جمع بندی برتری جاهل سخاوتمند بر عالم بخیل ؛ چرا؟

تب‌های اولیه

15 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برتری جاهل سخاوتمند بر عالم بخیل ؛ چرا؟

در احاديث آمده است که « جاهل سخاوتنمند ، نزد خداوند محبوبتر از عالم بخيل است ».

با توجه به مقام و ارزش علم ، چرا سخاوتمند باید از عالم بخیل مقام بالاتری داشته باشد؟ به چه استدلالی؟

با نام و یاد دوست




کارشناس بحث: استاد آلاء

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ (1)

من پاسخ سوال شما را انشا الله در چند گام خواهم داد البته به یاری خداوند بزرگ ؛

در مورد فهم یک روایت و این که آیا مفهوم روایت درست است یا خیر اولین گام این است که سند روایت و متن آن نظر بشه و در صورت صحت به تحلیل و بررسی معنای آن پرداخته شود.

با مراجعه به نرم افزار جامع الاحادیث 3 و جسنجوی روایت متن روایت به این شکل تنها و تنها در یک متن به دست آمد:

«[=arial black] [=arial black] السخى قريب من الله، قريب من الناس، قريب من الجنة، بعيد من النار، و البخيل بعيد من الله، بعيد من الناس، بعيد من الجنة، قريب من النار و [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=arial black] [=arial black]الجاهل السخي أحب إلى الله من عالم بخيل.« نهج الفصاحه , ص528.

جالب این جاست که همین روایت را در بخش احادیث و در بخش احادیث مشابه بررسی شد اما تنها در این منبه قسمت انتهای روایت بود که بیان می کرئ « [=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=Traditional Arabic][=arial black] [=arial black]الجاهل السخي أحب إلى الله من عالم بخيل.»

و به نظر سوال شما هم در همین قسمت روایت است که به برتری مورد نظر شما اشره دارد

با این بررسی و با توجه به این که این بخش از روایت تنها در یک منبع ذکر شده است و در منابع دیگر نیامده اصطلاحن متن روایت غریب است و نمی توان به طور قطعی این متن و این بخش از روایت را به معصوم استناد داد

و به شکل ظنی می توان در مورد صحت و دلالت این متن به بحث نشست

در این بخش در صورتی که سوال و یا اشکال و یا ایرادی دارید بیان کنید در غیر این صورت به بخش دوم پاسخ می پردازم . موفق باشید


[=arial black]


[=arial black]
[=arial black]

آلاء;721296 نوشت:
سلام

سلام به همه
اگر اشتباه نکنم ، استاد عزیز از اساتید جدید هستن (فکر میکنم)
اگه اینطوره که حضورتون رو تبریک میگم. اگر هم اشتباه کردم که ببخشید

با اجازهء شما من هم نظرم رو میگم

رهروی شهدا;719963 نوشت:
در احاديث آمده است که « جاهل سخاوتنمند ، نزد خداوند محبوبتر از عالم بخيل است ».
با توجه به مقام و ارزش علم ، چرا سخاوتمند باید از عالم بخیل مقام بالاتری داشته باشد؟ به چه استدلالی؟
سلام دوست عزیز
به این دلیل که علم زمانی سودمنده که با عمل همراه باشه
اون عالم ، علم رو فراگرفته که به چی برسه؟
صرفاً به اینکه بشه دایره المعارف زنده؟! یا علم یاد گرفته که عملش اصلاح بشه؟

پس حتی میشه به انتهای حدیث بالا ، این رو هم اضافه کرد که:
جاهلی که سخاوت داره ، لااقل در این یک مورد ، از عالم بخیل ، عالم تر هست. چون اون جاهل به خوبی سخاوت علم پیدا کرده ، اما فرد عالم هنوز به این علم نرسیده

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام دارم و عرض ادب

سپاسگذارم از بذل محبت دوست محترم با آیدی رضا

و ممنونم به خاطر تحلیل خوبی که بر روایت داشتند ؛ بله اگر حتی این قسمت از روایت ظنی هم باشد به معنای منظور نظر شما هم قطعن اشاره دارد

علمی که فقط حصولی باشد و از کتاب و تحصیل ظاهری به دست بیاید حاصلش ممکنه کاملن متفاوت و متناقض با باطنش باشد اما بر عکس علمی که از درون انسان و به اصطلاح علم اخلاق ملکه شده باشد

در روایت شریف عنوان بصری بیان شده است که العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء , علم حقیقی نوری است که خداوند در قلب هر کس بخواهد ایجاد می کند که اشاره به این معنا دارد که علم واقعی از جنس

حضور است نه حصول ؛ و به اصلاح دوست بزرگوار دایرت المعارف نباشد بلکه تجسم عینی و عملی باشد در رفتار و گفتار .:Gol::Gol:

1

رهروی شهدا;719963 نوشت:
در احاديث آمده است که « جاهل سخاوتنمند ، نزد خداوند محبوبتر از عالم بخيل است ».

با توجه به مقام و ارزش علم ، چرا سخاوتمند باید از عالم بخیل مقام بالاتری داشته باشد؟ به چه استدلالی؟

مي دانيم که « شهيد » در اسلام ، مقام و جايگاه خيلي بلندي دارد. از سوي ديگر ، ارزش « علم » چنان زياد است که در احاديث آمده است که « مداد العلماء افضل من دماء الشهدا ». يعني: جوهر قلم دانشمند ، از خون شهيد افضل و برتر است.

در حدیث مورد نظر شما که می فرماید: « جاهل سخاوتنمند ، نزد خداوند محبوبتر از عالم بخيل است » ، جای این سئوال هست که چرا سخاوتمند از عالم ( و نتیجتاً از شهید) بالاتر است؟
زيرا علت اينکه شخص بخشنده و سخاوتمند ، از دارايي و مال خود به ديگران بخشش مي کند اين است که به خداي خودش خوش بين است که دوباره به او مال مي دهد و جاي مالي را که داده است ، پر مي کند. اگر او به خداي خودش خوش بين نبود ، و فکر مي کرد که خدا به او نمي دهد ، مال خودش را بخشش نمي کرد و آن را نگه مي داشت ( صفت بخل ).
پس ريشه بخل ، در حقيقت « بد بيني نسبت به خدا » است. و « خوش بيني نسبت به خدا » که عملا موجب بخشش و سخاوت مي شود ، آنقدر ارزش و اهميت دارد که شخص را از شهدا و علماء هم بالاتر مي برد.

نکته ديگر آنکه « خوش بيني نسبت به خدا » ، ثمره « علم » است. عالمي که سخاوتمند نباشد ، به خدا خوش بين نيست و در حقيقت ،؛ علم او ، علمي بي ثمر است. در حاليکه کسي که ظاهرا عالم نيست ( جاهل ) با خوش بيني به خدا ، از ثمره حقيقي علم بهرهمند است.

[=arial black]بسم الله الرحمن الرحيم

در پاسخ به دوست محترم که فرموده بودند :

هومن;721496 نوشت:
پس ريشه بخل ، در حقيقت « بد بيني نسبت به خدا » است. و « خوش بيني نسبت به خدا » که عملا موجب بخشش و سخاوت مي شود ، آنقدر ارزش و اهميت دارد که شخص را از شهدا و علماء هم بالاتر مي برد.

فرمايش شما کاملن درست و صحيح هست اما در علوم روانشناسي هم به اثبات رسيده که اين عامل تنها دليل بخل انسان ها نيست ؛

بلکه گاهي انسان بخل را بدون اين که پشتوانه فکري براش داشته باشه چون در خانواده اي بزرگ شده که بخيل بودند به ارث مي برده و بنابراين شايد نشه اين علت را به تمام موارد بخل تسري داد ؛

اما به نظرم ميشه اين تحليل را بر برتري قلم عالم بر خون شهيد ارائه کرد که فردي که شهيد ميشه در درگاه خداوند مجاهده مي کنه اما مجاهده اي که ممکنه يک ساعت باشه يا يک روز يا نهايت مثل جنگ

تحميلي ما 8 سال ؛ در اين زمان اندک با جان خودش از دين محافظت مي کنه و به شهادت مي رسه

اما يک عالم از ابتداي سنين نوجواني و جواني تمام عمر و زندگي خودش را در يادگيري علم و گذراندن مراحل علمي طي مي کنه

ممکنه در اين مدت بارها به دليل رفاه نسبي و تجملات زندگي ساير مردم خانواده و اطرافيانش او ن رو به ترک علم و دنيا خواهي تشويق کنن

ممکنه کسي قدر زحمات اون رو ندونه و حتي بهره کمي از توجه و احترام مردم را نداشته باشه

ممکنه مجبور بشه از خانواده و اطرافيانش مدتها دور بشه

ممکنه ........

و در يک کلمه ممکنه علم همه چيز او را بگيره تا بهره اي از خودش به او بده وا اين افضليت شايد به اين دليل باشه که عالم در راه علم بايد

بسم الله الرحمن الرحيم

پاسخ (2)

اما در ادامه پاسخ شماره 1 به سوال شما به ذکر نکته اي ديگر در خصوص روايت مي پردازم

قسم ابتداي اين روايت که شما در سوالتان به آن اشاره نکرده ايد اين چنين است :

«السَّخِيُ‏ قَرِيبٌ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏، قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ، قَرِيب مِنَ النَّاسِ».[1]

اما در ادامه روايت فوق در منابع اصلي روايي شيعه مانند اصول کافي چنين آمده است:

« وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «السَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، دَخَلَ الْجَنَّة[2]

در اين بخش از روايت همانطور که ملاحظه مي کنيد به مفهوم سخا اشاره شده است اما نه در برابر عالم بخيل بلکه تنها به مفهوم سخا در بهشت اشاره شده

که تمثيل باطني آن مثل يک شاخه بهشتي است که اگر کسي به بخشي از اين درخت چنگ بزنه حتمن در بهشته ؛ اين مفهوم را ما در منابع معتبر حديثي داريم و به نظر مياد به دليل

اعتبار منبع اين تحليل بسيار درست تر و دقيق تز از اون بخشي است که شما بهش اشاره کرديد و همان طور که بيان شده تنها در يک منبع و فقط يک منبع که اون منبع هم از منابع اصلي شيعه

نيست آمده است، پس به نظر مي رسد راوي و ناقل روايت در کتاب شريف نهج الفصاحه بخش مورد نظر شما را اصطلاحن نقل به معنا کرده يعني در روايات ديگر مثل روايتي که از کافي شريف بيان شد

مفهوم سخا را در ادامه متن اصلي روايت ديده اما اون رو به بيان خودش گفته نه معصوم

علاوه بر اين بحث در سياق و متن روايت اصلن در مورد عالم نيست در مورد سخي است و چه التزامي دارد که امام بدون مقدمه و رابطه با جمله قبلي روايت که به قرب سخي به خداوند و بهشت اشاره دارد

به سراغ عالم بخيل بره ؛‌ اگر در تکه اول روايت حرف از عالم سخي بود ؛‌بله اين تناظر و رويارويي به نظر درست مي رسيد اما در بخش اول اصلن حرف از فرد خاص يا عده خاصي نيست

که اصطلاحن در دانش اصول فقه به اين بحث تناسب حکم و مضوع هم مي گويند و بر اين اساس به نظر باز هم اعتبار بخشي از روايت که اشکال شما هم به مفهوم آن است ظني و غير يقيني است.:Narahat az::Narahat az:

ادامه دارد .....


[/HR][1] كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - دارالحديث)، 15جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، ق‏1429، ج7، ص304.




[/HR][2] كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - دارالحديث)، 15جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، ق‏1429، ج7، ص304و 305.




آلاء;722663 نوشت:
در علوم روانشناسي هم به اثبات رسيده که اين عامل تنها دليل بخل انسان ها نيست ؛

بلکه گاهي انسان بخل را بدون اين که پشتوانه فکري براش داشته باشه چون در خانواده اي بزرگ شده که بخيل بودند به ارث مي برده و بنابراين شايد نشه اين علت را به تمام موارد بخل تسري داد ؛


با سلام و احترام ؛
منظور حقیر ، در بعد جهان بینی است. بله در تربیت فرد و شکل گیری شاکله او ، عوامل مختلفی مثل ژنتیک و محیط خانوادگی و ... نقش دارند. اما آنچه ما در اینجا مد نظر قرار می دهیم ، مسایل فکری و عقیدتی است. در مثالی که حضرتعالی فرمودید ، بر اثر یک جهان بینی خاصی ، یک "فکر و عقیده" ابتدا در افرادی ایجاد شده ؛ سپس توسط محیط خانوادگی یا ژنتیک ، به فردی از نسل بعد منتقل شده است. پس همه چیز در اصل به "جهان بینی" برمیگردد و مسایلی چون محیط خانوادگی و ژنتیک ، فقط عوامل انتقال دهنده هستند.
(ما در اینجا ، علت اول ایجاد یک مسأله را در نظر می گیریم و کاری به علل واسطه و انتقالی ( محیط خانوادگی ، ارث و ...) نداریم).

این سئوال هم قابل طرح است که:
گاهی ، یک کافر ، سخاوتمند است. او که اساساً به وجود خدا اعتقادی ندارد پس دیگر خوش بینی او نسبت به خدا ، معنایی ندارد.

پاسخ:
درست است که او ، جهان را دارای یک خالق و مدبر نمی داند. اما می داند که "پولی که بوسیله سخاوت ، می دهد ، دوباره جایگزین می شود". به عبارت دیگر ، می داند که " رزق به او می رسد" ، اگر چه "دهنده" و "رزاق" را نشناسد و حتی وجود او را منکر باشد.

در دعای ماه رجب می خوانیم: یا من یعطی من لم یسئله و من لم یعرفه :Gol:

همین فکر کافر که می داند "رزق به او می رسد" ولو منکر وجود رزاق باشد ، برتر از فکری است که در رسیدن رزق به خودش شک داشته باشد ، ولو رزاق را با هزار و یک نامش بشناسد!

بسم الله الرحمن الرحيم

با عرض سلام و ادب خدمت شما

بله مثال خوبي از سخاوت در افراد کافر و يا بي اعتقاد و يا معتقد به غير خدا فرموديد که مثال بارز آن حاتم طايي بوده است که در نثر و سجع ادبيات عرب و فارس به آن اشاره مي شود

اما اين را هم بايد در نظر داشت که سخاوت و يا بخشندگي يک فضيلت اخلاقي است و اين فضيلت اخلاقي بسيار بالا، مانند ساير فضايل اخلاقي ريشه در خلق انسان دارد نه اعتقادات انسان

و خب خودتون هم بهتر مي دونيد که بخشي از اخلاق جهان را اخلاق فلسفي تشکيل مي ده که موسسش ارسطو و قبل از آن سقراط بوده

که اين نشان مي ده که لزومن با اخلاق زندگي کردن = مومن بودن به خداوند و معتقد بودن به او نيست

ممکن است يک کافر بنا به فرمايش شما از يک مسلمان معتقد اخلاق مدار تر باشد

اما مهم در مسئله تفاو نظام اخلاقي يک انسان مومن و معتقد با يک انسان کافر در هدف از اخلاق و غايت اخلاق است

يک کافر مي بخشه تا نهايتن به قول شما پولش برکت کنه و بيشتر از آنچه بخشيده بهش برگرده اين غايت فعل اخلاقي اونه يا در بهترين حالت مي خواهد سعادتمند بشه

که اين همان شعار اخلاق فلسفيه

اما يک مومن واقعي و حقيقي مي بخشه تا قرب و نزديکي به خداوند پيدا کند همان نکته اي که اين روايت هم به خوبي به آن اشاره کرده بود ، دف نظام اخلاقي اسلام قرب هست

موفق باشيد .

هومن;722845 نوشت:
گاهی ، یک کافر ، سخاوتمند است. او که اساساً به وجود خدا اعتقادی ندارد پس دیگر خوش بینی او نسبت به خدا ، معنایی ندارد.

بسم الله الرحمن الرحيم

با عرض سلام و ادب خدمت شما

بله مثال خوبي از سخاوت در افراد کافر و يا بي اعتقاد و يا معتقد به غير خدا فرموديد که مثال بارز آن حاتم طايي بوده است که در نثر و سجع ادبيات عرب و فارس به آن اشاره مي شود

اما اين را هم بايد در نظر داشت که سخاوت و يا بخشندگي يک فضيلت اخلاقي است و اين فضيلت اخلاقي بسيار بالا، مانند ساير فضايل اخلاقي ريشه در خلق انسان دارد نه اعتقادات انسان

و خب خودتون هم بهتر مي دونيد که بخشي از اخلاق جهان را اخلاق فلسفي تشکيل مي ده که موسسش ارسطو و قبل از آن سقراط بوده

که اين نشان مي ده که لزومن با اخلاق زندگي کردن = مومن بودن به خداوند و معتقد بودن به او نيست

ممکن است يک کافر بنا به فرمايش شما از يک مسلمان معتقد اخلاق مدار تر باشد

اما مهم در مسئله تفاو نظام اخلاقي يک انسان مومن و معتقد با يک انسان کافر در هدف از اخلاق و غايت اخلاق است

يک کافر مي بخشه تا نهايتن به قول شما پولش برکت کنه و بيشتر از آنچه بخشيده بهش برگرده اين غايت فعل اخلاقي اونه يا در بهترين حالت مي خواهد سعادتمند بشه

که اين همان شعار اخلاق فلسفيه

اما يک مومن واقعي و حقيقي مي بخشه تا قرب و نزديکي به خداوند پيدا کند همان نکته اي که اين روايت هم به خوبي به آن اشاره کرده بود ، دف نظام اخلاقي اسلام قرب هست

موفق باشيد .

آلاء;722851 نوشت:
يک کافر مي بخشه تا نهايتن به قول شما پولش برکت کنه و بيشتر از آنچه بخشيده بهش برگرده

سلام بر شما.
از تذکری که درباره تفاوت بین اخلاق و اعتقادات دادید ، متشکرم.

هنوز مسأله را قابل دفاع می دانم:
همین امر که کافر سخاوتمند ، می بخشد تا پولش برکت پیدا کند ، الزاماً به این معناست که او "می داند" که پول داده شده ، جایگزین می شود یا حتی بیشتر جایگزین می شود. حتی اگر "دهنده" را نشناسد.
او "دهنده" را نمی شناسد و یا منکر وجود اوست اما "فعل" او را که "جود و کرم" است می شناسد. در حالیکه مسلمانی که بخیل است ، گرچه دهنده را می شناسد ، اما قلبش به "فعل" او ( جود و کرم) یقین و آرامش ندارد ( اگر داشت ، سخاوت می کرد).

نکته دیگر:
خداوند ، جواد و کریم است. هر کس سخاوتمند باشد ، "تشبه به خداوند" دارد. حتی اگر منکر وجود خداوند باشد.
بنابر این کافر سخاوتمند ، تشبه به خداوند دارد اما مومن بخیل ، این تشبه را ندارد. ( در این جهت).

آلاء;722851 نوشت:
اين فضيلت اخلاقي بسيار بالا، مانند ساير فضايل اخلاقي ريشه در خلق انسان دارد نه اعتقادات انسان

استاد بزرگوار ، خوب است ارتباط بین "خلق" با "اعتقادات" و نسبت بین آنها بررسی شود. آیا بین خلق و اعتقادات ، نسبتی وجود دارد؟

به نظر من نباید حتی در صورت صحیح بودن این روایت اون رو همینجوری معنی کنیم
و بگیم پس کافر سخاوتمند بهتر از عالم مومن بخیل هست

هر سخاوتمندی اهل رستگاری نیست صرف سخاوتمند بودنش . حتما باید شرایط دیگری داشته باشد
بعنوان مثال روایات زیر رو ببینید

در حدیثی از علی بن یقطین از امام کاظم(ع) می‌خوانیم : در بنی اسرائیل مرد با ایمانی بود که همسایة کافری داشت. مرد بی ایمان نسبت به همسایة با ایمان خود نیک رفتاری می کرد. وقتی که از دنیا رفت ، خدا برای او خانه‌ای بنا کرد که مانع از گرمای آتش شود . به او گفته شد: به سبب نیک رفتاریت نسبت به همسایة مؤمنت می‌باشد.
نیز از پیامبر اکرم(ص) دربارة عبدالله بن جدعان که از مشرکان معروف جاهلیت و از سران قریش بود، نقل شده : " کم عذاب ترین اهل جهنم ابن جدعان است، سؤال کردند : چرا؟ فرمود : گرسنگان را سیر می‌کرد".
پیامبر به عدی بن حاتم (فرزند حاتم طائی ) فرمود: دفع عن ابیک العذاب الشدید بسخاء نفسه ؛خداوند عذاب شدید را از پدرت به خاطر جود و بخشش او برداشت".

حتی کسی مثل حاتم طایی اهل نجات نیست ولی در جهنم عذاب نمی شود (این مطلب رو در رادیو معارف هم چند روز پیش یک کارشناس گفت)
پس صرف سخاوتمند بودن نمیتونه باعث نجات بشه

صرف عالم بودن هم نمیشه
مثل کافری که به هر دلیلی عالم دین اسلام و مذهب تشیع شده ولی ایمان نیاورده
مگر میشود صرف این علم مقام شهید را داشته باشد ؟
در مورد شدت مغضوب بودن بخل موارد زیر را مطالعه کنید

1- رسول خدا صلی الله علیه و اله در حدیثی می فرمایند: «البخیل بعید من الله بعید من الناس، قریب من النار
(38)، بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است» . همین مضمون (با مختصر تفاوتی) از امام علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل شده است.
2- در حدیث دیگری، امام امیر مؤمنان علی علیه السلام می فرمایند: «النظر الی البخیل یقسی القلب
(39)، نگاه کردن به بخیل، انسان را سنگدل می کند» . این تعبیر نشان می دهد که باطن بخیلان آن قدر تاریک و آلوده است که بازتاب آن در چهره آنان، سبب سنگدلی نگاه کننده می شود.
3- در حدیث دیگری از پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله نقل شده است که «آن حضرت در حال طواف خانه خدا بود، مردی را مشاهده کرد که در پرده خانه کعبه در آویخته و می گوید: خداوندا! به حرمت این خانه سوگندت می دهم که گناهان مرا ببخش.رسول خدا صلی الله علیه و اله خطاب به آن مرد فرمود:مگر گناه تو چیست؟ آن را توصیف کن.عرض کرد:بزرگتر از آن است که بتوانم توصیف کنم.حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند:وای بر تو! گناه تو بزرگتر است یا خشکی ها؟ !عرض کرد:گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!حضرت فرمودند:گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟ !عرض کرد:گناه من ای رسول خدا!حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند:گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟ !عرض کرد:گناه من.باز حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند:گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟ !عرض کرد:گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند: (بگو ببینم) گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟ !عرض کرد:خدا بزرگتر و بالاتر و گرامی تر است.
[374]حضرت صلی الله علیه و اله فرمودند:وای بر تو! بگو ببینم چه گناهی کرده ای (که از آن به این بزرگی یادمی کنی) ؟عرض کرد:ای رسول خدا! من آدم ثروتمندی هستم، ولی هنگامی که نیازمندی به سراغم می آید، گویی شعله آتشی را در برابر من قرار داده اند. (آری! من از دیدن نیازمندان وحشت دارم و متنفرم) .

پیامبر صلی الله علیه و اله فرمودند:از من دور شو و مرا به آتش خود نسوزان. سوگند! به خدایی که مرا به هدایت و کرامت مبعوث کرده، اگر در میان رکن و مقام (گرامیترین نقاط روی زمین در کنارخانه خدا) بایستی و دو هزار سال عبادت کنی و گریه کنی، به حدی که از چشمت نهر آب جاری شود و درختان را سیراب کند، سپس بمیری، در حالی که لئیم و بخیل هستی، خداوند تو رابه صورت در آتش خواهد افکند، آیا نمی دانی که خداوند می گوید:هر کس «بخل» کند، درباره خود «بخل» کرده و هر کس از «بخل» خویش در امان باشد، رستگار است. »
(40)[=WebRoya]این حدیث نشان می دهد که «بخل» سرچشمه انواع گناهان و مفاسد می شود که انسان را تا این حد از خدا دور می سازد

حالا برسیم به اینکه در حدیث گفته اند که عالم مقام شهدا را دارد
هیچوقت نمیشود فقط با تکیه بر یک حدیث یک حکم کلی داد
باید سایر شرایط را دید
ما بسیار روایات داریم در مورد شفاعت
مثلا کسی که بر امام حسین ع گریه کرده باشد
یا موارد بسیار زیادی که برای شفاعت ذکر شده است
ولی در نهایت چه داریم ؟ امام صادق ع در زمان شهادتشان می فرمایند
اِنَّ شَفاعَتَنَا لاتَنالُ مَستَخِفّاَ بِالصَّلاةِ؛ شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد نمی‌رسد .

یعنی هر کاری کردی . هرچقدر گریه کردی با وجود اینهمه روایت برای شفاعت ، در نهایت اگر نماز رو سبک بشماری شامل اون روایات نمیشی
این حدیث هم همینطوره . باید ببینیم مبطل همطراز بودن عالم با شهید چیه .
مسلما اگر عالمی اون مبطل رو انجام بده دیگه مقام شهید رو نداره .

در نهایت توجه شمارو به معنای عالم جلب میکنم در اسلام . که ببینید اصلا چنین آدمی عالم بحساب نمی آید

اما دانشی که دانستن او فایده‌ای ندارد و نیازی از نیازهای واقعی انسان را بر طرف نمی‌کند و ندانستن او نیز ضرری به جامعه انسانی نمی‌رساند؛ چنین علمی نه تنها مورد تشویق دین نیست، بلکه از نظر دین آموختن چنین علمی اتلاف و هدر دادن عمر است و جایز نیست.
امام هفتم(ع) می‌فرماید: «رسول خدا(ص) وارد مسجد شد دید جماعتى گرد مردى را گرفته‌‏اند فرمود: چه خبر است؟! گفتند علامه‌‏ای است. فرمود: علامه یعنى چه؟ گفتند: داناترین مردم است به دودمان عرب و حوادث ایشان و روزگار جاهلیت و أشعار عربى. پیامبر فرمود: اینها علمى است که ندانستنش زیانى ندهد و عالمش را سودى نبخشد، سپس فرمود: همانا علم سه چیز است: آیه محکم، فریضه عادله، سنت پا برجا، و غیر از اینها زیادی است»

شروین;722892 نوشت:
به نظر من نباید حتی در صورت صحیح بودن این روایت اون رو همینجوری معنی کنیم
و بگیم پس کافر سخاوتمند بهتر از عالم مومن بخیل هست

سلام.
این امر مسلمی است که نجات در آخرت و رستگاری ، مخصوص اهل ایمان (و تقوا و اخلاص ) است نه کافرین یا ناقصین در اعتقادات ، حتی اگر اعمال نیک داشته باشند.
بر همین اساس ، در اینجا قصد ما این نیست که بگوییم "کافر سخاوتمند بهتر از مومن بخیل است".

ما داریم ارزش "سخاوت" و دلیل این ارزش را بررسی می کنیم.

عرض بنده هم ریشه یابی "سخاوت" در افراد کافر و ریشه یابی "بخل" در افراد مومن و مقایسه آنها - تنها از جهت همین صفت - بود. سعی کردم به این دو سئوال پاسخ بدهم که:
چرا یک کافر ، که اعتقادی به خدا ندارد ، ممکن است سخاوتمند باشد؟ و چرا یک مومن که اعتقاد به خدا دارد ، ممکن است سخاوتمند نباشد.
و سعی کردم ریشه این صفات را در اعتقادات آنها ( اعتقادات نه به معنی اعتقادات دینی یا مذهبی ، بلکه به معنی طرز فکر آنها ) پیدا کنم. کارشناس محترم ، بیان فرمودند که این امر ، می تواند ربطی به اعتقادات نداشته باشد و بر اثر تربیت و اخلاق باشد. بنده عرض کردم که ممکن است هر نوع تربیت و هر نوع اخلاق ، مبتنی بر یکسری گزاره های نظری ( یک طرز فکری خاص )باشد. هر عملی ، مبتنی بر یکسری قضایای نظری است.


سوال:
با توجه به برتری مقام علمی عالم و دانشمند در دین اسلام چرا در روایات آمده است که « جاهل سخاوتمند نزد خدا از عالم بخیل محبوبتر است»؟

پاسخ:
روایت مورد نظر شما در منابع روایی مورد جستجو قرار گرفت و از بررسی های انجام شده تنها یک روایت با مضمون مورد نظر شما یافت شد که متن آن به این قرار است:
«قال رسول الله (صلی الله علیه و آله) : السخى قريب من الله، قريب من الناس، قريب من الجنة، بعيد من النار، و البخيل بعيد من الله، بعيد من الناس، بعيد من الجنة، قريب من النار و الجاهل السخي أحب إلى الله من عالم بخيل»(۱)
رسول خدا ( صلی الله علیه و آله) فرمودند: سخاوتمند به خدا نزدیک است و به مردم نزدیک است و به بهشت نزدیک است و از آتش جهنم به دور است و بخیل از خدا دور است و از مردم دور است و از بهشت دور است و به آتش جهنم نزدیک است و جاهل سخاوتند نزد خداوند محبوبتر است از عالم بخیل.
نکته حائز اهمیت این است که متن روایت تا قسمت « و الجاهل السخي أحب إلى الله من عالم بخيل» در منابع دیگر روایی آمده است اما این بخش از روایت تنها در این منبع ذکر شده و در سایر متون اصلا ذکر نشده است که دلیل محکمی بر عدم اعتبار این بخش از روایت است.
و بنابراین به دلیل ضعف جدی در منفرد بودن متن به احتمال زیاد این بخش از متن روایت نیست و شاید کلام محدث و مصنف کتاب بوده که به اشتباه جزو حدیث دانسته شده است.
اما نکته ی دیگری که باید به آن توجه داشت این است که این روایت در منابعی مانند اصول کافی بیان شده است اما با اضافاتی بیش از روایت فوق به این قرار:
«السَّخِيُ‏ قَرِيبٌ‏ مِنَ‏ اللَّهِ‏، قَرِيبٌ مِنَ الْجَنَّةِ، قَرِيب مِنَ النَّاسِ وَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ: «السَّخَاءُ شَجَرَةٌ فِي الْجَنَّةِ، مَنْ تَعَلَّقَ بِغُصْنٍ مِنْ أَغْصَانِهَا، دَخَلَ الْجَنَّة» (۲)
در اين بخش از روايت؛ به مفهوم سخا اشاره شده است اما نه در برابر عالم بخيل بلکه تنها به مفهوم سخا در بهشت اشاره شده که تمثيل باطني آن مثل يک شاخه بهشتي است که اگر کسي به بخشي از اين درخت چنگ بزنه حتما در بهشت جای دارد؛ اين مفهوم در منابع معتبر حديثي دیگر نیز وجود دارد و به نظر اعتبار منبع اين تحليل بسيار درست تر و دقيق تر از آن بخشي است که در متن سوال اشاره شده است و همان طور که بيان شده تنها در يک منبع؛ که آن هم از منابع اصلي شيعه نيست آمده است، پس به نظر مي رسد راوي و ناقل روايت در کتاب شريف نهج الفصاحه بخش مورد نظر در متن سوال را اصطلاحا نقل به معنا کرده يعني در روايات ديگر مثل روايتي که از کافي شريف بيان شد مفهوم سخا را در ادامه متن اصلي روايت ديده اما آن را به بيان خودش گفته نه معصوم.
علاوه بر اين بحث؛ سياق و متن روايت اصلا در مورد عالم نيست در مورد سخي است و چه التزامي دارد که امام بدون مقدمه و رابطه با جمله قبلي روايت که به قرب سخي به خداوند و بهشت اشاره دارد به سراغ عالم بخيل برود ؛‌ اگر در تکه اول روايت حرف از عالم سخي بود ؛‌ اين تناظر و رويارويي به نظر درست مي رسيد اما در بخش اول اصلا حرف از فرد خاص يا عده خاصي نيست
که اصطلاحا در دانش اصول فقه به اين بحث تناسب حکم و مضوع هم مي گويند و بر اين اساس به نظر باز هم اعتبار بخشي از روايت که مورد اشکال بوده است؛ ظني و غير يقيني است.
نتیجه گیری:
مفهوم برتری جاهل سخاوتند به عالم بخیل تنها در یک منبع و آن هم به شکل مسند و با سند ضعیف نقل شده است و در هیچ منبع روایی دیگر ذکر نشده است علاوه بر این مقابله متن روایت با روایات مشابه و صحیح این مساله را آشکار می سازد که در سیاق روایت بحث در مورد فرد سخاوتند بوده و هیچ تناسبی بین عبارت مورد نظر مستشکل و سایر اجزای روایت نیست و به احتمال زیاد این عبارت کلام راوی و یا محدث بوده که به روایت اضافه شده است.

منابع:
۱.پاینده، ابوالقاسم،نهج الفصاحه،تهران، دنیای دانش، ۱۳۶۳ش، ص۵۲۸.
۲.كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، الكافي (ط - دارالحديث)، 15جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، ق‏1429، ج7، ص۳۰۴ و ۳۰۵.

موضوع قفل شده است