╰✿╮ کلبه فیروزه اﮮ ஜ محفلی پر از عطر حضور اسک دینی ها

تب‌های اولیه

18145 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

نیایش برترین صورت عاشقی ست. پروردگارم . ای

معشوق تویی ان عشق بی همتای من.

نیایش قدسی ترین صورت عشق است .

نیایش. عشقی است که همه هستی را در اغوش

خود می گیرد و خود را برای همه چیز و همه کس

عریان می سازد.

هنگامی که از عشق لبریز شوی. انچه از تو می تراود .

و می ریزد و به همگان میرسد. نیایش است.

نیایش .جریان زلال عشقی است که در اثر وفور و

فراوانی از محدوده های خویش گذشته است و به

بی کرانه پیوسته است.

اگر به ساحت نیایش گام بگذاری . هر کس که به تو نزدیک می شود از عشق تو برخوردار می گردد.

در باره عشق. چیزی نمی توان گفت اما ان را می شود

تجربه کرد .

عشق را نمی توان در اقلیم کلمات و حرف و صوت

یافت. اما ان را می توان با گشودگی به بی کران

فهمید. تو در عشق حل می شوی .اما هرگز نمی توانی

معمای ان را حل کنی.

عشق .تجربه ای است که فقط با محو خویشتن در

ساحت ان .حاصل می شود.

باید علم محو شدن را بیاموزی تا بتوانی عاشق شوی.

یا حق.

سلام .
به طور خلاصه مي‌‌توان گفت که: به چند دليل بايد نماز بخوانيم:
الف: نماز خواندن فرمان خداوند است و او دستور داده و بر بنده واجب است بدون هيچ حرف و سخني از فرمان خداوند اطاعت کند.
ب: هر انساني در زندگي نياز به تكيه گاه و جائي كه در سختيها به او پناه ببرد، دارد، و بهترين تكيه گاه براي بشر اعتقاد به خداوند و ايمان به اوست، بنابراين شخص مؤمن با خدا احساس آرامش خاصي در زندگي خود دارد كه افراد غير مؤمن از آن محرومند، همين خداي مهربان كه در تمام زندگي از ابتداي كودكي و حتي زماني كه ما انسان ها جنين و در شكم مادر هستيم، تا آخرين لحظات زندگي از نعمت‌‌هاي بي كران او برخورداريم اجازه داده است كه با او صحبت كنيم، و اين صحبت و مناجات، نياز ماست، و گر نه او از هر چيز و هر كس بي نياز است، و اين صحبت با خالق هستي هنگام نماز است كه او را ستايش مي‌‌كنيم و از او مي‌‌خواهيم كه به ما كمك كند و به راه راست هدايت فرمايد، و اين كار را ما بايد به دليل عقل كه شكر منعم را لازم و واجب مي‌‌داند انجام دهيم. در هر صورت نماز، رمز ارتباط انسان با خدا و وسيله رسيدن انسان به کمال است و بر انسان واجب گردانيد تا از اين طريق به کمال بيشتر دست پيدا کند.
ج: نماز؛ تشکر از خداوند است در برابر نعمت‌‌هاي مختلفي که به ما داده است و عقلا و شرعا تشکر از وليّ نعمت واجب است.
د: هدف از خلقت انسان، رسيدن به کمال آفرينش است و راه رسيدن به کمال آفرينش و رسيدن به مقام قرب خداوندي و برخوردار شدن از نعمت‌‌هاي الهي در عالم آخرت، ارتباط با خدا و عبادت خداوند است و به همين جهت در قرآن فرموده است که «و ما خلقتُ الجنّ و الإنس إلا ليعبدون»؛ هيچ جن و انسي را خلق نکردم مگر براي عبادت.
مهمترين وسيله ارتباط با خدا و مهمترين عبادت خداوند نماز است که در نماز انسان مستقيما با خداوند حرف مي‌‌زند و با خداوند صحبت مي‌‌کند.
ه: نماز خواندن در هر شبانه روز، کفاره گناهان است که بين دو نماز انجام مي‌شود و اگر کسي با رعايت شرايط قبولي و صحت نمازهاي شبانه روز را بخواند و حقوق مردم را ادا کند، خداوند نيز به واسطه نماز، گناهان او را مي‌‌بخشد.
از اميرالمؤمنين علي(ع) نقل شده است: «قَالَ(ع) سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ إِنَّمَا مَنْزِلَةُ الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ لِأُمَّتِي كَنَهْرٍ جَارٍ عَلَى بَابِ أَحَدِكُمْ فَمَا ظَنُّ أَحَدِكُمْ لَوْ كَانَ فِي جَسَدِهِ دَرَنٌ ثُمَّ اغْتَسَلَ فِي ذَلِكَ النَّهْرِ خَمْسَ مَرَّاتٍ فِي الْيَوْمِ أَ كَانَ يَبْقَى فِي جَسَدِهِ دَرَنٌ فَكَذَلِكَ وَ اللَّهِ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ...»؛ حضرت فرمود از رسول خدا شنيدم که فرمود: نمازهاي پنج گانه براي امت من هم چون يک نهر آب جاري است که بر در خانه يکي از شما باشد، آيا گمان مي‌‌کنيد اگر کثافتي در تن او باشد و سپس پنج بار در روز در آن نهر غسل کند، آيا چيزي از آن بر جسد اوخواهد ماند؟(مسلّما نه) هم چنين است به خدا سوگند نماز‌‌هاي پنجگانه براي امت من.
يعني نماز‌‌هاي پنجگانه گناهان امت من را پاک مي‌‌کند.
در روايت ديگر از امام صادق(ع) در تفسير آيه شريفه وارد شده که حضرت فرمود: «صَلَاةُ الْمُؤْمِنِ بِاللَّيْلِ تَذْهَبُ بِمَا عَمِلَ مِنْ ذَنْبٍ بِالنَّهَارِ»؛ نماز شب مؤمن گناهان روز او را از بين مي‌‌برد.
در نتيجه غير از توبه، نمازهاي پنجگانه با وضوي صحيح، نيز گناهاني که مربوط به حقّ الناس نباشد را از بين مي‌‌برد.
به اين دلايل بر هر انساني واجب است که طبق دستور خداوند نماز بخواند. تا از آلودگي‌‌ها پاک گردد و به مقام قرب خداوند و کمال آفرينش الهي نزديک گردد.

لازم است توجه شما را به اين نکته جلب کنيم که خطور افکاري ناراحت کننده که به صورت غيراختياري، ناخواسته و تکراري وارد ذهن مي شود و فرد به رغم تلاش براي جلوگيري از ورود آن ها به ذهن، قادر به کنترل شان نيست، براي بسياري اتفاق مي افتد و شما تنها فردى نيستيد كه از اين گونه افكار مزاحم و تكرارى رنج مى‏بريد.
حقيقت اين است که شيطان، بسيار هنرمند است. گاهي آن قدر خوب سفسطه مي بافد که خيال مي کنيم بزرگ ترين فيلسوف عالم است. گاهي آن قدر عاطفي و دلسوز نشان مي دهد که انگار بهترين روان شناس دنياست. آن قدر با دقت برخورد مي کند که گاهي او را فرشته اي مي بينيم که دارد ما را به سوي خدا مي برد. همه اين ها براي اين است که نقاب هاي او خيلي شبيه اصل است. بعضي وقت ها کار اشتباه کوچکي را چندين برابر بزرگ و آيينه دق ما مي کند تا فکر کنيم ما همين هستيم و هرگز نمي توانيم کاري را انجام بدهيم که خدا را خوشحال کند. او به راحتي مي تواند حتي يك رفتار درست و عادي را اشتباه جلوه دهد تا ما دست از آن و بسياري از رفتارهاي شبيه آن برداريم، تا به خودمان در انجام کار درست، نمره کمي بدهيم. نقطه محوري انحراف از دوستي با خدا، همين کم ارزش ديدن خود است. من وقتي احساس کنم ارزش کمي دارم، قطعا خودم را آماده کارهاي خوب که ارزش زيادي دارد نمي بينم؛ مثل سکه اي که مي شود با آن فقط پفکي خريد يا انداخت گوشه اي تا از شرش خلاص شد، اما اگر بدانم در دستانم گوهري است که مي توانم با آن همه عالم را بخرم، آيا باز هم رهايش مي کنم يا در پي چيزهاي کم ارزش مي روم؟! امامان خوب ما فرمودند، ارزش شما به اندازه بهشت است، پس خودتان را ارزان نفروشيد.
به هرحال، ابزارهاي شيطان براي آدم ها متناسب با شخصيت آن هاست. او مجبور است براي شمايي که مواظب چشم، گوش، لقمه غذا، وظايف ديني و روابط اجتماعي و... هستيد از ابرازهاي لطيف تر و دقيق تري استفاده کند تا لو نرود. او همه توانش را مي گذارد تا همه موفقيت هاي شما را براي خودش تصاحب کند و حتي يك قدم هم شده، عقل و احساس شما را به عقب برگرداند. گاهي اين اتفاقات، بسيار نامريي و ناهشيار به وجود مي آيد. مثلا همان فکرهايي که گفتيد درباره مقدسات داريد. خدا در قرآن فرموده: «شيطان، سلاح وسوسه را در اختيار دارد تا خودش را به شما نزديک و شما را از خدا دور کند.» اين شما نيستيد که آن فکرها را داريد، بلکه شليک وسوسه هاي شيطان، طرف شماست. پس اين در اختيار شما نيست که شما به حساب خودتان واريز مي کنيد. خودپنداري اين رفتار باعث مي شود توان عاطفي و ذهني کمتري در بقيه عبادات داشته باشيد.
اجازه بدهيد با سخناني از امام صادق(ع) دلتان را به قبول اين حرف ها و آرامش نزديک تر کنم. جواني نزد ايشان آمد و گفت: من فکرهاي بدي درباره خدا به ذهنم مي آيد، درحالي که از آن ها بي زارم. آقا فرمودند اين نشانه ايمان توست. اگر مؤمن نبودي که آزاردهنده نبود. در حديث ديگرى از ايشان مى‏خوانيم: «قلب هر مؤمنى دو گوش دارد؛ گوشى كه در آن وسواس خناس (شيطان) مي دمد، و گوشى كه فرشته در آن مى‏دمد، خداوند مؤمن را به وسيله فرشته تقويت مى‏كند، و اين همان است كه مى‏فرمايد: و أيّدهم بروح منه.»
هيــچ کـــدام از مشکلات زندگي آن قدر بزرگ نيست که بتواند دل پاک و ذهن منطقي شما را از مسير دوستي با خدا و دوستانش جدا کند. يقين داشته باشيد که خدا آن همه خوبي شما را بهتر از ديگران مي بيند. مطمئن باشيد که او از هر کسي براي ما دلسوزتر است. شک نکنيد که او براي شما بهترين ها را مي خواهد. اين ها باعث مي شود شما اعتماد بيش تري به او داشته باشيد و صبرتان را تقويت کنيد؛ همان صبر و درايتي که شيطان را خلع سلاح مي کند.
خدا شما را دوست دارد. دلتان تيره نيست و احساس محبتتان کم نشده است. شما خوبيد. مهم اين است که اين را قبول کنيد و مسيرتان را به سوي بهتر شدن ادامه دهيد.
و اما براي دوري از اين گونه افکار، توجه به اين نکته ها را هم لازم مي دانيم:
1. ذهن و فكر انسان، همواره متوجه چيزى است كه به آن عشق مى‏ورزد؛ عاشق، لحظه‏اى از فكر معشوقش بيرون نمي رود. اگر دل را از تعلق به تجليات مختلف دنيا پالايش كنيم و منزلگه عشق ربوبى بسازيم، انديشه و فكرمان هم متوجه آن مركز نور و آرامش مي شود.
2. سعى كنيد با يك برنامه‏ريزى دقيق و حساب شده، تمام اوقات شبانه روزى خودتان را پر كنيد و هيچ گاه بيكار نباشيد. به مطالعه، نظافت اتاق، كمك به دوستان، ورزش و... مشغول باشيد و هر وقت بيكار شديد خودتان را به كارى مشغول كنيد. حضرت علي(ع) چه زيبا فرمودند كه: اگر نفست را به كاري مشغول نكني، او تو را مشغول خواهد كرد.
3. وقتي افكار مزاحم به سراغتان آمد، ذهن تان را متوجه يك فكر ديگر كنيد، اگر مفيد واقع نشد به يك رفتار مورد علاقه بپردازيد.
4. وسط مزاحمت اين افكار، به خودتان بگوييد: «بسه ديگه» و بدين وسيله رشته افكار مزاحم را قطع كنيد.
5. تلقين؛ به خودتان تلقين كنيد كه من مى‏توانم شك و ترديدهايم را رها كنم. من به اصول فكرى خودم كاملاً باور و ايمان دارم.
6. با حضور اين افكار نه اعصابتان را خرد كنيد و نه با آن ها به مبارزه برخيزيد. مبارزه با اين گونه افكار، آن ها را قوي تر مي كند. اين افكار مزاحم، مانند كودكي هستند كه در كنار شما مشغول بازي و سر و صداست، تا حواستان را به خودش جلب كند. اگر به او بي اعتنا باشيد، هم تأثيرش روي شما كم مي شود و هم بعد از مدتي شما را رها مي كند.
7. از جمع هايي كه با روحيات شما و دين هماهنگ است دوري نكنيد. سعي كنيد دوستاني هر چند معدود اما صميمي داشته باشيد تا ديدن و ارتباط با آن ها به شما انرژي مثبت عاطفي و فكري و معنوي بدهد.
8. روابط اجتماعى خودتان را افزايش بدهيد مثلاً شركت در مجالس عمومى مثل مجالس جشن يا مجالس مذهبى يا نماز جماعت يا... .
9. اذکار «لا اله الا الله» و «لاحول و لاقوه الا بالله» و تلاوت سوره «ناس»، کمک خوبي براي عبور از اين افکار است.
10. توكل شما به خداي مهربان و توسلتان به امامان خوبمان، شما را از تمام ناملايمات زندگي عبور خواهد داد.
اجازه بدهيد در انتهاي مطلب، يك يادگاري از مردي نوراني، پاك و حكيم به شما تقديم كنم؛ حضرت آيت الله بهجت(ره) درباره عبور از مزاحمت فكرهايي خارج از قاب توحيد فرمودند: «ضدش را انجام دهيد؛ يعني استغفار کنيد و صلوات بفرستيد که ضد آن خواطر هستند.» جايي ديگر هم درباره اين موضوع فرمودند: «اگر در نماز، مراقب خواطر شيطاني باشد، ساير اعمال هم تابع نماز خواهد بود».
دوست ارجمند! عبوري به دور از افراط و تفريط، رمز رسيدن به اوج سعادت هاي مادي و معنوي است.

زنـــدگی همین است . . .

دچار باید بــود

▫️ زیاد استغفار کنید▫️

روایت دارد کسی که زیاد استغفار کند، استغفاره زیاد چهار خاصیت دارد:

اول «جَعَلَ اللهُ لَهُ مِن کُلِّ هَمٍّ وَ غَمٍّ فَرَجاً» انسان گاهی بیخودی غصه اش می شود. هرچه هم که فکر مےکند که چه شده که من گرفته ام خیلی ناراحتم نمےفهمد.
در این حال تسبیح را بردار و صد بار استغفار کن، حالت جا مےآید، من امتحان کردم گاهی غم و غصه انسان را می گیرد، نگو یک شیعه ای در کربلا یا در نجف یا بغداد یا در فلسطین یا در هر جایی از دنیا، از دنیا رفته است و من به این خاطر ناراحتم، در روایت هم دارد کہ اگر فقط در شرق عالم یک مومنی از دنیا برود در غرب عالم یک مومنے دیگر محزون مےشود.

دوم «وَ مِنْ کُلِّ خَوْفٍ امْناٰ» مےگویند زلزله می آید، آمریکا می آید، اینها همه اش حرف است. استغفار کن. وقتی کہ بمب مےآمد من در خانہ استغفار مےکردم بمب آمد و به امام زاده یحیۍٰ اصابت کرد، قوطی زردچوبه ی منزل ریخت، اما ما هیچ طوریمان نشد.

سوم «وَ مِنْ کُلِّ ضیقٍ مَخرَجاً» سفته هایت عقب افتاده، صاحبخانه جوابت کرده، استغفار که بکنۍ، راحت مےشوی.
به بنده خدایی چک هایش عقب افتاده بود شب غصه اش شده بود که چه کار کند، نصف شب از خواب بیدار شد به در خانه خدا رفت از خدا گفت: خدایا آبروی من در بازار در خطر است. خودت کارم را درست کن
صبح دم در حجره رفت، یک نفر از رفقا آمد و همان مقدار پول را به او داد و گفت: من این پول را پیش تو امانت می گذارم اگر لازمش داشتی خرج کن هر وقت خواستم چند روز جلوتر به تو تلفن مےزنم.

چهارم «وَ یَرزَقَهُ اللهُ مِنْ حَیْثُ لٰا یَحْتَسِبُ» از جایی که گمان ندارید پول بہ شما مےرسد، پس اگر رزق مےخواهید استغفار ڪنید. رزق هم همش پول و پله نیست رزق معنوے مهمتر است.
شما استغفار می کنید و امشب می خواهید به مشهد بروید، تنها هم هستید، یڪ همسفر خوب کنار شما می نشیند. این رزق است. یک عالم یا انسان متدین بازارے کنار شما مےنشیند. این رزق است. زن خوب رزق است. عروس خوب رزق است. داماد خوب رزق است. همسایه خوب رزق است. دوست خوب رزق است.

ما خیال می کنیم که رزق یعنی پول، استغفار ڪه مےکنی ، داماد خوب گیرت می آید. استغفار کنے، همسایه خوب نصیبت می شود، مسجد خوب گیرت می آید، خانه ات جایے می رود که کنار خانه ات یک مسجد خوب است.

سلام.
نبايد با معيارهاي اين جهان درباره آخرت قضاوت كنيم. درست است كه در دنيا بسياري از مسائل در صورت تكرار ،جذابيت و لذت بخشي خود را از دست مي دهند، ولي اي بسا اين حالت رواني كه در اين جهان وجود دارد كه با تكرار ،خسته و ملول و بي اعتنا مي­شويم، در آن جا بر عكس باشد . هر چه بيش تر انسان مي­بيند، شوقش بيش تر مي­گردد . هر قدر تكرار مي­كند، لذتش افزون تر مي­شود. به اين ترتيب تكرارها مايه تشديد لذات مي­گردد. چه دليلي داريم كه وضع روحي انسان در آن جا و در اين­جا از اين جهت يكي است؟
دوم: در همين جهان نيز نعمت­هايي وجود دارد كه هيچ گاه انسان از آن سير نمي­شود و ملال آور نيست. ما هر قدر هواي تازه و پر اكسيژن را استنشاق كنيم، از آن خسته و ملول نخواهيم شد، بلكه دائماً از آن لذت مي­بريم و براي ما مايه نشاط است. آب يك نوشيدني كاملاً ساده و يكنواخت است. ما اگر صدها سال عمر كنيم، نوشيدن آب گوارا به هنگام تشنگي، از همه چيز براي ما لذت بخش­تر است، و همان است كه مي­گوييم آب مايه حيات است. نه خسته مي­شويم و نه بي اعتنا، بلكه آب گوارا هميشه براي تشنگان فوق العاده جالب و جذاب است. چه مانعي دارد در آن جا نيز خداوند حالتي بر انسان مسلط كند و به خاطر آن دائماً از نعمت هاي بهشت، فوق العاده درك لذت كند؟
امام صادق (ع)فرمود:«خداوند بهشتى آفريده كه هيچ چشمى نديده و هيچ مخلوقى از آن آگاه نيست. خداوند هرصبحگاه آن را مى گشايد و مى گويد: بوى خوشت را افزون كن و نسيمت را بيفزا».بنابراين براي بهشتيان هيچ گونه ملال و دلزدگي از بهشت و نعماتش معني و مفهوم ندارد. (1)
«براي اهل بهشت سفره هايي مي گسترانند که بر آن، آنچه مورد علاقه آن هاست ،قرار داده مي شود . طعام هايي که از آن لذيذتر و معطر تر نيست ».(2)
«هداياي ارزشمند و جالب از طرف خدا در اوقات نماز دنيا به آنان مي رسد و فرشتگان بر آنان سلام و درود مي فرستند».(3)
در بهشت تکامل وجود دارد ، در همه چيز حتي در خود بهشتيان . هر تكاملي جلوه جديدي از زيبايي هاي همان منظر واحد را به انسان مي نماياند، چه رسد به اينكه همان منظر نيز در حال تكامل است ؛
«سوگند به خدايي که قرآن را بر محمد نازل کرد ، اهل بهشت پيوسته بر جمال و زيبايي شان افزوده مي شود همچنان كه در دنيا بر پيري و فرتوتي آنان افزوده مي شد».(4)
بنا براين در بهشت يکنواختي و در جا زدن و خستگي و ملال نيست .البته اين حقيقت را نبايد از ياد برد كه واقعيت بهشت و نعمت هاي آن برتر از درک ما بوده ، مقايسه آن با دنياي مادي به اين اشکال ها منتهي مي شود ،در حالي که تفاوت آن ها را جز خدا نمي داند .
پي نوشت ها:
1.روح المعاني ،ج27،ص96.
2.بحار الانوار،ج8،ص199.
3.روح المعاني،ج16،ص103.
4.علم اليقين ،فيض کاشاني ،ص103.

فرایند طبیعی بدن مادی آن است که با مرگ و جدایی روح، جسم به مرور زمان پوسیده و از بین برود چرا که عامل نگهدارنده بدن از وی جدا شده است. حال اگر چه روند کلی و طبیعی در این زمینه از بین رفتن بدن است. اما در عین حال مواردی نیز مشاهده شده است که بدن افراد بعد مدتی طولانی در قبر، هنوز سالم باقی مانده است که البته این مواردی حاکی از کرامت و امری خارق عادت است. لذا در مورد ائمه نیز برخی از احادیث بیانگر آن است که بدن آنها نیز در قیر نپوسیده و از بین نمی رود آنچنانکه از امیر المومنین علی (ع) نقل شده است که فرمود"...إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيِّتٍ وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ..."(1)مى‏ميرد از ما آن كه مى‏ميرد، و مرده نيست، و مى‏پوسد آن كه مى‏پوسد و پوسيده نيست‏..." و یا در روایت دیگری از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمود"إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ حَرَّمَ عِظَامَنَا عَلَى الْأَرْضِ وَ حَرَّمَ لُحُومَنَا عَلَى الدُّودِ أَنْ تَطْعَمَ مِنْهَا شَيْئاً"(2)همانا خداوند عزّ و جلّ استخوانهاى ما را بر زمين حرام گردانيده، و گوشتهاى بدن ما را بر كرم حرام ساخته است تا چيزى از آن نخورد"

پی نوشت ها:
1.نهج البلاغه،چ دار الهجره، قم، بی تا،خ 87، ص 119 .
2.شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه،چ جامعه مدرسين‏، قم1404 ه ق، ج 1، ص 191 .

فتنه گری احمقهای امریکائی تمام نمیشود . دلیل شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل در سراسر منطقه و جهان چنین رفتارهائی است

دیرینه سال هاست که در دیدگاه من

شب های ماهتاب چو دریاست اسمان

وین تک ستاره های درخشان بی شمار

سیمین حباب هاست که بر سطح اب هاست

در دیدگاه من

این ماه پر فروغ که بی تاب می رود

سیمینه زورقی ست که بر اب میرود.

رخشان شهاب ها که پراکنده می خزند

هستند ماهیان سبک خیز گرمپوی

کاندر پی شکار. شتابنده می خزند.

در دیدگاه من

دریاست اسمان و ندارد کرانه ای

جز بی نشانگی

از ساحلش نبوده خرد را نشانه ای

گفتم شبی به خویش.

این اسمان پیر

بحریست بیکرانه ولی چشم من مدام

دنبال ناخداست.

پس ناخدا کجاست.

در گوش من چکید صدایی که نرم گفت.

دریاست اسمان و در ان ناخدا .خداست.

یا حق.

یک روز عادی در ایران ( این روزها )

زلزله

گران شدن نان

زلزله

پس لرزه

گران شدن بنزین

زلزله

ورود خانم ها به ورزشگاه

زلزله

زلزله

گران شدن گاز

پس لرزه

______

زلزله


چرا ولمون نمی کنی زلزله :-s

نکند کاری داری با ما زلزله

سلام
من این فیلم جومونگ و نشون میده اینقدر افسوس می خورم که!
حالا چرا؟

سفیر کره در ایران می گفت فرهنگ کره با ایران بسیار شبیه هست به این علت که بازرگانان ایران که از جاده ابریشم با چین و کره تجارت میکردند فرهنگ ایران را در جامعه کره نهادینه کردند و این چیزی که الان در سریال های قدیمی کره می بینین فرهنگ اونا نیست فرهنگ ایرانیا هست!

مثلا نوع لباس پوشیدنشون ...می بینین چه لباس های فاخری تنشون هست همه ابریشم زربافت و بومی خودشون هست در واقع این لباس بازرگانان و تجار ایرانی هست که اونا دیدن تقلید کردند!

الان توی خیباون میری یک لباس های بد ترکیب غربی باشلول لی هی بسیار نجست و کثیف تن جوونای مملکت ما می بینین که از غذا خوردن می افتین!!

من اگر مسئول فرهنگی جامعه بودم این لباس های نجست امریکایی انگلیسی رو از تنشون چاک میدادم نفت میریختم روش اتیش میدادم میرفتم
بعد سفارش میدادم لباسی شبیه لباس جومونگ و اینا برای جوونا درست میکردم که برای فرهنگ ایران اسلیمی بود (دوره حافظ و اینا گمونم اینوع لباس های فاخر می پوشیدند!

شاید شما بگین نمیشه رواج دادنش حیلی سخته ولی برای شروع یک دبیرستان و لباس دانش اموزان تیزهوشان و اینطوری سفارش میدیدم بعد تبلیغ میشه ملت خوششون میاد کارگاه های دوخت انواع کلاه شلطان شعبانی-ردا دستار چی و چی همه ساخته میشه(شبیه جمع کردن قطعات کامپیوتر متنوع و جالب هست!

اینطوری فرهنگ خوک خورا و عرق خورای نجست انگلیسی از سطح جامعه محو میشه

من اگه مسئولی چیزی بود یک غضب میکردم در مقیاس ژنرال های دویست کیلویی اساطیری ایران باستان! ...اینچنان فرهنگ و تراش میدادم تمیز میکردم که از اون سر کهکشان ها سو سو بزنه !

‍ كلام_امام_رضا_ع
#نماز

آیا از نعمت نماز تشکر می کنیم؟!

امام رضا(علیه السلام)می فرمایند:
حداقلِ تشکر بنده از خداوند
برای توفیق خواندنِ نماز واجبش
این است که در سجده
بعد از نماز بگوید؛

شُكْراًلِلَّه،ِ شُكْراًلِلَّه،ِ شُكْراًلِلَّهِ

از حضرت سؤال شد
که معنای این گفته چیست؟

فرمودند :
با این سجده می‏گوید
این تشکر من است از خدا
به جهت اینکه موفقم کرد
تا به خدمتش برسم
و نماز واجب را به‏ جای آورم.

وسائل الشيعه،ج۷، ص۶

‍ كلام_امام_رضا_ع

سلام
امام حسین (ع) گفت یک امر معروف ثوابش نسبت به سالها عبادت و ریاضت مثل دریا هست به قطره!

من اگه مسئولی چیزی می بودم یک امر به معروفایی میکردم که!
مثلا اول یک موتور هزار سفارش میدادم می خریدم با یک زنجیل و قمه لیرزی و تنفگ دو لول وینچسر پایه کوتاه و یک لباس زرهی و شلاق شوکر برقی با یک چهار لیتری نفت گازوییل هم معمولا همراه همیشه میبرم به علاوه یک دستگاه موتور سمپاش دوشی با دور موتور بالا مثلا در حد موتور لمبورگینی!(ده هزار دور دقیقه مثلا گاز بخوره علاو ه بر اینکه موتور هزار گاز میده اونم یک صدای نکره ای هم اون بده اینقدر گاز بخوره که ایگزوز بترکونه!

بعد میرم تو بازار کافی شاپ کلوپ ها رستوران ها هر جا عرق مرق خور هست یا ببینم میفروشن موتور شمپاشم و برمیدارم میرم به جنگ دشمن!

میریزم توش وایتکس و تاید و مایع ظرف شویی و شیشه شور و مستراب شور و هم میزنم هم میزنم بعدم گاز و تا ته اخر میکنم و یا علـــــی ! ملت و دنبال میکنم!
اینقدر اونا رو دنبال میکنم اینقدر با لوله موتور سمپاش توی یقه و استین و شلوال لینگه و اینا سم میپاشم اینقدر سمپاشی میکنم که همه گند و نجاست تن و بدن و روح و روانشون شسته بشه بره مملکت تمیز بشه!

به این میگن امر به معروف واقعی!

کوثر امید :

پس از حضرت کردگار جهان
و آن برترین جلوه ی مهربان
امیدم به زهرا و بعلش بود
به آن یازده دُر و لعلش بود
دلم شاد و آرام از یاد اوست
سخن های من ذکر و فریاد اوست
سپاس از خداوند حی و صمد
که با یاد کوثر گلم پرورد
به هنگام مرگ و به روز قیام
ز کوثر نیوشی شوم شاد کام
امید و شفیعم چو زهرا بود
چه باکم ز امروز و فردا بود ؟
امید است که بخشد به زهرا مرا
خداوند دانای هر دو سرا .

چرا ما دعا می کنیم . در حالی که خداوند از

خواسته های ما اگاه است و اگر سکوت هم کنیم او همه را می داند ؟؟

پاسخ اقای الهی قمشه ای :دعا بسیج نیروهای درونی ما است.

تا بتوانیم ارمانی را که در ذهن داریم مشخص و روشن دنبال کنیم.

و در این کار از حق و حقیقت که همان خداست یاری می گیریم...

یک قانون فیزیکی می گوید :

هر ذره در حال ساطع کردن مدام انرژی به سمت مشخصی است.

انرژی بدن من و شما قابل هدایت به یک سمت مشخص است.

اگر به چیز مشخصی فکر کنیم انرژی ما به سمت ان چیز مشخص می رود.

خیلی وقت ها به کسی زنگ می زنیم و او می گوید:

- چه خوب شد زنگ زدی.

- داشتم بهت فکر می کردم .

حلال زاده.

نکته جالبش این است که من به محض اینکه به شخص خاصی

هر جای دنیا فکر کنم انرژی های من بلافاصله به سمت ان حرکت می کنه.

و بلافاصله به او می رسد بدون سپری شدن زمان.

در فیزیک به این می گویند " جهش کوانتومی".

یعنی انرژی ما از زمان عبور می کند...!

یا حق.

معادل فارسی اسطوخودوس ، حافظ ارواح است و وجه تسمیه آن ظاهرا مربوط به تاًثیر بی نظیر آن بر فعالیت مغز است . مصرف این مقدار گیاه برای مزاج سرد و تر توصیه شده و برای مزاجهای گرم و سرد و خشک نیاز است با پزشک سنتی مشورت شود .
مصرف این گیاه علاوه بر تقویت قوه دماغی برای بدن ، دستگاه گوارش و قلب مفید است تبعا برای مصرف به این منظور هم لازم است با پزشک مشورت شود .

ﻋﻼﻣﻪ ﻃﺒﺎﻃﺒﺎﺋﯽ ﻓﺮﻣﻮده اﻧﺪ:
« ...ﺳﻮره ﻫﺎي ﻣﺴﺒﺤﺎت ﮐﻪ ﺑﺎ ﯾﺴﺒّﺢ و ﺳﺒّﺢ ﺷﺮوع ﻣﯽ ﺷﻮد ﭘﻨﺞ ﻋﺪد اﺳﺖ: ﺳﻮرﻫﺎي ﺣﺪﯾﺪ، ﺣﺸﺮ، ﺻﻒ، ﺟﻤﻌﻪ و ﺗﻐﺎﺑﻦ. و ﺳﻮره اﻋﻠﯽ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺳﺒّﺢ ﺑﻪ ﻓﻌﻞ اﻣﺮ ﺷﺮوع ﻣﯽ ﺷﻮد، ﺟﺰء ﻣﺴﺒﺤﺎت ﻧﯿﺴﺖ، ﮔﺮﭼﻪ در رواﯾﺘﯽ وارد ﺷﺪه اﺳﺖ وﻟﯿﮑﻦ در رواﯾﺖ ﻣﻌﺘﺒﺮه، ﻣﺴﺒﺤﺎت را ﻫﻤﺎن ﭘﻨﺞ ﺳﻮره ﺗﻌﯿﯿﻦ ﮐﺮده اﺳﺖ.

و در رواﯾﺖ اﺳﺖ ﮐﻪ رﺳﻮل اﷲ ﺻﻠﯽ اﷲ ﻋﻠﯿﻪ و آﻟﻪ و ﺳﻠﻢ اﯾﻦ ﭘﻨﺞ ﺳﻮره را ﻫﺮ ﺷﺐ ﻗﺒﻞ از ﺧﻮاب ﻣﯽ ﺧﻮاﻧﺪﻧﺪ و از ﺳﺒﺐ ﻗﺮاﺋﺖ اﯾﻦ ﺳﻮره ﻫﺎ از آن ﺣﻀﺮت ﺳﺆال ﮐﺮدﻧﺪ؛ ﺣﻀﺮت در ﺟﻮاب ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ:

در ﻫﺮ ﯾﮏ از اﯾﻦ ﺳﻮره ﻫﺎ آﯾﻪ اي اﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﻪ ﻫﺰار آﯾﻪ از ﻗﺮآن اﺳﺖ! و در رواﯾﺖ دﯾﮕﺮ وارد ﺷﺪه اﺳﺖ ﮐﻪ ﻫﺮ ﮐﺲ ﻣﺴﺒّﺤﺎت را ﺷﺐ، ﻗﺒﻞ از ﺧﻮاب ﺑﺨﻮاﻧﺪ، ﻧﻤﯽ ﻣﯿﺮد ﻣﮕﺮ آﻧﮑﻪ ﺣﻀﺮت رﺳﻮل اﮐﺮم ﺻﻠﯽ اﷲ ﻋﻠﯿﻪ و اﻟﻪ و ﺳﻠﻢ را ﻗﺒﻞ از ﻣﺮدن ﻣﯽ ﺑﯿﻨﺪ؛ و آن ﺣﻀﺮت ﻣﺤﻞ و ﻣﻘﺎم وي را در ﺑﻬﺸﺖ ﺑﻪ او ﻧﺸﺎن ﻣﯽ دﻫﻨﺪ!

باور کن....

در تقدیر هر انسانی معجزه ای از طرف خدا

تعیین شده که قطعا در زندگی .

در زمان مناسب نمایان خواهد شد!

یک شخص خاص...

یک اتفاق خاص...

یا یک موهبت خاص...

منتظر اعجاز خدا در زندگیت باش.

بدون ذره ای تردید!

زندگی درست مثل نقاشی کردن است...

خطوط را با امید بکش...

اشتباهات را با ارامش پاک کن...

قلم مو را در صبر

غوطه ور کن...

و با عشق رنگ بزن...

یا حق.

زاد و ولد در جهان آخرت!

زاد و ولد، به این معنا که زن و مردی با هم ازدواج کنند و زن حامله شود و پس از چند ماه با رنج و زحمت وضع حمل کند و بچه اش را به تدریج بزرگ کند، مسلماً وجود ندارد، زیرا نظام آن جهان، نظام متفاوتی است. در این جهان است که نظام علت و معلول مادی، چنین نظم و توالی ای را برای به وجود آمدن یک انسان، تحمیل می کند، اما چون در جهان آخرت، این نظام برچیده می شود و نظام جدیدی حاکم می گردد، این نسخ امور نیز تغییر خواهند کرد. پس زاد و ولد به این صورت دنیوی آن قطعاً وجود ندارد.
اما مطلب دیگری هست، و آن اینکه مطابق نص قرآن کریم، در آن جهان، بهشتیان هر چه دلشان بخواهد برایشان مهیا می شود، قرآن کریم می فرماید: "و فیها ما تشتهیه الانفس و تله الاعین" (زخرف /71) و در آن است آنچه دل ها میل دارد و چشم ها از آن لذت می برد. و نیز می فرماید: "ولکم فیها تشتهی انفسکم و لکم فیها ما تدعّون" (فصلت /31)، و هر چه دل هایتان بخواهد و هر چه خواستار آن باشید، در آنجا خواهید داشت. و نیز می فرماید: "وهم فی ما اشتهت انفسهم خالدون" (انبیاء /102) و آنان در میان آنچه دل هایشان بخواهد، جاودانند.

وقتی آن فرآیند تکوینی بچه دار شدن در آن جهان منتفی باشد، شاید دیگر "میل به فرزند دار شدن" نیز منتفی باشد، که در این صورت، دیگر به این معنا هم فرزند دار بودنی در آن جهان محقق نخواهد شد. به هر حال اگر به هر دلیل، آن میل در انسان ساکن در بهشت پدید آید، بعید نیست که فرزند دار شدن هم در آنجا ممکن باشد، هر چند که این دیگر زاد و ولد اصطلاحی دنیوی نیست

نظام آن جهان طوری است که انسان هر چه را اراده کند (البته در محدوده ی وُسع وجودی خود)، بلافاصله برایش ایجاد می شود و احادیث متعددی در مورد خلقت حوریان بهشتی به همین مضمون آمده است. می توان گفت که به همین ترتیب، بعید نیست اگر کسی در آن جهان بخواهد "فرزند دار باشد"، همان موقع فرزندی برایش آفریده شود. تنها مطلب قابل مناقشه در اینجا این است که آیا اصلاً چنین خواسته ای در آن جهان مطرح می شود یا خیر؟ زیرا رابطه پدر- فرزندی (یا مادر- فرزندی) به نظر می رسد که رابطه ی نیمه تکوینی – نیمه قراردادی باشد. آن مقدارش که تکوینی و واقعی است، این است که فرزند در اثر ازدواج و طی فرآیند حاملگی و وضع حمل پدید آید، اما تمامی حقوقی که بر آن مترتب می شود، قراردادی است. وقتی آن فرآیند تکوینی بچه دار شدن در آن جهان منتفی باشد، شاید دیگر "میل به فرزند دار شدن" نیز منتفی باشد، که در این صورت، دیگر به این معنا هم فرزند دار بودنی در آن جهان محقق نخواهد شد. به هر حال اگر به هر دلیل، آن میل در انسان ساکن در بهشت پدید آید، بعید نیست که فرزند دار شدن هم در آنجا ممکن باشد، هر چند که این دیگر زاد و ولد اصطلاحی دنیوی نیست.

فرق موعظه و پند ؟
«موعظه» و «نصیحت» تا حدودی با هم مترادفند، در روایت آمده است: «الْمَوْعِظَةُ نَصِیحَةٌ شَافِیَة»؛[1] موعظه، نصیحتی شفا دهنده است. موعظه در این روایت؛ یعنى: بیان کردن چیزهایى که دل شنونده را نرم کند؛ مانند: بیان ثواب و عقاب. این موعظه و اندرز دادن، نصیحتى است که شفا دهنده امراض نفسانى و بیماری‌هاى روحانى می‌باشد.
نصیحت که از «نصح» به معناى خالص بودن است؛ یعنی این‌که واعظ در موعظه کردن اخلاص داشته باشد و هدفی غیر از هدایت و راهنمایى و اصلاح حال جمعى که آنان را موعظه می‌کند، نداشته باشد.
2. البته با نگاهی دقیق‌تر می‌توان تفاوتهایی نیز میان این دو واژه مشاهده نمود:
الف. «موعظه»؛ یعنى استفاده کردن از عواطف انسان‌ها؛ چرا که موعظه، و اندرز بیشتر جنبه عاطفى دارد که با تحریک آن می‌توان توده‌هاى عظیم مردم را به طرف حق متوجه ساخت.
[2]
یکى‌ از روش‌هاى‌ تربیت، موعظه است. موعظه با تعلیم، سخنرانى‌ و اقامه برهان تفاوت دارد و از تأثیر ویژه‌اى‌ برخوردار است. به هنگام وعظ، سخن به گونه‌اى‌ به شنونده القا می‌شود که در قلب او نفوذ کرده و حالت رقّت و صفا و نورانیتى‌ در آن به وجود می‌آورد. اگرچه موعظه غالباً به صورت خطابى‌ القا می‌شود و از براهین عقلیه استفاده نمی‌شود، لیکن اثر آن بیشتر از استدلال‌هاى‌ عقلى‌ است.
موعظه، فطرت انسان را بیدار می‌کند و در دل می‌نشیند و از دلیل و برهان و امر و نهى‌ بیشتر تأثیر دارد. پند و انذار‌پذیرى‌ استعدادى‌ است که در جان انسان نهاده شده و براى‌ قبول تربیت آماده‌اش ساخته است. ممکن است کسى‌ از تعلیم دیگران بی‌نیاز باشد امّا هیچ‌کس نیست که از موعظه بی‌نیاز باشد. حتى‌ دانشمندان و افراد صالح نیز گاه گاه به موعظه نیازمند می‌شوند.
اسلام نیز موعظه را یک امر مفید و مؤثر می‌داند و در مورد ارزش و اهمیت آن آیات و روایات فراوانى‌ داریم، برای نمونه؛ در قرآن می‌خوانیم: «اى مردم! براى شما از جانب پروردگارتان موعظه‌اى آمد و شفایى براى آن بیمارى که در دل دارید و راهنمایى و رحمتى براى مؤمنان».
[3]
امام علی(ع) فرمود: «موعظه، نفوس انسان‌ها را صاف و نورانى‌ می‌کند».
[4]
3. نصیحت چنان‌که گفته شد؛ به معناى خالص شدن و خالص کردن است. پند دادن را از آن جهت نصح و نصیحت گویند که از روى خلوص نیّت و خیر خواهى محض است.
[5]
ناگفته نماند که؛ نصیحت کردن در میان جمع سزاوار نبوده و گاه حالت سرزنش به خود می‌گیرد: «نُصْحُکَ بَیْنَ الْمَلَإِ تَقْرِیعٌ».
[6] بنابراین، نصیحت باید در خلوت انجام گیرد و نصیحت نمودن در میان جمع، سرزنش و ایذا و آزار مؤمن است.[7]


[/HR] [1]. لیثی واسطی، علی، عیون الحکم و المواعظ، ص 497، قم، دار الحدیث، چاپ اول، 1376ش.‏
[2]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج ‏11، ص 455 - 456، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ اول، 1374ش.
[3]. یونس، 57.
[4]. تمیمی آمدی، عبد الواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، ص 72، قم، دار الکتاب الإسلامی، چاپ دوم، 1410ق.
[5]. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج ‏7، ص 71، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ ششم، 1371ش.
[6]. عیون الحکم و المواعظ، ص 497.
[7]. آقا جمال خوانساری، محمد، شرح بر غرر الحکم و درر الکلم، ج ‏6، ص 173، دانشگاه تهران، چاپ چهارم، 1366ش.

ياري اندر کس نميبينيم ياران را چه شد ..... دوستي کي آخر آمد دوستداران را چه شد




شهر ياران بود و خاک مهربانان اين ديار ..... مهرباني کي سر آمد شهرياران را چه شد؟ :(

[="Navy"]سلام
از عالمی پرسیدن زمان را چگونه تعبیر میکنید؟

عالم گفت شبیه رودخانه یی خروشان هر کس در ان افتاد در دریای فنا گم میشود و هر کس از ان بیرون امد تا ابد جاودانه خواهد ماند[/]

حديث دینداری

روزي (عقيل ) برادر (امام علي ) عليه السلام از حضرتش درخواست كمك مالي كرد و گفت : من تنگدستم مرا چيزي بده .
حضرت فرمود : صبر داشته باش تا ميان مسلمين تقسيم كنم ، سهميه ترا خواهم داد .
عقيل اصرار ورزيد ،
امام به مردي گفت : دست عقيل را بگير و ببر در ميان بازار ، بگو قفل دكاني را بشكند و آنچه در ميان دكان است بردارد .
عقيل در جواب گفت : مي خواهي مرا به عنوان دزدي بگيرند .
امام فرمود : پس تو مي خواهي مرا سارق قرار دهي كه از بيت المال مسلمين بردارم و به تو بدهم ؟
عقيل گفت : پيش معاويه مي رويم ،
فرمود : خود داني
عقيل پيش معاويه رفت و از او تقاضاي كمك كرد .
معاويه او را صد هزار درهم داد و گفت : بالاي منبر برو بگو علي عليه السلام با تو چگونه رفتار كرد و من چه كردم .
عقيل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت : مردم من از علي عليه السلام دينش را طلب كردم مرا كه برادرش بود رها كرد و دينش را گرفت ،
ولي از معاويه درخواست نمودم مرا بر دينش مقدم داشت .
پند تاریخ ج 1 ص 180

سر آغاز :
بنام خداوند مهرآفرین
خداوند عقل وخداوند دین
خداوند عشق وخداوند ناز
خداوند عرفان واسرارو راز
خدای که احمد نبیش بود
علی جهانبان ولیش بود
وزهرا که مام سفیرش بود
دل وجان وچشم وزیرش بود
از او زاده شده یازده نور پاک
به او داده شد مهدی تابناک
دوعالم ز نورش منور بود
جهان از وجودش مصور بود
ولایش ز امروز آغاز شد
ازآن مرغ ذوقم به پروازشد
لب غنچه با مهراو باز گشت
یقین این چکامه ازاو سازگشت
18/9/1395= 8- ربیع الاول ، 1438

[=Arial Black]

صادق;960841 نوشت:

بنام خداوند مهرآفرین

سلام استاد
نکته ای به نظرم رسیده، عرض میکنم تا اگر اشکال دارد ، آن را ذکر و مرتفع بفرمایید.

به نظر حقیر ، همه عرفان در یک کلمه خلاصه می شود: "پاکی".
پاکی ، مراتب دارد: مرتبه اول آن پاکی بدن از نجاسات است، مراتب بعدی پاکی نیت (اخلاص در عمل) ، پاکی عقل از توهم و ... و در درجات متعالی تر : پاکی وجود از ماهیت.
حتی در مرحله ای ، "تن" خاکی ، آلایش روح محسوب می شود و باید کنار گذاشته شود تا درجه ای از پاکی به دست آید. بدینسان حتی "مرگ" نیز نوعی تطهیر و پاکی است. که انسانهای عادی آنرا قهری به دست می آورند اما انسانهای کامل ، می توانند آنرا اختیاراً هم داشته باشند.

اینکه "غیر" را نبینیم و در همه چیز فقط خدا را ببینیم نیز درجه ای از پاکی است: پاکی از دیدن غیر خدا.

کلا معنای واژه "پاکی" را که تحلیل کنیم ، می بینیم پاکی یعنی خلاص شدن از آلایش ها. یعنی: چدا شدن از آلایش ها. پس معنای پاکی متضمن "دور شدن" و "جدا شدن" و "کنار گذاشتن" است. چه جدا شدنی؟ جدا شدن از غیر. جدا شدن از چیزی که حقیقتاً مطلوب نیست. در مراحل ابتدایی ، جدا شدن از نجاسات ، در مراحل انتهایی: جدا شدن از غیر حق. حتی در مرحله ای: جدا شدن از ذکر و رسیدن به مذکور.

شاید بتوان "پاکی" را بر "لا"ی کلمه شریف "لا اله الا الله" منطبق دانست.

مدتی است کلمه "طهارت" (پاکی) خیلی توجهم را به خود جلب کرده است ...

عبد شکور;960884 نوشت:
[=Arial Black]
سلام استاد
نکته ای به نظرم رسیده، عرض میکنم تا اگر اشکال دارد ، آن را ذکر و مرتفع بفرمایید.

به نظر حقیر ، همه عرفان در یک کلمه خلاصه می شود: "پاکی".
پاکی ، مراتب دارد: مرتبه اول آن پاکی بدن از نجاسات است، مراتب بعدی پاکی نیت (اخلاص در عمل) ، پاکی عقل از توهم و ... و در درجات متعالی تر : پاکی وجود از ماهیت.
حتی در مرحله ای ، "تن" خاکی ، آلایش روح محسوب می شود و باید کنار گذاشته شود تا درجه ای از پاکی به دست آید. بدینسان حتی "مرگ" نیز نوعی تطهیر و پاکی است. که انسانهای عادی آنرا قهری به دست می آورند اما انسانهای کامل ، می توانند آنرا اختیاراً هم داشته باشند.

اینکه "غیر" را نبینیم و در همه چیز فقط خدا را ببینیم نیز درجه ای از پاکی است: پاکی از دیدن غیر خدا.

کلا معنای واژه "پاکی" را که تحلیل کنیم ، می بینیم پاکی یعنی خلاص شدن از آلایش ها. یعنی: چدا شدن از آلایش ها. پس معنای پاکی متضمن "دور شدن" و "جدا شدن" و "کنار گذاشتن" است. چه جدا شدنی؟ جدا شدن از غیر. جدا شدن از چیزی که حقیقتاً مطلوب نیست. در مراحل ابتدایی ، جدا شدن از نجاسات ، در مراحل انتهایی: جدا شدن از غیر حق. حتی در مرحله ای: جدا شدن از ذکر و رسیدن به مذکور.

شاید بتوان "پاکی" را بر "لا"ی کلمه شریف "لا اله الا الله" منطبق دانست.

مدتی است کلمه "طهارت" (پاکی) خیلی توجهم را به خود جلب کرده است ...

با سلام و سپاس .
مرحبا بر عبد شکور ، کار بر فکور و عرفان پیشه .

من ار عرفان تان مشعوف گشتم
به این ایمان تان معطوف گشتم
از این عبد شکور و پاک طینت !
به عرفان خدا مصرو ف گشتم

در عالم کودکی به مادرم قول دادم که تا همیشه هیچ

کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم.مادرم مرا بوسید.

و گفت نمی توانی عزیزم.

گفتم .می توانم .من تو را از پدرم و خواهرم و برادرم

بیشتر دوست دارم.

مادر گفت. یکی می آید که نمی توانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.

نوجوان که شدم دوست عزیزی داشتم.

ولی خوب فکر کردم مادرم را بیشتر دوست داشتم.

معلمی داشتم که شیفته اش بودم ولی نه به اندازه

مادرم. بزرگ تر که شدم عاشق شدم. خیال کردم.

نمی توانم به قول کودکی ام عمل کنم. ولی وقتی

پیش خودم گفتم.کدام یک را بیشتر دوست دارم باز

در ته دلم این مادربود که انتخاب شد.

سالها گذشت و یکی آمد . یکی که تمام جان من بود.

همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت دیدی

نتوانستی.

من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا

بیشتر می خواستم. او با آمدنش سلطان قلب من

شده بود. من نمی خواستم و نمی توانستم به قول

دوران کودکیم عمل کنم . اخر من خودم مادر شده

بودم.

یا حق.

نقل قول:
رییس جمهور امریکا:ایران از قدرت ما می ترسد

نقل قول:
رهبری ایران:ما در دهه پنجاه شما را از خاکمون و دهه نود شما رو از کل منطقه بیرون کردیم!(ایران از امریکا می ترسه چیه دیگه!)

سلام
چند وقت پیش من داشتم تاریخ می خوندم رسیدم به دوره امپراطوری ساسانی (بر گرفته از شاهنامه)
نوشته بود سرداران جنگ تصمیم گرفتن امپراطوری ایران را به قدرت اولیه خودش در باستان برگردانند و بسیار در انجامش جدی بودن)

پس ارتش به عراق و سوریه و لبنان ترکیه مصر اردن حمله کردن و سپس به یمن حمله کرد و انجا رو هم گرفت سپس به ارمنستان داغستان روسیه تاخت و جنگ بدی راه انداخت طوری که امپراطوری بیزانس به وحشت افتاد و نیروی خود را متحد کرد و به سوی شمال اروپا فرستاد تا جلوی پیشروی ایران به اروپا را بگیرد و با همکاری نیروهای متمرکز مردمی جلوی لشکر ایران را گرفت

سپس ایران به شرق تاخت و همه ان سرزمین ها را اشغال کرد و خبر به امپراطوری چین غربی رسید و به ترکان شرقی (اسیای میانه) و ترکان غرب (اسیای ضغیر و کشورهای حاشیه رودخانه ولگا) و امپراطوری بیزانس پیام اتحاد دادن پس چهار امپراطوری بزرگ ان زمان با هم علیه ایران زمین متحد شدند و به امپراطور ایران هشدار جنگ و تجزیه کشورش را دادند اما فرماندهان ایران قبول صلح نکردن پس بیست سال با هم جنگیدند!!

بعد از بیست سال جنگ ارتش ایران ان چهار امپراطوری را شکست داد! و تا مرز چین پیش رفت و از طرف غرب هم تا مرز یونان سرزمین ها را فتح کرد و مساحت ایران را به بالاترین مقدار خود رسانید!

اینو برای این نوشتم که بگم رهبری گفته بود این ایران فعلی قدرتمند ترین دوران تاریخ خود را سپری می کن!(یعنی حتی از امپراطوری ساسانی هم قویتر هست!...شاید باورش یکم غیر واقعی بیاد ولی واقعنی ایران فعلی از لحاظ غصب و هژمونی امپراطوری از همه دوران خودش جلوتر هست!

امریکا نمی تونه با ما شاخ به شاخ بشه چون هرچی زور داشته باشه صبر نداره چون صبر زیاد از عمق ریشه حکایت دارد که کشور دویست ساله اصلا اونو ندارد!

روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟

حضرت علی(ع) فرمودند:خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم،هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی.

1 الحمدلله علی کل نعمه
2 و اسئل لله من کل خیر
3 و استغفر الله من کل ذنب
4 واعوذ بالله من کل شر

1 خدا را سپاس و حمد می گویم برای هر نعمتی که به من داده است.
2 و از خداوند درخواست میکنم هر خیر و خوبی را
3 و خدایا مرا ببخش برای تمام گناهانم.
4 و خدایا به تو پناه می برم از همه بدی ها.
بحارالانوار:ج۹۱ ص۲۴۲

رسم خوبی و بدی .

چوپانی ماری را از میان بوته های آتش گرفته نجات داد.

و در خورجین گذاشته و به راه افتاد.

چند قدمی که گذشت مار از خورجین بیرون آمده و

گفت . به گردنت بزنم یا به لبت.

چوپان گفت. آیا سزای خوبی این است.

مار گفت. سزای خوبی بدی است...

و قرار شد تا از کسی سوال بکنند. به روباهی رسیدند

و از او پرسیدند .

روباه گفت. من تا صورت واقعه را نبینم نمی توانم

حکم کنم. برگشته و مار را درون بوته های آتش

انداختند . مار به استمداد بر آمد . و روباه گفت.

بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود...

یا حق.


چه حسی از تصویر میگیری؟

وقتــــی از دنیا خسته میشی . . .

آيا خدا از انسان انتقام ميگرد و به خوايسته هايي که انسان دارد او را نميرساند؟
سلام .
هر گز خداوند انتقام گیرنده نیست و هیچ کسی را از خود نا امید نمی کند مگر اینکه خود انسان زمینه ای فراهم سازد که مورد خشم الهی قرار گیرد .
توجه داشت باشید پروردگار عالم می‌فرماید: هر گاه یاد من بر بنده‌ام غالب شود (یعنی همه وجودش بشود: من)، خواهش و خوشی او را در یاد خودم قرار می‌دهم؛ یعنی لذّت می‌برد از این که به یاد من است.
برخی از اولیاء خدا را دیده بودم که حتّی در مجالس عروسی هم که شرکت می‌کردند - البته برخی از مجالس را که حرام بود، اصلاً شرکت نمی‌کردند -، با این که لبخند بر لب داشتند، امّا گاهی آهی می‌کشیدند و یا الله، الحمدلله و ... می‌گفتند. این‌طور یاد خدا بودند. زندگی خود را دارند، در مجلس شادی هم نشستند، امّا معلوم است که این‌ها غرق در خدا هستند. چقدر زیبا و عالی است. اگر انسان، این‌طور زندگی کند، تمام است.
پروردگار عالم می‌فرماید: «فإذا جَعَلتُ بُغيَتَهُ و لَذَّتَهُ في ذِكرِي عَشِقَني و عَشِقتُهُ»، هر موقعی که این خواهش و خوشی او را در یاد خودم قرار دادم، عاشق من می‌شود. من هم عاشق او می‌شوم.
وقتی خطورات انسان، الهی شد و مدام به یاد او بود؛ خدا هم در یاد او است. مگر می‌شود انسان یاد کسی باشد و او به یاد انسان نباشد!؟ «القلب یهدی الی القلب» که در بین ما هم معروف است و در فارسی خودمان می‌گوییم: دل به دل راه دارد، همین است. انسان یاد پروردگار عالم باشد و پروردگار عالم به یادش نباشد!؟ خداوند متعال که خیلی به یاد ما است. فرمود: «فإذا عَشِقَني و عَشِقتُهُ رَفَعتُ الحِجابَ فيما بَيني و بَينَهُ»، موقعی که من عاشق او شدم و او هم عاشق من شد؛ حجاب بین خودم و او را برمی‌دارم. یعنی وقتی عشق، دو طرفه شد؛ چون خدا که عاشق هست و ما را دوست دارد.
در قرام کریم بسیار زیبا مي‏فرمايد:
«وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدّاعِ إِذا دَعانِ؛ (1) هر گاه بندگان من، از من سؤال كنند من به آنان نزديكم. درخواستِ درخواست كنندگان را پاسخ مي‏گويم، آن گاه كه مرا بخوانند».
پس، از مجموع آموزه های یادشده به دست می آید که خداوند در هر حال دعا و خواست بنده گانش را بی جواب و اجابت نمی گذارد؛ گرچه این اجابت گاهی در دنیا و گاهی در آخرت باشد. گاهی برای او قابل درک است و گاهی نیست؛ ولی در هر صورت، خداوند همواره مجیب است و اسم مجیب او، جلوه و تجلی دارد. از این رو، فرمود: «ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ؛ (2) مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم».
خداوند همواره به خواست‌ها و نیازهای بندگان خود جواب مثبت می‌دهد. هیچ دستی را خالی برنمی‌گرداند؛ چون کریم‌تر از آن است که دستی را که به سوی او دراز شده، ناامید برگرداند. از این رو، در روایتی از امام صادق (ع) آمده:
«ما أبرز عبدٌ یده إلى الله العزیز الجبّار إلاّ استحیا الله عزّوجل أن یردّها صفراً حتى یجعل فیها من فضل رحمته ما یشاء، فإذا دعا أحدکم فلا یردّ حتى یمسح على وجهه و رأسه؛ (3)
هیچ بنده‌ای دست خود را به سوی خدای عزیز و جبران کننده دراز نمی‌کند، مگر این که خداوند حیا می‌کند که دست او را خالی برگرداند و چیزی از فضل و رحمت که می‌خواهد در آن نگذارد. پس هر گاه دعا نمودید، دست خود را به سر و صورت خود بکشید».
هیچ دعای بنده ای بی پاسخ نمی ماند. همین که دعا می کنیم، نشان می دهد که خدا ما را پذیرفته است.
پی نوشت ها:
1. بقره (2)، آیه 186.
2. غافر (40)، آیه 60.
3. ابن فهد حلی، عدة الداعى، دار الکتب الاسلامیه، 1407 ق، ص 97.

هنگامی که عشق را ابراز می کنید. طعم آن را دوباره

می چشید. عشق را همچون هدیه ای به دیگران اعطا

کنید. و به خود اجازه دهید هدیه دیگران را بپذیرید.

هر الگوی عاطفی و یا رفتاری که مرتبا تقویت شود.

به صورت واکنش شرطی و خودکاری در می آید.

و هر الگویی که تقویت نگردد سرانجام از بین میرود.

یا حق.

گر اصول زنده شود مشکل مسئله عصمت امام (ع) را نخواهیم داشت
آیت الله العظمی جوادی آملی امروز در درس خارج فقه:

علم_اصول باید مواظب باشد گوش اجماع را بکشد، از بالا پایین بیاورد، دست عقل را بگیرد از پایین بالا ببرد تا اصول زنده شود، اصول که زنده شود نه ما آن روزها مشکل #شهید_جاوید را می داشتیم و نه امروز مسئله #عصمت_امام؛ این معلوم میشود که امام معصوم است، کجا معصوم است؟ چگونه حرف می زند؟ خود ایشان میگوید، من در اداره امور کاری به عصمت و علم غیب ندارم، اگر علم اصول زنده شود جان خیلیها را می خرد و حوزه را حفظ می کند؛ چون #علم است.

اینها با سقیفه #اجماع درست کردند، چون کار دست خود این ها است، اجماعی در کار نبود که علی(ع) را خانه نشین کنند، همین #سقیفه بود. او در کمال وقاحت می گوید این روایت پیغمبر «منسوخه بالاجماع قدیما و حدیثا» اجماع جلوی روایت پیغمبر را می گیرد! نسخ می کند! این دین است!

مرحوم کلینی می فرماید، قطب فرهنگی یک ملت عقل آن ملت است؛‌ به حوزه هم باید گفت شما یک اصول قوی و غنی داشته باشید تا نه خطر شهید جاوید پیش بیاد و نه خطر نقد معصوم(ع) پیش بیاد.

[="Navy"]امام علی علیه السلام : من همه کتاب های آسمانی را خواندم...پس از هر کدام یک جمله را انتخاب کردم... از تورات:هر کس سکوت اختیار کند نجات یابد... از انجیل:هر که قناعت کند سیر شود... از زبور:هر کس امیال را رها کند از بلاها در امان است... از قران:هر کس به خدا توکل کند خدا برایش کافی است.[/]

به گزارش خبرگزاری حوزه آیت الله جوادی آملی در دیدار جمعی از اساتید حوزه گفت

حوزه باید از نهال فروشی پرهیز کند و زمینه ماندن طلاب با استعداد در حوزه و رشد آنها را فراهم نماید چرا که اولین رسالت حوزه تربیت مراجع آینده است. قوام حوزه به مراجع است و مردم دین خود را از بزرگان و مراجع دارند.

خروجی هر حوزه پس از اساتید بزرگ باید کتب غنی و عمیق باشد. به قول شیخ اشراق ما وقف نامه ای نداریم که علم، وقف یک منطقه یا عده ای خاص شده باشد، در همین قرن اخیر مرحوم نائینی سه شاگرد پروراند که وقتی دست به قلم شدند یکی شد علامه امینی و الغدیر را نوشت، یکی علامه طباطبایی شد که المیزان را نوشت و دیگری سید محسن حکیم شد که المستمسک را نوشت. ما چرا مثل آنها نباشیم و چرا از آنها بهتر نباشیم و این مقدور است.

شکست خوردن ما در زندگی، یک اتفاق است.
ولی تسلیم نشدن و ادامه دادن ما یک انتخاب!

باید ببینیم که سرنوشت ما به دست "انتخاب"هایمان تعیین می شود یا "اتفاق"ها.

هر نوع عاشق شدنی پیروزی امید بر دانش

شخصی است. ما عاشق می شویم . به این امیدکه

چیزهایی را که می دانیم در ما هست .

در دیگری نیابیم.جبونی .ضعف اراده . عدم صداقت.

سازشکاری و حماقت.

حلقه ای از عشق بر گردن دوست می اندازیم

و تصمیم می گیریم هر چه میان آن است عاری از

خطاست. در معشوق کمالی سراغ می گیریم که

در خودمان نمی یابیم.

و از طریق وحدت مان با او. امیدواریم

علیرغم تمام شواهد و دانش شخصی مان ایمانی

متزلزل را در نوع خود بیابیم.

یا حق.

[="Navy"]سلام...این قبر پوریای ولی همون پوریای ولی معروف هست؟ اگه هست چرا تلوزیون یک برنامه ای ازش درست نمیکنه؟ http://seeiran.ir/wp-content/uploads/2014/01/%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%A7-1.jpg[/]

حُسنلی کالِفت;963538 نوشت:
سلام...این قبر پوریای ولی همون پوریای ولی معروف هست؟ اگه هست چرا تلوزیون یک برنامه ای ازش درست نمیکنه؟ http://seeiran.ir/wp-content/uploads/2014/01/%D9%BE%D9%88%D8%B1%DB%8C%D8%A7-1.jpg

سلام علیکم

شاید اصلا نمیدانند پوریای ولی مثل یل سیستان افسانه است یا واقعیت . اگر میدانستند شاید دنبال اثری از او میگشتند .
شاید هم بعضی بدانند ولی پوریای ولی سلبیریتی ای نیست که مثل سلبیریتی های عامه پسند که بیننده جمع کنه لذا فکر تعلق بودجه ای برای برنامه سازی براشون منطقی بنظر نمیاد
و شاید بگن الان زمونه عوض شده ، ما توی دنیای فتوت و جوانمردی نیستیم ، الان در حال پیشرفتیم و از انسان یه موجود پسرفته ای داریم تعریف میکنیم . لذا برنامه راز بقا برای این انسان جدید مناسبتره

حُسنلی کالِفت;963706 نوشت:

سلام...گفتی برنامه راز بقا مناسب تره من یاد یه مطلبی که یکی دو ماه پیش خوندم افتادم

گویا یکی از جوونای خرابکار نمی دونم چی چی فوت کرد (منافق بود)
توی شب چندمش مثل اینکه یک عالم محلشون

اونو خواب دید(فقط خواست ببینه منافق بود کجا میفته)
دید توی یک سکناتی شبیه امازون شاید مثلا، که مرداب و درخت های مو آویزون و حشره مشره و جک و جونور زیاد داره اون و اون کنار
ایستاده خفت کرده شده دید که چشماش اندازه یک کاسه شده و با مردمکی اندازه یک نوک ساچمه خودکار بیک مثلا و میخ شده داره توی مرداب و نیگاه میکنه! (حالا اتمسفر قبرش شبیه جنگل مه گرفته ی دم صبح می مونه مثلا)
بعد کنجکاو شد ببینه کجا رو نگه میکنه که میخ شده داره به مارهای بزرگی که توی مرداب کنارش دراز به دراز لم دادن و خوابیدن و نگاه میکنه! که اون از ترس اینکه بیدار بشن جیک نمیزد! و ذهرش همون اول که اونا رو دید ترکید و خل شد و مثل میت برق گرفته فقط نیگاه میکرد هیچی! (حالا چه مقدار زمان اون حالت بود و نمی دونم خدا می دونه)

تو این حین اون عالم دید از لابلای بوته های درختای اطراف صدا های جک و جونور دیگه ای میاد که انگار بوی طعمه رو گرفته باشن ولی نمی دونه کجاست و داره

لای بیشه ها میگرده که یک ان یک سوسمار کومودور ما قبل تاریخ سرش رو از لای درختا بیرون اورد و وقتی اونو دید زبونش رو مثل مار تکون داد که این لقمه ای که پیداش کرده!

این عالم میگفت یک جوری اون بدبخت

از دیدن این دایناسور یا سوسماره جیغ کشید که یک دفعه اون کوروکودیل بود مار بوا بود که توی لجن ها دراز به دراز خوابیده بودن یهو اونها هم بیدار شدن و همین که متوجه شدن موضوع چیه اونا هم اومدن سر اون لقمه غذا (اون پسره منافقه) چه جنگ و غضبی که بپا نکردن! و اون بیچاره توی مردابهایی که همش حشره و گزنده و تیغ و خار بود یک جوری هول میکرد کمک میکشید یک جور می دویید هوار میکشید...که دیدن این صحنه اصلا ترس به تن اون عالمه انداخت و هول کرد از ترس از خواب پرید و دیگه نفهمید چه بلایی سرش اومده!

الان این جونای منافقی که شورش کرده بودن و نیروی انتظامی اونا رو اعدام کرد می دونین کجا ها میفتن ! ...می دونین چقدر بدبختن!!!

سلام علیکم

با این جزئیات شاید ندونم ، حتی با کلیاتش . شاید لازم باشه علمایی که میتونن خوابی با این جزئیات ببینن دست بکار بشن . ارتباطش با قضیه رو هم خودشون توضیح بدن گل

[=Microsoft Sans Serif]

حُسنلی کالِفت;963706 نوشت:

سلام...گفتی برنامه راز بقا مناسب تره من یاد یه مطلبی که یکی دو ماه پیش خوندم افتادم

گویا یکی از جوونای خرابکار نمی دونم چی چی فوت کرد (منافق بود)
توی شب چندمش مثل اینکه یک عالم محلشون

اونو خواب دید(فقط خواست ببینه منافق بود کجا میفته)
دید توی یک سکناتی شبیه امازون شاید مثلا، که مرداب و درخت های مو آویزون و حشره مشره و جک و جونور زیاد داره اون و اون کنار
ایستاده خفت کرده شده دید که چشماش اندازه یک کاسه شده و با مردمکی اندازه یک نوک ساچمه خودکار بیک مثلا و میخ شده داره توی مرداب و نیگاه میکنه! (حالا اتمسفر قبرش شبیه جنگل مه گرفته ی دم صبح می مونه مثلا)
بعد کنجکاو شد ببینه کجا رو نگه میکنه که میخ شده داره به مارهای بزرگی که توی مرداب کنارش دراز به دراز لم دادن و خوابیدن و نگاه میکنه! که اون از ترس اینکه بیدار بشن جیک نمیزد! و ذهرش همون اول که اونا رو دید ترکید و خل شد و مثل میت برق گرفته فقط نیگاه میکرد هیچی! (حالا چه مقدار زمان اون حالت بود و نمی دونم خدا می دونه)

تو این حین اون عالم دید از لابلای بوته های درختای اطراف صدا های جک و جونور دیگه ای میاد که انگار بوی طعمه رو گرفته باشن ولی نمی دونه کجاست و داره

لای بیشه ها میگرده که یک ان یک سوسمار کومودور ما قبل تاریخ سرش رو از لای درختا بیرون اورد و وقتی اونو دید زبونش رو مثل مار تکون داد که این لقمه ای که پیداش کرده!

این عالم میگفت یک جوری اون بدبخت

از دیدن این دایناسور یا سوسماره جیغ کشید که یک دفعه اون کوروکودیل بود مار بوا بود که توی لجن ها دراز به دراز خوابیده بودن یهو اونها هم بیدار شدن و همین که متوجه شدن موضوع چیه اونا هم اومدن سر اون لقمه غذا (اون پسره منافقه) چه جنگ و غضبی که بپا نکردن! و اون بیچاره توی مردابهایی که همش حشره و گزنده و تیغ و خار بود یک جوری هول میکرد کمک میکشید یک جور می دویید هوار میکشید...که دیدن این صحنه اصلا ترس به تن اون عالمه انداخت و هول کرد از ترس از خواب پرید و دیگه نفهمید چه بلایی سرش اومده!

ماشالا حاج آقا به صورت فول اچ دی تعریف کرده 8-> (:|

رب الشعری یعنی چه؟

پاسخ : شعری نام ستاره است.
در سوره نجم آیه 49 فرمود: و اینکه او است پروردگار" ستاره شعرى".
دو ستاره در آسمان است که به نام" شعرى" نامیده مى‏شود، که یکى در سمت" جنوب" ظاهر مى‏شود، و به همین دلیل آن را" شعراى یمانى" مى‏نامند (زیرا یمن در جنوب جزیره عربستان است) و دیگرى" شعراى شامى" که در جهت شمال قرار دارد، ولى معروف همان" شعراى یمانى" است.
این ستاره درخشنده‏ترین ستارگان آسمان است، گروهى از عرب مانند قبیله" خزاعه" آن را تقدیس و پرستش مى‏نمودند، و اعتقاد داشتند مبدأ موجوداتى در روى زمین است، تاکید قرآن روى این مساله که خدا پروردگار شعرى است ،براى بیدار ساختن این گروه، و همانند آنهاست که مخلوق را با خالق اشتباه کرده، و مربوب را به جاى رب قرار داده‏اند.
این ستاره عجیب الخلقه که به خاطر درخشندگى فوق العاده‏اش پادشاه ستارگان نامیده مى‏شد داراى شگفتی هایى است که به بعضى از آنها اشاره مى‏شود، با توجه به اینکه در آن روز این حقایق درباره ستاره شعرى ناشناخته بوده، تکیه قرآن روى این موضوع پر معنى است.
الف: طبق تحقیقاتى که در رصدخانه‏هاى معروف دنیا به عمل آمده ،حرارت عظیمى که در سطح شعرى حکمفرماست تا 120 هزار درجه سانتیگراد! برآورد شده.
در حالى که حرارت سطح کره خورشید ما را فقط 6500 درجه مى‏دانند و این تفاوت عظیم گرماى ستاره شعرى را نسبت به خورشید نشان مى‏دهد.
ب: جرم مخصوص این ستاره در حدود 50 هزار مرتبه از آب سنگین‏تر است ،یعنى وزن یک لیتر آب در آن جا معادل 50 تن در کره زمین خواهد بود!، حال آن که در میان سیارات منظومه شمسى ما" عطارد" جرم مخصوصش 6 برابر آب بیشتر نیست.
با این توصیف باید دید که این ستاره شگفت‏انگیز از چه عنصرى تشکیل یافته که این همه فشرده است؟
ج: ستاره شعرى که در قرن ما در فصل زمستان ظاهر مى‏شود، لکن در عصر منجمین قدیم مصر ظهور این کوکب با آغاز تابستان مقارن بوده، کره بسیار عظیمى است که حجم آن 20 برابر کره آفتاب است، و فاصله آن از ما، نسبت به فاصله خورشید از زمین فوق العاده زیاد است، به طورى که این فاصله را یک میلیون برابر فاصله آفتاب برآورد کرده‏اند! مى‏دانیم سرعت سیر نور در ثانیه 300 هزار کیلومتر است، و نور آفتاب ظرف 8 دقیقه و 13 ثانیه به ما مى‏رسد، در حالى که فاصله آن از ماه 15 میلیون کیلومتر است، اما نخستین شعاع کره شعرى پس از حدود 10 سال به ما مى‏رسد! حال محاسبه کنید که فاصله‏اش چه اندازه است؟
د- شعراى یمانى ستاره‏اى همراه دارد که از ستارگان مرموز آسمان است، اولین بار دانشمندى به نام" بسل" به وجود آن پى برد و این در سال 1844 میلادى بود، اما در سال 1862 با تلسکوپ مشاهده شده، دوره گردش ستاره همراه به دور ستاره اصلى 50 سال است! «1».
اینها همه نشان مى‏دهد که تعبیرات قرآن تا چه اندازه پر معنى است، و در کوچک ترین تعبیراتش حقایقى نهفته شده که اگر در روز نزولش کاملا مشخص نبوده با گذشت زمان روشن شده است.(2)
پی نوشت:
1. دائره المعارف الاسلامیه، ماده شعرى؛فرهنگ‏نامه،ماده ستاره؛دائره المعارف فارسى مصاحب، ماده شعرى.
2. تفسیر نمونه، ج‏22، ص 66.

امسال هم غرفه‌های ممانعت از جنگ با خدا در سراسر کشور برپا می‌شود

IMAGE(<a href="https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1396/11/14/1396111416120630013214913.jpg" rel="nofollow">https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1396/11/14/1396111416120630013214913.jpg</a> )
توضیحات بیشتر

http://tn.ai/1646630

صادق;963916 نوشت:
این ستاره عجیب الخلقه که به خاطر درخشندگى فوق العاده‏اش پادشاه ستارگان نامیده مى‏شد داراى شگفتی هایى است [/QUOTE ]

سلام

ستاره شعرا که در قران اومده همون ستاره معروف سایروس (Sirius) هست که یونانی ها از ان به ستاره سوزان نام می بردن! (یک ستاره سفید رنگ هست)
البته چون گمونم به زمین نزدیک بوده و در صور فلکی اسمان نزدیک زمین دیده میشده در قران ازون نام برده شد
اگر کلیپ مربوط به اندازه ستارگان رو ببینین ستاره سایروس در برابر ستارگانی مثل VV Cephei (که انگار به اندازه عرض منظومه شمسی قطرشون هست!) یک نقطه کوچیکی بیشتر نیستن!!
حالا خدا می دونه توی منظومه اون ستاره ها چه سیاره هایی با چه بزرگی به دورش میچرخن!!
یا مثلا چه نوع حیاتی با چه نوع انسان هایی و با چه نژاد هایی زندگی می کنن و چه جنگ های بین سیاره ای که ممکنه بینشون اتفاق نیفتاده باشه !

یه جایی خوندم فیلسوفان گفتن که در آسمان بالای سر شما نژاد هایی هستن که از شما بسیار بزرگ تر و بسیار متمدن تر هستن و آنها هم در زمین هایی (که به دور خورشید خودشان که بوسیله ی ستونی از نور متصلند و در گردش هست ) زندگی می کنن!

احتمالا برای اونها هم خدا بسیار پیغمبر و کتاب و قران جدید مخصوص حوادث تاریخی و جامعه خودشون فرستاده باشه !

اینم عظمت ستارگان کهکشان های دیگر در برابر خورشید و سایروش صورت فلکی ما

این تمثال مبارک کدام بزرگوار است ؟

[=Times New Roman]

صادق;966059 نوشت:
این تمثال مبارک کدام بزرگوار است ؟

فیلسوف متآله، روحانی مجتهد، عارف، اخترشناس و مدرس دوره حوزوی است. وی را علامه ذوالفنون و علامه دهر نیز می نامند وی در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی هیئت و طب تبحر و از خود اشعار حکیمانه ای نیز دارد. وی به غیر از زبان فارسی و زبان مازندرانی به زبان فرانسوی و عربی نیز تسلط دارد. اشعاری نیز به زبان های فارسی، طبری و تازی سروده است.

[="Times New Roman"][="Navy"]

[/]

وقتی مایه علمی نباشد صاحب شبهه را تکفیر می کنیم
اکنون دست ما از کلام، فلسفه، حدیث و تفسیر خالی است

آیت الله جوادی آملی در دیدار جمعی از اعضای کمیته کرسی های آزاد اندیشی
آزاد اندیشی یک فضای آزاد می خواهد، کسی که در قفس است در همان محدوده قفس می تواند پرواز کند. ما نباید در محدوده فقه و اصول خود را محصور کنیم بلکه باید این محدوده را وسیع کرد؛ اکنون دست ما از کلام، فلسفه، حدیث و تفسیر خالی است و در نتیجه ما آن مایه و ابزار علمی لازم برای آزاد اندیشی را در اختیار نداریم.

نتیجه خالی بودن دست ما از مایه علمی لازم این می شود که با شبهه مخالفت می کنیم در حالی که ما «شر بالذات» در عالم نداریم، حتی بیماری سرطان در عین بیماری بودن برکات بسیار علمی دارد! لذا شبهه از مقدس ترین امور است که به علم عمق و گسترش می دهد.
پیامبر اکرم می فرماید: «طلب العلم فریضه» این تای فریضه، تای مبالغه است؛ یعنی خیلی خلیی طلب علم واجب است! همین دینی که این همه طلب علم را واجب می داند و آن را سفارش کرده است به ما گفته چه بخوانیم، فرمود «إِنَّمَا الْعِلْمُ ثَلَاثَهٌ آیَهٌ مُحْکَمَهٌ أَوْ فَرِیضَهٌ عَادِلَهٌ أَوْ سُنَّهٌ قَائِمَهٌ» اما ما آیه محکمه و فریضه عادله و سنت قائمه، هر سه را فقه و اصول دانستیم در حالی که آیه محکمه، تفسیر، حکمت و کلام است. سنت قائمه، فقه است و فریضه عادله، اخلاق و حقوق است.

اگر معرفت شناسی خود را از حسی و تجربی بالاتر نیاوریم فضای علمی خود را محدود کرده ایم آنگاه به جای استقبال از شبهه صاحب شبهه را تکفیر می کنیم. حوزه باید این «إِنَّمَا» را احیاء و پربار کند تا دیگر از طرح شبهه نگرانی نداشته باشد.

موضوع قفل شده است