جمع بندی ارتباط نفس و حقیقت وجودی انسان با جسم انسان
تبهای اولیه
عرض سلام و ادب
با توجه به اینکه روح یا نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقامی باشد و روح انسان در حین تکامل جسم حاصل می شود.و همچنین علمایی مانند علامه طباطبایی توانسته اند این امر را با عالم ذر و یا خلقت پیشین ارواح تطبیق دهند.
آیاخلقت روح و حقیقت ما تابع خلقت جسم ماست؟منظورم اینه که مثلا اگر پدر بنده با زن دیگری ازدواج میکرد و مادر بنده با مرد دیگری, در این صورت آیا فقط جسم من هر گز بوجود نمیومد و یا علاوه بر اون نفس و روح حقیقت وجودی من هم هر گز حاصل نمیشد؟
با تشکر
عرض سلام و ادب
با توجه به اینکه روح یا نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقامی باشد و روح انسان در حین تکامل جسم حاصل می شود.و همچنین علمایی مانند علامه طباطبایی توانسته اند این امر را با عالم ذر و یا خلقت پیشین ارواح تطبیق دهند.
آیاخلقت روح و حقیقت ما تابع خلقت جسم ماست؟منظورم اینه که مثلا اگر پدر بنده با زن دیگری ازدواج میکرد و مادر بنده با مرد دیگری, در این صورت آیا فقط جسم من هر گز بوجود نمیومد و یا علاوه بر اون نفس و روح حقیقت وجودی من هم هر گز حاصل نمیشد؟
با تشکر
با عرض سلام خدمت شما برادر گرامی
بر مبانی اصل جسمانیه الحدوث و تاثیر مستقیم عالم طبیعت و پدر و مادر در تکون نطفه و چگونگی آن باید بگوییم که در فرض ازدواج پدران با زنانی غیر از مادران کنونی ما، هم از جهت صورت ظاهری و هم از جهت روحیات به گونه ای دیگر متکون می شدیم و مسلما آن نبودیم که اکنون هستیم.
بر مبانی اصل جسمانیه الحدوث و تاثیر مستقیم عالم طبیعت و پدر و مادر در تکون نطفه و چگونگی آن باید بگوییم که در فرض ازدواج پدران با زنانی غیر از مادران کنونی ما، هم از جهت صورت ظاهری و هم از جهت روحیات به گونه ای دیگر متکون می شدیم و مسلما آن نبودیم که اکنون هستیم.
سلام
از لحاظ ظاهر و بدن جسمانی که بدیهی است به گونه ای دیگر بودیم.در این باره اشکالی ندارم.
از نظر روحیات منظورتان چیست؟منظورتان خصوصیات اخلاقی است؟
سلام
شاید وضعیت انسان در این جهان ، تابع وضعیت او در عالم قبلی باشد.
خداوند بر اساس وضعیت انسان در عالم قبلی ، برای این جهان او شرایطی را در نظر می گیرد. از جمله اینکه از کدام پدر و مادر به دنیا بیاید و ...
اینکه مرد ، همسرش را انتخاب می کند ، شاید ظاهر کار باشد. حقیقت این است که همسر هر نفر از قبل کاملا معین شده است و انسان فقط باید پیدایش کند.
در نظر بگیرید:
در مسابقه ای ، شی ایی را جایی پنهان می کنند. شرکتد کنندگان از محل اختفای شیء اطلاع ندارند. در حالیکه محل اختفاء شیء از قبل معین و مشخص است (برای کسی که به آن علم دارد: مجریان مسابقه). شرکت کنندگان چون از آن خبر ندارند ، باید با جستجو ، آن را پیدا کنند. آنچه بعد از جستجو ، پیدا و معین می شود ، همان چیزی است که قبل از جستجو ، معین گردیده بوده است.
به نظر بنده ، انتخاب همسر هم همینگونه است. از قبل مشخص است که چه کسی همسر چه کسی است. فقط ما چون نمی دانیم ، باید بگردیم و جستجو کنیم تا آنچه از قبل معین و مقدر بوده را پیدا کنیم.
خود من شاید حدود 15 سال قبل از ازدواج ، در خواب ، شخصی نام همسر آینده ام را به من گفت. سالها بعد که ازدواج کردم ، همان اسم بود. با وجودیکه خانواده همسرم را از قبل اصلا نمی شناختم.
کسی از خویشاوندانمان بچه دار نمی شد.... شبی خواب دید که کسی در خواب به او می گوید: من فرزند تو هستم و اسمم فلانی است.
چند سال بعد این شخص صاحب 9 فرزند شد. اسم فرزند پنجم وی ، همان نامی بود که در خواب به او گفته بودند.
البته بنده در اینجا فقط یک جنبه قضیه را بیان کردم و به سایر جنبه ها نپرداختم.
لذا این توهم ایجاد نشود که بنابراین ، ما مجبور هستیم و از خودمان اختیاری نداریم و مسئولیت اتفاقاتی که برایمان می افتد با خودمان نیست.
خیر. اصلا اینگونه نیست. ما مسئولیت داریم و خداوند به ما عقل بخشیده تا با کمک آن راه را از بیراهه تشخیص دهیم.
ما معتقد به مکتب لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین هستیم.
سوال دیگر از کارشناس گرامی
با توجه به احادیث خلقت روح انسان قبل از تولد جسم مانند حدیثی که به خلقت 2000 سال پیش ارواح اشاره کرده آیا می توان نتیجه گرفت که ما وجودی مستقل از ثمره ازدواج پدر و مادر خود داریم و به هر حال حتما خلق میشدیم؟
لذا این توهم ایجاد نشود که بنابراین ، ما مجبور هستیم و از خودمان اختیاری نداریم و مسئولیت اتفاقاتی که برایمان می افتد با خودمان نیست.
خیر. اصلا اینگونه نیست. ما مسئولیت داریم و خداوند به ما عقل بخشیده تا با کمک آن راه را از بیراهه تشخیص دهیم.
ما معتقد به مکتب لا جبر و لا تفویض بل امر بین الامرین هستیم.سلام شاید بتوان گفت خلقت ما جبری است ولی اعمالی که دنیا انجام میدهیم به عهده خودمان گذاشته شده.
موسی (ع) در مورد پروردگار خود به فرعون گفت:پروردگار من همان کسی است که خلقت هر چیزی رو به اعطا کرده...
می توان نتیجه گرفت هر چیزی که هستی به او تعلق بگیرد لاجرم روزی به وجود می آید.
عرض سلام و ادب
با توجه به اینکه روح یا نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقامی باشد و روح انسان در حین تکامل جسم حاصل می شود.و همچنین علمایی مانند علامه طباطبایی توانسته اند این امر را با عالم ذر و یا خلقت پیشین ارواح تطبیق دهند.
آیاخلقت روح و حقیقت ما تابع خلقت جسم ماست؟منظورم اینه که مثلا اگر پدر بنده با زن دیگری ازدواج میکرد و مادر بنده با مرد دیگری, در این صورت آیا فقط جسم من هر گز بوجود نمیومد و یا علاوه بر اون نفس و روح حقیقت وجودی من هم هر گز حاصل نمیشد؟
با تشکر
سلام
اهل معرفت قائل به قوس نزول و صعودند و نازلترین مرتبه وجودی شخص نطفه اوست از آن به بعد قوس صعود آغاز می شود پس قوس نزول از علم الهی آغاز می شود و پس از طی مراتبی به عالم ماده تنزل می کند و باز از آنجا رجوع می کند : انا لله و انا الیه راجعون. اصل هویت ما از خداست و به او باز می گردد.
و اما هویت هرچیزی با همه اسباب و شرایط وجودیش تحقق می یابد پس معنا ندارد بگوییم اگر مادر من با دیگری ازدواج می کرد چه می شد؟مادر ما در علم الهی همان است که از او متولد می شویم.
یا علیم
سلام
از لحاظ ظاهر و بدن جسمانی که بدیهی است به گونه ای دیگر بودیم.در این باره اشکالی ندارم.
از نظر روحیات منظورتان چیست؟منظورتان خصوصیات اخلاقی است؟
سلام علیکم
منظور تمامی اوصاف و احوال مربوط به خلقیات و رفتار و عادات انسان است که معمولا فرزندان این احوالات نفسانی را از پدر و مادر خویش به ارث می برند.
سوال دیگر از کارشناس گرامی
با توجه به احادیث خلقت روح انسان قبل از تولد جسم مانند حدیثی که به خلقت 2000 سال پیش ارواح اشاره کرده آیا می توان نتیجه گرفت که ما وجودی مستقل از ثمره ازدواج پدر و مادر خود داریم و به هر حال حتما خلق میشدیم؟
با سلام مجدد
خیر این چنین نیست.
بر مبنای برهانی جسمانیه الحدوث ارواح ما قبل از تکون ابدان ما تحققی نداشتند و بنده حدیثی نیز بدین مضمون ندیده ام.
خلقت هر فرزندی در گرو ازدواج پدر و مادر و مواقعه ایشان است و بدون ارتباط زن و مرد و تاثیراتی که از این ناحیه بر نطفه دارند خلقتی برای فرزند متصور نیست.
پس معنا ندارد بگوییم اگر مادر من با دیگری ازدواج می کرد چه می شد؟مادر ما در علم الهی همان است که از او متولد می شویم.
به نظر سخن درستی می آید. اما دیدگاه جبرگرایانه را تقویت می کند.
کلا این بحث ، خیلی عمیق و پردامنه است.
شاید بهترین کار ، رد گیری بحث در کلام معصومین (ع) باشد. گرچه بالاخره نمی توان عقل را هم تعطیل کرد. اما کلام معصوم (ع) چون یقینی است ، به عنوان نقشه راهنمای فعالیت عقلی ما ، کاربرد دارد.
خیر این چنین نیست.
بر مبنای برهانی جسمانیه الحدوث ارواح ما قبل از تکون ابدان ما تحققی نداشتند و بنده حدیثی نیز بدین مضمون ندیده ام.
عقیده افرادی که معتقد به خلقت ارواح پیامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از جسم انها بوده چگونه قابل توجیه است؟
فرض کنیم از ازدواج پدر و مادری پنج فرزند حاصل شود.و پدر و مادر دیگری فقط دو فرزند بخواهند و مادر این فرزندان از بیم بدنیا امدن فرزند سوم از بارداری خود جلوگیری کند.در این صورت قطعا اگه مادر مذکور از بارداری خود جلوگیری نمی کرد باز هم صاحب فرزندان بیشتری می شد. همان طور که پدر مادر ی صاحب 5 فرزند شدند.پس آیا باید بپذیریم خلقت انسان ها و ارواح آنها که حاصل سیر جوهری نطفه در رحم مادر است به اختیار خود انسان ها هم هست؟چون در فرض اولی پدر و مادری طالب 5 فرزند بودند ولی پدر و مادر دومی تنها خواستار دو فرزند بودند؟
چه بر سر فرزندان بیشتری که می توانستند بدنیا بیایند امده است؟ با اینکه خلقت آنها ذاتا محال عقلی نبود؟
از استاد اویس معذرت میخوام اگه سوالی عجیبی میپرسم.
باسمه العلیم
بر مبنای برهانی جسمانیه الحدوث ارواح ما قبل از تکون ابدان ما تحققی نداشتند و بنده حدیثی نیز بدین مضمون ندیده ام.
عرض سلام و احترام و تسلیت ایام
امام صادق علیه السلام فرمودند: «همانا خداوند- تبارک و تعالی- پیش از وعدهگاه، در حالیکه بندگانش سایههایی بودند، از آنان پیمان گرفت. پس آن روحهایی که یکدیگر را شناختند، مأنوس گردیدند و آنها که یکدیگر را نشناختند [یا با هم دشمنی ورزیدند]، متفرّق گشتند.
(شیخ صدوق، علل الشرایع، ج 1، ص 84 ، کتابفروشی داوری، قم، چاپ اول، 1385ش.)
عرض سلام و ادب
با توجه به اینکه روح یا نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقامی باشد و روح انسان در حین تکامل جسم حاصل می شود.و همچنین علمایی مانند علامه طباطبایی توانسته اند این امر را با عالم ذر و یا خلقت پیشین ارواح تطبیق دهند.
آیاخلقت روح و حقیقت ما تابع خلقت جسم ماست؟منظورم اینه که مثلا اگر پدر بنده با زن دیگری ازدواج میکرد و مادر بنده با مرد دیگری, در این صورت آیا فقط جسم من هر گز بوجود نمیومد و یا علاوه بر اون نفس و روح حقیقت وجودی من هم هر گز حاصل نمیشد؟
با تشکر
سلام،
عرض تعزیت مصیبتی که عظیمتر از آن در آسمانها و زمینها نیست ...
باید دید آیا اصلاً شما به دنیا میآمدید یا خیر که بگوییم جسم و روحتان همین بود یا نبود ...
سؤال اولی که باید پاسخ داد این است که بر اساس چه مبنایی یک انسان از دو انسان دیگر متولد میشود، چرا شما فرزند والدینتان هستید و کس دیگری به جای شما نیست (یا چرا شما فرزند والدین دیگری نیستید)، و چرا از بین آن همه اسپرم که همراه شما بودند شما موفق به تشکیل نطفه شدید و تمامی برادران و خواهران شما همانجا مردند ... آیا اگر شرایط عوض شود همچنان این شما هستید که از یک والدین خاص به دنیا میآیید؟ شاید با تغییر شرایط دیگر آن والدین پذیرای شما نشده و در صورت لزوم به دنیا آمدن شما در همان زمان یا زمانی دیگر در همان اجتماع یا اجتماعی دیگر از والدین دیگری متولد شوید ...
با فرض آنکه در عالم ذر شما در پشت مرد خاصی گذاشته شده باشید پدر شما یک نفر بیشتر نمیتواند باشد، ولی این مسأله روی انتخاب مادر شما قیدی نمیگذارد، مادر فقط در جسم شما از طریق ژنتیک و روی تربیت جسم و حان شما اثر میگذارد ... حالا اگر مادر شما مادر فعلی شما نبود چه میشد؟ به نظر حقیر شاید اصلاً شما به دنیا نمیآمدید ... اگر بفرمایید که ولی درعلم خداوند الآن که من به دنیا آمدهام به این معنی است که از ابتدا هم باید از بین تمامی ذرهای در صلب پدرم من به دنیا میآمدم، ولی در این صورت جواب حقیر این است که پس در علم خدا معلوم هم بوده است که مادر شما چه کسی قرار بوده است باشد، ولی اگر آن «اگر» برقرار بود و بداء رخ میداد در این صورت در اینکه کدام یک از شما یا برادران و خواهران غیرمخلقهی شما خلق شوید یا نشوید هم میتوانست دچار بداء گردد و در این صورت شما در همان رحم مادر میمردید و کس دیگری به جای شما به دنیا میآمد که از ابتدا در علم خداوند قرار بوده است از پدر شما و آن مادر دیگر به دنیا بیاید ... و البته این یک احتمال است ...
بر مبنای برهانی جسمانیه الحدوث ارواح ما قبل از تکون ابدان ما تحققی نداشتند و بنده حدیثی نیز بدین مضمون ندیده ام.
سلام،
بنای بر بحث ندارم ولی جسارتاً به نظرم رسید که احتمالاً آنچه که جسمانیةالحدوث است نفس است و نه روح
[SPOILER] نفس به نوعی شاید همان خودآگاه انسان است و تا حدود زیادی به نوعی همان حافظهی انسان است و حافظه عمدتاً با محتوای کسب شده توسط حواس مادی است که ساخته میشود و در نتیجه در کل نفس میشود جسمانیةالحدوث (نه اینکه حدوث آن مستقیماً از یک جسم شروع شود و نفس اولش جسم باشد و کمکم از جسمانیت فاصله بگیرد)، اما تمام اینها دالّ بر نفس بود و نه روح که بیشتر جنبهی ناخودآگاه انسان را در برمیگیرد، تفاوت نفس و روح را میتوان در تفاوت من تجربی و من استعلایی انسان نیز جستجو نمود، گرچه بحث بر روی تمامی این موارد مفصل باشد ... و الله العالم[/SPOILER]
ه نظر سخن درستی می آید. اما دیدگاه جبرگرایانه را تقویت می کند.
کلا این بحث ، خیلی عمیق و پردامنه است.
شاید بهترین کار ، رد گیری بحث در کلام معصومین (ع) باشد. گرچه بالاخره نمی توان عقل را هم تعطیل کرد. اما کلام معصوم (ع) چون یقینی است ، به عنوان نقشه راهنمای فعالیت عقلی ما ، کاربرد دارد.
سلام
همانقدر که متعین بودن امور در این عالم برای انسان سخت و مشکل بنظر می رسد چراکه فرد احساس می کند اختیاری از خود ندارد و فقط می تواند امور متعینی را انتخاب کند؛ همانقدر نامتعین بودن امور در علم الهی نقصی برای علم بی نهایت حق تعالی محسوب می شود. پس هردو در وادی خودشان بجا و درستند و نباید از عینک یکسو به تصویر دیگری در آنسو نگاه کرد بلکه باید به هریک با عینک خودش نگریست.
یا علیم
عقیده افرادی که معتقد به خلقت ارواح پیامبر (ص) و ائمه (ع) قبل از جسم انها بوده چگونه قابل توجیه است؟
این اعتقاد از جهت حکمی مردود است و براهین متعددی بر بطلان آن دلالت دارد.
احادیثی همچون «كُنْتُ نَبِيّآ و آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطِّينِ» که به ظاهر، زمان خلقت نبی اکرم صلی الله علیه و آله قبل از زمان حضرت آدم علیه السلام عنوان شده است به سیر صعودی ایشان دلالت دارد.
یعنی پیغبر به جهت تفاضلی که بر همه خلائق دارد و وجود نازنینش هدف خلقت همه عوالم محسوب میشود به رمز خلقت خود را مقدم بر خلقت حضرت آدم علیه السلام بیان نموده اند همچنان که از این منظر میتوان خلقت میوه را به جهت غایتی که از کاشت درخت در آن است قبل از خلقت درخت دانست و گفت میوه سبقت بر درخت دارد.
جناب مولوی برای پاسخ به همین سوال گفته است:
ظاهر آن شاخ اصل میوه است
باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
گر نبودی میل و اومید ثمر
کی نشاندی باغبان بیخ شجر
پس به معنی آن شجر از میوه زاد
گر به صورت از شجر بودش ولاد
مصطفی زین گفت که آدم و انبیا
خلف من باشند در زیر لوا
گر بصورت من ز آدم زادهام
من به معنی جد جد افتادهام
پس ز من زایید در معنی پدر
پس ز میوه زاد در معنی شجر
باسمه الاحد
احادیثی همچون «كُنْتُ نَبِيّآ و آدَمُ بَيْنَ الْماءِ وَ الطِّينِ» که به ظاهر، زمان خلقت نبی اکرم صلی الله علیه و آله قبل از زمان حضرت آدم علیه السلام عنوان شده است به سیر صعودی ایشان دلالت دارد.
یعنی پیغبر به جهت تفاضلی که بر همه خلائق دارد و وجود نازنینش هدف خلقت همه عوالم محسوب میشود به رمز خلقت خود را مقدم بر خلقت حضرت آدم علیه السلام بیان نموده اند همچنان که از این منظر میتوان خلقت میوه را به جهت غایتی که از کاشت درخت در آن است قبل از خلقت درخت دانست و گفت میوه سبقت بر درخت دارد.
عرض سلام و ادب
استاد گرامی اگر وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و اله به جهت غایت هدف خلقت بوده و حدیث منقول حضرتعالی
اشاره به آن است،پس با مسئله ی صادر اول و حقیقت محمدیه(ص) چه کنیم؟
پ.ن
البته روشن است که این مطلب با تقدم خلقت ارواح بر اجسام تفاوت دارد.
لذا بابت طرح این پرسش اگر بی ربط به موضوع اصلی است عذرخواهم.
سلام،
بنای بر بحث ندارم ولی جسارتاً به نظرم رسید که احتمالاً آنچه که جسمانیةالحدوث است نفس است و نه روح
نفس و روح یک حقیقت هستند که به دو اعتبار گوناگون دو نام یافته اند. نفس به لحاظ تعلقش به بدن و روح به لحاظ سنخ ملکوتیش
عرض سلام و ادب
استاد گرامی اگر وجود نازنین رسول خدا صلی الله علیه و اله به جهت غایت هدف خلقت بوده و حدیث منقول حضرتعالی
اشاره به آن است،پس با مسئله ی صادر اول و حقیقت محمدیه(ص) چه کنیم؟
پ.ن
البته روشن است که این مطلب با تقدم خلقت ارواح بر اجسام تفاوت دارد.
لذا بابت طرح این پرسش اگر بی ربط به موضوع اصلی است عذرخواهم.
با سلام خدمت شما خواهر گرامی
مقام صادر اول نیز جزو مقامات حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و اله در سیر عروجی نفسشان است و هرگز دلالت بر تقدم خلقت روح جزیی ایشان نسبت به موجودات دیگر ندارد.
سلام،
بنای بر بحث ندارم ولی جسارتاً به نظرم رسید که احتمالاً آنچه که جسمانیةالحدوث است نفس است و نه روح
[SPOILER] نفس به نوعی شاید همان خودآگاه انسان است و تا حدود زیادی به نوعی همان حافظهی انسان است و حافظه عمدتاً با محتوای کسب شده توسط حواس مادی است که ساخته میشود و در نتیجه در کل نفس میشود جسمانیةالحدوث (نه اینکه حدوث آن مستقیماً از یک جسم شروع شود و نفس اولش جسم باشد و کمکم از جسمانیت فاصله بگیرد)، اما تمام اینها دالّ بر نفس بود و نه روح که بیشتر جنبهی ناخودآگاه انسان را در برمیگیرد، تفاوت نفس و روح را میتوان در تفاوت من تجربی و من استعلایی انسان نیز جستجو نمود، گرچه بحث بر روی تمامی این موارد مفصل باشد ... و الله العالم[/SPOILER]
عرض سلام
این همان پاسخی هست که کارشناس گرامی جناب مسلم در تاپیک وجود نوری ائمه (ع) گفته بودند.به هر حال ما چه نفس و روح رو یکی بدانیم و یا قائل شویم که روح و نفس دقیقا یکی نیستند و روح مرتبه عالی نفس انسان هست باز هم مسئله ای که بنده در ابتدای تاپیک مطرح کردم حل نمی شود.به نظر میرسد ما هنوز شناخت کافی از نظریه حرکت جوهری نداریم.نظریه حرکت جوهری سوالاتی بی پاسخ به جا گذاشته است.البته علت آن نبود شناخت کافی از آن است نه اینکه این نظریه بی اعتبار باشد
باسمه العلیم
با تشکر از پاسخ حضرتعالی.
هرگز دلالت بر تقدم خلقت روح جزیی ایشان نسبت به موجودات دیگر ندارد.
بله قطعا بزرگوار.
مقام صادر اول نیز جزو مقامات حضرت نبی اکرم صلی الله علیه و اله در سیر عروجی نفسشان است
اگر اجازه بفرمائید این بحث در تاپیک جدیدی و در محضرتان ادامه یابد.
عرض سلام
استاد گرامی خواهشمندم چگونگی حاصل شدن روح مجرد در اثر سیر تکاملی جسم انسان را تقریر کنید.شاید کمکی به نتیجه بحث کند.
عرض سلام
این همان پاسخی هست که کارشناس گرامی جناب مسلم در تاپیک وجود نوری ائمه (ع) گفته بودند.به هر حال ما چه نفس و روح رو یکی بدانیم و یا قائل شویم که روح و نفس دقیقا یکی نیستند و روح مرتبه عالی نفس انسان هست باز هم مسئله ای که بنده در ابتدای تاپیک مطرح کردم حل نمی شود.به نظر میرسد ما هنوز شناخت کافی از نظریه حرکت جوهری نداریم.نظریه حرکت جوهری سوالاتی بی پاسخ به جا گذاشته است.البته علت آن نبود شناخت کافی از آن است نه اینکه این نظریه بی اعتبار باشد
سلام جناب امن،
حقیر با تمام جزئیات نظریهی حرکت جوهری موافق نیستم، ولی ممنون میشوم اگر بفرمایید که چطور آن پاسخ داده شده به سؤالتان پاسخی نمیدهد؟ شما از کجا میدانید که اگر پدرتان با مادرتان ازدواج نمیکردند باز هم به دنیا میآمدید که بعد بتوانید روی کیفیت روحتان بحث کنید؟
مضاف اینکه در بحث خلقت روح ما روایاتی داریم که میگویند روح منشأ دیگری دارد که ربطی به والدین دنیایی ما ندارند ... یعنی اگر شما اثبات کنید که باز هم به دنیا میآمدید بنده میگویم اصلتان ثابت میماند اگرچه در برخی جزئیات ممکن است تفاوت کند ... اگر چنان مطلبی را توانستید نشان دهید راه برای تفکر بیشتر باز است ...
نفس و روح یک حقیقت هستند که به دو اعتبار گوناگون دو نام یافته اند. نفس به لحاظ تعلقش به بدن و روح به لحاظ سنخ ملکوتیش
ظاهراً که این نگاه با آیات و روایات تطابق ندارد، نمیدانم قطعیت در گزارهی شما چه مبنای محکمی در ثقلین دارد، تا جایی که میدانم صرفاً یک نظریه است و نه یک عبارت مطلق که همه روی آن متفقالقول باشند، آیا به لحاظ شرعی و اخلاقی درست است که از طرف اسلام چنان نظری را با این استحکام نماییم؟ ... بخصوص در جزئيات تفاوت خواب و مرگ به طور خاص به تفاوت روح و نفس اشاره شده است و البته دلیل بر تفاوت روح و نفس کم نیستند که احتمالاً بررسی آنها خارج از حوصلهی تاپیک است ... و الله العالم
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
در نظر جمسانیة الحدوث و روحانیة البقاء بودن نفس باید دقت شود که نفس دارای اطوار و شئون مختلف است و نباید بین احکام آنها خلط نمود. نفس با حفظ وحدت شخصی، مراتب وجودی مختلفی را طی میکند. بعضی از این مراتب قبل از از تعلق به بدن، بعضی همراه با تعلق به بدن و بعضی بعد از مفارقت از بدن است.
نفس دارای وجود پیشین است که مربوط به مرحله وجود عند العلة است، که در این مرحله، نفس دارای حدوث جسمانی نیست؛ بلکه در آن مرتبه محتاج بدن نیست. استدلالی که بر این ادعا بیان می شود آن است که از یکسو علم یقینی داریم که سبب قبل از بدن وجود دارد؛ از سوی دیگر، معنای سببیت و مسببیت این است که سبب ذاتی، تمام و کمال مسبب است. بنابراین، دانسته میشود که نفس، قبل از بدن، به صورت بینیاز و کامل وجود دارد و آنچه متوقف بر بدن است، بعضی از نشئات او است و استعداد بدن شرط وجود این نشئه طبیعی و دنیایی او است که همان وجه فقر و حاجت و امکان و نقص او است، نه وجه وجوب و بینیازی او.
و الله العالم
سلام جناب امن،
حقیر با تمام جزئیات نظریهی حرکت جوهری موافق نیستم، ولی ممنون میشوم اگر بفرمایید که چطور آن پاسخ داده شده به سؤالتان پاسخی نمیدهد؟ شما از کجا میدانید که اگر پدرتان با مادرتان ازدواج نمیکردند باز هم به دنیا میآمدید که بعد بتوانید روی کیفیت روحتان بحث کنید؟
عرض سلام
آری قبول دارم بعضی از مسائل با نظریه جوهری قابل حل نیستند و این نظریه هم می تواند خطا داشته باشد.افرادی هستند که معتقدند اگر این نظریه درست درک شود مسائل غیر قابلی حلی در آن وجود ندارد. به هر حال علم بشر ناقص هست و این نقص نمیتواند دلیل بر بی اعتبار بودن حرکت جوهری شود.
حقیقت اینه که من نتونستم پاسخ شما رو درست متوجه بشوم و منظور کلی شما رو درک کنم.چون در پاسختان بحث تفاوت روح با نفس مطرح شد و هر یک از علما دیدی به ظاهر متفاوت دارند.و همین دیدها باعث گیج شدن بنده شده است.و به نظر میرسد این پاسخ نارسا باشد.
اما برای اینکه شما هم بهتر بتوانید منظورتان رو بیان کنید من هم طبق برداشتی که از آموزه های نظریه حرکت جوهری دارم سوال خود رو شرح میدهم :
اینکه جسم و روحیات و خلقیات ما حاصل ازدواج پدر و مادر ما هستند رو من قبول دارم.و بدیهی هست که اگر پدر و مادر ما هر یک با فرد دیگری ازدواج میکردند آن وقت انسان هایی با جسم و شکل ظاهری و حتی روحیات و خلقیات دیگری متفاوت با ما خلق میشد. اما منظور بنده از حقیقت وجودی انسان در اصل من انسان و منیت خود انسان هست.که به روح انسان نسبت داده میشود و یا با روح انسان برابر در نظر گرفته میشود.لذا پرسش من این بود که اگر ازدواج پدر و مادر ما شکل نمیگرفت و ازدواج دیگری شکل میگرفت ان وقت آیا روح و منیت ما هر گز حاصل نمیشد؟ اگر ثابت شود همین روح و من انسان هم کاملا به جچسم انسان بستگی دارد پاسخ این سوال خیر است.
اما احادیثی که بر خلقت پیشین ارواح گواه دارند باعث شد که من چنین اعتقاد داشته باشم که روح و حقیقت انسان(من انسان) مستقل از جسم بوده و در نتیجه به ازدواج پدر و مادر ما ربطی ندارد.البته هنوزم نمیدانم اشکال بنده چیست و این تصور من تا چقدر درست یا نادرست است.
ملاصدرا با استفاده از نظریه حرکت جوهری خود در مورد خلقت پیشین ارواح پاسخ داده که انسان در واقع سه انسان است:
انسان حسی که همین جسم انسانی ماست و حاصل ازدواج والدین خود است
2- انسان نفسی که با چشم دیده نمیشود که باز آن هم باید حاصل ازدواج والدین دانست.
3-انسان عقلی که غیر از نفس انسان است و من انرا حقیقت و من انسان میدونم.پرسش ما حول گزینه سوم است که من شک دارم ربطی به حاصل ازدواج والدین و در کل جسم انسان داشته باشد.و این یعنی حقیقت ذاتیه ما قهرا باید وجود داشته باشد صرفه نظر از خصوصیات ظاهری و جسمی و خلقی
بنابراین ملاصدرا میگوید که منظور از خلقت پیشین ارواح خلق نفوس قبل از تعلق به بدن در عالم مفارقات و عالم علم الهی بصورت وجود جمعی است.
اما پاسخ علمای دیگر که پاسخ شما رو ظاهرا تایید میکند:
نفس انسان برای بدست آوردن کمالات که در سایه کثرات دنیا به دست می آید به عالم دنیا هبوط کرده است.و در مسیر خود از هر عالمی که عبور کند رنگ آن عالم را بخود میگیرد.(حسینی تهرانی)
با توجه به روایات میتوان بین نفس و روح تمایز قائل شد و روح را مقدم برنفس و نفس رو نتیجه حرکت جوهری مادی دانست(خامنه ای)
عرض سلام
آری قبول دارم بعضی از مسائل با نظریه جوهری قابل حل نیستند و این نظریه هم می تواند خطا داشته باشد.افرادی هستند که معتقدند اگر این نظریه درست درک شود مسائل غیر قابلی حلی در آن وجود ندارد. به هر حال علم بشر ناقص هست و این نقص نمیتواند دلیل بر بی اعتبار بودن حرکت جوهری شود.
حقیقت اینه که من نتونستم پاسخ شما رو درست متوجه بشوم و منظور کلی شما رو درک کنم.چون در پاسختان بحث تفاوت روح با نفس مطرح شد و هر یک از علما دیدی به ظاهر متفاوت دارند.و همین دیدها باعث گیج شدن بنده شده است.و به نظر میرسد این پاسخ نارسا باشد.
اما برای اینکه شما هم بهتر بتوانید منظورتان رو بیان کنید من هم طبق برداشتی که از آموزه های نظریه حرکت جوهری دارم سوال خود رو شرح میدهم :
اینکه جسم و روحیات و خلقیات ما حاصل ازدواج پدر و مادر ما هستند رو من قبول دارم.و بدیهی هست که اگر پدر و مادر ما هر یک با فرد دیگری ازدواج میکردند آن وقت انسان هایی با جسم و شکل ظاهری و حتی روحیات و خلقیات دیگری متفاوت با ما خلق میشد. اما منظور بنده از حقیقت وجودی انسان در اصل من انسان و منیت خود انسان هست.که به روح انسان نسبت داده میشود و یا با روح انسان برابر در نظر گرفته میشود.لذا پرسش من این بود که اگر ازدواج پدر و مادر ما شکل نمیگرفت و ازدواج دیگری شکل میگرفت ان وقت آیا روح و منیت ما هر گز حاصل نمیشد؟ اگر ثابت شود همین روح و من انسان هم کاملا به جچسم انسان بستگی دارد پاسخ این سوال خیر است.
اما احادیثی که بر خلقت پیشین ارواح گواه دارند باعث شد که من چنین اعتقاد داشته باشم که روح و حقیقت انسان(من انسان) مستقل از جسم بوده و در نتیجه به ازدواج پدر و مادر ما ربطی ندارد.البته هنوزم نمیدانم اشکال بنده چیست و این تصور من تا چقدر درست یا نادرست است.
ملاصدرا با استفاده از نظریه حرکت جوهری خود در مورد خلقت پیشین ارواح پاسخ داده که انسان در واقع سه انسان است:
انسان حسی که همین جسم انسانی ماست و حاصل ازدواج والدین خود است
2- انسان نفسی که با چشم دیده نمیشود که باز آن هم باید حاصل ازدواج والدین دانست.
3-انسان عقلی که غیر از نفس انسان است و من انرا حقیقت و من انسان میدونم.پرسش ما حول گزینه سوم است که من شک دارم ربطی به حاصل ازدواج والدین و در کل جسم انسان داشته باشد.و این یعنی حقیقت ذاتیه ما قهرا باید وجود داشته باشد صرفه نظر از خصوصیات ظاهری و جسمی و خلقی
بنابراین ملاصدرا میگوید که منظور از خلقت پیشین ارواح خلق نفوس قبل از تعلق به بدن در عالم مفارقات و عالم علم الهی بصورت وجود جمعی است.
اما پاسخ علمای دیگر که پاسخ شما رو ظاهرا تایید میکند:
نفس انسان برای بدست آوردن کمالات که در سایه کثرات دنیا به دست می آید به عالم دنیا هبوط کرده است.و در مسیر خود از هر عالمی که عبور کند رنگ آن عالم را بخود میگیرد.(حسینی تهرانی)
با توجه به روایات میتوان بین نفس و روح تمایز قائل شد و روح را مقدم برنفس و نفس رو نتیجه حرکت جوهری مادی دانست(خامنه ای)
سلام جناب امن،
بعضی از مسائل هست که برای ما گریزی از تمایز قائل شدن میان نفس و روح نمیگذارد، بماند که در روایات حتی برای هر انسان چندین روح هم قائل شدهاند و برای این مسأله هم از لفظ ارواح (مثلاً خمسة أرواح) استفاده نمودهاند، نه اینکه بگوییم یک روح است با مراتب متفاوت، تا چه برسد به اینکه روح و نفس مجزا باشند یا دو مرتبه از یک چیز باشند ... این اختلافات گاهی ریشه در فهم بحث وحدت وجود دارد که قائلین به وحدت عددی و امثال آن به ناچار همه چیز را میخواهند مراتب متفاوت از یک چیز بشمارند و بحث مراتب تشکیکی را مطرح مینمایند، ولی از آیات و روایات چندان به تأیید فرمایشات ایشان نمیرسیم و گاهی نقض مطالب ایشان به دست میآید ... در مورد خواب که مثال زدم میدانیم که خواب برادر مرگ است ولی در عین حال خود مرگ هم نیست، مرگ هم مرگ است و مثلاً موت اختیاری یک حالتی از مرگ است و نمیشود آن را با دیدن رؤیا یکی گرفت و مرگ موقتی را گفت همان خواب است ... مرگ و خواب یک چیز نیستند و دو چیز هستند ... در خواب ارتباط روح با بدن قطع بشود که میشود همان مرگ، ارتباط قطع نیست چرا که بدن حرکت دارد و تقریباً تمامی ساختمان بدن هم در کار است از سیستم گردش خون گرفته تا سیستم هضم غذا تا حتی سیستمهای حرکتی مثل دست و پا و سر و پلک چشم، تنها حواس انسان است که از بدن برداشته شده است، مثلاً گوش نمیشنود و چشم نمیبیند (دارم خوابی را میگویم که وضو را باطل میکند، چشم نمیبیند و گوش نمیشنود) و لامسه کار نمیکند و امثال آن، در عین حال که شخص خواب را با صدا کردن یا نور انداختن در چشمش یا تکان دادن میتوان بیدار کرد یا حتی با گرفتن یک بوی خاصی مقابل دماغش، یعنی خلاصه با تحریک خاص کردن حواسّ او ... در خواب حواسّ از انسان برداشته میشود ولی او زنده است ... در قرآن هم آمده که در خواب خداوند نفس انسان را توفّی میکند و از این نظر عین مرگ است «[FONT=Sols]اللَّهُ يَتَوَفَّى [FONT=Sols]الْأَنفُسَ[FONT=Sols] حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا» و در نتیجه نفس و روح حتماً متفاوت هستند و نفس مشتمل بر قوای خودآگاه انسان است که حواس ظاهری مستقیماً با آن کار میکند ... این مطلب را عیناً در یکی از روایات معصومین علیهمالسلام هم خواندهام ... اینکه دیگر چرا باز فلاسفه حرف خودشان را میزنند را نمیفهمم و خودشان باید جوابگو باشند ...
این از این ... نفس و روح یکی نیستند و تفاوتشان هم صرفاً اعتباری یا بسته به شؤون متفاوتی نیست ... دلیل بر این مطلب باز هم بیشتر است ولی بگذریم ... در نتیجه روایاتی که اشاره به خلقت انسان سالها یا قرنها یا هزاران سال قبل از جسمشان را میدهد را میتوان مورد استناد قرار داد ...
اما در مورد اصل سؤالتان ... بله ارواح مستقل از اجسام دنیوی هستند و ربطی هم به والدین دنیایی ما ندارند ... پدر و مادر این امت رسول خداست و امیرالمؤمنین علیهالسلام و نسل روحانی همهی مؤمنین در هر عصر و زمانی به ایشان میرسد، حتی اگر در دنیا هزاران سال قبل از ایشان به دنیا آمده باشند .. این مطلب هم حتی در قرآن هست، آنجا که خداوند میفرماید ذریهی مخاطبان خودش را در طوفان نوح علیهالسلام بر کشتی حمل کرده است «[FONT=Neirizi]وَآيَةٌ لَّهُمْ أَنَّا حَمَلْنَا ذُرِّيَّتَهُمْ فِي الْفُلْكِ الْمَشْحُونِ» و این ذریه از ذریهی روحانی حضرات معصومین علیهمالسلام هستند ... امام هر امتی که از پدر آن امت به ایشان مهربانتر هست در اصل پدر آن امت است، پدر مؤمنین ایشان، و ما اگر خدا قبول کند و مؤمن باشیم فرزندان امام زمانمان هستیم علیهالسلام و عجاللهتعالیفرجه ...
اما مطلبی که در پاسخ به شما در پستهای قبلی مدّ نظرم بود چیز دیگری بود ... اینکه اینطور نیست که تمام انسانها به دنیا بیایند ... ما هم انسانهای مخلقه داریم و هم انسانهای غیرمخلقه ... «[FONT=Sols]مُّخَلَّقَةٍ وَ غَيْرِ مُخَلَّقَةٍ» ... لااقل نظر برخی از علما این است که غیرمخلقهها آنهایی هستند که به جنین کامل تبدیل نشده و نوزاد انسان را شکل نداده و به دنیا نمیآیند و فرصت حیات دنیوی نمییابند ... چه بسا اسپرمهایی که در منی پدران ما بودهاند و هرگز فرصت لقاح با یک تخمک را پیدا نکرده و نطفه هم حتی تشکیل ندادهاند ... در هر بار انزال چقدر اسپرم آزاد میشود که یکی یا چند تا از آنها فرصت انجام لقاح و به دنیا آمدن را مییابند؟ ... منظورم این بود که اگر پدران و مادران ما با هم ازدواج نمیکردند و شریک دیگری برای زندگیاشان برمیگزیدند شاید دیگر آن اسپرم پیروزی که از بین آن همه اسپرم دیگر فرصت زندگی دنیایی را مییافت ما نبودیم و اسپرمهای دیگری بودند و به جای ما خواهران یا برادران ما به دنیا میآمدند ... به همین دلیل گفتم که شما اول باید تحقیق کنید که آیا خود شما به دنیا میآمدید یا خیر، اگر بله در این صورت میشود روی همهی مسائل بحث کرد ... در اینکه شما به دنیا میآمدید یا نه هم باید دانست که چه میشود که یکی از اسپرمها از میان تمامی آنها برگزیده میشوند؟ ... اگر هر اسپرم از ابتدا نظیر یک روح خاص در عالم ارواح باشد بسته به اینکه قرار باشد کدام روح وارد حیات دنیوی شود خداوند شرایط و فرصت را برای آن اسپرم خاص فراهم مینماید ... عالمی بود که توضیح میداد که فکر کنم در روایتی دیده است که ارواح در عالم ارواح اسم دارند و یکی از مسائلی که روی اینکه کدام اسپرم در نهایت فرصت حیات بیابد اثر خواهد گذاشت این است که پدر و مادر اسم کدام یک را بخواهند روی فرزندشان بگذارند ... بنابراین حدس اولیهام این است که اگر پدر شما پدر فعلیاتان نبود که اصلاً شما متولد نمیشدید (چون ما پیش از تولد در اصلاب پدرانمان بودهایم که از اصلاب به ارحام منتقل شدهایم) و در واقع از مادر فعلیاتان دیگر نمیتوانستید متولد شوید، فقط میماند اینکه پدرتان همین پدر فعلیاتان بوده باشد و مادرتان کس دیگری باشد، در این صورت اگر ایشان با سلیقهی متفاوتی که مادر جدیدتان میداشت نام دیگری را میخواستند بر روی فرزندشان بگذارند طبیعتاً دیگر شما متولد نمیشدید ... بجز این مطلب مسائل بیشمار دیگری هم هست که در به دنیا آمدن یا نیامدن شما مؤثر بوده است، مثل اینکه شرایط بسته شدن نطفه چگونه بوده است، چنانکه فرمودهاند اگر نطفه در فلان شرایط بسته شود احتمال زیادی میرود که فرزند خونریز باشد یا فرزند جوانمرد و حافظ قرآن بوده و از شیاطین در امان باشد ... بنابراین شرایط بسته شدن نطفه هم در انتخاب یک یا چند اسپرم از میان کلی اسپرم انزال شده مؤثر است ...
پس به طور خلاصه به نظر میرسد که هیچ تضمینی نباشد که اگر چنان چیزی رخ میداد باز هم شما به دنیا میآمدید ... اما اگر میآمدید از نظر آن من حقیقی که مدّ نظر شماست قاعدتاً باز هم همین شخص میبودید، اگرچه در جزئيات نفسانی (روان ایجاد شده بر بستر حواس ظاهری، خاطرات و محفوظات و اعتقادات و ...) و جسمانیاتان تفاوتهایی ایجاد میشد، هم بخاطر شخص مادر متفاوتی که دارید و هم بخاطر تمام اجداد ایشان تا ۴۰ نسل قبل که در شما اثر میگذاشت ... تا جایی که حقیر میتوانم بگویم و شاید هم در اشتباه باشم ... و الله العالم ...
در پناه خدا باشید
ظاهراً که این نگاه با آیات و روایات تطابق ندارد، نمیدانم قطعیت در گزارهی شما چه مبنای محکمی در ثقلین دارد، تا جایی که میدانم صرفاً یک نظریه است و نه یک عبارت مطلق که همه روی آن متفقالقول باشند، آیا به لحاظ شرعی و اخلاقی درست است که از طرف اسلام چنان نظری را با این استحکام نماییم؟ ... بخصوص در جزئيات تفاوت خواب و مرگ به طور خاص به تفاوت روح و نفس اشاره شده است و البته دلیل بر تفاوت روح و نفس کم نیستند که احتمالاً بررسی آنها خارج از حوصلهی تاپیک است ... و الله العالم
لطفا مواری را که گمان تناقض دارید را از ایات و روایات نقل بفرمایید تا بنده محضرتان رفع تناقض بنمایم.
عرض سلام
استاد گرامی خواهشمندم چگونگی حاصل شدن روح مجرد در اثر سیر تکاملی جسم انسان را تقریر کنید.شاید کمکی به نتیجه بحث کند.
نفس در ابتدای حدوثش صورت و قوّه جسمانى است كه منطبع در جسم است، و اين قوّه ايست كه بالقّوه انسان است، و اين مرتبه نازلترين مراتب وجودى انسان است، پس از آن به حركت جوهرى و تجّدد امثال قّوت مى گيرد و كم كم بر اثر اشتداد وجوديش از عالم جسم فراتر قدم مى گذارد و با ماوراى طبيعت مسانخت پيدا مى كند و به حدّ تجّرد برزخى و پس از آن تجّرد عقلانى و پس از آن به مقام فوق تجّرد مى رسد.
به عبارت دیگر جسم جامد به طفیل حركت جوهرى، در تحت تدبير متفرد به جبروت، نطفه و علقه و مضغه مى شود و به مقام خيال و عقل مجرد مى رسد و روحانى مى شود و با عقل فعّال كه روح القدس است مى پيوندد و صاحب مقام وحدت ظلیه الهیه می گردد.
در واقع حقیر بنای بحث ندارم چون تقریباً دفاعیات شما از این نگاه را میشناسم و توضیحات احتمالی شما برای رفع تناقضات را هم میدانم، صرفاً درخواستی را مطرح کردم و بعد از آن دیگر الأمر إلیکم ... شما میتوانید همچنان نظری که به نظر خودتان درستتر است را به عنوان نظر اسلام و با قاطعیت هر چه تمامتر بیانش نمایید ...
الحمدلله بنده حقیر تعصب خاصی نسبت به نظرات خود نداشته و همواره بنده برهان و استدلال بوده ام.
شما اگر دلیلی برای رد عرایض بنده دارید بفرمایید تا بنده نیز بهره مند شود و اگر بنای بر بحث ندارید لطفا با ذکر شبهات بی ریشه ذهن خوانندگان گرامی را مشوش نفرمایید.
با سپاس
نفس در ابتدای حدوثش صورت و قوّه جسمانى است كه منطبع در جسم است، و اين قوّه ايست كه بالقّوه انسان است، و اين مرتبه نازلترين مراتب وجودى انسان است، پس از آن به حركت جوهرى و تجّدد امثال قّوت مى گيرد و كم كم بر اثر اشتداد وجوديش از عالم جسم فراتر قدم مى گذارد و با ماوراى طبيعت مسانخت پيدا مى كند و به حدّ تجّرد برزخى و پس از آن تجّرد عقلانى و پس از آن به مقام فوق تجّرد مى رسد.
سلام و تشکر
استاد اینها رو میدانم منظورم چگونگی آن بود.happy
یعنی چگونه نفس ما که در ابتدا همان طور که خود فرمودید صورت و قوه جسمانی دارد بر اثر اشتداد وجودی از عالم جسم فراتر می رود و به حد تجرد برزخی و عقلانی و ... می رسد؟ یعنی نطفه بر اثر رشد و تکامل لیاقت پیدا میکند که با عوالم فراتر از ماده ارتباط پیدا کند و صورت به آن افاضه شود؟ آیا رشد نطفه و تبدیل آن به جنین تحت دبیر عوامل عالم بالاست؟ آیا معنای دمیدن روح و خلقت دیگر که در قرآن به آن اشاره شده همین است؟
الحمدلله بنده حقیر تعصب خاصی نسبت به نظرات خود نداشته و همواره بنده برهان و استدلال بوده ام.
شما اگر دلیلی برای رد عرایض بنده دارید بفرمایید تا بنده نیز بهره مند شود و اگر بنای بر بحث ندارید لطفا با ذکر شبهات بی ریشه ذهن خوانندگان گرامی را مشوش نفرمایید.
با سپاس
جناب اویس، پاسخ شما مایهی تأسفم شد، حقیر اگرچه نظر شما را شخصاً اشتباه میدانم (لااقل به این صورت که بیان شده، نه اینکه قابل اصلاح نباشد) ولی در مقام بحث به خودم اجازه نمیدهم از ادات تردید استفاده نکنم و طوری صحبت کنم که انگار به منبع حقیقت و به خداوند متصل هستم، ولی شما به سادگی نظرات مخالف خود را شبهاتی بیریشه میخوانید و حقیر را متهم به تشویش اذهان عمومی میکنید ... به عنوان یک استاد اخلاق لابد ناچار از به کار برده این تعابیر بودهاید که اینطور بیان نمودید ... قصد حقیر صرفاً این بود که خود را در امور غیرفقهی سخنگوی خدا ندانیم و به یاد داشته باشیم که همه مهمان یک سفره هستیم و میزبان ما کس دیگری است که معصوم از خطا و اشتباه باشد ... آیا شما امام زمان ما هستید یا نظرات خود را از ایشان گرفتهاید یا نظرات شخصی خود و غیرمعصومینی مانند خود را هم در این اعتقادات وارد نمودهاید؟ حتماً خواندهاید روایت از امام صادق علیهالسلام را که وقتی مرد شامی درخواست مناظره کرد و گفت هم از کلام خدا و کلام رسول خدا در مناظره استفاده میکنم و هم از آراء و نظرات خودم، امام علیهالسلام از او پرسیدند که در این صورت آیا پذیرفتن پاسخ تو هم مانند پذیرفتن کلام خدا و پیامبرش واجب است؟ او جواب داد نه و امام علیهالسلام رو به اصحاب فرمودند که ببینید این مرد چطور از همان ابتدا دشمن خود شده است ... یعنی پذیرش نظرات غیرمعصومین واجب نیست، اگرچه ایشان متفکر و کلامی و فیلسوف باشند ... شما برداشت دیگری از این مطلب دارید؟ ... در ضمن اینکه تمام علما هم همنظر با شما نیستند، میتوانستید بفرمایید نظر من این است یا نظر بسیاری از علما این است یا نظر رایج این است، نه اینکه نظر خود را بدیهی و وحی منزل بدانید و با چنین استحکامی بیانش نمایید که اگر کسی از راه برسد و نظرتان را بخواند گمان کند این مطلب به اندازهی حقانیت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قطعی و مشخص است ...
در هر صورت ... الحمدلله که اهل تعصب نیستید، اگر ممکن است شبهات بیریشهام را با آیات قرآن و روایات رد بفرمایید تا متوجه بیریشه بودنشان بشوم، چرا در این شرایط همه فقط از فلاسفه و امثال ایشان دلیل میآورند؟ یک نمونه از شبهات بیریشهام در پاسخ به جناب امن آمده است، در بارهی خواب، خداوند در قرآن فرموده است که هم در مرگ و هم در خواب نفس را توفی میکند، ولی در مرگ انسان کامل میمیرد در حالی که در حال خواب هنوز نمرده است، با آنکه نفس او توفی شده است «[FONT=Sols]اللَّهُ يَتَوَفَّى [FONT=Sols]الْأَنفُسَ[FONT=Sols] حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا» ... من بندهی برهان و استدلال نیستم و ان شاء الله میخواهم بندهی خدا باشم، یک فیلسوف نوعی (دور از جان شما و تمام فلاسفهی مسلمان) هم هر چقدر که برهان و استدلال بر علیه خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بیاورد ان شاء الله حقیر به خدا و اهل بیت علیهمالسلام کافر نشوم، چون بندهی برهان و استدلال نیستم که وقتی با برهانی روبرو شدم که جوابی برایش نیافتم بگویم دلیلم بر حقانیت اسلام را از دست دادم و دیگر چارهای ندارم جز کافر شدن، چه بسا امروز جوابی برای یک مطلب نیابم و فردا پاسخ کافی و وافی برای آن بیابم و نیافتن به معنای نبودن نیست ... به همین دلیل مانند شما بندهی برهان و استدلال نیستم و ادعایش را هم ندارم ... رسول خدا فرمودند به قرآن و عترتم رجوع کنید تا گمراه نشوید، پس شما هم لطفاً از قرآن و روایات شیعه نشان دهید که در اشتباه هستم تا برای بنده هم مشخص شود که تا کنون شبههانداز بودهام و شبهاتم هم بیریشه هستند و جناب امن و دیگران هم ذهنشان با نظرات حقیر مشوش نگردد ... مگرنه برچسبگذاری روی دیگران کاری ندارد ...
در تفاسیر روایی اگر نگاهی بیاندازید در تفسیر آیهای که در بالا به آن اشاره کردهام روایتی را خواهید یافت که معصوم علیهالسلام صریحاً میفرماید در خواب این نفس است که توفی میشود و روح با بدن باقی میماند و بدن در حضور نفس نمیتواند استراحت کند ولی با گرفتن نفس از آن در حضور روح استراحت میکند و تجدید قوا مینماید ... آیا این روایت را هم شبههای بیریشه و بیارزش میدانید که در صدد تشویش اذهان عمومی است؟
جناب اویس، پاسخ شما مایهی تأسفم شد، حقیر اگرچه نظر شما را شخصاً اشتباه میدانم (لااقل به این صورت که بیان شده، نه اینکه قابل اصلاح نباشد) ولی در مقام بحث به خودم اجازه نمیدهم از ادات تردید استفاده نکنم و طوری صحبت کنم که انگار به منبع حقیقت و به خداوند متصل هستم، ولی شما به سادگی نظرات مخالف خود را شبهاتی بیریشه میخوانید و حقیر را متهم به تشویش اذهان عمومی میکنید ... به عنوان یک استاد اخلاق لابد ناچار از به کار برده این تعابیر بودهاید که اینطور بیان نمودید ... قصد حقیر صرفاً این بود که خود را در امور غیرفقهی سخنگوی خدا ندانیم و به یاد داشته باشیم که همه مهمان یک سفره هستیم و میزبان ما کس دیگری است که معصوم از خطا و اشتباه باشد ... آیا شما امام زمان ما هستید یا نظرات خود را از ایشان گرفتهاید یا نظرات شخصی خود و غیرمعصومینی مانند خود را هم در این اعتقادات وارد نمودهاید؟ حتماً خواندهاید روایت از امام صادق علیهالسلام را که وقتی مرد شامی درخواست مناظره کرد و گفت هم از کلام خدا و کلام رسول خدا در مناظره استفاده میکنم و هم از آراء و نظرات خودم، امام علیهالسلام از او پرسیدند که در این صورت آیا پذیرفتن پاسخ تو هم مانند پذیرفتن کلام خدا و پیامبرش واجب است؟ او جواب داد نه و امام علیهالسلام رو به اصحاب فرمودند که ببینید این مرد چطور از همان ابتدا دشمن خود شده است ... یعنی پذیرش نظرات غیرمعصومین واجب نیست، اگرچه ایشان متفکر و کلامی و فیلسوف باشند ... شما برداشت دیگری از این مطلب دارید؟ ... در ضمن اینکه تمام علما هم همنظر با شما نیستند، میتوانستید بفرمایید نظر من این است یا نظر بسیاری از علما این است یا نظر رایج این است، نه اینکه نظر خود را بدیهی و وحی منزل بدانید و با چنین استحکامی بیانش نمایید که اگر کسی از راه برسد و نظرتان را بخواند گمان کند این مطلب به اندازهی حقانیت امیرالمؤمنین علی علیهالسلام قطعی و مشخص است ...
در هر صورت ... الحمدلله که اهل تعصب نیستید، اگر ممکن است شبهات بیریشهام را با آیات قرآن و روایات رد بفرمایید تا متوجه بیریشه بودنشان بشوم، چرا در این شرایط همه فقط از فلاسفه و امثال ایشان دلیل میآورند؟ یک نمونه از شبهات بیریشهام در پاسخ به جناب امن آمده است، در بارهی خواب، خداوند در قرآن فرموده است که هم در مرگ و هم در خواب نفس را توفی میکند، ولی در مرگ انسان کامل میمیرد در حالی که در حال خواب هنوز نمرده است، با آنکه نفس او توفی شده است «اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِي لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا» ... من بندهی برهان و استدلال نیستم و ان شاء الله میخواهم بندهی خدا باشم، یک فیلسوف نوعی (دور از جان شما و تمام فلاسفهی مسلمان) هم هر چقدر که برهان و استدلال بر علیه خداوند و اهل بیت علیهمالسلام بیاورد ان شاء الله حقیر به خدا و اهل بیت علیهمالسلام کافر نشوم، چون بندهی برهان و استدلال نیستم که وقتی با برهانی روبرو شدم که جوابی برایش نیافتم بگویم دلیلم بر حقانیت اسلام را از دست دادم و دیگر چارهای ندارم جز کافر شدن، چه بسا امروز جوابی برای یک مطلب نیابم و فردا پاسخ کافی و وافی برای آن بیابم و نیافتن به معنای نبودن نیست ... به همین دلیل مانند شما بندهی برهان و استدلال نیستم و ادعایش را هم ندارم ... رسول خدا فرمودند به قرآن و عترتم رجوع کنید تا گمراه نشوید، پس شما هم لطفاً از قرآن و روایات شیعه نشان دهید که در اشتباه هستم تا برای بنده هم مشخص شود که تا کنون شبههانداز بودهام و شبهاتم هم بیریشه هستند و جناب امن و دیگران هم ذهنشان با نظرات حقیر مشوش نگردد ... مگرنه برچسبگذاری روی دیگران کاری ندارد ...
در تفاسیر روایی اگر نگاهی بیاندازید در تفسیر آیهای که در بالا به آن اشاره کردهام روایتی را خواهید یافت که معصوم علیهالسلام صریحاً میفرماید در خواب این نفس است که توفی میشود و روح با بدن باقی میماند و بدن در حضور نفس نمیتواند استراحت کند ولی با گرفتن نفس از آن در حضور روح استراحت میکند و تجدید قوا مینماید ... آیا این روایت را هم شبههای بیریشه و بیارزش میدانید که در صدد تشویش اذهان عمومی است؟
بنده جسارتی به محضرتان نکردم که این چنین برآشفتید!!
شما در پست 26 فرمودید: گفتار شما با نگاه با آیات و روایات تطابق ندارد،
و بنده در پست 30 عرض کردم :لطفا مواری را که گمان تناقض دارید را از ایات و روایات نقل بفرمایید تا بنده محضرتان رفع تناقض بنمایم.
شما در پست ماقبل 32(که بعدا خودتان ان را حذف نمودید) فرمودید:
در واقع حقیر بنای بحث ندارم و تقریباً دفاعیات شما از این نگاه را میشناسم و توضیحات احتمالی شما برای رفع تناقضات را هم میدانم
و بنده در پاسختان بسیار محترمانه عرض کردم:
بنده حقیر تعصب خاصی نسبت به نظرات خود نداشته و همواره بنده برهان و استدلال بوده ام.
شما اگر دلیلی برای رد عرایض بنده دارید بفرمایید تا بنده نیز بهره مند شود و اگر بنای بر بحث ندارید لطفا با ذکر شبهات بی ریشه ذهن خوانندگان گرامی را مشوش نفرمایید.
حال نمی دانم کجای حرف بنده جسارت به محضرتان بود که اینقدر ناراحت شده اید.
اکنون نیز همان حرف را محضرتان تکرار می کنم:
اگر حضرتعالی از آیات و روایات نکته ای را در رد گفتارم دارید به عینه نقل فرمایید تا بنده در حد بضاعت اندک دانش خویش، این گمان تناقض را از خاطرتان رفع نمایم.
اولا بنده جسارتی به محضرتان نکردم که این چنین برآشفتید!!
از اینکه بدون شنیدن نقدهایم (ولو اینکه نخواهم بحث کنم، به هر حال شما هنوز حتی نقدهایم را هم نمیدانید تا چه برسد با باریشه بودن یا نبودنشان را) شبههانداز به شبهات بیریشه و تشویش کنندهی اذهان عمومی معرفی شوم یا در جبههی دشمنان دین خدا یا منحرف طبقهبندی شوم رنجیده شدم، آن هم بخاطر اینکه نظرات اعتقادیام متفاوت است و میخواهم پایبند به قران و روایات باشم ... در ضمن اینکه برای مخالفتهایم دلیل و برهان هم دارم و ظاهراً در مبانی خیلی از نظرات رایج مشکلات منطقی وجود دارد، علاوه بر تعارضاتی که ظاهراً میان آنها و آیات و روایات وجود دارد ... ولی تمایل ندارم در جامعهای که مخالفت علمی را به حساب مخالفت با اسلام یا علمای اسلام در مقام عالم دین بودنشان میگذارند با علمای دین بحث کنم و نظرات علما را که گاهی جزء لاینفک دین شمرده میشود را به چالش بکشم ... در آن پست هم منظورم این نبود که شما حتماً وقطعاً در اشتباه هستید یا حتماً و قطعاً نظر بنده درست است، صرفاً خواستم بگویم که نظری که مستقیماً از خدا و خلفای خدا به ما نرسیده است را مانند وحی منزل بیان نکنیم، شما بهتر از حقیر میدانید که برخی از علمای بزرگ ما و حتی از مراجع تقلید هم با خیلی از موارد مطروحه در فلسفهی مسلمین و عرفان نظری رایج مخالفتهای جدی دارند و در طول تاریخ تشیع هم داشتهاند، در نتیجه این مخالفتها را باید علمی دانست و به نظرم میآید که درست نباشد که نظر مکتب خودمان را ولو اینکه خودمان خیلی قبولش داشته باشیم و آن را مستند به براهین منطقی بدانیم و علمای بزرگ زیادی هم در مکتب ما باشند باز آن نظر را به عنوان نظر روشن اسلام معرفی نماییم و حتی اندکی هم احتمال اشتباه یا ناقص بودن آن در کلاممان ظاهر نشود و جزئی از دین شمرده شوند ...
اکنون نیز همان حرف را محضرتان تکرار می کنم:
اگر حضرتعالی از آیات و روایات نکته ای را در رد گفتارم دارید به عینه نقل فرمایید تا بنده در حد بضاعت اندک دانش خویش، این گمان تناقض را از خاطرتان رفع نمایم.
یک نمونهی از مباحثم را که مرتبط با موضوع این تاپیک هست و احتمالاً از نظر شما یکی از شبهات بیریشه محسوب میشد که فرمودید دارم ذهن دیگران را مشوش میکنم را در همین تاپیک دو بار بیان کردهام، پیرامون خواب، اما همچنان قصد اینکه ثابت کنم شما در اشتباه هستید را ندارم، به همان دلیلی که قسم نمیخورم حتماً مباحث خودم درست باشد، اگر نظرات رایج مستقیماً از طرف خدا و خلفای خدا به ما نرسیده باشد نظرات حقیر هم اینطور نیست که بتوانم ادعا کنم حتماً نظرات ایشان است، ولو اینکه در برخی موارد در آیات و روایات در این باره تصریحات مشخصی داریم ... به قول حضرت علی علیهالسلام هیچ چیزی از فهم قرآن دورتر از عقول مردم نیست و روایات اهل بیت علیهمالسلام صعب مستعصب است و امکان دارد گمان کنم که منظورشان را دقیقاً میدانم چیست ولی بعداً بفهمم در اشتباه بودهام ... به همین دلیل صرفاً به دنبال بحث با کسانی هستم که با نظرات رایج قانع نمیشوند و آنها را اشتباه میدانند، یعنی وضعیتی که مشابه وضعیت خودم هست، حقیر هم نظرات رایج را قانعکننده نمیدانم و بعضاً خیلی از آنها را اشتباه میدانم، چه به لحاظ منطقی و چه از نقطه نظر آیات و روایات و نظر برخی از علما که گاه موافق اکثریت نبودهاند یا در زمان خودشان بودهاند ولی الآن نظرات رایج تغییر یافته است ... با این حال اگر اصرار داشته باشید که حقیر در صف دشمنان شبههانداز ایستادهام و دارم ذهن مسلمین را مشوش میکنم و نظرات رایج هم در حد وحی خداوند محکم هستند ابایی از ادامهی بحث ندارم، لطف کنید و از آیات و روایات نشان دهید که شبههام در مورد تفاوت نفس و روح با توجه به آن آیه و روایت بیریشه است
با تشکر از بردباریاتان @};-
جمع بندی
پرسش:
با توجه به اینکه روح یا نفس انسان جسمانیة الحدوث و روحانیة البقامی باشد و روح انسان در حین تکامل جسم حاصل می شود، آیا خلقت روح و حقیقت ما تابع خلقت جسم ماست؟ یعنی مثلا اگر پدر بنده با زن دیگری ازدواج میکرد و مادر بنده با مرد دیگری، در این صورت آیا فقط جسم من هرگز بوجود نمی آمد و یا علاوه بر آن، نفس و روح حقیقت وجودی من نیز هر گز حاصل نمیشد؟
پاسخ:
بر مبانی اصل جسمانیه الحدوث و تاثیر مستقیم عالم طبیعت و پدر و مادر در تکون نطفه و چگونگی آن باید بگوییم که در فرض ازدواج پدران با زنانی غیر از مادران کنونی ما، هم از جهت صورت ظاهری و هم از جهت روحیات به گونه ای دیگر متکون می شدیم و مسلما آن نبودیم که اکنون هستیم.
در حقیقت خلقت هر فرزندی در گرو ازدواج پدر و مادر و مواقعه ایشان است و بدون ارتباط زن و مرد و تاثیراتی که از این ناحیه بر نطفه دارند خلقتی برای فرزند متصور نیست و فرزند در بسیاری از اوصاف و احوال و رفتار و عادات تابع پدر و مادر خویش می باشد.
از این روی اگر پدر و مادر شما با فردی دیگر ازدواج می کردند مسلما حاصل ازدواجشان شما نبودید نه از جهت جسمانی و نه از جهت روحانی. یعنی آن چه شما هستید، چه از بعد جسمی و چه روحی، محصول ازدواج پدر و مادر خاص خودتان می باشید.