دوم اینکه علومی که در جهت تأمین رفاه و آسایش زندگی انسان و در جهت کنجکاوی انسانها بودهاند همیشه فرع بر اصل دین شمرده شدهاند و در این زمینه من هم حق را به ایشان میدهم که وقتی اصل دین در خطر افتاد دیگر همتشان را صرف دفاع از دین کرده باشند و کمتر مانند شیخ بهایی و علامه حسنزاده و امثال ایشان وقت برای سایر علوم بگذارند ...
نمی شود که 1400 سال همه اش اسلام در خطر باشد و به همین خاطر آقایان وقت نکنند کاری علمی انجام دهند ... خدمت شما عرض کردم همان مقدار دانشمندی هم که در دوران حاکمیت اسلام بر سرزمین های ایران و اندلس و مصر و شام وجود داشته مطلقا از «قرآن » و «روایات» کشف و اختراعی علمی انجام نداده اند .. بلکه کارهایشان ادامه دهنده همان دستاوردهای علمی دوران ایران باستان و یونان بوده است .... واقعه ای که از آن به عنوان نهضت ترجمه یاد کردید کمک بزرگی به پیشرفت دانش ( هر چند ابتدایی ) کرد ، اما جریان رقیبش چه ؟! جریان متکی به قرآن و حدیث ( محدثین و فقها ) که ائمه شیعه هم جزء همین جریان بودند متاسفانه هیچ اثری در روند علم نداشته اند .. چون در مبنای فکریشان که قرآن و حدیث باشد چیزی از علم و دانش یافت نشده است .. حال شما اصرار دارید بگوئید بوده و نگفته اند ، بنده می گویم اگر علمی وجود داشت حتما گفته می شد .. دلیلی برای تقیه .و نگفتن نیست ..
نقطه;948951 نوشت:
ولی حداقلش این است که خودمان برویم آیات و روایات را ببینیم و نگاه کنیم که آیا مطلب علمی میشود از آنها استخراج کرد یا نه ... به نظر من که میشود، فقط چند تا مثال سادهاش را در پستهای قبلی خدمتتان گفتم ... حالا اینکه علمای پیشین چرا به آنها نپرداختهاند بحث خودش را میخواهد
قبل از شما میلیون ها مسلمان آمدند و رفتند و در این آیات و احادیث هم به قدر کافی نگاه کردند و چیزی هم از دل آنها بیرون نیامد که نیامد .. عرض کردم : 1400 سال زمان کمی نیست که حالا دوباره یک 1400 سال دیگر هم برویم در قرآن تدبر کنیم ببینیم چیزی به دست می آید یا نه .. مثال رشد سیاسی اعراب را برای همین زدم : آنان هم در یک مقطعی فکر می کردند همه آن چیزی که برای زندگی لازم است در همین قرآن موجود است ، بعد روشنفکری هایی پیدا شدند و با تاسیس دانشگاه های به اصطلاح معقول ( در مقابل منقول = علوم نقلی مثل قرآن و حدیث ) به جلو حرکت کردند .. حال شما می خواهید مجدد بازگردید و در قرآن جستجو کنید ؟!
نقطه;948951 نوشت:
امثال علامهمجلسیها هم که واضح است در این زمینهها کارهایی کردهاند و حالا اهمیتش را تشخیص داده بودند یا علاقهی علمی خودشان بوده است مثلاً یک جلد از بحار را به موضوعات علمی اختصاص دادهاند و در ذیل برخی از احادیث هم بحثهای خوبی را ارائه کردهاند ... لاااقل تا جایی که من دیدهام ... امثال آیتالله رضویها هم هستند که مدعی هستند با استفاده از قرآن و روایات نظریات فیزیکی دادهاند که حتی افرادی مثل هاوکینگ از ایشان دزدی علمی کردهاند و مدارکی را هم برای اثبات ادعای خود در اینترنت منتشر کردهاند ... یا شیخ بهایی و علمای دیگری به علوم غریبه اشراف داشتهاند
علامه(!) مجلسی را به بحارالانوارش می شناسند ، جایگاه او در علم کجاست ؟! در همان عصر که مجلسی و امثال مجلسی زندگی می کردند اروپا انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته بود و به سرعت به سمت پیشرفت حرکت می کرد ، این آقایان دانشمند و عالم چرا از دل آیه وحدیث انقلاب صنعتی نکردند ؟! چرا از روی سوره ی فیل و جریان طیر ابابیل جت جنگنده نساختند ؟! در قرآن که نام کشتی آمده بود ، چرا برای ناو های جنگی دست به دامان پرتغال و انگلیس شدند ؟! این بزرگواران یک سوزن نساختند .. شما از علم آنها می گوئید ؟!!
در پست قبلی عرض کردم همه می توانند هرچه دلشان خواست ادعا کنند ، چه دوست من باشد ، چه آیت الله رضوی چه شما و چه هر کس دیگری .. جهان علم تعصبی ندارد و همه را با هر گرایش و عقیده ای می پذیرد ، مشروط بر اینکه واقعا علم و دانشی این وسط باشد ..
نقطه;948951 نوشت:
در مورد انجیل که بعید میدانم معجزهتراشی کرده باشند، چون از نظر خود مسیحیان انجیل کتابی که از طرف خدا باشد نیست و صرفاً زندگینامهی حضرت مسیح علیهالسلام است از قول حواریّون ایشان
سرور گرام ، جناب اسحق نیوتن سعی در کشف راز و رمزهای انجیل و البته دیگر کتب مقدس داشت ، به گمانم پایان دنیا را هم از روی همین انجیل پیدا کرده بود .. اما خوشبختانه جهان علم بدون هیچ تعصبی اینگونه مهملاتی که حتی از سوی نیوتن مطرح شده بود را هم دور ریخت و آنچه که ارزش علمی و کاربردی داشت را از این دانشمند بزرگ دریافت نمود .. برای من مهم است که شما طرز برخورد جامعه علمی را با مهملات و علوم واقعی بررسی کنید ..
نقطه;948951 نوشت:
اما در مورد تورات ممکن است، من خبر ندارم، شما میفرمایید بوده من هم میتوانم بپذیرم که بوده باشد
به شکل اتفاقی تفسیری که بر تورات نوشته شده بود را مطالعه می کردم ، همان ابتدای کار در باب پیدایش مفسر محترم تا توانسته بود از قرائت تورات در مورد شروع خلقت و چگونگی پیدایش معجزات علمی پیدا کرده بود .. به قول خودش آنچه که اینجا آمده خوشترین موسیقی خلقت و علمی ترین بیان ممکن است با اینکه باطل بودن قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم شده اما جالب اینجاست مشابه همان ادعا را مسلمین راجع به آیات آفرینش قرآن دارند .. شاید هم نمی دانند که قرآن همان گفته تورات را به شکل مختصر نقل کرده و مطلب اضافی ای هم ندارد ، جز اینکه خدا بعد از آفرینش خسته نشد ..
نقطه;948956 نوشت:
اینکه دو نفر با هم یک نتیجه برسند هم در تاریخ علم مثالهای زیادی دارد ... اینکه هاتف شعری بگوید و کسی هم همان معنا را در آزمایشگاه کشف کند نمیشود حتماً نتیجه گرفت که آن شخص که از نظر زمانی متأخرتر است حتماً از دیگری استفاده کرده باشد، شاید حتی آن شعر را نشنیده باشد، هر چیزی ممکن است ...
سعد هاتف که نسبت به آیات قرآن وضوحش خیلی بیشتراست ، به نظر شما این را هم یک معجزه تلقی کنیم یا آنکه بگوئیم اصلا روح آن مرحوم از اتم و زیراتم خبر هم نداشته ، مقصودش چیز دیگری بوده .. البته اگر یک نفر به هاتف تعصب داشته باشد قطعا خواهد گفت آن بزرگوار یک حقیقت علمی را در ضمن اشعارش بیان کرده و چند صد سال بعد علم مجدد به همان نکته رسیده است و حالا وظیفه ماست که بگردیم و بقیه علوم را از دیوان اشعارش بیرون بکشیم ..
نقطه;948956 نوشت:
ما تا جایی که خاطرم هست در آن رساله انیشتین نگفته بود که من از روی حدیث معراج نسبیت را کشف کردم، بلکه در آن خطاب به آیتالله بروجردی میگوید که وقتی شما به من گفتید آن کتاب تفسیری را بخوانم (جالب است که اشاره به تفسیر روایی البرهان میکند که خیلی از مسلمانهایی که من تا کنون با ایشان سر و کار داشتهام اصلاً از وجودش هم باخبر نبودند و فکر میکردند تفسیر به دردبخور یکی المیزان است و دیگری هم تفسیر نور و چند تا تفسیر دیگر) و من با آن حدیث روبرو شدم و دیدم که با نسبیت من قابل توضیح دادن است ... اصلاً بحثشان این است که فکر کنم درش ادعا شده بود که قرار بوده انیشتین این رساله را در دفاع از اسلام بنویسد
جدا شما باور می کنید انیشتین در دفاع از اسلام می خواسته مقاله بنویسد ؟!
نقطه;948956 نوشت:
برادر یک کمی باورش برایم سخت است که بپذیرم ایشان با شما شوخی نمیکردهاند
البته که شوخی می کرده ، هرچند به خیال خودش کاملا جدی است ، همانطور که معجزه تراشان خیلی جدی ادعا می کنند ، همانطور که خیلی جدی امثال هاوکینگ را به سرقت علمی متهم می کنند ، اما در واقع چون نیک بنگریم همه آنها دارند با ما شوخی می کنند ، درست آن است که از شوخی شان با لبخندی بگذریم
نقطه;948956 نوشت:
کدامشان خلاف علم بود بزرگوار؟
با شما موافقم که در مورد هیچ کدامشان علم هنوز جواب کاملی ندارد و در نتیجه این مثالها پاسخ دقیقی به پرسش شما محسوب نمیشود، ولی اگر با سؤالاتی که در علم امروز داریم به سراغ قرآن و روایات برویم جوابهای جالبی میتوان برای آن سؤالات یافت ... جوابهایی که از منظر همین علوم امروزی قابل تأمل باشند ...
نوع نگاه من به قضیه فرق می کند ، من می گویم داستان پیامبران گذشته ، چنانکه به نقل از معاصرین مخالف پیامبر هم در قرآن آمده صرفا افسانه هایی هستند که هدف پیامبر از نقل آنها جذب بیشتر مردم بوده است .. که البته تاریخ به ما می گوید همان زمان فردی به نام نضر بن حارث که سابقا به ایران سفر کرده بود در مقابل داستان های عاد و ثمود ، برای مردم از رستم و اسفندیار می گفت و از قضا اقبال عمومی جامعه عرب به داستان های وی بیشتر از داستان های قرآنی بود ..
بهتر است ما به افسانه های گذشته در همان سطح نگاه کنیم و به دنبال کشف حقیقت علمی از دل آنها نباشیم .. قرن ها ایرانیان با اسفندیار و رویین تنی وی قصه ها خوانده بودند ، اگر با دید تعصب گونه به آن نگاه می کردند یقین داشته باشید امروز می گفتند حکیم فردوسی قرن ها پیش به «ضدگلوله» اشاره کرده و علم از نو به همان رسیده است
و یا مثلا پرواز یک آرزوی دیرینه برای انسان بوده ، حالا اگر سلیمان و قالیچه پرنده اش افسانه یک ملتی شد و از قضا در قرآن هم آمد دید درست آن است که بگوئیم شوق پرواز سبب شده آنها هم به این افسانه ها روی بیاورند ، نه اینکه یک عده ای بروند دنبال آنکه برای قالی پرنده سلیمان دلیل و مدرک علمی جمع کنند و عمر به بطالت بگذرانند ..
اعراب عربستان مگر موضوع بحث ما بودهاند؟ ... من اگر بگویم مسلمین منظورم حتی اهل سنت هم نیست و تکیهام بر روی شیعیان است، این مطلب از آنجا که تمرکزم بر روی آیات و روایات است و فهم آیات را متوقف بر شناخت روایات میدانم واضح است ... در همان روایات هم اگر طبیبی خدمت امام معصوم علیهالسلام میرسید که علمی داشت یا هندی بود یا ایرانی تا جایی که در ذهن دارم ... یا در بحث نجوم وقتی از امام معصوم علیهالسلام سؤال میشود میفرمایند که علم درست و حسابی به نجوم (به معنای فراگیر آن) کلاً فقط در نزد یک خانواده در مدینه است و در هند، یعنی از تمام مدینه فقط یک خانواده این علم را دارند ... و قص علی هذا ... ما صحبتمان بر روی مسلمین بود و نه اعراب آن هم فقط عربستان ...
ما اگر می خواهیم تاثیر اسلام بر علم را بررسی کنیم باید همان محیط شبه جزیره را در نظر بگیریم . قبل و بعد از اسلام وضعیت علم و دانش در شبه جزیره چه بوده است ؟! آیا تفاوت خاصی داشته ؟!
علت نیز آن است که در بقیه مناطق علم و دانش بی نیاز به دین اسلام در حال حرکت بوده و اگر حمله اعراب مسلمان و فتوحات آنها را عامل ایجاد وقفه در روند پیشرفت دانش ندانیم ، آنها هیچ ثمره ای برای علوم نداشته اند ..
این روایات نیز که در مورد علوم ائمه مطرح می شود بیشتر جعلی و فاقد ارزش و اعتبار هستند ، چون اگر واقعا در نجوم و پزشکی ائمه علمی می داشتند اولا خودشان از آن علوم پزشکی برای نجات جانشان استفاده می کردند و مثلا پیامبر برای درمان خوراک مسمومی که به ایشان خورانده بودند به طبیب یهودی متوسل نمی شدند ، و ثانیا این علوم پایه ای برای پیشرفت های بعدی می شدند که خب شاهدی از این هم یافت نمی شود .
نقطه;949038 نوشت:
در روایات آمده که خداوند هیچ کاری را بدون وسیلهاش انجام نمیدهد و باز آمده که حضرت علی علیهالسلام فرمودند که از قضای الهی میشود به قدر الهی پناه برد و با داشتن علم از جلوی فجایع جلوگیری کرد ... ما میگوییم باید هر دوی اینها با هم باشند، یعنی هم نگاهمان به آسمان باشد و هم به زمین، حالا یک عده خشک مقدسها خامفهمی میکنند و میگویند که ما فقط با خدا کار داریم (جواب ایشان در حدیثی که حضرت موسی علیهالسلام مریض شدند ولی به طبیب مراجعه نکردند تا شفا پیدا کنند و خداوند مؤاخذهاشان کرد آمده است) و یک عدهی دیگر هم از آن طرف بوم میافتند و میگویند که ما کاری به آسمان نداریم و میرویم سراغ همان اسباب و علل ... الآن شما چه نقدی را در این زمینه به خدا و دین خدا وارد میدانید؟ معلوم است که مشکل از کجفهمیها و توهمات علمی خود ما انسانهاست ... ما کافی است خداوند را خالق قوانین طبیعت بشمریم، دیگر چه مزاحمتی خواهد داشت که این قوانین را کشف کنیم و فرمولبندی کنیم و از آنها برای خود و سایر مردم بهره بگیریم؟
این برداشت را حضرتعالی امروز در قرن 21 کسب کرده اید ، یحتمل اگر چند قرن قبل تر زندگی می کردید برای زلزله راهکاری به جز نماز آیات نداشتید( همانطور که بقیه مسلمانان و دین داران جز این راهی بلد نبودند ) .. این برداشت راهم امروز نه به خاطر فلان حدیث از حضرت علی و .. که به لطف علم کسب نموده اید ..
پیامبر خدا اگر شطرنج یا دوز بازی کردن بلد نباشند ایرادی ندارد، اگر اصطلاحات و اسمگذاریهای مندرآوردی علوم مختلف را هم بلد نباشند باز هم ایراد ندارد، اگر بازیکنهای فوتبال و تعداد گلهایی که در بازیهای مختلف زدهاند را هم ندانند باز هم ایرادی ندارد، چون اینها مصداق علم نافع نیستند ... اما اگر علمی مصداق علم نافع باشد، آن وقت این علم در راستای هدف خلقت دنیا قرار میگیرد، خدایی که دنیا را آفرید، علوم دنیا را هم آفرید، و اگر دنیا در جهت هدف دیگری که سعادت ابدی انسان است خلق شده باشد بالتبع تمام آنچه که در آن هست هم در همین جهت قرار داده شده است، پس اگر قرار باشد علم پیامبر در جهت رساندن انسان به سعادت کافی باشد باید به تمام دنیا و ما فیها علم داشته باشند، این مطلب در مورد انبیاء گذشته علیهمالسلام اطلاق ندارد ولی در مورد دینی که وقتی نازل گشت خدایش فرمود که اکنون به دین شما راضی شدم، در این دین چنان اطلاقی را میتوان انتظار داشت ...
حالا شاید پیامبر خدا فیزیک کوانتوم بلد نباشند، نه به این دلیل که نمیتوانستند بلد باشند بلکه به این دلیل که فیزیک کوانتوم یک نظریه است که در نگاه علوم ظنی به نظر میرسد در بسیاری از کاربردها قابل قبول باشد و به بسیاری از سؤالات ما جواب قابل قبولی بدهد، ولی در نگاه علوم حقیقی، یعنی از این نگاه که حقیقت چیست و نه اینکه برداشت ما از حقیقت چگونه است، چه بسا فیزیک کوانتوم ارزشی نداشته باشد و به همین دلیل هم نیازی نباشد که پیامبر خدا به این فیزیک با قضایا و فرمولبندیهای خاصّ آن علم داشته باشند، شاید هم برای هدایت مردمان لازم باشد که اینها را بدانند و مدعیان آن را منکوب کنند یا برای مشتاقان آن جلب توجه و جلب اشتیاق نمایند ...
ما در مورد اهل بیت علیهمالسلام بعید میدانم این اعتقاد را داشته باشیم که ایشان به تمام علوم ظنی هم علم دارند، گرچه امکان دارد که داشته باشند، بلکه ما معتقدیم که ایشان به تمام علوم حقیقی علم دارند، در نتیجه اگر هم فیزیک کوانتوم را بلد باشند صرفاً جهت هدایت کسانی که آبشخورشان از این مسیر علمی میگذرد به آن علم پیدا میکنند نه اینکه فیزیک کوانتوم ارزش علمی حقیقی داشته باشد ...
...
به همین دلایل قرآن هم باید تمام علوم را داشته باشد ... و البته علوم حقیقی را ... حالا اگر بشود نواقص علوم ظنّی را هم از همین زاویه به دست آورد استبعادی نخواهد داشت ...
این یک ردّیهای است بر آنچه که عدهای میگویند که گمان میکنند حساب قرآن از علوم غیردینی و برای مثال طبیعیات جداست، در واقع اشتباه ایشان آنجاست که گمان میکنند طبیعیات و امثال آن علوم غیردینی محسوب میشوند، شاید به همین دلیل هم هست که بخش بزرگی از احادیث شیعه که جنبهی علمی دارند را کنار گذاشتهاند و در حوزهها نه رویشان تحقیق میشود و نه تدریس میگردند، و یک روحانی اگر ۱۰ سال هم با لباس روحانیت به هر کجای کشور هم که برود حتی یک نفر هم از ایشان سؤال غیر فقهی و اصولی و عرفانی نمیکند ... اینها همه ناشی از این است که ایشان بین علم دین و علومی که در ذیل همین دین هستند فرق گذاشتهاند و لاجرم میگویند که قران هم نیازی نیست که به این علوم بپردازد چون هدفش هدایت است ... با این وجود اگر از حرفهایم معلوم نیست تأکید میکنم که من هم ادعا نکردهام که تکتک گزارههای علمی حقیقی را بشود مستقیم از قران (که کتابی مکنون و تنزیلیافته است) و بلکه قرآن به تنهایی استخراج کرد، اگر بشود هم احتمالاً غیرمعصوم به این راحتیها نتواند ...
امیدوارم این پست را حذف نکنند، گرچه تمام تلاشم را کردم که وقت زیادی را صرف نوشتنش نکنم ...
درود
با عرض معذرت از جناب عامل
این پست آخر من در مورد این موضوع خاص هست، با توجه به اینکه نه به طور پیغام بازدید کنندگان و نه خصوصی میتونستم جواب جناب نقطه رو بدم. امیدوارم این پست من هم به عنوان آخرین پست حذف نشه.
چیزی به عنوان علوم حقیقی و غیر حقیقی نداریم، اگر سرچشمه همه اونها خداست.
واضح هست که پیامبر و امامان و سایر اصحاب نه در ریاضی و نه در فیزیک به بلوغ فکری اقلیدوس و ارشمیدس نبودند که ۷۰۰ سال قبل از اونا زندگی میکردند.
هر چیزی با اسباب و عللش بدست میاد، اینکه پیامبر در معرفت درونی به حدی رشد میکنه که حتی از مقام جبرییل هم بالاتر میره نتیجه نمیده که باید علوم دنیایی رو بلد باشه، پیامبر اگر علمی دارد در همان جهتی هست که تکامل پیدا کرده ولا غیر.
قسمت دومی که پررنگ کردم، مگر پیامبر قرار هست ما رو به سعادت برسونه، خود قران میگه پیامبر یه اندرزدهنده و هشداردهنده هست. این خود انسان هست که خودش میتونه به سعادت برسه یا نه و پیامبر هم مسیر کلی رو نشون داده.
بر فرض مثال پیامبر فیزیک رو هم تا منتهای درجه اون میدونسته ولی به کسی نگفته راجب این موضوع، این علمش کجا به سعادت من توی قرن بیست و یکم کمک کرده؟
تمام مثالهای هم که من دیدم از علم امامان در مورد ریاضی گفته میشه خیلی ساده هستند که در حد ضرب و تقسیم معمولی خلاصه میشه.
سلام و عرض ادب و پوزش از شما گرامی ، به جهت تاخیر در پاسخ گوئی @};-
رامشتاین;948207 نوشت:
مسأله این هست که از دید کسی که به خدا ایمان دارد، تاکیدات دوم هم باید با حکمت صورت گرفته باشد و حتی اگر این نظر شما رو هم قبول کنیم باز باید بپرسیم چرا خدا این اشاره به این اندام خاص تاکید خودش رو نشون میده
راستش پیش زمینه های اعتقادی اینجا زیاد دخیل نیستند ، دست کم به این دلیل که 14 قرن است حس کنجکاوی هیچ مسلمانی را تحریک نکرده است ..
اما چرا در اینجا به «انگشت» اشاره شده است .. سابقا عرض کردم خواسته اوج قدرت خدا را برای مردم متجلی کند و آنها نیز همین را برداشت کرده اند .. یعنی این خدای ما آنقدر قادر است که حتی می تواند دستان و انگشتان ما را نیز باز آفرینی کند ..
و دقیقا به همین دلیل می گویم رویکرد نگاه کردن به قرآن متناسب با پیشرفت علوم دچار تغییر شده است .. رویکردی که اشتباه است و بر خلاف رویکرد سابق که دستکم بنیانی در دین داشت ، این نوع نگاه به شدت برای دین ضرر دارد .
رامشتاین;948207 نوشت:
کجای حرفهای من تفسیر بود؟ صرفا نقش تاکید دوم رو بیان کردیم، فکر هم نکنم بشود ایرادی به آن گفته ها گرفت(از نظر خودم)
در واقع اصرار بر اینکه اشاره قرآن به انگشتان دست می تواند حامل پیام مهمی باشد خودش نوعی تفسیر و برداشت از آیه است .. من از حضرتعالی یک سوال دارم : شما چرا اینجا قبل از اشاره ای که دست روی آن گذاشته اید را مشاهده نمی کنید ؟! مثلا چرا نمی گوئید در «جمع کردن استخوان ها » نیز می توان اشاره ای یافت ؟! آیا به غیر از این است که امروز علم در مورد زنده کردن انسان و طبعا مراحل آن حرفی برای گفتن ندارد ؟! و فرضا اگر چند سال دیگر دانشمندان بتوانند مرده ای را زنده کنند آنگاه یحتمل برداشت ها از مفهوم قیامت و جمع آوری استخوان ها و ... مطابق با یافته های آن روز تغییر خواهد کرد
رامشتاین;948207 نوشت:
ببینید اگر مقصود اثر انگشت باشد که جز این «تفاوت» چه چیز قابل توجهی وجود دارد که به آن نسبت داد و اگر چیز دیگری باشد(مثل ویژگی هایش عجیب ریزاستخوانهای انگشتان دست) باز هم علم باید آن را کشف کند و نه با خواندن آیات.
هر چیزی روش خودش را دارد. کسی که ایمان دارد فقط می تواند اطمینان داشته باشد که حقیقتی در این این هست و کشف آن حقیقت با روش علمی صورت می گیرد.
به طور مثال فرض کنید ۱۰۰سال دیگه فهمیدند که پدیده ای بسیار عجیبتر از اثر انگشت در ساختمان انگشتان وجود دارد، احتمالا همه میگن که تفسیر درست همین هست
نهایتا میشه گفت یه چیزی هست ولی جزییاتش معلوم نیست.
به این قسمت توجه فرمائید :
dahim-darni;949039 نوشت:
بهتر است ما به افسانه های گذشته در همان سطح نگاه کنیم و به دنبال کشف حقیقت علمی از دل آنها نباشیم .. قرن ها ایرانیان با اسفندیار و رویین تنی وی قصه ها خوانده بودند ، اگر با دید تعصب گونه به آن نگاه می کردند یقین داشته باشید امروز می گفتند حکیم فردوسی قرن ها پیش به «ضدگلوله» اشاره کرده و علم از نو به همان رسیده است :))
ما اگر بخواهیم با همین دقت روی همه مسائل دقیق بشویم از هر حرفی می توان اشاره ای علمی یافت .. اما این اشارات زمانی ارزشمند هستند که پیش از کشف علمی درجات خوبی از وضوح داشته باشند .. قبلا هم مثال کتاب فیزیک آینده نوشته پرفسور کاکو را خدمتتان عرض کردم .. اگر عمری باقی بماند و اتفاق غیرمنتظره ای نیفتد احتمالا چند سال آینده خیلی از ایده های این کتاب عملی می شوند .. خب اینجا می توان از یک اشاره و ایده علمی ارزشمند صحبت کرد ..
ولی در مواردی مثل معجزات قرآنی واقعا آنها یک اشاره علمی واضح و کارآمد نیستند .. وگرنه به نظر من اشاره حکیم ، و پیش از او اشاره «خوتای نامک» ها به رویین تنی اسفندیار به مراتب اشاره ای واضح تر از اشارات قرآنی است و می توانسته ایده خوبی برای ساخت ضدگلوله ها باشد .. ولی همچنان که گفتم اینها اشارات و ایده هایی نیستند که با جدیت توسط دانشمندان پیگیری شوند ...
رامشتاین;948207 نوشت:
چرا باید از علوم مختلف آگاه می بود؟ چه نیازی به فیزیک کوانتوم و و چیزهای شبیه توپولوژی جبری داشت؟ ناسازگاریش با دین کجاست؟
ترجیح می دهم در این دعوای خانوادگی دخالت نکنم
رامشتاین;948207 نوشت:
قبلن هم گفتم که جنس اموراتی که پیامبر درک میکند شبیه عارفان هست ولی فقط از نظر شدت و ضعف فرق دارد و پیامبر فراتر از آنها درک میکند، در طول ۱۴۰۰ سال ما هزاران عارف داشتیم که هیچ کدام یک قانون علمی یا کشف ریاضی نکردند، چطور می شود نتیجه گرفت پیامبر باید ریاضی یا فیزیک بلد می بود؟ همین الان هم علمایی وجود دارد که ادعا میشود کارهای خارق العاده میکنند، بهتر است آنها رو بیازماییم تا بفهمیم چقدر در علوم طبیعی مهارت دارند. اگر پیامبر فیزیکش در حد اینیشتن و فراتر از آن بوده می توان نتیجه گرفت که این افراد حداقل به اندازه افراد معمولی که به دانشگاه میروند باید به نظریات تسلط داشته باشند، چیزی که من ندیدم
این که بحث کلامی است ، حتی شواهد تاریخی هم به ما می گویند پیامبر این علوم را بلد نبوده است .. در جریان جنگ ها و غزوات چنانچه پیامبر فیزیک ساده به کار رفته در ساخت یک وسیله ابتدایی مانند «منجنیق» را می دانست هم راحت تر به پیروزی می رسید ، هم دیگر داستان سازان و دروغ پردازان مجبور نبودند افسانه هایی مثل «شمشیر شدن تکه چوبی به دست پیامبر» یا «کندن درب چند تنی خیبر» را بسازند ..
لیکن اینها را یک مومن نباید بپذیرد ، بلکه آنکس که نام مومن و مسلمان بر خود می گذارد می بایست معتقد باشد پیامبر حامل علم لدنی است .. و در این علم لدنی نیز تر و خشک جهان وجود دارد ..
نمی شود که 1400 سال همه اش اسلام در خطر باشد و به همین خاطر آقایان وقت نکنند کاری علمی انجام دهند ...
چرا نمیشود بزرگوار؟ در بیشتر این ۱۴۰۰ سال لااقل شیعه در اقلیت مطلق به سر میبرده است ... با این وجود من هم موافقم که کمکاری هم شده است ... گرچه علومی که توسعه مییافتند هم بیشتر صورت نظری محض داشتهاند که دور بودهاند از هر نوع کاربردی شدن، مثل نظریات فلسفی و کلامی که آسمانها چطور هستند و ماده چیست و مجردات بر چند دسته هستند و مقولات فلسفی کدامند و امثال آن، حداکثر در طب و نجوم و ریاضیات کارهای کاربردی میکردند ... مگرنه که چه در میان مسلمین و چه حتی در غرب تا همین ۲۰۰ سال پیش سبک زندگی هزاران سال تقریباً یکسان باقی مانده بود و تحول فنآورانه چند قرن از رنسانس علمی تأخیر داشته است ...
dahim-darni;949039 نوشت:
خدمت شما عرض کردم همان مقدار دانشمندی هم که در دوران حاکمیت اسلام بر سرزمین های ایران و اندلس و مصر و شام وجود داشته مطلقا از «قرآن » و «روایات» کشف و اختراعی علمی انجام نداده اند .. بلکه کارهایشان ادامه دهنده همان دستاوردهای علمی دوران ایران باستان و یونان بوده است .... واقعه ای که از آن به عنوان نهضت ترجمه یاد کردید کمک بزرگی به پیشرفت دانش ( هر چند ابتدایی ) کرد ، اما جریان رقیبش چه ؟! جریان متکی به قرآن و حدیث ( محدثین و فقها ) که ائمه شیعه هم جزء همین جریان بودند متاسفانه هیچ اثری در روند علم نداشته اند .. چون در مبنای فکریشان که قرآن و حدیث باشد چیزی از علم و دانش یافت نشده است .. حال شما اصرار دارید بگوئید بوده و نگفته اند ، بنده می گویم اگر علمی وجود داشت حتما گفته می شد .. دلیلی برای تقیه .و نگفتن نیست ..
اینکه جا برای تقیه کردن داشته باشد یا نداشته باشد بستگی به علمش دارد ... مثلاً در روایتی هست که معصوم علیهالسلام از کسی که ادعای دانستن علم نجوم را داشته است سؤالاتی میپرسند، مثلاً میپرسند کدام ستاره اگر طلوع کنند هوا گرمتر میشود یا فلان حیوان فلان رفتار را از خودش نشان میدهد و آن مرد نمیدانست، معصوم علیهالسلام این علوم را به خیلیها ندادند و بلکه خیلیها را از دنبال کردن اینگونه علوم نهی کردهاند، دلیل نهیش هم معمولاً یکی از این دو مورد بوده است:۱. این علوم اگر کامل نباشند جواب اشتباه میدهند ...
۲. این علوم قابل سوء استفاده کردن هستند ...
مثلاً واضح است که آموزش دادن علم کیمیا به مردم عادی چه مشکلاتی را میتواند به بار بیاورد، یا آموزش طیالأرض ...
بحث علوم غریبه بحث جالبی است، نه بخاطر غریبه بودنش بلکه بخاطر محدودیتهایی که در به کار بستنش هست، مثلاً اگر این علوم از روال عادی به دست بیایند مثل سایر علوم هستند و میشود از آنها در روال عادی زندگی استفاده کرد، ولی اگر قرار باشد به صورت علوم لدنّی با ریاضت و عبادت به دست بیاید دیگر هر استفادهای نمیشود از آن کرد و باید آن را مخفی نگاه داشت ... الآن کمکم فنآوریهایی در افق نگاه همین علوم معمولی قرار گرفتهاند که پیش از این فقط در گسترهی علوم غریبه و یا حتی جادوگری میشد جایشان داد ... آموزش بدون زمینهی قبلی این علوم توسط اهل بیت علیهمالسلام جنبهی عمومی نداشته است و مانند کرامت به افراد خاصی داده میشد و ایشان هم میبایست این علوم را نزد خودشان نگاه میداشتند ... مثل امروز که کسی مجاز نیست با استفاده از مثلاً طیالأرض برود به پایگاهی در اسرائیل و آنجا را منفجر کند، ولی با موشک چرا، اما اگر مثلاً بشود به همین صورت معمول علوم حصولی به فنآوری انتقالجرم دست پیدا کنیم آن وقت دیگر همان کار هم بلامانع خواهد بود ... دلیل این مطلب هم دو چیز است:۱. هدف، پیروزی بر کافران نیست که اگر بود انجام این کار برای کسی که اسم اعظم خدا را بداند کاری نداشت و کافی بود دعا کند که همهی کافران بمیرند یا وسایلشان نابود شود ... هدف تقابل میان مؤمنان و کافران است، چه برای ساختهتر شدن مؤمنان و چه برای فرصت داشتن کافران برای بازگشت و یا برای بدتر شدن ... هدف بعدی این است که اگر مؤمنان این قدرت خود را نشان دهند کافران زیادی جبراً ایمان خواهند آورد و چنین ایمانی هم ارزشی ندارد، به قول امام حسین علیهالسلام در کربلا که به لشگر فرشتگان و جنیانی که برای کمک به ایشان آمده بودند، ما اگر بخواهیم خودمان به تنهایی برای شکست دادن این لشگرها کافی هستیم و از شما بر ایشان قادرتر هستیم، ولی اگر چنان کنیم آنها بعد از ما به چه چیزی آزمایش شوند؟
۲. کمترین احتمال رخداد فساد این است که هر علمی به صورت تدریجی فراگیر شود و فرهنگ استفادهی از آن جا بیفتد تا اگر هم فسادی رخ میدهد محدود به اشقیاء شود و دامان اکثریت مردم را نگیرد ... اگر قرار بود خداوند عالم همهکارهی مردم در ساختارهای اجتماعی ایشان بشود مشکلی نبود ولی اگر امور ایشان را در دنیا به خودشان سپرده باشد آن وقت شرایط باید قابل کنترل توسط خود ایشان باشد، حالا با زحمت اضافه و دادن تلفات هم که باشد، با کمی پیروزی و کمی شکست هم که باشد، ولی به هر حال باید بشود امور را جمع و جور کرد، باید امید به پیروزی و به ثمر رسیدن تلاشها باشد، به همین دلیل علوم عمومی باید توسعه و نشر تدریجی داشته باشد ...
بحث بیشتر بر روی آن بماند ...
بله من اصرار دارم که بگویم بوده است ... و هنوز هم هست ... کسی اگر از همین مقدار علوم زیادی که در قرآن و روایات هست استفاده کند به بقیهاش هم میرسد ان شاء الله ... درب شهر علم بر کسی بسته نشده است ... همین امروز هم میشود از محضر قرآن و روایات استفاده کرد ... اینکه پیشینیان استفاده نکرده باشند یا زیاد استفاده نکرده باشند برای کسی که همین امروز رگههای درخشان علم را در قرآن و روایات ببیند دلیل خوبی برای انکار وجود این علوم در آیات و روایات نمیباشد ... اینکه شما میفرمایید در آیات و روایات علم خاصی نیست چون اگر بود در این ۱۴۰۰ سال پیش باید از آن استفاده میشد، این بر اساس چه منطقی است؟آیات و روایات که یک مجموعهی سرّی که مخفی باشند نیستند که نیاز به این گمانهزنیها داشته باشند، همین امروز در دستان ما هستند و لااقل خود من که آنها را از نظر علمی خیلی غنی و پربار یافتهام ... شما میخواهید از تاریخ درس بگیرید میگویید نیست، من میبینم که هست و در نتیجه ناچار هستم شروع به گمانهزنی کنم که چرا پیشینیان کمکاری کردهاند ...
dahim-darni;949039 نوشت:
قبل از شما میلیون ها مسلمان آمدند و رفتند و در این آیات و احادیث هم به قدر کافی نگاه کردند و چیزی هم از دل آنها بیرون نیامد که نیامد .. عرض کردم : 1400 سال زمان کمی نیست که حالا دوباره یک 1400 سال دیگر هم برویم در قرآن تدبر کنیم ببینیم چیزی به دست می آید یا نه .. مثال رشد سیاسی اعراب را برای همین زدم : آنان هم در یک مقطعی فکر می کردند همه آن چیزی که برای زندگی لازم است در همین قرآن موجود است ، بعد روشنفکری هایی پیدا شدند و با تاسیس دانشگاه های به اصطلاح معقول ( در مقابل منقول = علوم نقلی مثل قرآن و حدیث ) به جلو حرکت کردند .. حال شما می خواهید مجدد بازگردید و در قرآن جستجو کنید ؟!
بله ... من بر اساس کدام منطق باید نتیجهبگیرم که چون تا کنون کارهای خیلی بزرگی در این زمینهها نشده است پس تا ابد هم دیگر نمیشود کار بزرگی در این زمینهها کرد؟ ... با این منطق حتی پیشرفت علوم متداول هم ممکن نیست، مثل اینکه نیتون بگوید اگر جاذبه چیزی که یونانیان میگفتند نیست آیا در این ۲۰۰۰ سال هیچ کس دیگری نمیفهمید؟ این همه دانشمند چرا هیچ کسی نفهمید که آنها دارند مهملات میگویند؟ پس حتماً جاذبه همان است که یونانیان میگفتند ... جناب دارنی این چه منطقی در نتیجهگیری کردن است؟ در قرآن و روایات چیزی نیست چون ۱۴۰۰ سال از درون آن رأکتور اتمی و خودرو و هواپیما و فضاپیما و ماهواره بیرون نیامده است؟
علامه(!) مجلسی را به بحارالانوارش می شناسند ، جایگاه او در علم کجاست ؟! در همان عصر که مجلسی و امثال مجلسی زندگی می کردند اروپا انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته بود و به سرعت به سمت پیشرفت حرکت می کرد ، این آقایان دانشمند و عالم چرا از دل آیه وحدیث انقلاب صنعتی نکردند ؟! چرا از روی سوره ی فیل و جریان طیر ابابیل جت جنگنده نساختند ؟! در قرآن که نام کشتی آمده بود ، چرا برای ناو های جنگی دست به دامان پرتغال و انگلیس شدند ؟! این بزرگواران یک سوزن نساختند .. شما از علم آنها می گوئید ؟!!
علامهی مجلسی متفکر بزرگی بودهاند، به شخصه فکر میکنم جایگاه ایشان به درستی شناخته نشده است ... اما در مورد اینکه چرا تا کنون انقلاب صنعتی از دل اسلام بیرون نیامده است (بجز شاید کارهای خاص افرادی مثل شیخ بهایی) یک مطلب دیگر هم هست که اکراه دارم که زیاد در موردش صحبت کنم، ولی به این مطلب توجه داشته باشید که بیماریها بر دو دستهاند، بیماریهای جسمی و بیماریهای روحی، بیماریهای جسمی ممکن است به صلاح شخص باشد که حتی خوب نشود و در مریضی باقی ماندنش حکمتهای زیادی باشد و نعمتی باید در لباس رنج و زحمت، اما بیماریهای روحی دیگر اینطور نیستند و رنج خالص هستند، این بیماریها را باید حتماً تلاش کرد تا خوب شوند. انقلاب صنعتی در راستای تولید رفاه و آسایش جسم به راه افتاده و توسعه یافته است، و امروزه هم اکثر پیشرفتها در راستای برتریجویی نظامی و سیاسی و استعمارگری است که رخ میدهد ... این انقلابها لزوماً مورد توصیهی دین نیستند، انقلابهایی که سبب رفاه عمومی مردم و دنیازدگی ایشان شده است و خودش اسباب مصرفگرایی و غفلت را بیش از پیش فراهم کرده و در عوض انسانها از نظر روحی و روانی مریض و مریضتر شدهاند ... مثل رسیدن به پوچی، مثل آمار وحشتناک خودکشی ... مثل رقابتهای کور بر سر فنآوریهایی که در عمل هم ارزش کاربردی ندارند، مثل ماشینهایی که با سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت میروند ولی عملاً از بیشتر از ۱۲۰ کیلومتر نها نمیشود استفاده کرد، مثل موبایلهایی که اگر نصف آن امکانات داشتند هم هنوز قابل استفاده بودند و کمبودی احساس نمیشد ...
البته با تمام این اوصاف منکر مزایای فنآوریهای جدید هم نیستم ... این فنآوریها مزایای زیادی برای مردم دارند، بخصوص برای افراد کمتوان و ناتوان، توسعهی آنها هم میتواند مصداق بارز خدمت به خلق باشد، ولی معایب آن هم کم نیستند ... این بحث تا آنجاست که به شخصه فکر میکنم برای ما کسب این فنآوریها بیشتر جنبهی مقابله با دشمنان را داشته باشد و کمتر هدف از آن ایجاد رفاه بدون معنویت باشد ... مگرنه در قرآن هست و روایت هم داریم که اگر از ولی خدا حمایت کنند دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان بر مردم گشوده میشود، اینکه بدون حمایت کامل از ولیّ خدا سعی کنیم بهشت خدا را در زمین بسازیم و مردم به آسایش تن برسند بدون آنکه روانشان پاکیزه شده باشد این میتواند منجر به طغیان روزافزون گردد همانطور که امروزه شاهدش هم هستیم ...
برای من مهم است که شما طرز برخورد جامعه علمی را با مهملات و علوم واقعی بررسی کنید ..
رویکرد کلی جامعهی علمی به نظرم قابل قبول و خوب است (به لحاظ کاربردی)، ولی همیشه در برهههای زمانی کوچکتر انحرافات زیادی در این رویکرد دیده میشود ... مثلاً یک زمان یک نگاه چنان مورد طرفداری قرار میگیرد که انگار وحی منزل است، و هر کسی که با آن مخالفت کند به انزوا کشیده میشود و چه بسا دیوانه شمرده شود، ولی بعد از مدتی مخالفتها بالا میگیرد و نگاه کاملاً برعکس میشود و آن افراد به انزوا کشیده میشوند قهرمانان علمی که البته دیگر خودشان یا دیوانه شدهاند و یا خودکشی کردهاند و یا زندگی شخصی و اجتماعیاشان به شدت سخت شده است ... اینکه میفرمایید جامعهی علمی میداند که چگونه با مهملات برخورد کند در بلندمدت پذیرفتنی است ولی گاهی خودش سالها بر روی مهملات تکیه میکند و مخالفان را با بیرحمی قلعوقمع میکند ... در بهترین حالت این نشاندهندهی یک پایش کور و هیجانی است که به عوامل زیادی از فردی تا اجتماعی بستگی دارد ... و دلیل دیگرش این است که اصولاً جامعهی علمی بدون اتکال به وحی راهی برای تشخیص علوم واقعی و مهملات واقعی ندارد تا بین آنها را جدا نماید، و مثل بحثی که در یافتن خطای یک روش عددی در حل معادلات و امثال آن داریم همیشه تخمینی از خطا را از مقایسهی دو یا چند گام آخر خودش محاسبه میکند، مگرنه از نظر یک عالم مطلق چه بسا گام قبلی کمتر از واقعیت فاصله داشته است و ایشان خبر نداشتهاند که گمان میکردهاند الآن وضعیت بهتری دارند ...
dahim-darni;949039 نوشت:
به شکل اتفاقی تفسیری که بر تورات نوشته شده بود را مطالعه می کردم ، همان ابتدای کار در باب پیدایش مفسر محترم تا توانسته بود از قرائت تورات در مورد شروع خلقت و چگونگی پیدایش معجزات علمی پیدا کرده بود .. به قول خودش آنچه که اینجا آمده خوشترین موسیقی خلقت و علمی ترین بیان ممکن است با اینکه باطل بودن قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم شده اما جالب اینجاست مشابه همان ادعا را مسلمین راجع به آیات آفرینش قرآن دارند .. شاید هم نمی دانند که قرآن همان گفته تورات را به شکل مختصر نقل کرده و مطلب اضافی ای هم ندارد ، جز اینکه خدا بعد از آفرینش خسته نشد ..
اینکه تورات و قرآن شبیه به هم باشند که چیز عجیبی نیست بزرگوار وقتی معتقد باشیم هر دو منشأ یکسانی دارند ؛)
اما در مورد اینکه فرمودید قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم است که باطل و اشتباه است و قرآن هم همان سیاق را بیان کرده است، خوب طبق مطالبی که در بالا گفتم به نظرم میرسد باید در این فرمایش خود که فرمودید واضح است که اشتباه است تجدید نظر بنمایید، مگرنه چه بسا شما هم مانند رویهی علوم در کوتاهمدت مسائلی را به وضوح اشتباه بدانید که بعداً به وضوح درست خواهید دانست یا بالعکس ... مگر اشتباهی که کلیسای قرون وسطی مرتکب شد چیزی جز این بود که گفت گالیله به وضوح در اشتباه است؟ ... آنها برداشت خودشان از نظر دین را حق مسلّم فرض کرده بودند و شما هم برداشت خودتان از طبیعت را حق مسلّم فرض نمودهاید ... فرق این دو رویکرد چیست؟
سعد هاتف که نسبت به آیات قرآن وضوحش خیلی بیشتراست ، به نظر شما این را هم یک معجزه تلقی کنیم یا آنکه بگوئیم اصلا روح آن مرحوم از اتم و زیراتم خبر هم نداشته ، مقصودش چیز دیگری بوده .. البته اگر یک نفر به هاتف تعصب داشته باشد قطعا خواهد گفت آن بزرگوار یک حقیقت علمی را در ضمن اشعارش بیان کرده و چند صد سال بعد علم مجدد به همان نکته رسیده است و حالا وظیفه ماست که بگردیم و بقیه علوم را از دیوان اشعارش بیرون بکشیم ..
من ایشان را نمیشناسم و فکر کنم فقط همان یک مصرع معروفشان را شنیده باشد، ولی شاید بشود از مطالعهی بقیهی دیوان اشعارشان راحتتر نتیجهگرفت که ایشان کلاً استاد به کار بردن آرایههای ادبی اینچنینی هستند یا امید هست که بشود علمی از دیوان ایشان هم استخراج کرد ... ولی اینکه عرفا چیزهایی را جلوتر از مردم زمانشان میدانستند خوب از نظرم چیز عجیبی نیست ...
dahim-darni;949039 نوشت:
جدا شما باور می کنید انیشتین در دفاع از اسلام می خواسته مقاله بنویسد ؟!
راستش من همیشه فقط کارهای او را خوانده بودم و خبرهایی هم از زندگی خانوادگی و اجتماعی او داشتم، اینکه در زندگی شخصی خودش یهودی باقی مانده یا مسیحی شده یا مسلمان شده یا اصلاً بیدین شده و مثلاً خدای ادیان را انکار کرده و خدای طبیعتی که علوم به شناخت آن رسیده باشد را پذیرفته باشد مطالبی است که از دل آنچه در کارهایش خواندهام نه رد میشوند و نه اثبات ... با این وجود هیچچیری هم غیرممکن نیست، ولی من هم نمیگویم که اینطور بوده است، حقیقتش این است که برایم چندان مهم هم نیست، در واقع شاید بشود گفت که در زمان کنونی نداشتن چنان ادعایی بهتر از داشتن آن باشد، چون این ادعا و بالاتر از آن ادعاهای دیگری که در آن رساله هست که شاید شما از آنها دیگر خبر نداشته باشید آنقدر بزرگ و گاهی پذیرش آنها سنگین هستند که مانع میشود خیلیها هنوز حاضر باشند که بقیهی رساله را هم مطالعه کنند ...
dahim-darni;949039 نوشت:
البته که شوخی می کرده ، هرچند به خیال خودش کاملا جدی است ، همانطور که معجزه تراشان خیلی جدی ادعا می کنند ، همانطور که خیلی جدی امثال هاوکینگ را به سرقت علمی متهم می کنند ، اما در واقع چون نیک بنگریم همه آنها دارند با ما شوخی می کنند ، درست آن است که از شوخی شان با لبخندی بگذریم :))
این شوخی که شما میفرمایید از جنس آن شوخی است که میگویند در دل هر شوخی حتماً حرفی جدّی نهفته است که برای آنکه قابل بیانتر باشد به زبان شوخی مطرحش میکنند، ولی آن شوخی که دوست شما میکنند قاعدتاً باید از انواع شوخی باشد که هیچ منظوری پشتش نیست و کلاً میگویند که دور هم بخندند ... ؛)
dahim-darni;949039 نوشت:
نوع نگاه من به قضیه فرق می کند ، من می گویم داستان پیامبران گذشته ، چنانکه به نقل از معاصرین مخالف پیامبر هم در قرآن آمده صرفا افسانه هایی هستند که هدف پیامبر از نقل آنها جذب بیشتر مردم بوده است .. که البته تاریخ به ما می گوید همان زمان فردی به نام نضر بن حارث که سابقا به ایران سفر کرده بود در مقابل داستان های عاد و ثمود ، برای مردم از رستم و اسفندیار می گفت و از قضا اقبال عمومی جامعه عرب به داستان های وی بیشتر از داستان های قرآنی بود ..
بهتر است ما به افسانه های گذشته در همان سطح نگاه کنیم و به دنبال کشف حقیقت علمی از دل آنها نباشیم .. قرن ها ایرانیان با اسفندیار و رویین تنی وی قصه ها خوانده بودند ، اگر با دید تعصب گونه به آن نگاه می کردند یقین داشته باشید امروز می گفتند حکیم فردوسی قرن ها پیش به «ضدگلوله» اشاره کرده و علم از نو به همان رسیده است
و یا مثلا پرواز یک آرزوی دیرینه برای انسان بوده ، حالا اگر سلیمان و قالیچه پرنده اش افسانه یک ملتی شد و از قضا در قرآن هم آمد دید درست آن است که بگوئیم شوق پرواز سبب شده آنها هم به این افسانه ها روی بیاورند ، نه اینکه یک عده ای بروند دنبال آنکه برای قالی پرنده سلیمان دلیل و مدرک علمی جمع کنند و عمر به بطالت بگذرانند ..
با نگاه شما به دین موافق نیستم، ولی نگاهتان در ادامه برایم جالب است و به نظرم درست هم باشد، خیلی از احتراعات میتواند با الهام گرفتن از حتی افسانهها باشد، مگرنه جالب است که همین چند وقت پیش داشتم یک سری مقالهی ادبی میخواندم که درش آمده بود که در شاهنامه به جراحی سزارین اشاره شده است، رفتم ببینم که شعرش چه بود که دیدم چون رستم چون خیلی بزرگ بوده نمیشده که از شکم مادرش با زایمان طبیعی به دنیا بیاید و به همین خاطر موبدی میآید و او را از پهلوی مادرش بیرون میکشد!
بله ... این پتانسیل معجزهیعلمیتراشی در اساطیر و افسانهها هم هست و به قول شما اگر تمام ادعای ما در اعجاز علمی داشتن قرآن همین مقدار باشد به وضوح میتوان از این جهت با قرآن تحدی کرد و آن را شکست داد، در نتیجه بهتر است بزرگواران یا دفاع خوبی در این زمینه داشته باشند و یا اینگونه مباحث را از وجوه اعجاز قرآن برنشمرند ... گرچه همینکه بگویند این دلالتها ظنّی است و به تنهایی اثبات منحصربهفرد بودن قرآن را نمیکند میتواند دفاع تا حدودی قانعکنندهای باشد، ولی مشکلات دیگری ممکن است درش بروز کند که میشود همان دلیلی که من با تعریف ایشان از معجزه موافق نیستم ... چه آنکه شما اینجا همان کارکرد اعجاز علمی ادعا شده برای قرآن را از شاهنامه مطرح میکند و سایر کتب قصه را همتراز قرآن در این زمینهها میشمرید، در قدیم هم جادوگران شبیه به کارهای انبیاء علیهمالسلام را انجام میدادند و برای مردم عادی به طور طبیعی راهی نبود که به صورت قطعی حجت را بر ایشان تمام کند که کدام معجزه است و کدام جادوگری و اصلاً آیا چیزی به اسم معجزه وجود دارد یا نه و ... [/HR]با این حساب، اشکال شما این است که با تعریف رایج از معجزه نمیتوان معجزات علمی قرآن را کافی دانست تا بر مخاطبان قرآن حجت تمام شود که این کتاب از طرف خداست ... درست نتیجهگیری کردم؟
جواب جناب عامل احتمالاً این باشد که ما هم نمیگوییم این وجه اعجاز به تنهایی برای اتمام حجت قرآن دال بر حق بودن الهی بودن آن کفایت میکند و اگر بکند برای همگان نمیکند ... درست نتیجهگیری کردم جناب عامل؟
این بخش آخر از فرمایش جناب عامل هم موضوعی است که مورد اعتراض جدّی من است و مدتهاست با خود جناب عامل و جناب صدیق بر رویش بحث کرده و همچنان میکنیم و به نظرم میرسد تعریف رایج از معجزه اشتباه است و اشتباه بزرگی هم هست ... اشتباهی که نمیدانم چرا ۱۴۰۰ سال یا شاید هم حدود ۷۰۰ سال است که مورد اعتراض جدّی قرار نگرفته است ...
ما اگر می خواهیم تاثیر اسلام بر علم را بررسی کنیم باید همان محیط شبه جزیره را در نظر بگیریم . قبل و بعد از اسلام وضعیت علم و دانش در شبه جزیره چه بوده است ؟! آیا تفاوت خاصی داشته ؟!
علت نیز آن است که در بقیه مناطق علم و دانش بی نیاز به دین اسلام در حال حرکت بوده و اگر حمله اعراب مسلمان و فتوحات آنها را عامل ایجاد وقفه در روند پیشرفت دانش ندانیم ، آنها هیچ ثمره ای برای علوم نداشته اند ..
این را در بالا جواب دادم و با توجه به نتیجهگیری که در پست قبل کردم و احتمالاً توافقاتی حاصل شده باشد دیگر از این بخش میگذرم
dahim-darni;949049 نوشت:
این روایات نیز که در مورد علوم ائمه مطرح می شود بیشتر جعلی و فاقد ارزش و اعتبار هستند ، چون اگر واقعا در نجوم و پزشکی ائمه علمی می داشتند اولا خودشان از آن علوم پزشکی برای نجات جانشان استفاده می کردند و مثلا پیامبر برای درمان خوراک مسمومی که به ایشان خورانده بودند به طبیب یهودی متوسل نمی شدند ، و ثانیا این علوم پایه ای برای پیشرفت های بعدی می شدند که خب شاهدی از این هم یافت نمی شود .
دو دلیلی که شما برای جعلی بودن آن روایات آوردید برای اثبات جعلی بودن آن احادیث کفایت نمیکنند ...
در مورد دلیل اولتان، برای مثال به امام کاظم علیهالسلام خرمای مسموم تعارف کردند که ایشان را به شهادت برسانند، ایشان یکی خوردند و فرمودند همین مقدار کفایت میکند برای شهادت ایشان و دیگر نخوردند (اگر روایت را درست خاطرم باشد)، یعنی میدانستند ولی این دانش دلیل نمیشد که برای حفظ جانشان از آن سوء استفاده کنند، این علوم را کسانی که دارند میدانند کجا باید مورد استفاده قرارشان داد و کجا جایز نیست از آن استفاده کرد ... از این دست مسائل در زندگی اهل بیت علیهمالسلام بسیار است ... در مورد مسموم شدن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم اگر منظورتان همان مسمویتی باشد که عایشه ادعا کرده است که پیامبر بر همان مسمومیت شهید شدند، در روایات شیعه داستان به کل طور دیگری تعریف شده است، اینطور که یکی از صحابههای حضرت پیش از ایشان از آن گوشت مسموم خوردند و مقابل همان زن یهودی خیبری جان داد و مرد، بعد حضرت دستور دادند خواص صحابی ایشان وارد اتاق شدند و مقابل همان زن که دیگر میدانست که حضرت فهمیدهاند که آن گوشت مسموم است و اثرگذاریاش هم سریع است و یک لقمهاش هم کشنده است بعد از خواندن دعای سفره توسط حضرت علی علیهالسلام همگی یک وعدهی کامل از آن خوردند و هیچ کدامشان هیچطوری نشدند و همین مسأله باعث شد آن زن یهودی به رسالت حضرت ایمان بیاورد و مسلمان گردد ... با این وجود شهادت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وقتی فرا رسید با آنکه خود حضرت به قاتلانشان اطلاع داده بودند که میدانند ایشان چه خواهند کرد ولی باز به آن تن دادند و از علمشان برای حفظ جان خودشان استفاده نکردند ...
در مورد دلیل دومتان هم در پستهای بالایی جوابم را دادهام ...
dahim-darni;949049 نوشت:
این برداشت را حضرتعالی امروز در قرن 21 کسب کرده اید ، یحتمل اگر چند قرن قبل تر زندگی می کردید برای زلزله راهکاری به جز نماز آیات نداشتید( همانطور که بقیه مسلمانان و دین داران جز این راهی بلد نبودند ) .. این برداشت راهم امروز نه به خاطر فلان حدیث از حضرت علی و .. که به لطف علم کسب نموده اید ..
به هر حال حدیثش که در قرن ۲۱ صادر نشده است و علمای بیش از ۱۰۰۰ سال پیش آن را نقل فرمودهاند ... حالا چرا کسی از این جهت به آنها توجه نکرده است دیگر با خودش است، شخصاً ترجیح میدهم گمان خوب به آنها ببرم و بگویم دغدغههای دیگری داشتهاند یا به قول شما به ذهنشان نرسیده است، که اگر این مورد اخیر درست باشد و به قول شما امثال من امروز به لطف علوم رایج به این برداشت رسیده باشیم باز هم اشکالی ندارد، به هر حال از آن روایات این نتیجهگیری به سهولت و صراحت گرفته میشود و هر چه اشکال هست از مسلمانی ماست که حرفهای خلفای خدا را نصبالعین تمام وجوه زندگیامان نکردهایم ...
درود
با عرض معذرت از جناب عامل
این پست آخر من در مورد این موضوع خاص هست، با توجه به اینکه نه به طور پیغام بازدید کنندگان و نه خصوصی میتونستم جواب جناب نقطه رو بدم. امیدوارم این پست من هم به عنوان آخرین پست حذف نشه.
سلام
رامشتاین;949099 نوشت:
چیزی به عنوان علوم حقیقی و غیر حقیقی نداریم، اگر سرچشمه همه اونها خداست.
منظورم از علوم غیرحقیقی همان ظنّ و گمان است، همان چیزی که مطابق قرآن انسان را از دانستن حق بینیاز نمیکند ... و همان چیزی که مطابق قرآن بیشتر مردم از آن تبعیت میکنند ... به عنوان مثال برای ظن و گمان میشود انواع فرضیات و نظریات را مطرح کرد که قابل نقد هستند و به مرور زمان معلوم میشود که گاهی نیاز به اصلاح دارند و گاهی هم به کل رد و جایگزین میشوند
رامشتاین;949099 نوشت:
واضح هست که پیامبر و امامان و سایر اصحاب نه در ریاضی و نه در فیزیک به بلوغ فکری اقلیدوس و ارشمیدس نبودند که ۷۰۰ سال قبل از اونا زندگی میکردند.
هر چیزی با اسباب و عللش بدست میاد، اینکه پیامبر در معرفت درونی به حدی رشد میکنه که حتی از مقام جبرییل هم بالاتر میره نتیجه نمیده که باید علوم دنیایی رو بلد باشه، پیامبر اگر علمی دارد در همان جهتی هست که تکامل پیدا کرده ولا غیر.
این مشابه همان است که میگویند در قرآن هم نیازی نیست علوم مثلاً مربوط به طبیعیات آمده باشد، چرا که هدف هدایت بندگان و انسانسازی است .... نه برادر مطابق خود قرآن خداوند به حضرت آدم علیهالسلام علمالأسماء را آموخت و اگرچه مصداق بارز این اسماء چند اسم خاص باشند ولی مطابق روایات دیگری این علم خیلی فراتر از این حرفها بوده است، حالا حضرت آدم علیهالسلام که تازه خلق شدهاند چه تلاش علمی کردهاند که به این علوم برسند؟ ... اینها علوم لدنّی هستند، همانکه خداوند به پیامبرش در قرآن میفرماید که دعا کن «ربّ زدنی علماً» ... همانکه حضرت فرمودند هر کسی تا میشود سخنی نگوید چشمههای حکمت در قلبش باز میشود، همانکه فرمودهاند اگر قرآن را چنین و چنان بخوانی میبینی که مقالبت دربهایی از حقایق باز میشوند و ... در قرآن آمده که خدا از شما رزق نخواسته و شما کاری که برایش خلق شدهاید را انجام بدهید رزقتان با خداست و مصداق رزق میتواند علم هم باشد ... و در حدیث عمران صائبی هم آمده که علم به کثرت مدارسة نیست بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد میاندازد و ...
وقتی بحث علم حقیقی باشد دیگر اصلاً مسیرش آن مسیری که شما برای کسب علوم فرض نمودهاید نیست ... ولی ظنّ و گمانهای عالمانه بله نیاز به همان مدارسة و مباحثة و تجربه و غیره دارد ...
... و قرآن حاوی علوم حقیقی است همانطور که اهل بیت علیهمالسلام حاملان این علوم هستند ... ویژگی ممتاز این علوم که در بحث اعجاز علمی قرآن میتواند مطرح باشد این است که شمای دانشمند میتوانید ظنهای عالمانهی خودتان را به آن عرضه نموده و انحرافش از حقیقت را بسنجید، گرچه همین کار هم در غیاب معصوم علیهالسلام برای ما ساده نیستاگر اصلاً ممکن باشد، چه آنکه برداشتهای ما از قرآن خودشان حداکثر ظن و گمانهایی عالمانه خواهند بود ... اینجاست که کوری عصاکش کور دیگری خواهد شد ... ولی به هر حال وقتی دو منبع علمی به ظاهر متفاوت داشته باشیم ممکن است بتوان پیشرفتهای بزرگتری را انتظار داشت (در گذشته که برخی بودهاند که ظن و گمانهای خودشان را عین حق برمیشمردند و اعتبار فهم خودشان را در حدّ خود آیات خدا میدانستند در کنار آن پیشرفتها میشد انتظار گمراهیهای بزرگی را هم کشید و مثلاً بگویند که در قرآن اینطور آمده پس حتماً و یقیناً فلان چیز که داریم با پوست و گوشت خودمان هم احساسش میکنیم غلط است و هر کسی مخالفت کند کافر است یا شیعه نیست و خلاصه همان کاری را بکنند که کلیسای قرون وسطی مرتکب شد)، بخصوص که کتاب قرآن برخلاف کتاب آفرینش به صورت جملات قاعدهمند کدگذاری شده و به زبان انسانهاست و احتمال آنکه برداشتمان از آن به حقیقت نزدیکتر باشد بیشتز است از احتمال اینکه برداشتمان از مطالعهی کتاب طبیعت مطابق با حقیقت باشد ...
رامشتاین;949099 نوشت:
قسمت دومی که پررنگ کردم، مگر پیامبر قرار هست ما رو به سعادت برسونه، خود قران میگه پیامبر یه اندرزدهنده و هشداردهنده هست. این خود انسان هست که خودش میتونه به سعادت برسه یا نه و پیامبر هم مسیر کلی رو نشون داده.
بر فرض مثال پیامبر فیزیک رو هم تا منتهای درجه اون میدونسته ولی به کسی نگفته راجب این موضوع، این علمش کجا به سعادت من توی قرن بیست و یکم کمک کرده؟
پیامبر خدا قرار است هر طالب سعادتی را به سعادت برسانند (این البته جایگاه امامت ایشان است، لااقل طبق تعاریف رایج) و برای منکران فقط انذار کننده هستند ... هر طالب سعادتی هر کجا که بگوید همین مقدار برایم کافی است و به آن راضی شود پیامبر خدا هم بیشتر و جلوترش نمیبرند ... این بخاطر تفاوت انسانها در ظرفیتهایشان هست ... راضی شدن یعنی برطرف شدن نیازهای تشخیص داده شده و از دست دادن انگیزه برای حرکت بیشتر ... عدم صراحت کافی برای مخاطبان آن روز ایشان مطلب عجیبی نیست، ولی برای آیندگان باید مطالب علمی هم بیان شده باشد، این مطلب میتواند به صورت مخفیشده در لابلای فرمایشاتشان باشد کما اینکه هست ... جالب است که خیلی از مطالب دقیقی که امروز از ایشان به ما رسیده است احادیثی هستند که در ضمن آنها مثلاً یک یهودی یا یک ملحد از ایشان سؤال میپرسد و ایشان جواب میدهند ... مطالب بکر علمی زیادی در دل این احادیث هست که اگر کسی طالب باشد میتواند برود و سعی کند تا جواب سؤالاتش را از آنها بگیرد ... در قرآن هم همینطور ... سابقاً خیلی محدود و آیهای روی مطالب علمی قران کار میشد، مثلاً یک نفر یک سؤال داشت و بعد قرآن را میخواند تا ببیند کدام آیه ممکن است ربطی به سؤال او داشته باشد و اینکه آیا جوابی برای سؤال او از آن آیات قابل برداشت هست یا خیر و اگر بود همین میشد یک نظریهی قرآنی (نه اثبات قرآنی)، ولی الآن برخی هستند که کارهای خیلی عمیقتری میکنند و مثلاً به صورت سورهای بر روی سؤالات علمی خود کار میکنند و اصالت را به سوره میدهند که شخصاً کار ایشان را ترجیح میدهم ...
ولی برخی هم هستند که کلاً بحث اعجاز علمی قرآن را محدود میکنند به اینکه قرآن در مورد برخی مسائل خیلی محدود نظراتی پراکنده داده است و اصولاً هدف از نزول آن چیز دیگری بوده است ... برخی هم که کلاً اعجاز علمی را جزء وجوه اعجاز قرآن نمیشمرند ... و خلاصه اینها مسائلی نیست که در طول تاریخ شیعه همه بر رویش توافق داشته بوده باشند، لااقل تا جایی که من از مطالعات اندک خودم برداشت کردهام ...
رامشتاین;949099 نوشت:
تمام مثالهای هم که من دیدم از علم امامان در مورد ریاضی گفته میشه خیلی ساده هستند که در حد ضرب و تقسیم معمولی خلاصه میشه.
نمیدانم، شاید هم حق با شما باشد، ولی فرض کنید معصوم علیهالسلام میخواستند برای یکی از اصحاب خاصّ خودشان هندسهی فینسلری را توضیح بدهند ... با توپولوژی جبری را ... آن شخص اصلا نمیدانست این چیزها به چه دردی میخورند ... ریاضیات زبان علومی مثل فیزیک است، اگر در آن زمان نیاز مردم به حداکثر این بوده که عمق چاهی که کندهاند چقدر بوده است و امثال آن شاید تا همین حدّ مثلثات عادی هم برایشان کفایت میکرده است ... ولی خوب دیدهام که مثلاً علامه حسنزاده رسالهای در باب دقیق بودن قبلهی مسجدالنبی در مدینه نوشتهاند و تعیین دقیق قبله با این دقت در آن زمان را معجزه دانستهاند ... به هر حال شاید نیاز به جستجوی بیشتر باشد، ولی شخص خودم نسبت به علم اهل بیت علیهمالسلام قانع شدهام
جناب عامل گرامی، سلام،
در چند پست اخیر گاهی بحثهای حاشیهای هم داشتهایم ولی به زعم خودم از بحث اصلی چندان دور نشدهایم که بشود گفت بحث دارد منحرف میشود و باید جلویش را گرفت، بخصوص که در خلال همین بحثها به زعم خودم به توافقاتی هم دست یافتهایم که البته باید جناب دارنی هم بفرماییند که موافق هستند یا نیستند و منتظر پاسخ شما به آن نتیجهگیریها هم هستم ... بحثی که بتواند در راستای موضوع تاپیک به نتیجهگیری مشخصی برسد از نگاه خودم بحث انحرافی محسوب نمیشود و حواشی هم اگر روشنکنندهی بهتر مسیر بحث بشوند میتوانند مفید محسوب گردند ...
با تشکر
منظورم از علوم غیرحقیقی همان ظنّ و گمان است، همان چیزی که مطابق قرآن انسان را از دانستن حق بینیاز نمیکند ... و همان چیزی که مطابق قرآن بیشتر مردم از آن تبعیت میکنند ... به عنوان مثال برای ظن و گمان میشود انواع فرضیات و نظریات را مطرح کرد که قابل نقد هستند و به مرور زمان معلوم میشود که گاهی نیاز به اصلاح دارند و گاهی هم به کل رد و جایگزین میشوند
درود
جناب نقطه با توجه حساسیت جناب عامل، اگر دوست داشتید میتوانیم خصوصی بحث کنیم، یا اینکه جناب عامل اجازه بدهند مسیرهای که به بحث ربط غیر مستقیم دارند به طور موازی با بحث پیش برود
از کجا معلوم عقیده شما مبنی بر اینکه پیامبر همه علوم را می داند ظن و گمان نباشد؟
نقطه;949431 نوشت:
این مشابه همان است که میگویند در قرآن هم نیازی نیست علوم مثلاً مربوط به طبیعیات آمده باشد، چرا که هدف هدایت بندگان و انسانسازی است .... نه برادر مطابق خود قرآن خداوند به حضرت آدم علیهالسلام علمالأسماء را آموخت و اگرچه مصداق بارز این اسماء چند اسم خاص باشند ولی مطابق روایات دیگری این علم خیلی فراتر از این حرفها بوده است، حالا حضرت آدم علیهالسلام که تازه خلق شدهاند چه تلاش علمی کردهاند که به این علوم برسند؟ ... اینها علوم لدنّی هستند.
چیزهای رو شاهد برای ادعای خود میگیرید که از حکم صحبت ما مناقشه برانگیزتر و مبهم تر هستند. خلقت حضرت آدم در قران خود مبحث پیچیده ای هست که فعلن در این مقال نمیگنجد، سجده فرشتگان و دیگر ایات در نظر من تمثیل هستند و چیزی که شما میخواهید از اونا نتیجه گرفته نمیشه(از نظر من)
نقطه;949431 نوشت:
پیامبر خدا قرار است هر طالب سعادتی را به سعادت برسانند (این البته جایگاه امامت ایشان است، لااقل طبق تعاریف رایج) و برای منکران فقط انذار کننده هستند ... هر طالب سعادتی هر کجا که بگوید همین مقدار برایم کافی است و به آن راضی شود پیامبر خدا هم بیشتر و جلوترش نمیبرند.
خب جناب نقطه بحث ما هم اثبات همین ادعا هست،اینکه پیامبر همه علوم را بلد هست یا نه؟
اگر پیامبر فیزیک بلد نباشد چه اشکالی دارد؟ چرا خدا باید چیزی به کسی بدهد که راه تکاملی اون را طی نکرده؟ مگر نه اینکه هر چیزی با اسباب و عللش تحقق پیدا میکنه؟ پیامبر اگر تهذیب نفس هم نمی کرد به مقام پیامبری هم نمیرسید، حتما لیاقتی از خود نشان داده که پیامبر شده، نه اینکه همینطوری یک دفعه پیامبر شده باشه
نقطه;949431 نوشت:
نمیدانم، شاید هم حق با شما باشد، ولی فرض کنید معصوم علیهالسلام میخواستند برای یکی از اصحاب خاصّ خودشان هندسهی فینسلری را توضیح بدهند ... با توپولوژی جبری را ... آن شخص اصلا نمیدانست این چیزها به چه دردی میخورند ... ریاضیات زبان علومی مثل فیزیک است، اگر در آن زمان نیاز مردم به حداکثر این بوده که عمق چاهی که کندهاند چقدر بوده است و امثال آن شاید تا همین حدّ مثلثات عادی هم برایشان کفایت میکرده است ... ولی خوب دیدهام که مثلاً علامه حسنزاده رسالهای در باب دقیق بودن قبلهی مسجدالنبی در مدینه نوشتهاند و تعیین دقیق قبله با این دقت در آن زمان را معجزه دانستهاند ... به هر حال شاید نیاز به جستجوی بیشتر باشد، ولی شخص خودم نسبت به علم اهل بیت علیهمالسلام قانع شدهام
حداقل انتظار داریم که اصحاب پیامبر و امامان که مقام بزرگی داشتند هم به نسبت به این علوم واقف بودند. مثلا سلمان، مقداد، ابوذر و ... دیگران میپرسیدند، یعنی از بین تمام اصحاب پیامبر و امامان یک نفر نبود راجب اتم بپرسه در طول دویست سال؟
مثلا جناب حسن زاده که به عنوان عارف بزرگی شناخته میشوند، می توانیم بریم بپرسیم ازشون راجب فیزیک کوانتوم ؟ اگر جواب نداند بر شما اثبات می شود که پیامبر هم فیزیک نمیدانستند؟
من هم معتقدم پیامبر برای انسان سازی آمده است ولی شرطش دانستن فیزیک و ریاضی و اینجور علوم نیست
چرا نمیشود بزرگوار؟ در بیشتر این ۱۴۰۰ سال لااقل شیعه در اقلیت مطلق به سر میبرده است ... با این وجود من هم موافقم که کمکاری هم شده است ... گرچه علومی که توسعه مییافتند هم بیشتر صورت نظری محض داشتهاند که دور بودهاند از هر نوع کاربردی شدن، مثل نظریات فلسفی و کلامی که آسمانها چطور هستند و ماده چیست و مجردات بر چند دسته هستند و مقولات فلسفی کدامند و امثال آن، حداکثر در طب و نجوم و ریاضیات کارهای کاربردی میکردند ... مگرنه که چه در میان مسلمین و چه حتی در غرب تا همین ۲۰۰ سال پیش سبک زندگی هزاران سال تقریباً یکسان باقی مانده بود و تحول فنآورانه چند قرن از رنسانس علمی تأخیر داشته است ...
قرآن فقط متعلق به شیعه نیست ، دستکم برای چندین قرن این اسلام بود که بر قسمت وسیعی از جهان حکومت می کرد و در خطر هم نبود .. ما به یک مثال هم قانعیم : از قرآن و احادیث چه دستاورد علمی حاصل شد ؟!
نقطه;949412 نوشت:
مثلاً در روایتی هست که معصوم علیهالسلام از کسی که ادعای دانستن علم نجوم را داشته است سؤالاتی میپرسند، مثلاً میپرسند کدام ستاره اگر طلوع کنند هوا گرمتر میشود یا فلان حیوان فلان رفتار را از خودش نشان میدهد و آن مرد نمیدانست،
این قصه را من نشنیده ام ، اما اگر به خاطر داشته باشم یک روایتی بود که می گفت امام از یک نفر می پرسد کدام ستاره اگر طلوع کند شترها جفتگیری می کنند ؟
خب منجم بیچاره باید هم جواب این مسئله را نداند .. آخر طلوع ستاره چه ربطی به جفتگیری شتر دارد:))
نقطه;949412 نوشت:
بحث علوم غریبه بحث جالبی است، نه بخاطر غریبه بودنش بلکه بخاطر محدودیتهایی که در به کار بستنش هست، مثلاً اگر این علوم از روال عادی به دست بیایند مثل سایر علوم هستند و میشود از آنها در روال عادی زندگی استفاده کرد، ولی اگر قرار باشد به صورت علوم لدنّی با ریاضت و عبادت به دست بیاید دیگر هر استفادهای نمیشود از آن کرد و باید آن را مخفی نگاه داشت ... الآن کمکم فنآوریهایی در افق نگاه همین علوم معمولی قرار گرفتهاند که پیش از این فقط در گسترهی علوم غریبه و یا حتی جادوگری میشد جایشان داد ... آموزش بدون زمینهی قبلی این علوم توسط اهل بیت علیهمالسلام جنبهی عمومی نداشته است و مانند کرامت به افراد خاصی داده میشد و ایشان هم میبایست این علوم را نزد خودشان نگاه میداشتند ...
راز آلود کردن ماجرا همیشه برای مخاطب عامی و ساده دل جذاب است ، در حرف ائمه همه جور علم و دانشی داشته اند .. ولی پای عمل که می رسد مخفی کاری و تقیه و هزار عذر و بهانه همینطور ردیف می شود .. بزرگوار ... حرف زدن و ادعا کردن ساده است .. در عمل چه برای ارائه دارید ؟!
نقطه;949412 نوشت:
مثل امروز که کسی مجاز نیست با استفاده از مثلاً طیالأرض برود به پایگاهی در اسرائیل و آنجا را منفجر کند، ولی با موشک چرا، اما اگر مثلاً بشود به همین صورت معمول علوم حصولی به فنآوری انتقالجرم دست پیدا کنیم آن وقت دیگر همان کار هم بلامانع خواهد بود
8-| چه بگویم ، هیچ نگویم بهتر است ...
نقطه;949412 نوشت:
۱. هدف، پیروزی بر کافران نیست که اگر بود انجام این کار برای کسی که اسم اعظم خدا را بداند کاری نداشت و کافی بود دعا کند که همهی کافران بمیرند یا وسایلشان نابود شود ... هدف تقابل میان مؤمنان و کافران است، چه برای ساختهتر شدن مؤمنان و چه برای فرصت داشتن کافران برای بازگشت و یا برای بدتر شدن ... هدف بعدی این است که اگر مؤمنان این قدرت خود را نشان دهند کافران زیادی جبراً ایمان خواهند آورد و چنین ایمانی هم ارزشی ندارد، به قول امام حسین علیهالسلام در کربلا که به لشگر فرشتگان و جنیانی که برای کمک به ایشان آمده بودند، ما اگر بخواهیم خودمان به تنهایی برای شکست دادن این لشگرها کافی هستیم و از شما بر ایشان قادرتر هستیم، ولی اگر چنان کنیم آنها بعد از ما به چه چیزی آزمایش شوند؟
۲. کمترین احتمال رخداد فساد این است که هر علمی به صورت تدریجی فراگیر شود و فرهنگ استفادهی از آن جا بیفتد تا اگر هم فسادی رخ میدهد محدود به اشقیاء شود و دامان اکثریت مردم را نگیرد ... اگر قرار بود خداوند عالم همهکارهی مردم در ساختارهای اجتماعی ایشان بشود مشکلی نبود ولی اگر امور ایشان را در دنیا به خودشان سپرده باشد آن وقت شرایط باید قابل کنترل توسط خود ایشان باشد، حالا با زحمت اضافه و دادن تلفات هم که باشد، با کمی پیروزی و کمی شکست هم که باشد، ولی به هر حال باید بشود امور را جمع و جور کرد، باید امید به پیروزی و به ثمر رسیدن تلاشها باشد، به همین دلیل علوم عمومی باید توسعه و نشر تدریجی داشته باشد ...
در واقع اگر امکانش بود با همان یک دعا پرونده همه کفار و غیر کفار را می پیچیدند .. اینها توجیهات آرامش بخش پس از شکست است .. برای عوام کاربرد دارد ..
نیازی به دعا و سپاه فرشتگان (در بدر ) و لشکر اجنه در کربلا نیست .. پیامبر و ائمه اگر اندک علم اضافی نسبت به محیط و عصر خود داشتند با همان ابزار آلات موجود سلاح های ابتدایی که آن سوی بیابان های عربستان معمول و پرکاربرد بود را می ساختند و در جنگ هایشان پیروز می شدند .. به قصه بافی های بعدی هم نیازی نبود ..
نفرمائید نابودی کفار هدف نبوده ، هدف اتفاقا همین بوده ، منتهی ابزارش نبوده ، وسیله اش نبوده .. وگرنه شوق اسلام برای نابودی کل کفار و رفع فتنه از جهان مثال زدنی است ..
نقطه;949412 نوشت:
آیات و روایات که یک مجموعهی سرّی که مخفی باشند نیستند که نیاز به این گمانهزنیها داشته باشند، همین امروز در دستان ما هستند و لااقل خود من که آنها را از نظر علمی خیلی غنی و پربار یافتهام ... شما میخواهید از تاریخ درس بگیرید میگویید نیست، من میبینم که هست و در نتیجه ناچار هستم شروع به گمانهزنی کنم که چرا پیشینیان کمکاری کردهاند ...
نظر شما محترم است ، اما ملاک نیست .. مطمئن نیستم اگر همان قصه ها وروایت ها را بدون قال رسول الله و قال صادق های اولش بخوانید باز هم همین نظر را راجع به آنها داشته باشید ..
به علاوه جامعه علمی بسیار متواضع و فروتن است ، چنانچه از دل احادیث و روایات مطلبی قابل آزمودن پیدا کرده اید لحظه ای درنگ نکنید و حتما جهان علم و در درجه بعدی جهان اسلام را خشنود سازید .. موجبات هدایت بسیاری را هم فراهم کرده اید ..
نقطه;949412 نوشت:
بله من اصرار دارم که بگویم بوده است ... و هنوز هم هست ... کسی اگر از همین مقدار علوم زیادی که در قرآن و روایات هست استفاده کند به بقیهاش هم میرسد ان شاء الله ... درب شهر علم بر کسی بسته نشده است ... همین امروز هم میشود از محضر قرآن و روایات استفاده کرد ... اینکه پیشینیان استفاده نکرده باشند یا زیاد استفاده نکرده باشند برای کسی که همین امروز رگههای درخشان علم را در قرآن و روایات ببیند دلیل خوبی برای انکار وجود این علوم در آیات و روایات نمیباشد
بحث ما در این تاپیک هم همین است ، من معتقدم هیچ رگه درخشانی از علم در قرآن و روایات وجود ندارد .. اما اگر وجود هم داشته باشد ( فرض محال محال نیست ) ، این دلیل بزرگی و عظمت علم و دانش حقیقی است ، نه قرآن و حدیث و آیه .. مثال استاد و مهر تایید را مجددا به خاطر بیاورید ...
نقطه;949412 نوشت:
بله ... من بر اساس کدام منطق باید نتیجهبگیرم که چون تا کنون کارهای خیلی بزرگی در این زمینهها نشده است پس تا ابد هم دیگر نمیشود کار بزرگی در این زمینهها کرد؟ ... با این منطق حتی پیشرفت علوم متداول هم ممکن نیست، مثل اینکه نیتون بگوید اگر جاذبه چیزی که یونانیان میگفتند نیست آیا در این ۲۰۰۰ سال هیچ کس دیگری نمیفهمید؟ این همه دانشمند چرا هیچ کسی نفهمید که آنها دارند مهملات میگویند؟ پس حتماً جاذبه همان است که یونانیان میگفتند ... جناب دارنی این چه منطقی در نتیجهگیری کردن است؟ در قرآن و روایات چیزی نیست چون ۱۴۰۰ سال از درون آن رأکتور اتمی و خودرو و هواپیما و فضاپیما و ماهواره بیرون نیامده است؟
قیاس شما درست نیست ، دانشمندان کتاب فلان فیلسوف یونانی را در دست نگرفته اند که بخواهند همه چیز را از دل آن بیرون بکشند .. کتاب آنها برای مطالعه طبیعت است ، طبیعتی ناشناخته ...
ما وقتی می گوییم قرآن برخی خیال می کنند داریم از میلیارد ها میلیارد داده و اطلاعات صحبت می کنیم که هنوز همه آن کشف نشده است و تلاش ها ادامه دارد .. در حالیکه یک دور مطالعه کامل قرآن به ما خواهد آموخت چیزی در حدود 30 درصد آیات قرآن پیرامون مسئله توحید و معاد ، 30 درصد آیات داستان های پیامبران ، حدود 30 درصد آیات مربوط به احکام حکومت اسلامی و حلال و حرام ها و سایر قواعد زندگی و کمتر از 10 درصد آیات مربقوط به مسائل متفرقه از جمله خلقت و مسائل طبیعت و غیره است .. لذا وقتی صحبت از اعجاز علمی قرآن می شود بحث فقط بر سر چیزی حدود 100 ، 150 آیه قرآن است که تفاسیر جدید از آنها ( و پس از کشفیات علمی ) توهم وجود معجزه علمی را به وجود آورده است . لذا اینگونه نیست که با یک بازه بی کران از مفاهیم و اطلاعات سر و کار داشته باشیم و بررسی آنها برایمان غیر ممکن باشد .
نقطه;949413 نوشت:
بیماریهای جسمی ممکن است به صلاح شخص باشد که حتی خوب نشود و در مریضی باقی ماندنش حکمتهای زیادی باشد و نعمتی باید در لباس رنج و زحمت،
شاید همین نگاه موجب شده در زمان اصلاحات رضاشاه ، علمای دین فتوا به حرمت واکسن زدن بدهند .. به هر حال عقل سلیم می گوید به صلاح فرد بیمار است که برود و خودش را درمان کند ..
نکند منظور شما از علم و دانش امثال همین حرف هاست
نقطه;949413 نوشت:
اما بیماریهای روحی دیگر اینطور نیستند و رنج خالص هستند، این بیماریها را باید حتماً تلاش کرد تا خوب شوند. انقلاب صنعتی در راستای تولید رفاه و آسایش جسم به راه افتاده و توسعه یافته است، و امروزه هم اکثر پیشرفتها در راستای برتریجویی نظامی و سیاسی و استعمارگری است که رخ میدهد ... این انقلابها لزوماً مورد توصیهی دین نیستند، انقلابهایی که سبب رفاه عمومی مردم و دنیازدگی ایشان شده است و خودش اسباب مصرفگرایی و غفلت را بیش از پیش فراهم کرده و در عوض انسانها از نظر روحی و روانی مریض و مریضتر شدهاند ...
باب جدیدی گشودید
خب آن وقت انتظار دارید با این نگاهی که دین به دنیا دارد ، از توی کتاب های دینی علمی هم به دست بیاید ؟!! هدف علم و دانش فراهم کردن اسباب رفاه و آسایش مردم است ، چیزی که به قول شما مورد توصیه دین نیست ..
این یکی از شواهد جدا بودن مسیر دین و علم است ..
نقطه;949413 نوشت:
مگرنه در قرآن هست و روایت هم داریم که اگر از ولی خدا حمایت کنند دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان بر مردم گشوده میشود، اینکه بدون حمایت کامل از ولیّ خدا سعی کنیم بهشت خدا را در زمین بسازیم و مردم به آسایش تن برسند بدون آنکه روانشان پاکیزه شده باشد این میتواند منجر به طغیان روزافزون گردد همانطور که امروزه شاهدش هم هستیم
دین مخالف بهشتی شدن زمین است ، خب پس لابد برنامه دارد آنرا جهنمی کند .. اگر غیر از این است بفرمائید ..
نقطه;949414 نوشت:
رویکرد کلی جامعهی علمی به نظرم قابل قبول و خوب است (به لحاظ کاربردی)، ولی همیشه در برهههای زمانی کوچکتر انحرافات زیادی در این رویکرد دیده میشود ... مثلاً یک زمان یک نگاه چنان مورد طرفداری قرار میگیرد که انگار وحی منزل است، و هر کسی که با آن مخالفت کند به انزوا کشیده میشود و چه بسا دیوانه شمرده شود، ولی بعد از مدتی مخالفتها بالا میگیرد و نگاه کاملاً برعکس میشود و آن افراد به انزوا کشیده میشوند قهرمانان علمی که البته دیگر خودشان یا دیوانه شدهاند و یا خودکشی کردهاند و یا زندگی شخصی و اجتماعیاشان به شدت سخت شده است ... اینکه میفرمایید جامعهی علمی میداند که چگونه با مهملات برخورد کند در بلندمدت پذیرفتنی است ولی گاهی خودش سالها بر روی مهملات تکیه میکند و مخالفان را با بیرحمی قلعوقمع میکند ... در بهترین حالت این نشاندهندهی یک پایش کور و هیجانی است که به عوامل زیادی از فردی تا اجتماعی بستگی دارد ...
تعصب که همیشه و همه جا هست ، اما این موارد مربوط به گذشته هستند ، امروز دیگر کمتر موردی مشاهده می کنیم که روی یک موضوععلمی تعصب وجود داشته باشد ، حتی موضوع بحث برانگیز فرگشت نیز متعصبانه دفاع نمی شود ، پرفسور داوکینز خیلی دوستانه به مخالفین فرگشت توصیه کرد : مدارک خود در رد فرگشت را جمع کنید و نوبل بگیرید .. در واقع می خواهم بگویم اگر ایرادی هم در مباحث و موضوعات علمی وجود داشته ، بازهم این دانشمندان بودند که ایراد را متوجه شدند و آنرا اصلاح کردند ..
نقطه;949414 نوشت:
دلیل دیگرش این است که اصولاً جامعهی علمی بدون اتکال به وحی راهی برای تشخیص علوم واقعی و مهملات واقعی ندارد تا بین آنها را جدا نماید
حال که دین توصیه به رفاه و تن آسایی مردم نمی کند ، طبیعی است که علم راهش را جدا کند و به سمتی دیگر برود ..
نقطه;949414 نوشت:
اما در مورد اینکه فرمودید قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم است که باطل و اشتباه است و قرآن هم همان سیاق را بیان کرده است، خوب طبق مطالبی که در بالا گفتم به نظرم میرسد باید در این فرمایش خود که فرمودید واضح است که اشتباه است تجدید نظر بنمایید، مگرنه چه بسا شما هم مانند رویهی علوم در کوتاهمدت مسائلی را به وضوح اشتباه بدانید که بعداً به وضوح درست خواهید دانست یا بالعکس ... مگر اشتباهی که کلیسای قرون وسطی مرتکب شد چیزی جز این بود که گفت گالیله به وضوح در اشتباه است؟ ... آنها برداشت خودشان از نظر دین را حق مسلّم فرض کرده بودند و شما هم برداشت خودتان از طبیعت را حق مسلّم فرض نمودهاید ... فرق این دو رویکرد چیست؟
اولا چرا حضرتعالی از خودتان مایه نگذاشتید و به سراغ کلیسای قرون وسطی رفتید ؟! چرا نفرمودید : برداشت خودم از دین را عین حق می دانم و شما هم برداشت خودتان از دین را حق مسلم می دانید ، میان ما چه فرقی هست ؟!
در واقع حقیقت دانستن هر چیزی راه پرسشگری و پیشرفت را سد می کند ، اما اینها عادات کلامی هستند ... وگرنه درست آن بود بگویم این قصه ها از نظر علم فعلی صحیح نیستند . هرچند آن قصه ها و روند پیشرفت علم به نظر هیچ گاه تلاقی نداشته باشند و در حد دانش امروزی به وضوح باطل اند ..
نقطه;949417 نوشت:
با نگاه شما به دین موافق نیستم، ولی نگاهتان در ادامه برایم جالب است و به نظرم درست هم باشد، خیلی از احتراعات میتواند با الهام گرفتن از حتی افسانهها باشد، مگرنه جالب است که همین چند وقت پیش داشتم یک سری مقالهی ادبی میخواندم که درش آمده بود که در شاهنامه به جراحی سزارین اشاره شده است، رفتم ببینم که شعرش چه بود که دیدم چون رستم چون خیلی بزرگ بوده نمیشده که از شکم مادرش با زایمان طبیعی به دنیا بیاید و به همین خاطر موبدی میآید و او را از پهلوی مادرش بیرون میکشد!
بله ... این پتانسیل معجزهیعلمیتراشی در اساطیر و افسانهها هم هست و به قول شما اگر تمام ادعای ما در اعجاز علمی داشتن قرآن همین مقدار باشد به وضوح میتوان از این جهت با قرآن تحدی کرد و آن را شکست داد، در نتیجه بهتر است بزرگواران یا دفاع خوبی در این زمینه داشته باشند و یا اینگونه مباحث را از وجوه اعجاز قرآن برنشمرند ... گرچه همینکه بگویند این دلالتها ظنّی است و به تنهایی اثبات منحصربهفرد بودن قرآن را نمیکند میتواند دفاع تا حدودی قانعکنندهای باشد، ولی مشکلات دیگری ممکن است درش بروز کند که میشود همان دلیلی که من با تعریف ایشان از معجزه موافق نیستم ... چه آنکه شما اینجا همان کارکرد اعجاز علمی ادعا شده برای قرآن را از شاهنامه مطرح میکند و سایر کتب قصه را همتراز قرآن در این زمینهها میشمرید، در قدیم هم جادوگران شبیه به کارهای انبیاء علیهمالسلام را انجام میدادند و برای مردم عادی به طور طبیعی راهی نبود که به صورت قطعی حجت را بر ایشان تمام کند که کدام معجزه است و کدام جادوگری و اصلاً آیا چیزی به اسم معجزه وجود دارد یا نه و ...
ما در اینکه در قرآن و حدیث مطلب بدرد بخور و منحصر به فردی که بعدا ایده ی یک کشف علمی بشود وجود دارد یا ندارد اختلاف داریم .. اما در اینجا به نظر موافق هم هستیم ...
نقطه;949417 نوشت:
اشکال شما این است که با تعریف رایج از معجزه نمیتوان معجزات علمی قرآن را کافی دانست تا بر مخاطبان قرآن حجت تمام شود که این کتاب از طرف خداست ... درست نتیجهگیری کردم؟
بله ، حتی فرض محال اگر ثابت بشود قرآن ایده و یا اشاره ای به یک موضوع علمی داشته نهایتا در حد یک کتاب علمی تخیلی می تواند مطرح بشود..
درود
جناب نقطه با توجه حساسیت جناب عامل، اگر دوست داشتید میتوانیم خصوصی بحث کنیم، یا اینکه جناب عامل اجازه بدهند مسیرهای که به بحث ربط غیر مستقیم دارند به طور موازی با بحث پیش برود
درود جناب یورال
بخش پروفایل و خصوصیام را به دلیلی مسدود کردهام، ولی خوب است اگر حوصله و تمایل داشته باشید تاپیکی در این زمینه باز بفرمایید، احتمالاً کارشناسان سایت خیلی بیشتر از من در زمینهی علم اهل بیت علیهمالسلام حرف داشته باشند، بعد از آن بحث میتوان تمام آن علومی که برای اهل بیت علیهمالسلام قائل شدند را به قرآن هم تسرّی داد و به این تاپیک بازگرداند تا بگوییم قرآن برای تأیید شدن نیاز به علم دارد یا خیر و کلاً ارتباط میان آنها چگونه است ...
یورال;949470 نوشت:
از کجا معلوم عقیده شما مبنی بر اینکه پیامبر همه علوم را می داند ظن و گمان نباشد؟
بله ظن و گمان است، ولی ظنّی عالمانه ... فعلاً تمام دلایل زیادی که در این زمینه دیدهام دالّ بر علم و بلکه حکمت فراگیر ایشان است و دلیلی بر خلاف آن از آیات و روایات سراغ ندارم، مثالهای جزئي که بیان میکند شاید علم ایشان خیلی محدود بوده است در مقابل آن همه روایات که برخی هم آیات قرآن را توضیح میدهند شانسی ندارند و از جهات دیگری قابل توضیح و توجیه هستند ...
یورال;949470 نوشت:
خب جناب نقطه بحث ما هم اثبات همین ادعا هست،اینکه پیامبر همه علوم را بلد هست یا نه؟
اگر پیامبر فیزیک بلد نباشد چه اشکالی دارد؟ چرا خدا باید چیزی به کسی بدهد که راه تکاملی اون را طی نکرده؟ مگر نه اینکه هر چیزی با اسباب و عللش تحقق پیدا میکنه؟ پیامبر اگر تهذیب نفس هم نمی کرد به مقام پیامبری هم نمیرسید، حتما لیاقتی از خود نشان داده که پیامبر شده، نه اینکه همینطوری یک دفعه پیامبر شده باشه
معرفت به خلقت خدا منجر به معرفت خدا میشود یا خیر؟ اصلاً مگر خدا را جز به آثارش میشود شناخت؟ قرآن هم راهی بجز این برای رساندن انسان به معرفت ندارد و کسب معرفت بالاترین چیزی است که در اسلام تشیع باید به دنبالش بود، معرفت است که منجر به محبت میشود و محبت هم اصل دین است و همه چیز حتی نماز در کنار آن فرع محسوب میشود ... شما اگر بدانید خلقت خدا چقدر عظیم است در مقابل خداوند بهتر تواضع میکنید یا اگر از خدا فقط یک اسم بلد باشید؟ ...
بحث من در مورد فیزیک نیست، کل فیزیکی که ما بلد هستیم از جنس نظریات هستند، از جنس ظن و گمان هستند، بحث ما بر روی علوم حقیقی هستند، حقیقت آنطور که هست و نه آنطور که ما گمان کردهایم که شناختهایم ... راه رسیدن به علوم حقیقی هم راه کسب معرفتی که معمولا در ذهن داریم نیست که شما بتوانید بفرمایید که چطور یک چوپان یا تاجر یا رهبر سیاسی وقت کرده است آنقدر کتاب بخواند و تفکر کند و تجربه کند و مباحثه کند و نقد کند و نقد بشود تا علامهی دهر گردد، اینها راه اکتساب ظن و گمانهای عالمانه است، علوم اکتسابی، نه علوم لدنّی که در مقابل بندگی کردن به عباد الرحمن داده میشود ...
یورال;949470 نوشت:
حداقل انتظار داریم که اصحاب پیامبر و امامان که مقام بزرگی داشتند هم به نسبت به این علوم واقف بودند. مثلا سلمان، مقداد، ابوذر و ... دیگران میپرسیدند، یعنی از بین تمام اصحاب پیامبر و امامان یک نفر نبود راجب اتم بپرسه در طول دویست سال؟
اگر منظورتان دانستن مثلاً اصطلاحات فیزیکی مثل تابع موج و امثال آن هست نه فکر نکنم هیچ کدام از صحابه میدانستند، ولی در مورد علوم حقیقی فکر کنم خیلیهایشان میدانستهاند اگرچه افشای سرّ هم نمیکردهاند ... مثل اینکه در اخبار هست که علوم زیادی نزد برخی از نزدیکان به اهل بیت علیهمالسلام شمرده شده است، مثل علم کیمیا که تبدیل عناصر به یکدیگر است بدون هیچ گونه ابزار آزمایشگاهی و بدون فراهم کردن شرایط خاصی مثل فشارها و دماهای خیلی بالا و ... و بدون شکافت هستهای و ... یا مثل طیالأرض ... و حتی خلقت ماده ...
یورال;949470 نوشت:
مثلا جناب حسن زاده که به عنوان عارف بزرگی شناخته میشوند، می توانیم بریم بپرسیم ازشون راجب فیزیک کوانتوم ؟ اگر جواب نداند بر شما اثبات می شود که پیامبر هم فیزیک نمیدانستند؟
ایشان مطمئناً خیلی چیزهایی که پیامبر خدا بدانند را نمیدانند ... در جایی که فرمودهاند علم عالمی که معلم موسی علیهالسلام شد در مقابل علم اهل بیت علیهمالسلام مانند قطره هست در مقابل دریا، علم علامه حسنزاده چقدر است؟ یک الکترون؟ شاید هم یک لیوان آب؟
یورال;949470 نوشت:
من هم معتقدم پیامبر برای انسان سازی آمده است ولی شرطش دانستن فیزیک و ریاضی و اینجور علوم نیست
انسان برای عبادت کردن خلق شده است (مطابق قرآن) و در حدیث قدسی آمده است که اگر عبادتم کنید شما را مَثَل خودم قرار میدهم ...
شما میفرمایید انسانسازی ... ولی انسان ساخته شده از نظر شما چه کسی است؟ کسی که مثل دیگران است و فقط نماز میخواند و روزه میگیرد و اخلاقش خوب است و خشمش را کنترل میکند و کبر و حسد ندارد؟ اگر این باشد میشود همانکه در روایت آمده برخی هستند که انسانهای خیلی خوبی هستند ولی سادهلوح و سفیه هستند ... یعنی فرمودهاند که حتی برخی هستند که هیچ گناهی هم نمیکنند ولی این به معنای علیهالسلام بودنشان نیست چون بیعرضه هستند، یا اینکه سفیه هستند ... در نقطهی مقابل آن انسانی که ساخته شده باشد کسی است که معرفتش رشد کرده باشد، ولی به طرز صحیح ... مثلاً فرمودهاند که اگر معرفتتان رفت بالا و علمتان زیاد شد ولی هنوز تکبر داشتید برای خودتان بترسید ... معرفت پیامبر خدا به خدا خیلی ناقص بود اگر عظمت خلق خدا را نمیشناختند ... حالا اگر به قول انیشتین «خدا به مشکلات ریاضیات ما اهمیت نمیدهد، او به طور عملی انتگرال میگیرد» باشد علم رسول خدا هم از همین قسم میشود که تکتک ذرات ولو بنیادی را بتوانند دنبال کنند، اینکه لازم باشد بروند سراغ Course graining و لازم باشد مفاهیمی مثل انتروپی اطلاعات و امثال آن را تعریف کنند و از امثال انتگرالهای بولتزمن استفاده کنند یا از انواع مدلهای جامد مثل جامد دبای و جامد انیشتین و امثال آن که همگی بر اساس یک سری تقریب هستند استفاده کنند تا بتوانند عظمت خدا را درک کنند به نظرم واضح است که مردود است، گرچه بعید نیست که همینها را هم بلد باشند ...
ان شاء الله ادامهی این مباحث از آنجا که مستقیماً به موضوع تاپیک مرتبط نمیشوند بماند برای تاپیکی مرتبطتر که جناب عامل هم از ما دلگیر نشوند ...
قرآن فقط متعلق به شیعه نیست ، دستکم برای چندین قرن این اسلام بود که بر قسمت وسیعی از جهان حکومت می کرد و در خطر هم نبود .. ما به یک مثال هم قانعیم : از قرآن و احادیث چه دستاورد علمی حاصل شد ؟!
بله ولی قرآن بدون روایات میشود معاویه و خوارج و وهابیت و داعش ... از وهابیتی که تا همین چند دههی پیش فتوا داده بودند که صحبت کردن از خروج از جوّ زمین حرام است و استفاده از تفنگ و امثال آن حرام است چه انتظاری میشود داشت؟ ... در ضمن اینکه حتی اگر یک مثال هم پیدا نشود دلیل بر نقص قرآن و روایات نمیشود ... با این وجود علومی که تحت عنوان علوم غریبه محسوب میشوند در این میان هستند که کارکردشان برای ایجاد انقلاب صنعتی نبوده است، و شما هم میتوانید به کل وجودشان را نپذیرید ...
dahim-darni;949609 نوشت:
این قصه را من نشنیده ام ، اما اگر به خاطر داشته باشم یک روایتی بود که می گفت امام از یک نفر می پرسد کدام ستاره اگر طلوع کند شترها جفتگیری می کنند ؟
خب منجم بیچاره باید هم جواب این مسئله را نداند .. آخر طلوع ستاره چه ربطی به جفتگیری شتر دارد:))
پذیرش برداشت ما از نظر اسلام در مورد علم نجوم برای معتقدین به کیهانشناسی مدرن عجیب خواهد بود ...
dahim-darni;949609 نوشت:
راز آلود کردن ماجرا همیشه برای مخاطب عامی و ساده دل جذاب است ، در حرف ائمه همه جور علم و دانشی داشته اند .. ولی پای عمل که می رسد مخفی کاری و تقیه و هزار عذر و بهانه همینطور ردیف می شود .. بزرگوار ... حرف زدن و ادعا کردن ساده است .. در عمل چه برای ارائه دارید ؟!
dahim-darni;949609 نوشت:
چه بگویم ، هیچ نگویم بهتر است ...
یک نفر فرض میکند که چیزی در این میان نباشد و در نتیجه هر ادعایی تا اثبات نگردد به عنوان توجیهات باطل برداشت میشود، یک نفر دیگر هم به صورت پیشفرض باور دارد که چیزی در این میان باشد، در نتیجه طبیعی است دیگر انکار این مسائل به این سادگی را درست نشمرد ... بحث ما روی این مسائل بدون بحث ما بر روی پیشفرضهایمان به جای خاصی نمیرسد ... موافق نیستید؟
dahim-darni;949609 نوشت:
در واقع اگر امکانش بود با همان یک دعا پرونده همه کفار و غیر کفار را می پیچیدند .. اینها توجیهات آرامش بخش پس از شکست است .. برای عوام کاربرد دارد ..
نیازی به دعا و سپاه فرشتگان (در بدر ) و لشکر اجنه در کربلا نیست .. پیامبر و ائمه اگر اندک علم اضافی نسبت به محیط و عصر خود داشتند با همان ابزار آلات موجود سلاح های ابتدایی که آن سوی بیابان های عربستان معمول و پرکاربرد بود را می ساختند و در جنگ هایشان پیروز می شدند .. به قصه بافی های بعدی هم نیازی نبود ..
نفرمائید نابودی کفار هدف نبوده ، هدف اتفاقا همین بوده ، منتهی ابزارش نبوده ، وسیله اش نبوده .. وگرنه شوق اسلام برای نابودی کل کفار و رفع فتنه از جهان مثال زدنی است ..
این اختلافاتی که با هم داریم در این تاپیک قابل طرح و بحث نیستند ...
dahim-darni;949609 نوشت:
نظر شما محترم است ، اما ملاک نیست .. مطمئن نیستم اگر همان قصه ها وروایت ها را بدون قال رسول الله و قال صادق های اولش بخوانید باز هم همین نظر را راجع به آنها داشته باشید ..
اینکه تا خودشان به خودی خود برایم جالب نبودند به آنها اعتنا نمیکردم درست است، ولی به هر حال اگر احتمال بدهم که یک عالم کل چنان مطلبی را بیان نموده است طبیعی است که شاخکهایم تیز بشوند و رویشان تأملی بکنم ...
به علاوه جامعه علمی بسیار متواضع و فروتن است ، چنانچه از دل احادیث و روایات مطلبی قابل آزمودن پیدا کرده اید لحظه ای درنگ نکنید و حتما جهان علم و در درجه بعدی جهان اسلام را خشنود سازید .. موجبات هدایت بسیاری را هم فراهم کرده اید ..
این تواضعی که میفرمایید را در بسیاری از مسائل دیدهام ولی در برخی مسائل هم ندیدهام ... مثل اینکه میگویند هر کسی قیمتی دارد در جامعهی علمی هم هر کسی ظرفیتی دارد و اگر مطلب از جایی برایش پیچیدهتر باشد او هم جبهه میگیرد ... بلاتشبیه، بلاتشبیه، بدون آنکه بخواهم خودم را با گاؤس مقایسه کرده باشم، وضعیتی که به شخصه من با آن مواجه شدم خیلی شبیه است به چیزی که گاؤس در مورد ۳۰ سال سکوتش در باب هندسهی غیراوقلیدوسی گفت، اینکه به این نتیجه رسیدم که زمان گفتن بعضی از حرفها نیست چون ظرفیت پذیرش آن در جامعهی علمی نیست ... حالا ممکن است که من کلاً هم در اشتباه باشم و نظریاتم همه اشتباه باشند، ولی اینکه تا صورت مسأله را میشنوند برخوردهای هیستریک بکنند و حاضر نشوند به استدلالها و مطالب گوش کنند یا روی آنها فکر کنند اینها نشان میدهد که مستقل از اینکه استدلالها درست باشند یا نباشند مطرح شدن برخی از مسائل نیاز به ظرفیتی دارد که باید به تدریج شکل بگیرد و گاهی هم شاید به این راحتیها اصلاً شکل نگیرد ... این وضعیت در یونان باستان بوده است و امروز هم همچنان همانطور است ... و البته جامعهی علمی تقصیری هم ندارد و نمیشود گفت که ایشان غرض شخصی دارند، اینکه اگر کسی بگوید من اثبات کردم که نسبیت غلط است اول میگویند اشتباه میکنی و بعد شاید ۱۰ ثانیه به شما وقت بدهند که حرفت را بزنی، این بخاطر سابقهی ادعاهای گزافی است که در طول تاریخ انجام شده است و باعث شده است تا نسبت به این ادعاها جبههگیری شود ...
جناب دارنی، جامعهی علمی یک روانشناسی خاص خودش را دارد ... و این جامعهی علمی اگر متواضع هم تا حدودی باشد ولی جهل موجود در آن همچنان میتواند عامل خیلی از انحرافات در آن بشود ... ممکن است خیلی از نظریات درست سرکوب شوند و تا ابد از حافظهی جامعهی علمی حذف شوند ... مسائل جامعهشناختی و مسائل زیاد دیگری هستند که روی رفتار جامعهی علمی تأثیر میگذارند ...
dahim-darni;949609 نوشت:
بحث ما در این تاپیک هم همین است ، من معتقدم هیچ رگه درخشانی از علم در قرآن و روایات وجود ندارد .. اما اگر وجود هم داشته باشد ( فرض محال محال نیست ) ، این دلیل بزرگی و عظمت علم و دانش حقیقی است ، نه قرآن و حدیث و آیه .. مثال استاد و مهر تایید را مجددا به خاطر بیاورید ...
شما این قید را مطرح فرمودید که ایده از قرآن و روایات باشد و جامعهی علمی هم به آن رسیده باشد ... مثالی که برای آن به ذهنم رسید همان بحث سرانگشتان بود، گرچه نزول آهن را هم دیدهام که برخی به آن اشاره کرده باشند و شاید مسائل دیگری هم باشد که حضور ذهن ندارم ...
اما اگر این قید را کنار بگذاریم، مثالهای قابل توجهی برایتان آوردم که میتوانند منشأ ایدههای خیلی جالبی باشند که نوید جوابهای مناسبی برای پرسشهای علمی امروزی را میدهند ...
dahim-darni;949609 نوشت:
قیاس شما درست نیست ، دانشمندان کتاب فلان فیلسوف یونانی را در دست نگرفته اند که بخواهند همه چیز را از دل آن بیرون بکشند .. کتاب آنها برای مطالعه طبیعت است ، طبیعتی ناشناخته ...
ما وقتی می گوییم قرآن برخی خیال می کنند داریم از میلیارد ها میلیارد داده و اطلاعات صحبت می کنیم که هنوز همه آن کشف نشده است و تلاش ها ادامه دارد .. در حالیکه یک دور مطالعه کامل قرآن به ما خواهد آموخت چیزی در حدود 30 درصد آیات قرآن پیرامون مسئله توحید و معاد ، 30 درصد آیات داستان های پیامبران ، حدود 30 درصد آیات مربوط به احکام حکومت اسلامی و حلال و حرام ها و سایر قواعد زندگی و کمتر از 10 درصد آیات مربقوط به مسائل متفرقه از جمله خلقت و مسائل طبیعت و غیره است .. لذا وقتی صحبت از اعجاز علمی قرآن می شود بحث فقط بر سر چیزی حدود 100 ، 150 آیه قرآن است که تفاسیر جدید از آنها ( و پس از کشفیات علمی ) توهم وجود معجزه علمی را به وجود آورده است . لذا اینگونه نیست که با یک بازه بی کران از مفاهیم و اطلاعات سر و کار داشته باشیم و بررسی آنها برایمان غیر ممکن باشد .
اتفاقاً قرآن هم مثل کتاب طبیعت است ... قرآن اگر به سبک کتب فلسفی پر بود از گزارههایی تکوجهی که هر کدام معنای خاص خودشان را دارند همانطوری میبود که شما فرمودید، ولی وقتی به صورت داستان باشد بحث بالا میگیرد، مثل اینکه در کتاب آفرینش شما یک پدیده را میبینید و از جهات مختلف که نگاهش کنید برداشتهایتان متفاوت شده و موضوع علوم متفاوتی میگردد ...
شاید همین نگاه موجب شده در زمان اصلاحات رضاشاه ، علمای دین فتوا به حرمت واکسن زدن بدهند .. به هر حال عقل سلیم می گوید به صلاح فرد بیمار است که برود و خودش را درمان کند ..
نکند منظور شما از علم و دانش امثال همین حرف هاست :))
dahim-darni;949609 نوشت:
باب جدیدی گشودید
خب آن وقت انتظار دارید با این نگاهی که دین به دنیا دارد ، از توی کتاب های دینی علمی هم به دست بیاید ؟!! هدف علم و دانش فراهم کردن اسباب رفاه و آسایش مردم است ، چیزی که به قول شما مورد توصیه دین نیست ..
این یکی از شواهد جدا بودن مسیر دین و علم است ..
dahim-darni;949609 نوشت:
دین مخالف بهشتی شدن زمین است ، خب پس لابد برنامه دارد آنرا جهنمی کند .. اگر غیر از این است بفرمائید ..
جناب دارنی، خودم و شما را به انصاف فرامیخوانم ...
منظورم از بیان این مطالب مشخص نبود؟ گفتم ما مخالف آسایش و رفاه مردم هستیم؟ یا گفتم که آسایش و رفاه بدون معنویت است که خطرناک است؟ ... زمین بهشت میشود اگر جهنمیان به دنبال جهنم کردن دنیای دیگران به خیال خام بهشت شدن دنیای خودشان نباشند ...
dahim-darni;949609 نوشت:
اولا چرا حضرتعالی از خودتان مایه نگذاشتید و به سراغ کلیسای قرون وسطی رفتید ؟! چرا نفرمودید : برداشت خودم از دین را عین حق می دانم و شما هم برداشت خودتان از دین را حق مسلم می دانید ، میان ما چه فرقی هست ؟!
من برداشت خودم از جزئیات دین را حق نمیدانم، کلیات دین را هم که روی درستیش قسم میخورم از روال عادی علوم اکتسابی کسب نشده که نقدهایم به علوم اکتسابی شامل آنها هم بشود ... جناب دارنی، من استانداردم در نقد پاسخهای شما دوگانه نیست ...
dahim-darni;949609 نوشت:
در واقع حقیقت دانستن هر چیزی راه پرسشگری و پیشرفت را سد می کند ، اما اینها عادات کلامی هستند ... وگرنه درست آن بود بگویم این قصه ها از نظر علم فعلی صحیح نیستند . هرچند آن قصه ها و روند پیشرفت علم به نظر هیچ گاه تلاقی نداشته باشند و در حد دانش امروزی به وضوح باطل اند ..
بله بزرگوار، من هم میدانم که اعتقاد شما هم حتماً چنان چیزی هست، ولی با بیان آن مطلب فقط خواستم توجهتان را جمع کنم به اینکه در محدودهی علوم اکتسابی هیچ چیزی مطلقاً غلط یا مطلقاً درست محسوب نمیشود و در نتیجه چیزی که به نظر اشتباه میرسد هم شاید درست باشد و این گمان اشتباه بودن یک مطلب از نظر ما را نمیشود پتکی کرد و بر سر قرآن کوفت ... شاید قرآن درست میگوید و برداشت ما از کتاب آفرینش است که اشتباه است ...
ما در اینکه در قرآن و حدیث مطلب بدرد بخور و منحصر به فردی که بعدا ایده ی یک کشف علمی بشود وجود دارد یا ندارد اختلاف داریم .. اما در اینجا به نظر موافق هم هستیم ...
dahim-darni;949609 نوشت:
بله ، حتی فرض محال اگر ثابت بشود قرآن ایده و یا اشاره ای به یک موضوع علمی داشته نهایتا در حد یک کتاب علمی تخیلی می تواند مطرح بشود..
خوب پس حالا باید صبر کنیم و ببینیم که جواب جناب عامل چیست ...
بله ولی قرآن بدون روایات میشود معاویه و خوارج و وهابیت و داعش ... از وهابیتی که تا همین چند دههی پیش فتوا داده بودند که صحبت کردن از خروج از جوّ زمین حرام است و استفاده از تفنگ و امثال آن حرام است چه انتظاری میشود داشت؟ ... در ضمن اینکه حتی اگر یک مثال هم پیدا نشود دلیل بر نقص قرآن و روایات نمیشود ... با این وجود علومی که تحت عنوان علوم غریبه محسوب میشوند در این میان هستند که کارکردشان برای ایجاد انقلاب صنعتی نبوده است، و شما هم میتوانید به کل وجودشان را نپذیرید ...
قرآن با روایات ائمه شیعه نیز پیشرفتی در زندگی ایجاد نکرده است . علوم غریبه ای نیز که می فرمائید علم محسوب نمی شود .. کاربرد عملی هم نداشته ، راستش بود و نبودش هم روی هواست ، خلاصه اینکه دفاع ندارد ..
نقطه;949628 نوشت:
پذیرش برداشت ما از نظر اسلام در مورد علم نجوم برای معتقدین به کیهانشناسی مدرن عجیب خواهد بود ...
کدام یک به درد بخور است ؟! کیهان شناسی مدرن یا تحقیق در مورد اثر طلوع فلان ستاره بر آمیزش شتر ؟!
البته این وسط نباید پیشرفت های علم ژنتیک در حوزه شبیه سازی و «خلق»بدون آمیزش موجودات زنده از جمله همین شتر را نیز نادیده گرفت ..
نقطه;949628 نوشت:
یک نفر فرض میکند که چیزی در این میان نباشد و در نتیجه هر ادعایی تا اثبات نگردد به عنوان توجیهات باطل برداشت میشود، یک نفر دیگر هم به صورت پیشفرض باور دارد که چیزی در این میان باشد، در نتیجه طبیعی است دیگر انکار این مسائل به این سادگی را درست نشمرد ... بحث ما روی این مسائل بدون بحث ما بر روی پیشفرضهایمان به جای خاصی نمیرسد ... موافق نیستید؟
خیر ، موافق نیستم . ائمه قرن ها پیش از دنیا رفته اند و به قول شما حرف هایشان نیز سری و مخفی نیست که در دسترس نباشد .. در نتیجه آنها حرف تازه ای برای گفتن دارند ( هرچه گفته یا نگفته اند بالاخره یک مقداری تحت عنوان حدیث بر جای مانده است ) ، می ماند دو مسئله : 1- امید داشتن به اینکه منابع حدیثی جدیدی کشف شود و در آن سخنان تازه ای بیرون بیاید .. 2 - پیدا کردن مطلبی از روی همین ها که موجود است ... اولی که به هر حال امید است و آدمی نیز به همان زنده ، اما دومی محل بحث است .. شما که می فرمائید علومی در کلام ائمه موجود است می بایست یک فرضیه قابل آزمایش از دل همین احادیث ارائه کنید و سپس آنرا بیازمایید و درستی اش را نشان دهید . به همین راحتی .. در غیر اینصورت به هیچ روش دیگری نمی توان برای یک نفر دیگر ثابت کرد ائمه حامل علومی بوده اند .
البته شواهد اثبات عکس این موضوع ( اینکه ائمه حامل هیچ علم خاصی نبوده اند ) فراوان است ..
نقطه;949628 نوشت:
این اختلافاتی که با هم داریم در این تاپیک قابل طرح و بحث نیستند ...
من فکر می کنم هستند ، چون ما داریم در مورد علم قرآنی و همه افرادی که به قرآن مرتبط هستند صحبت می کنیم ، شما از یک طرف مدعی داشتن همه علوم برای ائمه هستید ، از طرف دیگر ما مشاهده می کنیم در محیط زندگی آنها ابتدایی ترین وسایلی که در همان عصر جاهای دیگر یافت می شده وجود نداشته است .. خب این چه فیزیکی بوده که ائمه همه مفاهیم و فرمولش هایش را هم بلد بوده اند ، اما یک سوزن هم نساخته اند ؟!
نقطه;949628 نوشت:
اینکه تا خودشان به خودی خود برایم جالب نبودند به آنها اعتنا نمیکردم درست است، ولی به هر حال اگر احتمال بدهم که یک عالم کل چنان مطلبی را بیان نموده است طبیعی است که شاخکهایم تیز بشوند و رویشان تأملی بکنم ...
در واقع سوال این است به خاطر محتوی خود سخنان و احادیث آنها را حاوی مطلبی می دانید ، یا آنکه به اعتبار گوینده اش ؟! «من قال» یا «ما قال» ، مسئله این است !
نقطه;949629 نوشت:
این تواضعی که میفرمایید را در بسیاری از مسائل دیدهام ولی در برخی مسائل هم ندیدهام ... مثل اینکه میگویند هر کسی قیمتی دارد در جامعهی علمی هم هر کسی ظرفیتی دارد و اگر مطلب از جایی برایش پیچیدهتر باشد او هم جبهه میگیرد ... بلاتشبیه، بلاتشبیه، بدون آنکه بخواهم خودم را با گاؤس مقایسه کرده باشم، وضعیتی که به شخصه من با آن مواجه شدم خیلی شبیه است به چیزی که گاؤس در مورد ۳۰ سال سکوتش در باب هندسهی غیراوقلیدوسی گفت، اینکه به این نتیجه رسیدم که زمان گفتن بعضی از حرفها نیست چون ظرفیت پذیرش آن در جامعهی علمی نیست ... حالا ممکن است که من کلاً هم در اشتباه باشم و نظریاتم همه اشتباه باشند، ولی اینکه تا صورت مسأله را میشنوند برخوردهای هیستریک بکنند و حاضر نشوند به استدلالها و مطالب گوش کنند یا روی آنها فکر کنند اینها نشان میدهد که مستقل از اینکه استدلالها درست باشند یا نباشند مطرح شدن برخی از مسائل نیاز به ظرفیتی دارد که باید به تدریج شکل بگیرد و گاهی هم شاید به این راحتیها اصلاً شکل نگیرد ... این وضعیت در یونان باستان بوده است و امروز هم همچنان همانطور است ... و البته جامعهی علمی تقصیری هم ندارد و نمیشود گفت که ایشان غرض شخصی دارند، اینکه اگر کسی بگوید من اثبات کردم که نسبیت غلط است اول میگویند اشتباه میکنی و بعد شاید ۱۰ ثانیه به شما وقت بدهند که حرفت را بزنی، این بخاطر سابقهی ادعاهای گزافی است که در طول تاریخ انجام شده است و باعث شده است تا نسبت به این ادعاها جبههگیری شود ...
روند طرح فرضیات علمی را می دانید ، یک مشاهداتی باید باشد ، سوال هایی به وجود بیاید و سپس مطابق آنها فرضیاتی قابل آزمایش شکل بگیرد ، در نهایت هم باید فرضیات را راستی آزمایی کرد و نتایج را ارائه نمود .. تا قبل از راستی آزمایی و در ارائه فرضیه ، الحمدلله همه انسان ها توانا و قادرند .. اما فقط درصد کوچکی از میلیارد ها فرضیه مطرح در جهان به مرحله آزمایش می رسند و بازهم فقط درصد بسیار بسیار اندکی از آزمایش شده ها تایید می شوند .. تازه خیلی مواقع یک فرضیه که در یک آزمایش تایید می شود ، در آزمایش های دیگر رد می شود و این است که نسبت نظریات به کل فرضیه های موجود نزدیک به صفر است !!
در مورد شخص شما من صحبت را ادامه نمی دهم ، اما به طور کلی عرض می کنم که اگر ما بخواهیم از راه های عجیب و غریب وارد جهان علمی شویم و وقتی ما را راه ندادند آنها را بی ظرفیت و غیرآماده بدانیم نوعا خاک بر خورشید ریختن و سنگ به دریا انداختن است .. و دقت بفرمائید که منظور جامعه علمی بسته چند قرن پیش نیست ، آنجا تعصب دینی و عدم تواضع علمی حاکم بود ، اما امروز و بارشد تکنولوژی و وسایل ارتباطی دیگر محدودیتی در ارائه و اثبات فرضیات وجود ندارد ، به خصوص که حضرتعالی در یک سیستمی زندگی می کنید که برای این رقم کارها امکانات کافی را فراهم می کند..
نقطه;949629 نوشت:
شما این قید را مطرح فرمودید که ایده از قرآن و روایات باشد و جامعهی علمی هم به آن رسیده باشد ... مثالی که برای آن به ذهنم رسید همان بحث سرانگشتان بود، گرچه نزول آهن را هم دیدهام که برخی به آن اشاره کرده باشند و شاید مسائل دیگری هم باشد که حضور ذهن ندارم ...
خب بحث جناب رامشتاین و بنده تا حدودی موضوع سر انگشتان را روشن کرد ، اما فرضا همین مطلبی که امروز ما راجع به اثر انگشت می دانیم را پیامبر هم می دانسته .. خب بازهم ایده از او نیست ، قدمت انگشت نگاری و توجه ویژه به خطوط انگشتان دست با اسلام شروع نشده است .. نهایتا ( اگر ثابت بشود قرآن هم همین اشاره را داشته ) می توان گفت پیامبر سخن پیشینیان را به عربی ترجمه کرده است .. بیشتر از این را نمی توانم متصور شوم .
و در مورد آهن نیز خب قدمت کشف و استفاده از آن را فکر کنم هرکسی بداند .. چه ایده نوینی ( که پیش از قرآن گفته نشده ) راجع به آهن می توان از قرآن گرفت ؟!
نقطه;949631 نوشت:
جناب دارنی، خودم و شما را به انصاف فرامیخوانم ...
منظورم از بیان این مطالب مشخص نبود؟ گفتم ما مخالف آسایش و رفاه مردم هستیم؟ یا گفتم که آسایش و رفاه بدون معنویت است که خطرناک است؟ ... زمین بهشت میشود اگر جهنمیان به دنبال جهنم کردن دنیای دیگران به خیال خام بهشت شدن دنیای خودشان نباشند ...
آن معنویتی که مد نظر شماست با هر پیشرفت و چیز نوینی مخالف است .. فرقی هم ندارد قند باشد ، برق باشد ، یخچال باشد ، آب لوله کشی ، رانندگی زن ، ورزشگاه رفتن زن ، فوتبال تماشا کردن ، اینها همه و همه طبق آن معنویت مد نظر شما حرام و موجب غفلت از دنیا و رویگردانی از خدا است .. تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید ، ببینید چه محرماتی که ما نداشته ایم !!! هنوز هم البته درگیر معنویت مد نظر شما هستیم ..
و چون نیک بنگرید خواهید دید که همان معنویت مد نظر شماست که دنیای دیگران را جهنم کرده و بهشت را در نقطه ای نامعلوم بشارت می دهد ..
نقطه;949631 نوشت:
من برداشت خودم از جزئیات دین را حق نمیدانم، کلیات دین را هم که روی درستیش قسم میخورم از روال عادی علوم اکتسابی کسب نشده که نقدهایم به علوم اکتسابی شامل آنها هم بشود
حق نمی دانید ؟! در حرف شاید ولی در عمل حق می دانید !! این چند صفحه بحث گواه خوبی است بر آن ..
نقطه;949631 نوشت:
در نتیجه چیزی که به نظر اشتباه میرسد هم شاید درست باشد و این گمان اشتباه بودن یک مطلب از نظر ما را نمیشود پتکی کرد و بر سر قرآن کوفت ... شاید قرآن درست میگوید و برداشت ما از کتاب آفرینش است که اشتباه است ...
ادعایی است که نیاز به اثبات دارد ، فعلا که شواهد همه علیه آفرینش شش روزه ی جهان و جدا شدن زمین از آسمان و سایر مطالبی است که در قرآن آمده است ..
قرآن با روایات ائمه شیعه نیز پیشرفتی در زندگی ایجاد نکرده است . علوم غریبه ای نیز که می فرمائید علم محسوب نمی شود .. کاربرد عملی هم نداشته ، راستش بود و نبودش هم روی هواست ، خلاصه اینکه دفاع ندارد ..
قرآن با روایات شیعه از آن نظری که شما مدّ نظر دارید به طور مستقیم پیشرفتی در زندگی دنیای مردم ایجاد نکرده باشد قابل تأمل است ...
اما اینکه میفرمایید علوم غریبه علم محسوب نمیشود هم قاعدتاً بنا بر تعریفی است که شما از علم دارید بزرگوار ...
کاربرد عملی نداشتنش هم درست نیست ولی این کاربرد عملی برای همگان نبوده است ...
اینکه بود و نبودش روی هواست هم بستگی به این دارد که شما از کدام طرف به مسأله نگاه کنید ... اگر از خارج از اسلام به مسأله نگاه کنید بله احتمالاً تا یک مثال زندهاش را نشانتان ندهند نخواهید پذیرفت، اما اگر از داخل اسلام به آن نگاه کنید آن وقت دیگر پذیرش آن دشوار نخواهد بود ...
با این حساب اینکه دفاع دارد یا ندارد بستگی به این دارد که برای چه کسی بخواهیم شرحش بدهیم ... برای یک مسلمان کافی است نقل قول از کسی بیاوریم که او قبولش دارد به صداقت و راستگویی، مثلاً کافی است از مرحوم آیتالله بهجت برایش نقل قول بیاوریم ... ولی برای کسی که به علمای ما اعتمادی نداشته باشد اثبات این مسأله و دفاع از آن دشوار میشود ...
اجالتاً مرتاضهای هندی به هر دردی که نخورند به این یک درد میخورند که نشان بدهند مسائلی هست که علم هست و کاربرد هم دارد ولی پذیرش آن با علوم رایج ساده نیست ... یا اینکه دربرخی مراسم خانقاههای فکر کنم بیشتر اهل سنت انجام میشود که مراسم ذکر میگیرند و وقتی که به خلسه میروند به خودشان قمه میزنند و شمشیر از بدنشان رد میکنند ولی نه در حین این کار از بدنشان خون میآید و نه بعد از این کار اثر آن زخمها بر تنشان باقی میماند ... علمای ما کرامتهای خودشان را مخفی میکردهاند ولی شما خودتان میتوانید بروید کرمانشاه یا کردستان و یکی از محلهایی که چنین کسانی دور هم جمع میشوند را بیابید و به مجلسشان بروید، یکی از معتمدین که رفته بود بهم میگفت ... و البته خودم هم چند دههی پیش فیلمش را دیده بودم و آن زمان از این امکانات امروزی جعل فیلم و اینها زیاد نبود، فکر کنم آن موقع اصلاً کامپیوتر شخصی هم آنچنان نبود ... خلاصه اینکه راه برای تحقیق کسی که شک داشته باشد بسته نیست ...
dahim-darni;949719 نوشت:
کدام یک به درد بخور است ؟! کیهان شناسی مدرن یا تحقیق در مورد اثر طلوع فلان ستاره بر آمیزش شتر ؟!
شما بفرمایید کاربرد کیهانشناسی مدرن در چیست؟ با چیزهایی که الآن نسبت به یافتههای کیهانشناسی مدرن در ذهن دارم این علم در حیطهی علوم نظری قرار میگیرد که اگرچه بدون کاربرد نباشد ولی کابرد خاصی که در زندگی روزمرهی ما وارد شود هم جز خداکثر در چند مثال جزئي ندارد، برعکس همان مطلبی که شما از نجوم اسلامی مثال زدید که اگر درست باشد مشخص است که کاملاً کاربردی است، اگر امروز هم جفتگیری شترها برای ما اهمیتی نداشته باشد برای آن زمان میتوانسته اهمیت زیادی داشته باشد، و اگر همان موقع هم اهمیتی نداشته تازه میشود مثل کیهانشناسی مدرن که از جنس علوم نظری است، یعنی از جنس معرفت صرف که هنوز کاربردی برایش پیدا نشده است ...
dahim-darni;949719 نوشت:
البته این وسط نباید پیشرفت های علم ژنتیک در حوزه شبیه سازی و «خلق»بدون آمیزش موجودات زنده از جمله همین شتر را نیز نادیده گرفت ..
انسان هر وقت توانست «قانون» بسازد شاید بشود اسمش را خلق کردن گذاشت، مگرنه دارد با لگوهای ساخت کارخانهی دیگری و طبق دستورات آن کارخانه لگوسازی میکند ...
حذف کردن برخی مراحل طبیعی رخداد یک فرایند و جایگزین کردن آن مراحل با معادلهای آن اگرچه جالب است و برای انسان با این تاریخچهای که دارد شگفتانگیز هم باشد ولی هنوز در مقابل ادعاهایی که دین برای خدا دارد اصلاً به چشم نمیآید و در حدّ گلبازی است ...
خیر ، موافق نیستم . ائمه قرن ها پیش از دنیا رفته اند و به قول شما حرف هایشان نیز سری و مخفی نیست که در دسترس نباشد .. در نتیجه آنها حرف تازه ای برای گفتن دارند ( هرچه گفته یا نگفته اند بالاخره یک مقداری تحت عنوان حدیث بر جای مانده است ) ، می ماند دو مسئله : 1- امید داشتن به اینکه منابع حدیثی جدیدی کشف شود و در آن سخنان تازه ای بیرون بیاید .. 2 - پیدا کردن مطلبی از روی همین ها که موجود است ... اولی که به هر حال امید است و آدمی نیز به همان زنده ، اما دومی محل بحث است .. شما که می فرمائید علومی در کلام ائمه موجود است می بایست یک فرضیه قابل آزمایش از دل همین احادیث ارائه کنید و سپس آنرا بیازمایید و درستی اش را نشان دهید . به همین راحتی .. در غیر اینصورت به هیچ روش دیگری نمی توان برای یک نفر دیگر ثابت کرد ائمه حامل علومی بوده اند .
البته شواهد اثبات عکس این موضوع ( اینکه ائمه حامل هیچ علم خاصی نبوده اند ) فراوان است ..
به شخصه فکر نکنم امید زیادی بشود به یافتن روایات جدید داشت، روایتی که یکهو پیدا شود و اثری از آن در کتب قدیمی شیعه نباشد به محض پیدا شدن بسیار مشکوک است که جعلی باشند ...
اما در بارهی مورد دومی که فرمودید، بله از همین روایات موجود علوم زیادی قابل استخراج است ... البته در غیاب امام معصوم علیهالسلام به قول شما میگویم فرضیات زیادی از آن قابل استحصال هستند که باید بررسی تجربی شوند ...
در مورد شواهدی که بیان میفرمایید هم ما شواهدی بر خلاف آن را داریم ... ولی خوب شما نمیپذیرید همانطور که من شواهد شما را نپذیرفتم و همه را قابل رد کردن به دلایل مختلف دانستم ...
dahim-darni;949719 نوشت:
من فکر می کنم هستند ، چون ما داریم در مورد علم قرآنی و همه افرادی که به قرآن مرتبط هستند صحبت می کنیم ، شما از یک طرف مدعی داشتن همه علوم برای ائمه هستید ، از طرف دیگر ما مشاهده می کنیم در محیط زندگی آنها ابتدایی ترین وسایلی که در همان عصر جاهای دیگر یافت می شده وجود نداشته است .. خب این چه فیزیکی بوده که ائمه همه مفاهیم و فرمولش هایش را هم بلد بوده اند ، اما یک سوزن هم نساخته اند ؟!
یک سؤال ممکن است در بستر یک سری پیشفرض خیلی موجّه محسوب گردد، ولی همان سؤال در بستر دیگری چندین و چند جواب دریافت نماید ...
جناب دارنی، من اینطور هستم و شما هم همینطور هستید و همهی ما اینطور هستیم که وقتی با کوهی از دادهها که نمیدانیم درست هستند یا غلط روبرو میشویم بالأخره بر اساس یک سری توجیهات برخی از گزارهها را درست فرض میکنیم و همانها را مبنای کارمان قرار میدهیم و جلو میرویم تا جایی به تناقض برسیم یا به نظرمان برسد که به تناقض و اختلاف در عقایدمان رسیدهایم، اینجاست که دو راه پیش روی خود داریم، اینکه بگوییم این گزارهی جدید غلط است، یا اینکه بگوییم دانستههای پیشین ما که اجازهی پذیرش این گزارهی جدید را نمیدهند غلط بودهاند و باید اصلاح گردند، منصفانه این است که هر دو را محتمل بدانیم، ولی عقل حکم میکند که اول فرض کنیم دانستههای پیشین ما درست بودهاند و همتمان را معطوف کنیم به اینکه بطلان همین گزارهی تازه از راه رسیده را توجیه نماییم چنانکه قانعکننده باشد، سپس اگر هر کاری که کردیم نشد منصف بود و تعصب نداشت و آن گزاره را هم رد کرد اینجاست که ناچار میشویم برویم سراغ آن دانستههای گذشتهامان ... این مقابله با گزارههای جدید و شخم زدن باورهای پیشین رویکردی است که در علوم اکتسابی چارهای از آن نداریم اگر بخواهیم منصف و حقطلب باشیم ... کسی که تا با یک گزارهی جدید روبرو شود فرض را بر درستی آن بگذارد و برود پشتهی معارف خودش را بهم بریزد بعید میدانم شما هم چنین کسی را جز احمق چیز دیگری بدانید ... این کار که گفتم در حدّ قضیهی حمار است که تا دلیل کافی نداریم اول به سراغ راه سادهتر برویم ...
حالا من و شما با دو پشتهی فکری متفاوت مقابل هم نشستهایم و هر کدام در اولین گام برای مواجهه ابتدا گزارههای طرف مقابل را رد میکنیم ... و چرا نکنیم وقتی هر دو میتوانیم جوابهایی برای این گزارههای مخالفمان بدهیم که برای خودمان و همفکران خودمان قانع کننده است؟ شما که میپرسید آنها چرا یک سوزن هم نساختهاند آیا گمان میکنید ما هیچ جوابی برای چنین سؤالی نداشته باشیم؟ ... نه شما هم میدانید که ما بیجواب نیستیم و کوهی از احتمالات را مقابلتان میگذاریم، ولی ما هم میدانیم که مواجههی شما با این احتمالات این است که ما داریم با بیان آنها فقط مواضع خودمان را توجیه میکنیم و روی سوراخهای فکریامان ماله میکشیم تا مخفیاشان نماییم و امثال آن ... خوب این رویکرد از شما و از ما کاملاً قابل پیشبینی است ... من اگر مسلمان نبودم و مثل شما منتقد دین بودم قاعدتاً خودم هم همین مواضعی را داشتم که شما دارید، و شما هم اگر مثل من مسلمان بودید و باور به خدا و اهل بیت علیهمالسلام داشتید جوابهای مثل من را به مثل جناب دارنی منطقی و موجه میشمردید و فکر نمیکردید که توجیه کردن و مالهکشیدن باشد ...
منطقی و موجه بودن در مورد مسائل خارجی که صرف ذهنی نیستند آنچنان هم حجیتی ندارد ... کارکرد این بحثها حداکثر قانع کردن بیشتر همفکران و کمتر مخالفان است، ولی اینطور نیست که دیگر لای درز حرفهایمان، چه حرفهای من و چه حرفهای شما، مویی نرود یا قابل نقد نباشیم ...
این بحث کردنها شاید بد هم نباشد، شاید باعث شد جرقهای در ذهن یکی از دو طرف بخورد، ولی کارکردش حداکثر قانع کردن است و به قول معروف بر کسی با این حرفها و فقط بر اساس این حرفها حجت تمام نمیشود ... با این اوصاف به نظر من بهتر است سطح بحثهایمان را در محدودهی خود تاپیک نگاه داریم و تلاش نکنیم تمام مسائل فیمابینمان را در یک تاپیک مطرح کنیم، چون با کلاف سردرگم شدن بحث شاید چنین بحثی دیگر همان کارکرد سادهای که میشود از آن انتظار داشت را هم از دست بدهد ... باز هم هر طور که شما بفرمایید، با توجه به اینکه آغازگر تاپیک هستید شاید دیگر جناب عامل هم اعتراضی به طرح مباحثی که شما تشخیص میدهید برای این تاپیک لازم است مطرح شوند نداشته باشند ...
در واقع سوال این است به خاطر محتوی خود سخنان و احادیث آنها را حاوی مطلبی می دانید ، یا آنکه به اعتبار گوینده اش ؟! «من قال» یا «ما قال» ، مسئله این است !
هر دو برادر، البته اگر بدانم که کلام خداست یا کلام حتماً از اهل بیت علیهمالسلام باشد دیگر «ما قال» کنار میرود و «من قال» حرف اول و آخر را میزند ... اینکه میبینید در روایت مبارکه آمده که به من قال نگاه نکنید و به ما قال نگاه کنید جایگاه خودش را دارد و مطلق نیست ... احادیث شأن صدور دارند همچنانکه آیات قرآن شأن نزول دارند ... مطمئناً اگر یک طرف ماجرا کلام خدا باشد و یک طرف یک کتاب زیستشناسی باشد و ما کلام زیستشناس را بهتر بفهمیم هیچ مسلمانی نمیآید (یا لااقل درستش این است که نیاید) کلام خدا را بگذارد کنار که برود سراغ کتاب زیستشناس، کتاب زیستشناس را هم که میخواند باز باید کلام خدا را هم مدّ نظر داشته باشد ... و به طرز مشابه در مورد روایات اهل بیت علیهمالسلام، گرچه در این زمینه برخی عادت کردهاند خیلی راحت بگویند این روایت غلو است و آن روایت جعلی است تا بتوانند سراغ آن مفهومی که خودشان دوست دارند و برایشان جالبتر است و به ذهنیاتشان نزدیکتر است بروند ...
ولی بین دو نفر که چنان وجه مرجّحی بینشان نداریم طبیعی است که عبید نامها نشویم و از بزرگی اسمها و رسمها نترسیم ... یعنی حتی اگر بدانیم فلان عالم که خیلی هم بزرگ است فلان مطلب را گفته است و فلان شخص بدنام فلان مطلب دیگر را گفته است اینجا «من قال» لزوماً به «ما قال» ارجحیت نمییابد ... اما روی «لزوماً» هم تأکید دارم، چنانکه اگر بزرگی چیزی گفت و ما نفهمیدیم بیشتر میتوان این احتمال را داد که شاید هم ما در اشتباه هستیم ... خود شما هم بدون شک اگر بنشینید پای حرف بزرگی که خیلی قبولش دارید و به قول معروف نزد شما اعتبار بالایی دارد اگر چیزی گفت که به نظرتان اشتباه آمد تا جایی که نزد شما اعتبار داشته باشد میشود از اعتبارش خرج کند و این احتمال را بدهید که شاید شما حرف او را درست متوجه نشدهاید ...
با این حساب اینکه «ما قال» به «من قال» ارجحیت داشته باشد بستگی به «ما قال» هم دارد که چه گفته شده باشد ...
قرآن با روایات شیعه از آن نظری که شما مدّ نظر دارید به طور مستقیم پیشرفتی در زندگی دنیای مردم ایجاد نکرده باشد قابل تأمل است ...
اما اینکه میفرمایید علوم غریبه علم محسوب نمیشود هم قاعدتاً بنا بر تعریفی است که شما از علم دارید بزرگوار ...
کاربرد عملی نداشتنش هم درست نیست ولی این کاربرد عملی برای همگان نبوده است ...
اینکه بود و نبودش روی هواست هم بستگی به این دارد که شما از کدام طرف به مسأله نگاه کنید ... اگر از خارج از اسلام به مسأله نگاه کنید بله احتمالاً تا یک مثال زندهاش را نشانتان ندهند نخواهید پذیرفت، اما اگر از داخل اسلام به آن نگاه کنید آن وقت دیگر پذیرش آن دشوار نخواهد بود ...
با این حساب اینکه دفاع دارد یا ندارد بستگی به این دارد که برای چه کسی بخواهیم شرحش بدهیم ... برای یک مسلمان کافی است نقل قول از کسی بیاوریم که او قبولش دارد به صداقت و راستگویی، مثلاً کافی است از مرحوم آیتالله بهجت برایش نقل قول بیاوریم ... ولی برای کسی که به علمای ما اعتمادی نداشته باشد اثبات این مسأله و دفاع از آن دشوار میشود ...
خب این پذیرفتن بی چون و چرا همان تسلیم بودن است دیگر .. نحن «اما» ابناء الدلیل ، نمیل حیث یمیل ..
حال جالب اینجاست از همین مرحوم بهجت نقل شده بود پیرمرد ها هم به دیدن ظهور امام زمان امیدوار باشند ، با اینحال خودشان از دنیا رفتند و ظهور را هم ندیدند ..
نقطه;949737 نوشت:
اجالتاً مرتاضهای هندی به هر دردی که نخورند به این یک درد میخورند که نشان بدهند مسائلی هست که علم هست و کاربرد هم دارد ولی پذیرش آن با علوم رایج ساده نیست ... یا اینکه دربرخی مراسم خانقاههای فکر کنم بیشتر اهل سنت انجام میشود که مراسم ذکر میگیرند و وقتی که به خلسه میروند به خودشان قمه میزنند و شمشیر از بدنشان رد میکنند ولی نه در حین این کار از بدنشان خون میآید و نه بعد از این کار اثر آن زخمها بر تنشان باقی میماند ... علمای ما کرامتهای خودشان را مخفی میکردهاند ولی شما خودتان میتوانید بروید کرمانشاه یا کردستان و یکی از محلهایی که چنین کسانی دور هم جمع میشوند را بیابید و به مجلسشان بروید، یکی از معتمدین که رفته بود بهم میگفت ... و البته خودم هم چند دههی پیش فیلمش را دیده بودم و آن زمان از این امکانات امروزی جعل فیلم و اینها زیاد نبود، فکر کنم آن موقع اصلاً کامپیوتر شخصی هم آنچنان نبود ... خلاصه اینکه راه برای تحقیق کسی که شک داشته باشد بسته نیست ...
بله فیلم های مربوط به مراسم دراویش کردستان را من هم مشاهده کرده ام .. فکر می کنم واقعا هم آنچیزی که در فیلم نمایش داده می شود همان است که رخ داده و تقلب نشده است
با اینحال گمان نمی کنم اتفاقی خارج از حیطه قوانین طبیعت اتفاق افتاده باشد .. منتهی چون تحقیق جامع و کاملی در خصوص این موارد صورت نگرفته ، حالت رازآلود پیدا کرده باشد ..
در یک مستند علمی دیدم فردی در دماهای بسیار پایین که اگر یک انسان عادی چند دقیقه حضور داشته باشد احتمال بیهوشی و سپس مرگ بسیار بالا است ، می تواند به مدت طولانی تا حد چند ساعت قرار بگیرد و با این حال در کمال تعجب زنده بماند و فعالیت اعضایش نیز مختل نشود !! مورد عجیبی که از دور می توان هزار ویک جور فرضیه در موردش ارائه کرد و آخر هم صرفا رازآلوده بودن ماجرا را بیشتر کرد ..
تیم تحقیقاتی دانشگاهی می دانست با قرار گرفتن در دماهای پایین ، دمای بدن کاهش یافته و در نهایت با توقف بسیاری از فرآیند های آنزیمی فرد ببیهوش شده و نهایتا پس از حدود یک ساعت الی دو ساعت احتمال مرگ بیش از 95 درصد است .. با انجام آزمایش های مخصوص پزشکی بر روی بدن آن فرد مشاهده شد که با قرار گرفتن در دمای پایین نه تنها دمای بدن او کاهش نمی یابد ، بلکه حدود یک و نیم درجه نیز افزایش می یابد !! شاید راز زنده ماندن او در دماهای بسیار پایین همین باشد .. به دنبال این مشاهده فرض هایی مطرح شد و در نهایت مشخص شد که به علت نوعی تنفس مخصوص که توسط همان فرد ابداع شده است ، با بازدم سریع و خروج مقدار زیادی از کربن دی اکسید خون ، سرعت فرآیندهای سوخت و ساز سلولی افزایش یافته و همین موجب افزایش دما حتی با قرار گرفتن در دماهای پایین می شود ..
این نمونه را از آن جهت خدمتتان عرض کردم که مشابه این مورد فراوان در سراسر جهان می توان یافت ، راجع به همه آنها نیز می توان همه جور حدس و فرضیه ای و بلکه رمز و رازی طرح کرد : از خواست خداست تا دروغ است و افسانه است و ممکن نیست و کار شیطان است و غیره ..، اما بررسی علمی نشان می دهد هیچ یک از این اتفاقات بدون علت و اسباب رخ نداده است .. شاید علت وقوع آنها برای ما معلوم نباشد ، اما قطعا با بررسی و مشاهده دقیق می توانیم علت ها را بیابیم ..
جالب اینکه گاهی حتی فراتر از آن پیش می آید : یعنی ما علت یک موضوعی را نمی دانیم و با اینکه خیلی هم خارق العاده است اما معجزه هم نمی دانیمش !! مثلا همین تلفن یکی از آن مواردی است که به معجزه شبیه است .. چند نفر در دنیا هستند که ضمن استفاده از تلفن بدانند فرآیند به کار رفته در آن چیست و چگونه کار می کند ؟! تا کنون با خودتان فکر کرده اید اگر می خواستید کارکرد تلفن را برای مثلا قدیمی ها توضیح دهید چه می گفتید ؟! شاید می گفتید یک وسیله ای را دست می گیری ، بعد مثلا در تهران یک حرفی می زنی و همان صدا و همان کلمات عینا در لندن شنیده می شود ، در لندن هم اگر کسی حرفی بزنی عین صدا و سخنش را می توانی در تهران بشنوی.. حتی همین الان هم اگر این توضیحات را برای کسی ارائه کنیم ممکن است تا چند ثانیه در تعجب باشد و بعد تازه بفهمد منظورمان تلفن است و همه چیز مجدد عادی بشود !
اینها همگی اما با داستان های قرآن و سایر داستان هایی که در کتب ملل مختلف نقل شده است متفاوت هستند .. مهمترین تفاوتشان نیز این است که مثلا اعمال دراویش کردستانی قابل آزمایش است ، قابل مطالعه است ، در دسترس است .. نیاز نیست اول کسی ثابت کند اینها واقعا وجود دارد و افسانه نیست .. به قول شما کافی است به آنجا مراجعه کند و همه چیز برایش مشخص شود .. حتی اگر شعبده بازی هم باشد باز هم قابل آزمودن است .. اما داستان ها و نقل قول های گذشته را نه می توان اثبات کد واقعا رخ داده ، نه قابل آزمایش است و نه حتی با قیاس قابل توجیه .. فرضا اگر امروز با تکنولوژی یک فرش پرنده تولید شود نمیتوان نتیجه گرفت پس داستان قالیچه سلیمان هم حتما درست بوده و واقعارخ داده
نقطه;949737 نوشت:
شما بفرمایید کاربرد کیهانشناسی مدرن در چیست؟ با چیزهایی که الآن نسبت به یافتههای کیهانشناسی مدرن در ذهن دارم این علم در حیطهی علوم نظری قرار میگیرد که اگرچه بدون کاربرد نباشد ولی کابرد خاصی که در زندگی روزمرهی ما وارد شود هم جز خداکثر در چند مثال جزئي ندارد، برعکس همان مطلبی که شما از نجوم اسلامی مثال زدید که اگر درست باشد مشخص است که کاملاً کاربردی است، اگر امروز هم جفتگیری شترها برای ما اهمیتی نداشته باشد برای آن زمان میتوانسته اهمیت زیادی داشته باشد، و اگر همان موقع هم اهمیتی نداشته تازه میشود مثل کیهانشناسی مدرن که از جنس علوم نظری است، یعنی از جنس معرفت صرف که هنوز کاربردی برایش پیدا نشده است ...
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه .. هر دو جانسوزند ، اما این کجا و آن کجا ؟!
شما واقعا جدی جدی اثر یک ستاره بر هم آغوشی دو شتر را با فیزیک نظری در یک ردیف قرار می دهید ؟! یعنی واقعا به نظر شما تلاش ها در مسائلی مانند کوآنتوم و نسبیت با مطالعه اثر طلوع یک ستاره بر کف کردن دهان یک شتر یکی هستند ؟!!
نقطه;949737 نوشت:
انسان هر وقت توانست «قانون» بسازد شاید بشود اسمش را خلق کردن گذاشت، مگرنه دارد با لگوهای ساخت کارخانهی دیگری و طبق دستورات آن کارخانه لگوسازی میکند ...
حذف کردن برخی مراحل طبیعی رخداد یک فرایند و جایگزین کردن آن مراحل با معادلهای آن اگرچه جالب است و برای انسان با این تاریخچهای که دارد شگفتانگیز هم باشد ولی هنوز در مقابل ادعاهایی که دین برای خدا دارد اصلاً به چشم نمیآید و در حدّ گلبازی است ...
گمان می کنم امر بر شما مشتبه شده .. وضه قانون کار انسان نیست ، بلکه کشف قوانین و فرمولیندی آنها و در نهایت استفاده از این قوانین در مقیاس های آزمایشگاهی کاری است که دارد انجام می شود .. هنر علم نیز در مقابل دین همین موضوع است .. دین پرسشگری ایجاد نمی کند ، چون پاسخ همه چیز را دارد : خدا ... اما علم به دنبال یافتن پاسخی قابل قبول به پرسش هاست ..
نقطه;949738 نوشت:
یک سؤال ممکن است در بستر یک سری پیشفرض خیلی موجّه محسوب گردد، ولی همان سؤال در بستر دیگری چندین و چند جواب دریافت نماید ...
جناب دارنی، من اینطور هستم و شما هم همینطور هستید و همهی ما اینطور هستیم که وقتی با کوهی از دادهها که نمیدانیم درست هستند یا غلط روبرو میشویم بالأخره بر اساس یک سری توجیهات برخی از گزارهها را درست فرض میکنیم و همانها را مبنای کارمان قرار میدهیم و جلو میرویم تا جایی به تناقض برسیم یا به نظرمان برسد که به تناقض و اختلاف در عقایدمان رسیدهایم، اینجاست که دو راه پیش روی خود داریم، اینکه بگوییم این گزارهی جدید غلط است، یا اینکه بگوییم دانستههای پیشین ما که اجازهی پذیرش این گزارهی جدید را نمیدهند غلط بودهاند و باید اصلاح گردند، منصفانه این است که هر دو را محتمل بدانیم، ولی عقل حکم میکند که اول فرض کنیم دانستههای پیشین ما درست بودهاند و همتمان را معطوف کنیم به اینکه بطلان همین گزارهی تازه از راه رسیده را توجیه نماییم چنانکه قانعکننده باشد، سپس اگر هر کاری که کردیم نشد منصف بود و تعصب نداشت و آن گزاره را هم رد کرد اینجاست که ناچار میشویم برویم سراغ آن دانستههای گذشتهامان ... این مقابله با گزارههای جدید و شخم زدن باورهای پیشین رویکردی است که در علوم اکتسابی چارهای از آن نداریم اگر بخواهیم منصف و حقطلب باشیم ... کسی که تا با یک گزارهی جدید روبرو شود فرض را بر درستی آن بگذارد و برود پشتهی معارف خودش را بهم بریزد بعید میدانم شما هم چنین کسی را جز احمق چیز دیگری بدانید ... این کار که گفتم در حدّ قضیهی حمار است که تا دلیل کافی نداریم اول به سراغ راه سادهتر برویم ...
حالا من و شما با دو پشتهی فکری متفاوت مقابل هم نشستهایم و هر کدام در اولین گام برای مواجهه ابتدا گزارههای طرف مقابل را رد میکنیم ... و چرا نکنیم وقتی هر دو میتوانیم جوابهایی برای این گزارههای مخالفمان بدهیم که برای خودمان و همفکران خودمان قانع کننده است؟ شما که میپرسید آنها چرا یک سوزن هم نساختهاند آیا گمان میکنید ما هیچ جوابی برای چنین سؤالی نداشته باشیم؟ ... نه شما هم میدانید که ما بیجواب نیستیم و کوهی از احتمالات را مقابلتان میگذاریم، ولی ما هم میدانیم که مواجههی شما با این احتمالات این است که ما داریم با بیان آنها فقط مواضع خودمان را توجیه میکنیم و روی سوراخهای فکریامان ماله میکشیم تا مخفیاشان نماییم و امثال آن ... خوب این رویکرد از شما و از ما کاملاً قابل پیشبینی است ... من اگر مسلمان نبودم و مثل شما منتقد دین بودم قاعدتاً خودم هم همین مواضعی را داشتم که شما دارید، و شما هم اگر مثل من مسلمان بودید و باور به خدا و اهل بیت علیهمالسلام داشتید جوابهای مثل من را به مثل جناب دارنی منطقی و موجه میشمردید و فکر نمیکردید که توجیه کردن و مالهکشیدن باشد ...
منطقی و موجه بودن در مورد مسائل خارجی که صرف ذهنی نیستند آنچنان هم حجیتی ندارد ... کارکرد این بحثها حداکثر قانع کردن بیشتر همفکران و کمتر مخالفان است، ولی اینطور نیست که دیگر لای درز حرفهایمان، چه حرفهای من و چه حرفهای شما، مویی نرود یا قابل نقد نباشیم ...
این بحث کردنها شاید بد هم نباشد، شاید باعث شد جرقهای در ذهن یکی از دو طرف بخورد، ولی کارکردش حداکثر قانع کردن است و به قول معروف بر کسی با این حرفها و فقط بر اساس این حرفها حجت تمام نمیشود ... با این اوصاف به نظر من بهتر است سطح بحثهایمان را در محدودهی خود تاپیک نگاه داریم و تلاش نکنیم تمام مسائل فیمابینمان را در یک تاپیک مطرح کنیم، چون با کلاف سردرگم شدن بحث شاید چنین بحثی دیگر همان کارکرد سادهای که میشود از آن انتظار داشت را هم از دست بدهد ... باز هم هر طور که شما بفرمایید، با توجه به اینکه آغازگر تاپیک هستید شاید دیگر جناب عامل هم اعتراضی به طرح مباحثی که شما تشخیص میدهید برای این تاپیک لازم است مطرح شوند نداشته باشند ...
آیا تغییر نگرش ما می تواند تاریخ را تغییر دهد ؟! یعنی فرضا اگر من همان قرائتی که شما از دین دارید را داشته باشم ، آیا محتوای کتاب های تاریخی تغییر می کند ؟!
پرسشی که من مطرح کردم در واقع تاریخی است ، کمی هم چاشنی کلامی دارد ، اما مبنای طرحش تاریخی است .. فکر می کنم برای شما هم جالب باشد در مورد اینکه چرا ائمه با وجود آنکه معتقدید همه جور علمی داشته اند اما هیچ سازه ای از آنها بر جای نیامده است فکر کنید .. این علوم به هر حال یک جایی باید کاربرد داشته باشد و چه جایی بهتر از زندگی مردم ؟!
و اما ارتباط این بحث ها با موضوع اصلی تاپیک چیست ، طبعا ائمه جدای از قرآن نیستند ، دست کم طرف بحث من اینگونه فکر می کند .. حتی با استناد به آیاتی می توان گفت آنچه قرآن نگفته ، حدیث و روایت می توانسته اند بگویند ... در نتیجه فکر نمی کنم پرداختن به مسئله علوم ائمه حاشیه بحث باشد .. بلکه استدلال اصلی من همینجا نیز می تواند به کار رود :
ائمه هیچ علم و دانش مطرحی نداشته اند ، اما اگر امروز کشفی شد و مطلبی مشخص گشت و بعد فردا حدیث و روایتش ارائه شد ( البته همراه با مبالغی تفسیر و شرح ) نشان می دهد ارزش علم به مراتب بیشتر از آن احادیث و روایات است( هرچند بدون این صغری کبری چیدن ها نیز نتیجه مشخص و واضح است )
روند طرح فرضیات علمی را می دانید ، یک مشاهداتی باید باشد ، سوال هایی به وجود بیاید و سپس مطابق آنها فرضیاتی قابل آزمایش شکل بگیرد ، در نهایت هم باید فرضیات را راستی آزمایی کرد و نتایج را ارائه نمود .. تا قبل از راستی آزمایی و در ارائه فرضیه ، الحمدلله همه انسان ها توانا و قادرند .. اما فقط درصد کوچکی از میلیارد ها فرضیه مطرح در جهان به مرحله آزمایش می رسند و بازهم فقط درصد بسیار بسیار اندکی از آزمایش شده ها تایید می شوند .. تازه خیلی مواقع یک فرضیه که در یک آزمایش تایید می شود ، در آزمایش های دیگر رد می شود و این است که نسبت نظریات به کل فرضیه های موجود نزدیک به صفر است !!
با شما مخالف نیستم ولی نگاهم کمی متفاوت است ... برای من راستش فرق زیادی بین فرضیه و نظریه نیست، چرا که شما هر ایدهای که بدهید اگر به صورت بدیهی رد نشود و لازم باشد کمی فکر شود تا بتوان آن را رد کرد این میشود یک فرضیه که به اندازهی چند لحظه ثبوت داشته است ... حالا شما هر چه بیشتر فکر کنید و بیشتر آن را به شواهد تجربی عرضه کرده و چکشکاریاش کنید و برای آن مطالعه کنید و مباحثه کنید و مناظره کنید مدام بر پختگی نظرتان افزوده میشود تا جایی که دیگر به راحتی نتوان به آن نقدی وارد کرد که نشود جواب داد ... مگرنه در اصل حتی اگر بگویند چیزی ثابت شده است هم فرقی ندارد و همان هم یک فرضیه است ...
علوم اکتسابی اصولاً از جنس ظن و گمان هستند و این معنای فرضیه است و تقسیمبندی این ظن و گمانها به فرضیه و نظریه و امثال آن دیگر صرفاً یک سری تعاریف و اصطلاحات است که نیازی نیست به آنها پایبند بمانیم و وحی منزل نیستند ...
dahim-darni;949719 نوشت:
در مورد شخص شما من صحبت را ادامه نمی دهم ، اما به طور کلی عرض می کنم که اگر ما بخواهیم از راه های عجیب و غریب وارد جهان علمی شویم و وقتی ما را راه ندادند آنها را بی ظرفیت و غیرآماده بدانیم نوعا خاک بر خورشید ریختن و سنگ به دریا انداختن است .. و دقت بفرمائید که منظور جامعه علمی بسته چند قرن پیش نیست ، آنجا تعصب دینی و عدم تواضع علمی حاکم بود ، اما امروز و بارشد تکنولوژی و وسایل ارتباطی دیگر محدودیتی در ارائه و اثبات فرضیات وجود ندارد ، به خصوص که حضرتعالی در یک سیستمی زندگی می کنید که برای این رقم کارها امکانات کافی را فراهم می کند..
نه من نمیخواهم از راههای عجیب و غریب به سراغ علم بروم، ولی باور کنید هنوز هم جامعهی علمی پر از تعصب است ... پر از تمایلات شخصی است ... پر از «من قال» است ... به هر حال من اینطور جامعهی علمی را یافتم، تواضع دارد ولی تعصب هم دارد، ظرفیتش بینهایت نیست و نسبت به برخی مسائل هم حساسیتهای بیجا دارد و مواجههی آن با برخی نظریات تمسخر است به جای تأمل ... مثالهایی هم برای این مسائل در ذهن دارم که مربوط به خودم نیست ... من الآن مشکلم بیشتر با فلاسفه و زیستشناسان است تا با فیزیکدانان ...
خب بحث جناب رامشتاین و بنده تا حدودی موضوع سر انگشتان را روشن کرد ، اما فرضا همین مطلبی که امروز ما راجع به اثر انگشت می دانیم را پیامبر هم می دانسته .. خب بازهم ایده از او نیست ، قدمت انگشت نگاری و توجه ویژه به خطوط انگشتان دست با اسلام شروع نشده است .. نهایتا ( اگر ثابت بشود قرآن هم همین اشاره را داشته ) می توان گفت پیامبر سخن پیشینیان را به عربی ترجمه کرده است .. بیشتر از این را نمی توانم متصور شوم .
در زمینهی مساوی کردن انگشتان مطلبی را در پست شمارهی ۳۶ برایتان نوشتم ولی جوابی ندادید و نقدی نکردید:[INDENT=2]
نقطه;948336 نوشت:
مثلاً دیدم که شما و جناب رامشتاین روی این آیه بحث داشتهاید که: «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾» ...صحبت از جمع کردن استخوانهاست در جایگاه سؤال، و صحبت از مساوی قرار دادن انگشتانش به عنوان اضافهای بر جواب مثبت به سؤالی که پرسیده شده است ... صحبت از خلقت سرانگشتان نیست، صحبت از مساوی قرار دادن آنهاست ... حالا اگر استخوانها جمع شوند و همین استخوانها باز سرهم شوند قاعدتاً انگشتان دست شخص که نباید طولشان بلند و کوتاه شود، پس یا باید مثلاً دو انگشت سبابه با هم برابر شوند یا امثال آن، و یا باید هر انگشت جدید عیناً مشابه انگشت قبلی شود ... البته در این مباحث بین خود علما هم اختلاف هست، برخی که اصلاً جمع شدن همین استخوانها را بخاطر شبههی آکل و مأکول نادرست میدانند، ولی ظاهراً این آن علما هستند که در اشتباه هستند چون شبههی آکل و مأکول هم غیرممکن نیست که جواب داده شود ... حالا اینکه خداوند دست روی چیز خاصی گذاشته باشد که حتی آن چیز را هم درست میکنم که مثل همین الأنش بشود میتواند این ایده را در ذهنهایی فعال کند که لابد در سرانگشتان چیزی هست که خاص است! بعد هیچ چیزی به ذهنشان نمیرسد و میروند به دنبال مقایسهی آناتومیک آن یا شناخت ناخن و سایر مشخصات سرانگشتان که بفهمند چرا خداوند این مثال را زده است و چیزی در نمییابند، حداکثر میروند سراغ مباحثی که مثلاً تحت عنوان انرژی درمانی و تمرکز انرژی در سرانگشتان و امثال آن مطرح میشود، شاید، شاید هم نه، تا اینکه کسی که کلاً روی مسألهی دیگری فکر میکرده است به این نتیجه میرسد که سرانگشتان افراد با احتمال خطای کمی خاص افراد صاحب آنهاست، بعد یک مسلمان که داشته روی این آیه فکر میکرده و ذهنش به جایی نمیرسد ناگهان میگوید که پس شاید منظور خداوند از اینکه سرانگشتان را به طور خاص مثال زده است همین مطلب بوده است ... و میگوید نازلکنندهی قرآن ۱۴۰۰ سال قبل این مطلب را میدانسته و به آن اشاره کرده است ولی ما معنای اشارت او را نفهمیده بودیم تا امروز که علم نشان داد و ایمان ما به الهی بودن قرآن تقویت یافت ...
[/INDENT]
dahim-darni;949719 نوشت:
و در مورد آهن نیز خب قدمت کشف و استفاده از آن را فکر کنم هرکسی بداند .. چه ایده نوینی ( که پیش از قرآن گفته نشده ) راجع به آهن می توان از قرآن گرفت ؟!
در مورد آهن اشارهاشان به این است که در قرآن آمده است که «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»، البته من خودم نرفتم آن مسائل که گفتهاند را دنبال کنم که درست است یا نه، ولی ادعا کردهاند که فیزیک امروز هم گفته است که برای تشکیل آهن از عناصر سادهتر بعد از مهبانگ بزرگ به فشارهایی نیاز بوده که در منظومهی شمسی فراهم نبوده است و باید در مرکز ستارگان بزرگتری تشکیل شده باشد و بعد به نحوی به زمین هم رسیده باشد و ادعا این است که اینکه در قرآن آمده که آهن را نازل کردیم به همان معناست که امروز علم تصدیق کرده است و این را یکی از اعجازهای علمی قرآن دانستهاند ...
یک چیز دیگر هم بود که چند ساعت پیش یادم افتاده بود ولی یادم رفت، حالا اگر یادم آمد میگویم ان شاء الله
آن معنویتی که مد نظر شماست با هر پیشرفت و چیز نوینی مخالف است .. فرقی هم ندارد قند باشد ، برق باشد ، یخچال باشد ، آب لوله کشی ، رانندگی زن ، ورزشگاه رفتن زن ، فوتبال تماشا کردن ، اینها همه و همه طبق آن معنویت مد نظر شما حرام و موجب غفلت از دنیا و رویگردانی از خدا است .. تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید ، ببینید چه محرماتی که ما نداشته ایم !!! هنوز هم البته درگیر معنویت مد نظر شما هستیم ..
و چون نیک بنگرید خواهید دید که همان معنویت مد نظر شماست که دنیای دیگران را جهنم کرده و بهشت را در نقطه ای نامعلوم بشارت می دهد ..
بهشت بعضیها کاواره و رقاصخانه است و جهنمشان حسینیه و مسجد، بهشت بعضیها هم حسینیه و مسجد است و جهنمشان کاواره و رقاصخانه ... آدمها اینقدر میتوانند متفاوت بشوند! ... در روایتی از معصوم علیهالسلام پرسیدند که وقتی حضرت سلیمان علیهالسلام فرمود که اگر هدهد عذر مقبولی برای تأخیرش نداشته باشد او را به سختی مجازات خواهم کرد «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» منظورشان چه بوده است؟ جواب داده شد که منظور ایشان این بوده که او را همنشین کلاغ قرار بدهند، اینکه همنشین بد داشتن جزء بدترین عذابهاست، چنانکه در قرآن هم آمده است که دعای بدکاران این است که ای کاش بین ایشان و شیطان نفسشان فاصلهی بین دو مشرق بود «قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ» ... حالا یک نفر با اهل کاواره سنخیت دارد و بودنش در کنار یک مسجدی عذاب الیم است و یک نفر دیگر هم هوای روضه دارد و قرار گرفتنش کنار اهل دنیا عذاب الیم میشود ...
این هم بر میگردد به تفاوت نگاه ما که شما بهشتیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمرید و ما جهنمیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمریم و منتظریم که فرجی حاصل شود ...
dahim-darni;949719 نوشت:
حق نمی دانید ؟! در حرف شاید ولی در عمل حق می دانید !! این چند صفحه بحث گواه خوبی است بر آن ..
هر کجایش را خواستید از من بپرسید که روی درستیش قسم میخورم یا نه تا بگویم نه، مگر در مواردی که گفتم ... مگرنه من قابل نقد هستم بدون شک ... چه در اعتقادات دینیام و چه در نظریاتی که در مورد فلسفه یا علوم طبیعی دارم ... شاید گویش من هم به قول شما عادت گفتاری بوده است ... سابقاً بیشتر تأکید میکردم که نظراتم برای فکر کردن هستند و نه برای پذیرفتن ...
dahim-darni;949719 نوشت:
ادعایی است که نیاز به اثبات دارد ، فعلا که شواهد همه علیه آفرینش شش روزه ی جهان و جدا شدن زمین از آسمان و سایر مطالبی است که در قرآن آمده است ..
منظور از روز ظاهراً روز ۲۴ ساعته نیست و البته این واضح هم به نظر میرسد وقتی خلقت آسمانها و زمین مقدم است بر خلقت خورشید و زمین و چرخش زمین به دور خودش ...
خب این پذیرفتن بی چون و چرا همان تسلیم بودن است دیگر .. نحن «اما» ابناء الدلیل ، نمیل حیث یمیل ..
روح اسلام تسلیم شدن است، نحن ابناء الدلیل در اینجا جایگاهی ندارد، در اینجا اتفاقاً ابناء الدلیل شدن اگر منظور از دلیل همان چیزی باشد که رایج است دلیل شمرده شود شرک خفی است ...
dahim-darni;949757 نوشت:
حال جالب اینجاست از همین مرحوم بهجت نقل شده بود پیرمرد ها هم به دیدن ظهور امام زمان امیدوار باشند ، با اینحال خودشان از دنیا رفتند و ظهور را هم ندیدند ..
دعوت به امیدواری که فرهنگ ماست، در قرآن که قرآن است آمده که «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧﴾» و این در دعای عهد هم آمده است، علاوه بر اینکه آن مژده به پیرمردها بود اما نه به همهی پیرمردها که این مطلب هم از عین نقل قول ایشان برمیآمد و هم اینکه اگر فقط یک ماه هم بین این خبر تا ظهور فاصله میبود در همان یک ماه چه بسا خیلیها از دنیا میرفتند، مضاف اینکه حتی اگر مستقیم هم فرموده باشند که چنین خواهد شد و نشود باز مطابق اعتقاد شیعیان به بداء است ...
از نظر شما تمام این توضیحات ممکن است توجیه کردن محسوب شود، برای پذیرش این مسائل باید ایمان داشت و شناخت حقانیت دین هم نه از روی تصدیق این اعتقادات که بلکه از جای دیگری باید به دست بیاید ... تنها در این صورت است که در چنین مواردی میشود به جای تعجب کردن معتقد باقی ماند ...
dahim-darni;949757 نوشت:
بله فیلم های مربوط به مراسم دراویش کردستان را من هم مشاهده کرده ام .. فکر می کنم واقعا هم آنچیزی که در فیلم نمایش داده می شود همان است که رخ داده و تقلب نشده است
با اینحال گمان نمی کنم اتفاقی خارج از حیطه قوانین طبیعت اتفاق افتاده باشد .. منتهی چون تحقیق جامع و کاملی در خصوص این موارد صورت نگرفته ، حالت رازآلود پیدا کرده باشد ..
در یک مستند علمی دیدم فردی در دماهای بسیار پایین که اگر یک انسان عادی چند دقیقه حضور داشته باشد احتمال بیهوشی و سپس مرگ بسیار بالا است ، می تواند به مدت طولانی تا حد چند ساعت قرار بگیرد و با این حال در کمال تعجب زنده بماند و فعالیت اعضایش نیز مختل نشود !! مورد عجیبی که از دور می توان هزار ویک جور فرضیه در موردش ارائه کرد و آخر هم صرفا رازآلوده بودن ماجرا را بیشتر کرد ..
تیم تحقیقاتی دانشگاهی می دانست با قرار گرفتن در دماهای پایین ، دمای بدن کاهش یافته و در نهایت با توقف بسیاری از فرآیند های آنزیمی فرد ببیهوش شده و نهایتا پس از حدود یک ساعت الی دو ساعت احتمال مرگ بیش از 95 درصد است .. با انجام آزمایش های مخصوص پزشکی بر روی بدن آن فرد مشاهده شد که با قرار گرفتن در دمای پایین نه تنها دمای بدن او کاهش نمی یابد ، بلکه حدود یک و نیم درجه نیز افزایش می یابد !! شاید راز زنده ماندن او در دماهای بسیار پایین همین باشد .. به دنبال این مشاهده فرض هایی مطرح شد و در نهایت مشخص شد که به علت نوعی تنفس مخصوص که توسط همان فرد ابداع شده است ، با بازدم سریع و خروج مقدار زیادی از کربن دی اکسید خون ، سرعت فرآیندهای سوخت و ساز سلولی افزایش یافته و همین موجب افزایش دما حتی با قرار گرفتن در دماهای پایین می شود ..
این نمونه را از آن جهت خدمتتان عرض کردم که مشابه این مورد فراوان در سراسر جهان می توان یافت ، راجع به همه آنها نیز می توان همه جور حدس و فرضیه ای و بلکه رمز و رازی طرح کرد : از خواست خداست تا دروغ است و افسانه است و ممکن نیست و کار شیطان است و غیره ..، اما بررسی علمی نشان می دهد هیچ یک از این اتفاقات بدون علت و اسباب رخ نداده است .. شاید علت وقوع آنها برای ما معلوم نباشد ، اما قطعا با بررسی و مشاهده دقیق می توانیم علت ها را بیابیم ..
جالب اینکه گاهی حتی فراتر از آن پیش می آید : یعنی ما علت یک موضوعی را نمی دانیم و با اینکه خیلی هم خارق العاده است اما معجزه هم نمی دانیمش !! مثلا همین تلفن یکی از آن مواردی است که به معجزه شبیه است .. چند نفر در دنیا هستند که ضمن استفاده از تلفن بدانند فرآیند به کار رفته در آن چیست و چگونه کار می کند ؟! تا کنون با خودتان فکر کرده اید اگر می خواستید کارکرد تلفن را برای مثلا قدیمی ها توضیح دهید چه می گفتید ؟! شاید می گفتید یک وسیله ای را دست می گیری ، بعد مثلا در تهران یک حرفی می زنی و همان صدا و همان کلمات عینا در لندن شنیده می شود ، در لندن هم اگر کسی حرفی بزنی عین صدا و سخنش را می توانی در تهران بشنوی.. حتی همین الان هم اگر این توضیحات را برای کسی ارائه کنیم ممکن است تا چند ثانیه در تعجب باشد و بعد تازه بفهمد منظورمان تلفن است و همه چیز مجدد عادی بشود !
علوم غریبه هم علم هستند و قابل تحقیق هستند اگر مثالش پیدا شده و مواجههی با آن عمومی گردد ... ما که نگفتیم علوم غریبه بدون واسطه از طرف خدا هستند که شما این جواب را مرحمت فرمودید ... البته از مطلبی که در مورد روش یخ نزدن در دمای پایین استفاده کردم و متشکرم
dahim-darni;949757 نوشت:
شما واقعا جدی جدی اثر یک ستاره بر هم آغوشی دو شتر را با فیزیک نظری در یک ردیف قرار می دهید ؟! یعنی واقعا به نظر شما تلاش ها در مسائلی مانند کوآنتوم و نسبیت با مطالعه اثر طلوع یک ستاره بر کف کردن دهان یک شتر یکی هستند ؟!!
شما بحث کاربردی بودن را مطرح فرمودید که من آن جواب را دادم، گرچه من برای کیهانشناسی هم کاربردهایی سراغ دارم ولی اینکه کاربردش در روال عادی زندگی مردم وارد شود نه سراغ ندارم، لااقل الآن به ذهنم نمیرسد، ولی اینکه ستارگان چه تأثیر مستقیمی در زندگی معمول مردم بگذارد به نظرم مشخص است که برای زندگی مردم عادی کاربردیتر باشد ... جوابی که آنجا دادم بر این اساس بود، مگرنه بحث کوانتوم و نسبیت مطرح نبوده است، گرچه باز هم این علوم ظنّی هستند و نجومی که ما از آن یاد میکنیم یک علم حقیقی است ... و درک میکنم اگر شما نپذیرید و به نظرتان خیلی پرت از مرحله بیاید ... پشتههای فکریامان چنان تفاوتی را قابل پیشبینی میگرداند ...
dahim-darni;949757 نوشت:
گمان می کنم امر بر شما مشتبه شده .. وضه قانون کار انسان نیست ، بلکه کشف قوانین و فرمولیندی آنها و در نهایت استفاده از این قوانین در مقیاس های آزمایشگاهی کاری است که دارد انجام می شود .. هنر علم نیز در مقابل دین همین موضوع است .. دین پرسشگری ایجاد نمی کند ، چون پاسخ همه چیز را دارد : خدا ... اما علم به دنبال یافتن پاسخی قابل قبول به پرسش هاست ..
گمان کردم مثال شبیهسازی یک حیوان و تولد آن بدون جفتگیری را به عنوان یک عامل برتری برای انسان مدرن نسبت به دین محسوب کردهاید که این مطلب را گفتم تا برسانم این علم و توانایی کسب شده از آن در مقابل قدرت و اثرگذاری که برای خداوند و دین قائل هستیم اصلاً قابل ذکر نیست ... و خود شما هم به محدودیتهای انسان اشاره داشتید و در نتیجه بحثی در این زمینه باقی نمیماند :)
آیا تغییر نگرش ما می تواند تاریخ را تغییر دهد ؟! یعنی فرضا اگر من همان قرائتی که شما از دین دارید را داشته باشم ، آیا محتوای کتاب های تاریخی تغییر می کند ؟!
پرسشی که من مطرح کردم در واقع تاریخی است ، کمی هم چاشنی کلامی دارد ، اما مبنای طرحش تاریخی است .. فکر می کنم برای شما هم جالب باشد در مورد اینکه چرا ائمه با وجود آنکه معتقدید همه جور علمی داشته اند اما هیچ سازه ای از آنها بر جای نیامده است فکر کنید .. این علوم به هر حال یک جایی باید کاربرد داشته باشد و چه جایی بهتر از زندگی مردم ؟!
علم بدون معنویت مثل چاقوست در دست بدمست خراب ... حتی در قرآن هم آمده که هدایت قرآن برای افراد خاصی است، یا اینکه قرآن کتاب مکنونی است که به کنه آن نمیرسند مگر پاکیزگان ... درست کردن ظاهر زندگی مردم بدون درست کردن باطن زندگی ایشان وقتی ارزش دارد که دنیا اصالت داشته باشد و قیامت توهم باشد و این رویکردی است که در ایسمهای بشری دنبال شده است، توصیهی دین چیز دیگری است، در دین آمده که هر وقت باطنتان آباد شد آن وقت است که دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان گشوده میشود تا ظاهر زندگیاتان هم درست شود «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـٰكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» ... اگر خدا بخواهد گروهی را بیچاره کند همان کاری را میکند که الآن غرب در پیش گرفته است که میخواهد بهشت را در دنیا به انسان بدهد تا انسان به کل به غفلتی فرو رود که برونرفتی برای آن متصور نتوان شد «وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿٣٣﴾ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ ﴿٣٤﴾وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٣٥﴾وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦﴾وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٧﴾» ... اینکه فکر کنیم اهل بیت علیهمالسلام اگر علمی داشته باشند باید حتماً خیر علمشان را به مردم بچشانند این انتظار از نظر ما بجا نیست ...
dahim-darni;949757 نوشت:
و اما ارتباط این بحث ها با موضوع اصلی تاپیک چیست ، طبعا ائمه جدای از قرآن نیستند ، دست کم طرف بحث من اینگونه فکر می کند .. حتی با استناد به آیاتی می توان گفت آنچه قرآن نگفته ، حدیث و روایت می توانسته اند بگویند ...
جواب خیلی خلاصهای در بالا دادم که بگویم چطور یک اختلاف نگاه میتواند روی انتظار ما تأثیر بگذارد ...
dahim-darni;949757 نوشت:
در نتیجه فکر نمی کنم پرداختن به مسئله علوم ائمه حاشیه بحث باشد .. بلکه استدلال اصلی من همینجا نیز می تواند به کار رود :
ائمه هیچ علم و دانش مطرحی نداشته اند ، اما اگر امروز کشفی شد و مطلبی مشخص گشت و بعد فردا حدیث و روایتش ارائه شد ( البته همراه با مبالغی تفسیر و شرح ) نشان می دهد ارزش علم به مراتب بیشتر از آن احادیث و روایات است
نمیفهمم چطور میفرمایید ارزش علم به این دلیل بالاتر است ... البته حق با شماست اگر هدف از اعجاز علمی رساندن علم به مخاطبان قرآن باشد که در این صورت طبیعی است اگر برای این انتقال اطلاعات نیاز به علم داشته باشد مقام علم را باید بالاتر بدانیم، ولی اگر هدف از اعجاز علمی رساندن آن علم خاص به مخاطبان نباشد چه؟ ظاهراً هیچ کسی چنان ادعایی در مورد اعجاز علمی قرآن ندارد و همه میگویند که هدف از اعجاز علمی قرآن این است که حقانیت قرآن با بالا رفتن دانش بشری آشکار شود ... یعنی در اینجا علم کمک میکند به اینکه حقانیت قرآن تحقیق شود و نه اینکه یک علم خاص در موضوعی علمی به مخاطبان قرآن انتقال یابد که اگر اینطوری بود دیگر اصلاً نیازی به قرآن نبود چون خود آن علم پیشتر به مخاطبان رسیده بود و گفتن قرآن دیگر ارزشی نداشته است ...
نه من نمیخواهم از راههای عجیب و غریب به سراغ علم بروم، ولی باور کنید هنوز هم جامعهی علمی پر از تعصب است ... پر از تمایلات شخصی است ... پر از «من قال» است ... به هر حال من اینطور جامعهی علمی را یافتم، تواضع دارد ولی تعصب هم دارد، ظرفیتش بینهایت نیست و نسبت به برخی مسائل هم حساسیتهای بیجا دارد و مواجههی آن با برخی نظریات تمسخر است به جای تأمل ... مثالهایی هم برای این مسائل در ذهن دارم که مربوط به خودم نیست ... من الآن مشکلم بیشتر با فلاسفه و زیستشناسان است تا با فیزیکدانان ...
ببینید این تصوری که شما از جامعه علمی دارید را من قبول ندارم .. جامعه علمی کار خودش را می کند ، تعصب برای علم یعنی مرگ . شاید یک استاد روی تحقیقات چند ساله خودش تعصب داشته باشد ، اما این تعصب مانع از آن نمی شود تا شاگردش نتایج تحقیقات استاد را رد کند .. همین هم مهم است ، یعنی حتی اگر «فرد» متعصب باشد تعصب او جامعه و فضای علمی را تحت الشاع قرار نمی دهد ..
در بین همه ی زیست شناسان شاید کمتر کسی مانند داوکینز را بتوانیم نام ببریم که با فرگشت بر سر ادیان بکوبد و نقد کند .. همین داوکینز گاهی در قامت یک فیلسوف هم ظاهر شده و انصافا نقد های خوبی نیز بر کلیت دین ارائه می دهد . باری ؛ شاید از نظر شما ریچارد داوکینز یک متعصب افراطی است که اگر سخنی مخالفش گفته شود آنرا مسخره می کند ! حتی اگر همینطور هم باشد ( که البته نیست ) بازهم باب نقد آراء داوکینز و امثال او بر کسی بسته نیست .. در واقع جامعه علمی در خصوص فرگشت از هر گونه آزمایشی استقبال می کند و اصلا راز استواری و قدرت فرگشت نیز همین آزمایش ها و سربلندی در آنهاست ..
نقطه;949761 نوشت:
مثلاً دیدم که شما و جناب رامشتاین روی این آیه بحث داشتهاید که: «أَيَحْسَبُ الْإِنسَانُ أَلَّن نَّجْمَعَ عِظَامَهُ ﴿٣﴾بَلَىٰ قَادِرِينَ عَلَىٰ أَن نُّسَوِّيَ بَنَانَهُ ﴿٤﴾» ...صحبت از جمع کردن استخوانهاست در جایگاه سؤال، و صحبت از مساوی قرار دادن انگشتانش به عنوان اضافهای بر جواب مثبت به سؤالی که پرسیده شده است ... صحبت از خلقت سرانگشتان نیست، صحبت از مساوی قرار دادن آنهاست ... حالا اگر استخوانها جمع شوند و همین استخوانها باز سرهم شوند قاعدتاً انگشتان دست شخص که نباید طولشان بلند و کوتاه شود، پس یا باید مثلاً دو انگشت سبابه با هم برابر شوند یا امثال آن، و یا باید هر انگشت جدید عیناً مشابه انگشت قبلی شود ... البته در این مباحث بین خود علما هم اختلاف هست، برخی که اصلاً جمع شدن همین استخوانها را بخاطر شبههی آکل و مأکول نادرست میدانند، ولی ظاهراً این آن علما هستند که در اشتباه هستند چون شبههی آکل و مأکول هم غیرممکن نیست که جواب داده شود ... حالا اینکه خداوند دست روی چیز خاصی گذاشته باشد که حتی آن چیز را هم درست میکنم که مثل همین الأنش بشود میتواند این ایده را در ذهنهایی فعال کند که لابد در سرانگشتان چیزی هست که خاص است! بعد هیچ چیزی به ذهنشان نمیرسد و میروند به دنبال مقایسهی آناتومیک آن یا شناخت ناخن و سایر مشخصات سرانگشتان که بفهمند چرا خداوند این مثال را زده است و چیزی در نمییابند، حداکثر میروند سراغ مباحثی که مثلاً تحت عنوان انرژی درمانی و تمرکز انرژی در سرانگشتان و امثال آن مطرح میشود، شاید، شاید هم نه، تا اینکه کسی که کلاً روی مسألهی دیگری فکر میکرده است به این نتیجه میرسد که سرانگشتان افراد با احتمال خطای کمی خاص افراد صاحب آنهاست، بعد یک مسلمان که داشته روی این آیه فکر میکرده و ذهنش به جایی نمیرسد ناگهان میگوید که پس شاید منظور خداوند از اینکه سرانگشتان را به طور خاص مثال زده است همین مطلب بوده است ... و میگوید نازلکنندهی قرآن ۱۴۰۰ سال قبل این مطلب را میدانسته و به آن اشاره کرده است ولی ما معنای اشارت او را نفهمیده بودیم تا امروز که علم نشان داد و ایمان ما به الهی بودن قرآن تقویت یافت ...
سوی الشی را راست و درست کردن چیز معنا کرده اند و «نسوی بنانه» را نیز اکثرا «ساخت انگشت» و گاهی انگشت را مجاز از دست گرفته و « ساخت دست » معنا کرده اند .. در این معنا که خب اشاره ای یافت نمی شود .
اما اگر معنای شما « مساوی قرار دادن انگشتان » را بپذیریم ، این محدود به «یک فرد» می شود .. یعنی فلان شخص که مرده ، نه تنها می توانیم استخوان هایش را بسازیم ، بلکه انگشتانش را نیز مساوی و برابر قرار می دهیم ! خب اگر بگوئیم قرآن جامع سخن گفته معنی حرف می شود اینکه : انگشتان دو دست را چه از نظر تعداد ، چه از نظر ابعاد و چه حتی خطوط موجود در آنها مساوی قرار می دهیم ..
تعداد و ابعاد را هرکس با نگاه کردن به دستان خود متوجه می شود ، اما خطوط نه ! خطوط سر انگشت های متناظر در دو دست در نگاه ظاهری یکسان و «مساوی» به نظر می رسد ، اما در واقع حتی دو انگشت متناظر یک انسان هم خطوط متفاوت دارند ، به عبارتی ده انگشت یک انسان ، ده اثر مختلف دارد .. از این نظر اگر به آیه نگاه کنیم دیگر اعجاز علمی نیست ، غلط علمی است ..
نقطه;949761 نوشت:
در مورد آهن اشارهاشان به این است که در قرآن آمده است که «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»، البته من خودم نرفتم آن مسائل که گفتهاند را دنبال کنم که درست است یا نه، ولی ادعا کردهاند که فیزیک امروز هم گفته است که برای تشکیل آهن از عناصر سادهتر بعد از مهبانگ بزرگ به فشارهایی نیاز بوده که در منظومهی شمسی فراهم نبوده است و باید در مرکز ستارگان بزرگتری تشکیل شده باشد و بعد به نحوی به زمین هم رسیده باشد و ادعا این است که اینکه در قرآن آمده که آهن را نازل کردیم به همان معناست که امروز علم تصدیق کرده است و این را یکی از اعجازهای علمی قرآن دانستهاند ...
یک چیز دیگر هم بود که چند ساعت پیش یادم افتاده بود ولی یادم رفت، حالا اگر یادم آمد میگویم ان شاء الله
امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» فرمود: «منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است». [ برگزیده تفسیر نمونه : ج5 ص 109 ]
بهشت بعضیها کاواره و رقاصخانه است و جهنمشان حسینیه و مسجد، بهشت بعضیها هم حسینیه و مسجد است و جهنمشان کاواره و رقاصخانه ... آدمها اینقدر میتوانند متفاوت بشوند! ... در روایتی از معصوم علیهالسلام پرسیدند که وقتی حضرت سلیمان علیهالسلام فرمود که اگر هدهد عذر مقبولی برای تأخیرش نداشته باشد او را به سختی مجازات خواهم کرد «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» منظورشان چه بوده است؟ جواب داده شد که منظور ایشان این بوده که او را همنشین کلاغ قرار بدهند، اینکه همنشین بد داشتن جزء بدترین عذابهاست، چنانکه در قرآن هم آمده است که دعای بدکاران این است که ای کاش بین ایشان و شیطان نفسشان فاصلهی بین دو مشرق بود «قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ» ... حالا یک نفر با اهل کاواره سنخیت دارد و بودنش در کنار یک مسجدی عذاب الیم است و یک نفر دیگر هم هوای روضه دارد و قرار گرفتنش کنار اهل دنیا عذاب الیم میشود ...
این هم بر میگردد به تفاوت نگاه ما که شما بهشتیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمرید و ما جهنمیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمریم و منتظریم که فرجی حاصل شود ...
به نظر من همین تفاوت هاست که جهان را زیباتر کرده است ، برای یک نفر تلاوت الحاقه مصطفی اسماعیل زیباست و برای دیگری ترانه های به زعم شما مبتذل ، خب چه اشکالی دارد که این دو کنار همدیگر زندگی کنند و به علایق یکدیگر احترام بگذارند ؟! حتما باید یکی دیگری را حذف کند ؟!
نقطه;949763 نوشت:
هر کجایش را خواستید از من بپرسید که روی درستیش قسم میخورم یا نه تا بگویم نه، مگر در مواردی که گفتم ... مگرنه من قابل نقد هستم بدون شک ... چه در اعتقادات دینیام و چه در نظریاتی که در مورد فلسفه یا علوم طبیعی دارم ... شاید گویش من هم به قول شما عادت گفتاری بوده است ... سابقاً بیشتر تأکید میکردم که نظراتم برای فکر کردن هستند و نه برای پذیرفتن ...
این نکته مهم به بحث بسیار مربوط است و آن نیز برداشت های هر فرد از دین است..
بخشی که به موضوع تاپیک مربوط است را عرض می کنم ، آنچه که افراد در عبارت « قرآن 1400 سال پیش فلان حرف را زده است » و سایر عبارات مشابه می گویند در واقع چنین است : برداشت ما از قرآن همان است که امروز علم می گوید ..
اینجا باید ریشه یابی کرد که این برداشت تازه از قرآن که برای برخی به وجود آمده و من نیز نامشان را معجزه تراش گذاشته ام از کجا منشا می گیرد ؟! ریشه اش در خود قرآن است یا آنکه برداشتی است که به یک علت دیگر به وجود آمده است ؟
بررسی تاریخی که روی تفاسیر انجام می دهیم به ما کمک می کند بفهمیم برداشت های تازه ای که به عنوان اعجاز علمی از قرآن صورت می گیرد مسبوق به سابقه نبوده است .. در واقع اصالتی در متن قرآن ندارد .. مگر می شود یک موضوعی آنقدر واضح باشد ولی فهمیدنش قرن ها زمان ببرد .. پس این برداشت تازه ریشه در جایی دیگر دارد .. به زبان ساده تر اگر علم همچنان در سطح ابتدایی قرار می داشت امکان فهمیدن چنین نکاتی از قرآن محال می بود ..
پس در واقع می توان گفت ما نه با خود قرآن که با تفاسیر و برداشت های افراد از آن ( که آنهم اصالتش را از جایی دیگر گرفته است ) سروکار داریم .. عامل تعیین کننده اینجا نه قرآن که علم و دانش و سطح آگاهی مردم است ..
نقطه;949763 نوشت:
منظور از روز ظاهراً روز ۲۴ ساعته نیست و البته این واضح هم به نظر میرسد وقتی خلقت آسمانها و زمین مقدم است بر خلقت خورشید و زمین و چرخش زمین به دور خودش ...
خب باید دید مثلا پیامبر در این خصوص چه نظری داشته است ؟ ( به نقل از تاریخ طبری ج1 ص 12 و 13 )
ابن عباس گويد كه يهودان پيمبر را از خلقت آسمانها و زمين پرسيدند و فرمود: «خدا زمين را به روز يكشنبه و دوشنبه آفريد و كوهها را با فوايد آن روز سه شنبه آفريد و آب و درخت و شهرها و معموره و ويران را به روز چهار شنبه آفريد و اين چهار روز است كه فرمود: «أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ. وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ من فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ 41: 9- 10 [1] يعنى بگو چرا شما به آنكه زمين را به دو روز آفريد كافر مىشويد و براى او همتا مىنهيد اين پروردگار جهانيانست.
و به چهار روز روى زمين لنگرها پديد كرد و در آن بركت نهاد و خوردنيهاى آن
مقرر كرد كه براى پرسش كنان [چهار روز] كامل است».
فرمود: «و آسمان را به روز پنجشنبه آفريد و به روز جمعه ستارگان و خورشيد و ماه و فرشتگان را تا سه ساعت به روز مانده آفريد و در نخستين ساعت از اين سه ساعت اجلها را آفريد كه كى زنده شود و كى بميرد و به ساعت دوم آفتها افكند بر هر چه مردم از آن منتفع شوند و به ساعت سوم آدم را بيافريد و در بهشت مكان داد و ابليس را به سجده وى فرمان داد در آخر ساعت وى را از بهشت برون كرد.
آنگاه يهودان گفت: «اى محمد سپس چه شد؟» فرمود: «آنگاه بر عرش مقام گرفت.» گفتند: «اگر گفته بودى كه سپس استراحت فرمود درست بود.» و پيغمبر سخت خشمگين شد و اين آيه نازل شد كه: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا من لُغُوبٍ. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ يعنى ما آسمانها و زمين را با هر چه ميانشان هست به شش روز آفريديم و خستگىاى به ما نرسيد. بر آنچه مىگويند صبر كن.»
چند صفحه بعد طبری همین اشکال را چنین پاسخ می دهد : خداوند از این لفظ«یوم» استفاده کرده و ما نیز همین کار را می کنیم .. به بیان دیگر همان که فرمودید : تسلیم حق هستیم !
روح اسلام تسلیم شدن است، نحن ابناء الدلیل در اینجا جایگاهی ندارد، در اینجا اتفاقاً ابناء الدلیل شدن اگر منظور از دلیل همان چیزی باشد که رایج است دلیل شمرده شود شرک خفی است ...
خب این نوعی دیکتاتوری و زورگویی است !
ادعا می کنم ، اثبات هم نمی کنم ، هرکس هم دلیل خواست شرک مرتکب شده !
نقطه;949767 نوشت:
دعوت به امیدواری که فرهنگ ماست، در قرآن که قرآن است آمده که «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧﴾» و این در دعای عهد هم آمده است، علاوه بر اینکه آن مژده به پیرمردها بود اما نه به همهی پیرمردها که این مطلب هم از عین نقل قول ایشان برمیآمد و هم اینکه اگر فقط یک ماه هم بین این خبر تا ظهور فاصله میبود در همان یک ماه چه بسا خیلیها از دنیا میرفتند، مضاف اینکه حتی اگر مستقیم هم فرموده باشند که چنین خواهد شد و نشود باز مطابق اعتقاد شیعیان به بداء است ...
از نظر شما تمام این توضیحات ممکن است توجیه کردن محسوب شود، برای پذیرش این مسائل باید ایمان داشت و شناخت حقانیت دین هم نه از روی تصدیق این اعتقادات که بلکه از جای دیگری باید به دست بیاید ... تنها در این صورت است که در چنین مواردی میشود به جای تعجب کردن معتقد باقی ماند ...
من نیز با همین مشکل دارم ، به زنجیر کشیدن افکار و کفن کردن پرسشگری توسط دین .. این همان به بردگی گرفتن افکار انسان هاست ..
نقطه;949767 نوشت:
علوم غریبه هم علم هستند و قابل تحقیق هستند اگر مثالش پیدا شده و مواجههی با آن عمومی گردد ... ما که نگفتیم علوم غریبه بدون واسطه از طرف خدا هستند که شما این جواب را مرحمت فرمودید
قسمت مورد نظر ار مطالعه بفرمائید :
dahim-darni;949757 نوشت:
اینها همگی اما با داستان های قرآن و سایر داستان هایی که در کتب ملل مختلف نقل شده است متفاوت هستند .. مهمترین تفاوتشان نیز این است که مثلا اعمال دراویش کردستانی قابل آزمایش است ، قابل مطالعه است ، در دسترس است .. نیاز نیست اول کسی ثابت کند اینها واقعا وجود دارد و افسانه نیست .. به قول شما کافی است به آنجا مراجعه کند و همه چیز برایش مشخص شود .. حتی اگر شعبده بازی هم باشد باز هم قابل آزمودن است .. اما داستان ها و نقل قول های گذشته را نه می توان اثبات کد واقعا رخ داده ، نه قابل آزمایش است و نه حتی با قیاس قابل توجیه .. فرضا اگر امروز با تکنولوژی یک فرش پرنده تولید شود نمیتوان نتیجه گرفت پس داستان قالیچه سلیمان هم حتما درست بوده و واقعارخ داده
نقطه;949767 نوشت:
گمان کردم مثال شبیهسازی یک حیوان و تولد آن بدون جفتگیری را به عنوان یک عامل برتری برای انسان مدرن نسبت به دین محسوب کردهاید که این مطلب را گفتم تا برسانم این علم و توانایی کسب شده از آن در مقابل قدرت و اثرگذاری که برای خداوند و دین قائل هستیم اصلاً قابل ذکر نیست ... و خود شما هم به محدودیتهای انسان اشاره داشتید و در نتیجه بحثی در این زمینه باقی نمیماند
من گمان می کنم در این زمینه بین علم و دین تفاوت وجود دارد ، دین همیشه جواب هایی آماده برای هر سوالی دارد ، اما علم اینگونه نیست ..
در عین حال موضوعی که تحت عنوان دستکاری ژنی صورت می گیرد ، نوعا دست بردن در همان خلقتی است که حضرتعالی ودین برای خدا قائل هستید ..
نقطه;949773 نوشت:
علم بدون معنویت مثل چاقوست در دست بدمست خراب ... حتی در قرآن هم آمده که هدایت قرآن برای افراد خاصی است، یا اینکه قرآن کتاب مکنونی است که به کنه آن نمیرسند مگر پاکیزگان ... درست کردن ظاهر زندگی مردم بدون درست کردن باطن زندگی ایشان وقتی ارزش دارد که دنیا اصالت داشته باشد و قیامت توهم باشد و این رویکردی است که در ایسمهای بشری دنبال شده است، توصیهی دین چیز دیگری است، در دین آمده که هر وقت باطنتان آباد شد آن وقت است که دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان گشوده میشود تا ظاهر زندگیاتان هم درست شود «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـٰكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» ... اگر خدا بخواهد گروهی را بیچاره کند همان کاری را میکند که الآن غرب در پیش گرفته است که میخواهد بهشت را در دنیا به انسان بدهد تا انسان به کل به غفلتی فرو رود که برونرفتی برای آن متصور نتوان شد «وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿٣٣﴾ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ ﴿٣٤﴾وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٣٥﴾وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦﴾وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٧﴾» ... اینکه فکر کنیم اهل بیت علیهمالسلام اگر علمی داشته باشند باید حتماً خیر علمشان را به مردم بچشانند این انتظار از نظر ما بجا نیست ...
خب با این تفکر واپس گرایانه باید انسان ها تا قیام قیامت خر سوار شوند و شتر برانند !
بعد وقتی من می گویم تفکرات شما ( که از دین ناشی می شود ) با رفاه و آسایش مردم مخالف است می فرمائید انصافت کجاست !! شما حتی داشتن ابتدایی ترین وسایل را هم حق مردم نمی دانید و می گوئید ائمه اگر آن وسایل را می ساختند موجب بدبختی آنها می شده است !!
نقطه;949773 نوشت:
همه میگویند که هدف از اعجاز علمی قرآن این است که حقانیت قرآن با بالا رفتن دانش بشری آشکار شود ... یعنی در اینجا علم کمک میکند به اینکه حقانیت قرآن تحقیق شود و نه اینکه یک علم خاص در موضوعی علمی به مخاطبان قرآن انتقال یابد که اگر اینطوری بود دیگر اصلاً نیازی به قرآن نبود چون خود آن علم پیشتر به مخاطبان رسیده بود و گفتن قرآن دیگر ارزشی نداشته است ...
این می تواند پاسخی به پرسش تاپیک هم باشد : قرآن چه نیازی به علم دارد ؟! به وسیله علم مفاهیمش آشکار می شود ..
ولی طبیعی است که شما منکر نیاز قرآن به علم باشید ..
ولی تساوی هم معنا میدهد، چنانکه در جای دیگر از قرآن آمده است «قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ ﴿٩٦﴾تَاللَّـهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٩٧﴾إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٩٨﴾»، در جای دیگر هم آمده است «يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّـهَ حَدِيثًا» و باز آمده است «لَّا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً» و شاید باز هم باشد دیگر نگشتم ...
dahim-darni;949835 نوشت:
و «نسوی بنانه» را نیز اکثرا «ساخت انگشت» و گاهی انگشت را مجاز از دست گرفته و « ساخت دست » معنا کرده اند .. در این معنا که خب اشاره ای یافت نمی شود .
آنها مطابق درک خودشان ترجمه کردند و چه بسا برای یک آیه چندین ترجمه بشود یافت بسته به اینکه مخاطب آن چه کسی باشد، چنانکه در یکی از آیات تحدی قرآن آمده است که اگر راست میگویید «از مثل آن» چنین چیزی بیاورید، آنگاه در روایت آمده که وقی مخاطب این آیه اهل کتاب باشد آنگاه منظور از «من مثله» این است که از کتابهای خودتان، از تورات و از انجیل و از زبور، و وقتی که مخاطبش مشرکان مکه باشند آنگاه منظور از «من مثله» این است که از شخص سوادنیاموختهای مانند حضرت محمد ابن عبدالله صلیاللهعلیهوآله چنین چیزی خارج نمیشود و ...
به هر حال مشخص است که قرآن با ترجمههایش مقیّد نمیشود و اصل مورد بحث همیشه متن خود قرآن خواهد بود و نه متن ترجمههایش که کسی به الهی بودن آنها اعتقادی ندارد و همه را بشری میدانند ... تفاسیر هم همینطورند ...
dahim-darni;949835 نوشت:
اما اگر معنای شما « مساوی قرار دادن انگشتان » را بپذیریم ، این محدود به «یک فرد» می شود .. یعنی فلان شخص که مرده ، نه تنها می توانیم استخوان هایش را بسازیم ، بلکه انگشتانش را نیز مساوی و برابر قرار می دهیم ! خب اگر بگوئیم قرآن جامع سخن گفته معنی حرف می شود اینکه : انگشتان دو دست را چه از نظر تعداد ، چه از نظر ابعاد و چه حتی خطوط موجود در آنها مساوی قرار می دهیم ..
تعداد و ابعاد را هرکس با نگاه کردن به دستان خود متوجه می شود ، اما خطوط نه ! خطوط سر انگشت های متناظر در دو دست در نگاه ظاهری یکسان و «مساوی» به نظر می رسد ، اما در واقع حتی دو انگشت متناظر یک انسان هم خطوط متفاوت دارند ، به عبارتی ده انگشت یک انسان ، ده اثر مختلف دارد .. از این نظر اگر به آیه نگاه کنیم دیگر اعجاز علمی نیست ، غلط علمی است ..
این قید که یکسان بودن آنها باید با چشم غیرمسلح و با دقت یک انسان معمولی مشخص باشد و به بیش از آن نیازی نیست را از کجا آوردید بزرگوار؟ در قرآن آمده که ما حتی انگشتان او را هم مساوی انگشتان این دنیایش خلق میکنیم، چیزی در مورد اینکه تا چه حد شباهت داشته باشد بیان نشده است، بنابراین خارج از حدود بیان آمده در قرآن نشده است اگر کسی یکسان بودن خطوط سرانگشتان بدن محشور شده در حشر با بدن دنیایی را هم مطرح نماید ...
dahim-darni;949835 نوشت:
امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» فرمود: «منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است». [ برگزیده تفسیر نمونه : ج5 ص 109 ]
این هم درست است، حتی در روایات دیگری آمده که منظور از حدید یعنی شمشیر ذوالفقار که جبرائيل در جنگ برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آورد، ولی این مانع از آن نمیشود که این آیه همین یک تفسیر را داشته باشد، کما اینکه شخصی پیش یکی از امامان معصوم علیهالسلام رفت تا تفسیر آیهای را بپرسد، وقتی پرسید و برگشت و از او سؤال کردند و جوابی داد تعجب کردند، چون گفتند که امام علیهالسلام پیشتر از این به ما جواب دیگری داده بودند، بعد که از خود امام علیهالسلام سؤال میشود ایشان میفرمایند که آیات قرآن یک تفسیر ندارند و هر دوی این تفسیرها درست هستند ...
مطابق روایتی که شما به آن اشاره فرمودید حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند که مراد از نازل کردن در اینجا خلق کردن است، ولی این سؤال باقی میماند که چرا در خود آن آیه از لفظ خلق کردن که آن هم عربی است و در سایر آیات خود قرآن هم به کرّات استفاده شده است استفاده نشده است ... این یک سؤال است که کنجکاوی در مورد آن میتواند به صورت یک سؤال لاینحل در ذهن علما باقی بماند تا دانش بشر به جایی برسد که تفسیر جدیدی برای آن بیابد ... حالا اگر امروز یافته باشد که من خودم درستی آن ادعا را هنوز تحقیق نکردهام ... ولی اگر درست باشد همین مطلب میتواند یک مثال خوب باشد برای آنچه که از آن تحت عنوان اعجاز علمی یاد میشود ... اما به هر حال طبق توافقی که در چند پست قبلی داشتیم از آنجا که در متون اساطیری هم چنان مطالبی هست که بشود با دانش جدید تفاسیر علمی از آنها کرد شاید بهتر باشد عنوان اعجاز علمی به آنها ندهیم، تا ببینیم آیا جناب عامل دفاعی از این مطلب دارند یا خیر، هنوز که جوابی ندادهاند ...
به نظر من همین تفاوت هاست که جهان را زیباتر کرده است ، برای یک نفر تلاوت الحاقه مصطفی اسماعیل زیباست و برای دیگری ترانه های به زعم شما مبتذل ، خب چه اشکالی دارد که این دو کنار همدیگر زندگی کنند و به علایق یکدیگر احترام بگذارند ؟! حتما باید یکی دیگری را حذف کند ؟!
این بحث هم فراتر از بحث این تاپیک است و فکر نکنم به این راحتیها بشود روی آن در اینجا بحث کرد ... فقط مختصراً بگویم که همینکه قائل شویم که همهی آنها بتوانند در کنار هم باشند خودش میشود یک مکتب فکری جدید که در این مکتب فکری جدید باید طوری قیود و آزادیها را تعریف کرد که این همجواری ممکن شود و طبیعی است که این قیود همگی وضع شدهی علم بشری خواهند بود و بدون نقص نیستند و کل این مکتب فکری میشود یک ایسم در کنار ایسمهای دیگر، یک مکتب فکری بشری در کنار مکتب دین و مکاتب دیگر بشری ... مکتب دین میگوید قانونگذار فقط خداست، چون حکیم فقط خداست و چون فقط خداست که بدون غرض شخصی حکم میدهد چرا که بینیاز است و چند دلیل دیگر ...
dahim-darni;949873 نوشت:
این نکته مهم به بحث بسیار مربوط است و آن نیز برداشت های هر فرد از دین است..
بخشی که به موضوع تاپیک مربوط است را عرض می کنم ، آنچه که افراد در عبارت « قرآن 1400 سال پیش فلان حرف را زده است » و سایر عبارات مشابه می گویند در واقع چنین است : برداشت ما از قرآن همان است که امروز علم می گوید ..
بله همینطوره ...
dahim-darni;949873 نوشت:
اینجا باید ریشه یابی کرد که این برداشت تازه از قرآن که برای برخی به وجود آمده و من نیز نامشان را معجزه تراش گذاشته ام از کجا منشا می گیرد ؟! ریشه اش در خود قرآن است یا آنکه برداشتی است که به یک علت دیگر به وجود آمده است ؟
بررسی تاریخی که روی تفاسیر انجام می دهیم به ما کمک می کند بفهمیم برداشت های تازه ای که به عنوان اعجاز علمی از قرآن صورت می گیرد مسبوق به سابقه نبوده است .. در واقع اصالتی در متن قرآن ندارد .. مگر می شود یک موضوعی آنقدر واضح باشد ولی فهمیدنش قرن ها زمان ببرد .. پس این برداشت تازه ریشه در جایی دیگر دارد .. به زبان ساده تر اگر علم همچنان در سطح ابتدایی قرار می داشت امکان فهمیدن چنین نکاتی از قرآن محال می بود ..
پس در واقع می توان گفت ما نه با خود قرآن که با تفاسیر و برداشت های افراد از آن ( که آنهم اصالتش را از جایی دیگر گرفته است ) سروکار داریم .. عامل تعیین کننده اینجا نه قرآن که علم و دانش و سطح آگاهی مردم است ..
جناب دارنی، اینکه واضح است که وقتی کسی با یک گزاره مواجه میشود برداشت او از آن گزاره متناسب باشد با سطح دانش و آگاهیاش ... با افزایش سطح دانش و آگاهیاش هم برداشتش ارتقاء مییابد ... حتی یک نفر ممکن است یک کتاب را ده بار بخواند و هر بار بگوید که انگار دارم کتاب جدیدی را میخوانم و از تازگی این کتاب برایم کم نشده است ... حرفی که در مورد قرآن هم زیاد بیان میشود و برای خودم هم همینطور بوده است ...
یک مثال برایتان بزنم ... یکی از ۴ امام اهل سنت رسید خدمت امام صادق علیهالسلام، ایشان غذا که خوردند فرمودند که شکر خدا و شکر پیامبرش، آن امام اهل سنت برآشفت که اینکه دیگر واضح است که شرک است! امام علیهالسلام آیهای از قرآن را برایش تلاوت فرمودند و پرسیدند که آیا تا بحال این آیه را ندیده بودی؟ با تعجب گفت که چرا ولی تا کنون به آن توجه نکرده بودم ... امام علیهالسلام جواب دادند که بلکه نفس تو مانع از این شد که این موضوع را از آن آیه درک کنی ...
با این حساب اینکه امروز چیزی را از قرآن برداشت کنیم یا به قرآن نسبت بدهیم لزوماً به این معنا نیست که کسی بتواند بپرسد اگر چنین چیزی در قرآن بود چرا تا کنون کسی به آن توجه نکرده بوده است ... مگر کتاب آفرینش از هزاران سال پیش تا همین چند صد سال پیش تغییری کرده بود که ناگهان شروع کردند طور دیگری آن را بخوانند و به آن توجه کنند و در آن عجایبی را کشف نمایند؟ اگر ۷۰۰۰ سال چنین توجهی نکرده باشند و بعد توجه کنند به معنای این است که در آن ۷۰۰۰ سال خبری از آن عجایب در کتاب آفرینش نبوده است؟
خب باید دید مثلا پیامبر در این خصوص چه نظری داشته است ؟ ( به نقل از تاریخ طبری ج1 ص 12 و 13 )
ابن عباس گويد كه يهودان پيمبر را از خلقت آسمانها و زمين پرسيدند و فرمود: «خدا زمين را به روز يكشنبه و دوشنبه آفريد و كوهها را با فوايد آن روز سه شنبه آفريد و آب و درخت و شهرها و معموره و ويران را به روز چهار شنبه آفريد و اين چهار روز است كه فرمود: «أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ. وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ من فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ 41: 9- 10 [1] يعنى بگو چرا شما به آنكه زمين را به دو روز آفريد كافر مىشويد و براى او همتا مىنهيد اين پروردگار جهانيانست.
و به چهار روز روى زمين لنگرها پديد كرد و در آن بركت نهاد و خوردنيهاى آن
مقرر كرد كه براى پرسش كنان [چهار روز] كامل است».
فرمود: «و آسمان را به روز پنجشنبه آفريد و به روز جمعه ستارگان و خورشيد و ماه و فرشتگان را تا سه ساعت به روز مانده آفريد و در نخستين ساعت از اين سه ساعت اجلها را آفريد كه كى زنده شود و كى بميرد و به ساعت دوم آفتها افكند بر هر چه مردم از آن منتفع شوند و به ساعت سوم آدم را بيافريد و در بهشت مكان داد و ابليس را به سجده وى فرمان داد در آخر ساعت وى را از بهشت برون كرد.
آنگاه يهودان گفت: «اى محمد سپس چه شد؟» فرمود: «آنگاه بر عرش مقام گرفت.» گفتند: «اگر گفته بودى كه سپس استراحت فرمود درست بود.» و پيغمبر سخت خشمگين شد و اين آيه نازل شد كه: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا من لُغُوبٍ. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ يعنى ما آسمانها و زمين را با هر چه ميانشان هست به شش روز آفريديم و خستگىاى به ما نرسيد. بر آنچه مىگويند صبر كن.»
چند صفحه بعد طبری همین اشکال را چنین پاسخ می دهد : خداوند از این لفظ«یوم» استفاده کرده و ما نیز همین کار را می کنیم .. به بیان دیگر همان که فرمودید : تسلیم حق هستیم !
این حدیث را دیده بودم و آن را درست هم میدانم، ولی اینکه بحث شنبه و یکشنبه و دوشنبه پیش بیاید آیا یعنی مراد از روز همین روزهای ما باشد؟ زمانی که خورشید نبوده دوشنبه را چطوری به صورت روزهای هفته تعریف میکردید؟
برای توضیح این مطلب روایت دیگری هست که در طی آن معصوم علیهالسلام میفرمایند که همانا عدهی روزهای سال نزد خداوند ۳۶۰ روز است که ۶ روز آن صرف خلقت شده است و در نتیجه ۳۵۴ روز باقی مانده به عنوان سال قمری هر سال ثبت میگردد. سال قمری ۳۵۴ روز است که ۱۱ روز از سال شمسی با ۳۶۵ روز کمتر است. این روایت به خودی خود خیلی عجیب است چون ۶ روز خلقت باید قاعدتاً فقط در همان سال اولی که خلقت روی داده از تعداد روزهای سال کم میشد (با این پیشفرض که منظور از روز همان روزی باشد که در نگاه اول به ذهن ما میرسد). این روایت تا مدتی ذهن من را درگیر کرده بود که یعنی چه تا اینکه توضیح مرحوم علامهی مجلسی را در بارهی آن خواندم و آن اینکه کل خلقت این جهان آفرینش اگر ۱ سال باشد ۶ روز اول آن صرف خلقت شده است، یعنی از بعد از اتمام خلقت روز شنبه اولین روز از ۳۵۴ روز باقیمانده از عمر جهان است. جالب است که اگر درست خاطرم باشد روایات دیگری بجز «روز» به «ماه» اتمام خلقت هم اشاره کردهاند و فرمودهاند که جهان در ماه حمل (فروردین) زاده شد (وضع حمل گشت) ...
بله جناب دارنی، ما تسلیم کلام خدا هستیم ولی نه به آن معنا که فکر کنیم مطلب خدا اشتباه است و با این وجود بر آن گردن مینهیم، بلکه چون میدانیم که کلام خدا درست است اگرچه ما درست متوجه منظور آن نشویم ... تسلیم شدن با این نگاه است که عاقلانه است و نه با این نگاه که حتی اگر فلان کلام اشتباه باشد هم باز ما تسلیم آن هستیم چون احترام خدا واجب است و بزرگتر ماست، این اگر بود من هم میگفتم که احمقانه است ... ولی این هم عاقلانه نیست که اگر قرار شد احتمال بدهیم که یا کلام خدا غلط باشد و یا برداشت ما از کلام خدا سریع بیاییم و بگوییم که ما که اشتباه نمیکنیم پس لابد نعوذبالله خداوند در اشتباه بوده است ... این عین غرور و تکبر است و تکبر در مقابل خدا عین جهالت است ...
خب این نوعی دیکتاتوری و زورگویی است !
ادعا می کنم ، اثبات هم نمی کنم ، هرکس هم دلیل خواست شرک مرتکب شده !
چرا خدا حقانیت دینش را اثبات میکند، اما نه از این راه، از راه خودش اثبات میکند، اثباتی که بدانیم قابل اطمینان است و باید به آن تن بدهیم و اگر نپذیریم و عذر و بهانه بیاوریم هم بدانیم که داریم خودمان را گول میزنیم ... خدا حقانیت دینش را اثبات میکند و بعد کلی مطلب عجیب و غریب که پذیرششان سخت باشد را میگذارد مقابلمان و میگوید اگر به خدا بودن من ایمان داری بدون چون و چرا بپذیر ... اشکالی ندارد تحقیق هم بکنی ولی این تحقیق نباید شرط پذیرش تو از من محسوب گردد که اگر باشد آن وقت تو از من نپذیرفتهای بلکه از علم ناقص خودت تبعیت کردهای و آن را شریک من در حکم قرار دادهای ... و این شرک خفی است ...
این کجایش غیرمنطقی است؟ اینکه عین عقلانیت است ... ولی قبول دارم که اشکال داشت اگر مبنای پذیرش حقانیت دین قرار بود همین مسائلی باشد که رویش اما و اگر وجود دارد ... یکی از اختلافاتی که با بزرگواران بر سر مفهوم معجزه دارم هم به همین خاطر است ...
dahim-darni;949875 نوشت:
من نیز با همین مشکل دارم ، به زنجیر کشیدن افکار و کفن کردن پرسشگری توسط دین .. این همان به بردگی گرفتن افکار انسان هاست ..
چه برای فکر کردن و چه برای سؤال پرسیدن در اسلام محدودیت داریم، ولی محدودیتش چیزی نیست که کسی بتواند نتیجه بگیرد که پس ما آزاد نیستیم ...
برای مثال در سورهی مدثّر سه نوع تفکر اشتباه شمرده شده است که خداوند در مقابلش وعدهی عذاب میدهد، با آنکه تفکر بالاترین عبادت شمرده میشود که فضیلت آن از درک شب قدر هم بالاتر است، چرا که یک ساعتش معادل ۷۰ سال عبادت است در حالیکه شب قدر چند ساعت است و اینقدر فضیلت دارد ... سه تفکری که نهی شدهایم اینهاست:
۱. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ
۲. عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ * وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا ... وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ...
۳. فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ * ... * بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً * كَلَّا ۖ بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ
آیات خیلی عجیبی هستند ... در نوع اولی که از تفکر نهی شدهایم در واقع تفکر نیست و تفکیر است، یعنی خود را به فکر زدن است، یعنی خود را به زحمت انداختن برای استفاده از فکر است برای اینکه خودمان را توجیه کنیم، یعنی عذر و بهانه تراشیدن برای موجه جلوه دادن راهی که دوست داریم فرض کنیم درست است و دیگران را هم میخواهیم قانع کنیم که بپذیرند که درست است ... در نوع دوم از تفکر بحث سؤالات بیجا مطرح شده است که نوعاً انحرافی هستند و ذهنها را از موضوعات اصلیتری منحرف میکنند ... و نوع سوم سؤالات هم برای وقتی است که برای شخص حجت تمام میشود ولی او اصرار دارد که الا و بالله باید برای من از آن راهی که خودم میگویم حجت تمام شود، مثل ریاضیدانی که بگوید من کاری ندارم که میدانم چه درست است یا نه، من به شرطی میپذیرم که اسلام حق است که آن را با زبان ریاضیات برایم اثبات کنند، یا چیزی شبیه به آن ...
تفکر فلاسفهی ما در اتمام حجت فلسفی بر مخاطبان اسلام از نوع سوم است، سؤالات بنیاسرائیلی فکر کنم از نوع دوم باشند، و خیلی از محاجّههایی که اهل کفر با اهل ایمان دارند هم از نوع اول است، ایشان چون نمیخواهند تسلیم اسلام شوند آسمان و ریسمان است که به هم میبافند تا خود را موجّه نشان دهند ...
برای سؤال پرسیدن منعیات دیگری هم داریم ... مثلاً در قرآن آمده که برای چه سؤالی میپرسید که اگر به شما جواب داده شود شما را ناراحت میکند ... یا منع شدهایم از اینکه سؤالی بپرسیم که جوابش را میدانیم و نیتمان از طرح این سؤال مشکلدار باشد ...
اما بجز این موارد خاطرم نیست که منع دیگری شده باشیم در تفکر یا در طرح پرسش ... مگر اینکه میفرمایند در ذات خداوند فکر نکن که ذهنت وا میماند و به حیرت میافتی و به ذات او آگاه نمیگردی و چه بسا از حیرت به جنون کفر بیفتی و انکار کنی چیزی را که ظرفیت فهمش را نداری ...
حالا این قیود همان قولوزنجیرهای به بردگی کشیدن تفکر انسانهای آزاده است؟ به نظر که اینطور نمیرسد ...
من گمان می کنم در این زمینه بین علم و دین تفاوت وجود دارد ، دین همیشه جواب هایی آماده برای هر سوالی دارد ، اما علم اینگونه نیست ..
بله درست است ... دین همیشه یک جواب ساده برای تمام مجهولات دارد که درست هم هست، ولی به آن معنا نیست که بگوید برای این سؤال همین یک جواب بسیط وجود دارد و جواب تفصیلی ندارد، بنابراین کسی که به دنبال تفصیل مطلب باشد میتواند همچنان خود را در جایگاه یک دانشمند علوم طبیعی دانسته و به دنبال جوابهای تفصیلی بگردد ...
اینکه دین برای هر سؤالی یک جواب اجمالی هم داشته باشد چگونه ممکن است به جای نقطهی قوت نقطهی ضعف دین محسوب گردد؟
dahim-darni;949875 نوشت:
در عین حال موضوعی که تحت عنوان دستکاری ژنی صورت می گیرد ، نوعا دست بردن در همان خلقتی است که حضرتعالی ودین برای خدا قائل هستید ..
نه بزرگوار، ما برای خدا خالقیتی از جنس خلقت قوانین را قائل هستیم، انسان حتی اگر دستکاری ژنی هم بکند همچنان از همان قوانینی که خداوند حاکم کرده است سود میبرد و کارش مثل لگو بازی و ساخت بناهای لگویی با لگوهای کارخانهی دیگری تحت ضوابط وضع شده توسط آن کارخانهی دیگر است ... این کجا و آن کجا؟
dahim-darni;949875 نوشت:
خب با این تفکر واپس گرایانه باید انسان ها تا قیام قیامت خر سوار شوند و شتر برانند !
بعد وقتی من می گویم تفکرات شما ( که از دین ناشی می شود ) با رفاه و آسایش مردم مخالف است می فرمائید انصافت کجاست !! شما حتی داشتن ابتدایی ترین وسایل را هم حق مردم نمی دانید و می گوئید ائمه اگر آن وسایل را می ساختند موجب بدبختی آنها می شده است !!
گ
اگر انسان بخواهد تا قیام قیامت انسان نشود و چهارپا باقی بماند همان خر و شتر هم برایش زیاد است ... انسان چنان موجودی است که میتواند خودش هیچ نباشد ولی به تار موی گندیدهای که به سرش باشد هم مغرور شود و تکبر بورزد ...
من که خودم و شما را به انصاف فراخواندم از شما پرسیدم که دین کجا با رفاه و آسایش مردم مخالف است؟ جز این است که گفتم اول اصلاح باطن و انسان شدن، بعد رفاه و آسایش و اصلاح ظاهر؟ ... مردم راستراست امامشان را مخالفت کرده و تنهایشان گذاشته و شهیدشان میکردند و به هلاکت کفر و شرک و نفاق میافتادند و ما انتظار داریم امام علیهالسلام به ایشان طیالأرض و علم کیمیا و امثال آن بدهند تا زندگیاشان مرفه گشته و ظلم و فسادشان بیش از پیش سر به آسمان بگذارد؟ ... یزید اگر تانک و هواپیما و نفربر زرهی و موشکهای بالستیک داشت چه میکرد؟
حالا از نظر شما این تفکر یک تفکر واپسگرایانه است، من کاری از دستم برنمیآید که تصور شما را تغییر بدهم ولی برای خودم مثل روز روشن است که عقلانیت به همین رویه حکم میکند ... اینکه تا ظرفیت یک علم نباشد نباید آموزشش داد ... در عوض در روایات آمده که بعد از فرج حضرت اباصالحالمهدی علیهالسلام بر سرها دست کشیده و عقلها شکوفا گشته و تا آن زمان یک یا دو حرف از ۷۲ حرف علم کسب شده است اما بعد از ظهور تمام آن علوم برای انسان منکشف میگردند ... بیخود نیست که عقوبت نافرمانی مردم بعد از ظهور دیگر جنگ نیست بلکه قیام قیامت است و پشمزده شدن کوهها و ...
این می تواند پاسخی به پرسش تاپیک هم باشد : قرآن چه نیازی به علم دارد ؟! به وسیله علم مفاهیمش آشکار می شود ..
ولی طبیعی است که شما منکر نیاز قرآن به علم باشید ..
نه بزرگوار منکر نیستم ... البته منکر نیاز قرآن به علم هستم و لی منکر نیاز مردم به علم برای فهم بهتر قرآن نیستم
این قید که یکسان بودن آنها باید با چشم غیرمسلح و با دقت یک انسان معمولی مشخص باشد و به بیش از آن نیازی نیست را از کجا آوردید بزرگوار؟ در قرآن آمده که ما حتی انگشتان او را هم مساوی انگشتان این دنیایش خلق میکنیم، چیزی در مورد اینکه تا چه حد شباهت داشته باشد بیان نشده است، بنابراین خارج از حدود بیان آمده در قرآن نشده است اگر کسی یکسان بودن خطوط سرانگشتان بدن محشور شده در حشر با بدن دنیایی را هم مطرح نماید ...
خب کمی واضح تر بیان کنید ، این چه اشاره علمی می تواند محسوب شود ؟! غیر از اینکه قدرت خدا را برساند ذهن را به سمتی دیگر نمی برد ، اما اگر می گوئید چون سرانگشت را مثال زده پس حتما چیزی در آن است که این مثال را زده این نیز هنری محسوب نمی شود ، در واقع شما هر پدیده دیگری را نیز مثال بزنید قابلیت مطالعه دارد ..
دوران دبیرستان به ما می گفتند در قرآن به تین و زیتون قسم خورده شده و این یعنی اعجاز علمی قرآن .. می پرسیدیم چگونه ؟ می گفتند چون اسم این دو چیز با خاصیت را آورده دیگر ..
به نظر منظور شما نیز همین مطلب است ..
نقطه;949886 نوشت:
ولی این سؤال باقی میماند که چرا در خود آن آیه از لفظ خلق کردن که آن هم عربی است و در سایر آیات خود قرآن هم به کرّات استفاده شده است استفاده نشده است ... این یک سؤال است که کنجکاوی در مورد آن میتواند به صورت یک سؤال لاینحل در ذهن علما باقی بماند تا دانش بشر به جایی برسد که تفسیر جدیدی برای آن بیابد
در قرآن « نزول چهارپایان » هم آمده است : وأنزل لكم من الأنعام ثمانية .. خب آیا چهارپایان از آسمان پایین فرستاده می شوند ؟!
یک نکته ای که برای من هم جالب است اینکه در مورد آب استعمال «انزال» به تنهایی نبوده است ، بلکه یا من السما یا من المعصرات (ابرها) نیز همراهش آمده .. در صورتی که اگر معنی «انزلنا» فرو فرستادن می بود دیگر نیازی نبود بر آسمان تاکید کند .. اتفاقا این یکی را همه زمینی ها می دانند که باران از آسمان می ریزد !!
شاید بتوان از همین نتیجه گرفت که بین نزول آب و سایر نزول ها ( از جمله کتاب ، آیه ، میزان ، حدید و چهارپا ) تفاوت دارد ، دست کم اگر مقصود از نزول این موارد اخیر از «آسمان» بود می بایست مانند آب تاکید را آورد ، حالا که نیاورده چه نتیجه ای می توان گرفت ؟!
نقطه;949900 نوشت:
جناب دارنی، اینکه واضح است که وقتی کسی با یک گزاره مواجه میشود برداشت او از آن گزاره متناسب باشد با سطح دانش و آگاهیاش ... با افزایش سطح دانش و آگاهیاش هم برداشتش ارتقاء مییابد ... حتی یک نفر ممکن است یک کتاب را ده بار بخواند و هر بار بگوید که انگار دارم کتاب جدیدی را میخوانم و از تازگی این کتاب برایم کم نشده است ... حرفی که در مورد قرآن هم زیاد بیان میشود و برای خودم هم همینطور بوده است ...
یک مثال برایتان بزنم ... یکی از ۴ امام اهل سنت رسید خدمت امام صادق علیهالسلام، ایشان غذا که خوردند فرمودند که شکر خدا و شکر پیامبرش، آن امام اهل سنت برآشفت که اینکه دیگر واضح است که شرک است! امام علیهالسلام آیهای از قرآن را برایش تلاوت فرمودند و پرسیدند که آیا تا بحال این آیه را ندیده بودی؟ با تعجب گفت که چرا ولی تا کنون به آن توجه نکرده بودم ... امام علیهالسلام جواب دادند که بلکه نفس تو مانع از این شد که این موضوع را از آن آیه درک کنی ...
با این حساب اینکه امروز چیزی را از قرآن برداشت کنیم یا به قرآن نسبت بدهیم لزوماً به این معنا نیست که کسی بتواند بپرسد اگر چنین چیزی در قرآن بود چرا تا کنون کسی به آن توجه نکرده بوده است ... مگر کتاب آفرینش از هزاران سال پیش تا همین چند صد سال پیش تغییری کرده بود که ناگهان شروع کردند طور دیگری آن را بخوانند و به آن توجه کنند و در آن عجایبی را کشف نمایند؟ اگر ۷۰۰۰ سال چنین توجهی نکرده باشند و بعد توجه کنند به معنای این است که در آن ۷۰۰۰ سال خبری از آن عجایب در کتاب آفرینش نبوده است؟
خب خب ، بسیار هم عالی ..
اما و بازهم اما
ما وقتی به تاریخ علم نگاه می کنیم می بینیم از روی کتاب طبیعت حرکت هایی برای پیشبرد علم انجام شده است ، شاید آنقدری نبوده که بتواند تحول عظیم ایجاد کند ، اما به هر حال طبیعت آنقدر سوژه ( ولو ابتدایی ) برای مطرح کردن داشته که موجب سوال شده است . فلاسفه یونانی را نگاه کنید ، طبیعت پرسش هایی برایشان فراهم کرده و آنها نیز به پاسخ هایی رسیده اند که شاید بنده و امثال بنده نیز امروز و در قرن 21 نتوانیم به آن جواب ها حتی نزدیک بشویم !
اما قرآن چه ؟! آیا واقعا هیچ جنبش علمی ( هرقدر کوچک ، هرقدر خرد ) را در تاریخ سراغ دارید که با قرآن آغاز شده باشد ؟!
و مسئله دوم ظرفیت و بستر است ، طبیعت هنوز هم می تواند پرسش بیافریند و پاسخ تولید کند ، اما قرآن خیر ، ما اینجا با تعدادی محدود از آیاتی که معانی مبهمی دارند سروکار داریم ، آنقدر هم ابهام دارند که اگر حتی ترجمه شان را هم شروع کنیم وسط کار خسته شویم و کنار بگذاریم .. چه رسد به آنکه بخواهیم یک تحقیق علمی را با آنها شروع کنیم !!
نقطه;949901 نوشت:
این حدیث را دیده بودم و آن را درست هم میدانم، ولی اینکه بحث شنبه و یکشنبه و دوشنبه پیش بیاید آیا یعنی مراد از روز همین روزهای ما باشد؟ زمانی که خورشید نبوده دوشنبه را چطوری به صورت روزهای هفته تعریف میکردید؟
...
خب اولا من اینرا نگفته ام ، در اصل پیامبر فرموده ، سوال شما به ایشان بر می گردد .
اما نکته اصلی را می خواهم عرض کنم : من فرض شما را می گیرم و بحث را جلو می برم : شما دقیقا نمی دانید منظور از روز در آیات قرآن چیست ..
خب اینجا یک نکته ای مطرح است ، من چگونه باید چیزی که دقیقا نمی دانید و نمی دانم چیست را رد و یا حتی اثبات کنم ؟! و بعد وقتی نمی دانیم این وسط منظور خدا دقیقا چیست ، چرا باید اصلا موضوعی به نام «آفرینش از دید قرآن » مطرح بشود ؟! چیزی که نمی دانیم چگونه توضیح داده می شود ؟!
نقطه;949902 نوشت:
چرا خدا حقانیت دینش را اثبات میکند، اما نه از این راه، از راه خودش اثبات میکند، اثباتی که بدانیم قابل اطمینان است و باید به آن تن بدهیم و اگر نپذیریم و عذر و بهانه بیاوریم هم بدانیم که داریم خودمان را گول میزنیم ... خدا حقانیت دینش را اثبات میکند و بعد کلی مطلب عجیب و غریب که پذیرششان سخت باشد را میگذارد مقابلمان و میگوید اگر به خدا بودن من ایمان داری بدون چون و چرا بپذیر ... اشکالی ندارد تحقیق هم بکنی ولی این تحقیق نباید شرط پذیرش تو از من محسوب گردد که اگر باشد آن وقت تو از من نپذیرفتهای بلکه از علم ناقص خودت تبعیت کردهای و آن را شریک من در حکم قرار دادهای ... و این شرک خفی است ...
متوجه نشدم ! خدا حقانیت دینش را چگونه اثبات کرده است ؟!
نقطه;949902 نوشت:
چه برای فکر کردن و چه برای سؤال پرسیدن در اسلام محدودیت داریم، ولی محدودیتش چیزی نیست که کسی بتواند نتیجه بگیرد که پس ما آزاد نیستیم ...
برای مثال در سورهی مدثّر سه نوع تفکر اشتباه شمرده شده است که خداوند در مقابلش وعدهی عذاب میدهد، با آنکه تفکر بالاترین عبادت شمرده میشود که فضیلت آن از درک شب قدر هم بالاتر است، چرا که یک ساعتش معادل ۷۰ سال عبادت است در حالیکه شب قدر چند ساعت است و اینقدر فضیلت دارد ... سه تفکری که نهی شدهایم اینهاست:
۱. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ
۲. عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ * وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا ... وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ...
۳. فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ * ... * بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً * كَلَّا ۖ بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ
آیات خیلی عجیبی هستند ... در نوع اولی که از تفکر نهی شدهایم در واقع تفکر نیست و تفکیر است، یعنی خود را به فکر زدن است، یعنی خود را به زحمت انداختن برای استفاده از فکر است برای اینکه خودمان را توجیه کنیم، یعنی عذر و بهانه تراشیدن برای موجه جلوه دادن راهی که دوست داریم فرض کنیم درست است و دیگران را هم میخواهیم قانع کنیم که بپذیرند که درست است ... در نوع دوم از تفکر بحث سؤالات بیجا مطرح شده است که نوعاً انحرافی هستند و ذهنها را از موضوعات اصلیتری منحرف میکنند ... و نوع سوم سؤالات هم برای وقتی است که برای شخص حجت تمام میشود ولی او اصرار دارد که الا و بالله باید برای من از آن راهی که خودم میگویم حجت تمام شود، مثل ریاضیدانی که بگوید من کاری ندارم که میدانم چه درست است یا نه، من به شرطی میپذیرم که اسلام حق است که آن را با زبان ریاضیات برایم اثبات کنند، یا چیزی شبیه به آن ...
تفکر فلاسفهی ما در اتمام حجت فلسفی بر مخاطبان اسلام از نوع سوم است، سؤالات بنیاسرائیلی فکر کنم از نوع دوم باشند، و خیلی از محاجّههایی که اهل کفر با اهل ایمان دارند هم از نوع اول است، ایشان چون نمیخواهند تسلیم اسلام شوند آسمان و ریسمان است که به هم میبافند تا خود را موجّه نشان دهند ...
برای سؤال پرسیدن منعیات دیگری هم داریم ... مثلاً در قرآن آمده که برای چه سؤالی میپرسید که اگر به شما جواب داده شود شما را ناراحت میکند ... یا منع شدهایم از اینکه سؤالی بپرسیم که جوابش را میدانیم و نیتمان از طرح این سؤال مشکلدار باشد ...
اما بجز این موارد خاطرم نیست که منع دیگری شده باشیم در تفکر یا در طرح پرسش ... مگر اینکه میفرمایند در ذات خداوند فکر نکن که ذهنت وا میماند و به حیرت میافتی و به ذات او آگاه نمیگردی و چه بسا از حیرت به جنون کفر بیفتی و انکار کنی چیزی را که ظرفیت فهمش را نداری ...
حالا این قیود همان قولوزنجیرهای به بردگی کشیدن تفکر انسانهای آزاده است؟ به نظر که اینطور نمیرسد ...
تقریبا می توان گفت در اسلام «چرا» نداریم ، نهایتا می توان از «چگونه » ها آنهم با کلی شرط و قید پرسید .. حالا جدیدا یک مقداری پیشرفت کرده ایم و گاهی بعضی چرا ها هم پرسیده می شوند ، اما آنها هم پاسخ های اماده و از قبل تعیین شده دارند و به دردی نمی خورند ..
اینها همان غل و زنجیرهایی ست که دین می تواند بر ذهن انسان ایجاد کند .. جمود فکری انسان ها در قرن های قرن پس از ادیان نیز دقیقا از همین ناشی می شده است ، تا آنکه انسان کم کم و به صورت جدی به دنبال پاسخ «چرا» ها گشت !
نقطه;949904 نوشت:
بله درست است ... دین همیشه یک جواب ساده برای تمام مجهولات دارد که درست هم هست، ولی به آن معنا نیست که بگوید برای این سؤال همین یک جواب بسیط وجود دارد و جواب تفصیلی ندارد، بنابراین کسی که به دنبال تفصیل مطلب باشد میتواند همچنان خود را در جایگاه یک دانشمند علوم طبیعی دانسته و به دنبال جوابهای تفصیلی بگردد ...
اینکه دین برای هر سؤالی یک جواب اجمالی هم داشته باشد چگونه ممکن است به جای نقطهی قوت نقطهی ضعف دین محسوب گردد؟
خب این برداشت و نوع نگاه را دین ایجاد کرد یا علم ؟! یعنی همینکه بفرمائید راه تفصیل مطلب از نگاه دین هم باز است را کدام یک به وجود آورد ؟!
نقطه;949904 نوشت:
نه بزرگوار، ما برای خدا خالقیتی از جنس خلقت قوانین را قائل هستیم، انسان حتی اگر دستکاری ژنی هم بکند همچنان از همان قوانینی که خداوند حاکم کرده است سود میبرد و کارش مثل لگو بازی و ساخت بناهای لگویی با لگوهای کارخانهی دیگری تحت ضوابط وضع شده توسط آن کارخانهی دیگر است ... این کجا و آن کجا؟
قبول ندارم ، اگر اینطور باشد ما فقط روی اسم ها اختلاف داریم ، ولی واقعا اینطور نیست ..
ببینید علم پزشکی نوید نابودی فنا و مرگ را می دهد ، می توانید بگوئید لاف زده ، دست کم از نظر تئوریک امکانش هست ، یعنی اگر بتوانیم رمز ژنتیکی یک سلول و چگونگی فرآیند های بیان همه ژن هایش را به دست بیاوریم ، می توان مانع از مرگ سلول شد و سپس به ممانعت از مرگ یک جاندار رسید .. همین امروز اگر اشتباه نکنم نامیرایی سلول ها به مرحله خوبی رسیده است .. ( و اگر در این بحث پیشرفت فیزیک و تولید انواعی از ربات های ترمیم کننده سول ها را کنار بگذاریم )
اینجا هم دقیقا داریم از قوانین طبیعت استفاده ( و یا سواستفاده ) می کنیم .. اما آیا واقعا می توان گفت در کار خدای دین دخالت نکرده ایم ؟! خدایی که دیگر به وضوح می گوید کل نفس ذائقة الموت ؟! من فکر می کنم از همین الان باید تفاسیر آماده ای برای مفهوم مرگ داشته باشیم ، شاید تا چند سال دیگر به برداشت های جدید از مرگ نیاز پیدا کنیم !!!
نقطه;949904 نوشت:
جز این است که گفتم اول اصلاح باطن و انسان شدن، بعد رفاه و آسایش و اصلاح ظاهر؟ ... مردم راستراست امامشان را مخالفت کرده و تنهایشان گذاشته و شهیدشان میکردند و به هلاکت کفر و شرک و نفاق میافتادند و ما انتظار داریم امام علیهالسلام به ایشان طیالأرض و علم کیمیا و امثال آن بدهند تا زندگیاشان مرفه گشته و ظلم و فسادشان بیش از پیش سر به آسمان بگذارد؟ ... یزید اگر تانک و هواپیما و نفربر زرهی و موشکهای بالستیک داشت چه میکرد؟
1 - مخالفت دین با آسایش و رفاه مردم آنجاست که هر وسیله ای را می تواند به حکم آنکه هنوز ما انسان ها آدم نشده ایم تحریم کند ..
2 - لازم نبود ائمه کیمیا و طی الارض را به اعراب نشان بدهند ، به آنها می اموختند یک خلا برای خودشان بسازند تا مجبور نباشند برای قضای حاجت سر به بیابان بگذارند ! این که دیگر نیاز به اصلاح باطن ندارد !! اعراب جاهلی به گواه تاریخ از ابتدایی ترین ابزار یک زندگی هم برخوردار نبودند ، یک جاهایی امکاناتشان در حد انسان های غار نشین بوده است .. خب همین ها را هم اصلاح می کردند ما بحثی نداشتیم ، تامکت و اس 300 و رپتور ساختن پیشکش !!
نقل قول:
نه بزرگوار منکر نیستم ... البته منکر نیاز قرآن به علم هستم و لی منکر نیاز مردم به علم برای فهم بهتر قرآن نیستم
اگر وجود نکات علمی در قرآن را بپذیریم : رابطه علم و این دسته از آیات مثل رابطه پیامبر و سایر آیات قرآن است ..
بهتر نیست به جای جمله « علم قرآن را تایید کرده » ، جمله « قرآن علم را تایید کرده » را بگوئید ؟!
سلام
اینکه شما انتظار دارید، قرآن برای شما مسائلی را مطرح کند تا از آن مطالب علمی استخراج کنید آن هم برای اعراب 1400 سال قبل که حتی اسم خودشان هم بلد نبودن،یکم بی انصافیست.به بچه دبستانی که انتگرال درس نمیدن...اصلا قرآن کتاب فلسفی یا علمی نیست که بخواد با جزییات صحبت کنه...بفرض اینکه یک پدیده علمی را هم به طور دقیق شرح میداد،آیا می توانست برای تمام دوران حجت باشد؟شاید در یک برهه ی زمانی عده ای ایمان بیاورند اما نسل های بعدی خواهند گفت از کجا معلوم قرآن را دستکاری نکرده باشند و آن را مطابق علم امروزی در نیاورده باشند؟یا آنکه همین حالا پیامبر(ص) پیش ما بودند و معجزه ای را هم به اذن خدا انجام میدادند باز هم نمی توانست برای ما حجت باشد چون می توانستیم ایراد بگیریم که شعبده بازیست،مثلا دیوید کاپرفیلد هم این کار را بلد هست و این موضوع چیزی شبیه به جریان حضرت موسی (ع) و ساحران فرعون شود...کلا این جهان ماده بر اساس نظام علت و معلولی اداره میشه و زمان و مکان توش نقش داره...آنجا که عصای حضرت موسی (ع) تبدیل به مار شد بنظر من که اینطور نبود یک دفعه عصا به ماری تبدیل شود،یک سری علت و معلول هایی پشت سر هم انجام گرفته تا عصا به مار تبدیل شده...چطور یک دانه گیاه طی مراحلی در خاک رشد میکند دقیقا مثل همان...پس ایمان آوردن به این حرف ها نیست،تا خود شخص با مسئله توحید مشکل داشته و کور دل باشد به هیچ طریقی ایمان نمیاورد...
حال اینها به کنار، خداوند در آیه 3 سوره ملک میفرمایند:
همان کسى که هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه و روي هم آفرید; در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبى نمى بینى! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مى کنى؟!
خب الان علم به این این موضوع پی برده که اتمسفر زمین شامل هفت طبقه هستش یعنی :
1-تروپوسفر2-استراتوسفر3-ازونسفر4-مزوسفر5-یونوسفر6-ترموسفر7-اکسوسفر
الان شما انتظار داری خدا برای عرب 1400 سال پیش که انسان زنده به گور می کردند،چطور حرف بزند که هم عربا شاخ در نیارن و رم نکنن و هم ما متوجه شیم؟؟انتظار
داری خدا بیاد این طبقات رو با اسم شون توضیح بده؟؟
البته در آیه 12 سوره فصلت هم خداوند اشاره دارد که کارکرد هر طبقه را به آن وحی کرده است...
در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن را وحى فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى زینت بخشیدیم، و حفظ کردیم،این است تقدیر
اینکه شما انتظار دارید، قرآن برای شما مسائلی را مطرح کند تا از آن مطالب علمی استخراج کنید آن هم برای اعراب 1400 سال قبل که حتی اسم خودشان هم بلد نبودن،یکم بی انصافیست.به بچه دبستانی که انتگرال درس نمیدن...اصلا قرآن کتاب فلسفی یا علمی نیست که بخواد با جزییات صحبت کنه...بفرض اینکه یک پدیده علمی را هم به طور دقیق شرح میداد،آیا می توانست برای تمام دوران حجت باشد؟شاید در یک برهه ی زمانی عده ای ایمان بیاورند اما نسل های بعدی خواهند گفت از کجا معلوم قرآن را دستکاری نکرده باشند و آن را مطابق علم امروزی در نیاورده باشند؟یا آنکه همین حالا پیامبر(ص) پیش ما بودند و معجزه ای را هم به اذن خدا انجام میدادند باز هم نمی توانست برای ما حجت باشد چون می توانستیم ایراد بگیریم که شعبده بازیست،مثلا دیوید کاپرفیلد هم این کار را بلد هست و این موضوع چیزی شبیه به جریان حضرت موسی (ع) و ساحران فرعون شود...کلا این جهان ماده بر اساس نظام علت و معلولی اداره میشه و زمان و مکان توش نقش داره...آنجا که عصای حضرت موسی (ع) تبدیل به مار شد بنظر من که اینطور نبود یک دفعه عصا به ماری تبدیل شود،یک سری علت و معلول هایی پشت سر هم انجام گرفته تا عصا به مار تبدیل شده...چطور یک دانه گیاه طی مراحلی در خاک رشد میکند دقیقا مثل همان...پس ایمان آوردن به این حرف ها نیست،تا خود شخص با مسئله توحید مشکل داشته و کور دل باشد به هیچ طریقی ایمان نمیاورد...
خب همان قدر که کتاب های دوره دبستان برای دبیرستانی ها و دانشگاهی ها ساده و پیش پا افتاده اند ، به همان نسبت کتاب های باستانی و قدیمی برای عصر جدید بدون کاربرد هستند .. نمی توان مدعی بود یک کتاب 600 - 700 صفحه ای بتواند در همه ی زمان ها هدایتگر انسان ها باشد ، تنها در یک صورت می توان چنین ادعایی کرد و آن اینکه وضعیت جامعه انسانی هیچ تغییری نکرده و مسائلی که انسان قرن هفتمی در بیابان های عربستان داشته ، همان است که انسان قرن بیست و یکمی در وسط جامعه شهری دارد !
همان کسى که هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه و روي هم آفرید; در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبى نمى بینى! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مى کنى؟!
خب الان علم به این این موضوع پی برده که اتمسفر زمین شامل هفت طبقه هستش یعنی :
الان شما انتظار داری خدا برای عرب 1400 سال پیش که انسان زنده به گور می کردند،چطور حرف بزند که هم عربا شاخ در نیارن و رم نکنن و هم ما متوجه شیم؟؟انتظار
داری خدا بیاد این طبقات رو با اسم شون توضیح بده؟؟
البته در آیه 12 سوره فصلت هم خداوند اشاره دارد که کارکرد هر طبقه را به آن وحی کرده است...
در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن را وحى فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى زینت بخشیدیم، و حفظ کردیم،این است تقدیر
خداوند توانا و دانا
با این حساب آسمان هفتم ششصد کیلومتری ماست و خب یا باید بگوئیم فراتر از آن دیگر چیزی نیست یا اینکه علم خداوند تا همین حد بوده و بیشتر نتوانسته پیش برود
دوست عزیز ، بحث ما در این تاپیک نیز امثال همین معجزه تراشی هاست ، آقایان واضح نمی گویند منظور از هفت آسمان همان هئیت بطلمیوسی است و سالهاست رد شده ، شما و دیگر عزیزان را به دردسر می اندازند که بروید و برای آیه معجزه علمی به دست بیاورید !
خب همان قدر که کتاب های دوره دبستان برای دبیرستانی ها و دانشگاهی ها ساده و پیش پا افتاده اند ، به همان نسبت کتاب های باستانی و قدیمی برای عصر جدید بدون کاربرد هستند .. نمی توان مدعی بود یک کتاب 600 - 700 صفحه ای بتواند در همه ی زمان ها هدایتگر انسان ها باشد ، تنها در یک صورت می توان چنین ادعایی کرد و آن اینکه وضعیت جامعه انسانی هیچ تغییری نکرده و مسائلی که انسان قرن هفتمی در بیابان های عربستان داشته ، همان است که انسان قرن بیست و یکمی در وسط جامعه شهری دارد !
سلام
خب من هم اشاره کردم که قرآن مطلقا کتاب علمی یا فلسفی نیست که بخواهد با گذشت زمان کهنه شود...انسان،انسان است چه 1400 سال پیش باشد چه حالا و چه آینده...قرآن کتاب هدایت انسان است...شاید احکام آن برای 1400 سال پیش باشد ولی روح احکام ثابت و پایدارن...
dahim-darni;950038 نوشت:
با این حساب آسمان هفتم ششصد کیلومتری ماست و خب یا باید بگوئیم فراتر از آن دیگر چیزی نیست یا اینکه علم خداوند تا همین حد بوده و بیشتر نتوانسته پیش برود
دوست عزیز ، بحث ما در این تاپیک نیز امثال همین معجزه تراشی هاست ، آقایان واضح نمی گویند منظور از هفت آسمان همان هئیت بطلمیوسی است و سالهاست رد شده ، شما و دیگر عزیزان را به دردسر می اندازند که بروید و برای آیه معجزه علمی به دست بیاورید !
برادر ببین،بحث سر اتمسفر زمین هستش،در آیات قبل،اول آفرینش زمین بود بعد آسمان زمین،در آیه گفته نشده آسمان ها یعنی منظور آسمان زمین یا همون جو زمین هست...آیات قبل،از سوره فصلت
آفرینش زمین :
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۹﴾
بگو: آيا شما به آن كسي كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براي او همانندهائي قائل ميشويد؟ او پروردگار جهانيان است.
آمده شدن زمین برای حیات و پرداختن به جو زمین:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾
او در زمين كوههائي قرار داد، و بركاتي در آن آفريد، و مواد غذائي مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾
سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالي كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت ميآئيم!
اصلا بحث خداوند سر آسمان ها نیست که شما می فرمایید خدا بالاتر از آن را باخبر نیست...در جایی دیگر از آسمان های هفتگانه صحبت شده که دیگر منظور آسمان زمین یا همون اتمسفر زمین نیست یعنی آیه 86 سوره مومنون
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
بگو: چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟ (مومنون/86)
میدانیم که جهان با یک بیگ بنگ یا یک انفجار بزرگ آغاز شده و در حال بسط و گسترش است که این موضوع در آیه 47 سوره ذاریات اشاره شده است.
وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّالَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
و ما آسمان را با قدرت خود بر افراشتیم و آن را همچنان گسترش می دهیم...
جالبه نگفته گسترش دادیم گفته شده میدهیم یعنی همچنان ادامه داره...
سلام
خب من هم اشاره کردم که قرآن مطلقا کتاب علمی یا فلسفی نیست که بخواهد با گذشت زمان کهنه شود...انسان،انسان است چه 1400 سال پیش باشد چه حالا و چه آینده...قرآن کتاب هدایت انسان است...شاید احکام آن برای 1400 سال پیش باشد ولی روح احکام ثابت و پایدارن...
فیزیک انسان تغییری نکرده ، اما ارزش های انسانی و بایدها و نباید ها چرا ، همانطور که گفتم مسائل انسان قرن بیست و یکمی با مسائل انسان قرن هفتمی تفاوت دارد ، این سوالات و مسائل پاسخ های جدید می خواهند .
در عین حال مطلب جالبی فرمودید ، احکام آن برای 1400 سال پیش ... خب این نگرش مثبتی است ، و در واقع همان چیزی است که من هم می گویم .. شاید در روزگاری «قصاص» بهترین راه برای کنترل جامعه بوده ، اما امروز که می توانیم «جرم شناسی » را به عنوان یک علم تعریف کنیم و مثال های خوبی از اجرای آنرا در نقاط مختلف دنیا بیابیم ( تجربه های مفید ) ، چه اصراری بر اجرای احکامی که مناسب روزگار خود بوده اند ( و یا حتی نبوده اند ! ) داشته باشیم ؟!
saeedrz;950051 نوشت:
برادر ببین،بحث سر اتمسفر زمین هستش،در آیات قبل،اول آفرینش زمین بود بعد آسمان زمین،در آیه گفته نشده آسمان ها یعنی منظور آسمان زمین یا همون جو زمین هست...آیات قبل،از سوره فصلت
آفرینش زمین :
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۹﴾
بگو: آيا شما به آن كسي كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براي او همانندهائي قائل ميشويد؟ او پروردگار جهانيان است.
آمده شدن زمین برای حیات و پرداختن به جو زمین:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾
او در زمين كوههائي قرار داد، و بركاتي در آن آفريد، و مواد غذائي مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾
سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالي كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت ميآئيم!
این مطلبی که می فرمائید را اولین بار است که با آن مواجه می شوم !! تقریبا هیچ کجا قبل از این ندیده ام که آسمان های هفتگانه یک جا لایه های جو تفسیر شده باشد و جای دیگر چیز دیگری !!
در همان سوره فصلت نیز در انتها می گوید آسمان اولیه را هفت لایه کردیم :
فَقَضَئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فىِ يَوْمَينِْ وَ أَوْحَى فىِ كلُِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(12)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازهگيرىِ آن نيرومند دانا.
حالا اگر به احادیث مراجعه کنید متوجه می شوید که آسمان اول همین آسمان دنیای ماست که ستارگان در آن قرار گرفته اند ( کما اینکه در این آیه نیز آمده ) و بقیه آسمان ها نیز همینطور طبقه طبقه روی هم قرار گرفته اند !
در هر صورت دلبخواهی نیست که یک جا بگوئیم آسمان هفتگانه یعنی هفت لایه جو و جای دیگر بگوئیم یعنی چیز دیگر !
در عین حال لایه های جو واقعا وجود ندارند که ! یک تقسیم بندی توافقی هستند که صرفا مطالعه را آسان تر می کنند .. بعضی جاها چهار لایه ، بعضی جاها پنج لایه ، یک جاهایی 7 ، و بر مبناهای مختلف قابل تقسیم بندی هستند ! در نتیجه به این اعجاز های علمی دل خوش نکنید !
saeedrz;950051 نوشت:
میدانیم که جهان با یک بیگ بنگ یا یک انفجار بزرگ آغاز شده و در حال بسط و گسترش است که این موضوع در آیه 47 سوره ذاریات اشاره شده است.
وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّالَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
و ما آسمان را با قدرت خود بر افراشتیم و آن را همچنان گسترش می دهیم...
جالبه نگفته گسترش دادیم گفته شده میدهیم یعنی همچنان ادامه داره...
پس خدا از بالاتر از جو زمین هم بی اطلاع نیست...
حضرتعالی از کجا می دانید جهان ( و نه آن آسمانی که در قرآن آمده ) پیوسته در حال انبساط است ؟! آیا از مدل چرخه ای اطلاع دارید ؟! چیزی راجع به نظریه جهش بزرگ می دانید ؟!
جالب اینجاست آیه را جدیدا « گسترش می دهیم » ترجمه می کنند ، در حالیکه ترجمه دقیقتر آیه چنین است : و آسمان را به نيرو برافراشتيم و حقا كه ما تواناييم .. ( ترجمه استاد آیتی ) این معنا تا پیش از طرح مدل مهبانگ توسط علمای مسلمان ارائه می شد ، همینکه تحقیق علمی غرب به دنیا ارائه شد ، بلافاصله آیه و حدیثش از قرآن جور شد !! در نتیجه آیه را هم باب میل خودشان معنا کردند ..
در حالیکه «موسع» معنای «گسترش می دهیم» ندارد و بلکه صفت فاعلی به معنای «قادر» یا «گسترش دهنده» است و معنای آیه در حالت دیگر می شود: آسمان را به قدرت خود برافراشتیم و ما گسترش دهنده ایم !! در نتیجه معنی آیه اشاره به صفت «واسع» یا «قادر» بودن خدا دارد و ربطی به انبساط جهان ندارد ، به علاوه مدل انبساط جهان فقط به آسمان روی سر ما ( که توهم دیداری ماست ) مربوط نیست !
خب کمی واضح تر بیان کنید ، این چه اشاره علمی می تواند محسوب شود ؟! غیر از اینکه قدرت خدا را برساند ذهن را به سمتی دیگر نمی برد ، اما اگر می گوئید چون سرانگشت را مثال زده پس حتما چیزی در آن است که این مثال را زده این نیز هنری محسوب نمی شود ، در واقع شما هر پدیده دیگری را نیز مثال بزنید قابلیت مطالعه دارد ..
من هم به اعجاز علمی اعتقادی ندارم، اصولاً علوم قرآن را برای مؤمنان میدانم در حالی که معجزه برای اثبات حقانیت قرآن به غیرمؤمنان است، گرچه میتواند کارکرد تقویت ایمان مؤمنان را هم داشته باشد ... حالا چرا جناب عامل تشریف نمیآورند اگر دفاعی دارند بیان کنند را نمیدانم ...
با این وجود اینکه اشاره به جای خاصی از بدن بکند و بگوید آن را درست مثل همان بخش در بدن دنیوی قرار میدهیم توجه را به آن بخش جلب میکند، حالا امروزه بگویند در این بخش مسألهای هست که با احتمال بالایی برای افراد مختلف متفاوت است این میتواند برای کسانی که سؤال داشتند که چرا قرآن این مثال را زده است جالب توجه باشد ...
بله هر جای بدن قابلیت مطالعه را دارد، برگ درختان سبز هم در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، ولی برخی آیات بزرگتر از برخی آیات دیگر هستند و آیه بودنش بعد از بررسی برای افراد بیشتری آشکار میشود ...
dahim-darni;949926 نوشت:
دوران دبیرستان به ما می گفتند در قرآن به تین و زیتون قسم خورده شده و این یعنی اعجاز علمی قرآن .. می پرسیدیم چگونه ؟ می گفتند چون اسم این دو چیز با خاصیت را آورده دیگر ..
هر چی میکشیم از آموزش و پرورش است که قبلاً میگفتند درش خبر زیادی از پرورش نیست ولی در واقع خبر زیادی از آموزش درست هم درش نیست ... چیزی ندارم که بگویم، خدا همهی ما را هدایت کند ... گرچه در همان مدرسهها هم به هرحال با سواد و بیسواد با هم هستند، آدم سطحی هست و آدم عمیق هم هست ...
dahim-darni;949926 نوشت:
به نظر منظور شما نیز همین مطلب است ..
پناه میبرم به خدا ... جناب دارنی من چیزی را که خودم با آن قانع نشده باشم را برای شما بیان نمیکنم مگر آنکه ذکر کنم که خودم هم قبولش ندارم یا رویش تردید دارم ... این چیزی است که خیلیها رعایتش نمیکنند و به همین خاطر نمیتوانند در بحث منصف باقی بمانند ...
در قرآن « نزول چهارپایان » هم آمده است : وأنزل لكم من الأنعام ثمانية .. خب آیا چهارپایان از آسمان پایین فرستاده می شوند ؟!
یک نکته ای که برای من هم جالب است اینکه در مورد آب استعمال «انزال» به تنهایی نبوده است ، بلکه یا من السما یا من المعصرات (ابرها) نیز همراهش آمده .. در صورتی که اگر معنی «انزلنا» فرو فرستادن می بود دیگر نیازی نبود بر آسمان تاکید کند .. اتفاقا این یکی را همه زمینی ها می دانند که باران از آسمان می ریزد !!
شاید بتوان از همین نتیجه گرفت که بین نزول آب و سایر نزول ها ( از جمله کتاب ، آیه ، میزان ، حدید و چهارپا ) تفاوت دارد ، دست کم اگر مقصود از نزول این موارد اخیر از «آسمان» بود می بایست مانند آب تاکید را آورد ، حالا که نیاورده چه نتیجه ای می توان گرفت ؟!
آن نازل کردنی که در مورد انعام هست ظاهراً در مورد لباس هم هست: وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ...
يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا ...
توضیح علامه مجلسی در این زمینه اینطور است:وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ فيه وجوه أحدها أن معنى الإنزال هنا الإحداث و الإنشاء كقوله قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً و لم ينزل اللباس و لكن أنزل الماء الذي هو سبب القطن و الصوف و اللباس يكون منهما فكذلك الأنعام تكون بالنبات و النبات بالماء. و الثاني أنه أنزلها بعد أن خلقها في الجنة عن الجبائي قال و في الخبر الشاة من دواب الجنة و الإبل من دواب الجنة و الثالث أن المعنى جعلها نزلا و رزقا لكم و يعني بالأزواج الثمانية من الأنعام الإبل و البقر و الغنم الضأن و المعز من كل صنف اثنان هما زوجان. أقول و قال البيضاوي وَ أَنْزَلَ لَكُمْ أي و قضى أو قسم لكم فإن قضاياه توصف بالنزول من السماء حيث كتب في اللوح أو أحدث بأسباب نازلة منها كأشعة الكواكب و الأمطار [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج61، ص: 107]
اما هیچ کدام این نظریات به تنهایی قطعی نیستند و ناقض اینکه این نزول واقعاً به معنای نزول از آسمان به زمین باشند نیست (گرچه نظر دوم همین را مطرح میکند، برای لباس هم میتواند به همین صورت باشد، حداقل لباسی که برای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد و جزء میراث نبوت به حضرت یوسف علیهالسلام رسید نازل شدهی خدا بود، کما اینکه قوچی که برای ذبح به جای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد از آسمان آورده شد، همانطور که منّ و السّلوی که برای بنیاسرائيل آمد و سفرهای که از انواع اطعمه برای حوارون حضرت مسیح علیهالسلام آورده شد از آسمان فروآورده شد) ... بلکه تلاشهایی هستند برای درک بهتر این گزارههای قرآن، همانطور که در بحث نزول آهن تلاش کردهاند با علوم جدید توضیحش بدهند و بهتر آن را بفهمند ...
dahim-darni;949926 نوشت:
ما وقتی به تاریخ علم نگاه می کنیم می بینیم از روی کتاب طبیعت حرکت هایی برای پیشبرد علم انجام شده است ، شاید آنقدری نبوده که بتواند تحول عظیم ایجاد کند ، اما به هر حال طبیعت آنقدر سوژه ( ولو ابتدایی ) برای مطرح کردن داشته که موجب سوال شده است . فلاسفه یونانی را نگاه کنید ، طبیعت پرسش هایی برایشان فراهم کرده و آنها نیز به پاسخ هایی رسیده اند که شاید بنده و امثال بنده نیز امروز و در قرن 21 نتوانیم به آن جواب ها حتی نزدیک بشویم !
اما قرآن چه ؟! آیا واقعا هیچ جنبش علمی ( هرقدر کوچک ، هرقدر خرد ) را در تاریخ سراغ دارید که با قرآن آغاز شده باشد ؟!
این را که توضیح دادم بزرگوار ... اما لااقل در عصر حاضر جنبشهایی علمی به راه افتاده یا در آستانهی به راه افتادن است ...
dahim-darni;949926 نوشت:
و مسئله دوم ظرفیت و بستر است ، طبیعت هنوز هم می تواند پرسش بیافریند و پاسخ تولید کند ، اما قرآن خیر ، ما اینجا با تعدادی محدود از آیاتی که معانی مبهمی دارند سروکار داریم ، آنقدر هم ابهام دارند که اگر حتی ترجمه شان را هم شروع کنیم وسط کار خسته شویم و کنار بگذاریم .. چه رسد به آنکه بخواهیم یک تحقیق علمی را با آنها شروع کنیم !!
یعنی آیات قرآن مبهمتر از جملات کتاب آفرینش هستند؟
dahim-darni;949926 نوشت:
خب اولا من اینرا نگفته ام ، در اصل پیامبر فرموده ، سوال شما به ایشان بر می گردد .
از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه فعلاً سؤالی ندارم چون با توضیح علامهی مجلسی قانع شدهام، سؤالم از شما هم در این راستا بود که بگویم اگر صحبت از شنبه و یکشنبه پیش بیاید هم لزوماً به این معنا نیست که آن روز کذایی همین روزی باشد که امروز در محاورههای خود به آنها اشاره میکنیم ...
dahim-darni;949926 نوشت:
اما نکته اصلی را می خواهم عرض کنم : من فرض شما را می گیرم و بحث را جلو می برم : شما دقیقا نمی دانید منظور از روز در آیات قرآن چیست ..
خب اینجا یک نکته ای مطرح است ، من چگونه باید چیزی که دقیقا نمی دانید و نمی دانم چیست را رد و یا حتی اثبات کنم ؟! و بعد وقتی نمی دانیم این وسط منظور خدا دقیقا چیست ، چرا باید اصلا موضوعی به نام «آفرینش از دید قرآن » مطرح بشود ؟! چیزی که نمی دانیم چگونه توضیح داده می شود ؟!
بله من دقیقاً نمیدانم منظور از روز چه باشد، ولی میتوانم ظنّ و گمان عالمانه داشته باشم، حدسهایی که قابل تأمل باشند ... در زمان غیبت ظاهراً راه دیگری برای کسب علوم از قرآن نداریم ... در این زمان بین مطالعهی قرآن و مطالعهی کتاب طبیعت تفاوت زیادی از این نظر نیست، تفاوتی که هست در این است که قرآن و روایاتی که آن را توضیح میدهند به زبان انسانهاست و جملاتی با قاعده هستند و از کلماتی تشکیل شدهاند که با علم اشتقاق میتوان ارتباطشان با کلمات دیگر را بررسی کرد و قص علی هذا ... با این حساب اگر با هدایت برداشتهایمان از قرآن به مطالعهی کتاب آفرینش بپردازیم میتوانیم تعداد مسیرهای اشتباهی که با سعی و خطا باید طی کنیم را کاهش دهیم ...
متوجه نشدم ! خدا حقانیت دینش را چگونه اثبات کرده است ؟!
از طریق فطرتی که در عالم ذر به انسان اعطا شده است و مطابق روایات اگر نبود انسان راهی برای شناخت خدا و اولیاء خدا نداشت ... لازم به ذکر است که ظاهراً فعلاً در این سایت تقریباً کسی در این قول با من همعقیده نیست ولی تا جایی که دیدهام نه دفاع درستی از راه خودشان داشتهاند و نه نقد قویای که به این نظر وارد باشد ...
dahim-darni;949926 نوشت:
تقریبا می توان گفت در اسلام «چرا» نداریم ، نهایتا می توان از «چگونه » ها آنهم با کلی شرط و قید پرسید .. حالا جدیدا یک مقداری پیشرفت کرده ایم و گاهی بعضی چرا ها هم پرسیده می شوند ، اما آنها هم پاسخ های اماده و از قبل تعیین شده دارند و به دردی نمی خورند ..
با اینکه خیلی از پاسخهای آماده و از قبل تعیین شده اشکال دارند با شما موافقم ولی با اینکه در اسلام نمیتوان به سراغ چراها رفت و در اکثر موارد باید به دنبال یافتن پاسخ چگونهها بود موافق نیستم ... درست عکس آن در علوم طبیعی است که چراها خیلی زود به بنبست میرسند و ادعایی هم ندارند که چراها را داشته باشند و کارشان توصیف طبیعت است که یعنی بیان چگونگیها ... نه چراها ...
dahim-darni;949926 نوشت:
خب این برداشت و نوع نگاه را دین ایجاد کرد یا علم ؟! یعنی همینکه بفرمائید راه تفصیل مطلب از نگاه دین هم باز است را کدام یک به وجود آورد ؟!
علم ... ولی بزرگوار علم که اختراع انسان نیست، انسان کنجکاو تلاش کرد و به بخشی از آن دست یافت، رسید نه اینکه بسازد، خود این علم از کجا آمده است، جواب ما خداست و دین خدا ...
dahim-darni;949926 نوشت:
قبول ندارم ، اگر اینطور باشد ما فقط روی اسم ها اختلاف داریم ، ولی واقعا اینطور نیست ..
ببینید علم پزشکی نوید نابودی فنا و مرگ را می دهد ، می توانید بگوئید لاف زده ، دست کم از نظر تئوریک امکانش هست ، یعنی اگر بتوانیم رمز ژنتیکی یک سلول و چگونگی فرآیند های بیان همه ژن هایش را به دست بیاوریم ، می توان مانع از مرگ سلول شد و سپس به ممانعت از مرگ یک جاندار رسید .. همین امروز اگر اشتباه نکنم نامیرایی سلول ها به مرحله خوبی رسیده است .. ( و اگر در این بحث پیشرفت فیزیک و تولید انواعی از ربات های ترمیم کننده سول ها را کنار بگذاریم )
اینجا هم دقیقا داریم از قوانین طبیعت استفاده ( و یا سواستفاده ) می کنیم .. اما آیا واقعا می توان گفت در کار خدای دین دخالت نکرده ایم ؟! خدایی که دیگر به وضوح می گوید کل نفس ذائقة الموت ؟! من فکر می کنم از همین الان باید تفاسیر آماده ای برای مفهوم مرگ داشته باشیم ، شاید تا چند سال دیگر به برداشت های جدید از مرگ نیاز پیدا کنیم !!!
بله بزرگوار باز هم در کار خدا دخالتی نکردهایم ...
برای اینکه اولاً از خود قرآن برایتان مثال آوردم از اینکه میشود aging را متوقف کرد و یا به شدت کند کرد تا آنجا که بتوان تا قیام قیامت زنده ماند، یا به قول روایات شخص آنقدر زنده بماند که خودش بخواهد که بمیرد ... و دوماً اینکه با این کار فقط مرگ طبیعی در اثر پیری است که متوقف میشود و بحث نامیرایی پیش نمیآید، همین الآن هم بیشتر مرگ و میرها از غیر از پیری است ... تصادفات و بیماریها ...
در مورد بیماریها هم حتی اگر تمام بیماریها را هم درمان کنیم همچنان مطابق این روایت است که برای هر مرضی درمانی هست مگر برای مرض مرگ، معنای مرض مرگ را هم اینطور تفسیر کردهاند که مرضی که انسان در آن بمیرد، یعنی خود بیماری بهانهای باشد برای رسیدن مرگ به انسان، که در این صورت حتی اگر مرضی پیشپاافتاده باشد که درمانش موجود هم هست و ساده هم هست ولی باز اگر قرار باشد شخص در آن بمیرد خواهد مرد، حالا یا بخاطر اشتباه درمانی یا کادر پزشکی، یا اینکه ناگهان اتفاق جدیدی در دل این بیماری برای شخص بیفتد که از چشم دیگران مخفی بوده یا قص علی هذا ... با این حساب حتی اگر همهی درمانها هم کشف شوند همچنان نمیشود گفت در کار خدا دخالتی شده است و مثلاً خدا میخواست کسی بمیرد ولی ما نگذاشتیم، العیاذ بالله ...
dahim-darni;949926 نوشت:
1 - مخالفت دین با آسایش و رفاه مردم آنجاست که هر وسیله ای را می تواند به حکم آنکه هنوز ما انسان ها آدم نشده ایم تحریم کند ..
موارد متعددند ... ولی دین با فنآوریهای معمول که مخالفت نمیکند ... با سلاحهای کشتار جمعی مخالفت میکند، با عوامل ایجاد فساد و فحشاء مخالف است، با لهو و لعب مخالفت میکند، با ماشین رختشویی که مخالفتی نکرده است ... اینکه خودش درست نکند یک بحث است و اینکه شما میفرمایید تحریم میکند بحث دیگری است ...
dahim-darni;949926 نوشت:
2 - لازم نبود ائمه کیمیا و طی الارض را به اعراب نشان بدهند ، به آنها می اموختند یک خلا برای خودشان بسازند تا مجبور نباشند برای قضای حاجت سر به بیابان بگذارند ! این که دیگر نیاز به اصلاح باطن ندارد !! اعراب جاهلی به گواه تاریخ از ابتدایی ترین ابزار یک زندگی هم برخوردار نبودند ، یک جاهایی امکاناتشان در حد انسان های غار نشین بوده است .. خب همین ها را هم اصلاح می کردند ما بحثی نداشتیم ، تامکت و اس 300 و رپتور ساختن پیشکش !!
فکر نکنم اینکه دستشویی آمده باشد کنار آشپزخانه یا چسبیده به اتاق نشیمن طراحی بشود جزء پیشرفتهای انسان مدرن محسوب شود ...
مضاف اینکه آنها با آن وضع زندگیاشان خو کرده بودند، برای مثال آن صحابی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که بیابانگرد بود وقتی اسلام آورد و خواست ساکن مدینه گردد برای خودش چادری در بیابان کنار شهر زد و ساکن آنجا شد و به داخل شهر نیامد ...
با تمام این اوصاف اینکه چنین کاری نکنند را هیچ اشکالی درش نمیبینم ... تمامی پیامبران علوم زیادی داشتند ولی همه فقط قومشان را دعوت به خوب شدن و انسان شدن میکردند و میفرمودند که اگر از ما تبعیت کنید دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان باز میشود
dahim-darni;949926 نوشت:
اگر وجود نکات علمی در قرآن را بپذیریم : رابطه علم و این دسته از آیات مثل رابطه پیامبر و سایر آیات قرآن است ..
نیازی از همین جنس ...
مطمئن نیستم منظورتان چیست، اینکه چون پیامبر خدا شارح آیات قرآن هستند و علم هم شارح این دسته از آیات قرآن است پس علم همشأن پیامبر خداست؟ اگر منظورتان همین است باید توجه کرد که پیامبر خدا علم قطعی به آیات قرآن دارند ولی علوم ظنی فقط میتوانند ظنّ و گمانهایی عالمانه را نسبت به کتاب خدا شکل بدهند ... فرق بین پیامبر خدا و علوم طبیعی میشود فرق بین علوم Ontic و علوم Epistemic، میشود همانکه خداوند فرمود ظن و گمان انسان را از حقیقت بینیاز نمیکند، یعنی علوم طبیعی انسان را از داشتن پیامبری که علم و حکمت را بیاموزد بینیاز نمیکند ...
این مطلبی که می فرمائید را اولین بار است که با آن مواجه می شوم !! تقریبا هیچ کجا قبل از این ندیده ام که آسمان های هفتگانه یک جا لایه های جو تفسیر شده باشد و جای دیگر چیز دیگری !!
در همان سوره فصلت نیز در انتها می گوید آسمان اولیه را هفت لایه کردیم :
فَقَضَئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فىِ يَوْمَينِْ وَ أَوْحَى فىِ كلُِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(12)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازهگيرىِ آن نيرومند دانا.
حالا اگر به احادیث مراجعه کنید متوجه می شوید که آسمان اول همین آسمان دنیای ماست که ستارگان در آن قرار گرفته اند ( کما اینکه در این آیه نیز آمده ) و بقیه آسمان ها نیز همینطور طبقه طبقه روی هم قرار گرفته اند !
در هر صورت دلبخواهی نیست که یک جا بگوئیم آسمان هفتگانه یعنی هفت لایه جو و جای دیگر بگوئیم یعنی چیز دیگر !
در عین حال لایه های جو واقعا وجود ندارند که ! یک تقسیم بندی توافقی هستند که صرفا مطالعه را آسان تر می کنند .. بعضی جاها چهار لایه ، بعضی جاها پنج لایه ، یک جاهایی 7 ، و بر مبناهای مختلف قابل تقسیم بندی هستند ! در نتیجه به این اعجاز های علمی دل خوش نکنید !
سلام
بنده اصلا تفسیر خاصی نکردم... همه چیز عین معنای قرآن است.نباید آیات را به صورت جدا ازهم تفسیر کنید در غیر اینصورت درمعنا و مفهوم آیات دچار اشتباه می شویم.
آیات 9 و 10 و 11 که معنا و مفهومش مشخص است. در آیه 12 هم ابتدا اشاره شده (پس آنها= به زمین و آسمانش درآیه قبل بر میگردد)یعنی هم زمین و هم آسمانِ زمین را هفت طبقه کرده ایم...من جایی ندیدم بگوید آسمانِ اولیه!! گفته شده آسمانِ دنیا را با چراغ ها آذین کردیم، جایی گفته نشده آسمانِ دنیا یکی از طبقات است...
اینکه میفرمایید نمی شود آسمان چندین معنا بدهد درست نیست...یک کلمه در یک جمله میتواند معنا و مفهوم متفاوتی به خود بگیرد مثلا کلمه (شیر) را در نظر بگیرید :
شیر=شیر فلکه ی آب
شیر=شیر خوراکی
شیر=حیوان شیر
شیر=مجاز شجاعت
باید دید این کلمات با توجه به خود جمله و جملات قبل، چگونه بکار رفته اند سپس آن را معنا کرد...این هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین در سوره طلاق آیه 12 نیز آمده که همان معنا را میدهد:
اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْماً
خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را; فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مى آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم او به همه چیز احاطه دارد! (طلاق/12)
در سوره بقره آیه 29
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْء عَلیمٌ
او خدائى است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، براى شما آفرید; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چیز آگاه است.(بقره/29)
تمام آیاتی که اشاره شد آسمان یک معنا را میدهد...جایی که از هفت آسمان صحبت میشود همراه آن یا قبل آیه از آفرینش زمین هم صحبت میشود..یعنی منظورش یک آسمان یعنی آسمان زمین ، که دراینجا یعنی همان جو زمین هست...
نه میخواستید واقعا طبقه باشد!!!خب مشخص است تقسیم بندیست...در مورد روایات هم نمی توان به آنها تکیه زیادی داشت. در خطبه 210 نهج البلاغه در مورد اختلاف در راوایات آمده است که:
آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه کذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محکم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است که به دقّت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است که با ظنّ و گمان روايت شده است، ودر زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن قدر دروغ بر آن حضرت بسته شد که حضرت به پا خاست و خطبه اى خواند و فرمود: هر کس عمداً به من دروغى ببندد بايد جايگاه خويش را در آتش دوزخ مهيّا سازد!
اینکه تشخیص دهیم حدیث همان است که نقل شده یا آنکه مضمون آن درست نقل شده یا حدیث اعتبار داشته باشد جای بحث است...
dahim-darni;950060 نوشت:
حضرتعالی از کجا می دانید جهان ( و نه آن آسمانی که در قرآن آمده ) پیوسته در حال انبساط است ؟! آیا از مدل چرخه ای اطلاع دارید ؟! چیزی راجع به نظریه جهش بزرگ می دانید ؟!
جالب اینجاست آیه را جدیدا « گسترش می دهیم » ترجمه می کنند ، در حالیکه ترجمه دقیقتر آیه چنین است : و آسمان را به نيرو برافراشتيم و حقا كه ما تواناييم .. ( ترجمه استاد آیتی ) این معنا تا پیش از طرح مدل مهبانگ توسط علمای مسلمان ارائه می شد ، همینکه تحقیق علمی غرب به دنیا ارائه شد ، بلافاصله آیه و حدیثش از قرآن جور شد !! در نتیجه آیه را هم باب میل خودشان معنا کردند ..
در حالیکه «موسع» معنای «گسترش می دهیم» ندارد و بلکه صفت فاعلی به معنای «قادر» یا «گسترش دهنده» است و معنای آیه در حالت دیگر می شود: آسمان را به قدرت خود برافراشتیم و ما گسترش دهنده ایم !! در نتیجه معنی آیه اشاره به صفت «واسع» یا «قادر» بودن خدا دارد و ربطی به انبساط جهان ندارد ، به علاوه مدل انبساط جهان فقط به آسمان روی سر ما ( که توهم دیداری ماست ) مربوط نیست !
خب موسع از وسع میاد،از نظر من ما چند نوع وسع داریم:
یک وسع معنای توانایی و قدرت میده .
یک وسع با توجه به آیات دیگر قرآن به معنای وسعت در چیزی معنا میده(وسعت درعلم،وسعت در رحمت،وسعت در روزی).
پس یک وسعت فیزیکی داریم و یکی وسعت معنوی پس دو گونه میتوان تفسیر کرد:
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما گستراننده آن هستیم.
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما توانایی خلقت همچین آسمانی را داریم.
احتمالا منظور شما تفسیر دوم هست...
به طور دقیق نمی توان گفت منظور کدام تفسیر است اما هر دو صورت میتواند درست باشد...به هر حال قرآن کلام وحی بوده و به زبان بشری تنزیل یافته و آنکه در این مورد تشخیص دهیم منظور آیه چه چیز بوده کمی مشکل است...
سلام
بنده اصلا تفسیر خاصی نکردم... همه چیز عین معنای قرآن است.نباید آیات را به صورت جدا ازهم تفسیر کنید در غیر اینصورت درمعنا و مفهوم آیات دچار اشتباه می شویم.
آیات 9 و 10 و 11 که معنا و مفهومش مشخص است. در آیه 12 هم ابتدا اشاره شده (پس آنها= به زمین و آسمانش درآیه قبل بر میگردد)یعنی هم زمین و هم آسمانِ زمین را هفت طبقه کرده ایم...من جایی ندیدم بگوید آسمانِ اولیه!! گفته شده آسمانِ دنیا را با چراغ ها آذین کردیم، جایی گفته نشده آسمانِ دنیا یکی از طبقات است...
اینکه میفرمایید نمی شود آسمان چندین معنا بدهد درست نیست...یک کلمه در یک جمله میتواند معنا و مفهوم متفاوتی به خود بگیرد مثلا کلمه (شیر) را در نظر بگیرید :
شیر=شیر فلکه ی آب
شیر=شیر خوراکی
شیر=حیوان شیر
شیر=مجاز شجاعت
باید دید این کلمات با توجه به خود جمله و جملات قبل، چگونه بکار رفته اند سپس آن را معنا کرد...این هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین در سوره طلاق آیه 12 نیز آمده که همان معنا را میدهد:
اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْماً
خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را; فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مى آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم او به همه چیز احاطه دارد! (طلاق/12)
در سوره بقره آیه 29
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْء عَلیمٌ
او خدائى است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، براى شما آفرید; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چیز آگاه است.(بقره/29)
تمام آیاتی که اشاره شد آسمان یک معنا را میدهد...ببنید نمی گوید آسمان ها بلکه میگوید آسمان...یعنی منظورش یک آسمان یعنی آسمان زمین دراینجا یعنی همان جو زمین هست...
نه میخواستید واقعا طبقه باشد!!!خب مشخص است تقسیم بندیست...در مورد روایات هم نمی توان به آنها تکیه زیادی داشت. در خطبه 210 نهج البلاغه در مورد اختلاف در راوایات آمده است که:
آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه کذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محکم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است که به دقّت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است که با ظنّ و گمان روايت شده است، ودر زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن قدر دروغ بر آن حضرت بسته شد که حضرت به پا خاست و خطبه اى خواند و فرمود: هر کس عمداً به من دروغى ببندد بايد جايگاه خويش را در آتش دوزخ مهيّا سازد!
اینکه تشخیص دهیم حدیث همان است که نقل شده یا آنکه مضمون آن درست نقل شده یا حدیث اعتبار داشته باشد جای بحث است...
خب شما می خواستید بگوئید این هفت طبقه آسمان همان هفت لایه جو است که بنده نیز گفتم هفت لایه جو وجود خارجی ندارد ، یک مدل از ده ها مدل طبقه بندی جو است .. حالا اینکه آسمان اینجا چه معنایی می دهد و آنجا چه معنایی ، این دیگر موضوعیتی در بحث ندارد ، اصالتی هم در میان اندیشمندان اسلامی نداشته است .
saeedrz;950095 نوشت:
خب موسع از وسع میاد،از نظر من ما چند نوع وسع داریم:
یک وسع معنای توانایی و قدرت میده .
یک وسع با توجه به آیات دیگر قرآن به معنای وسعت در چیزی معنا میده(وسعت درعلم،وسعت در رحمت،وسعت در روزی).
پس یک وسعت فیزیکی داریم و یکی وسعت معنوی پس دو گونه میتوان تفسیر کرد:
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما گستراننده آن هستیم.
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما توانایی خلقت همچین آسمانی را داریم.
احتمالا منظور شما تفسیر دوم هست...
به طور دقیق نمی توان گفت منظور کدام تفسیر است اما هر دو صورت میتواند درست باشد...به هر حال قرآن کلام وحی بوده و به زبان بشری تنزیل یافته و آنکه در این مورد تشخیص دهیم منظور آیه چه چیز بوده کمی مشکل است...
خب شما منظور آیه را دقیقا نمی دانید ، از دل آن اعجاز علمی بیرون کشیدید ؟! آیا این روش صحیحی است ؟!
[HL]من هم به اعجاز علمی اعتقادی ندارم[/HL]، اصولاً علوم قرآن را برای مؤمنان میدانم در حالی که معجزه برای اثبات حقانیت قرآن به غیرمؤمنان است، گرچه میتواند کارکرد تقویت ایمان مؤمنان را هم داشته باشد ... حالا چرا جناب عامل تشریف نمیآورند اگر دفاعی دارند بیان کنند را نمیدانم ...
در اینجا بحثی با هم نداریم ، اما در اینکه فلان نکته قرآن علمی است ، چرا .. این محل بحث است .
نقطه;950061 نوشت:
پناه میبرم به خدا ... جناب دارنی من چیزی را که خودم با آن قانع نشده باشم را برای شما بیان نمیکنم مگر آنکه ذکر کنم که خودم هم قبولش ندارم یا رویش تردید دارم ... این چیزی است که خیلیها رعایتش نمیکنند و به همین خاطر نمیتوانند در بحث منصف باقی بمانند ...
اعتبار سخن شما به چیست ؟! غیر از اینکه چون در آیه قرآن اسم « انگشت دست » را آورده پس حتما نکات جالبی باید در آن باشد ؟!
اعتبار سخنان آنها به چه بود ؟! جز اینکه چون در قرآن نام « تین و زیتون » آمده ، پس حتما خواص و فواید خاصی دارند ؟!
نقطه;950062 نوشت:
آن نازل کردنی که در مورد انعام هست ظاهراً در مورد لباس هم هست:
وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ...
يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا ...
توضیح علامه مجلسی در این زمینه اینطور است:
وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ فيه وجوه أحدها أن معنى الإنزال هنا الإحداث و الإنشاء كقوله قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً و لم ينزل اللباس و لكن أنزل الماء الذي هو سبب القطن و الصوف و اللباس يكون منهما فكذلك الأنعام تكون بالنبات و النبات بالماء. و الثاني أنه أنزلها بعد أن خلقها في الجنة عن الجبائي قال و في الخبر الشاة من دواب الجنة و الإبل من دواب الجنة و الثالث أن المعنى جعلها نزلا و رزقا لكم و يعني بالأزواج الثمانية من الأنعام الإبل و البقر و الغنم الضأن و المعز من كل صنف اثنان هما زوجان. أقول و قال البيضاوي وَ أَنْزَلَ لَكُمْ أي و قضى أو قسم لكم فإن قضاياه توصف بالنزول من السماء حيث كتب في اللوح أو أحدث بأسباب نازلة منها كأشعة الكواكب و الأمطار [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج61، ص: 107]
اما هیچ کدام این نظریات به تنهایی قطعی نیستند و ناقض اینکه این نزول واقعاً به معنای نزول از آسمان به زمین باشند نیست (گرچه نظر دوم همین را مطرح میکند، برای لباس هم میتواند به همین صورت باشد، حداقل لباسی که برای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد و جزء میراث نبوت به حضرت یوسف علیهالسلام رسید نازل شدهی خدا بود، کما اینکه قوچی که برای ذبح به جای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد از آسمان آورده شد، همانطور که منّ و السّلوی که برای بنیاسرائيل آمد و سفرهای که از انواع اطعمه برای حوارون حضرت مسیح علیهالسلام آورده شد از آسمان فروآورده شد) ... بلکه تلاشهایی هستند برای درک بهتر این گزارههای قرآن، همانطور که در بحث نزول آهن تلاش کردهاند با علوم جدید توضیحش بدهند و بهتر آن را بفهمند ...
نزول از دید قرآن مساوی آمدن از آسمان نیست .. چون در جاهایی ( برای آب ) بر فرو فرستادن «از» آسمان تاکید شده ، چنانچه در مورد بقیه موارد مثل چهارپایان یا لباس و کتاب و میزان و وحی منظور هبوط از آسمان می بود می بایست «من السما» را قید می کرد .. همچنانکه در مورد آب قید کرده است .
نقطه;950062 نوشت:
این را که توضیح دادم بزرگوار ... اما لااقل در عصر حاضر جنبشهایی علمی به راه افتاده یا در آستانهی به راه افتادن است ...
من که بخیل نیستم بزرگوار ، انشاءالله به مقصود برسند ، اما اگر تجربه ملاک خوبی برای ادامه مسیر باشد ، باید گفت این ره که می روند به ناکجا آباد است !
نقل قول:
یعنی آیات قرآن مبهمتر از جملات کتاب آفرینش هستند؟
ابهام موجود در آیات قرآن از جنسی نیست که انسان را به مسیری منتهی به علم پیش ببرد ، بازی با کلمات و حروف است .. شما تا ابدالدهر هم روی الف لام میم یا « اوگا اوگا مونگا نوگا» تحقیق کنید به مطلبی که به درد دنیا و آخریت بخورد نمی رسید ..
نقل قول:
با این حساب اگر با هدایت برداشتهایمان از قرآن به مطالعهی کتاب آفرینش بپردازیم میتوانیم تعداد مسیرهای اشتباهی که با سعی و خطا باید طی کنیم را کاهش دهیم
شرط اصلی یک تحقیق علمی دخالت ندادن تعصبات و اعتقادات شخصی است ، آنوقت شما می خواهید طبیعت را با عقاید خودتان مطالعه کنید ؟!
عقیده شما می گوید گونه ها ثبات دارند ، تغییر نمی کنند . طبیعت می گوید گونه ها مدام در حال تغییر ند ، خب این وسط شما عقیده خودتان را ترجیح می دهید یا آنچه طبیعت می گوید را ؟!
نقل قول:
از طریق فطرتی که در عالم ذر به انسان اعطا شده است
بازهم متوجه نشدم ، عالم ذر کجاست ؟!
نقل قول:
با اینکه خیلی از پاسخهای آماده و از قبل تعیین شده اشکال دارند با شما موافقم ولی با اینکه در اسلام نمیتوان به سراغ چراها رفت و در اکثر موارد باید به دنبال یافتن پاسخ چگونهها بود موافق نیستم ... درست عکس آن در علوم طبیعی است که چراها خیلی زود به بنبست میرسند و ادعایی هم ندارند که چراها را داشته باشند و کارشان توصیف طبیعت است که یعنی بیان چگونگیها ... نه چراها ...
یک مثال می زنم : شما نمی توانید بپرسید «چرا» نماز بخوانیم ؟! ، اما مجاز هستید بپرسید «چگونه» نماز بخوانیم .
نقل قول:
علم ... ولی بزرگوار علم که اختراع انسان نیست، انسان کنجکاو تلاش کرد و به بخشی از آن دست یافت، رسید نه اینکه بسازد، خود این علم از کجا آمده است، جواب ما خداست و دین خدا ..
خدایی که دین را به انسان ها رساند ، علم را هم می رساند دیگر ، چه اصراری بود هزاران سال تشنه علم باشیم و در عرض یکی دو قرن جبران مکافات چند هزارساله کنیم ؟!
جالب اینجاس همان ها نیز که شروع به گسترش علم کردند خدا را از مفهوم دینی اش خارج کرده و به «god of gaps» معتقد شدند !
نقل قول:
بله بزرگوار باز هم در کار خدا دخالتی نکردهایم ... برای اینکه اولاً از خود قرآن برایتان مثال آوردم از اینکه میشود aging را متوقف کرد و یا به شدت کند کرد تا آنجا که بتوان تا قیام قیامت زنده ماند، یا به قول روایات شخص آنقدر زنده بماند که خودش بخواهد که بمیرد ... و دوماً اینکه با این کار فقط مرگ طبیعی در اثر پیری است که متوقف میشود و بحث نامیرایی پیش نمیآید، همین الآن هم بیشتر مرگ و میرها از غیر از پیری است ... تصادفات و بیماریها ... در مورد بیماریها هم حتی اگر تمام بیماریها را هم درمان کنیم همچنان مطابق این روایت است که برای هر مرضی درمانی هست مگر برای مرض مرگ، معنای مرض مرگ را هم اینطور تفسیر کردهاند که مرضی که انسان در آن بمیرد، یعنی خود بیماری بهانهای باشد برای رسیدن مرگ به انسان، که در این صورت حتی اگر مرضی پیشپاافتاده باشد که درمانش موجود هم هست و ساده هم هست ولی باز اگر قرار باشد شخص در آن بمیرد خواهد مرد، حالا یا بخاطر اشتباه درمانی یا کادر پزشکی، یا اینکه ناگهان اتفاق جدیدی در دل این بیماری برای شخص بیفتد که از چشم دیگران مخفی بوده یا قص علی هذا ... با این حساب حتی اگر همهی درمانها هم کشف شوند همچنان نمیشود گفت در کار خدا دخالتی شده است و مثلاً خدا میخواست کسی بمیرد ولی ما نگذاشتیم، العیاذ بالله ...
بله ظاهرا توجیهات برای نامیرایی و تفسیر واژه مرگ هم از همین الان آماده است
باری تصور نمی کنم در آینده علم حرف زیادی برای دین باقی بگذارد ( تا همین الان هم حرف چندانی باقی نگذاشته ) ، و دین بجز عقب نشینی از همه مواضعش و ارائه تفاسیر جدید از آنها کار دیگری از دستش بر نمی آید ! یعنی حتی اگر روزی برسد که احیا ( زنده کردن مردگان ) نیز رخ بدهد ، دین اصلا نگران نخواهد بود ، بلکه مطمئنم آن زمان نیز عده ای حق به جانب ماجرای مسیح را تعریف کنند و بگویند علم دوباره حرف های قرآن را تاید کرد
نقل قول:
موارد متعددند ... ولی دین با فنآوریهای معمول که مخالفت نمیکند ... با سلاحهای کشتار جمعی مخالفت میکند، با عوامل ایجاد فساد و فحشاء مخالف است، با لهو و لعب مخالفت میکند، با ماشین رختشویی که مخالفتی نکرده است ... اینکه خودش درست نکند یک بحث است و اینکه شما میفرمایید تحریم میکند بحث دیگری است ...
اگر دین به شکل فتوای فقیهان قدرت اجرایی پیدا کند باید گفت چرا ، همین وسایل رفاه را هم تحریم کرده است : مثال برق را خدمتتان عرض کردم .. استدلالشان این بود که مردم تا نیمه های شب بیدارند و به نماز صبح نمی رسند ..
یا به نقل از پرزیدنت روحانی دوش و آب لوله کشی توسط برخی فقها تحریم شده بود !!!
همین فقها با شناسنامه به این جهت که ممکن است نام دختر و مادر انسان دست اجانب بیفتد مخالف بودند ..
یخچال را هم که به قول آقای قرائتی پنج تا حکم خورد ، اول حرام بود ، مکروه شد ، مباح ، مستحب ، دست آخر گفتند اصلا برای هر خانه ای واجب است
همین الان هم کلی حرام اطرافمان داریم که چو.ن نیک بنگرید از جنس همان حرام های گذشته اند ..
نقل قول:
فکر نکنم اینکه دستشویی آمده باشد کنار آشپزخانه یا چسبیده به اتاق نشیمن طراحی بشود جزء پیشرفتهای انسان مدرن محسوب شود ... مضاف اینکه آنها با آن وضع زندگیاشان خو کرده بودند، برای مثال آن صحابی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که بیابانگرد بود وقتی اسلام آورد و خواست ساکن مدینه گردد برای خودش چادری در بیابان کنار شهر زد و ساکن آنجا شد و به داخل شهر نیامد ...
نه دقت نکردید ، عرض کردم اعراب حتی یک دستشویی هم در منازلشان نداشتند ، دقیقا در زمانی که 1000 سال قبلش ایرانیان سیستم تقسیم آب و شبکه توزیع آب داشتند !!
برای همین عرض کردم اگر ملاک طرز تفکر های این چنینی می بود تا قیامت خر سوار می شدیم و شتر می راندیم استدلال هم این بود « ما به این زندگی خو کرده ایم » !
نقل قول:
تمامی پیامبران علوم زیادی داشتند ولی همه فقط قومشان را دعوت به خوب شدن و انسان شدن میکردند و میفرمودند که اگر از ما تبعیت کنید دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان باز میشود
خب این دیگر تعصب است ، ائمه ما علم زیادی داشته اند ، اما قابل اثبات نیست و ...
نقل قول:
مطمئن نیستم منظورتان چیست، اینکه چون پیامبر خدا شارح آیات قرآن هستند و علم هم شارح این دسته از آیات قرآن است پس علم همشأن پیامبر خداست؟ اگر منظورتان همین است باید توجه کرد که پیامبر خدا علم قطعی به آیات قرآن دارند ولی علوم ظنی فقط میتوانند ظنّ و گمانهایی عالمانه را نسبت به کتاب خدا شکل بدهند ... فرق بین پیامبر خدا و علوم طبیعی میشود فرق بین علوم Ontic و علوم Epistemic، میشود همانکه خداوند فرمود ظن و گمان انسان را از حقیقت بینیاز نمیکند، یعنی علوم طبیعی انسان را از داشتن پیامبری که علم و حکمت را بیاموزد بینیاز نمیکند ...
من مطمئن نیستم پیامبر علم قطعی داشته ، هزاران مثال و شاهد تاریخی می توان ردیف کرد که پیامبر نیز بشری بوده مثل بقیه انسان ها « انما انا بشر مثلکم » ی که قرآن هم گفته !
نمی شود که 1400 سال همه اش اسلام در خطر باشد و به همین خاطر آقایان وقت نکنند کاری علمی انجام دهند ... خدمت شما عرض کردم همان مقدار دانشمندی هم که در دوران حاکمیت اسلام بر سرزمین های ایران و اندلس و مصر و شام وجود داشته مطلقا از «قرآن » و «روایات» کشف و اختراعی علمی انجام نداده اند .. بلکه کارهایشان ادامه دهنده همان دستاوردهای علمی دوران ایران باستان و یونان بوده است .... واقعه ای که از آن به عنوان نهضت ترجمه یاد کردید کمک بزرگی به پیشرفت دانش ( هر چند ابتدایی ) کرد ، اما جریان رقیبش چه ؟! جریان متکی به قرآن و حدیث ( محدثین و فقها ) که ائمه شیعه هم جزء همین جریان بودند متاسفانه هیچ اثری در روند علم نداشته اند .. چون در مبنای فکریشان که قرآن و حدیث باشد چیزی از علم و دانش یافت نشده است .. حال شما اصرار دارید بگوئید بوده و نگفته اند ، بنده می گویم اگر علمی وجود داشت حتما گفته می شد .. دلیلی برای تقیه .و نگفتن نیست ..
قبل از شما میلیون ها مسلمان آمدند و رفتند و در این آیات و احادیث هم به قدر کافی نگاه کردند و چیزی هم از دل آنها بیرون نیامد که نیامد .. عرض کردم : 1400 سال زمان کمی نیست که حالا دوباره یک 1400 سال دیگر هم برویم در قرآن تدبر کنیم ببینیم چیزی به دست می آید یا نه .. مثال رشد سیاسی اعراب را برای همین زدم : آنان هم در یک مقطعی فکر می کردند همه آن چیزی که برای زندگی لازم است در همین قرآن موجود است ، بعد روشنفکری هایی پیدا شدند و با تاسیس دانشگاه های به اصطلاح معقول ( در مقابل منقول = علوم نقلی مثل قرآن و حدیث ) به جلو حرکت کردند .. حال شما می خواهید مجدد بازگردید و در قرآن جستجو کنید ؟!
علامه(!) مجلسی را به بحارالانوارش می شناسند ، جایگاه او در علم کجاست ؟! در همان عصر که مجلسی و امثال مجلسی زندگی می کردند اروپا انقلاب صنعتی را پشت سر گذاشته بود و به سرعت به سمت پیشرفت حرکت می کرد ، این آقایان دانشمند و عالم چرا از دل آیه وحدیث انقلاب صنعتی نکردند ؟! چرا از روی سوره ی فیل و جریان طیر ابابیل جت جنگنده نساختند ؟! در قرآن که نام کشتی آمده بود ، چرا برای ناو های جنگی دست به دامان پرتغال و انگلیس شدند ؟! این بزرگواران یک سوزن نساختند .. شما از علم آنها می گوئید ؟!!
در پست قبلی عرض کردم همه می توانند هرچه دلشان خواست ادعا کنند ، چه دوست من باشد ، چه آیت الله رضوی چه شما و چه هر کس دیگری .. جهان علم تعصبی ندارد و همه را با هر گرایش و عقیده ای می پذیرد ، مشروط بر اینکه واقعا علم و دانشی این وسط باشد ..
سرور گرام ، جناب اسحق نیوتن سعی در کشف راز و رمزهای انجیل و البته دیگر کتب مقدس داشت ، به گمانم پایان دنیا را هم از روی همین انجیل پیدا کرده بود .. اما خوشبختانه جهان علم بدون هیچ تعصبی اینگونه مهملاتی که حتی از سوی نیوتن مطرح شده بود را هم دور ریخت و آنچه که ارزش علمی و کاربردی داشت را از این دانشمند بزرگ دریافت نمود .. برای من مهم است که شما طرز برخورد جامعه علمی را با مهملات و علوم واقعی بررسی کنید ..
به شکل اتفاقی تفسیری که بر تورات نوشته شده بود را مطالعه می کردم ، همان ابتدای کار در باب پیدایش مفسر محترم تا توانسته بود از قرائت تورات در مورد شروع خلقت و چگونگی پیدایش معجزات علمی پیدا کرده بود .. به قول خودش آنچه که اینجا آمده خوشترین موسیقی خلقت و علمی ترین بیان ممکن است با اینکه باطل بودن قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم شده اما جالب اینجاست مشابه همان ادعا را مسلمین راجع به آیات آفرینش قرآن دارند .. شاید هم نمی دانند که قرآن همان گفته تورات را به شکل مختصر نقل کرده و مطلب اضافی ای هم ندارد ، جز اینکه خدا بعد از آفرینش خسته نشد ..
سعد هاتف که نسبت به آیات قرآن وضوحش خیلی بیشتراست ، به نظر شما این را هم یک معجزه تلقی کنیم یا آنکه بگوئیم اصلا روح آن مرحوم از اتم و زیراتم خبر هم نداشته ، مقصودش چیز دیگری بوده .. البته اگر یک نفر به هاتف تعصب داشته باشد قطعا خواهد گفت آن بزرگوار یک حقیقت علمی را در ضمن اشعارش بیان کرده و چند صد سال بعد علم مجدد به همان نکته رسیده است و حالا وظیفه ماست که بگردیم و بقیه علوم را از دیوان اشعارش بیرون بکشیم ..
جدا شما باور می کنید انیشتین در دفاع از اسلام می خواسته مقاله بنویسد ؟!
البته که شوخی می کرده ، هرچند به خیال خودش کاملا جدی است ، همانطور که معجزه تراشان خیلی جدی ادعا می کنند ، همانطور که خیلی جدی امثال هاوکینگ را به سرقت علمی متهم می کنند ، اما در واقع چون نیک بنگریم همه آنها دارند با ما شوخی می کنند ، درست آن است که از شوخی شان با لبخندی بگذریم
نوع نگاه من به قضیه فرق می کند ، من می گویم داستان پیامبران گذشته ، چنانکه به نقل از معاصرین مخالف پیامبر هم در قرآن آمده صرفا افسانه هایی هستند که هدف پیامبر از نقل آنها جذب بیشتر مردم بوده است .. که البته تاریخ به ما می گوید همان زمان فردی به نام نضر بن حارث که سابقا به ایران سفر کرده بود در مقابل داستان های عاد و ثمود ، برای مردم از رستم و اسفندیار می گفت و از قضا اقبال عمومی جامعه عرب به داستان های وی بیشتر از داستان های قرآنی بود ..
بهتر است ما به افسانه های گذشته در همان سطح نگاه کنیم و به دنبال کشف حقیقت علمی از دل آنها نباشیم .. قرن ها ایرانیان با اسفندیار و رویین تنی وی قصه ها خوانده بودند ، اگر با دید تعصب گونه به آن نگاه می کردند یقین داشته باشید امروز می گفتند حکیم فردوسی قرن ها پیش به «ضدگلوله» اشاره کرده و علم از نو به همان رسیده است
و یا مثلا پرواز یک آرزوی دیرینه برای انسان بوده ، حالا اگر سلیمان و قالیچه پرنده اش افسانه یک ملتی شد و از قضا در قرآن هم آمد دید درست آن است که بگوئیم شوق پرواز سبب شده آنها هم به این افسانه ها روی بیاورند ، نه اینکه یک عده ای بروند دنبال آنکه برای قالی پرنده سلیمان دلیل و مدرک علمی جمع کنند و عمر به بطالت بگذرانند ..
سلام
عامل;949011 نوشت:
دانشمند تمام تلاش خود را کرده که به سطح قرآن برسد ؟!! جالب اینجاست سطوح قرآن نه قبل از کشف ، که پس از کارهای علمی جهان علم کشف می شوند
حتی با این فرض هم ( فرض محال محال نیست ) باز نمی توان منکر نیاز قرآن به علم شد ..
ما اگر می خواهیم تاثیر اسلام بر علم را بررسی کنیم باید همان محیط شبه جزیره را در نظر بگیریم . قبل و بعد از اسلام وضعیت علم و دانش در شبه جزیره چه بوده است ؟! آیا تفاوت خاصی داشته ؟!
علت نیز آن است که در بقیه مناطق علم و دانش بی نیاز به دین اسلام در حال حرکت بوده و اگر حمله اعراب مسلمان و فتوحات آنها را عامل ایجاد وقفه در روند پیشرفت دانش ندانیم ، آنها هیچ ثمره ای برای علوم نداشته اند ..
این روایات نیز که در مورد علوم ائمه مطرح می شود بیشتر جعلی و فاقد ارزش و اعتبار هستند ، چون اگر واقعا در نجوم و پزشکی ائمه علمی می داشتند اولا خودشان از آن علوم پزشکی برای نجات جانشان استفاده می کردند و مثلا پیامبر برای درمان خوراک مسمومی که به ایشان خورانده بودند به طبیب یهودی متوسل نمی شدند ، و ثانیا این علوم پایه ای برای پیشرفت های بعدی می شدند که خب شاهدی از این هم یافت نمی شود .
این برداشت را حضرتعالی امروز در قرن 21 کسب کرده اید ، یحتمل اگر چند قرن قبل تر زندگی می کردید برای زلزله راهکاری به جز نماز آیات نداشتید( همانطور که بقیه مسلمانان و دین داران جز این راهی بلد نبودند ) .. این برداشت راهم امروز نه به خاطر فلان حدیث از حضرت علی و .. که به لطف علم کسب نموده اید ..
درود
با عرض معذرت از جناب عامل
این پست آخر من در مورد این موضوع خاص هست، با توجه به اینکه نه به طور پیغام بازدید کنندگان و نه خصوصی میتونستم جواب جناب نقطه رو بدم. امیدوارم این پست من هم به عنوان آخرین پست حذف نشه.
چیزی به عنوان علوم حقیقی و غیر حقیقی نداریم، اگر سرچشمه همه اونها خداست.
واضح هست که پیامبر و امامان و سایر اصحاب نه در ریاضی و نه در فیزیک به بلوغ فکری اقلیدوس و ارشمیدس نبودند که ۷۰۰ سال قبل از اونا زندگی میکردند.
هر چیزی با اسباب و عللش بدست میاد، اینکه پیامبر در معرفت درونی به حدی رشد میکنه که حتی از مقام جبرییل هم بالاتر میره نتیجه نمیده که باید علوم دنیایی رو بلد باشه، پیامبر اگر علمی دارد در همان جهتی هست که تکامل پیدا کرده ولا غیر.
قسمت دومی که پررنگ کردم، مگر پیامبر قرار هست ما رو به سعادت برسونه، خود قران میگه پیامبر یه اندرزدهنده و هشداردهنده هست. این خود انسان هست که خودش میتونه به سعادت برسه یا نه و پیامبر هم مسیر کلی رو نشون داده.
بر فرض مثال پیامبر فیزیک رو هم تا منتهای درجه اون میدونسته ولی به کسی نگفته راجب این موضوع، این علمش کجا به سعادت من توی قرن بیست و یکم کمک کرده؟
تمام مثالهای هم که من دیدم از علم امامان در مورد ریاضی گفته میشه خیلی ساده هستند که در حد ضرب و تقسیم معمولی خلاصه میشه.
سلام و عرض ادب و پوزش از شما گرامی ، به جهت تاخیر در پاسخ گوئی @};-
راستش پیش زمینه های اعتقادی اینجا زیاد دخیل نیستند ، دست کم به این دلیل که 14 قرن است حس کنجکاوی هیچ مسلمانی را تحریک نکرده است ..
اما چرا در اینجا به «انگشت» اشاره شده است .. سابقا عرض کردم خواسته اوج قدرت خدا را برای مردم متجلی کند و آنها نیز همین را برداشت کرده اند .. یعنی این خدای ما آنقدر قادر است که حتی می تواند دستان و انگشتان ما را نیز باز آفرینی کند ..
و دقیقا به همین دلیل می گویم رویکرد نگاه کردن به قرآن متناسب با پیشرفت علوم دچار تغییر شده است .. رویکردی که اشتباه است و بر خلاف رویکرد سابق که دستکم بنیانی در دین داشت ، این نوع نگاه به شدت برای دین ضرر دارد .
در واقع اصرار بر اینکه اشاره قرآن به انگشتان دست می تواند حامل پیام مهمی باشد خودش نوعی تفسیر و برداشت از آیه است .. من از حضرتعالی یک سوال دارم : شما چرا اینجا قبل از اشاره ای که دست روی آن گذاشته اید را مشاهده نمی کنید ؟! مثلا چرا نمی گوئید در «جمع کردن استخوان ها » نیز می توان اشاره ای یافت ؟! آیا به غیر از این است که امروز علم در مورد زنده کردن انسان و طبعا مراحل آن حرفی برای گفتن ندارد ؟! و فرضا اگر چند سال دیگر دانشمندان بتوانند مرده ای را زنده کنند آنگاه یحتمل برداشت ها از مفهوم قیامت و جمع آوری استخوان ها و ... مطابق با یافته های آن روز تغییر خواهد کرد
به این قسمت توجه فرمائید :
ما اگر بخواهیم با همین دقت روی همه مسائل دقیق بشویم از هر حرفی می توان اشاره ای علمی یافت .. اما این اشارات زمانی ارزشمند هستند که پیش از کشف علمی درجات خوبی از وضوح داشته باشند .. قبلا هم مثال کتاب فیزیک آینده نوشته پرفسور کاکو را خدمتتان عرض کردم .. اگر عمری باقی بماند و اتفاق غیرمنتظره ای نیفتد احتمالا چند سال آینده خیلی از ایده های این کتاب عملی می شوند .. خب اینجا می توان از یک اشاره و ایده علمی ارزشمند صحبت کرد ..
ولی در مواردی مثل معجزات قرآنی واقعا آنها یک اشاره علمی واضح و کارآمد نیستند .. وگرنه به نظر من اشاره حکیم ، و پیش از او اشاره «خوتای نامک» ها به رویین تنی اسفندیار به مراتب اشاره ای واضح تر از اشارات قرآنی است و می توانسته ایده خوبی برای ساخت ضدگلوله ها باشد .. ولی همچنان که گفتم اینها اشارات و ایده هایی نیستند که با جدیت توسط دانشمندان پیگیری شوند ...
ترجیح می دهم در این دعوای خانوادگی دخالت نکنم
این که بحث کلامی است ، حتی شواهد تاریخی هم به ما می گویند پیامبر این علوم را بلد نبوده است .. در جریان جنگ ها و غزوات چنانچه پیامبر فیزیک ساده به کار رفته در ساخت یک وسیله ابتدایی مانند «منجنیق» را می دانست هم راحت تر به پیروزی می رسید ، هم دیگر داستان سازان و دروغ پردازان مجبور نبودند افسانه هایی مثل «شمشیر شدن تکه چوبی به دست پیامبر» یا «کندن درب چند تنی خیبر» را بسازند ..
لیکن اینها را یک مومن نباید بپذیرد ، بلکه آنکس که نام مومن و مسلمان بر خود می گذارد می بایست معتقد باشد پیامبر حامل علم لدنی است .. و در این علم لدنی نیز تر و خشک جهان وجود دارد ..
چرا نمیشود بزرگوار؟ در بیشتر این ۱۴۰۰ سال لااقل شیعه در اقلیت مطلق به سر میبرده است ... با این وجود من هم موافقم که کمکاری هم شده است ... گرچه علومی که توسعه مییافتند هم بیشتر صورت نظری محض داشتهاند که دور بودهاند از هر نوع کاربردی شدن، مثل نظریات فلسفی و کلامی که آسمانها چطور هستند و ماده چیست و مجردات بر چند دسته هستند و مقولات فلسفی کدامند و امثال آن، حداکثر در طب و نجوم و ریاضیات کارهای کاربردی میکردند ... مگرنه که چه در میان مسلمین و چه حتی در غرب تا همین ۲۰۰ سال پیش سبک زندگی هزاران سال تقریباً یکسان باقی مانده بود و تحول فنآورانه چند قرن از رنسانس علمی تأخیر داشته است ...
اینکه جا برای تقیه کردن داشته باشد یا نداشته باشد بستگی به علمش دارد ... مثلاً در روایتی هست که معصوم علیهالسلام از کسی که ادعای دانستن علم نجوم را داشته است سؤالاتی میپرسند، مثلاً میپرسند کدام ستاره اگر طلوع کنند هوا گرمتر میشود یا فلان حیوان فلان رفتار را از خودش نشان میدهد و آن مرد نمیدانست، معصوم علیهالسلام این علوم را به خیلیها ندادند و بلکه خیلیها را از دنبال کردن اینگونه علوم نهی کردهاند، دلیل نهیش هم معمولاً یکی از این دو مورد بوده است:۱. این علوم اگر کامل نباشند جواب اشتباه میدهند ...
۲. این علوم قابل سوء استفاده کردن هستند ...
مثلاً واضح است که آموزش دادن علم کیمیا به مردم عادی چه مشکلاتی را میتواند به بار بیاورد، یا آموزش طیالأرض ...
بحث علوم غریبه بحث جالبی است، نه بخاطر غریبه بودنش بلکه بخاطر محدودیتهایی که در به کار بستنش هست، مثلاً اگر این علوم از روال عادی به دست بیایند مثل سایر علوم هستند و میشود از آنها در روال عادی زندگی استفاده کرد، ولی اگر قرار باشد به صورت علوم لدنّی با ریاضت و عبادت به دست بیاید دیگر هر استفادهای نمیشود از آن کرد و باید آن را مخفی نگاه داشت ... الآن کمکم فنآوریهایی در افق نگاه همین علوم معمولی قرار گرفتهاند که پیش از این فقط در گسترهی علوم غریبه و یا حتی جادوگری میشد جایشان داد ... آموزش بدون زمینهی قبلی این علوم توسط اهل بیت علیهمالسلام جنبهی عمومی نداشته است و مانند کرامت به افراد خاصی داده میشد و ایشان هم میبایست این علوم را نزد خودشان نگاه میداشتند ... مثل امروز که کسی مجاز نیست با استفاده از مثلاً طیالأرض برود به پایگاهی در اسرائیل و آنجا را منفجر کند، ولی با موشک چرا، اما اگر مثلاً بشود به همین صورت معمول علوم حصولی به فنآوری انتقالجرم دست پیدا کنیم آن وقت دیگر همان کار هم بلامانع خواهد بود ... دلیل این مطلب هم دو چیز است:۱. هدف، پیروزی بر کافران نیست که اگر بود انجام این کار برای کسی که اسم اعظم خدا را بداند کاری نداشت و کافی بود دعا کند که همهی کافران بمیرند یا وسایلشان نابود شود ... هدف تقابل میان مؤمنان و کافران است، چه برای ساختهتر شدن مؤمنان و چه برای فرصت داشتن کافران برای بازگشت و یا برای بدتر شدن ... هدف بعدی این است که اگر مؤمنان این قدرت خود را نشان دهند کافران زیادی جبراً ایمان خواهند آورد و چنین ایمانی هم ارزشی ندارد، به قول امام حسین علیهالسلام در کربلا که به لشگر فرشتگان و جنیانی که برای کمک به ایشان آمده بودند، ما اگر بخواهیم خودمان به تنهایی برای شکست دادن این لشگرها کافی هستیم و از شما بر ایشان قادرتر هستیم، ولی اگر چنان کنیم آنها بعد از ما به چه چیزی آزمایش شوند؟
۲. کمترین احتمال رخداد فساد این است که هر علمی به صورت تدریجی فراگیر شود و فرهنگ استفادهی از آن جا بیفتد تا اگر هم فسادی رخ میدهد محدود به اشقیاء شود و دامان اکثریت مردم را نگیرد ... اگر قرار بود خداوند عالم همهکارهی مردم در ساختارهای اجتماعی ایشان بشود مشکلی نبود ولی اگر امور ایشان را در دنیا به خودشان سپرده باشد آن وقت شرایط باید قابل کنترل توسط خود ایشان باشد، حالا با زحمت اضافه و دادن تلفات هم که باشد، با کمی پیروزی و کمی شکست هم که باشد، ولی به هر حال باید بشود امور را جمع و جور کرد، باید امید به پیروزی و به ثمر رسیدن تلاشها باشد، به همین دلیل علوم عمومی باید توسعه و نشر تدریجی داشته باشد ...
بحث بیشتر بر روی آن بماند ...
بله من اصرار دارم که بگویم بوده است ... و هنوز هم هست ... کسی اگر از همین مقدار علوم زیادی که در قرآن و روایات هست استفاده کند به بقیهاش هم میرسد ان شاء الله ... درب شهر علم بر کسی بسته نشده است ... همین امروز هم میشود از محضر قرآن و روایات استفاده کرد ... اینکه پیشینیان استفاده نکرده باشند یا زیاد استفاده نکرده باشند برای کسی که همین امروز رگههای درخشان علم را در قرآن و روایات ببیند دلیل خوبی برای انکار وجود این علوم در آیات و روایات نمیباشد ... اینکه شما میفرمایید در آیات و روایات علم خاصی نیست چون اگر بود در این ۱۴۰۰ سال پیش باید از آن استفاده میشد، این بر اساس چه منطقی است؟ آیات و روایات که یک مجموعهی سرّی که مخفی باشند نیستند که نیاز به این گمانهزنیها داشته باشند، همین امروز در دستان ما هستند و لااقل خود من که آنها را از نظر علمی خیلی غنی و پربار یافتهام ... شما میخواهید از تاریخ درس بگیرید میگویید نیست، من میبینم که هست و در نتیجه ناچار هستم شروع به گمانهزنی کنم که چرا پیشینیان کمکاری کردهاند ...
بله ... من بر اساس کدام منطق باید نتیجهبگیرم که چون تا کنون کارهای خیلی بزرگی در این زمینهها نشده است پس تا ابد هم دیگر نمیشود کار بزرگی در این زمینهها کرد؟ ... با این منطق حتی پیشرفت علوم متداول هم ممکن نیست، مثل اینکه نیتون بگوید اگر جاذبه چیزی که یونانیان میگفتند نیست آیا در این ۲۰۰۰ سال هیچ کس دیگری نمیفهمید؟ این همه دانشمند چرا هیچ کسی نفهمید که آنها دارند مهملات میگویند؟ پس حتماً جاذبه همان است که یونانیان میگفتند ... جناب دارنی این چه منطقی در نتیجهگیری کردن است؟ در قرآن و روایات چیزی نیست چون ۱۴۰۰ سال از درون آن رأکتور اتمی و خودرو و هواپیما و فضاپیما و ماهواره بیرون نیامده است؟
علامهی مجلسی متفکر بزرگی بودهاند، به شخصه فکر میکنم جایگاه ایشان به درستی شناخته نشده است ... اما در مورد اینکه چرا تا کنون انقلاب صنعتی از دل اسلام بیرون نیامده است (بجز شاید کارهای خاص افرادی مثل شیخ بهایی) یک مطلب دیگر هم هست که اکراه دارم که زیاد در موردش صحبت کنم، ولی به این مطلب توجه داشته باشید که بیماریها بر دو دستهاند، بیماریهای جسمی و بیماریهای روحی، بیماریهای جسمی ممکن است به صلاح شخص باشد که حتی خوب نشود و در مریضی باقی ماندنش حکمتهای زیادی باشد و نعمتی باید در لباس رنج و زحمت، اما بیماریهای روحی دیگر اینطور نیستند و رنج خالص هستند، این بیماریها را باید حتماً تلاش کرد تا خوب شوند. انقلاب صنعتی در راستای تولید رفاه و آسایش جسم به راه افتاده و توسعه یافته است، و امروزه هم اکثر پیشرفتها در راستای برتریجویی نظامی و سیاسی و استعمارگری است که رخ میدهد ... این انقلابها لزوماً مورد توصیهی دین نیستند، انقلابهایی که سبب رفاه عمومی مردم و دنیازدگی ایشان شده است و خودش اسباب مصرفگرایی و غفلت را بیش از پیش فراهم کرده و در عوض انسانها از نظر روحی و روانی مریض و مریضتر شدهاند ... مثل رسیدن به پوچی، مثل آمار وحشتناک خودکشی ... مثل رقابتهای کور بر سر فنآوریهایی که در عمل هم ارزش کاربردی ندارند، مثل ماشینهایی که با سرعت ۲۰۰ کیلومتر بر ساعت میروند ولی عملاً از بیشتر از ۱۲۰ کیلومتر نها نمیشود استفاده کرد، مثل موبایلهایی که اگر نصف آن امکانات داشتند هم هنوز قابل استفاده بودند و کمبودی احساس نمیشد ...
البته با تمام این اوصاف منکر مزایای فنآوریهای جدید هم نیستم ... این فنآوریها مزایای زیادی برای مردم دارند، بخصوص برای افراد کمتوان و ناتوان، توسعهی آنها هم میتواند مصداق بارز خدمت به خلق باشد، ولی معایب آن هم کم نیستند ... این بحث تا آنجاست که به شخصه فکر میکنم برای ما کسب این فنآوریها بیشتر جنبهی مقابله با دشمنان را داشته باشد و کمتر هدف از آن ایجاد رفاه بدون معنویت باشد ... مگرنه در قرآن هست و روایت هم داریم که اگر از ولی خدا حمایت کنند دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان بر مردم گشوده میشود، اینکه بدون حمایت کامل از ولیّ خدا سعی کنیم بهشت خدا را در زمین بسازیم و مردم به آسایش تن برسند بدون آنکه روانشان پاکیزه شده باشد این میتواند منجر به طغیان روزافزون گردد همانطور که امروزه شاهدش هم هستیم ...
رویکرد کلی جامعهی علمی به نظرم قابل قبول و خوب است (به لحاظ کاربردی)، ولی همیشه در برهههای زمانی کوچکتر انحرافات زیادی در این رویکرد دیده میشود ... مثلاً یک زمان یک نگاه چنان مورد طرفداری قرار میگیرد که انگار وحی منزل است، و هر کسی که با آن مخالفت کند به انزوا کشیده میشود و چه بسا دیوانه شمرده شود، ولی بعد از مدتی مخالفتها بالا میگیرد و نگاه کاملاً برعکس میشود و آن افراد به انزوا کشیده میشوند قهرمانان علمی که البته دیگر خودشان یا دیوانه شدهاند و یا خودکشی کردهاند و یا زندگی شخصی و اجتماعیاشان به شدت سخت شده است ... اینکه میفرمایید جامعهی علمی میداند که چگونه با مهملات برخورد کند در بلندمدت پذیرفتنی است ولی گاهی خودش سالها بر روی مهملات تکیه میکند و مخالفان را با بیرحمی قلعوقمع میکند ... در بهترین حالت این نشاندهندهی یک پایش کور و هیجانی است که به عوامل زیادی از فردی تا اجتماعی بستگی دارد ... و دلیل دیگرش این است که اصولاً جامعهی علمی بدون اتکال به وحی راهی برای تشخیص علوم واقعی و مهملات واقعی ندارد تا بین آنها را جدا نماید، و مثل بحثی که در یافتن خطای یک روش عددی در حل معادلات و امثال آن داریم همیشه تخمینی از خطا را از مقایسهی دو یا چند گام آخر خودش محاسبه میکند، مگرنه از نظر یک عالم مطلق چه بسا گام قبلی کمتر از واقعیت فاصله داشته است و ایشان خبر نداشتهاند که گمان میکردهاند الآن وضعیت بهتری دارند ...
اینکه تورات و قرآن شبیه به هم باشند که چیز عجیبی نیست بزرگوار وقتی معتقد باشیم هر دو منشأ یکسانی دارند ؛)
اما در مورد اینکه فرمودید قرائت تورات از آفرینش به وضوح معلوم است که باطل و اشتباه است و قرآن هم همان سیاق را بیان کرده است، خوب طبق مطالبی که در بالا گفتم به نظرم میرسد باید در این فرمایش خود که فرمودید واضح است که اشتباه است تجدید نظر بنمایید، مگرنه چه بسا شما هم مانند رویهی علوم در کوتاهمدت مسائلی را به وضوح اشتباه بدانید که بعداً به وضوح درست خواهید دانست یا بالعکس ... مگر اشتباهی که کلیسای قرون وسطی مرتکب شد چیزی جز این بود که گفت گالیله به وضوح در اشتباه است؟ ... آنها برداشت خودشان از نظر دین را حق مسلّم فرض کرده بودند و شما هم برداشت خودتان از طبیعت را حق مسلّم فرض نمودهاید ... فرق این دو رویکرد چیست؟
من ایشان را نمیشناسم و فکر کنم فقط همان یک مصرع معروفشان را شنیده باشد، ولی شاید بشود از مطالعهی بقیهی دیوان اشعارشان راحتتر نتیجهگرفت که ایشان کلاً استاد به کار بردن آرایههای ادبی اینچنینی هستند یا امید هست که بشود علمی از دیوان ایشان هم استخراج کرد ... ولی اینکه عرفا چیزهایی را جلوتر از مردم زمانشان میدانستند خوب از نظرم چیز عجیبی نیست ...
راستش من همیشه فقط کارهای او را خوانده بودم و خبرهایی هم از زندگی خانوادگی و اجتماعی او داشتم، اینکه در زندگی شخصی خودش یهودی باقی مانده یا مسیحی شده یا مسلمان شده یا اصلاً بیدین شده و مثلاً خدای ادیان را انکار کرده و خدای طبیعتی که علوم به شناخت آن رسیده باشد را پذیرفته باشد مطالبی است که از دل آنچه در کارهایش خواندهام نه رد میشوند و نه اثبات ... با این وجود هیچچیری هم غیرممکن نیست، ولی من هم نمیگویم که اینطور بوده است، حقیقتش این است که برایم چندان مهم هم نیست، در واقع شاید بشود گفت که در زمان کنونی نداشتن چنان ادعایی بهتر از داشتن آن باشد، چون این ادعا و بالاتر از آن ادعاهای دیگری که در آن رساله هست که شاید شما از آنها دیگر خبر نداشته باشید آنقدر بزرگ و گاهی پذیرش آنها سنگین هستند که مانع میشود خیلیها هنوز حاضر باشند که بقیهی رساله را هم مطالعه کنند ...
این شوخی که شما میفرمایید از جنس آن شوخی است که میگویند در دل هر شوخی حتماً حرفی جدّی نهفته است که برای آنکه قابل بیانتر باشد به زبان شوخی مطرحش میکنند، ولی آن شوخی که دوست شما میکنند قاعدتاً باید از انواع شوخی باشد که هیچ منظوری پشتش نیست و کلاً میگویند که دور هم بخندند ... ؛)
با نگاه شما به دین موافق نیستم، ولی نگاهتان در ادامه برایم جالب است و به نظرم درست هم باشد، خیلی از احتراعات میتواند با الهام گرفتن از حتی افسانهها باشد، مگرنه جالب است که همین چند وقت پیش داشتم یک سری مقالهی ادبی میخواندم که درش آمده بود که در شاهنامه به جراحی سزارین اشاره شده است، رفتم ببینم که شعرش چه بود که دیدم چون رستم چون خیلی بزرگ بوده نمیشده که از شکم مادرش با زایمان طبیعی به دنیا بیاید و به همین خاطر موبدی میآید و او را از پهلوی مادرش بیرون میکشد!
بله ... این پتانسیل معجزهیعلمیتراشی در اساطیر و افسانهها هم هست و به قول شما اگر تمام ادعای ما در اعجاز علمی داشتن قرآن همین مقدار باشد به وضوح میتوان از این جهت با قرآن تحدی کرد و آن را شکست داد، در نتیجه بهتر است بزرگواران یا دفاع خوبی در این زمینه داشته باشند و یا اینگونه مباحث را از وجوه اعجاز قرآن برنشمرند ... گرچه همینکه بگویند این دلالتها ظنّی است و به تنهایی اثبات منحصربهفرد بودن قرآن را نمیکند میتواند دفاع تا حدودی قانعکنندهای باشد، ولی مشکلات دیگری ممکن است درش بروز کند که میشود همان دلیلی که من با تعریف ایشان از معجزه موافق نیستم ... چه آنکه شما اینجا همان کارکرد اعجاز علمی ادعا شده برای قرآن را از شاهنامه مطرح میکند و سایر کتب قصه را همتراز قرآن در این زمینهها میشمرید، در قدیم هم جادوگران شبیه به کارهای انبیاء علیهمالسلام را انجام میدادند و برای مردم عادی به طور طبیعی راهی نبود که به صورت قطعی حجت را بر ایشان تمام کند که کدام معجزه است و کدام جادوگری و اصلاً آیا چیزی به اسم معجزه وجود دارد یا نه و ...
[/HR]با این حساب، اشکال شما این است که با تعریف رایج از معجزه نمیتوان معجزات علمی قرآن را کافی دانست تا بر مخاطبان قرآن حجت تمام شود که این کتاب از طرف خداست ... درست نتیجهگیری کردم؟
جواب جناب عامل احتمالاً این باشد که ما هم نمیگوییم این وجه اعجاز به تنهایی برای اتمام حجت قرآن دال بر حق بودن الهی بودن آن کفایت میکند و اگر بکند برای همگان نمیکند ... درست نتیجهگیری کردم جناب عامل؟
این بخش آخر از فرمایش جناب عامل هم موضوعی است که مورد اعتراض جدّی من است و مدتهاست با خود جناب عامل و جناب صدیق بر رویش بحث کرده و همچنان میکنیم و به نظرم میرسد تعریف رایج از معجزه اشتباه است و اشتباه بزرگی هم هست ... اشتباهی که نمیدانم چرا ۱۴۰۰ سال یا شاید هم حدود ۷۰۰ سال است که مورد اعتراض جدّی قرار نگرفته است ...
این را در بالا جواب دادم و با توجه به نتیجهگیری که در پست قبل کردم و احتمالاً توافقاتی حاصل شده باشد دیگر از این بخش میگذرم
دو دلیلی که شما برای جعلی بودن آن روایات آوردید برای اثبات جعلی بودن آن احادیث کفایت نمیکنند ...
در مورد دلیل اولتان، برای مثال به امام کاظم علیهالسلام خرمای مسموم تعارف کردند که ایشان را به شهادت برسانند، ایشان یکی خوردند و فرمودند همین مقدار کفایت میکند برای شهادت ایشان و دیگر نخوردند (اگر روایت را درست خاطرم باشد)، یعنی میدانستند ولی این دانش دلیل نمیشد که برای حفظ جانشان از آن سوء استفاده کنند، این علوم را کسانی که دارند میدانند کجا باید مورد استفاده قرارشان داد و کجا جایز نیست از آن استفاده کرد ... از این دست مسائل در زندگی اهل بیت علیهمالسلام بسیار است ... در مورد مسموم شدن رسول خدا صلیاللهعلیهوآله هم اگر منظورتان همان مسمویتی باشد که عایشه ادعا کرده است که پیامبر بر همان مسمومیت شهید شدند، در روایات شیعه داستان به کل طور دیگری تعریف شده است، اینطور که یکی از صحابههای حضرت پیش از ایشان از آن گوشت مسموم خوردند و مقابل همان زن یهودی خیبری جان داد و مرد، بعد حضرت دستور دادند خواص صحابی ایشان وارد اتاق شدند و مقابل همان زن که دیگر میدانست که حضرت فهمیدهاند که آن گوشت مسموم است و اثرگذاریاش هم سریع است و یک لقمهاش هم کشنده است بعد از خواندن دعای سفره توسط حضرت علی علیهالسلام همگی یک وعدهی کامل از آن خوردند و هیچ کدامشان هیچطوری نشدند و همین مسأله باعث شد آن زن یهودی به رسالت حضرت ایمان بیاورد و مسلمان گردد ... با این وجود شهادت رسول خدا صلیاللهعلیهوآله وقتی فرا رسید با آنکه خود حضرت به قاتلانشان اطلاع داده بودند که میدانند ایشان چه خواهند کرد ولی باز به آن تن دادند و از علمشان برای حفظ جان خودشان استفاده نکردند ...
در مورد دلیل دومتان هم در پستهای بالایی جوابم را دادهام ...
به هر حال حدیثش که در قرن ۲۱ صادر نشده است و علمای بیش از ۱۰۰۰ سال پیش آن را نقل فرمودهاند ... حالا چرا کسی از این جهت به آنها توجه نکرده است دیگر با خودش است، شخصاً ترجیح میدهم گمان خوب به آنها ببرم و بگویم دغدغههای دیگری داشتهاند یا به قول شما به ذهنشان نرسیده است، که اگر این مورد اخیر درست باشد و به قول شما امثال من امروز به لطف علوم رایج به این برداشت رسیده باشیم باز هم اشکالی ندارد، به هر حال از آن روایات این نتیجهگیری به سهولت و صراحت گرفته میشود و هر چه اشکال هست از مسلمانی ماست که حرفهای خلفای خدا را نصبالعین تمام وجوه زندگیامان نکردهایم ...
سلام
منظورم از علوم غیرحقیقی همان ظنّ و گمان است، همان چیزی که مطابق قرآن انسان را از دانستن حق بینیاز نمیکند ... و همان چیزی که مطابق قرآن بیشتر مردم از آن تبعیت میکنند ... به عنوان مثال برای ظن و گمان میشود انواع فرضیات و نظریات را مطرح کرد که قابل نقد هستند و به مرور زمان معلوم میشود که گاهی نیاز به اصلاح دارند و گاهی هم به کل رد و جایگزین میشوند
این مشابه همان است که میگویند در قرآن هم نیازی نیست علوم مثلاً مربوط به طبیعیات آمده باشد، چرا که هدف هدایت بندگان و انسانسازی است .... نه برادر مطابق خود قرآن خداوند به حضرت آدم علیهالسلام علمالأسماء را آموخت و اگرچه مصداق بارز این اسماء چند اسم خاص باشند ولی مطابق روایات دیگری این علم خیلی فراتر از این حرفها بوده است، حالا حضرت آدم علیهالسلام که تازه خلق شدهاند چه تلاش علمی کردهاند که به این علوم برسند؟ ... اینها علوم لدنّی هستند، همانکه خداوند به پیامبرش در قرآن میفرماید که دعا کن «ربّ زدنی علماً» ... همانکه حضرت فرمودند هر کسی تا میشود سخنی نگوید چشمههای حکمت در قلبش باز میشود، همانکه فرمودهاند اگر قرآن را چنین و چنان بخوانی میبینی که مقالبت دربهایی از حقایق باز میشوند و ... در قرآن آمده که خدا از شما رزق نخواسته و شما کاری که برایش خلق شدهاید را انجام بدهید رزقتان با خداست و مصداق رزق میتواند علم هم باشد ... و در حدیث عمران صائبی هم آمده که علم به کثرت مدارسة نیست بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد میاندازد و ...
وقتی بحث علم حقیقی باشد دیگر اصلاً مسیرش آن مسیری که شما برای کسب علوم فرض نمودهاید نیست ... ولی ظنّ و گمانهای عالمانه بله نیاز به همان مدارسة و مباحثة و تجربه و غیره دارد ...
... و قرآن حاوی علوم حقیقی است همانطور که اهل بیت علیهمالسلام حاملان این علوم هستند ... ویژگی ممتاز این علوم که در بحث اعجاز علمی قرآن میتواند مطرح باشد این است که شمای دانشمند میتوانید ظنهای عالمانهی خودتان را به آن عرضه نموده و انحرافش از حقیقت را بسنجید، گرچه همین کار هم در غیاب معصوم علیهالسلام برای ما ساده نیستاگر اصلاً ممکن باشد، چه آنکه برداشتهای ما از قرآن خودشان حداکثر ظن و گمانهایی عالمانه خواهند بود ... اینجاست که کوری عصاکش کور دیگری خواهد شد ... ولی به هر حال وقتی دو منبع علمی به ظاهر متفاوت داشته باشیم ممکن است بتوان پیشرفتهای بزرگتری را انتظار داشت (در گذشته که برخی بودهاند که ظن و گمانهای خودشان را عین حق برمیشمردند و اعتبار فهم خودشان را در حدّ خود آیات خدا میدانستند در کنار آن پیشرفتها میشد انتظار گمراهیهای بزرگی را هم کشید و مثلاً بگویند که در قرآن اینطور آمده پس حتماً و یقیناً فلان چیز که داریم با پوست و گوشت خودمان هم احساسش میکنیم غلط است و هر کسی مخالفت کند کافر است یا شیعه نیست و خلاصه همان کاری را بکنند که کلیسای قرون وسطی مرتکب شد)، بخصوص که کتاب قرآن برخلاف کتاب آفرینش به صورت جملات قاعدهمند کدگذاری شده و به زبان انسانهاست و احتمال آنکه برداشتمان از آن به حقیقت نزدیکتر باشد بیشتز است از احتمال اینکه برداشتمان از مطالعهی کتاب طبیعت مطابق با حقیقت باشد ...
پیامبر خدا قرار است هر طالب سعادتی را به سعادت برسانند (این البته جایگاه امامت ایشان است، لااقل طبق تعاریف رایج) و برای منکران فقط انذار کننده هستند ... هر طالب سعادتی هر کجا که بگوید همین مقدار برایم کافی است و به آن راضی شود پیامبر خدا هم بیشتر و جلوترش نمیبرند ... این بخاطر تفاوت انسانها در ظرفیتهایشان هست ... راضی شدن یعنی برطرف شدن نیازهای تشخیص داده شده و از دست دادن انگیزه برای حرکت بیشتر ... عدم صراحت کافی برای مخاطبان آن روز ایشان مطلب عجیبی نیست، ولی برای آیندگان باید مطالب علمی هم بیان شده باشد، این مطلب میتواند به صورت مخفیشده در لابلای فرمایشاتشان باشد کما اینکه هست ... جالب است که خیلی از مطالب دقیقی که امروز از ایشان به ما رسیده است احادیثی هستند که در ضمن آنها مثلاً یک یهودی یا یک ملحد از ایشان سؤال میپرسد و ایشان جواب میدهند ... مطالب بکر علمی زیادی در دل این احادیث هست که اگر کسی طالب باشد میتواند برود و سعی کند تا جواب سؤالاتش را از آنها بگیرد ... در قرآن هم همینطور ... سابقاً خیلی محدود و آیهای روی مطالب علمی قران کار میشد، مثلاً یک نفر یک سؤال داشت و بعد قرآن را میخواند تا ببیند کدام آیه ممکن است ربطی به سؤال او داشته باشد و اینکه آیا جوابی برای سؤال او از آن آیات قابل برداشت هست یا خیر و اگر بود همین میشد یک نظریهی قرآنی (نه اثبات قرآنی)، ولی الآن برخی هستند که کارهای خیلی عمیقتری میکنند و مثلاً به صورت سورهای بر روی سؤالات علمی خود کار میکنند و اصالت را به سوره میدهند که شخصاً کار ایشان را ترجیح میدهم ...
ولی برخی هم هستند که کلاً بحث اعجاز علمی قرآن را محدود میکنند به اینکه قرآن در مورد برخی مسائل خیلی محدود نظراتی پراکنده داده است و اصولاً هدف از نزول آن چیز دیگری بوده است ... برخی هم که کلاً اعجاز علمی را جزء وجوه اعجاز قرآن نمیشمرند ... و خلاصه اینها مسائلی نیست که در طول تاریخ شیعه همه بر رویش توافق داشته بوده باشند، لااقل تا جایی که من از مطالعات اندک خودم برداشت کردهام ...
نمیدانم، شاید هم حق با شما باشد، ولی فرض کنید معصوم علیهالسلام میخواستند برای یکی از اصحاب خاصّ خودشان هندسهی فینسلری را توضیح بدهند ... با توپولوژی جبری را ... آن شخص اصلا نمیدانست این چیزها به چه دردی میخورند ... ریاضیات زبان علومی مثل فیزیک است، اگر در آن زمان نیاز مردم به حداکثر این بوده که عمق چاهی که کندهاند چقدر بوده است و امثال آن شاید تا همین حدّ مثلثات عادی هم برایشان کفایت میکرده است ... ولی خوب دیدهام که مثلاً علامه حسنزاده رسالهای در باب دقیق بودن قبلهی مسجدالنبی در مدینه نوشتهاند و تعیین دقیق قبله با این دقت در آن زمان را معجزه دانستهاند ... به هر حال شاید نیاز به جستجوی بیشتر باشد، ولی شخص خودم نسبت به علم اهل بیت علیهمالسلام قانع شدهام
جناب عامل گرامی، سلام،
در چند پست اخیر گاهی بحثهای حاشیهای هم داشتهایم ولی به زعم خودم از بحث اصلی چندان دور نشدهایم که بشود گفت بحث دارد منحرف میشود و باید جلویش را گرفت، بخصوص که در خلال همین بحثها به زعم خودم به توافقاتی هم دست یافتهایم که البته باید جناب دارنی هم بفرماییند که موافق هستند یا نیستند و منتظر پاسخ شما به آن نتیجهگیریها هم هستم ... بحثی که بتواند در راستای موضوع تاپیک به نتیجهگیری مشخصی برسد از نگاه خودم بحث انحرافی محسوب نمیشود و حواشی هم اگر روشنکنندهی بهتر مسیر بحث بشوند میتوانند مفید محسوب گردند ...
با تشکر
درود
جناب نقطه با توجه حساسیت جناب عامل، اگر دوست داشتید میتوانیم خصوصی بحث کنیم، یا اینکه جناب عامل اجازه بدهند مسیرهای که به بحث ربط غیر مستقیم دارند به طور موازی با بحث پیش برود
از کجا معلوم عقیده شما مبنی بر اینکه پیامبر همه علوم را می داند ظن و گمان نباشد؟
چیزهای رو شاهد برای ادعای خود میگیرید که از حکم صحبت ما مناقشه برانگیزتر و مبهم تر هستند. خلقت حضرت آدم در قران خود مبحث پیچیده ای هست که فعلن در این مقال نمیگنجد، سجده فرشتگان و دیگر ایات در نظر من تمثیل هستند و چیزی که شما میخواهید از اونا نتیجه گرفته نمیشه(از نظر من)
خب جناب نقطه بحث ما هم اثبات همین ادعا هست،اینکه پیامبر همه علوم را بلد هست یا نه؟
اگر پیامبر فیزیک بلد نباشد چه اشکالی دارد؟ چرا خدا باید چیزی به کسی بدهد که راه تکاملی اون را طی نکرده؟ مگر نه اینکه هر چیزی با اسباب و عللش تحقق پیدا میکنه؟ پیامبر اگر تهذیب نفس هم نمی کرد به مقام پیامبری هم نمیرسید، حتما لیاقتی از خود نشان داده که پیامبر شده، نه اینکه همینطوری یک دفعه پیامبر شده باشه
حداقل انتظار داریم که اصحاب پیامبر و امامان که مقام بزرگی داشتند هم به نسبت به این علوم واقف بودند. مثلا سلمان، مقداد، ابوذر و ... دیگران میپرسیدند، یعنی از بین تمام اصحاب پیامبر و امامان یک نفر نبود راجب اتم بپرسه در طول دویست سال؟
مثلا جناب حسن زاده که به عنوان عارف بزرگی شناخته میشوند، می توانیم بریم بپرسیم ازشون راجب فیزیک کوانتوم ؟ اگر جواب نداند بر شما اثبات می شود که پیامبر هم فیزیک نمیدانستند؟
من هم معتقدم پیامبر برای انسان سازی آمده است ولی شرطش دانستن فیزیک و ریاضی و اینجور علوم نیست
سلام نقطه;949412 نوشت:
قرآن فقط متعلق به شیعه نیست ، دستکم برای چندین قرن این اسلام بود که بر قسمت وسیعی از جهان حکومت می کرد و در خطر هم نبود .. ما به یک مثال هم قانعیم : از قرآن و احادیث چه دستاورد علمی حاصل شد ؟!
این قصه را من نشنیده ام ، اما اگر به خاطر داشته باشم یک روایتی بود که می گفت امام از یک نفر می پرسد کدام ستاره اگر طلوع کند شترها جفتگیری می کنند ؟
خب منجم بیچاره باید هم جواب این مسئله را نداند .. آخر طلوع ستاره چه ربطی به جفتگیری شتر دارد:))
راز آلود کردن ماجرا همیشه برای مخاطب عامی و ساده دل جذاب است ، در حرف ائمه همه جور علم و دانشی داشته اند .. ولی پای عمل که می رسد مخفی کاری و تقیه و هزار عذر و بهانه همینطور ردیف می شود .. بزرگوار ... حرف زدن و ادعا کردن ساده است .. در عمل چه برای ارائه دارید ؟!
8-| چه بگویم ، هیچ نگویم بهتر است ...
در واقع اگر امکانش بود با همان یک دعا پرونده همه کفار و غیر کفار را می پیچیدند .. اینها توجیهات آرامش بخش پس از شکست است .. برای عوام کاربرد دارد ..
نیازی به دعا و سپاه فرشتگان (در بدر ) و لشکر اجنه در کربلا نیست .. پیامبر و ائمه اگر اندک علم اضافی نسبت به محیط و عصر خود داشتند با همان ابزار آلات موجود سلاح های ابتدایی که آن سوی بیابان های عربستان معمول و پرکاربرد بود را می ساختند و در جنگ هایشان پیروز می شدند .. به قصه بافی های بعدی هم نیازی نبود ..
نفرمائید نابودی کفار هدف نبوده ، هدف اتفاقا همین بوده ، منتهی ابزارش نبوده ، وسیله اش نبوده .. وگرنه شوق اسلام برای نابودی کل کفار و رفع فتنه از جهان مثال زدنی است ..
نظر شما محترم است ، اما ملاک نیست .. مطمئن نیستم اگر همان قصه ها وروایت ها را بدون قال رسول الله و قال صادق های اولش بخوانید باز هم همین نظر را راجع به آنها داشته باشید ..
به علاوه جامعه علمی بسیار متواضع و فروتن است ، چنانچه از دل احادیث و روایات مطلبی قابل آزمودن پیدا کرده اید لحظه ای درنگ نکنید و حتما جهان علم و در درجه بعدی جهان اسلام را خشنود سازید .. موجبات هدایت بسیاری را هم فراهم کرده اید ..
بحث ما در این تاپیک هم همین است ، من معتقدم هیچ رگه درخشانی از علم در قرآن و روایات وجود ندارد .. اما اگر وجود هم داشته باشد ( فرض محال محال نیست ) ، این دلیل بزرگی و عظمت علم و دانش حقیقی است ، نه قرآن و حدیث و آیه .. مثال استاد و مهر تایید را مجددا به خاطر بیاورید ...
قیاس شما درست نیست ، دانشمندان کتاب فلان فیلسوف یونانی را در دست نگرفته اند که بخواهند همه چیز را از دل آن بیرون بکشند .. کتاب آنها برای مطالعه طبیعت است ، طبیعتی ناشناخته ...
ما وقتی می گوییم قرآن برخی خیال می کنند داریم از میلیارد ها میلیارد داده و اطلاعات صحبت می کنیم که هنوز همه آن کشف نشده است و تلاش ها ادامه دارد .. در حالیکه یک دور مطالعه کامل قرآن به ما خواهد آموخت چیزی در حدود 30 درصد آیات قرآن پیرامون مسئله توحید و معاد ، 30 درصد آیات داستان های پیامبران ، حدود 30 درصد آیات مربوط به احکام حکومت اسلامی و حلال و حرام ها و سایر قواعد زندگی و کمتر از 10 درصد آیات مربقوط به مسائل متفرقه از جمله خلقت و مسائل طبیعت و غیره است .. لذا وقتی صحبت از اعجاز علمی قرآن می شود بحث فقط بر سر چیزی حدود 100 ، 150 آیه قرآن است که تفاسیر جدید از آنها ( و پس از کشفیات علمی ) توهم وجود معجزه علمی را به وجود آورده است . لذا اینگونه نیست که با یک بازه بی کران از مفاهیم و اطلاعات سر و کار داشته باشیم و بررسی آنها برایمان غیر ممکن باشد .
شاید همین نگاه موجب شده در زمان اصلاحات رضاشاه ، علمای دین فتوا به حرمت واکسن زدن بدهند .. به هر حال عقل سلیم می گوید به صلاح فرد بیمار است که برود و خودش را درمان کند ..
نکند منظور شما از علم و دانش امثال همین حرف هاست
باب جدیدی گشودید
خب آن وقت انتظار دارید با این نگاهی که دین به دنیا دارد ، از توی کتاب های دینی علمی هم به دست بیاید ؟!! هدف علم و دانش فراهم کردن اسباب رفاه و آسایش مردم است ، چیزی که به قول شما مورد توصیه دین نیست ..
این یکی از شواهد جدا بودن مسیر دین و علم است ..
دین مخالف بهشتی شدن زمین است ، خب پس لابد برنامه دارد آنرا جهنمی کند .. اگر غیر از این است بفرمائید ..
تعصب که همیشه و همه جا هست ، اما این موارد مربوط به گذشته هستند ، امروز دیگر کمتر موردی مشاهده می کنیم که روی یک موضوععلمی تعصب وجود داشته باشد ، حتی موضوع بحث برانگیز فرگشت نیز متعصبانه دفاع نمی شود ، پرفسور داوکینز خیلی دوستانه به مخالفین فرگشت توصیه کرد : مدارک خود در رد فرگشت را جمع کنید و نوبل بگیرید .. در واقع می خواهم بگویم اگر ایرادی هم در مباحث و موضوعات علمی وجود داشته ، بازهم این دانشمندان بودند که ایراد را متوجه شدند و آنرا اصلاح کردند ..
حال که دین توصیه به رفاه و تن آسایی مردم نمی کند ، طبیعی است که علم راهش را جدا کند و به سمتی دیگر برود ..
اولا چرا حضرتعالی از خودتان مایه نگذاشتید و به سراغ کلیسای قرون وسطی رفتید ؟! چرا نفرمودید : برداشت خودم از دین را عین حق می دانم و شما هم برداشت خودتان از دین را حق مسلم می دانید ، میان ما چه فرقی هست ؟!
در واقع حقیقت دانستن هر چیزی راه پرسشگری و پیشرفت را سد می کند ، اما اینها عادات کلامی هستند ... وگرنه درست آن بود بگویم این قصه ها از نظر علم فعلی صحیح نیستند . هرچند آن قصه ها و روند پیشرفت علم به نظر هیچ گاه تلاقی نداشته باشند و در حد دانش امروزی به وضوح باطل اند ..
ما در اینکه در قرآن و حدیث مطلب بدرد بخور و منحصر به فردی که بعدا ایده ی یک کشف علمی بشود وجود دارد یا ندارد اختلاف داریم .. اما در اینجا به نظر موافق هم هستیم ...
بله ، حتی فرض محال اگر ثابت بشود قرآن ایده و یا اشاره ای به یک موضوع علمی داشته نهایتا در حد یک کتاب علمی تخیلی می تواند مطرح بشود..
درود جناب یورال
بخش پروفایل و خصوصیام را به دلیلی مسدود کردهام، ولی خوب است اگر حوصله و تمایل داشته باشید تاپیکی در این زمینه باز بفرمایید، احتمالاً کارشناسان سایت خیلی بیشتر از من در زمینهی علم اهل بیت علیهمالسلام حرف داشته باشند، بعد از آن بحث میتوان تمام آن علومی که برای اهل بیت علیهمالسلام قائل شدند را به قرآن هم تسرّی داد و به این تاپیک بازگرداند تا بگوییم قرآن برای تأیید شدن نیاز به علم دارد یا خیر و کلاً ارتباط میان آنها چگونه است ...
بله ظن و گمان است، ولی ظنّی عالمانه ... فعلاً تمام دلایل زیادی که در این زمینه دیدهام دالّ بر علم و بلکه حکمت فراگیر ایشان است و دلیلی بر خلاف آن از آیات و روایات سراغ ندارم، مثالهای جزئي که بیان میکند شاید علم ایشان خیلی محدود بوده است در مقابل آن همه روایات که برخی هم آیات قرآن را توضیح میدهند شانسی ندارند و از جهات دیگری قابل توضیح و توجیه هستند ...
معرفت به خلقت خدا منجر به معرفت خدا میشود یا خیر؟ اصلاً مگر خدا را جز به آثارش میشود شناخت؟ قرآن هم راهی بجز این برای رساندن انسان به معرفت ندارد و کسب معرفت بالاترین چیزی است که در اسلام تشیع باید به دنبالش بود، معرفت است که منجر به محبت میشود و محبت هم اصل دین است و همه چیز حتی نماز در کنار آن فرع محسوب میشود ... شما اگر بدانید خلقت خدا چقدر عظیم است در مقابل خداوند بهتر تواضع میکنید یا اگر از خدا فقط یک اسم بلد باشید؟ ...
بحث من در مورد فیزیک نیست، کل فیزیکی که ما بلد هستیم از جنس نظریات هستند، از جنس ظن و گمان هستند، بحث ما بر روی علوم حقیقی هستند، حقیقت آنطور که هست و نه آنطور که ما گمان کردهایم که شناختهایم ... راه رسیدن به علوم حقیقی هم راه کسب معرفتی که معمولا در ذهن داریم نیست که شما بتوانید بفرمایید که چطور یک چوپان یا تاجر یا رهبر سیاسی وقت کرده است آنقدر کتاب بخواند و تفکر کند و تجربه کند و مباحثه کند و نقد کند و نقد بشود تا علامهی دهر گردد، اینها راه اکتساب ظن و گمانهای عالمانه است، علوم اکتسابی، نه علوم لدنّی که در مقابل بندگی کردن به عباد الرحمن داده میشود ...
اگر منظورتان دانستن مثلاً اصطلاحات فیزیکی مثل تابع موج و امثال آن هست نه فکر نکنم هیچ کدام از صحابه میدانستند، ولی در مورد علوم حقیقی فکر کنم خیلیهایشان میدانستهاند اگرچه افشای سرّ هم نمیکردهاند ... مثل اینکه در اخبار هست که علوم زیادی نزد برخی از نزدیکان به اهل بیت علیهمالسلام شمرده شده است، مثل علم کیمیا که تبدیل عناصر به یکدیگر است بدون هیچ گونه ابزار آزمایشگاهی و بدون فراهم کردن شرایط خاصی مثل فشارها و دماهای خیلی بالا و ... و بدون شکافت هستهای و ... یا مثل طیالأرض ... و حتی خلقت ماده ...
ایشان مطمئناً خیلی چیزهایی که پیامبر خدا بدانند را نمیدانند ... در جایی که فرمودهاند علم عالمی که معلم موسی علیهالسلام شد در مقابل علم اهل بیت علیهمالسلام مانند قطره هست در مقابل دریا، علم علامه حسنزاده چقدر است؟ یک الکترون؟ شاید هم یک لیوان آب؟
انسان برای عبادت کردن خلق شده است (مطابق قرآن) و در حدیث قدسی آمده است که اگر عبادتم کنید شما را مَثَل خودم قرار میدهم ...
شما میفرمایید انسانسازی ... ولی انسان ساخته شده از نظر شما چه کسی است؟ کسی که مثل دیگران است و فقط نماز میخواند و روزه میگیرد و اخلاقش خوب است و خشمش را کنترل میکند و کبر و حسد ندارد؟ اگر این باشد میشود همانکه در روایت آمده برخی هستند که انسانهای خیلی خوبی هستند ولی سادهلوح و سفیه هستند ... یعنی فرمودهاند که حتی برخی هستند که هیچ گناهی هم نمیکنند ولی این به معنای علیهالسلام بودنشان نیست چون بیعرضه هستند، یا اینکه سفیه هستند ... در نقطهی مقابل آن انسانی که ساخته شده باشد کسی است که معرفتش رشد کرده باشد، ولی به طرز صحیح ... مثلاً فرمودهاند که اگر معرفتتان رفت بالا و علمتان زیاد شد ولی هنوز تکبر داشتید برای خودتان بترسید ... معرفت پیامبر خدا به خدا خیلی ناقص بود اگر عظمت خلق خدا را نمیشناختند ... حالا اگر به قول انیشتین «خدا به مشکلات ریاضیات ما اهمیت نمیدهد، او به طور عملی انتگرال میگیرد» باشد علم رسول خدا هم از همین قسم میشود که تکتک ذرات ولو بنیادی را بتوانند دنبال کنند، اینکه لازم باشد بروند سراغ Course graining و لازم باشد مفاهیمی مثل انتروپی اطلاعات و امثال آن را تعریف کنند و از امثال انتگرالهای بولتزمن استفاده کنند یا از انواع مدلهای جامد مثل جامد دبای و جامد انیشتین و امثال آن که همگی بر اساس یک سری تقریب هستند استفاده کنند تا بتوانند عظمت خدا را درک کنند به نظرم واضح است که مردود است، گرچه بعید نیست که همینها را هم بلد باشند ...
ان شاء الله ادامهی این مباحث از آنجا که مستقیماً به موضوع تاپیک مرتبط نمیشوند بماند برای تاپیکی مرتبطتر که جناب عامل هم از ما دلگیر نشوند ...
سلام
dahim-darni;949609 نوشت:
dahim-darni;949609 نوشت:
dahim-darni;949609 نوشت:
dahim-darni;949609 نوشت:
dahim-darni;949609 نوشت:
dahim-darni;949609 نوشت:
بله ولی قرآن بدون روایات میشود معاویه و خوارج و وهابیت و داعش ... از وهابیتی که تا همین چند دههی پیش فتوا داده بودند که صحبت کردن از خروج از جوّ زمین حرام است و استفاده از تفنگ و امثال آن حرام است چه انتظاری میشود داشت؟ ... در ضمن اینکه حتی اگر یک مثال هم پیدا نشود دلیل بر نقص قرآن و روایات نمیشود ... با این وجود علومی که تحت عنوان علوم غریبه محسوب میشوند در این میان هستند که کارکردشان برای ایجاد انقلاب صنعتی نبوده است، و شما هم میتوانید به کل وجودشان را نپذیرید ...
پذیرش برداشت ما از نظر اسلام در مورد علم نجوم برای معتقدین به کیهانشناسی مدرن عجیب خواهد بود ...
یک نفر فرض میکند که چیزی در این میان نباشد و در نتیجه هر ادعایی تا اثبات نگردد به عنوان توجیهات باطل برداشت میشود، یک نفر دیگر هم به صورت پیشفرض باور دارد که چیزی در این میان باشد، در نتیجه طبیعی است دیگر انکار این مسائل به این سادگی را درست نشمرد ... بحث ما روی این مسائل بدون بحث ما بر روی پیشفرضهایمان به جای خاصی نمیرسد ... موافق نیستید؟
این اختلافاتی که با هم داریم در این تاپیک قابل طرح و بحث نیستند ...
اینکه تا خودشان به خودی خود برایم جالب نبودند به آنها اعتنا نمیکردم درست است، ولی به هر حال اگر احتمال بدهم که یک عالم کل چنان مطلبی را بیان نموده است طبیعی است که شاخکهایم تیز بشوند و رویشان تأملی بکنم ...
این تواضعی که میفرمایید را در بسیاری از مسائل دیدهام ولی در برخی مسائل هم ندیدهام ... مثل اینکه میگویند هر کسی قیمتی دارد در جامعهی علمی هم هر کسی ظرفیتی دارد و اگر مطلب از جایی برایش پیچیدهتر باشد او هم جبهه میگیرد ... بلاتشبیه، بلاتشبیه، بدون آنکه بخواهم خودم را با گاؤس مقایسه کرده باشم، وضعیتی که به شخصه من با آن مواجه شدم خیلی شبیه است به چیزی که گاؤس در مورد ۳۰ سال سکوتش در باب هندسهی غیراوقلیدوسی گفت، اینکه به این نتیجه رسیدم که زمان گفتن بعضی از حرفها نیست چون ظرفیت پذیرش آن در جامعهی علمی نیست ... حالا ممکن است که من کلاً هم در اشتباه باشم و نظریاتم همه اشتباه باشند، ولی اینکه تا صورت مسأله را میشنوند برخوردهای هیستریک بکنند و حاضر نشوند به استدلالها و مطالب گوش کنند یا روی آنها فکر کنند اینها نشان میدهد که مستقل از اینکه استدلالها درست باشند یا نباشند مطرح شدن برخی از مسائل نیاز به ظرفیتی دارد که باید به تدریج شکل بگیرد و گاهی هم شاید به این راحتیها اصلاً شکل نگیرد ... این وضعیت در یونان باستان بوده است و امروز هم همچنان همانطور است ... و البته جامعهی علمی تقصیری هم ندارد و نمیشود گفت که ایشان غرض شخصی دارند، اینکه اگر کسی بگوید من اثبات کردم که نسبیت غلط است اول میگویند اشتباه میکنی و بعد شاید ۱۰ ثانیه به شما وقت بدهند که حرفت را بزنی، این بخاطر سابقهی ادعاهای گزافی است که در طول تاریخ انجام شده است و باعث شده است تا نسبت به این ادعاها جبههگیری شود ...
جناب دارنی، جامعهی علمی یک روانشناسی خاص خودش را دارد ... و این جامعهی علمی اگر متواضع هم تا حدودی باشد ولی جهل موجود در آن همچنان میتواند عامل خیلی از انحرافات در آن بشود ... ممکن است خیلی از نظریات درست سرکوب شوند و تا ابد از حافظهی جامعهی علمی حذف شوند ... مسائل جامعهشناختی و مسائل زیاد دیگری هستند که روی رفتار جامعهی علمی تأثیر میگذارند ...
شما این قید را مطرح فرمودید که ایده از قرآن و روایات باشد و جامعهی علمی هم به آن رسیده باشد ... مثالی که برای آن به ذهنم رسید همان بحث سرانگشتان بود، گرچه نزول آهن را هم دیدهام که برخی به آن اشاره کرده باشند و شاید مسائل دیگری هم باشد که حضور ذهن ندارم ...
اما اگر این قید را کنار بگذاریم، مثالهای قابل توجهی برایتان آوردم که میتوانند منشأ ایدههای خیلی جالبی باشند که نوید جوابهای مناسبی برای پرسشهای علمی امروزی را میدهند ...
اتفاقاً قرآن هم مثل کتاب طبیعت است ... قرآن اگر به سبک کتب فلسفی پر بود از گزارههایی تکوجهی که هر کدام معنای خاص خودشان را دارند همانطوری میبود که شما فرمودید، ولی وقتی به صورت داستان باشد بحث بالا میگیرد، مثل اینکه در کتاب آفرینش شما یک پدیده را میبینید و از جهات مختلف که نگاهش کنید برداشتهایتان متفاوت شده و موضوع علوم متفاوتی میگردد ...
جناب دارنی، خودم و شما را به انصاف فرامیخوانم ...
منظورم از بیان این مطالب مشخص نبود؟ گفتم ما مخالف آسایش و رفاه مردم هستیم؟ یا گفتم که آسایش و رفاه بدون معنویت است که خطرناک است؟ ... زمین بهشت میشود اگر جهنمیان به دنبال جهنم کردن دنیای دیگران به خیال خام بهشت شدن دنیای خودشان نباشند ...
من برداشت خودم از جزئیات دین را حق نمیدانم، کلیات دین را هم که روی درستیش قسم میخورم از روال عادی علوم اکتسابی کسب نشده که نقدهایم به علوم اکتسابی شامل آنها هم بشود ... جناب دارنی، من استانداردم در نقد پاسخهای شما دوگانه نیست ...
بله بزرگوار، من هم میدانم که اعتقاد شما هم حتماً چنان چیزی هست، ولی با بیان آن مطلب فقط خواستم توجهتان را جمع کنم به اینکه در محدودهی علوم اکتسابی هیچ چیزی مطلقاً غلط یا مطلقاً درست محسوب نمیشود و در نتیجه چیزی که به نظر اشتباه میرسد هم شاید درست باشد و این گمان اشتباه بودن یک مطلب از نظر ما را نمیشود پتکی کرد و بر سر قرآن کوفت ... شاید قرآن درست میگوید و برداشت ما از کتاب آفرینش است که اشتباه است ...
خوب پس حالا باید صبر کنیم و ببینیم که جواب جناب عامل چیست ...
سلام نقطه;949628 نوشت:
قرآن با روایات ائمه شیعه نیز پیشرفتی در زندگی ایجاد نکرده است . علوم غریبه ای نیز که می فرمائید علم محسوب نمی شود .. کاربرد عملی هم نداشته ، راستش بود و نبودش هم روی هواست ، خلاصه اینکه دفاع ندارد ..
کدام یک به درد بخور است ؟! کیهان شناسی مدرن یا تحقیق در مورد اثر طلوع فلان ستاره بر آمیزش شتر ؟!
البته این وسط نباید پیشرفت های علم ژنتیک در حوزه شبیه سازی و «خلق»بدون آمیزش موجودات زنده از جمله همین شتر را نیز نادیده گرفت ..
خیر ، موافق نیستم . ائمه قرن ها پیش از دنیا رفته اند و به قول شما حرف هایشان نیز سری و مخفی نیست که در دسترس نباشد .. در نتیجه آنها حرف تازه ای برای گفتن دارند ( هرچه گفته یا نگفته اند بالاخره یک مقداری تحت عنوان حدیث بر جای مانده است ) ، می ماند دو مسئله : 1- امید داشتن به اینکه منابع حدیثی جدیدی کشف شود و در آن سخنان تازه ای بیرون بیاید .. 2 - پیدا کردن مطلبی از روی همین ها که موجود است ... اولی که به هر حال امید است و آدمی نیز به همان زنده ، اما دومی محل بحث است .. شما که می فرمائید علومی در کلام ائمه موجود است می بایست یک فرضیه قابل آزمایش از دل همین احادیث ارائه کنید و سپس آنرا بیازمایید و درستی اش را نشان دهید . به همین راحتی .. در غیر اینصورت به هیچ روش دیگری نمی توان برای یک نفر دیگر ثابت کرد ائمه حامل علومی بوده اند .
البته شواهد اثبات عکس این موضوع ( اینکه ائمه حامل هیچ علم خاصی نبوده اند ) فراوان است ..
من فکر می کنم هستند ، چون ما داریم در مورد علم قرآنی و همه افرادی که به قرآن مرتبط هستند صحبت می کنیم ، شما از یک طرف مدعی داشتن همه علوم برای ائمه هستید ، از طرف دیگر ما مشاهده می کنیم در محیط زندگی آنها ابتدایی ترین وسایلی که در همان عصر جاهای دیگر یافت می شده وجود نداشته است .. خب این چه فیزیکی بوده که ائمه همه مفاهیم و فرمولش هایش را هم بلد بوده اند ، اما یک سوزن هم نساخته اند ؟!
در واقع سوال این است به خاطر محتوی خود سخنان و احادیث آنها را حاوی مطلبی می دانید ، یا آنکه به اعتبار گوینده اش ؟! «من قال» یا «ما قال» ، مسئله این است !
روند طرح فرضیات علمی را می دانید ، یک مشاهداتی باید باشد ، سوال هایی به وجود بیاید و سپس مطابق آنها فرضیاتی قابل آزمایش شکل بگیرد ، در نهایت هم باید فرضیات را راستی آزمایی کرد و نتایج را ارائه نمود .. تا قبل از راستی آزمایی و در ارائه فرضیه ، الحمدلله همه انسان ها توانا و قادرند .. اما فقط درصد کوچکی از میلیارد ها فرضیه مطرح در جهان به مرحله آزمایش می رسند و بازهم فقط درصد بسیار بسیار اندکی از آزمایش شده ها تایید می شوند .. تازه خیلی مواقع یک فرضیه که در یک آزمایش تایید می شود ، در آزمایش های دیگر رد می شود و این است که نسبت نظریات به کل فرضیه های موجود نزدیک به صفر است !!
در مورد شخص شما من صحبت را ادامه نمی دهم ، اما به طور کلی عرض می کنم که اگر ما بخواهیم از راه های عجیب و غریب وارد جهان علمی شویم و وقتی ما را راه ندادند آنها را بی ظرفیت و غیرآماده بدانیم نوعا خاک بر خورشید ریختن و سنگ به دریا انداختن است .. و دقت بفرمائید که منظور جامعه علمی بسته چند قرن پیش نیست ، آنجا تعصب دینی و عدم تواضع علمی حاکم بود ، اما امروز و بارشد تکنولوژی و وسایل ارتباطی دیگر محدودیتی در ارائه و اثبات فرضیات وجود ندارد ، به خصوص که حضرتعالی در یک سیستمی زندگی می کنید که برای این رقم کارها امکانات کافی را فراهم می کند..
خب بحث جناب رامشتاین و بنده تا حدودی موضوع سر انگشتان را روشن کرد ، اما فرضا همین مطلبی که امروز ما راجع به اثر انگشت می دانیم را پیامبر هم می دانسته .. خب بازهم ایده از او نیست ، قدمت انگشت نگاری و توجه ویژه به خطوط انگشتان دست با اسلام شروع نشده است .. نهایتا ( اگر ثابت بشود قرآن هم همین اشاره را داشته ) می توان گفت پیامبر سخن پیشینیان را به عربی ترجمه کرده است .. بیشتر از این را نمی توانم متصور شوم .
و در مورد آهن نیز خب قدمت کشف و استفاده از آن را فکر کنم هرکسی بداند .. چه ایده نوینی ( که پیش از قرآن گفته نشده ) راجع به آهن می توان از قرآن گرفت ؟!
آن معنویتی که مد نظر شماست با هر پیشرفت و چیز نوینی مخالف است .. فرقی هم ندارد قند باشد ، برق باشد ، یخچال باشد ، آب لوله کشی ، رانندگی زن ، ورزشگاه رفتن زن ، فوتبال تماشا کردن ، اینها همه و همه طبق آن معنویت مد نظر شما حرام و موجب غفلت از دنیا و رویگردانی از خدا است .. تاریخ معاصر ایران را مطالعه کنید ، ببینید چه محرماتی که ما نداشته ایم !!! هنوز هم البته درگیر معنویت مد نظر شما هستیم ..
و چون نیک بنگرید خواهید دید که همان معنویت مد نظر شماست که دنیای دیگران را جهنم کرده و بهشت را در نقطه ای نامعلوم بشارت می دهد ..
حق نمی دانید ؟! در حرف شاید ولی در عمل حق می دانید !! این چند صفحه بحث گواه خوبی است بر آن ..
ادعایی است که نیاز به اثبات دارد ، فعلا که شواهد همه علیه آفرینش شش روزه ی جهان و جدا شدن زمین از آسمان و سایر مطالبی است که در قرآن آمده است ..
سلام
dahim-darni;949719 نوشت:
قرآن با روایات شیعه از آن نظری که شما مدّ نظر دارید به طور مستقیم پیشرفتی در زندگی دنیای مردم ایجاد نکرده باشد قابل تأمل است ...
اما اینکه میفرمایید علوم غریبه علم محسوب نمیشود هم قاعدتاً بنا بر تعریفی است که شما از علم دارید بزرگوار ...
کاربرد عملی نداشتنش هم درست نیست ولی این کاربرد عملی برای همگان نبوده است ...
اینکه بود و نبودش روی هواست هم بستگی به این دارد که شما از کدام طرف به مسأله نگاه کنید ... اگر از خارج از اسلام به مسأله نگاه کنید بله احتمالاً تا یک مثال زندهاش را نشانتان ندهند نخواهید پذیرفت، اما اگر از داخل اسلام به آن نگاه کنید آن وقت دیگر پذیرش آن دشوار نخواهد بود ...
با این حساب اینکه دفاع دارد یا ندارد بستگی به این دارد که برای چه کسی بخواهیم شرحش بدهیم ... برای یک مسلمان کافی است نقل قول از کسی بیاوریم که او قبولش دارد به صداقت و راستگویی، مثلاً کافی است از مرحوم آیتالله بهجت برایش نقل قول بیاوریم ... ولی برای کسی که به علمای ما اعتمادی نداشته باشد اثبات این مسأله و دفاع از آن دشوار میشود ...
اجالتاً مرتاضهای هندی به هر دردی که نخورند به این یک درد میخورند که نشان بدهند مسائلی هست که علم هست و کاربرد هم دارد ولی پذیرش آن با علوم رایج ساده نیست ... یا اینکه دربرخی مراسم خانقاههای فکر کنم بیشتر اهل سنت انجام میشود که مراسم ذکر میگیرند و وقتی که به خلسه میروند به خودشان قمه میزنند و شمشیر از بدنشان رد میکنند ولی نه در حین این کار از بدنشان خون میآید و نه بعد از این کار اثر آن زخمها بر تنشان باقی میماند ... علمای ما کرامتهای خودشان را مخفی میکردهاند ولی شما خودتان میتوانید بروید کرمانشاه یا کردستان و یکی از محلهایی که چنین کسانی دور هم جمع میشوند را بیابید و به مجلسشان بروید، یکی از معتمدین که رفته بود بهم میگفت ... و البته خودم هم چند دههی پیش فیلمش را دیده بودم و آن زمان از این امکانات امروزی جعل فیلم و اینها زیاد نبود، فکر کنم آن موقع اصلاً کامپیوتر شخصی هم آنچنان نبود ... خلاصه اینکه راه برای تحقیق کسی که شک داشته باشد بسته نیست ...
شما بفرمایید کاربرد کیهانشناسی مدرن در چیست؟ با چیزهایی که الآن نسبت به یافتههای کیهانشناسی مدرن در ذهن دارم این علم در حیطهی علوم نظری قرار میگیرد که اگرچه بدون کاربرد نباشد ولی کابرد خاصی که در زندگی روزمرهی ما وارد شود هم جز خداکثر در چند مثال جزئي ندارد، برعکس همان مطلبی که شما از نجوم اسلامی مثال زدید که اگر درست باشد مشخص است که کاملاً کاربردی است، اگر امروز هم جفتگیری شترها برای ما اهمیتی نداشته باشد برای آن زمان میتوانسته اهمیت زیادی داشته باشد، و اگر همان موقع هم اهمیتی نداشته تازه میشود مثل کیهانشناسی مدرن که از جنس علوم نظری است، یعنی از جنس معرفت صرف که هنوز کاربردی برایش پیدا نشده است ...
انسان هر وقت توانست «قانون» بسازد شاید بشود اسمش را خلق کردن گذاشت، مگرنه دارد با لگوهای ساخت کارخانهی دیگری و طبق دستورات آن کارخانه لگوسازی میکند ...
حذف کردن برخی مراحل طبیعی رخداد یک فرایند و جایگزین کردن آن مراحل با معادلهای آن اگرچه جالب است و برای انسان با این تاریخچهای که دارد شگفتانگیز هم باشد ولی هنوز در مقابل ادعاهایی که دین برای خدا دارد اصلاً به چشم نمیآید و در حدّ گلبازی است ...
به شخصه فکر نکنم امید زیادی بشود به یافتن روایات جدید داشت، روایتی که یکهو پیدا شود و اثری از آن در کتب قدیمی شیعه نباشد به محض پیدا شدن بسیار مشکوک است که جعلی باشند ...
اما در بارهی مورد دومی که فرمودید، بله از همین روایات موجود علوم زیادی قابل استخراج است ... البته در غیاب امام معصوم علیهالسلام به قول شما میگویم فرضیات زیادی از آن قابل استحصال هستند که باید بررسی تجربی شوند ...
در مورد شواهدی که بیان میفرمایید هم ما شواهدی بر خلاف آن را داریم ... ولی خوب شما نمیپذیرید همانطور که من شواهد شما را نپذیرفتم و همه را قابل رد کردن به دلایل مختلف دانستم ...
یک سؤال ممکن است در بستر یک سری پیشفرض خیلی موجّه محسوب گردد، ولی همان سؤال در بستر دیگری چندین و چند جواب دریافت نماید ...
جناب دارنی، من اینطور هستم و شما هم همینطور هستید و همهی ما اینطور هستیم که وقتی با کوهی از دادهها که نمیدانیم درست هستند یا غلط روبرو میشویم بالأخره بر اساس یک سری توجیهات برخی از گزارهها را درست فرض میکنیم و همانها را مبنای کارمان قرار میدهیم و جلو میرویم تا جایی به تناقض برسیم یا به نظرمان برسد که به تناقض و اختلاف در عقایدمان رسیدهایم، اینجاست که دو راه پیش روی خود داریم، اینکه بگوییم این گزارهی جدید غلط است، یا اینکه بگوییم دانستههای پیشین ما که اجازهی پذیرش این گزارهی جدید را نمیدهند غلط بودهاند و باید اصلاح گردند، منصفانه این است که هر دو را محتمل بدانیم، ولی عقل حکم میکند که اول فرض کنیم دانستههای پیشین ما درست بودهاند و همتمان را معطوف کنیم به اینکه بطلان همین گزارهی تازه از راه رسیده را توجیه نماییم چنانکه قانعکننده باشد، سپس اگر هر کاری که کردیم نشد منصف بود و تعصب نداشت و آن گزاره را هم رد کرد اینجاست که ناچار میشویم برویم سراغ آن دانستههای گذشتهامان ... این مقابله با گزارههای جدید و شخم زدن باورهای پیشین رویکردی است که در علوم اکتسابی چارهای از آن نداریم اگر بخواهیم منصف و حقطلب باشیم ... کسی که تا با یک گزارهی جدید روبرو شود فرض را بر درستی آن بگذارد و برود پشتهی معارف خودش را بهم بریزد بعید میدانم شما هم چنین کسی را جز احمق چیز دیگری بدانید ... این کار که گفتم در حدّ قضیهی حمار است که تا دلیل کافی نداریم اول به سراغ راه سادهتر برویم ...
حالا من و شما با دو پشتهی فکری متفاوت مقابل هم نشستهایم و هر کدام در اولین گام برای مواجهه ابتدا گزارههای طرف مقابل را رد میکنیم ... و چرا نکنیم وقتی هر دو میتوانیم جوابهایی برای این گزارههای مخالفمان بدهیم که برای خودمان و همفکران خودمان قانع کننده است؟ شما که میپرسید آنها چرا یک سوزن هم نساختهاند آیا گمان میکنید ما هیچ جوابی برای چنین سؤالی نداشته باشیم؟ ... نه شما هم میدانید که ما بیجواب نیستیم و کوهی از احتمالات را مقابلتان میگذاریم، ولی ما هم میدانیم که مواجههی شما با این احتمالات این است که ما داریم با بیان آنها فقط مواضع خودمان را توجیه میکنیم و روی سوراخهای فکریامان ماله میکشیم تا مخفیاشان نماییم و امثال آن ... خوب این رویکرد از شما و از ما کاملاً قابل پیشبینی است ... من اگر مسلمان نبودم و مثل شما منتقد دین بودم قاعدتاً خودم هم همین مواضعی را داشتم که شما دارید، و شما هم اگر مثل من مسلمان بودید و باور به خدا و اهل بیت علیهمالسلام داشتید جوابهای مثل من را به مثل جناب دارنی منطقی و موجه میشمردید و فکر نمیکردید که توجیه کردن و مالهکشیدن باشد ...
منطقی و موجه بودن در مورد مسائل خارجی که صرف ذهنی نیستند آنچنان هم حجیتی ندارد ... کارکرد این بحثها حداکثر قانع کردن بیشتر همفکران و کمتر مخالفان است، ولی اینطور نیست که دیگر لای درز حرفهایمان، چه حرفهای من و چه حرفهای شما، مویی نرود یا قابل نقد نباشیم ...
این بحث کردنها شاید بد هم نباشد، شاید باعث شد جرقهای در ذهن یکی از دو طرف بخورد، ولی کارکردش حداکثر قانع کردن است و به قول معروف بر کسی با این حرفها و فقط بر اساس این حرفها حجت تمام نمیشود ... با این اوصاف به نظر من بهتر است سطح بحثهایمان را در محدودهی خود تاپیک نگاه داریم و تلاش نکنیم تمام مسائل فیمابینمان را در یک تاپیک مطرح کنیم، چون با کلاف سردرگم شدن بحث شاید چنین بحثی دیگر همان کارکرد سادهای که میشود از آن انتظار داشت را هم از دست بدهد ... باز هم هر طور که شما بفرمایید، با توجه به اینکه آغازگر تاپیک هستید شاید دیگر جناب عامل هم اعتراضی به طرح مباحثی که شما تشخیص میدهید برای این تاپیک لازم است مطرح شوند نداشته باشند ...
هر دو برادر، البته اگر بدانم که کلام خداست یا کلام حتماً از اهل بیت علیهمالسلام باشد دیگر «ما قال» کنار میرود و «من قال» حرف اول و آخر را میزند ... اینکه میبینید در روایت مبارکه آمده که به من قال نگاه نکنید و به ما قال نگاه کنید جایگاه خودش را دارد و مطلق نیست ... احادیث شأن صدور دارند همچنانکه آیات قرآن شأن نزول دارند ... مطمئناً اگر یک طرف ماجرا کلام خدا باشد و یک طرف یک کتاب زیستشناسی باشد و ما کلام زیستشناس را بهتر بفهمیم هیچ مسلمانی نمیآید (یا لااقل درستش این است که نیاید) کلام خدا را بگذارد کنار که برود سراغ کتاب زیستشناس، کتاب زیستشناس را هم که میخواند باز باید کلام خدا را هم مدّ نظر داشته باشد ... و به طرز مشابه در مورد روایات اهل بیت علیهمالسلام، گرچه در این زمینه برخی عادت کردهاند خیلی راحت بگویند این روایت غلو است و آن روایت جعلی است تا بتوانند سراغ آن مفهومی که خودشان دوست دارند و برایشان جالبتر است و به ذهنیاتشان نزدیکتر است بروند ...
ولی بین دو نفر که چنان وجه مرجّحی بینشان نداریم طبیعی است که عبید نامها نشویم و از بزرگی اسمها و رسمها نترسیم ... یعنی حتی اگر بدانیم فلان عالم که خیلی هم بزرگ است فلان مطلب را گفته است و فلان شخص بدنام فلان مطلب دیگر را گفته است اینجا «من قال» لزوماً به «ما قال» ارجحیت نمییابد ... اما روی «لزوماً» هم تأکید دارم، چنانکه اگر بزرگی چیزی گفت و ما نفهمیدیم بیشتر میتوان این احتمال را داد که شاید هم ما در اشتباه هستیم ... خود شما هم بدون شک اگر بنشینید پای حرف بزرگی که خیلی قبولش دارید و به قول معروف نزد شما اعتبار بالایی دارد اگر چیزی گفت که به نظرتان اشتباه آمد تا جایی که نزد شما اعتبار داشته باشد میشود از اعتبارش خرج کند و این احتمال را بدهید که شاید شما حرف او را درست متوجه نشدهاید ...
با این حساب اینکه «ما قال» به «من قال» ارجحیت داشته باشد بستگی به «ما قال» هم دارد که چه گفته شده باشد ...
خب این پذیرفتن بی چون و چرا همان تسلیم بودن است دیگر .. نحن «اما» ابناء الدلیل ، نمیل حیث یمیل ..
حال جالب اینجاست از همین مرحوم بهجت نقل شده بود پیرمرد ها هم به دیدن ظهور امام زمان امیدوار باشند ، با اینحال خودشان از دنیا رفتند و ظهور را هم ندیدند ..
بله فیلم های مربوط به مراسم دراویش کردستان را من هم مشاهده کرده ام .. فکر می کنم واقعا هم آنچیزی که در فیلم نمایش داده می شود همان است که رخ داده و تقلب نشده است
با اینحال گمان نمی کنم اتفاقی خارج از حیطه قوانین طبیعت اتفاق افتاده باشد .. منتهی چون تحقیق جامع و کاملی در خصوص این موارد صورت نگرفته ، حالت رازآلود پیدا کرده باشد ..
در یک مستند علمی دیدم فردی در دماهای بسیار پایین که اگر یک انسان عادی چند دقیقه حضور داشته باشد احتمال بیهوشی و سپس مرگ بسیار بالا است ، می تواند به مدت طولانی تا حد چند ساعت قرار بگیرد و با این حال در کمال تعجب زنده بماند و فعالیت اعضایش نیز مختل نشود !! مورد عجیبی که از دور می توان هزار ویک جور فرضیه در موردش ارائه کرد و آخر هم صرفا رازآلوده بودن ماجرا را بیشتر کرد ..
تیم تحقیقاتی دانشگاهی می دانست با قرار گرفتن در دماهای پایین ، دمای بدن کاهش یافته و در نهایت با توقف بسیاری از فرآیند های آنزیمی فرد ببیهوش شده و نهایتا پس از حدود یک ساعت الی دو ساعت احتمال مرگ بیش از 95 درصد است .. با انجام آزمایش های مخصوص پزشکی بر روی بدن آن فرد مشاهده شد که با قرار گرفتن در دمای پایین نه تنها دمای بدن او کاهش نمی یابد ، بلکه حدود یک و نیم درجه نیز افزایش می یابد !! شاید راز زنده ماندن او در دماهای بسیار پایین همین باشد .. به دنبال این مشاهده فرض هایی مطرح شد و در نهایت مشخص شد که به علت نوعی تنفس مخصوص که توسط همان فرد ابداع شده است ، با بازدم سریع و خروج مقدار زیادی از کربن دی اکسید خون ، سرعت فرآیندهای سوخت و ساز سلولی افزایش یافته و همین موجب افزایش دما حتی با قرار گرفتن در دماهای پایین می شود ..
این نمونه را از آن جهت خدمتتان عرض کردم که مشابه این مورد فراوان در سراسر جهان می توان یافت ، راجع به همه آنها نیز می توان همه جور حدس و فرضیه ای و بلکه رمز و رازی طرح کرد : از خواست خداست تا دروغ است و افسانه است و ممکن نیست و کار شیطان است و غیره ..، اما بررسی علمی نشان می دهد هیچ یک از این اتفاقات بدون علت و اسباب رخ نداده است .. شاید علت وقوع آنها برای ما معلوم نباشد ، اما قطعا با بررسی و مشاهده دقیق می توانیم علت ها را بیابیم ..
جالب اینکه گاهی حتی فراتر از آن پیش می آید : یعنی ما علت یک موضوعی را نمی دانیم و با اینکه خیلی هم خارق العاده است اما معجزه هم نمی دانیمش !! مثلا همین تلفن یکی از آن مواردی است که به معجزه شبیه است .. چند نفر در دنیا هستند که ضمن استفاده از تلفن بدانند فرآیند به کار رفته در آن چیست و چگونه کار می کند ؟! تا کنون با خودتان فکر کرده اید اگر می خواستید کارکرد تلفن را برای مثلا قدیمی ها توضیح دهید چه می گفتید ؟! شاید می گفتید یک وسیله ای را دست می گیری ، بعد مثلا در تهران یک حرفی می زنی و همان صدا و همان کلمات عینا در لندن شنیده می شود ، در لندن هم اگر کسی حرفی بزنی عین صدا و سخنش را می توانی در تهران بشنوی.. حتی همین الان هم اگر این توضیحات را برای کسی ارائه کنیم ممکن است تا چند ثانیه در تعجب باشد و بعد تازه بفهمد منظورمان تلفن است و همه چیز مجدد عادی بشود !
اینها همگی اما با داستان های قرآن و سایر داستان هایی که در کتب ملل مختلف نقل شده است متفاوت هستند .. مهمترین تفاوتشان نیز این است که مثلا اعمال دراویش کردستانی قابل آزمایش است ، قابل مطالعه است ، در دسترس است .. نیاز نیست اول کسی ثابت کند اینها واقعا وجود دارد و افسانه نیست .. به قول شما کافی است به آنجا مراجعه کند و همه چیز برایش مشخص شود .. حتی اگر شعبده بازی هم باشد باز هم قابل آزمودن است .. اما داستان ها و نقل قول های گذشته را نه می توان اثبات کد واقعا رخ داده ، نه قابل آزمایش است و نه حتی با قیاس قابل توجیه .. فرضا اگر امروز با تکنولوژی یک فرش پرنده تولید شود نمیتوان نتیجه گرفت پس داستان قالیچه سلیمان هم حتما درست بوده و واقعارخ داده
دانه فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه .. هر دو جانسوزند ، اما این کجا و آن کجا ؟!
شما واقعا جدی جدی اثر یک ستاره بر هم آغوشی دو شتر را با فیزیک نظری در یک ردیف قرار می دهید ؟! یعنی واقعا به نظر شما تلاش ها در مسائلی مانند کوآنتوم و نسبیت با مطالعه اثر طلوع یک ستاره بر کف کردن دهان یک شتر یکی هستند ؟!!
گمان می کنم امر بر شما مشتبه شده .. وضه قانون کار انسان نیست ، بلکه کشف قوانین و فرمولیندی آنها و در نهایت استفاده از این قوانین در مقیاس های آزمایشگاهی کاری است که دارد انجام می شود .. هنر علم نیز در مقابل دین همین موضوع است .. دین پرسشگری ایجاد نمی کند ، چون پاسخ همه چیز را دارد : خدا ... اما علم به دنبال یافتن پاسخی قابل قبول به پرسش هاست ..
آیا تغییر نگرش ما می تواند تاریخ را تغییر دهد ؟! یعنی فرضا اگر من همان قرائتی که شما از دین دارید را داشته باشم ، آیا محتوای کتاب های تاریخی تغییر می کند ؟!
پرسشی که من مطرح کردم در واقع تاریخی است ، کمی هم چاشنی کلامی دارد ، اما مبنای طرحش تاریخی است .. فکر می کنم برای شما هم جالب باشد در مورد اینکه چرا ائمه با وجود آنکه معتقدید همه جور علمی داشته اند اما هیچ سازه ای از آنها بر جای نیامده است فکر کنید .. این علوم به هر حال یک جایی باید کاربرد داشته باشد و چه جایی بهتر از زندگی مردم ؟!
و اما ارتباط این بحث ها با موضوع اصلی تاپیک چیست ، طبعا ائمه جدای از قرآن نیستند ، دست کم طرف بحث من اینگونه فکر می کند .. حتی با استناد به آیاتی می توان گفت آنچه قرآن نگفته ، حدیث و روایت می توانسته اند بگویند ... در نتیجه فکر نمی کنم پرداختن به مسئله علوم ائمه حاشیه بحث باشد .. بلکه استدلال اصلی من همینجا نیز می تواند به کار رود :
ائمه هیچ علم و دانش مطرحی نداشته اند ، اما اگر امروز کشفی شد و مطلبی مشخص گشت و بعد فردا حدیث و روایتش ارائه شد ( البته همراه با مبالغی تفسیر و شرح ) نشان می دهد ارزش علم به مراتب بیشتر از آن احادیث و روایات است( هرچند بدون این صغری کبری چیدن ها نیز نتیجه مشخص و واضح است )
با شما مخالف نیستم ولی نگاهم کمی متفاوت است ... برای من راستش فرق زیادی بین فرضیه و نظریه نیست، چرا که شما هر ایدهای که بدهید اگر به صورت بدیهی رد نشود و لازم باشد کمی فکر شود تا بتوان آن را رد کرد این میشود یک فرضیه که به اندازهی چند لحظه ثبوت داشته است ... حالا شما هر چه بیشتر فکر کنید و بیشتر آن را به شواهد تجربی عرضه کرده و چکشکاریاش کنید و برای آن مطالعه کنید و مباحثه کنید و مناظره کنید مدام بر پختگی نظرتان افزوده میشود تا جایی که دیگر به راحتی نتوان به آن نقدی وارد کرد که نشود جواب داد ... مگرنه در اصل حتی اگر بگویند چیزی ثابت شده است هم فرقی ندارد و همان هم یک فرضیه است ...
علوم اکتسابی اصولاً از جنس ظن و گمان هستند و این معنای فرضیه است و تقسیمبندی این ظن و گمانها به فرضیه و نظریه و امثال آن دیگر صرفاً یک سری تعاریف و اصطلاحات است که نیازی نیست به آنها پایبند بمانیم و وحی منزل نیستند ...
نه من نمیخواهم از راههای عجیب و غریب به سراغ علم بروم، ولی باور کنید هنوز هم جامعهی علمی پر از تعصب است ... پر از تمایلات شخصی است ... پر از «من قال» است ... به هر حال من اینطور جامعهی علمی را یافتم، تواضع دارد ولی تعصب هم دارد، ظرفیتش بینهایت نیست و نسبت به برخی مسائل هم حساسیتهای بیجا دارد و مواجههی آن با برخی نظریات تمسخر است به جای تأمل ... مثالهایی هم برای این مسائل در ذهن دارم که مربوط به خودم نیست ... من الآن مشکلم بیشتر با فلاسفه و زیستشناسان است تا با فیزیکدانان ...
در زمینهی مساوی کردن انگشتان مطلبی را در پست شمارهی ۳۶ برایتان نوشتم ولی جوابی ندادید و نقدی نکردید:[INDENT=2]
[/INDENT]
در مورد آهن اشارهاشان به این است که در قرآن آمده است که «وَأَنزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَمَنَافِعُ لِلنَّاسِ»، البته من خودم نرفتم آن مسائل که گفتهاند را دنبال کنم که درست است یا نه، ولی ادعا کردهاند که فیزیک امروز هم گفته است که برای تشکیل آهن از عناصر سادهتر بعد از مهبانگ بزرگ به فشارهایی نیاز بوده که در منظومهی شمسی فراهم نبوده است و باید در مرکز ستارگان بزرگتری تشکیل شده باشد و بعد به نحوی به زمین هم رسیده باشد و ادعا این است که اینکه در قرآن آمده که آهن را نازل کردیم به همان معناست که امروز علم تصدیق کرده است و این را یکی از اعجازهای علمی قرآن دانستهاند ...
یک چیز دیگر هم بود که چند ساعت پیش یادم افتاده بود ولی یادم رفت، حالا اگر یادم آمد میگویم ان شاء الله
بهشت بعضیها کاواره و رقاصخانه است و جهنمشان حسینیه و مسجد، بهشت بعضیها هم حسینیه و مسجد است و جهنمشان کاواره و رقاصخانه ... آدمها اینقدر میتوانند متفاوت بشوند! ... در روایتی از معصوم علیهالسلام پرسیدند که وقتی حضرت سلیمان علیهالسلام فرمود که اگر هدهد عذر مقبولی برای تأخیرش نداشته باشد او را به سختی مجازات خواهم کرد «لَأُعَذِّبَنَّهُ عَذَابًا شَدِيدًا أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَيَأْتِيَنِّي بِسُلْطَانٍ مُّبِينٍ» منظورشان چه بوده است؟ جواب داده شد که منظور ایشان این بوده که او را همنشین کلاغ قرار بدهند، اینکه همنشین بد داشتن جزء بدترین عذابهاست، چنانکه در قرآن هم آمده است که دعای بدکاران این است که ای کاش بین ایشان و شیطان نفسشان فاصلهی بین دو مشرق بود «قَالَ يَا لَيْتَ بَيْنِي وَبَيْنَكَ بُعْدَ الْمَشْرِقَيْنِ فَبِئْسَ الْقَرِينُ» ... حالا یک نفر با اهل کاواره سنخیت دارد و بودنش در کنار یک مسجدی عذاب الیم است و یک نفر دیگر هم هوای روضه دارد و قرار گرفتنش کنار اهل دنیا عذاب الیم میشود ...
این هم بر میگردد به تفاوت نگاه ما که شما بهشتیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمرید و ما جهنمیان معروف در دین را عامل جهنم شدن دنیا میشمریم و منتظریم که فرجی حاصل شود ...
هر کجایش را خواستید از من بپرسید که روی درستیش قسم میخورم یا نه تا بگویم نه، مگر در مواردی که گفتم ... مگرنه من قابل نقد هستم بدون شک ... چه در اعتقادات دینیام و چه در نظریاتی که در مورد فلسفه یا علوم طبیعی دارم ... شاید گویش من هم به قول شما عادت گفتاری بوده است ... سابقاً بیشتر تأکید میکردم که نظراتم برای فکر کردن هستند و نه برای پذیرفتن ...
منظور از روز ظاهراً روز ۲۴ ساعته نیست و البته این واضح هم به نظر میرسد وقتی خلقت آسمانها و زمین مقدم است بر خلقت خورشید و زمین و چرخش زمین به دور خودش ...
روح اسلام تسلیم شدن است، نحن ابناء الدلیل در اینجا جایگاهی ندارد، در اینجا اتفاقاً ابناء الدلیل شدن اگر منظور از دلیل همان چیزی باشد که رایج است دلیل شمرده شود شرک خفی است ...
دعوت به امیدواری که فرهنگ ماست، در قرآن که قرآن است آمده که «إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدًا ﴿٦﴾وَنَرَاهُ قَرِيبًا ﴿٧﴾» و این در دعای عهد هم آمده است، علاوه بر اینکه آن مژده به پیرمردها بود اما نه به همهی پیرمردها که این مطلب هم از عین نقل قول ایشان برمیآمد و هم اینکه اگر فقط یک ماه هم بین این خبر تا ظهور فاصله میبود در همان یک ماه چه بسا خیلیها از دنیا میرفتند، مضاف اینکه حتی اگر مستقیم هم فرموده باشند که چنین خواهد شد و نشود باز مطابق اعتقاد شیعیان به بداء است ...
از نظر شما تمام این توضیحات ممکن است توجیه کردن محسوب شود، برای پذیرش این مسائل باید ایمان داشت و شناخت حقانیت دین هم نه از روی تصدیق این اعتقادات که بلکه از جای دیگری باید به دست بیاید ... تنها در این صورت است که در چنین مواردی میشود به جای تعجب کردن معتقد باقی ماند ...
علوم غریبه هم علم هستند و قابل تحقیق هستند اگر مثالش پیدا شده و مواجههی با آن عمومی گردد ... ما که نگفتیم علوم غریبه بدون واسطه از طرف خدا هستند که شما این جواب را مرحمت فرمودید ... البته از مطلبی که در مورد روش یخ نزدن در دمای پایین استفاده کردم و متشکرم
شما بحث کاربردی بودن را مطرح فرمودید که من آن جواب را دادم، گرچه من برای کیهانشناسی هم کاربردهایی سراغ دارم ولی اینکه کاربردش در روال عادی زندگی مردم وارد شود نه سراغ ندارم، لااقل الآن به ذهنم نمیرسد، ولی اینکه ستارگان چه تأثیر مستقیمی در زندگی معمول مردم بگذارد به نظرم مشخص است که برای زندگی مردم عادی کاربردیتر باشد ... جوابی که آنجا دادم بر این اساس بود، مگرنه بحث کوانتوم و نسبیت مطرح نبوده است، گرچه باز هم این علوم ظنّی هستند و نجومی که ما از آن یاد میکنیم یک علم حقیقی است ... و درک میکنم اگر شما نپذیرید و به نظرتان خیلی پرت از مرحله بیاید ... پشتههای فکریامان چنان تفاوتی را قابل پیشبینی میگرداند ...
گمان کردم مثال شبیهسازی یک حیوان و تولد آن بدون جفتگیری را به عنوان یک عامل برتری برای انسان مدرن نسبت به دین محسوب کردهاید که این مطلب را گفتم تا برسانم این علم و توانایی کسب شده از آن در مقابل قدرت و اثرگذاری که برای خداوند و دین قائل هستیم اصلاً قابل ذکر نیست ... و خود شما هم به محدودیتهای انسان اشاره داشتید و در نتیجه بحثی در این زمینه باقی نمیماند :)
علم بدون معنویت مثل چاقوست در دست بدمست خراب ... حتی در قرآن هم آمده که هدایت قرآن برای افراد خاصی است، یا اینکه قرآن کتاب مکنونی است که به کنه آن نمیرسند مگر پاکیزگان ... درست کردن ظاهر زندگی مردم بدون درست کردن باطن زندگی ایشان وقتی ارزش دارد که دنیا اصالت داشته باشد و قیامت توهم باشد و این رویکردی است که در ایسمهای بشری دنبال شده است، توصیهی دین چیز دیگری است، در دین آمده که هر وقت باطنتان آباد شد آن وقت است که دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان گشوده میشود تا ظاهر زندگیاتان هم درست شود «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَىٰ آمَنُوا وَاتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِم بَرَكَاتٍ مِّنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ وَلَـٰكِن كَذَّبُوا فَأَخَذْنَاهُم بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ» ... اگر خدا بخواهد گروهی را بیچاره کند همان کاری را میکند که الآن غرب در پیش گرفته است که میخواهد بهشت را در دنیا به انسان بدهد تا انسان به کل به غفلتی فرو رود که برونرفتی برای آن متصور نتوان شد «وَلَوْلَا أَن يَكُونَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً لَّجَعَلْنَا لِمَن يَكْفُرُ بِالرَّحْمَـٰنِ لِبُيُوتِهِمْ سُقُفًا مِّن فِضَّةٍ وَمَعَارِجَ عَلَيْهَا يَظْهَرُونَ ﴿٣٣﴾ وَلِبُيُوتِهِمْ أَبْوَابًا وَسُرُرًا عَلَيْهَا يَتَّكِئُونَ ﴿٣٤﴾وَزُخْرُفًا ۚ وَإِن كُلُّ ذَٰلِكَ لَمَّا مَتَاعُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا ۚ وَالْآخِرَةُ عِندَ رَبِّكَ لِلْمُتَّقِينَ ﴿٣٥﴾وَمَن يَعْشُ عَن ذِكْرِ الرَّحْمَـٰنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ ﴿٣٦﴾وَإِنَّهُمْ لَيَصُدُّونَهُمْ عَنِ السَّبِيلِ وَيَحْسَبُونَ أَنَّهُم مُّهْتَدُونَ ﴿٣٧﴾» ... اینکه فکر کنیم اهل بیت علیهمالسلام اگر علمی داشته باشند باید حتماً خیر علمشان را به مردم بچشانند این انتظار از نظر ما بجا نیست ...
جواب خیلی خلاصهای در بالا دادم که بگویم چطور یک اختلاف نگاه میتواند روی انتظار ما تأثیر بگذارد ...
نمیفهمم چطور میفرمایید ارزش علم به این دلیل بالاتر است ... البته حق با شماست اگر هدف از اعجاز علمی رساندن علم به مخاطبان قرآن باشد که در این صورت طبیعی است اگر برای این انتقال اطلاعات نیاز به علم داشته باشد مقام علم را باید بالاتر بدانیم، ولی اگر هدف از اعجاز علمی رساندن آن علم خاص به مخاطبان نباشد چه؟ ظاهراً هیچ کسی چنان ادعایی در مورد اعجاز علمی قرآن ندارد و همه میگویند که هدف از اعجاز علمی قرآن این است که حقانیت قرآن با بالا رفتن دانش بشری آشکار شود ... یعنی در اینجا علم کمک میکند به اینکه حقانیت قرآن تحقیق شود و نه اینکه یک علم خاص در موضوعی علمی به مخاطبان قرآن انتقال یابد که اگر اینطوری بود دیگر اصلاً نیازی به قرآن نبود چون خود آن علم پیشتر به مخاطبان رسیده بود و گفتن قرآن دیگر ارزشی نداشته است ...
مطیع نفس و شیطانی چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایک
تو قدر خود نمیدانی چه حاصل
بابا طاهر
ببینید این تصوری که شما از جامعه علمی دارید را من قبول ندارم .. جامعه علمی کار خودش را می کند ، تعصب برای علم یعنی مرگ . شاید یک استاد روی تحقیقات چند ساله خودش تعصب داشته باشد ، اما این تعصب مانع از آن نمی شود تا شاگردش نتایج تحقیقات استاد را رد کند .. همین هم مهم است ، یعنی حتی اگر «فرد» متعصب باشد تعصب او جامعه و فضای علمی را تحت الشاع قرار نمی دهد ..
در بین همه ی زیست شناسان شاید کمتر کسی مانند داوکینز را بتوانیم نام ببریم که با فرگشت بر سر ادیان بکوبد و نقد کند .. همین داوکینز گاهی در قامت یک فیلسوف هم ظاهر شده و انصافا نقد های خوبی نیز بر کلیت دین ارائه می دهد . باری ؛ شاید از نظر شما ریچارد داوکینز یک متعصب افراطی است که اگر سخنی مخالفش گفته شود آنرا مسخره می کند ! حتی اگر همینطور هم باشد ( که البته نیست ) بازهم باب نقد آراء داوکینز و امثال او بر کسی بسته نیست .. در واقع جامعه علمی در خصوص فرگشت از هر گونه آزمایشی استقبال می کند و اصلا راز استواری و قدرت فرگشت نیز همین آزمایش ها و سربلندی در آنهاست ..
سوی الشی را راست و درست کردن چیز معنا کرده اند و «نسوی بنانه» را نیز اکثرا «ساخت انگشت» و گاهی انگشت را مجاز از دست گرفته و « ساخت دست » معنا کرده اند .. در این معنا که خب اشاره ای یافت نمی شود .
اما اگر معنای شما « مساوی قرار دادن انگشتان » را بپذیریم ، این محدود به «یک فرد» می شود .. یعنی فلان شخص که مرده ، نه تنها می توانیم استخوان هایش را بسازیم ، بلکه انگشتانش را نیز مساوی و برابر قرار می دهیم ! خب اگر بگوئیم قرآن جامع سخن گفته معنی حرف می شود اینکه : انگشتان دو دست را چه از نظر تعداد ، چه از نظر ابعاد و چه حتی خطوط موجود در آنها مساوی قرار می دهیم ..
تعداد و ابعاد را هرکس با نگاه کردن به دستان خود متوجه می شود ، اما خطوط نه ! خطوط سر انگشت های متناظر در دو دست در نگاه ظاهری یکسان و «مساوی» به نظر می رسد ، اما در واقع حتی دو انگشت متناظر یک انسان هم خطوط متفاوت دارند ، به عبارتی ده انگشت یک انسان ، ده اثر مختلف دارد .. از این نظر اگر به آیه نگاه کنیم دیگر اعجاز علمی نیست ، غلط علمی است ..
امير مؤمنان على عليه السّلام در تفسير جمله «وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ» فرمود: «منظور از نازل كردن آهن خلقت آن است». [ برگزیده تفسیر نمونه : ج5 ص 109 ]
به نظر من همین تفاوت هاست که جهان را زیباتر کرده است ، برای یک نفر تلاوت الحاقه مصطفی اسماعیل زیباست و برای دیگری ترانه های به زعم شما مبتذل ، خب چه اشکالی دارد که این دو کنار همدیگر زندگی کنند و به علایق یکدیگر احترام بگذارند ؟! حتما باید یکی دیگری را حذف کند ؟!
این نکته مهم به بحث بسیار مربوط است و آن نیز برداشت های هر فرد از دین است..
بخشی که به موضوع تاپیک مربوط است را عرض می کنم ، آنچه که افراد در عبارت « قرآن 1400 سال پیش فلان حرف را زده است » و سایر عبارات مشابه می گویند در واقع چنین است : برداشت ما از قرآن همان است که امروز علم می گوید ..
اینجا باید ریشه یابی کرد که این برداشت تازه از قرآن که برای برخی به وجود آمده و من نیز نامشان را معجزه تراش گذاشته ام از کجا منشا می گیرد ؟! ریشه اش در خود قرآن است یا آنکه برداشتی است که به یک علت دیگر به وجود آمده است ؟
بررسی تاریخی که روی تفاسیر انجام می دهیم به ما کمک می کند بفهمیم برداشت های تازه ای که به عنوان اعجاز علمی از قرآن صورت می گیرد مسبوق به سابقه نبوده است .. در واقع اصالتی در متن قرآن ندارد .. مگر می شود یک موضوعی آنقدر واضح باشد ولی فهمیدنش قرن ها زمان ببرد .. پس این برداشت تازه ریشه در جایی دیگر دارد .. به زبان ساده تر اگر علم همچنان در سطح ابتدایی قرار می داشت امکان فهمیدن چنین نکاتی از قرآن محال می بود ..
پس در واقع می توان گفت ما نه با خود قرآن که با تفاسیر و برداشت های افراد از آن ( که آنهم اصالتش را از جایی دیگر گرفته است ) سروکار داریم .. عامل تعیین کننده اینجا نه قرآن که علم و دانش و سطح آگاهی مردم است ..
خب باید دید مثلا پیامبر در این خصوص چه نظری داشته است ؟ ( به نقل از تاریخ طبری ج1 ص 12 و 13 )
ابن عباس گويد كه يهودان پيمبر را از خلقت آسمانها و زمين پرسيدند و فرمود: «خدا زمين را به روز يكشنبه و دوشنبه آفريد و كوهها را با فوايد آن روز سه شنبه آفريد و آب و درخت و شهرها و معموره و ويران را به روز چهار شنبه آفريد و اين چهار روز است كه فرمود: «أَ إِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ في يَوْمَيْنِ وَ تَجْعَلُونَ لَهُ أَنْداداً ذلِكَ رَبُّ الْعالَمِينَ. وَ جَعَلَ فِيها رَواسِيَ من فَوْقِها وَ بارَكَ فِيها وَ قَدَّرَ فِيها أَقْواتَها في أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَواءً لِلسَّائِلِينَ 41: 9- 10 [1] يعنى بگو چرا شما به آنكه زمين را به دو روز آفريد كافر مىشويد و براى او همتا مىنهيد اين پروردگار جهانيانست.
و به چهار روز روى زمين لنگرها پديد كرد و در آن بركت نهاد و خوردنيهاى آن
مقرر كرد كه براى پرسش كنان [چهار روز] كامل است».
فرمود: «و آسمان را به روز پنجشنبه آفريد و به روز جمعه ستارگان و خورشيد و ماه و فرشتگان را تا سه ساعت به روز مانده آفريد و در نخستين ساعت از اين سه ساعت اجلها را آفريد كه كى زنده شود و كى بميرد و به ساعت دوم آفتها افكند بر هر چه مردم از آن منتفع شوند و به ساعت سوم آدم را بيافريد و در بهشت مكان داد و ابليس را به سجده وى فرمان داد در آخر ساعت وى را از بهشت برون كرد.
آنگاه يهودان گفت: «اى محمد سپس چه شد؟» فرمود: «آنگاه بر عرش مقام گرفت.» گفتند: «اگر گفته بودى كه سپس استراحت فرمود درست بود.» و پيغمبر سخت خشمگين شد و اين آيه نازل شد كه: وَ لَقَدْ خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما في سِتَّةِ أَيَّامٍ وَ ما مَسَّنا من لُغُوبٍ. فَاصْبِرْ عَلى ما يَقُولُونَ يعنى ما آسمانها و زمين را با هر چه ميانشان هست به شش روز آفريديم و خستگىاى به ما نرسيد. بر آنچه مىگويند صبر كن.»
چند صفحه بعد طبری همین اشکال را چنین پاسخ می دهد : خداوند از این لفظ«یوم» استفاده کرده و ما نیز همین کار را می کنیم .. به بیان دیگر همان که فرمودید : تسلیم حق هستیم !
خب این نوعی دیکتاتوری و زورگویی است !
ادعا می کنم ، اثبات هم نمی کنم ، هرکس هم دلیل خواست شرک مرتکب شده !
من نیز با همین مشکل دارم ، به زنجیر کشیدن افکار و کفن کردن پرسشگری توسط دین .. این همان به بردگی گرفتن افکار انسان هاست ..
قسمت مورد نظر ار مطالعه بفرمائید :
من گمان می کنم در این زمینه بین علم و دین تفاوت وجود دارد ، دین همیشه جواب هایی آماده برای هر سوالی دارد ، اما علم اینگونه نیست ..
در عین حال موضوعی که تحت عنوان دستکاری ژنی صورت می گیرد ، نوعا دست بردن در همان خلقتی است که حضرتعالی ودین برای خدا قائل هستید ..
خب با این تفکر واپس گرایانه باید انسان ها تا قیام قیامت خر سوار شوند و شتر برانند !
بعد وقتی من می گویم تفکرات شما ( که از دین ناشی می شود ) با رفاه و آسایش مردم مخالف است می فرمائید انصافت کجاست !! شما حتی داشتن ابتدایی ترین وسایل را هم حق مردم نمی دانید و می گوئید ائمه اگر آن وسایل را می ساختند موجب بدبختی آنها می شده است !!
این می تواند پاسخی به پرسش تاپیک هم باشد : قرآن چه نیازی به علم دارد ؟! به وسیله علم مفاهیمش آشکار می شود ..
ولی طبیعی است که شما منکر نیاز قرآن به علم باشید ..
ولی تساوی هم معنا میدهد، چنانکه در جای دیگر از قرآن آمده است «قَالُوا وَهُمْ فِيهَا يَخْتَصِمُونَ ﴿٩٦﴾تَاللَّـهِ إِن كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ ﴿٩٧﴾إِذْ نُسَوِّيكُم بِرَبِّ الْعَالَمِينَ ﴿٩٨﴾»، در جای دیگر هم آمده است «يَوْمَئِذٍ يَوَدُّ الَّذِينَ كَفَرُوا وَعَصَوُا الرَّسُولَ لَوْ تُسَوَّىٰ بِهِمُ الْأَرْضُ وَلَا يَكْتُمُونَ اللَّـهَ حَدِيثًا» و باز آمده است «لَّا يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُولِي الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ ۚ فَضَّلَ اللَّـهُ الْمُجَاهِدِينَ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ عَلَى الْقَاعِدِينَ دَرَجَةً» و شاید باز هم باشد دیگر نگشتم ...
آنها مطابق درک خودشان ترجمه کردند و چه بسا برای یک آیه چندین ترجمه بشود یافت بسته به اینکه مخاطب آن چه کسی باشد، چنانکه در یکی از آیات تحدی قرآن آمده است که اگر راست میگویید «از مثل آن» چنین چیزی بیاورید، آنگاه در روایت آمده که وقی مخاطب این آیه اهل کتاب باشد آنگاه منظور از «من مثله» این است که از کتابهای خودتان، از تورات و از انجیل و از زبور، و وقتی که مخاطبش مشرکان مکه باشند آنگاه منظور از «من مثله» این است که از شخص سوادنیاموختهای مانند حضرت محمد ابن عبدالله صلیاللهعلیهوآله چنین چیزی خارج نمیشود و ...
به هر حال مشخص است که قرآن با ترجمههایش مقیّد نمیشود و اصل مورد بحث همیشه متن خود قرآن خواهد بود و نه متن ترجمههایش که کسی به الهی بودن آنها اعتقادی ندارد و همه را بشری میدانند ... تفاسیر هم همینطورند ...
این قید که یکسان بودن آنها باید با چشم غیرمسلح و با دقت یک انسان معمولی مشخص باشد و به بیش از آن نیازی نیست را از کجا آوردید بزرگوار؟ در قرآن آمده که ما حتی انگشتان او را هم مساوی انگشتان این دنیایش خلق میکنیم، چیزی در مورد اینکه تا چه حد شباهت داشته باشد بیان نشده است، بنابراین خارج از حدود بیان آمده در قرآن نشده است اگر کسی یکسان بودن خطوط سرانگشتان بدن محشور شده در حشر با بدن دنیایی را هم مطرح نماید ...
این هم درست است، حتی در روایات دیگری آمده که منظور از حدید یعنی شمشیر ذوالفقار که جبرائيل در جنگ برای رسول خدا صلیاللهعلیهوآله آورد، ولی این مانع از آن نمیشود که این آیه همین یک تفسیر را داشته باشد، کما اینکه شخصی پیش یکی از امامان معصوم علیهالسلام رفت تا تفسیر آیهای را بپرسد، وقتی پرسید و برگشت و از او سؤال کردند و جوابی داد تعجب کردند، چون گفتند که امام علیهالسلام پیشتر از این به ما جواب دیگری داده بودند، بعد که از خود امام علیهالسلام سؤال میشود ایشان میفرمایند که آیات قرآن یک تفسیر ندارند و هر دوی این تفسیرها درست هستند ...
مطابق روایتی که شما به آن اشاره فرمودید حضرت امیر علیهالسلام فرمودهاند که مراد از نازل کردن در اینجا خلق کردن است، ولی این سؤال باقی میماند که چرا در خود آن آیه از لفظ خلق کردن که آن هم عربی است و در سایر آیات خود قرآن هم به کرّات استفاده شده است استفاده نشده است ... این یک سؤال است که کنجکاوی در مورد آن میتواند به صورت یک سؤال لاینحل در ذهن علما باقی بماند تا دانش بشر به جایی برسد که تفسیر جدیدی برای آن بیابد ... حالا اگر امروز یافته باشد که من خودم درستی آن ادعا را هنوز تحقیق نکردهام ... ولی اگر درست باشد همین مطلب میتواند یک مثال خوب باشد برای آنچه که از آن تحت عنوان اعجاز علمی یاد میشود ... اما به هر حال طبق توافقی که در چند پست قبلی داشتیم از آنجا که در متون اساطیری هم چنان مطالبی هست که بشود با دانش جدید تفاسیر علمی از آنها کرد شاید بهتر باشد عنوان اعجاز علمی به آنها ندهیم، تا ببینیم آیا جناب عامل دفاعی از این مطلب دارند یا خیر، هنوز که جوابی ندادهاند ...
این بحث هم فراتر از بحث این تاپیک است و فکر نکنم به این راحتیها بشود روی آن در اینجا بحث کرد ... فقط مختصراً بگویم که همینکه قائل شویم که همهی آنها بتوانند در کنار هم باشند خودش میشود یک مکتب فکری جدید که در این مکتب فکری جدید باید طوری قیود و آزادیها را تعریف کرد که این همجواری ممکن شود و طبیعی است که این قیود همگی وضع شدهی علم بشری خواهند بود و بدون نقص نیستند و کل این مکتب فکری میشود یک ایسم در کنار ایسمهای دیگر، یک مکتب فکری بشری در کنار مکتب دین و مکاتب دیگر بشری ... مکتب دین میگوید قانونگذار فقط خداست، چون حکیم فقط خداست و چون فقط خداست که بدون غرض شخصی حکم میدهد چرا که بینیاز است و چند دلیل دیگر ...
بله همینطوره ...
جناب دارنی، اینکه واضح است که وقتی کسی با یک گزاره مواجه میشود برداشت او از آن گزاره متناسب باشد با سطح دانش و آگاهیاش ... با افزایش سطح دانش و آگاهیاش هم برداشتش ارتقاء مییابد ... حتی یک نفر ممکن است یک کتاب را ده بار بخواند و هر بار بگوید که انگار دارم کتاب جدیدی را میخوانم و از تازگی این کتاب برایم کم نشده است ... حرفی که در مورد قرآن هم زیاد بیان میشود و برای خودم هم همینطور بوده است ...
یک مثال برایتان بزنم ... یکی از ۴ امام اهل سنت رسید خدمت امام صادق علیهالسلام، ایشان غذا که خوردند فرمودند که شکر خدا و شکر پیامبرش، آن امام اهل سنت برآشفت که اینکه دیگر واضح است که شرک است! امام علیهالسلام آیهای از قرآن را برایش تلاوت فرمودند و پرسیدند که آیا تا بحال این آیه را ندیده بودی؟ با تعجب گفت که چرا ولی تا کنون به آن توجه نکرده بودم ... امام علیهالسلام جواب دادند که بلکه نفس تو مانع از این شد که این موضوع را از آن آیه درک کنی ...
با این حساب اینکه امروز چیزی را از قرآن برداشت کنیم یا به قرآن نسبت بدهیم لزوماً به این معنا نیست که کسی بتواند بپرسد اگر چنین چیزی در قرآن بود چرا تا کنون کسی به آن توجه نکرده بوده است ... مگر کتاب آفرینش از هزاران سال پیش تا همین چند صد سال پیش تغییری کرده بود که ناگهان شروع کردند طور دیگری آن را بخوانند و به آن توجه کنند و در آن عجایبی را کشف نمایند؟ اگر ۷۰۰۰ سال چنین توجهی نکرده باشند و بعد توجه کنند به معنای این است که در آن ۷۰۰۰ سال خبری از آن عجایب در کتاب آفرینش نبوده است؟
این حدیث را دیده بودم و آن را درست هم میدانم، ولی اینکه بحث شنبه و یکشنبه و دوشنبه پیش بیاید آیا یعنی مراد از روز همین روزهای ما باشد؟ زمانی که خورشید نبوده دوشنبه را چطوری به صورت روزهای هفته تعریف میکردید؟
برای توضیح این مطلب روایت دیگری هست که در طی آن معصوم علیهالسلام میفرمایند که همانا عدهی روزهای سال نزد خداوند ۳۶۰ روز است که ۶ روز آن صرف خلقت شده است و در نتیجه ۳۵۴ روز باقی مانده به عنوان سال قمری هر سال ثبت میگردد. سال قمری ۳۵۴ روز است که ۱۱ روز از سال شمسی با ۳۶۵ روز کمتر است. این روایت به خودی خود خیلی عجیب است چون ۶ روز خلقت باید قاعدتاً فقط در همان سال اولی که خلقت روی داده از تعداد روزهای سال کم میشد (با این پیشفرض که منظور از روز همان روزی باشد که در نگاه اول به ذهن ما میرسد). این روایت تا مدتی ذهن من را درگیر کرده بود که یعنی چه تا اینکه توضیح مرحوم علامهی مجلسی را در بارهی آن خواندم و آن اینکه کل خلقت این جهان آفرینش اگر ۱ سال باشد ۶ روز اول آن صرف خلقت شده است، یعنی از بعد از اتمام خلقت روز شنبه اولین روز از ۳۵۴ روز باقیمانده از عمر جهان است. جالب است که اگر درست خاطرم باشد روایات دیگری بجز «روز» به «ماه» اتمام خلقت هم اشاره کردهاند و فرمودهاند که جهان در ماه حمل (فروردین) زاده شد (وضع حمل گشت) ...
بله جناب دارنی، ما تسلیم کلام خدا هستیم ولی نه به آن معنا که فکر کنیم مطلب خدا اشتباه است و با این وجود بر آن گردن مینهیم، بلکه چون میدانیم که کلام خدا درست است اگرچه ما درست متوجه منظور آن نشویم ... تسلیم شدن با این نگاه است که عاقلانه است و نه با این نگاه که حتی اگر فلان کلام اشتباه باشد هم باز ما تسلیم آن هستیم چون احترام خدا واجب است و بزرگتر ماست، این اگر بود من هم میگفتم که احمقانه است ... ولی این هم عاقلانه نیست که اگر قرار شد احتمال بدهیم که یا کلام خدا غلط باشد و یا برداشت ما از کلام خدا سریع بیاییم و بگوییم که ما که اشتباه نمیکنیم پس لابد نعوذبالله خداوند در اشتباه بوده است ... این عین غرور و تکبر است و تکبر در مقابل خدا عین جهالت است ...
چرا خدا حقانیت دینش را اثبات میکند، اما نه از این راه، از راه خودش اثبات میکند، اثباتی که بدانیم قابل اطمینان است و باید به آن تن بدهیم و اگر نپذیریم و عذر و بهانه بیاوریم هم بدانیم که داریم خودمان را گول میزنیم ... خدا حقانیت دینش را اثبات میکند و بعد کلی مطلب عجیب و غریب که پذیرششان سخت باشد را میگذارد مقابلمان و میگوید اگر به خدا بودن من ایمان داری بدون چون و چرا بپذیر ... اشکالی ندارد تحقیق هم بکنی ولی این تحقیق نباید شرط پذیرش تو از من محسوب گردد که اگر باشد آن وقت تو از من نپذیرفتهای بلکه از علم ناقص خودت تبعیت کردهای و آن را شریک من در حکم قرار دادهای ... و این شرک خفی است ...
این کجایش غیرمنطقی است؟ اینکه عین عقلانیت است ... ولی قبول دارم که اشکال داشت اگر مبنای پذیرش حقانیت دین قرار بود همین مسائلی باشد که رویش اما و اگر وجود دارد ... یکی از اختلافاتی که با بزرگواران بر سر مفهوم معجزه دارم هم به همین خاطر است ...
چه برای فکر کردن و چه برای سؤال پرسیدن در اسلام محدودیت داریم، ولی محدودیتش چیزی نیست که کسی بتواند نتیجه بگیرد که پس ما آزاد نیستیم ...
برای مثال در سورهی مدثّر سه نوع تفکر اشتباه شمرده شده است که خداوند در مقابلش وعدهی عذاب میدهد، با آنکه تفکر بالاترین عبادت شمرده میشود که فضیلت آن از درک شب قدر هم بالاتر است، چرا که یک ساعتش معادل ۷۰ سال عبادت است در حالیکه شب قدر چند ساعت است و اینقدر فضیلت دارد ... سه تفکری که نهی شدهایم اینهاست:
۱. إِنَّهُ فَكَّرَ وَقَدَّرَ * فَقُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ * ثُمَّ قُتِلَ كَيْفَ قَدَّرَ
۲. عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَرَ * وَمَا جَعَلْنَا أَصْحَابَ النَّارِ إِلَّا مَلَائِكَةً ۙ وَمَا جَعَلْنَا عِدَّتَهُمْ إِلَّا فِتْنَةً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا ... وَلِيَقُولَ الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِم مَّرَضٌ وَالْكَافِرُونَ مَاذَا أَرَادَ اللَّـهُ بِهَـٰذَا مَثَلًا ۚ كَذَٰلِكَ يُضِلُّ اللَّـهُ مَن يَشَاءُ وَيَهْدِي مَن يَشَاءُ ...
۳. فَمَا لَهُمْ عَنِ التَّذْكِرَةِ مُعْرِضِينَ * ... * بَلْ يُرِيدُ كُلُّ امْرِئٍ مِّنْهُمْ أَن يُؤْتَىٰ صُحُفًا مُّنَشَّرَةً * كَلَّا ۖ بَل لَّا يَخَافُونَ الْآخِرَةَ
آیات خیلی عجیبی هستند ... در نوع اولی که از تفکر نهی شدهایم در واقع تفکر نیست و تفکیر است، یعنی خود را به فکر زدن است، یعنی خود را به زحمت انداختن برای استفاده از فکر است برای اینکه خودمان را توجیه کنیم، یعنی عذر و بهانه تراشیدن برای موجه جلوه دادن راهی که دوست داریم فرض کنیم درست است و دیگران را هم میخواهیم قانع کنیم که بپذیرند که درست است ... در نوع دوم از تفکر بحث سؤالات بیجا مطرح شده است که نوعاً انحرافی هستند و ذهنها را از موضوعات اصلیتری منحرف میکنند ... و نوع سوم سؤالات هم برای وقتی است که برای شخص حجت تمام میشود ولی او اصرار دارد که الا و بالله باید برای من از آن راهی که خودم میگویم حجت تمام شود، مثل ریاضیدانی که بگوید من کاری ندارم که میدانم چه درست است یا نه، من به شرطی میپذیرم که اسلام حق است که آن را با زبان ریاضیات برایم اثبات کنند، یا چیزی شبیه به آن ...
تفکر فلاسفهی ما در اتمام حجت فلسفی بر مخاطبان اسلام از نوع سوم است، سؤالات بنیاسرائیلی فکر کنم از نوع دوم باشند، و خیلی از محاجّههایی که اهل کفر با اهل ایمان دارند هم از نوع اول است، ایشان چون نمیخواهند تسلیم اسلام شوند آسمان و ریسمان است که به هم میبافند تا خود را موجّه نشان دهند ...
برای سؤال پرسیدن منعیات دیگری هم داریم ... مثلاً در قرآن آمده که برای چه سؤالی میپرسید که اگر به شما جواب داده شود شما را ناراحت میکند ... یا منع شدهایم از اینکه سؤالی بپرسیم که جوابش را میدانیم و نیتمان از طرح این سؤال مشکلدار باشد ...
اما بجز این موارد خاطرم نیست که منع دیگری شده باشیم در تفکر یا در طرح پرسش ... مگر اینکه میفرمایند در ذات خداوند فکر نکن که ذهنت وا میماند و به حیرت میافتی و به ذات او آگاه نمیگردی و چه بسا از حیرت به جنون کفر بیفتی و انکار کنی چیزی را که ظرفیت فهمش را نداری ...
حالا این قیود همان قولوزنجیرهای به بردگی کشیدن تفکر انسانهای آزاده است؟ به نظر که اینطور نمیرسد ...
بله درست است ... دین همیشه یک جواب ساده برای تمام مجهولات دارد که درست هم هست، ولی به آن معنا نیست که بگوید برای این سؤال همین یک جواب بسیط وجود دارد و جواب تفصیلی ندارد، بنابراین کسی که به دنبال تفصیل مطلب باشد میتواند همچنان خود را در جایگاه یک دانشمند علوم طبیعی دانسته و به دنبال جوابهای تفصیلی بگردد ...
اینکه دین برای هر سؤالی یک جواب اجمالی هم داشته باشد چگونه ممکن است به جای نقطهی قوت نقطهی ضعف دین محسوب گردد؟
نه بزرگوار، ما برای خدا خالقیتی از جنس خلقت قوانین را قائل هستیم، انسان حتی اگر دستکاری ژنی هم بکند همچنان از همان قوانینی که خداوند حاکم کرده است سود میبرد و کارش مثل لگو بازی و ساخت بناهای لگویی با لگوهای کارخانهی دیگری تحت ضوابط وضع شده توسط آن کارخانهی دیگر است ... این کجا و آن کجا؟
اگر انسان بخواهد تا قیام قیامت انسان نشود و چهارپا باقی بماند همان خر و شتر هم برایش زیاد است ... انسان چنان موجودی است که میتواند خودش هیچ نباشد ولی به تار موی گندیدهای که به سرش باشد هم مغرور شود و تکبر بورزد ...
من که خودم و شما را به انصاف فراخواندم از شما پرسیدم که دین کجا با رفاه و آسایش مردم مخالف است؟ جز این است که گفتم اول اصلاح باطن و انسان شدن، بعد رفاه و آسایش و اصلاح ظاهر؟ ... مردم راستراست امامشان را مخالفت کرده و تنهایشان گذاشته و شهیدشان میکردند و به هلاکت کفر و شرک و نفاق میافتادند و ما انتظار داریم امام علیهالسلام به ایشان طیالأرض و علم کیمیا و امثال آن بدهند تا زندگیاشان مرفه گشته و ظلم و فسادشان بیش از پیش سر به آسمان بگذارد؟ ... یزید اگر تانک و هواپیما و نفربر زرهی و موشکهای بالستیک داشت چه میکرد؟
حالا از نظر شما این تفکر یک تفکر واپسگرایانه است، من کاری از دستم برنمیآید که تصور شما را تغییر بدهم ولی برای خودم مثل روز روشن است که عقلانیت به همین رویه حکم میکند ... اینکه تا ظرفیت یک علم نباشد نباید آموزشش داد ... در عوض در روایات آمده که بعد از فرج حضرت اباصالحالمهدی علیهالسلام بر سرها دست کشیده و عقلها شکوفا گشته و تا آن زمان یک یا دو حرف از ۷۲ حرف علم کسب شده است اما بعد از ظهور تمام آن علوم برای انسان منکشف میگردند ... بیخود نیست که عقوبت نافرمانی مردم بعد از ظهور دیگر جنگ نیست بلکه قیام قیامت است و پشمزده شدن کوهها و ...
نه بزرگوار منکر نیستم ... البته منکر نیاز قرآن به علم هستم و لی منکر نیاز مردم به علم برای فهم بهتر قرآن نیستم
خب کمی واضح تر بیان کنید ، این چه اشاره علمی می تواند محسوب شود ؟! غیر از اینکه قدرت خدا را برساند ذهن را به سمتی دیگر نمی برد ، اما اگر می گوئید چون سرانگشت را مثال زده پس حتما چیزی در آن است که این مثال را زده این نیز هنری محسوب نمی شود ، در واقع شما هر پدیده دیگری را نیز مثال بزنید قابلیت مطالعه دارد ..
دوران دبیرستان به ما می گفتند در قرآن به تین و زیتون قسم خورده شده و این یعنی اعجاز علمی قرآن .. می پرسیدیم چگونه ؟ می گفتند چون اسم این دو چیز با خاصیت را آورده دیگر ..
به نظر منظور شما نیز همین مطلب است ..
در قرآن « نزول چهارپایان » هم آمده است : وأنزل لكم من الأنعام ثمانية .. خب آیا چهارپایان از آسمان پایین فرستاده می شوند ؟!
یک نکته ای که برای من هم جالب است اینکه در مورد آب استعمال «انزال» به تنهایی نبوده است ، بلکه یا من السما یا من المعصرات (ابرها) نیز همراهش آمده .. در صورتی که اگر معنی «انزلنا» فرو فرستادن می بود دیگر نیازی نبود بر آسمان تاکید کند .. اتفاقا این یکی را همه زمینی ها می دانند که باران از آسمان می ریزد !!
شاید بتوان از همین نتیجه گرفت که بین نزول آب و سایر نزول ها ( از جمله کتاب ، آیه ، میزان ، حدید و چهارپا ) تفاوت دارد ، دست کم اگر مقصود از نزول این موارد اخیر از «آسمان» بود می بایست مانند آب تاکید را آورد ، حالا که نیاورده چه نتیجه ای می توان گرفت ؟!
خب خب ، بسیار هم عالی ..
اما و بازهم اما
ما وقتی به تاریخ علم نگاه می کنیم می بینیم از روی کتاب طبیعت حرکت هایی برای پیشبرد علم انجام شده است ، شاید آنقدری نبوده که بتواند تحول عظیم ایجاد کند ، اما به هر حال طبیعت آنقدر سوژه ( ولو ابتدایی ) برای مطرح کردن داشته که موجب سوال شده است . فلاسفه یونانی را نگاه کنید ، طبیعت پرسش هایی برایشان فراهم کرده و آنها نیز به پاسخ هایی رسیده اند که شاید بنده و امثال بنده نیز امروز و در قرن 21 نتوانیم به آن جواب ها حتی نزدیک بشویم !
اما قرآن چه ؟! آیا واقعا هیچ جنبش علمی ( هرقدر کوچک ، هرقدر خرد ) را در تاریخ سراغ دارید که با قرآن آغاز شده باشد ؟!
و مسئله دوم ظرفیت و بستر است ، طبیعت هنوز هم می تواند پرسش بیافریند و پاسخ تولید کند ، اما قرآن خیر ، ما اینجا با تعدادی محدود از آیاتی که معانی مبهمی دارند سروکار داریم ، آنقدر هم ابهام دارند که اگر حتی ترجمه شان را هم شروع کنیم وسط کار خسته شویم و کنار بگذاریم .. چه رسد به آنکه بخواهیم یک تحقیق علمی را با آنها شروع کنیم !!
خب اولا من اینرا نگفته ام ، در اصل پیامبر فرموده ، سوال شما به ایشان بر می گردد .
اما نکته اصلی را می خواهم عرض کنم : من فرض شما را می گیرم و بحث را جلو می برم : شما دقیقا نمی دانید منظور از روز در آیات قرآن چیست ..
خب اینجا یک نکته ای مطرح است ، من چگونه باید چیزی که دقیقا نمی دانید و نمی دانم چیست را رد و یا حتی اثبات کنم ؟! و بعد وقتی نمی دانیم این وسط منظور خدا دقیقا چیست ، چرا باید اصلا موضوعی به نام «آفرینش از دید قرآن » مطرح بشود ؟! چیزی که نمی دانیم چگونه توضیح داده می شود ؟!
متوجه نشدم ! خدا حقانیت دینش را چگونه اثبات کرده است ؟!
تقریبا می توان گفت در اسلام «چرا» نداریم ، نهایتا می توان از «چگونه » ها آنهم با کلی شرط و قید پرسید .. حالا جدیدا یک مقداری پیشرفت کرده ایم و گاهی بعضی چرا ها هم پرسیده می شوند ، اما آنها هم پاسخ های اماده و از قبل تعیین شده دارند و به دردی نمی خورند ..
اینها همان غل و زنجیرهایی ست که دین می تواند بر ذهن انسان ایجاد کند .. جمود فکری انسان ها در قرن های قرن پس از ادیان نیز دقیقا از همین ناشی می شده است ، تا آنکه انسان کم کم و به صورت جدی به دنبال پاسخ «چرا» ها گشت !
خب این برداشت و نوع نگاه را دین ایجاد کرد یا علم ؟! یعنی همینکه بفرمائید راه تفصیل مطلب از نگاه دین هم باز است را کدام یک به وجود آورد ؟!
قبول ندارم ، اگر اینطور باشد ما فقط روی اسم ها اختلاف داریم ، ولی واقعا اینطور نیست ..
ببینید علم پزشکی نوید نابودی فنا و مرگ را می دهد ، می توانید بگوئید لاف زده ، دست کم از نظر تئوریک امکانش هست ، یعنی اگر بتوانیم رمز ژنتیکی یک سلول و چگونگی فرآیند های بیان همه ژن هایش را به دست بیاوریم ، می توان مانع از مرگ سلول شد و سپس به ممانعت از مرگ یک جاندار رسید .. همین امروز اگر اشتباه نکنم نامیرایی سلول ها به مرحله خوبی رسیده است .. ( و اگر در این بحث پیشرفت فیزیک و تولید انواعی از ربات های ترمیم کننده سول ها را کنار بگذاریم )
اینجا هم دقیقا داریم از قوانین طبیعت استفاده ( و یا سواستفاده ) می کنیم .. اما آیا واقعا می توان گفت در کار خدای دین دخالت نکرده ایم ؟! خدایی که دیگر به وضوح می گوید کل نفس ذائقة الموت ؟! من فکر می کنم از همین الان باید تفاسیر آماده ای برای مفهوم مرگ داشته باشیم ، شاید تا چند سال دیگر به برداشت های جدید از مرگ نیاز پیدا کنیم !!!
1 - مخالفت دین با آسایش و رفاه مردم آنجاست که هر وسیله ای را می تواند به حکم آنکه هنوز ما انسان ها آدم نشده ایم تحریم کند ..
2 - لازم نبود ائمه کیمیا و طی الارض را به اعراب نشان بدهند ، به آنها می اموختند یک خلا برای خودشان بسازند تا مجبور نباشند برای قضای حاجت سر به بیابان بگذارند ! این که دیگر نیاز به اصلاح باطن ندارد !! اعراب جاهلی به گواه تاریخ از ابتدایی ترین ابزار یک زندگی هم برخوردار نبودند ، یک جاهایی امکاناتشان در حد انسان های غار نشین بوده است .. خب همین ها را هم اصلاح می کردند ما بحثی نداشتیم ، تامکت و اس 300 و رپتور ساختن پیشکش !!
اگر وجود نکات علمی در قرآن را بپذیریم : رابطه علم و این دسته از آیات مثل رابطه پیامبر و سایر آیات قرآن است ..
نیازی از همین جنس ...
سلام
اینکه شما انتظار دارید، قرآن برای شما مسائلی را مطرح کند تا از آن مطالب علمی استخراج کنید آن هم برای اعراب 1400 سال قبل که حتی اسم خودشان هم بلد نبودن،یکم بی انصافیست.به بچه دبستانی که انتگرال درس نمیدن...اصلا قرآن کتاب فلسفی یا علمی نیست که بخواد با جزییات صحبت کنه...بفرض اینکه یک پدیده علمی را هم به طور دقیق شرح میداد،آیا می توانست برای تمام دوران حجت باشد؟شاید در یک برهه ی زمانی عده ای ایمان بیاورند اما نسل های بعدی خواهند گفت از کجا معلوم قرآن را دستکاری نکرده باشند و آن را مطابق علم امروزی در نیاورده باشند؟یا آنکه همین حالا پیامبر(ص) پیش ما بودند و معجزه ای را هم به اذن خدا انجام میدادند باز هم نمی توانست برای ما حجت باشد چون می توانستیم ایراد بگیریم که شعبده بازیست،مثلا دیوید کاپرفیلد هم این کار را بلد هست و این موضوع چیزی شبیه به جریان حضرت موسی (ع) و ساحران فرعون شود...کلا این جهان ماده بر اساس نظام علت و معلولی اداره میشه و زمان و مکان توش نقش داره...آنجا که عصای حضرت موسی (ع) تبدیل به مار شد بنظر من که اینطور نبود یک دفعه عصا به ماری تبدیل شود،یک سری علت و معلول هایی پشت سر هم انجام گرفته تا عصا به مار تبدیل شده...چطور یک دانه گیاه طی مراحلی در خاک رشد میکند دقیقا مثل همان...پس ایمان آوردن به این حرف ها نیست،تا خود شخص با مسئله توحید مشکل داشته و کور دل باشد به هیچ طریقی ایمان نمیاورد...
حال اینها به کنار، خداوند در آیه 3 سوره ملک میفرمایند:
الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات طِباقاً ما تَرى فِی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُت فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَلْ تَرى مِنْ فُطُور(ملک/3)
همان کسى که هفت آسمان را به صورت طبقه طبقه و روي هم آفرید; در آفرینش خداوند رحمان هیچ تضاد و عیبى نمى بینى! بار دیگر نگاه کن، آیا هیچ شکاف و خللى مشاهده مى کنى؟!
خب الان علم به این این موضوع پی برده که اتمسفر زمین شامل هفت طبقه هستش یعنی :
1-تروپوسفر2-استراتوسفر3-ازونسفر4-مزوسفر5-یونوسفر6-ترموسفر7-اکسوسفر
الان شما انتظار داری خدا برای عرب 1400 سال پیش که انسان زنده به گور می کردند،چطور حرف بزند که هم عربا شاخ در نیارن و رم نکنن و هم ما متوجه شیم؟؟انتظار
داری خدا بیاد این طبقات رو با اسم شون توضیح بده؟؟
البته در آیه 12 سوره فصلت هم خداوند اشاره دارد که کارکرد هر طبقه را به آن وحی کرده است...
قَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ فی یَوْمَیْنِ وَ أَوْحى فی کُلِّ سَماءٍ أَمْرَها وَ زَیَّنَّا السَّماءَ الدُّنْیا بِمَصابیحَ وَ حِفْظاً ذلِکَ تَقْدیرُ الْعَزیزِ الْعَلیم(فصلت/12)
در این هنگام آنها را به صورت هفت آسمان در دو روز آفرید، و در هر آسمانى کار آن را وحى فرمود، و آسمان پایین را با چراغهایى زینت بخشیدیم، و حفظ کردیم،این است تقدیر
خداوند توانا و دانا!
[="Tahoma"]سلام saeedrz;949931 نوشت:
خب همان قدر که کتاب های دوره دبستان برای دبیرستانی ها و دانشگاهی ها ساده و پیش پا افتاده اند ، به همان نسبت کتاب های باستانی و قدیمی برای عصر جدید بدون کاربرد هستند .. نمی توان مدعی بود یک کتاب 600 - 700 صفحه ای بتواند در همه ی زمان ها هدایتگر انسان ها باشد ، تنها در یک صورت می توان چنین ادعایی کرد و آن اینکه وضعیت جامعه انسانی هیچ تغییری نکرده و مسائلی که انسان قرن هفتمی در بیابان های عربستان داشته ، همان است که انسان قرن بیست و یکمی در وسط جامعه شهری دارد !
با این حساب آسمان هفتم ششصد کیلومتری ماست و خب یا باید بگوئیم فراتر از آن دیگر چیزی نیست یا اینکه علم خداوند تا همین حد بوده و بیشتر نتوانسته پیش برود
دوست عزیز ، بحث ما در این تاپیک نیز امثال همین معجزه تراشی هاست ، آقایان واضح نمی گویند منظور از هفت آسمان همان هئیت بطلمیوسی است و سالهاست رد شده ، شما و دیگر عزیزان را به دردسر می اندازند که بروید و برای آیه معجزه علمی به دست بیاورید !
سلام
خب من هم اشاره کردم که قرآن مطلقا کتاب علمی یا فلسفی نیست که بخواهد با گذشت زمان کهنه شود...انسان،انسان است چه 1400 سال پیش باشد چه حالا و چه آینده...قرآن کتاب هدایت انسان است...شاید احکام آن برای 1400 سال پیش باشد ولی روح احکام ثابت و پایدارن...
برادر ببین،بحث سر اتمسفر زمین هستش،در آیات قبل،اول آفرینش زمین بود بعد آسمان زمین،در آیه گفته نشده آسمان ها یعنی منظور آسمان زمین یا همون جو زمین هست...آیات قبل،از سوره فصلت
آفرینش زمین :
قُلْ أَئِنَّكُمْ لَتَكْفُرُونَ بِالَّذِي خَلَقَ الْأَرْضَ فِي يَوْمَيْنِ وَتَجْعَلُونَ لَهُ أَنْدَادًا ذَلِكَ رَبُّ الْعَالَمِينَ ﴿۹﴾
بگو: آيا شما به آن كسي كه زمين را در دو روز آفريد كافر هستيد؟ و براي او همانندهائي قائل ميشويد؟ او پروردگار جهانيان است.
آمده شدن زمین برای حیات و پرداختن به جو زمین:
وَجَعَلَ فِيهَا رَوَاسِيَ مِنْ فَوْقِهَا وَبَارَكَ فِيهَا وَقَدَّرَ فِيهَا أَقْوَاتَهَا فِي أَرْبَعَةِ أَيَّامٍ سَوَاءً لِلسَّائِلِينَ ﴿۱۰﴾
او در زمين كوههائي قرار داد، و بركاتي در آن آفريد، و مواد غذائي مختلف آن را مقدر فرمود، اينها همه در چهار روز بود، درست به اندازه نياز تقاضا كنندگان!
ثُمَّ اسْتَوَى إِلَى السَّمَاءِ وَهِيَ دُخَانٌ فَقَالَ لَهَا وَلِلْأَرْضِ ائْتِيَا طَوْعًا أَوْ كَرْهًا قَالَتَا أَتَيْنَا طَائِعِينَ ﴿۱۱﴾
سپس اراده آفرينش آسمان فرمود در حالي كه به صورت دود بود، به آن و به زمين دستور داد به وجود آئيد و شكل گيريد، خواه از روي اطاعت و خواه اكراه! آنها گفتند: ما از روي طاعت ميآئيم!
اصلا بحث خداوند سر آسمان ها نیست که شما می فرمایید خدا بالاتر از آن را باخبر نیست...در جایی دیگر از آسمان های هفتگانه صحبت شده که دیگر منظور آسمان زمین یا همون اتمسفر زمین نیست یعنی آیه 86 سوره مومنون
قُلْ مَن رَّبُّ السَّمَاوَاتِ السَّبْعِ وَرَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِيمِ
بگو: چه کسى پروردگار آسمانهاى هفتگانه، و پروردگار عرش عظیم است؟ (مومنون/86)
میدانیم که جهان با یک بیگ بنگ یا یک انفجار بزرگ آغاز شده و در حال بسط و گسترش است که این موضوع در آیه 47 سوره ذاریات اشاره شده است.
وَالسَّمَاء بَنَیْنَاهَا بِأَیْدٍ وَإِنَّالَمُوسِعُونَ ﴿۴۷﴾
و ما آسمان را با قدرت خود بر افراشتیم و آن را همچنان گسترش می دهیم...
جالبه نگفته گسترش دادیم گفته شده میدهیم یعنی همچنان ادامه داره...
پس خدا از بالاتر از جو زمین هم بی اطلاع نیست...
[="Tahoma"] saeedrz;950051 نوشت:
فیزیک انسان تغییری نکرده ، اما ارزش های انسانی و بایدها و نباید ها چرا ، همانطور که گفتم مسائل انسان قرن بیست و یکمی با مسائل انسان قرن هفتمی تفاوت دارد ، این سوالات و مسائل پاسخ های جدید می خواهند .
در عین حال مطلب جالبی فرمودید ، احکام آن برای 1400 سال پیش ... خب این نگرش مثبتی است ، و در واقع همان چیزی است که من هم می گویم .. شاید در روزگاری «قصاص» بهترین راه برای کنترل جامعه بوده ، اما امروز که می توانیم «جرم شناسی » را به عنوان یک علم تعریف کنیم و مثال های خوبی از اجرای آنرا در نقاط مختلف دنیا بیابیم ( تجربه های مفید ) ، چه اصراری بر اجرای احکامی که مناسب روزگار خود بوده اند ( و یا حتی نبوده اند ! ) داشته باشیم ؟!
این مطلبی که می فرمائید را اولین بار است که با آن مواجه می شوم !! تقریبا هیچ کجا قبل از این ندیده ام که آسمان های هفتگانه یک جا لایه های جو تفسیر شده باشد و جای دیگر چیز دیگری !!
در همان سوره فصلت نیز در انتها می گوید آسمان اولیه را هفت لایه کردیم :
فَقَضَئهُنَّ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ فىِ يَوْمَينِْ وَ أَوْحَى فىِ كلُِّ سَمَاءٍ أَمْرَهَا وَ زَيَّنَّا السَّمَاءَ الدُّنْيَا بِمَصَابِيحَ وَ حِفْظًا ذَالِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيمِ(12)
پس آنها را [به صورت] هفت آسمان، در دو هنگام مقرّر داشت و در هر آسمانى كار [مربوط به] آن را وحى فرمود، و آسمانِ [اين] دنيا را به چراغها آذين كرديم و [آن را نيك] نگاه داشتيم اين است اندازهگيرىِ آن نيرومند دانا.
حالا اگر به احادیث مراجعه کنید متوجه می شوید که آسمان اول همین آسمان دنیای ماست که ستارگان در آن قرار گرفته اند ( کما اینکه در این آیه نیز آمده ) و بقیه آسمان ها نیز همینطور طبقه طبقه روی هم قرار گرفته اند !
در هر صورت دلبخواهی نیست که یک جا بگوئیم آسمان هفتگانه یعنی هفت لایه جو و جای دیگر بگوئیم یعنی چیز دیگر !
در عین حال لایه های جو واقعا وجود ندارند که ! یک تقسیم بندی توافقی هستند که صرفا مطالعه را آسان تر می کنند .. بعضی جاها چهار لایه ، بعضی جاها پنج لایه ، یک جاهایی 7 ، و بر مبناهای مختلف قابل تقسیم بندی هستند ! در نتیجه به این اعجاز های علمی دل خوش نکنید !
حضرتعالی از کجا می دانید جهان ( و نه آن آسمانی که در قرآن آمده ) پیوسته در حال انبساط است ؟! آیا از مدل چرخه ای اطلاع دارید ؟! چیزی راجع به نظریه جهش بزرگ می دانید ؟!
جالب اینجاست آیه را جدیدا « گسترش می دهیم » ترجمه می کنند ، در حالیکه ترجمه دقیقتر آیه چنین است : و آسمان را به نيرو برافراشتيم و حقا كه ما تواناييم .. ( ترجمه استاد آیتی ) این معنا تا پیش از طرح مدل مهبانگ توسط علمای مسلمان ارائه می شد ، همینکه تحقیق علمی غرب به دنیا ارائه شد ، بلافاصله آیه و حدیثش از قرآن جور شد !! در نتیجه آیه را هم باب میل خودشان معنا کردند ..
در حالیکه «موسع» معنای «گسترش می دهیم» ندارد و بلکه صفت فاعلی به معنای «قادر» یا «گسترش دهنده» است و معنای آیه در حالت دیگر می شود: آسمان را به قدرت خود برافراشتیم و ما گسترش دهنده ایم !! در نتیجه معنی آیه اشاره به صفت «واسع» یا «قادر» بودن خدا دارد و ربطی به انبساط جهان ندارد ، به علاوه مدل انبساط جهان فقط به آسمان روی سر ما ( که توهم دیداری ماست ) مربوط نیست !
من هم به اعجاز علمی اعتقادی ندارم، اصولاً علوم قرآن را برای مؤمنان میدانم در حالی که معجزه برای اثبات حقانیت قرآن به غیرمؤمنان است، گرچه میتواند کارکرد تقویت ایمان مؤمنان را هم داشته باشد ... حالا چرا جناب عامل تشریف نمیآورند اگر دفاعی دارند بیان کنند را نمیدانم ...
با این وجود اینکه اشاره به جای خاصی از بدن بکند و بگوید آن را درست مثل همان بخش در بدن دنیوی قرار میدهیم توجه را به آن بخش جلب میکند، حالا امروزه بگویند در این بخش مسألهای هست که با احتمال بالایی برای افراد مختلف متفاوت است این میتواند برای کسانی که سؤال داشتند که چرا قرآن این مثال را زده است جالب توجه باشد ...
بله هر جای بدن قابلیت مطالعه را دارد، برگ درختان سبز هم در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است معرفت کردگار، ولی برخی آیات بزرگتر از برخی آیات دیگر هستند و آیه بودنش بعد از بررسی برای افراد بیشتری آشکار میشود ...
هر چی میکشیم از آموزش و پرورش است که قبلاً میگفتند درش خبر زیادی از پرورش نیست ولی در واقع خبر زیادی از آموزش درست هم درش نیست ... چیزی ندارم که بگویم، خدا همهی ما را هدایت کند ... گرچه در همان مدرسهها هم به هرحال با سواد و بیسواد با هم هستند، آدم سطحی هست و آدم عمیق هم هست ...
پناه میبرم به خدا ... جناب دارنی من چیزی را که خودم با آن قانع نشده باشم را برای شما بیان نمیکنم مگر آنکه ذکر کنم که خودم هم قبولش ندارم یا رویش تردید دارم ... این چیزی است که خیلیها رعایتش نمیکنند و به همین خاطر نمیتوانند در بحث منصف باقی بمانند ...
آن نازل کردنی که در مورد انعام هست ظاهراً در مورد لباس هم هست:
وَأَنزَلَ لَكُم مِّنَ الْأَنْعَامِ ثَمَانِيَةَ أَزْوَاجٍ ...
يَا بَنِي آدَمَ قَدْ أَنزَلْنَا عَلَيْكُمْ لِبَاسًا ...
توضیح علامه مجلسی در این زمینه اینطور است:وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ فيه وجوه أحدها أن معنى الإنزال هنا الإحداث و الإنشاء كقوله قَدْ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمْ لِباساً و لم ينزل اللباس و لكن أنزل الماء الذي هو سبب القطن و الصوف و اللباس يكون منهما فكذلك الأنعام تكون بالنبات و النبات بالماء. و الثاني أنه أنزلها بعد أن خلقها في الجنة عن الجبائي قال و في الخبر الشاة من دواب الجنة و الإبل من دواب الجنة و الثالث أن المعنى جعلها نزلا و رزقا لكم و يعني بالأزواج الثمانية من الأنعام الإبل و البقر و الغنم الضأن و المعز من كل صنف اثنان هما زوجان. أقول و قال البيضاوي وَ أَنْزَلَ لَكُمْ أي و قضى أو قسم لكم فإن قضاياه توصف بالنزول من السماء حيث كتب في اللوح أو أحدث بأسباب نازلة منها كأشعة الكواكب و الأمطار [بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج61، ص: 107]
اما هیچ کدام این نظریات به تنهایی قطعی نیستند و ناقض اینکه این نزول واقعاً به معنای نزول از آسمان به زمین باشند نیست (گرچه نظر دوم همین را مطرح میکند، برای لباس هم میتواند به همین صورت باشد، حداقل لباسی که برای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد و جزء میراث نبوت به حضرت یوسف علیهالسلام رسید نازل شدهی خدا بود، کما اینکه قوچی که برای ذبح به جای حضرت ابراهیم علیهالسلام آورده شد از آسمان آورده شد، همانطور که منّ و السّلوی که برای بنیاسرائيل آمد و سفرهای که از انواع اطعمه برای حوارون حضرت مسیح علیهالسلام آورده شد از آسمان فروآورده شد) ... بلکه تلاشهایی هستند برای درک بهتر این گزارههای قرآن، همانطور که در بحث نزول آهن تلاش کردهاند با علوم جدید توضیحش بدهند و بهتر آن را بفهمند ...
این را که توضیح دادم بزرگوار ... اما لااقل در عصر حاضر جنبشهایی علمی به راه افتاده یا در آستانهی به راه افتادن است ...
یعنی آیات قرآن مبهمتر از جملات کتاب آفرینش هستند؟
از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآله در این زمینه فعلاً سؤالی ندارم چون با توضیح علامهی مجلسی قانع شدهام، سؤالم از شما هم در این راستا بود که بگویم اگر صحبت از شنبه و یکشنبه پیش بیاید هم لزوماً به این معنا نیست که آن روز کذایی همین روزی باشد که امروز در محاورههای خود به آنها اشاره میکنیم ...
بله من دقیقاً نمیدانم منظور از روز چه باشد، ولی میتوانم ظنّ و گمان عالمانه داشته باشم، حدسهایی که قابل تأمل باشند ... در زمان غیبت ظاهراً راه دیگری برای کسب علوم از قرآن نداریم ... در این زمان بین مطالعهی قرآن و مطالعهی کتاب طبیعت تفاوت زیادی از این نظر نیست، تفاوتی که هست در این است که قرآن و روایاتی که آن را توضیح میدهند به زبان انسانهاست و جملاتی با قاعده هستند و از کلماتی تشکیل شدهاند که با علم اشتقاق میتوان ارتباطشان با کلمات دیگر را بررسی کرد و قص علی هذا ... با این حساب اگر با هدایت برداشتهایمان از قرآن به مطالعهی کتاب آفرینش بپردازیم میتوانیم تعداد مسیرهای اشتباهی که با سعی و خطا باید طی کنیم را کاهش دهیم ...
از طریق فطرتی که در عالم ذر به انسان اعطا شده است و مطابق روایات اگر نبود انسان راهی برای شناخت خدا و اولیاء خدا نداشت ... لازم به ذکر است که ظاهراً فعلاً در این سایت تقریباً کسی در این قول با من همعقیده نیست ولی تا جایی که دیدهام نه دفاع درستی از راه خودشان داشتهاند و نه نقد قویای که به این نظر وارد باشد ...
با اینکه خیلی از پاسخهای آماده و از قبل تعیین شده اشکال دارند با شما موافقم ولی با اینکه در اسلام نمیتوان به سراغ چراها رفت و در اکثر موارد باید به دنبال یافتن پاسخ چگونهها بود موافق نیستم ... درست عکس آن در علوم طبیعی است که چراها خیلی زود به بنبست میرسند و ادعایی هم ندارند که چراها را داشته باشند و کارشان توصیف طبیعت است که یعنی بیان چگونگیها ... نه چراها ...
علم ... ولی بزرگوار علم که اختراع انسان نیست، انسان کنجکاو تلاش کرد و به بخشی از آن دست یافت، رسید نه اینکه بسازد، خود این علم از کجا آمده است، جواب ما خداست و دین خدا ...
بله بزرگوار باز هم در کار خدا دخالتی نکردهایم ...
برای اینکه اولاً از خود قرآن برایتان مثال آوردم از اینکه میشود aging را متوقف کرد و یا به شدت کند کرد تا آنجا که بتوان تا قیام قیامت زنده ماند، یا به قول روایات شخص آنقدر زنده بماند که خودش بخواهد که بمیرد ... و دوماً اینکه با این کار فقط مرگ طبیعی در اثر پیری است که متوقف میشود و بحث نامیرایی پیش نمیآید، همین الآن هم بیشتر مرگ و میرها از غیر از پیری است ... تصادفات و بیماریها ...
در مورد بیماریها هم حتی اگر تمام بیماریها را هم درمان کنیم همچنان مطابق این روایت است که برای هر مرضی درمانی هست مگر برای مرض مرگ، معنای مرض مرگ را هم اینطور تفسیر کردهاند که مرضی که انسان در آن بمیرد، یعنی خود بیماری بهانهای باشد برای رسیدن مرگ به انسان، که در این صورت حتی اگر مرضی پیشپاافتاده باشد که درمانش موجود هم هست و ساده هم هست ولی باز اگر قرار باشد شخص در آن بمیرد خواهد مرد، حالا یا بخاطر اشتباه درمانی یا کادر پزشکی، یا اینکه ناگهان اتفاق جدیدی در دل این بیماری برای شخص بیفتد که از چشم دیگران مخفی بوده یا قص علی هذا ... با این حساب حتی اگر همهی درمانها هم کشف شوند همچنان نمیشود گفت در کار خدا دخالتی شده است و مثلاً خدا میخواست کسی بمیرد ولی ما نگذاشتیم، العیاذ بالله ...
موارد متعددند ... ولی دین با فنآوریهای معمول که مخالفت نمیکند ... با سلاحهای کشتار جمعی مخالفت میکند، با عوامل ایجاد فساد و فحشاء مخالف است، با لهو و لعب مخالفت میکند، با ماشین رختشویی که مخالفتی نکرده است ... اینکه خودش درست نکند یک بحث است و اینکه شما میفرمایید تحریم میکند بحث دیگری است ...
فکر نکنم اینکه دستشویی آمده باشد کنار آشپزخانه یا چسبیده به اتاق نشیمن طراحی بشود جزء پیشرفتهای انسان مدرن محسوب شود ...
مضاف اینکه آنها با آن وضع زندگیاشان خو کرده بودند، برای مثال آن صحابی رسول خدا صلیاللهعلیهوآله که بیابانگرد بود وقتی اسلام آورد و خواست ساکن مدینه گردد برای خودش چادری در بیابان کنار شهر زد و ساکن آنجا شد و به داخل شهر نیامد ...
با تمام این اوصاف اینکه چنین کاری نکنند را هیچ اشکالی درش نمیبینم ... تمامی پیامبران علوم زیادی داشتند ولی همه فقط قومشان را دعوت به خوب شدن و انسان شدن میکردند و میفرمودند که اگر از ما تبعیت کنید دربهای رحمت خدا از زمین و آسمان برایتان باز میشود
مطمئن نیستم منظورتان چیست، اینکه چون پیامبر خدا شارح آیات قرآن هستند و علم هم شارح این دسته از آیات قرآن است پس علم همشأن پیامبر خداست؟ اگر منظورتان همین است باید توجه کرد که پیامبر خدا علم قطعی به آیات قرآن دارند ولی علوم ظنی فقط میتوانند ظنّ و گمانهایی عالمانه را نسبت به کتاب خدا شکل بدهند ... فرق بین پیامبر خدا و علوم طبیعی میشود فرق بین علوم Ontic و علوم Epistemic، میشود همانکه خداوند فرمود ظن و گمان انسان را از حقیقت بینیاز نمیکند، یعنی علوم طبیعی انسان را از داشتن پیامبری که علم و حکمت را بیاموزد بینیاز نمیکند ...
سلام
بنده اصلا تفسیر خاصی نکردم... همه چیز عین معنای قرآن است.نباید آیات را به صورت جدا ازهم تفسیر کنید در غیر اینصورت درمعنا و مفهوم آیات دچار اشتباه می شویم.
آیات 9 و 10 و 11 که معنا و مفهومش مشخص است. در آیه 12 هم ابتدا اشاره شده (پس آنها= به زمین و آسمانش درآیه قبل بر میگردد)یعنی هم زمین و هم آسمانِ زمین را هفت طبقه کرده ایم...من جایی ندیدم بگوید آسمانِ اولیه!! گفته شده آسمانِ دنیا را با چراغ ها آذین کردیم، جایی گفته نشده آسمانِ دنیا یکی از طبقات است...
اینکه میفرمایید نمی شود آسمان چندین معنا بدهد درست نیست...یک کلمه در یک جمله میتواند معنا و مفهوم متفاوتی به خود بگیرد مثلا کلمه (شیر) را در نظر بگیرید :
شیر=شیر فلکه ی آب
شیر=شیر خوراکی
شیر=حیوان شیر
شیر=مجاز شجاعت
باید دید این کلمات با توجه به خود جمله و جملات قبل، چگونه بکار رفته اند سپس آن را معنا کرد...این هفت طبقه آسمان و هفت طبقه زمین در سوره طلاق آیه 12 نیز آمده که همان معنا را میدهد:
اللّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَماوات وَ مِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ عَلى کُلِّ شَیْء قَدِیرٌ وَ أَنَّ اللّهَ قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْء عِلْماً
خداوند همان کسى است که هفت آسمان را آفرید، و از زمین نیز همانند آنها را; فرمان او در میان آنها پیوسته فرود مى آید تا بدانید خداوند بر هر چیز تواناست و این که علم او به همه چیز احاطه دارد! (طلاق/12)
در سوره بقره آیه 29
هُوَ الَّذی خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوى إِلَى السَّماءِ فَسَوّاهُنَّ سَبْعَ سَماوات وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْء عَلیمٌ
او خدائى است که همه آنچه را در زمین وجود دارد، براى شما آفرید; سپس به آسمان پرداخت; و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود; و او به هر چیز آگاه است.(بقره/29)
تمام آیاتی که اشاره شد آسمان یک معنا را میدهد...جایی که از هفت آسمان صحبت میشود همراه آن یا قبل آیه از آفرینش زمین هم صحبت میشود..یعنی منظورش یک آسمان یعنی آسمان زمین ، که دراینجا یعنی همان جو زمین هست...
نه میخواستید واقعا طبقه باشد!!!خب مشخص است تقسیم بندیست...در مورد روایات هم نمی توان به آنها تکیه زیادی داشت. در خطبه 210 نهج البلاغه در مورد اختلاف در راوایات آمده است که:
آنچه در دست مردم است گاه حقّ است و گاه باطل، گاه صدق است و گاه کذب، گاه ناسخ است و گاه منسوخ، گاه عام است و گاه خاص، گاه محکم است و گاه متشابه، گاه احاديثى است که به دقّت حفظ و نقل شده، گاه رواياتى است که با ظنّ و گمان روايت شده است، ودر زمان حيات رسول خدا(صلى الله عليه وآله) آن قدر دروغ بر آن حضرت بسته شد که حضرت به پا خاست و خطبه اى خواند و فرمود: هر کس عمداً به من دروغى ببندد بايد جايگاه خويش را در آتش دوزخ مهيّا سازد!
اینکه تشخیص دهیم حدیث همان است که نقل شده یا آنکه مضمون آن درست نقل شده یا حدیث اعتبار داشته باشد جای بحث است...
خب موسع از وسع میاد،از نظر من ما چند نوع وسع داریم:
یک وسع معنای توانایی و قدرت میده .
یک وسع با توجه به آیات دیگر قرآن به معنای وسعت در چیزی معنا میده(وسعت درعلم،وسعت در رحمت،وسعت در روزی).
پس یک وسعت فیزیکی داریم و یکی وسعت معنوی پس دو گونه میتوان تفسیر کرد:
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما گستراننده آن هستیم.
ما آسمان را با نیرو برافراشتیم و به راستی که ما توانایی خلقت همچین آسمانی را داریم.
احتمالا منظور شما تفسیر دوم هست...
به طور دقیق نمی توان گفت منظور کدام تفسیر است اما هر دو صورت میتواند درست باشد...به هر حال قرآن کلام وحی بوده و به زبان بشری تنزیل یافته و آنکه در این مورد تشخیص دهیم منظور آیه چه چیز بوده کمی مشکل است...
[="Tahoma"]سلام saeedrz;950095 نوشت:
خب شما می خواستید بگوئید این هفت طبقه آسمان همان هفت لایه جو است که بنده نیز گفتم هفت لایه جو وجود خارجی ندارد ، یک مدل از ده ها مدل طبقه بندی جو است .. حالا اینکه آسمان اینجا چه معنایی می دهد و آنجا چه معنایی ، این دیگر موضوعیتی در بحث ندارد ، اصالتی هم در میان اندیشمندان اسلامی نداشته است .
خب شما منظور آیه را دقیقا نمی دانید ، از دل آن اعجاز علمی بیرون کشیدید ؟! آیا این روش صحیحی است ؟!
[="Tahoma"]سلام نقطه;950061 نوشت:
در اینجا بحثی با هم نداریم ، اما در اینکه فلان نکته قرآن علمی است ، چرا .. این محل بحث است .
اعتبار سخن شما به چیست ؟! غیر از اینکه چون در آیه قرآن اسم « انگشت دست » را آورده پس حتما نکات جالبی باید در آن باشد ؟!
اعتبار سخنان آنها به چه بود ؟! جز اینکه چون در قرآن نام « تین و زیتون » آمده ، پس حتما خواص و فواید خاصی دارند ؟!
نزول از دید قرآن مساوی آمدن از آسمان نیست .. چون در جاهایی ( برای آب ) بر فرو فرستادن «از» آسمان تاکید شده ، چنانچه در مورد بقیه موارد مثل چهارپایان یا لباس و کتاب و میزان و وحی منظور هبوط از آسمان می بود می بایست «من السما» را قید می کرد .. همچنانکه در مورد آب قید کرده است .
من که بخیل نیستم بزرگوار ، انشاءالله به مقصود برسند ، اما اگر تجربه ملاک خوبی برای ادامه مسیر باشد ، باید گفت این ره که می روند به ناکجا آباد است !
ابهام موجود در آیات قرآن از جنسی نیست که انسان را به مسیری منتهی به علم پیش ببرد ، بازی با کلمات و حروف است .. شما تا ابدالدهر هم روی الف لام میم یا « اوگا اوگا مونگا نوگا» تحقیق کنید به مطلبی که به درد دنیا و آخریت بخورد نمی رسید ..
شرط اصلی یک تحقیق علمی دخالت ندادن تعصبات و اعتقادات شخصی است ، آنوقت شما می خواهید طبیعت را با عقاید خودتان مطالعه کنید ؟!
عقیده شما می گوید گونه ها ثبات دارند ، تغییر نمی کنند . طبیعت می گوید گونه ها مدام در حال تغییر ند ، خب این وسط شما عقیده خودتان را ترجیح می دهید یا آنچه طبیعت می گوید را ؟!
بازهم متوجه نشدم ، عالم ذر کجاست ؟!
یک مثال می زنم : شما نمی توانید بپرسید «چرا» نماز بخوانیم ؟! ، اما مجاز هستید بپرسید «چگونه» نماز بخوانیم .
خدایی که دین را به انسان ها رساند ، علم را هم می رساند دیگر ، چه اصراری بود هزاران سال تشنه علم باشیم و در عرض یکی دو قرن جبران مکافات چند هزارساله کنیم ؟!
جالب اینجاس همان ها نیز که شروع به گسترش علم کردند خدا را از مفهوم دینی اش خارج کرده و به «god of gaps» معتقد شدند !
بله ظاهرا توجیهات برای نامیرایی و تفسیر واژه مرگ هم از همین الان آماده است
باری تصور نمی کنم در آینده علم حرف زیادی برای دین باقی بگذارد ( تا همین الان هم حرف چندانی باقی نگذاشته ) ، و دین بجز عقب نشینی از همه مواضعش و ارائه تفاسیر جدید از آنها کار دیگری از دستش بر نمی آید ! یعنی حتی اگر روزی برسد که احیا ( زنده کردن مردگان ) نیز رخ بدهد ، دین اصلا نگران نخواهد بود ، بلکه مطمئنم آن زمان نیز عده ای حق به جانب ماجرای مسیح را تعریف کنند و بگویند علم دوباره حرف های قرآن را تاید کرد
اگر دین به شکل فتوای فقیهان قدرت اجرایی پیدا کند باید گفت چرا ، همین وسایل رفاه را هم تحریم کرده است : مثال برق را خدمتتان عرض کردم .. استدلالشان این بود که مردم تا نیمه های شب بیدارند و به نماز صبح نمی رسند ..
یا به نقل از پرزیدنت روحانی دوش و آب لوله کشی توسط برخی فقها تحریم شده بود !!!
همین فقها با شناسنامه به این جهت که ممکن است نام دختر و مادر انسان دست اجانب بیفتد مخالف بودند ..
یخچال را هم که به قول آقای قرائتی پنج تا حکم خورد ، اول حرام بود ، مکروه شد ، مباح ، مستحب ، دست آخر گفتند اصلا برای هر خانه ای واجب است
همین الان هم کلی حرام اطرافمان داریم که چو.ن نیک بنگرید از جنس همان حرام های گذشته اند ..
نه دقت نکردید ، عرض کردم اعراب حتی یک دستشویی هم در منازلشان نداشتند ، دقیقا در زمانی که 1000 سال قبلش ایرانیان سیستم تقسیم آب و شبکه توزیع آب داشتند !!
برای همین عرض کردم اگر ملاک طرز تفکر های این چنینی می بود تا قیامت خر سوار می شدیم و شتر می راندیم استدلال هم این بود « ما به این زندگی خو کرده ایم » !
خب این دیگر تعصب است ، ائمه ما علم زیادی داشته اند ، اما قابل اثبات نیست و ...
من مطمئن نیستم پیامبر علم قطعی داشته ، هزاران مثال و شاهد تاریخی می توان ردیف کرد که پیامبر نیز بشری بوده مثل بقیه انسان ها « انما انا بشر مثلکم » ی که قرآن هم گفته !