ஐஇ:: دعوت از کاربران شاعر اسکدین ::இஐ

تب‌های اولیه

2495 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

:hamdel:تمام عشق من مولا علی ست:hamdel:
:Gol:سرود جان من مولا علی ست:Gol:

:Gol:چه چیز بود بهتر ز اینکه :Gol:
:Gol:قسیم النار و الجنه علی ست:Gol:

:Gol:بِه امیری و نعم الامیر یا علی:Gol:
:Gol:همسرحوراء انسیه علی ست:Gol:

:Gol:میزان روز محشر بود مولای من:Gol:
:Gol:در دنیا و محشر سرور شیعه علی ست:Gol:

[="Tahoma"][="Navy"]علی عدل و علی حق و علی مهر
علی عقل و علی قلب و علی سرّ
علی اندر دو دنیایم ولی باد
علی جانم علی دینم علی شعر
[/]

سلام برادر
قسمت های قرمز رنگ اصلاح شعر شما هستن و قسمت های مشکی رنگ توضیحات لازم
نقطه چین های توی پرانتز هم یعنی وزن شعر شما ، یک کلمه کم داره

اناالعبد;721992 نوشت:
(....) تمام عشق من مولا علی ست = کل و جزء عشق من مولا علی ست (فاعلاتن فاعلاتن فاعلات)

(....) سرود جان من مولا علی ست = هم سرود جان من مولا علی ست

چه چیز بود بهتر ز اینکه =

((مطابق با مصرع بعدی عوضش کن. من چیزی ننوشتم به خودت میسپارم))

(....)

قسیم النار و الجنه علی ست =
چون قسیم النار و الجنه علی ست

بِه امیری و نعم الامیر یا علی = به امیری

یا علی ، نعم الامیر (فاعلاتن فاعلاتن فاعلات)

همسرحوراء انسیه علی ست =
احسنت :Gol:

میزان روز محشر بود مولای من =

روز محشر او بُوَد معیار حق

در دنیا و محشر سرور شیعه علی ست =

در دو دنیا سرور شیعه علی ست

اناالعبد;721992 نوشت:
:hamdel:تمام عشق من مولا علی ست:hamdel:
:Gol:سرود جان من مولا علی ست:Gol:

:Gol:چه چیز بود بهتر ز اینکه :Gol:
:Gol:قسیم النار و الجنه علی ست:Gol:

:Gol:بِه امیری و نعم الامیر یا علی:Gol:
:Gol:همسرحوراء انسیه علی ست:Gol:

:Gol:میزان روز محشر بود مولای من:Gol:
:Gol:در دنیا و محشر سرور شیعه علی ست:Gol:

با سلام

نزدیک به شعر شما:
............................................

عشق مولا خیمه زد اندر وجود

شعرهایم حبّ او را می سرود

آتش عشقش بهشت و نار من

هم قسیم النار و الجنه که بود؟

در بهشتم، گر علی یار من است

بی علی در نارم و بئس الخلود

در همه اطباق نارم بی علی

سر زده آتش به دل، وانگه جلود

چشم امیدم به دستت یا علی

مرحمت فرما به ما یوم الورود

جمال این صفات بی نظیرش
تجلی کرده در جان سفیرش
زعیم مطلق هر دو جهان اوست
جهان بان کریم وکاردان اوست

Reza-D;722083 نوشت:
(مطابق با مصرع بعدی عوضش کن. من چیزی ننوشتم به خودت میسپارم))

کل و جزء عشق من مولا علی ست
هم سرود جان من مولا علی ست

من نترسم با وجود حب او
چون قسیم النار و الجنه علی ست

به امیری یا علی ، نعم الامیر
همسرحوراء انسیه علی ست

روز محشر او بُوَد معیار حق
در دو دنیا
سرور شیعه علی ست

اناالعبد;722165 نوشت:
کل و جزء عشق من مولا علی ست
هم سرود جان من مولا علی ست

من نترسم با وجود حب او
چون قسیم النار و الجنه علی ست

به امیری یا علی ، نعم الامیر
همسرحوراء انسیه علی ست

روز محشر او بُوَد معیار حق
در دو دنیا
سرور شیعه علی ست

:Kaf: :Kaf: :Kaf: :Kaf:

من نترسم با وجود حب او (فاعلاتن فاعلاتن فاعلات)
چون قسیم النار و الجنه علی ست(فاعلاتن فاعلاتن فاعلات)

وزن عالی
معنا عالی
هماهنگی با مصرع بعد عالی

دقت کن برادر:
قبلاً اشتباه شما این بود که مثلاً اگر چنین مصرعی مینوشتید ،
"من" رو نمی آوردید و مینوشتید: "نترسم با وجود حب او"
که این اشتباه بود. اما حالا به خوبی اصلاحش کردید. توی شعرهای بعدی هم به این موضوع دقت کنید

حالا یه کار دیگه. من مصرع دوم رو میارم اول ، شما همون مصرعی که گفتید رو ببر در مصرع دوم و با مصرع اول هماهنگش کن

اصل شعر:
من نترسم با وجود حب او
چون قسیم النار و الجنه علی ست

تغییر (مصرع بعدی رو شما بنویسید):
چون قسیم النار و الجنه علی ست
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

Reza-D;722184 نوشت:
تغییر (مصرع بعدی رو شما بنویسید):چون قسیم النار و الجنه علی ست

سه تا مصرع مختلف مینویسم ... ببینید کدومش بهتره:ok:

چون قسیم النار و الجنه علی ست
حب او زائل کند از ترس من

چون قسیم النار و الجنه علی ست
زائل کند از ترس من چون حب او

این بیت مصرع دومش رو میخوام جدید بنویسم:ok:

چون قسیم النار و الجنه علی ست
جز حب او ناجی نباشد هیچ چیز

اناالعبد;722189 نوشت:
سه تا مصرع مختلف مینویسم ... ببینید کدومش بهتره:ok:

چون قسیم النار و الجنه علی ست
حب او زائل کند از ترس من

چون قسیم النار و الجنه علی ست
زائل کند از ترس من چون حب او

این بیت مصرع دومش رو میخوام جدید بنویسم

:ok:

چون قسیم النار و الجنه علی ست
جز حب او ناجی نباشد هیچ چیز

آفرین برادر. یادگرفتن این نوع جابجایی ها ، به دردت میخوره :ok:

مصرع اول کاملاً درسته و معناش هم عالیه

اما دو تای بعدی ایرادهایی داره که بهت میگم:

وزن شعر شما = فاعلاتن فاعلاتن فاعلات = حب او زائل کند از ترس من

فا / عِ / لا / تن / ------ / فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لات / = فاعلاتن ----- فاعلاتن ----- فاعلات

حب / بِ / او / زا / ---- / ئِل / کُ / ند / از / ---- / تر / سِ / من / = حب او زا --- ئل کند از ---- ترس من

می بینید که کاملاً هماهنگه

اما مصرع بعدی رو دقت کنید:

فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لات /
زا / ئل / کُ / ند / ---- / از / تر / سِ / من / ---- / چون / حب / بِ /
(( او ))

"او" در شمارش بخش ها اضاف اومد. اما در حقیقت "او" اضاف نیست ، بلکه بخش دیگه ای اضافیه. میتونی بخش اضافه رو پیدا کنی؟

Reza-D;722198 نوشت:
مصرع اول کاملاً درسته و معناش هم عالیه

اما دو تای بعدی ایرادهایی داره که بهت میگم:

وزن شعر شما = فاعلاتن فاعلاتن فاعلات = حب او زائل کند از ترس من

فا / عِ / لا / تن / ------ / فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لات / = فاعلاتن ----- فاعلاتن ----- فاعلات
حب / بِ / او / زا / ---- / ئِل / کُ / ند / از / ---- / تر / سِ / من / = حب او زا --- ئل کند از ---- ترس من

می بینید که کاملاً هماهنگه

:yes:

Reza-D;722198 نوشت:
''او" در شمارش بخش ها اضاف اومد. اما در حقیقت "او" اضاف نیست ، بلکه بخش دیگه ای اضافیه. میتونی بخش اضافه رو پیدا کنی؟

فک کنم تشدیدی که حب داره باعث میشه بهم بخوره آهنگ شعر ... پس باید کلمه ی حب آخر نیاد .. من رو اولی بیشتر تاکید دارم .. خودم فکر میکردم بهتر شده باشه:ok::Gol:

در رابطه با سومی چی؟

فا / عِ / لا / تن / ------ / فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لات / = فاعلاتن ---------- فاعلاتن ------- فاعلات
جز/ حب/ب/ او /---------نا/جی /نبا/شد / ------/ هی/چ /چیز / =جز حب او ------ناجی نباشد--- هیچ چیز ... :Gig:

اناالعبد;722199 نوشت:
فک کنم تشدیدی که حب داره باعث میشه بهم بخوره آهنگ شعر ... پس باید کلمه ی حب آخر نیاد

خیر تشدید حب نیست! اما درمورد اینکه کلمهء حب نباید آخر بیاد درست فرمودی داداش
و وقتی بیاریش اول جمله چه اتفاقی میفته؟
میشه همون مصرعی که اولی نوشتی :Nishkhand:

اولی:
حب او زائل کند از ترس من

دومی:
زائل کند از ترس من چون حب او

از آخر دومی ، حب رو بیار اول:
زائل کند از ترس من چون
حب او
حب او زائل کند از ترس من چون

حب او زائل کند از ترس من ---------->
چون


مصرع دقیقاً میشه همون اولی و کلمهء اضافه میشه؟ ((چون))

درمورد سومی هم تو پست بعدی میگم

اناالعبد;722199 نوشت:
فا / عِ / لا / تن / ------ / فا / عِ / لا / تن / ----- / فا / عِ / لات / = فاعلاتن ---------- فاعلاتن ------- فاعلات
جز/ حب/ب/ او /---------نا/جی /نبا/شد / ------/ هی/چ /چیز / =جز حب او ------ناجی نباشد--- هیچ چیز ...

اگر واقعاً من استاد بودم و شما شاگرد ، الان وقت خوبی برای تنبیه کردن بود! :Khandidan!:
گل پسر ، از کی تا حالا ((نبا)) میشه یک بخش؟!! :Nishkhand: ................ / نَ / با /
مطمئم خطای سهوی بود :ok:

برادر ، یه بحثی هست درمورد صداهای کوتاه و کشیده که چند بار درموردش صحبت کردم
لازمه که روی این بخش بیشتر کار کنی چون نمیشه همش رو توضیح داد و باید شما خودت درکش کنی. بخصوص که ارتباط کلامی هم نداریم

در بیتی که نوشتی ، هر بخش رو باید با بخش متناظر در وزن تطبیق بدیم
مثلاً
جز = فا
حب = عِ
بِ = لا

حالا دقت کن داداش. ((علا)) و ((حبِّ)) شبیه به هم تلفظ نمیشن بخاطر تشدید ((ب))
فاعلا ===== جز حبِّ
کلمهء ((حبِّ)) باید در این بخش از وزن قرار بگیره: ((لاتن))

((علا)) و ((لاتن)) ظاهراً هر دو ، دوبخش هستن. اما تفاوتشون در کوتاه و بلند تلفظ شدنه

عِلا = بر وزن ((چرا))
لاتن = بر وزن ((شاید))

شما هیچ وقت نمیگید = چِـِـِـِـِـِـِـِـِـِرا
بلکه خیلی سریع میگید = چرا

اما ((شاید)) رو حتی در سریع ترین حالت هم ((الف)) اون رو میکشید. یعنی حداقل دو تا الف تلفظ میکنید = شااید

پس به این موضوع توجه بفرمایید که صداهای کوتاه و بلند با هم تفاوت دارن ، حتی اگر در بخش کردن یکی باشن
سعی کنید صداهای بلند و کوتاه رو در جای مناسب به کار ببرید

[SPOILER]چشمام دیگه درست نمی بینه داداش. با اجازه برم یکم استراحت کنم. شبت بخیر و موفق باشی[/SPOILER]

به نام خدا

تسلیم قضا
....................................

چرا گریم چو حکم تو روان است؟

میان حاکمان حُکمت نهان است

بر این نامه از آن خندم که بینم

علامتهای مُهر تو بر آن است

اگر افتم اگر خیزم ننالم

که حکم کُن فَکان آخر همان است

قضا را بنده ام چون بندگانت

سرِ ما گوی و فرمانت چوگان است

ز صبح خلقت و آغاز هستی

رعیّت بنده ی حکم شهان است

مرا رأیی نباشد چون تو باشی

ارادت هر چه فرمایی همان است

این شعر خیلی قشنگه

انروز که عشق سر فرازی میکرد/
بر قله ی عشق یکه تازی میکرد/
انروز که عباس یل حیدر بود /
رستم سر کوچه خاک بازی میکرد

کنون چند نکته از انصار پرسم
خزان گلشن از عطار پرسم
ز یاران گل سرخ محمد
شفادرد این بیمار پرسم

العبد ولایت;722356 نوشت:
این شعر خیلی قشنگه

انروز که عشق سر فرازی میکرد/
بر قله ی عشق یکه تازی میکرد/
انروز که عباس یل حیدر بود /
رستم سر کوچه خاک بازی میکرد

سلام . تشکر از قرار دادن شعر (نفرمودید شعر از خودتون هست یا خیر)

یه نکته به ذهنم رسید که عرض میکنم:

هم لعل بُوَد لعل ، هم الماس الماس

عباس نه رستم است و نه ، او ، عباس

لازم نبُوَد کـنـیـم ذم دگـــــری
تا قدر و مقام دیگری گردد پاس

حبیبه;722334 نوشت:
مرا رأیی نباشد چون تو باشی

ارادت هر چه فرمایی همان است

سلام و عرض ادب
من دیدم کسی به ابیاتم توجهی نمیکنه
مدتی شعر نگفتم
اما دیدم در نبود من سرعت اینجا بهتر و بیشتره
نمیدونم چی بگم
کاش منم استادی داشتم یا یه آشنایی چیزی خب بگذریم

اگر گویم جهان دارم تو هستی
یقین میدان که گفتارم تباه است

اگر گویم که معمارم تو هستی
یقین دان تا ثریا همچو ماه است

تو آخر زُهد بر ما عرضه کردی
طریق بندگی هایت گواه است

یکی تارو یکی پود است در دین
یکی بر هر دوی اینها سراج است

تو ماه من شدی اما ندانم
چرا در بین مه آخر کسوف است

یکی را می بری بالای بالا
یکی در زیر پا همچون علوف است

حبیبه گفته اینجا غیب گوید!!
که
شهره هم شبیه فالگیر است

اگر رسم جوانمردی همین است
که رسم اسک دین زین گونه بودست

من اینجا رو نخواهم داد از دست
هر انچه دشمنم در روبرو است

اگر خواهی مزارم هم نیایی
بدان جولانگه ماران و موش است

بدان شهره به منزلگه رسیده
ملاقاتم برایت رایگان است


پدر خورشید وفرزند چون قمر دان
یکی را نخل و دیگر را ثمر دان
چو شب آید نباشد آفتابی
طلب کن نور شمس از ماهتابی

شهره22;722662 نوشت:
حبیبه گفته اینجا غیب گوید!!
که شهره هم شبیه فالگیر است

حبیبه گفته اینجا غیب گوید؟

که شهره هم شبیه فالگیر است؟

بنا را می گذارم طنز گفتید

و گرنه جمله هاتان حالگیر است!

پ.ن

با سلام و عرض ادب خواهرم

واقعا من چنین جملاتی نگفتم:Gol:

در شب میلاد آن نور هدا
توبه فرمایند در نزد خدا
تا دل ها تان شود ظرف برین
پر شود از نور مولاتان رضا

صادق;722925 نوشت:
پدر خورشید وفرزند چون قمر دان
یکی را نخل و دیگر را ثمر دان
چو شب آید نباشد آفتابی
طلب کن نور شمس از ماهتابی
استاد لطفا اگه میشه مفهوم یا منظور این ابیات را بفرمایید .بسیار ممنونم :Gol:

مفهومش اینه که دنباله رو بزرگان باشیم

همای رحمت;722967 نوشت:
استاد لطفا اگه میشه مفهوم یا منظور این ابیات را بفرمایید .بسیار ممنونم :Gol:

باسلام .
این شعر باز تاب کلام نورانی بی بی تان حضرت زهرا سلام الله علیها است که در خطبه فدکیه خطاب به مردم انصار فرمود :
أ ما کان رسول الله ص ابی یقول : ان المرء یحفظ فی ولده = خاطره ویاد پدر در وجود فرزندش حفظ می شود .
تفصیل شعر چنین است :

مگر این گفته ی بابا نباشد ؟
گلی از گلشن طاها نباشد ؟
که فرزند از پدر مثل نشانی ست
وجودش جلوه ی از زندگانی ست
ز یادش یاد بابا زنده باشد
فروغش تا ابد تابنده باشد
پدر را شمس وفرزند را قمر دان
یکی را نخل و دیگر را ثمر دان
چو شب آید نباشد نورخورشید
طلب کن نور آن از ماه و میچید
پدر چون آفتاب من چو ماهم
چرا در بین امت بی پناهم ؟

حبیبه;722932 نوشت:
بنا را می گذارم طنز گفتید

و گرنه جمله هاتان حالگیر است!



رهایت میکنم جانا که تو راز نهان داری

خرابت میشوم آنگه که در بزمم چو پرگاری

چو پرگاری که گِرد عارضت همچون مَه بدری

و تنها خال آن یک حرف تا بر زنده جان آری

تو جان مرده باز آری و بزم ما صفا داری

برای دوستان همچون گهُر ، بزمی بیارایی

کمندی شایدم بندی، بپای دوستان گردی

ولی آنقدر می دانم که دربندت، نیازاری

نیازاری گرفتارت برای آنکه بیمارت

تمام شب برای دیدن روی مهت، درگیر میداری

تو بر این قامت سروت نداری چاره ای اما

نمیدانی چه مشکل بود اما دیدنت ،تو سهل پنداری

همی

شهره به پابوس امام هشتمم روزی

رِسم بر رَسم هم عهدی بگویم چون غمی داری


به نام خدای معاد

آخرت!!

چیزی شبیه شکستن محصول مات دلم شد
محصول هایم درو شد،بی حاصلی حاصلم شد.‌‌‌.‌

یازهرا(س)

دعا می کنم ای دوست که سالم باشی
در علم به دستور خدا تو عالم باشی

و دیگر که خدا پشت و پناهت باشد
راه انست به خدا پر از عبادت باشد

هرگز در راه خدا نشی تو دلخسته
به عشق دروغین نشی تو وابسته


اناالعبد;723220 نوشت:

دعا می کنم ای دوست که سالم باشی
در علم به دستور خدا تو عالم باشی

و دیگر که خدا پشت و پناهت باشد
راه انست به خدا پر از عبادت باشد

هرگز در راه خدا نشی تو دلخسته
به عشق دروغین نشی تو وابسته



جسارتا با اندکی تغییر

در علم به دستور خداوند تو عالم باشی

راه انست به خدا پر ز عبادت باشد

......................................................


هرگز از راه خدا نگشته باشی خسته

یا که بر عشق دروغین کسی وابسته


این قسمت کلا وزنی متفاوت دارد همینطور کلمات

عامیانه تر شده اند.

پ.ن

عذرخواه

ز علم وعمل نیست مارا نصیب
تشکر ز لطف شما ای حبیب
سزاوار این گفته های بلند
نباشد بجز شاعر ارجمند
من از ذره ی خاک پاین ترم
از این نطق و گفتار پاین تر م
نباید که از ذره تعریف کرد
در این لفظ وگفتار تحریف کرد

اناالعبد;723220 نوشت:

دعا می کنم ای دوست که سالم باشی
در علم به دستور خدا تو عالم باشی

و دیگر که خدا پشت و پناهت باشد
راه انست به خدا پر از عبادت باشد

هرگز در راه خدا نشی تو دلخسته
به عشق دروغین نشی تو وابسته




سلام
داداش واقعاً احسنت داری. خیلی خوب داری پیشرفت میکنی
شما فقط چند گام با شاعر شدن فاصله دارید.... کانون فرهنگی اسک دین - رضا . د :Nishkhand:

زحمت نقد رو هم که سرکار خانم "حبیبه" کشیدن (تشکر از ایشون)
حرف دیگه ای نمیمونه ، بجز اینکه: تمرین ، تمرین ، تمرین :ok:



و ضمناً از وزن اشعار دیگه بیشتر کمک بگیرید
موفق باشی برادر. منتظر اشعار بعدی شما هستیم

صادق;723330 نوشت:
من از ذره ی خاک پاین ترم
از این نطق و گفتار پاین تر م

ما را سریست با تو که گر خلق روزگار.

دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.

گفتی ز خاک بیشترند اهل عشق من.

از خاک بیشتر نه که از خاک کمتریم


شهره22;720582 نوشت:
با سلام

سجده بر گِل کار اولاد بنی آدم نبود
کاش از اول خدا این گام را ننهاده بود!

خالق بی چون برای دیدن اوصاف ما
بر چو ابلیسی نظر افکند بر آن سجده گاه

گفت او را سجده کن تا جنیان دانند هی
این زمین و آسمان و ماهتاب از بهر وی

من که خالق بوده ام بر خویشتن بس آفرین
گفته و بر اَحسن الحالش کرام الکاتبین

تو نپنداری که ما بیهوده خالق گشته ایم
از ازل خوب و بد هر یک بخود دانسته ایم

لیک در این گنبد فیروزه و دهر سپنج
سهم ما زین کاه و گندم هست بر ما مثل گنج

هر یکی معبود خود را در صراطی یافتیم
شهره در خوش مشربی گاهی به ماتم یافتیم

ناظم این انجمن در خط کش و آن یک کمند
دیگری در بیت سعدی و سنایی یافتیم

مولوی و صائب و حافظ که باشد جای خود
ما که حتی کورش و سد سکندر یافتیم

هر کسی در رفت و شد باشد میان خویشتن
یا چو شهره مضحکه در بزن عالم یافتیم

ای حبیبه نسترن مینو شقایق نام گل
همزمان بر نامشان اسماء ادم یافتیم

گاه گاهی می شده در انجمن مانند من
لنگ لنگان شاعرانی همچو «گلشن »یافتیم

ببخشید منو یکم راحت نوشتم .... یافتیم!!


سلام دوستان

این غزلم خوبه ؟ نظر نمیدید؟

شهره22;723928 نوشت:
این غزلم خوبه ؟ نظر نمیدید؟

هر چه خوبی، وصف یار است و غم عشق نگار

در غزل یا در قصیده یا رباعی یا سه تار

چون ز حق گویی نباشد نیک و بد اندر میان

شعر گویی یا که نکته، هر چه می خواهی بیار

عجب این چرخ گردون پر شتاب است !
گهی ماه و گهی هم آفتاب است
گهی فصل بهار و گاه پایز
گهی سبز وگهی زرد دل آویز
گهی فصل شتا وگاه صیف است
اگر غفلت نمای حیف حیف است .

شهره22;723928 نوشت:
سلام دوستان
این غزلم خوبه ؟ نظر نمیدید؟
سلام
استفادهء شما از وزن شعر خیلی خیلی زیباست. این صحبتم حرف جدیدی نیست. قبلاً هم عرض کردم که شعرهای شما بسیار آهنگین هستن
از طرفی دایرهء ادبی شما هم خیلی گسترده است (لااقل از من خیلی بیشتره)
همچنین توصیف های زیبایی دارید که گاهاً به عقل جن هم نمیرسه! :Nishkhand: بعضی اوقات به سرم میزنه کاش کیشد سوژه هایی که شما انتخاب میکنید رو بدزدم! :Moteajeb!:

فقط دو نکته هست که یکیو قبلاً هم عرض کردم و یکی دیگه رو الان میخوام عرض کنم

1 - گاهی اوقات قافیه های اشعار شما هیچ هماهنگی ندارن با هم:


شهره22;723928 نوشت:
هر یکی معبود خود را در صراطی یافتیم
شهره در خوش مشربی گاهی به ماتم یافتیم

ناظم این انجمن در خط کش و آن یک کمند
دیگری در بیت سعدی و سنایی یافتیم

مولوی و صائب و حافظ که باشد جای خود
ما که حتی کورش و سد سکندر یافتیم

هر کسی در رفت و شد باشد میان خویشتن
یا چو شهره مضحکه در بزن عالم یافتیم

ای حبیبه نسترن مینو شقایق نام گل
همزمان بر نامشان اسماء آدم یافتیم

گاه گاهی می شده در انجمن مانند من
لنگ لنگان شاعرانی همچو «گلشن» یافتیم

در قافیه های بالا ، فقط "عالم" و "آدم" با هم هماهنگ هستن ، ولی بقیه خیر
اوایل که تازه با شما آشنا شده بودم فکر میکردم شاید توانایی ندارید ، اما الان میدونم که توانایی شما بسیار بالاست و در اشعار دیگهء شما بارها دیدم که وزن رو کامل رعایت میکنید. لذا برام سؤال شده که پس دلیلش چیه که اینقدر به هماهنگی وزن شعر بی توجه هستید؟

2 - عرض شد که معناها و توصیفاتی که توی شعر به کار میبرید واقعاً کم نظیره. اما گاهی فهمش برای خواننده زیادی مشکل میشه ، چون گاهی اوقات معنایی توی ذهن خودتون هست و از اونجایی که خواننده دقیقاً نمیدونه که توی ذهن شما چی میگذره ، ممکنه نتونه با اون کلام ارتباط برقرار کنه. البته این موضوع فقط گاهی پیش میاد و در سایر بخش ها ، صحبت شما نامفهوم نیست ، بلکه سنگینه و این عیب نیست بلکه حسن شعره. منظور من با بخش هایی هست که علاوه بر سنگین بودن (که حسن هست) ، گنگ هم میشن

شهره22;723928 نوشت:
سلام دوستان

این غزلم خوبه ؟ نظر نمیدید؟


سلام
انواع شعر داریم و هر کدام معنی بخصوصی دارند .
معنای اشعار را نوع سرایش آنها و نوع قرار گرفتن مصرعها
و اینکه هر کدام از مصرع ها یه جور ساخته میشن تشکیل می ده .
بهتره حین کار کتبی که معرف اشعار هست و یا از نت بگیرید و مطالعه کنید .
حیف است شما در مسیر خوب حرکت می کنید اما بدون راهنما راه پیمودن به اشکال بر میخورید .
یک تذکر برادرانه بود .
تندرست باشید .

مرید الحسین (ع);724086 نوشت:
حیف است شما در مسیر خوب حرکت می کنید اما بدون راهنما راه پیمودن به اشکال بر میخورید .
یک تذکر برادرانه بود .
تندرست باشید .
سلام ممنونم تشکر

(( طی این مرحله بی همرهی خضر مکن))

***((حَیَوان است بترس از خطر گمراهی))


Reza-D;724047 نوشت:
در قافیه های بالا ، فقط "عالم" و "آدم" با هم هماهنگ هستن ، ولی بقیه خیر

سلام درست می فرمائید من در اینجا کارم رو شروع کردم و اینقدر خوشحالم که میتونم شعر بگم که همه این شعر هایم رو حتی با اشکالات فراوان همه روزه چند بار میخونم و در رایانه خودم سیو کردم
ممنونم از همراهیتون
یه چیزی بگم بین خودمون بمونه:؟

شما که توانایی داشتید حتی این سرکار خانم حبیبه رو اینجا شاعری بهش یاد بدید خواهشا به منم یاد بدید اگر قافبه من درست بشه
طرف خودشش قافیه رو باخته و میزاره از انجمن میره
اما اگر نتونم در مناظر ها شکستشش بدم با کمال تاسف مجبورم اعلام کنم از انجمن میرم میدونم همه نگران میشید اما چاره ای ندارم


(( آبجی حبیبه از
پرسپولیس که داغونتر نداریم!!! داغونتم آبجی))****

Reza-D;724047 نوشت:
از طرفی دایرهء ادبی شما هم خیلی گسترده است (لااقل از من خیلی بیشتره)
همچنین توصیف های زیبایی دارید که گاهاً به عقل جن هم نمیرسه! بعضی اوقات به سرم میزنه کاش میشد سوژه هایی که شما انتخاب میکنید رو بدزدم!

خب دایره ادبی رو نمیدونم چیه:Moteajeb!:
اما من در کتابخانه اتاقم 700 تا کتاب دارم که اغلبشون رو خوندم!!! شما چی؟:ok:
دوم من با اجنه ها در ارتباطم و جملاتی نظیر:
تله پاتی ، طی الارض و هیپنوتیزم و .... رو از اونها یاد گرفتم
سوم به این کارتون میگن سرقت ادبی ایا رواست تمام زحمات منو یه شبه ازآن خود کنید؟:Sokhan:

حبیبه;723941 نوشت:
چون ز حق گویی نباشد نیک و بد اندر میان

شعر گویی یا که نکته، هر چه می خواهی بیار


من نگویم جز به حق در انجمن ای خوش صدا

چون صدایی نیست جز، این ناله شبگیر ما

راز را با زار زار گریه در هم میکنم

تا که نشناسد کسی این ناله جانسوز ما

یار ما بودی ندانستی که در دریای خون

دست و پایی میزند این یار بی مقدار ما

بعد از این بار امانت را بدوش خود بنه

تا که اغیارم نیارد یادی از این نام ما

گفتگوهایی که در این انجمن می داشتم

هم چو سِرّی مُستَتِر در عالم بالای ما

ای عَسَس در این میان جای خدنگ و تیر نیست

یا بزن با بیت حرفی یا بران از بام ما

گفت

شهره خوش کلامی در میان اسک دین

تا که باشد آنکه یاد آری ز نام و ننگ ما

عسس: پاسبان شبگرد

شهره22;724143 نوشت:
شما که توانایی داشتید حتی این سرکار خانم حبیبه رو اینجا شاعری بهش یاد بدید خواهشا به منم یاد بدید اگر قافبه من درست بشه
خواهر من وقتی گفتم استاد نیستم ، شوخی نکردم یا قصدم شکست نفسی نبود. اونقدر که من از کسایی مثل سرکار "حبیبه" ، خانم "یارب" ، شما خانم "شهره" و دیگر دوستان مطلب یاد گرفتم ، بعید میدونم کسی از من یاد گرفته باشه. ضمناً از بزرگواری دوستان بوده که نقدهای من رو می پذیرن. خدا میدونه هر بار که میخوام شعری رو نقد کنم یه حالت شرمندگی دارم از شماها. البته از این کار لذت می برم و شاد میشم از اینکه حتی یک کلمه بتونم به کسی کمک کنم که بهتر از قبل بشه

درمورد قافیه در اشعار شما ، چیزی که به نظرم میرسه اینه که شما تمرکز خودتون رو روی وزن اشعار میذارید ، به حدی که از قافیه غافل می شید
همچنین به این دلیل که اشعار شما اکثراً ردیف دارن ، همین ردیف ها باعث میشه که حواس شما از قافیه بیشتر پرت بشه (چون ردیف ها رو می بینید)

در پست قبلی گفتم که بعضی جاها قافیه رو خوب رعایت می کنید
اگر دقت کنید ، شما قافیه رو در اشعاری رعایت کردید که ردیف نداشتن
مثلاً:

ماه نو دیدم و یادی کنم از روی حبیبم
وه که با عشق تو یکماه بسر برده
طبیبم

همه جا نام تو را برده و کنجی

بنشینم
ای که رویت همه اسباب خوشیهای
زمینم

در این اشعار شما اکثراً قافیه رو به درستی و دقیق به کار بردید. لذا ایراد شما معمولاً اونجایی هست که از ردیف استفاده می کنید

پس شد:
1 - علاوه بر تمرکز روی وزن ، به قافیه هم توجه کنید
2 - دقت کنید که در اشعاری که ردیف دارن ، از قافیه ، غافل نشید

شاعران نقطه پرگار وجوداند ولی
مِعر شان نقطه گفتار وجود بلی

صادق;724183 نوشت:
شاعران نقطه پرگار وجوداند ولی
مِعر شان نقطه گفتار وجود بلی

سلام
ناقص بود مرحمت بفرما .
لااقل شعرتون از معر در آید .:ok:

[=arial]افتخار شیعه از خون حسین بن علیست
اعتبار شیعه مدیون حسین بن علیست

گر که داریم عزتی،علت فقط خون خداست
چون قرار شیعه،مرهون حسین بن علیست

یاس133

به نام خدا

حسین(ع)

آه که در هنگام شنیدن نامش

و یا نوشتن و خواندن از رسم و راهش

چشمهایم چشمه می شوند

و هیچ گاه هیچ خطی از یاد

او به انجام نمی رسد

همه ی وجودم را سیل اشک

می برد با خویش!

نمی دانم چه سرّی است با حسین(ع)

که عین طهارت است

منشور پیمان با عدالت است

عدالت باریدن هر دو چشم

به تساوی قطرات

خدایا نکند

این اثر اشک مستمر فاطمه(ع) باشد؟

نکند این دود دل زهرا(س) است

که به چشم خلق می رود؟

مرید الحسین (ع);724244 نوشت:
سلام
ناقص بود مرحمت بفرما .
لااقل شعرتون از معر در آید .:ok:

سلام مرید جان
این استاد عزیز ما یه مشکلی دارن که نه در شعر که در نوشتن هست:ok:
بله ، ایشون در اکثر موارد جملات رو ناقص مینویسن

خودم در ابتدا فکر میکردم که وزن اشعار ایشون مشکل داره ، بعد دیدم نه ، کلاً موقع نوشتن ، برخی کلمات رو جا میندازن
و موقعی متوجه این موضوع شدم که دیدم گاهی کلماتی رو جا میندازن که هر شاعر تازه کاری هم با اونها آشناست ، پس بعیده که بخاطر ضعف ادبی جا انداخته باشن و صرفاً یک عمل سهوی هست. مثلاً اینطوری مینوسین:

ب

نام خداوند جان و خرد
کز این برتر اندیشه بنگزرد

(یعنی بجای "بر نگزرد" اشتباهاً مینویسن "بنگزرد" و حرف "ر" رو جا میندازن)

اگه کسی اصل شعر رو نشناسه فکر میکنه که وزن شعر استاد "صادق" ایراد داره ، اما ایشون صرفاً کلمه ای یا حرفی رو جا میندازن. همین


فکر میکنم دلیلش اینه که چون باید به تاپیک های مختلفی سر بزنن ، اشعار رو با عجله مینویسن

دوستان سلام
راستش من ، بین همهء امامان(ع) ، با امام رضا(ع) یه بده بستون شخصی داریم :ok:
اسم من هم به دلایل جالبی رضا شده که خودش ماجرا داره (فرصت بشه براتون میگم ماجراشو)

اما برای این ولادت هر کاری کردم شعری در وصف ایشون به ذهنم نیومد!
و خودم میدونم یه جای کارم مشکل داره ، که تا اون مشکل حل نشه این شعر هم به ذهنم نخواهد اومد
میدونم آقا از من ناراحته
:Ghamgin:

رضا جان.....

نمیدانم چرا دیگر مرا قابل نمیدانی
ز دستم میکشی دامن مرا با اخم میرانی!

تمام عمرِ من بودی تو یار و یاورم مولا
گناهم چیست آقا جان که از من روی گردانی؟

رهایم کرده ای ، گویا که آزادم ، ولی دانم
که هر کس را رها کردی ، بُوَد در خویش زندانی

الا ای نور بی پایان ، به هر دردی تویی درمان
منم بیمار چشمانت ، که محتاجم به درمانی

اگر عبدی گنه کارم ، اگر فعل خطا دارم
ولی خاکم به درگاهت ، دگر این را که میدانی

"رضا" را جان بگیر اما مگردان رو ، رضا جانم
چنین باشد ، همان بهتر که از من روح بستانی

اگر مردن بُوَد حقم ، کنون جان میدهم آقا
که یک بار دگر بینم تو را با روی خندانی

(البته آقام همیشه خندانه ، اخم به فراخور عمل مریدان بوجود میاد. یعنی جلوهء عمل ماست)

Reza-D;724576 نوشت:
اما برای این ولادت هر کاری کردم شعری در وصف ایشون به ذهنم نیومد!

گفتی و زدی آتش، بر خرمن اشعارم

من نیز نشد گویم وصفی ز رخ یارم

هر چند که کوشیدم یک نکته نشد پیدا

بی پرده بگویم حق؟ لایق نَبُدم آقا

پ.ن

از خطاب مفردی که پیش آمد عذرخواهم

Reza-D;724576 نوشت:
دوستان سلام
راستش من ، بین همهء امامان(ع) ، با امام رضا(ع) یه بده بستون شخصی داریم :ok:
اسم من هم به دلایل جالبی رضا شده که خودش ماجرا داره (فرصت بشه براتون میگم ماجراشو)

اما برای این ولادت هر کاری کردم شعری در وصف ایشون به ذهنم نیومد!
و خودم میدونم یه جای کارم مشکل داره ، که تا اون مشکل حل نشه این شعر هم به ذهنم نخواهد اومد
میدونم آقا از من ناراحته
:Ghamgin:

رضا جان.....

نمیدانم چرا دیگر مرا قابل نمیدانی
ز دستم میکشی دامن مرا با اخم میرانی!

تمام عمرِ من بودی تو یار و یاورم مولا
گناهم چیست آقا جان که از من روی گردانی؟

رهایم کرده ای ، گویا که آزادم ، ولی دانم
که هر کس را رها کردی ، بُوَد در خویش زندانی

الا ای نور بی پایان ، به هر دردی تویی درمان
منم بیمار چشمانت ، که محتاجم به درمانی

اگر عبدی گنه کارم ، اگر فعل خطا دارم
ولی خاکم به درگاهت ، دگر این را که میدانی

"رضا" را جان بگیر اما مگردان رو ، رضا جانم
چنین باشد ، همان بهتر که از من روح بستانی

اگر مردن بُوَد حقم ، کنون جان میدهم آقا
که یک بار دگر بینم تو را با روی خندانی

(البته آقام همیشه خندانه ، اخم به فراخور عمل مریدان بوجود میاد. یعنی جلوهء عمل ماست)

آفرین بر این رضای خوش بیان
خوش درخشیده ست گاهی امتحان
با رضا گاهی ترنم می کند
گاهی با خوبا ن تبسم می کند
غمزه های نرگس این شیر مرد
می کند با غمزه ی خوبان نبرد
او رضا و او رضی وراضی است
مثل کودک اهل ناز وبازی است
گاهی ذوق شعر او گل می کند
در سخن غوغای بلبل می کند
گاهی در دریا بود مثل نهگ
گاهی در صحرا شود مثل پلنگ
چشم او چون های اهواز است پاک
در فضای اسک دین است تابناک

Reza-D;724576 نوشت:
نمیدانم چرا دیگر مرا قابل نمیدانی
ز دستم میکشی دامن مرا با اخم میرانی!

حبیبه;724578 نوشت:
گفتی و زدی آتش، بر خرمن اشعارم

من نیز نشد گویم وصفی ز رخ یارم


دانی که جرا؟ چون بود
در جرگه ی اغیارش .

حبیبه;724487 نوشت:
خدایا نکند

این اثر اشک مستمر فاطمه(ع) باشد؟

نکند این دود دل زهرا(س) است

که به چشم خلق می رود؟


سلام
منظورتون کدام موضوعه ؟
که دود دل حضرت است
که به چشم خلق میرود ؟
متوجه نشدم .

مرید الحسین (ع);724665 نوشت:
دانی که جرا؟ چون بود
در جرگه ی اغیارش .

یا امام انس و جان الهام کن شعری مرا

تا که نشناسند در درگاه تو غیری مرا

....یا رضا(ع)........................

در شبان تیره ی سِرّ عِما (1)

مطلع الفجر وجودی یا رضا

خاک درگاهت بهشت جاودان

فیض جودت بر شده از آسمان

در حریمت نور حق تابان شده

گفتگو با حضرتت آسان شده

هر گدایی کز همه رانده شده

سوی درگاهت ز تو خوانده شده

رونمای گنبدت ای اُنس جان

می پذیری گر دهم روح و روان؟

روح و جانم کی بود در خور، که کیست؟

آنکه جانش از فیوضات تو نیست؟

در زیارت خوانده ام لطف شما

هم نگه دارد زمین و هم سما

ابر باریدن کند از جود تو

رود جاری می شود از بود تو

هم ستاره هم قمر هم آسمان

هم زمین و هم زمان و هم جهان

در مدار لطف تو با اذن حق

از کمال جود تو دارد سبق

من که باشم تا کنم مدح تو را

بی بها برگی است تقدیم شما

پ.ن

1-اصطلاحی عرفانی است

نخستین تعین نفس رحمانی

حبیبه;724689 نوشت:
یا امام انس جان الهام کن شعری مرا

تا که نشناسند در درگاه تو غیری مرا

خوش بُوَد ما را که از در گاه غیر
عاقبت بنشاندمی در راه مهر

حاذقان را کاینچنین غوغا کنند
کرده اند طوفان در این بنگاه شعر