حقیقت «نور اسفهبدیه» چیست؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حقیقت «نور اسفهبدیه» چیست؟
سلام علیکم در طی منازل عرفان سالک به مرتبه ای از شناخت بار یافته که از آن به رویت نور اسفهبدیه یاد شده است. سوالم در تبیین و چیستی چنین امری است آیا این حقیقت تنها در بیان عرفان نظری ترسیم شده است یا خیر سالکان مسیر حق چنین حقیقتی را یافته و از آن سخن گفته اند؟ متشکرم.
با نام و یاد دوست             کارشناس بحث: استاد کافی
گلشن said in حقیقت «نور اسفهبدیه» چیست؟
سلام علیکم در طی منازل عرفان سالک به مرتبه ای از شناخت بار یافته که از آن به رویت نور اسفهبدیه یاد شده است. سوالم در تبیین و چیستی چنین امری است آیا این حقیقت تنها در بیان عرفان نظری ترسیم شده است یا خیر سالکان مسیر حق چنین حقیقتی را یافته و از آن سخن گفته اند؟ متشکرم.
باسمه تعالی با عرض سلام و خسته نباشید انوار اسفهبدیه یا انوار مدبره، تعابیری است که شیخ شهاب الدین سهروردی از "نفس" بیان می دارد (1) وی در رویکرد اشراقی خویش  هویت "نفس" را نور معرفی می کند که در جای خود مانند حکمة الاشراق توضیح داده شده و لذا در همین زمینه از برخی سالکان مانند آقای سید احمد کربلایی که از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقای ملا حسینقلی همدانی بود، نقل شده که فرمود: روزی در جایی استراحت می کردم، و در خواب بودم. ناگهان شخصی مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر می خواهی"نور اسفهبدیه" را بنگری از جای برخیز! هنگامی که چشم گشودم، دیدم درخششی بی حد و اندازه شرق و غرب را فرا گرفته. سپس علامه طباطبایی می فرماید: این درخشش همان مقام تجلی نفس است (2) پی نوشت: 1. برای اطلاع بیشتر ر. ک سهروردی، مجموعه مصنفات(حکمةالاشراق)، ۱۳۷۵ش، ج۲، ص۲۰۰-۲۰۱. 2.رساله لب اللباب،علامه حسینی طهرانی،محمد حسین ، انتشارات حکمت، ص 36.  
سلام علیکم چرا این نور را اسفهبدیه گفته اند؟ پاسخ خیلی مختصر است و در حاله ای از ابهام بسر می برد لطفا متن نوشته را توضیح بیشتری بدهید.   متشکرم
گلشن said in سلام علیکم
سلام علیکم چرا این نور را اسفهبدیه گفته اند؟ پاسخ خیلی مختصر است و در حاله ای از ابهام بسر می برد لطفا متن نوشته را توضیح بیشتری بدهید.
باسمه تعالی با عرض سلام و خسته نباشید در اصطلاحات ویژه اشراقی، از نفس ناطقه به «نور متصرف»، «نور مدبر»،  «نور اسفهبدی» یاد می شود. در واژه اخیر، به اصطلاح فارسی «سپهبد» نظر دارد؛ زیرا نفس، فرمانده و سپهبد سپاه بدن و رئیس تن و قوای موجود در اوست و همه آنها را تدبیر می کند: «هو النور المتصرف فی الصیاصی الانسیة و هو النور المدبر الذی هو «اسفهبد» الناسوت (1) [نور مجرد و نفس ناطقه افاضه شده بر مزاج اتمّ انسانی] همان نور متصرف در صیاصی (2) ابدان  انسانی است و او همان نور مدبری است که سپهبد ناسوت است» پی نوشت: 1. سهروردی، شیخ شهاب الدین، مجموعه مصنفات شیخ اشراق، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگى‏، ج2، ص201. 2.صیاصی، جمع صیصه، به معنای حصار است، گویا بدن دژ و حصار نفس است.  
یکی از بحث های مهم و بنیادین در دستگاه فلسفی اشراق، نظریه نظام نوری است.«شیخ اشراق» خود تصریح کرده که اساس سخن وی در تبیین کل نظام هستی در فلسفه و متافیزیک، نظریه نظام نوری است. «سهروردی» افزون بر کتاب  «حکمة الاشراق»، در کتاب های بحثی خود همچون «تلویحات و مقاومات و مطارحات» بارها بدین مساله دلبستگی نشان داده و به تبیین و دفاع عقلانی از آن پرداخته است، و نیز فلسفه خود را «حکمت نوری»، «فقه الانوار» و «علم الانوار» می نامد، همه این ها نشان دهنده تمرکز فکری- فلسفی این فیلسوف بزرگ بر مساله نظام نوری، و محور و مبنا بودن آن در دستگاه فلسفی وی است. از این رو می توان از فلسفه اشراق که کل هستی را بر اساس نور و ظلمت تفسیر می کند، به متافیزک نوری یاد کرد. نظریه نظام نوری با تمام جنبه ها و گستردگی اش، از نوآوری های فلسفی شیخ اشراق است و پیش از وی، هیچ یک از فلاسفه مشائی، چنین مساله ای را مطرح نکرده است. او در آخر «مطارحات» درباره فلسفه پیش از خود می نویسد: «و لا نعلم فی شیعة المشائین من له قدم راسخ فی الحکمة الالهیة، اعنی فقه الانوار (1) در میان پیروان مشائین کسی را نمی شناسیم که حکمت الهی (فقه الانوار) را آن گونه که باید، مورد توجه قرار داده باشد.» پی نوشت: 1. مطارحات، ج1، ص505
نقطه آغاز نظریه نظام نوری، نفس آدمی و هویت نوری آن است، در فلسفه اشراق، «نفس»، مبدأ قرار می گیرد و هویت نوری نظام هستی نیز بر اساس نوری بودن آن، سامان می یابد. حقیقت نفس از دیدگاه سهروردی، حقیقتی ادارکی است. کسانی که قدرت خلع بدن را دارند و می توانند موقعیت وجودی نفسانی خود را به روشنی دریابند، یا آنکه در عین تعلق نفس به بدن، می توانند با تاملات درونی در خود و علم حضوری‌شان نسبت به خود، به حقیقت خویش توجه کنند، اذعان دارند که حقیقت نفسشان، امری سراسر نوری و ادراکی است، بی آنکه نسبت به نفس، غیبتی احساس کنند. ادامه دارد...  
جناب سهروردی با تحلیل پدیدار شناسانه از علم نفس به خود و تاکید بر هویت ادراکی نفس و تثبیت حضوری و شهودی بودن این علم، زمینه لازم را فراهم می آورد تا به سخن اصلی خود، یعنی هویت نوری نفس، بپردازد. وی چگونگی وجود نفس و هر امر مجرد را نوری می داند. از نظر او، تمام حقیقت هر موجود مجرد و مفارقی همچون نفس، هویت نوری آن است. مجردات نزد وی او امور بسیطی هستند که سراسر وجود بسیط شان را جز نور تشکیل نمی دهد و در مقابل، عالم ماده از تجرد بی بهره است و نیز هویت وجودی اشیاء مادی، سراسر ظلمانی است. از این رو، شیخ اشراق، کل هستی را با توجه به نحوه وجودی شان در ساختار و نظام نور و ظلمت تبیین می کند
بنیانگذار حکمت اشراق برای تبیین هویت نوری و تثبیت آن، از علم حضوری نفس به خود یاری می جوید و این نقطه آغازی است که به مدد آن، هویت نوری مجردات برتر از نفس و ظلمانی بودن امور مادی را نیز به اثبات می رساند؛ به سخن دیگر، وی نظام نور و ظلمت را با اتکا بر این امر تبین می کند. وی می گوید: علم نفس به خود، حضوری و شهودی است و این حضور و شهود و ادراک، تمام هویت نفس است و از همین رو سراسر نفس  به روشنی برای خود ظاهر است. در این ساحت که غیبت راه ندارد، نفس نسبت به خود، سراسر ظهور، پیدایی و حضور است و از آن می توان به نور، تعبیر کرد. بنابراین نحوه وجود نفس، نور است و هویت و حقیقت نفس، سراسر نوری است. سهروردی خاطر نشان می کند که نفس چیزی نیست که برای آن، نور و ظهور از جانب غیر باشد، بلکه نفس، خود ظهور و نور است؛ یعنی نور و ظهور، ویژگی و صفت متفرع بر ذات نفس نیست، بلکه خود ذات نفس و هویت نفس، نور است. بر این اساس، هویت بسیط نفس، صرفا نور است که شیخ اشراق آن را نور محض  و نور ناب می نامد. از این رو، آنچه وی از نفس به انیات محض و وجودات صرف یاد می کند، به معنای نور محض است. (1) پی نوشت: 1. برای اطلاع بیشتر ر.ک حکمة الاشراق، ص110-112
نفس، جوهری است دارای هویت نوری که بدن را تدبیر می کند ولی در آن منطبع نیست. از این جهت که نفس به بدن مادی تعلق پیدا می کند و آن را تدبیر می نماید، با وجود اینکه در آن منطبع نیست، در میان انوار دیگر (مانند فرشتگان) جایگاه ضعیفی دارد. از این رو، گرچه نفس در اصل نوری بودنش، همچون عقول و انوار قاهره (فرشتگان) ثابت است، به لحاظ مرتبه بین انوار مجرد در نهایت تنزل قرار دارد و به همین جهت با عالم ماده در تماس و ارتباط است. در واقع در دستگاه اشراقی، انوار متعددی وجود دارد که از میان آنها تنها انوار ضعیف تر می توانند با عالم ماده، تماس برقرار و آن را تدبیر نمایند. از اینجا می توان بنیاد علم النفس اشراقی را جستجو کرد. سهروردی با عرضه نظام نوری، هستی را به نور و ظلمت تقسیم می کند و عالم ماده را به عنوان بخش ظلمانی هستی می شمارد و خداوند متعال و عقول و مفارقات (فرشتگان) بخش نورانی هستی می داند. در حقیقت با چنین دیدگاهی، هستی به شرق پر از نور و غرب فرو رفته در ظلمت تقسیم می شود. شیخ اشراق با چنین فضایی در پی یافتن موقعیت و جایگاه انسان در هستی است و آن گاه که هویت انسان را نور مجرد می خواند که به بدن مادی ظلمانی تعلق گرفته و به تدبیر و تصرف در او مشغول شده است، در واقع بر این باور است که اسنان در شرق هستی ریشه دارد ولی به غرب هستی سفر کرده، از عوالم قدسی، به عالم ناسوتی هبوط نموده و در این ظلمت کده اسیر گشته است، اما این ظلمت کده چنان او را سرگرم نموده که وطن اصلی خود را فراموش کرده است و راه نجات او از این اسارت، ریاضت و سیر و سلوک معنوی و حذف مشغله های مادی است. بر این اساس آشکار می شود که چرا شیخ اشراق در طرح نظام نوری خود از بحث نفس آغاز می کند. در واقع او نفس را نور مجردی می داند که با انوار بالاتر مسانخت دارد.
با سلام و درود و تشکر از توضیحات حضرتعالی سوالی که باقی می ماند آن است که در پاسخ اول آمد: ( در همین زمینه از برخی سالکان مانند آقای سید احمد کربلایی که از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقای ملا حسینقلی همدانی بود، نقل شده که فرمود: روزی در جایی استراحت می کردم، و در خواب بودم. ناگهان شخصی مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر می خواهی"نور اسفهبدیه" را بنگری از جای برخیز! هنگامی که چشم گشودم، دیدم درخششی بی حد و اندازه شرق و غرب را فرا گرفته. سپس علامه طباطبایی می فرماید: این درخشش همان مقام تجلی نفس است ) در حالی که سید احمد کربلایی اهل عرفان عملی و نه نظری است و نمی دانم ربط او به تحلیل های نظری شیخ اشراق چیست؟ آیا چنین امری از باب تطبیق واقع بر این نام است؟ متشکرم.
گلشن said in با سلام و درود و تشکر از
با سلام و درود و تشکر از توضیحات حضرتعالی سوالی که باقی می ماند آن است که در پاسخ اول آمد: ( در همین زمینه از برخی سالکان مانند آقای سید احمد کربلایی که از شاگردان معروف استاد اخلاق و عرفان، آقای ملا حسینقلی همدانی بود، نقل شده که فرمود: روزی در جایی استراحت می کردم، و در خواب بودم. ناگهان شخصی مرا از خواب بیدار کرد و گفت اگر می خواهی"نور اسفهبدیه" را بنگری از جای برخیز! هنگامی که چشم گشودم، دیدم درخششی بی حد و اندازه شرق و غرب را فرا گرفته. سپس علامه طباطبایی می فرماید: این درخشش همان مقام تجلی نفس است ) در حالی که سید احمد کربلایی اهل عرفان عملی و نه نظری است و نمی دانم ربط او به تحلیل های نظری شیخ اشراق چیست؟ آیا چنین امری از باب تطبیق واقع بر این نام است؟ متشکرم.
باسمه تعالی با عرض سلام و خسته نباشید مستحضر هستید که تحلیل های شیخ اشراق صرفا نظری نیست، بلکه بر آمده از اشراقاتی است که بر ایشان شده است و اساسا وجه تسمیه اشراق همین است. موفق باشید.
موضوع قفل شده است