برای تبیین این قضیه نیاز به دقت بیشتر داریم چون ظریف هست ماجرا.
سلام جناب مهدیین،
با شما موافق هستم که این مطلب دقت بیشتری را میطلبد، لکن از آنجا که در اصل مطلب با هم اختلافی نداریم و فقط در مثالها و مصادیق آن اختلاف داریم و این بحث ممکن است تاپیک را به انحراف بکشاند با اجازهی شما جواب این پستتان را خلاصه میدهم و دیگر این بحث را در این تاپیک ادامه نمیدهم
مهدیین 313;883982 نوشت:
شاید باید بهتر معنی قاهره و مقهور شدن رو متوجه بشیم.
مقصود ما از معجزه قاهره اینه که 100% مغلوب کرده و غلبه کرده و غالب شده بر طرف و شکست داده و انتخاب دیگری جز تسلیم شدن وجود نداره و جایی باقی نمیذاره برای اینکه فرعونیان بگویند : سِحْرَانِ تَظَاهَرَا سحر وجادوگری است.
یعنی زمانی که فقط و فقط چاره ای جز ایمان اوردن ندارند.
...
درواقع دیدن سختی و دشواری, همون لحظات وحشتناک و ترسناکِ بین دو کوه اب عظیم بود.
لحظه ای که به واسطه دیدنِ آیات الهی مقهور شد و ایمان آورد , اما ایمانش فایده ای نداشت
...
لذا فرعون زنده بود و هنوز غرق نشده بود, بلکه در شُرف غرق شدن خودش رو دید, و فهمید که با فرو ریختن آب, کارش تمام هست,
با برداشت شما از مقهور بودن موافق هستم، شخصی که مقهور شده است چارهای جز اعتراف نمیبیند و مانند کسی که به باور لا یمکن الفرار من حکومته برسد، ولو به صورت موقتی، این مقهور شدن رخ میدهد و چارهای جز ایمان در مقابل خود نمییابد و ایمان میآورد ... ولی این ایمان ارزشی ندارد ... ایمانی ارزش دارد که انتخاب شود، زمانی که گزینهی دیگری هم برای انتخاب داشته باشد که آن گزینه هم برایش مزیتهایی داشته باشد و وسوسهبرانگیز باشد و برایش یک دو راهی انتخاب را ایجاد کند و سپس او با قوهی عاقلهی خود بیاید و ایمان و دینداری را برگزیند (البته این تعریف ناقص است اگرچه کاربردی باشد، تعریف کاملترش این است که بر اساس قوای عاقله باشد و نه قوای واهمه، چرا که اولاًشرط عذاب شدن اتمام حجت با وجود عاقل و بالغ بودن و مطلع بودن است و ثانیاً در حدیث عقل و جهل پاداش و عذاب در مقابل عقل مطرح میشود) ... فرعون در زمان دیدن شکافته شدن دریا در این دو راهی بود، تسلیم شوم و ایمان بیاورم تا خدایی به این قدرتمندی خدا و حامی من نیز باشد، یا اینکه خود را از تک و تا نیاندازم وقتی تا پیش از این مدام به قوم خود میگفتم که انا ربّکم الأعلی و آنها هم پذیرفتند، آبرویم میرود اگر بگویم به شما دروغ گفتم و از موقعیت و قوهی قاهرهام بر شما سوء استفاده کردم تا بر شما مسلط بمانم ... تا مقدار قابل توجهی هم در دریا پیش رفت، اینطور نبود که یک متر یا بیست متر برود داخل دریا، چرا که هم خودش و هم سپاهیانش همه در داخل دریا بودند و آن هم در بخش عمیق آن که ستونهای عظیم و مرتفع آب در اطرافشان بود ... ولی وقتی که بنیاسرائیل از آن طرف دریا خارج شدند و آنها دیگر تنها در وسط آب مانده بودند ستونها شروع به فروریزش کردند و با صدای مهیبشان بر سر سربازان و فرماندهان و فرعون خراب شدند ... ما چیزی داریم به نام زمان احتضار ... این زمان چیزی است بین زنده بودن و مردن ... در آستانهی مرگ خیلیها چیزهایی را میبینند که پیش از آن نمیدیدند ... فرعون هم مواجه با جبرئیل علیهالسلام شده بود که وقتی گفت ایمان آوردم جبرئیل علیهالسلام به او جواب داد که الآن دیگر دیر است و ایمانت ارزشی ندارد ... یعنی این گفتگو مربوط به زمان جان دادن اوست، زمان احتضارش، اگرچه فرعون هنوز نمرده بود ولی دیگر عذاب بر او و سپاهش نازل شده بوده است، مطابق قران هم از وقتی عذاب نازل شود دیگر به ایشان مهلتی داده نمیشود ... این گفتگو مربوط به بحبوحهی غرق شدن است، خودتان هم در آیه مشاهده فرمودید که صحبت از درک کردن مرگ است، نه ترس از هیبت ستونهای آب و دیوارهای آب، اگر هنوز عذاب واقع نشده بود و او از ترس ایمان میآورد ایمانش پذیرفته میشد همانطور که ایمان قوم یونس علیهالسلام پذیرفته شد وقتی که ابرهای طوفانی به ایشان نزدیک میشدند و یونس ایشان را نهیب زد که در آن مرگ شماست و خودش هم باورش نمیشد که ایشان ایمان بیاورند و یا اگر بیاورند هم عذاب از ایشان رفع گردد ...
بنابراین چارهای نداریم جز اینکه بگوییم فرعون در حال احتضار آن هم در مواجههی با عذاب الهی بود که ایمان آورد ... مگرنه طبق فرمایش شما حتی در حال احتضار هم تا زمانی که روح در خروج از بدن به حلقوم نرسیده باشد (نه تا وقتی چشمها باز است، برخی کلاً با چشم باز جان میدهند و روایت هم داریم که فرمودند مرگ چنان آنی است که کسی که چشمش باز باشد فرصت بستن نیابد) توبه پذیرفته است ... علت هم دارد ... عذاب با مرگ طبیعی فرق دارد ... یک فرق دیگرش در مورد رجعت است که همه ممکن است در رجعت به زمین بازگردند مگر کسانی که با عذاب الهی از دنیا رفتهاند که بازگشت ایشان به دنیا حرام شده است و این در قرآن و روایات بیان شده است ... فرقی که در اینجا مطرح است این است که برای مرگهای طبیعی خود حالت احتضار بزرگترین ابتلاء خداوند است، زمانی که بزرگترین کید شیطان به انسان میرسد و توصیه شده است برای سلامت ماندن در آن زمان مثلاً دعای عدیله را خواندن:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ و عديله عند الموت خدايا من از عديله به هنگام مرگ به تو پناه مى آورم.
و عديله به هنگام مرگ يعنى عدول كردن از حق به سوی باطل به گاه جان دادن، و عدول از حق چنين است كه شيطان هنگام مرگ نزد انسان حاضر مى شود و او را وسوسه كرده و نسبت به باورهاى دينى به شك مى اندازد، تا جايى كه او را از مدار ايمان بيرون كند و به همين دليل است كه در دعاها از اين عدول به خدا پناه برده شده.
منبع: اینجا
چه بسا افرادی که تا دم مرگ هم مؤمن باشند ولی همانجا کافر شوند و یا کافر باشند ولی همانجا ایمان بیاورند ... زمان احتضار برای خودش عالمی دارد و مرگ یک لحظه نیست چنانچه به نظر میرسد و هر چه در آن دوران به انسان برسد هم اینطور نیست که ناظران خارجی متوجه شوند، چنانکه مطابق قرآن و روایات تمامی کسانی که اهل لواط و همجنسبازی شده یا نسبت به انجام آن توسط دیگران راضی باشند با عذاب قوم لوط از دنیا خواهند رفت، اگرچه دیگران متوجه نشوند و مثلاً بگویند او با سکته مرد یا خونریزی داخلی داشت یا چیزی شبیه به آن ...
در زمان مرگ طبیعی چون تا لحظهی خروج روح از بدن هنوز فرصت برای انتخاب و تغییر سرنوشت وجود دارد توبه هم پذیرفته میشود، ولی اگر مرگ کسی با عذاب الهی رقم بخورد دیگر ابتلائی هم در کار نیست، عذاب است نه آزمایش، شیطان بیاید چه بگوید و اصلاً چرا بیاید وقتی دارد نتیجهی زحماتش در بدبخت کردن یکی از اولاد آدم علیهالسلام را میبیند و از رنج کشیدن او لذت میبرد؟
مهدیین 313;883982 نوشت:
اگر اتمام حجت بود پس چرا فرعون و سپاهیان غرق شدند. فرعون که اعتراف کرد. و متوجه شدیم که واقعاً اعتراف کرد و حقیقی بود.
اعتراف فرعون برای زمان دیدن معجزهی موسی علیهالسلام در شکافته شدن دریا نبود، او این معجزه را دید و ایمان نیاورد و داخل بین ستونها و دیوارهای عظیم آب شد و باز هم ایمان نیاورد و به پیش رفت تا تمام سپاهش در بستر دریا قرار گرفتند و تازه در زمانی که ستونها شکستند و عذاب الهی واقع شد توبه کرد و توبهاش سودی به حالش نداشت ... اگر شما معتقد هستید که او هنوز دچار عذاب الهی نشده بود و ایمان آورد باید این سؤال را جواب دهید که پس چرا توبهاش پذیرفته نشد؟
معجزهی شکافته شدن دریا مقهور کننده نبوده است، این معجزه هم مثل همان معجزهی مار شدن عصا بوده است، اگر همان زمان که عصا مار شد و فرعون تکذیب کرد هم آن مار به فرعون حمله میکرد و در آستانهی نیش زدن او و خورده شدن قرار میگرفت میگفت ایمان آوردم تنها در این صورت بود که باز توبهاش پذیرفته نمیشد و شاید شما باز معتقد بودید که دلیل آن مقهور کننده بودن خود مار شدن عصا بوده است و نه نزول عذاب الهی و واقع شدن مرگی عذابآور ... در مورد اتمام حجت هم آیا از نظر شما هم امکان ندارد که خدا بر کسی اتمام حجت کند و او نپذیرد و بر جرم و جنایت خود اصرار کند؟ اگر برایتان چنین چیزی قابل تصور نباشد شما هم دارید حرف جناب ++C و جناب متحیر را میزنید که غلط بودنش برای حقیر واضح است ... حال آنکه نه تنها این معجزه که تمام معجزات دیگر هم نقش اتمام حجت را داشتهاند و به همین دلیل وقتی شتر صالح علیهالسلام ذبخ شد عذاب نازل شد، یا وقتی طوفان نوح رسید ولی باز هم فرزند ایشان به جای سوار شدن بر کشتی گفت به کوه بالا میروم و فرصت از او گرفته شد دیگر مستحق عذاب گردید و از غرقشدگان گشت و خداوند فرمود او از اهل تو نبود ... و یا وقتی سفرهی آسمانی نازل گشت و حواریون از آن خوردند و باز هم یهودی اسخریوطی در تردید بود دچار عذابی شد که پیش از او کسی به آن عذاب نشده بود ... و مثال بیش از اینهاست ... اگر معجزه که آیة البینه است اتمام حجت نکند پس دیگر چه چیزی اتمام حجت خواهد کرد؟ اگر با قرآن ایمان نیاورند خداوند میفرماید بعد از این سخن دیگر با چه ایمان خواهند آورد؟ اگر اتمام حجت باعث میشد همه ایمان بیاورند و این ایمان هم ارزشی نداشت دیگر چه نیاز به اتمام حجت و بدون اتمام حجت چگونه خداوند میتوانست طغیانگران را عذاب کند و همچنان عادل نیز باشد؟
هنگامی که زمین شدیدا به لرزه در آید﴿۱﴾و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد! ﴿۲﴾
سلام،
جسارتاً اینکه میفرمایید برداشت شماست یا روایتی را سراغ دارید که در تبیین آیات خداوند این معنا را برساند؟
این معنا را میتوان به عنوان یک معنای احتمالی آیه در نظر گرفت تا مؤمنین روی آن فکر و تدبر بیشتر کنند، ولی از آنجا که درستی این برداشت قطعیتی ندارد نمیتوان آن را به عنوان معجزه به کسانی که قرآن را از طرف خداوند حکیم و علیم نمیدانند عرضه نمود و انتظار داشت با دیدن آن آنها ایمان بیاورند و بگویند که دانستیم که قرآن از طرف خداست ... مطالب چندپهلو که میتواند به صورتهای متفاوتی معنا و تفسیر شود وضوح گزارههای علمی قابل قبول برای یک نامسلمان را ندارند، گرچه برای مسلمین منبع بسیار عالی برای علوم متفاوت محسوب شوند ... علوم قرآن مستور هستند و لا یمسّه الا المطهّرون، ایمان شرط رسیدن به علوم قران است، گرچه در مقام هدایت به حقانیت اسلام تشیع معجزهی آشکار و همهفهمی باشد ...
به طرز مشابه وجود انسان هم معجزه نیست، از یک نگاه همهی پدیدههای عالم آیه و نشانه بر وجود خداوند حکیم و قادر است، ولی برگ درختان سبز تنها در نظر هوشیار است که هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، مگرنه برای همگان پذیرفتنی نیست و در نتیجه معجزه هم نیست، فرق معجزه با آیات دیگر الهی در بیّنه بودنش هست، خداوند پیامبرانش را با آیات البیّنات فرستاد، این یعنی آیاتی که حجت را بر همگان تمام کند نه بر یک صنف خاص ... در نتیجه وجود انسان اگرچه نشانه بر وجود خدا هست ولی معجزه محسوب نمیشود چون همه فهم نیست و حجت را بر هر عاقل بالغی تمام نمیکند مگر از پس مطالعه و تحقیق و تفکر بسیار ...
و الله العالم
در فضا هر جسمی که دارای جرم باشد دارای گرانش است،اما دانشندان یکی دیگر از دلایل وجود گرانش را در زمین پگماتیت های آهن مذاب می دانند که باعث پیدایش جاذبه در زمین می شود.
حال نکته این که زیر زمین بعد از لایه ای تماما ماده مذاب است،و اگر این ماده مذاب نبود زمین تو خالی می شد،در نتیجه گرانش به شکل امروزی وجود نداشت و اجسام سبک تر بودند و شاید در نتیجه آن حیات به شکل کنونی بروی زمین وجود نداشت.
مواد مذاب و اقیانوسی از ماگما به جز آهن از سایر عناصر سنگین که در ستارگان نیز وجود دارند تشکیل شده است،که در آیه به واژه سنگین اشاره شده است.تنها جرم هسته زمین که اطراف آن را ماگما پر گرده است سی درصد جرم زمین است و تراکم ماده فشاری معادل میلیون ها برابر آنچه بالای زمین است در آنجا وجود دارد.
در نتیجه اگر به قول قرآن این بارهای زمین وجود نداشتند زمین بسیار سبک تر بود و از مسیر خود خارج می شد و به خورشید می چسبید و شاید از آن دورتر می شد و در نتیجۀ سرما مانند مریخ ، حیاتی وجود نداشت.
یعنی باید باور کنم ایشان از سمی که خود در زمان حیات خورده بودند شفا نیافتند و حالا پس از حیات، شفا دهنده شدهاند؟ و حال آن که طب الرضای ایشان آنچنان که پیداست ناسازگار با علم پزشکی امروزی است!
امام رضا واسطه و شفاعت کننده است و شفا دهنده حقیقی خدا است.و بدون اذن خدا هیچ یک از پیامبران و یا امامان کار خارق العاده انجام نمیدادند.انها هم اسنان معمولی هستند .
irancplusplus;883940 نوشت:
البته ممکن است کسی سردرد یا بیماریای در حال خوب شدن داشته است رفته است حرم و به طور طبیعی با بر اثر تلقین خوب شده است و سپس قلباً شفا را از امام(ع) دانسته است و برای همه از این معجزه گفته است. اما این که آیا این مسأله در سطح پژوهشی قابل اعتنا باشد یا نه، بحث دیگری است!
حتی اگر یک گزارش باشد که شخصی بیمار که شفا پیدا کرده ب اشد خود می تواند دلیل باشد بر شفا یافتنش از محضر امام رضا.ولی گزارشاتی که در دفتر ثبت شده کم نیستند.
irancplusplus;883940 نوشت:
اساسا هم معلوم نیست چرا خدا به پزشکان اعتماد ندارد و شفادهندگانی چون ایشان بر زمین گذاشته است و دار الشفا را هم محل دفن پیکر مقدس ایشان قرارداده است! حال آن که نیاز مسلمانان در زمان حاضر چیزی بیش از شفای تک و توک آدمهای بیمار است.
یکی از صفات خدا شافی است و خدا معمولا برای شفا دادن راه طبیعی را انتخاب میکند.اگر به پزشکان اعتماد نداشت که همه را با امداد های غیبی شفا میداد. اما خود تان هم قبول دارید که پزشکان هر چقدر هم حاذق باشند باز هم قادر به درمان هر بیماری نیستند.مثلا کسی با بیماری سرطان انتظار ندارد توسط پزشکان در مان پیدا کند و مثل اولش سالم شود.
irancplusplus;883940 نوشت:
در نهایت، اگر سرچ کنید کفاری را خواهید یافت که به طرز معجزه آسا از برخی بیماریها شفا یافتهاند! نمیدانم کدام امام یا امام زاده دلش به حال کفار میسوزد.
بله خودم هم از این موارد شنیدم.افرادی غیر مسلمان از هند که هیچ امیدی به درمان انها نبود وقتی شنیده بودند که درایران بیمارانی در حرم شفا پیدا کرده اند شانس خود را آزموده و به مشهد اومدن و شفا هم پیدا کرده اند. و همین افراد مسلمان هم شده اند.
irancplusplus;883940 نوشت:
منظورم نفی اعتقادی شفا دادن نیست. اما از نظر حجت علمی اثبات دقیق نیاز است. بله هر کس در گرفتاری افتاد فارغ از این که از نظر علمی برایش ثابت شده باشد یا نه دست به دامان ائمه خواهد شد.
یعنی شما باید علت علمی هر پدیده ای را بدانید تا باور کنید؟ مگر علم بشر چقدر پیشرفت کرده که راز همه اتفاقات را بداند؟ ببینید معجزه کار غیر علمی و بدون علت نیست.بلکه علل خاص خود را دارد که از تیر رس علم بشری خارج است.یا حد اقل در زمان حاضر خارج است!
وگرنه معجزه یعنی عجز بشر از انجام دادن آن نه اینکه یه عمل غیر عقلانی و علمی باشد.
معجزه هم اگر حقیقت داشته باشد و اتفاق افتاده باشد به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست آثار و مدارک غیر قابل انکارش می ماند به خصوص اگر اراده ای آن را پدید آورده باشد که بالاتر از آن ممکن نیست
جناب متحیر، باورم نمیشود شما و جناب ++c مطلب به این واضحی را انکار نمایید، در نتیجه این سؤال را جهت سنجش صداقت شما در بحث میپرسم و ممنون میشوم که جواب بدهید:
[indent=2]
آیا از نظرشما امکان دارد که کسی چیزی را بفهمد که حقیقت است ولی انکارش کند و طوری وانمود کند که گویی به چنان فهمی نرسیده یا اصلاً میداند که این مطلب حقیقت نیست و باطل است و مطلب دیگری است که حقیقت است؟
آیا از نظر شما امکان دارد کسی حقیقت را عامدانه مخفی کند و دروغ بگوید؟
آیا چیزی به اسم شهادت دروغ وجود دارد یا اینکه میگویند دروغ و دروغگو هم امروز و هم در گذشته بسیار بوده است صرفاً یک توهم توطئه است؟
اگر قبول دارید که چیزی به اسم دروغ وجود دارد در این صورت بفرمایید کسی که دروغ میگوید برای چه درغ میگوید؟ برای تنوع یا برای حفظ منافع شخصی و جمعی خودش و وابستگان به خودش؟ (اگر معلوم نیست تأکید میکنم که بحثم بر روی دروغهای مصلحتی نیست و بر روی دروغهای منفعتی است)
[/indent]
به باقی مطالبی که فرمودید وقتی جواب میدهم که پاسخ این سؤالات را بدهید که بدانم طرف بحثم فقط در صدد انکار بدیهیات و حقایق نیست ...
جناب ++c شما هم جواب بدهید لطفاً چون به نظر حقیر اینطور میرسد که شما هم در موضع انکار بدیهیات قرار گرفتهاید ...
باتشکر
یعنی شما باید علت علمی هر پدیده ای را بدانید تا باور کنید؟
بحث اینجا علمی است! قرار به بحث مذهبی باشد میتوانم بهتر از علمایی دینی وعظ کنم! happy
Miss.Narges;884037 نوشت:
اگر یک گزارش باشد که شخصی بیمار که شفا پیدا کرده ب اشد خود می تواند دلیل باشد بر شفا یافتنش از محضر امام رضا ولی گزارشاتی که در دفتر ثبت شده کم نیستند.
اینجانب یک مورد هم سراغ ندارم جز حرف و حدیثهایی که بین مردم شایع میشود و به گوش میرسد که معلوم نیست داستان چه بوده چه شده و چه نتیجهای میتوان گرفت. بعید نمیدانم خیلیها در امامزادههای مختلف از روی دلسوزی یا برای افزایش زائر معجزه سازی کنند!
از جای بی اعتباری مثل مسجد جمکران (که رهبر سابق انقلاب حاضر به زیارتش نبود) بگیر تا 11 هزار امام زادهای که خدا را شکر روز به روز بر تعداد خودشان و معجزاتشان افزوده میشود؛ هیچ یک بی ربط به تلاشهای بی شائبۀ معجزهسازان نیست.
بهتر نیست امام رضا (ع) به جای این که پا در کفش اطباء کنند، دعایی برای رفع شبهات نابودکنندۀ دینی ما بکنند؟ یا حالا که میخواهند هر جور شده کمک کنند، لااقل یک دعایی هم برای بهبود وضع اقتصاد ایرانیها بکنند یا برای حل مسألۀ اسرائیل و فلسطین یا عربستان و یمن یا برای بلاهایی که داعش سر مردم میآورد دل بسوزانند به جای این که یک پیرمردی را شفا بدهند که اگر بیماری او را نکشد خودش تا چند سال دیگر خواهد مرد؟ افلا تعقلون؟
بحث اینجا علمی است! قرار به بحث مذهبی باشد میتوانم بهتر از علمایی دینی وعظ کنم!
بحث علمی و عقلانی چیزی نیست که در دین نهی شده باشد.شما هم میدانید که قرآن به آن اهمیت زیادی داده است.این خوب است که انسان در جست وجوی علت علمی هر پدیده ای باشد. مثلا کتاب علل اشرایع خود خواسته دلیل عقلی و فلسفی بعضی زا احکام را که برای بشر قابل فهم است را بیان کند.نظیر اینکه چرا طلا برای مردان حرام است.اما با وجود این اگر نشود علت علمی بعضی از مباحث دینی نظیر معجزات را با علم اندک بشری دریافت باید کوشش بی حاصل کرد؟ یا آنرا رد کرد؟
irancplusplus;884057 نوشت:
اینجانب یک مورد هم سراغ ندارم جز حرف حدیثهایی که بین مردم شایع میشود و به گوش میرسد که معلوم نیست داستان چه بوده چه شده و چه نتیجهای میتوان گرفت. بعید نمیدانم خیلیها در امامزادههای مختلف از روی دلسوزی یا افزایش زائر معجزه سازی کنند!
از جای بی اعتباری مثل مسجد جمکران (که رهبر سابق انقلاب حاضر به زیارتش نبود) بگیر تا 11 هزار امام زادهای که خدا رو شکر روز به روز بر تعداد خودشان و معجزاتشان افزوده میشود؛ هیچ یک بی ربط به تلاشهای بی شائبۀ معجزهسازان نیست.
در مورد معجزه شفا یافتگان بهتر است تحقیق داشت.دریافتن و باور داشتن صحت این گزارشات به عهده خودمان است.
irancplusplus;884057 نوشت:
بهتر نیست امام رضا (ع) به جای این که پا در کفش اطباء کنند، دعایی برای رفع شبهات نابودکنندۀ دینی ما بکنند؟ یا حالا که میخواهند هر جور شده کمک کنند، لااقل یک دعایی هم برای بهبود وضع اقتصاد ایرانیها بکنند یا برای حل مسألۀ اسرائیل و فلسطین یا عربستان و یمن یا برای بلاهایی که داعش سر مردم میآورد دل بسوزانند به جای این که یک پیرمردی را شفا بدهند که اگر بیماری او را نکشد خودش تا چند سال دیگر خواهد مرد؟ افلا تعقلون؟
یعنی امام رضا دنیا را تبدیل به بهشت کنند دیگهhappy
شاید همین شبه ها دینی و مشکلات اقتصادی خود سازنده باشند اگر ما روحیه حقیقت جویی داشته باشیم
شما هم میگی اگه نشانه و معجزه بیاد دیگه ایمان ارزشی نداره، این ایمان چی هست که ارزشش به دیوانه وار پذیرفتنشه ؟ یا باید با دیدن مقداری نمک در بدن فرعون مصر که احتمالا گذشتگان برای مومیایی کردن جنازه از آن استفاده میکردند به قرآن و اعجازش ایمان بیاریم که مثلا فرعون غرق شده؟ تازه باید لمن خلفک رو در آیات اشاره کننده به این سوره برای آیندگان ترجمه کنیم .
بحث علمی و عقلانی چیزی نیست که در دین نهی شده باشد.شما هم میدانید که قرآن به آن اهمیت زیادی داده است.این خوب است که انسان در جست وجوی علت علمی هر پدیده ای باشد. مثلا کتاب علل اشرایع خود خواسته دلیل عقلی و فلسفی بعضی زا احکام را که برای بشر قابل فهم است را بیان کند.نظیر اینکه چرا طلا برای مردان حرام است.اما با وجود این اگر نشود علت علمی بعضی از مباحث دینی نظیر معجزات را با علم اندک بشری دریافت باید کوشش بی حاصل کرد؟ یا آنرا رد کرد؟
در مورد معجزه شفا یافتگان بهتر است تحقیق داشت.دریافتن و باور داشتن صحت این گزارشات به عهده خودمان است.
یعنی امام رضا دنیا را تبدیل به بهشت کنند دیگهhappy
شاید همین شبه ها دینی و مشکلات اقتصادی خود سازنده باشند اگر ما روحیه حقیقت جویی داشته باشیم
جادوگران هم با استفاده از قدرت شیاطین افراد بیماری را شفا میدهند، اینو من هم شنیدم هم شخصی که احضار میکرد خودش پیشنهاد داد که بیماریمو با احضار جن و ... که حالا دقیقا ازش سر در نمیارم برطرف کنه، البته من پول ندادم، اونم اینکارو نکرد، ولی همین آدما ممکنه برای جذب افراد به دین یا به شکل دیگه ای باعث شفای بیماری انسان ها در حرم بشن، خلاصه هر دری میزنیم شبهه و اشکال توش زیاده، یا باید سرمون رو بندازیم پایین ایمان بیاریم، یا اینکه اینطوری همش فکرمون مشغوله و سرگردانیم ...
جادوگران هم با استفاده از قدرت شیاطین افراد بیماری را شفا میدهند، اینو من هم شنیدم هم شخصی که احضار میکرد خودش پیشنهاد داد که بیماریمو با احضار جن و ... که حالا دقیقا ازش سر در نمیارم برطرف کنه، البته من پول ندادم، اونم اینکارو نکرد، ولی همین آدما ممکنه برای جذب افراد به دین یا به شکل دیگه ای باعث شفای بیماری انسان ها در حرم بشن، خلاصه هر دری میزنیم شبهه و اشکال توش زیاده، یا باید سرمون رو بندازیم پایین ایمان بیاریم، یا اینکه اینطوری همش فکرمون مشغوله و سرگردانیم ...
شاید چنین چیزایی هم وجود داشته باشند. یه چیز را باید در نظر بگیریم:
اعتقاد به معجزه به همون اندازه سخت است که اعتقاد به جن و شیاطین سخت است! یعنی هر دو از تیر رس علوم تجربی خارج اند.
بله شک و شبهه فراوان اند. و خود شیاطین و جنیان هم ممکنه برای گمراه کردن انسان چنین دست به کارهایی بزنند.
فرعون در زمان دیدن شکافته شدن دریا در این دو راهی بود، تسلیم شوم و ایمان بیاورم تا خدایی به این قدرتمندی خدا و حامی من نیز باشد، یا اینکه خود را از تک و تا نیاندازم .
تا مقدار قابل توجهی هم در دریا پیش رفت، اینطور نبود که یک متر یا بیست متر برود داخل دریا، چرا که هم خودش و هم سپاهیانش همه در داخل دریا بودند و آن هم در بخش عمیق آن که ستونهای عظیم و مرتفع آب در اطرافشان بود ... ولی وقتی که بنیاسرائیل از آن طرف دریا خارج شدند و آنها دیگر تنها در وسط آب مانده بودند ستونها شروع به فروریزش کردند و با صدای مهیبشان بر سر سربازان و فرماندهان و فرعون خراب شدند
ممنون.
عرض کردم, فرعون وقتی با چشم این معجزه رو دید و هنوز ورود نکرده بود به دریا, احتمال سحر و جادوگر وجود داشت و فرعون هم به واسطه ی این معجزه, خطری احساس نمیکرد و نهایتا مثل دیگر معجزات بود که میگفت سحر و جادوست.
اما وقتی فرعون وارد دریا شد, و شما سپاهی رو تصور کنید که فقط به فکر شکار هست و با سرعت داره وارد دریا میشه با اسب و ارابه, چقدر طول میکشه تا اسب یک کیلومتر رو طی کنه ؟
یعنی بنده فضا رو اینجور میبینم که این لشکر عظیم فرعون با سرعت وارد دریا میشند و فرعون و سپاهیانِ بر اسبی که با سرعت در حال حرکتند, به دریا و معجزه نیز خیره شدند, تا چشم باز میکنند, میبینند اطرافشون دو کوه عظیم از آب حقیقی و واقعی هستند.
ضمناً ای بسا فرعون لزوماً اولین نفری نبوده که وارد دریا شده و بعد سپاهیان, ای بسا فرعون وسط سپاه باشه و یا آخر سپاه باشه و ابتداً لشکریان کاملا وارد میشند و بعد فرعون تا حدودی مات و مبهوت پیش میره و یقین میکنه که دیگه خبری از سحر و جادو نیست.
و بنده واقعا و روشن هم از حدیث استفاده کردم و هم واژه و گفتم :
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ﴿۶۱ شعرا﴾ أَدْرَكَهُ / لَمُدْرَكُونَ
هنگامي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم.
یاران موسی ع هنوز به چنگال فرعون نیافتادند, اما بس که فرعون نزدیک شده , دیگه کار رو تمام شده می دونند. اما میبینیم که نجات پیدا کردند و به دست فرعون نیافتادند.
این دقیقا حس و حال فرعونه در آیه بالاتر , فرعون غرق نشده بود و فقط بین دریا بود و میدونست اگر این آب فرو بریزه غرق خواهد شد... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ ------ حقیقتاً کاملا آیه روشنه که حسِ غرق شدن به اون دست داد.
کما اینکه یاران موسی ع از فرعون فاصله داشتند و خبری از دستگیری نبود, اما گفتند گرفتار فرعون شدیم, یعنی فرعون الان به ما میرسه و خواهیم مُرد. دقیقاً مثل جمله فرعون نسبت به آب که الان میاد پایین و خواهم مُرد.
نقطه;884021 نوشت:
اگر شما معتقد هستید که او هنوز دچار عذاب الهی نشده بود و ایمان آورد باید این سؤال را جواب دهید که پس چرا توبهاش پذیرفته نشد؟
دقت کنید لطفا,
شما معتقدید, فرعون غرق شد و در حالت مرگ قرار گرفت بعد ایمان آورد.
بنده معتقدم فرعون در شرایط عادی بود و هنوز غرق نشده بود و خبری از مرگ هم نبود. حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ
نه... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الموت
شما میگید معجزه مقهور کننده نبوده, و فرعون وقتی جبرئیل ع و عزرائیل ع رو دیده ایمان آورده.
درواقع به هم نزدیک هستیم و شما اصرار دارید بگید, فرعون فرشته ها رو دید و ایمان آورد, و بنده میگم خیر, "غرق" باعث شد, حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ.
پس آنچه باعث شد فرعون ایمان بیاره, آب و کوه عظیم آب و دریا بود. فکر می کنم دیگه خیلی واضح هست. خدا برای سامری اسم رسول رو میاره که دید و یا جبرئیل ع رو که دید. اینجا هیچ دلیلی برای نزول ملائکه نداریم.
نقطه;884021 نوشت:
این سؤال را جواب دهید که پس چرا توبهاش پذیرفته نشد؟
****بنده که عرض کردم, به واسطه معجزه و آیات قاهره که رُخ داده بود, و دیگه ایمانش پذیرفته نشد.
=== و شما میگید خیر, در حالت احتضار بود و فرشته ها رو دید و ایمان آورد و ایمانش پذیرفته نشد.
آیا شما دلیل واضح و قطعی و حدیثی دارید که گفته باشه فرعون اون لحظه ملائکه عذاب رو دید و ایمان آورد ؟
نقطه;884021 نوشت:
معجزهی شکافته شدن دریا مقهور کننده نبوده است، این معجزه هم مثل همان معجزهی مار شدن عصا بوده است،
اگر همان زمان که عصا مار شد و فرعون تکذیب کرد هم آن مار به فرعون حمله میکرد و در آستانهی نیش زدن او و خورده شدن قرار میگرفت میگفت ایمان آوردم تنها در این صورت بود که باز توبهاش پذیرفته نمیشد.
آفرین. دقیقا. آیا علت ایمان آوردن فرعون, فرشته ی مرگ هست اینجا, یا مار خارق العاده ای که فرعون در جلوی خود می بیند ؟ و این همون آیه ای هست که نباید اتفاق می افتاد چون دیگه بعد از اتفاق افتادنش ایمان فایده نداره.
هنوز فرعون نمرده , بلکه میدونه که کار تمام هست و این مار الان حمله میکنه و میخورتش, لذا برای نجات, اعتراف میکنه که ایمان آوردم و واقعا هم ایمان میاره که زنده بمونه اما ایمانش بی فایده است.
نقطه;884021 نوشت:
و شاید شما باز معتقد بودید که دلیل آن مقهور کننده بودن خود مار شدن عصا بوده است و نه نزول عذاب الهی و واقع شدن مرگی عذابآور ...
پس شما مجبورید این قسمت از آیه رو کلاً تکذیب کنید که می فرماید : أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ
چون در نظر شما, آمدنِ این آیات برابر است با دیدن فرشتگان مرگ و حالت احتضار, درصورتی که این کاملا با آیه در تضاد هست.
یعنی شما میگید مار خارق العاده که ظاهر شد, طرف در حالت احتضار میره و فرشته مرگ رو میبینه.
حتی باز این همه دلیلش همون معجزه قاهره است که طرف رو در حالت احتضار قرار داده و مقهور کرده. اگر این مار نبود, خبری از فرشته مرگ و حالت احتضار هم نبود.
با این حال اگر قرار باشه , آیات رو با فرشته یکسان بدونیم, پس اصلا آیات دیگه برا چی هست ؟ فرشته بیاد و تمام.
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»؛ آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت ؟! -----------
چون شما معتقدید نشانه ی مقهور کننده ای در کار نیست, بلکه هرچقدر هم معجزه قاهره باشه, دلیل ایمان اوردن نیست, بلکه دلیل ایمان آوردن, حالت احتضار و دیدنِ فرشتگان هست. لذا کاملا این دیدگاه نا درسته.
در مثال فرعون و دریا و حتی مثال مار خارق العاده و نیش زننده ی شما, هر دو بحث بر سر آیات هست, معجزات قاهره ای که اتفاق افتاده و بعد از وقوع آنها, ایمان آوردن فایده ای نداره.
--------------------------------------
نقطه;884021 نوشت:
لکن از آنجا که در اصل مطلب با هم اختلافی نداریم و فقط در مثالها و مصادیق آن اختلاف داریم و این بحث ممکن است تاپیک را به انحراف بکشاند.
(البته تاپیک زیاد به انحراف نرفته چون بحث بر سره دیدن معجزه و ایمان آوردن و نیاوردن است- لذا فرعون معجزه ای دید و ایمان آورد اما ممنوعه).
بله هر دو معتقدیم که بلاخره این وسط فرعون یکی از این سه حالت براش اتفاق افتاده :
1- آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، 2- یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، 3- یا بعضى از آیات پروردگارت؟!
نظر شما مورد اول هست و نظر بنده مورد سوم.
لذا شما معتقدید فرعون غرق شد و مرگ رو دید و بعد گفت ایمان آوردم. (که این نیاز به دلیل داره).
و بنده معتقدم که فرعون قبل از غرق شدن و فرود آمدن آب و قبل از مرگ بین دو کوه آب ایمان آورد اما پذیرفته نشد, چون به واسطه یک آیه و معجزه ی ممنوعه, مقهور شد.
شما هم میگی اگه نشانه و معجزه بیاد دیگه ایمان ارزشی نداره، این ایمان چی هست که ارزشش به دیوانه وار پذیرفتنشه ؟ یا باید با دیدن مقداری نمک در بدن فرعون مصر که احتمالا گذشتگان برای مومیایی کردن جنازه از آن استفاده میکردند به قرآن و اعجازش ایمان بیاریم که مثلا فرعون غرق شده؟ تازه باید لمن خلفک رو در آیات اشاره کننده به این سوره برای آیندگان ترجمه کنیم .
نمیدانم دارید با کدام یک از بزرگواران بحث میکنید ولی تا جایی که دیدم پاسخ همهی دینداران این است که ایمان چه بیمعجزه و چه بامعجزه ارزش دارد، بلکه وقتی ارزش ندارد که مثلاً کسی از ترس ایمان بیاورد یا گمان کند که مجبور است ایمان بیاورد (مجبور است وانمود که مسلمان است نه، مجبور است ایمان بیاورد یعنی در درون خودش هم هیچ راهی برای انکار و توجیه نیابد و به ناچار تسلیم شود ولی اگر میتوانست حتماً تسلیم نمیشد) و چارهی دیگری نداشته باشد، نه آن قالوا بلی در عهد الست ایمان محسوب میشد و نه در زمان نزول عذاب که کافران عذاب را به چشم میبینند ایمان ارزشی دارد و نه در جهنم برزخی یا در قیامت یا در آخرت ... بلکه تنها اگر ایمان داشتن را انتخاب کرد و تنها انتخاب ممکن برای او هم نبود این ایمان است که ارزش دارد ...
در زمان حاضر همه متفقالقول هستند که معجزهی باقی همان قرآن است، در نتیجه کسی از شما انتظار ندارد با بررسی وجود یا عدم وجود نمک در یک جسد ایمان بیاورید ... بهترین راه در زمان حاضر قرآن است، بحث علمی در مورد وجود یا عدم وجود یک حیوان بالدار بیمعناست وقتی یک موجود بالدار همین الآن در بالکن خانهامان داشته باشیم، به طرز مشابه بحث در مورد وجود یا عدم وجود معجزه و اینکه آیا معجزه به راستی رسالت آورندهی آن را اثبات میکند یا نه هم بیمعناست وقتی یک معجزه در کتابخانه یا طاقچهی خانهی اکثر ما هست ... بهترین راه در زمان حاضر قرآن است، اگر تنها راه نباشد ...
عرض کردم, فرعون وقتی با چشم این معجزه رو دید و هنوز ورود نکرده بود به دریا, احتمال سحر و جادوگر وجود داشت و فرعون هم به واسطه ی این معجزه, خطری احساس نمیکرد و نهایتا مثل دیگر معجزات بود که میگفت سحر و جادوست.
اما وقتی فرعون وارد دریا شد, و شما سپاهی رو تصور کنید که فقط به فکر شکار هست و با سرعت داره وارد دریا میشه با اسب و ارابه, چقدر طول میکشه تا اسب یک کیلومتر رو طی کنه ؟
یعنی بنده فضا رو اینجور میبینم که این لشکر عظیم فرعون با سرعت وارد دریا میشند و فرعون و سپاهیانِ بر اسبی که با سرعت در حال حرکتند, به دریا و معجزه نیز خیره شدند, تا چشم باز میکنند, میبینند اطرافشون دو کوه عظیم از آب حقیقی و واقعی هستند.
ضمناً ای بسا فرعون لزوماً اولین نفری نبوده که وارد دریا شده و بعد سپاهیان, ای بسا فرعون وسط سپاه باشه و یا آخر سپاه باشه و ابتداً لشکریان کاملا وارد میشند و بعد فرعون تا حدودی مات و مبهوت پیش میره و یقین میکنه که دیگه خبری از سحر و جادو نیست.
و بنده واقعا و روشن هم از حدیث استفاده کردم و هم واژه و گفتم :
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ﴿۶۱ شعرا﴾ أَدْرَكَهُ / لَمُدْرَكُونَ
هنگامي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم.
یاران موسی ع هنوز به چنگال فرعون نیافتادند, اما بس که فرعون نزدیک شده , دیگه کار رو تمام شده می دونند. اما میبینیم که نجات پیدا کردند و به دست فرعون نیافتادند.
این دقیقا حس و حال فرعونه در آیه بالاتر , فرعون غرق نشده بود و فقط بین دریا بود و میدونست اگر این آب فرو بریزه غرق خواهد شد... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ ------ حقیقتاً کاملا آیه روشنه که حسِ غرق شدن به اون دست داد.
کما اینکه یاران موسی ع از فرعون فاصله داشتند و خبری از دستگیری نبود, اما گفتند گرفتار فرعون شدیم, یعنی فرعون الان به ما میرسه و خواهیم مُرد. دقیقاً مثل جمله فرعون نسبت به آب که الان میاد پایین و خواهم مُرد.
دقت کنید لطفا,
شما معتقدید, فرعون غرق شد و در حالت مرگ قرار گرفت بعد ایمان آورد.
بنده معتقدم فرعون در شرایط عادی بود و هنوز غرق نشده بود و خبری از مرگ هم نبود. حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ
نه... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الموت
شما میگید معجزه مقهور کننده نبوده, و فرعون وقتی جبرئیل ع و عزرائیل ع رو دیده ایمان آورده.
درواقع به هم نزدیک هستیم و شما اصرار دارید بگید, فرعون فرشته ها رو دید و ایمان آورد, و بنده میگم خیر, "غرق" باعث شد, حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ.
پس آنچه باعث شد فرعون ایمان بیاره, آب و کوه عظیم آب و دریا بود. فکر می کنم دیگه خیلی واضح هست. خدا برای سامری اسم رسول رو میاره که دید و یا جبرئیل ع رو که دید. اینجا هیچ دلیلی برای نزول ملائکه نداریم.
****بنده که عرض کردم, به واسطه معجزه و آیات قاهره که رُخ داده بود, و دیگه ایمانش پذیرفته نشد.
=== و شما میگید خیر, در حالت احتضار بود و فرشته ها رو دید و ایمان آورد و ایمانش پذیرفته نشد.
آیا شما دلیل واضح و قطعی و حدیثی دارید که گفته باشه فرعون اون لحظه ملائکه عذاب رو دید و ایمان آورد ؟
آفرین. دقیقا. آیا علت ایمان آوردن فرعون, فرشته ی مرگ هست اینجا, یا مار خارق العاده ای که فرعون در جلوی خود می بیند ؟ و این همون آیه ای هست که نباید اتفاق می افتاد چون دیگه بعد از اتفاق افتادنش ایمان فایده نداره.
هنوز فرعون نمرده , بلکه میدونه که کار تمام هست و این مار الان حمله میکنه و میخورتش, لذا برای نجات, اعتراف میکنه که ایمان آوردم و واقعا هم ایمان میاره که زنده بمونه اما ایمانش بی فایده است.
پس شما مجبورید این قسمت از آیه رو کلاً تکذیب کنید که می فرماید : أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ
چون در نظر شما, آمدنِ این آیات برابر است با دیدن فرشتگان مرگ و حالت احتضار, درصورتی که این کاملا با آیه در تضاد هست.
یعنی شما میگید مار خارق العاده که ظاهر شد, طرف در حالت احتضار میره و فرشته مرگ رو میبینه.
حتی باز این همه دلیلش همون معجزه قاهره است که طرف رو در حالت احتضار قرار داده و مقهور کرده. اگر این مار نبود, خبری از فرشته مرگ و حالت احتضار هم نبود.
با این حال اگر قرار باشه , آیات رو با فرشته یکسان بدونیم, پس اصلا آیات دیگه برا چی هست ؟ فرشته بیاد و تمام.
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»؛ آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، یا بعضى از آیات پروردگارت ؟! -----------
چون شما معتقدید نشانه ی مقهور کننده ای در کار نیست, بلکه هرچقدر هم معجزه قاهره باشه, دلیل ایمان اوردن نیست, بلکه دلیل ایمان آوردن, حالت احتضار و دیدنِ فرشتگان هست. لذا کاملا این دیدگاه نا درسته.
در مثال فرعون و دریا و حتی مثال مار خارق العاده و نیش زننده ی شما, هر دو بحث بر سر آیات هست, معجزات قاهره ای که اتفاق افتاده و بعد از وقوع آنها, ایمان آوردن فایده ای نداره.
--------------------------------------
(البته تاپیک زیاد به انحراف نرفته چون بحث بر سره دیدن معجزه و ایمان آوردن و نیاوردن است- لذا فرعون معجزه ای دید و ایمان آورد اما ممنوعه).
بله هر دو معتقدیم که بلاخره این وسط فرعون یکی از این سه حالت براش اتفاق افتاده :
1- آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند، 2- یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید، 3- یا بعضى از آیات پروردگارت؟!
نظر شما مورد اول هست و نظر بنده مورد سوم.
لذا شما معتقدید فرعون غرق شد و مرگ رو دید و بعد گفت ایمان آوردم. (که این نیاز به دلیل داره).
و بنده معتقدم که فرعون قبل از غرق شدن و فرود آمدن آب و قبل از مرگ بین دو کوه آب ایمان آورد اما پذیرفته نشد, چون به واسطه یک آیه و معجزه ی ممنوعه, مقهور شد.
ممنون و تشکر
سلام جناب مهدیین،
اگر فکر میکنید تاپیک منحرف نمیشود حقیر منعی برای ادامهی بحث ندارم،
اما جسارتاً برخی از مضامینی که به حقیر نسبت میدهید غیر از معنایی است که سعی کردم با زیادنویسی به خوبی منتقل کنم ...
- یکی اینکه حقیر هیچ بخشی از آیهی قرآن را انکار نکردم و مثال بالای سر بنیاسرائیل نگاه داشتن کوه را مثال مناسب برای یک نشانهی مقهور کننده مطرح کردم و البته در مورد ظهور هم صریحاً در روایات آمده که چنین چیزی رخ میدهد که البته دومی احتمالاً نیاز به توضیح داشته باشد با توجه به مقدماتی که بیان گردید ...
- یکی هم اینکه حقیر فرقی بیان ادرکه الغرق و ادرکه الموت نمیبینم ... غرق همان عذاب الهی است که گریزی از آن نیست وقتی که قتش فرا برسد ... اینکه عذاب الهی چگونه مبتلایان خود را در بر میگیرد در داستان انبیاء دیگر علیهمالسلام توضیح داده شده است، مثل اینکه حتی فرار میکنند و به ایشان گفته میشود که بازگردید که امروز راه فراری برای شما نیست و صبحدم همه هلاک شدهاند: فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ ﴿١٢﴾لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ ﴿١٣﴾قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿١٤﴾فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّىٰ جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ ﴿١٥﴾ [سورهی انبیاء] تا گاهی که احساس کردند خشم ما را ناگاه از آن میدوند (۱۲)ندوید و بازگردید بسوی آنچه هوسران بودید در آن و نشیمنهای خویش شاید پرسش شوید (۱۳)گفتند ای وای بر ما همانا بودیم ما ستمگران (۱۴)پس بود پیوسته این سخن ایشان تا گردانیدیمشان درویدگانی خموش (۱۵)
- و نهایتاً بله، روایتی داریم که این حرف را جبرئیل علیهالسلام زده است، آن هم بدون اجازه از ناحیهی خداوند ... یعنی در آن زمان جبرئیل علیهالسلام گمان میکرده است که نظر خداوند این باشد ولی بعد که گفته است و فرعون فرصت توبه نیافت ناگهان ترسید که نکند این مطلب مورد تأیید خداوند نبوده باشد و خداوند غفار میخواسته است بندهاش را ببخشد ... در واقع اگر تفاسیر روایی در ذیل همین آیه بخوانید روایتی را مییابید که بیان میکند تا پیش از نزول این آیه جبرئیل علیهالسلام همیشه فسرده و ناراحت نازل میگشت ولی از بعد از این آیه دیگر همیشه خوشحال به خدمت پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله میرسید، حضرت دلیل را میپرسند و او این ماجرا را تعریف میکند و میگوید که با نزول این آیه متوجه شدم که کارم مورد تأیید خداوند بوده است ... در نتیجه حقیر ادعا نکردم که بجز جبرئیل علیهالسلام فرشتهی دیگری هم در آن زمان بوده باشد، مثل حضرت عزرائيل علیهالسلام و البته عجیب هم نیست، چنانکه مأمور عذاب قوم لوط علیهالسلام هم جبرئیل علیهالسلام بودند ...
دست آخر هم با توجه به مطلبی که در ذیل مثال مار شدن عصا فرمودید به نظر میرسد واقعاً اختلاف خاصی نداشته باشیم و تنها مشکلمان مفاهمهی نظرات یکدیگر است.
با تشکر
شما هم میگی اگه نشانه و معجزه بیاد دیگه ایمان ارزشی نداره، این ایمان چی هست که ارزشش به دیوانه وار پذیرفتنشه ؟
سلام و عرض ادب
آفرین. بنده به شخصه لذت میبرم از این نوع سوالات که بهتر از تقلیدانه پذیرفتنِ یک موضوع و مسئله هست و ارثی ایمان آوردن و شناسنامه ای.
دوست عزیز این مسئله ی دیوانه خوانده شدنِ پیروانِ ادیان و پیامبران , همیشه در کتب آسمانی ذکر شده.
خدای کتب آسمانی, ایمانِ به غیب رو میپذیره و نه ایمانی که با قدرتِ ظاهر شده و 100% به واسطه "" اسباب مادی "" تحقق یافته.
خدا به ایمانِ 100% از طریق ""عوامل مادی (معجزه قاهره و مجبور کننده ی فرد به ایمان آوردن)"" راضی نیست, چون در این صورت, اخلاصی وجود نداره. به عبارت دیگه, منِ خدا هرچه حرفِ خوب میزنم در کَتِ شما نمیره و زیر بار نمیرید, اما همین که با زور و قدرت وارد میشم, میگید راست میگی خدا, اما اینجا شما دیگه جرعت نداری بگی خدا دروغ میگی.
لذا قدرت و زورِ 100% که بیاد وسط , اختیار از بین میره. یعنی دیگه چاره ای جز سر خم کردن وجود نداره.
معجزات موسی ع شبیه سحر و جادوگری زمانش بود, چون این مسائل رواج داشت.
معجزات عیسی ع اغلب شبیه پزشکی بود, در زمانی که علم پزشکیِ خوبی رواج داشت.
همچنین حضرت محمد ص در زمانی قران میارند که همه اهل قلم هستند.
لذا یک نتیجه میشه از این ماجرا گرفت و اون این هست که, خدا در این نوع معجزات, ایمانِ در غیب هنوز قرار داده و از نوعِ 100% ظاهره و قاهره نیست.
مثلا در معجزه موسی ع اعتراض شد که سحر و جادوگری است.
و در رابطه با متون قران اعتراض میشه که نقص داره و تناقض و یا احمقانه است.
اما اگر متون قرآن نورانی بود و ویژه, همه متوجه میشدند که این 100% آسمانیِ و وقتی تناقضات قران رو میدیدند, نمیگفتند نقص داره, بلکه میگفتند شاید حکمتی داره و ما نمیدونیم.
پس این نورِ مادی و ظاهریِ قران باعث شده که جذب قران بشند, نه محتوا و ایده های خوبی که قران داشته.
------------------------------------
بذار مثالی بزنم :
فرض کن شما الان فردی باشید که ایده های بسیار خوبی دارید برای زندگی, برای حکومت و امپراطوری, برای کل جهان و و و... .
اما افرادی که حکومت رو به دست گرفتند, قدرتمند و ظالم و پول دار هستند و بسیار طرفدار دارند.
حال شما برو بگو بنده از همه ی شما "" عاقل تر, دانا تر , با بصیرت تر , مُنصف و صادق و دلسوز , مستعد تر, لایق تر و و و هستم. (پیامبر هستم / خدا هستم).
اگر بحث شد و اونها زیر بار نرفتند که اعتراف کنند به برتریِ شما و ایمان بیارند به شما,
شما دو راه داری :
1- یا بیخیال بشید و برگردید پِیِ زندگیتون و بذارید اونها با عقل ناقص خودشون هِی طرح و مصوبه و قانون جدید حکومتی بذارند و شما میدونی اشتباست اما مجبوری عقلتون رو تعطیل کنید و به زور عمل کنید به قوانین ظالمانه اونها. 2- یا به واسطه ی یک سری قدرت های خارق العاده و معجزات مقهور کننده و قدرت مند و عجیب غریب و وحشتناک, سه سوته به حکومت برسید و همه رو تار و مار کنید و وحشت زده.
لذا در مورد 2 , دیگه ملت چاره ای ندارند جز اینکه شما رو تصدیق کننده و ایمان بیارند.
دیگه گزینه ی دیگه جز تایید و تصدیق و سجده به شما باقی نمیمونه. لذا دیگه اختیار از بین میره. مردم چه بخوان و چه نخوان " باید " شمارو بپذیرند و سجده کنند.
این یعنی مردم قدرت شمارو در ظاهر دیدند و هر کس با هر نیّتی دور شما جمع میشه و چاپلوسی میکنه, در حالی که ایده های شما همون ایده های زمانی بود که بدون معجزاتِ مقهور کننده بود.
اما اون موقع نمیترسیدند از شما و گُستاخی میکردند و خودشون رو بهتر و بالاتر میدونستند, اما الان دیگه مجبور شدند شمارو تصدیق کنند و گزینه ی دیگه ای ندارند.
-------------
لذا خدا در جهانِ ما, با قدرتِ ظاهره و مجبور کننده بر ایمان وارد نشده, بلکه با علم و معرفت وارد شده و اختیار رو از ما نگرفته. اگر با قدرت وارد میشد, ترس بر ما غلبه میکرد, و ما چاره ای جز ایمان به خدا نداشتیم, یا اطاعت میکنید یا جهنم و کشته شدن.
و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران میآید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا نشانه(معجزه) بر آنها آوری! و اگر خدا میخواست همه را (اجباراً) جمع بر هدایت میکرد؛ پس تو البته از جاهلان مباش.>>
لذا ما باید اختیار داشته باشیم.
اگر جوری باشه که ما فقط 1 گزینه برای انتخاب داشته باشیم, ما هُنری نکردیم, چاره ای جز این نبوده. پس باید گزینه های دیگه ای باشه.
در این حالت, اهل معرفت و با اخلاص که با چشم دل میبینند و نه با چشم سر, از اهل بی معرفت و ظالم , به اختیار خودشون جدا می شوند.
لذا معجزات قاهره در این باره باطل هست و ایمان آوردن به واسطه ی آنها فایده ای ندارد. چون چاره ای جز ایمان آوردن باقی نمیمونه.
الان مساله مثل این میمونه که ما سرگردان روی این زمین زاده شدیم، بعد کسی اومده بهمون گفته بیا دنبال من ببرمت به بهشت، یکی هم اومده گفته اون دروغ میگه میخواد ببرتت جهنم، اون شخص برای اینکه ثابت کنه میخواد ببره بهشت یه نشانه ای هم آورده که یه کتابه ، ولی متاسفانه حتی با وجود این کتاب هم حقیقت کاملا روشن نمیشود، چون چیزی که الان زیاده کتابه ، اون شخص میگه اگه این کتاب بهشتی نبود قطعا توش اشکال پیدا میکردی، بعد میره ... بعد من میام این کتاب رو میخونم و توش مشکلاتی پیدا میکنم، مثل همون جریان تقسیم ارث، هیشکی هم این وسط پاسخگو نیست، کارشناس هم جوابش قانعم نمیکنه، الان من چیکار کنم ؟ متاسفانه راهی هم که اون شخص نشون میده کاملا روشن نیست و کمی ابهام توشه، من یه انتخابی دارم، یا بزنم به سیم آخر بگم تو برو به راه خودت منم میرم به راه خودم که در اون صورت ممکنه سر راه خودم به مشکل بخورم و هم اینکه بهشت از دستم بره، اگرم برم کارهایی باید بکنم که بهشون میل ندارم هیچ، عقلمم گاهی اوقات تاییدش نمیکنه، ولی اون طرف میگه اگه عقلت قبول نکرد انجامش نده و اینطوری مساله پیچیده تر میشه. آیا واقعا دین قبول میکند اگر من کاری با عقلم سازگار نباشد انجامش ندهم و هیچ مشکلی هم برای من نداشته باشد ؟ یعنی مورد آزار قرار نگیرم ؟ ولی مساله این هستش که دین به من میگه تو عقلت به خیلی چیزا نمیرسه و باید در بعضی کارها از بقیه اطاعت کنی چون اونا میدونن، ولی عجیب اینجاست اونی که میدونه چرا نمیگه که منم بدونم و حتما میخواد ازش اطاعت کنم ؟
البته گاهی هم دلایل توی سرمون نمیره، حالا معلوم نیست از تیرگی قلب ماست یا از استحکام اعتقادی و میل زیاد .
راهی که میمونه اینه که اون کتاب رو با دقت بخونیم و ببینیم چی میگه ، وقتی من قرآن رو میخونم و میبینم قرآن یک انسان و زن رو ملک و برده ی انسان دیگری میدونه نمیتونم ازش اطاعت کنم و فکر میکنم این به گمراهی نزدیکتره، اما آیا در واقعیت همینه ؟
آیا واقعیت این هستش که اگر انسانی برده و کنیز انسان دیگر باشد غیر قابل تحمل است و انسان نباید تن به چنین ذلتی بدهد ؟
هر کدام از این مسائل بحث طولانی خودش را دارد ... آخرشم ما قانع نمیشیم، چون که اعتقاد قوی در ما وجود داره که میگه آزاد و شرافتمندانه زندگی کن .
اما شرافت چیه ؟ آزادی چیه ؟
شرافت این هستش که به خاطر اینکه کسی پول داره و توی شرایط بهتر از تو هستش اجازه ندی بهت تجاوز کنه و این کارشو حقش بدونه حتی اگه شده جونت رو در این راه بدی .
اما ، شرافت این هم هست که وقتی پول داری و قدرت، به خودت اجازه ندی با کسی اینکارو بکنی .
پس ما باید الان چنگ بزنیم به این معجزه و پیام الهی و ببینیم چی هست، و اینقدر نگیم که میگوید ، ببینیم چه میگوید ...
اما بعد از مدتی که به این مساله وارد بشیم میبینیم که باید ببینیم چه کسی میگوید، چرا ؟ چون این شخص اینقدر قشنگ میگوید که نمیتونی خوب و بدش رو تشخیص بدی ...
مثلا میگه کاملترین کتاب دنیاست ولی در مورد اینکه مسلمان نباید با کودک آمیزش کند آیه ندارد .
مثلا این کتاب یادمان نمیدهد چطور فرق خوب و بد را بفهمیم و فقط میگوید از خدا و رسولش اطاعت کنید ، چگونه تحلیل کنیم و ... شاید هم میگوید و ما نمیتونیم از داخلش این موارد رو استخراج کنیم ...
اما از مورچه هم میتوان تفسیر های آن چنانی در آورد و مثال ها و مطالب عظیم آورد .
وقتی میبینیم این کتاب اونقدر ها هم نتونسته موفق عمل کنه طرفداران اون شخصی که میگه دنبال من بیایید شما رو به بهشت ببرم میان میگن، آخه ببین، این کتاب رو کسی نوشته که علم کافی برای نوشتن اون رو نداشته پس این معجزه است و از الله نازل شده، ولی نه من آن زمان بودم که ببینم این شخص سواد دارد و ندارد، نه تمام عمر دنبالش کرده بودم که ببینم چه میکند، نه اینکه از کتاب میتوانم علمی که لایق استاد آسمانی باشد در بیاورم .
اما چه میدونم شاید فقط انجمن جادوگران بتوانند چنین کتابی بنویسند، بنابر این به تمام مردم جهان تحدی میکنند.
اما واقعا از کجا میتوان فهمید، این عملی که رخ داده، معجزه است یا جادوگری، کلام الله است یا سحر ... چگونه میتوان فهمید ؟
آفرین. بنده به شخصه لذت میبرم از این نوع سوالات که بهتر از تقلیدانه پذیرفتنِ یک موضوع و مسئله هست و ارثی ایمان آوردن و شناسنامه ای.
دوست عزیز این مسئله ی دیوانه خوانده شدنِ پیروانِ ادیان و پیامبران , همیشه در کتب آسمانی ذکر شده.
خدای کتب آسمانی, ایمانِ به غیب رو میپذیره و نه ایمانی که با قدرتِ ظاهر شده و 100% به واسطه "" اسباب مادی "" تحقق یافته.
خدا به ایمانِ 100% از طریق ""عوامل مادی (معجزه قاهره و مجبور کننده ی فرد به ایمان آوردن)"" راضی نیست, چون در این صورت, اخلاصی وجود نداره. به عبارت دیگه, منِ خدا هرچه حرفِ خوب میزنم در کَتِ شما نمیره و زیر بار نمیرید, اما همین که با زور و قدرت وارد میشم, میگید راست میگی خدا, اما اینجا شما دیگه جرعت نداری بگی خدا دروغ میگی.
لذا قدرت و زورِ 100% که بیاد وسط , اختیار از بین میره. یعنی دیگه چاره ای جز سر خم کردن وجود نداره.
معجزات موسی ع شبیه سحر و جادوگری زمانش بود, چون این مسائل رواج داشت.
معجزات عیسی ع اغلب شبیه پزشکی بود, در زمانی که علم پزشکیِ خوبی رواج داشت.
همچنین حضرت محمد ص در زمانی قران میارند که همه اهل قلم هستند.
لذا یک نتیجه میشه از این ماجرا گرفت و اون این هست که, خدا در این نوع معجزات, ایمانِ در غیب هنوز قرار داده و از نوعِ 100% ظاهره و قاهره نیست.
مثلا در معجزه موسی ع اعتراض شد که سحر و جادوگری است.
و در رابطه با متون قران اعتراض میشه که نقص داره و تناقض و یا احمقانه است.
اما اگر متون قرآن نورانی بود و ویژه, همه متوجه میشدند که این 100% آسمانیِ و وقتی تناقضات قران رو میدیدند, نمیگفتند نقص داره, بلکه میگفتند شاید حکمتی داره و ما نمیدونیم.
پس این نورِ مادی و ظاهریِ قران باعث شده که جذب قران بشند, نه محتوا و ایده های خوبی که قران داشته.
------------------------------------
بذار مثالی بزنم :
فرض کن شما الان فردی باشید که ایده های بسیار خوبی دارید برای زندگی, برای حکومت و امپراطوری, برای کل جهان و و و... .
اما افرادی که حکومت رو به دست گرفتند, قدرتمند و ظالم و پول دار هستند و بسیار طرفدار دارند.
حال شما برو بگو بنده از همه ی شما "" عاقل تر, دانا تر , با بصیرت تر , مُنصف و صادق و دلسوز , مستعد تر, لایق تر و و و هستم. (پیامبر هستم / خدا هستم).
اگر بحث شد و اونها زیر بار نرفتند که اعتراف کنند به برتریِ شما و ایمان بیارند به شما,
شما دو راه داری :
1- یا بیخیال بشید و برگردید پِیِ زندگیتون و بذارید اونها با عقل ناقص خودشون هِی طرح و مصوبه و قانون جدید حکومتی بذارند و شما میدونی اشتباست اما مجبوری عقلتون رو تعطیل کنید و به زور عمل کنید به قوانین ظالمانه اونها. 2- یا به واسطه ی یک سری قدرت های خارق العاده و معجزات مقهور کننده و قدرت مند و عجیب غریب و وحشتناک, سه سوته به حکومت برسید و همه رو تار و مار کنید و وحشت زده.
لذا در مورد 2 , دیگه ملت چاره ای ندارند جز اینکه شما رو تصدیق کننده و ایمان بیارند.
دیگه گزینه ی دیگه جز تایید و تصدیق و سجده به شما باقی نمیمونه. لذا دیگه اختیار از بین میره. مردم چه بخوان و چه نخوان " باید " شمارو بپذیرند و سجده کنند.
این یعنی مردم قدرت شمارو در ظاهر دیدند و هر کس با هر نیّتی دور شما جمع میشه و چاپلوسی میکنه, در حالی که ایده های شما همون ایده های زمانی بود که بدون معجزاتِ مقهور کننده بود.
اما اون موقع نمیترسیدند از شما و گُستاخی میکردند و خودشون رو بهتر و بالاتر میدونستند, اما الان دیگه مجبور شدند شمارو تصدیق کنند و گزینه ی دیگه ای ندارند.
-------------
لذا خدا در جهانِ ما, با قدرتِ ظاهره و مجبور کننده بر ایمان وارد نشده, بلکه با علم و معرفت وارد شده و اختیار رو از ما نگرفته. اگر با قدرت وارد میشد, ترس بر ما غلبه میکرد, و ما چاره ای جز ایمان به خدا نداشتیم, یا اطاعت میکنید یا جهنم و کشته شدن.
و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران میآید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا نشانه(معجزه) بر آنها آوری! و اگر خدا میخواست همه را (اجباراً) جمع بر هدایت میکرد؛ پس تو البته از جاهلان مباش.>>
لذا ما باید اختیار داشته باشیم.
اگر جوری باشه که ما فقط 1 گزینه برای انتخاب داشته باشیم, ما هُنری نکردیم, چاره ای جز این نبوده. پس باید گزینه های دیگه ای باشه.
در این حالت, اهل معرفت و با اخلاص که با چشم دل میبینند و نه با چشم سر, از اهل بی معرفت و ظالم , به اختیار خودشون جدا می شوند.
لذا معجزات قاهره در این باره باطل هست و ایمان آوردن به واسطه ی آنها فایده ای ندارد. چون چاره ای جز ایمان آوردن باقی نمیمونه.
ممنون و تشکر
اینکه عملی با زور باشد ، فرق میکند با اینکه با علم باشد .
و اینکه عملی با اختیار باشد، فرق میکند با اینکه با جهل باشد.
این جا مساله دانستن و علم مطرح است ، اگر خداوند به ما علم ندهد تا خوب و بد را بشناسیم، تا بتوانیم تصمیم درست را بگیریم، حالا گیرم تا قیامت فکر کنیم، وقتی خداوند اراده کرده هدایت نشویم چه فایده دارد ؟ همه چیز به دست خوده خداست، او هم که ما را در جهل نگه داشته و اطمینان قلبی و یقینی نمیدهد، حالا تکلیف من این وسط چیه با این حرف شما ؟
آن وقت خداوند میتواند بگوید که مهدی فلان کار را بکن یا نکن که به من شعور کافی برای درک درستی کار بدهد .
وقتی من امروز نمیتوانم فرق خوب و بد را بشناسم و به من میگویند هر چه خدواند گفت خوب است هر چه شیطان گفت بد است، من مسئولیتی ندارم .
چرا که عمل پدر و مادر بهتر کودک را تربیت میکند تا کلامش، وقتی خداوند بگوید هر چه من اراده کردم خوب است هر چه من اراده کردید بد است، من هم یاد میگیرم که هر چه من اراده کنم خوب است و هر چه من اراده کنم بد است .
شاید شما بگویید این کفر است ، ولی انسان هر که را دوست داشته باشد میخواهد شبیه او شود، من هم خداوند را دوست دارم .
«يا كه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دورغ بر خدا بسته، بگو پس ده سورة به خدا بسته همانند آن بياوريد؛ و جز خدا هر كس را كه ميتوانيد به كمك فراخوانيد، اگر در اين ادعاي خويش راستگو هستيد».
«يا آنكه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهاي همانند آن بياوريد و هر كس را كه ميتوانيد جز خدا به ياري فرا خوانيد اگر راستگو هستيد».
الان مساله مثل این میمونه که ما سرگردان روی این زمین زاده شدیم، بعد کسی اومده بهمون گفته بیا دنبال من ببرمت به بهشت، یکی هم اومده گفته اون دروغ میگه میخواد ببرتت جهنم، اون شخص برای اینکه ثابت کنه میخواد ببره بهشت یه نشانه ای هم آورده که یه کتابه ، ولی متاسفانه حتی با وجود این کتاب هم حقیقت کاملا روشن نمیشود، چون چیزی که الان زیاده کتابه ، اون شخص میگه اگه این کتاب بهشتی نبود قطعا توش اشکال پیدا میکردی، بعد میره ... بعد من میام این کتاب رو میخونم و توش مشکلاتی پیدا میکنم، مثل همون جریان تقسیم ارث، هیشکی هم این وسط پاسخگو نیست، کارشناس هم جوابش قانعم نمیکنه، الان من چیکار کنم ؟ متاسفانه راهی هم که اون شخص نشون میده کاملا روشن نیست و کمی ابهام توشه، من یه انتخابی دارم، یا بزنم به سیم آخر بگم تو برو به راه خودت منم میرم به راه خودم که در اون صورت ممکنه سر راه خودم به مشکل بخورم و هم اینکه بهشت از دستم بره، اگرم برم کارهایی باید بکنم که بهشون میل ندارم هیچ، عقلمم گاهی اوقات تاییدش نمیکنه، ولی اون طرف میگه اگه عقلت قبول نکرد انجامش نده و اینطوری مساله پیچیده تر میشه.
آیا واقعا دین قبول میکند اگر من کاری با عقلم سازگار نباشد انجامش ندهم و هیچ مشکلی هم برای من نداشته باشد ؟ یعنی مورد آزار قرار نگیرم ؟ ولی مساله این هستش که دین به من میگه تو عقلت به خیلی چیزا نمیرسه و باید در بعضی کارها از بقیه اطاعت کنی چون اونا میدونن، ولی عجیب اینجاست اونی که میدونه چرا نمیگه که منم بدونم و حتما میخواد ازش اطاعت کنم ؟
البته گاهی هم دلایل توی سرمون نمیره، حالا معلوم نیست از تیرگی قلب ماست یا از استحکام اعتقادی و میل زیاد .
راهی که میمونه اینه که اون کتاب رو با دقت بخونیم و ببینیم چی میگه ، وقتی من قرآن رو میخونم و میبینم قرآن یک انسان و زن رو ملک و برده ی انسان دیگری میدونه نمیتونم ازش اطاعت کنم و فکر میکنم این به گمراهی نزدیکتره، اما آیا در واقعیت همینه ؟
آیا واقعیت این هستش که اگر انسانی برده و کنیز انسان دیگر باشد غیر قابل تحمل است و انسان نباید تن به چنین ذلتی بدهد ؟
هر کدام از این مسائل بحث طولانی خودش را دارد ... آخرشم ما قانع نمیشیم، چون که اعتقاد قوی در ما وجود داره که میگه آزاد و شرافتمندانه زندگی کن .
اما شرافت چیه ؟ آزادی چیه ؟
شرافت این هستش که به خاطر اینکه کسی پول داره و توی شرایط بهتر از تو هستش اجازه ندی بهت تجاوز کنه و این کارشو حقش بدونه حتی اگه شده جونت رو در این راه بدی .
اما ، شرافت این هم هست که وقتی پول داری و قدرت، به خودت اجازه ندی با کسی اینکارو بکنی .
تا اینجا قبول میکنید ؟
اگر کسی راه درست و غلط را نشناسد باید چه کند؟ ... مرحوم آیتالله بهجت رحمهالله فرمودند که به آنچه که میدانی عمل کن، خدا آنچه را که نمیدانی را به تو آموزش میدهد، بعد در و دیوار و همه چیز و همه کس میشوند معلم انسان و وسیلهی هدایتش ... مگر نه اینکه لقمان ادب از که آموخت از بیادبان؟ استاد اخلاق انسان میتواند یک فرد بیاخلاق هم باشد اگر خدا بخواهد ... اینکه امام حسین علیهالسلام فرمودند که اگر دین ندارید لااقل در دنیایتان آزاده باشید یعنی چی؟ آیا امام علیهالسلام راضی هستند که یک عده ایمان نیاورند و آزاده زندگی کنند و آزاده بمیرند؟ مگر بدون ایمان انسان آن طرف دستش به جایی بند است؟ مگر کلید ورود به بهشت ایمان نیست؟ ... شخص آزاده شخصی است که در بند هوای نفسش نباشد ... شخصی است که اگر میداند دروغ بد است، در جوامع غیردینی هم دروغ را عموماً زشت و منکر محسوب میکنند و محدودیت آن به دینداران نیست، دروغ نگوید و حفظ منافع شخصیاش او را به دروغ و حق و باطل کردن نکشاند ... کسی که به آنچه که میداند درست است عمل کند خدا پلهپله به دانستههایش اضافه میکند و او با عمل کردن به آنها در مسیر هدایت جلو میرود ... مهم است که خود را بشناسد ... در خودش دقیق بشود و متوجه بشود که کدام تصمیم را اگر بگیرد بخاطر حقطلبی بوده است و کدام تصمیم را اگر بگیرد بخاطر منفعتی این کار را کرده است، از مقدمهچینی برای ارضای شهوات خودش گرفته تا ترس از عواقب انجام کار درست و امثال آن، برای حفظ موقعیتش، برای بستن دهان مردم، برای از دست ندادن احترام و شأن اجتماعی، برای از دست ندادن یک حقوق اضافی، یک سفر رایگان، یک همنشینی که حقش نبوده است، و امثال آن ... کسی که حقیقتاً حقطلب باشد محال است که حق را نیابد، نه چونکه عاقبت جوینده یابنده است، نه، بلکه بخاطر اینکه اگر خدایی باشد که دنیا را فرصت برای هدایت شدن انسان خلق نموده است و شخص هم حقطلب است و طالب هدایت است نباید از هدایت شدن محروم شود که اگر بشود نقض غرض شده است و چنین خدایی یا عادل نیست و یا قادر نیست که کاری که باید را درست انجام دهد ... در نتیجه اگر خدای عادل و قادری باشد این شخص حقطلب باید به حق هدایت شود ... کسی مثل شما که در تو در توی سؤالات گیر کردهاید باید از یکجایی شروع کنید ... شروعی که برای خودتان در نظر گرفتهاید به نظر شروع خوبی میآید ... اگر همین تصمیم را دو سال پیش گرفته بودید شاید الآن دو سال جلوتر از جایی که هستید میبودید ...
در ضمن اینکه با شما موافق هستم که:
- اگر کسی بخواهد با سنجش اخلاقیات در احکام دین اسلام به اسلام مشرف شود با خواندن برخی از احکام آن، در واقع بسیاری از احکام آن، به این دین ترغیب میشود، ولی با خواندن برخی از احکام آن هم شاید توی ذوقش بخورد و منزجر گردد ... به نظر میرسد که کسانی که میخواهند به اسلام دعوت کنند نباید معیار تشخیص حقانیت اسلام را احکام آن معرفی نمایند ... این مطلب به لحاظ منطقی هم واضح است ... مجموعهای که هر کدام از ما تحت عنوان لیست کارهای خوب و کارهای بد در ذهن خودمان داریم بالأخره از یک جایی آمدهاند، آیا آنطور که برخی ادعا میکنند این لیستها مطلقاً درست هستند و مثلاً فطری هستند و مو لای درزشان نمیرود و وقتی میگویند فلانچیز حق مسلّم هر بشری است از زن و مرد گرفته تا برده و آزاد آیا واقعاً به اندازهای که روی آنها قسم خورده میشود قابل تصدیق کردن هستند؟ اگر فطری نیستند که فعلاً باید این مطلب را هم به عنوان یک احتمال در نظر داشت در این صورت اکتسابی هستند، ولی از چه راههایی اکتساب شدهاند؟ تأثیر جوّ فرهنگی جامعهی خاصی که در یک مختصات جغرافیایی خاص از جوامع انسانی در کرهی زمین در مقطع زمانی فعلی جاری و ساری است؟ تأثیر خانوادهای که نمیدانم چه شد که در آن به دنیا آمدیم و مثلاً در خانهی بغلدست به دنیا نیامدیم تا به کل با فرهنگ متفاوتی و ارزشها و ضدارزشهای متفاوتی بزرگ شده و تربیت شویم و صاحب سلایق متفاوتی شویم؟ ... آیا واقعا برای ازدواج مهم است که همسرمان باکره باشد و قبلاً با هیچ کسی ارتباط نداشته باشد؟ اگر مهم است تا به چه میزان؟ آیا چندهمسری غیراخلاقی است؟ آیا بردهداری غیراخلاقی است؟ از کجا معلوم؟ شاید از بس به ما گفتهاند که اینطور است و همه هم در این گفتنشان همصدا بودهاند ما به آن بیش از آنکه باید بها داده و بر درستی آن اصرار داشته باشیم و مخالفت با آن را مخالفت با بدیهیات محسوب کنیم ... شاید اگر در یک جامعهی دیگری به دنیا میآمدیم نگاهمان متفاوت میبود ... خیلی وقتها بحث همزادپنداری مطرح است، یک مرد خودش را میگذارد جای یک زن و میگوید من دوست ندارم با من اینطور برخورد شود در نتیجه یک زن هم باید مانند من از این حق برخوردار باشد، یک انسان خودش را میگذارد جای یک گوسفندی که قرار است برای خورده شدن ذبح شود و میگوید من اگر بودم چه حس بدی داشتم پس نباید حیوانات را بخوریم و جنبش دفاع از حقوق حیوانات راه میاندازند، یک بار خود را جای یک دزد میگذارند که من اگر دزدی کرده بودم و قرار بود انگشتانم قطع شود چقدر ناراحت میشدم پس این کار غیراخلاقی است، یک بار خودش را میگذارد جای کسی که بخاطر جرمی قرار است ده سال زندان باشد و خانوادهاش در سختی بیفتد و از همنشینی و جمع شدن خانواده با هم زیر یک سقف محروم شود، پس میگوید که حتی زندان هم غیراخلاقی است و خلاصه نتیجه میگیرد که همه باید آزاد باشند و هر کاری هم که کردند آزادی و هیچ آسیبی را متحمل نشدن جزء حقوق لایتغیر انسانهاست، هر کسی هم که مخالفت کرد میگویند خودت را بگذار جای او ببین دوست داشتی با تو این رفتار بشود؟ آیا اصولاً یک زن میتواند خود را جای یک مرد بگذارد یا بالعکس؟ آیا اصولاً یک انسان میتواند خود را جای یک گوسفند بگذارد؟ این در مورد احکام ... باید یک فکری بشود ... کجا خودمان را بگذاریم جای دیگران و کجا نگذاریم ... یا اصلاً کدام خوب و بدها مرتبط با حقوق انسانهاست و کدام مرتبط با حقوق زنان و کدام مرتبط با حقوق مردها یا کودکان یا سالمندان یا معلولین ... آیا بردهداری میتواند توجیهی داشته باشد یا خیر ... مثلاً میتوان آن را جریمهی جرم حضور در میدان جنگ بر علیه مسلمین دانست یا مسأله چیز دیگری است ... و اگر باشد آیا انسانی هست یا نه؟ ... اصلاً انسانیت به چیست تا بفهمیم کدام کار انسانی هست و کدام کار نیست ... در اسلام گفته شده است که هر کسی که مسلمان است اینکه این پیامبر ما اسوهی حسنه برای شماست ... معنایش این است که اگر کسی در مریخ هم به دنیا آمد و با فرهنگ مریخی بزرگ شد و خیلی از مسائل دین به نظرش غیرانسانی میآمد ولی فهمید که این دین حق است باید بداند که اسوهی حسنه برای انسانیت همین پیامبر است و در نتیجه اگر اختلافی در معنای انسانیت با او داریم اشکال از سمت ماست، اگر بدانیم که دینی که او آورده است حق است و او اسوهی حسنه است نتیجهگیری دیگری نمیتوان داشت ... پس اگر اسلام حق باشد چندهمسری مردان را نباید غیرانسانی بشمریم، اگر به نظرمان غیرانسانی رسید باید بدانیم که خودمان از انسانیت فاصله گرفتهایم، البته اگر فهمیدیم که اسلام حق است ... به طرز مشابه در مورد بردگان و کنیزان ... یا در مورد حقوق زنان یا در مورد دیه یا در مورد حکم ارتداد یا در مورد مجازاتها و حدود مثل سنگسار یا قطع ید یا اینکه در طلاق حق حضانت با کیست و امثال آن ... اگر کسی بگوید اسلام حق است و بداند که پیامبر خدا اسوهی حسنه هستند (یعنی بداند که «اَلْحَقُّ مَا رَضيْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ و الْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ») ولی برخی از احکام آن غیرانسانی یا غیراخلاقی است اول از همه دارد خودش را مسخره میکند و بعد از آن مخاطبانش را ...
- نکتهی بعدی هم شبیه به همان بحث احکام است ... مثلاً در مورد علوم مکتوم در قرآن ... یک نفر بحث جنین در قرآن را میخواهد و ایمان میآورد بعد میرود میخواند که خداوند مثلاً ظاهراً در قرآن اینطور فرموده است که زمین را پیش از آسمان خلق کرده است و در این دوره و زمانه از نظر او هر کودکی میداند که این مطلب صحت ندارد و آسمان ظرف تحقق زمین و حرکت انتقالی آن و ... است و در نتیجه اگر آن مطلب علمی در قران درست بوده است این مطلبش غلط است و کافر میشود ... اما سؤال اینجاست که آیا مسأله درست شرح داده شده است؟ ... مسأله این است که ما با قرآن یک اختلاف علمی داریم، چند حالت دارد، اول اینکه ما علممان درست است و قرآن بدون شک اشتباه دارد (این برداشتی است که معمولاً میشود)، دوم اینکه ما چیزی نمیدانیم و حق همان است که قرآن بگوید (مثل اعتقاد متقین که هر چه از ایشان میپرسیدند میگفتند خدا و رسولش آگاهترند)، سوم اینکه هر دو غلط باشند و آیندگان بفهمند که اینطور بوده است البته اگر راهی برای این مهم وجود داشته باشد (فعلاً که راهی برایش سراغ نداریم که بدانیم مطلقاً حق را یافتهایم، مثل آنالیز خطا در ریاضیات که اگر نتایج تجربی در دسترس نداشته باشیم خطای روش را با خود روش میسنجند، مثل کاری که در یک iteration انجام میشود در حل معادلات دیفرانسیل)، و چهارم هم اینکه هر دو درست باشند ولی شباهت آنها از نظرمان دور مانده باشد و نتوانیم بین آنها را جمع کنیم (کسانی که سعی دارند کشفیات علمی را در قرآن بیابند از این دسته افراد هستند که اعتقاد دارند قرآن حق مطلق است و علم امروز هم خیلی پیشرفته و درست است و در نتیجه باید سعی شود تا بین آنها را جمع نمود) ... ما با قرآن اختلاف علمی داریم ولی چهار تا گزینه جلوی ماست و نه فقط یک گزینه که نتیجه بگیریم که چون قرآن دارد حرف مرا میزند پس درست است و باید به آن ایمان آورد یا چون حرف ما را نمیزند پس درست و قابل اعتماد نیست و باید به آن کافر شد ... علم قرآن به کار کسی میآید که ابتدا بفهمد قرآن از طرف خداست تا بعد بتواند آن را بکند خطکش و علم خودش را به آن عرضه کند و اگر فاصله و اختلافی هست روی فهمش از قران و تصحیح تصورات علمی خودش کار کند و علمش را مطابق علم قرآن ارتقاء دهد ... برای دیگرانی که به قرآن اعتقادی ندارند دلیلی نیست که بخواهند فاصلهی بین خود و قرآن را کم کنند یا بردارند ... از نظر ایشان شاید اصلاً قرآن اشتباه باشد و نظرات من خیلی نزدیکتر به حقیقت باشد تا نظرات مطرح شده در قرآن که ظاهر برخی از آنها خیلی هم تاریخمصرفگذشته به نظر میرسد ... پس این هم راه درست بررسی قرآن برای تشخیص حقانیت یا عدم حقانیت آن نیست ... همانطور که بررسی احکام شرعی اسلام ظاهراً راه خیلی مناسبی برای تشخیص حقانیت یا عدم حقانیت اسلام نیست ...
- مسائل دیگری هم هستند که میشود روی مناسب بودن یا نبودنش بحث کرد ولی بگذریم ...
- میرسیم به بحث معجزه ... آیات البینات ... آیات روشن از طرف پروردگار ... این بخش را هر کسی که با مفهوم معجزه دلش صاف نیست بخواند و البته کسانی که گمان میکنند تعریف رایج از معجزه هم کافی و وافی است هم مطالعهاش کنند جای دوری نمیرود ... معجزه نشانهای است که پیامبر راستین برای قابل تمیز بودنش از پیامبران دروغین باید از طرف خدا برای مخاطبانش بیاورند ... اما مشکل اینجاست که ما چطور تشخیص بدهیم که این نشانه آیا نشانهی خدا هست یا نیست؟ حتی اگر در اصل هم یک چیزی بین ما و خدا باشد که فقط خدا میداند و همان را نشانهی پیامبرش قرار دهد باز این سؤال باقی است که آیا این نشانه قابل جعل بوده است یا از طرف کس دیگری بجز خدا نمیتوانسته صادر گردد؟ ... مثل پول یا گذرنامه که برای ما مهم است که اصل باشند و حتماً از طرف ارگانهای خاصی چاپ شده باشند، باید نشانههایی داشته باشند که بفهمیم از طرف آن ارگانها صادر شدهاند ... مثلاً فرض کنید یک پولی به دست شما برسد که به جای نخ پول یک سری معیار دیگر درش لحاظ شده است، مثلاً عکس یک عقاب در گوشهی پول در ابعاد نانو طوری حک شده است که تکنولوژی چاپ آن را همگان ندارند و در نتیجه قابل جعل نیست، ولی این معیار جزء معیارهایی که ارگان صادر کنندهی پول اعلام کرده است نبوده است، پول اصل باید نخ داشته باشد نه اینکه یک مشخصهی مندرآوردی دیگر داشته باشد ولو اینکه قابل جعل جز از طرف مخترع آن تکنولوژی هم نباشد و اتفاقاً شخصی که این پولهای جعلی را چاپ میکند خود همان شخص مخترع باشد، در واقع در اینجا عجز دیگران از جعل یک نشانه به کنار میرود و مطلب جدیدی در مفهوم معجزه مطرح میشود و آن این است که چیزی اگر قرار است نشانهی کس خاصی باشد باید از قبل بین فرستنده و گیرنده هماهنگ شده باشد، علاوه بر اینکه قابل جعل توسط دیگران هم نباشد ... صرف عجز دیگران از تکرار یک کار دلیل بر معجزه و صد پیامبر آورندهی ان نمیشود ... در اینجا باید آن نشانه قابل شناختن باشد ...
کار برای مدافعان از تعریف رایج معجزه سخت میشود ... معجزه از قبل باید هماهنگ شده باشد ... مهم نیست چطوری، شخص باید معجزهای را که میبیند را بشناسد که این همان نشانهی خداست ... حالا دو تا معیار داریم که باید بررسی کنیم که آیا مستقل هستند یا وابسته و یکی از دیگری قابل به دست آمدن است ... معیار اعجاز بودن و عجزآور بودن برای دیگران در یک نگاه بروندینی سبب یقین آوردن نمیشود و شخص هنوز نمیداند که آیا آورندهی این معجزه این قدرت را از خدا گرفته است یا از راه دیگری، مثل همان مثال مخترع داستان که صاحب تکنولوژی شده است که دیگران نشدهاند، ممکن است گفته شود که از فرازمینیها کمک گرفته شده است، ممکن است من اثر الرسول چیزی را دیده است که ما ندیدهایم و از آن استفاده کرده است و قص علی هذا ... در نتیجه وقتی معیار عجزآور بودن یک نشانه در نظر گرفته شود هنوز به شناخته بودن معجزه نزد مخاطبان نیاز داریم تا بشود یقین کرد که یک معجزه از طرف خداست ... اگر معیار شناخته شده بودن معجزه را به تنهایی در نظر بگیریم چه؟ در نگاه اول هنوز به عجزآور بودن آن نشانه هم نیاز داریم تا مطمئن شویم آنچه که از پیشتر خداوند با ما هماهنگ کرده است قابل جعل نیز نیست تا به این ترتیب مطمئن شویم که این نشانه قطعاً از طرف خداست... پس به نظر میرسد که این دو معیار مستقل از هم هستند و برای تشخیص اینکه یک پدیده از طرف خدا هست یا نه به هر دوی این معیارها نیاز است ...
ولی در واقع ادعای من این است که شناس بودن معجزه کافی است ... خدا اگر خدا باشد از ابتدا باید چیزی را نشانهی خودش به ما معرفی کرده و با ما هماهنگ کند که قابل جعل نباشد، مگرنه خدا نبوده است ... البته مهم هم این است که در همان زمانی که آن معجزه را نشان میدهد قابل جعل نباشد، ولی اگر هیچ وقت قابل جعل نباشد طبیعتاً خیال مخاطبان هم راحتتر خواهد بود ... برای اینکه خیال مخاطبان یک پیامبر جمع باشد همینکه آن نشانهای که به سویشان فرستاده شده است خارج از حدّ تصورات پیشین آن جمع مخاطبین باشد قاعدتاً کفایت میکند تا آن افراد دچار این گمان شوند که در آینده هم کسی نخواهد توانست کاری مانند این را بکند، در نتیجه همین که معجزه برایشان شناس باشد کافی است ... این یعنی یک عجز نسبی نه لزوماً یک عجز مطلق ... مار شدن عصا ... بیرون آمدن شتر از دل کوه ... ولی اینکه دست آخر خداوند مواردی را انتخاب کرده باشد که مشمول عجز مطلق بشری باشند یا مشمول عجز نسبی بشری در آن زمان خاص باشند نیاز به تحقیق بیشتری دارد، به شخصه فکر میکنم عجز نسبی بوده باشد، کما اینکه خبر دادن حضرت عیسی علیهالسلام از اینکه هر کسی در خانهاش چه مخفی کرده است را امروز با تکنولوژیهای جاسوسی تا حدودی میتوان تکرار کرد ... مگر اینکه یک نشانه قرار باشد فرامنطقهای و فرازمانی و مثلاً برای پیامبر خاتم باشد که تا قیام قیامت پیامبری بعد از ایشان نمیآید و قرار است این معجزه دائمی باشد ... طبیعتاً قرآن باید متفاوت از هر معجزهی دیگری باشد و همراه باشد با یک عجز مطلق ... کار باز هم سختتر شد ... قرآن نه تنها باید شناس باشد که باید مخاطبانش نسبت به جعل کردن آن از عجز مطلق رنج ببرند ...
اینکه نشانههای خدا باید شناس باشند را خود قران هم تصدیق کرده است ... «سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا» و «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» ...
اما این شناختن چگونه رخ میدهد ... ما که یادمان نمیاید قبلاً چیزی با ما هماهنگ شده باشد ... در آیات بالا گفته شده است که وقتی آیاتمان را نشانتان بدهیم آن موقع است که آنها را میشناسید و برایتان روشن میشود که حق هستند از جانب پروردگارتان ... نکتهی مهم این است که تمام مخاطبان قرآن هم باید آن را از طرف خدا بشناسند، نه فقط فیلسوفان و ژرفنگران، نه فقط علمای علوم طبیعی که میدانند جنین چه دورههای رشدی را میگذراند یا زمین از چه تشکیل شده است (اگر بدانند)، همه ... هر انسان عاقل و بالغی که در قیامت قرار است مورد حساب و کتاب قرار بگیرد ...
تا اینجای کار را گفتم بقیهاش بماند ... تا همینجای کار را هم جز خودم کسی قبول ندارد ...
این جا مساله دانستن و علم مطرح است ،
اگر خداوند به ما علم ندهد تا خوب و بد را بشناسیم، تا بتوانیم تصمیم درست را بگیریم، حالا گیرم تا قیامت فکر کنیم، وقتی خداوند اراده کرده هدایت نشویم چه فایده دارد ؟
همه چیز به دست خوده خداست، او هم که ما را در جهل نگه داشته و اطمینان قلبی و یقینی نمیدهد، حالا تکلیف من این وسط چیه با این حرف شما ؟
ممنون.
ببینید..., همین که ما اینجا داریم صحبت می کنیم, مخالفت می کنیم و میسنجیم و و و...,
یعنی تجزیه و تحلیل داریم. و این مسئله از جهلِ ما نیست, بلکه از علم و عقلِ در اختیارِ ماست.
خدا ظاهر بینی رو نمیخواد به شکلی که, ما روی زمین باشیم و چون هنوز به فضا نرفتیم که کره زمین رو ببینیم, سریع بگیم کره ی زمین صاف هست و هرکس مخالف حرف زد باید کشته بشه.
یا مثلا بگیم, هرچه که با چشم سر دیده نمیشه پس وجود نداره.... و بعد علم پیشرفت میکنه و موجودات ذره بینی کشف میشند... و علاوه بر اون امروز نظریه ی جهان های موازی و کوانتوم مطرح میشه و علم داره به این نتیجه میرسه و رسیده که جهان هایی وجود داره اما ما هرگز با چشم نمیتونیم اونها رو ببینیم.
اگر شما واقعا به دنبال حقیقت هستید, برای شروع "" قرآن "" انتخاب خوبی نیست که به واسطه ی اون بخواید به خیلی از حقیقت ها برسید.
شما باید ابتدا توحید و نبوت رو بررسی کنید و مطالعه کنید. اگر خداشناسیتون حل شد, بعد بیایم سره پیامبران و معجزاتشون و قران.
اگر شما واقعا به دنبال حقیقت هستید, برای شروع "" قرآن "" انتخاب خوبی نیست که به واسطه ی اون بخواید به خیلی از حقیقت ها برسید.
مؤمن بزرگوار، جسارتاً کسانی که مواجه شدند با دعوت انبیاء پیش از این مواجهه نزد کس دیگری درس توحید میگرفتند تا بعد بتوانند به دعوت انبیاء علیهمالسلام گوش کنند و معجزات ایشان را ببینند؟
مؤمن بزرگوار، جسارتاً کسانی که مواجه شدند با دعوت انبیاء پیش از این مواجهه نزد کس دیگری درس توحید میگرفتند تا بعد بتوانند به دعوت انبیاء علیهمالسلام گوش کنند و معجزات ایشان را ببینند؟
هم بله و هم خیر.
در اینجا که بنده قرآن رو ذکر کردم, پیش از قران کتب آسمانیِ دیگر و ادیان و پیامبران دیگر بودند و انجیل و تورات و بشارت های ظهورِ پیامبر آخر الزمان در کتب آسمانی یا روایی آنها موجود بود.
لذا مردم از انبیا قبل درس هایی گرفته اند, هرچند که بخش هایی به انحراف رفته است, مثل زمان خودمان و اسلام خودمان امروزه.
نکته دوم اینکه , به عنوان مثال خاص قرآن , حتما نیاز به حضور پیامبر و یا معصومی دارد تا بشود از ان به درستی استفاده کرد و به نتیجه مطلوب رسید.
لذا بدون مطالعه و برای شروع به یکباره به سمت قران رفتن و بدونِ در نظر گرفتنِ پیامبر ص و سخنانشون پیرامون قران و مطالبش , نتیجه بخش نیست.
قرآن حتما و قطعا نیازمندِ کسی هست برای تبیانش. لطفا دو لینکی که دادم رو اگر نگاه نکردید نگاه کنید.
ممنون
ببینید..., همین که ما اینجا داریم صحبت می کنیم, مخالفت می کنیم و میسنجیم و و و...,
یعنی تجزیه و تحلیل داریم. و این مسئله از جهلِ ما نیست, بلکه از علم و عقلِ در اختیارِ ماست.
در اینجا که بنده قرآن رو ذکر کردم, پیش از قران کتب آسمانیِ دیگر و ادیان و پیامبران دیگر بودند و انجیل و تورات و بشارت های ظهورِ پیامبر آخر الزمان در کتب آسمانی یا روایی آنها موجود بود.
لذا مردم از انبیا قبل درس هایی گرفته اند, هرچند که بخش هایی به انحراف رفته است, مثل زمان خودمان و اسلام خودمان امروزه.
نکته دوم اینکه , به عنوان مثال خاص قرآن , حتما نیاز به حضور پیامبر و یا معصومی دارد تا بشود از ان به درستی استفاده کرد و به نتیجه مطلوب رسید.
لذا بدون مطالعه و برای شروع به یکباره به سمت قران رفتن و بدونِ در نظر گرفتنِ پیامبر ص و سخنانشون پیرامون قران و مطالبش , نتیجه بخش نیست.
قرآن حتما و قطعا نیازمندِ کسی هست برای تبیانش. لطفا دو لینکی که دادم رو اگر نگاه نکردید نگاه کنید.
ممنون
سلام،
اگر مردم زمان انبیاء جدید علیهمالسلام شاگردان خوبی برای انبیاء گذشته علیهمالسلام بودند شاید تاریخ به گونهی دیگری رقم میخورد ...
حقیر هم منکر این نیستم که قرآن نیاز به تبیان دارد و ثقلین را باید با هم داشت، این مطلب هم در خود قرآن آمده است و هم در حدیث ثقلین که شیعه و سنی نقلش کردهاند ... اما این یعنی قران و حدیث نه اینکه ابتدا برویم سراغ درس توحید و با قرآن شروع نکنیم ... میشود با قرآن شروع کرد و هر کجا که به مشکل خوردیم برویم ببینیم منظور خداوند از آن آیه چه بوده است قبل از آنکه بخواهیم روی آیات آن و تناقضاتی که در مورد آنها به نظرمان رسیده است بخواهیم جستجو نماییم ...
ممنون از معرفی لینک @};-
میشود با قرآن شروع کرد و هر کجا که به مشکل خوردیم برویم ببینیم منظور خداوند از آن آیه چه بوده است قبل از آنکه بخواهیم روی آیات آن و تناقضاتی که در مورد آنها به نظرمان رسیده است بخواهیم جستجو نماییم ...
ممنون.
بله.
بنده منظورم روشن بود. و نهایتا اگر در یک پست روشن نباشه , در طول تاپیک موضع بنده مشخص هست.
دو خطر آخر کاربر یا زینب فاطمه > بخشی از نظر و عقیده ی بنده هست.
اینکه بنده ی مسیحی امروز تصمیم بگیرم راجعبه اسلام و حقانیتش و معجزه بودنِ قرآنش تحقیق کنم, یک راست برم سمت قرآن, نمیگم ممنوع و حرامه, بلکه همانطور که گفتم :
اگر شما واقعا به دنبال حقیقت هستید, برای شروع, "" قرآن "" انتخاب خوبی نیست که به واسطه ی اون بخواید بهخیلی از حقیقت ها برسید. >>
قرآن آیاتی داره که به نظر متناقض هست.
آیاتی داره که به نظر توهین آمیز هست.
آیاتی داره که به نظر غیر علمی هست.
آیاتی داره که به نظر پیامبر ص گمراه هست یا بوده (العیاذبالله).
آیاتی داره که حقوق بشر اون رو ابداً نمیپذیره.
مخالف همجنس بازی هست, در حالی که علت علمی داره.
تبعیض بین مرد و زن, و تعداد زوج و یا ارث.
عمدتاً مبهم بودنِ آیات و یا ایراداتِ به نظر قواعدیِ عربی (ماجرای ابلیس و ادم ع.)
و... بسیاری و حقیقتا بسیاری از این موارد وجود داره.
اما اگر کسی قرآن رو بر داره, و فقط به قران اتکا نکنه , بنده با این موافق هستم و این اصلا نظر اصلیِ بنده هست, که فرد بدونه قرآن همه ی ماجرا نیست و منی که دارم قران رو میخونم , اگر به سوالی و تناقضی بر خوردم, نگم قرآن باطل هست, بلکه بدونم قران اساسا قرار نبوده به تنهایی تناقض برای خواننده ی غیر معصوم نداشته باشه, بلکه داره , منتها اسم این آیات تناقض نیست بلکه متشابه هست و رازگشاییش هم راهی نداره جز مراجعه به معصوم ع.
پاسخ قرآن به کسانی که می گویند :
از کجا میتوان فهمید، این عملی که رخ داده، معجزه است یا جادوگری، کلام الله است یا سحر ... چگونه میتوان فهمید ؟
بسم الله الرّحمن الرّحیمقُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً؛ 88 اسراء«بگو اگر آدميان و پريان گرد هم آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، همانندش را نميآورند؛ هرچند برخي پشتيبان برخي (ديگر) باشند».
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيث مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ؛ طور: 33، 34؛«يا كه ميگويند او (پيامبر) آن (قرآن) را به دروغ به خدا نسبت ميدهد؛ بلكه آنان ايمان نميآورند؛ پس اگر راستگويند، گفتاري همانند آن بياورند».
«يا كه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دورغ بر خدا بسته، بگو پس ده سورة به خدا بسته همانند آن بياوريد؛ و جز خدا هر كس را كه ميتوانيد به كمك فراخوانيد، اگر در اين ادعاي خويش راستگو هستيد».
«يا آنكه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهاي همانند آن بياوريد و هر كس را كه ميتوانيد جز خدا به ياري فرا خوانيد اگر راستگو هستيد».
این شش بیت از این قرارند: این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهء لقمههای راز شد لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟ امتحان کن چند روزی در صیام چند شبها خواب را گشتی اسیر؟ یک شبی بیدار شو دولت بگیر
خب اینکه هر واقعیتی در طول زمان خاصیت خاص خودش را دارد بر کسی پوشیده نیست، اما شما فرض کن این ابیات که اومدن مثلا کسی ادعا میکرد از کلام الله هستن، خب اون وقت چی میگفتین ؟
تا به حال بین این همه پاسخ کسی مثالی روشن و مستند (و امروزی) از چیزی شبیه به معجزه ارائه نکرد که مردم عادی ببینند و به خاطر حب شهوات و... تکذیب کنند. همۀ مثلها از خود دین بود! عجیب نیست؟ (که این گونه تکذیبها فقط در داستانهای مذهبی هستند)
متحیر;883985 نوشت:
دوست عزیز وقتی حقیقت و واقعیتی اتفاق بیفتد به هیچ وجه نمیتوان منکر آن شد خورشید طلوع میکند هیچکس نمیتواند آن را انکار کند حتی اگر همگی مردم بنابر صلاحدید خود بخواهند طلوع خورشید را منکر شوند
چرا که طلوع خورشید یک حقیقت است
...
چرا معجزات و اعجازها را که آن اراده قهار محقق کرده و اینهمه از آنها در کتب دینی یاد میکنند هیچ اثر و نشانه ای از خود به جا نگذاشته اند که بتوان به انها استناد کرد تا مدعیان وقوع اعجاز رو سفید شوند
این تاپیک یک سؤال مشخص داشت که در دو نقد فوق تبیین شده است ...
فرض پشت این سؤال این است که مسلمین معتقدند که معجزه که نشانهی آشکار برای اثبات صدق آورندهی آن میباشد باید کاملاً روشن باشد، سپس با در نظر گرفتن چند مثال شاخص مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه و مار شدن عصا نتیجه گرفته شده است که پس معجزه لابد چیزی است که در حدّ بیرون آمدن خورشید از مشرق به هنگام طلوع باید یک پدیدهی ظاهری باشد که قابل بررسی علمی بوده و قابل کالبدشکافی است (همانطور که در آن مثالهای شاخص چنین بوده است، اگرچه این مسائل اثبات معجزه بودن آن معجزه نمیشود، مثل اینکه با چنان بررسیهایی هنوز راه برای توجیه بسته نخواهد شد که توضیح داده شده است) و چنین چیزی یک معجزهی مقهور کننده است و به ناچار باید پذیرفته شود و اگر گروهی هم بنا را بر انکار بدیهیات بگذارند مردم عادی چنین نخواهند کرد و حداقلش این است که اکثریت باید ایمان میآوردهاند ...
توضیح داده شد که دو اشکال جدّی در این سؤال وجود دارد ... اول اینکه معجزه چیزی که شما برداشت کردهاید نیست و دوم اینکه قابل بررسی و موشکافی کردن دلیل بر مقهور کننده بودن نیست ... اینکه دلیل بر مقهور کننده بودن نشود را جناب آغازگر تاپیک رد کردند با این بهانه که این توجیهاتی که مقهورکننده بودن یک نشانه مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه را نقض کرده و پذیرش صدق دعوی نبی را به چالش شکاکیت میکشاند غریب است و خیلیها زیر بار پذیرش آن نخواهند رفت و چیزی که چشمشان ببیند را با این توجیهات کنار نمیگذارند و آن را بهانهجویی و مغلطه قلمداد خواهند کرد ... حتی اگر حق با ایشان باشد که میتوان نشان داد اینطور نیست هنوز این مشکل بزرگتر سر راه ایشان است که مسلمینی که مدعی وجود معجزه هستند خودشان دارند میگویند تعریف ما از معجزه چیزی که شما گمان میکنید باشد نیست و در نتیجه دلیلی هم ندارد که مثالی بیاوریم که بخواهد درستی تعریف شما را نشان دهد ... چنین درخواستی غیرمنطقی و بلکه بیمعناست ... اگر ادعای وجود معجزات از طرف ما صادر شده باشد مرجع درست تعریف معجزه و کارایی آن هم ما هستیم و نه کسی که دارد ادعاهای ما را بررسی میکند ...
در تعریف معجزه آنگونه که در این تاپیک مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت معجزه به این صورت توصیف شده است که از یک طرف یقینآور است (چه از جهت دادن اطمینان مطلق به مخاطبان خود که راه درست از باطل قابل تمیز باشد و بتوان در مسیر حمایت از حق قدمهای استواری را برداشت و شک به دل راه نداد، چه از جهت اتمام حجت بر کسانی که با آن مخالفت کنند و این یعنی از منظر عدالت خداوند عذاب خدا بر مخالفان مباح خواهد شد: ایشان سبقت علیهم القول ... میشوند) و از طرف دیگر مقهورکننده نیست (بخاطر طبیعت دنیا و تفاوت آن با عالم ذر و عوالم بعد از مرگ که ایمان آوردن در آنها سودی ندارد و لا اکراه فی الدین، گرچه آیات مقهور کننده هم در کنار معجزات وجود داشته باشند که مثالی برایش در قرآن ذکر شده است) و در نظر مخاطبان معجزه همچنان جا برای توجیه باقی خواهد ماند ... که مثال برای این توجیهتراشیها و بهانهجوییها در جایجای قرآن بسیار است ... ممکن است کسی بپرسد چنین چیزی چطور ممکن است، هم یقینآور باشد آن هم به طور قطعی و هم مقهور کننده نباشد، جواب این چرایی البته تا حدودی در همین تاپیک داده شده است ولی پرسیدن چگونگی این مسأله جدای از این است که بگویند چنین چیزی ممکن نیست و اگر قرار است یقینآور باشد باید از نوع مقهور کننده نیز باشد و همگان جز اندکی که روز روشن را شب تاریک توصیف میکنند یا در وجود خودشان هم شک دارند و در کل بجز سوفسطائیان باید همگان گردن خم کرده و تسلیم معجزه شوند و گرداگرد پیامبر زمانشان جمع شوند و تسلیم گردند ...
این اصرار دو بزرگواری که از ایشان نقل قول گرفته شد حقیر را به این تردید انداخته است که ایشان در بحث تاپیک حاضر اصول منطقی بحث را نادیده میگیرند ... ایشان معتقد هستند که کسی که مطلبی را به طور قطعی بداند نمیتواند زیر بزند مگر افراد خاصی که در جامعه اندک هستند ... از ایان سؤال سادهای پرسید که آیا وجود دروغ و شهادت دروغ را تنها برای افراد اندکی میتوانند بپذیرند یا خیر و علت اینکه شخصی حاضر میشود با وجود علم به یک مطلب باز دروغ بگوید یا شهادت دروغ بدهد چیست؟ ... ایشان از جواب دادن به این سؤال ساده هم کوتاهی کردند و در نتیجه حقیر فرض را بر این میگذارم که بحث حاضر از طرف ایشان شفاف و علمی نیست ... اگر دفاعی دارند بفرمایند تا در جبههبندیامان نسبت به ایشان تجدید نظر کنیم ...
با تشکر
این شش بیت از این قرارند: این دهان بستی دهانی باز شد تا خورندهء لقمههای راز شد لب فروبند از طعام و از شراب سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان ز نان خالی کنی پر ز گوهرهای اجلالی کنی طفل جان از شیر شیطان باز کن بعد از آنش با ملک انباز کن چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟ امتحان کن چند روزی در صیام چند شبها خواب را گشتی اسیر؟ یک شبی بیدار شو دولت بگیر
خب اینکه هر واقعیتی در طول زمان خاصیت خاص خودش را دارد بر کسی پوشیده نیست، اما شما فرض کن این ابیات که اومدن
مثلا کسی ادعا میکرد از کلام الله هستن، خب اون وقت چی میگفتین ؟
این ابیاتی که شما فرمودین از مثنوی مولوی هست که در مورد ماه رمضان و روزه سرودند .
این ابیاتی که شما فرمودین از مثنوی مولوی هست که در مورد ماه رمضان و روزه سرودند .
جواب این ادعا رو هم خود مولانا می فرماید:
چون كتابالله بيامد هم بر آن
اينچنين طعنه زدند آن كافران كه اساطير است و افسانه نژند
نيست تعميقي و تحقيقي بلند
گفت اگر آسان نمايد اين به تو اينچنين آسان يکي سوره بگو
جنيان و انسيان و اهل کار
گو يکي آيت از اين آسان بيار
(جلالالدين مولوي، مثنوي)
منظور شما رو نفهمیدم، خب حالا گیرم این شعرم گفته باشد، من میخوام بدونم شما چطوری تشخیص میدی این آیه قرآنه یا شعر معمولی که ما هم بتونیم بفهمیم، الان مثلا من برای شما ی شعری بخونم، آیا شما میتونی مثل اون شعر رو بیاری اگه من معیارمو برای شعرم مشخص نکنم ؟ مثلا نگم از چه نظر از این شعر بهتر باشد ؟
این تاپیک یک سؤال مشخص داشت که در دو نقد فوق تبیین شده است ...
فرض پشت این سؤال این است که مسلمین معتقدند که معجزه که نشانهی آشکار برای اثبات صدق آورندهی آن میباشد باید کاملاً روشن باشد، سپس با در نظر گرفتن چند مثال شاخص مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه و مار شدن عصا نتیجه گرفته شده است که پس معجزه لابد چیزی است که در حدّ بیرون آمدن خورشید از مشرق به هنگام طلوع باید یک پدیدهی ظاهری باشد که قابل بررسی علمی بوده و قابل کالبدشکافی است (همانطور که در آن مثالهای شاخص چنین بوده است، اگرچه این مسائل اثبات معجزه بودن آن معجزه نمیشود، مثل اینکه با چنان بررسیهایی هنوز راه برای توجیه بسته نخواهد شد که توضیح داده شده است) و چنین چیزی یک معجزهی مقهور کننده است و به ناچار باید پذیرفته شود و اگر گروهی هم بنا را بر انکار بدیهیات بگذارند مردم عادی چنین نخواهند کرد و حداقلش این است که اکثریت باید ایمان میآوردهاند ...
توضیح داده شد که دو اشکال جدّی در این سؤال وجود دارد ... اول اینکه معجزه چیزی که شما برداشت کردهاید نیست و دوم اینکه قابل بررسی و موشکافی کردن دلیل بر مقهور کننده بودن نیست ... اینکه دلیل بر مقهور کننده بودن نشود را جناب آغازگر تاپیک رد کردند با این بهانه که این توجیهاتی که مقهورکننده بودن یک نشانه مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه را نقض کرده و پذیرش صدق دعوی نبی را به چالش شکاکیت میکشاند غریب است و خیلیها زیر بار پذیرش آن نخواهند رفت و چیزی که چشمشان ببیند را با این توجیهات کنار نمیگذارند و آن را بهانهجویی و مغلطه قلمداد خواهند کرد ... حتی اگر حق با ایشان باشد که میتوان نشان داد اینطور نیست هنوز این مشکل بزرگتر سر راه ایشان است که مسلمینی که مدعی وجود معجزه هستند خودشان دارند میگویند تعریف ما از معجزه چیزی که شما گمان میکنید باشد نیست و در نتیجه دلیلی هم ندارد که مثالی بیاوریم که بخواهد درستی تعریف شما را نشان دهد ... چنین درخواستی غیرمنطقی و بلکه بیمعناست ... اگر ادعای وجود معجزات از طرف ما صادر شده باشد مرجع درست تعریف معجزه و کارایی آن هم ما هستیم و نه کسی که دارد ادعاهای ما را بررسی میکند ...
در تعریف معجزه آنگونه که در این تاپیک مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت معجزه به این صورت توصیف شده است که از یک طرف یقینآور است (چه از جهت دادن اطمینان مطلق به مخاطبان خود که راه درست از باطل قابل تمیز باشد و بتوان در مسیر حمایت از حق قدمهای استواری را برداشت و شک به دل راه نداد، چه از جهت اتمام حجت بر کسانی که با آن مخالفت کنند و این یعنی از منظر عدالت خداوند عذاب خدا بر مخالفان مباح خواهد شد: ایشان سبقت علیهم القول ... میشوند) و از طرف دیگر مقهورکننده نیست (بخاطر طبیعت دنیا و تفاوت آن با عالم ذر و عوالم بعد از مرگ که ایمان آوردن در آنها سودی ندارد و لا اکراه فی الدین، گرچه آیات مقهور کننده هم در کنار معجزات وجود داشته باشند که مثالی برایش در قرآن ذکر شده است) و در نظر مخاطبان معجزه همچنان جا برای توجیه باقی خواهد ماند ... که مثال برای این توجیهتراشیها و بهانهجوییها در جایجای قرآن بسیار است ... ممکن است کسی بپرسد چنین چیزی چطور ممکن است، هم یقینآور باشد آن هم به طور قطعی و هم مقهور کننده نباشد، جواب این چرایی البته تا حدودی در همین تاپیک داده شده است ولی پرسیدن چگونگی این مسأله جدای از این است که بگویند چنین چیزی ممکن نیست و اگر قرار است یقینآور باشد باید از نوع مقهور کننده نیز باشد و همگان جز اندکی که روز روشن را شب تاریک توصیف میکنند یا در وجود خودشان هم شک دارند و در کل بجز سوفسطائیان باید همگان گردن خم کرده و تسلیم معجزه شوند و گرداگرد پیامبر زمانشان جمع شوند و تسلیم گردند ...
این اصرار دو بزرگواری که از ایشان نقل قول گرفته شد حقیر را به این تردید انداخته است که ایشان در بحث تاپیک حاضر اصول منطقی بحث را نادیده میگیرند ... ایشان معتقد هستند که کسی که مطلبی را به طور قطعی بداند نمیتواند زیر بزند مگر افراد خاصی که در جامعه اندک هستند ... از ایان سؤال سادهای پرسید که آیا وجود دروغ و شهادت دروغ را تنها برای افراد اندکی میتوانند بپذیرند یا خیر و علت اینکه شخصی حاضر میشود با وجود علم به یک مطلب باز دروغ بگوید یا شهادت دروغ بدهد چیست؟ ... ایشان از جواب دادن به این سؤال ساده هم کوتاهی کردند و در نتیجه حقیر فرض را بر این میگذارم که بحث حاضر از طرف ایشان شفاف و علمی نیست ... اگر دفاعی دارند بفرمایند تا در جبههبندیامان نسبت به ایشان تجدید نظر کنیم ...
با تشکر
دوست عزیز چند باره مطلب شما را خواندم متوجه اشکال شما بر پاسخ خود نشدم به همین خاطر هم هست که پاسخی برای مطالب شما ندارم
حتی در پست 60 هم مطالبی گفتید که باز هم مرتبط به نظر اینجانب نبود و حتی از کاربری به عنوان ++C یاد کردید که در این تاپیک حضور ندارند شاید منظورتان irancplusplus باشد باز هم نتوانستم پاسخی برای شما بنگارم چون دروغگویی یا حتی فریب جمعی مردم پروپاگاندا نمیتواند مدارک و شواهد وقوع یک معجزه را محو کند
نقطه;884056 نوشت:
جناب متحیر، باورم نمیشود شما و جناب ++c مطلب به این واضحی را انکار نمایید، در نتیجه این سؤال را جهت سنجش صداقت شما در بحث میپرسم و ممنون میشوم که جواب بدهید:
آیا از نظرشما امکان دارد که کسی چیزی را بفهمد که حقیقت است ولی انکارش کند و طوری وانمود کند که گویی به چنان فهمی نرسیده یا اصلاً میداند که این مطلب حقیقت نیست و باطل است و مطلب دیگری است که حقیقت است؟
آیا از نظر شما امکان دارد کسی حقیقت را عامدانه مخفی کند و دروغ بگوید؟
آیا چیزی به اسم شهادت دروغ وجود دارد یا اینکه میگویند دروغ و دروغگو هم امروز و هم در گذشته بسیار بوده است صرفاً یک توهم توطئه است؟
اگر قبول دارید که چیزی به اسم دروغ وجود دارد در این صورت بفرمایید کسی که دروغ میگوید برای چه درغ میگوید؟ برای تنوع یا برای حفظ منافع شخصی و جمعی خودش و وابستگان به خودش؟ (اگر معلوم نیست تأکید میکنم که بحثم بر روی دروغهای مصلحتی نیست و بر روی دروغهای منفعتی است)
به باقی مطالبی که فرمودید وقتی جواب میدهم که پاسخ این سؤالات را بدهید که بدانم طرف بحثم فقط در صدد انکار بدیهیات و حقایق نیست ...
جناب ++c شما هم جواب بدهید لطفاً چون به نظر حقیر اینطور میرسد که شما هم در موضع انکار بدیهیات قرار گرفتهاید ...
باتشکر
و اینکه نمیشود پاسخ شما را داد چرا که بر اساس پست 41 با تعریف واضح و استانداردی از معجزه مشکل دارید
نقطه;884056 نوشت:
سلام
ریشهی انکار معجزه نشناختن مفهوم معجزه و مکانیزم عملکرد آن در اثبات و اتمام حجت است ... حقیر هم که مسلمان هستم با تعریف رایج از معجزه مشکل دارم و آن را اشتباه میدانم، تا چه برسد به مخالفان ...
بحث بر سر معجزه وقتی پیش می آید که طرفین
توافق کرده باشند
1 این جهان واقعی است
2- این واقعیت را آفریدگاری هست
3- این آفریدگار همان خدای ادیان هست
4- نبوت لازمه هدایت انسانهاست
5- از خصائل نبی داشتن معجزه هست
گر چه که من به تک تک موارد بالا شک دارم و هیچ یقین و اثباتی برای هیچیک از موارد بالا تا بحال برای من اثبات نشده
ولی باز برای اینکه بتوان در این بحث شرکت کنم موارد 1 و 2 را میپذیرم
مورد 3 سرآغاز چالش هست چرا که خدای ادیان قطعاً فاقد شرایط آفریدگاری جهان هست
چرا که خدای ادیان آن قدر کوچک میشود که تحت تاثیر اعمال بندگان و آفریده های خود به طور دفعی در روند قوانینی که خود بر این جهان حاکم کرده دست میبرد
ما حتی چنین امری را هم قبول میکنیم
میگوییم اگر خدای ادیان بنا به هر دلیلی با امر معجزه دخالت دفعی در روند طبیعی این جهان داشته چرا آثار آن معجزه برای آیندگان نمانده تا آنها با مراجعه به آثار آنها پی ببرند که معجزه اتفاق افتاده
همانطور که خودتان هم گفتید
نقطه;884435 نوشت:
ه از جهت دادن اطمینان مطلق به مخاطبان خود که راه درست از باطل قابل تمیز باشد و بتوان در مسیر حمایت از حق قدمهای استواری را برداشت و شک به دل راه نداد، چه از جهت اتمام حجت بر کسانی که با آن مخالفت کنند و این یعنی از منظر عدالت خداوند عذاب خدا بر مخالفان مباح خواهد شد: ایشان سبقت علیهم القول ... میشوند)
اعجاز برای هدایت مردم گمراه آمده چرا با وقوع معجزه هیچ تغییری در ایمان مردم روی نداده مگر نه اینکه خدا کار عبث نمیکند وقتی معجزه ایمان به بار نیاورده یعنی خدا کار عبث کرده
بگذریم یک بار سؤال کردید مگر شهادت دروغ نداریم بله داریم بسیار هم داریم ولی اگر کسی دنبال حقیقت باشد چون حقیقت و واقعیت پآثار و بینه دارند محقق با یافتن آثار همه شواهد دروغ را باطل میکند
یافتن حقیقت و واقعیت ربطی به نقلیات ندارد دانشمندان بر اساس مشاهده تجربه آزمایش و عقل و منطق واقعیات را کاشف میشوند حرف ما هم همین است اگر معجزه ای اتفاق افتاده باشد کاری به نقلیات و حرف مردم در له و علیه معجزه نداریم اگر معجزه اتفاق افتاده باشد آثاری ازخود به جا میگذارد که ربطی به حرف مردم ندارد میتوان آنها را پیگیری کرد و کشف حقیقت کرد در مورد معجزه هیچ شاهد، سند، مدرک یا آثاری وجود ندارد
شق القمر طوفان نوح شکافتن نیل درآمدن شتر از کوه شاید بعضی معجزات کوچک و محلی باشند ولی طوفان نوح یا شق القمر چه اثری از آنها در دست دارید؟
و بار دیگر مطالب کوتاه خود را تکرار میکنم تا با آسودگی بیشتر پاسخ دهید
متحیر;883783 نوشت:
در مورد سؤال تاپیک : «آیا میشود مردم معجزه را ببینند و ایمان نیاورند؟»
پاسخ آن قطعاً و بلا شک خیر هست
یعنی غیر ممکن هست که معجزه ای به واقع و در عالم حقیقت و با مدرک و شواهد کافی اتفاق بیفتد و مردم به آن ایمان نیاورند
پس با این همه ادعای اعجاز تنها چیزی که میتوان گفت این هست که هیچ گاه هیچ اعجازی اتفاق نیفتاده و این همه هیاهو صرفاً ادعاهایی بدون سند ، مدرک ، شاهد و اعتبار هستند
متحیر;883985 نوشت:
دوست عزیز وقتی حقیقت و واقعیتی اتفاق بیفتد به هیچ وجه نمیتوان منکر آن شد خورشید طلوع میکند هیچکس نمیتواند آن را انکار کند حتی اگر همگی مردم بنابر صلاحدید خود بخواهند طلوع خورشید را منکر شوند
چرا که طلوع خورشید یک حقیقت است
ملیونها سال قبل در زمین دایناسورها زندگی میکردند اکنون با پی بردن به آثار آنها وجود دایناسورها بر زمین یک حقیقت غیرقابل انکار تلقی میشود
معجزه هم اگر حقیقت داشته باشد و اتفاق افتاده باشد به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست آثار و مدارک غیر قابل انکارش می ماند به خصوص اگر اراده ای آن را پدید آورده باشد که بالاتر از آن ممکن نیست
چرا معجزات و اعجازها را که آن اراده قهار محقق کرده و اینهمه از آنها در کتب دینی یاد میکنند هیچ اثر و نشانه ای از خود به جا نگذاشته اند که بتوان به انها استناد کرد تا مدعیان وقوع اعجاز رو سفید شوند
مسلم ، نیت آوردن معجزه، از طرف خدا هدایت مردم گمراه بوده ئلی اکنون که با مشاهده این همه انسان منکر دین ، و یا متفرق در ادیان مختلف ؛ چرا آن نیت محقق نشده ! پس باز به این نتیجه میرسیم که اعجازی صورت نگرفته
تنها نتیجه همان است که خدمت شما گفتم هیچ اعجازی صورت نگرفته چون اعتقاد به معجزه ؛ اراده، قدرت و خواست خدا را زیر سؤال میبرد
امر به ايمان و نهي از كفر: اگر ايمان خارج از حوزه اختيار انسان بود، درخواست آن از سوي خداوند با حكمت او تنافي داشت، در آيات زيادي از قرآن كريم امر به ايمان و نهي از كفر به چشم ميخورد.1
نفي اكراه: نفي اكراه در دين دلالت بر اختياري بودن ايمان دارد.2
بيفايده دانستن ايمان از روي ترس: آياتي وجود دارد كه ميگويد ايمان از سر ترس و اجبار بيفايده است و اين نشان ميدهد كه ايمان بايد آزادانه و بدون اجبار و فشار باشد تا ارزش پيدا كند.3
تصريح به اختياري بودن ايمان: در آياتي از قرآن تصريح شده است كه پس از آمدن تذكرات انبيا، مردم آزادند كه اگر خواستند راه خدا را برگزينند و اين چيزي جز ارادي بودن ايمان نيست.4
بقره، 41، 91 و 186؛ نساء، 136 و 171؛ آل عمران، 179.
بقره، 256. مؤمن، 85 و دخان، 12 ـ 13. مزمل، 19 و انسان، 29.
در مورد سؤال تاپیک : «آیا میشود مردم معجزه را ببینند و ایمان نیاورند؟»
پاسخ آن قطعاً و بلا شک خیر هست
یعنی غیر ممکن هست که معجزه ای به واقع و در عالم حقیقت و با مدرک و شواهد کافی اتفاق بیفتد و مردم به آن ایمان نیاورند
پس با این همه ادعای اعجاز تنها چیزی که میتوان گفت این هست که هیچ گاه هیچ اعجازی اتفاق نیفتاده و این همه هیاهو صرفاً ادعاهایی بدون سند ، مدرک ، شاهد و اعتبار هستند
سلام آقای متحیر .
بابته نظرتون ممنونم .
بارها و بارها نظراتتون رو خوندم . و تقریبا خیلی جاها باشما هم نظر هستم . در اکثر جاها هم شما رو خیلی جلوتر از خودم دیدم .
ولی در مورد این پستتون ...
به نظر من معجزه اگر هم دیده بشه میتونه بی اثر بشه .
یه سوال ازتون میپرسم .
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که بچتون رو قربانی کنین ... یعنی با چاقو بخواین ...
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین درون دشت برهوت یک کشتی بسازین که مثلا میخواد 120 سال دیگه بارون بیاد
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که برده داری رو درست بدونین
و ...
ببینید ...
به نظر من راه معجزه از اساس ایراد داره ...
اگر حرفی درست و منطقی بود باید گوش داد و اگر سخنی ایراد داشت نباید پذیرفت . حالا گوینده معجزه داشته باشه یا نداشته باشه .
انبشتن مگه برای اثبات حرفهاش معجزه داشت ؟
بنابراین ممکن هست ادمهایی وجود داشته باشند و معجزه رو دیده باشند و باز هم ایمان نداشته باشند ... چون از اساس نمیتونند اون حرف رو قبول کنند . حالا با معجزه یا بدون معجزه .
بارها و بارها نظراتتون رو خوندم . و تقریبا خیلی جاها باشما هم نظر هستم . در اکثر جاها هم شما رو خیلی جلوتر از خودم دیدم .
ولی در مورد این پستتون ...
به نظر من معجزه اگر هم دیده بشه میتونه بی اثر بشه .
یه سوال ازتون میپرسم .
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که بچتون رو قربانی کنین ... یعنی با چاقو بخواین ...
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین درون دشت برهوت یک کشتی بسازین که مثلا میخواد 120 سال دیگه بارون بیاد
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که برده داری رو درست بدونین
و ...
ببینید ...
به نظر من راه معجزه از اساس ایراد داره ...
اگر حرفی درست و منطقی بود باید گوش داد و اگر سخنی ایراد داشت نباید پذیرفت . حالا گوینده معجزه داشته باشه یا نداشته باشه .
انبشتن مگه برای اثبات حرفهاش معجزه داشت ؟
بنابراین ممکن هست ادمهایی وجود داشته باشند و معجزه رو دیده باشند و باز هم ایمان نداشته باشند ... چون از اساس نمیتونند اون حرف رو قبول کنند . حالا با معجزه یا بدون معجزه .
بابت لطف و اظهار نظز جنابغالی متشکرم
بله با مطلب شما کاملا موافق هستم
مطلب شما میرساند که اگر عقیده یا نظری غقلانی یا اخلاقی باشد قابل پذیرفتن هست و نیازی به ضرب و زور گشت ارشاد یا معجزه ندارد
و در نوضیح مطلب بالا خدمت دوستان عرض کنم:
به شرط آنکه توافق کنیم این جهان آفریدگاری دارد به خاطر اینکه آن افریدگار عقل را در ضمیر انسانها نهادینه کرده هیچ الزامی به ارسال نبی ندارد و اصل نبوت کلا منتفی میشود و به تبع آن معجزه هم از اساس بیمورد و نابخردانه هست
موفق باشید
برای این که بحث منحرف نشه و ثبات موضوع هم حفظ بشه ، این مطلب رو برای تأمل ارائه میدم :
اوّلاً بحث تحدی میگوید که اگر شک دارید که قرآن از سوی خدا نیست، یک سوره مثل آن بیاورید. حال جای سؤال است که آیا کسی نمیتواند
چیزی مانند مطالب شکسپیر و هومر، بیاورد؟ خب پاسخ منفی است. همواره شعرای بزرگ، مورد اقتباس سایر شعرا قرار میگیرند، و شعرای دیگر،
با پیروی از سبک و سیاق آنها، مطالبی شبیه به آنها مینویسند. این مسئله در اشعار فارسی و آثار بزرگانی چون مولوی و فردوسی نیز یافته میشود.
در شاهنامۀ فردوسی ابیات الحاقی بسیارند، یعنی افرادی این ابیات را به سبک فردوسی ساخته اند و در شاهنامه جای داده اند،
و ما نمیتوانیم با توجه به سبک و سیاق شعر فردوسی بفهمیم، که کدام بیت به راستی از فردوسی هست و کدامیک از وی نیست.
تنها با مقایسه نمودن نسخه های کهن، از شاهنامه میتوان این ابیات را شناسایی کرد. پس ساختن شعری مانند اشعار شعرای بزرگ،
امری شدنی و ممکن است، چنانکه رخ داده است. پس باز از منکرین دعوت میکنیم به جای بهانه آوردن، یک سوره مثل قرآن، ارائه کنند.
ثانیاً لازمۀ هدایتگری خداست، که اگر یک فرد به دروغ ادعای معجزه کرد، و چیزی ارائه داد و گفت که این معجزه است، برای ممانعت از گمراهی مردم،
خداوند آن فرد را با چیزی بهتر از آن چیزی که آورده است، رسوا نماید. از مسیحیان و سایر منکرین اسلام، سؤال میکنیم، که چرا خدا نه تنها
حضرت محمّد(صلّی الله علیه و آله وسلّم) را در این ادعا رسوا نفرمود، بلکه او را در راهش موفق فرمود، و کاری کرد که پیروان آن حضرت،
تا قرن هفدهم میلادی ابرقدرتهای جهان باشند(و امروزه هم که دچار ضعف شده اند، بخاطر دور شدن از اسلام است)؟
این افراد دو راه دارند: یا باید بپذیرند هدایتگری خدا نقص دارد، و با وارد کردن این نقص بر خدا، وجودش را انکار خواهند کرد،
یا اینکه باید تأیید کنند که معجزه بودن قرآن، از سوی خداوند تأیید شده است.
ثالثاً گیریم که آثار برخی شعرا، بی مانند باشد، که البته چنین نیست، ولی یک معجزه وقتی معجزه است، که با ادعای اعجاز همراه باشد.
بله در هر کاری بهترینی ممکن است وجود داشته باشد که تا سالها بهتر از آن پیدا نشود، ولی اگر ادعای معجزه نداشته باشد،
اعجازی در کاری نیست و اگر ادعای معجزه داشته باشد، آنگاه به عهدۀ خداست که در صورت دروغ بودن ادعا، مدعی را رسوا کند،
چنانکه با بسیاری از پیامبران دروغین چنین فرموده است. قرآن کتاب بی مانندی است، که ادعای معجزه بودن دارد، و بی مانند بودنش
در کنار اینکه خدا این ادعا را با آوردن معجزه ای دیگر، یا معجزۀ شبیه به آن و یا بهتر از آن، زیر سؤال نبرده است،
نشانگر این است که باید معجزۀ بی مانندی قرآن را، بپذیریم.
بسم الله الرحمن الرحيم ثشقيل الفيل ما الفيل و ما ادراک ما الفيل هذا صاحب الخرطوم الطويل الفيل خير من الف ابل فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل و هو لا يحب الکفار و الاباطيل
منو قانع کنید که چرا این ابیات نمیتواند مانند قرآن در نظر گرفته شود ؟
بارها و بارها نظراتتون رو خوندم . و تقریبا خیلی جاها باشما هم نظر هستم . در اکثر جاها هم شما رو خیلی جلوتر از خودم دیدم .
ولی در مورد این پستتون ...
به نظر من معجزه اگر هم دیده بشه میتونه بی اثر بشه .
یه سوال ازتون میپرسم .
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که بچتون رو قربانی کنین ... یعنی با چاقو بخواین ...
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین درون دشت برهوت یک کشتی بسازین که مثلا میخواد 120 سال دیگه بارون بیاد
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که برده داری رو درست بدونین
و ...
ببینید ...
به نظر من راه معجزه از اساس ایراد داره ...
اگر حرفی درست و منطقی بود باید گوش داد و اگر سخنی ایراد داشت نباید پذیرفت . حالا گوینده معجزه داشته باشه یا نداشته باشه .
انبشتن مگه برای اثبات حرفهاش معجزه داشت ؟
بنابراین ممکن هست ادمهایی وجود داشته باشند و معجزه رو دیده باشند و باز هم ایمان نداشته باشند ... چون از اساس نمیتونند اون حرف رو قبول کنند . حالا با معجزه یا بدون معجزه .
خب ببینین ما برده داری رو نمیپذریم و شاید یکی از دلایلش جو حاکم بر جامعه، و چیزهایی هستش که از اون شنیدیم، که حتی به خود اجازه نمیدیم کسی رو که به ما و خانواده ما حمله کرده اسیر و برده کنیم، در حالی که شاید اگر در فرهنگ آن زمان بزرگ میشدیم و این همه فیلم های جهت دهنده ی هالیوودی و تبلیغات گسترده علیه برده داری نبود ممکن بود امروزه دیدگاهمان به این مساله متفاوت باشد، و اینطور نیست که راه نیکی کاملا از بدی بدیهی باشد ، حداقل برای من اینطور نیست، بنابر این ما برای اینکه اعتمادمان جلب شود که این کار به نیکی نزدیک تر است نیاز به معجزه داریم، ولی اگر به اندازه ای رشد عقلی داشتیم که حق و باطل را مستقلا بشناسیم نیازی اصلا به دین نداشتیم .
پاسخ آن قطعاً و بلا شک خیر هست
یعنی غیر ممکن هست که معجزه ای به واقع و در عالم حقیقت و با مدرک و شواهد کافی اتفاق بیفتد و مردم به آن ایمان نیاورند
پس با این همه ادعای اعجاز تنها چیزی که میتوان گفت این هست که هیچ گاه هیچ اعجازی اتفاق نیفتاده و این همه هیاهو صرفاً ادعاهایی بدون سند ، مدرک ، شاهد و اعتبار هستند
دلیل شما برای این مدعای قطعی و یقینی چیست؟
آیا معجزه را علت تامه درباور میدانید؟
در این صورت، نقش اختیار و اراده انسان و عوامل نفسانی چه میشود؟
اگر قرار است معجزه قاهره نباشد، پس یقین هم حاصل نمیشود، پس تکلیف انسان چگونه خواهد بود
قاهره بودن اگر به معنای ملزم و اجبارکننده بودن باشد قطعا نادرست است.
بعلاوه، قاهره بودن به هر معنایی ملازمه ای با یقین ندارد.
ثالثا تکلیف انسان دایر مدار یقین نیست بلکه دایر مدار باور است باوری که در برخی موارد باید جزمی باشد که با یقین به هر سه معنای(ذاتی، موضوعی و منطقی) و جزم از روی تقلید نیز سازگار است و در برخی موارد در حد ظن اطمینانی نیزکفایت میکند و در برخی موارد حتی ظن غیراطمینانی را نیز.
اگر منکر معجزه باشیم باید ابتدا منکر وجود خود شویم . آیا ما انسانها معجزۀ الهی نیستیم؟ و دیگر مخلوقات
باسلام
مقدمات شما خوب بود ولی توجه به این نکته داشته باشید که این جمله شما خطابی است نه علمی.
بحث ازمعجزه در اینجا کاری است که توسط مدعی نبوت(یا امامت) انجام میشود برای اثبات صداقت خویش.
پش شامل کارهای خداوند نمیشود.
کسانی که قائل به آفرینش دفعی و تکامل تدریجی انسان هستند
این اصطلاح اولین بار است میشنوم.
افرینش دفعی و تکامل تدریجی؟
اگر منظورتان بیان نظریه تکامل است، این جمله مدعای آنها نیست.
اتفاقا انها معتقد به افرینش نیست و انسان را نتیجه انتخاب طبیعی و تکامل موجودات میدانند.
تکامل حقیقتاً یک حقیقت ثابت شده و غیر قابل انکار هست و دلایل و شواهد بسیار بسیار زیادی در این باره وجود داره , هم علمی هم مستند و هم تاریخی.
باسلام
یعنی تمام شرایطی که برای اثبات یک فرضیه باید باشد را این دیدگاه دارد.
آیا هیچ نقطه ابهام و هیچ انفکاکی در زنجیره تکامل وجود ندارد؟
اگر دارد که نمیتوان نتیجه گرفت این فرضیه اثبات شده و غیر قابل انکار است.
در ضمن، غیر قابل انکار یعنی چه؟
مگر در مسائل تجربی و نظریه های اثبات شده در علوم تجربی میتوان مدعی یقینی غیر قابل زوال شد؟
منتها به اعتقاد بنده, تکامل وجود داشته و قبل از خلقت آدم ع انسان هایی بودند و فسل ها و استخوان هایشون بعضا موجوده حتی تا نزدیک به شاید 1 میلیون سال پیش.
این مسئله با احادیث ائمه ع اصلا و ابداً تناقض و منافات نداره و ائمه ع به وجود انسان هایی قبل از آدم ع به وفور اشاره کردند و حتی اسم اونها رو بردند.
خلقت یک باره آدم ع , صرفا جسمش نیست بلکه در قرآن " نفس " بیشتر مد نظر هست تا جسم.
و این مسائل مربوط به عوالم بالا و خلقت بالاست.
لذا بحث در این باره گسترده میشه اگر وارد بشیم.
به اعتقاد بنده تکامل یک حقیقت اثبات شده است و با دین و خلقت آدم ع تناقض و منافاتی اصلا نداره , تکامل هوشمند بوده و اتفاقا باعث اثبات وجود خالق هوشمند میشه.
و اینکه عده ای بگند ما از نسل میمون هستیم, این یک غلط محض هست و اگر اشتباه نکنم هیچ دانشمند تکاملی و زیشت شناسی چنین نظری نداره که از این میمون امروزی ما به وجود امدیم, بلکه ما نیای مشترک داشتیم با اونها و سالها پیش به دو شاخه جداگانه تقسیم شدیم و تکامل یافتیم.
و ما به سمت انسانیت و دارای هوش بالاتر و آنها به سمت حیوانیت و دیگر موجودات.
فقط و فقط و فقط جسم رو عرض میکنم.
ما نفس و روحمون آسمانی هست که به جسم منتقل شد و کلا جدا شدیم از حیوان.
این ادعاها نیاز به اثبات دارد.
اثبات تجربی، منطقی یا شهودی یا حداقل نقلی معتبر.
ریشهی انکار معجزه نشناختن مفهوم معجزه و مکانیزم عملکرد آن در اثبات و اتمام حجت است ... حقیر هم که مسلمان هستم با تعریف رایج از معجزه مشکل دارم و آن را اشتباه میدانم، تا چه برسد به مخالفان
باسلام
اولا: چه ملازمه ای بین نشناختن مفهوم معجزه و انکار آن چه ملازمه ای وجود دارد. اینها چه ربطی به هم دارند؟ مگر وقتی ما درخت سیب را میبینیم و به وجودش اذعان میکنیم ماهیت آن درخت و نیز فرایند ایجادش را میدانیم.
ثانیا: مشکل شما با مفهوم معجزه چیست؟ بفرمایید تا بحث کنیم.
[=microsoft sans serif]
قاهره بودن اگر به معنای ملزم و اجبارکننده بودن باشد قطعا نادرست است.
بعلاوه، قاهره بودن به هر معنایی ملازمه ای با یقین ندارد.
ثالثا تکلیف انسان دایر مدار یقین نیست بلکه دایر مدار باور است باوری که در برخی موارد باید جزمی باشد که با یقین به هر سه معنای(ذاتی، موضوعی و منطقی) و جزم از روی تقلید نیز سازگار است و در برخی موارد در حد ظن اطمینانی نیزکفایت میکند و در برخی موارد حتی ظن غیراطمینانی را نیز.
پس شما میگویید ممکن است معجزه انسان را مطمئن کند ولی مجبورش نکند ؟ خب کدام معجزه در حال حاضر انسان را مطمئن میکند ولی مجبورش نمیکند ؟
معجزۀ ماگما و مواد مذاب زمین از دیدگاه قرآن
خداوند متعال در سوره الزلزال فرموده است:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾
به نام خداوند رحمتگر مهربان
هنگامی که زمین شدیدا به لرزه در آید﴿۱﴾و زمین بارهای سنگینش را خارج سازد! ﴿۲﴾
سلام جناب مهدیین،
با شما موافق هستم که این مطلب دقت بیشتری را میطلبد، لکن از آنجا که در اصل مطلب با هم اختلافی نداریم و فقط در مثالها و مصادیق آن اختلاف داریم و این بحث ممکن است تاپیک را به انحراف بکشاند با اجازهی شما جواب این پستتان را خلاصه میدهم و دیگر این بحث را در این تاپیک ادامه نمیدهم
با برداشت شما از مقهور بودن موافق هستم، شخصی که مقهور شده است چارهای جز اعتراف نمیبیند و مانند کسی که به باور لا یمکن الفرار من حکومته برسد، ولو به صورت موقتی، این مقهور شدن رخ میدهد و چارهای جز ایمان در مقابل خود نمییابد و ایمان میآورد ... ولی این ایمان ارزشی ندارد ... ایمانی ارزش دارد که انتخاب شود، زمانی که گزینهی دیگری هم برای انتخاب داشته باشد که آن گزینه هم برایش مزیتهایی داشته باشد و وسوسهبرانگیز باشد و برایش یک دو راهی انتخاب را ایجاد کند و سپس او با قوهی عاقلهی خود بیاید و ایمان و دینداری را برگزیند (البته این تعریف ناقص است اگرچه کاربردی باشد، تعریف کاملترش این است که بر اساس قوای عاقله باشد و نه قوای واهمه، چرا که اولاًشرط عذاب شدن اتمام حجت با وجود عاقل و بالغ بودن و مطلع بودن است و ثانیاً در حدیث عقل و جهل پاداش و عذاب در مقابل عقل مطرح میشود) ... فرعون در زمان دیدن شکافته شدن دریا در این دو راهی بود، تسلیم شوم و ایمان بیاورم تا خدایی به این قدرتمندی خدا و حامی من نیز باشد، یا اینکه خود را از تک و تا نیاندازم وقتی تا پیش از این مدام به قوم خود میگفتم که انا ربّکم الأعلی و آنها هم پذیرفتند، آبرویم میرود اگر بگویم به شما دروغ گفتم و از موقعیت و قوهی قاهرهام بر شما سوء استفاده کردم تا بر شما مسلط بمانم ... تا مقدار قابل توجهی هم در دریا پیش رفت، اینطور نبود که یک متر یا بیست متر برود داخل دریا، چرا که هم خودش و هم سپاهیانش همه در داخل دریا بودند و آن هم در بخش عمیق آن که ستونهای عظیم و مرتفع آب در اطرافشان بود ... ولی وقتی که بنیاسرائیل از آن طرف دریا خارج شدند و آنها دیگر تنها در وسط آب مانده بودند ستونها شروع به فروریزش کردند و با صدای مهیبشان بر سر سربازان و فرماندهان و فرعون خراب شدند ... ما چیزی داریم به نام زمان احتضار ... این زمان چیزی است بین زنده بودن و مردن ... در آستانهی مرگ خیلیها چیزهایی را میبینند که پیش از آن نمیدیدند ... فرعون هم مواجه با جبرئیل علیهالسلام شده بود که وقتی گفت ایمان آوردم جبرئیل علیهالسلام به او جواب داد که الآن دیگر دیر است و ایمانت ارزشی ندارد ... یعنی این گفتگو مربوط به زمان جان دادن اوست، زمان احتضارش، اگرچه فرعون هنوز نمرده بود ولی دیگر عذاب بر او و سپاهش نازل شده بوده است، مطابق قران هم از وقتی عذاب نازل شود دیگر به ایشان مهلتی داده نمیشود ... این گفتگو مربوط به بحبوحهی غرق شدن است، خودتان هم در آیه مشاهده فرمودید که صحبت از درک کردن مرگ است، نه ترس از هیبت ستونهای آب و دیوارهای آب، اگر هنوز عذاب واقع نشده بود و او از ترس ایمان میآورد ایمانش پذیرفته میشد همانطور که ایمان قوم یونس علیهالسلام پذیرفته شد وقتی که ابرهای طوفانی به ایشان نزدیک میشدند و یونس ایشان را نهیب زد که در آن مرگ شماست و خودش هم باورش نمیشد که ایشان ایمان بیاورند و یا اگر بیاورند هم عذاب از ایشان رفع گردد ...
بنابراین چارهای نداریم جز اینکه بگوییم فرعون در حال احتضار آن هم در مواجههی با عذاب الهی بود که ایمان آورد ... مگرنه طبق فرمایش شما حتی در حال احتضار هم تا زمانی که روح در خروج از بدن به حلقوم نرسیده باشد (نه تا وقتی چشمها باز است، برخی کلاً با چشم باز جان میدهند و روایت هم داریم که فرمودند مرگ چنان آنی است که کسی که چشمش باز باشد فرصت بستن نیابد) توبه پذیرفته است ... علت هم دارد ... عذاب با مرگ طبیعی فرق دارد ... یک فرق دیگرش در مورد رجعت است که همه ممکن است در رجعت به زمین بازگردند مگر کسانی که با عذاب الهی از دنیا رفتهاند که بازگشت ایشان به دنیا حرام شده است و این در قرآن و روایات بیان شده است ... فرقی که در اینجا مطرح است این است که برای مرگهای طبیعی خود حالت احتضار بزرگترین ابتلاء خداوند است، زمانی که بزرگترین کید شیطان به انسان میرسد و توصیه شده است برای سلامت ماندن در آن زمان مثلاً دعای عدیله را خواندن:
اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْعَدِيلَةِ عِنْدَ الْمَوْتِ و عديله عند الموت خدايا من از عديله به هنگام مرگ به تو پناه مى آورم.
و عديله به هنگام مرگ يعنى عدول كردن از حق به سوی باطل به گاه جان دادن، و عدول از حق چنين است كه شيطان هنگام مرگ نزد انسان حاضر مى شود و او را وسوسه كرده و نسبت به باورهاى دينى به شك مى اندازد، تا جايى كه او را از مدار ايمان بيرون كند و به همين دليل است كه در دعاها از اين عدول به خدا پناه برده شده.
منبع: اینجا
چه بسا افرادی که تا دم مرگ هم مؤمن باشند ولی همانجا کافر شوند و یا کافر باشند ولی همانجا ایمان بیاورند ... زمان احتضار برای خودش عالمی دارد و مرگ یک لحظه نیست چنانچه به نظر میرسد و هر چه در آن دوران به انسان برسد هم اینطور نیست که ناظران خارجی متوجه شوند، چنانکه مطابق قرآن و روایات تمامی کسانی که اهل لواط و همجنسبازی شده یا نسبت به انجام آن توسط دیگران راضی باشند با عذاب قوم لوط از دنیا خواهند رفت، اگرچه دیگران متوجه نشوند و مثلاً بگویند او با سکته مرد یا خونریزی داخلی داشت یا چیزی شبیه به آن ...
در زمان مرگ طبیعی چون تا لحظهی خروج روح از بدن هنوز فرصت برای انتخاب و تغییر سرنوشت وجود دارد توبه هم پذیرفته میشود، ولی اگر مرگ کسی با عذاب الهی رقم بخورد دیگر ابتلائی هم در کار نیست، عذاب است نه آزمایش، شیطان بیاید چه بگوید و اصلاً چرا بیاید وقتی دارد نتیجهی زحماتش در بدبخت کردن یکی از اولاد آدم علیهالسلام را میبیند و از رنج کشیدن او لذت میبرد؟
اعتراف فرعون برای زمان دیدن معجزهی موسی علیهالسلام در شکافته شدن دریا نبود، او این معجزه را دید و ایمان نیاورد و داخل بین ستونها و دیوارهای عظیم آب شد و باز هم ایمان نیاورد و به پیش رفت تا تمام سپاهش در بستر دریا قرار گرفتند و تازه در زمانی که ستونها شکستند و عذاب الهی واقع شد توبه کرد و توبهاش سودی به حالش نداشت ... اگر شما معتقد هستید که او هنوز دچار عذاب الهی نشده بود و ایمان آورد باید این سؤال را جواب دهید که پس چرا توبهاش پذیرفته نشد؟
معجزهی شکافته شدن دریا مقهور کننده نبوده است، این معجزه هم مثل همان معجزهی مار شدن عصا بوده است، اگر همان زمان که عصا مار شد و فرعون تکذیب کرد هم آن مار به فرعون حمله میکرد و در آستانهی نیش زدن او و خورده شدن قرار میگرفت میگفت ایمان آوردم تنها در این صورت بود که باز توبهاش پذیرفته نمیشد و شاید شما باز معتقد بودید که دلیل آن مقهور کننده بودن خود مار شدن عصا بوده است و نه نزول عذاب الهی و واقع شدن مرگی عذابآور ...
در مورد اتمام حجت هم آیا از نظر شما هم امکان ندارد که خدا بر کسی اتمام حجت کند و او نپذیرد و بر جرم و جنایت خود اصرار کند؟ اگر برایتان چنین چیزی قابل تصور نباشد شما هم دارید حرف جناب ++C و جناب متحیر را میزنید که غلط بودنش برای حقیر واضح است ... حال آنکه نه تنها این معجزه که تمام معجزات دیگر هم نقش اتمام حجت را داشتهاند و به همین دلیل وقتی شتر صالح علیهالسلام ذبخ شد عذاب نازل شد، یا وقتی طوفان نوح رسید ولی باز هم فرزند ایشان به جای سوار شدن بر کشتی گفت به کوه بالا میروم و فرصت از او گرفته شد دیگر مستحق عذاب گردید و از غرقشدگان گشت و خداوند فرمود او از اهل تو نبود ... و یا وقتی سفرهی آسمانی نازل گشت و حواریون از آن خوردند و باز هم یهودی اسخریوطی در تردید بود دچار عذابی شد که پیش از او کسی به آن عذاب نشده بود ... و مثال بیش از اینهاست ... اگر معجزه که آیة البینه است اتمام حجت نکند پس دیگر چه چیزی اتمام حجت خواهد کرد؟ اگر با قرآن ایمان نیاورند خداوند میفرماید بعد از این سخن دیگر با چه ایمان خواهند آورد؟ اگر اتمام حجت باعث میشد همه ایمان بیاورند و این ایمان هم ارزشی نداشت دیگر چه نیاز به اتمام حجت و بدون اتمام حجت چگونه خداوند میتوانست طغیانگران را عذاب کند و همچنان عادل نیز باشد؟
با تشکر از توجهتان
سلام،
جسارتاً اینکه میفرمایید برداشت شماست یا روایتی را سراغ دارید که در تبیین آیات خداوند این معنا را برساند؟
این معنا را میتوان به عنوان یک معنای احتمالی آیه در نظر گرفت تا مؤمنین روی آن فکر و تدبر بیشتر کنند، ولی از آنجا که درستی این برداشت قطعیتی ندارد نمیتوان آن را به عنوان معجزه به کسانی که قرآن را از طرف خداوند حکیم و علیم نمیدانند عرضه نمود و انتظار داشت با دیدن آن آنها ایمان بیاورند و بگویند که دانستیم که قرآن از طرف خداست ... مطالب چندپهلو که میتواند به صورتهای متفاوتی معنا و تفسیر شود وضوح گزارههای علمی قابل قبول برای یک نامسلمان را ندارند، گرچه برای مسلمین منبع بسیار عالی برای علوم متفاوت محسوب شوند ... علوم قرآن مستور هستند و لا یمسّه الا المطهّرون، ایمان شرط رسیدن به علوم قران است، گرچه در مقام هدایت به حقانیت اسلام تشیع معجزهی آشکار و همهفهمی باشد ...
به طرز مشابه وجود انسان هم معجزه نیست، از یک نگاه همهی پدیدههای عالم آیه و نشانه بر وجود خداوند حکیم و قادر است، ولی برگ درختان سبز تنها در نظر هوشیار است که هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، مگرنه برای همگان پذیرفتنی نیست و در نتیجه معجزه هم نیست، فرق معجزه با آیات دیگر الهی در بیّنه بودنش هست، خداوند پیامبرانش را با آیات البیّنات فرستاد، این یعنی آیاتی که حجت را بر همگان تمام کند نه بر یک صنف خاص ... در نتیجه وجود انسان اگرچه نشانه بر وجود خدا هست ولی معجزه محسوب نمیشود چون همه فهم نیست و حجت را بر هر عاقل بالغی تمام نمیکند مگر از پس مطالعه و تحقیق و تفکر بسیار ...
و الله العالم
در فضا هر جسمی که دارای جرم باشد دارای گرانش است،اما دانشندان یکی دیگر از دلایل وجود گرانش را در زمین پگماتیت های آهن مذاب می دانند که باعث پیدایش جاذبه در زمین می شود.
حال نکته این که زیر زمین بعد از لایه ای تماما ماده مذاب است،و اگر این ماده مذاب نبود زمین تو خالی می شد،در نتیجه گرانش به شکل امروزی وجود نداشت و اجسام سبک تر بودند و شاید در نتیجه آن حیات به شکل کنونی بروی زمین وجود نداشت.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ
إِذَا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزَالَهَا ﴿۱﴾ وَأَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقَالَهَا ﴿۲﴾
مواد مذاب و اقیانوسی از ماگما به جز آهن از سایر عناصر سنگین که در ستارگان نیز وجود دارند تشکیل شده است،که در آیه به واژه سنگین اشاره شده است.تنها جرم هسته زمین که اطراف آن را ماگما پر گرده است سی درصد جرم زمین است و تراکم ماده فشاری معادل میلیون ها برابر آنچه بالای زمین است در آنجا وجود دارد.
در نتیجه اگر به قول قرآن این بارهای زمین وجود نداشتند زمین بسیار سبک تر بود و از مسیر خود خارج می شد و به خورشید می چسبید و شاید از آن دورتر می شد و در نتیجۀ سرما مانند مریخ ، حیاتی وجود نداشت.
امام رضا واسطه و شفاعت کننده است و شفا دهنده حقیقی خدا است.و بدون اذن خدا هیچ یک از پیامبران و یا امامان کار خارق العاده انجام نمیدادند.انها هم اسنان معمولی هستند .
حتی اگر یک گزارش باشد که شخصی بیمار که شفا پیدا کرده ب اشد خود می تواند دلیل باشد بر شفا یافتنش از محضر امام رضا.ولی گزارشاتی که در دفتر ثبت شده کم نیستند.
یعنی شما باید علت علمی هر پدیده ای را بدانید تا باور کنید؟ مگر علم بشر چقدر پیشرفت کرده که راز همه اتفاقات را بداند؟ ببینید معجزه کار غیر علمی و بدون علت نیست.بلکه علل خاص خود را دارد که از تیر رس علم بشری خارج است.یا حد اقل در زمان حاضر خارج است!
وگرنه معجزه یعنی عجز بشر از انجام دادن آن نه اینکه یه عمل غیر عقلانی و علمی باشد.
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری ست معرفت کردگار
کسانی که به معرفتِ پروردگار خویش نائل میشوند باید به وظیفۀ خود عمل کنن و آن رساندن پیام الهی به جاهلین هست .
و کسی که جاهل هست و معرفت و شناختی نداره باید به سراغ عالمان و اولو الالباب رفته و از آنها کسب معرفت کند .
آفرینش های الهی لازم و ملزوم یکدیگرند . همه در جهت رشد و شکوفائی یکدیگر قرار دارند .
اگر میوه ای به بار میشینه به واسطۀ ملزومات دیگر است :
انسانی که دانه را کاشته ، آب و کود داده
خورشیدی که نور افشانی کرده
خاکی که در آن ریشه دوانده و .....
خداوند انسانها را نیز اجتماعی خلق کرده تا لازم و ملزوم یکدیگر باشند . مردی که نیازمند زن است و زنی که نیازمند مرد است .
کودکی که نیاز به پرورش دهنده دارد
جاهلی که نیاز به عالم دارد
اینها آیات بیّنات الهی هستند که همه به یک جهت سوق داده شده اند و آن معرفت و شناخت پروردگار است .
و همۀ اینها معجزه است اگر صحیح بیندیشیم
ایمان شرط رسیدن به علوم قرآن نیست .
بلکه علوم قرآن باعث یقین و ازدیاد ایمان می شود .
بسیاری از دانشمندان و متفکّران بی ایمان و خداشناس به واسطۀ علم به مرحلۀ ایمان به خدا رسیدند
و بعد از مراجعه به قرآن ، ایمان آوردند .
حتی در مورد اقوام پیشین هم همین بوده وقتی حضرت موسی علیه السّلام عصایش را بر زمین می افکند ،
ساحران بعد از دیدن این آیۀ بیّنه ایمان می آورند امّا فرعون وهامان نه ،
ساحران به قیمت جانشان از این آیۀ بیّنه استفاده کرده و فرعون و یارانش را به خداپرستی دعوت می کنن
و وظیفۀ روشنگری را بلافاصله انجام می دهند .
خداوند در هدایت همۀ انسانها از هیچ چیزی فروگذار نکرده . اگر انسانِ جاهلی هست که آیات و معجزات را نمی بیند ،
افراد نخبه و خردمندی هستند که آنها را راهنمایی کنند . نه در این مسأله در همۀ شئونات زندگی بشر این صدق میکنه.
جناب متحیر، باورم نمیشود شما و جناب ++c مطلب به این واضحی را انکار نمایید، در نتیجه این سؤال را جهت سنجش صداقت شما در بحث میپرسم و ممنون میشوم که جواب بدهید:
[indent=2]
آیا از نظرشما امکان دارد که کسی چیزی را بفهمد که حقیقت است ولی انکارش کند و طوری وانمود کند که گویی به چنان فهمی نرسیده یا اصلاً میداند که این مطلب حقیقت نیست و باطل است و مطلب دیگری است که حقیقت است؟
آیا از نظر شما امکان دارد کسی حقیقت را عامدانه مخفی کند و دروغ بگوید؟
آیا چیزی به اسم شهادت دروغ وجود دارد یا اینکه میگویند دروغ و دروغگو هم امروز و هم در گذشته بسیار بوده است صرفاً یک توهم توطئه است؟
اگر قبول دارید که چیزی به اسم دروغ وجود دارد در این صورت بفرمایید کسی که دروغ میگوید برای چه درغ میگوید؟ برای تنوع یا برای حفظ منافع شخصی و جمعی خودش و وابستگان به خودش؟ (اگر معلوم نیست تأکید میکنم که بحثم بر روی دروغهای مصلحتی نیست و بر روی دروغهای منفعتی است)
[/indent]
به باقی مطالبی که فرمودید وقتی جواب میدهم که پاسخ این سؤالات را بدهید که بدانم طرف بحثم فقط در صدد انکار بدیهیات و حقایق نیست ...
جناب ++c شما هم جواب بدهید لطفاً چون به نظر حقیر اینطور میرسد که شما هم در موضع انکار بدیهیات قرار گرفتهاید ...
باتشکر
بحث اینجا علمی است! قرار به بحث مذهبی باشد میتوانم بهتر از علمایی دینی وعظ کنم! happy
اینجانب یک مورد هم سراغ ندارم جز حرف و حدیثهایی که بین مردم شایع میشود و به گوش میرسد که معلوم نیست داستان چه بوده چه شده و چه نتیجهای میتوان گرفت. بعید نمیدانم خیلیها در امامزادههای مختلف از روی دلسوزی یا برای افزایش زائر معجزه سازی کنند!
از جای بی اعتباری مثل مسجد جمکران (که رهبر سابق انقلاب حاضر به زیارتش نبود) بگیر تا 11 هزار امام زادهای که خدا را شکر روز به روز بر تعداد خودشان و معجزاتشان افزوده میشود؛ هیچ یک بی ربط به تلاشهای بی شائبۀ معجزهسازان نیست.
بهتر نیست امام رضا (ع) به جای این که پا در کفش اطباء کنند، دعایی برای رفع شبهات نابودکنندۀ دینی ما بکنند؟ یا حالا که میخواهند هر جور شده کمک کنند، لااقل یک دعایی هم برای بهبود وضع اقتصاد ایرانیها بکنند یا برای حل مسألۀ اسرائیل و فلسطین یا عربستان و یمن یا برای بلاهایی که داعش سر مردم میآورد دل بسوزانند به جای این که یک پیرمردی را شفا بدهند که اگر بیماری او را نکشد خودش تا چند سال دیگر خواهد مرد؟ افلا تعقلون؟
بحث علمی و عقلانی چیزی نیست که در دین نهی شده باشد.شما هم میدانید که قرآن به آن اهمیت زیادی داده است.این خوب است که انسان در جست وجوی علت علمی هر پدیده ای باشد. مثلا کتاب علل اشرایع خود خواسته دلیل عقلی و فلسفی بعضی زا احکام را که برای بشر قابل فهم است را بیان کند.نظیر اینکه چرا طلا برای مردان حرام است.اما با وجود این اگر نشود علت علمی بعضی از مباحث دینی نظیر معجزات را با علم اندک بشری دریافت باید کوشش بی حاصل کرد؟ یا آنرا رد کرد؟
در مورد معجزه شفا یافتگان بهتر است تحقیق داشت.دریافتن و باور داشتن صحت این گزارشات به عهده خودمان است.
یعنی امام رضا دنیا را تبدیل به بهشت کنند دیگهhappy
شاید همین شبه ها دینی و مشکلات اقتصادی خود سازنده باشند اگر ما روحیه حقیقت جویی داشته باشیم
جادوگران هم با استفاده از قدرت شیاطین افراد بیماری را شفا میدهند، اینو من هم شنیدم هم شخصی که احضار میکرد خودش پیشنهاد داد که بیماریمو با احضار جن و ... که حالا دقیقا ازش سر در نمیارم برطرف کنه، البته من پول ندادم، اونم اینکارو نکرد، ولی همین آدما ممکنه برای جذب افراد به دین یا به شکل دیگه ای باعث شفای بیماری انسان ها در حرم بشن، خلاصه هر دری میزنیم شبهه و اشکال توش زیاده، یا باید سرمون رو بندازیم پایین ایمان بیاریم، یا اینکه اینطوری همش فکرمون مشغوله و سرگردانیم ...
شاید چنین چیزایی هم وجود داشته باشند. یه چیز را باید در نظر بگیریم:
اعتقاد به معجزه به همون اندازه سخت است که اعتقاد به جن و شیاطین سخت است! یعنی هر دو از تیر رس علوم تجربی خارج اند.
بله شک و شبهه فراوان اند. و خود شیاطین و جنیان هم ممکنه برای گمراه کردن انسان چنین دست به کارهایی بزنند.
ممنون.
عرض کردم, فرعون وقتی با چشم این معجزه رو دید و هنوز ورود نکرده بود به دریا, احتمال سحر و جادوگر وجود داشت و فرعون هم به واسطه ی این معجزه, خطری احساس نمیکرد و نهایتا مثل دیگر معجزات بود که میگفت سحر و جادوست.
اما وقتی فرعون وارد دریا شد, و شما سپاهی رو تصور کنید که فقط به فکر شکار هست و با سرعت داره وارد دریا میشه با اسب و ارابه, چقدر طول میکشه تا اسب یک کیلومتر رو طی کنه ؟
یعنی بنده فضا رو اینجور میبینم که این لشکر عظیم فرعون با سرعت وارد دریا میشند و فرعون و سپاهیانِ بر اسبی که با سرعت در حال حرکتند, به دریا و معجزه نیز خیره شدند, تا چشم باز میکنند, میبینند اطرافشون دو کوه عظیم از آب حقیقی و واقعی هستند.
ضمناً ای بسا فرعون لزوماً اولین نفری نبوده که وارد دریا شده و بعد سپاهیان, ای بسا فرعون وسط سپاه باشه و یا آخر سپاه باشه و ابتداً لشکریان کاملا وارد میشند و بعد فرعون تا حدودی مات و مبهوت پیش میره و یقین میکنه که دیگه خبری از سحر و جادو نیست.
و بنده واقعا و روشن هم از حدیث استفاده کردم و هم واژه و گفتم :
حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ قَالَ آمَنْتُ أَنَّهُ لَا إِلَهَ إِلَّا الَّذِي آمَنَتْ بِهِ بَنُو إِسْرَائِيلَ وَأَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ.
فَلَمَّا تَرَاءَى الْجَمْعَانِ قَالَ أَصْحَابُ مُوسَى إِنَّا لَمُدْرَكُونَ ﴿۶۱ شعرا﴾
أَدْرَكَهُ / لَمُدْرَكُونَ
هنگامي كه هر دو گروه يكديگر را ديدند، ياران موسي گفتند: ما در چنگال فرعونيان گرفتار شديم.
یاران موسی ع هنوز به چنگال فرعون نیافتادند, اما بس که فرعون نزدیک شده , دیگه کار رو تمام شده می دونند. اما میبینیم که نجات پیدا کردند و به دست فرعون نیافتادند.
این دقیقا حس و حال فرعونه در آیه بالاتر , فرعون غرق نشده بود و فقط بین دریا بود و میدونست اگر این آب فرو بریزه غرق خواهد شد... حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ ------ حقیقتاً کاملا آیه روشنه که حسِ غرق شدن به اون دست داد.
کما اینکه یاران موسی ع از فرعون فاصله داشتند و خبری از دستگیری نبود, اما گفتند گرفتار فرعون شدیم, یعنی فرعون الان به ما میرسه و خواهیم مُرد. دقیقاً مثل جمله فرعون نسبت به آب که الان میاد پایین و خواهم مُرد.
دقت کنید لطفا,
شما معتقدید, فرعون غرق شد و در حالت مرگ قرار گرفت بعد ایمان آورد.
بنده معتقدم فرعون در شرایط عادی بود و هنوز غرق نشده بود و خبری از مرگ هم نبود.
حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ
نه...
حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الموت
شما میگید معجزه مقهور کننده نبوده, و فرعون وقتی جبرئیل ع و عزرائیل ع رو دیده ایمان آورده.
درواقع به هم نزدیک هستیم و شما اصرار دارید بگید, فرعون فرشته ها رو دید و ایمان آورد, و بنده میگم خیر, "غرق" باعث شد, حَتَّى إِذَا أَدْرَكَهُ الْغَرَقُ.
پس آنچه باعث شد فرعون ایمان بیاره, آب و کوه عظیم آب و دریا بود. فکر می کنم دیگه خیلی واضح هست.
خدا برای سامری اسم رسول رو میاره که دید و یا جبرئیل ع رو که دید.
اینجا هیچ دلیلی برای نزول ملائکه نداریم.
****بنده که عرض کردم, به واسطه معجزه و آیات قاهره که رُخ داده بود, و دیگه ایمانش پذیرفته نشد.
=== و شما میگید خیر, در حالت احتضار بود و فرشته ها رو دید و ایمان آورد و ایمانش پذیرفته نشد.
آیا شما دلیل واضح و قطعی و حدیثی دارید که گفته باشه فرعون اون لحظه ملائکه عذاب رو دید و ایمان آورد ؟
آفرین. دقیقا.
آیا علت ایمان آوردن فرعون, فرشته ی مرگ هست اینجا, یا مار خارق العاده ای که فرعون در جلوی خود می بیند ؟ و این همون آیه ای هست که نباید اتفاق می افتاد چون دیگه بعد از اتفاق افتادنش ایمان فایده نداره.
هنوز فرعون نمرده , بلکه میدونه که کار تمام هست و این مار الان حمله میکنه و میخورتش, لذا برای نجات, اعتراف میکنه که ایمان آوردم و واقعا هم ایمان میاره که زنده بمونه اما ایمانش بی فایده است.
پس شما مجبورید این قسمت از آیه رو کلاً تکذیب کنید که می فرماید : أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ
چون در نظر شما, آمدنِ این آیات برابر است با دیدن فرشتگان مرگ و حالت احتضار, درصورتی که این کاملا با آیه در تضاد هست.
یعنی شما میگید مار خارق العاده که ظاهر شد, طرف در حالت احتضار میره و فرشته مرگ رو میبینه.
حتی باز این همه دلیلش همون معجزه قاهره است که طرف رو در حالت احتضار قرار داده و مقهور کرده. اگر این مار نبود, خبری از فرشته مرگ و حالت احتضار هم نبود.
با این حال اگر قرار باشه , آیات رو با فرشته یکسان بدونیم, پس اصلا آیات دیگه برا چی هست ؟ فرشته بیاد و تمام.
«هَلْ یَنْظُرُونَ إِلاَّ أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَةُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ یَوْمَ یَأْتی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَبَتْ فی إیمانِها خَیْراً قُلِ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ»؛
آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند،
یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید،
یا بعضى از آیات پروردگارت ؟!
-----------
چون شما معتقدید نشانه ی مقهور کننده ای در کار نیست, بلکه هرچقدر هم معجزه قاهره باشه, دلیل ایمان اوردن نیست, بلکه دلیل ایمان آوردن, حالت احتضار و دیدنِ فرشتگان هست.
لذا کاملا این دیدگاه نا درسته.
در مثال فرعون و دریا و حتی مثال مار خارق العاده و نیش زننده ی شما, هر دو بحث بر سر آیات هست, معجزات قاهره ای که اتفاق افتاده و بعد از وقوع آنها, ایمان آوردن فایده ای نداره.
--------------------------------------
(البته تاپیک زیاد به انحراف نرفته چون بحث بر سره دیدن معجزه و ایمان آوردن و نیاوردن است- لذا فرعون معجزه ای دید و ایمان آورد اما ممنوعه).
بله هر دو معتقدیم که بلاخره این وسط فرعون یکی از این سه حالت براش اتفاق افتاده :
1- آیا جز این انتظار دارند که فرشتگان به سراغشان آیند،
2- یا خداوند (خودش) به سوى آنها بیاید،
3- یا بعضى از آیات پروردگارت؟!
نظر شما مورد اول هست و نظر بنده مورد سوم.
لذا شما معتقدید فرعون غرق شد و مرگ رو دید و بعد گفت ایمان آوردم. (که این نیاز به دلیل داره).
و بنده معتقدم که فرعون قبل از غرق شدن و فرود آمدن آب و قبل از مرگ بین دو کوه آب ایمان آورد اما پذیرفته نشد, چون به واسطه یک آیه و معجزه ی ممنوعه, مقهور شد.
ممنون و تشکر
نمیدانم دارید با کدام یک از بزرگواران بحث میکنید ولی تا جایی که دیدم پاسخ همهی دینداران این است که ایمان چه بیمعجزه و چه بامعجزه ارزش دارد، بلکه وقتی ارزش ندارد که مثلاً کسی از ترس ایمان بیاورد یا گمان کند که مجبور است ایمان بیاورد (مجبور است وانمود که مسلمان است نه، مجبور است ایمان بیاورد یعنی در درون خودش هم هیچ راهی برای انکار و توجیه نیابد و به ناچار تسلیم شود ولی اگر میتوانست حتماً تسلیم نمیشد) و چارهی دیگری نداشته باشد، نه آن قالوا بلی در عهد الست ایمان محسوب میشد و نه در زمان نزول عذاب که کافران عذاب را به چشم میبینند ایمان ارزشی دارد و نه در جهنم برزخی یا در قیامت یا در آخرت ... بلکه تنها اگر ایمان داشتن را انتخاب کرد و تنها انتخاب ممکن برای او هم نبود این ایمان است که ارزش دارد ...
در زمان حاضر همه متفقالقول هستند که معجزهی باقی همان قرآن است، در نتیجه کسی از شما انتظار ندارد با بررسی وجود یا عدم وجود نمک در یک جسد ایمان بیاورید ... بهترین راه در زمان حاضر قرآن است، بحث علمی در مورد وجود یا عدم وجود یک حیوان بالدار بیمعناست وقتی یک موجود بالدار همین الآن در بالکن خانهامان داشته باشیم، به طرز مشابه بحث در مورد وجود یا عدم وجود معجزه و اینکه آیا معجزه به راستی رسالت آورندهی آن را اثبات میکند یا نه هم بیمعناست وقتی یک معجزه در کتابخانه یا طاقچهی خانهی اکثر ما هست ... بهترین راه در زمان حاضر قرآن است، اگر تنها راه نباشد ...
سلام جناب مهدیین،
اگر فکر میکنید تاپیک منحرف نمیشود حقیر منعی برای ادامهی بحث ندارم،
اما جسارتاً برخی از مضامینی که به حقیر نسبت میدهید غیر از معنایی است که سعی کردم با زیادنویسی به خوبی منتقل کنم ...
- یکی اینکه حقیر هیچ بخشی از آیهی قرآن را انکار نکردم و مثال بالای سر بنیاسرائیل نگاه داشتن کوه را مثال مناسب برای یک نشانهی مقهور کننده مطرح کردم و البته در مورد ظهور هم صریحاً در روایات آمده که چنین چیزی رخ میدهد که البته دومی احتمالاً نیاز به توضیح داشته باشد با توجه به مقدماتی که بیان گردید ...
- یکی هم اینکه حقیر فرقی بیان ادرکه الغرق و ادرکه الموت نمیبینم ... غرق همان عذاب الهی است که گریزی از آن نیست وقتی که قتش فرا برسد ... اینکه عذاب الهی چگونه مبتلایان خود را در بر میگیرد در داستان انبیاء دیگر علیهمالسلام توضیح داده شده است، مثل اینکه حتی فرار میکنند و به ایشان گفته میشود که بازگردید که امروز راه فراری برای شما نیست و صبحدم همه هلاک شدهاند:
فَلَمَّا أَحَسُّوا بَأْسَنَا إِذَا هُم مِّنْهَا يَرْكُضُونَ ﴿١٢﴾ لَا تَرْكُضُوا وَارْجِعُوا إِلَىٰ مَا أُتْرِفْتُمْ فِيهِ وَمَسَاكِنِكُمْ لَعَلَّكُمْ تُسْأَلُونَ ﴿١٣﴾ قَالُوا يَا وَيْلَنَا إِنَّا كُنَّا ظَالِمِينَ ﴿١٤﴾ فَمَا زَالَت تِّلْكَ دَعْوَاهُمْ حَتَّىٰ جَعَلْنَاهُمْ حَصِيدًا خَامِدِينَ ﴿١٥﴾ [سورهی انبیاء]
تا گاهی که احساس کردند خشم ما را ناگاه از آن میدوند (۱۲) ندوید و بازگردید بسوی آنچه هوسران بودید در آن و نشیمنهای خویش شاید پرسش شوید (۱۳) گفتند ای وای بر ما همانا بودیم ما ستمگران (۱۴) پس بود پیوسته این سخن ایشان تا گردانیدیمشان درویدگانی خموش (۱۵)
- و نهایتاً بله، روایتی داریم که این حرف را جبرئیل علیهالسلام زده است، آن هم بدون اجازه از ناحیهی خداوند ... یعنی در آن زمان جبرئیل علیهالسلام گمان میکرده است که نظر خداوند این باشد ولی بعد که گفته است و فرعون فرصت توبه نیافت ناگهان ترسید که نکند این مطلب مورد تأیید خداوند نبوده باشد و خداوند غفار میخواسته است بندهاش را ببخشد ... در واقع اگر تفاسیر روایی در ذیل همین آیه بخوانید روایتی را مییابید که بیان میکند تا پیش از نزول این آیه جبرئیل علیهالسلام همیشه فسرده و ناراحت نازل میگشت ولی از بعد از این آیه دیگر همیشه خوشحال به خدمت پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله میرسید، حضرت دلیل را میپرسند و او این ماجرا را تعریف میکند و میگوید که با نزول این آیه متوجه شدم که کارم مورد تأیید خداوند بوده است ... در نتیجه حقیر ادعا نکردم که بجز جبرئیل علیهالسلام فرشتهی دیگری هم در آن زمان بوده باشد، مثل حضرت عزرائيل علیهالسلام و البته عجیب هم نیست، چنانکه مأمور عذاب قوم لوط علیهالسلام هم جبرئیل علیهالسلام بودند ...
دست آخر هم با توجه به مطلبی که در ذیل مثال مار شدن عصا فرمودید به نظر میرسد واقعاً اختلاف خاصی نداشته باشیم و تنها مشکلمان مفاهمهی نظرات یکدیگر است.
با تشکر
سلام و عرض ادب
آفرین. بنده به شخصه لذت میبرم از این نوع سوالات که بهتر از تقلیدانه پذیرفتنِ یک موضوع و مسئله هست و ارثی ایمان آوردن و شناسنامه ای.
دوست عزیز این مسئله ی دیوانه خوانده شدنِ پیروانِ ادیان و پیامبران , همیشه در کتب آسمانی ذکر شده.
خدای کتب آسمانی, ایمانِ به غیب رو میپذیره و نه ایمانی که با قدرتِ ظاهر شده و 100% به واسطه "" اسباب مادی "" تحقق یافته.
خدا به ایمانِ 100% از طریق ""عوامل مادی (معجزه قاهره و مجبور کننده ی فرد به ایمان آوردن)"" راضی نیست, چون در این صورت, اخلاصی وجود نداره. به عبارت دیگه, منِ خدا هرچه حرفِ خوب میزنم در کَتِ شما نمیره و زیر بار نمیرید, اما همین که با زور و قدرت وارد میشم, میگید راست میگی خدا, اما اینجا شما دیگه جرعت نداری بگی خدا دروغ میگی.
لذا قدرت و زورِ 100% که بیاد وسط , اختیار از بین میره. یعنی دیگه چاره ای جز سر خم کردن وجود نداره.
معجزات موسی ع شبیه سحر و جادوگری زمانش بود, چون این مسائل رواج داشت.
معجزات عیسی ع اغلب شبیه پزشکی بود, در زمانی که علم پزشکیِ خوبی رواج داشت.
همچنین حضرت محمد ص در زمانی قران میارند که همه اهل قلم هستند.
لذا یک نتیجه میشه از این ماجرا گرفت و اون این هست که, خدا در این نوع معجزات, ایمانِ در غیب هنوز قرار داده و از نوعِ 100% ظاهره و قاهره نیست.
مثلا در معجزه موسی ع اعتراض شد که سحر و جادوگری است.
و در رابطه با متون قران اعتراض میشه که نقص داره و تناقض و یا احمقانه است.
اما اگر متون قرآن نورانی بود و ویژه, همه متوجه میشدند که این 100% آسمانیِ و وقتی تناقضات قران رو میدیدند, نمیگفتند نقص داره, بلکه میگفتند شاید حکمتی داره و ما نمیدونیم.
پس این نورِ مادی و ظاهریِ قران باعث شده که جذب قران بشند, نه محتوا و ایده های خوبی که قران داشته.
------------------------------------
بذار مثالی بزنم :
فرض کن شما الان فردی باشید که ایده های بسیار خوبی دارید برای زندگی, برای حکومت و امپراطوری, برای کل جهان و و و... .
اما افرادی که حکومت رو به دست گرفتند, قدرتمند و ظالم و پول دار هستند و بسیار طرفدار دارند.
حال شما برو بگو بنده از همه ی شما "" عاقل تر, دانا تر , با بصیرت تر , مُنصف و صادق و دلسوز , مستعد تر, لایق تر و و و هستم. (پیامبر هستم / خدا هستم).
اگر بحث شد و اونها زیر بار نرفتند که اعتراف کنند به برتریِ شما و ایمان بیارند به شما,
شما دو راه داری :
1- یا بیخیال بشید و برگردید پِیِ زندگیتون و بذارید اونها با عقل ناقص خودشون هِی طرح و مصوبه و قانون جدید حکومتی بذارند و شما میدونی اشتباست اما مجبوری عقلتون رو تعطیل کنید و به زور عمل کنید به قوانین ظالمانه اونها.
2- یا به واسطه ی یک سری قدرت های خارق العاده و معجزات مقهور کننده و قدرت مند و عجیب غریب و وحشتناک, سه سوته به حکومت برسید و همه رو تار و مار کنید و وحشت زده.
لذا در مورد 2 , دیگه ملت چاره ای ندارند جز اینکه شما رو تصدیق کننده و ایمان بیارند.
دیگه گزینه ی دیگه جز تایید و تصدیق و سجده به شما باقی نمیمونه. لذا دیگه اختیار از بین میره. مردم چه بخوان و چه نخوان " باید " شمارو بپذیرند و سجده کنند.
این یعنی مردم قدرت شمارو در ظاهر دیدند و هر کس با هر نیّتی دور شما جمع میشه و چاپلوسی میکنه, در حالی که ایده های شما همون ایده های زمانی بود که بدون معجزاتِ مقهور کننده بود.
اما اون موقع نمیترسیدند از شما و گُستاخی میکردند و خودشون رو بهتر و بالاتر میدونستند, اما الان دیگه مجبور شدند شمارو تصدیق کنند و گزینه ی دیگه ای ندارند.
-------------
لذا خدا در جهانِ ما, با قدرتِ ظاهره و مجبور کننده بر ایمان وارد نشده, بلکه با علم و معرفت وارد شده و اختیار رو از ما نگرفته.
اگر با قدرت وارد میشد, ترس بر ما غلبه میکرد, و ما چاره ای جز ایمان به خدا نداشتیم, یا اطاعت میکنید یا جهنم و کشته شدن.
وَإِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكَ إِعْرَاضُهُمْ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَبْتَغِيَ نَفَقًا فِي الْأَرْضِ أَوْ سُلَّمًا فِي السَّمَاءِ فَتَأْتِيَهُمْ بِآيَةٍ وَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَى الْهُدَى فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْجَاهِلِينَ ﴿ انعام ۳۵﴾
و چنانچه انکار و اعتراض آنها تو را سخت و گران میآید اگر توانی نقبی در زمین بساز یا نردبانی بر آسمان برافراز تا نشانه(معجزه) بر آنها آوری! و اگر خدا میخواست همه را (اجباراً) جمع بر هدایت میکرد؛ پس تو البته از جاهلان مباش.>>
لذا ما باید اختیار داشته باشیم.
اگر جوری باشه که ما فقط 1 گزینه برای انتخاب داشته باشیم, ما هُنری نکردیم, چاره ای جز این نبوده. پس باید گزینه های دیگه ای باشه.
در این حالت, اهل معرفت و با اخلاص که با چشم دل میبینند و نه با چشم سر, از اهل بی معرفت و ظالم , به اختیار خودشون جدا می شوند.
لذا معجزات قاهره در این باره باطل هست و ایمان آوردن به واسطه ی آنها فایده ای ندارد. چون چاره ای جز ایمان آوردن باقی نمیمونه.
ممنون و تشکر
الان مساله مثل این میمونه که ما سرگردان روی این زمین زاده شدیم، بعد کسی اومده بهمون گفته بیا دنبال من ببرمت به بهشت، یکی هم اومده گفته اون دروغ میگه میخواد ببرتت جهنم، اون شخص برای اینکه ثابت کنه میخواد ببره بهشت یه نشانه ای هم آورده که یه کتابه ، ولی متاسفانه حتی با وجود این کتاب هم حقیقت کاملا روشن نمیشود، چون چیزی که الان زیاده کتابه ، اون شخص میگه اگه این کتاب بهشتی نبود قطعا توش اشکال پیدا میکردی، بعد میره ... بعد من میام این کتاب رو میخونم و توش مشکلاتی پیدا میکنم، مثل همون جریان تقسیم ارث، هیشکی هم این وسط پاسخگو نیست، کارشناس هم جوابش قانعم نمیکنه، الان من چیکار کنم ؟ متاسفانه راهی هم که اون شخص نشون میده کاملا روشن نیست و کمی ابهام توشه، من یه انتخابی دارم، یا بزنم به سیم آخر بگم تو برو به راه خودت منم میرم به راه خودم که در اون صورت ممکنه سر راه خودم به مشکل بخورم و هم اینکه بهشت از دستم بره، اگرم برم کارهایی باید بکنم که بهشون میل ندارم هیچ، عقلمم گاهی اوقات تاییدش نمیکنه، ولی اون طرف میگه اگه عقلت قبول نکرد انجامش نده و اینطوری مساله پیچیده تر میشه.
آیا واقعا دین قبول میکند اگر من کاری با عقلم سازگار نباشد انجامش ندهم و هیچ مشکلی هم برای من نداشته باشد ؟ یعنی مورد آزار قرار نگیرم ؟ ولی مساله این هستش که دین به من میگه تو عقلت به خیلی چیزا نمیرسه و باید در بعضی کارها از بقیه اطاعت کنی چون اونا میدونن، ولی عجیب اینجاست اونی که میدونه چرا نمیگه که منم بدونم و حتما میخواد ازش اطاعت کنم ؟
البته گاهی هم دلایل توی سرمون نمیره، حالا معلوم نیست از تیرگی قلب ماست یا از استحکام اعتقادی و میل زیاد .
راهی که میمونه اینه که اون کتاب رو با دقت بخونیم و ببینیم چی میگه ، وقتی من قرآن رو میخونم و میبینم قرآن یک انسان و زن رو ملک و برده ی انسان دیگری میدونه نمیتونم ازش اطاعت کنم و فکر میکنم این به گمراهی نزدیکتره، اما آیا در واقعیت همینه ؟
آیا واقعیت این هستش که اگر انسانی برده و کنیز انسان دیگر باشد غیر قابل تحمل است و انسان نباید تن به چنین ذلتی بدهد ؟
هر کدام از این مسائل بحث طولانی خودش را دارد ... آخرشم ما قانع نمیشیم، چون که اعتقاد قوی در ما وجود داره که میگه آزاد و شرافتمندانه زندگی کن .
اما شرافت چیه ؟ آزادی چیه ؟
شرافت این هستش که به خاطر اینکه کسی پول داره و توی شرایط بهتر از تو هستش اجازه ندی بهت تجاوز کنه و این کارشو حقش بدونه حتی اگه شده جونت رو در این راه بدی .
اما ، شرافت این هم هست که وقتی پول داری و قدرت، به خودت اجازه ندی با کسی اینکارو بکنی .
تا اینجا قبول میکنید ؟
پس ما باید الان چنگ بزنیم به این معجزه و پیام الهی و ببینیم چی هست، و اینقدر نگیم که میگوید ، ببینیم چه میگوید ...
اما بعد از مدتی که به این مساله وارد بشیم میبینیم که باید ببینیم چه کسی میگوید، چرا ؟ چون این شخص اینقدر قشنگ میگوید که نمیتونی خوب و بدش رو تشخیص بدی ...
مثلا میگه کاملترین کتاب دنیاست ولی در مورد اینکه مسلمان نباید با کودک آمیزش کند آیه ندارد .
مثلا این کتاب یادمان نمیدهد چطور فرق خوب و بد را بفهمیم و فقط میگوید از خدا و رسولش اطاعت کنید ، چگونه تحلیل کنیم و ... شاید هم میگوید و ما نمیتونیم از داخلش این موارد رو استخراج کنیم ...
اما از مورچه هم میتوان تفسیر های آن چنانی در آورد و مثال ها و مطالب عظیم آورد .
وقتی میبینیم این کتاب اونقدر ها هم نتونسته موفق عمل کنه طرفداران اون شخصی که میگه دنبال من بیایید شما رو به بهشت ببرم میان میگن، آخه ببین، این کتاب رو کسی نوشته که علم کافی برای نوشتن اون رو نداشته پس این معجزه است و از الله نازل شده، ولی نه من آن زمان بودم که ببینم این شخص سواد دارد و ندارد، نه تمام عمر دنبالش کرده بودم که ببینم چه میکند، نه اینکه از کتاب میتوانم علمی که لایق استاد آسمانی باشد در بیاورم .
اما چه میدونم شاید فقط انجمن جادوگران بتوانند چنین کتابی بنویسند، بنابر این به تمام مردم جهان تحدی میکنند.
اما واقعا از کجا میتوان فهمید، این عملی که رخ داده، معجزه است یا جادوگری، کلام الله است یا سحر ... چگونه میتوان فهمید ؟
اینکه عملی با زور باشد ، فرق میکند با اینکه با علم باشد .
و اینکه عملی با اختیار باشد، فرق میکند با اینکه با جهل باشد.
این جا مساله دانستن و علم مطرح است ، اگر خداوند به ما علم ندهد تا خوب و بد را بشناسیم، تا بتوانیم تصمیم درست را بگیریم، حالا گیرم تا قیامت فکر کنیم، وقتی خداوند اراده کرده هدایت نشویم چه فایده دارد ؟ همه چیز به دست خوده خداست، او هم که ما را در جهل نگه داشته و اطمینان قلبی و یقینی نمیدهد، حالا تکلیف من این وسط چیه با این حرف شما ؟
آن وقت خداوند میتواند بگوید که مهدی فلان کار را بکن یا نکن که به من شعور کافی برای درک درستی کار بدهد .
وقتی من امروز نمیتوانم فرق خوب و بد را بشناسم و به من میگویند هر چه خدواند گفت خوب است هر چه شیطان گفت بد است، من مسئولیتی ندارم .
چرا که عمل پدر و مادر بهتر کودک را تربیت میکند تا کلامش، وقتی خداوند بگوید هر چه من اراده کردم خوب است هر چه من اراده کردید بد است، من هم یاد میگیرم که هر چه من اراده کنم خوب است و هر چه من اراده کنم بد است .
شاید شما بگویید این کفر است ، ولی انسان هر که را دوست داشته باشد میخواهد شبیه او شود، من هم خداوند را دوست دارم .
پاسخ قرآن به کسانی که می گویند :
از کجا میتوان فهمید، این عملی که رخ داده، معجزه است یا جادوگری، کلام الله است یا سحر ... چگونه میتوان فهمید ؟
بسم الله الرّحمن الرّحیم
قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِْنْسُ وَ الْجِنُّ عَلي أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْض ظَهِيراً؛
88 اسراء
«بگو اگر آدميان و پريان گرد هم آيند تا همانند اين قرآن را بياورند، همانندش را نميآورند؛ هرچند برخي پشتيبان برخي (ديگر) باشند».
أَمْ يَقُولُونَ تَقَوَّلَهُ بَلْ لا يُؤْمِنُونَ * فَلْيَأْتُوا بِحَدِيث مِثْلِهِ إِنْ كانُوا صادِقِينَ؛ طور: 33، 34؛
«يا كه ميگويند او (پيامبر) آن (قرآن) را به دروغ به خدا نسبت ميدهد؛ بلكه آنان ايمان نميآورند؛ پس اگر راستگويند، گفتاري همانند آن بياورند».
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِعَشْرِ سُوَرٍ مِّثْلِهِ مُفْتَرَيَاتٍ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛ 13 سوره هود
«يا كه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دورغ بر خدا بسته، بگو پس ده سورة به خدا بسته همانند آن بياوريد؛ و جز خدا هر كس را كه ميتوانيد به كمك فراخوانيد، اگر در اين ادعاي خويش راستگو هستيد».
أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ؛
37 يونس
«يا آنكه ميگويند او (پيامبر(صلى الله عليه وآله)) قرآن را به دروغ به خدا بسته است، بگو پس سورهاي همانند آن بياوريد و هر كس را كه ميتوانيد جز خدا به ياري فرا خوانيد اگر راستگو هستيد».
.......................................................................................
به راستی آیا کسی می تواند؟
اگر کسی راه درست و غلط را نشناسد باید چه کند؟ ... مرحوم آیتالله بهجت رحمهالله فرمودند که به آنچه که میدانی عمل کن، خدا آنچه را که نمیدانی را به تو آموزش میدهد، بعد در و دیوار و همه چیز و همه کس میشوند معلم انسان و وسیلهی هدایتش ... مگر نه اینکه لقمان ادب از که آموخت از بیادبان؟ استاد اخلاق انسان میتواند یک فرد بیاخلاق هم باشد اگر خدا بخواهد ... اینکه امام حسین علیهالسلام فرمودند که اگر دین ندارید لااقل در دنیایتان آزاده باشید یعنی چی؟ آیا امام علیهالسلام راضی هستند که یک عده ایمان نیاورند و آزاده زندگی کنند و آزاده بمیرند؟ مگر بدون ایمان انسان آن طرف دستش به جایی بند است؟ مگر کلید ورود به بهشت ایمان نیست؟ ... شخص آزاده شخصی است که در بند هوای نفسش نباشد ... شخصی است که اگر میداند دروغ بد است، در جوامع غیردینی هم دروغ را عموماً زشت و منکر محسوب میکنند و محدودیت آن به دینداران نیست، دروغ نگوید و حفظ منافع شخصیاش او را به دروغ و حق و باطل کردن نکشاند ... کسی که به آنچه که میداند درست است عمل کند خدا پلهپله به دانستههایش اضافه میکند و او با عمل کردن به آنها در مسیر هدایت جلو میرود ... مهم است که خود را بشناسد ... در خودش دقیق بشود و متوجه بشود که کدام تصمیم را اگر بگیرد بخاطر حقطلبی بوده است و کدام تصمیم را اگر بگیرد بخاطر منفعتی این کار را کرده است، از مقدمهچینی برای ارضای شهوات خودش گرفته تا ترس از عواقب انجام کار درست و امثال آن، برای حفظ موقعیتش، برای بستن دهان مردم، برای از دست ندادن احترام و شأن اجتماعی، برای از دست ندادن یک حقوق اضافی، یک سفر رایگان، یک همنشینی که حقش نبوده است، و امثال آن ... کسی که حقیقتاً حقطلب باشد محال است که حق را نیابد، نه چونکه عاقبت جوینده یابنده است، نه، بلکه بخاطر اینکه اگر خدایی باشد که دنیا را فرصت برای هدایت شدن انسان خلق نموده است و شخص هم حقطلب است و طالب هدایت است نباید از هدایت شدن محروم شود که اگر بشود نقض غرض شده است و چنین خدایی یا عادل نیست و یا قادر نیست که کاری که باید را درست انجام دهد ... در نتیجه اگر خدای عادل و قادری باشد این شخص حقطلب باید به حق هدایت شود ... کسی مثل شما که در تو در توی سؤالات گیر کردهاید باید از یکجایی شروع کنید ... شروعی که برای خودتان در نظر گرفتهاید به نظر شروع خوبی میآید ... اگر همین تصمیم را دو سال پیش گرفته بودید شاید الآن دو سال جلوتر از جایی که هستید میبودید ...
در ضمن اینکه با شما موافق هستم که:
- اگر کسی بخواهد با سنجش اخلاقیات در احکام دین اسلام به اسلام مشرف شود با خواندن برخی از احکام آن، در واقع بسیاری از احکام آن، به این دین ترغیب میشود، ولی با خواندن برخی از احکام آن هم شاید توی ذوقش بخورد و منزجر گردد ... به نظر میرسد که کسانی که میخواهند به اسلام دعوت کنند نباید معیار تشخیص حقانیت اسلام را احکام آن معرفی نمایند ... این مطلب به لحاظ منطقی هم واضح است ... مجموعهای که هر کدام از ما تحت عنوان لیست کارهای خوب و کارهای بد در ذهن خودمان داریم بالأخره از یک جایی آمدهاند، آیا آنطور که برخی ادعا میکنند این لیستها مطلقاً درست هستند و مثلاً فطری هستند و مو لای درزشان نمیرود و وقتی میگویند فلانچیز حق مسلّم هر بشری است از زن و مرد گرفته تا برده و آزاد آیا واقعاً به اندازهای که روی آنها قسم خورده میشود قابل تصدیق کردن هستند؟ اگر فطری نیستند که فعلاً باید این مطلب را هم به عنوان یک احتمال در نظر داشت در این صورت اکتسابی هستند، ولی از چه راههایی اکتساب شدهاند؟ تأثیر جوّ فرهنگی جامعهی خاصی که در یک مختصات جغرافیایی خاص از جوامع انسانی در کرهی زمین در مقطع زمانی فعلی جاری و ساری است؟ تأثیر خانوادهای که نمیدانم چه شد که در آن به دنیا آمدیم و مثلاً در خانهی بغلدست به دنیا نیامدیم تا به کل با فرهنگ متفاوتی و ارزشها و ضدارزشهای متفاوتی بزرگ شده و تربیت شویم و صاحب سلایق متفاوتی شویم؟ ... آیا واقعا برای ازدواج مهم است که همسرمان باکره باشد و قبلاً با هیچ کسی ارتباط نداشته باشد؟ اگر مهم است تا به چه میزان؟ آیا چندهمسری غیراخلاقی است؟ آیا بردهداری غیراخلاقی است؟ از کجا معلوم؟ شاید از بس به ما گفتهاند که اینطور است و همه هم در این گفتنشان همصدا بودهاند ما به آن بیش از آنکه باید بها داده و بر درستی آن اصرار داشته باشیم و مخالفت با آن را مخالفت با بدیهیات محسوب کنیم ... شاید اگر در یک جامعهی دیگری به دنیا میآمدیم نگاهمان متفاوت میبود ... خیلی وقتها بحث همزادپنداری مطرح است، یک مرد خودش را میگذارد جای یک زن و میگوید من دوست ندارم با من اینطور برخورد شود در نتیجه یک زن هم باید مانند من از این حق برخوردار باشد، یک انسان خودش را میگذارد جای یک گوسفندی که قرار است برای خورده شدن ذبح شود و میگوید من اگر بودم چه حس بدی داشتم پس نباید حیوانات را بخوریم و جنبش دفاع از حقوق حیوانات راه میاندازند، یک بار خود را جای یک دزد میگذارند که من اگر دزدی کرده بودم و قرار بود انگشتانم قطع شود چقدر ناراحت میشدم پس این کار غیراخلاقی است، یک بار خودش را میگذارد جای کسی که بخاطر جرمی قرار است ده سال زندان باشد و خانوادهاش در سختی بیفتد و از همنشینی و جمع شدن خانواده با هم زیر یک سقف محروم شود، پس میگوید که حتی زندان هم غیراخلاقی است و خلاصه نتیجه میگیرد که همه باید آزاد باشند و هر کاری هم که کردند آزادی و هیچ آسیبی را متحمل نشدن جزء حقوق لایتغیر انسانهاست، هر کسی هم که مخالفت کرد میگویند خودت را بگذار جای او ببین دوست داشتی با تو این رفتار بشود؟ آیا اصولاً یک زن میتواند خود را جای یک مرد بگذارد یا بالعکس؟ آیا اصولاً یک انسان میتواند خود را جای یک گوسفند بگذارد؟ این در مورد احکام ... باید یک فکری بشود ... کجا خودمان را بگذاریم جای دیگران و کجا نگذاریم ... یا اصلاً کدام خوب و بدها مرتبط با حقوق انسانهاست و کدام مرتبط با حقوق زنان و کدام مرتبط با حقوق مردها یا کودکان یا سالمندان یا معلولین ... آیا بردهداری میتواند توجیهی داشته باشد یا خیر ... مثلاً میتوان آن را جریمهی جرم حضور در میدان جنگ بر علیه مسلمین دانست یا مسأله چیز دیگری است ... و اگر باشد آیا انسانی هست یا نه؟ ... اصلاً انسانیت به چیست تا بفهمیم کدام کار انسانی هست و کدام کار نیست ... در اسلام گفته شده است که هر کسی که مسلمان است اینکه این پیامبر ما اسوهی حسنه برای شماست ... معنایش این است که اگر کسی در مریخ هم به دنیا آمد و با فرهنگ مریخی بزرگ شد و خیلی از مسائل دین به نظرش غیرانسانی میآمد ولی فهمید که این دین حق است باید بداند که اسوهی حسنه برای انسانیت همین پیامبر است و در نتیجه اگر اختلافی در معنای انسانیت با او داریم اشکال از سمت ماست، اگر بدانیم که دینی که او آورده است حق است و او اسوهی حسنه است نتیجهگیری دیگری نمیتوان داشت ... پس اگر اسلام حق باشد چندهمسری مردان را نباید غیرانسانی بشمریم، اگر به نظرمان غیرانسانی رسید باید بدانیم که خودمان از انسانیت فاصله گرفتهایم، البته اگر فهمیدیم که اسلام حق است ... به طرز مشابه در مورد بردگان و کنیزان ... یا در مورد حقوق زنان یا در مورد دیه یا در مورد حکم ارتداد یا در مورد مجازاتها و حدود مثل سنگسار یا قطع ید یا اینکه در طلاق حق حضانت با کیست و امثال آن ... اگر کسی بگوید اسلام حق است و بداند که پیامبر خدا اسوهی حسنه هستند (یعنی بداند که «اَلْحَقُّ مَا رَضيْتُمُوهُ وَالْباطِلُ مَا اَسْتَخْطُمُوهُ وَالْمَعْرُوفُ مَا اَمَرْتُمْ بِهِ و الْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ») ولی برخی از احکام آن غیرانسانی یا غیراخلاقی است اول از همه دارد خودش را مسخره میکند و بعد از آن مخاطبانش را ...
- نکتهی بعدی هم شبیه به همان بحث احکام است ... مثلاً در مورد علوم مکتوم در قرآن ... یک نفر بحث جنین در قرآن را میخواهد و ایمان میآورد بعد میرود میخواند که خداوند مثلاً ظاهراً در قرآن اینطور فرموده است که زمین را پیش از آسمان خلق کرده است و در این دوره و زمانه از نظر او هر کودکی میداند که این مطلب صحت ندارد و آسمان ظرف تحقق زمین و حرکت انتقالی آن و ... است و در نتیجه اگر آن مطلب علمی در قران درست بوده است این مطلبش غلط است و کافر میشود ... اما سؤال اینجاست که آیا مسأله درست شرح داده شده است؟ ... مسأله این است که ما با قرآن یک اختلاف علمی داریم، چند حالت دارد، اول اینکه ما علممان درست است و قرآن بدون شک اشتباه دارد (این برداشتی است که معمولاً میشود)، دوم اینکه ما چیزی نمیدانیم و حق همان است که قرآن بگوید (مثل اعتقاد متقین که هر چه از ایشان میپرسیدند میگفتند خدا و رسولش آگاهترند)، سوم اینکه هر دو غلط باشند و آیندگان بفهمند که اینطور بوده است البته اگر راهی برای این مهم وجود داشته باشد (فعلاً که راهی برایش سراغ نداریم که بدانیم مطلقاً حق را یافتهایم، مثل آنالیز خطا در ریاضیات که اگر نتایج تجربی در دسترس نداشته باشیم خطای روش را با خود روش میسنجند، مثل کاری که در یک iteration انجام میشود در حل معادلات دیفرانسیل)، و چهارم هم اینکه هر دو درست باشند ولی شباهت آنها از نظرمان دور مانده باشد و نتوانیم بین آنها را جمع کنیم (کسانی که سعی دارند کشفیات علمی را در قرآن بیابند از این دسته افراد هستند که اعتقاد دارند قرآن حق مطلق است و علم امروز هم خیلی پیشرفته و درست است و در نتیجه باید سعی شود تا بین آنها را جمع نمود) ... ما با قرآن اختلاف علمی داریم ولی چهار تا گزینه جلوی ماست و نه فقط یک گزینه که نتیجه بگیریم که چون قرآن دارد حرف مرا میزند پس درست است و باید به آن ایمان آورد یا چون حرف ما را نمیزند پس درست و قابل اعتماد نیست و باید به آن کافر شد ... علم قرآن به کار کسی میآید که ابتدا بفهمد قرآن از طرف خداست تا بعد بتواند آن را بکند خطکش و علم خودش را به آن عرضه کند و اگر فاصله و اختلافی هست روی فهمش از قران و تصحیح تصورات علمی خودش کار کند و علمش را مطابق علم قرآن ارتقاء دهد ... برای دیگرانی که به قرآن اعتقادی ندارند دلیلی نیست که بخواهند فاصلهی بین خود و قرآن را کم کنند یا بردارند ... از نظر ایشان شاید اصلاً قرآن اشتباه باشد و نظرات من خیلی نزدیکتر به حقیقت باشد تا نظرات مطرح شده در قرآن که ظاهر برخی از آنها خیلی هم تاریخمصرفگذشته به نظر میرسد ... پس این هم راه درست بررسی قرآن برای تشخیص حقانیت یا عدم حقانیت آن نیست ... همانطور که بررسی احکام شرعی اسلام ظاهراً راه خیلی مناسبی برای تشخیص حقانیت یا عدم حقانیت اسلام نیست ...
- مسائل دیگری هم هستند که میشود روی مناسب بودن یا نبودنش بحث کرد ولی بگذریم ...
- میرسیم به بحث معجزه ... آیات البینات ... آیات روشن از طرف پروردگار ... این بخش را هر کسی که با مفهوم معجزه دلش صاف نیست بخواند و البته کسانی که گمان میکنند تعریف رایج از معجزه هم کافی و وافی است هم مطالعهاش کنند جای دوری نمیرود ... معجزه نشانهای است که پیامبر راستین برای قابل تمیز بودنش از پیامبران دروغین باید از طرف خدا برای مخاطبانش بیاورند ... اما مشکل اینجاست که ما چطور تشخیص بدهیم که این نشانه آیا نشانهی خدا هست یا نیست؟ حتی اگر در اصل هم یک چیزی بین ما و خدا باشد که فقط خدا میداند و همان را نشانهی پیامبرش قرار دهد باز این سؤال باقی است که آیا این نشانه قابل جعل بوده است یا از طرف کس دیگری بجز خدا نمیتوانسته صادر گردد؟ ... مثل پول یا گذرنامه که برای ما مهم است که اصل باشند و حتماً از طرف ارگانهای خاصی چاپ شده باشند، باید نشانههایی داشته باشند که بفهمیم از طرف آن ارگانها صادر شدهاند ... مثلاً فرض کنید یک پولی به دست شما برسد که به جای نخ پول یک سری معیار دیگر درش لحاظ شده است، مثلاً عکس یک عقاب در گوشهی پول در ابعاد نانو طوری حک شده است که تکنولوژی چاپ آن را همگان ندارند و در نتیجه قابل جعل نیست، ولی این معیار جزء معیارهایی که ارگان صادر کنندهی پول اعلام کرده است نبوده است، پول اصل باید نخ داشته باشد نه اینکه یک مشخصهی مندرآوردی دیگر داشته باشد ولو اینکه قابل جعل جز از طرف مخترع آن تکنولوژی هم نباشد و اتفاقاً شخصی که این پولهای جعلی را چاپ میکند خود همان شخص مخترع باشد، در واقع در اینجا عجز دیگران از جعل یک نشانه به کنار میرود و مطلب جدیدی در مفهوم معجزه مطرح میشود و آن این است که چیزی اگر قرار است نشانهی کس خاصی باشد باید از قبل بین فرستنده و گیرنده هماهنگ شده باشد، علاوه بر اینکه قابل جعل توسط دیگران هم نباشد ... صرف عجز دیگران از تکرار یک کار دلیل بر معجزه و صد پیامبر آورندهی ان نمیشود ... در اینجا باید آن نشانه قابل شناختن باشد ...
کار برای مدافعان از تعریف رایج معجزه سخت میشود ... معجزه از قبل باید هماهنگ شده باشد ... مهم نیست چطوری، شخص باید معجزهای را که میبیند را بشناسد که این همان نشانهی خداست ... حالا دو تا معیار داریم که باید بررسی کنیم که آیا مستقل هستند یا وابسته و یکی از دیگری قابل به دست آمدن است ... معیار اعجاز بودن و عجزآور بودن برای دیگران در یک نگاه بروندینی سبب یقین آوردن نمیشود و شخص هنوز نمیداند که آیا آورندهی این معجزه این قدرت را از خدا گرفته است یا از راه دیگری، مثل همان مثال مخترع داستان که صاحب تکنولوژی شده است که دیگران نشدهاند، ممکن است گفته شود که از فرازمینیها کمک گرفته شده است، ممکن است من اثر الرسول چیزی را دیده است که ما ندیدهایم و از آن استفاده کرده است و قص علی هذا ... در نتیجه وقتی معیار عجزآور بودن یک نشانه در نظر گرفته شود هنوز به شناخته بودن معجزه نزد مخاطبان نیاز داریم تا بشود یقین کرد که یک معجزه از طرف خداست ... اگر معیار شناخته شده بودن معجزه را به تنهایی در نظر بگیریم چه؟ در نگاه اول هنوز به عجزآور بودن آن نشانه هم نیاز داریم تا مطمئن شویم آنچه که از پیشتر خداوند با ما هماهنگ کرده است قابل جعل نیز نیست تا به این ترتیب مطمئن شویم که این نشانه قطعاً از طرف خداست... پس به نظر میرسد که این دو معیار مستقل از هم هستند و برای تشخیص اینکه یک پدیده از طرف خدا هست یا نه به هر دوی این معیارها نیاز است ...
ولی در واقع ادعای من این است که شناس بودن معجزه کافی است ... خدا اگر خدا باشد از ابتدا باید چیزی را نشانهی خودش به ما معرفی کرده و با ما هماهنگ کند که قابل جعل نباشد، مگرنه خدا نبوده است ... البته مهم هم این است که در همان زمانی که آن معجزه را نشان میدهد قابل جعل نباشد، ولی اگر هیچ وقت قابل جعل نباشد طبیعتاً خیال مخاطبان هم راحتتر خواهد بود ... برای اینکه خیال مخاطبان یک پیامبر جمع باشد همینکه آن نشانهای که به سویشان فرستاده شده است خارج از حدّ تصورات پیشین آن جمع مخاطبین باشد قاعدتاً کفایت میکند تا آن افراد دچار این گمان شوند که در آینده هم کسی نخواهد توانست کاری مانند این را بکند، در نتیجه همین که معجزه برایشان شناس باشد کافی است ... این یعنی یک عجز نسبی نه لزوماً یک عجز مطلق ... مار شدن عصا ... بیرون آمدن شتر از دل کوه ... ولی اینکه دست آخر خداوند مواردی را انتخاب کرده باشد که مشمول عجز مطلق بشری باشند یا مشمول عجز نسبی بشری در آن زمان خاص باشند نیاز به تحقیق بیشتری دارد، به شخصه فکر میکنم عجز نسبی بوده باشد، کما اینکه خبر دادن حضرت عیسی علیهالسلام از اینکه هر کسی در خانهاش چه مخفی کرده است را امروز با تکنولوژیهای جاسوسی تا حدودی میتوان تکرار کرد ... مگر اینکه یک نشانه قرار باشد فرامنطقهای و فرازمانی و مثلاً برای پیامبر خاتم باشد که تا قیام قیامت پیامبری بعد از ایشان نمیآید و قرار است این معجزه دائمی باشد ... طبیعتاً قرآن باید متفاوت از هر معجزهی دیگری باشد و همراه باشد با یک عجز مطلق ... کار باز هم سختتر شد ... قرآن نه تنها باید شناس باشد که باید مخاطبانش نسبت به جعل کردن آن از عجز مطلق رنج ببرند ...
اینکه نشانههای خدا باید شناس باشند را خود قران هم تصدیق کرده است ... «سَيُرِيكُمْ آيَاتِهِ فَتَعْرِفُونَهَا» و «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَفِي أَنفُسِهِمْ حَتَّىٰ يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ» ...
اما این شناختن چگونه رخ میدهد ... ما که یادمان نمیاید قبلاً چیزی با ما هماهنگ شده باشد ... در آیات بالا گفته شده است که وقتی آیاتمان را نشانتان بدهیم آن موقع است که آنها را میشناسید و برایتان روشن میشود که حق هستند از جانب پروردگارتان ... نکتهی مهم این است که تمام مخاطبان قرآن هم باید آن را از طرف خدا بشناسند، نه فقط فیلسوفان و ژرفنگران، نه فقط علمای علوم طبیعی که میدانند جنین چه دورههای رشدی را میگذراند یا زمین از چه تشکیل شده است (اگر بدانند)، همه ... هر انسان عاقل و بالغی که در قیامت قرار است مورد حساب و کتاب قرار بگیرد ...
تا اینجای کار را گفتم بقیهاش بماند ... تا همینجای کار را هم جز خودم کسی قبول ندارد ...
ممنون.
ببینید..., همین که ما اینجا داریم صحبت می کنیم, مخالفت می کنیم و میسنجیم و و و...,
یعنی تجزیه و تحلیل داریم. و این مسئله از جهلِ ما نیست, بلکه از علم و عقلِ در اختیارِ ماست.
این چیزیه که مورد توجه خداست.
خدا هدایت رو به زور و اجبار نمی خواد.
بلکه با علم و معرفت می خواد.
این پست بنده هم نگاهی بندازید لطفا...
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56695&p=884234&viewfull=1#post884234
خدا ظاهر بینی رو نمیخواد به شکلی که, ما روی زمین باشیم و چون هنوز به فضا نرفتیم که کره زمین رو ببینیم, سریع بگیم کره ی زمین صاف هست و هرکس مخالف حرف زد باید کشته بشه.
یا مثلا بگیم, هرچه که با چشم سر دیده نمیشه پس وجود نداره.... و بعد علم پیشرفت میکنه و موجودات ذره بینی کشف میشند...
و علاوه بر اون امروز نظریه ی جهان های موازی و کوانتوم مطرح میشه و علم داره به این نتیجه میرسه و رسیده که جهان هایی وجود داره اما ما هرگز با چشم نمیتونیم اونها رو ببینیم.
اگر شما واقعا به دنبال حقیقت هستید, برای شروع "" قرآن "" انتخاب خوبی نیست که به واسطه ی اون بخواید به خیلی از حقیقت ها برسید.
شما باید ابتدا توحید و نبوت رو بررسی کنید و مطالعه کنید. اگر خداشناسیتون حل شد, بعد بیایم سره پیامبران و معجزاتشون و قران.
این پست بنده هم نگاهی بندازید لطفا...
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56695&p=883402&viewfull=1#post883402
ممنون
مؤمن بزرگوار، جسارتاً کسانی که مواجه شدند با دعوت انبیاء پیش از این مواجهه نزد کس دیگری درس توحید میگرفتند تا بعد بتوانند به دعوت انبیاء علیهمالسلام گوش کنند و معجزات ایشان را ببینند؟
هم بله و هم خیر.
در اینجا که بنده قرآن رو ذکر کردم, پیش از قران کتب آسمانیِ دیگر و ادیان و پیامبران دیگر بودند و انجیل و تورات و بشارت های ظهورِ پیامبر آخر الزمان در کتب آسمانی یا روایی آنها موجود بود.
لذا مردم از انبیا قبل درس هایی گرفته اند, هرچند که بخش هایی به انحراف رفته است, مثل زمان خودمان و اسلام خودمان امروزه.
نکته دوم اینکه , به عنوان مثال خاص قرآن , حتما نیاز به حضور پیامبر و یا معصومی دارد تا بشود از ان به درستی استفاده کرد و به نتیجه مطلوب رسید.
لذا بدون مطالعه و برای شروع به یکباره به سمت قران رفتن و بدونِ در نظر گرفتنِ پیامبر ص و سخنانشون پیرامون قران و مطالبش , نتیجه بخش نیست.
قرآن حتما و قطعا نیازمندِ کسی هست برای تبیانش. لطفا دو لینکی که دادم رو اگر نگاه نکردید نگاه کنید.
ممنون
فکر کنم منظور شما این باشه
حتی پیامبران هم برای رسیدن به معرفت الهی و برگزیده شدن مسیرهایی رو طی کردند .
[=times new roman]«وَ واعَدْنا مُوسى ثَلاثینَ لَیْلَةً وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ فَتَمَّ میقاتُ رَبِّهِ أَرْبَعینَ لَیْلَةً وَ قالَ مُوسى لِأَخیهِ هارُونَ اخْلُفْنی فی قَوْمی وَ أَصْلِحْ وَ لا تَتَّبِعْ سَبیلَ الْمُفْسِدینَ» اعراف/142.
[=times new roman]موسی هم كه میخواهد تورات بگیرد باید سی، چهل شب عبادت كند و با خدای خودش خلوت کنه .
پیامبر ما هم كه میخواهد قرآن بگیرد باید سالها در غار حرا عبادت كند. تا عبد نباشد معراج نیست. «سُبْحانَ الَّذی أَسْرى بِعَبْدِهِ لَیْلاً» اسراء/1
و مسیر پیشنهادی شما برای مبتدیانی مثل ما مراجعه به سخنان معصومین و روایات وارده هست که مفسرینِ واقعی قرآن هستند
و مستقیماً به قرآن ورود نکنیم جهت فهم آیات .
سلام،
اگر مردم زمان انبیاء جدید علیهمالسلام شاگردان خوبی برای انبیاء گذشته علیهمالسلام بودند شاید تاریخ به گونهی دیگری رقم میخورد ...
حقیر هم منکر این نیستم که قرآن نیاز به تبیان دارد و ثقلین را باید با هم داشت، این مطلب هم در خود قرآن آمده است و هم در حدیث ثقلین که شیعه و سنی نقلش کردهاند ... اما این یعنی قران و حدیث نه اینکه ابتدا برویم سراغ درس توحید و با قرآن شروع نکنیم ... میشود با قرآن شروع کرد و هر کجا که به مشکل خوردیم برویم ببینیم منظور خداوند از آن آیه چه بوده است قبل از آنکه بخواهیم روی آیات آن و تناقضاتی که در مورد آنها به نظرمان رسیده است بخواهیم جستجو نماییم ...
ممنون از معرفی لینک @};-
ممنون.
بله.
بنده منظورم روشن بود. و نهایتا اگر در یک پست روشن نباشه , در طول تاپیک موضع بنده مشخص هست.
دو خطر آخر کاربر یا زینب فاطمه > بخشی از نظر و عقیده ی بنده هست.
اینکه بنده ی مسیحی امروز تصمیم بگیرم راجعبه اسلام و حقانیتش و معجزه بودنِ قرآنش تحقیق کنم, یک راست برم سمت قرآن, نمیگم ممنوع و حرامه, بلکه همانطور که گفتم :
اگر شما واقعا به دنبال حقیقت هستید, برای شروع, "" قرآن "" انتخاب خوبی نیست که به واسطه ی اون بخواید به خیلی از حقیقت ها برسید. >>
قرآن آیاتی داره که به نظر متناقض هست.
آیاتی داره که به نظر توهین آمیز هست.
آیاتی داره که به نظر غیر علمی هست.
آیاتی داره که به نظر پیامبر ص گمراه هست یا بوده (العیاذبالله).
آیاتی داره که حقوق بشر اون رو ابداً نمیپذیره.
مخالف همجنس بازی هست, در حالی که علت علمی داره.
تبعیض بین مرد و زن, و تعداد زوج و یا ارث.
عمدتاً مبهم بودنِ آیات و یا ایراداتِ به نظر قواعدیِ عربی (ماجرای ابلیس و ادم ع.)
و... بسیاری و حقیقتا بسیاری از این موارد وجود داره.
اما ما چه گفتیم ؟
گفتیم اگر کسی صرف قران رو بر داره و فقط از قران بخواد هدایت رو بگیره و مطالعه کنه و اگر درست مطالعه کنه, نتیجه اش میشه این تاپیک :
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56695
اما اگر کسی قرآن رو بر داره, و فقط به قران اتکا نکنه , بنده با این موافق هستم و این اصلا نظر اصلیِ بنده هست, که فرد بدونه قرآن همه ی ماجرا نیست و منی که دارم قران رو میخونم , اگر به سوالی و تناقضی بر خوردم, نگم قرآن باطل هست, بلکه بدونم قران اساسا قرار نبوده به تنهایی تناقض برای خواننده ی غیر معصوم نداشته باشه, بلکه داره , منتها اسم این آیات تناقض نیست بلکه متشابه هست و رازگشاییش هم راهی نداره جز مراجعه به معصوم ع.
این عقیده بنده هست.
ممنون و تشکر
این شش بیت از این قرارند:
این دهان بستی دهانی باز شد
تا خورندهء لقمههای راز شد
لب فروبند از طعام و از شراب
سوی خوان آسمانی کن شتاب
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اجلالی کنی
طفل جان از شیر شیطان باز کن
بعد از آنش با ملک انباز کن
چند خوردی چرب و شیرین از طعام؟
امتحان کن چند روزی در صیام
چند شبها خواب را گشتی اسیر؟
یک شبی بیدار شو دولت بگیر
خب اینکه هر واقعیتی در طول زمان خاصیت خاص خودش را دارد بر کسی پوشیده نیست، اما شما فرض کن این ابیات که اومدن مثلا کسی ادعا میکرد از کلام الله هستن، خب اون وقت چی میگفتین ؟
این تاپیک یک سؤال مشخص داشت که در دو نقد فوق تبیین شده است ...
فرض پشت این سؤال این است که مسلمین معتقدند که معجزه که نشانهی آشکار برای اثبات صدق آورندهی آن میباشد باید کاملاً روشن باشد، سپس با در نظر گرفتن چند مثال شاخص مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه و مار شدن عصا نتیجه گرفته شده است که پس معجزه لابد چیزی است که در حدّ بیرون آمدن خورشید از مشرق به هنگام طلوع باید یک پدیدهی ظاهری باشد که قابل بررسی علمی بوده و قابل کالبدشکافی است (همانطور که در آن مثالهای شاخص چنین بوده است، اگرچه این مسائل اثبات معجزه بودن آن معجزه نمیشود، مثل اینکه با چنان بررسیهایی هنوز راه برای توجیه بسته نخواهد شد که توضیح داده شده است) و چنین چیزی یک معجزهی مقهور کننده است و به ناچار باید پذیرفته شود و اگر گروهی هم بنا را بر انکار بدیهیات بگذارند مردم عادی چنین نخواهند کرد و حداقلش این است که اکثریت باید ایمان میآوردهاند ...
توضیح داده شد که دو اشکال جدّی در این سؤال وجود دارد ... اول اینکه معجزه چیزی که شما برداشت کردهاید نیست و دوم اینکه قابل بررسی و موشکافی کردن دلیل بر مقهور کننده بودن نیست ... اینکه دلیل بر مقهور کننده بودن نشود را جناب آغازگر تاپیک رد کردند با این بهانه که این توجیهاتی که مقهورکننده بودن یک نشانه مانند بیرون آمدن شتر از دل کوه را نقض کرده و پذیرش صدق دعوی نبی را به چالش شکاکیت میکشاند غریب است و خیلیها زیر بار پذیرش آن نخواهند رفت و چیزی که چشمشان ببیند را با این توجیهات کنار نمیگذارند و آن را بهانهجویی و مغلطه قلمداد خواهند کرد ... حتی اگر حق با ایشان باشد که میتوان نشان داد اینطور نیست هنوز این مشکل بزرگتر سر راه ایشان است که مسلمینی که مدعی وجود معجزه هستند خودشان دارند میگویند تعریف ما از معجزه چیزی که شما گمان میکنید باشد نیست و در نتیجه دلیلی هم ندارد که مثالی بیاوریم که بخواهد درستی تعریف شما را نشان دهد ... چنین درخواستی غیرمنطقی و بلکه بیمعناست ... اگر ادعای وجود معجزات از طرف ما صادر شده باشد مرجع درست تعریف معجزه و کارایی آن هم ما هستیم و نه کسی که دارد ادعاهای ما را بررسی میکند ...
در تعریف معجزه آنگونه که در این تاپیک مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت معجزه به این صورت توصیف شده است که از یک طرف یقینآور است (چه از جهت دادن اطمینان مطلق به مخاطبان خود که راه درست از باطل قابل تمیز باشد و بتوان در مسیر حمایت از حق قدمهای استواری را برداشت و شک به دل راه نداد، چه از جهت اتمام حجت بر کسانی که با آن مخالفت کنند و این یعنی از منظر عدالت خداوند عذاب خدا بر مخالفان مباح خواهد شد: ایشان سبقت علیهم القول ... میشوند) و از طرف دیگر مقهورکننده نیست (بخاطر طبیعت دنیا و تفاوت آن با عالم ذر و عوالم بعد از مرگ که ایمان آوردن در آنها سودی ندارد و لا اکراه فی الدین، گرچه آیات مقهور کننده هم در کنار معجزات وجود داشته باشند که مثالی برایش در قرآن ذکر شده است) و در نظر مخاطبان معجزه همچنان جا برای توجیه باقی خواهد ماند ... که مثال برای این توجیهتراشیها و بهانهجوییها در جایجای قرآن بسیار است ... ممکن است کسی بپرسد چنین چیزی چطور ممکن است، هم یقینآور باشد آن هم به طور قطعی و هم مقهور کننده نباشد، جواب این چرایی البته تا حدودی در همین تاپیک داده شده است ولی پرسیدن چگونگی این مسأله جدای از این است که بگویند چنین چیزی ممکن نیست و اگر قرار است یقینآور باشد باید از نوع مقهور کننده نیز باشد و همگان جز اندکی که روز روشن را شب تاریک توصیف میکنند یا در وجود خودشان هم شک دارند و در کل بجز سوفسطائیان باید همگان گردن خم کرده و تسلیم معجزه شوند و گرداگرد پیامبر زمانشان جمع شوند و تسلیم گردند ...
این اصرار دو بزرگواری که از ایشان نقل قول گرفته شد حقیر را به این تردید انداخته است که ایشان در بحث تاپیک حاضر اصول منطقی بحث را نادیده میگیرند ... ایشان معتقد هستند که کسی که مطلبی را به طور قطعی بداند نمیتواند زیر بزند مگر افراد خاصی که در جامعه اندک هستند ... از ایان سؤال سادهای پرسید که آیا وجود دروغ و شهادت دروغ را تنها برای افراد اندکی میتوانند بپذیرند یا خیر و علت اینکه شخصی حاضر میشود با وجود علم به یک مطلب باز دروغ بگوید یا شهادت دروغ بدهد چیست؟ ... ایشان از جواب دادن به این سؤال ساده هم کوتاهی کردند و در نتیجه حقیر فرض را بر این میگذارم که بحث حاضر از طرف ایشان شفاف و علمی نیست ... اگر دفاعی دارند بفرمایند تا در جبههبندیامان نسبت به ایشان تجدید نظر کنیم ...
با تشکر
این ابیاتی که شما فرمودین از مثنوی مولوی هست که در مورد ماه رمضان و روزه سرودند .
جواب این ادعا رو هم خود مولانا می فرماید:
منظور شما رو نفهمیدم، خب حالا گیرم این شعرم گفته باشد، من میخوام بدونم شما چطوری تشخیص میدی این آیه قرآنه یا شعر معمولی که ما هم بتونیم بفهمیم، الان مثلا من برای شما ی شعری بخونم، آیا شما میتونی مثل اون شعر رو بیاری اگه من معیارمو برای شعرم مشخص نکنم ؟ مثلا نگم از چه نظر از این شعر بهتر باشد ؟
برای این که بحث منحرف نشه و ثبات موضوع هم حفظ بشه ، این مطلب رو برای تأمل ارائه میدم :
اوّلاً بحث تحدی میگوید که اگر شک دارید که قرآن از سوی خدا نیست، یک سوره مثل آن بیاورید. حال جای سؤال است که آیا کسی نمیتواند
چیزی مانند مطالب شکسپیر و هومر، بیاورد؟ خب پاسخ منفی است. همواره شعرای بزرگ، مورد اقتباس سایر شعرا قرار میگیرند، و شعرای دیگر،
با پیروی از سبک و سیاق آنها، مطالبی شبیه به آنها مینویسند. این مسئله در اشعار فارسی و آثار بزرگانی چون مولوی و فردوسی نیز یافته میشود.
در شاهنامۀ فردوسی ابیات الحاقی بسیارند، یعنی افرادی این ابیات را به سبک فردوسی ساخته اند و در شاهنامه جای داده اند،
و ما نمیتوانیم با توجه به سبک و سیاق شعر فردوسی بفهمیم، که کدام بیت به راستی از فردوسی هست و کدامیک از وی نیست.
تنها با مقایسه نمودن نسخه های کهن، از شاهنامه میتوان این ابیات را شناسایی کرد. پس ساختن شعری مانند اشعار شعرای بزرگ،
امری شدنی و ممکن است، چنانکه رخ داده است. پس باز از منکرین دعوت میکنیم به جای بهانه آوردن، یک سوره مثل قرآن، ارائه کنند.
ثانیاً لازمۀ هدایتگری خداست، که اگر یک فرد به دروغ ادعای معجزه کرد، و چیزی ارائه داد و گفت که این معجزه است، برای ممانعت از گمراهی مردم،
خداوند آن فرد را با چیزی بهتر از آن چیزی که آورده است، رسوا نماید. از مسیحیان و سایر منکرین اسلام، سؤال میکنیم، که چرا خدا نه تنها
حضرت محمّد(صلّی الله علیه و آله وسلّم) را در این ادعا رسوا نفرمود، بلکه او را در راهش موفق فرمود، و کاری کرد که پیروان آن حضرت،
تا قرن هفدهم میلادی ابرقدرتهای جهان باشند(و امروزه هم که دچار ضعف شده اند، بخاطر دور شدن از اسلام است)؟
این افراد دو راه دارند: یا باید بپذیرند هدایتگری خدا نقص دارد، و با وارد کردن این نقص بر خدا، وجودش را انکار خواهند کرد،
یا اینکه باید تأیید کنند که معجزه بودن قرآن، از سوی خداوند تأیید شده است.
ثالثاً گیریم که آثار برخی شعرا، بی مانند باشد، که البته چنین نیست، ولی یک معجزه وقتی معجزه است، که با ادعای اعجاز همراه باشد.
بله در هر کاری بهترینی ممکن است وجود داشته باشد که تا سالها بهتر از آن پیدا نشود، ولی اگر ادعای معجزه نداشته باشد،
اعجازی در کاری نیست و اگر ادعای معجزه داشته باشد، آنگاه به عهدۀ خداست که در صورت دروغ بودن ادعا، مدعی را رسوا کند،
چنانکه با بسیاری از پیامبران دروغین چنین فرموده است. قرآن کتاب بی مانندی است، که ادعای معجزه بودن دارد، و بی مانند بودنش
در کنار اینکه خدا این ادعا را با آوردن معجزه ای دیگر، یا معجزۀ شبیه به آن و یا بهتر از آن، زیر سؤال نبرده است،
نشانگر این است که باید معجزۀ بی مانندی قرآن را، بپذیریم.
دوست عزیز چند باره مطلب شما را خواندم متوجه اشکال شما بر پاسخ خود نشدم به همین خاطر هم هست که پاسخی برای مطالب شما ندارم
حتی در پست 60 هم مطالبی گفتید که باز هم مرتبط به نظر اینجانب نبود و حتی از کاربری به عنوان ++C یاد کردید که در این تاپیک حضور ندارند شاید منظورتان irancplusplus باشد باز هم نتوانستم پاسخی برای شما بنگارم چون دروغگویی یا حتی فریب جمعی مردم پروپاگاندا نمیتواند مدارک و شواهد وقوع یک معجزه را محو کند
و اینکه نمیشود پاسخ شما را داد چرا که بر اساس پست 41 با تعریف واضح و استانداردی از معجزه مشکل دارید
بحث بر سر معجزه وقتی پیش می آید که طرفین
توافق کرده باشند
1 این جهان واقعی است
2- این واقعیت را آفریدگاری هست
3- این آفریدگار همان خدای ادیان هست
4- نبوت لازمه هدایت انسانهاست
5- از خصائل نبی داشتن معجزه هست
گر چه که من به تک تک موارد بالا شک دارم و هیچ یقین و اثباتی برای هیچیک از موارد بالا تا بحال برای من اثبات نشده
ولی باز برای اینکه بتوان در این بحث شرکت کنم موارد 1 و 2 را میپذیرم
مورد 3 سرآغاز چالش هست چرا که خدای ادیان قطعاً فاقد شرایط آفریدگاری جهان هست
چرا که خدای ادیان آن قدر کوچک میشود که تحت تاثیر اعمال بندگان و آفریده های خود به طور دفعی در روند قوانینی که خود بر این جهان حاکم کرده دست میبرد
ما حتی چنین امری را هم قبول میکنیم
میگوییم اگر خدای ادیان بنا به هر دلیلی با امر معجزه دخالت دفعی در روند طبیعی این جهان داشته چرا آثار آن معجزه برای آیندگان نمانده تا آنها با مراجعه به آثار آنها پی ببرند که معجزه اتفاق افتاده
همانطور که خودتان هم گفتید
اعجاز برای هدایت مردم گمراه آمده چرا با وقوع معجزه هیچ تغییری در ایمان مردم روی نداده مگر نه اینکه خدا کار عبث نمیکند وقتی معجزه ایمان به بار نیاورده یعنی خدا کار عبث کرده
بگذریم یک بار سؤال کردید مگر شهادت دروغ نداریم بله داریم بسیار هم داریم ولی اگر کسی دنبال حقیقت باشد چون حقیقت و واقعیت پآثار و بینه دارند محقق با یافتن آثار همه شواهد دروغ را باطل میکند
یافتن حقیقت و واقعیت ربطی به نقلیات ندارد دانشمندان بر اساس مشاهده تجربه آزمایش و عقل و منطق واقعیات را کاشف میشوند حرف ما هم همین است اگر معجزه ای اتفاق افتاده باشد کاری به نقلیات و حرف مردم در له و علیه معجزه نداریم اگر معجزه اتفاق افتاده باشد آثاری ازخود به جا میگذارد که ربطی به حرف مردم ندارد میتوان آنها را پیگیری کرد و کشف حقیقت کرد در مورد معجزه هیچ شاهد، سند، مدرک یا آثاری وجود ندارد
شق القمر طوفان نوح شکافتن نیل درآمدن شتر از کوه شاید بعضی معجزات کوچک و محلی باشند ولی طوفان نوح یا شق القمر چه اثری از آنها در دست دارید؟
و بار دیگر مطالب کوتاه خود را تکرار میکنم تا با آسودگی بیشتر پاسخ دهید
موفق باشید
خودت ایرانی نیستی!؟
معلومه که نیستی!
یهودی که وطن نداره خودش خبر نداره!
پس اینکه میگن تگلرامو شما یهودیها ساختید کاملا درسته!!!
سؤال موضوع بحث : آیا ممکنه مردم معجزه ببینند و ایمان نیارن؟
در هرصورت مردم دو گروهند :
مردمی که ایمان میارن
مردمی که ایمان نمیارن
ساحران و مردم بنی اسرائیل بعد از دیدن معجزات حضرت موسی ایمان آوردند .
فَأُلْقِيَ السَّحَرَةُ سُجَّداً قالُوا آمَنَّا بِرَبِّ هارُونَ وَ مُوسى(طه/70
پس ساحران به سجده درافتادند. گفتند: «به پروردگار موسى و هارون ايمان آورديم
فرعون و هامان و دار ودسته شون ایمان نیاوردند و دچار عذاب الهی شدند .
و اما مردمی که ایمان آوردند دو گروه ند:
ساحران که مورد خشم و غضب فرعون قرار گرفتند و کشته شدند
ایمان ساحران قلبی بود چون بعد از تهدیدات فرعون به مرگ و شکنجه گفتند:
قالُوا لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الَّذي فَطَرَنا... (طه/72)
گفتند: «سوگند به آن كسى كه ما را آفريده، هرگز تو را بر دلايل روشنى كه براى ما آمده، مقدّم نخواهيم داشت...
وَ ما تَنْقِمُ مِنَّا إِلاَّ أَنْ آمَنَّا بِآياتِ رَبِّنا لَمَّا جاءَتْنا... (اعراف/126)
انتقام تو از ما، تنها بخاطر اين است كه ما به آيات پروردگار خويش، هنگامى كه به سراغ ما آمد، ايمان آورديم
...
و گروه دیگری که ایمان آوردند ، قوم بنی اسرائیل که بعد از ایمان و نجات از دست فرعونیان ، دوباره گمراه شدند .!!!
گوساله پرستی !!!!!
............
نکته : مردم معجزه را باور میکنند همانطور که نمرود و فرعون و دیگران باور کردند . معجزه را هم مردم عادی باور می کنند هم قدرت مندان و زورگویان .
اما ایمان مرحلۀ بعد است .
این که تو معجزه را و آورندۀ معجزه را و خالق معجزه را باور کنی یک چیز است .
اما اینکه دست از تمایلات و هواهای نفسانی و منافع خود برداری و ایمان بیاوری چیز دیگریست .
سؤال : آیا مردم معجزه را می بینند و باور می کنند ؟ بله معجزه اتمام حجت است و بلااستثناء باور پذیر است
سوال : آیا مردم معجزه را ببینند ایمان می آورند؟ عده ای بله و عده ای خیر
سؤال : آیا مردم با دیدن معجزه و ایمان آوردن ، باز هم گمراه خواهند شد ؟ بله ، چون ایمان زبانی بوده و نه قلبی
مردم بعد از دیدن معجزه جایی برای انکار آن ندارند . چون با چشم خود معجزه را دیده اند .
باور معجزه اینجا دیگر اختیاری نیست بلکه اجباری و بلاممکن است .
اما ایمان فراتر از باور است . چون اختیاری ست .
در قرآن کریم در سوره حجرات آیات 14 و 15 می خوانیم:
»عرب های بادیه نشین گفتند: ایمان آورده ایم. بگو شما ایمان نیاورده اید. ولی بگویید اسلام آورده اید، اما هنوز ایمان وارد قلب
شما نشده است و اگر از خدا وپیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم اطاعت کنید چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار
نمی کند، خداوند آمرزنده و مهربان است.
مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده اند
و با اموال و جان های خود در راه خدا جهاد کرده اند. آنها راستگویانند«
هر چه صحنه های پیروی و فرمانبرداری از خدا و رسول الله سخت تر و دشوارتر باشد حضور انسان با ایمان در آن صحنه ها بیشتر
و بهتر نشانگر تثبیت ایمان در قلب او است؛ همانگونه که حضور در میدان جهاد نشانه این است که انسان در پای بندی به انتخابی
که کرده است صادق بوده است و همین جهاد نیز هر چه دشوارتر و شرایطش سخت تر باشد نشانه ای قوی تر بر بهره مندی
انسان از ایمان به شمار می رود؛ مانند جهاد با جان و با اموال در راه خدا.
طبیعی است که آن کس که تنها اموالش را تقدیم به پیشگاه الهی می کند و جهاد با اموال دارد مرتبه ای از ایمان را داراست و آن
کس که با جان خویش نیز در میدان جهاد حاضر می شود و جانفشانی می کند مرتبه ای بالاتر از گوهر قدسی ایمان را
در گنجینه دلش داراست.
توجه به شواهد زير راه گشاست
امر به ايمان و نهي از كفر: اگر ايمان خارج از حوزه اختيار انسان بود، درخواست آن از سوي خداوند با حكمت او تنافي داشت، در آيات زيادي از قرآن كريم امر به ايمان و نهي از كفر به چشم ميخورد.1
نفي اكراه: نفي اكراه در دين دلالت بر اختياري بودن ايمان دارد.2
بيفايده دانستن ايمان از روي ترس: آياتي وجود دارد كه ميگويد ايمان از سر ترس و اجبار بيفايده است و اين نشان ميدهد كه ايمان بايد آزادانه و بدون اجبار و فشار باشد تا ارزش پيدا كند.3
تصريح به اختياري بودن ايمان: در آياتي از قرآن تصريح شده است كه پس از آمدن تذكرات انبيا، مردم آزادند كه اگر خواستند راه خدا را برگزينند و اين چيزي جز ارادي بودن ايمان نيست.4
بقره، 41، 91 و 186؛ نساء، 136 و 171؛ آل عمران، 179.
بقره، 256.
مؤمن، 85 و دخان، 12 ـ 13.
مزمل، 19 و انسان، 29.
.................................
سلام آقای متحیر .
بابته نظرتون ممنونم .
بارها و بارها نظراتتون رو خوندم . و تقریبا خیلی جاها باشما هم نظر هستم . در اکثر جاها هم شما رو خیلی جلوتر از خودم دیدم .
ولی در مورد این پستتون ...
به نظر من معجزه اگر هم دیده بشه میتونه بی اثر بشه .
یه سوال ازتون میپرسم .
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که بچتون رو قربانی کنین ... یعنی با چاقو بخواین ...
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین درون دشت برهوت یک کشتی بسازین که مثلا میخواد 120 سال دیگه بارون بیاد
اگر شما بهتون معجزه بشه ... حاضر میشین که برده داری رو درست بدونین
و ...
ببینید ...
به نظر من راه معجزه از اساس ایراد داره ...
اگر حرفی درست و منطقی بود باید گوش داد و اگر سخنی ایراد داشت نباید پذیرفت . حالا گوینده معجزه داشته باشه یا نداشته باشه .
انبشتن مگه برای اثبات حرفهاش معجزه داشت ؟
بنابراین ممکن هست ادمهایی وجود داشته باشند و معجزه رو دیده باشند و باز هم ایمان نداشته باشند ... چون از اساس نمیتونند اون حرف رو قبول کنند . حالا با معجزه یا بدون معجزه .
[="Arial"] هرمیون;884594 نوشت:
بابت لطف و اظهار نظز جنابغالی متشکرم
بله با مطلب شما کاملا موافق هستم
مطلب شما میرساند که اگر عقیده یا نظری غقلانی یا اخلاقی باشد قابل پذیرفتن هست و نیازی به ضرب و زور گشت ارشاد یا معجزه ندارد
و در نوضیح مطلب بالا خدمت دوستان عرض کنم:
به شرط آنکه توافق کنیم این جهان آفریدگاری دارد به خاطر اینکه آن افریدگار عقل را در ضمیر انسانها نهادینه کرده هیچ الزامی به ارسال نبی ندارد و اصل نبوت کلا منتفی میشود و به تبع آن معجزه هم از اساس بیمورد و نابخردانه هست
موفق باشید
بسم الله الرحمن الرحيم
ثشقيل
الفيل ما الفيل
و ما ادراک ما الفيل
هذا صاحب الخرطوم الطويل
الفيل خير من الف ابل
فتفکر فی الفيل وان الله يحب الفيل والابابيل
و هو لا يحب الکفار و الاباطيل
منو قانع کنید که چرا این ابیات نمیتواند مانند قرآن در نظر گرفته شود ؟
خب ببینین ما برده داری رو نمیپذریم و شاید یکی از دلایلش جو حاکم بر جامعه، و چیزهایی هستش که از اون شنیدیم، که حتی به خود اجازه نمیدیم کسی رو که به ما و خانواده ما حمله کرده اسیر و برده کنیم، در حالی که شاید اگر در فرهنگ آن زمان بزرگ میشدیم و این همه فیلم های جهت دهنده ی هالیوودی و تبلیغات گسترده علیه برده داری نبود ممکن بود امروزه دیدگاهمان به این مساله متفاوت باشد، و اینطور نیست که راه نیکی کاملا از بدی بدیهی باشد ، حداقل برای من اینطور نیست، بنابر این ما برای اینکه اعتمادمان جلب شود که این کار به نیکی نزدیک تر است نیاز به معجزه داریم، ولی اگر به اندازه ای رشد عقلی داشتیم که حق و باطل را مستقلا بشناسیم نیازی اصلا به دین نداشتیم .
[=microsoft sans serif] متحیر;883783 نوشت:
دلیل شما برای این مدعای قطعی و یقینی چیست؟
آیا معجزه را علت تامه درباور میدانید؟
در این صورت، نقش اختیار و اراده انسان و عوامل نفسانی چه میشود؟
[=microsoft sans serif] به من بیاموز;883791 نوشت:
قاهره بودن اگر به معنای ملزم و اجبارکننده بودن باشد قطعا نادرست است.
بعلاوه، قاهره بودن به هر معنایی ملازمه ای با یقین ندارد.
ثالثا تکلیف انسان دایر مدار یقین نیست بلکه دایر مدار باور است باوری که در برخی موارد باید جزمی باشد که با یقین به هر سه معنای(ذاتی، موضوعی و منطقی) و جزم از روی تقلید نیز سازگار است و در برخی موارد در حد ظن اطمینانی نیزکفایت میکند و در برخی موارد حتی ظن غیراطمینانی را نیز.
[=microsoft sans serif] یازینبِ فاطمه;883803 نوشت:
باسلام
مقدمات شما خوب بود ولی توجه به این نکته داشته باشید که این جمله شما خطابی است نه علمی.
بحث ازمعجزه در اینجا کاری است که توسط مدعی نبوت(یا امامت) انجام میشود برای اثبات صداقت خویش.
پش شامل کارهای خداوند نمیشود.
[=microsoft sans serif] یازینبِ فاطمه;883823 نوشت:
این اصطلاح اولین بار است میشنوم.
افرینش دفعی و تکامل تدریجی؟
اگر منظورتان بیان نظریه تکامل است، این جمله مدعای آنها نیست.
اتفاقا انها معتقد به افرینش نیست و انسان را نتیجه انتخاب طبیعی و تکامل موجودات میدانند.
[=microsoft sans serif] مهدیین 313;883829 نوشت:
باسلام
یعنی تمام شرایطی که برای اثبات یک فرضیه باید باشد را این دیدگاه دارد.
آیا هیچ نقطه ابهام و هیچ انفکاکی در زنجیره تکامل وجود ندارد؟
اگر دارد که نمیتوان نتیجه گرفت این فرضیه اثبات شده و غیر قابل انکار است.
در ضمن، غیر قابل انکار یعنی چه؟
مگر در مسائل تجربی و نظریه های اثبات شده در علوم تجربی میتوان مدعی یقینی غیر قابل زوال شد؟
[=microsoft sans serif] مهدیین 313;883829 نوشت:
این ادعاها نیاز به اثبات دارد.
اثبات تجربی، منطقی یا شهودی یا حداقل نقلی معتبر.
[=microsoft sans serif] نقطه;883858 نوشت:
باسلام
اولا: چه ملازمه ای بین نشناختن مفهوم معجزه و انکار آن چه ملازمه ای وجود دارد. اینها چه ربطی به هم دارند؟ مگر وقتی ما درخت سیب را میبینیم و به وجودش اذعان میکنیم ماهیت آن درخت و نیز فرایند ایجادش را میدانیم.
ثانیا: مشکل شما با مفهوم معجزه چیست؟ بفرمایید تا بحث کنیم.
پس شما میگویید ممکن است معجزه انسان را مطمئن کند ولی مجبورش نکند ؟ خب کدام معجزه در حال حاضر انسان را مطمئن میکند ولی مجبورش نمیکند ؟