از نيروي رعب و وحشت اين است كه خداي سبحان ترس و وحشت در دل دشمنان ايجاد خواهد كرد. بديهي است كه لشكر زبون و ترسو و وحشت زده، توان رويارويي با سپاهي شجاع، مؤمن و مقاوم را نخواهد داشت.
امّا حديث دوم؛ اين حديث نيز با عقل سرناسازگاري ندارد؛


اولاً، ما در دنيايي زندگي مي‌كنيم كه با وجود هواپيماهاي سريع‌السير، انسان قادر است در زماني كم، مسافت طولاني را طي كند و بدون شك در آينده نيز ما شاهد اختراعات پيچيده تري خواهيم بود كه سرعت سير را افزايش مي‌دهد.


با اين وجود، اينكه ياران حضرت مهدي(عج) در عصر ظهور بتوانند در يك شب خود را به او برسانند هيچ استبعادي ندارد.
بعيد نيست آنچه كه در بعضي روايات آمده كه «آنان بر ابرها راه مي‌روند»(2) نيز اشاره به همين مطلب باشد. ثانياً، از آثار تقوا و پارسايي اين است كه انسان از اين طريق مي‌تواند به مقامي برسد كه راه‌هاي طولاني را در زمان كم طي كند. اين همان است كه از آن به «طيّ الارض» تعبير مي‌شود و ما داستانهاي بسياري از طي‌الارض اولياء خدا شنيده‌ايم. بدون شك، مقايسه ياران امام عصر(عج) و توانايي آنان با توانايي امثال ما موجب اين استبعاد شده است.

ثالثاً، امام عصر(عج) به عنوان ولي خدا داراي ولايت تكويني است و قادر است در عالم طبيعت تصرّف كند و يارانش را از گوشه و كنار جهان در وقت ظهور جمع كند. اعتقاد به اين مسأله از لوازم ايمان به امامت است. رابعاً، در متن حديث آمده است كه خدا آنان را جمع مي‌كند «يجمع الله اليه». آيا اينكه خداوند بتواند ياران امام عصر(عج) را در نزد او شبانه حاضر كند، استبعادي دارد؟
به هر حال، اين قبيل احاديث بسيارند و اگر فهم آن بر ما دشوار است، نبايد انكار كنيم.

پي‌نوشت‌ها:
1. «يؤيّده الله بثلاثة اجنادٍ: الملائكة، والمؤمنون، والرُّعب؛ محمد بن ابراهيم النعماني، كتاب الغيبة، مكتبة الصدوق، تهران، [بي‌تا]، ص 242.
2. در قرآن مي‌خوانيم: «اينما تكونوا يأت بكم الله جميعاً ـ بقره: 148 ـ هر جا باشيد، خداوند همه شما را حاضر مي‌كند». امام صادق(ع) اين حديث را بر ياران حضرت مهدي(عج) تطبيق داده و راجع به آنان فرمود: «وبعضهم يسير في السحاب نهاراً»؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، مؤسسة الوفاء، بيروت، 1403 ق، جلد 52، ص 286.


54_سؤال مذكور را خدمت چندين استاد گرانقدر بيان نموديم اما متأسفانه جوابي قانع كننده نگرفتيم حتي چندين نفر اين ادعا را رد كردند سؤال مذكور اين است كه در دعاي ندبه خطاب به امام زمان مي شود: نمي دانم كه در كدام سرزمين سكني گزيده اي آيا در سرزمين رضوا يا غير آن يا در ذي طوي متمكن گرديده ايد. در صورتي كه اين كوه جايگاه محمد بن حنفيه رهبر فرقه كيسانيه است كه معتقدند وي در آن سرزمين غايب شده و پيروان او رو به اين كوه دعا مي خوانند در صورتيكه اين كوه هيچ ارتباطي به زندگاني حضرت قائم(عج) ندارد حتي آن زماني كه ايشان به قولي در مكه زندگي مي كرده اند.

اين سؤال قبلا هم از سوي برخي مطرح شده است و مرحوم ملا محمد تقي تستري صاحب قاموس الرجال، پاسخي داده است كه اجمال آن را نقل مي كنيم:
برخي روايات اشاره به اين دارد كه محل زندگي حضرت در دوران غيبت رضوي و ذي طوي كه آن روايات را ذيلا مي آوريم:


1- شيخ طوسي (ره) در كتاب غيبت نقل مي كند به اسناد از عبدالله الاعلي مولي آل سام قال: خرجت مع ابي عبد الله (ع) فلما نزلنا الروحاء نظر الي جبلها مطلا عليها فقال لي تري هذا الجبل يدعي «رضوي» من جبال فارس احبنا فنقله الله الينا اما ان فيه كل شجره مطعم و نعم امان للخائف مرتين. اما ان لصاحب هذا الامر فيه غيبتين واحده صغيره و اخري طويله؛ (غيبت شيخ طوسي 163، بحار 52/153)


خلاصه ترجمه روايت اين است كه راوي مي گويد: با امام صادق عليه السلام بيرون رفتيم به مكاني به نام روحاء رسيديم، حضرت به كوهي كه در آنجا بود نگاه كردند و فرمودند اين كوه رضوي است و در آن هر درخت ميوه داري هست و خوب محل امني است براي خائف حضرت اين جمله را دو مرتبه فرمودند و پس از آن فرمودند براي صاحب اين امر در اين مكان دو غيبت است يكي كوتاه و يكي طولاني.
در مجمع البلدان مي گويد نزديك ينبع كوه رضوي است و آن كوهي است كه داراي وادي ها و رودها و من شنيده ام كه در بين آن آب ها و رودها درختان فراواني است.
2- در كتاب غيبت نعماني آمده است حدثنا احمد بن محمد ... عن اسمعيل بن جابر عن محمد بن علي عن ابي جعفر عليه السلام انه قال: يكون لصاحب هذا الامر غيبه في بعض هذه الشعاب و او ما بيده الي ناحيته ذي طوي ... .؛(غيبت نعماني 182) امام باقر عليه السلام فرمود: براي صاحب اين امر غيبتي است كه در اين دره ها و اشاره فرمودند به ناحيه ذي طوي.


3- همچنين در كتاب غيبت نعماني آمده است: عن علي بن حمزه عن ابي بصير عن ابي جعفر الباقر عليه السلام قال: ان القائم يهبط من ثنيه ذي طوي في عده اهل بدر ثلاثماه و ثلاثه عشر رجلا حتي يسند ظهره الي الحجر الاسود و يهز الرايه الغالبه؛ (غيبت نعماني 84، بحار 52/370) امام باقر(ع) مي فرمايد قائم(عج) فرود مي آيد از ثنيه ذي طوي به همراه عده اي به عدد اهل بدر سيصد و سيزده مرد تا اين كه مي آيد و پشتش را تكيه مي دهد به حجر الاسود و پرچم پيروزي را به حركت در مي آورد.

بنابراين اجمالا ارتباطي بين رضوي و ذي طوي و غيبت آن حضرت وجود دارد و ممكن است محل زندگي حضرت در برهه اي از زمان در زمان غيبت در رضوي و يا ذي طوي باشد و البته اين منافاتي ندارد با ديگر روايات كه دلالت مي كند بر اين كه حضرت در بين مردم مي آيد و در اجتماعات و در حج شركت مي كند ندارد.

و اما اين كه كيسانيه محل غيبت محمد حنفيه را اين كوه مي دانند خود اين مطلب مي تواند تأييد اين باشد كه ارتباطي بين اين مكان و امام زمان وجود دارد چرا كه به احتمال قوي كيسانيه رواياتي كه دلالت بر غيبت امام زمان در اين مكان داشته را بر محمد بن حنفيه تطبيق كرده اند. يعني اصل مطلب صحيح بوده و از پيامبر يا ديگر معصومين روايتي بوده در مورد غيبت امام زمان در اين مكان و آنها در آن تحريف ايجاد كرده اند.



55_ ايا با ظهور امام زمان (ع) همه مسلمان شده و اختيار از مردم صلب مي شودí


پرسش فوق دو بخش دارد: 1. سلب اختيار از مردم در دوران ظهور؛2. مسلمان شدن همگان در آن دوره.
در پاسخ به بخش نخست توجه پرسشگر محترم را به اين اصل مسلّم و پذيرفته شده جلب مي‌كنيم كه انسان دراين دنياداراي اختيار است و بدون آن جايي براي تكليف ، پاداش و عقاب باقي نمي‌ماند. لازمه تكليف و امر و نهي ، پاداش و كيفر درباره بندگان ، داشتن اختيار آنان مي‌باشد. آن چنان كه از پاره‌اي از آيه‌هاي قرآن مجيد(1) ، برخي از روايت‌ها و براهين عقلي بدست مي‌آيد ، هدف خداي متعال از آفرينش انسان ، به مقام قرب و كمالات رسيدن او مي‌باشد و اين شايستگي از راه اختيار و اراده انسان بدست مي‌آيد . هرگاه اختيار از انسان گرفته شود، ديگر شايسته دريافت مقام قرب و رضوان خدا نمي‌باشد. مردم در سايه فاعليت اختياري كه دارند، داراي مسؤوليت و تكليف مي‌شوند. به بيان ديگر هنگامي كه انسان در مقام تزاحم ميان خواست‌هاي گوناگون ، براي رسيدن به كمال و رضوان خداي متعال ، از خواست‌هاي زشت و حيواني خود بگذرد ، شايسته قرب الهي و مستحق دريافت پاداش مي‌شود. اين اصل مسلم در دوران ظهور امام زمان (عج) نيز صادق است . از آن جا كه با ظهور حجت حق (عج) عقل‌هاي مردم كامل مي‌شود و زمينه‌هاي ارتكاب گناهان و جرايم كاهش مي‌يابد يا از بين مي‌رود ، جامعه آرماني كه در آن همه مردم موحد هستند و هيچ كس مشرك نيست، شكل مي‌‌گيرد و اين به معني سلب اختيار از مردم نيست بلكه مردمان آن عصر ، با اراده و اختيار خود در برابر اميال دروني و وسوسه‌هاي شيطان مقاومت مي‌كنند و به مقامي مي‌رسند كه اميال خود را كنترل مي‌كنند و مرتكب معاصي و جرايم نمي‌شوند.

زيرا آن چنان رشد كرده‌اند كه به عاقبت نافرماني از دستور‌هاي خدا‌ي منان آگاه هستند . مانند فردي كه آگاه است جامي كه روبروي اوست ، جام زهر است و نوشيدن آن هلاك كننده ، پس با اختيار و اراده نمي‌نوشد. از اين گذشته هر كار خير يا هر پرهيز از ارتكاب كار شر كه با اراده بيشتر و انتخاب آگاهانه‌تر و اختيار عالمانه‌تر همراه باشد، اثر بيشتري در تكامل روحي و تقرب به درگاه الهي و جلب رضوان الهي خواهد داشت و استحقاق فزون تري را براي دريافت پاداش خواهد داشت. از اين رو اولياي خدا آرزوي زندگي در دوران شكوفا و جامعه آرماني امام مهدي (عج) را دارند و خداي سبحان مؤمنان محض را كه اين اشتياق را داشته‌اند ، در دوران ظهور حجت‌الهي (عج) دوباره به دنيا بازمي‌گرداند تا با رجعت ، زمينه كمال آنان بيش از پيش فراهم آيد.

در پاسخ به بخش دوم يعني مسلمان شدن همگان در عصر ظهور ،‌بايد گفت‌ از ابتداي ظهور تا استقرار حكومت سراسري عدل امام مهدي (عج) دوره‌هاي مختلفي سپري مي‌شود . مثلا نعماني از جابر از امام باقر(ع) نقل مي‌كند كه فرمود وقتي قائم قيام كند ميان اهل تورات به تورات و ميان اهل انجيل به انجيل حكم مي‌كندو ميان اهل زبور به زبور و ميان اهل قرآن به قرآن (2). اين مربوط به مراحل آغازين ظهور است ولي تكامل بشر به حدي مي‌رسد كه همگان موحد مي‌شوند و هيچ كس به خدا شرك نمي‌ورزد : وعدالله الذين آمنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في‌الارض كما استخلف الذين من قبلهم و ليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد خوفهم أمنا يعبدونني لايشركون بي شيئاً(3)
1- ر.ك : آيه 7 سوره هود ، آيه 2 سوره ملك ، آيه 7 سوره كهف و آيه 56 سوره ذاريات .
2- الغيبة للنعاني ، ص 124
3- نور، 55.

56_دلم مي خواهد امام زمان(ع) را از دست خودم راضي كنم. ولي فكر مي كنم برخي از رفتارهايم درست نيست (ولي خودم نمي دانم كجاي كار ايراد دارد؟) و ايشان را ناراحت مي كند. فكر مي كنم فكر كردن به حقيقت امور خيلي مهم است، حقيقت همه چيز، ولي براي دسترسي به حقيقت بايد كم كم پرده ها كنار رود و ضخيم ترين اين پرده ها، پرده جهالت است، و امام زمان(عج) عصاره حقيقت هستي است، و اگر انسان به عصاره حقيقت هستي برسد، پرده هاي ديگر را نيز مي تواند كنار بزند. ولي چگونه مي توان به ايشان رسيد، و حقيقتاً ايشان را شناخت؟ خيلي دلم مي خواهد پاسخ اين سؤال برايم مسجل شود، و قلبم آرامش يابد، و البته مي دانيد، زبان قديمي ترها اين آرامش را در دل بنده ايجاد نمي كند. من خود فكر مي كنم امام زمان(عج) عصاره حقيقت است كه در هر زماني پايدار است يعني حالا نيز اين حقيقت را مي توان كشف كرد. نمي دانم توانسته ام منظور خود را برسانم يا خير؟


امام زمان(عج)، عصاره هستي و مجموعه همه فضايل و خوبي ها و زيبايي ها و وارث همه كمالات و صفات نيك و الهي همه انبياء و اولياء(ع) مي باشد. چيزي كه مهم است معرفت عميق نسبت به آن بزرگوار و كسب رضايت و خشنودي آن سرور كائنات است كه عين رضايت و خشنودي خداوند متعال است و هيچ گونه فاصله و گسستگي بين اين دو نمي باشد.
براي شناخت و پيوند با امام زمان عليه السلام بايد در دو وادي سير و حركت كرد:

1- سير نظري و علمي:
تا انسان محبوب و مقصود خود را خوب نشناسد و تصوير واضح و شفافي از او نداشته باشد و با ويژگي ها و خصوصيات او آشنا نباشد، نمي داند بايد در جستجوي چه كسي باشد و چه مقدار بايد در اين راه هزينه نمايد و مقصد و هدف و محبوبش داراي چه ارزش و قيمتي است. بنابراين در اولين گام بايد از طريق كتاب هائي كه در مورد آن مولا و سرور نوشته شده با زندگاني و شخصيت و شرح حال آن بزرگوار از قبل از تولد و هنگام تولد و بعد از آن و سخناني كه از ايشان نقل شده و اهداف و خواسته ها و آرمانهاي ايشان آشنا شد و در اين فضا و جو مدتي تنفس كرد تا آمادگي براي تحصيل رضايت و خواست و اطاعت آن مولا فراهم گردد.

2- سير عملي:
پس از شناخت نسبي امام زمان(عج) و آشنائي با خواسته ها و اهداف و آرمان هاي والاي آن عصاره خلقت و كعبه اميد و آمال همه پيامبران و اوليا و نيكان در طول تاريخ، بايد در جهت گام برداشتن در مسير خواسته ها و كسب رضايت و خشنودي ايشان قدم برداشت و اين سير و حركت عملي نقش عظيمي در انس و ارتباط نزديك و آشنائي عميق با ايشان دارد.

مطالعه در زندگاني كساني كه به شرف ديدار آن ماه كنعاني نائل شدند، اين نكته را به ما مي آموزد كه آن سعادتمندان نوعا از كساني بوده اند كه مطيع خداوند و پيرو حقيقي دين و آئين و عامل به دستورات و خواسته ها ي ايشان بوده اند و در اطاعت و پيروي از ايشان در جايگاه رفيعي بوده اند. اطاعت ايشان همان اطاعت خداوند است و خواسته هاي ايشان عين خواسته هاي خداوند است و در اين آستان جز پيروي كامل و عمل به دستورات الهي و انجام واجبات و دوري از محرمات از كسي چيزي نمي خرند. توسل حقيقي همراه با اضطرار و دلشكستگي در كوي آن سرور زمينه ساز لطف و عنايت آن بزرگوار و مورد رحمت قرار گرفتن در بارگاه ملكوتي او مي گردد. دوري از گناه و محرمات و آلودگي ها در جلب توجه آن سرور و پذيرفته شدن در بارگاه ايشان نقش عميق و تأثير به سزائي دارد. البته بايد توجه داشت كه ما وظيفه اي در رابطه با ملاقات و ديدار آن امام همام و يار سفر كرده اي كه صد قافله دل همره اوست نداريم. بلكه وظيفه ما عمل به خواست ايشان وكوتاهي نكردن نسبت به وظايفي است كه در قبال ايشان داريم و مهم آشنائي عميق و معرفت شايسته نسبت به ايشان است و ملاقات و رابطه با ايشان از اموري است كه ما به درستي نمي دانيم چه شرايط و زمينه هائي لازم دارد، هر چند اجمالا مي دانيم اطاعت و پيروي و بندگي خالصانه و صادقانه و توسل و ياد و توجه به آن عزيز زهرا(س)، در اين امر نقش ويژه اي دارد.

در هر صورت اين كار امري تدريجي است و بايد با رفق و مدارا و صبر و حوصله باشد و كم كم زمينه اطاعت و خشنودي آن سرور را فراهم آورد. اگر انسان طالب محبوب و مطلوبي باشد بايد دائما به ياد او باشد و نام و ياد او را از ياد نبرد:
گرت هواست كه معشوق نگسلد پيوند
نگاه دار سر رشته تا نگه دارد

اين راه، راه مقدسي است كه هيچ انساني دست خالي از آن بر نمي گردد و معامله پرسودي است كه كسي در آن دچار خسران و زيان نمي گردد.


57_در كتاب «ياد مهدي» از انتشارات مسجد مقدس جمكران، در يكي از احاديث نوشته شده بود، هر حكومتي كه قبل از امام زمان(ع) ظهور كند و بوجود بيايد حكومت طاغوت است؟ مي توانيد اين حديث را با نظام فعلي ما توضيح دهيد؟


بيشتر روايات به سه قيام اشاره دارند نه نفي تشكيل حكومت پيش از ظهور. پاسخي كه مي توان در مقابل اين روايات داده چنين است:
1- اين روايات چنانچه از محتوا و علت هايي كه در روايات آمده است روشن مي شود، نظر به خلافت بني اميه و بني عباس و ديگر فتنه ها و مصيبت هايي كه در آن زمان اتفاق مي افتاده دارند.
2- در آن زمان - و حتي زمان هاي بعدي - افرادي در مقابل حكومت هاي ظالم و باطل مردم را به اطاعت خويش فرا مي خوانند، ائمه شيعيان را از پيوستن به اين گروه نهي فرمودند تا به ظلم كمك نشود. امادر مقابل كسي كه مردم را به اقامه حق و بازگرداندن حكومت به اهلش دعوت كند مورد حمايت ائمه بوده اند.
3- بسياري از روايات در قضاياي مشخص و شخصي بيان شده است و فرد يا افراد خاصي را از قيام منع مي كردند كه نشان مي دهد كه در آن زمان خصوصيت و ويژگي اي بوده است كه قيام آن افراد به ثمر نمي رسيده با اين كه قيام او دعوت به خود بوده نه حق. در مقابل دليل عقلي و نقلي قائم است كه قيام و تشكيل حكومت در هر زماني مطلوب است.
اما دليل عقلي: احكام اسلام، براي يك زماني خاص نيست. اسلام دين جهاني است كه در همه زمان ها و مكان ها - برنامه براي هدايت و رستگاري و اقامه عدل دارد. در عين حال از ضروري ترين امور زندگاني بشر، وجود نظام اجتماعي و حكومتي است كه پاسدار حقوق جامعه باشد. هيچ جامعه اي نمي تواند از تشكيل حكومت بي نياز باشد. حال يا حكومت ظالمانه باشد يا عادلانه.
اما روشن است كه حكومت عادلانه هدف اصلي زندگي بشري است و انسان ها بايد تلاش كنند كه حكومت عادلانه تشكيل دهند.
پس اولا: احكام اسلامي براي همه زمان ها و همه مكان هاست، حتي زمان غيبت نيز جاري و قابل اجرا است.
ثانيا: اسلام داراي احكام حكومتي است، چنانچه داراي احكام عبادي است و چنانچه لازم است احكام عبادي آن - چون نماز و روزه - پياده شود و در هيچ زمان تعطيل نمي شود احكام حكومتي آن نيز در هيچ زماني تعطيل بردار نيست.
ثالثا: در زمان حضور امام (ع) احكام حكومتي را او اجرا مي كند. اما در زمان غيبت كساني كه از جانب امام اجازه دارند بايد جامعه را اداره كنند (مگر اين كه زمينه تشكيل حكومت موجود نباشد).
اما دليل نقلي: روايات متعددي درباره آخر الزمان و علائم ظهور است كه اشاره دارد پيش از قيام و ظهور مقدس حضرت مهدي(عج) در ايران و يمن حكومت هاي شيعي و مورد تأييد امام تشكيل مي شود و در دنياي پر از ظلم و جور آن زمان، مردم را به حق و عدالت دعوت مي كنند. در اين روايات به قيام ايرانيان و حكومت آنها تأييد بسياري شده است. آقاي علي كوراني از علماء لبناني مقيم ايران، روايات مربوطه را جمع آوري و دسته بندي كرده اند و با توضيحاتي جامع درباره اين روايات توضيح داده است. (كوراني، علي، عصر ظهور، ترجمه عباس جلالي، ص 217 - 275، شركت چاپ و نشر بين الملل سازمان تبليغات اسلامي، چاپ دوم 1379، تهران).
پس نه تنها حكومت جمهوري اسلامي، مصداق رواياتي كه نهي از قيام و احيانا تشكيل حكومت مي كند نيست، بلكه به دليل عقل و نقل مصداق واقعي حكومت زمينه ساز حكومت جهاني حضرت مهدي(عج) است و خداوند به ما و شما روزي فرمايد كه شايستگي اين را داشته باشيم تا ظهورش را درك كنيم و در ركاب و خدمت آن حضرت باشيم، زيرا روايات متعددي از نقش سازنده ايرانيان پيش و در عصر ظهور براي زمينه سازي و قيام آن حضرت حكايت دارند و خداوند توفيق دهد كه ما نيز جزء اين گروه باشيم، انشاءالله.

_______________________________________________________________
پاسخ اجلاس دوسالانه امام زمان (عج)
پرسش:
در كتاب «ياد مهدي» از انتشارات مسجد مقدس جمكران، در يكي از احاديث نوشته شده بود هر حكومتي قبل از امام زمان (عج) ظهور كند و بوجود بيايد حكومت طاغوت است. مي‌توانيد اين حديث را با نظام فعلي ما توضيح دهيد؟
پاسخ: براي پاسخ به اين پرسش مقدمه‌اي لازم مي‌نمايد و آن اين است كه دركلام هر متكلم حكيم و عاقلي ابتدا بايد همه كلام وي را شنيد و پس از آن درباره‌اش قضاوت نمود. زيرا ممكن است حكيم سخن را با «عام» ـ يعني مفهومي كه داراي شمول و وسعت و گسترش بوده و مصاديق و افراد بسياري را شامل مي‌شود ـ آغاز كند ولي در لابلاي كلام و سخن خويش مراد خويش را با «خاص» توضيح دهد. مانند اينكه در ابتدا بگويد: «از همه عالمان پيروي كرده و دين خود را از آنها بگيريد.» سپس در لابلاي گفتگو و سخن بگويد: «از عالمان دنيامدار و هواپرست پيروي نكنيد و در دين خود به آنها تكيه نكنيد.» بديهي است در چنين مواردي نمي‌توان به جمله اول تكيه كرد و به سراغ امثال ابوهريره و شريح قاضي، ابوموسي اشعري و... رفت چرا كه مراد اصلي گوينده در جمله دوم به وضوح هر چه تمام‌تر بيان شده است. با ذكر اين مقدمه پرسش بالا را پاسخ مي‌گوييم. روايتي كه شما ذكر كرده‌ايد اين است كه امام صادق عليه‌السلام فرمودند: «كُلُّ رايَةٍ ترفع قَبل قيامِ القائمِ فَصاحِبُها طاغوتَ يعبد من دون الله عزوجل»(1) هر پرچمي پيش از نهضت «قائم» برافراشته شود، صاحب آن «طاغوتي» است كه در برابر خداپرستش مي‌شود.
در اين روايت چند مطلب بايد روشن شود:
1 . مقصود از پرچم برافراشته درگيري با نظام‌هاي حاكم و به وجود آوردن حكومت جديد است.
2 . «قبل از قيام قائم» قطعاً شامل عصر غيبت مي‌شود. البته زمان صدور روايت به بعد را نيز شامل مي‌شود.
3 . طاغوت عبارت است از هر متجاوز و هر معبود جز خدا،(2) مرحوم علامه طباطبايي (ره) مي‌فرمايد: «طاغوت» يعني طغيان و تجاوز ازحد، و معناي آن مانند ملكوت و جبروت خالي از مبالغه نيست، طاغوت بر چيزهايي كه سبب حصول طغيان مي‌شود مانند چيزهايي كه به جاي خداپرستش مي‌شود نيز اطلاق مي‌گردد مثل بت‌ها و شياطين و جن و رهبران ضلال، و همچنين هر كس برخلاف رضاي الهي از او پيروي شود طاغوت ناميده مي‌شود.(3)
با توجه به صدر و ذيل روايت روشن مي‌شود پرچمي كه پيش از قيام حضرت حجت (عج) برافراشته مي‌شود آن‌گاه طاغوت به شمار مي‌رود كه ستمگر و جباري آن را برافراشته سازد و مقصودش تجاوز و تعدي به احكام الهي و در مقابل خدا و رسول الله (ص) و امام معصوم (ع) باشد نه عادل و پرهيزكاري كه جزء برگزيدگان از مردم به شمار آيد و علم و تقوي و توحيد در تمام زندگانيش نورافشاني كرده باشد و هرگز از عدالت خارج نشده باشد، برافراشتن پرچم به وسيله چنين شخص صالح و مصلحي براي حاكميت دين برچيدن بساط طاغوت و در مسير تحقق آرمان‌هاي الهي است. پس با قراين داخليِ روايت، مقصود حديث روشن شد. شاهد بيروني نيز وجود دارد. امام باقر عليه‌السلام مي‌فرمايد: «هيچ كس مردم را تا خروج دجّال فرا نمي‌خواند، جز اينكه افرادي يافت مي‌شوند كه با او بيعت كنند. هر كس پرچم گمراهي برافراشت، صاحب آن طاغوت است».(5) به قيد «مَنْ رَفَعَ رايةَ ضَلالِةِ» توجه كنيد قيام كننده‌اي طاغوت شمرده شده كه پرچم گمراهي برافرازد نه كسي كه مردمان را به سوي نور، روشنايي، احكام الهي و توحيد فرا مي‌خواند. در روايت معتبر ديگري امام صادق عليه‌السلام قيام‌ها را دو دسته مي‌كنند و مي‌فرمايند: هرگاه شخصي براي قيام به سوي شما آمد، توجه كنيد كه انگيزه و هدفش چيست و براي چه چيز قيام مي‌كند. نگوييد كه «زيد» (بن علي) هم خروج كرد، زيد مردي عالم و آگاه و بسيار راستگو بود و به سوي خودش شما را فرا نمي‌خواند بلكه به خشنودي و رضاي آل محمد دعوت مي‌كرد و اگر موفق مي‌شد به عهد خود وفا مي‌كرد وي براي نابودي سلطان ستمگر (بني‌اميه) قيام كرد، اما شخصي كه امروز قيام كرده است (محمد بن عبدالله) شما را به چه چيزي مي‌خواند؟ به رضاي آل محمد (ص)؟ ما شهادت مي‌دهيم كه به دعوت او راضي نيستيم. او امروز كه كسي با او نيست، از ما سرپيچي مي‌كند، چه رسد به روزي كه پرچمها براي او بسته شود (و داراي امكانات و افراد شود)... پس مي‌توان نتيجه گرفت كه هرگاه قيام كننده داعي به حق و در پي رضايت آل محمد (ص) و اجراي احكام الهي باشد و اراده‌اي جز اراده آنها نداشته باشد، چنين شخص صالحي گرچه در دوره غيبت باشد مشمول اين روايت نمي‌شود.
يكي از بهترين دليل‌ها روايتي است كه نعيم بن عبدالله به سند خود از ابراهيم بن علقمه از عبدالله نقل مي‌كند كه ما روزي نزد پيامبر اسلام (ص) نشسته بوديم. گروهي از بني‌هاشم نزد ما آمدند. تا چشم پيامبر (ص) به آنان افتاد، رنگش دگرگون و آثار ناراحتي در چهره‌اش نمايان شد. اصحاب علت ناراحتي را پرسيدند، حضرت چنين توضيح دادند: «ما خانداني هستيم كه خدا براي ما، آخرت را بر دنيا برگزيده، و اينان كه خاندان من هستند، پس از من دچار بلا و آوارگي و دوري و تبعيد از وطن مي‌گردند و اين سختي‌ها، ادامه مي‌يابد، تا زماني كه مردمي از مشرق زمين قيام مي‌كنند. آنان كه اصحاب پرچم‌هاي سياه هستند. در آغاز قيام، خواستة مردم از حكومت حق است، ولي سردمداران حكومت، زير بار نمي‌روند، 2 يا 3 بار قيام با اين انگيزه صورت مي‌گيرد، تا اين كه مردم به مبارزه خود ادامه داده و حكومت تسليم خواسته‌هاي آنان مي‌گردد، ولي اين بار، مردم نمي‌پذيرند. و حكومت جديدي بر اساس حق تشكيل مي‌دهند، اين حكومت تداوم مي‌يابد تا اين كه مردم آن را به مردي از خاندان من تحويل مي‌دهند و او زمين را پر از عدل مي‌كند، همان‌گونه كه پر از ظلم كرده‌اند. پس اگر كسي از شما آن زمان را درك كنيد، بايد به آن مردم بپيوندد، هر چند سينه‌خيز روي برف برود، چون او مهدي (عج) است.» (6) براي روشن شدن بيشتر مطلب به آيه استبدال ـ سوره محمد آيه 38 و مائده 56 ـ 51 و توبه 38 و 39 ـ مراجعه كنيد و همين‌طور به تفسير نمونه و الميزان در ذيل آيات مذكور.
نتيجه اينكه با توجه به شخصيت كاروان‌سالار اين نهضت كه آرمان‌هاي خود را به طور خلاصه در وصيت‌نامه سياسي ـ الهي خويش آورده و تأكيد ايشان و رهبر معظم انقلاب بر بيزاري از هر آن‌چه مخالفت با خداي سبحان و تلاش براي كسب رضايت آل‌رسول عليهم‌السلام است و با قبول كمبودهاي موجود و رسالت همه براي برطرف كردن آن در محدوده احكام الهي به اين نتيجه مي‌رسيم كه چون نظام فعلي ما با همه كمبودها، دشمني‌ها، محكم و استوار براي پياده كردن احكام الهي در صدد برطرف كردن همه موانع است نمي‌تواند مصداق «طاغوت» باشد، وقتي بزرگترين آرزوي سردمداران اين نظام تحويل آن به وجود مقدس ولي عصر (عج) است، چگونه ممكن است با اين انگيزه آن را طاغوت دانست. *
«اين احاديث هيچ مربوط به تشكيل حكومت خدايي عادلانه كه هر خردمند لازم مي‌داند نيست.
بلكه در روايت اول دو احتمال است: يكي آنكه راجع به خبرهاي ظهور حضرت ولي‌عصر(عج) باشد و مربوط به علامات ظهور باشد و بخواهد بگويد ، علمهايي كه به عنوان امامت قبل از قيام قائم برپا مي‌شود باطل است.
چنانچه در ضمن همين روايات علامتهاي ظهور هم ذكر شده است و احتمال ديگر آنكه از قبيل پيشگويي باشد از اين حكومت‌هايي كه در جهان تشكيل مي‌شود تا زمان ظهور كه هيچكدام به وظيفه خود عمل نمي‌كنند و همينطور هم تا كنون بوده...».(7)
«آن روايات ]اشاره دارد[ كه هر كس علم بلند كند علم مهدي، به عنوان مهدويت بلند كند، ]باطل است[».(8)
خدا ما و شما را به ديدار قدومش موفق بدارد.

پي‌نوشت‌ها:
1. شيخ محمد بن الحسن الحرالعاملي، وسائل الشيعه الي تحصيل مسائل الشريعه، احياء التراث العربي، بيروت، لبنان، ج 11، ص 37 و همينطور مراجعه كنيد به الحاج ميرزا حسين النوري الطبرسي، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، مؤسسة آل‌البيت عليهم‌السلام لاحياء التراث، بيروت، لبنان، الطبعة الثانيه، 1408 هجري قمري، ج 11، ص 34.
2. ابي‌القاسم الحسين بن محمد المعروف الراغب الاصفهاني، المفردات في غريب القرآن، المكتبه المرتضويه، تهران، ص304 ـ 305، درك قاموس قرآن، سيد علي اكبر قرشي، دارالكتب الاسلاميه، ج 4، ص 224، اين كلمه 8 بار در قرآن آمده است و مراد از آن خدايان دروغين و مردمان متجاوز و طاغي است.
3. سيد محمد حسين طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه استاد محمد تقي مصباح، بنياد، علمي و فكري علامه طباطبايي با همكاري مركز نشر فرهنگي رجاء، ج 2، ص 485.
4. پيشين، ترجمه استاد سيد محمد باقر موسوي همداني، ج 17، ص 396 و 400.

5. محمد باقر المجلسي، مرآة العقول في شرح اخبار آل‌الرسول، دارالكتب الاسلاميه، ج 26، ص 258.

6. مجله حوزه چاپ دوم، شماره 71-70 ، 1374 ص 192-193 و ترجمه ملاحم و فتن سيد بن طاووس كتابفروشي اسلاميه تهران، ترجمه محمد جواد نجفي، باب 93، ص 35 (با كمي تفاوت در ترجمه).
7. كشف‌الاسرار، ص 225؛ به همين مضمون در صحيفه نور، جلد 20، ص 197.

8. صحيفه نور، جلد 20، ص 197.
.*به بيان فني هم‌چنان كه وقتي حاكم حكيمي دستور دهد عالمان را بزرگ بداريد، شخص جاهل تخصّصاً و موضوعاً حقيقتاً از آن خارج است، قيام هم به دو انگيزه مي‌تواند صورت گيرد: براي خدا و بسط عدالت چونان پيامبران و براي نفس و ستمگري چونان فرعونيان؛ و يك شيء نمي‌تواند مصداق ضد و مخالف خود باشد، اطاعت خدا چگونه مي‌‌تواند مصداق عصيان خدا و تجاوز به حدود الهي (طاغوت) قرار گيرد؟ و در نهايت اگر تخصص را كسي قبول نكند ولي حكم طاغوت بر آن با توجه به دليل‌هاي ديگر بار نمي‌شود كه به آن در اصطلاح خروج حُكمي و تخصيص گفته مي‌شود.

58_دنيا و مردم چه شرايطي بايد داشته باشند تا امام زمان ظهور كنند؟

البته ما با شرايط کنوني جهان اميدوار هستيم حضرت ظهور فرمايند و مستضعفان را از دست ستمگران نجات بدهند و تعدادي از نشانه هاي ظهور حضرت مثل فراواني ظلم و ستم و کثرت معاصي تحقق يافته و تعداد اندکي از نشانه هاي ظهور باقي مانده و ما اميدوار هستيم و انتظار داريم که حضرت هر چه زودتر ظهور کنند ولي زمان ظهور امام زمان(عج) براى هيچ كس حتى شخص امام(ع) نيز معلوم نيست و جزء مواردى است كه فقط علمش نزد خداوند متعال است و در اين معنا روايات متعددى داريم، در روايات ما زمان ظهور حضرت با زمان وقوع قيامت مقايسه شده است؛ يعنى، همان گونه كه علم زمان وقوع قيامت منحصرا در اختيار حضرت حق - جل و علا - است، علم زمان ظهور حضرت نيز منحصرا در نزد خداوند متعال است، (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 107 به نقل از پيامبر گرامى اسلام(ص) مشابه اين روايت را از امام صادق(ع) در تفسير شريف لاهيجى، ج 2، ص 137 ملاحظه فرماييد).

بنابراين كسى حق ندارد، زمانى براى حضور حضرت تعيين كند، اما متأسفانه هر از گاهى شايعاتى از اين دست با استناد دروغ به برخى افراد موجه درست مى شود. مهم شناخت وظيفه است؛ ما چه بكنيم كه بتوانيم به وظيفه خود در زمان غيبت عمل كنيم؟ و چه بكنيم به نزديك تر شدن زمان ظهور امام كمك كرده باشيم؟ و چه بكنيم كه اگر امام در زمان ما ظهور كرد، ما نيز جزء ياران و ياوران آن حضرت باشيم؟


روايات، وظيفه ما را در زمان غيبت را معين فرموده اند، انتظار فرج و انتظار منجى. اين انتظار حتما بايد با ورع و عفت و صلاح همراه باشد. درروايات از انتظار فرج به عنوان برترين عبادت مؤمن در زمان غيبت نام برده شده است، (كمال الدين و تمام النعمه، شيخ صدوق، صص 647 - 644، والشيعه والرجعه، محمدرضا الطيسى النجفى، ج 1،صص 200 و 201، دارالكتب الاسلاميه).

روشن است كه تا زمينه قيام و ظهور آماده نشود، ظهور حضرت نيز ميسر نيست و روايات ما به اين نكته نيز اشاره دارند. اين زمينه اولاً با كردارهاى درست و به جا و خداپسندانه شيعيان و هم پيمانى آنها در ايفاى وظيفه الهى خود و ثانيا با دعاى فراوان - از ته قلب و باخلوص نيت - حاصل مى شود، (صحيفه المهدى، جواد قيومي اصفهانى، دفتر انتشارات اسلامى، ص 350 و 351).

پس همانگونه كه زيادي ظلم و گناه در جامعه از شرايط و نشانه هاي ظهور است وجود ياوراني مخلص و مؤمن به عنوان ياران حضرت مهدي نيز جزو شرايط ظهور مي باشد و ما مؤظف هستيم اين شرط را محقق نماييم.

59_ نشانه هاي ظهور امام زمان چيست؟

نسبت به زمان ظهور امام زمان (عج) هيچكس نمي تواند زمان مشخص و معيني را اعلام كند، زيرا غير از خداوند هيچكس نسبت به آن آگاهي ندارد. آنچه كه در برخي از روايات درباره زمان ظهور امام زمان(ع) آمده است، نشانه‌ها و علايمي است كه بر اساس آنها برخي از علما و صاحب نظران اظهار نظرهايي نسبت به نزديك بودن و يا نزديك نبودن زمان ظهور كرده‌اند. اما هيچ يك از آنان به طور قطع چنين اظهار نظرهايي را مطرح نكرده‌اند. از اين رو، نمي توان گفت كه در اين نزديكي‌ها آيا امام زمان (عج) ظهور خواهد كرد يا خير.
نشانه هاي ظهور را مي توان به دو دسته تقسيم كرد: نشانه‌هاي تغيير ناپذير و تغيير پذير
نشانه‌هاي تغيير ناپذير را مي توان به نشانه هاي حتمي و غير حتمي تقسيم كرد.

علامت هاي حتمي
نشانه‌هاي تغيير ناپذير حتمي نشانه هايي هستند كه يا متصل به ظهور هستند با فاصله (15) روز يا چند ماه و يا متصل به ظهور نيستند و بعضي از آنها عبارتند از:
«خروج دجال»،‌ «صيحه و نداي آسماني»، «خروج سفياني از وادي يابس»، «فرورفتن لشكر سفياني در بيداء»، «قتل نفس زكيه بين ركن و مقام»، «خروج سيد حسني از ديلم و قزوين»، «كسوف آفتاب در نيمه ماه رمضان و خسوف ماه در پايان آن»، « سه ندا در ماه رجب»، «خروج يماني از يمن»،‌ «انقراض بني عباس» «جاري شدن نهري از فرات به غري»، «ظاهر شدن قحطي شديد»(1).

علامت‌هاي غير حتمي
اين علامت‌ها گر چه تعداد زيادي از آنها به وقوع پيوسته و از نظر فلسفي حتمي و ضروري تلقي مي شود ولي هنگامي كه از آنها خبر داده مي شده حتميت آن مشخص نشده است از اين رو غير حتمي ناميده شده‌اند مانند «ظاهر شدن شصت مدعي دروغين نبوت»، «ظاهر شدن 12 نفر از سادات مدعي امامت»، «بستن جسر بغداد»، «مسجد كردن قبرستان‌ها»، «خراب شدن بغداد»، «خراب شدن ديوار مسجد كوفه»، و...(2)
اين علامت‌ها تغيير نكرده‌اند و با آمدن آنها ظهور آقا مسلم محقق خواهدشد اما نشانه‌هايي وجود دارد كه قابل تغيير مي‌باشند.

نشانه‌هاي قابل تغيير
علي بن خنيس از امام صادق(ع) روايت مي‌كند كه شنيدم مي‌فرمود: بعضي از علايم و امورات از محتومات است و جمله‌اي از آن علايم حتمي نخواهد بود يعني احتمال تغيير و تبديل در آن مي‌رود شايد كه خداوند آن بلاها و فتنه‌ها رابه فضل و كرم خود از مؤمنين دفع فرمايد و شدايد را بر ايشان آسان نمايد و در ظهور آن بزرگوار تعجيل فرمايد»(3).
تعدادي از علاماتي كه هنوز واقع نشده، و يا محتمل الوقوع است و اعلام به حتميت آن نشده و احتمال تغيير و تبديل در آنچه اراده خداوند به آن تعلّق گرفته مي‌روند عبارتند از: «ايستادن آفتاب در وسط آسمان از اول زوال تا وقت عصر بدون آنكه حركت كند»، «طلوع نمودن خورشيد از مغرب»، «خروج يماني از يمن»، «خروج خراساني از خراسان»، «خروج مغربي به جانب مصر و مالك شدن مصر و نواحي آن»، «اختلاف بيرقها در شام به سبب خروج سه نفر طالب سلطنت» «خراب شدن سمت غربي مسجد شام»، وقوع جنگ و جدال در هر بلد از نواحي مغرب تا يكسال كه مردم به دليل اختلاف رايات يكديگر را مي كشند. به ويژه در شام كه صد هزار نفر كشته مي شوند»،‌ «خراب شدن شام از قتل و غارت و اقسام فتنه‌ها و بلاها»، «فرو رفتن قريه جابيه در زمين در شام»، «خروج زنديقي از شهر قزوين به رياست»،‌ «پايان يافتن سلطنت بسياري از سلاطين در اكثر كشورها»، «خروج عوف سلمي در سرزمين جزيره»، «خروج سمرقندي بعد از عوف سلمي و بر پا شدن فتنه‌اي عظيم»، «وقوع زلزله‌اي عظيم در شام قبل از خروج سفياني كه بيش از صد هزار نفر كشته مي‌دهد»، «ظاهر شدن آتشي تعجب آور و خوف انگيز و ترس آور، به مدت سه يا هفت روز در ميان زمين و آسمان در سمت مشرق زمين»، «ظاهر شدن سرخي شديد كه در اطراف آسمان پهن مي شود گويا همه آسمان را مي گيرد» «كثرت قتل و خونريزي در كوفه از جهت رايات مختلف»، «كشته شدن نفس زكيه است در پشت كوفه با هفتاد نفر از صلحا»(4)، «وقوع جنگ عظيمي در ميان آل مروان و بني عباس در قرقيسا در كنار شط فرات»، «نزول ترك در جزيره و اهل روم در رمله»، «مسخ شدن طايفه‌اي به صورت ميمون و خوك»،‌ «حركت كردن بيرقهاي سياه از خراسان»، «آمدن باران بي نظير در ماه جمادي الثانيه و رجب» «باريدن تگرگ بسيار بزرگي در روم و جزاير كه مانند آن ديده نشده»،‌ «مطلق العنان شدن عرب در رفت و آمد و عملكرد»، «خروج سلاطين عجم از شان دو قار»، «طلوع ستاره از مشرق كه مانند ماه درخشنده است»، «زنده شدن مردگان و سر برآوردن از قبرها»، بعضي از اين حوادث مشروط به وجود شرطي است كه اگر شرايط آن محقق شود موجود مي‌شود و خداوند تعالي داناتر است به آن چيز‌هايي كه بايد بشود.

نتيجه
علايم بر دو قسم هستند تغيير پذير و تغيير ناپذير: علايم تغيير پذير علايمي است كه به اراده خداوند واقع مي شود و چه بسا به جهت حكم و مصالح و مقتضيات و موانعي واقع نشود يا تغيير داده شود به نحوي كه اصلح به حال بندگان خدا باشد و يا به ادعيه و طاعات بندگان ابتلاء به آن رفع شود. و از طرفي ممكن است به خاطر موانع يا مصالحي فرج به تأخير افتد و در اين باره بعضي از روايات گويا است.(5) و اين مطلب در اصطلاح«بداء» ناميده مي‌شود و مسائلي مانند افشاي راز به قتل رساندن امام معصوم و مانند آن از اموري است كه تأخير انداز فرج شمرده شده است.(6)

توضيح بيشتر
روايات حاكى از اين است كه انقلاب و حركت ظهور حضرت مهدى(عج) بعد از فراهم شدن مقدمات و آمادگى هاى منطقه اى و جهانى از مكه آغاز مى گردد. آنگاه در سطح جهان نبردى سخت ميان غربى ها و تركان(7) و يا هواداران آنها به وجود مى آيد تا جايى كه منجر به جنگ جهانى مى گردد. اما در سطح منطقه دو حكومت هوادار حضرت مهدى(عج) در ايران و يمن تشكيل خواهد شد... كه ياران ايرانى آن حضرت مدتى قبل از ظهور، حكومت خويش را تأسيس نموده و درگير جنگى طولانى مى شوند كه سرانجام در آن پيروز مى گردند. اندك زمانى پيش از ظهور آن بزرگوار در بين ايرانيان دو شخصيت با عنوان سيد خراسانى، رهبر سياسى و شعيب بن صالح رهبر نظامى ظاهر شده و ايرانيان تحت رهبرى اين دو تن نقش مهمى را در حركت ظهور آن حضرت ايفا خواهند كرد.
اما ياران يمنى وى، قيام و انقلاب آنان چند ماه پيش از ظهور حضرت بوده و ظاهرا ايشان در سامان بخشيدن به خلاء سياسى كه در حجاز به وجود مى آيد همكارى مى نمايد.
از جمله نشانه هاى ظهور حادثه اى است كه ميان دو حرم مكه و مدينه رخ مى دهد. در اين هنگام نشانه هاى ظهور حضرت مهدى(عج) آشكار شده و شايد بزرگترين نشانه آن، نداى آسمانى است كه به نام او در 23 ماه رمضان شنيده مى شود پس از اين نداى آسمانى حضرت مهدى(عج) به طور سرى با برخى از ياران خود ارتباط برقرار مى نمايد. درباره آن بزرگوار در سراسر گيتى سخن بسيار به ميان آمده و نام وى زبانزد همگان گشته و محبتش در دل ها جاى مى گيرد.
دشمنان از حضور آن حضرت بيمناك شده و مى كوشند تا وى را يافته و از ميان بردارند ازاين رو سپاهى وارد مدينه گشته و به هر مرد هاشمى كه دست يافته او را دستگير و يا كشته و يا به زندان مى اندازند آن حضرت با برخى از ياران خود در مكه تماس گرفته تا اين كه قيام خويش را در شب دهم محرم بعد از نماز مغرب و عشاء از حرم شريف مكى آغاز مى كند و پس از درگيرى بر مكه تسلط مى يابد. در صبح روز دهم محرم حضرت مهدى(عج) پيام خود را به زبان هاى مختلف به تمام جهان ابلاغ مى كند و ملل دنيا را به يارى خويش دعوت كرده، اعلام مى دارد كه در مكه باقى خواهد ماند تا معجزه اى كه جد گرامى اش حضرت رسول(ص) وعده فرموده محقق شود و آن فرو رفتن لشكريان سفيانى به زمين است كه براى درهم شكستن حركت آن حضرت راهى مكه مى شوند به وقوع بپيوندد(8).
آن حضرت پس از اين معجزه با سپاه خود كه متشكل از ده و اندى هزار تن است از مكه رهسپار مدينه مى شود و پس از نبردى با نيروهاى دشمن مستقر در آنجا، مدينه را آزاد ساخته آنگاه با آزادسازى دو حرم مكه و مدينه فتح حجاز و تسلط بر منطقه خاتمه مى يابد. وى پس از پيروزى بر حجاز راهى جنوب ايران مى شود و در آنجا با سپاه ايران و توده هاى مردم آن سامان به رهبرى خراسانى و شعيب بن صالح برمى خورد. آنان با او بيعت كرده و با همرزمى يكديگر با قواى دشمن در بصره به پيكار مى پردازند كه سرانجام به پيروزى بزرگ و آشكارى دست مى يابند. سپس امام(عج) وارد عراق گرديده واوضاع داخلى آنجا را پاكسازى مى كند و با درگيرى با بقاياى نيروهاى سفيانى و گروه هاى متعدد شورش آنها را شكست داده و به قتل مى رساند. آنگاه عراق را مركز حكومت و كوفه را پايتخت خود قرار مى دهد و بدين سان يمن، حجاز،ايران، عراق و كشورهاى خليج فارس يكپارچه تحت فرمانروايى آن حضرت درمى آيد. بعد از آن جنگ هايى با تركان و يهوديان صورت مى پذيرد كه در هر دو پيروزى از آن حضرت(عج) است. غربيان مسيحى از اين وقايع سخت نگران شده و با حضرت اعلان جنگ مى كنند ولى ناگاه حضرت عيسى مسيح(ع) از آسمان به قدس شريف فرود آمده و با سخنان خويش جهان و به ويژه مسيحيان را مورد خطاب قرار مى دهد. فرود آمدن حضرت عيسى(ع) براى جهان علامت و نشانه اى است كه موجب شادى مسلمانان و ملت هاى مسيحى خواهد گرديد.
به نظر مى رسد كه حضرت مسيح(ع) ميان حضرت مهدى(ع) و غربى ها وساطت نموده و قرارداد صلحى به مدت هفت سال ميان دو طرف بسته مى شود. اما غربى ها بعد از دو سال پيمان صلح را مى شكنند، لذا روميان در يك هجوم ناگهانى با نزديك به يك ميليون سرباز به سرزمين شام و فلسطين يورش مى آورند. نيروهاى اسلام روياروى آنها قرار گرفته و حضرت مسيح(ع) موضع خود را هماهنگ با حضرت مهدى(عج) اعلام داشته و پشت سر وى در قدس نماز مى گذارد. دراين جنگ مسلمانان پيروز مى شوند. سپس غرب توسط امام فتح مى گردد. پس ازفتح و اسلام آوردن بيشتر مردم آن سامان، حضرت مسيح(ع) رحلت نموده و حضرت مهدى(عج) و مسلمانان بر پيكر او نماز مى گذارند. سپس پيكر پاك او را با پارچه اى كه دست بافت مادرش مريم صديقه(ع) است كفن نموده و در جوار مزار شريف مادرش در قدس به خاك مى سپارد.

پس از اين فتوحات حضرت مهدى(عج) براى تحقق بخشيدن به اهداف الهى در ابعاد گوناگون و در ميان ملل جهان اقدام مى كند و براى تعالى بخشيدن و شكوفايى زندگى مادى و تحقق توانگرى و رفاه همگان قيام نموده و جهت گسترش فرهنگ و دانش و بالا بردن سطح آگاهى دينى و دنيايى مردم مى كوشد.
يکي ديگر از علائم مهم ظهور پيدا شدن افراد يا جرياني به نام دجال و سفياني است.

الف) دجال از ريشه دجل به معناى دروغگو است و بر اساس آنچه از ظاهر اخبار استفاده مى شود دجال فردى است كه در آخرالزمان و پيش از قيام مهدى(ع) خروج مى كند و انسان غير عادى است و با انجام كارهاى شگفت انگيز جمع زياى از مردم را مى فريبد و سرانجام به دست حضرت عيسى(ع) در منطقه شام به هلاكت مى رسد. و اينكه آيا دجال شخص واحد با آن ويژگيها مى باشد يا يك تفكر و جريان الحادى است در اين مورد احتمالات مختلف و متعدد وجود دارد.
1- دجال نام شخص معينى نيست بلكه هر كسى كه با ادعاى پوچ و بى اساس و حيله گرى سعى در فريب مردم داشته باشد دجال است و از احاديث نيز اين نكته قابل استفاده است. پيامبر اكرم(ص) مى فرمايد: «لاتقوم الساعه حتى يخرج المهدى من ولدى و لا يخرج المهدى حتى يخرج ستون كذابا كلهم يقول انا نبى؛ قيامت بر پا نمى شود تا وقتى كه مهدى(ع) ازفرزندانم ظهور كند و مهدى(ع) قيام نمى كند تا وقتى كه شصت دروغگو خروج كند» (بحارالانوار، جلد 52، ص 209)
و در روايتى ديگر از پيامبر نقل شده است كه:(پيش از خروج دجال بيش از هفتاد دجال خروج خواهد كرد) (كنزل العمال، جلد 14، ص 200)

با توجه به روايات مى توان گفت كه دجال ها متعدد و متنوع است و دجال واقعى همان كه در روايت از آن شخص معينى قصد شده است و دجال هاى ديگر كه افراد شياد و حيله گرى كه در پديده هاى اجتماعى با ظاهر شدن سعى در فريب مردم دارند.

2- دجال كنايه از كفر جهانى و فرهنگ مادى است كه بر همه جهان سيطره دارد ؛ كشورهاى مبتكرى كه از لحاظ قدرت مادى و صنعتى قوى هستند و مسلمانان را به نوع مى فريبند و مرعوب خويش مى سازند تا آن جا كه مسلمانان خود را در برابر آنها خود باخته تلقى مى كنندكشورهاى مبتكر خصوصا استكبار جهانى با سيطره صنعتى و پيشرفت خود همه جاى عالم سر مى كشد و سعى در فريب مردم دارند.

ب ) سفيانى از شخصيت هاى بنام در انقلاب حضرت مهدى(ع) است و از دشمنان سرسخت آن حضرت به شمار مى رود و بنابه تصريح روايات خروج سفيانى از وعده هاى حتمى خداوند است امام زين العابدين مى فرمايد: «امر قائم از سوى خداوندحتمى است و امر سفيانى نيز از جانب خداوند قطعى مى باشد و قائم ظهور نمى كند مگر پس از مرگ سفيانى» (بحارالانوار، 53، 182، نقل از كتاب عصر ظهور على كورانى، ص 115)

بين دانشمندان اسلامى اتفاق نظر است كه وجه تسميه او به سفيانى به خاطر نسبت داشتن با ابوسفيان است چراكه وى از تبار ابوسفيان بشمار مى آيد. (همان كتاب، ص 116) و طبق روايات، فرهنگ و گرايش سياسى سفيانى غربى است.سفيانى در حاليكه رهبرى گروهى را به عهده دارد مانند شخص نصرانى صليب بر گردن دارد و از سرزمين روميان روى مى آورد. (غيبت طوسى، ص 278، نقل از كتاب عصر ظهور، ص 118)
خلاصه اين كه روايات سفيانى از تبار ابوسفيان است و از كينه توزترين فرد نسبت به اهل بيت(ع) مى باشد با پرچم سرخ كه نشانه خون آشامى او است قبل از ظهور امام(عج) خارج مى شود و جنبش او بسيار خشن و در سه مرحله انجام مى گيرد.

مرحله تثبيت سلطه كه شش ماه طول مى كشد مرحله دوم جنبش سفيانى كه هجوم به عراق و حجاز مى باشد، و مرحله سوم جنبش آن دفاع در برابر تحرك سپاه حضرت مهدى(ع) جهات حفظ متصرفات خود از سرزمين شام و اسرائيل و قدس و... و خروج او از آغاز تا انجام15 ماه به طول مى انجامد.
در کنار اين دو علامت از چند علامت ديگر نيز نام برده شده است:

1- خسف در بيداء: خسف ؛ يعنى، فرو رفتن و بيداء سرزمين بين مكه و مدينه است و مراد از آن فرو رفتن لشكر سفيانى در زمين است.
على(ع) فرمود: در آستانه ظهور قائم ما، مهدى(عج) سفيانى خروج مى كند. سپاه وى به سوى مدينه حركت مى كند و چون به سرزمين بيداء مى رسند خداوند آنها را در كام زمين فرو مى برد، (ينابيع الموده، قندوزى، چاپ بصيرتى، ص427).

2- خروج يمانى: سردارى است از يمن كه قيام كرده و مردم را به حق و عدل دعوت مى كند.
امام صادق(ع) فرمود: قيام خراسانى و سفيانى و يمانى در يك سال و يك روز خواهد بود و در اين ميان هيچ پرچمى به اندازه پرچم يمانى دعوت به حق و هدايت نمى كند، (كتاب الغيبه، نعمانى، ص 252).
ظاهرا خراسانى نيز دعوت به حق مى كند.

3- قتل نفس زكيه: نفس زكيه؛ يعنى، انسان پاك.
امام باقر(ع) فرمود: «بين ظهور مهدى(عج) و كشته شدن نفس زكيه بيش از پانزده شبانه روز فاصله نيست»، (الارشاد، ج 2، ص 374).

4- صيحه آسمانى: ظاهرا صدايى است كه در آستانه ظهور از آسمان شنيده مى شود.
امام باقر(ع) فرمود: «ندا كننده اى از آسمان نام قائم را ندا مى كند پس هر كه در شرق و غرب است آن را مى شنود، (كتاب الغيبه، نعمانى، ص 252).
درباره تعداد ياران خاص آن حضرت كلياتى وارد شده است مانند اين كه: امام باقر(ع) فرمود: سوگند به خدا، سيصد واندى نفر بدون وعده پيشين گرد مى آيند در ميان آنان پنجاه زن است، (بحارالانوار، ج 52، ص 223).
درباره ويژگى هاى ياران حضرت نيز طبق برخى از روايات خداشناسى، عبادت و بندگى، شجاعت، فرمانبرى، ايثار، زهد و ساده زيستى و نظم و انضباط از صفات آنان شمرده شده است.

5- از مهمترين علائم ظهور فراگير شدن ظلم و جور در جهان است: اين نشانه در روايات بسيار به چشم مى خورد و در بعضى روايات به همين عنوان كلى مورد اشاره قرار گرفته، چنان كه در روايات معروفى كه با سندهاى گوناگون نقل شده آمده:يملا اللّه به الارض قسطا و عدلاً بعد ما ملئت ظلما و جورا؛ خداوند به وسيله ظهور مهدى(ع) زمين را پر از عدل و داد مى سازد،پس از آن كه از ظلم و ستم پر شده باشد»، («سنن ابى داود»، ج 4، 107 و كنزل العمال، ج14، ص 264).
يا از حضرت مهدى(ع) نقل شده: علامة ظهورى كثرة الهرج و المرج و الفتن...؛ نشانه آشكار شدن من زياد شدن هرج و مرج و فتنه ها وآشوبها است»، (بحارالانوار، ج 51، ص 320).

زياد شدن اين فسادها در ميان مردم، در واقع نوعى از فراگير شدن ظلم و جور روى زمين است. البته فساد و گناه كم و بيش در ميان مردم بوده، مهم فراگير شدن آن است به گونه اى كه بدى ها بر خوبى ها، ضدارزشها بر ارزش ها غلبه مى يابد. شهيد مطهرى، روايتى را از شيخصدوق مى آورد. اين امر (قيام مهدى(ع« تحقق نمى پذيرد مگر اينكه هر يك از شقى و سعيد به نهايت كار خود برسد. پس سخن در اين است كه گروه سعداء و گروه اشقيا هر كدام به نهايت كار خود برسند. سخن در اين نيست كه سعيدى در كار نباشد و فقط اشقياء به منتها درجه شقاوت برسند، (قيام و انقلاب مهدى، شهيد استاد مطهرى، ص 57 و 58).

و گسترش ظلم و فساد و فراگير شدن آن بدين معنا نيست كه صالحى و ظلم ستيزى وجود نخواهد داشت و هم چنين ملازم با اين معنا نيست كه بشر ديگر از ظلم و فساد بر نمى گردد. با توجه به توضيحات فوق و اينكه بشر از هر نحله اى كه باشد دنبال منجى و رسيدن به عدل وآرامش و آسايش است. اين نويد را مى دهد كه جهان بشرى با توجه به ظلم و فساد و تبعيض كه دامنگيرش شده در آينده خواستار حكومت ايده آل و موافق با فطرت الهى باشد. و اضافه بر آن رشد عقول و معارف بشر روز به بروز در ترقى مى باشد و از طرفى مكاتب و اسم هاى مختلفامتحان خود را در اداراه كرد جوامع پس داده اند. بنابراين سير بشر به سوى گمشده اى است كه بتواند با نفس مسيحاى خود مرهمى بر زخم هاى آنان باشد و اين يوسف گمشده همان مهدى(ع) است كه بشر در انتظارش مى باشد. كه به آمدن او هم در كتب تشريع الهى و هم در كتب تكوين و صحيفه دل ها خبرها و اميدهايى است. و موقع آمدن نيز خبرش در آسمان به گوش جهانيان از شرق و غرب مى رسد. و روايات مى گويد تمام انسانها در برابر اين نشانه الهى وعده داده شده سر تسليم فرود مى آورند زيرا كه تفسير اين گفته خداوند است. «اگر بخواهيم از آسمان معجزه اى بر آنها فرو مى فرستيم كه در برابر آن تسليم فرود آوردند» (سوره شعرا، آيه 4).

مردم از اين صيحه آسمانى به ناله و فرياد درآمده و از خانه هايشان بيرون مى آيند تا ببينند چه خبر است! آن ندا مردم را به خوددارى از ظلم و كفر و درگيرى و خونريزى و به پيروى از امام مهدى(ع) دعوت مى كند.

خلاصه کلام زمان ظهور امام زمان(عج) براى هيچ كس حتى شخص امام(ع) نيز معلوم نيست و جزء مواردى است كه فقط علمش نزد خداوند متعال است و در اين معنا روايات متعددى داريم، در روايات ما زمان ظهور حضرت با زمان وقوع قيامت مقايسه شده است؛ يعنى، همان گونه كه علم زمان وقوع قيامت منحصرا در اختيار حضرت حق - جل و علا - است، علم زمان ظهور حضرت نيز منحصرا در نزد خداوند متعال است، (تفسير نورالثقلين، ج 2، ص 107 به نقل از پيامبر گرامى اسلام(ص) مشابهاين روايت را از امام صادق(ع) در تفسير شريف لاهيجى، ج 2، ص 137 ملاحظه فرماييد).

بنابراين كسى حق ندارد، زمانى براى حضور حضرت تعيين كند، اما متأسفانه هر از گاهى شايعاتى از اين دست با استناد دروغ به برخى افراد موجه درست مى شود. مهم شناخت وظيفه است؛ ما چه بكنيم كه بتوانيم به وظيفه خود در زمان غيبت عمل كنيم؟ و چه بكنيم بهنزديك تر شدن مهمان ظهور امام كمك كرده باشيم؟ و چه بكنيم كه اگر امام در زمان ما ظهور كرد، ما نيز جزء ياران و ياوران آن حضرت باشيم؟ روايات ما وظيفه در زمان غيبت را معين فرموده اند، انتظار فرج و انتظار منجى. اين انتظار حتما بايد با ورع و عفت و صلاح همراه باشد. درروايات از انتظار فرج به عنوان برترين عبادت مؤمن در زمان غيبت نام برده شده است، (كمال الدين و تمام النقة، شيخ صدوق، صص 647 - 644، والشيعة والرجعه، محمدرضا الطيسى النجفى، ج 1،صص 200 و 201، دارالكتب الاسلاميه).

روشن است كه تا زمينه قيام و ظهور آماده نشود، ظهور حضرت نيز ميسر نيست و روايات ما به اين نكته نيز اشاره دارند. اين زمينه اولاً با كردارهاى درست و به جا و خداپسندانه شيعيان و همپيمانى آنها در ايفاى وظيفه الهى خود و ثانيا با دعاى فراوان - از ته قلب و باخلوص نيت - حاصل مى شود، (صحيفه المهدى، جواد قيدى اصفهانى، دفتر انتشارات اسلامى، ص 350 و 351).
براى مطالعه در زمينه ظهور امام زمان و نشانه هاي آن به كتابهاى زير مراجعه كنيد:
1- ظهور نور، على سعادت پرور، نشر تشيع
2- علائم ظهور امام زمان(عج)، محمد حسين همدانى، انتشارات صحفى
3- نشانه هاى ظهور، سادات مدنى، نشر منير
4- از ولادت تا ظهور، كاظم قزوينى، ترجمه: فريدونى، نشر آفاق
5- از ولادت تا ظهور، كربى، انتشارات الهادى
6- كتابنامه امام زمان، محمدپور
7- يكصد پرسش و پاسخ پيرامون امام زمان، رجالى تهرانى
8- ترجمه منتخب الاثر ، آيت اللّه صافى
9- مهدي موعود، ترجمه ج 52 بحارالانوار، علامه مجلسي، ترجمه علي دواني، دارالکتب الاسلاميه
10- وابستگى جهان به امام زمان، لطف اللّه صافى
11- امام زمان در گفتار ديگران ، على دوانى
12- علائم ظهور، محمد على علمى

پي‌نوشت‌ها:
1. طبرسي نوري، سيد اسماعيل، كفاية الموحدين، علميه اسلاميه، ج 3، ص 400 - 405 و شيخ عباس قمي، منتهي الامال زندگي چهارده معصوم، فصل هفتم در علامات ظهور، بي تا، بي جا، ص 1135 - 1132 و حكيمي محمد رضا، خورشيد مغرب، دفتر نشر و فرهنگ اسلامي ص 128.
2. كفاية الموحدين، ص 405 - 415 و منتهي الامال ص 1135 - 1136.
3. كفاية، الموحدين، ج 3، ص 422.
4. ظاهراً اين نفس زكيه غير از آن نفس زكيه‌اي است كه در علامات حتمي ذكر شده و بين ركن و مقام شهيد مي‌شود.
5. ترجمه بحار الانوار، مهدي موعود، علامه مجلسي، ترجمه علي دواني، دار الكتب الاسلاميه ص 863 - 865.
6. همان
7. ترکان در روايات بر غربيان تطبيق داده مي شوند.
8. چنانکه در پيش توضيح داده شد اين تواريخ جزء علائم حتمي ظهور نيست.

60_اينکه امام زمان عليه السلام مردم را در اصل حوادث به فقها ارجاع داده نه در حکم حوادث مراد چيست؟


توقيع شريف:
يکي از روايات مشهور در ميان فقها، حديثي است که آن را شيخ صدوق در اکمال الدين خود آورده است. توقيع در حقيقت پاسخي است از جانب حضرت ولي عصر(ع) که در پاسخ به نامه اسحاق بن يعقوب مرقوم فرموده اند. در اين نامه، اسحاق چند پرسش را مطرح کرده که يکي از آنها در مورد تکليف شيعيان در «حوادث واقعه» زمان غيبت است. امام زمان(عج) در باره «حوادث واقعه» مي فرمايد: «اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه حديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله عليهم؛ در رخدادهايي که اتفاق مي افتد به راويان حديث ما مراجعه کنيد زيرا آنان حجت من بر شمايند و من حجت خدا بر آنان هستم» (نظريه سياسي اسلام، ج 2، ص 91).


در توضيح «حوادث واقعه» که در متن توقيع شريف آمده، بايد بگوييم بسيار بعيد است که منظور اسحاق بن يعقوب از آن، احکام شرعي و همين مسايلي باشد که امروز معمولا در رساله هاي عمليه نوشته مي شود؛ زيرا اولا براي شيعيان معلوم بوده که در اين گونه مسايل بايد به علماي دين و کساني که با اخبار و روايات ائمه و پيامبر(ص) آشنايي دارند مراجعه کنند و نيازي به سؤال نداشته است. همانگونه که در زمان حضور خود ائمه(ع) به علت مشکلاتي نظير دوري مسافت و امثال آن، امامان شيعه مردم را در مورد مسايل شرعي به افرادي نظير يونس بن عبدالرحمن، زکريا بن آدم و امثال آنان ارجاع مي دادند. همچنين نصب نواب اربعه در زمان غيبت صغراي امام زمان(عج) (که هر چهار نفر آنان از فقها و علماي دين بودند) گواه روشني بر اين مطلب است و خلاصه اين مسأله براي شيعه موضوع تازه اي نبود.


ثانيا، اگر منظور اسحاق بن يعقوب از حوادث واقعه، احکام شرعي بود قاعدتا بايد تعبيراتي نظير اين که «وظيفه ما در مورد حلال و حرام چيست؟» و يا «در مورد احکام الله چه تکليفي داريم؟» و مانند آنها را به کار مي برد که تعبير شايع و رايجي بوده و در ساير روايات هم بسيار به کار رفته است. به هر حال، تعبير «حوادث واقعه» در مورد احکام شرعي به هيچ وجه معمول و متداول نبوده است.


ثالثا، اصولا دلالت الفاظ تابع وضع آنها است و کلمه «حوادث واقعه» به هيچ وجه از نظر لغت و دلالت وضعي به معناي احکام شرعي نيست؛ بلکه معناي بسيار وسيع تري دارد که حتما شامل مسايل، مشکلات و رخدادهاي اجتماعي نيز مي شود. بنابراين سؤال اسحاق بن يعقوب از محضر حضرت ولي عصر(عج) در واقع اين است که در مورد مسايل و مشکلات اجتماعي جامعه اسلامي که در زمان غيبت شما پيش مي آيد وظيفه ما چيست و به چه مرجعي بايد مراجعه کنيم؟ و آن حضرت در جواب مرقوم فرموده اند که در اين مورد به «راويان حديث ما» مراجعه کنيد. اکنون ببينيم مراد از «راويان حديث» چه کساني هستند.


ممکن است کسي بگويد: منظور از «راويان حديث» هر کسي است که مثلا کتاب اصول کافي، وسايل الشيعه يا هر کتاب روايي ديگر را بردارد و احاديث و روايات آن را براي مردم بخواند و نقل کند. اما با اندکي دقت و توجه معلوم مي گردد که اين تصور درست نيست. کسي که در زمان ما مي خواهد از قول پيامبر(ص) يا امام صادق(ع) و ساير ائمه(ع) حديث و روايتي را نقل کند بايد به طريقي احراز کرده باشد که اين حديث واقعا از پيامبر يا امام صادق(ع) يا امام ديگر است در غير اين صورت حق ندارد و نمي تواند بگويد امام صادق(ع) چنين فرموده است. اگر کسي در حالي که حديث و روايتي به هيچ طريق معتبري برايش ثابت نشده، آن را به امام صادق(ع) و يا ساير ائمه معصومين(ع) نسبت دهد از مصاديق کذب و افترا بر پيامبر و امامان خواهد بود که گناهي بزرگ است.

به عبارت دقيق تر، اگر کسي بخواهد حديثي را از پيامبر يا امامي نقل کند حتما بايد بتواند براساس يک حجت و دليل شرعي معتبر آن را به امام معصوم نسبت دهد و واضح است که اين گونه نقل حديث، نياز به تخصص دارد و تخصص آن هم به علومي همچون رجال، اصول فقه، ادبيات عرب و... مربوط مي شود که اين علوم نيز در حيطه تخصص فقها است. بنابراين مراد از «راويان حديث» فقها هستند. افزون بر اين، صرف تشخيص روايت صحيح از ناصحيح براي تشخيص در «حوادث واقعه» کافي نيست بلکه بايد آگاهي کافي از ضوابط استنباط که در علم اصول فقه بيان شده داشته باشد و بتواند به عنوان صاحب نظر، فتوا بدهد؛ يعني فقيه و مجتهد باشد.

مثلا با پيدايش مواد مخدر اگر از حکم شرعي آن سؤال شود، يا در ارتباط با هجوم دشمنان به جامعه اسلامي و گرفتن امتيازاتي که منجر به سلطه بيگانه مي شود نظير امتياز تنباکو، بايد به فقها رجوع کرد. بنابراين رجوع به فقها صرفا براي کسب تکليف شرع در احکام نيست. از سوي ديگر اين که فقها حجت بر مردم هستند، منظور حجت بودنشان در همه شؤون جامعه است و با وجود آنان، براي اداره امور جامعه و قضاوت نمي توان به ديگران مراجعه کرد. بنابراين منظور از حديث کساني هستند که اهل معرفت به احاديث و بصيرت در حلال و حرام دين هستند. پس نمي توان در کسب تکليف نسبت به رخدادهاي تازه به راوياني مراجعه کرد که فاقد معرفت به فقه و بصيرت به دين باشند.

61_مشخصات ظاهري امام زمان چيست؟

برخي از ويژگي هاي ظاهري آن حضرت به قرار زير برشمرده شده است:
الف) هنگام نمازگزاردن بر پدر بزرگوار خود امام حسن عسکري(ع) بچه اي با صورتي به رنگ ميان سياهي و سفيدي، موهايي پرپشت و کوتاه و دندانهايي با فاصله اندک از سوي مردم ديده شده است.


ب ) پس از آن؛ در طول غيبت صغري، به صورت جواني زيباروي، خوش بو، باوقار و نيکوسخن از سوي بينندگان، شناسانده شده است.

ج ) در روايتي ديگر در اين باره آمده است: آن حضرت، سبزه گون، راست قامت، خوش اندام، با قدي نه چندان بلند و نه خيلي کوتاه (متوسط) چهارشانه، با سري گرد، گشاده پيشاني، بيني اي با سوراخ هاي تنگ و وسطي کشيده و بلند، گونه هايي کم گوشت و گشاده با خالي در سمت راست آن و ويژگي هاي ديگر (محمد صدر، تاريخ الغيبه الصغري، ص 54 - 540).

د ) به گفته نمايندگان خاص آن حضرت به ويژه محمد بن عثمان، آن حضرت با حفظ ويژگي هاي ياد شده از حالت خردسالي و نوجواني، به جواني برومند و قوي تغيير شکل يافته است.