سردار سرلشگر شهید حاج حسن طهرانی مقدم که بود؟ (21 آبان سالروز شهادت پدر موشکی ایران )
تبهای اولیه
خبر بسیار کوتاه و ناگوار و تلخ بود، سردار حسن مقدم در حادثه پادگان ملارد به شهادت رسید.
او را از اوایل دهه ۶۰ و در زمان تاسیس نیروی هوایی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می شناختم.
او مردی مومن، انقلابی، صبور، متعهد ولایی و متفکر که همیشه به اقتدار و اعتلاء جمهوری اسلامی ایران می اندیشید و شبانه روز نمی شناخت.
او با همه مهربان و صمیمی بود و هیچگاه خنده از لبانش نمی افتاد با این همه بسیار جدی، پرتلاش و پرتحرک و پیگیر ماموریتهای بزرگی بود که به او واگذار می شد.
او به شدت به بی بی دو عالم فاطمه زهرا(س) ارادت می ورزید و زیارت عاشورا را دائما و عاشقانه زمزمه می کرد.
او به امامت و رهبری و ولایت وفادار و سعادت دنیا و آخرت خود را در این مسیر می دانست و ولایتمداری او نمونه و زبانزد دوستان بود.
او بنیانگذار یگانی در سپاه شد که در دوران دفاع مقدس و بخصوص جنگ شهرها و تجاوزات هوایی و توپخانه ای و موشکی ارتش بعثی عراق به مناطق مسکونی، برای دفاع از مردم سر از پا نمی شناخت و کاری کرد که دشمن بعثی پشیمان ازکار خویش شد.
او در یکی از سفرهای خارجی گفته بود که تکنولوژی دیگران را باید بومی کنیم و به خودکفایی برسیم.
او گمنامی را دوست داشت و مایل بود همیشه گمنام بماند و با پرسنل تحت امر خود بسیار رئوف و مهربان و خاکی بود.
در بعد از مسئولیت اجرایی در نیروی هوایی سپاه، بدنبال تحقیقات، دانش، و خودکفایی و اقتدار ایران اسلامی بود و در راه اقتدار جان به جان آفرین تسلیم کرد و به برادر شهیدش و کاروان بزرگ شهدای انقلاب اسلامی پیوست.
امروز اقتدار موشکی و تکنولوژیکی کشور ما مرهون تلاش های سه دهه این عزیز و یارانش است. اقتداری که دشمنان منطقه ای و بین المللی را دچار بهت و وحشت نموده است.
او نباید در بستر آرام می گرفت.
او شایسته شهادت بود و شهادت شایسته او،
او باید با شهادت به دیدار معبود می شتافت.
نحوه و زمان شهادت او بیانگر دو نکته مهم است:
اول آنکه او به عاشورا علاقمند و عاشورایی شد و دقیقا همانند سید و سالار شهیدان کربلا به خدا پیوست.
دوم اینکه او به امامت و ولایت و رهبری امت اسلامی علاقمند و ولایی بود و در دهه ولایت و امامت به شهادت رسید و به همراه یارانش شهدای غدیر نام گرفت.
یاد و خاطره همه شهدای بزرگوار انقلاب اسلامی بخصوص یاد و خاطره سردار شهید حسن مقدم شهید غدیر و یاران شهیدش گرامی باد.
منبع:روزنامه کیهان
... دیشب به خوابم آمد روح حسن چو نوری.. شأن شهید را او ، می گفت با چه شوری.. اینجا ملاک عشق است پیمان با ولایت... باید نمود پرواز تا مرز بی نهایت.... مأوای ما شهیدان نزد حسین زهراست...... جز راه رهبری نیست راه سعادت و راست......
هر چند این قطعه شعر ده بیتی استاد جعفری را در وبلاگ ایشان (همفکر) خوانده بودم اما بعد از اینکه فرماندهان با بصیرت سپاه در پاسخ به یادداشت 19 دی حسین علائی در روزنامه اطلاعات نامه ای را نوشتند و سه بیت از این شعر ایشان را در پایان آن نامه آوردند بدنبال استاد جعفری رفتم تا آن رویای صادقه را که در مورد شهید حاج حسن تهرانی مقدم دیده اند برایمان تعریف کند اما ایشان اصرار داشتند که آنچه در خواب دیده اند همان است که در شعر آمده ولی از ما اصرار و از ایشان تاکید بر همان اشعار ... تا اینکه استاد جعفری متقاعد شدند در جواب سئوالات متعدد ما قسمتی از خواب را اینچنین تعریف کنند :
شبی بعد از شهادت حاج حسن خیلی دلم گرفته بود چون واقعا او را دوست داشتم و خاطرات ایشان خصوصا در یادواره سراسری شهدای گمنام سال 84 برایم تداعی عرفان و مقام معنوی او بود ، آن شب برای حاج حسن قرآن خواندم تا اینکه خوابم برد ، در عالم خواب دیدم تا حاجی در مکانی زیبا و مجلل و باغی بزرگ است و اینقدر حاجی نورانی بود که مثل خورشید نور افشانی میکرد ، رفتم جلو و گفتم حاج حسن اینجا کجاست؟
حاجی گفت اینجا بهشت شهداست و کارنامه شهدا با امضا و تائید مقام معظم رهبری و ولایت کامل میشود و هیچکس نمی تواند بدون تایید ولایت اینجا بیاید هر چند تمام عمر خود را در جهاد و عبادت بسر برده باشد .
گفتم حاجی فکری بحال ما کن فرمودند از طرف من به همه بگوئید که : جز راه رهبری نیست راه سعادت و راست و ملاک و معیار در آخرت پیمان با ولایت است ، و عشق به امام خامنه ای یعنی عاقبت بخیری .
درفرازی از وصیت نامه دانشمند پارسا و بی ادعا ، مجاهد خستگی ناپذیر سردار سر لشگر پاسدار شهید حاج حسن تهرانی مقدم چنین آمده است
بر سنگ مزارم بنویسید اینجا مدفن کسی است
که میخواست اسرائیل را نابود کند
پس اسرائیل امریکا بدانند که اگر چه همچون تهرانی ها رفتند اما ما جوانان نسل سوم انقلاب هنوز
زنده و پشت سر ولی فقیه زمانمان ونایب بر حق امام زمان (عج) حضرت آیت الله العظمی امام
خامنه ای عزیز هنوز زنده و آرزوی آن بزرگواران را عملی خواهیم کرد انشا الله
به نقل از تبیان
به گزارش فرهنگ به نقل از پایگاه اطلاع رسانی مقام معظم رهبری؛ پای صحبتهای سردار محمد طهرانی مقدم، برادر شهید حسن طهرانی مقدم نشستهایم. حاج محمد طهرانی مقدم كه حالا دیگر برادر دو شهید است، با لحنی آغشته به افسوس و غبطه و البته باافتخار، از خصال نیك برادرش یاد میكند و خاطراتی از دیدارهای برادرش با رهبر معظم انقلاب را برای ما میگوید.
بسیاری از همسنگران و نزدیكان حاج حسن طهرانی مقدم خاطرات و ویژگیهایی را از او نقل كردهاند. شما به عنوان برادر این شهید بزرگوار مهمترین ویژگیهای اخلاقی و رفتاری شهید طهرانی مقدم را چه میدانید؟
به گمان من، ویژگیهایی كه در شهادت شهیدی همچون صیاد شیرازی بود كه همهی مملكت ما را از شهادتش داغدار كرد، در شهادت حاج حسن آقا هم بود. اولاً اخلاص شهید صیاد، كه شهید طهرانی مقدم هم واقعاً همینگونه بود. نكتهی دوم هم بحث گمنامی ایشان بود. واقعاً حاج حسن آقا یك دانشمند برجسته و یك زاهد بیادعا و گمنام بود. اگر هم در محافل و مجامع عمومی حضور مییافت، همیشه سعی میكرد در گمنامی باشد. این دو ویژگی به نظر من باعث شده كه اینقدر مردم ایران و بهخصوص رهبر معظم انقلاب به این شهید عنایت دارند.
خداوند دست گرهگشایی به او داده بود. هر مستمند و هر سائلی كه به ایشان مراجعه میكرد، دست خالی برنمیگشت. ایشان یك مركز خیریهای داشت كه از طریق آن به صورت گمنام و پنهانی به نیازمندان كمك میكرد. كسانی میآمدند و وام میخواستند، مسكن میخواستند، جهیزیه میخواستند، به مادرم میگفتند و حاج حسن آقا از این طریق به آنان كمك میكرد. افرادی پس از شهادت ایشان به من مراجعه كردند و از رسیدگیها و دستگیریهای حاج حسن آقا برایم گفتند.
در كارهای خیر همیشه پیشقدم بود. مبلغی پول را در یك صندوق قرضالحسنه گذاشته بود و از آن طریق به افرادی كه به وام احتیاج داشتند، كمك میكرد. بسیار اتفاق میافتاد كه كسانی وام دریافت میكردند، اما اقساط آن را پرداخت نمیكردند. حاج حسن آقا به جای اینكه ناراحت شود، به من میگفت خب حتماً پول ندارند كه بدهند. آنقدر این اتفاق میافتاد تا آن پول تمام میشد و ایشان جایش پول دیگری میگذاشت و این كارِ همیشگی ایشان بود. در جمع دوستان و خانواده هم به تعظیم شعائر اهل بیت علیهالسلام بسیار اهتمام داشت.
یكی از عوامل موفقیت حاج حسن آقا، جدیت توأم با انگیزههای الهی ایشان بود. در طول مسیر به ثمر رساندن پروژهها، بارها با مشكلاتی جدی روبهرو میشد؛ مشكلات سختی كه بنده و همكارانش خیلی كم سراغ داشتیم افرادی را كه با این قبیل مشكلات مواجه شوند. ایشان اما با توكلی كه داشت و با روحیهای قوی این مشكلات را حل میكرد و مسیرش را ادامه میداد.
به نظر شما چه مؤلفهای در روحیهی ایشان وجود داشت كه رهبر انقلاب در دیدار با خانوادهی شهید گفتند عطش شهید طهرانی مقدم خیلی زیاد بود و گاهی جلوی آن را میگرفتند؟
حاج حسن آقا افكار بلند و استراتژیكی داشت و این ناشی از اعتقادات و باورهایی بود كه از نفس گرم حضرت امام و رهبر معظم انقلاب به او رسیده بود. فكر بلندی داشت. میگفت ما باید در مقابل دشمن آنچنان مجهز باشیم كه حق این آیه را ادا كنیم: «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَا اسْتَطَعْتُم مِن قُوَّةٍ وَ مِن ربَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ»(1) معتقد بود كه ما باید در مقابل دشمن آنچنان دستمان پر و آتشین و آهنین باشد كه این ترس همیشه در دل دشمنان ما باشد تا جرأت تهدید و مقابله با ما را نداشته باشند. به همین دلیل هم دنبال این بود كه هر مقداری كه دنیا در فناوری نظامی و تجهیزات دفاعی پیشرفت میكند، ایشان یك قدم جلوتر باشد. به همین دلیل هیچگاه آرام نبود و به وضع موجود راضی نمیشد.
حضور حضرت آقا در مراسم تشییع شهدای این حادثه و صدور پیام تسلیت و سر زدن به منزل شهید طهرانی مقدم، حكایت از اهمیت جایگاه این شهید دارد. شما در هر دو برنامه حضور داشتید. برای ما از نحوهی مواجههی ایشان با خانوادهی شهید بگویید.
حضرت آقا در مراسم تشییع شهدا، از بنده دربارهی والدینم پرسیدند كه به ایشان گفتم، پدر ما سالها است كه از دنیا رفته و مادر ما هم حالشان مساعد نبود و نتوانستند در این مراسم حاضر شوند. ایشان هم فرمودند «سلام مخصوص من را به مادرت برسان و من از خدا میخواهم به ایشان صبر و سكینه عنایت كند.» این پیغام ایشان برای مادر ما و دل خانوادهی شهید، بسیار سكینهآور و آرامبخش بود.
حضرت آقا علاوه بر اینكه در مراسم تشییع تشریف آوردند و پیام تسلیت صادر فرمودند كه غیر از تسلای خاطر بازماندگان، برای همسنگران شهید هم راهگشا بود، محبت كردند و قدم بر چشمان ما گذاشتند و در منزل شهید حضور پیدا كردند و اسباب دلگرمی خانوادهی ایشان را فراهم كردند. دیدار با حضرت آقا بسیار صمیمانه و روحانی بود. ایشان ضمن احوالپرسی از خانوادهی شهید، از شرایط همسر و فرزندان سؤالاتی پرسیدند كه همسر برادرم پاسخ گفتند و فرزندانشان را هم معرفی كردند و دربارهی وضعیت آنان توضیحاتی دادند. سپس حضرت آقا دربارهی حسن آقا فرمودند كه من این شهید را بیش از بیستوپنج سال است كه میشناسم و از روحیهی تعالیجو و فعالیتهای او كاملاً اطلاع داشتم و با او مأنوس بودم و در واقع رفیق بودم.
حضرت آقا آن شب به بازدید سال گذشتهشان از دستاوردهای جهاد خودكفایی سپاه و فعالیتهای برادرم و همكارانش در این مركز اشاره كردند و دو نكتهی مهم را مورد توجه قرار دادند؛ اول اینكه دستاوردهای شهید طهرانی مقدم را بسیار عالی ارزیابی كردند. دوم اینكه فرمودند: شهید طهرانی مقدم جمعی از افراد نخبه و باتقوا را فراهم كرده و وارد این عرصه كرده بود. البته حضرت آقا در پیام تسلیتشان هم به این نكته اشاره كردند كه این جمعی كه ایشان در مجموعهی جهاد خودكفایی سپاه جمعآوری كرده بود، توانایی ادامهی راه این شهید را دارند.
در پایان دیدار هم حضرت آقا به حرفهای خانوادهی ایشان بهدقت گوش دادند و برای خانوادهی شهید طلب صبر و اجر كردند. البته حضرت آقا یك بار هم پیش از شهادت شهید طهرانی مقدم با خانوادهی ایشان دیدار داشتند. یكی از فرزندان خردسال حاج حسن آقا كه آن زمان حدود 4 سال داشت، یك نقاشی كشیده بود و گفته بود كه من میخواهم این نقاشی را به آقا هدیه كنم. نقاشی را به صندوق پست انداخته بود و اتفاقاً نقاشی از طریقی به دست حضرت آقا رسیده بود. ایشان هم با دیدن نقاشی خواستند این بچه و خانوادهی او را ببینند. حضرت آقا فهمیده بودند كه نقاشی برای فرزند حاج حسن آقا است. بالاخره خانوادهی شهید و مادر ما به همراه این بچه در جلسهای خدمت رهبر معظم انقلاب رسیدند و حضرت آقا این بچه را بغل گرفتند و او را مورد تفقد قرار دادند و سراغ حاج حسن آقا را هم گرفتند كه خانواده پاسخ دادند ایشان در مأموریت است.
آیا خاطرهی خاصی از ارتباط رهبر معظم انقلاب و شهید طهرانی مقدم به یاد دارید؟
یك خاطرهای كه در ذهنم مانده، راجع به بازدیدی است كه رهبر معظم انقلاب از مجموعهی تشكیلات جهاد خودكفایی سپاه داشتند كه زیر نظر حاج حسن آقا اداره میشد. یك روز جمعهای در سال گذشته ایشان تصمیم به بازدید از این مجموعه گرفتند. در این بازدید حضرت آقا دستی بر شانهی این شهید گذاشتند و فرمودند: «تاكنون هر قولی را كه حاج حسن آقا به ما داد، وفا كرد.» من در آنجا یاد این آیهی شریفه افتادم كه «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُم مَن قَضَى نَحْبَهُ وَ مِنْهُم مَن يَنتَظِرُ وَ مَا بَدَّلُوا تَبْدِيلاً»(2) و واقعاً این نكته برای ما و دوستان همرزمش خیلی جالب بود كه حاج حسن آقا پروژههای بزرگ دفاعی و نظامی را در زمانبندی بسیار دقیق و به نحو احسن به انجام میرساند و به تعهد و قولش عمل میكرد.
خاطرهی دیگر كه من از خود حاج حسن آقا شنیدم، از دوران دفاع مقدس بود. رهبر معظم انقلاب در دورهی ریاستجمهوری خود به جبهه تشریف آورده بودند و از فعالیتهای توپخانهی سپاه هم بازدید كردند كه تحت نظر شهید طهرانی مقدم بود. حاج حسن آقا به من میگفت آنجا به حضرت آقا گفتم: «چون شما شیعهی واقعی مولا امیرالمؤمنین هستی و مَشتی(3) هستی، ما شما را دوستت داریم.» حاج حسن آقا میگفت آقا فقط خندیدند و چیزی نگفتند، اما این صحبت حاج حسن آقا در ذهن همهی همرزمان ایشان كه در آنجا حاضر بودند، مانده است.
مصاحبه شنیدنی با برادر شهید تهرانی مقدم
همشهری آیه: وقتی ولی امر مسلمین جهان با اقتدار کامل و بدون هیچگونه ترس و واهمهای از قدرتهای غربی در نماز جمعه صراحتا اعلام میکنند که جمهوری اسلامی ایران از جنگ ۳۳ روزه لبنان و جنگ ۲۲ روزه غزه علیه صهیونیستها حمایت کرده و از هر اقدام ضد صهیونیستی در جهان حمایت خواهد کرد، ناخودآگاه به یاد این جمله شهید تهرانیمقدم میافتم که میگفت:
«ما باید دست ولایت را پرقدرت و آهنین کنیم تا بتواند با قدرت به دهان استکبار جهانی بزند». این حرفهای شهید حسن تهرانیمقدم است که از زبان برادر بزرگترش محمد نقل میشود. وی بازنشسته سپاه است و بعد از بازنشستگی، در بنیاد «صبح قریب» به کار فرهنگی مشغول است. برای شناخت بیشتر روحیات و زندگی شهید حسن تهرانیمقدم لحظاتی را با برادر بزرگتر ایشان همکلام شدیم و به گفتوگو پرداختیم.
آقای تهرانیمقدم لطفا توضیح مختصری در خصوص خانواده و اعضای آن برای ما بفرمایید؟
ما در یک خانواده مذهبی در جنوب تهران (محله سرچشمه) زندگی میکردیم. بعد از انقلاب به دلیل برخی ضرورتها محل سکونتمان را تغییر دادیم و به محله فعلی آمدیم. چهار برادر بودیم به نامهای احمد، محمد، حسن و علی به همراه خواهرمان. علی در سال ۵۹ در سوسنگرد در ظهر عاشورا با نیروهای شهید چمران به شهادت رسید و حاج حسن آقا هم که در جریان نحوه شهادتشان هستید.
چند روزی از ایام دهه فجر و سالگرد پیروزی انقلاب میگذرد. شهید حسنتهرانیمقدم در آستانه پیروزی انقلاب در سال ۵۷ چندساله بودند؟ آیا ایشان در مبارزات انقلابی بر ضد شاه حضور داشتند؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی به اتفاق حاج حسنآقا و چند تن دیگر از شهدا در مجموعهای زیر نظر شهید بروجردی فعالیت میکردیم. این گروه مبارزات مسلحانهای علیه رژیم شاه انجام میداد. ارتباط ما با شهید بهشتی از طریق شهید بروجردی بود. یکی از فعالیتهای اصلی این گروه مربوط به اطلاعرسانی پیامهای انقلاب بود. اطلاعیههای حضرت امام(ره) در نجف وقتی منتشر میشد، فردای آن روز توزیع آنها در بخش وسیعی از کشور برعهده ما بود. در آن ایام بنده اعلامیهها را تقسیمبندی میکردم و علی و حسن مسئول توزیع آنها بودند. از زمانی که گروه وارد مبارزه مسلحانه با رژیم شاه شد، ابتکار حاج حسن برای ساخت نارنجکهای دستسازی که پیشرفتهتر از سایر نارنجکها بود تعجب همه را برانگیخت. خاطرم هست زمانی که مردم از میدان شهدا (ژاله سابق) به سمت تسلیحات ارتش در خیابان نیرو هوایی راهپیمایی میکردند، با دیوار قطور و بلند نیرو هوایی مواجه شدند. حاج حسن آقا به اتفاق چند نفر از دوستانش با چند عدد نارنجک دستساز، این دیوار را منفجر کردند و از این طریق مردم وارد تسلیحات شدند. از دیگر فعالیتهای حاج حسن و علی آقا بعد از پیروزی انقلاب، نظم دادن به راهپیمایی مردم بود. در نهایت با تشکیل یک گروه سرود که علی و حسن هم در آن عضو بودند زمان ورود امام خمینی(ره) به ایران در مقابل حضرت سرود معروف «خمینی ای امام» را خواندند.
بعد از پیروزی انقلاب در مقطعی منافقین و گروهکهای ضد انقلاب برای براندازی انقلاب فعال شدند. در این برهه شهید تهرانیمقدم چه فعالیتهایی داشتند؟
بعد از پیروزی انقلاب همانطور که اشاره کردید برخی گروهکهای ضد انقلاب قصد تجزیه کشور را داشتند. حاج حسن کینه عجیبی نسبت به منافقین و گروهک ضد انقلاب داشت. خاطرم هست در ابتدای انقلاب منافقین مقابل درب دانشگاه تهران بساطی درست کرده بودند و به تخریب امام و انقلاب میپرداختند. اول انقلاب دو موتور برای علی و حسن خریدم. حاج حسن آقا همراه شهید لشکریان با موتور به مراکز و مناطقی که منافقین بساط درست کرده بودند میرفتند و با نارنجکهای صوتی دستساز بساط آنها را به هم میریختند. از زمانی که منافقین وارد فاز عملیات مسلحانه شدند این بچهها در مجموعه سپاه به مقابله با امثال آنها پرداختند. در جنگهای شمال، حاج حسن، علی آقا و شهید سعید موسوی- که در حال حاضر برادر ایشان جانشین حاج حسن در سازمان خودکفایی سپاه است- با حاج حمید مقدمفر و بچههای دیگر در جنگلهای شمال با منافقین و ضد انقلاب مبارزه میکردند. با شروع جنگ تحمیلی همگی با هم به جبهه رفتیم. علی به نیروهای شهید چمران پیوست و حسن هم به لشکر ۲۵ کربلا که فرمانده آن حاج مرتضی قربانی بود رفت.
در زمانی که شهید تهرانیمقدم مسئول سازمان جهاد خودکفایی سپاه بودند، این سازمان چه پیشرفتهایی داشت؟
در این خصوص بهتر است فرماندهان سپاه و مسئولین امر اظهار نظر کنند چون فعالیتهای حاج حسن آقا در جهاد خودکفایی سپاه کاملا محرمانه بود. اما اگر بخواهم به چند نکته اشاره کنم، میتوانم بگویم مقام معظم رهبری که بعد از شهادت حاج حسن به منزل ما تشریف آورده بودند به نکتهای اشاره کردند که تا حدودی پاسخ سوال شماست. ایشان فرمودند «وقتی برای بازدید به سازمان خودکفایی سپاه رفتم دو نکته برایم جالب بود. اول اینکه چه کار بزرگی را ایشان توانسته بود انجام بدهد و نکته بعدی اینکه چه دوستان و یاران نورانی و متخصص و متعهدی اطراف حاج حسن آقا حضور دارند».
یکی از ویژگیهای حاج حسن این است که توانسته بود دوستان و همکاران متخصص و متعهدی را کنار خود جمع کند. او تحصیلات دکترا یا فوق دکترا نداشت اما مجموعهای متخصص و دانشمند را مدیریت میکرد. نکته سوم که مقام معظم رهبری به آن اشاره کردند بحث مدیریت حاج حسن آقا بود. آقا از حسین، فرزند شهید مقدم پرسیدند «رشته تحصیلی شما چیست؟»، حسین گفت «مدیریت». آقا فرمودند«من حاج حسن آقا را حدود ۲۵ سال است که میشناسم. پدر شما در عمل مدیر بود و مدیریت میکرد».
در خصوص دستاوردهای این شهید بزرگوار این را بگویم که انشاءالله پروژههای نیمهتمام ایشان به زودی به اتمام خواهد رسید و با این دستاورد بزرگ، اولا ادبیات دنیا با ما عوض میشود و تهدیدات بر علیه کشورمان دیگر به این شکل نخواهد بود. چون ما یک سلاح قوی و بازدارنده در مقابل تهدیدات دشمن خواهیم داشت.
این آشنایی ۲۵ ساله شهید تهرانیمقدم با رهبر معظم انقلاب که به آن اشاره کردید از کی و چگونه شروع شد؟
حضرت آقا زمانی که رئیسجمهور بودند به عنوان رئیس شورای عالی دفاع در جبههها حضور پیدا میکردند و همه فرماندهان و مسئولان اصلی جنگ مستقیما با ایشان در ارتباط بودند. آقا با برخی فرماندهان مانند شهید شوشتری و حاج حسن آقا رابطه نزدیکی داشتند. حاج حسن با کینه عمیقی که از استکبار و توطئههای آنها علیه انقلاب به خصوص در هشت سال دفاع مقدس داشت راههای بازدارندگی و ایستادگی در مقابل این تهدیدات را عملا در تکنولوژی موشکی متبلور کرد به طوری که بارها به من میگفت «محمد ما باید همیشه دست ولایت را پرقدرت و آهنین کنیم تا بتواند با قدرت به دهان استکبار جهانی بزند».
به گفته همرزمان شهید تهرانیمقدم ایشان در کار و جهاد خستگیناپذیر بودند و وارد هر کاری که میشدند تا نتیجه مطلوب را نمیگرفتند کوتاه نمیآمدند و با وجود کمبود امکانات و مشکلات مالی، با هوش و ابتکاری که داشتند کار را به هر نحوی که بود به سرانجام میرساندند. این روحیه و اراده شهید تهرانیمقدم با توجه به مشغله و حساسیت کاری ایشان از کجا نشأت میگرفت؟
انگیزه اصلی و روحیهای که به آن اشاره کردید ریشه در تقوا، صبر و پایههای دینی، مذهبی و اعتقادی ایشان دارد. حاج حسن آقا این صبر را در مکتب آقا اباعبدالله(ع) فرا گرفتند. حاج حسن قله را نشانه میگرفت و علیرغم مشکلات و موانع در طول مسیر به راهش ادامه میداد. نکته دوم اینکه او ذوب در ولایت بود. وقتی ماموریتی از جانب ولی فقیه و امام دریافت میکرد، آن را به مثابه امری واجب و هدفی دستیافتنی میپنداشت. حاج حسن همیشه میگفت دستور امام و ولی فقیه برای ما مثل نماز واجب است. بنابراین این اعتقاد، انگیزه و پایبندی به ولایت ایشان باعث شد تا زبانزد و الگو باشند.
آخرین باری که شهید تهرانیمقدم را دیدید کی بود و چگونه از شهادت ایشان مطلع شدید؟
روز جمعه بود که به اتفاق حاج حسن و مادرم به نماز جمعه رفتیم. بعد از نماز حاج حسن به مادرم گفت «برای ما دعا کن، روز یکشنبه آزمایش بزرگی داریم» و سه بار از مادرم خواست برای او دعا کند. با این اصرار حاج حسن آقا، وحشت تمام وجودم را فراگرفت. حسن را در یک حالت متفاوت با گذشته میدیدم. در آخرین دیدار ما که در همان نماز جمعه بود دست انداختیم گردن هم و با هم خداحافظی کردیم. یکی از مسئولین تیم حفاظت رهبری که صحنه خداحافظی من و حسن را دیده بود و از این خداحافظی گرم ما تعجب کرده بود، گفت «مگه چند وقت بود که حاج حسن آقا رو ندیده بودی؟» گفتم دو روز پیش با هم بودیم. خلاصه بعد از خداحافظی ما، حسن یک راست به پادگان رفت و فردای آن روز انفجار اتفاق افتاد.
چطور از شهادت حاج حسن آقا مطلع شدید؟
ساعت 2 بعدازظهر روز حادثه بود که سردار زاهدی یکی از دوستان مشترک من و حاج حسن آقا زنگ زد و گفت«محمد آقا شما صدای این انفجار را شنیدید؟» گفتم نه. گفت«فکر میکنم از سمت پادگان حاج حسن بود» و تا آمد مقدمهچینی کند، گفتم آقای زاهدی، حسن هم رفت پیش علی؟ که ناخودآگاه پشت تلفن شروع کرد به گریه و با هم گریه کردیم و بعد به سمت پادگان رفتیم.
شهید تهرانیمقدم به خاطر حساسیت و سری بودن کارشان گمنام بودند. آیا تا به حال از سوی گروهکهای تروریستی یا از سوی منافقین تهدید به ترور شده بودند؟
بله. زمانی که شهید صیادشیرازی را ترور کردند همان زمان قرار بود حاج حسن آقا را هم ترور کنند چون یکی از اقدامات حاج حسن در زمان جنگ، موشکباران محل منافقین در خاک عراق بود. به همین خاطر طبیعی بود که در لیست ترور منافقین و ضد انقلاب قرار بگیرد. در واقع حاج حسن از ۱۰ سال پیش در معرض تهدید دشمن و ضد انقلاب بود و دشمن همیشه سعی میکرد به نوعی این مغز متفکر دفاعی و نظامی مملکت را از بین ببرد.
رهبر انقلاب در آخرین نماز جمعهای که به امامت ایشان برگزار شد فرمودند ما در قضایای ضدیت با اسرائیل دخالت کردیم؛ نتیجهاتش هم پیروزی جنگ 33 روزه و 22 روزه بود بعد از این هم هرجا هر ملتی، هر گروهی با رژیم صهیونیستی مبارزه کند، مقابله کند، ما پشت سرش هستیم و کمکش میکنیم و هیچ ابایی هم از گفتن این حرف نداریم. نقش شهید مقدم را در این سخن رهبری چگونه تحلیل میکنید؟
باید بگویم بهترین هدیه حاج حسن آقا به مردم و حزب الله لبنان، آموزش و انتقال تجربیات موشکی به این کشور بود به طوری که در جنگ ۳۳ روزه و جنگ ۲۲ روزه غزه، پیروزی حزب الله و بچههای حماس علیه صهیونیستها مدیون همین آینده نگری ایشان بود که رزمندگان حزب الله را آموزش دادند. از همین طریق بود که حزبالله توانست سیستم موشکیاش را ایجاد کند و نه تنها مانع پیشرفت رژیم صهیونیستی در جنوب لبنان شد بلکه تمام نقشههای صهیونیستها را نقش بر آب کرد.
واکنش شهید تهرانیمقدم نسبت به مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه چطور بود؟ در مواقعی که نظام نیاز به حضور مردم در صحنههایی مانند راهپیمایی ۲۲ بهمن یا انتخابات داشت حاج حسن چطور عملمیکرد؟
حاج حسن یک شخص ولایی بود. نگاه میکرد به دو لب مبارک امام خمینی(ره) و بعد از ایشان حضرت آیت الله خامنهای و آنچه که فرمان میآمد، با تمام وجود انجام میداد. اگر قرار بود در صحنه سیاسی و اجتماعی در قالب تظاهرات با توطئههای استکبار جهانی مقابله کنیم حاج حسن، خانوادهاش و دوستانش در صف اول بودند و اگر قرار بود در نماز جمعه شرکت کنیم، همیشه در صف اول حاضر بودند. روزی نبود که ایشان در ماموریت باشد و در نماز جمعه شرکت نکند.
اگر قرار بود انتخابات را پرشورتر کنیم و برای دفاع از انقلاب و یأس دشمنان پای صندوقهای رای حاضر باشیم، باز هم حاج حسن و خانوادهاش در ساعات اولیه صبح در صف رای بودند. خلاصه اینکه حاج حسن آقا در همه زمینهها حضور داشتند. در اطاعت از ولایت، مبارزه با استکبار و متجاوزین و صحنههای سیاسی و اجتماعی که بحث حیثیت نظام مطرح بود همیشه اول بودند.
حضرت آقا دستی بر شانهی این شهید گذاشتند و فرمودند: «تاکنون هر قولی را که حاج حسن آقا به ما داد، وفا کرد.»
[h=1][/h]
[/HR]
[/HR]

بعد از شهادت علی (برادرش) در سوسنگرد كه از كودكی انس زیادی با هم داشتند، عزمش بیش از پیش جزم شد و با نبوغ بیحدش، كاری را شروع كرد كه از ساخت خمپاره 60 آغاز شد و تا موشك شهاب 3 رسید. جوانی كه در دانشگاه جنگ، فارغ التحصیل شد؛ از صدام تا سران صهیونیستی و آمریكایی برای سرش جایزه گذاشتند و شد كابوس بیپایان لشكریان شیطان و امیر لشكریان خدا.
سردار امیرعلی حاجی زاده فرمانده نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی دشمن از سال 63 تا سال65 برای اینکه بتواند انسجامی در جبهه باطل به وجود بیاورد، قذافی را وادار به قطع پشتیبانی از ایران کرد.
از همین مقطع در سال 63 بود که ما به موازات، کار شروع به ساخت موشک کردیم. یعنی به صورت مخفی 2 فروند از این موشک ها جدا شد و -برای مهندسی معکوس- در اختیار استه اولیه صنعت موشکی در وزارت سپاه آن روز قرار گرفت.
یادم است که در همان ماه های اول، حضرت آقا که آن زمان رئیس جمهور بودند، برای بازدید از مجموعه آمدند.
این مجموعه ای که عرض میکنم، یک مجموعه کوچک با تعداد محدود نفرات بود و هنوز کار خاصی نشده بود ولی به خاطر اهمیت کار، رئیس جمهور برای بازدید آمدند.
در آن جلسه، حضرت آقا خیلی تاکید داشتند که این کار باید به نتیجه برسد ولی ما که با این کارها آشنا بودیم می دیدم که این موشک به این سادگیها قابل ساخت نیست.
بعد از بازدید آمدند و دیدند که این دوتا موشک هنوز داخل کانتینر دست نخورده و باز نشده است. بچهها داشتند مطالعات قبل از دمونتاژ را انجام می دادند. خیلی با حوصله و دقت می خواستند کار کنند تا چیزی تخریب نشود. همین مقداری باعث شده بود که اینها هنوز چیزی را باز نکنند.
من دیدم آن روز حضرت آقا با تعجب گفتند این را چرا باز نکردید؟ چرا می ترسید؟ حالا عین جملات در ذهنم نیست ولی مضمون صحبت هایشان این بود که هراس نکنید و بروید جلو. آقا یک به گونه ای تهدیدشان کرد که اگر باز نکنید ممکن است بیایند ببرند. تحریک و تشویقشان کرد که زودتر این کار را بکنند.
جنگ هم در حوزه زمینی و هم جنگ شهرها ادامه داشت و عراق خود را برای یک حمله موشکی وسیع آماده می کرد تا اینکه در سال 65 شوروی و امریکا موفق شدند بالاخره قذافی را متقاعد بکنند که پشتیبانی ها را قطع کند. او هم به فرمانده نیروهای لیبی در اینجا که سرگرد سلیمان بود ابلاغ کرد تا دیگر موشک شلیک نشود. بعدها متوجه شدیم که بعضی قطعات را هم باز کردند. در واقع ما خلع سلاح شده بودیم ولی خبر نداشتیم.
اما آنها هم یک چیزی را نمی دانستند؛ اینکه نیروهای ما آموزش دیده و مسلطاند.
آنها کار خودشان را می کردند ما هم کمک می کردیم ولی تصورشان این بود که بچه های ما چیزی از موشک بلد نیستند و از این مسئله مطمئن بودند.
ما هم تلاش هایی را در داخل برای ساخت شروع کرده بودیم و هم تلاش هایی را برای خرید موشک از کره شمالی. کره شمالی هم در آن مقطع در حال ساخت موشک بود و از ما جلوتر بودند.
موقعی که این ها تمرد کردند و دست از کار کشیدند، من به همراه برخی از دوستان برای تحویل محموله موشکی به کره شمالی رفته بودیم و نمی دانستیم در ایران چه خبر است. آن روز من خبر عجیبی شنیدم. از سفارت گفتند با شما از ایران کار دارند. تماس گرفتن همین الان در این مقطع بین ایران و کره شمالی سخت است یعنی یک ویژگی هایی دارد این کشور که ارتباطاتش مثل بقیه کشورها نیست. آن روز که اصلا یک چیز عجیب و غریبی بود.
خلاصه رفتیم سفارت و با کلی هماهنگی و برنامهریزی، توانستیم با شهید طهرانی مقدم ارتباط بگیریم. شروع کردیم به صورت پوششی با هم حرف زدیم تا اگر کسی صدای ما را شنود کرد، متوجه نشود.
حسن (طهرانی مقدم) به من حالی کرد که اتفاقاتی در ایران افتاده است و یک چیزهایی را کم دارند و از ما خواست تا اینها را بگیریم و با خودمان ببریم به ایران.
یادم است 10 فروند موشک برای بارگیری آماده بود که حسن آقا دقیقه 90 این موضوع جدید را مطرح کرد.
من از سفارت ایران در پیونگ یانگ پولی قرض کردم -کاری که اصلا روال نبود- و از همان کارخانه ای که داشتیم موشک ها را تحویل می گرفتیم، آن قطعاتی که حسن سفارش کرده بود خریدیم و آنها هم با ما همکاری کردند.
موشک ها را در شب و در سرمای 20 تا 25 درجه زیر صفر بار کردیم و حتی برای جمع کردن وسایل هم دیگر به شهر برنگشتیم.
همان شب تا صبح این ها را جمع کردیم و صبح کارهایمان که تمام شد راهی شدیم و گفتیم باید برگردیم ایران دیگر جای ماندن نیست اینجا. ما چند وعده اصلا غذا نتوانستیم بخوریم یعنی گرسنه رسیدیم ایران. هواپیمای ما باری بود ولی به هر حال امکانات را آوردیم.
موقعی که رسیدیم، همه بچهها بسیج شدند تا توانستیم دوباره موشک را راه بیندازیم ولی خب مشکلاتی هم داشتیم. 2 سال بود که بچه ها از تجهیزات دور بودند، تمرین و رزمایش نکرده بودند و اساسا موشکی شلیک نشده بود.
لیبیاییها تجهیزات را ناقص کرده بودند و کار بسیار سخت بود. امکاناتی که ما از کره شمالی آمده بود، کپی سازی کرده بودند ولی با سیستم روسی فرقهایی داشت.
با هر سختی که بود، سیستم راه افتاد و اولین موشک شلیک شد.
نامه یک دختر یتیم به پدر موشکی ایران
خیلی ها در مورد سردار شهید حاج حسن طهرانی مقدم صحبت کردند. چه آنها که واقعا ایشان را می شناختند و چه کسانی که فکر میکردند او را میشناسند.
اما این مطلبی که خواهید خواند با تمام حرف ها و سخن ها در مورد این شهید عزیز فرق دارد. شاید این تنها مطلبی باشد که به توان گفت پاک ترین و زیبا ترین کلمات در آن جمع شدند تا عشقی را به حاج حسن منتقل کنند. دختری که نه می داند شهید طهرانی مقدم پدر موشکی است، نه فوتبالیست است و نه یکی از بهترین کوهنورد ها. این دختر حتی نمیداند حاج حسن چه پست و مقام والایی دارد. او فقط میداند که این شهید جای پدرش را پر کرده و فاطمه سادات حاج حسن را در اوج گمنامی بیش از هر هم رزم و دوست دیگری میشناسد و به او میگوید با تو نداشتن پدر را احساس نمیکنم ای پدر تمام بچه های بیسرپرست!